تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:54 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

راوى: سلیمان (یكى از اصحاب امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) در بیرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏رفتند. یك روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیك ظهر، گنجشك كوچكى هراسان از شاخه درخت پركشید و كنار امام نشست. نوك گنجشك، باز و بسته مى‏شد و صداهایى گنگ و نا مفهوم از گنجشك به گوش مى‏رسید. انگار با جیك جیك خود، چیزى مى‏گفت.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:53 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

نشانه موى پیامبر(ص)

مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(ع) رسید. جعبه‏اى نقره‏اى رنگ به امام داد و گفت :

«آقا! هدیه‏اى برایتان آورده‏ام كه مانند آن را هیچ كس نیاورده است». بعد در جعبه را باز كرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبر اكرم(ص) است. كه از اجدادم به من رسیده است». حضرت رضا(ع) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا كردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهاى پیامبر است».

مرد با تعجب و كمى دلخورى به امام نگاه كرد و چیزى نگفت. امام كه فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض این كه چهار رشته موى پیامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن كرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن كرد.







نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:51 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

امام رضاع، صفحه 1 1.شناسنامه 1.نام ها نام :علی لقب :رضا كنیه :ابوالحسن نام پدر : موسی نام مادر: تكتم ، نجمه ، ام اللبنین ،اوری ،سكن نام فرزند : محمد امامت:10سال نام خلیفه جابر: هارون الرشید ،5 سال امین پسر زبیده ، 5 سال مأمون نام قاتل : مأمون[لعنةالله علیه] 2.زمان ها زمان ولادت :11 ذی القعده 148 زمان شهادت : 29 صفر 203 مدت امامت : 20 سال مدّت عمر : 55 سال زمان هجرت به مرو :200هجری 3.مكان ها محل تولد : مدینه محل شهادت : مرو (توس) محل دفن : روستای سناباد (توس ) 4.خلاصه زندگی ولادت - شهادت جمعه 11 ذیقعده 148 هجرى در سن 35 سالگى (183) بعد از شهادت

 


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:49 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

عنایت امام

هاله از قداست در تمامى صورتش پیدا بود و عشق و ارادت و ایمان كامل به امامت و عنایت خاص حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) در واژه واژه كلامش مشاهده مى شد.
در حالى كه اشك چشمانش را پر كرده بود و بغض راه گلویش را مى فشرد از عنایت، لطف، عطوفت و مهربانى حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) حكایت مى كرد.
خانم اشرف ترابى، دختر آقا میرزا مهدى را مى گویم كه مادرش از سلاله پیامبر اسلام(ص) است و به همین مناسبت فخر السادات نام دارد. او به گفته خودش بیست و یك سال مربى قرآن بوده و در این مدت به تعلیم و تدریس این كتاب آسمانى سرگرم بوده است و قلبهاى شیفتگان قرآن را به نور آیات كتاب خدا روشن مى كرده است.
خانم ترابى، در دفتر شفایافتگان واقع در صحن آزادى حضور یافت و ماجراى شفا یافتن خود را به دست پر مهر امام رضا(ع) این گونه بیان كرد:


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:47 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

حضور به یاد ماندنى

شفایافته: محمد حشمتى
متولد 1354 سنقر
تاریخ شفا: 13 آبان 1374
نوع بیمارى: صرع
امامعلى، پدرى زحمتكش براى خانواده هشت نفرى اش بود.
او در روستاى "باولد" از حومه سنقر كرمانشاه زندگى مى كرد و از طریق كشاورزى بر روى زمین در روستا به امرار معاش مى نمود.
دستهاى پر آبله و چهره آفتاب سوخته اش گواه بر رنج و مرارت در عرصه كار و زندگى بود. غمى پنهان سینه ستبر او را در بر مى گرفت، سینه اى كه آماج توفان سهمگین و حوادث ملامت بار زندگى بود و جایگاه ذخیره صبر.
آرى غم او، محمد بود. فرزند 20 ساله اش كه از هشت سالگى به بیمارى صرع (غش) مبتلا گردیده بود. همه سختیهاى ناشى از كار را به جان مى خرید، اما وقتى به چهره پاره تنش كه مانند شمعى آب مى شد نگاه مى كرد. گویى كه او هم وجودش در معرض سوختن و ذوب شدن بود


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:45 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

راز آیینه ها

شفایافته: فاطمه استانیستى
متولد 1344، كلات نادرى
تاریخ شفا: فروردین 1373
بیمارى: سرطان خون، فلج بدن، عفونت كلیه
در آیینه مقابل تصویر شكسته و رنجور زنى را دید كه هیچ شباهتى با او نداشت، رنگ پریده، رخسار تكیده و چین عمیقى كه زیر چشمان به گودى نشسته اش هویدا شده بود، چهره اش را پیرتر از آنچه بود نشان مى داد. با حسرت آهى كشید و از آیینه رو گرداند، اما آیینه اى دیگر برابر با نگاهش ایستاده بود، با حیرت به عقب برگشت، باز هم آیینه اى ، تصویر مضطربش را منعكس كرد. دور خود چرخید، چهار سویش را آیینه ها گرفته بودند.
گویى زندانى آیینه ها شده بود. حس كرد آیینه ها به او نزدیك مى شوند. زندانش تنگ تر و تنگ تر مى شد. تصویرش در میان آیینه ها تكثیر شده بود، خواست تا از حصار آیینه ها بگریزد. خود را به آیینه اى زد، بى آن كه بشكند، درون آیینه گم شد، اما در آیینه هاى دیگر، تصویرهاى تكرارى اش به او خندیدند.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:41 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

باده حضور

شفایافته: مختار عزتى
43 ساله، ساكن هشتپر طالش
تاریخ شفا: اول مهرماه 1370
بیمارى: فلج نیمه بدن
ـ آهاى سیب! سیب گلشاهى! انار قند دارم! بدو!
میوه فروش بود كه صدا مى زد و در طول كوچه پیش مى آمد.
زنى چادر به سر، در آستانه در او را صدا زد:
ـ هى، مشهدى مختار!
میوه فروش، گارى دستى اش را كنارى نگه داشت، دستى به كمر خسته اش گذاشت، كلاهش را از سربرداشت، و با گوشه آستین مندرس و پاره كتش عرق از پیشانى زدود.
ـ ها آبجى ! چى مى خواى؟


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:40 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

دكتر احمد مهدوی دامغانی
چندی پیش، به مناسبتی مطلبی در روزنامه اطلاعات درج شده بود و ذکری از آستان ملائک پاسبان اعلی‌حضرت اقدس علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه، و داستان ضامن آهو در مجلسی مورد گفت‌وگو بود. دوست دانشمند عزیزی به بنده گفت: فلانی! من هر قدر هم که می‌خواهم صحت این «داستان مبتذل» ضامن آهو را به خود بقبولانم نمی‌توانم و عقلم نمی‌پذیرد که این داستان آن چنان که شنیده و خوانده‌ام عقلاً یا وقوعاً ممکن باشد، گو این که اساساً این داستان را در هیچ کتاب معتبر و مأخذ قابل مستندی هم ندیده‌ام؛ و چون تو را یک طلبه غیرمتعصبی می‌دانم، این است که خواهش می‌کنم نظرت را در این باره بگویی و اگر تو هم مثل من به این داستان باورنکردنی اعتقادی نداری، چه بهتر که از این جا، یکی دو خطی با هم به روزنامه اطلاعات بنویسیم و از مسؤولان آن روزنامه درخواست کنیم که از استعمال این القاب و عناوین عامیانه، و بی‌معنی و غیرمستند که تازه بر فرض صحت هم چیزی بر عظمت مقام امام علیه‌السلام و جلال و کرامت آن بزرگوار نمی‌افزاید، احتراز کند.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:39 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

در حریم خلوت یار

شفایافته: على رضا حسینى
متولد 1357 ساكن: شهرستان نكا، روستاى سلیكه
تاریخ شفا: چهاردهم تیرماه 1374
بیمارى: فلج پا
آمده بود تا كبوتر دل خسته و مجروحش را در حرم با صفاى مولایش به پرواز در آورد.
آمده بود تا چهره به غم نشسته اش را كه حاكى از رنج و درد درونى اش بود، با اشك دیدگان معصومش به ضریح سیمین و زرین امام غریبان پیوند بزند.
آمده بود تا سر بر آستان بى نیاز دوست بساید و دل را مقیم كوى یار نموده و مهمان نور باشد.
آمده بود تا چشمان بى فروغش را در روشناى حریم حرم منور سازد.
آمده بود با یك دنیا امید و انتظارـیك دنیا عشق و ارادت و اخلاص، یك دنیا بى قرارى ، تا بگوید: اى امام! دوستت دارم.
آمده بود تا همچون موجى ، تن رنجورش را به اقیانوس عظمت، كرامت، وجود و سخا بسپارد و دریادل این اقیانوس بى كران باشد.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:37 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

دریاى عشق

شفایافته: میرمراد مشترى
ساكن بندرعباس
تاریخ شفا: نوزدهم بهمن 1368
بیمارى: فلج
پاهایش را دراز مى كند. آن قدر كه كف پاشنه هایش در ماسه هاى نرم و خیس ساحل فرو مىرود. دسته اى پرنده دریایى ، شاد و نغمه خوان از بالاى سرش مى گذرند. هوا به شدت شرجى و گرم است، آسمان صاف و آبى در آن دورها، سینه به سینه نیلگون دریا سپرده است.
موجى آرام پاهایش را به نوازش مى گیرد، خنكاى آب به وجودش مى آورد، صندلى چرخدارش را كمى به جلو مى راند و پاهایش را تا ساق در موج آب فرو مى برد چرخهاى ویلچر در ماسه ها فرو مى روند، موجهایى در پى ، او و چرخش را احاطه مى كنند.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:36 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

قدمهاى زمان در دیار عشق آوران

سالهاى سرنوشت در چهره آفتاب خورده اش قدم مى زد.
چین و چروك ایام به روى دستهایش، گذر جوانى اش را فریاد مى كرد.
شكوفه هاى سپید روى چادرش، خبر از بهار عبادتش مى داد.
حجابش را به دور كمرش گره زده بود.
از كنار چارقدش، چند تار موى قرمز، سبزى حنا را به تماشا نشسته بود.
مردمك چشمش در غبار مبهمى غوطه مى خورد.
پلكهاى پلاسیده اش تحمل پرتوافشانى خورشید را نداشت و متناوباً به هم مى خورد.
حركات صادقانه اش توجهم را جلب كرد. جلو رفتم.
ـ سلام مادر جان! زیارت قبول، حالت چطوره؟
ـ الحمد الله ننه جون، خدمت آقا كه هستم خیلى خوبم.
ـ از كجا براى زیارت مشرف شده اى ؟


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:35 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

كسى مى آید

ـ زندگى براى ما فقیر بیچاره ها مثل زَهره! نمى دانم چرا خدا ...؟!
ـ حرفش را قطع مى كنى : كفر نگو مرد! اینم مصلحت خداس.
یعقوب به تو مى نگرد. در چشمانش با تمام وجود، شرم را حس مى كنى ، لب مى گشاید: راست مى گى ... اما چكار كنیم ... بگردم خدا رو كه همیشه بنده هاشو امتحان مى كنه. راستى مولود! اونجا رو نیگا! و تو به صفحه تلویزیون خیره مى شوى ، در صفحه تلویزیون حرم مطهر امام رضا(ع) را مى بینى و موجى از مردم، كه به سوى آن منبع نور و رحمت مى شتابند.
هر كس دردى داره ما هم یك درد!
یعقوب خیره خیره به تلویزیون نگاه مى كند. چشمانش پر از اشك شده و با تمنا مى گوید: اى كاش پولى دستم مى اومد و على رو مى بردم مشهد، شاید امام رضا نظرى به ما مى كرد و این پسره رو ... باقى حرفش را فرو مى خورد اما تو باقى كلامش را مى دانى .


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:33 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

شفا یافته حرم دوست

شفایافته: حمیدرضا ثابتى
تاریخ شفا: هشتم شهریور 1374
بیمارى: سرطان، نارسایى كلیه و لكنت زبان
اگر تنهاترین تنهاها شوم، بازخدا هست. او جانشین همه نداشتنهاست، نفرینها و آفرینها بى ثمر است. اگر تمامى خلق گرگهاى هار شوند و از آسمان هول و كینه و درد و بلا بر سرم ببارد، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستى ، اى پناهگاه! تو مى توانى جانشین همه بى پناهى ما شوى و یار همه مظلومان دردفهمیده دردكشیده درددیده

 


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:24 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

شكفتن گل دعا

شفایافته: پرستو قره گوزلى (محمدى )
اهل گرگان
تاریخ شفا: شانزدهم آبان 1369
بیمارى: عفونت شدید گوش و حلق
شب از نیمه گذشته بود. ماه از لابلاى ابرها رخ مى نمایاند. سكوت غمگین در همه جاى شهر سایه انداخته بود. در زیر آسمان مهتابى ، چراغ خانه اى محقر روشن بود و صداى لالایى مادرى به گوش رسید كه چشمان بى فروغ و رنگ باخته او به كودك نازش كه پرستو نام داشت خیره مانده بود.
فاطمه مادر غم دیده، با تنها مریضش كه همه زندگى او بود در دل شب به نجوا پرداخته و كودك معصومش را بر روى پاهایش تكان مى دهد تابلكه صدف دیدگانـامید زندگى اشـبراى لحظه اى هم كه شده به خواب برود و از درد و رنجى كه او را فرا گرفته رهایى یابد.
پرستوى كوچولو با صداى گرم لالایى مادرش به خواب مى رود و دقایقى نمى گذارد كه از شدت درد چشمانش باز مى شود.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1388  | 5:22 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

اعجاز عشق

شفایافته: ناصر احمدى گل
تاریخ شفا: یازدهم بهمن 1375
بیمارى: لالى
زبانش مثل چوب خشك شده بود. گامهاى مهیب ترس را هم آواز با ضربان قلبش مى شنید. چشمانش از حدقه بیرون زده و به كنار جاده خیره مانده بود. در عمق تاریكى ، در كنار جاده، شبحى سفید، چون گرگى نرم در هیبت انسان، برآیینه چشمان ناصر نقش بسته بود. در محل زندگى او، كمى پایین تر چنبره زده بود. او آروز مى كرد مى توانست همچون پرنده اى سبك بال، این مسافت تا خانه را پرواز كند و از این همه اضطراب رهایى یابد.
صداى موتور سیكلت در دشت مى پیچد و مرد را به شبح نزدیكتر مى كرد. سكوت دشت ترس زنده مى كرد و نفس در سینه ناصر حبس شده بود. به چندمترى شبح كه رسید تعجب كرد! به او خیره شد. باورش نمى شد. تمام توانش را به كار گرفت تا بر سرعت موتورسیكلت بیفزاید، اما دیگر رمقى نداشت. پلك بر هم نهاد و بعد از چند لحظه پرده از دیدگان مشوشش برداشت.


ادامه مطلب




نظرات 0

تعداد کل صفحات : 6 :: 1 2 3 4 5 6