از شوق اشک به چشمانم مي دود
وقتي مي بينم دوباره دست به سينه در پيشگاه تو نشسته ام
و آرام آرام با روح سبز و مهربان تو گفتگو مي کنم
سينه ام لبريز از ايمان و مهر
به تو
به تو مهربان ترين نگاه زمين و آسمان، مي گويم
و شکر مي کنم که باز اجازه داده اي اين من کوچک و نحيف بنالد
وقتي که مي بينم
به اين لاابالي سرگردان و مغرور
دوباره اذن ورود دادي
مي بينم که دوباره اجازه دادي براي تو بگويم، بنويسم
وقتي مي بينم که اين خسته ترين جان عالم را
مهربانانه در آغوش التفات گرفته اي و نوازشم مي کني
وقتي اين همه را مي بينم چرا از شوق فرياد نزنم
عزيز مهربان
منبع:روزنامه قدس