از من مگیر دلخوشیام را خدای من
زهراست، یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروبِ سرای من
پرواز میکنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه او با دعای من
ما نور واحدیم، نه فرقی نمیکند
من جای او بتابم یا او جای من
مست تجلّیات خداوندیِ همیم
من با خدای اویم و او با خدای من
یک طور حرف میزند انگار بوده است
در ابتدای خلقت و در ابتدای من
دنیا! تمام آنچه که داری برای تو
یک تارِ مویِ خاکیِ زهرا برای من
کاری که کرد فاطمه کار امام بود
زهراست پس علی من و مرتضای من
ما یک سپر برای جهازش فروختیم
چیزی نبود تا که بمیرد به پای من
هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است
از من مگیر دلخوشیام را خدای من
علی اکبر لطیفیان