عهد الفت با خموشان بسته ایم

 
ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
دل به مِهر باده نوشان بسته ایم
 
جان به کوی مِی فروشان داده ایم
در به روی خود فروشان بسته ایم
 
بحر طوفان زا دلِ پُرجوش ماست
دیده از دریای جوشان بسته ایم
 
اشک غم در دل فرو ریزیم ما
راه بر سیلِ خروشان بسته ایم
 
بر نخیزد ناله ای از ما رهی
عهدِ اُلفت با خموشان بسته ایم
 
رهی معیری


[ جمعه 5 دی 1393  ] [ 6:01 PM ] [ KuoroshSS ]

فریاد بی حاصل

 
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شِکوه ای دارم ز دل، با یار صاحبدل کنم
 
در پرده سوزم همچو گل، در سینه جوشم همچو مُل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
 
اوّل کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه مِی، اندیشه را باطل کنم
 
آنرو ستانم جام را آن مایه ی آرام را
تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
 
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
 
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
 
غرق تمنای توأم، موجی ز دریای توأم
من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
 
دانم که آن سرو سَهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم
 
رهی معیری


[ جمعه 5 دی 1393  ] [ 5:44 PM ] [ KuoroshSS ]

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

 
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
 
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خوار شدن هم دارد
 
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
 
ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
 
آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
 
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
 
نکند منتظر مردن مایی آقا؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
 
ما اسیریم، اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
 
علی اکبر لطیفیان


[ جمعه 5 دی 1393  ] [ 10:14 AM ] [ KuoroshSS ]

ای عشق همه بهانه از توست

 
ای عشق همه بهانه از توست
من خامُشم این ترانه از توست
 
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
 
من اَنْدُهِ خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
 
افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
 
کِشتیِ مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو وُ کرانه از توست
 
گر باده دهی و گرنه غم نیست
مست از تو شرابخانه از توست
 
می را چه اثر به پیش چشمت
کاین مستی شادمانه از توست
 
پیش تو چه  توسنی  کند عقل؟
رام است که تازیانه از توست
 
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست
 
چون سایه مرا ز خاک برگیر
کاین جا  سر و آستانه از توست
 
هوشنگ ابتهاج (سایه)


[ پنج شنبه 4 دی 1393  ] [ 8:04 AM ] [ KuoroshSS ]

آری ربیع موسم باران رحمت است

 

آمد ربیع، فصل شکفتن رها شدن

با رویش گل نَبَوی هم صدا شدن

 

فصل شکوفه‌های امامت شکفتن است

از پیله‌ی تَواتُر خاکی جدا شدن

 

در سایه سار باغ نبوّت نشستن و

با کاروان دلشدگان آشنا شدن

 

فصل برون نمودن هر کینه از دل است

هنگام آشنایی دل، با خدا شدن

 

آری ربیع موسم باران رحمت است

از ابر رحمتش گل تکبیر وا شدن

 

با بلبلان نغمه سرای بهشت گو:

وقت سرودن است و به گُل مبتلا شدن

 

همراه نور بوی بهشت خداست با

ماه ربیع آمدن و، همنوا شدن

 

بوی ربیع می‌شنوم! خاکیان خموش

زین بوی خوش، ملال دو عالم دوا شدن

 

ماه صفر گذشت و غم و حزن و اشک رفت

اینجا به سینه،  شادی و غم جابجا شدن

 

مصطفی معارف



[ پنج شنبه 4 دی 1393  ] [ 7:47 AM ] [ KuoroshSS ]

من می رسم کنار تو دیوانه می شوم

 
اینجا ز شمع وسوسه بیگانه می شوم
گرد ضریح پاک تو پروانه می شوم

 
اینجا به جامِ بوسه، شرابِ ضریح را
تا انتهای ذائقه پیمانه می شوم

 
دیوانه را بگو طلب عقل تا به چند
من می رسم کنار تو دیوانه می شوم

 
ای کاش تا کبوتر صحن توأم کنند
چون زائر همیشه ی این خانه می شوم

 
گو جان فدای نام تو سازم رضا! که من
می سازم این حقیقت و افسانه می شوم
علیرضا سپاهی


[ چهارشنبه 3 دی 1393  ] [ 5:55 AM ] [ KuoroshSS ]

خلق خدا و کرمت یا رضا علیه السلام

ای همه دلها حرمت یا رضا
خلق خدا و کرمت یا رضا

 
جن و بشر حور و ملک می برند
سجده به خاک حرمت یا رضا

 
بر سر این مملکت از بام طوس
سایه فکنده عَلَمَت یا رضا

 
نیست عجب گر که طواف آورد
کعبه به دور حرمت یا رضا

 
زاده ی موسایی و عیسی کند
زندگی از فیض دمت یا رضا

 
بس که بود لطف عطایت زیاد
ظرف وجود است کمَت یا رضا

 
گر تو قبولم نکنی می دهم
به جان زهرا قسمت یا رضا


[ چهارشنبه 3 دی 1393  ] [ 5:35 AM ] [ KuoroshSS ]

کسی که واله خال تو نیست، عاقل نیست

دلی که جز تو در آن خانه می کند دل نیست
شبیه دل بُوَد و غیرِ تکه ای گِل نیست

 
ألا سفینه ی نوحم بگیر دست مرا
در این تلاطُم دریا امیدِ ساحل نیست

 
گناه، سدِّ رسیدن به کوی جانان است
کسی که یاد تو باشد ز دوست غافل نیست

 
دلی که خانه ی محبوب می شود دیگر
برای عرض ارادت به غیر مایل نیست

 
اگرچه لحظه ی مرگ و رحیل جانکاه است
ولی کنار تو مُردن زیاد مشکل نیست

 
در این مسیر، گدایی ز درگهت شرط است
کسی که واله خال تو نیست، عاقل نیست

 
قبول خاطرِ کوی رضا شدن شرط است
هر آنکه شعر سُراید، شبیه دعبل نیست
مجید لشکری


[ چهارشنبه 3 دی 1393  ] [ 5:29 AM ] [ KuoroshSS ]

دست و پا می زنم از بس جگرم می سوزد

ناله ای بر لبم از فرط تقلّا مانده
سوختم از عطش و چشم به در وامانده
 
باز دل تنگ جوادم که در این شهر غریب
به دلم حسرت یک گفتنِ بابا مانده
 
دست و پا می زنم از بس جگرم می سوزد
به لب سوخته ام روضه ی زهرا مانده
 
جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم
که لب کودکی از فرط عطش وا مانده
 
مادرش چشم به راه است که آبش بدهند
ولی از حرمله آنجا به تماشا مانده
 
شعله ور می شوم از زهر و حرم می بینم
که در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده
 
دختری می دود و دامن او می سوزد
رد یک پنجه به رخسار مهش جا مانده
 
این طرف غارت و سیلی و نگاه بی شرم
آن طرف بر سر نیزه سر سقا مانده


[ سه شنبه 2 دی 1393  ] [ 10:41 AM ] [ KuoroshSS ]

آن امام عشق یاد کربلا افتاده بود

 
دستگیر عالم و اما ز پا افتاده بود
آن طبیب دردمندان از دوا افتاده بود
 
آن که هر شب سر به روی شانه های ماه داشت
بر زمین حجره ی غم از قضا افتاده بود
 
آنکه بودی سایه ی لطفش سر اهل جهان
بر دل او سایه ی ابر سیاه افتاده بود
 
بر لبش نام جواد و در میان قاب دل
عکسی از آن نازنینِ دلربا افتاده بود
 
آرزویش بود سر بر دامن خواهر نهد
حیف شد صد حیف از خواهر جدا افتاده بود
 
وقت مرگش از جگر فریاد می زد: یا حسین!
آن امام عشق یاد کربلا افتاده بود


[ سه شنبه 2 دی 1393  ] [ 10:27 AM ] [ KuoroshSS ]