در دعاهاي اسلامي، دريايي از حقايق ناب عرفاني موج ميزند. يکي از نغزترين، معروف ترين و زيباترين ادعيه«مناجات شعبانيه» است که به روايت«ابن خالويه»، اين مناجات را حضرت امير(ع) و امامان ديگر در«ماه شعبان» مي خواندند. در«مفاتيح الجنان» نيز در اعمال مشترکه ماه شعبان، به عنوان«عمل هشتم» آمده است. بجاست که از عارف کامل، امام راحل، خميني(ره) ياد کنيم که با يادکرد پيوسته از اين دعا و مضامين بلندش، آن هم با زبان و لحني خاص و شوق انگيز، توجه امت ما را به اين گنجينه عرفاني بيشتر معطوف ساخت. به اين چند نمونه دقت کنيد: «مناجات شعبانيه از مناجات هايي است که اگر يک نفر انسان دلسوخته، يک عارف دلسوخته - نه از اين عارف هاي لفظي - بخواهد آن را شرح کند، و شرح کند از براي ديگران، بسيار ارزشمند است و محتاج به شرح است...»(1) «چه بسا مسائل عرفاني که در قرآن و اين مناجات هاي ائمه اطهار(ع) و همين«مناجات شعبانيه مسائل عرفاني هست که اشخاص، فلاسفه، عرفا، تا حدودي ممکن است ادراک کنند، بفهمند عناوين را، لکن آن ذوق عرفاني چون حاصل نشده است، نمي توانند وجدان کنند.» (2) و مي فرمايد: «مناجات«شعبانيه» را خوانديد؟ بخوانيد آقا! مناجات شعبانيه از مناجات هايي هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به يک جايي مي رساند ... همه ائمه هم به حسب روايت مي خواندند.»(3) «بسم الله الرحمن الرحيم» معبودا، آن سان به رحمت تو اميدوارم که گويي در پيشگاهت ايستادهام و توکل بسزايم به تو برسرم سايه گسترده است، پس تو فرماني را که سزاوار آني، راندهاي و مرا در عفو و گذشتت پوشاندهاي! معبودا، اگر بر من بخشش آري، کيست که در بخشودن، سزاوارتر از تو باشد؟ و اگر مرگم در رسد در حالي که کردارم مرا به تو نزديک نکرده[به يکايک گناهانم اعتراف مي کنم] و اقرار به گناهانم را وسيلهاي براي وصال به تو قرار مي دهم. معبودا، با گرايشم به خواهش نفس، برخود ستم کردم. پس واي بر من اگر بر آن آمرزش نياوري! معبودا، هماره نيکي تو در طول زندگاني ام به من رسيده، و اينک نيکي و احساس خود را به گاه مرگم نيز بر من ارزاني دار. معبودا، چگونه پس از مرگم از الطافت نوميد شوم در حالي که در سراسر زندگانيام چيزي جز نيکي برمن روا نداشتهاي؟ معبودا، کارم را آن سان برعهده گير که تو خود سزاوار آني، و از فضلت بر بنده گنهکاري چون من بخش که نادانياش او را در گرداب خود فرو برده است. معبودا، تو گناهاني از من در دنيا پوشاندي که من به پوشاندن آن ها در آخرت نيازمندترم. اينک اگر اين گناهان را بر احدي از بندگان شايستهات نمايان نکردهاي، مرا در روز رستاخيز نيز در حضور مردم رسوا مفرما! معبودا، بخشايندگيات بساط اميد و آرزويم گسترد و گذشت تو از کردارم برتر آمد. معبودا، روزي که در ميان مردم داوري کني، مرا به ديدارت شاد گردان. معبودا، عذرخواهيام به درگاه تو مانند عذرخواهي کسي است که به پذيرش عذرش سخت نيازمند است. از اين رو پوزشم پذير، اي بزرگوارترين کسي که بدکاران از او پوزش خواهند. معبودا[دست] نيازم[خالي] باز مگردان و چشم اميدم نوميد مساز، و [رشته] اميد و آمالم مگسل. معبودا، حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نوميدى مكشان و اميد و آرزويم را از درگاهت قطع مفرما. معبودا، اگر خواري ام مي خواستي، هدايتم نمي کردي و اگر رسوايي ام مي خواستي، عافيتم نمي بخشيدي. معبودا، چنين گمان ندارم که تو، بنده نيازمندي هم چون مرا که براي رفع نيازم عمري در پيشگاهت سپري کردهام، از خود براني. معبودا، ستايش جاودان و پايدار و هميشگي از آن توست؛ ستايشي که فزوني گيرد و به نيستي نرود و آن سان باشد که تو دوست داري و پسندي. معبودا، اگر مرا به جرم و جريرتم گيري، تو را به عفو و گذشتت گيرم؛ و اگر مرا به گناهمگيري، تو را به آمرزشت گيرم؛ و اگر مرا به آتشم اندر سازي، به دوزخيان گويم که: <منم دوستدار تو!> معبودا، اگر در برابر طاعتِ تو کردارم خوار و بي مقدار آيد، ولي در برابر اميد[به بزرگواريات] آرزويم بسي بزرگ است. معبودا، چه سان از درگاهت ناکام بازگردم که به تو بس خوشگمانم که مرا کامروا و برخوردار از مِهرت بازگرداني؟ معبودا، عمرم را در بي خبري از تو سپري کردم و جوانيام را در سرمستي دوري از تو فرسودم! معبودا، در روزگارانِ غرور به تو بيدار نشدم و هماره رهِ خشم تو پوييدم. معبودا، اينک منم بنده تو و زاده بنده تو. در پيشگاهت ايستادهام و به بزرگواري و بخشندگي ات توسل جستهام. معبودا، منم بندهاي که از سرِ شوخ چشمي در پيشگاه تو گنه کردم، و اينک از تو عفو خواهم؛ زيرا که عفو، صفتِ بزرگواري و بخشندگي توست. معبودا، مرا تواني نيست که بدان از چنگ گناهانم گريزم، مگر وقتي که تو با دوستيات بيدارم کني و آن سان شوم که تو خواهي؛ پس سپاست گويم از آن رو که مرا به[درياي] کرمت درآوردي و دلم از پليدي غفلت از حضرت تو زدودي. معبودا، مرا به چشم آن بندهاي نگر که او را خواندي و پاسخت داد[و به سويت شتافت] و او را بر طاعتت گماردي و از تو فرمان بُرد. اي نزديکي که[از هيچ بندهاي] دور نشوي[و حتي] از بندگان مغرورت نيز دوري نمي گزيني. و اي بخشندهاي که به اميدواران پاداشت، تنگ چشمي نمي کني! معبودا، به من دلي بخش که مشتاق مقام قرب تو شود، و زباني که صدقش به سوي درگاهت بالا رود، و ديدهاي حقيقت بين که به تو تقرب جويد. معبودا، هر که به تو شناخته شود، گمنام نگردد[هر که تو را شناسد، جهل و ناداني به او روي نکند.] و هر که به تو پناه جويد، خوار نشود. و هر که تو به او رخ بنمايي، بنده دگري نشود. معبودا، هر که به نور تو راه پويد، هماره روشن ضمير باشد و هر که آستانِ تو جويد، هماره در پناهت سر کند. معبودا، به تو پناه جستم؛ مباد که برخلاف آن چه به تو گمان دارم، با من رفتار کني و از رحمتت دورم سازي! معبودا، مرا در شمار دوستانت قرار ده، همان ها که به فزوني دوستيات اميد بستهاند. معبودا، هماره مرا شيفته يادت گردان؛ آنسان شيفتگي که جلوه نام هايت وجودم را فرا گيرد و مرا به مقام قدس تو رساند. معبودا، به ذات تو بر تو سوگند که مرا به جايگاه بندگان فرمانبردار و شايستهات رساني، که مرا تواني نيست که از خود زياني رانم و براي خود سودي به دست آرَم. معبودا، منم بنده ناتوان گنهکار و برده توبهکنندهات. مرا در شمار کساني قرار مده که از آنان رخ برتافتهاي و از فريطِ غفلت، هرگز مشمول گذشت تو نگردند! معبودا، مرا به کمالِ گسستن[از خلق] و پيوستن به خودت رسان و ديده قلبمان را با فروغي که بدان تو را مشاهده کنند، روشن فرما تا ديده دل ما حجاب هاي نوراني را بر درَد و به کانِ عظمت و جلال رسد و جان هاي ما به مقام والاي قدس تو بپيوندد. معبودا، مرا در شمار کساني قرار ده که چون آنان را خواندي، پاسخت دادند و چون بدانان نگريستي، بر اثر تجلّي شکوه و جلالت، مدهوش شدند. پس تو با آن ها به نهان، راز گفتي و آنان به عيان، به طاعت تو پرداختند. معبودا، بر نيک گمانيام[به تو] زنگار نوميدي ننشانم که هرگز اميدم به بزرگواري زيباي تو گسسته نشود. معبودا، اگر خطاها مرا از نظر تو انداخته، به خاطر توکل و اعتماد شايستهام به تو، از من درگذر! معبودا، اگر گناهان، مرا از بلنداي الطاف شايانت به نشيبِ[حرمان] فرو کشد، ولي يقينم به کرمت هم چنان بيدار و آگاهم نگه داشته است. معبودا، اگر چه خواب غفلت مرا درربود و نگذاشت که آماده ديدارت شوم، ولي شناختي که به نعمت هايم دارم، مرا بيدار داشته است. معبودا، اگر کيفر بزرگت مرا به سوي آتش رانَد، ولي لطف فراوانت مرا به سوي بهشت خوانَد. معبودا، از تو خواهم و به درگاه تو نالم و به تو گرايم. و از تو خواهم که بر محمد و خاندان محمد درود فرستي و مرا در شمار کساني قرار دهي که هماره ياد تو کنند و پيمانت نگه دارند و از سپاست غفلت نورزند و فرمانت خوار نشمرند. معبودا، مرا به نور گرانقدر خويش رسان تا تو را شناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم؛ اي دارنده شکوه و بزرگواري و درود و سلام فراوان خدا بر محمد فرستادهاش و خاندان پاکش باد. پي نوشتها: منبع: سايت آويني تبيان اردبيل
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي وَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمْرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ فَقُلْتَ[فَفَعَلْتَ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَ لَمْ يُدْنِنِي[يَدْنُ] مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي[تُولِنِي] إِلا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى[إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ إِلَهِي اعْتِذَارِي إِلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ إِلَهِي لا تَرُدَّ حَاجَتِي وَ لا تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعَافِنِي إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْكَ إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا يَزِيدُ وَ لا يَبِيدُ كَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَدْ كَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِكَ اَمَلى إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ كَانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَ اغْتِرَارِي بِكَ وَ رُكُونِي إِلَى سَبِيلِ سَخَطِكَ إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُوَاجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِكَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ وَ كَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِي كَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطَاعَكَ يَا قَرِيبا لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ يَا جَوَادا لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ إِلَهِي هَبْ لِي قَلْبا يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا يُرْفَعُ إِلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ[مَمْلُولٍ] إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ يَا إِلَهِي فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ لا تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِكَ إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلايَتِكَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ وَ هِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ إِلَهِي بِكَ عَلَيْكَ إِلا أَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِكَ فَإِنِّي لا أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعا وَ لا أَمْلِكُ لَهَا نَفْعا إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ[الْمَعِيبُ] فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَكَ جَهْرا إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَى كَرَمِ عَطْفِكَ إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَى النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَى الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لا يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفا وَ مِنْكَ خَائِفا مُرَاقِبا يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيرا.
خداوندا، برمحمد و خاندان محمد درود فرست و آن دم که تو را خوانم، دعايم بشنو؛ و چون تو را ندا دهم ندايم بشنو؛ و آن گاه که با تو راز گويم، به من رخ بنماي که[از همه جهان و جهانيان] به سوي تو گريختهام و در پيشگاهت ايستادهام، نالان و زاران و بي برگ و نوا، و به پاداشي که نزد توست اميدوارم. و تو داني که در دل چه دارم و از نيازم آگهي و نهادم مي شناسي؛ و کار اين سراي و آن سرايم برتو پوشيده نيست. [و توداني] آن چه خواهم که به زبانم رانم و بنمايم و خواستهام گويم و آن چه براي سرانجام خويش بدان اميدوارم. سرورا، سرنوشتم به دست توست و هر آن چه تا واپسين دم حياتم، نهان و عيان از من سرزند، تو داني. و کاستي و فزود و سود و زيانم تنها به دست توست نه دگري. معبودا، اگر مرا از رزقت ناکام گرداني، کيست که روزي ام دهد؟ و اگر به خواريام کشاني، کيست که ياريام دهد؟ معبودا، از خشم تو و فرود آمدن کيفرت به تو پناه برم. معبودا، اگر من سزاوار رحمت تو نيستم، تو خود سزاواري که مرا از مهر و بخشش بي شمارت برخوردار کني.
1- صحيفه نور، ج 20، ص189.
2- همان، ج17، ص 265.
3- همان، ج19، ص 158.
-
چهارشنبه 23 تیر 1389
8:17 AM
نظرات(0)
ماه مبارک شعبان، ماه بسيار شريفي است و منسوب است به حضرت سيد انبياء (ص)؛ آن حضرت اين ماه را روزه مي داشت و وصل مي كرد به ماه رمضان و مي فرمود: شعبان ماه من است؛ هر كه يك روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت او را واجب شود و از حضرت صادق(ع) روايت است كه چون ماه شعبان داخل مي شد حضرت امام زين العابدين(ع) اصحاب خود را جمع مي نمود و مي فرمود: اي گروه اصحاب من مي دانيد اين چه ماهي است؟ اين ماه شعبان است، و حضرت رسول ص مي فرمود شعبان ماه من است؛ پس روزه بداريد در اين ماه براي محبّت پيغمبر خود، و براي تقرّب به سوي پروردگار خود. بحقّ آن خدايي كه جان علي بن الحسين به دست قدرت اوست سوگند ياد مي كنم كه از پدرم حسين بن علي(ع) شنيدم كه فرمود: شنيدم از اميرالمؤمنين(ع) كه هر كه روزه دارد شعبان را براي محبّت پيغمبر خدا و تقرّب بسوي خدا، دوست دارد خدا او را و نزديك گرداند او را به كرامت خود در روز قيامت، و بهشت را براي او واجب گرداند. و شيخ روايت كرده از صفوان جمال كه گفت فرمود به من حضرت صادق(ع) كه وادار كن كساني را كه در ناحيه و اطراف تو هستند بر روزه شعبان گفتم فدايت شوم مگر مي بيني در فضيلت آن چيزي فرمود بلي بدرستي كه رسول خداص هرگاه مي ديد هلال شعبان را امر مي فرمود مُنادي را كه ندا مي كرد در مدينه اي اهل مدينه من رسولم از جانب رسول خدا به سوي شما مي فرمايد آگاه باشيد بدرستي كه شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسي را كه ياري كند مرا بر ماه من يعني روزه بدارد آن را پس گفت حضرت صادق(ع) كه اميرالمؤمنين(ع) مي فرمود كه فوت نشد از من روزه شعبان از زماني كه شنيدم منادي رسول خداص ندا كرد در شعبان و فوت نخواهد شد از من تا مدتي كه حيات دارم انشاءالله تعالي پس مي فرمود كه روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرتست از خداوند متعال. رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَلَا إِنَّ رَجَباً شَهْرُ اللَّهِ الْأَصَمُّ وَ هُوَ شَهْرٌ عَظِيمٌ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأَصَمَّ لِأَنَّهُ لَا يُقَارِبُهُ شَيْ ءٌ مِنَ الشُّهُورِ حُرْمَةً وَ فَضْلًا عِنْدَ اللَّهِ وَ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُعَظِّمُونَهُ فِي جَاهِلِيَّتِهِمْ فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلَامُ لَمْ يَزْدَدْ إِلَّا تَعْظِيماً وَ فَضْلًا أَلَا إِنَّ رَجَباً شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانَ شَهْرِي وَ رَمَضَانَ شَهْرُ أُمَّتِي؛ پيامبر خدا(ص) مي فرمايند: رجب«شهرالله الأصم» است و بدان سبب آن را«اصم» ناميدند که هيچ ماهي به عظمت آن نمي رسد، مردم زمان جاهليت به رجب حرمت مي نهادند و آن گاه که اسلام درخشيدن گرفت، بر حرمت آن افزود. بدانيد که رجب ماه خدا، شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است، نويسنده: محدث قمی تبيان اردبيل
رسولُ اللّه(ص): مَن أحيا لَيلةَ العِيدِ ولَيلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، لَم يَمُتْ قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ، پيامبر خدا(ص): هر كه شب عيد(فطر و قربان) و شب نيمه شعبان را احيا كند، در آن روزي كه دل ها مي ميرند، دل او نميرد.(وسائل الشيعة: ج 10 ص 475). الإمامُ الرِّضا(ع): كانَ أميرُ المؤمنينَ(ع) لايَنامُ ثلاثَ ليالٍ: لَيلةَ ثلاثٍ وعِشرِينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، ولَيلةَ الفِطرِ، ولَيلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ، و فيها تُقسَمُ الأرزاقُ و الآجالُ و مايَكونُ في السَّنَةِ، امام رضا(ع): امير المؤمنين(ع) سه شب را نمي خوابيد: شب بيست و سوم ماه رمضان، شب عيد فطر و شب نيمه ماه شعبان؛ در اين شب ها، روزي ها تقسيم و مدّت عمر و هر آن چه در آن سال رخ خواهد داد، تعيين مي شود.(ثواب الأعمال: ١/١٠٢/٢)
الإمامُ عليٌّ(ع): صَومُ ثلاثةِ أيّامٍ مِن كُلِّ شَهرٍ أربَعاءُ بَينَ خَميسَينِ وصَومُ شَعبانَ يَذهَبُ بوَسواسِ الصَّدرِ، وبَلابِلِ القَلبِ، امام علي(ع): روزه گرفتن در سه روز از هر ماه ـ پنجشنبه اوّل و آخر ماه و چهار شنبه وسط آن و روزه ماه شعبان ـ وسواس سينه و پريشاني هاي دل را از بين مي برد.( البحار: ٩٧/ ٨٨/١٥)
عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع): قَالَ صِيَامُ شَعْبَانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُكْثِرُ الصَّوْمَ فِي شَعْبَانَ إِلَّا أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ مَعِيشَتِهِ وَ كَفَاهُ شَرَّ عَدُوِّهِ وَ إِنَّ أَدْنَي مَا يَكُونُ لِمَنْ يَصُومُ يَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَنْ تَجِبَ لَهُ الْجَنَّةُ؛ امام صادق(ع) فرمودند: روزه شعبان ذخيره روز قيامت بنده است و هر بنده اي که در ماه شعبان زياده روز بگيرد خداوند امر معيشت او را سامان بخشد و شرّ دشمن را از او دفع کند.( الخصال: ٦١٢ / ١٠؛ وسائل الشيعة: ج 8 ص 104)
هنگامي که ماه شعبان فرا مي رسيد امام سجاد(ع) اصحاب خود را فرا مي خواند و درباره فضيلت ين ماه سخن گفت. آن گاه مي فرمود: هر کس بري محبت پيامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را در روز قيامت مشمول کرامت خود مي گرداند و بهشت را بري او لازم مي شمارد( وسائل الشيعه ج: 10ص 505).
از امام صادق(ع) روايت شده است: چون ماه شعبان ميرسيد حضرت زينالعابدين(ع) اصحاب خود را جمع ميكرد و ميفرمود: اي اصحاب من، ميدانيد اين چه ماهي است؟ اين ماه شعبان است، و حضرت رسول(ص) ميفرمايند: شعبان ماه من است، پس در اين ماه براي جلب محبّت پيغمبر خود، و براي تقرّب به سوي پروردگار خويش، روزه بداريد، به خدايي كه جان عليبن الحسين(ع) به دست قدرت اوست، سوگند ياد ميكنم از پدرم حسينبن علي(ع) شنيدم كه فرمود: از اميرالمؤمنين(ع) شنيدم: هر كه شعبان را براي جلب محبّت پيامبر، و تقرّب جستن به سوي خداوند روزه بدارد خداوند او را دوست بدارد، و در روز قيامت به كرامتش نزديك نمايد، و بهشت را بر او واجب گرداند. پيغمبر(ص) فرمود: هر که شب عيد و شب نيمه شعبان را به عبادت زنده بدارد دلش نميرد در روزي که دل ها بميرند. شيخ از صفوان جمّال روايت كرده است كه امام صادق(ع) به من فرمود: كساني را كه پيرامون و اطراف تو هستند به روزه شعبان وادار كن. گفتم: فدايت شوم، مگر در فضيلت آن چيزي مي بيني؟ فرمود: آري رسول خدا(ص) هر گاه هلال شعبان را مي ديد، به منادي دستور مي داد تا در مدينه ندا كنند: اي اهل مدينه، من از جانب رسول خدا(ص) به سوي شما ارسال شدهام، آن حضرت مي فرمايد: آگاه باشيد، به درستي كه شعبان ماه من است، خدا رحمت كند كسي را، كه مرا در ماه من ياري كند، يعني روزه بدارد آن را، سپس امام صادق(ع) چنين گفت: اميرالمؤمنين(ع) مي فرمود: از هنگامي كه شنيدم منادي رسول خدا(ص) در شعبان ندا داد، روزه شعبان از من فوت نشد، و تا زماني كه زنده هستم به خواست خداوند از من فوت نخواهد شد. پس مي فرمود: روزه دو ماه شعبان و رمضان مايه توبه و آمرزش خداست. اسماعيل بن عبدالخالق روايت كرده است: نزد امام صادق(ع) بودم، ذكر روزه شعبان به ميان آمد، حضرت فرمود: در فضيلت روزه شعبان چنين و چنان است، تا جايي كه انسان مرتكب قتل حرام مي شود، پس چنان چه شعبان را روزه بدارد، اين روزه به او سود مي رساند، و به خواست خداوند آمرزيده مي شود! از امام صادق(ع) نقل شده است كه از وجود مبارك ايشان درباره فضيلت روزه رجب سؤال كردند؟ فرمود: چرا از روزه شعبان غافل هستيد؟ راوي عرض كرد: يَابنَ رسول الله كسي كه يك روز از شعبان را روزه بدارد، چه ثوابي دارد؟ فرمود: به خدا سوگند بهشت پاداش آن است، عرض كرد يَابنَ رسول الله بهترين اعمال در اين ماه چيست؟ فرمود: صدقه و استغفار، هر كه در ماه شعبان صدقه دهد حق تعالي آن را رشد و نموّ دهد همان گونه كه يكي از شما بچّه شترش را رشد مي دهد، تا آن كه در قيامت، در حالي كه به اندازه كوه احد شده باشد به صاحبش باز گردد.
چهارم: در تمام اين ماه هزار مرتبه بگويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللهُ، وَ لا نَعْبُدُ إِلّا إيّاهٌ مٌخْلِصينَ لَهُ الدّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ معبودي جز خدا نيست، و نپرستيم جز او را، در حالي كه دين را براي او خالص كرديم، گر چه مشركان را خوش نيايد». روايت شده است كه در هر پنجشنبه ماه شعبان آسمان ها را زينت مي كنند، پس ملائكه عرض مي كنند، خداوندا! روزه داران اين روز را بيامرز، و دعاي آنان را اجابت فرما. در خبر نبوي است: هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بدارد، حق تعالي بيست حاجت از حوايج دنيا، و بيست حاجت از حوايج آخرت او را برآورد. ششم: در اين ماه بسيار صلوات فرستد. حضرت رضا(ع) فرمود: شب نيمه شعبان جمع زيادي از دوزخ آزاد گردند و گناهان بزرگ بخشوده شود، در آن شب بذکر خدا و استغفار و دعا بپردازيد که دعا در آن مستجاب است. پيامبر اکرم(ص) فرمودند: شعبان ماه منست و ماه رمضان ماه خدا است، هر که يکروز را از ماه من روزه دارد من در قيامت شفيع او خواهم بود و هر که دو روز از آن روزه دارد گناهان گذشته اش بخشوده شود و هر که سه روز آن را روزه دارد به وي گفته شود که عمل را از سر گير. اباصلت هروي گويد: آخرين هفته شعبان بخدمت امام رضا(ع) رفتم، حضرت به من فرمود: اي ابا صلت ماه شعبان بيشترش گذشت و اين آخرين هفته آن است که آن چه را که در گذشته اين ماه کوتاهي نموده اي در اين باقي مانده تدارک کن و بر تو باد که به نيازهاي اصلي خود توجّه کني و دعا و استغفار بسيار کن و قرآن را زياد بخوان و از گناهانت در پيشگاه خدا توبه نما تا چون ماه خدا به تو رو کند خود را براي خدا خالص کرده باشي و هر امانت يکار که بگردن داري بپرداز و هر کينه که از مؤمنين بدل دراي از دل بزدا و هر گناهي را که بدان آلوده بوده اي دست از آن بردار و از خدا بترس و در پنهان و آشکار امور خويش را بدو تفويض کن، و هر که بخدا توکل کند خدا او را بس است... امام باقر(ع) فرمود: هر که در شب نيمه شعبان حسين(ع) را زيارت کند گناهش آمرزيده شود ... از حضرت رسول(ص) روايت شده که خداوند در شب نيمه شعبان ببندگانش مي نگرد و آمرزش خواهان را بيامرزد و رحمت طلبان را رحمت کند ولي کينه توزان را هم چنان به عقب اندازد.
منابع: 1- مفاتيح الجنان، مرحوم شيخ عباس قمي(ره) 2- جامع الاحادیث
-
چهارشنبه 23 تیر 1389
8:17 AM
نظرات(0)
مسأله تحقيق و شناخت پيش از ازدواج از مسائل بسيار مهم و داراي نقش سرنوشت ساز براي خانوادههاست. برايانجام اين مهم و گريز از مشکلاتي که پيرامون آن طرح کردهايد، راههاي متعددي وجود دارد؛ ليکن قبل از اشاره به آنها چندنکته را بايد در نظر گرفت: 1- وقتي سخن از شناخت و تحقيق به ميان ميآيد، هرگز نبايد انتظار يافتن راهي را داشت که به طور کامل بتوان طرفمقابل را شناخت. چنين چيزي به سادگي ممکن نيست؛ چه بسا کساني سالها با يکديگر زندگي کرده و هنوز شناخت دقيقي از هم ندارند. بنابراين بايد در جست و جوي راهي بود که حداکثر اطلاعات لازم را در اختيار انسان قرار دهد. 2- در اين جست و جو، بايد آسيبهاي مسأله را به خوبي در نظر داشت، چه بسا برخي از راهها بتواند پاسخگوي بسياري از پرسشها باشد، ولي در کنار آن مفاسد و ضررهاي ديگري پديد آيد. بنابراين بايد راهي را پيمود که کمترين پيامدهاي ناگوار را در بر داشته باشد. 3- راههايي که معمولا پيشنهاد ميشود، اتکاي زيادي به شخص عامل و چگونگي به کارگيري آن نيز دارد؛ يعني، چهبسا شيوه واحدي را دو نفر به کار گيرند و يکي بر اثر هوش و فراست و کار بست صحيح آن، بتواند بهترين نتايج را به دستآورد؛ ولي ديگري به نتايج لازم و کافي نرسد. 4- به کارگيري راههاي پيشنهادي لزوما به معناي تضمين زندگي سالم در آينده نيست، بلکه به معناي آن است که دقتدر به کارگيري آنها، موجب کاسته شدن اختلافات خانوادگي ناشي از عدم شناخت ميشود. بنابراين در اين مسائل نبايدانتظار همه يا هيچ داشت؛ يعني، نميتوان در جست و جوي چيزي بود که بدون استثنا نتيجه بخش باشد و اگر چنيننتيجهاي نداد بگوييم پس ديگر هيچ؟! به نظر ما بهترين راهي که اکنون ميتوان پيشنهاد کرد، روش ترکيبي «مشاوره» به اضافه «رابطه کنترل شده و هنجاري»است. اين روش دوگانه به طور سنتي در جامعه ما معمول بوده است و امروزه نيز با گسترش و سازمان يافتگي بخش اول، بايد آن را تکميل کرد. توضيح آنکه: به طور سنتي ازدواج در ايران چنين بوده که نزديکترين افراد خواستگار، براي يافتن همسر به وي مددرسانده و در يافتن شخص و معرفي به وي و بيان خصوصيات، او را مدد رسانده و به رايزني ميپرداختهاند. اين امر معمولا در ازدواجهاي فاميلي و منطقهاي و در محيط هاي کوچک که فرد مورد نظر براي نزديکان خواستگار شناخته شده ميباشند، بسيار روش خوبي است، ولي با توجه به گسترش شهرها، ازدياد جمعيت و يا ازدواج با افراد دوردست و از شهر و دياريديگر، عوامل فوق نميتوانند کارآيي لازم را داشته باشند. مرحله دوم که رابطه کنترل شده و هنجاري است، همان گونه که از دير زمان در جامعه ما معمول بوده، ميتواند هم اکنوننيز ادامه يابد؛ يعني، پس از بررسيهاي لازم، طرفين مدتي نامزد پيش از عقد ميشوند و تا مدتي به طور محدود و حسابشده و با آگاهي و نظارت خانواده دو طرف، رفت و آمدهايي آغاز ميشود. در اين مدت شخص ميتواند بررسيهايدقيقتري به عمل آورد و آگاهيهاي افزونتري کسب نمايد و خود را براي ازدواج آماده سازد و يا اگر خداي نخواسته طرفمقابل را مناسب نديد ترک ازدواج نمايد. افزون بر آنچه ذکر شد راههايي براي چگونگي تحقيق و شناخت در امر ازدواج پيشنهاد شده است. براي آگاهي بيشتر ر . ک : «جوانان و انتخاب همسر» علي اکبر مظاهري. گردآوري : گروه اينترنتي نيک صالحي تبيان اردبيل
-
چهارشنبه 23 تیر 1389
8:17 AM
نظرات(0)