خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود

 

جود و کرامت از کرمش جاودان شده

هرچه دخیل هست به سویش روان شده

 

جبریل هم اگر برسد در حریم او

حس می‌کند که وارد صحن جنان شده

علیه السلام

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی ست

در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

سلام الله علیهما

از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است

دنیا چرا به «فاطمه» نامهربان شده

سلام الله علیها

خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود

بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

 

با احترام آمد و با احترام رفت

هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده

 

دور و برش فرشته نگهبان مَعْجَرش

پس ما فدای زینب بی‌پاسبان شده

سلام الله علیها

گاهی میان محمل نامحرمان شهر

گاهی میان محمل بی‌سایبان شده

 

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد

شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

 

 

علی اکبر لطیفیان



[ سه شنبه 27 آذر 1397  ] [ 9:01 PM ] [ KuoroshSS ]

من ابا المهدی امام عسکری ابن الرضایم

 

کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم

آفتاب سامره، روشنگر مُلک خدایم

آسمان معرفت را در زمین شمسُ ٱلضُّحایم

کعبه‌ام، رُکنم، مَقامم، مَروه‌ام، سعیم، صفایم

 

مَنظرِ حُسْن خدا  مِصباح انوارُ ٱلْهُدایم

من اَبَا ٱلْمهدی  امام عسکری  اِبْنُ ٱلرِّضایم

 

من همان دریای نور هستم  که نور از آن دمیده

دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده

در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده

انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده

 

بشنوید  ای آسمانی‌ها  زمینی‌ها  صدایم

من اَبَا ٱلْمهدی  امام عسکری  اِبْنُ ٱلرِّضایم

 

چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم

نیست آگه از جلالم، غیر ذاتِ ذو ٱلْجلالم

تشنگان چشمه‌ی توحید را آب زلالم

بنده‌ام امّا چو حَیِّ بی‌مثالم، بی‌مثالم

 

فیض بخش عالمی از شهر «سُرَّ مَنْ رَأیٰ» یم

من اَبَا ٱلْمهدی  امام عسکری  اِبْنُ ٱلرِّضایم

 

من علیِ بْنِ جوادِ بْنِ رضا را نور عینم

پیشتر از عالم خلقت  هدایت بوده دینم

گرچه در سن شبابم  پیر خلق عالمینم

هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

هم بُوَد زهد و کمال و عصمت خیرُ ٱلنِّسایم

من اَبَا ٱلْمهدی  امام عسکری  اِبْنُ ٱلرِّضایم

 

پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم

بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم

پاسخ موسی بن عمران را به کوه طور دادم

حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم

علی نبینا و آله و علیه السلام

همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل گشایم

من اَبَا ٱلْمهدی  امام عسکری  اِبْنُ ٱلرِّضایم

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 25 آذر 1397  ] [ 11:47 AM ] [ KuoroshSS ]

یاری که از رخسار او قدر ثریا بشکند

 

یاری که از رخسار او، قدر ثُریّا بشکند

برخاست کز بالای او، مقدار طوبا بشکند

 

از مشرق عشق و هنر، تابیده خورشیدی دگر

ماهی که نور طلعتش، هر ظلمتی را بشکند

 

آمد امام عسکری، با جلوه‌های داوری

کز او طلسم ساحری، در دست اعداء بشکند

سلام الله علیه

نامش حَسَن، رویش حَسَن، فرزند چندین بت شکن

کاو همچو جدِّ خویشتن، سدِّ ستم‌ها بشکند

سلام الله علیه

روشنگر راه بشر، در مرتبتْ هادی عَشَر

هر قدرتی را منطقش، سرافکند پا بشکند

 

اینست فرزند نبی، کز شوکت میلاد او

آب از سماوه سر زند، ایوان کسریٰ بشکند

 

این است فرزند علی، کز هیبت شمشیر او

امواج دل‌ها می‌تپد، افواج اعدا بشکند

سلام الله علیه

سرها همه در بند او، مهدی بُوَد فرزند او

کز عَزم بی‌مانند او، بت‌های دنیا بشکند

سلام الله علیه

در جمع ارباب سخن، پیران ادیان و مِلَل

هرجا که او لب وا کند، بازار آن‌ها بشکند

 

در مکتب تفسیر او با نطق عالمگیر او

در دست هر دانشوری، کِلْکِ گُهرزا بشکند

 

تفسیر قرآنش ببین، میزان عرفانش ببین

حُکّام عصر خویش را، با عِلم و تقویٰ بشکند

 

گر او نمی‌دادی تبر، در کفْ خلیلُ ٱلله را

کی می‌توانست آن نبی، یکباره بت‌ها بشکند؟

علی نبینا و آله و علیه السلام

گر او نگفتی لٰاتَخَفْ، موسی کلیمُ ٱلله را

می‌دیدی از وحشت عصا در دست موسی بشکند

علی نبینا و آله و علیه السلام

بشمارد ار نَعْمای خود بر انبیا و اولیا

در زیر بار مِنّتش، پشت مسیحا بشکند

علی نبینا و آله و علیه السلام

یا رب مبادا تا به او، گردد زلیخا روبه رو

چون قیمتِ یوسف دگر پیش زلیخا بشکند

علی نبینا و آله و علیه السلام

ای کعبه‌ی امید دل، ای روی تو خورشید دل

از بارش سنگ فِتَن، تا کی سر ما بشکند؟

 

دل بر شما بستیم ما، بر عهد خود هستیم ما

عهد میان ما و تو، یا رب مبادا بشکند

 

تا سر نَهَم بر پای تو، دارم سر سودای تو

تا منزل عشقت شود، خواهم دلم تا بشکند

 

من با همه آلودگی، بر درگهت رو کرده‌ام

مگذار در پای دلم، خار تمنّا بشکند

 

آمد «مؤیّد» سوی تو، شاید ببیند روی تو

امروز بشکست از غمت، مگذار فردای بشکند

 

 

سیّد رضا مؤیّد



[ جمعه 23 آذر 1397  ] [ 8:21 AM ] [ KuoroshSS ]

نیم غمزه

 

پروانه وار بر در میخانه پر زدم

در بسته بود با دل دیوانه در زدم

 

خوابم ربود آن بت دلدار تا به صبح

چون مرغ حقّ  ز عشق  ندا تا سحر زدم

 

دیدار یار گرچه میسّر نمی‌شود

من در هوای او به همه بام و بر زدم

 

در هرچه بنگری رخ او جلوه‌گر بُوَد

لوح رُخش به هر در و هر رهگذر زدم

 

در حال مستی از غم آن یار دلفریب

گاهی به سینه  گاه به رخ  گه به سر زدم

 

جان عزیز من  بت من  چهره باز کرد

طعنه به روی شمس و به روی قمر زدم

 

یارم به نیم غمزه چنان جان من بسوخت

کآتش به مُلْکِ خاور و هم باختر زدم

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه



[ جمعه 16 آذر 1397  ] [ 9:51 AM ] [ KuoroshSS ]

ای دو صد یوسف صدیق به صدق تو گواه

 

ای دو صد یوسف صدیق به صدق تو گواه

ای علوم همه با کوهِ کمالت پَرِ کاه

دو جهان زنده‌ی چشم تو به یک نیم نگاه

تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه

شهریارانْ  سَرِ کوی تو گدای سر راه

شیخ والای ائمه ولیِ امرِ اِلٰه

 

صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو

علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو

 

عرشیان دسته‌ای از خاک نشینان توأند

فرشیان از همه سو دست به دامان توأند

علم‌ها گوهری از لعل دُر افشان توأند

حلم‌ها ذکر خوشی بر لب خندان توأند

بحرها تشنه‌ی یک قطره‌ی باران توأند

سروْ قدّانِ جهان  سر به گریبان توأند

 

علم از روز ازل سائل دیرینه‌ی توست

آنچه در سینه‌ی خلق است در آیینه‌ی توست

 

لاله‌ای نیست که از دامن بستان تو نیست

طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست

آیه‌ای نیست که محتاج به برهان تو نیست

گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست

ذرّه‌ای نیست که از مِهر درخشان تو نیست

پدر شیمی  جز جابرِ حیّان تو نیست

 

علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی

آیة الکرسی از کرسی درسَت سخنی

 

سرّ سرّ و علن از توست امام صادق

فیض هر انجمن از توست امام صادق

حُسْنِ خُلقِ حَسن از توست امام صادق

سبزی این چمن از توست امام صادق

سیر چرخ کهن از توست امام صادق

همگان را سخن از توست امام صادق

سلام الله علیه

تا که این چار اُم و هفت اَب و نُه طاق است

مؤمنِ طاق تو در عالم هستی طاق است

 

دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو

کلِّ قرآن سخنِ داور و برهانش تو

حق به دور تو کند گردش و میزانش تو

مؤمنِ پاک بُوَد پایه‌ی ایمانش تو

دردِ جان نیز طبیبش تو وُ درمانش تو

علم نور است ولی مشعل تابانش تو

 

تا زمان هست و به هر مرحله می‌تازد علم

از تو می‌گوید و دائم به تو می‌نازد علم

 

پیشروتر بسی از دورِ زمان مکتب توست

ثمر خون حسین بن علی بر لب توست

راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب توست

آسمان شیفته‌ی زمزمه‌های شب توست

نفَس سوختگان شعله‌ی تاب و تب توست

نور قرآن ز درخشندگی کوکب توست

سلام الله علیهما

اهلِ توحید که این قدرِ مُجلّل دارند

هرچه دارند ز توحیدِ مُفَضَّل دارند

 

باغبانی و بود مُلک جهان گلزارت

گرم تا دامنه‌ی حشر بُوَد بازارت

گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت

بوسه‌ی علم بُوَد بر لب گوهر بارت

دیدن روی خداوند بُوَد دیدارت

ای طبیبان همه خلق جهان بیمارت

 

ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی

خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی
 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 4 آذر 1397  ] [ 7:06 AM ] [ KuoroshSS ]

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

 

شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزلهای فراوان باشد

 

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

 

سایه‌ی ابر پی توست دلش را مشکن

مگذار این همه خورشید هراسان باشد

 

مگر اعجاز جز این است که باران بهشت

زادگاهش برهوت عربستان باشد

 

چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست

تا مسلمان شود انسان، اگر انسان باشد

 

فکر کن فلسفه‌ی خلقت عالم تنها

راز خندیدن یک کودک چوپان باشد

 

چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده

از تحیُّر دهن غار حرا وا مانده

 

عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد

نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست

ظرف و مظروف هم اندازه‌ی یکدیگر نیست

 

از قضا رد شدی و راه قَدَر را بستی

رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی

 

رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید

و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید

 

عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته

جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته

علیه السلام

پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد

چشم تو فاتحِ اقلیمِ نمی‌دانم شد

 

آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز

سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز

 

شاعر این سیب حکایات فراوان دارد

چتر بردار که این رایحه باران دارد

 

 

سیّد حمیدرضا برقعی



[ شنبه 3 آذر 1397  ] [ 6:22 AM ] [ KuoroshSS ]