بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

 

بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم

 

فعل و قولم همه بی‌مورد و مردود بود

جای آن است بر افعال خودم گریه کنم

 

تا شبی پنجره‌ی رحمت حق باز شود

هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم

 

ذره‌ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد

به «فمن یعمل مثقال» خودم گریه کنم

 

نیست تقصیر کسی آینه‌ام تار شده

جلوه‌گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم

 

راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده‌ام

ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم

 

من پرستوی حرم بودم و دور افتادم

تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم

 

کاروان رفت به پابوسی حق، بگذارید

من که جا مانده‌ی امیال خودم گریه کنم

 

قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم

سخت بر این دل بد فال خودم گریه کنم

 

نشدم معتکف خیمه‌ی نورانی یار

بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم

 

مددی تا به غریبی نگارم نالم

همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم

 

 

سید محمد میرهاشمی



[ شنبه 30 خرداد 1394  ] [ 10:09 PM ] [ KuoroshSS ]

چشم عطا

 

گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست

درخورِ جورم و از فضلِ توأم چشمِ عطاست

 

گر بخوانی ز عطا سر ز خطا در پیش است

ور برانی به جفا روی امیدم به قفاست

 

من به خود هرچه کنم گر کرَم است، آن ستم است

تو جفا می‌نکنی، ور بکنی عین وفاست

 

ای بسا لطف که در چشمِ بصیرت قهر است

باز قهری‌ست که در پیش نظر لطف‌نماست

 

آتش دوزخ و آن چشمه‌ی جان‌بخش بهشت

شعله‌ای از دلِ من، رشحه‌ای از دستِ شماست

 

دفتر عشق سراسر همه خواندیم ولی

آنچه در یاد بمانده‌ست فراموشی ماست

 

شادمانی جهان است که فانی گردد

غم بدان دل نبرد ره که « نشاطش » به خداست

 

 

نشاط اصفهانی



[ شنبه 9 خرداد 1394  ] [ 9:45 PM ] [ KuoroshSS ]

عشق یعنی سر سجود و دل سجود

 
 
 
عشق یعنی اشکِ توبه در قنوت
 
خواندنش با نامِ غَفّارُ الذُّنُوب
 
 
عشق یعنی چشم ها هم در رکوع
 
شرمگین از نام ستّارُ العُیُوب
 
 
عشق یعنی سر سجود و دل سجود
 
ذکرِ  یا ربّ  یا ربّ  از عمق وجود


[ جمعه 8 خرداد 1394  ] [ 11:07 PM ] [ KuoroshSS ]

همین امشب

 

بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب

مقدّر کن برایم بهترین ها را همین امشب

 

برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت

گره خورده ست احیا با امیرالمؤمنین امشب

 

تمام عمر با خود، گرم جنگ تن به تن بودم

به دیدارت می آیم از جدالی سهمگین امشب

 

پناه من همین سجاده و تسبیح و قرآن است

نگاهی کن به این درمانده ی گوشه نشین امشب

 

شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من

مقدر می شود آیا برایم اربعین امشب؟

 

به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن

همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب

 

 

رضا ابوذری


ادامه مطلب ندارد
[ سه شنبه 29 اردیبهشت 1394  ] [ 12:25 PM ] [ KuoroshSS ]

کمک کنید

 

عذری نمانده‌است برایم کمک کنید

سر تا به پا گناه و خطایم کمک کنید

 

بالم شکسته آنقدر افتاده‌ام به چاه

اما هنوز سر به هوایم کمک کنید

 

این نان شبه خوردنم آخر چه ها نکرد

بوی علی نداشت غذایم کمک کنید

 

از بس تمام عمر صدایش نکرده‌ام

پیشش غریبه‌ است صدایم کمک کنید

 

ارزان فروختم دل خود را به دیگران

از دست رفته است بهایم کمک کنید

 

هر قدر در زدم به رویم وا نشد دری

حالا که رانده از همه جایم کمک کنید

 

این روزها نماز جماعت که می‌روم

یاد نماز صحن رضایم کمک کنید

 

عمرم به سر رسید و نشد نوبت حرم

در آرزوی کرببلایم کمک کنید

 

فابک علی الحسین شب جمعه آمده

پایین پای شاه گدایم کمک کنید

 

با گریه پا شد و به جوانان خیمه گفت

پر از علی شدست عبایم کمک کنید

 

تا خیمه چند مرتبه هی می‌خورم زمین

از چند جا شکسته عصایم کمک کنید

 

 

سید پوریا هاشمی



[ پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394  ] [ 12:56 AM ] [ KuoroshSS ]

از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم

 

از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم

هم شدم از توبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم

 

صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!

حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم

 

شعله‌ای از نار بُدم، شاخه‌ای از خار بدم

با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم

 

قطره بدم بحر شدم، ذره بدم مهر شدم

بلکه درخشنده‌تر از مهر درخشنده شدم

 

وصل تو شد عزت من، هجر تو شد ذلت من

با تو سرافراز ولی بی‌تو سرافکنده شدم

 

وای بر این بندگی‌ام، مرگ بر این زندگی‌ام

مرده‌ی یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم

 

بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی

کز شرر عجب و ریا آتش سوزنده شدم

 

سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا

وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم

 

خاک قدوم ولی‌ام «میثم» دار علی‌ام

با نفَس شیر خدا زنده و پاینده شدم

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)


ادامه مطلب ندارد
[ جمعه 4 اردیبهشت 1394  ] [ 2:39 PM ] [ KuoroshSS ]

تو با بخشندگی شرمنده‌ام کن

 

الهی مرده‌ام من، زنده‌ام کن

فقیرم، دولتِ پاینده‌ام کن

 

الهی راه را گم کرده‌ام من

از این جویندگی یابنده‌ام کن

 

الهی سوختم در آتشِ جهل

رها از آتشِ سوزنده‌ام کن

 

اگر عمری گنه کردم الهی

کرَم بر عمر باقی مانده‌ام کن

 

غلامم، سر خط آزادی‌ام ده

ز غفلت بَرْدِه‌ام من، بنده‌ام کن

 

اگر شرمی نکردم از تو یا ربّ

تو با بخشندگی شرمنده‌ام کن

 

به آب رحمتت پاک از سیاهی

در این شام سیه، پرونده‌ام کن

 

تهی دستم بگیر از لطف دستم

ز پا افتاده‌ام  پوینده‌ام کن

 

غمم از حد گذشته شادیم بخش

سراپا گریه‌ام من، خنده‌ام کن

 

ژولیده نیشابوری



[ یک شنبه 16 فروردین 1394  ] [ 10:39 PM ] [ KuoroshSS ]

الهی . . .

 
 
 
الهی به زیباییِ سادگی!
 
به والاییِ اوج افتادگی!
 
رهایم مکن جز به بندِ غمت
 
اسیرم مکن جز به آزادگی!
 
 
قیصر امین پور


[ سه شنبه 21 بهمن 1393  ] [ 11:34 PM ] [ KuoroshSS ]

گوهر عشق

 

الهی سوختم بی غم الهی

کرامت کن نمِ اشکی و آهی

 

چه اشک، اشکی که چون ریزد ز مژگان

شود دامن ازو رشکِ گلستان

 

چه آه، آهی که چون از دل زند سر

بسوزاند دلِ یاقوتِ احمر

 

دل بی عشق بر جان بس گران است

سر بی شور مشتی استخوان است

 

تو را خُلد و مرا باغ و چمن عشق

تو را حور و مرا گور و کفن عشق

 

ز عشق، از هر چه برتر می توان شد

خدا گر نه، پیمبر می توان شد

 

اگر یزدان پاک از لاتِ عشق است

جهان را قاضیُ الحاجات عشق است

 

نداند عقل راه خانه ی عشق

که عقلِ کُل بود دیوانه ی عشق

 

خرابِ عشق آبادی ندارد

بد و نیک و غم و شادی ندارد

 

نداند دوست از دشمن، گل از خار

بَرَش یکسان بود تسبیح و زِنّار

 

ز لذّتهای عالم گر کنم یاد

بجز خون جگر چشمم مبناد (مبیناد)

 

مبادا مرهم داغم جز آتش

«رضی» خواهی به عالم گر دلی خَش (خوش)

 

 

رضی الدین آرتیمانی



[ دوشنبه 13 بهمن 1393  ] [ 4:38 PM ] [ KuoroshSS ]

لقای دوست

 

می‌نشینم چو گدا کُنْج سرایت ای دوست

تا که بینم همه شب لطف و عطایت ای دوست

 

آتش هجر تو در سینه‌ی سوزان من است

گاهگاهی نظری کن به گدایت ای دوست

 

هاتف جان من غمزده با سوز و گداز

سر نهاده است به درگاه وَلایت ای دوست

 

شهریار دل و جان منِ آشفته تویی

طالبم طالب آن جود و سخایت ای دوست

 

سرزمین دل پاییزی من ویران است

روشنی بخشْ دلم را به لقایت ای دوست

 

دردمندانه به کوی تو پناه آوردم

واثقم تا بنوازی به دعایت ای دوست

 

طور امید وجودم شده کنعان بلا

یوسف عشق من افتاده به پایت ای دوست

 

گرچه تقصیر من افزون شده در محضر تو

لیک بردار ز من تیغ بلایت ای دوست

 

عالمی واله و مفتون توأند و، «پارسا»

نیز دارد همه دم شوق لقایت ای دوست

 

رحیم کارگر (پارسا)



[ جمعه 3 بهمن 1393  ] [ 6:43 PM ] [ KuoroshSS ]