صید حرم

 

آن  که  در پرده،  دلِ خلقِ جهانی  بِرُباید

چه قیامت شود آن لحظه که از پرده برآید

 

بر فلک آن نه هلال ست، که انگشتِ تماشا

مه برآورده، که ابروی تو بر خلق نماید

 

گر چنین طُرِّه پریشان گذری جانب بُستان

تا  قیامت  نفَسِ  باد  صبا  غالیه  ساید

 

بگشا ناوَکِ مژگان و به خون کش پر و بالم

تا  نگویند  که  بر صیدِ حرم  تیغ  نشاید

 

یغمای جندقی



[ چهارشنبه 23 مهر 1393  ] [ 10:39 PM ] [ KuoroshSS ]

تو همانی که بُوَد زنده مسیحا به دَمَت

 

ای که باشد ز شرف عَرْشِ الهی، حَرَمَت

قاف  تا  قافِ جهان، سایه نشین عَلَمَت

 

ریزه  خوارند  همه  خلق  ز  خوانِ کرمت

ای شه کشور جان! جان به لب آمد ز غمت

 

چه شود بر سرِ ما  رنجه  نمایی قدَمَت؟

 

ای سلاطین جهان پیش تو کمتر ز خَدَم

بر درت از پی خدمت همه قد کرده عَلَم

 

چه سلیمان و چه دارا و چه کاووس و چه جم

هست در سایه ی لطف تو عرب تا به عجم

 

آفتابِ عرَبَتْ  خوانم  و  ماهِ عَجَمَت

 

یوسف از نور تو شد صاحب رخسار صَبِیح

بود موسی ز تو، سرگرم مناجات فَصِیح

 

فارغ از کشته شدن، شد به وجود تو ذبیح

زنده می‌کرد اگر مرده ز اعجاز، مسیح

 

تو همانی  که  بُوَد  زنده  مسیحا  به  دَمَت

 

تا به کی در عقب ابر، نهان باشد مِهر؟

تا که روشن کنی آفاق، گشا پرده ز چِهْر

 

عالمی ریزه خور خوان عطای تو ز مِهر

سفره‌ی جود تو گسترده شب و روز، سپهر

 

ماه  و خورشید  دو  قرصند  به  خوان نِعَمَت

 

روز محشر  که  بُوَد  خَم  قدِ شمشادی خلق

نیست غیر از تو و اجداد تو کس هادیِ خلق

 

نظر لطف تو گردد سبب شادی خلق

چون نویسی تو، ز آتش خطِ آزادی خلق

 

دارم  امید  که  «شوقی»  نَفِتَد  از  قلمت

 

میرزا جواد اصفهانی



[ چهارشنبه 23 مهر 1393  ] [ 8:15 PM ] [ KuoroshSS ]

صد بار اگر بینم تو را

 

من کیستم تا هر زمان، پیش نظر بینم تو را؟

گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را

 

افتاده بر خاک درت، خوش آن که آیی بر سرم

تو زیر پا بینی و من، بالای سر بینم تو را

 

یک بار بینم روی تو، دل را چه سان تسکین دهم؟!

تسکین  نیابد  جان من،  صد بار اگر بینم تو را

 

از دیدنت  بی‌خود  شدم، بنشین به  بالینم  دمی

تا چشم خود بگشایم و،  بار دگر بینم  تو را

 

گفتی که هر کس یک نظر بیند مرا، جان می‌دهد

من هم به جان در خدمتم، گر یک نظر بینم تو را

 

تا کی «هلالی» را چنین زین ماه می‌داری جدا؟

یا ربّ که ای چرخ فلک! زیر و زِبَر بینم  تو را

 

هلالی جغتایی



[ سه شنبه 22 مهر 1393  ] [ 11:16 PM ] [ KuoroshSS ]

ماه دل افروز

 

ای روشنی دیده‌ی احرار کجایی؟

وی ماه دل افروز شب تار کجایی؟

 

ای دسته گل سرسبد باغ رسالت

وی وارث پیغمبر مختار کجایی؟

 

جان‌ها ز فراق مه رویت به لب آمد

هستیم همه طالب دیدار کجایی؟

 

ای منتقم خون شهیدان فضیلت

وی رهبر مردان فداکار کجایی؟

 

ای مظهر جانان تو بیا تا که به پایت

سازیم سر و جان خود ایثار کجایی؟

 

گلشن شود از مقدم تو ساحت گیتی

ای باغ طرب را گل بی‌خار کجایی؟

 

بر حافظی سوخته دل کن نظر از لطف

ای بر همگان سیّد و سالار کجایی؟

 

محسن حافظی



[ دوشنبه 21 مهر 1393  ] [ 11:34 PM ] [ KuoroshSS ]

دلگیرم از زمانه بیا مهربان من

 
دلگیرم از زمانه بیا مهربانِ من
بر لب رسیده از غمِ ایّام، جانِ من
 
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است
رنگ قفس شده همه ی آسمانِ من
 
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی
باران شرم می‌چکد از دیدگان من
 
عشاق را به رنج و بلا آزموده اند
ای وای اگر «فراق» بُوَد امتحان من
 
دستم بگیر تا نرود نوکرت ز دست
هجرانِ تو ببین که بریده امان من
 
در عالم خیال شدم با تو همسفر
تعبیر شد اگر سَحَری، داستان من
 
«شب گرد فاطمه، شب جمعه برای تو
شب های چهارشنبه ی هفته برای من»
 
یک شب بخاطر سفر کربلای تو
یک شب بخاطر سفر جمکران من
 
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا
تا تَلّ زینبیّه شوی روضه خوان من
 
با یک نگه برای دلم فتح باب کن
گردم فدایی تو، امام زمان من
 
 
یوسف رحیمی


[ جمعه 18 مهر 1393  ] [ 9:14 AM ] [ KuoroshSS ]

یک موی یار خویش به عالم نمی دهم

 
دل بسته ام از همه عالم به روی دوست
وز هر چه فارغیم، به جز گفتگوی دوست
 
ما را زمانه دل نفریبد به هیچ روی
الّا به مویِ دلکش و رویِ نکوی دوست
 
باغ بهشت کاین همه وصفش کنند نیست
جز جلوه ای ز صحن مُصفّای کوی دوست
 
گل های باغ با همه شادابی و نشاط
خار آیدم به دیده نبینم چو روی دوست
 
یک موی یار خویش به عالم نمی دهم
ما بسته ایم رشته ی جان را به موی دوست
 
بر ما غم زمانه ز هر سو که رو کند
مائیم و روی دل به همه حال سوی دوست
 
ما جز رضای دوست تمنّا نمی کنیم
چون آرزوی ماست همه آرزوی دوست
 
 
احمد شهنا


[ چهارشنبه 16 مهر 1393  ] [ 10:27 PM ] [ KuoroshSS ]

درد فراق

 

سوز هجران تو داریم کجایی ای دوست!

جمله بی‌صبر و قراریم کجایی ای دوست!

 

شمع میقات بیفروز به تنگ آمده‌ایم

در شب تیره و تاریم کجایی ای دوست!

 

زمزم دیده‌ی ما چشمه‌ی خوناب شده

بی تو دل خسته و زاریم کجایی ای دوست!

 

شفق چهره‌ی تو آینه‌ی صلح و صفاست

والهِ خالِ عُذاریم  کجایی ای دوست!

 

سال‌ها  منتظر  روی  دل آرای  توایم

حسرت وصل تو داریم کجایی ای دوست!

 

بهر دیدار تو و رایت زهرایی تو

جملگی لحظه شماریم کجایی ای دوست!

 

گلشن شادی ما رو به خزان است خزان

طالب فیض بهاریم کجایی ای دوست!

 

آتش  درد  فراق  تو  جهان‌سوز  شده

بانگ و فریاد برآریم، کجایی ای دوست!

 

رحیم کارگر (پارسا)



[ جمعه 11 مهر 1393  ] [ 4:13 PM ] [ KuoroshSS ]

کاخ امید

 

فرشی از عشق تو اندر دل خود بافته‌ام

سال‌ها در ره هجران تو انداخته‌ام

 

کاخ امید حضورم دمی در خیمه‌ی سبز

در دلم با همه‌ی خون جگر ساخته‌ام

 

عاشقی گر رخ تو دیده، شده محوِ رخت

من ندیده رخ تو جان و دلم باخته‌ام

 

جمعه‌ها دم زنم از عشق تو من با غزلم

آبرو از غزل عشق تو من یافته‌ام

 

اذْنِ دیدار بده، ای همه‌ی هستی من

گر نبینم رخِ تو زندگی‌ام باخته‌ام



[ جمعه 11 مهر 1393  ] [ 7:28 AM ] [ KuoroshSS ]

عشق

 
 
 
آن دل که  به یاد تو نباشد، دل  نیست
 
قلبی که  به عشقت نتپد جز گل نیست
 
 
 
آن کس که ندارد به سر کوی تو، راه
 
از  زندگیِ  بی ثمرش  حاصل نیست
 
 
 
امام خمینی رحمة الله علیه


[ پنج شنبه 10 مهر 1393  ] [ 6:20 PM ] [ KuoroshSS ]