از عرش ندا آمده أیْنَ ٱلرَّجَبِیّون

 

از عرش ندا آمده أیْنَ ٱلرَّجَبِیّون

پیغام خدا آمده أیْنَ ٱلرَّجَبِیّون

 

شفّافی آئینه‌ی این سینه خدائیست

مصراع به مصراع من اینبار رضائیست

 

ایوانِ طلا در نظرم آمده مردم

جَلدم به هوای کرَم و دانه‌ی گندم

 

اینبار قلم دست شما حضرت سلطان

دل مال تو هر جا که دلت خواست بگردان

 

لبخند لبت دلخوشی عرشِ مُعَلّاست

دُردانه‌ی تو نورِ دل حیدر و زهراست

 

یکدانه گُل خانه‌ی تو اصل وجود است

از نسل رئوف آمده و معدن جود است

 

بخشیدنش از جنس خداوند و پیمبر

روح و بدنش قالبی از حیدر و کوثر

 

صبر و کرمش خاطره‌ی جنگ جمل گفت

گهواره نشین حَیِّ عَلیٰ خَیْرِ ٱلْعَمل گفت

 

در هر نفَسش کرب و بلایی شده تفسیر

با نام عمو روی لبش آمده تکبیر

 

سجّاده‌ی سجّاد گرفتار صدایش

یادآور باقر شده آثار و ندایش

 

در نُطق و بلاغت همه‌ی قدرت عاشق

در صدق و صفا صفحه‌ای از صورت صادق

 

خشمش شده در بندِ  یَلِ  طاقت و کظمش

خشنودی حقّ حاصلی از طاعت و عزمش

 

تحکیمِ حکیم و وصیِ والیِ طوس است

تفسیر خدا گُل پسرِ شمس شموس است

 

از نسل جوادت رسد امید به موعود

با عدل خدا فتنه شود یکسره نابود

 

از واژه‌ی ارشاد و هدایت به زکاوت

از فصل غریبیِّ زکی تا به تلاوت

 

قرآن خدا قاری قرآن مجید است

قربان لبی که دم نابش «وَ نُرید» است

 

منجیِّ غم کرب و بلا تا خود کوفه است

تیغ دو دم حیدریش مزدِ سقیفه است

 

امروز نیازی به گداییِّ درش نیست!!!

سیصد نفر و سیزدهی با پسرش نیست!!!

 

تنها شده فرزند تو در حلقه‌ی یاران

زهراست که هر جمعه شود ندبه‌ی باران

 

هر زمزمه‌ی فاطمیّون و رجبیّون

گوید که بیا یوسف پنهان دل خون

 

ما دلشدگان دلخوش دیدار تو هستیم

ما مشتریان سرِ بازار تو هستیم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر  المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

حسین ایمانی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

سر تا به قدم آینه‌ی حسن خدایی

 

امشب به شبستانِ ولایت، قمر آمد

خورشیدِ جمالات خدا جلوه‌گر آمد

طوبای تمنّای رضا را ثمر آمد

در بیتِ رضا باز رضای دگر آمد

 

میلاد ِجوادِ بْنِ جواد بن جواد است

این بابِ مُراد است مراد است مراد است

 

خیزید که امشب شبِ شادی و سرور است

خیزید که میلادِ تجلیگه نور است

هر لحظه هزاران شبِ شوق و شبِ شور است

از پا ننشینید شبِ صبحِ ظهور است

 

رُخسارِ خداوند  عیان آمده امشب

یا باز محمّد به جهان آمده امشب

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این موهبت و لطفِ خداداد، مبارک

بر آل محمّد شبِ میلاد، مبارک

این عید بُوَد بر همه اعیاد، مبارک

میلاد جواد بن رضا باد، مبارک

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

جود و کرَم و لطفِ حق آغاز شد امشب

قرآن به روی دست رضا باز شد امشب

 

سر تا به قدم آینه‌ی حُسنِ خدایی

کارش ز همه خلق جهان عقده‌گشایی

جان همگان در قدمش باد فدایی

جود آمده بر درگه او بهر گدایی

 

در وُسعتِ مُلکِ ازلی نور ببینید

ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید!

 

ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش

ای مِهر بِبَر سجده به خاک سر کویش

ای لیله‌ی قدر این تو وُ این طُرّه‌ی مویش

ای خلق خدا روی بیارید به سویش

 

این بابِ کرَم، بابِ دعا، بابِ مراد است

وَٱلله جواد است جواد است جواد است

 

ای چشم رضا محو تماشای جمالت

جبریل، پرش سوخته در سِیرِ کمالت

خورشید بَرَد سجده به ایوان جلالت

میراث محمّد شرَف و خُلق و خصالت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بالیده رضا لحظه به لحظه به وُجودت

مشهورتر از کُلِّ امامان شده جودت

 

داده‌ست خداوند به فضل تو گواهی

در کودکی‌ات سینه پُر از علم الهی

دادی خبر از ابر و هوا وُ یم و ماهی

مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی

 

گویی که شراری شد و یکباره برافروخت

در آتش بغض و حسد و کینه‌ی خود سوخت

 

در سن طفولیتت ای عالِم عالَم

علم ازل و علم ابد بُود مُجسّم

زانو زده در محضر تو زاده‌ی اَکْثَم

نه زاده‌ی اکثم که تمام عُلما هم

 

تا زنگ ز آینه‌ی دل‌ها همه شویَد

قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید

 

من سائل لطف و کرَمت بودم و هستم

هرجا که رَوَم در حرمت بودم و هستم

یک قطره‌ی کوچک ز یَمَت بودم و هستم

موری سرِ خاکِ قدمت بودم و هستم

 

با آن که گناهم را دانستی و دانی

آنی ز دل خویش نراندی و نرانی

 

هرچند که دائم خجلم از گُلِ رویت

سوگند به رویت نروم از سَرِ کویت

امروز دگر گشتم ریگ ته جویت

ای لطف و کرَم عادت و احسان همه خویت

 

تنها نه ز رأفت به روی دوست بخندی

بر دشمنِ خود هم  دَرِ این خانه نبندی

 

من شاخه‌ی خاری به گلستان شمایم

هرجا بنشینم به سَرِ خوانِ شمایم

یک عمر نمک گیرِ نمکدانِ شمایم

از لطفِ شما نیز ثنا خوانِ شمایم

 

ای چشم تو چشم کرَم و لطفِ الهی

باشد که به «میثم» کنی از لطف نگاهی

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

مرآت ولایت

 

امشب شب عید است همه گل بفشانید

خود را به در بیت ولایت برسانید

از دست رضا عیدی خود را بستانید

این بیت بخوانید بخوانید بخوانید

 

انوار الهی به فضا باد مبارک

میلاد جواد بن رضا باد مبارک

 

خورشید در آغوش سحر باد مبارک

در دست رضا قرص قمر باد مبارک

دیدار پسر بهر پدر باد مبارک

ای بحر شرف بر تو گهر باد مبارک

 

الحق که خداوند محمّد به علی داد

بر خلق ولی داد، ولی داد، ولی داد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عید است و گشودند ز رحمت در دیگر

بر آل علی داده خدا گوهر دیگر

برپا شده از شوق و شعف محشر دیگر

میلاد پیمبر شده یا حیدر دیگر؟

 

این عبد خدا سیّد و مولای عباد است

والله جواد است جواد است جواد است

 

در بزم وجود آمده جود از کرم او

عیسی شده عیسای مسیحا ز دم او

دلهای خدایی همه بیت الحرم او

اوصاف همه خلق جهان است کم او

 

ای جان همه عالم و آدم به فدایش

زیبد که ببینیم و بخوانیم رضایش

 

حرزی که بُد از مادر او چون دُرِ مکنون

بخشید ز لطف و کرم خویش به مأمون

مأمون شد از این جود و جوانمردی ممنون

اوصاف کمالش ز حساب آمده بیرون

 

پیداست چو خورشید صفت‌های خدایش

ما را نرسد تا که بگوییم ثنایش

 

والله قسم فوق مقام است مقامش

پیغامبران یکسره خوانند امامش

آرام دل و جان کلیم است کلامش

از هشت پدر، وز سه پسر باد سلامش

 

این ضامن خلق این پسر ضامن آهوست

این مظهر حق صدر نشین حرم هوست

 

ای اهل کرم را عطش چشمه‌ی جودت

سر تا به قدم آیه‌ی تطهیر وجودت

بالید به خود سجده به هنگام سجودت

از ما صلوات و ز خداوند درودت

 

ما سائل و آقایی و لطف و کرم از توست

دل را نگشودیم به غیر، این حرم از توست

 

ای علم تو چون علم خدا نامتناهی

در موسم طفلیتت به تو فیق الهی

دادی خبر از جَوّ و هوا وُ یَم و ماهی

دشمن به کمالات تو داده است گواهی

 

وقت سُخنت آمده دانش به تلاطم

دریا شده در قطره‌ای از علم شما گم

 

در ملک خدا مطلع الانوار شمایید

دست کرم خالق دادار شمایید

روشنگر چشم و دل بیدار شمایید

ما دایره و نقطه‌ی پرگار شمایید

 

والله قسم مِهر شما آب حیات است

هرکس به شما دست دهد اهل نجات است

 

بی مهر شما نخل عمل را ثمری نیست

بی سوز شما سینه‌ی ما را شرری نیست

جز کوی شما در همه عالم خبری نیست

جز باب عنایات شما هیچ دری نیست

 

ما مهر شما را به دو عالم نفروشیم

یک چشم زدن هم ز شما چشم نپوشیم

 

پیداست در آیینه‌ی تو روی محمد

ریحانه‌ی ریحانه وُ بوی تو محمد

خَلْقِ تو وُ خُلْقِ تو وُ خوی تو محمد

پیداست در آیینه‌ی تو روی محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

در چشم رضا روی تو آیینه‌ی احمد

لبخند زد و نام تو بگذاشت محمّد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

من قطره که افتاده به دامان یم توست

هر سو که نهم روی دلم در حرم توست

در حشر همه دار و ندارم کرَم توست

هر بیت مرا نفخه‌ای از فیضِ دَمِ توست

 

بی‌مهر تو «میثم» دهنش باز نگردد

هرگز به زبانش سخن آغاز نگردد

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

از قلب من

 

تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید

هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید

 

بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم

پیوسته از لبم جان جای سخن برآید

 

از بی‌وفایی یار، این بود قسمت من

من گریه‌کن بمیرم، او خنده‌زن برآید

 

دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم

ای مرگ همتی کن تا جان ز تن برآید

 

امروز بین حجره، فردا کنار کوچه

فریاد غربت من از این بدن برآید

 

نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من

هم ساختن به آتش، هم سوختن بر‌آید

 

از بس که رفتم از تاب، از بس که گشته‌ام آب

فریاد آه آهم از پیرهن بر‌آید

 

جا دارد از غم من هنگام دفن این تن

خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

لب می‌زند که مادر خود را صدا کند

 

لب می‌زند که مادر خود را صدا کند

یا حقِّ واژه‌ی جگرم را ادا کند

 

او ناله می‌زند جگرم سوخت، هیچ کس

گویا قرار نیست به او اعتنا کند

 

می‌خندد اُمِّ فَضْل به همراه عدّه‌ای

تا خون به قلب حضرت اِبْنُ ٱلرِّضا کند

 

یک ظرف آب ریخت روی زمین پیش او

نگذاشت تا کسی به لبش آشنا کند

 

در حُجره دست و پا زدنش یک بهانه بود

تا روضه‌ای برای خودش دست و پا کند

 

می‌خواست با خیالِ غمِ جَدِّ بی‌کفن

آن حجره‌ی ستم زده را کربلا کند

 

وای از دقایقی که به گودال یک نفر

بالای سر رسید که سر را جدا  کند

 

باید عقیله بعدِ برادر در آن میان

فکری به حال سوختن بچه‌ها کند

 

حالا غروب یک نفس افتاد به خواهری

لب می‌زند که مادر خود را صدا کند

 

 

مسعود اصلانی



[ یک شنبه 21 مرداد 1397  ] [ 12:51 PM ] [ KuoroshSS ]

تو خود جوادی و همه عالم گدای تو

 

ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو

هفت آسمان صحیفه‌ی مدح و ثنای تو

چشم رضا به ماه رخ دلربای تو

چشم فرشتگان خدا جای پای تو

دل‌های عارفان حرم با صفای تو

 

تو خود جوادی و همه عالم گدای تو

 

دست گدایی همه عالم به سوی تو

دل برده از امام رضا ماه روی تو

پیشانی ملائکه بر خاک کوی تو

جام بهشتیان همه پر از سبوی تو

ذکر خوش امام رضا گفتگوی تو

 

زیبد که او هماره بگوید ثنای تو

 

بسم الله صحیفه‌ی دل‌هاست نام تو

خیل ملک ستاده به عرض سلام تو

عالم رهین کثرت جود مدام تو

بالاتر از ثنای خلایق مقام تو

نور است همچو آیه‌ی قرآن کلام تو

 

روید مسیح از نفس جانفزای تو

 

وابسته بر وجود تو این عالم وجود

آرند جن و انس به خاک درت سجود

مشهور در میان امامان شدی به جود

بر جود و بر قیام و قعودت همه درود

آیات غیب را رخ نورانی‌ات شهود

 

وجه خداست روی محمّد نمای تو

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تو بضعه‌ی امام رضا نجل حیدری

سر تا قدم پیمبر و زهرا و حیدری

چشم و چراغ زاده‌ی موسی بن جعفری

ابن الرضای اول آل پیمبری

از هرچه گفته‌اند و نگفتند برتری

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

گوهر چه قابل است که ریزم به پای تو

 

جز تو که خصم گشته ز جود تو بهره‌بر

کی داده حرز فاطمه بر قاتل پدر

جایی که می‌کنی تو به دشمن چنین نظر

باور نمی‌کنم که برانی مرا ز در

از من اگر چه نیست کسی رو سیاه‌تر

 

دارم امید بر تو وُ لطف و عطای تو

 

مأمون به پیش علم و کمال تو شد حقیر

افتاد در حقارت و افکند سر به زیر

«یَحْیَی بْنِ اَکْثَم» آمده در محضرت اسیر

با آنکه در مدارج تعلیم گشته پیر

در محضر تو کم بود از کودک و صغیر

 

شد محو علم و دانش بی‌انتهای تو

 

ما مُورِ کوچک و تو سلیمان عالمی

جان امام هشتم و جانان عالمی

مدفون به کاظمینی و سلطان عالمی

ماه رضا و مهر فروزان عالمی

در هر قدم نثار رهت جان عالمی

 

جان چیست تا کنند خلایق فدای تو

 

یک عمر بوده آتش غم شمع محفلت

مأمون هزار مرتبه خون ریخت در دلت

دردا که یار جانی تو گشت قاتلت

حل شد به زهر، عاقبت کار، مشکلت

بودی جوان و قتلگهت گشت منزلت

 

خاموش گشت زمزمه‌های دعای تو

 

در بین حجره سوختی و دست و پا زدی

وز سوز سینه‌ ناله‌ی واغربتا زدی

با کام تشنه مادر خود را صدا زدی

وز سوز ناله شعله به ارض و سما زدی

فریاد بهر تشنه لب کربلا زدی

 

بر عرش رفت ناله‌ی واویلتای تو

 

هرچند هیچ کس ز غمت با خبر نبود

دیگر سرت به نوک نی و طشت زر نبود

در قلب داغدار تو داغ پسر نبود

لب‌هایت از حسین دگر تشنه‌تر نبود

دیگر به سنگ ماه جمالت سپر نبود

سلام الله علیه

جاری نگشت خون به رخ دلربای تو

 

تا دور چرخ فصل خزان دارد و بهار

روزی چو روز جد تو نبود به روزگار

" روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار "

«میثم» بیار در غم او چشم اشکبار

 

کن گریه تا که سیل شود اشک‌های تو

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ شنبه 20 مرداد 1397  ] [ 9:54 PM ] [ KuoroshSS ]

آنانکه پی کاسبی رزق حلالند

 

آنانکه پیِ کاسبیِ رزقِ حلالند

تا روز قیامت درِ این خانه وبالند

باید که سرِ سجده به  این خاک بمالند

اینها، همه سرچشمه‌ی آن آب زلالند

 

ما را که سلوک علی و آل (علیهم السلام) مرام است

رزقی به جز از سفره‌ی ارباب حرام است

 

ذِکْرُ اللهِ ما می‌شود این یادِ ائمه

این مجلس و این لطف خداداد ائمه

هستیم به یاری و در امداد ائمه

در حزن و غم و شادی و میلاد ائمه

 

این کف زدن و سینه زنی جوهر دین است

عَجِّلْ لِوَلِیِّ ٱلْفَرَجِ شیعه همین است

 

ای منتظران مقدم موعود، مبارک

در مجلستان عطر خوش عود، مبارک

میلاد کرم، لطف و عطا، جود، مبارک

از بس که شد این فاطمهْ مولود، مبارک

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستوع فیها بعدد ما احاط به علمک

از دست علی هرچه گدا تاج گرفتند

در عرش ملائک همه معراج گرفتند

 

عالم همه پست و پسر فاطمه بالاست

یک عمر شدم نوکرش، آنقدر که آقاست

از نسل علی و نوه‌ی حضرت موسی ست

مولام رضا، او علیِ اکبرِ مولاست

 

اسفند بپاشید، سرِ آتشِ ایمان

او آمده تا کور کند چشم حسودان

 

روئید ز لبهای علی اکبریش گل

چیدند ملائک ز رخ دلبریش گل

از لعل مناجاتی پیغمبریش گل

از سمت پدر گل، نسب مادریش گل

 

به به! چه گلی آمده در خاطر این باغ

قنداقه‌ی گلپوش شده قبله‌ی عشاق

 

او عبد خدا بود، در این باره سخن گفت

لٰاحَوْلَ وَ لا ... خواند و به گهواره سخن گفت

پر نور شد آن خانه، چو مه پاره سخن گفت

با هر دل بیچاره‌ی آواره سخن گفت

 

تنها نه به هر مفلس در بند جوادم

حتّیٰ به امامانِ خداوند جوادم

 

خوب است ز قنداقه‌ی او توشه بگیریم

از مزرعه‌ی صورت او خوشه بگیریم

فیض حرم صاحب شش گوشه بگیریم

روی قدمش سر بگذاریم و بمیریم

 

چون مرگ به روی قدمش عینِ حیات است

او منبع جود است و دلیلُ ٱلْبرکات است

 

والله بنی فاطمه سرمایه‌ی دینند

هم سایه‌ی حقّند و هم سایه نشینند

فردوس خدایند و بهشتند و برینند

ما رعیت و اینان همه اربابترینند

 

این ها سرشاخه رطب کال ندارند

اولاد علی طفل و کهنسال ندارند

 

او کودکِ ارباب ولی شیخُ ٱلْأئمه است

دشمن شده از جام می معرفتش مست

خوردند بزرگان همه در بحث به بن بست

پیش پسر شاه خراسان شده‌اند پست

 

در محضر او اوج نشینان همه پستند

محکوم به درماندگی و عجز و شکستند

 

در وادی دل، وجه خدا کیست به جز او

دروازه و مفتاح دعا کیست به جز او

إبْنُ ٱلْکرَم و إبْنِ سخا کیست به جز او

إبْنِ علی و إبْنِ رضا کیست به جز او

 

او إبْنِ علی، إبْنِ علی، إبْنِ علی‌هاست

آری نهمین معجزه‌ی حضرت زهراست

 

او کارگشای گره روز معاد است

سرچشمه‌ی جود است و جواد است و جواد است

بر سفره‌ی او رزق خداداد زیاد است

از آمدن إبْنِ رضا، فاطمه شاد است

 

ما سایه نشین کرم إبْنِ رضاییم

مشتاق طواف حرم إبْنِ رضاییم

 

باید که بسازیم دوباره حرمش را

بر عرش رسانیم شکوه علمش را

چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را

در روضه بمیریم غم سن کمش را

 

مداح فلک در غم او زمزمه دارد

او ارثیه‌ی عمر کم از فاطمه دارد

 

امیر عظیمی



[ چهارشنبه 8 فروردین 1397  ] [ 7:46 AM ] [ KuoroshSS ]

باران زده بر کوچه‌ی احساس من انگار

 

باران زده بر کوچه‌ی احساس من انگار

سرشار طراوت شده این جان و تن انگار

مبهوت شده آینه در خویشتن انگار

خورشید  به وصفت شده گرم سخن انگار

 

از شوق تماشای تو عالم هیجانی ست

حتی به سر پیر خرد شور جوانی ست

 

در آرزوی وا شدن غنچه‌ی دلدار

لبخند به روی همه .. آزاد و گرفتار

خوشبختی یاران شده در آینه تکرار

کم نیست غم دل، ولی انگار نه انگار

 

این جام برای نهمین مرتبه پر شد

کشکول قلندر صفتان یک‌شبه پر شد

 

مولای من! ای گرمی بازار جوان‌ها

ای شیفته‌ی سروری تو دل و جان‌ها

در طول زمان، طول زمان، طول زمان‌ها

هی زخم زبان، زخم زبان، زخم زبان‌ها

 

گفتند که مقطوع شده نسل امامت

اما لقب «شمس نهم» خورده به نامت

 

ای آینه‌ی عاشقی ضامن آهو

برده دل دین از همه آن طاق دو ابرو

گل‌نغمه‌ی محراب تو «یا مُبْدِئُ» «یا هو»

بر پای تو افتاده دل خلق ز هر سو

 

علم و کرم و فضل تو ره یافتنی نیست

در بخشش و احسان تو حرف و سخنی نیست

 

آتشکده‌ی عشق منی، ای نهمین نور

با تو بدهد بر همه افلاک، زمین نور

خورشید فرو رفته در اندیشه‌ی این نور

نامیده تو را آینه «خوش جلوه‌ترین نور»

 

عنوان ولیعهدی سلطان، فقط از توست

بر تخت سخن، کام دُرْافشان، فقط از توست

 

ما شیعه و چون موج به دریات خروشان

در تشنگی چشمه‌ی چشمان تو جوشان

در گوشه‌ی میخانه ز ما چشم مپوشان

از باده‌ی عرفان قدحی چند بنوشان

 

گشتیم و ندیدیم شبیه تو مُرادی

حقّا چه کریمی، چه امامی، چه جوادی

 

از تیره‌ی سلمانم و از نسل غدیرم

کشته ست مرا شوق حریمت، بپذیرم

بگذار تو را سخت در آغوش بگیرم

در شعله‌ات ای شمع، چو پروانه بمیرم

 

ای مایه‌ی آرامش خورشید خراسان

امشب شب عشق است، ز ما چشم مپوشان

 

سیّد محمّد بابامیری



[ چهارشنبه 8 فروردین 1397  ] [ 7:04 AM ] [ KuoroshSS ]

بر روشنی چشم پیمبر صلوات

 

 

بر روشنی چشم پیمبر صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بر آینه‌ی جمال حیدر صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

میلاد جواد، مظهر جود و سخاست

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

نذر قدمش، بخوان مکرّر صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 



[ چهارشنبه 8 فروردین 1397  ] [ 6:42 AM ] [ KuoroshSS ]

جمال ملکوتی

 

باز بر نخل امامت ثمری داده خدا

آسمان عظمت را قمری داده خدا

 

در بهاری همه زیبایی و امید و صفا

گلشن مهر و وفا را ثمری داده خدا

 

دهم ماه رجب، لیله‌ی قدر دل ماست

وه بر این شب چه مبارک سحری داده خدا

 

شب قدر است بخوان سوره‌ی کوثر زیرا

به رضا کوثر و قدر دگری داده خدا

 

به جهان بشریت ز حریم ملکوت

با جمال ملکوتی بشری داده خدا

 

تا که در بادیه‌ی عشق توقف نکند

باز این قافله را، راهبری داده خدا

 

اولیا جمله جوادند، ولیکن ز جواد

جود را جلوه‌ی تابنده‌تری داده خدا

 

سیّد رضا مؤیّد



[ دوشنبه 6 فروردین 1397  ] [ 7:01 PM ] [ KuoroshSS ]