«نماز خوانده‌اید؟ نمازمان قضا نشود؟»

http://uupload.ir/files/8hm_2.jpg

🌷﷽؛

🌸 اسماعیل 🌸
وقتی گلوله‌ آرپی‌جی بالای سرش منفجر شد، چند بار صدایش کردم؛ جوابی نداد. چون لباس غواصی پوشیده بود، آثار خون و جراحت پیدا نبود. نزدیک‌تر رفتم، دیدم خون از دهانش جاری است. دستم را زیر بغلش بردم تا بلندش کنم؛ دستش جدا شد.

داشتم او را به اورژانس می‌بردم. موقع نماز صبح بود. متوجه شدم اسماعیل اشاره می‌کند. خیلی آرام گفت: «نماز خوانده‌اید؟ نمازمان قضا نشود؟»

از این‌که با آن وضعیت وخیم، نماز را به ما یادآوری می‌کرد، از خودمان خجالت کشیدیم. همه نمازهایمان را خواندیم، خودش هم همین‌طور. لحظاتی بعد از نماز بود که اسماعیل محمدی به دوستان شهیدش پیوست.

📚 میثم میرعظیم، سجده وصل، ص67.







[ دوشنبه 10 مهر 1396  ] [ 6:59 PM ] [ فروزان ]
[ نظرات(0) ]