زندگاني امام علي ، علی خیر البریه است
ابن شهر آشوب به سند خود مینویسد: وقتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی (علیهالسلام) خبر شهادت برادرش جعفر طیار را در جنگ موته داد. حضرت وقتی، خبر شهادت برادر خود را شنید فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و در روایت دیگر از حضرت صادق (علیهالسلام) روایت شده است که انا لله و انا الیه راجعون را پیش از حضرت علی (علیهالسلام) کسی نگفته بود.(168)
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
ابوبکر هذلی از شعبی روایت کرد: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به من مطلبی بیاموز تا خداوند به سبب آن مرا نفعی بخشد. حضرت فرمود: بر تو باد به بخشش و کرم که در دنیا و آخرت به تو نفع میبخشد ناگاه علی (علیهالسلام) وارد شد و عرض کرد یا رسول الله حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام شما را میخواند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاست آنگاه آن مرد گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این مرد که آمد چه کسی بود در پاسخ او حضرت فرمود: او کسی است که خدای متعال در حق او در قرآن کریم فرموده ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه.(167) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (علیهالسلام) میفرماید: روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم و بر گرد آن حضرت جمعیتی از قریش را دیدم. حضرت به من نگاهی کرد و فرمود: یا عی همانا مثل تو در این امت مانند حضرت عیسی بن مریم است زیرا عدهای او را بسیار دوست داشتند و افراط در دوستی او نمودند و هلاک شدند و دستهای او را دشمن داشتند و هلاک شدند و اما عدهای دنباله رو او بودند پس نجات یافتند اطرافیان آن حضرت فرمودند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بزرگ شمردند و خندیدند و گفتند: یا رسول الله علی را شما با انبیا و رسولان خدا تشبیه مینمایی؟!(166) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی شرایط زندگی علی (علیهالسلام) به اندازهای تنگ شد که گرسنگی شدیدی امام علی (علیهالسلام) را فرا گرفت. آن حضرت از خانه بیرون آمد و در جستجوی آن بود تا کاری پیدا شود تا کارگری کند و با مزد آن غذایی تهیه و گرسنگی خود را رفع نماید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن عباس میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از یک نفر عرب بادیه نشین شتری را به چهارصد درهم خرید هنگامی که پول را داد اعرابی فریاد زد که هم شتر و هم پول برای اوست. ابوبکر از آنجا عبور کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: بین ما قضاوت کن من پول شتر را دادهام ولی اعرابی ادعا دارد که شتر و پول مال خودش میباشد. ابوبکر گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مطلب روشن است شما باید بینه (دو نفر شاهد عادل بیاورید که پول ما شما است. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان برای سرکوبی کفار حرکت کردند، کافران بدون جنگ تسلیم شدند و در نتیجه اراضی و اموالی از آنها که در اصطلاح فیی گفته میشد به دست مسلمین افتاد امام صادق (علیهالسلام) فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن فیی را بین مسلمانان تقسیم کرد یک قطعه از آن سهم تقسیم شده برای حضرت علی ع شد، آن حضرت در آن زمین چاهی حفر کرد تا به آب رسید به حدی که آب آن چاه به اندازه گردن شتر فوران میکرد. امام علی (علیهالسلام) آن چشمه را به نام عین ینبع (چشمه جوشان) نامید. شخصی به حضور علی (علیهالسلام) آمد و در این مورد به او بشارت داد و تبریک گفت امام علی ع فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابوسعید خدری میگوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و تنی چند از یارانش از جمله حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) گرد او بودند. حضرت فرمود: هر کس لا اله الا الله گوید وارد بهشت میشود پس دو تن از یاران آن حضرت گفتند ما میگوییم لا اله الا الله. پیامبر فرمود: همانا لا اله الا الله از این شخص (اشاره به حضرت علی (علیهالسلام)) و شیعیانش قبول میشود باز آن دو تن تکرار کردند و گفتند: ما نیز میگوییم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست بر سر علی (علیهالسلام) گذارد آنگاه به آن دو نفر گفت، علامت پیروی از او این است که بیعت او را نشکنید و در مسند و مقام او ننشینید و سخنش را تکذیب نکنید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در قسمتی از یک روایت مفصل آمده است: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مردم فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
حنین سرزمین است در نزدیکی شهر طائف که غزوهای در آنجا وقوع شد که به نام غزوه حنین و یا غزوه اوطاس و غزوه هوازن معروف شد. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی از طریق وحی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر رسید که 3 نفر از کافران به بتهای خود سوگند خوردهاند تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بکشند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در مسجد بعد از نماز جماعت صبح این مطلب را به مردم اعلام کرد. آنگاه فرمود: چه کسی داوطلب میشود به سوی آنها برود آنها را قبل از رسیدن به مدینه بکشد؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
انس بن مالک گفت: در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مردی بود که از عبادت و کوشش او در نماز ما تعجب میکردیم، نام و نحوه عبادت او را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را نشناخت، هیکل و قوارهاش را شرح دادیم باز نشناخت، در همین بین خود او از راه رسید عرض کردیم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همین مرد است فرمود: شما توصیف مردی را میکنید که در پیشانیش مهر شیطان است، آن شخص پیش آمد تا مقابل ما رسید ولی سلام نکرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به او فرمود: ترا به خدا سوگند راست بگو وقتی به این جمع رسیدی با خود نگفتی در میان اینها یک نفر از من بهتر و برتر نیست؟ او جواب داد: صحیح است. سپس برای ادای نماز رهسپار شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی این مرد را میکشد؟ ابوبکر پیشنهاد را پذیرفت و برای کشتن او عازم شد وقتی وارد مسجد شد دید او مشغول نماز است با خود گفت: سبحان الله مردی را در حال نماز بکشم با اینکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن نمازگزاران نهی فرمود: لذا منصرف گردید و بیرون آمد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از او پرسید: ابوبکر چه کردی؟ او عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خوشم نیامد او را در حال نماز بکشم چون شما از کشتن نمازگزاران ما را نهی نمودهاید. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چه کس او را میکشد؟ عمر از جای خود حرکت کرد و رفت تا او را بکشد وقتی رسید او را در حال سجده دید گفت: ابوبکر از من بهتر است و (او را نکشت) برگشت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: چه ردی؟ گفت که او را در حال سجده دیدم از کشتن او صرف نظر نمودم، برای سومین بار حضرت فرمود: چه کسی او را میکشد؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
کسانی که مسؤولیت غسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به عهده داشتند عبارت بودند از: علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، عباس بن عبدالمطلب، فضل و قثم، فرزندان عباس، اسمة بن زید و شقران، غلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (150) اما کسانی که وارد قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدند، علی (علیهالسلام)، فضل و قثم فرزندان عباس بودند.(151) عبدالله بن حارث بن نوفل گوید: همراه با علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در عمره بودم که گروهی از مردم عراق بر او وارد شدند و گفتند: ای ابوالحسن! ما نزد تو آمدهایم از امری سؤال کنیم که دوست داریم ما را از آن مطلع سازی. حضرت که متوجه سؤال آنها شد، فرمود: تصور میکنم مغیره ادعا کرده و به شما گفته است که او جدیدترین عهد دیدار با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دارد. یعنی، او آخرین نفری است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیده است، گفتند آری! ما آمدهایم این را از شما سؤال کنیم. حضرت فرمود: مغیره دروغ گفته است، زیرا جدیدترین عهد دیدار با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن قثم بن عباس است، چون او آخرین نفر از ما بود که از قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خارج گردید. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بستر وفات قرار رفت سر مبارکش بر دامن حضرت علی (علیهالسلام) بود و خانه پر از انصار و مهاجران بود عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پیش روی حضرت بود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عباس فرمود: ایا وصیتم را عمل میکنی و قرضم را ادا مینمایی و به وعدههایم وفا مینمایی. عباس گفت من پیرو عیال وارم و تهی دست، (توان این کار را ندارم) لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن جمع 3 مرتبه حرف خود را تکرار کرد ولی عباس نپذیرفت آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این امور را به کسی میسپارم که حقش را ادا خواهد کرد و مانند تو سخن نخواهد گفت: سپس به حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: ای علی (علیهالسلام)، ای برادر محمد، آیا قبول میکنی که به وعدههای محمد عمل کنی و به وعدهایم وفا کنی و قرضش را بپردازی و میراثش را بگیری؟! حضرت علی (علیهالسلام) که گریه گلویش را گرفته بود نتوانست جواب دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن خود را تکرار کرد در این هنگام عرض کرد: آری فدایت گردم، سود و زیانش با من، علی (علیهالسلام) فرمود: من به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاه میکردم دیدم انگشتر خود را از انگشت خود بیرون کرد و فرمود: تا من زندهام این انگشتر را به دست خود کن، حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید چون آن را در انگشت خود کردم در حالی که آرزو میکردم که از تمام میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همین انگشتر را داشته باشم. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بلال چرا خواست و به او فرمود: این وسائل را بیاور که عبارتند از: کلاه، خود، زره، پرچم، پیراهن، ذوالفقار، عمامه سحاب، جامه برد، کمربند و عصا (که آن کمربند بهشتی بود) دو جفت نعلین، دو پیراهن معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، و پیراهن جنگ احد و سه کلاه: 1- کلاه مسافرت، 2- کلاه عید قربان و عید فطر و روزهای جمعه حضرت. 3- کلاهی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سر میگذاشت و با اصحابش به گفتگو مینشست و بعد فرمود: تا دو استر شهباء، و دلدال و دوشتر غضبا و تصواء و دو اسب جناح و اسب حزوم و حمار عفیر را نیز بیاورند نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
قبل از خواستگاری امام علی (علیهالسلام) از حضرت زهرا علیهاالسلام، خواستگاران زیادی از جمله ابوبکر، عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف جهت خواستگاری خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رسیده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست رد به سینه تمامی آنها زد و فرمود: امر ازدواج دخترم با خداست (امرها الی ربها) تا اینکه روزی ابوبکر و عمر در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودند و سعد بن معاذ انصاری و چند تن دیگر نیز در آنجا حضور داشتند در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام صحبت به میان آمد. ابوبکر گفت: اشرف قریش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را خواستگاری کردند ولی آن حضرت فرمود: تزویج فاطمه به فرمان خداست ولی علی (علیهالسلام) هنوز به خواستگاری او نرفته گمان میکنم تنگ دستی او مانع از چنین کاری شده است. آنگاه او به عمر، و سعدبن معاذ گفت: آیا مایلید باتفاق هم نزد علی (علیهالسلام) برویم و در این مورد با وی مذاکره کنیم و چنانچه تهی دستی او مانع از این امر باشد به او کمک مالی بکنیم؟ سعد گفت: خدا توفیقت دهد. سلمان میگوید: آنها از مسجد خارج شده و در جستجوی علی (علیهالسلام) به خانه او رفتند ولی او را نیافتند و معلوم شد که آن حضرت در نخلستان مردی از انصار برای دریافت مزدی با شتر آبکشی میکند. آنگاه به نزد او رفتند و چون چشم علی (علیهالسلام) به آنها افتاد. فرمود: چه خبر است، چه چیزی شما را وادار کرد که به اینجا بیایید؟ ابوبکر گفت: یا علی (علیهالسلام) خصلت نیکی نیست که تو در آن فضیلت نداشته باشی. اشراف قریش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دخترش را خواستگاری کردهاند و او به آنها جواب رد داده و فرموده است کار تزویج فاطمه علیهاالسلام با خداست علت این که شما در این مورد با پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم صحبت نمیکنید چیست؟ من یقین دارم که خدا و رسولش او را برای تو نگه داشتهاند. علی (علیهالسلام) از شنیدن سخن ابوبکر چشمانش اشک آلود شد فرمود: ای ابابکر مرا به هیجان آوردی و به چیزی که از آن غافل بودم تذکر دادی به خدا سوگند که من به این امر راغب هستم و فقط فقر و تهیدستی مانع از انجام این کار است. ابوبکر گفت: چنین مگو تمام دنیا و مافیها در نزد خدا و رسولش هیچ ارزشی ندارد. آنگاه علی (علیهالسلام) برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد.(145) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: یا علی خدا به من دستور داده تا تو را به خود نزدیک کرده و علوم خودم را به تو تعلیم کنم تا از آنها تو نگهداری نمایی آنگاه این آیه نازل شد که و تعیها اذن واعیة و آنگاه به علی (علیهالسلام) فرمود: تو آن گوش نگهدارنده هستی (143) و ابوسعید خدری گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم معنی الذی عنده علم من الکتاب چیست؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 زندگاني امام علي ، پیروی از علی
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، کارکردن عیب نیست
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، سرمشق اهل وفا
در مدینه کار پیدا نکرد، تصمیم گرفت به حوالی مدینه که مزرعهای است در یک فرسخ و نیمی مدینه رفته تا در آن روستای کوچک آنجا کاری پیدا کند.
وقتی به روستا رسید دید زنی مشغول الک کردن خاک میباشد و منتظر کارگری جهت کمک میباشد نزد آن زن رفت و معلوم شد که آن زن کارگری نیاز دارد.
پس از صحبت با او قرار بر این شد که علی (علیهالسلام) آب از درون چاه آورد و آن خاک را گل کرده تا برای دیوار کشی آماده شود و در ازای هر دلو آب یک خرما اجرت و مزد گیرد.
حضرت جمعاً شانزده دلو از چاه آب آورد آنگاه مشغول تهیه گل شد پس از اتمام کار آن زن شانزده خرما به آن حضرت داد امام نیز به مدینه بازگشت.
علی (علیهالسلام) بعد جریان را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعریف کرد آنگاه هر دو نشسته و با هم آن خرماها را خوردند(164)
اینقدر دانم که بر فرق کمال خویش زد - آفرینش از وجود حیدر کرار گل(165)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، امیر انفاق و کرم
سپس عمر از آنجا عبور کرد او نیز چنین قضاوت نمود. سپس علی (علیهالسلام) آمد. پیامبر به اعرابی فرمود: آیا به قضاوت این جوان که میآید راضی هستی؟
اعرابی گفت: آری. هنگامی که علی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید اعرابی گفت: این شتر مال من است و درهمها (پولها) نیز مال من است اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ادعای چیزی دارد باید بینه بیاورد. امام علی (علیهالسلام) به اعرابی سه مرتبه گفت: شتر را رها کن تا رسول خدا آن را خود ببرد چرا که شتر را پیامبر از تو خریدهاست) لیکن اعرابی به دستور علی (علیهالسلام) و حرفهای او اعتنایی نکرد آن حضرت اعرابی را گرفت و ضربه محکمی به او زد.
مردم جمع شدند و هر کس سخنی میگفت علی (علیهالسلام) به رسول خدا عرض کرد: نصدقک علی الوحی و لانصدقک علی اربعماة درهم؛ ما سخن تو را در مورد صدق وحی تصدیق میکنیم ولی درباره چهارصد درهم تصدیق نکنیم. (162)
سلطان هر و سراست صهر رسول خداست - سرمشق اهل وفاست مهر و وفای علی(163)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، شرط قبولی توحید و ایمان
و بشر الوارث، بشر الوارث هی صدقه بتافی حجیج بیت الله و عابر سیبله لاتباع و لاتوهب و لاتورث فمن باعها او وهبها فعلیه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین
یعنی: به وراث مژده و خبر بده، این چشمه فقط وقف گردیده تا در آمد آن در راه تأمین معاش و مخارج زائران خانه کعبه و مسافران در راه خدا به مصرف برسد فروختن و بخشیدن و به ارث بردن آن جایز نیست. کسی که آن را بفروشد یا ببخشد لعنت خدا و فرشتگان و همه انسانها بر او باد.(160)
ای آسمان رحمت و بحر سخا علی - وی داده عدل تو دو جهان را صلا علی (161)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ورود به بهشت
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، جنگ حنین ، شکست و پیروزی
ای گروه مردم هر کس با اقرار به توحید و کلمه لا اله الا الله مخلصانه بدون آنکه چیزی به آن مخلوط کند خدا را ملاقات نماید اهل بهشت است امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بپا خاست و عرضه داشت پدر و مادرم فدایت چگونه این کلمه را مخلصانه بگوید و چیزی به آن مخلوط نکند برای ما بیان کن تا حد آن را بشناسیم؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری برای دنیا خواهی و حرص بر جمع آوری مال و خوشنود بودن به امور مادی و گناه و معصیت و بردگی و بندگی پول این کله را نگوید و متأسفانه مردمی چنیناند که گفتارشان، گفتار نیکان ولی کردارشان کردار ستمگران و تبهکاران است با زبان شهادت به توحید میدهند اما هر فسق و فجوری را مرتکب میشوند پس هر کس خدای عزوجل را دیدار کند و در او این خصلتها نباشد و قولش لا اله الا الله است بهشت برای اوست و هر گاه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند اهل دوزخ است.(159)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، دفاع از حریم پیامبر
این جنگ از آنجا شروع شد که طایفهای بزرگ هوازن هنگامی که از فتح مکه با خبر شدند رئیسشان مالک بن عوف آنها را جمع کرد و به آنها گفت: ممکن است محمد صلی الله علیه و آله و سلم بعد از فتح مکه به جنگ با ما برخیزد. آنها گفتند: صلاح در این است که ما پیشدستی کنیم و به او حمله کنیم.
هنگامی که این خبر به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوی سرزمین هوازن شوند.
در آخر ماه رمضان یا ابتدای ماه شوال سال هشتم هجری بود که رؤسای طایفه هوازن نزد مالک بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگیری با مسلمانان هیچ کس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین اوطاس شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرچم بزرگ لشگر را بست و به دست علی (علیهالسلام) داد و تمام کسانی که برای فتح مکه پرچمدار بخشی از لشگر اسلام بودند به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با همان پرچم به سوی میدان حنین حرکت کردند. در این وقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطلع شد که صفوان بن امیه مقدار زیادی زره در اختیار دارد شخصی را نزد او فرستاد و یکصد زره به عنوان عاریت از او خواست. صفوان سؤال کرد: براستی عاریه است یا غضب؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عاریهای است که ما آن را تضمین میکنیم و سالم بر میگردانیم. صفوان یک صد زره به عنوان عاریت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داد و خود شخصاً با حضرت حرکت کرده دو هزار نفر از مسلمانانی که در فتح مکه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برا فتح مکه آمده بودند که مجموعاً دوازده هزار نفر میشدند برای میدان جنگ حرکت کردند. مالک بن عوف که مرد پر جرأت و با شهامتی بود به قبیله خود دستور داد غلافهای شمشیر را بشکند و در شکافهای کوه و درههای اطراف و لابلای درختان بر سر راه سپاه اسلام کمین کنند، و هنگامی که در تاریکی اول صبح مسلمانان به آنجا رسیدند که یک باره به آنان حمله ور شوند و لشکر را در هم بکوبند او اضافه کرد محمد صلی الله علیه و آله و سلم با مردان جنگی هنوز روبرو نشده تا طعم شکست را بچشد! هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین حنین سرازیر شدند. در این موقع بود که ناگهان لشگر هوازن از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهای خود قرار دادند گروهی که در مقدمه لشگر قرار داشتند و در میان آنها تازه مسلمانان مکه هم بودن فرار کردند و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر نیز فرار کند. مسلمانان چون به جمعیت انبوه خود مغرور شده بودند آثار شکست در آنان آشکار گشت. در این میان علی (علیهالسلام) که پرچمدار لشکر بود با عده کمی در برابر دشمن ایستاده بود و همچنان به پیکار ادامه داد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم در قلب لشکر قرار داشت و عباس عموی آن حضرت و عدهای از بنی هاشم که از نه نفر تجاوز نمیکرد اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را گرفته بودند. مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقبنشینی از کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذشت. حضرت به عباس که صدای بلند و رسایی داشت دستور داد فوراً از تپهای که در آن نزدیکی بود بالا برود و به مسلمانان فریاد زند: ای گروه مهاجران و انصار! ای یاران سوره بقره! و ای اهل بیعت شجره! به کجا فرار میکنید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اینجاست! هنگامی که مسلمانان صدای عباس را شنیدند بازگشتند و گفتند: لبیک لبیک و انصار در این بازگشت پیش قدم بودن.
حمله سختی از هر جانب به سپاه دشمن کردند و با یاری پروردگار به پیشروی ادامه دادند آنچنان که طایفه هوازن به طرز وحشتناکی به هر سو پراکنده شدند و پیوسته مسلمانان آنها را تعقیب میکردند.
حدود یک صد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت مسلمانان در آمد و گروهی نیز اسیر شدند. پس از پایان جنگ، نمایندگان قبیله هوازن خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محبت زیاد به آنها کرد و حتی مالک بن عوف رئیس و بزرگ آنها اسلام را پذیرفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اموال و اسیران را به او برگرداند و ریاست مسلمانان قبیلهاش را به او واگذار کرد.(157)
به رتبت ساقی کوثر، به مردی فاتح خیبر - به نسبت صهر پیغمبر، ولی والی والا(158)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، حیدر قاهر ، غالب
مردم سکوت کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود گمان میکنم پسر ابوطالب علی (علیهالسلام) در میان شما نیست یکی از اصحاب گفت، یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی (علیهالسلام) دچار تب شده لذا در نماز شرکت نکرده است. به من اجازه بدهید تا بروم و پیغام شما را به او برسانم. عامر به حضور علی (علیهالسلام) رفت و جریان را گفت. علی (علیهالسلام) از خانه بیرون آمد در حالی که دو طرف پیراهنش، گردنش را پوشانده بود وقتی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید عرض کرد ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جریان چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطلب را گفت:. آنگاه تأکید فرمود: لازم است تا جلو آنها گرفته شود. علی ع ضمن اعلام آمادگی اجازه خواست، برود لباس رزم خود را بپوشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لباس و شمشیر و زره خود را به علی (علیهالسلام) داد و عمامه خود را بر سر علی (علیهالسلام) نهاد و شمشیر به دستش داد اسب خود را نیز آورد و علی (علیهالسلام) را بر آن سوار کرد و به سوی آن 3 نفر فرستاد. 3 روز از رفتن علی (علیهالسلام) گذشت و هیچ خبری هم از ناحیه جبرئیل نرسید. فاطمه علیهاالسلام نگران شد دست حسن و حسین (علیهالسلام) را گرفت و نزد پدر رفت و عرض کرد: پدر تصور میکنم این دو کودک یتیم شدهاند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شنیدن این سخن بیاختیار گریه کرد. سپس به مردم فرمود: هر کس خبر از علی (علیهالسلام) بیاورد او را به بهشت مژده میدهم. مردم در جستجوی علی (علیهالسلام) رفتند تا اینکه عامر خبر سلامتی علی (علیهالسلام) را آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به استقبال علی (علیهالسلام) رفت دید آن حضرت در حالی که دو اسیر و یک سر بریده و سه شتر و سه اسب با خود دارد به سمت مدینه میآید. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: دوست داری من شرح سفر تو را بگویم یا خود میگویی؟ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خودت شرح بده تا گواه بر قوم گردی حضرت علی (علیهالسلام) عرض کرد: آن 3 نفر در بیابان میآمدند وقتی مرا دیدند فریاد زدند تو کیستی گفتم: من علی پسر ابوطالب پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میباشم. آنها گفتند: ما کسی را به عنوان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمیشناسیم و برای ما هم فرقی نمیکند که ترا بکشیم یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را صاحب این سر بریده به شدت به من حمله کرد پس از رد و بدل شدن ضربههایی باد سرخی وزید و آنگاه صدای تو را یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از میان آن باد شنیدم که فرمودی زره او را از ناحیه گردن کنار زدم رگ گردنش را بزن من هم زدم سپس باد زردی وزید صدای تو را از میان آن شنیدم که فرمودی زره را از رانش کنار زدم بر ران او بزن و من نیز به ران او زدم آنگاه سر او را جدا کردم. وقتی که او را کشتم رفقای او تسلیم شدند و گفتند: این رفیق ما را که تو کشتی با هزار سواره حریف بود اکنون ما تسلیم تو هستیم ولی ما را نکش ما شنیدهایم محمد صلی الله علیه و آله و سلم شخصی مهربان و دلسوز است ما را زنده نزد او ببر تا او حکم کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی (علیهالسلام)، صدای اولی که در نبرد خود شنیدی صدای جبرئیل بود و صدای دوم صدای میکائیل بود حالا یکی از آنها را بیاور. علی (علیهالسلام) یکی از آن دو اسیر را آورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بگو لا اله الا الله او در پاسخ گفت: گفتن کلمه کوه ابوقبیس برای من بهتر از آن است که این کلمه را بگویم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: او را کناری ببر و بعد گردنش را بزن. علی (علیهالسلام) فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اجرا کرد سپس نوبت اسیر دومی شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: بگو لا اله الا الله او گفت:: مرا نیز به رفیقم ملحق کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: او را نیز ببر و گردنش را بزن، در این میان جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم پروردگارت سلام میرساند و میفرماید: این شخص را نکش زیرا دارای دو خصلت نیکوست: 1- در میان قوم خود سخاوت دارد. 2- او دارای اخلاق نیکوست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: دست نگهدار که جبرئیل اینگونه میگوید:. آن مشرک وقتی از علت تأخیر قتل خود مطلع شد، گفت: آری سوگند به خدا هیچ گاه با داشتن برادری مالک یک درهم نشدهام یعنی پولی پس انداز نکردهام بلکه هر چه یافتم به بستگانم دادم و هیچ گاه در میدان جنگ پشت به جنگ ننمودهام و من گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، قثم بن عباس ، آخرین کسی که با پیامبر وداع کرد
علی (علیهالسلام) عرض کرد: من، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر او را پیدا کردی، وقتی علی (علیهالسلام) وارد مسجد شد مشاهده کرد او خارج شده لذا خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید پیامبر سؤال کرد؟ چه شد عرض کرد از مسجد بیرون رفته بود. حضرت فرمود:
لو قتل هذا لکان اول فتنه و آخرها اما انه سیخرج من ضئضئی هذا قوم...
(اگر کشته شده بود آغاز و پایان فتنه همین بود...) نشانه این گروه (خوارج) آن است که در میان آنان مرد سیاه چهره ناقص دستی است که منتهای آن گوشتی است مثل پستان زن که حالت ارتجاعی و کشش دارد.(153)
امام علی (علیهالسلام) پس از فراغت از جنگ نهروان دستور داد که بدن (ذوالثدیه) را در میان کشتهها پیدا کنند وقتی حضرت جسد او را دید و بدن او را با همان وصفی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توصیف کرده بود یافت به کرانه این موفقیت به سجده افتاد(154).
علامه امینی مینویسد: صاحب این داستان ذوالثدیه(155) رئیس خوارج از قبیله بنی تمیم بود که مؤسس جنگ نهروان بود که آخر سر هم کشته شد.
هرگز فریب دشمن رو به صفت نخورد - زین روی گفتهاند که شیر خدا علیست(156)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ولی خدا ، وصی پیمبر
شیخ طوسی او را از اصحاب علی (علیهالسلام) معرفی کرده است زمانی که کارگزار مکه بود حضرت طی نامههایی، او را از دسیسههای معاویه مطلع ساخت و در نامهای دیگر مسؤولیت حج را به عهده او گذارد.
علی ز بعد محمد زهر که هست به است - اگر تو مؤمن پاکی بکن براین اقرار(152)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، ازدواج حضرت زهرا
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه اینها را به امام علی (علیهالسلام) سپرد و فرمود: اقبضها فی حیاتی تا من زندهام اینها را از من دریافت کن.(146)
و در کلامی دیگر حضرت فرمود: یا علی قم فاقبض هذا بشهادة من فی البیت من المهاجرین و الانصار کی لا نیازعک احد من بعدی(147)
ای علی برخیز و در برابر چشم حاضران از مهاجران و انصار اینها را دریافت کن تا بعد از من هیچ کس با تو (و رهبری تو) نزاع و ستیز نکند.
سپس امام علی (علیهالسلام) برخاست و آنها را تحویل گرفت و به خانه خود برد و در محل امنی گذاشت و برگشت.
لذا به شهادت مأخذ روایی صحیح و شعرای زمان صدر اسلام و کتابهای اصیل اسلامی ما حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در صدر اسلام نیز به وصی شناخته شده بود ولی بنی امیه دست به دست هم دادند که آثار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را محو کنند و یکی از کارهای آنها حذف این لقب و اشتهار از حضرت وصی صلوات الله علیه بود.(148)
نوشته بر در فردوس کاتبان قضا - نبی رسول و ولیعهد حیدر کرار(149)
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، محرم اسرار
خود حضرت امیر (علیهالسلام) فرمود: وقتی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی! عرض کردم: بلی یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. فرمود: آیا ترا رغبت ازدواج هست؟ عرض کردم: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داناتر است، پیش خود فکر کردم که آن حضرت میخواهد یکی از زنان قریش را به من تزویج کند تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعداً مرا نزد خود احضار فرمود: و من نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم وقتی مرا دید با چهره گشاده تبسم فرمود: و من دندانهای او را که از سفیدی میدرخشید دیدم آنگاه فرمود: یا علی بشارت باد ترا که خدای متعال امر مرا درباره ازدواج تو کفایت کرد. عرض کردم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چگونه؟ حضرت فرمود جبرئیل نازل شد سنبل و قرنفل به من داد و من آنها را گرفته و بوئیدم و از سبب آن پرسیدم گفت: خداوند به فرشتگان بهشت دستور داد که بهشت را زینت دهند و منادی از عرش صدا زد که روز ولیمه علی بن ابیطالب است و خداوند فرشتگان را فرمود: که گواه باشید من فاطمه را به علی تزویج کردم و آنها را برای هم پسندیدم.
ادامه ندارد
زندگاني امام علي ، محبوبترین خلق
فرمود: او وصی برادرم سلیمان بن داود بود. گفتم: و من عنده علم الکتاب کیست؟ فرمود: ذاک اخی علی بن البی طالب یعنی: او برادرم علی بن ابیطالب است.(144)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))