باز در عرش خدا ولوله برپا شده است

 

باز در عرش خدا ولوله برپا شده است

دری از عرش به سمت دل ما وا شده است

 

ازدحامی ست درِ بیتِ امام هفتم

جن و انس و مَلَک آنجاست، چه غوغا شده است

 

همگی با دلتان راهی آنجا بشوید

همه تبریک بگویید که بابا شده است

 

آنکه عالم همگی محو جمالش هستند

به رخ گل پسرش محو تماشا شده است

 

آمده آنکه نوشتند شبیه زهرا

پاره‌ی جان و تن حضرت طاها شده است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

پسر حضرت موسی به جهان آمده وُ

همرهش در همه جا حضرت عیسی شده است

سلام الله علیهما

اَلسّلام ای همه جا حضرت خورشید شده

روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده

 

با تو هر روز خراسان به خودش می‌بالد

نه خراسان، همه ایران به خودش می‌بالد

 

نه خراسان و نه ایران، به خداوند قسم

همه‌ی عالم امکان به خودش می‌بالد

 

چونکه روی لب تو لحظه به لحظه جاریست

ثانیه ثانیه قرآن به خودش می‌بالد

 

منتصب بر تو شده گنبد و ایوان طلا

این شده گنبد تابان به خودش می‌بالد

 

من قسم می‌خورم این واژه برازنده‌ی توست

با شما واژه‌ی سلطان به خودش می‌بالد

 

چونکه در گوشه‌ی ایوان تو جا خوش کرده

بر سر خوان تو مهمان به خودش می‌بالد

 

یوسفان در دو سرا محو رخ ماه توأند

پادشاهان جهان بنده‌ی درگاه توأند

 

سجده در گوشه‌ی ایوان طلایی عشق است

نوکری بر سر کوی تو خدایی عشق است

 

هر کسی عاشق پابوسی لیلای خود است

در دم مرگ کنارم تو بیایی عشق است

 

ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش

اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است

 

تا ابد قبله نمای دل من سمت شماست

اینکه در کشور ما قبله نمایی عشق است

 

همه‌ی عرش و زمین را به گدایی بدهند

باز می‌گوید از این خانه گدایی عشق است

 

کعبه و کربُبَلا هر یِکِشان عرش خداست

اینکه هم کعبه و هم کربُبَلایی عشق است

 

ای که در کشور ما عرش مُعَلّیٰ داری

آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

 

ای که در چهره‌ی خود شمس مُنَوَّر داری

در شَجَرْنامه‌ی خود نام پیمبر داری

 

نوه‌ی صادقی و ذریه‌ی شیر خدا

خوش به حال تو که چون فاطمه مادر داری

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

فرصت جنگ نشد تا که بفهمند همه

تو به بازوی خودت قدرت حیدر داری

 

همه در صحن تو مشغول به کاری هستند

چقدر دور و برت خادم و نوکر داری

 

چه بزرگان که میان حرمت خاک شدند

تو خودت ماهی دور و برت اختر داری

 

با جوادت برو در سوریه زینب تنهاست

تو حسین بن علی هستی و اکبر داری

سلام الله علیهم

تیغ بردار و پناه حرم زینب شو

ما سپاهیم و تو صاحبْ عَلَمِ زینب شو

سلام الله علیها

تو خودت بر سر دوشت علمش را داری

در دلت روضه‌ی آن قد خمش را داری

 

گرچه در کشور ما از حرم او دوری

از همین دور هوای حرمش را داری

 

بارها سوریه رفتی به طواف حرمش

حتم دارم که غبار قدمش را داری

 

بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود

به گمانم که تو در سینه غمش را داری

 

بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند

مطمئنم که تو در سینه دمش را داری

 

بنویس عمّه‌ی من خود سپر مولا بود

بنویس از ته دل، تو قلمش را داری

 

بنویس عمّه‌ی ما مثل دُری در صدف است

هرکه توهین بکند با خود مولا طرف است

 

مهدی نظری



[ یک شنبه 31 تیر 1397  ] [ 12:15 AM ] [ KuoroshSS ]

خراسان در خراسان نور در جان تو می‌چرخد

 

خراسان در خراسان، نور در جانِ تو می‌چرخد

مگر خورشید در چاکِ گریبانِ تو می‌چرخد؟

 

خراسان مُهرِ دریا می‌شود با گام‌های تو

به دستِ ابرها، تسبیحِ بارانِ تو می‌چرخد

 

اگر شوقِ وصالت نیست در آیینه‌ها، درها

چرا آیینه در آیینه، ایوانِ تو می‌چرخد

 

طوافِ عاشقان هم بر مدار چشم‌های توست

سَماعِ صوفیان هم  گِردِ عرفانِ تو می‌چرخد

 

به سقّاخانه‌ات زیباست رقصِ کاسه‌های نور

در این پیمانه، آن پیمانه، پیمانِ تو می‌چرخد

 

بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیادی

چقدر آهوی زخمی در شبستانِ تو می‌چرخد

 

در این آدینه‌ی لبریز از آغازِ گُل،  شاعر!

شروعِ تازه‌ای در بیتِ پایانِ تو می‌چرخد

 

 

علیرضا قزوه



[ جمعه 29 تیر 1397  ] [ 10:18 PM ] [ KuoroshSS ]

اینجا حضور فاطمه احساس می‌شود (سلام الله علیها)

 

چشمِ دلم  به سمت حرم باز می‌شود

با یک سلام  صبحِ من آغاز می‌شود

 

پَر می‌کشد دلم  به هوای طواف تو

وقتی که لحظه، لحظه‌ی پرواز می‌شود

 

قفلِ دلم  شکسته کنار درِ حرم

از مرقدت دری به جَنان باز می‌شود

 

فهمیده‌ام  زِ حکمتِ ایوانِ آینه

اینجا دلِ شکسته سبب ساز می‌شود

 

کو چشمِ روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود

 

 

از بس کریمه‌ای دلِ من  یاکریمِ  توست

قلبِ تپنده‌ی حرمِ قم، حریمِ توست

 

 

اینجا بهشتِ دخترِ موسَی بْنِ جعفر است

از نَفْحِه‌ی شهود و تجلّی مُعطّر است

سلام الله علیهما

برپا شده‌است مکتب قرآن و اهلِ بیت

دارُٱلْعُلومِ مریمِ آلِ پیمبر است

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اینجا کلیدِ عِلم و فِقاهت، ارادت است

خاکِ درِ حریمِ تو  علّامه پرور است

 

چشمِ امیدِ عالِم و عاشق به سوی توست

اینجا چقدر چشمه‌ی جوشانِ کوثر است

 

تنها پناهگاهِ دلم  صحنِ آینه است

وقتی دلم از آه زمانه مُکَدَّر است

 

هر شب  کنارِ مرقد تو  یک مدینه دل

دنبالِ قبرِ مخفیِ زهرای اطهر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

صحنِ تو غرقِ بوی گُلِ یاس می‌شود

اینجا حضورِ فاطمه احساس می‌شود

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

با آنکه هستْ  هر دو جهان  مالِ فاطمه

اینجا دمیده  کوکبِ اقبالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

بی اختیار پای ضریحت رسیده است

هر زائری که آمده دنبالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

دارد تمامِ مرقدِ تو  بوی آسمان

اینجاست  سایه سار پَر و بالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

فرمود  آشیانه‌ی اَمنِ الهی است

صحن و سرای تو، حرمِ آلِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

خورشیدِ آلِ فاطمه از راه می‌رسد

هر سالِ ما  اگر که شود  سالِ فاطمه

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

ای عمّه‌ی امامِ زمان! کاش در حرم

یک صبحِ جمعه لایقِ دیدار می‌شدم

 

 

خاتونِ مُلْکِ اَرْض  و سَما،  اِشْفَعیٖ لَنٰا

محبوبه‌ی حبیبِ خدا اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

آرامش و قرارِ دلِ ثامِنُ ٱلْحُجَج

ای زینبِ امام رضا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

عصمتْ دخیل بسته به پَرهای چادرت

ای آفتابِ حُجْب و حیا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

در هر سحر به سوی ضریحِ اجابتت

می‌آورم دو دستِ دعا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

روی سیاه و بارِ گناهانِ ما کجا

لطف و کرامتِ تو کجا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

مِهر و وِلایتت  شده حَبْلُ ٱلْمَتینِ ما

در صبحگاهِ روزِ جزا  اِشْفَعیٖ لَنٰا

 

 

یَوْمُ ٱلْحِساب، تو همه امیدِ شیعه‌ای

تنها نه شیعه  اهلِ جهان را شفیعه‌ای

 

 

با حُبِّ تو  کسی که دلش را مَحَک زده

طعنه به پارسایی حُور و مَلَک زده

 

سرشار  از زلالیِ نورِ یقین شود

در مرقدِ مُنوّرِ تو  قلبِ شک‌زده

 

از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود

هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

 

تنها نه چشمِ آدمیان  بر عطای توست

بر گنبدِ تو  دستِ توسّل  فَلَک زده

 

شب‌های جمعه  طُوفِ حرم می‌کنم  ولی

گویا کسی  به زخمِ دلِ من  نمک زده

 

دارد  ضریحِ اطهرِ تو  بوی کربلا

قلبم  برای دیدن شش‌گوشه  لک زده

 

 

امشب  گره گشاست  دمِ  یا رضا رضا

در دستِ توست  تَذْکِرِه‌ی کربلای ما

اللهم صل علیٰ علیِّ بن موسی الرضا المرتضی ...

 

یوسف رحیمی



[ پنج شنبه 21 تیر 1397  ] [ 9:30 PM ] [ KuoroshSS ]

گویا عزای صادق آل پیمبر است

 

زین ماتمی که چشم ملائک ز خون تر است

گویا عزای صادق آل پیمبر است

 

یا رب چه روی داده، کزین سوگِ جانگداز

خَلقی  پریش خاطر  و دل‌ها  پُر آذر است

 

مُلْک و مَلَک  به ناله و افغان و اشک و آه

چون داغدار  حضرتِ موسَی بْن جعفر است

سلام الله علیهما

خون می‌رود  ز فرط غم از چشم شیعیان

زیرا که قلبِ عالَم امکان مُکَدَّر است

 

منصور، شاد گشت ز قتلِ خَدیوِ دین

امّا به خُلْد، غمزده زهرای اَطهر است

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

او گرچه کُشت  خسرو دین را  ولی به دَهر

نامش به ننگ  تا به ابد  ثبت دفتر است

 

تن  درنداد  بر ستم و  این کلامِ نَغْز

بر پیروانِ  حقّ و عدالت  مقرّر است

 

آزادمرد، تن به زبونی نمی‌دهد

مرگ از حیات  در نظر مرد  خوش‌تر است

 

تنها نه اشکبار چشمِ «صفا» زین عزا بُوَد

دل‌های شیعیان همه از غم مُکَدَّر است

 

 

علی سهرابی تویسرکانی (صفا)



[ دوشنبه 18 تیر 1397  ] [ 11:07 AM ] [ KuoroshSS ]

بارها سینه‌ی سوزان مرا سوزاندند

 

بارها سینه‌ی سوزان مرا سوزاندند

وقت و بی‌وقت دل و جان مرا سوزاندند

 

هر شب و نیمه شب آزار دلم می‌دادند

در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند

 

سر سجّاده اهانت به نمازم کردند

بر لبم آیه‌ی قرآن مرا سوزاندند

 

پا برهنه  بِرُبُودند  مرا از حرمم

حُرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند

 

ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند

به خدا عزّت جانان مرا سوزاندند

 

من به دنبالِ سَرِ اَسْترِشان، ذکر به لب

سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند

 

از غم مادر خود بی‌سروسامان شده‌ام

که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند

 

گرچه دیدند که بر کرب و بلا می‌گریم

بازهم دیده‌ی گریان مرا سوزاندند

 

به خدا بر جگرم زهر جفا مرهم بود

گرچه از کینه  دل و جان مرا سوزاندند

 

 

محمود ژولیده



[ دوشنبه 18 تیر 1397  ] [ 12:36 AM ] [ KuoroshSS ]

کاش .. ز کرم گوشه‌ی چشمی به تو و ما می‌کرد

 

آن که در هر نفَسی مُعجزِ عیسیٰ می‌کرد

مُرده را با دم جانبخش خود احیا می‌کرد

علی نبینا و آله و علیه السلام

صادقِ آلِ محمّد،  که به دانشگه او

صد فَلاطونِ زمان، درسِ خود انشا می‌کرد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ای بسا عالمِ عامِل،  به مدینه شب و روز

درکِ فیضْ از دو لبِ حجّتِ یکتا می‌کرد

 

مرکز دایره و دانش و تقویٰ می‌شد

هر که شاگردی آن حجّتِ والا می‌کرد

 

شیعه‌ی مخلصِ او، همچو خلیلِ رحمان

در دلِ آتشِ افروخته مَأْویٰ می‌کرد

 

نارِ افروخته را مِهرِ امام صادق

بر مُحِبّش زِ کرَم لاله‌ی حَمْریٰ می‌کرد

سلام الله علیه

جذبه‌ی حُسْنِ ازل داشت که دیدارش را

از خداوند، طلبْ حضرتِ موسی می‌کرد

علی نبینا و آله و علیه السلام

خِضْر از خاکِ درش آبِ بقا می‌طلبید

عیٖسیٖ از او لبِ جانبخش تمنّا می‌کرد

علی نبینا و آله و علیه السلام

کاش آن کعبه‌ی مقصود در عالم، ای دل

زِ کرَم گوشه‌ی چشمی به تو وُ ما می‌کرد

 

کاش آن جانِ جهان با قلم احسانش

سنَد نوکری ما وُ تو امضا می‌کرد

 

کاش در ماتم جانسوز امام صادق

چشمه‌ی چشم مرا، اشک چو دریا می‌کرد

سلام الله علیه

ای «ترابی»!  به مدینه،  به سرِ تربت او

ناله بر غربت او،  لاله‌ی صحرا می‌کرد

 

 

حسین ترابی



[ سه شنبه 5 تیر 1397  ] [ 11:08 PM ] [ KuoroshSS ]