نوجواني، مرحله اي خاص از زندگي است كه بر جنبه هاي گوناگون جسمي و روحي فرد تأثير مي گذارد. نوجوان در اين سن، علاقه اي ندارد كه جزييات زندگي و كارهاي روزمره اش را براي والدين تعريف كند و دوست دارد مستقل باشد، البته اين مسائل در سنين نوجواني يعني بين 13 تا 19 سالگي طبيعي است. گاهي اين طرز رفتار آن ها و ميل به تنها بودن، والدين را عصبي و تا حدي نگران مي كند. والدين بايد بدانند چگونه در عين ارتباط با فرزندان شان در سنين نوجواني به حريم آن ها تجاوز نكنند. متخصصان روان شناسي مي گويند والدين بايد بياموزند كه چگونه رفتار كنند تا فرزندان مايل باشند با آن ها صحبت و گفتگو كنند و چگونه حرف دل نوجوانان را بشنوند. پدر و مادرها بايد بدانند افراد در سنين نوجواني بيشتر به دوستان شان اعتماد دارند تا به اعضاي خانواده و اين يكي از مراحل طبيعي در روند رشد است، پس بايد به راه هايي متوسل شد كه والدين بدون تجسس و كنجكاوي بيش از حد در امور نوجوانان بدانند در زندگي آن ها چه مي گذرد. در غير اين صورت اگر بخواهند همواره از بالا به نوجوان نگاه كنند و براي مثال بپرسند«كجا مي روي؟» پاسخ خواهند شنيد كه«هيچ جا» يا بپرسند«چه مي كني؟»، مي شنوند«هيچ كار» و گاهي نيز از اين پرسش و پاسخ هاي بي نتيجه عصبي و خسته مي شوند. متخصصاني كه سال ها روي رفتار با نوجوانان تحقيق و كار كرده اند، چند راه كار را براي اين مسأله ارائه كرده اند كه با كمك آن ها شما والدين مي توانيد بدون ايجاد تنش و درگيري در خانواده از اوضاع و احوال فرزندان تان آگاه شويد:
اول: اين كه بكوشيد بزرگسالان بيشتري را وارد زندگي نوجوانان كنيد. هر چه محيط اطراف نوجوانان را بهتر بشناسيد و با آموزگار، مربي ورزش، والدين دوستان فرزندتان و ... بيشتر آشنا باشيد، بهتر مي توانيد از كارهاي او آگاه شويد. آن ها مي توانند مسائل و بحران هايي كه نوجوان تان با آن ها روبه روست، به اطلاع شما برسانند. با وجود اين كه ممكن است فرزندتان به شما اجازه ندهد به عنوان يك مدير و ارشد كارهاي او را كنترل و تنظيم كنيد، اما هم چنان به وجود افراد بزرگسال در زندگي خود نيازمند است. او ممكن است هر كسي را غير از شما بپذيرد، زيرا احساس مي كند به اين ترتيب، آسيب كمتري به استقلال او وارد مي شود.
دوم: اين كه، برخي اوقات، او را در مسير مدرسه يا هر جاي ديگري كه مي خواهد برود، همراهي كنيد. خودرو يكي از مكان هاي حساس در سنين نوجواني است كه بعضي روان شناسان آن را "ميز شام دوران نوجواني" مي نامند؛ براي مثال اگر فرزند شما و دوستانش قصد دارند خريد بروند، پيشنهاد كنيد حاضريد آن ها را برسانيد. با توجه به اين كه در سنين نوجواني، همه چيز براي فرد اهميت دارد يعني اين كه فلاني چه كسي را دوست دارد، چه كسي مشكل دارد، چه كسي از دست مادرش عصباني است و مسائلي از اين قبيل. وقتي نوجوانان با يكديگر هستند به راحتي درباره همه چيز صحبت مي كنند و شما مي توانيد در جريان كارها قرار بگيريد. اگر درباره مسئله اي نگران شديد، سعي كنيد در فرصتي مناسب به آن بپردازيد. مي توانيد حتي از طريق فرد ديگري، به طور غير مستقيم آن را پيگيري كنيد. وقتي در جمع نوجوان و دوستانش هستيد، بكوشيد بيشتر سكوت كنيد و اجازه دهيد آن ها صحبت كنند. در ضمن شايد براي تان جالب باشد بدانيد بسياري از صحبت هايي كه در منزل مطرح نمي شود در خودرو بيان مي شود، چرا؟ چون خودرو، جاي مناسبي است براي اين كه افراد رودررو قرار بگيرند. پس بسياري از مطالبي كه نوجوان نمي تواند در منزل يا جاي ديگر با والدين خود در ميان بگذارد، در خودرو مطرح مي شود. بسياري از والدين معتقدند خودرو بهترين مكان براي گفتگو با نوجوانان است.
سوم: مكان هايي را براي گفتگو با نوجوان انتخاب كنيد كه زمينه را براي بيان احساسات آماده كنند؛ براي مثال وقتي با نوجوان خود به كافي شاپ، رستوران يا پارك برويد، زمينه گفتگو خود به خود فراهم مي شود و بدون هيچ مزاحمتي مي توانيد درباره كارهاي مختلف با يكديگر صحبت كنيد و نگران سكوت ايجاد شده در لحظات اول هم نباشيد، زيرا به طور قطع پس از سكوتي كوتاه، نوجوان شروع به صحبت خواهد كرد.
چهارم: سعي كنيد صحبت هاي شما به آن ها حالت تدافعي ندهد. بكوشيد موضوعات و عناويني را انتخاب كنيد و در آن خصوص با نوجوان به تبادل اطلاعات بپردازيد نه اين كه انگشت اشاره تان به سمت او باشد؛ براي مثال به جاي اين كه از فرزند نوجوان تان بپرسيد كه«آيا تا به حال سيگار كشيده اي؟» مي توانيد درباره اين كه در جايي خوانده ايد شمار نوجواناني كه سيگار مي كشند رو به افزايش است با او صحبت كنيد و بخواهيد او نيز نظرش را بدهد.
پنجم: به رفتارهاي غير كلامي نوجوان توجه كنيد. به خاطر داشته باشيد كه لزوماً همه اطلاعات از طريق صحبت و يا پرسش و پاسخ به دست نمي آيد. پس به رفتارها و حركاتي كه او مي كند، دقت كنيد. گاهي اوقات وقتي نوجوان طوري رفتار مي كند كه انگار ناراحت يا عصباني است يا دلش مي خواهد تنها باشد و فقط كنار دوستانش احساس راحتي مي كند، پيامي در اين رفتار است كه شما بايد آن را دريابيد و آن هم اين كه«الان زمان مناسبي براي گفتگو با او نيست، زيرا او آمادگي لازم را ندارد» پس در چنين شرايطي سعي نكنيد كه مرتب از او بپرسيد و علت ناراحتي اش را جويا شويد. از طرفي وقتي هم مي خواهد با شما تلويزيون ببيند يا سعي مي كند همه اعضاي خانواده غير از شما از منزل بيرون بروند، يعني آمادگي لازم را براي صحبت و بيان افكارش با شما را دارد و مي خواهد با او گفتگو كنيد.
-
شنبه 10 مهر 1389
7:27 AM
نظرات(0)
شايد سال 614 هـ.ق هنگامي که بهاء ولد، پدر مولوي، از ترس حمله مغولان شهر و ديارش را ترک کرد و ابتدا به نيشابور و سپس به بغداد رفت، هرگز فکر نمي کرد روز و روزگاري فرا رسد که فرزندش يکي از بزرگ ترين عرفاي ايران زمين گردد و شهرت جهاني اشعارش تا آن جا برسد که در شرق و غرب، مردمان اشعار او را زمزمه کنند و از مفاهيم والاي آن ها لذت معنوي ببرند. با نگاه به فراز و فرود زندگي مولوي، به نظر مي رسد آن چه انديشه جوياي حقيقت او را ناگهان بيدار ساخت و جذبه هاي عرفاني او را در قالب اشعاري شور انگيز و عاشقانه به آيندگان سپرد، آشنايي و سپس دوري مولوي از عارفي است که امروز ما او را با نام شمس تبريزي مي شناسيم. تا حدود چهل سال پيش بسياري از مولوي شناسان، معتقد بودند که اصلا چنين فردي وجود ندارد و او تنها ساخته و پرداخته انديشه مولوي است. شايد اگر ما هم به مقالات شمس دست نمي يافتيم، امروز چنين نظريه اي را صحيح مي شمرديم. اين که شمس تبريزي دارا ي چه ويژگي هايي بوده است که کسي مانند مولوي را اين گونه شيفته خود نمود، از موضوعاتي است که مورخان تاريخ ادبيات به آن پرداخته اند؛ آنچه امروز براي ما بيش از خصوصيات شخصيت شمس اهميت دارد، تحولي است ک به سبب هجران شمس از مولوي در وجود مولوي اتفاق مي افتد و تمام زندگي اين شاعر نامدار را دستخوش تغيير مي سازد. شمس تبريزي از منظر مولوي انساني است که به رنگ و بوي خدا آغشته است و نفسش رايحه ملکوت دارد. در واقع شمس همان انساني است که مولوي در او نور خدا را مي ديد: چشم نيکو باز کن در من نگر و فقدان نور براي مولوي تحمل ناپذير بود. غيبت شمس در ادبيات را شايد بتوان نمادي از غيبت آفتاب حقيقت دانست؛ آفتابي که از پس ابرهاي آخر الزمان بر صحن قلوب پرتاب و تب آدميان متحير اين زمانه مي تابد تا مبادا اميد و زندگي در فروغ چشمان حيرت زده انسان آخرالزمان بميرد: اي زهجران تو مردن طرب و راحت من يا هنگامي که مولوي لحظه وصال را تصور مي کند و از اين انديشه به وجد مي آيد، توصيف او از محبوب آن قدر پر ستايش است که ذهن را به شخصيتي فراتر از اين کره خاک مي برد: اين کيست اين اين کيست اين مي بده اي ساقي آخر زمان جستجوي انسان کامل و تمسک به او را که از منظر عارفان تمسک به حبل متين الهي است، مي توان در ماجراي شمس و مولوي به وضوح مشاهده کرد. آن قدر که انتظار و جستجو در اين ماجرا اهميت دارد، شخصيت هاي آن يعني شمس و مولوي موضوعيت ندارند. هر کس که به رتبه مولوي در معرفت دست يابد، بايد به جستجوي انسان کامل برآيد و صد البته که اين جستجو کاوشي دروني است؛ سفري از خويشتن به سوي فضايل انساني؛ فضايلي که مبداء آن ها همان ساقي آخرالزمان است؛ آن که تمام انبيا وعده ظهور او را داده اند و کتاب هاي آسماني بشريت را به آمدنش بشارت داده اند و چشمان منتظرانش هر سحرگاه به آسمان خيره مي ماند تا بلکه طلوع خورشيدي از مغرب را به تماشا بنشينند. منبع: سايت آينده روشن 
تا ببيني نور حق اندر بشر
مرگ بر من شده بي تو مثل شهد و لبن
اين يوسف ثاني است اين
خضر است و الياس اين مگر
يا آب حيوان است اين
اين باغ روحاني است اين
يا بزم يزداني است اين
سرمه سپاهاني است اين
يا نور سبحاني است اين
خورشيد رخشان مي رسد
مست و خرامان مي رسد
با گوي و چوگان مي رسد
سلطان ميداني است اين
مولوي خود نيز فيض را از کسي مي جويد که او را سر چشمه فضيلت مي داند؛ کسي که مولوي او را ساقي آخر زمان مي خواند:
اي ربوده عقل هاي مردمان
خاکيان زين باده بر گردون زنند
اي مي تو نردبان آسمان
-
جمعه 9 مهر 1389
7:21 AM
نظرات(0)
جلال الدين محمد بلخي: جلال الدين محمد ابن محمد ابن حسين حسيني خطيبي بکري بلخي معروف به جلال الدين رومي، جلال الدين بلخي، رومي، مولانا و مولوي (۶۰۴ - ۶۷۲(قمري)) از زبده ترين عارفان و يکي از مشهورترين شاعران ايراني و فارسي زبان به شمار مي آيد. نام او محمد و لقبش در دوران حيات خود«جلالالدين» و گاهي«خداوندگار» و«مولانا خداوندگار» بوده و لقب«مولوي» در قرن هاي بعد(ظاهراً از قرن نهم) براي وي به کار رفته و از برخي از اشعارش تخلص او را«خاموش» و «خموش» و«خامش» دانستهاند. خانواده وي از خانواده هاي محترم بلخ بود و گويا نسبش به خليفه دوم ابوبکر مي رسد و پدرش هم از سوي مادر به قولي دخترزاده سلطان محمد خوارزمشاه بود، هر چند«بديعالزمان فروزانفر» از مولانا شناسان نامدار با ارائه دلايل کافي اين نظريه را رد کرده است. مولوي در مورد خويش چنين سروده است: هوسي است در سر من که سر بشر ندارد زندگي نامه: مولانا در سال ۶۰۴ قمري در بلخ زاده شد، چون محمد خوارزمشاه با مشايخ از راه کم لطفي پيش مي رفت، پدرش بهاءالدين تاب نياورده و در سال ۶۰۹ با خانودهاش خراسان را ترک نمود. مدتي در وخش و سمرقند بسر برد. آن گاه از راه بغداد به مکه رفت و پس از نه سال اقامت در الجزيره به دعوت کيقباد سلجوقي که صوفي مشرب بود به قونيه پايتخت سلجوقيان روم رفت. جلالالدين پس از مرگ پدرش در سال ۶۲۸ قمري، نزد برهانالدين ترمذي که از شاگردان پدرش بود شاگردي کرد و مدتي هم نشين شمس تبريزي شد و بالاخره خودش پايهگذار طريقتي شد که مشهور به طريقت مولويه شد. مولانا به سال ۶۷۲ ديده از جهان فرو بست و در همان قونيه دفن شد. آثار وي به بسياري از زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده است و در اروپا و امريکا شهرت بسيار دارند. القاب وي: با لقب هاي خداوندگار، مولانا، مولوي، ملّاي روم و گاهي با تخلص خاموش در ميان فارس زبانان شهرت يافته است. عشق از ازل است و تاابد خواهدبود منبع: سايت راديو ايران
من از اين هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هرزماني
من از او به جز جمالش طلبي دگر ندارم
آثار: مثنوي معنوي - ديوان شمس – رباعيات.
مثنوي معنوي: مولانا کتاب معروفش مثنوي معنوي را با بيت معروف«بشنو از ني چون حکايت مي کند/ از جدايي ها شکايت مي کند» آغاز مي کند. در مقدمه کاملاً عربي مثنوي معنوي نيز که به انشاي خود مولانا است، اين کتاب به تأکيد«اصول دين» ناميده مي شود(هذا كتابً المثنوي، و هّو اصولُ اصولِ اصولِالدين) مثنوي حاصل پربارترين دوران عمر مولاناست. چون بيش از پنجاه سال داشت که نظم مثنوي را آغاز کرد. اهميت مثنوي از آن رو نيست که يکي از آثار قديم ادبيات فارسي ايران است بلکه از آن جهت است که براي بشر سرگشته امروز پيام رهايي و وارستگي دارد. مثنوي فقط عرفان نظري نيست بلکه کتابي است جامع عرفان نظري و عملي. او خود گفتهاست: «مثنوي را جهت آن نگفتم که آن را حمايل کنند، بل تا زير پا نهند و بالاي آسمان روند که مثنوي معراج حقايق است نه آن که نردبان را بر دوش بگيرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراين، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسير نيست بلکه عرفان تغيير است.
ديوان شمس: غزليات و«ديوان شمس»(يا ديوان کبير)، محبوبيت فراواني کسب کردهاند. درصد ناچيزي از اين غزليات به زبان هاي عربي و ترکي بوده و عمده غزليات موجود در اين ديوان به زبان شيرين پارسي سروده شده اند.
رباعيات: مولانا در کنار«ديوان شمس» و شعرهايش در«مثنويمعنوي»، رباعيات عاشقانهاي نيز سروده است که مي گويند پس از خيام از بي پردهترين رباعيات به زبان فارسي است. پژوهندگان به ظن قوي بسياري از رباعيات وي را از او نمي دانند.
نمونهاي از رباعيات وي چنين است:
جوينده عشق بي عدد خواهدبود
فردا که قيامت آشکارا گردد
هر کس که نه عاشق است رد خواهد بود
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهي و پر کرد ز دوست
اجزاي وجود من همه دوست گرفت
نامي است زمن باقي و ديگر همه اوست.
-
جمعه 9 مهر 1389
7:15 AM
نظرات(0)
موضوعات اصلي



