زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه ، امانتی نزد توست

شبی که صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را برای زفاف به جانب منزل علی(علیه السلام) می‏بردند، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در پیش روی و جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ و هفتاد هزار فرشته در پشت سر حرکت می‏کردند و خدای بزرگ را تسبیح و تقدیس می‏نمودند.
رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی(علیه السلام) را فرا خواند و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را نیز فرمان داد تا پیش او برود. آن گاه دست فاطمه(سلام الله علیها) را گرفت و در دست علی(علیه السلام) نهاد و فرمود:
خدا دختر رسولش را بر تو مبارک فرماید. ای علی! این فاطمه امانت من نزد توست. ای علی! این فاطمه بهترین همسری است که می‏توانستی انتخاب کنی.
و ای فاطمه! این علی برترین شوهری است که امکان داشت نصیب تو گردد.
پروردگارا! نیکی‏های خود را در آن دو، و بر آن دو، برای آن دو، در دو فرزندشان قرار بده.
پروردگارا! این دو محبوب‏ترین مخلوق تو در نزد من می‏باشند، پس خدایا آن دو را دوست بدار و از سوی خود بر آنان نگهبانی بگمار و من آن دو را به تو می‏سپارم و فرزندان آنان را نیز از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار می‏دهم.
آن گاه رسول مکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آب خواست، جرعه‏ای بر گرفت و به دهان برد و مضمضه کرد و بعد آن جرعه را از دهان به داخل کاسه‏ای بیرون ریخت و آن گاه آن آب را بر سر و سینه و بین دو کتف فاطمه(سلام الله علیها) افکنده و علی(علیه السلام) را نیز صدا کرد و همین عمل را با او هم انجام داد(153).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، بدل دینار

در کتاب کشف الغمه و امالی شیخ طوسی و تفسیر فرات بن ابراهیم از ابوسعید خدری روایت کرده‏اند:
روزی حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) گفت: آیا نزد تو طعامی هست که چاشت کنم؟
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: به حق آن خداوندی که پدرم را گرامی داشته است به پیغمبری، و تو را گرامی داشته است به وصایت، که در این بامداد نزد من هیچ طعامی نیست که برای تو حاضر کنم. دو روز بود که طعامی نداشتم به غیر آنچه نزد تو می‏آوردم، از خود و فرزندان خود باز می‏گرفتم و تو را بر خود و ایشان اختیار می‏کردم.
حضرت فرمود: ای فاطمه! چرا در این دو روز مرا خبر نمی‏کردی که طعام در خانه نیست تا از برای شما طعامی طلب کنم.
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: ای ابوالحسن! من شرم می‏کنم از خدای خود که تو را تکلیف کنم بر چیزی که قادر بر آن نیستی.
حضرت امیر(علیه السلام) از خانه بیرون آمد با اهتمام تمام و وثوق عظیم به خداوند خود، یک دینار قرض کرد. خواست از برای عیال خود طعامی بگیرد. ناگاه در عرض راه مقداد را ملاقات کرد، در روز بسیار گرمی که حرارت آفتاب از بالای سر و از زیر پا او را فرو گرفته بود و حالش را متغیر گردانیده بود.
چون حضرت او را در آن وقت با آن حال مشاهده کرد، گفت: ای مقداد! در این ساعت گرم برای چه از خانه بیرون آمده‏ای؟
مقداد گفت: ای ابوالحسن! از من درگذر و از حال من سؤال مکن.
حضرت فرمود: ای برادر! مرا جایز نیست که از تو درگذرم، مادامی که بر حال تو مطلع نگردم.
باز مقداد مضایقه کرد. حضرت مبالغه فرمود، پس مقداد گفت: به حق آن خداوندی که گرامی داشته است محمد را به پیغمبری و تو را وصی او گردانیده است که از خانه بیرون نیامده‏ام، مگر برای شدت گرسنگی و عیال خود را در خانه گرسنه گذاشته‏ام، چون صدای گریه ایشان را شنیدم تاب نیاوردم، و با این حال از خانه بیرون آمدم.
چون حضرت بر حال مقداد مطلع گردید، آب از دیده‏های مبارکش فرو ریخت و آن قدر گریست که ریش مبارکش تر شد و فرمود: سوگند یاد می‏کنم به آن خداوندی که تو به او سوگند یاد کردی که من نیز از برای این کار از خانه بیرون آمده‏ام و یک دینار قرض به هم رسانیده‏ام، تو را ایثار می‏کنم بر نفس خود. پس دینار را به مقداد داد و از شرم به خانه نرفت و به مسجد آمد نماز ظهر و عصر و مغرب را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ادا کرد.
چون حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) از نماز مغرب فارغ شد، به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذشت که در صف اول نشسته بود، پس به پای مبارک خود اشاره کرد که برخیز! پس حضرت برخاست و از پی حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روان شد، و در مسجد به آن حضرت رسید و سلام کرد به آن حضرت. حضرت رد سلام او کرد و فرمود: یا علی! آیا طعامی داری که ما امشب تناول کنیم؟
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) از شرم ساکت شد و جواب نفرمود.
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) به وحی الهی دانسته بود آنچه بر آن حضرت در آن روز گذشته بود، حق تعالی او را امر کرد در آن شب نزد علی بن ابی‏طالب(علیه السلام) افطار کند. چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را ساکت یافت فرمود: یا ابوالحسن! چرا جواب نمی‏گویی؟ یا بگو نه، تا من برگردم؛ یا بگو آری، تا بیایم.
علی(علیه السلام) گفت: یا رسول الله! از شرم جواب نمی‏توانم گفت.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بیا تا برویم. سپس دست او را گرفت و با یکدیگر روانه شدند تا به خانه فاطمه(سلام الله علیها) در آمدند.
فاطمه(سلام الله علیها) در جای نماز خود نشسته بود، از نماز فارغ شده در پشت سرش کاسه‏ای گذاشته بود که مملو از طعام بود و بخار از آن برمی‏خاست.
چون صدای حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، از جای نماز خود بیرون آمد و بر آن حضرت سلام کرد، و فاطمه عزیزترین مردم بود نزد آن حضرت. پس حضرت جواب سلام او گفت و دست مبارک خود را بر سر او کشید و گفت: ای دختر! بر چه حال شام کرده‏ای، خدا تو را رحمت کند؟
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: به خیر و خوبی شام کرده‏ام.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: طعامی برای ما بیاور که تناول کنم تا خدا تو را رحمت کند و کرده است. پس فاطمه(سلام الله علیها) آن کاسه را برداشت و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذاشت.
چون امیر مؤمنان علی(علیه السلام) آن طعام را مشاهده نمود، از روی تعجب بر روی فاطمه(سلام الله علیها) نظر کرد، فاطمه(سلام الله علیها) گفت: سبحان الله! چه بسیاری از روی تعجب و شدت به سوی من نظر می‏کنی، آیا بدی کرده‏ام که مستوجب سخط و غضب تو گردیده‏ام؟
حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: از آن تعجب می‏کنم که امروز سوگند یاد کردی که دو روز است که طعام تناول نکرده‏ام و هیچ طعام در خانه ندارم و اکنون چنین طعامی نزد من آورده‏ای.
پس حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به سوی آسمان نظر کرد و گفت: پروردگار آسمان و زمین می‏داند سوگندی که یاد کردم حق بود.
حضرت امیر(علیه السلام) گفت: ای فاطمه! از کجا آورده‏ای این طعام را، که این نوع طعام ندایده‏ام در رنگ و در بو، و از این نیکوتر طعامی نخورده‏ام.
پس حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارک خود را در میان دو کتف علی(علیه السلام) گذاشت و از روی لطف فشرد و فرمود: یا علی! این بدل دینار تو است که به مقداد دادی و این طعام جزای دینار تو است از جانب خدا، و خدا روزی می‏دهد هر که را می‏خواهد بی‏حساب.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گریان شد و گفت: حمد و سپاس مر خداوندی را که شما را از دنیا بیرون نبرد تا آن که تو را به منزله زکریا گردانید و فاطمه را به منزله مریم دختر عمران(152).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، طلب کمک در بیعت با شوهرش

ابن قتیبه از نویسندگان و مورخین اهل سنت در کتاب الامامة و السیاسة (ج 1، ص‏12) می‏نویسد:
علی بن ابی‏طالب(علیه السلام) شبها که می‏شد، فاطمه(سلام الله علیها) را بر مرکبی سوار می‏کرد و به مجالس انصار مدینه می‏برد و فاطمه(سلام الله علیها) را به یاری شوهر خود می‏خواند و از آنها کمک خواهی می‏نمود، ولی آنان در پاسخ فاطمه(سلام الله علیها) می‏گفتند: ای دختر رسول خدا! بیعت ما با این مرد(یعنی ابوبکر) پایان پذیرفته، و اگر شوهر و پسر عم تو پیش از ابوبکر به نزد ما آمده بود، ما کسی را بر او ترجیح نمی‏دادیم و با او بیعت می‏کردیم!
علی بن ابی‏طالب(علیه السلام) که این گفتار را می‏شنید، به آنها می‏فرمود: آیا جایز بود که من جنازه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خانه‏اش روی زمین گذارده و دفن نکنم و برای منازعه بر سر خلافت بیرون آیم؟ (و آیا چنین انتظاری از من داشتید)؟
سخن که به این جا می‏رسید، فاطمه(سلام الله علیها) می‏گفت: ابوالحسن کاری را که شایسته بود انجام داد و آنها نیز کاری کردند که مورد بازخواست خدای تعالی قرار خواهند گرفت(151).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، فاطمه همتا و کفو علی

حضرت رضا از پدران بزرگوارش، از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) روایت کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود:
ای علی! عده‏ای از بزرگان قریش مرا در مورد فاطمه سرزنش کرده گفتند: ما فاطمه را از تو خواستگاری کردیم و موافقت ننمودی و او را به علی دادی؟
به آنان گفتم: به خدا سوگند، من از پیش خودم خودداری نکردم و به نظر شخصی خودم او را به همسری با علی درنیاوردم، بلکه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج علی موافقت فرمود. جبرئیل بر من نازل شده و گفت: ای محمد! همانا خداوند می‏فرماید: اگر علی را نمی‏آفریدم، برای دخترت فاطمه همتا و همسری در روی زمین وجود نداشت، از آدم گرفته تا پایین‏تر از او(150).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، شادی ملایکه در عروسی فاطمه

ام ایمن بر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد، در حالی که می‏گریست. رسول مکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از علت گریه او سؤال فرمودند.
گفت: مردی از انصار دختر خویش را شوهر داده و در مراسم ازدواج بر سر دخترش بادام و شکر افشانده و من با دیدن این منظره به یاد ازدواج فاطمه زهرا(سلام الله علیها) افتادم که شما بر سر وی چیزی نیفشاندید.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قسم به آن کس که مرا به پیامبری برانگیخت و رسالت را خاص من گردانید، پروردگار متعال آن هنگام که فاطمه را برای علی تزویج فرموده و ملایکه مقرب خود را امر کرد تا در گرد عرش او جمع شوند که در میان این فرشتگان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل نیز بودند، آن گاه به پرندگان امر فرمود تا نغمه سرایی نمایند و سپس درخت طوبی را فرمان داد تا بر آنان لؤلؤ شفاف و درخشنده با در سفید همراه با زبرجد و یاقوت سرخ بیفشانند(149).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، بیا شام ، پدرت به فدایت

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روز بعد از عروسی فاطمه(سلام الله علیها) با ظرف شیری به خانه ایشان تشریف فرما شده و به وی فرمود: بیاشام، پدرت به فدایت. و به علی(علیه السلام) فرمود: بیاشام، پسر عمویت به فدایت(148).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، درخواست عبادت در شب زفاف

در شب ازدواج امام علی(علیه السلام) فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را نگران و گریان دید، فرمود: چرا ناراحتی؟
پاسخ داد: در پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم، به یاد پایان عمر خویش و منزلگاه دیگر به نام قبر افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از این جا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت، در این آغازین لحظه‏های زندگی، تو را به خدا سوگند می‏دهم که بیا تا به نماز بایستیم تا باهم در این شب خدا را عبادت کنیم(147).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، پیمان اسماء با خدیجه

اسماء بنت عمیس گوید: حضرت خدیجه(سلام الله علیها) هنگام وفات گریه می‏کرد.
عرض کردم: آیا شما که بانوی زنان جهان و همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‏باشی و به زبان آن حضرت بشارت به بهشت برای شما آمده، گریه می‏کنی؟
فرمود: من به خاطر مرگ گریه نمی‏کنم، لیکن هر زنی در شب عروسی خود نیازمند زنی دیگر است که سرش را با او در میان گذارد و نیازمندیها و خواسته‏هایش را به او بگویدو فاطمه در این هنگام هنوز کوچک است و از آن می‏ترسم که در شب زفافش کسی نباشد که کارهایش را انجام دهد و متکفل زحمات و مشکلات او باشد.
عرض کردم: بانوی من! به شما قول می‏دهم که اگر تا آن روز زنده ماندم به جای شما این کار را انجام دهم.
آن شب پس از آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد و دستور داد زنان همه خارج شوند، من نرفتم. به هنگام خروج متوجه شده، فرمودند: تو کیستی؟
عرض کردم: اسماء بنت عمیس.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مگر نگفتم خارج شوید؟
عرض کردم: آری ای رسول خدا! منظورم سرپیچی از دستور شما نبود، لیکن من به حضرت خدیجه قولی داده بودم و قضیه را به حضرت گفتم.
حضرت گریست و فرمود: تو را به خدا سوگند می‏دهم که آیا به همین منظور این جا ایستادی؟
عرض کردم: به خدا سوگند، آری... سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برایم دعا فرمود(146).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، بخشش پیراهن در شب عروسی

حضرت علی(علیه السلام) از همسرش فاطمه (سلام الله علیها) به هنگام رحلتش پرسید: در این دستمال بسته چیست؟ آن را گشود، دید پارچه‏ای ابریشمی و سبز است و در آن پارچه کاغذ سفیدی است که بر روی آن چیزهایی نوشته شده و نور از آن می‏درخشد، فرمود: ای ابوالحسین! هنگامی که پدرم مرا به همسری تو در آورد، در شب عروسی دو پیراهن داشتم؛ یکی نو و دیگری کهنه و وصله دار. سر نماز بودم، کسی در زد و سائلی از پشت در می‏گفت: ای خاندان نبوت و معدن خیر و جوانمردی! مردم عادت دارند که برای خوردن به منازل عروسی بروند، چون برای عموم مردم غذا آماده است. اگر شما پیراهن کهنه‏ای دارید، من نیازمند آن می‏باشم؛ زیرا مردی فقیرم. ای خاندان محمد! فقیر شما برهنه است.
من پیراهن نو خود را برداشته و به او دادم و لباس کهنه را پوشیدم. صبح که با لباس کهنه در حضور تو بودم، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتی، چرا آن را نپوشیدی؟ گفتم: ای پدر! آن را به سائلی صدقه دادم. فرمود: بسیار کار خوبی کردی، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت می‏پوشیدی و لباس کهنه را صدقه می‏دادی، در هر دو حالت توفیق شامل تو می‏شد. عرض کردم: ای رسول خدا! به تو هدایت یافته و به تو اقتدا کردیم؛ هنگامی که با مادرم خدیجه ازدواج کردی، هر آنچه را که به تو داده بود، در راه خدا انفاق کردی تا حدی که سائلی به تو رسید و تو پیراهن خود را به او دادی و حصیر بر خود پوشیدی. جبرئیل نازل شد این آیه را آورد: و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً(144).
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گریست و مرا به سینه‏اش چسباند، جبرئیل نازل شده و گفت: خداوند سلام رسانده و می‏فرماید: به فاطمه سلام برسان و به او بگو، هر چه می‏خواهی طلب کن و اگر هر آنچه در آسمان و زمین است بخواهی به تو داده خواهد شد. به او بشارت بده که من او را دوست می‏دارم. به من فرمود: دخترم! پروردگارت به تو سلام رسانده، می‏گوید: آنچه می‏خواهی طلب کن. عرض کردم: پدرجان! لذت خدمتگذاری او مرا از سؤال کردن از او بازداشته است، من نیازی جز نگاه کردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برین ندارم. فرمود: دخترم! دستهایت را بالا بیاور. من دستهایم را بالا بردم و حضرت نیز دستهایش را بالا برده و گفت: خداوندا! امتم را ببخشای، و من آمین می‏گفتم.
جبرئیل پیامی از سوی خداوند متعال آورد که خداوند می‏فرماید: من آن عده از گنهکاران امت تو را که در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشند، بخشودم. فرمود: من در این باره سندی می‏خواهم. خداوند به جبرئیل دستور داد دیبایی سبز و دیبایی سپید بیاورد که بر روی آن نوشته شده است: کتب ربکم علی نفسه الرحمة(145).
جبرئیل و میکائیل و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن گواهی داده و امضا کردند. حضرت فرمود: دخترم این نوشته در این بسته است، روز وفاتت که رسید، وصیت کن در قبرت بگذارند. روز قیامت که مردم سر از قبر بردارند و گنهکاران مسلم و حتمی شدند و آنان را به سوی دوزخ بکشانند، این امانت را تسلیم من کن تا آنچه را که خداوند بر من و تو ارزانی داشته، از خداوند بخواهم. تو و پدرت برای جهانیان رحمت هستید.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ولیمه عروسی

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر مؤمنان (علیه السلام) پیشنهاد ولیمه کرد و فرمود: گوشت و نان ولیمه با من است، تو هم خرما و روغن آماده کن.
وقتی وسایل آماده شد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش آستین را بالا زده و خرما و روغن را کاملاً به هم مخلوط کرد و آن گاه گوسفند فربهی را ذبح نموده، و نان زیادی پخت، و بعد به علی (علیه السلام) فرمود: هر که را می‏خواهی دعوت کن.
علی(علیه السلام) به مسجد آمد و بر جای بلندی بالا رفت و صدا زد: دعوت ولیمه فاطمه (سلام الله علیها) را بپذیرید.
مردم گروه گروه می‏آمدند، به طوری که احتمال می‏رفت غذا کم بیاید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من دعا می‏کنم، خدا برکت می‏دهد.
در ولیمه عروسی علی(علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بیش از چهار هزار نفر غذا خوردند و رفتند، و به برکت دعای پیامبر از غذایی که تهیه شده بود، هیچ کم نشد(143).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، سنت تکبیر گفتن در شب عروسی

هنگامی که شب عروسی حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرا رسید، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قاطر مخصوص خود که شهباء نام داشت (و تقریباً خاکستری رنگ بود) به در خانه آورد، و قطیفه‏ای بر پشت آن انداخت، و به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: سوار شو.
و به سلمان فرمود: افسار قاطر را به دست گیرد، و خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پشت سر، حرکت کرد.
در مسیر راه، ناگهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زمزمه فرود افرادی از آسمان را شنید. همان دم دریافت که جبرئیل با هفتاد هزار فرشته، و میکائیل با هفتاد هزار فرشته، در بدرقه حضرت زهرا (سلام الله علیها) حضور یافته‏اند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان فرمود: برای چه به زمین، فرود آمده‏اید؟
عرض کردند: آمده‏ایم تا فاطمه (سلام الله علیها) را در شب عروسی‏اش تا خانه شوهر همراهی کنیم.
در این هنگام جبرئیل و میکائیل تکبیر گفتند و همه فرشتگان حاضر صدا به الله اکبر بلند کردند، و خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تکبیر گفت. به این ترتیب گفتن تکبیر در بردن عروس به خانه شوهر، در همین شب عروسی فاطمه (سلام الله علیها) وضع (و سنت) فوضع التکبیر علی العرائس من تلک اللیلة(142).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، عطر و گلاب در شب ازدواج فاطمه

آورده‏اند که ام سلمه در شب ازدواج از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عطر طلب کرد. آن حضرت شیشه عطری آورد و فرمود: هرگاه دحیه کلبی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏آمد، چیزی از لباسش می‏ریخت، پیامبر به من می‏فرمود: آنها را جمع کن.
در این باره از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد، فرمود: گاه جبرئیل به صورت دحیه کلبی نزد من می‏آمد و اینها عنبری است که از بالهای او ریخته است.
و نیز حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گلابی را برای مصرف آورد و فرمود: این عرق بدن پیامبر است که هنگام خواب از او گرفته‏ام(141).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، تهیه عطر برای شب عروسی

آرایش و عطر زدن برای زنان آن چنان ارزشمند است که هم عبادت به حساب می‏آید و هم مایه گرامی و شادابی زندگی زناشویی است.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به این گونه ظرافتهای زندگی کاملاً توجه داشت، بدین لحاظ به عمار یاسر مأموریت دادند تا برای شب عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عطرهای خوشبو تهیه نماید.
عمار یاسر گوید: عطر خوبی تهیه کرده به منزل فاطمه (سلام الله علیها) بردم، فرمود: ای عمار یاسر! این عطر چیست؟
گفتم: پدرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا امر کرد تا فراهم نمایم(140).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، ازدواجی بهتر از ازدواج فاطمه نبود

از عایشه و ام سلمه روایت شده است که هر دو گفتند:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) را آماده کنیم تا بر علی(علیه السلام) داخل شود.
ما به سرای آن دو رفته و با خاک نرم بیابان آن را فرش کردیم. آن گاه دو متکا را از لیف خرما پر کرده، با دستمان لیفها را از هم جدا نمودیم. سپس به آنان غذایی از خرما و کشمش و آبی گوارا بدادیم. و تیرکی از چوپ را در نزدیکی سرایشان برافراشتیم تا لباسها و مشک آب را بر آن بیاویزند. ما ازدواجی بهتر از ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) ندیدیم(139).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني حضرت زهرا ، خانه فاطمه

حضرت علی(علیه السلام) در کنار مسجد، خانه ساده‏ای داشت که مجموع آن از یک اتاق خشت و گلی، که در کف آن اتاق، ماسه نرم ریخته شده بود خلاصه می‏شد. آن اتاق با پوست گوسفند، فرش شده بود و یک عدد متکا که لایه آن از لیف خرما بود، در آن دیده می‏شد.
این خانه برای شب زفاف مناسب نبود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیه السلام) فرمود: در همین نزدیکی، خانه‏ای را فراهم کن (اجاره کن) تا همسرت را به تحویل دهم.
حضرت علی(علیه السلام) عرص کرد: در این نزدیکی جز منزل حارثة بن نعمان منزلی نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خانه‏های حارثه را برای مهاجران بی‏خانه گرفته‏ایم، و اکنون شرم می‏کنیم که باز از او تقاضای منزل کنیم!
حارثه این سخن را شنید و به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و متواضعانه عرض کرد: من و اموالم به خدا و رسولش تعلق دارد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای او دعا کرد، به این ترتیب خانه حارثه آماده شد و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عروسی به آن جا رفت.
پس از مدتی حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به خانه قبلی علی(علیه السلام) باز گشتند، و فرزندان زهرا (سلام الله علیها) در همان خانه ساده چشم به جهان گشودند و بزرگ شدند. این خانه در کنار مسجد النبی بود که محل آن اکنون به نام خانه زهرا (سلام الله علیها) معروف است(138).


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 12 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0