توبه‌ام توبه نشد هرچه که همّت کردم

 

توبه‌ام  توبه نشد هرچه که همّت کردم

من به ستّاری تو  سخت جسارت کردم

 

هرچه تو دوست شدی با من آلوده  ولی

بی‌حیاتر شده  با نفْس رفاقت کردم

 

رمضان است و دل از خواب نکندم  افسوس

مثل هر سال  من از لطفِ تو غفلت کردم

 

من از این فلسفه‌ی روزه  از این فیض عظیم

به همین تشنگی ساده قناعت کردم

 

روزه هم چشم مرا باز نکرده، نکند

عادتم بود اگر هرچه عبادت کردم

 

هرچه هستم  سرِ دلدادگی‌ام می‌مانم

روزه‌ام را فقط افطار به تربت کردم

 

خواستم از عطشِ روزه بگویم  امّا

از لبِ تشنه‌اش  احساسِ خجالت کردم

 

 

حسن کردی



[ چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397  ] [ 11:25 PM ] [ KuoroshSS ]

خبر آمد رمضان است خدا می‌بخشد

 

خبر آمد  رمضان است خدا  می‌بخشد

بی‌کم و کاست و بی‌چون چرا  می‌بخشد

 

معصیت کارترین باشی اگر، با توبه

وسطِ بزم مناجات و دعا  می‌بخشد

 

قطره‌ای اشک ز چشمت بچکد  می‌بینی

که چه آرامشی این حالِ بُکا  می‌بخشد

 

تیرِ شیطان به دلت کرده اثر  غُصّه نخور

که خداوند  طبیبانه  دوا می‌بخشد

 

سفره داری خدا فرق عجیبی دارد

میهمان را عوض آب و غذا  می‌بخشد

 

آن قَدَر بخششِ او وُسْعِ زیادی دارد

که در این ماه بخواهد همه را می‌بخشد

 

دید اعمالِ بد و زشتِ مرا  هیچ نگفت

او کریم است و کریمانه خطا می‌بخشد

 

حاجتت را تو بگو  چونکه اجابت با اوست

عاشقان را  سفر کرب و بلا  می‌بخشد

 

ته گودال  تجلّیِ کرامت شده است

شاه  بر قاتل خود نیز  عبا می‌بخشد

 

 

محمّدحسن بیات لو



[ یک شنبه 23 اردیبهشت 1397  ] [ 8:52 PM ] [ KuoroshSS ]

غفّاری و حکیمی و ربّی و داوری

 

غفّاری و حکیمی و ربّی و داوری

فوقِ عروجِ وَهْم و فراتر ز باوری

 

از هرچه دیده‌اند و ندیدند خوبتر

وز هرچه گفته‌اند و نگفتند برتری

 

خالیست از ثواب و پُر است از خطا و جرم

پرونده‌ی سیاه مرا هرچه بنگری

 

من کمترم از اینکه بسوزانی‌ام به نار

تو برتری از اینکه به رویم بیاوری

 

خواهی ببخش و خواه بسوزان در آتشم

من عبدِ کوچکم   تو خداوندِ اکبری

 

پرسی اگر، تو کیستی و من که؟ گویمت:

من بنده‌ی فراری و  تو بنده پروری

 

در پیشِ وسعتِ کرمت نیز کوچک است

حتّی گر از گناه همه خلق بگذری

 

من داخلِ بهشتِ ولای علی شدم

باور نمی‌کنم که تو در دوزخم بری

سلام الله علیه

ما را هماره بارِ معاصی به روی دوش

تو دم به دم  حوائج ما را  برآوری

 

«میثم» گناهکار و تو بخشنده و کریم

کز لطفِ خویش  نازِ گنهکار می‌خری

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ جمعه 14 اردیبهشت 1397  ] [ 10:01 PM ] [ KuoroshSS ]

مژده که گل سرسبد فاطمه آمد (اللهم صل علی فاطمه و ابیها ...)

 

مژده که گُل سرسبد فاطمه آمد

از باغِ جَنان، سروْ قدِ فاطمه آمد

دستِ مددِ حقّ، مددِ فاطمه آمد

اینک سند مُستند فاطمه آمد

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

جِبْریل بشارت دهد از عالم بالا

علیه السلام

امروز که طاووس جنان بال گشوده

دل از همه‌ی اهل سماوات ربوده

از سینه‌ی یاران، غم و اندوه زدوده

این کیست که بر ما همه رخسار نموده

 

او مهدی زهراست، همان یوسف طاها

سلام الله علیهم

بوی گُلِ نرگس همه جا عطر فشان شد

امواج نسیم سحر از شرق، وزان شد

انگار محمّد ز جنان باز عیان شد

فرعونِ زمان از خبر او نگران شد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

زیرا حسنِ عسکری امشب شده بابا

سلام الله علیه

این است به عالم ثمرِ آل پیمبر

این است همان وعده‌ی دیرینه‌ی حیدر

او خیر کثیر است پیِ سوره‌ی کوثر

او جان غدیر است که شد بر همه رهبر

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

آیاتِ الهی ست از این چهره هویدا

 

این نور قرار است که در وعده‌ی نزدیک

تابد به شبی تار، به هر کلبه‌ی تاریک

بر ظلم بتازد، پس از آن کوچه‌ی باریک

گویند ملائک همه بر فاطمه تبریک

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

او پاسخِ قطعی ست به هر سیلی اعدا

 

او صاحبِ تیغ است، همان تیغِ ولایت

او رهبرِ راه است، همان راهِ هدایت

او مَظهرِ عدل است، همان عدل و درایت

او سایه‌ی دست است، همان دست عنایت

 

ما بنده‌ی عشقیم  وَ او سیّد و مولا

 

او آب حیات است و ما تشنه‌ی دیدار

او معدن سِرّ است و ما طالبِ اسرار

او حافظ دین است و ما ناصر ابرار

او فاتح کعبه است و ما کشته‌ی آن یار

 

با یار بپوئیم مسیر شهدا را

 

در گوشِ فَلک از همه سو این خبر افتاد

بر دوشِ بُت و بتکده دیگر تبر افتاد

با آلِ علی هر که در افتاد، ور افتاد

هر دشمن مَغضوب، به قعر سَقَر افتاد

سلام الله علیهم

تقدیرِ الهی ست که قرآن شود احیا

 

او مُنتقم خونِ خدا، خونِ حسین است

اسلام به وَٱلله که مدیون حسین است

مهدی که دمادم، همه محزون حسین است

او پیرو ثارُٱلله و مفتون حسین است

سلام الله علیهما

هر روز به گودال بیاید گُلِ زهرا

 

دل همره ارباب، سوی دشت بلا رفت

بر عمّه‌ی سادات، در آن دشت، چها رفت

از کرب و بلا دُختِ علی تا به کجا رفت

گه با اُسرا، گاه کنار شهدا رفت

 

مانده‌ست غم داغ حسینش روی دلها

سلام الله علیه

ای زاده‌ی زهرا که رُخت قبله‌ی دلهاست

بازآ که اکنون زینبیه، کعبه‌ی دلهاست

امروز حریم حرمش، مکّه‌ی دلهاست

امروز حَلَب قتلگه و فَکّه‌ی دلهاست

 

مائیم و دفاع از حرم زینب کبری

سلام الله علیها

امروز فداکاری ما مرز ندارد

بر دین خدا، یاری ما مرز ندارد

این اشکِ عزاداری ما مرز ندارد

امروز علمداری ما مرز ندارد

 

فرمان ز علمدارِ تو، فرمانبری از ما

 

 

محمود ژولیده

 



[ یک شنبه 9 اردیبهشت 1397  ] [ 5:52 AM ] [ KuoroshSS ]

ای که در حسن و خرد شهره‌ی عالم بودی

 

ای که در حُسن و خِرد شهره‌ی عالم بودی

اَشْبَهُ ٱلنّٰاس به پیغمبرِ خاتم بودی

 

پیش حُسن تو دم از یوسف کنعان نزنم

که تو زیباتر از او در همه عالم بودی

علی نبینا و آله و علیه السلام

ای علی اکبر لیلا، که تو در رتبه و جاه

پسر خاتمی و مفخر آدم بودی

صلوات الله علیهم اجمعین

ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت

گوهر حلقه‌ی انگشتر خاتم بودی

صلوات الله علیهم اجمعین

احمدی حُسن و حَسن خُلق و حسینی خصلت

صاحب این همه عنوان تو مسلّم بودی

صلوات الله علیهم اجمعین

در همه مُلک عرب شهره به زیبایی و حُسن

در سماواتِ ادب نَیِّر اعظم بودی

 

از همان خال سیاهی که به کنج لب توست

می‌توان گفت که تو، ماه مجسم بودی

 

ماه شعبان ز جمال تو درخشان شد و باز

ماه تابنده‌ی شب‌های مُحرّم بودی

 

بیشتر  از شهدا، نامِ تو را می‌خوانند

که به میدانِ شهادت تو مُقدّم بودی

 

دل و دست تو نلرزید و نشد عزم تو سست

در ره دین خدا ثابت و محکم بودی

 

با لب تشنه چرا کشته شدی بر لب آب؟

تو شفا بخش دل عیسی مریم بودی

علی نبینا و آله و علیهما السلام

چه بگوید به مدیحِ تو بیانِ خسرو

که تو شایسته تر از هرچه بگویم بودی

 

 

محمّد خسرو نژاد



[ جمعه 7 اردیبهشت 1397  ] [ 10:45 PM ] [ KuoroshSS ]

صبح وصال

 

دیشب به دستِ غم  گِره افتاد در دلم

یعنی هوای سامره افتاد در دلم

 

گفتم به خود  که روزِ نیایش،  شبِ دعاست

ای غم! برو که مقصدِ من،  سُرَّ مَنْ رَأیٰ ست

 

آنجا که هست آینه‌ی شادی و سرور

اشراق عشق و عاطفه و خواستگاه نور

 

آنجا که انبیا به طوافش رسیده‌اند

سیمرغ‌ها به قلّه‌ی قافش رسیده‌اند

 

آنجا که پایگاهِ نزولِ فرشته‌هاست

در «سالِ نور» آینه‌ی دل نوشته‌هاست

 

آنجا که چشم‌ها پلی از آب بسته‌اند

یعنی دخیلِ گریه به «سرداب» بسته‌اند

 

آنجا که جلوگاهِ گُلِ روی دلبر است

این عطرِ روح‌پرور از آن کویِ دلبر است

 

او را هزار ماهْ جبین مشتری بُوَد

او را نگینِ وحی در انگشتری بُوَد

 

سنگِ بنای کعبه سیاهیِّ خالِ اوست

وجهِ خدایِ جَلَّ جَلٰالُه جمالِ اوست

 

محبوبِ نازنینِ سراپرده‌ی خداست

در کائنات رحمتِ گسترده‌ی خداست

 

چون روح در تمامی اعصار جاری است

جانِ جهان، ذخیره‌ی پروردگاری است

 

جان، بی‌فروغِ طلعتِ او جان نمی‌شود

او حجّت خداست که پنهان نمی‌شود

 

روزی که ظلم پُر کند آفاق دهر را

اَحْلیٰ مِنَ ٱلْعَسَل کند این جامِ زهر را

 

آن روز، روزِ سلطنت داد و دین رسد

یعنی زمین به ارث به مستضعفین رسد

 

از عدل و داد پُر کند این خاک تیره را

آئینه‌ی بهشت کند این جزیره را

 

در عهد او جهان زبر و زیر می‌شود

یعنی فروغِ عدل  جهانگیر می‌شود

 

یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود

دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود

علی نبینا و آله و علیه السلام

آن روشنان که ماهِ دُرُستند پیش از او

«آن یازده بنفشه» که رستند پیش از او

 

دادند مژده آمدنش را به دیگران

گفتند نورِ شب شکنش را به دیگران

 

گفتند: آسمان و زمین بی‌قرار اوست

خورشید، شعله‌ای، قَبَسی از شرار اوست

 

گفتند: اوست محورِ منظومه‌ی حیات

گفتند: گردشِ دو جهان، بر مدار اوست

 

گفتند: کعبه، چشم به راهت نشسته است

صبح و سپیده و سحر آیینه دار اوست

 

گفتند: روزِ جلوه‌ی آن آخرین امام

پیغمبری مسیحْ نَفَس  در کنار اوست

 

گستردن عدالت و قسط و برادری

در جای جای گستره‌ی خاک، کار اوست

 

متنِ حدیثِ «اَفْضَلُ اَعْمٰالِ اُمَّتیٖ»

تصویرِ قدر و منزلتِ انتظارِ اوست

 

یک نکته از هزار بگویم که مُنتظِر

خود در میان جمع و دلش بی‌قرار اوست

 

در چهار راه حادثه، در جاری زمان

احساس می‌کند که کسی در کنار اوست

 

تقویٰ ملاک و آیِنِه‌ی انتظار اوست

هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست

 

آن کس که دل به جلوه‌ی موعود بسته است

در اختیار خویش نه، در اختیار اوست

 

آن کس که شاملش بشود لطفِ محضِ یار

شاید که ادّعا بکند، «مهزیار» اوست

 

او را بخوان در آینه‌ی «ندبه و سمات»

فرزندی از سلاله‌ی «طاها و محکمات»

 

روی لبش تلاوت لبیک دیدنی ست

آری دعای او به اجابت رسیدنی ست

 

احیاگر مَعالِم دین خداست او

«شَمْسُ ٱلضُّحیٰ» ی روشن و «نُورُ ٱلْهُدیٰ» ست او

 

الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نفَس

با خود حدیثِ نفْس کن ای مانده در قفس

 

یک بار خوانده‌ای که جوابت نداده‌اند؟

آتش گرفتی از عطش، آبت نداده‌اند؟

 

تکرار کن به زمزمه در سَجده و رکوع

ای دیدگان شب زده! «فَلْتَذْرَفِ ٱلدُّمُوع»

 

ای دل! تو را که گفت که غرق گناه باش؟

پرهیزگار اگر نشدی، عُذرخواه باش

 

خورشید پشت پرده، نه ما پشت پرده‌ایم

آیینه باش، شاهد خورشید و ماه باش

 

هر چند گفته‌اند که «ما هیچ ...»«ما نگاه...»

هیچت اگر دلی ست سراپا نگاه باش

 

ماهِ تمام اگر طلبی، نیمه‌های شب

در جذر و مدِّ سلسله‌ی اشک و آه باش

 

دارد کسی که چشم به راه قیام سبز

خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش

 

شرط حضور محضر او، پاکی دل است

نزدیک‌تر به خیمه برو، مردِ راه باش

 

باید سلام کرد به تسبیح و یاد او

بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او

 

بر او درود و خیرِ کثیرِ وجود او

بر حالت قیام و رکوع و سجود او

 

عمرش چو جلوه‌ی ابدیت بلند باد

حزبش بلندپایه و پیروزمند باد

 

ای آخرین امید بشر در کویر غم

هُرْمِ حریرِ عاطفه در زَمْهَریرِ غم

 

مضمون بِکْر و نابِ «مناجاتِ جوشنی»

فرزند اختران درخشان و روشنی

 

ای یک اشاره‌ی لب تو «سابِغَ ٱلنِّعَم»

یک زمزمه دل شب تو «دافِعَ ٱلنِّقَم»

 

چشمان ما غبار گرفت و نیامدی

دامانِ انتظار گرفت و نیامدی

 

کی می‌شود که پنجره‌ی پلک واکنی؟

وجه خدای! عطفِ توجّه به ما کنی

 

دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک

خواندم «مَتیٰ تَریٰنا»، گفتم «مَتیٰ نَراک»

 

یا اَیُّهَا ٱلْعَزیز! ببین خسته حالی‌ام

چشمان پُر ستاره و دستان خالی‌ام

 

ماییم آن «خسی که به میقات» آمدیم

شرمنده با «بِضاعتِ مُزْجات» آمدیم

 

شامِ فراق، سوره‌ی وَٱللَّیْل خوانده‌ایم

یوسف ندیده «اَوْفِ لَنَا ٱلْکَیْل» خوانده‌ایم

 

یا اَیُّهَا ٱلْعَزیز! به زیبایی‌ات قسم

بر حُسْن دل فریب و فریبایی‌ات قسم

 

دلها ز نَکْهَتِ سخنت زنده می‌شود

عالم به بوی پیرهنت زنده می‌شود

 

صبحِ وصالِ تو  شبِ غم را سحر کند

آفاق را نگاهِ تو زیر و زبر کند

 

موسی تویی، مسیح تویی، مکّه طور توست

شهر مدینه، چشم به راه ظهور توست

علی نبینا و آله و علیهما السلام

تنها نه از غمت، دل یاران گرفته است

چشمِ بقیع  تر شده، باران گرفته است

 

شعرِ «شفق» حدیثِ زبانِ دل من است

تکرارِ نامِ تو ضربانِ دلِ من است

 

 

محمّدجواد غفورزاده (شفق)



[ جمعه 7 اردیبهشت 1397  ] [ 10:50 AM ] [ KuoroshSS ]