خلوت میخانه ی عشق است دائم جای ما

 
روشن است از نور رویش دیده ی بینای ما
خلوتِ میخانه ی عشق است  دائم  جای  ما
 
آفتابی در ازل خوش سایه ای بر ما فکند
تا ابد روشن بُوَد  این رویِ مَه سیمای ما
 
ذوق ما داری بیا با ما  در این دریا درآ
تا به عینِ ما نصیبی یابی از دریای ما
 
در سر ما عشقِ زلفش دیگ سودا می پزد
بس سری در سر روَد گر این بُوَد سودای ما
 
از لطیفی، آن یکی با هر یکی  یکتا شده
جان فدای لطفِ آن  یکتای بی همتای ما
 
بلبل مستیم  و  در  گلشن نوایی  می زنیم
رونقی دیگر گرفت این گلشن از غوغای ما
 
مجلس عشقست و رندان مست و سید در حضور
روضه ی رضوان بود این جَنّتُ المأوای ما
 
شاه نعمت الله ولی


[ پنج شنبه 7 خرداد 1394  ] [ 2:11 PM ] [ KuoroshSS ]

به خداوند قسم خوب خدایی داریم

 
نِی نداریم   ولی   نای و نوایی   داریم
آه ای عشق عجب حال و هوایی داریم
 
ای همه هستی ما، خوب خودت می دانی
در  دلِ خویش   به  نام  تو   بنایی داریم
 
چشم  داریم  به  گلدسته و گنبد،   گاهی ــ
صحن تا صحنِ حرم سعی و صفایی داریم
 
ما که باشیم که با دوست مناجات کنیم
از حرم   بود  اگر  حالِ دعایی  داریم
 
ما به جز گوشه ی چشم تو کجا را داریم
نه دل رفتن از این خانه  نه  جایی داریم
 
لطفِ حقّ بود اگر ساکن مشهد هستیم
به  خداوند  قسم  خوب  خدایی  داریم
 
سید حسن مبارز


[ چهارشنبه 6 خرداد 1394  ] [ 12:11 PM ] [ KuoroshSS ]

دل پریشان شد، پریشان شد، پریشان شما

 

یک سبد گل می دهم امشب به دستانِ شما

می سپارم  دست هایم  را  به  دامانِ شما

 

جاده ها ماندند در  بُهتِ غریبِ فاصله

چشم ها  وا مانده  در اندوهِ ایوانِ شما

 

هشتمین  پرواز امشب  اتّفاقی  رخ  نداد

دل پریشان شد، پریشان شد، پریشان شما

 

هشت سال و هشت ماه و هشت روز و ساعت است

هی  غزل  می سازم  از  زیباییِ  چشم  شما

 

هشت رود از آسمانِ  چشم ها  جاری شده

تا  بپیوندد  به  اقیانوسِ  احسانِ  شما

 

هشت آهو می کشم امشب، وَ بیدارم هنوز

غربتِ  آهو،  کبوتر..  باز..  دامان شما

 

 

زینب مسرور



[ چهارشنبه 6 خرداد 1394  ] [ 11:58 AM ] [ KuoroshSS ]

. . . می رقصد

 

سر از لبریزی نامت چنان  مسرور می رقصد

که جشن گندم است انگار دارد مور می رقصد

 

چه کرده جذبه ی چشم تو با آغوش این غربت

که زائر قصد اینجا می کند از دور می رقصد

 

تمام خاک اینجا بوی آهوی ختن دارد ــ

اگر عطار در بازار نیشابور می رقصد

 

چنان در دستگاه شوقت افتاد اختیار از کف

که با ساز همایونت کبوتر شور می رقصد

 

دو تا چشم پریشان بر ضریحت بستم و حالا ــ

دو تا ماهی قرمز در پس این طور می رقصد

 

به شوق لمس دستان تو از بسیاریِ مستی

سه دانه دل میانِ سینه ی انگور می رقصد

 

شفا از سمتِ آن دستِ مسیحایی اگر باشد

فلج دف می زند، کر می نوازد، کور می رقصد

 

 

جواد اسلامی



[ چهارشنبه 6 خرداد 1394  ] [ 12:08 AM ] [ KuoroshSS ]

چه غم گر گنهکار و نامه سیاهم

 

چه غم گر گنهکار و نامه سیاهم

علی بن موسی الرضا داد راهم

 

امام رئوفی که عالم فدایش

کرم کرد و داد از عنایت پناهم

 

ز فعلم نپرسید، که اهل خطایی

به رویم نیاورد من روسیاهم

 

سراپا شدم غرق دریای رحمت

نگویید دیگر که غرق گناهم

 

همه روی گردانده بودند از من

رضا کرد با چشم رحمت نگاهم

 

کنم ناز دیگر به طوبی و سدره

که در بوستان ولایت گیاهم

 

به جز دامن آل عصمت نگیرم

به غیر از رضای رضا را نخواهم

 

چو می‌خواست راهم دهد از کرامت

عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم

 

اگر خوار بودم، اگر پست بودم

رضا داد قدرم، رضا داد جاهم

 

اگر کوه عصیان بود روی دوشم

اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم

 

شدم خاک پای امام رئوفی

که بر شهریاران کند پادشاهی

 

گدایم گدایم گدایم گدایم

گدای علی بن موسی الرضایم

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ سه شنبه 5 خرداد 1394  ] [ 11:45 PM ] [ KuoroshSS ]

تا عاقبت کنار تو پهلو گرفته ام

 
تا با تو رو به رو بشوم    رو  گرفته ام ــ
از هر کسی که جز تو به او خو گرفته ام
 
با هر نسیم    سر  به  هوای    تو  می شوم
این پیچ و تاب را من از آن «مو» گرفته ام
 
هم پای   کفترانِ تو  هر روز   صبحِ زود
در صحن   ذکرِ  یا علی،  یا هو  گرفته ام
 
هر سو کشانده است مرا  موجِ روزگار
تا  عاقبت   کنار  تو    پهلو    گرفته ام
 
گفتم  مگر  به   دیدنتان   مفتخر  شوم
رفتم به زور و زر، بچه آهو گرفته ام
 
آیینه  کاری حرمت  بوده  یا رضا ــ
دیدی  اگر  به  آینه ای  خو  گرفته ام
 
حسین زحمتکش


[ سه شنبه 5 خرداد 1394  ] [ 11:28 PM ] [ KuoroshSS ]

دلتنگ هوای آن حریمت هستم

 
 
 
راهیِّ  دیارِ  شاهِ  خوبان  شده ام
 
مهمانِ رضا شاهِ خراسان شده ام
 
دلتنگِ  هوای آن حریمت  هستم
 
من ریزه خور یارِ غریبان شده ام
 
 
سید علی اصغرپور


[ سه شنبه 5 خرداد 1394  ] [ 11:02 PM ] [ KuoroshSS ]

. . . عاشق شدم

 
گشته ام عمری ببینم از کجا عاشق شدم
دیدم از روزِ ازل در کربلا عاشق شدم
 
عشقِ بین ما دو تا هرگز ندارد انتها
تو مرا عاشق شدی  من تو را عاشق شدم
 
در ره عشقِ تو هرچه داشتم دادم ولی
از همان اوّل نمی دانم چرا عاشق شدم
 
قصه ی عشق تو را با خواهرت تا خوانده ام
دیگران  بُردم  ز  یاد  و  بر شما عاشق شدم
 
سجده های مردم دنیا همه بر بُت شده
در چنین وضع بدی شکرِ خدا عاشق شدم
 
من نبودم مرد راهت تو مرا برداشتی
من نمی دانم چه شد من بی هوا عاشق شدم
 
عاشقی ما دو تا با واسطه بوده حسین علیه السلام
من به لطفِ پادشاهی چون رضاعلیه السلام عاشق شدم
 
علیرضا عنصری


[ سه شنبه 5 خرداد 1394  ] [ 10:42 PM ] [ KuoroshSS ]

. . . زیاد است

 
هرچند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود .. خریدار زیاد است
 
من در به در پنجره فولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
 
آن قدر کریمی که بدهکار تو کم نیست
آن قدر کریمی که طلبکار زیاد است
 
پاییز رسیدم به حرم با همه گفتم
اینجا چقدر چادر گلدار زیاد است
 
با بار گناه آمده ام مثل همیشه
با بار گناه آمدم این بار زیاد است
 
گندم به کبوتر بدهم؟  شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حرمت؟ کار زیاد است
 
نوروز به نوروز .. محرم به محرم
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است
 
هر گوشه ی ایران حرم توست که با تو
همسایه ی دیوار به دیوار زیاد است
 
از دور سلامی و تو از دور جوابی
این فاصله  انگار نه انگار  زیاد است
 
یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرت
دیدم  چقدر لذت دیدار  زیاد است
 
در خواب .. سرِ سفره ی اطعام .. تو گفتی
هر قدر که می خواهی .. بردار، زیاد است
 
علیرضا قنبری


[ سه شنبه 5 خرداد 1394  ] [ 10:25 PM ] [ KuoroshSS ]

صادقانه

 

حق پرستان را امامی هست، دینش دلبری

نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری

هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری:

آیه های احمدی را با حدیث جعفری

 

حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می دهند

صادقان، دل هایشان را دست صادق می دهند

 

مالکی ها، شافعی ها، خوشه چینانش همه

سیّدِ طاووس ها، طاووس بُستانش همه

شیخ ها، علامه ها، طفل دبستانش همه

گردن افرازانِ دانش، گرد میدانش همه

 

جامی از «اَلْعِلمُ نُورٌ» ریخت تا در جان ما

از «هَلِ ٱلدّینش» به «اِلّا الْحُب» رسید ایمان ما

 

لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها

علم ها را هر حدیثش، زد گره با نورها

نور، مجرم بود اما، در نظام کورها

ترس می انداخت حقش، در دل منصورها

 

در هراس اند از وجودش، چون که می دانند کیست

حُجّت اللّهی که جوشان در رگش، خون علی ست

 

باز از این کوچه، امام دیگری را می برند

باز هم با دست بسته، حیدری را می برند

باز هم تنها، غریبِ مادری را می برند

پا برهنه، سیدی را، سروری را می برند

 

نسبتی خورشید را، با نیمه شب بردن نبود

حقِّ پیرِ آسمانی ها، زمین خوردن نبود

 

روضه جان فرساست، آخر از زبان کوچه است

باز معصومی، پریشان در میان کوچه است

پیر ما، یادِ گلِ یاسِ جوانِ کوچه است

با طنابی بر دو دستش، روضه خوان کوچه است

 

در مدینه تا که می نوشد چنین جام بلا

بر مشامش می رسد هر لحظه بوی کربلا

 

امشب اینجا جلوه ای از خیمه های کربلاست

باز آتش، شعله ور در خانه ی آل عباست

حضرت شیخ الأئمه در میان کوچه هاست

گرد، بر پیشانی آیینه ی روی خداست

 

روضه ای جانسوز در این واژه های ساده است

شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است

 

خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد

یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد

پر کشم با قال صادق ها و باقرها، نشد

شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد

 

بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده ام

صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده ام

 

دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم

صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم

مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم

روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم

 

مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند

در تنور غیبت، آن مردان که می باید شدند

 

مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم اند

هم جوانمردند وهم همدردِ دردِ عالم اند

غم ندارند اولیاء الله، غمخوار هم اند

با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم اند

 

دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است

صبح نزدیک است آری! وعده ی حق صادق است

 

 

قاسم صرافان


ادامه مطلب ندارد
[ سه شنبه 5 خرداد 1394  ] [ 8:13 PM ] [ KuoroshSS ]