افسوس که ایّام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دستِ جهان رفت
افسوس که سیپارهی این ماهِ مبارک
از دست به یکبار چو اوراقِ خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گله بُد از گرگ
فریاد که زود از سَرِ این گله شبان رفت
شد زیرو زبر چون صفِ مژگان، صفِ طاعت
شیرازهی جمعیتِ بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شبِ قدر در آن بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتشِ جوعِ رمضان چهره برافروخت
از نامهی اعمال، سیاهی چو دُخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بارِ گُنه با قدِ مانندِ کمان رفت
برداشت ز دوشِ همه کس بارِ گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوهِ گران رفت
چون اشکِ غیوران به سراپردهی مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جانِ جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دلِ یعقوب
عَلیٰ نَبِیِّنٰا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِمَا ٱلسَّلٰام
آنها که به «صائب» ز وِداعِ رمضان رفت
صائب تبریزی