روزه یعنی . . .

 

ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین

روزه یعنی عطش و روضه‌ی لب‌های حسین

 

روزه یعنی که به تکبیرةُ ٱلْإحرامِ سحر

قصد قربت کنی از مسجدُ ٱلْأقصای حسین

 

روزه چون «حُرّ» به کنار آمدن از راه خطاست

چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین

 

این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده‌ست

سندِ دیدن محبوب به امضای حسین

 

روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر

شوقِ پیوستنِ یک قطره به دریای حسین

 

روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست

آب بردن به سوی خیمه‌ی گل‌های حسین

 

روزه یعنی که توقف به لب شط فرات

اقتدا کردنِ سی روز به سقّای حسین

 

وقت افطار شد ای سوخته در آتشِ دل

«روزه یعنی عطش و روضه‌ی لب‌های حسین»

 

 

محمّدجواد غفورزاده



[ پنج شنبه 28 اسفند 1393  ] [ 10:52 PM ] [ KuoroshSS ]

طوف قبرش کار صدها حج اکبر می کند

 

نازم آن ماهی که وصفش را پیمبر می کند

پرتو حُسنش دو عالم را منوّر می کند

 

زاده ی موسی که موسیِّ نبی در مکتبش

درس جود و بخشش و ایثار ازبر می کند

 

هشتمین نور ولایت، کز فروغ ایزدی

ماه، کسب نور از آن خورشید انور می کند

 

سرو بستان رسالت قبله ی اهل یقین

آن که امرش غیر ممکن را مُیّسر می کند

 

خفته در خاک خراسان تا ز لطف کردگار

سرنوشت خلق عالم را مقدّر می کند

 

صبحدم هر روز از بهر سلام و کسب فیض

سجده بر خاک درش خورشید خاور می کند

 

زائرانش را بشارت باد از الطاف حق

طوف قبرش کار صدها حجّ اکبر می کند

 

هر که بوسد خاک درگاهش ز روی معرفت

از کرم او را شفاعت روز محشر می کند

 

 

حسین فولادی


ادامه مطلب ندارد
[ پنج شنبه 28 اسفند 1393  ] [ 7:40 PM ] [ KuoroshSS ]

سال خرّم،فال نیکو، مال وافر، حال خوش

 
 
 
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
 
بادت   اندر  شهریاری   برقرار   و   بردوام
 
سال  خُرّم، فال  نیکو، مال  وافر، حال  خوش
 
اصل  ثابت، نسل  باقی، تخت  عالی، بخت  رام
 
 
حافظ


[ پنج شنبه 28 اسفند 1393  ] [ 9:28 AM ] [ KuoroshSS ]

بی خدا، آب حیات آتش بُوَد

 
 
زندگی بی دوست، جان فرسودن است
 
مرگِ حاضر، غائب از حقّ بودن است
 
 
عُمر و مرگ، این هر دو، با حقّ خوش بُوَد
 
بی خدا، آبِ حیات آتش بُوَد
 
 
مثنوی معنوی


[ سه شنبه 26 اسفند 1393  ] [ 1:46 PM ] [ KuoroshSS ]

. . . دست منست و دامنت

 

من نروم ز پیش تو، دستِ منست و دامنت

نوشِ منست، نیشِ تو، دستِ منست و دامنت

 

خواه مرا به تیر زن، خواه بِبُر سرم ز تن

دست ندارم از تو من، دستِ منست و دامنت

 

چون شوم از تو من جدا، دامن تو کنم رها

از بَرِ تو کجا روم، دست منست و دامنت

 

بندگی تو بس مرا، ذکر تو هم نفس مرا

نیست به جز تو کس مرا، دست منست و دامنت

 

عشق تو رهبر منست، لطف تو یاور منست

دست تو بر سر منست، دست منست و دامنت

 

چشم منست و روی تو، گوشم و گفتگوی تو

پای منست و کوی تو، دست منست و دامنت

 

روی دل است سوی تو، قوت دل است بوی تو

مستیم از سبوی تو، دست منست و دامنت

 

قوت روان من تویی، گنج نهان من تویی

جان جهان من تویی، دست منست و دامنت

 

حُسنِ تو بوستان من، روی تو گلستان من

مهر تو مهر جان من، دست منست و دامنت

 

مِهر تو است جان من، ذکر تو و زبان من

وصف تو و بیان من، دست منست و دامنت

 

فیض بس است گفتگو، بَرجَه و دامنش بجو

چون به کف آوری بگو، دست منست و دامنت

 

 

فیض کاشانی



[ سه شنبه 26 اسفند 1393  ] [ 8:26 AM ] [ KuoroshSS ]

بنا شده است زمین و زمان به نام علی

 

بنا شده است زمین و زمان به نام علی

گرفته است قوامْ این جهان به نام علی

 

برای اینکه مشخص شود عیار دقیق

شدند خلقِ خدا، امتحان به نام علی

 

به دفتر اَزَلیّت به کِلْکِ قدرت خویش

نوشته رب، همه کون و مکان به نام علی

 

به احترام علی بسته شد دَرِ دوزخ

گشوده شد دَرِ باغ جَنان به نام علی

 

نشانه‌ایست برای حلال زادگیَش

همین که طفل گشاید زبان به نام علی

 

چگونه نام کسی جز علی‌ ست بر لب او؟

کسی که خورد چو ما آب و نان به نام علی

 

دُرست با وسط خال می‌کند برخورد

همین که تیر پَرَد از کمان به نام علی

 

بگو که اَشْهَدُ اَنَّ عَلِی، وَلِیُّ الله

گرفته چونکه هویّت اذان، به نام علی

 

به ترس و جبر نبود‌ه‌ست، واقعا قلبی‌ست

ارادت همه‌ی شیعیان به نام علی

 

سِزد ز چوبه‌ی دارش رطب به بار آید

که داده میثم تمّار، جان به نام علی

 

دعا کنید! که روزی وقوع خواهد یافت

ظهور حضرت صاحب زمان به نام علی

 

 

محمّد قاسمی



[ سه شنبه 26 اسفند 1393  ] [ 7:49 AM ] [ KuoroshSS ]

الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

 

فوجِ مَلَک دور و بَرَش دارد نگارم

یک آسمان زیرِ پَرَش دارد نگارم

 

باید تمام عرشیان چاوُش بخوانند

تاجِ ولایت بر سرش دارد نگارم

 

صبرش علی، رویش حسن، خُویَش حسینی ست (علیهم السلام)

خُلقی چو جدِّ اطهرش دارد نگارم

 

نامی دگر از حاتم طائی نمانده

از بس گدا در محضرش دارد نگارم

 

حتی منِ پیمان شکن را هم دعا گوست

الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

 

از اوّل غیبت به شیعه بوده معلوم

فکری برای آخرش دارد نگارم

 

یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و

شش ماهه طفل پرپرش دارد نگارم

 

وقتِ فرج، شمشیر حیدر را به دستی

قرآن به دست دیگرش دارد نگارم

 

کوری چشم دشمنان، لطفی مداوم

بر این نظام و رهبرش دارد نگارم

 

 

محمود مربوبی



[ سه شنبه 26 اسفند 1393  ] [ 7:06 AM ] [ KuoroshSS ]

جرگه‌ی عشاق

 

در حلقه ی درویش ندیدیم صفایی

در صومعه از او نشنیدیم ندایی

 

در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی

در مأذنه از یار ندیدیم صدایی

 

در جمع کُتُب هیچ حجابی ندریدیم

در درس صُحُف راه نبردیم بجایی

 

در بُتکده عمری به بطالت گذراندیم

در جمع حریفان نه دوایی و نه دائی

 

در جرگه عشاق روَم بلکه بیابم

از گلشن دلدار نسیمی، ردِ پایی

 

این ما و منی جمله ز عقل است و عِقال است

در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه



[ دوشنبه 25 اسفند 1393  ] [ 11:26 PM ] [ KuoroshSS ]

هر بلایی کز تو آید رحمتی ست

 
هر بلایی کز تو آید رحمتی ست
هر که را فقری دهی آن دولتی ست
 
تو بسی زاندیشه برتر بوده ای
هرچه فرمان است خود فرموده ای
 
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
 
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو پیوندم زنند
 
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم سرانجامش تو گردیدی طبیب
 
هرکه مسکین و پریشان تو بود
خود نمی دانست و مهمان تو بود

متن کامل شعر
[ دوشنبه 25 اسفند 1393  ] [ 10:28 PM ] [ KuoroshSS ]