عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت

 
عقل بیهوده سر طرح معمّا دارد
بازی عشق مگر شاید و امّا دارد
 
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سِرِّ سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
 
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
 
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصدِ نشان دادن دریا دارد
 
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
 
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
 
فاضل نظری


[ دوشنبه 3 آذر 1393  ] [ 5:29 AM ] [ KuoroshSS ]

رفتم، برای ماندنم آخر بهانه نیست

 
این فصلِ آخر است ببخش عاشقانه نیست
امشب در این خرابه هوای ترانه نیست
 
مردم دوباره پشت سرم حرف می زنند
اما عجیب! لحن تو هم صادقانه نیست
 
گفتم بمان به زخمِ غرورم نمک نپاش
گفتی سزای عشق مگر تازیانه نیست
 
با این همه اگرچه مرا بُرده ای زِ یاد
هر چند در وجود تو از من نشانه نیست
 
باور نمی کنم که تو طردم کنی ولی
رفتم برای ماندنم آخر بهانه نیست
 
بهرام محمودی


[ یک شنبه 2 آذر 1393  ] [ 9:18 PM ] [ KuoroshSS ]

یا سر زنی به کلبه ی من یا نمی زنم

 
دیگر دم از دو رنگی دنیا نمی زنم
غم کوه کوه گر برسد جا نمی زنم
 
موجم به خود کشیده وُ آبم ز سر گذشت
دست طلب به دامن دریا نمی زنم
 
با اینکه بی گناه گُلم در شکوفه مُرد
بر بوته ی مُراد کسی پا نمی زنم
 
یوسف نِیَم که چاکِ گریبان کنم گواه
من حرف، غیرِ حرفِ زلیخا نمی زنم
 
سینای سینه تا بُوَدم جلوگاه دوست
حتّی به کعبه دستِ توَلّا نمی زنم
 
هر کس رهی به جانب او باز کرده است
خطی میان عابد و ترسا نمی زنم
 
چون لذّت رهایی از غیر دیده ام
دیگر دم از شما وُ من و ما نمی زنم
 
یا ربّ زدن نه کار من، ای شیخ کار توست
من در مقامِ وصل، خدایا نمی زنم
 
سر می زند به درگهت «ارفع» به شرطِ آنک
یا سر زنی به کلبه ی من یا نمی زنم
 
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)


[ یک شنبه 2 آذر 1393  ] [ 8:53 PM ] [ KuoroshSS ]

بیهوده ای بلبل چرا یک عمر غوغا می کنی

 
امشب به کویت آمدم دانم که در وا می کنی
رحمی به این خونین دل رسوای رسوا می کنی
 
لیلای من باشد عیان در هر زمان در هر مکان
زاهد چرا بهر نشان هی لا و الا می کنی
 
گل در میان خارها دامان خود سازد رها
بیهوده ای بلبل چرا یک عمر غوغا می کنی
 
آشفته بازاری نکن ای دزد مادرزاد دل
صد حلقه می پیچی به هم تا یک گره وا می کنی
 
گه در تماشاخانه ی قسمت مرا بازی دهی
گه نقش های خویش را در من تماشا می کنی
 
این چرخ می چرخد بسی بهر حساب هر کسی
یک روز جبران می کند جوری که با ما می کنی
 
ای دل بیاموزی اگر راه درست عاشقی
با هر چه او قسمت کند صبر و مدارا می کنی
 
صد وعده ی نادیدنی، «ارفع» به خود هم می دهی
با ظنّ وهم آلود خود، دل را تسلّا می کنی
 
سید محمود توحیدی (ارفع کرمانی)


[ یک شنبه 2 آذر 1393  ] [ 6:41 PM ] [ KuoroshSS ]

دلآویزترین شعر جهان

 

« دوستت دارم » را

من دلآویزترین شعر جهان یافته‌ام

این گل سرخ من است.

 

دامنی پُر کن از این گل که دهی هدیه به خلق

که بری خانه‌ی دشمن

که فشانی بر دوست،

راز خوشبختی هر کس به پراکندنِ اوست!

 

در دلِ مردم عالم - به خدا -

نور خواهد پاشید

روح خواهد بخشید.

 

تو هم ای خوب من! این نکته به تکرار بگو

این دلآویزترین شعر جهان را همه وقت

نه به یک بار و به ده بار، به صد بار بگو

 

«دوستم داری» را از من بسیار بپرس

«دوستت دارم» را با من بسیار بگو

فریدون مشیری



[ شنبه 1 آذر 1393  ] [ 9:00 PM ] [ KuoroshSS ]

از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

 
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاجِ جشن های زمستانیت کنند
 
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
 
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
 
ای گل گمان نکن به شبِ جشن می روی
شاید به خاکِ مُرده ای ارزانیت کنند
 
یک نقطه بیش فرقِ رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
 
آب طلب نکرده همیشه مُراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند
 
فاضل نظری


[ شنبه 1 آذر 1393  ] [ 6:47 PM ] [ KuoroshSS ]