اگر دانستمی کویت به سر می آمدم سویت

 
ألا یا أیُّهَا المَهدی مُدامِ الوَصل ناوِلها
که در دوران هجرانت بسی افتاده مشکلها
 
صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آوَرد
ز سوز شعله ی شوقت چه تاب افتاد در دلها
 
چو نور مِهر تو تابید بر دلهای مشتاقان
ز خود آهنگ حق کردند و بر بستند محملها
 
دلِ بی بهره از مِهرت حقیقت را کجا یابد
حق از آئینه ی رویت تجلّی کرد بر دلها
 
به کوی خود نشانی ده که شوق تو مُحبّان را
ز تقوا داد زاد ره، ز طاعت بست محملها
 
به حق سجّاده تزیین کن مَهِل محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت از آن سازند محفلها
 
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
ز غرقاب فراق خود رهی بنما به ساحلها
 
اگر دانستمی کویت به سر می آمدم سویت
خوشا گر بودمی آگه ز راه و رسم منزلها
 
چو بینی حجّت حقّ را به پایش جان فشان ای «فیض»
مَتی ما تَلقِ مَن تَهوی دَعِ الدُّنیا و أهمِلها
 
فیض کاشانی


[ پنج شنبه 2 بهمن 1393  ] [ 11:17 PM ] [ KuoroshSS ]

گفتم فراق تا کی؟

 
گفتم که روی خوبت، از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی، ورنه رخم عیان است
 
گفتم که از که پرسم، جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی، آن کوی بی نشان است
 
گفتم مرا غم تو، خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما، غم نیز شادمان است
 
گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم
گفت آنکه سوخت او را، کی ناله یا فغان است
 
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا توهستی
گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است
 
گفتم که حاجتی هست، گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بیفزا، گفتا که رایگان است
 
گفتم ز «فیض» بپذیر، این نیمه جان که دارد
گفتا نگاهدارش، غمخانه ی تو جان است
 
فیض کاشانی


[ پنج شنبه 2 بهمن 1393  ] [ 10:59 PM ] [ KuoroshSS ]

من اگر خسته شوم چای نجف می نوشم

دست های من و دامان رضا، بَه چه شود
کرَم و بخشش و احسانِ رضا، بَه چه شود
 
روز اوّل که خدا قرعه زد اعلام نمود
«خاکِ ایران شده مهمان رضا»، بَه چه شود
 
با خط عشق نوشته است روی دفتر ما
«سائلِ لطفِ فراوانِ رضا»، بَه چه شود
 
دل من پَر زده این بار خبر می آید
که نشسته روی ایوان رضا، بَه چه شود
 
کرَمش شامل حال من آلوده شد و
شدم انگار مسلمانِ رضا، بَه چه شود
 
من اگر خسته شوم چای نجف می نوشم
با نباتی ز خراسان رضا، بَه چه شود
 
دست خالی نشده از در لطفش کوتاه
کاش باشم ز فقیران رضا، بَه چه شود
 
زده ام فال و جواب آمد و خوشحالم که
می شوم خارِ مُغیلان رضا، بَه چه شود
 
بشمارند مرا روز قیامت خوب است
یکی از خِیل غلامان رضا، بَه چه شود
 
حسین صیامی


[ چهارشنبه 1 بهمن 1393  ] [ 9:21 PM ] [ KuoroshSS ]

باب المراد ما شده باب الجواد تو

مِهرت نشسته بر دل من أیُّهَاالرَّئُوف
هستی تمام  حاصل من أیُّهَاالرَّئُوف
عشق تو گشته قاتل من أیُّهَاالرَّئُوف
نامت علاج مشکل من أیُّهَاالرَّئُوف
 
امشب دوباره سائل تو یا أبَاالحَسَن
می گوید از فضائل تو یا أبَاالحَسَن
 
اصلا تمام شعر و غزل ها برای توست
بر روی سینه ام اثر ردّ پای توست
صدها هزار حاتم طایی گدای توست
صدها هزار حضرت یحیی فدای توست
 
پیغمبران عرش خدا در تحیُّرند
بر ساحت مقام شما غبطه می خورند
 
در امتداد نسل طهورای کوثری
محبوب قلب حضرت زهرای اطهری
آقا تویی که عالِم آل پیمبری
اصلا تمام هستیِ موسی بن جعفری
 
مژده رسیده سمت زمین با ظهور تو
بال ملائکه شده فرش عبور تو
 
پیچیده است در همه جا لطف بی حَدَت
بالاتر از تمامی افلاک گنبدت
قبله نمای اهل سماوات مرقدت
زیباتر از بهشت خداوند مشهدت
 
این سینه می تپد به تمنّای یاد تو
بابُ المُرادِ ما شده بابُ الجوادِ تو
 
در ساحل نگاه ترم جَذر و مَد مکن
ای بهترین مُنجّم عالَم رصد مکن
من زیر خط صفرم و صحبت ز صد مکن
یا أیُّهَاالرَّئُوفِ خدا خوب و بد مکن
 
ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنی؟
 
سید وحید حسینی


[ چهارشنبه 1 بهمن 1393  ] [ 8:27 PM ] [ KuoroshSS ]

بهترین نقطه ی دنیا حرم سلطان است

بهترین نقطه ی دنیا حرم سلطان است
پاک تر از دل دریا حرم سلطان است
 
بی پناهی؟ اگر از غُصّه به خود می پیچی
التیام همه غم ها حرم سلطان است
 
خسته ای؟ یا که غریبی؟ پیِ مونس هستی؟
التجاءِ دلِ تنها حرم سلطان است
 
خشم تقدیر اگر بر تو فشار آورده
چشمه ی فیضِ مُعَلّی حرم سلطان است
 
غافل از پنجره فولاد مشو هرگز، که
وسعت کرب و بلا تا حرم سلطان است
 
شارعی نیست که بین الحرمینَش خوانم
هر چه بودست در اینجا حرم سلطان است
 
نیست عباس ولی عطر خوشش می آید
خانه ی مهدی زهرا حرم سلطان است
 
از همان بَدوِ تولد همه عاشق بودیم
کنده کاری دل ما حرم سلطان است
 
مسعود مهربان


[ چهارشنبه 1 بهمن 1393  ] [ 7:56 PM ] [ KuoroshSS ]

برات گشته به قلبم مراد خواهی داد

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید
 
سلام! ضامن آهو، دلِ شکسته ی من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
 
نگاه زخمی تو تا بقیع بارانی ست
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!
 
به پای دردِ دلت، ای غریبه ی تنها
علی علیه السلام ز سمت نجف، عنقریب می آید
 
طلای گنبد تو وعده گاه کفترهاست
کبوتر دل من، بی شکیب می آید
 
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله ی «أمَّن یُجِیب» می آید ...
 
خدیجه پنجی


[ چهارشنبه 1 بهمن 1393  ] [ 7:29 PM ] [ KuoroshSS ]

بعد از زیارت تو دل و جان عوض شده

با تو هوای عالم امکان عوض شده
وجه خدا رسیده و انسان عوض شده
 
چندین هزار سال خراسان خرابه بود
با تو بهشت گشته بیابان عوض شده
 
وقتی به مشهد تو رسیدم نسیم گفت:
پرونده ی سیاه گناهان عوض شده
 
ایران کسی سراغ طبیبان نمی رود
با این ضریح شیوه ی درمان عوض شده
 
هُدهُد به آهوی تو نگاهی نمود و گفت
احساس می کنم که سلیمان عوض شده
 
اینجا گدا برای همیشه غنی شود
در این حریم معنی احسان عوض شده
 
گنبد طلای تو به دلم نور می دهد
بعد از زیارت تو دل و جان عوض شده
 
من زائرت شدم که مَلک خادمم شده
آقا شدم به لطف تو مهمان عوض شده
 
نقّاره می زنند کسی خنده می کند
حاجت گرفته دیده ی گریان عوض شده
 
آقا حریم مرقدتان کُلّ کشور است
فَاخلَع بگو که وادی ایران عوض شده
 
حسین ایزدی


[ چهارشنبه 1 بهمن 1393  ] [ 6:52 PM ] [ KuoroshSS ]