جمعه ها . . .

 

جمعه‌ها طبع من احساس تغزُّل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

 

بی‌تو چندیست که در کار زمین حیرانم

مانده‌ام بی تو چرا باغچه‌ام گل دارد

 

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد

 

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

 

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می‌خرم از پسرک هر چه تفأل دارد

 

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

 

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها

تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمُّل دارد

 

سیّد حمیدرضا برقعی



[ جمعه 4 اردیبهشت 1394  ] [ 4:23 PM ] [ KuoroshSS ]

ای آنکه در حجابت حجمی ز نور داری

 
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
 
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
 
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
بر عکس چشم هایم، چشمی صبور داری
 
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دل ها، کی میل شور داری؟
 
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
 
سید عبّاس سجّادی


[ جمعه 28 فروردین 1394  ] [ 4:47 PM ] [ KuoroshSS ]

دیدار

 
من عاشقم به نگاهت اگرچه ناپیداست
زبانِ بسته ی من، انتهای هر غوغاست
 
تو برده ای دلِ ما را در این زمانه ی غم
مرا کنون ز تو این بس، که خاطرت با ماست
 
حدیث عشق چه گویم تو را، که می دانی
هزار نکته که از اشک چشم ما، پیداست
 
مرا به میهمانی چشمان خود، تو دعوت کن
نگو که سهم نگاهم، حوالت فرداست
 
چگونه می شود آدم نشد، به مکتب عشق
هوای سیب تو دارم، گناه من اینجاست
 
دخیل مکتب عشقم، کنون به مشق صبوری
چه جای شکوه از عالم که عشق پا برجاست
 
میان آینه تصویر بی تو می میرد
نکرده درک ظهورت، نشان غیبت ماست
 
نفس گرفته بوی تو را، نام نامی لبها
که واژه واژه ی مجنون، تلاوت لیلاست
 
سلام بر تو که شد ورد پاک لب هایم
طنین گرم جوابت به خواب هم رؤیاست
 
تو مُهر نامه ی اویی، تو مِهر پنهانی
چه بیم غرقه ی طوفان، که ناخدا با ماست
 
چه جای طعن حریفان، چه جای ماتم و غم
که قطره، قطره نباشد، اگر که با دریاست
 
اگر که خلق جهان، دل به دیده می بندند
من عاشقم به ندیده، که عشق من زیباست
 
نماند یاس و گلی، هر چه بود پرپر شد
فدای غنچه ی نرگس، که همدم عیسی ست
 
تو از سلاله ی نوری، من از تبار صبوری
امید منزل جانم، به دیده منت هاست
 
ز مانده ی خاک تو، این جان ما بنا کردند
از آن سبب دل من در فغان و در غوغاست
 
تویی که سوره ی فجری، تو آیه آیه ی نور
به وقت بردن نامت، ملک ز جا برخاست
 
تو را ندیده، بریدیم دست خود از شوق
اگر ز چاه در آیی قیامتی عُظماست
 
مگر شود که بیافتد، بدون اذنش برگ
جواب خواهشِ أمَّن یُجِیبِ من، مولاست
 
تو عاشقانه ترین شعر دفتر هستی
کلید نام تو مفتاح قفل این لب هاست
 
چگونه می شود آخر تو را ندیده برفت
اگرچه رفته ی من هم، به عهد پا برجاست
 
تو انتهای هر چه سکوتی ، تو غایت بُغضی
به فصل غیبت گل این زمین چه بی معناست
 
نبسته ساقی عالم، بساط مستی را
خمی نهاده به پنهان، نشاط ما بر پاست
 
تو آخرین قدحی، ختم ساغر عشقی
تویی که هدیه ی صبری، خدا چنین می خواست
 
کیوان شاهبداغ خان


[ جمعه 28 فروردین 1394  ] [ 3:42 AM ] [ KuoroshSS ]

أیُّهَا الْعَزیز

 

پُر کن دوباره کِیْل مرا أیُّهَا الْعَزیز

آخر کجا روم به کجا أیُّهَا العَزیز

 

رو از من شکسته مگردان که سال‌هاست

رو کرده‌ام به سوی شما أیُّهَا العَزیز

 

جان را گرفته‌ام به سر دست و آمدم

از کوره راه‌های بلا أیُّهَا العَزیز

 

وادی به وادی آمده‌ام از درت مران

وا کن دری به روی گدا أیُّهَا العَزیز

 

چیزی که از بزرگی تو کم نمی‌شود

این کاسه را .. فَاَوْفِ لَنا .. أیُّهَا الْعَزیز

 

خالی‌تر از دو چشم من این جان نیمه جان

محتاج یک نگاه تو أیُّهَا العَزیز

 

ما جان و مال باختگان را رها مکن

بگذار بگذرد شب ما أیُّهَا العَزیز

 

مریم سقلاطونی



[ پنج شنبه 20 فروردین 1394  ] [ 8:49 PM ] [ KuoroshSS ]

سر کوی تو، به جان تو قسم! جای من است

 

سر کوی تو، به جان تو قسم! جای من است

به خم زلف تو، در میکده مأوای من است

 

عارفان رخ تو جمله ظَلومند و جَهول

این ظلومی و جهولی، سر و سودای من است

 

عاشق روی تو حسرت زده اندر طلب است

سر نهادن به سر کوی تو، فتوای من است

 

عالم و جاهل و زاهد، همه شیدای توأند

این نه تنها رقم سِرّ سُوِیدای من است

 

رخ گشا، چهره نما، گوشه ی چشمی انداز

این هوای دلِ غمدیده ی شیدای من است

 

مسجد و صومعه و بتکده و دیر و کنیس

هر کجا می گذری، یادِ دل آرای من است

 

در حجابیم و حجابیم و حجابیم و حجاب

این حجاب است که خود، رازِ مُعمای من است

 

 

امام خمینی رحمة الله علیه


ادامه مطلب ندارد
[ پنج شنبه 20 فروردین 1394  ] [ 9:05 AM ] [ KuoroshSS ]

تفسیر یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السلام)

 

خدا را حلقه‌ی کعبه‌ست این  یا حلقه‌ی مویت

چه دور افتاده‌ام  از حِجْرِ اسماعیلِ پهلویت

 

تمام عاشقان بر گِرد گیسوی تو می‌گردند

بخوان امسال ما را هم به بِیْتُ الله گیسویت

 

شبی از خط نسخ روی ماهت پرده را بردار

شکسته قلب‌ها از خط نستعلیق ابرویت

 

نه تنها چشم‌هایت سوره‌ی وَالشَّمْس می‌خوانند

به المیزان قسَم تفسیر یوسف می‌کند رویت

 

تعالی الله! خودِ لَبَّیْکْ اللّهُمَّ لبَّیْکی

چه لبَّیْکی که در هفت آسمان پیچیده هوهویت

 

علیرضا قزوه



[ جمعه 14 فروردین 1394  ] [ 2:57 AM ] [ KuoroshSS ]

بتاب شمس پس ابر غیب ای موعود

 

به بارگاه نگاهت بهار می‌بینم

بهار را به درت جان نثار می‌بینم

 

به بال عشق تو بِتْوان بر اوج‌ها پَر زد

فلک به نام تو اندر مدار می‌بینم

 

نوای نای دل کعبه جز ولای تو نیست

طواف کوی تو را افتخار می‌بینم

 

جمال کعبه ز خال تو آبرومند است

وگرنه سنگ و گِل بی‌عیار می‌بینم

 

چو سعی بی‌تو یکی پسته‌ای‌ست دور از مغز

نماز بی‌تو بسی شرمسار می‌بینم

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

محمّد و علی و فاطمه، حسن و حسین

ز چهر پاک تو مهدی، نگار می‌بینم

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِ الْمُسْتَوْدَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا أحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

مقام و حجر و حجرناودان و زمزم مهر

چو مستجار درت، خاکسار می‌بینم

 

به عشق روی تو بوسند حاجیان عرفات

تو را فروغ سماوات یار می‌بینم

 

به دور شمع گرانت وقوف و بیتوته است

به سوی خصم تو رمی جمار می‌بینم

 

رخ تو چشمه‌ی خورشید و دیده‌ام خفاش

ز گرد و خاک معاصی‌ست تار می‌بینم

 

تو آفتاب گران سنگ عرصه‌ی امید

جهان به راه تو چشم انتظار می‌بینم

 

رخ کریم تو از کعبه می‌دمد فردای

از این سرای گل روزگار می‌بینم

 

بتاب شمس پس ابر غیب، ای موعود

زمانه در کف قوم شرار می‌بینم

 

سیّدمحمّدحسین بهجت تبریزی (شهریار)



[ پنج شنبه 13 فروردین 1394  ] [ 4:35 PM ] [ KuoroshSS ]

بی تو نفس کشیدن و . . .

 
از بس که درد می کشی و دم نمی زنی
حتی خدا به صبر تو تبریک گفته است
 
مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است
نام تو را در این شب تاریک گفته است
 
نام تو را پرنده به گوش بهار خواند
صدها درخت پیر جوان شد جوانه زد
 
چتر اقاقیا به سر کوچه ها نشست
گیسوی باغ را نفس باد شانه زد
 
گیسوی شهر عطر تو را پخش می کند
بی شک عبور کرده ای از این کنارها
 
دلدادگان رفته کفن پاره می کنند
صوت سلام می شنوم از مزارها
 
این انتظار پشت زمین را شکسته است
آقا تو شانه های زمان را تکان بده
 
تنها به دست تو کمرش راست می شود
لطفی کن و دوباره خودت را نشان بده
 
این انتظار را به بهاری تمام کن
یا ذره ای به ما بده از آن صبوریت
 
بی تو نفس کشیدن و مردن بدون تو
تقدیرمان مباد که سخت است دوریت
 
نغمه مستشار نظامی


[ چهارشنبه 12 فروردین 1394  ] [ 9:21 PM ] [ KuoroshSS ]

قطره ای عشق

 
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را
قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را
 
از غم عشق تو ای دوست ببین جان به لبم
فرصتی نیست دگر وعده مده فردا را
 
بچشان ذره ای از لعل لبت بر لب من
تا معلم بشوی بر دل من اسما را
 
چهره ی ماه تو را گر که نبینم کورم
ورنه بینا به کجا گم بکند پیدا را
 
یا که جانم بستان یا به وصالت برسان
اعتنایی بنما بیش مسوزان ما را
 
ساقی از فیض تو شد عالم امکان آباد
من خرابم چه کنم از می عشقت یارا
 
این عجب نیست که بی دیدن تو مجنونم
ذکر اوصاف تو مجنون بکند لیلا را
 
قطره ای اشک که از چشم خمارت آید
همچو آوار زند بر سر من دنیا را
 
این ترک خورده دلم، وحشت این را دارد
که بمیرد وَ نبیند پسر زهرا را
 
مهدی پناهی


[ سه شنبه 11 فروردین 1394  ] [ 12:13 AM ] [ KuoroshSS ]

. . . . . . چه کنم؟

 
 
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم
 
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم
 
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دل بسته ی این ایل و تبارم چه کنم
 
من کزین فاصله غارت شده ی چشم توأم
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم
 
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟!
 
حسن حسینی (مسیحا)


[ جمعه 7 فروردین 1394  ] [ 2:20 PM ] [ KuoroshSS ]