بازآ که دل هنوز « مشفق کاشانی »
بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است جان از دریچه نظرم ، چشم بر در است
بازآ دگر که سایه دیوار انتظار سوزنده تر ز تابش خورشید محشر است
بازآ ، که باز مردم چشمم ز درد هجر در موج خیز اشک چو کشتی شناور است
بازآ که از فراق تو ای غایب از نظر ! دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است
ای صبح مهر بخش دل ! از مشرق امید بنمای رخ که طالعم از شب سیه تر است
زد نقش مهر روی تو بر دل چنانکه اشک آیینه دار چهره ات ای ماه منظر است
ای رفته از برابر یاران « مشفقت » رویت به هر چه می نگرم ، در برابر است
*****