مصایب امام علی‏ ، سخنان علی هنگام غسل پیامبر

علی (ع) هنگام شستن پیکر پاک رسول خدا (ص) چنین گفت:
پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشته‏ای برید که در مرگ جز تو کس چنان ندید. پایان یافتن دعوت پیغمبران و بریدن خبرهای آسمان. مرگت مصیبت زدگان را به شکیبایی وا داشت، و همگان را در سوگی یکسان گذاشت. و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی و از بی‏تابی نهی نمودی، اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان می‏رساندیم و درد همچنان بی‏درمان می‏ماند و رنج و اندوه هم سوگند جان. و این زاری و بی‏قراری در فقدان تو اندک است، لیکن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه کس را از آن توان رهاند پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و خاطر خود نگاه‏دار.(45)
ابوبکر به خلافت گزیده شد. دنیا طلبان علی را واگذاردند، و از گرد او پراکنده شدند. در آن روز تنها کسی که می‏توانست به دفاع از سنت رسول برخیزد، دختر پیغمبر (ص) بود و تنها جایی که داد خواست در آنجا مطرح می‏شد مسجد مسلمانان.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، سخنان خضر نبی بعد از شهادت علی

علی (ع) مجدداً از هوش رفت و پس از لحظه‏ای تکانی خود و به حسین (ع) فرمود: پسرم زندگی تو هم ماجرایی خواهد داشت فقط صابر و شکیبا باش که مان الله یحب الصابرین.
در این هنگام علی (ع) در سکرات موت بود و پس از لحظاتی چشمان مبارک به آهستگی فرو بست و در آخرین نفس فرو رفت:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً عبده وَرَسُولُهُ.
پس از ادای شهادتین، آن لب‏های نیمه باز و نازنین به هم بسته و طایر روحش به اوج ملکوت اعلا پرواز نمود و بدین ترتیب دوران زندگی مردی که در تمام مدت عمر جز حق و حقیقت نداشت به پایان رسید.(427)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، سخنان جانسوز علی کنار قبر زهرا

سپس زهرا(س) وصیتهای خود را کرد، و با وضعی جانسوز از دنیا رفت، علی (ع) طبق وصیت زهرا(س) شبانه او را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند و او را به خاک سپرد، وقتی که قبر را با خاک پوشاند هاج به الحزن... اندوه آن حضرت را فرا گرفت، قطرات اشکهای چشمش بر گونه‏هایش می‏ریخت در حال روی خود را به طرف قبر رسول خدا(ص) کرد(252) و چنین گفت:
السلام علیک یا رسول الله غنّی وعن النتک النّازلة فی جوارک، و السّریعة اللّحاق بک، قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتک صبری، ورقّ عنها تجلدی الا انّ فی التّأسّی لی بعظیم فرقتک وفادح مصیبتک موضع تعزّ...
سلام بر تو ای رسول خدا(ص) از جانب خودم و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و به سرعت به تو پیوسته است، ای پیامبر خدا! صبرم از فراق دختر برگزیده‏ات، کم شده و طاقتم از دست رفته است. ولی پس از روبه رو شدن با فاجعه عظیم رحلت تو، گذاشتم و هنگام رحلت، سرت بر سینه‏ام بود که روح تو پرواز کرد انّا لله و انّا الیه راجعون
ای پیامبر، امانتی که به من سپرده بودی، به تو برگردانده شد، اما اندوه من همیشگی است، و شبهایم را با بیداری به سر می‏برم، تا اینکه به تو بپیوندم، به زودی دخترت تو را آگاه خواهد کرد، که امت به به ستم کردن، هم رأی شدند، چگونگی حال را از وی بپرس... سلام من بر هر دو شما سلام وداع کننده، نه سلام کسی که خشنود یا خسته دل باشد، و اگر در کنار قبرت بمانم، نه از آن جهت است که به وعده خداوند در مورد پاداش صابران سوء ظن داشته باشم(253)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، سخنان امیرالمؤمنین هنگام ورود به مسجد

سلمان می‏گوید: علی (ع) را نزد ابوبکر رسانیدند در حالی که می‏فرمود: به خدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار می‏گرفت می‏دانستید که هرگز به این کار دست پیدا نمی‏کردید. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی‏کنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن می‏شد جمعیت شما را متفرق می‏ساختم، ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند.
ابوبکر تا چشمش به علی (ع) افتاد فریاد زد: مرا رها کنید!
علی (ع) فرمود: ای ابوبکر، چه زود جای پیامبر (ص) را ظالمانه غصب کردی! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت خویش دعوت می‏نمایی؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر (ص) با من بیعت نکردی؟(155)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، سخنان امیرالمؤمنین بعد از بیعت‏

علی (ع) به عمر فرمود: ای پسر صهّاک، ما را در خلافت حقّی نیست، ولی برای تو و فرزند زن مگس خوار هست؟!
عمر گفت: ای اباالحسن، اکنون که بیعت کردی خودداری نما، چرا که عموم مردم به رفیق من رضایت دادند و به تو رضایت ندادند، پس گناه من چیست؟
علی (ع) فرمود: ولی خداوند عزوجل و رسولش جز به من راضی نشدند. پس تو و رفیقت و آنان که تابع شما شدند و شما را کمک کردند را به نارضایتی خداوند و عذاب و خواری او بشارت باد. وای بر تو ای پسر خطاب! اگر بدانی که چه جنایتی بر خود روا داشته‏ای. اگر بدانی از چه خارج شده و به چه داخل شده‏ای و چه جنایتی بر خود و رفیقت نموده‏ای!
ابوبکر گفت: ای عمر، حال که با ما بیعت کرده و از شرّ او و حمله ناگهانی و فسادش در کارمان در امان شدیم بگذار هر چه می‏خواهد بگوید.
علی (ع) فرمود: جز یک مطلب چیزی نمی‏گویم. شما را به خدا یادآور می‏شوم ای چهار نفر - که منظور حضرت سلمان و ابوذر و زبیر و مقداد بود - من از پیامبر (ص) شنیدم که می‏فرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین. (آن صندوق) در چاهی در قعر جهنم در صندوق قفل شده دیگری است. بر در آن چاه صخره‏ای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنم را شعله‏ور نماید آن صخره را از در آن چاه بر می‏دارد و جهنم از شعله و حرارت آن چاه شعله‏ور می‏شود.
علی (ع) فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر (ص) درباره آنان و اولین سئوال کردم، فرمود: اما اولین عبارتند از: فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و آن کسی که با ابراهیم (ع) درباره خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنی اسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنتشان را تغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی کرد. و ابلیس ششمی آنان است. و اما بر سر آن با هم عهد بسته‏اند و بر عداوت با تو - ای برادرم - هم پیمان شده‏اند، و بعد از من علیه تو متحد می‏شوند. این و این، که پیامبر (ص) آنان را برای ما نام برد و بر شمرد.
سلمان می‏گوید: ما گفتیم: راست گفتی، ما شهادت می‏دهیم که این مطلب را از پیامبر (ص) شنیدیم.(166)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، ستم‏های وارده به علی

مسیب بن نجبه گوید: علی (ع) مشغول سخنرانی بود که مرد عربی فریاد مظلومیت برداشت، آن حضرت به او فرمود: نزدیک بیا. امام فرمود: به من به اندازه ریگ‏های بیابان و موهای بدن حیوانات ستم شده است.(65)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، سپردن امر خلافت به حسن

کلینی و ابن بابویه و شیخ مفید و شیخ طوسی و سایر محدثان به طریق بسیار از حضرت امام حسن و امام موسی کاظم (ع) و سلیم بن قیس هلالی روایت کرده‏اند که چون امیرالمؤمنین (ع) اراده وصیت نمود، جمیع فرزندان و اهل بیت و سرکرده‏های شیعه خود را جمع کرد، و حضرت امام حسن (ع) را وصی و خلیفه خود گردانید، و نص بر امامت آن حضرت نمود، و کتاب‏های الهی و صحف پیغمبران و علوم گذشتگان و سلاح و زره رسول خدا (ص) و سایر آثار آن حضرت و آثار معجزات سایر پیغمبران را به آن حضرت تسلیم نمود و فرمود: ای فرزند گرامی! رسول خدا(ص) مرا امر کرد کرد که تو را وصی خود گردانم و کتاب‏ها و اسلحه که نزد من است به تو تسلیم نمایم چنانچه حضرت رسول خدا(ص) مرا وصی خود گردانید و کتاب‏ها و اسلحه خود را تسلیم من نمود، و امر کرد مرا که تو را امر کنم که چون وقت وفات تو شود، برادرت حسین را وصی خود گردانی و اینها را به او تسلیم نمایی، پس رو کرد به سوی امام حسین (ع) و فرمود: امر کرد تو را رسول خدا (ص) که چون وقت شهادت تو شود، فرزند خود علی بن الحسین را وصی خود گردانی و اینها را به او تسلیم نمایی، پس رو به جانب علی بن الحسین (ع) گردانید و فرمود: رسول خدا(ص) تو را فرموده است که در وقت وفات خود، پسر خود محمد بن علی را وصی خود گردانی و اینها را به او تسلیم نمایی، چون او را دریابی از جانب رسول خدا(ص) و از جانب من او را سلام برسان.
پس رو کرد به سوی حضرت امام حسن (ع) و فرمود: ای فرزند گرامی! تویی صاحب امامت و خلافت بعد از من، و اختیار کشنده من با توست، اگر خواهی از او عفو کن و اگر خواهی به یک ضربت او را بکش، پس فرمود: بنویس وصیت مرا:
بسم الله الرحمن الرحیم‏
این وصیت نامه علی بن ابیطالب است، وصیت می‏کند که گواهی می‏دهم به وحدانیت حق تعالی و آنکه او را شریکی نیست، و گواهی می‏دهم که محمد(ص) بنده و رسول خدا است، که او را با هدایت و دین حق فرستاده است تا غالب گرداند او را بر همه دین‏ها هر چند مشرکان نخواهند، پس بدانید که نماز من و حج من و عبادت من و زندگانی من و مردن من همه از برای پروردگار عالمیان است، و کسی را با او شریک نمی‏گردانم، و به این مأمور شده‏ام، و من از جمله مسلمانم.
پس وصیت می‏کنم تو را ای حسن و جمیع اهل بیت و فرزندان خود را و هر که این نامه من به او برسد به تقوی و پرهیزگاری خداوند عالمیان که پروردگار شماست که نمی‏رید مگر با دین اسلام، و چنگ بزنید در ریسمان خدا که کتاب خدا و اهل بیت رسول خداست، و همه بر طریق حق مجتمع باشید و پراکنده مشوید، به درستی که شنیده‏ام از رسول خدا(ص) می‏فرمود: که اصلاح کردن در میان مردم بهتر است از نماز و روزه، به درستی که فساد کردن در میان مردم دین را زایل می‏گرداند و هلاک کننده خلق است، لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
نظر کنید خویشان خود را و احسان کنید نسبت به ایشان تا حق تعالی حساب قیامت را بر شما آسان گرداند، و خدا را به یاد آورید در باب یتیمان که ایشان به گرسنگی نیفتند و ضایع نگردند در حضور شما، به درستی که شنیدم از رسول خدا(ص) که: هر که یتیمی را در عیال خود داخل گرداند تا مستغنی شود، حق تعالی بهشت را از برای او واجب گرداند، چنانچه برای خورنده مال یتیم جهنم را واجب گردانیده است و خدا را به یاد آورید در باب قرآن و کسی بر شما پیشی نگیرد در عمل کردن به آن، و خدا را به یاد آورید در حق همسایگان خود، به درستی که رسول خدا(ص) آنقدر در باب همسایگان ما را وصیت کرد که گمان کردیم میراثی از برای ایشان مقرر خواهد فرمود.
و خدا را به یاد آورید در باب خانه پروردگار خود که هرگز از شما خالی نباشد تا هستید، زیرا که اگر ترک کنید حج خانه کعبه را، مهلت نخواهید یافت و به زودی عذاب خدا بر شما نازل خواهد شد، و کمتر ثوابی که به حاجیان بیت الله می‏دهند آن است که گناهان گذشته ایشان را می‏آمرزد. و خدا را به یاد آورید در باب نماز که آن بهترین عمل‏هاست و ستون دین شماست، و خدا را به یاد آورید در باب زکات که آن غضب پروردگار شما را فرو می‏نشاند. و خدا را به یاد آورید در باب روزه ماه مبارک رمضان آن برای شما سپری است آتش جهنم، و خدا را به یاد آورید در باب فقرا و مساکین، ایشان را شریک کنید با خود در معاش خود.
و خدا را به یاد آورید در جهان کردن در راه خدا به مال‏های خود و جان‏های خود و زبان‏های خود، بدانید که جهاد نمی‏توان کرد در راه خدا مگر به مدد امامی که پیشوای راه هدایت باشد یا کسی که اطاعت کننده او باشد و به هدایت او هدایتی یافته باشد. و خدا را به یاد آورید در باب ذریه پیغمبر شما که ستم بر ایشان نکنند در حضور شما و حال آنکه قادر باشید که دفع ظلم از ایشان کنید، و از خدا بترسید در باب اصحاب پیغمبر و رعایت نمایید آنها را که بدعتی در دین خدا نکرده‏اند و صاحب بدعتی را پناه نداده‏اند، به درستی که حضرت رسالت (ص) وصیت نمود در حق این گروه از صحابه خود و لعنت کرد کسی را که بدعتی کند از صحابه و غیر صحابه و کسی را که صاحب بدعتی را پناه دهد و یاری کند، و از خدا بترسید از زنان و غلامان و کنیزان خود، به درستی که آخر چیزی که پیغمبر شما به آن تکلم نمود، این بود که وصیت می‏کنم شما را در حق دو ضعیف: زنان شما و غلامان و کنیزان شما.
پس سه مرتبه فرمود: نماز را رعایت کنید، و در راه خدا مترسید از ملامت ملامت کنندگان، حق تعالی کفایت کند از شما هر که را اذیت رساند به شما و ستم کند بر شما، و با مردم سخن نیک بگویید چنانچه حق تعالی در قرآن شما را امر نموده است و ترک مکنید امر به نیکی‏ها و نهی از بدی‏ها را که اگر ترک کنید خدا بدان شما را بر شما والی می‏گرداند، چون دعا کنید دعای شما مستجاب نمی‏شود.
بر شما باد ای فرزندان من به نیکی کردن و بخشش کردن و مهربانی با یکدیگر، و زنهار بپرهیزید از دوری کردن و بدی کردن و پراکنده شدن از یکدیگر، و معاونت کنید یکدیگر را بر نیکی و تقوی، و معاونت مکنید یکدیگر را بر گناه و ظلم، و از عذاب الهی بپرهیزید که عقاب او شدید است، خدا حفظ نماید شما را ای اهل بیت و حفظ کند در میان شما حرمت پیغمبر شما را، به خدا می‏سپارم شما را، سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.
پس پیوسته لا اله الا الله می‏گفت تا به رحمت الهی واصل شد در شب بیستم و سوم ماه مبارک رمضان در شب جمعه در سال چهلم هجرت، و در شب بیست و یکم ضربت به آن حضرت رسیده بود.(412)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، رویای صادقه علی

چون علی (ع) رحلت فرمود و اسلام و اسلامیان را داغدار نمود و کسان او از دفنش بازگشتند حضرت امام حسن (ع) به جای پدر رفت و دستور داد پسر مرادی را به حضور آوردند چون برابر آن جناب رسید فرمود: ای دشمن خدا، امیرالمؤمنین (ع) را کشتی و فساد بزرگی در دین پدید آوردی سپس فرمان داد تا سر از بدنش جدا کردند و جسد کثیف او را به خواهش ام الهیثم دختر اسود نخعی به وی سپرد تا آن را بسوزاند. سراینده‏ای درباره قطامه و قتل علی (ع) چنین می‏سراید:
من از هیچ دارا و ندار، دانا و نادان کابینی مانند کابین قطامه سراغ ندارم که سه هزار درهم و یک بنده و کنیز و قتل علی را با شمشیر زهر آلود کابین قرار داده باشد و می‏دانم تمام کابین‏های زنان هر چند زیاد باشد به اندازه قتل علی(ع) نیست و هیچ خونریزی در عالم به اندازه خونریزی پسر مرادی نمی‏باشد.
و اما پیش آمد برک بن عبیدالله و عمرو بن بکر که در قرار داد قبلی با پسر مرادی هم داستان بودند و مقرر شده بود که آنان معاویه و عمرو عاص را از پای درآورند چنین بود که برک مطابق معاهده بر معاویه وارد شد و او را در حال رکوع یافته شمشیر بر او فرود آورد لیکن شمشیرش خطا کرده بر ران او واقع شد وی نجات یافته و قاتل را بلافاصله کشت و عمرو عاص در شب معهود بیمار شده. خارجه عامری را به جای خود فرستاد تا با مردم نماز گزارد عمرو بن بکر به گمان این که عمرو عاص مشغول نماز است شمشیر به او زده لیکن به مقصود نرسید او را نزد عمرو عاص آورده عمرو دستور داد تا او را کشتند و خارجه در روز دوم جان به مالک سپرد.(446)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، رنج علی از سستی یاران

روزی یکی از یاران آن حضرت، این پرسش را مطرح کرد و گفت: چگونه که ما تاکنون بر معاویه چیره نشده‏ایم؟ امام (ع) به او فرمود: جلوتر بیا. آن گاه آهسته گفت:
سپاه معاویه وی را فرمان می‏برند اما یاران من از گفتار من سر می‏تابند.
خدا خود می‏داند که این قلب بزرگ که آکنده از عشق به مکتب بود، تا چه حد از جهل مسلمانان نسبت به اسلام و پراکندگی آنان از محور حق، رنج می‏برد(81)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، رجال صدقوا کیانند؟

در یکی از روزها که حضرت علی (ع) بر بالای منبر کوفه بود، یکی از حاضران پرسید آیه رجال صدقوا... درباره چه کسانی و در فضیلت کدام یک از مسلمانان نازل شده است؟
حضرت علی (ع) در پاسخ او، فرمود: این آیه در شأن من و عمویم (حمزه) و پسر عمویم (عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب) نازل شده است، (عبیدة) و (حمزه) به ترتیب در جنگ بدر و احد به شهادت نایل آمدند و به حضور حق تعالی رسیدند و من که اکنون باقی هستم در انتظار آن هنگامی می‏باشم که بدبخت‏ترین مردم از جای برخیزد و محاسن مرا به خون سرم رنگین کند! و اضافه کرد: این پیش آمد موافق با پیمانی است که حبیب بن من، ابوالقاسم(ص) آن را از من تعهد گرفته است.(333)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دیروز امیرالمؤمنین بودم امروز مأمور

امیرالمؤمنین (ع) با مشاهده آن حال فاجعه آمیز (فریب خوردن لشکر با قرآن‏های روی نیزه) برخاست و لشکریان خود را مخاطب ساخته فرمود:
(ای مردم پیوسته وضع من با شما طبق دلخواهم بود تا آنکه جنگ شما را ناتوان و درمانده کرد و سوگند به خدا که جنگ شما را گرفت و رها کرد و دشمنتان را گرفت و رها نکرد و این ضایعات (جنگی) آنهارا بیشتر ناتوان و درمانده کرده جز آنکه من دیروز امیرالمؤمنین (ع) (و دستور دهنده) بودم و امروز مأمور (و فرمانبردار) و نهی کننده بودم، و اکنون نهی شده هستم، و شما ماندن و بقا (در دنیا) را دوست دارید و من نمی‏توانم شما را به چیزی که اکراه دارید مجبور سازم.)
و در نقل شیخ مفید (ره) این گونه است که چون قرآن‏ها بر سر نیزه کردند، امام (ع) فرمود:
(وای بر شما! این یک نیرنگ است، این مردم قرآن را نمی‏خواهند چون اهل قرآن نیستند، پس از خدا بترسید و با همان بینشی که داشته‏اید جنگ با اینها را ادامه دهید و اگر این را نکنید دچار پراکندگی خواهید شد و پشیمان خواهید گشت در وقتی که پشیمانی برای شما سود ندهد).
و در حدیث دیگری است که امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که آن وضع را مشاهده کرد فرمود:
ای بندگان خدا من از هر کس به پذیرفتن کتاب خدا شایسته ترم، ولی معاویه، عمر و بن عاص ابن ابی معیط، حبیب بن مسلمه و ابن أبی سرح اهل دین و قرآن نیستند، من اینها را بهتر از شما می‏شناسم، من با ایشان در کودکی مصاحبت کرده‏ام و در بزرگی هم مصاحب بوده‏ام، در کودکی بدترین کودکان بودند و در بزرگی نیز بدترین مردان و به راستی این سخن حقی است که هدف باطل از آن دارند، به خدا سوگند اینها قرآن را بلند نکرده‏اند! اینها قرآن را می‏شناسند ولی بدان عمل نمی‏کنند و آنها جز به منظور نیرنگ و فریب آن را بلند نکرده‏اند.!(97)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دیدی علی تنها ماند

ابن عباس می‏گوید: علی (ع) فرمود: بیا امشب با هم کنار قبر زهرا برویم.
پاسی از شب گذشته بود که ابن عباس به در خانه علی (ع) آمد و هر دو آرام آرام به سوی بقیع رفتند. هنگامی که کنار قبر زهرا رسیدیم علی خود را روی قبر انداخت و شروع به مرثیه سرایی کرد و فرمود: خانم، ای یاور علی، ای جان علی، چرا مرا تنها گذاشتی، هستی من تو بودی، پس از گفتن این سخنان، امام کنار قبر زهرا(س) خوابش برد. پس از لحظه‏ای از خواب برخاست و فرمود: ابن عباس برویم خانه.
گفتم: آقا، همیشه تا اذان صبح می‏ماندی و می‏فرمودی ای کاش شب طولانی‏تر می‏شد، حال چرا برگردی؟
امام فرمود: در خواب بودم که خانمم زهرا با حالت نگرانی آمد و فرمود: علی جان، تو در کنار من خوابیده‏ای، سری به خانه بزن که حسنین بهانه مادر را گرفتند.
ابن عباس می‏گوید: وقتی که وارد شدم دیدم علی (ع) در حجره نشسته، حسنین روی زانوی علی‏اند، بابا گریه می‏کند، زینب اشک پدر را پاک می‏کند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دیدن پیامبر در خواب‏

امام حسن (ع) روز نوزدهم رمضان که سحر آن به فرق مقدس علی (ع) ضربت زدند، فرمود: شب گذشته در همین مسجد (کوفه) پدرم به من فرمود: پسرم! من نماز شب را خواندم و سپس خوابیدم، رسول خدا(ص) را در خواب دیدم و از وضع خودم و سستی اصحاب در امر جهاد شکایت کردم، آن حضرت به من فرمود:
ادع الله ان یریحک منهم فدعوت الله
دعا کن و از خدا بخواه تا تو را از دست آنها راحت کند، من همین دعا را کردم.(352)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دویدن فرزندان به سمت مسجد

زمانی که ام‏کلثوم جبرییل را شنید، سیلی به صورت خود زد و گریبان چاک کرد، فریاد واأبتاه، واعلیاه، وا محمداه و واسیداه برآورد، پس حضرت امام حسن و امام حسین (ع) از خانه به سوی مسجد دویدند، دیدند که مردم نوحه و فریاد می‏کنند و می‏گویند: وااماماه و واامیرالمؤمنیناه، به خدا سوگند که شهید شد امام عابد مجاهد که هرگز برای بت سجده نکرده بود، و شبیه‏ترین مردم بود به رسول خدا (ص).
چون آن دو مظلوم داخل مسجد شدند، فریاد واابتاه و واعلیاه بر آوردند می‏گفتند: کاش ما را مرگ در می‏یافت و این روز را نمی‏دیدیم. چون به نزدیک محراب آمدند، پدر بزرگوار خود را دیدند که در میان محراب افتاده است، و ابوجعده با جماعتی می‏خواهند او را بلند کنند که با مردم نماز بخواند، اما نمی‏تواند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) امام حسن (ع) را به جای خود گذاشت که با مردم نماز گزارد، و خود نشسته نماز را به اشاره ادا کرد، خون خود را بر روی خود می‏مالید و هر ساعتی به طرفی می‏افتاد.(373)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

مصایب امام علی‏ ، دو معجزه تکان دهنده‏

مسعودی در ادامه سخن می‏گوید: سپس بعد از چند روز، حضرت علی (ع) یکی از آن افراد (ابوبکر) را دید و او را به یاد خدا آورد، و ایام خدا را به یاد او انداخت، و به او فرمود: آیا می‏خواهی بین تو و پیامبر(ص) جمع کنم، تا تو را امر و نهی کند!.
او گفت: آری، با هم به سوی مسجد قبا رفتند، رسول خدا(ص) را به او نشان داد که در مسجد نشسته بود، رسول خدا(ص) به او فرمود: ای فلانی! این گونه با من پیمان بسته‏ای که امر رهبری را به علی (ع) واگذار کنی، امیرالمؤمنان، علی (ع) است!.
او همراه علی (ع) بازگشت، و تصمیم گرفت که امر خلافت را به علی (ع) تسلیم نماید، ولی رفیقش نگذاشت! و گفت: این سحر آشکار است و جادوی معروف بنی هاشم است، مگر فراموش کرده‏ای که من و تو در نزد ابن ابی کبشه (پیامبر) بودیم به دو درخت امر کرد، آنها به هم چسبیدند، و در پشت آن درخت‏ها قضای حاجت کرد، سپس به آن درخت‏ها امر کرد و آنها از همدیگر جدا شدند و به حال اول بازگشتند؟
ابوبکر پاسخ داد: اکنون که تو این جریان را به یاد من آوردی، من نیز به یاد جریان دیگری افتادم و آن این که: من و او (پیامبر(ص)) در غار (ثور) پنهان شده بودم، او دستش را به صورتم کشید، سپس با پای خود اشاره کرد، دریایی را به من نشان داد، سپس جعفر (طیار) و اصحابش را به من نشان داد که سوار بر کشتی هستند و در دریا سیر می‏کنند!
ابوبکر از گفتار رفیقش، تحت تأثیر قرار گرفت و از تصمیم خود مبنی بر تسلیم امر خلافت علی (ع) منصرف شد، سپس تصمیم بر قتل علی (ع) گرفتند و همدیگر را به این کار توصیه نمودند و وعده به همدیگر دادند، و خالدین ولید را مأمور قتل کردند.(56)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0