مصایب امام علی ، سخنان علی هنگام غسل پیامبر
علی (ع) هنگام شستن پیکر پاک رسول خدا (ص) چنین گفت:
پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشتهای برید که در مرگ جز تو کس چنان ندید. پایان یافتن دعوت پیغمبران و بریدن خبرهای آسمان. مرگت مصیبت زدگان را به شکیبایی وا داشت، و همگان را در سوگی یکسان گذاشت. و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی و از بیتابی نهی نمودی، اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان میرساندیم و درد همچنان بیدرمان میماند و رنج و اندوه هم سوگند جان. و این زاری و بیقراری در فقدان تو اندک است، لیکن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه کس را از آن توان رهاند پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و خاطر خود نگاهدار.(45)
ابوبکر به خلافت گزیده شد. دنیا طلبان علی را واگذاردند، و از گرد او پراکنده شدند. در آن روز تنها کسی که میتوانست به دفاع از سنت رسول برخیزد، دختر پیغمبر (ص) بود و تنها جایی که داد خواست در آنجا مطرح میشد مسجد مسلمانان.
ادامه ندارد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394
نظرات
، 0
علی (ع) مجدداً از هوش رفت و پس از لحظهای تکانی خود و به حسین (ع) فرمود: پسرم زندگی تو هم ماجرایی خواهد داشت فقط صابر و شکیبا باش که مان الله یحب الصابرین. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سپس زهرا(س) وصیتهای خود را کرد، و با وضعی جانسوز از دنیا رفت، علی (ع) طبق وصیت زهرا(س) شبانه او را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند و او را به خاک سپرد، وقتی که قبر را با خاک پوشاند هاج به الحزن... اندوه آن حضرت را فرا گرفت، قطرات اشکهای چشمش بر گونههایش میریخت در حال روی خود را به طرف قبر رسول خدا(ص) کرد(252) و چنین گفت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
سلمان میگوید: علی (ع) را نزد ابوبکر رسانیدند در حالی که میفرمود: به خدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار میگرفت میدانستید که هرگز به این کار دست پیدا نمیکردید. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمیکنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن میشد جمعیت شما را متفرق میساختم، ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
علی (ع) به عمر فرمود: ای پسر صهّاک، ما را در خلافت حقّی نیست، ولی برای تو و فرزند زن مگس خوار هست؟! نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مسیب بن نجبه گوید: علی (ع) مشغول سخنرانی بود که مرد عربی فریاد مظلومیت برداشت، آن حضرت به او فرمود: نزدیک بیا. امام فرمود: به من به اندازه ریگهای بیابان و موهای بدن حیوانات ستم شده است.(65) نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
کلینی و ابن بابویه و شیخ مفید و شیخ طوسی و سایر محدثان به طریق بسیار از حضرت امام حسن و امام موسی کاظم (ع) و سلیم بن قیس هلالی روایت کردهاند که چون امیرالمؤمنین (ع) اراده وصیت نمود، جمیع فرزندان و اهل بیت و سرکردههای شیعه خود را جمع کرد، و حضرت امام حسن (ع) را وصی و خلیفه خود گردانید، و نص بر امامت آن حضرت نمود، و کتابهای الهی و صحف پیغمبران و علوم گذشتگان و سلاح و زره رسول خدا (ص) و سایر آثار آن حضرت و آثار معجزات سایر پیغمبران را به آن حضرت تسلیم نمود و فرمود: ای فرزند گرامی! رسول خدا(ص) مرا امر کرد کرد که تو را وصی خود گردانم و کتابها و اسلحه که نزد من است به تو تسلیم نمایم چنانچه حضرت رسول خدا(ص) مرا وصی خود گردانید و کتابها و اسلحه خود را تسلیم من نمود، و امر کرد مرا که تو را امر کنم که چون وقت وفات تو شود، برادرت حسین را وصی خود گردانی و اینها را به او تسلیم نمایی، پس رو کرد به سوی امام حسین (ع) و فرمود: امر کرد تو را رسول خدا (ص) که چون وقت شهادت تو شود، فرزند خود علی بن الحسین را وصی خود گردانی و اینها را به او تسلیم نمایی، پس رو به جانب علی بن الحسین (ع) گردانید و فرمود: رسول خدا(ص) تو را فرموده است که در وقت وفات خود، پسر خود محمد بن علی را وصی خود گردانی و اینها را به او تسلیم نمایی، چون او را دریابی از جانب رسول خدا(ص) و از جانب من او را سلام برسان. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
چون علی (ع) رحلت فرمود و اسلام و اسلامیان را داغدار نمود و کسان او از دفنش بازگشتند حضرت امام حسن (ع) به جای پدر رفت و دستور داد پسر مرادی را به حضور آوردند چون برابر آن جناب رسید فرمود: ای دشمن خدا، امیرالمؤمنین (ع) را کشتی و فساد بزرگی در دین پدید آوردی سپس فرمان داد تا سر از بدنش جدا کردند و جسد کثیف او را به خواهش ام الهیثم دختر اسود نخعی به وی سپرد تا آن را بسوزاند. سرایندهای درباره قطامه و قتل علی (ع) چنین میسراید: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
روزی یکی از یاران آن حضرت، این پرسش را مطرح کرد و گفت: چگونه که ما تاکنون بر معاویه چیره نشدهایم؟ امام (ع) به او فرمود: جلوتر بیا. آن گاه آهسته گفت: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
در یکی از روزها که حضرت علی (ع) بر بالای منبر کوفه بود، یکی از حاضران پرسید آیه رجال صدقوا... درباره چه کسانی و در فضیلت کدام یک از مسلمانان نازل شده است؟ نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امیرالمؤمنین (ع) با مشاهده آن حال فاجعه آمیز (فریب خوردن لشکر با قرآنهای روی نیزه) برخاست و لشکریان خود را مخاطب ساخته فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
ابن عباس میگوید: علی (ع) فرمود: بیا امشب با هم کنار قبر زهرا برویم. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
امام حسن (ع) روز نوزدهم رمضان که سحر آن به فرق مقدس علی (ع) ضربت زدند، فرمود: شب گذشته در همین مسجد (کوفه) پدرم به من فرمود: پسرم! من نماز شب را خواندم و سپس خوابیدم، رسول خدا(ص) را در خواب دیدم و از وضع خودم و سستی اصحاب در امر جهاد شکایت کردم، آن حضرت به من فرمود: نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
زمانی که امکلثوم جبرییل را شنید، سیلی به صورت خود زد و گریبان چاک کرد، فریاد واأبتاه، واعلیاه، وا محمداه و واسیداه برآورد، پس حضرت امام حسن و امام حسین (ع) از خانه به سوی مسجد دویدند، دیدند که مردم نوحه و فریاد میکنند و میگویند: وااماماه و واامیرالمؤمنیناه، به خدا سوگند که شهید شد امام عابد مجاهد که هرگز برای بت سجده نکرده بود، و شبیهترین مردم بود به رسول خدا (ص). نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات
، 0
مسعودی در ادامه سخن میگوید: سپس بعد از چند روز، حضرت علی (ع) یکی از آن افراد (ابوبکر) را دید و او را به یاد خدا آورد، و ایام خدا را به یاد او انداخت، و به او فرمود: آیا میخواهی بین تو و پیامبر(ص) جمع کنم، تا تو را امر و نهی کند!. نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 مصایب امام علی ، سخنان خضر نبی بعد از شهادت علی
در این هنگام علی (ع) در سکرات موت بود و پس از لحظاتی چشمان مبارک به آهستگی فرو بست و در آخرین نفس فرو رفت:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً عبده وَرَسُولُهُ.
پس از ادای شهادتین، آن لبهای نیمه باز و نازنین به هم بسته و طایر روحش به اوج ملکوت اعلا پرواز نمود و بدین ترتیب دوران زندگی مردی که در تمام مدت عمر جز حق و حقیقت نداشت به پایان رسید.(427)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سخنان جانسوز علی کنار قبر زهرا
السلام علیک یا رسول الله غنّی وعن النتک النّازلة فی جوارک، و السّریعة اللّحاق بک، قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتک صبری، ورقّ عنها تجلدی الا انّ فی التّأسّی لی بعظیم فرقتک وفادح مصیبتک موضع تعزّ...
سلام بر تو ای رسول خدا(ص) از جانب خودم و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و به سرعت به تو پیوسته است، ای پیامبر خدا! صبرم از فراق دختر برگزیدهات، کم شده و طاقتم از دست رفته است. ولی پس از روبه رو شدن با فاجعه عظیم رحلت تو، گذاشتم و هنگام رحلت، سرت بر سینهام بود که روح تو پرواز کرد انّا لله و انّا الیه راجعون
ای پیامبر، امانتی که به من سپرده بودی، به تو برگردانده شد، اما اندوه من همیشگی است، و شبهایم را با بیداری به سر میبرم، تا اینکه به تو بپیوندم، به زودی دخترت تو را آگاه خواهد کرد، که امت به به ستم کردن، هم رأی شدند، چگونگی حال را از وی بپرس... سلام من بر هر دو شما سلام وداع کننده، نه سلام کسی که خشنود یا خسته دل باشد، و اگر در کنار قبرت بمانم، نه از آن جهت است که به وعده خداوند در مورد پاداش صابران سوء ظن داشته باشم(253)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سخنان امیرالمؤمنین هنگام ورود به مسجد
ابوبکر تا چشمش به علی (ع) افتاد فریاد زد: مرا رها کنید!
علی (ع) فرمود: ای ابوبکر، چه زود جای پیامبر (ص) را ظالمانه غصب کردی! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت خویش دعوت مینمایی؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر (ص) با من بیعت نکردی؟(155)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سخنان امیرالمؤمنین بعد از بیعت
عمر گفت: ای اباالحسن، اکنون که بیعت کردی خودداری نما، چرا که عموم مردم به رفیق من رضایت دادند و به تو رضایت ندادند، پس گناه من چیست؟
علی (ع) فرمود: ولی خداوند عزوجل و رسولش جز به من راضی نشدند. پس تو و رفیقت و آنان که تابع شما شدند و شما را کمک کردند را به نارضایتی خداوند و عذاب و خواری او بشارت باد. وای بر تو ای پسر خطاب! اگر بدانی که چه جنایتی بر خود روا داشتهای. اگر بدانی از چه خارج شده و به چه داخل شدهای و چه جنایتی بر خود و رفیقت نمودهای!
ابوبکر گفت: ای عمر، حال که با ما بیعت کرده و از شرّ او و حمله ناگهانی و فسادش در کارمان در امان شدیم بگذار هر چه میخواهد بگوید.
علی (ع) فرمود: جز یک مطلب چیزی نمیگویم. شما را به خدا یادآور میشوم ای چهار نفر - که منظور حضرت سلمان و ابوذر و زبیر و مقداد بود - من از پیامبر (ص) شنیدم که میفرمود: صندوقی از آتش وجود دارد که در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین. (آن صندوق) در چاهی در قعر جهنم در صندوق قفل شده دیگری است. بر در آن چاه صخرهای است که هرگاه خداوند بخواهد جهنم را شعلهور نماید آن صخره را از در آن چاه بر میدارد و جهنم از شعله و حرارت آن چاه شعلهور میشود.
علی (ع) فرمود: شما شاهد بودید که از پیامبر (ص) درباره آنان و اولین سئوال کردم، فرمود: اما اولین عبارتند از: فرزند آدم که برادرش (هابیل) را کشت، و فرعون فرعونها، و آن کسی که با ابراهیم (ع) درباره خداوند به منازعه پرداخت و دو نفر از بنی اسرائیل که کتابشان را تحریف کردند و سنتشان را تغییر دادند، یکی از آنان کسی بود که یهودیان را یهودی نمود و دیگری نصاری را نصرانی کرد. و ابلیس ششمی آنان است. و اما بر سر آن با هم عهد بستهاند و بر عداوت با تو - ای برادرم - هم پیمان شدهاند، و بعد از من علیه تو متحد میشوند. این و این، که پیامبر (ص) آنان را برای ما نام برد و بر شمرد.
سلمان میگوید: ما گفتیم: راست گفتی، ما شهادت میدهیم که این مطلب را از پیامبر (ص) شنیدیم.(166)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، ستمهای وارده به علی
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، سپردن امر خلافت به حسن
پس رو کرد به سوی حضرت امام حسن (ع) و فرمود: ای فرزند گرامی! تویی صاحب امامت و خلافت بعد از من، و اختیار کشنده من با توست، اگر خواهی از او عفو کن و اگر خواهی به یک ضربت او را بکش، پس فرمود: بنویس وصیت مرا:
بسم الله الرحمن الرحیم
این وصیت نامه علی بن ابیطالب است، وصیت میکند که گواهی میدهم به وحدانیت حق تعالی و آنکه او را شریکی نیست، و گواهی میدهم که محمد(ص) بنده و رسول خدا است، که او را با هدایت و دین حق فرستاده است تا غالب گرداند او را بر همه دینها هر چند مشرکان نخواهند، پس بدانید که نماز من و حج من و عبادت من و زندگانی من و مردن من همه از برای پروردگار عالمیان است، و کسی را با او شریک نمیگردانم، و به این مأمور شدهام، و من از جمله مسلمانم.
پس وصیت میکنم تو را ای حسن و جمیع اهل بیت و فرزندان خود را و هر که این نامه من به او برسد به تقوی و پرهیزگاری خداوند عالمیان که پروردگار شماست که نمیرید مگر با دین اسلام، و چنگ بزنید در ریسمان خدا که کتاب خدا و اهل بیت رسول خداست، و همه بر طریق حق مجتمع باشید و پراکنده مشوید، به درستی که شنیدهام از رسول خدا(ص) میفرمود: که اصلاح کردن در میان مردم بهتر است از نماز و روزه، به درستی که فساد کردن در میان مردم دین را زایل میگرداند و هلاک کننده خلق است، لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
نظر کنید خویشان خود را و احسان کنید نسبت به ایشان تا حق تعالی حساب قیامت را بر شما آسان گرداند، و خدا را به یاد آورید در باب یتیمان که ایشان به گرسنگی نیفتند و ضایع نگردند در حضور شما، به درستی که شنیدم از رسول خدا(ص) که: هر که یتیمی را در عیال خود داخل گرداند تا مستغنی شود، حق تعالی بهشت را از برای او واجب گرداند، چنانچه برای خورنده مال یتیم جهنم را واجب گردانیده است و خدا را به یاد آورید در باب قرآن و کسی بر شما پیشی نگیرد در عمل کردن به آن، و خدا را به یاد آورید در حق همسایگان خود، به درستی که رسول خدا(ص) آنقدر در باب همسایگان ما را وصیت کرد که گمان کردیم میراثی از برای ایشان مقرر خواهد فرمود.
و خدا را به یاد آورید در باب خانه پروردگار خود که هرگز از شما خالی نباشد تا هستید، زیرا که اگر ترک کنید حج خانه کعبه را، مهلت نخواهید یافت و به زودی عذاب خدا بر شما نازل خواهد شد، و کمتر ثوابی که به حاجیان بیت الله میدهند آن است که گناهان گذشته ایشان را میآمرزد. و خدا را به یاد آورید در باب نماز که آن بهترین عملهاست و ستون دین شماست، و خدا را به یاد آورید در باب زکات که آن غضب پروردگار شما را فرو مینشاند. و خدا را به یاد آورید در باب روزه ماه مبارک رمضان آن برای شما سپری است آتش جهنم، و خدا را به یاد آورید در باب فقرا و مساکین، ایشان را شریک کنید با خود در معاش خود.
و خدا را به یاد آورید در جهان کردن در راه خدا به مالهای خود و جانهای خود و زبانهای خود، بدانید که جهاد نمیتوان کرد در راه خدا مگر به مدد امامی که پیشوای راه هدایت باشد یا کسی که اطاعت کننده او باشد و به هدایت او هدایتی یافته باشد. و خدا را به یاد آورید در باب ذریه پیغمبر شما که ستم بر ایشان نکنند در حضور شما و حال آنکه قادر باشید که دفع ظلم از ایشان کنید، و از خدا بترسید در باب اصحاب پیغمبر و رعایت نمایید آنها را که بدعتی در دین خدا نکردهاند و صاحب بدعتی را پناه ندادهاند، به درستی که حضرت رسالت (ص) وصیت نمود در حق این گروه از صحابه خود و لعنت کرد کسی را که بدعتی کند از صحابه و غیر صحابه و کسی را که صاحب بدعتی را پناه دهد و یاری کند، و از خدا بترسید از زنان و غلامان و کنیزان خود، به درستی که آخر چیزی که پیغمبر شما به آن تکلم نمود، این بود که وصیت میکنم شما را در حق دو ضعیف: زنان شما و غلامان و کنیزان شما.
پس سه مرتبه فرمود: نماز را رعایت کنید، و در راه خدا مترسید از ملامت ملامت کنندگان، حق تعالی کفایت کند از شما هر که را اذیت رساند به شما و ستم کند بر شما، و با مردم سخن نیک بگویید چنانچه حق تعالی در قرآن شما را امر نموده است و ترک مکنید امر به نیکیها و نهی از بدیها را که اگر ترک کنید خدا بدان شما را بر شما والی میگرداند، چون دعا کنید دعای شما مستجاب نمیشود.
بر شما باد ای فرزندان من به نیکی کردن و بخشش کردن و مهربانی با یکدیگر، و زنهار بپرهیزید از دوری کردن و بدی کردن و پراکنده شدن از یکدیگر، و معاونت کنید یکدیگر را بر نیکی و تقوی، و معاونت مکنید یکدیگر را بر گناه و ظلم، و از عذاب الهی بپرهیزید که عقاب او شدید است، خدا حفظ نماید شما را ای اهل بیت و حفظ کند در میان شما حرمت پیغمبر شما را، به خدا میسپارم شما را، سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.
پس پیوسته لا اله الا الله میگفت تا به رحمت الهی واصل شد در شب بیستم و سوم ماه مبارک رمضان در شب جمعه در سال چهلم هجرت، و در شب بیست و یکم ضربت به آن حضرت رسیده بود.(412)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، رویای صادقه علی
من از هیچ دارا و ندار، دانا و نادان کابینی مانند کابین قطامه سراغ ندارم که سه هزار درهم و یک بنده و کنیز و قتل علی را با شمشیر زهر آلود کابین قرار داده باشد و میدانم تمام کابینهای زنان هر چند زیاد باشد به اندازه قتل علی(ع) نیست و هیچ خونریزی در عالم به اندازه خونریزی پسر مرادی نمیباشد.
و اما پیش آمد برک بن عبیدالله و عمرو بن بکر که در قرار داد قبلی با پسر مرادی هم داستان بودند و مقرر شده بود که آنان معاویه و عمرو عاص را از پای درآورند چنین بود که برک مطابق معاهده بر معاویه وارد شد و او را در حال رکوع یافته شمشیر بر او فرود آورد لیکن شمشیرش خطا کرده بر ران او واقع شد وی نجات یافته و قاتل را بلافاصله کشت و عمرو عاص در شب معهود بیمار شده. خارجه عامری را به جای خود فرستاد تا با مردم نماز گزارد عمرو بن بکر به گمان این که عمرو عاص مشغول نماز است شمشیر به او زده لیکن به مقصود نرسید او را نزد عمرو عاص آورده عمرو دستور داد تا او را کشتند و خارجه در روز دوم جان به مالک سپرد.(446)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، رنج علی از سستی یاران
سپاه معاویه وی را فرمان میبرند اما یاران من از گفتار من سر میتابند.
خدا خود میداند که این قلب بزرگ که آکنده از عشق به مکتب بود، تا چه حد از جهل مسلمانان نسبت به اسلام و پراکندگی آنان از محور حق، رنج میبرد(81)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، رجال صدقوا کیانند؟
حضرت علی (ع) در پاسخ او، فرمود: این آیه در شأن من و عمویم (حمزه) و پسر عمویم (عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب) نازل شده است، (عبیدة) و (حمزه) به ترتیب در جنگ بدر و احد به شهادت نایل آمدند و به حضور حق تعالی رسیدند و من که اکنون باقی هستم در انتظار آن هنگامی میباشم که بدبختترین مردم از جای برخیزد و محاسن مرا به خون سرم رنگین کند! و اضافه کرد: این پیش آمد موافق با پیمانی است که حبیب بن من، ابوالقاسم(ص) آن را از من تعهد گرفته است.(333)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، دیروز امیرالمؤمنین بودم امروز مأمور
(ای مردم پیوسته وضع من با شما طبق دلخواهم بود تا آنکه جنگ شما را ناتوان و درمانده کرد و سوگند به خدا که جنگ شما را گرفت و رها کرد و دشمنتان را گرفت و رها نکرد و این ضایعات (جنگی) آنهارا بیشتر ناتوان و درمانده کرده جز آنکه من دیروز امیرالمؤمنین (ع) (و دستور دهنده) بودم و امروز مأمور (و فرمانبردار) و نهی کننده بودم، و اکنون نهی شده هستم، و شما ماندن و بقا (در دنیا) را دوست دارید و من نمیتوانم شما را به چیزی که اکراه دارید مجبور سازم.)
و در نقل شیخ مفید (ره) این گونه است که چون قرآنها بر سر نیزه کردند، امام (ع) فرمود:
(وای بر شما! این یک نیرنگ است، این مردم قرآن را نمیخواهند چون اهل قرآن نیستند، پس از خدا بترسید و با همان بینشی که داشتهاید جنگ با اینها را ادامه دهید و اگر این را نکنید دچار پراکندگی خواهید شد و پشیمان خواهید گشت در وقتی که پشیمانی برای شما سود ندهد).
و در حدیث دیگری است که امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که آن وضع را مشاهده کرد فرمود:
ای بندگان خدا من از هر کس به پذیرفتن کتاب خدا شایسته ترم، ولی معاویه، عمر و بن عاص ابن ابی معیط، حبیب بن مسلمه و ابن أبی سرح اهل دین و قرآن نیستند، من اینها را بهتر از شما میشناسم، من با ایشان در کودکی مصاحبت کردهام و در بزرگی هم مصاحب بودهام، در کودکی بدترین کودکان بودند و در بزرگی نیز بدترین مردان و به راستی این سخن حقی است که هدف باطل از آن دارند، به خدا سوگند اینها قرآن را بلند نکردهاند! اینها قرآن را میشناسند ولی بدان عمل نمیکنند و آنها جز به منظور نیرنگ و فریب آن را بلند نکردهاند.!(97)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، دیدی علی تنها ماند
پاسی از شب گذشته بود که ابن عباس به در خانه علی (ع) آمد و هر دو آرام آرام به سوی بقیع رفتند. هنگامی که کنار قبر زهرا رسیدیم علی خود را روی قبر انداخت و شروع به مرثیه سرایی کرد و فرمود: خانم، ای یاور علی، ای جان علی، چرا مرا تنها گذاشتی، هستی من تو بودی، پس از گفتن این سخنان، امام کنار قبر زهرا(س) خوابش برد. پس از لحظهای از خواب برخاست و فرمود: ابن عباس برویم خانه.
گفتم: آقا، همیشه تا اذان صبح میماندی و میفرمودی ای کاش شب طولانیتر میشد، حال چرا برگردی؟
امام فرمود: در خواب بودم که خانمم زهرا با حالت نگرانی آمد و فرمود: علی جان، تو در کنار من خوابیدهای، سری به خانه بزن که حسنین بهانه مادر را گرفتند.
ابن عباس میگوید: وقتی که وارد شدم دیدم علی (ع) در حجره نشسته، حسنین روی زانوی علیاند، بابا گریه میکند، زینب اشک پدر را پاک میکند.
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، دیدن پیامبر در خواب
ادع الله ان یریحک منهم فدعوت الله
دعا کن و از خدا بخواه تا تو را از دست آنها راحت کند، من همین دعا را کردم.(352)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، دویدن فرزندان به سمت مسجد
چون آن دو مظلوم داخل مسجد شدند، فریاد واابتاه و واعلیاه بر آوردند میگفتند: کاش ما را مرگ در مییافت و این روز را نمیدیدیم. چون به نزدیک محراب آمدند، پدر بزرگوار خود را دیدند که در میان محراب افتاده است، و ابوجعده با جماعتی میخواهند او را بلند کنند که با مردم نماز بخواند، اما نمیتواند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) امام حسن (ع) را به جای خود گذاشت که با مردم نماز گزارد، و خود نشسته نماز را به اشاره ادا کرد، خون خود را بر روی خود میمالید و هر ساعتی به طرفی میافتاد.(373)
ادامه ندارد
مصایب امام علی ، دو معجزه تکان دهنده
او گفت: آری، با هم به سوی مسجد قبا رفتند، رسول خدا(ص) را به او نشان داد که در مسجد نشسته بود، رسول خدا(ص) به او فرمود: ای فلانی! این گونه با من پیمان بستهای که امر رهبری را به علی (ع) واگذار کنی، امیرالمؤمنان، علی (ع) است!.
او همراه علی (ع) بازگشت، و تصمیم گرفت که امر خلافت را به علی (ع) تسلیم نماید، ولی رفیقش نگذاشت! و گفت: این سحر آشکار است و جادوی معروف بنی هاشم است، مگر فراموش کردهای که من و تو در نزد ابن ابی کبشه (پیامبر) بودیم به دو درخت امر کرد، آنها به هم چسبیدند، و در پشت آن درختها قضای حاجت کرد، سپس به آن درختها امر کرد و آنها از همدیگر جدا شدند و به حال اول بازگشتند؟
ابوبکر پاسخ داد: اکنون که تو این جریان را به یاد من آوردی، من نیز به یاد جریان دیگری افتادم و آن این که: من و او (پیامبر(ص)) در غار (ثور) پنهان شده بودم، او دستش را به صورتم کشید، سپس با پای خود اشاره کرد، دریایی را به من نشان داد، سپس جعفر (طیار) و اصحابش را به من نشان داد که سوار بر کشتی هستند و در دریا سیر میکنند!
ابوبکر از گفتار رفیقش، تحت تأثیر قرار گرفت و از تصمیم خود مبنی بر تسلیم امر خلافت علی (ع) منصرف شد، سپس تصمیم بر قتل علی (ع) گرفتند و همدیگر را به این کار توصیه نمودند و وعده به همدیگر دادند، و خالدین ولید را مأمور قتل کردند.(56)
ادامه ندارد
سلامـ .... ... ..
موضوعات وبلاگ
آمار وبلاگ
جستوجگر وبلاگ
(( طراح قالب آوازک ، وبلاگدهي راسخون ، نويسنده newsvaolds ))