تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 8:30 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

روزی مورچه ای دانه درشتی برداشته بود و در بیابان می رفت.

از او پرسیدند:کجا می روی؟

گفت: می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگر زندگی می کند ببرم.

گفتند:واقعا که مسخره ای!تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمی توانی این همه راه را پشت سر بگذاری و از کوهستانها بگذری تا به او برسی.

مورچه گفت:مهم نیست . همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم.

پ.ن

این داستانک برای کسی یا چیزی نیست . در پاسخ به دوستی است که می گفت هرچه می کنم که گناه نکنم نمی شود .انگار  اطرافیان و خودم اراده لازم را نداریم . دوست داشتم به او بگویم،خداوند بسیار بسیار بزرگتر از تصورماست .تو تلاشت را بکن . و آرام باش . همین که در راه و مسیر هستی ، او خود می فهمد.








نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 8:04 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

در ۲۴ اكتبر ۲۰۰۶  یكی از اتفاقات نادر در دنیای علم پزشكی رخ داد كه توجه بسیاری از متخصصان و دانشمندان این علم را به خود جلب كرد. این حادثه نادر تولد نوزادی بود كه عنوان كم سن‌ترین و كوچك‌ترین نوزاد زنده و سالم جهان را از آن خود كرد.

 


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 6:45 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
 
گنت گو بینو نویسنده فرانسوى در كتاب سه سال در آسیا در باب رشوه خوارى زمامداران ایران در دوره قاجاریه چنین مى نویسد: یكى از عیوب بلكه از بلاهائى كه در ایران ریشه دوانده و قطع ریشه آن هم بسیار مشكل و بلكه محال است رشوه گیرى است . این امر به قدرى رایج است كه از شاه گرفته تا آخرین ماءمور جزء دولت رشوه مى گیرد. و در عین حال

ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 6:36 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

گل‌ آفتابگردان‌ رو به‌ نور می‌چرخد و آدمی‌ رو به‌ خدا. ما همه‌ آفتابگردانیم. اگر آفتابگردان‌ به‌ خاك‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست. آفتابگردان‌ كاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌كردم‌ كه‌ خورشید كوچكی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌كارد، مطمئن‌ است‌ كه‌ او خورشید را پیدا خواهد كرد.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 6:32 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

فضیل عیاض ، مردی راهزن بود که با عمّال خود راه بر کاروان ها می بست و اموال مردم را به یغما می برد . فضیل ، دل در گرو دلبندی داشت . شبی بر بام خانه ی او رفت تا بلکه او را ببیند . شنید که کسی قرآن تلاوت می کند و این آیه را می خواند :


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 2:44 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
 1   سعی كنید هنگام تردد در راهروهای اداره همیشه پرونده زیر بغل داشته باشید
به این ترتیب به نظر، كارمند سختكوشی می‌‌رسید كه قرار است در جلسه مهمی شركت كند . كسانی كه دستخالی این طرف و آن طرف می‌‌روند عاطل و باطل به نظر می‌‌رسند و تصور عموم از كسانی كه «روزنامه» زیر بغل دارند این است كه از زیر كار در می‌‌روند و به جای آن وقت خود را صرف خواندن روزنامه و حل جداولش می‌‌كنند .

ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 2:42 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

دزدی شبرو، نیم شبی با یکی از رفیقانش برای دزدی به خانه یی رفت ، هنوز مالی از آن خانه برنگرفته  به دوست خود گفت: " زود از این خانه بیرون رو" . دوست از او پرسید: چه شده است که پرهیز میکنی ، کسی در خانه بیدار نیست که بگریزیم. دزد گفت: دنبال مالی می گشتم که ناگهان نانی به دستم افتاد و آن نان را در دهان نهادم وخوردم. همین که نان از کامم فرورفت دیدم در این خانه نان ونمک خورده ام. دیگرروا نیست که دست به دزدی دراز کنم.

آنکه دزدی می کند ای هوشیار 

حال او بین وازوغیرت بیار

حرمت نان ونمک را یاد گیر

تا تو باشی در دوعالم دلپذیر

                                                                برگرفته شده از کتاب " مصیبت نامه " اثر عطار







نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 2:03 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

یك روز مسوول فروش، منشی دفتر و مدیر شركت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می كنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه.

جن میگه: من برای هر كدوم از شما یك آرزو برآورده می كنم. منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!... من می خوام كه توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیك باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»... پوووف! منشی ناپدید میشه.

بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من ، حالا من!... من می خوام توی هاوایی كنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی خنك داشته باشم و تمام عمرم حال كنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه.

بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه. مدیر میگه: «من می خوام كه اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شركت باشن»!

نتیجهء اخلاقی اینكه همیشه اجازه بده كه رئیست اول صحبت كنه.







نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 10:22 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

رام کنندگان حیوانات سیرک ، برای مطیع کردن فیل ها از یک روش ساده استفاده می کنند. وقتی که فیل هنوز بچه است ، یکی از پاهای او را به تنه درخت بزرگی می بندند. فیل کوچک هرچه تلاش می کند ، نمی تواند خود را از بندی که گرفتار شده است رها کند . رام کنندگان این روش را ادامه می دهند تا فیل کوچک بزرگ شود و اندک اندک به این مسأله شرطی می شود که تنه درخت خیلی قوی تر از اوست.


ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 20 مهر 1388  | 9:56 AM | نويسنده : Mohammad ali Hajian
چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.

ادامه مطلب




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 19 مهر 1388  | 10:50 PM | نويسنده : Mohammad ali Hajian

 

تازه دامادی، متعلّقه به ورزشگاه فرستاد فراگیری كا راته را! چندان كه منعش كردم، سودی نكرد؛ كه گفته اند: «شیئان لا سود فیه : نصیحه الدّماوید الا خیر(!) واستماع المواعید الكبیر!» یعنی دو چیز، بی حاصل است: نصیحت نو دامادان گفتن و وعدة بزرگان شنفتن!


ادامه مطلب




نظرات 0

تعداد کل صفحات : 102 :: 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 >