روزهاست که مهمانانی از خاک وطن در بحبوحه نشستهای سرنوشتساز، قدم روی چشمان مردم ایران نهادند، خطشکنانی که با دستهای بسته در آغوش شهادت پر کشیدند و با خود پیامها آوردهاند.

به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، خاطرات جبهه و جنگ، بخش فراموشنشدنی از تاریخ سرزمین ماست اما در آنچه منتشر میشد کمتر به موضوع شهدای غواص پرداخته شد تا اینکه کشف گور دستهجمعی که 175 شهید غواص را در دل خود پنهان داشت؛ بهانهای شد تا از این دریادلان بیمدعای روزهای حماسه یادی شود.
وقتی از یکی از شهدای غواص رونمایی شد؛ دلها به لرزه درآمد و بهت و حیرت سراسر وجود هر بینندهای را تسخیر کرد؛ این تصویری از عمق مظلومیت یک انسان بود که با دستها و حتی پاهای بسته به آب انداخته شد تا نتواند هیچ راهی برای زنده ماندن داشته باشد، حالا پس از سالها و در حالی که جمهوری اسلامی ایران در حساسترین برهه تاریخی خود بر سر سرمایههای امنیتی، علمی و مادی و معنوی خود با مدعیان حقوق بشر به گفتوگو نشسته است؛ مردانی از خاک وطن سربرآوردهاند تا خیلیها را از خواب بیدار کنند و به عدهای نیز هشدار دهند که راه خود را درست بروید.
مردم ایران با هر گرایش و در هر سن و سالی، با حضور بینظیر در تشییع پیکرهای بیش از 200 شهید وطن که 175 تن از آنها، شهدای غواص هستند؛ نشان دادند که تشنه شهادت هستند و برای شهدای خود احترام خاصی قائلاند، به بهانه همین روز بود که خبری با عنوان «از نگارش وصیتنامه دستهجمعی تا آگاهی غواصان از نحوه شهادتشان» روی صفحه فارس مازندران رفت، این خبر که بخش پایانی از گفتوگوی خبرنگار حوزه دفاع مقدس مازندران با فرمانده گروهان غواص عملیات «کربلای 4» بوده است، یکی از پربازدیدترین و پربحثترین اخبار هفته گذشته بود که واکنشهای زیادی را در پی داشت و با نگاهی به نظرات درجشده میتوان اهمیت آن را درک کرد.
نخستین نظر این بود که «شما با مظلومیت رفتید ولی ما...»، همین کافی بود تا سر صحبت آغاز شود و در ادامه نیز طبق نظر کاربران، تذکری برای فعالیتهای دولت یازدهم بهویژه در بحث مذاکرات 1+5 و هشداری برای دلواپسان و فتنهگران و همچنین کسانی که هشت سال به نام اصلاح، به کشور خیانت کردند، باشد.
«حامد عسگر» با لهجه آبادانی، زبانحال یک مادر شهید در وصف فرزند شهیدش را نوشت و آنکه پدرش میدانست او روزی غواص میشود؛ نِنهش میگفت بُواش قنداقهشو دید/ رو بازوش دس کشید مثل همیشه/ میگفت دِستاش مثه بال نِهنگه/ گِمونم ای پسر غِواص میشه
ادامه دادن راه شهدا، دمیده شدن جانی تازه در روح و شهر، منقلب شدن از تصویر شهید دستبسته، بازدید از مراکز نظامی و بازرسی از دانشمندان هستهای بهمعنای فروخته شدن دین، سرزنش کردن خود از عدم حضور در جبهه، درس گرفتن از شهدا و ادامه دادن راه آنها با انجام صحیح مسئولیتهای محوله از کسب دانش گرفته تا کارگری، پرواز مظلومانه، به خود آمدن مسئولان و پایمال نکردن خون شهدا، چشاندن درک عظمت ارواح مطهر شهدا به نسل امروز، آرزوی شهادت و پا جا پای شهدا گذاشتن از جمله اظهارنظرها و واکنشها به خبر خاطرات فرمانده گروهان غواص بود.
برخیها نیز حرفهای زیادی برای تصاویر داشتند از لباسهای غواصی که شبیه ساپورت است تا اسلحه ژ3 و جوان بودن غواصان، عدهای آرزو کردند که ای کاش مانند آنها بودند که با سن و سالی اندک اما روحی بلند به استقبال شهادت رفتند، با آنهایی که با دستان بسته جوانی خود را برای اسلام، خاک و ناموس ایران فدا کردند تا درس عبرتی باشد برای آنها که با دست باز و فراق بال، مثل آب خوردن برای چند روز زندگی و رفاه بیشتر، حق را ناحق میکنند.
یکی پرسید که ما چه میکنیم، به کجا میرویم؟ عکس شهدا را میبینیم و عکس شهدا عمل میکنیم! و دیگری میگوید: شهدا! شرمندهایم که دستتان بسته شد تا امروز برخی راحت دست در دست دشمنان قسم خورده دهند و دیگری نیز معتقد بود که شهدا به داد ما رسیدند، درست زمانی که عدهای میخواستند از خون شهدا عبور کنند.
حرف خیلیها این است که ای کاش آن کسانی که دلبسته مادیات هستند، به حرمت عزیزانی که بعد از سالها غربت و گمنامی به آغوش ملت بازگشتند، لحظهای خود را میان اروند وحشی در آن شب به یادماندنی تصور کنند و بدانند که آزادی، استقلال و امنیت امروز ما نتیجه خونهایی است که میان اروند به خلیج نیلگون همیشه فارس پیوست و روح عرشیایی آن عزیزان به ملکوت و معراج حق رسید.
اینها گوشهای از احساسات و نظرات صمیمانه مردم ایران است که تقدیم شهدای غواص داشتهاند؛ مردان مردی که شطهای خروشان را درنوردیدند تا ما امروز غرق نشویم، آن دریادلانی که جان برکف نهاده و از عظمت ایران اسلامی دفاع کردند تا ما امروز، امنیت آبی نیلگون فارس و اروند را ببینیم، آنها در اوج مظلومیت اما بااقتدار آمدند و در دریای مشتاقان شهادت و مردمان دیار مهربانی، تشییع شدند.
آری! روزهاست که مهمانانی از خاک وطن در بحبوحه نشستهای سرنوشتساز، قدم روی چشمان مردم ایران نهادند، خطشکنانی که با دستهای بسته در آغوش شهادت پر کشیدند و پیام مظلومیت را آوردهاند تا به مدعیان حقوق بشر بگویند؛ همه گزینههای خود را بردارید زیرا ما اسنادی تازه، زنده و گزینههایی محکم در برابر حقکشیها هستیم.
انتهای این گزارش را با شعری از فرهاد عزیزی از مازندران به پایان میرسانیم:
تو دستاتو بستن به دستای خاک؛ که برگشتنت مثل رویا بشه
که کارون به ایثار تو شک کنه؛ یکی مثل من اینجا تنها بشه
به من خیره میشی یه جور عجیب؛ یه حسی بهم میگه تو دلخوری!
یه جایی درست اونور غصههام؛ تو تنها داری غصمو میخوری
چهقدر ناصبورم که برگردیو؛ برات حرف دارم یکم گوش کن
آخه اینجا خیلی چیزها فرق کرد؛ دیگه اون روزها رو فراموش کن!
تو رفتیو حالا میراثخوارها؛ یه جور عجیبی دم از جنگ میزنن!
ببین چیزی دیگه مثل قبل نیست! همه راحت اینجا بهم انگ میزنن
چهقدر حرف دارم ولی وقت نیست؛ بهم شک نکن این دم آخری
دارم بغض سیسالهمو میشمارم؛ بذار فکر کنم که تو هم بهتری!
تو رو روی دست میآرن برام؛ با دستایی که توی خاک ریشه بست
یه روز تنها دستاتو بستن حالا؛ یه ایران رو تابوت تو میشه دست!
منو درد این سوگوارهی سر به مهر؛ برام رنج موند و فقط رنج و رنج
همه غصههای جهان یک طرف، کنار تو میشه صد و هفتاد و پنج
انتهای پیام/86001/و40/ظ1004