و بکم علمنا الله

 

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد

نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد

 

ماه اگر - ذکر به لب -  گِرد زمین می‌چرخید

صورت ماه تو را داشت زیارت می‌کرد

 

دهمین بار «هُوَ الحق» متجلّی شده بود

چارمین بار علی بود امامت می‌کرد

 

درد را نسخه‌ی خال تو شفا می‌بخشید

عاشقان را دل نرم تو شفاعت می‌کرد

 

« وَ بِکُم عَلَّمَنَا الله » تو می‌خواندی و .. آه!

آه از آن شهر که بی‌قبله عبادت می‌کرد

 

جامعه حرف دلت را که به خود باخته بود

« طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد »

 

متوکّل به تماشای شرابت آورد

به دل مست تو از بس که حسادت می‌کرد

 

و نفهمید که مستی اثری بود که داشت

با طلوع تو به هر ذرّه سرایت می‌کرد

 

کوه هر صبح به صبر تو سلامی می‌داد

ماه هر شب به رُخت عرض ارادت می‌کرد

 

رِی پُر از عطر سخن‌های تو می‌شد وقتی،

سیّد عارف ری، از تو روایت می‌کرد

 

« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر »

وقتی از پنجره‌ی شعر صدایت می‌کرد

 

 

قاسم صرّافان



[ یک شنبه 25 آبان 1393  ] [ 5:45 PM ] [ KuoroshSS ]

دهمین مسند نشین

 

کیستم من شاهکار مُلْکِ ذات کبریایم

دهمین مَسْنَد نشین از بعدِ ختمُ ٱلْانبیایم

 

گوهری ارزنده از گنجینه‌ی جود جوادم

نهمین فرزند دلبند علی مرتضایم

 

مصرعی از شعر ناب عصمت کبرای حقم

هشتمین پرورده‌ی ایمان و صبر مجتبایم

 

پاسدار پرچم پُر افتخار حق پرستی

هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم

 

در عبادت فارغُ ٱلتحصیل درس عابدینم

ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم

 

دُرِّ نایابی ز بحر دانشِ بحرُ ٱلْعلومم

پنجمین گنجینه‌ی اسرار کُلِّ ماسوایم

 

صادق آل نبی را وارث فقه و اصولم

چارمین استاد دانشگاه تکوین ولایم

 

وارث موسی بن جعفر در مسیر پایداری

سومین نور دل آن پیشوای مقتدایم

 

محور چرخ زمانم، حجّت روی زمینم

دومین گل از گلستان علی موسی الرضایم

 

در مسیر حق پرستی بعد آباء گرامم

اوّلین هادی خلق از بعدِ مِصباحُ ٱلْهُدایم

 

در شجاعت بی‌قرینم، در سخاوت بی‌نظیرم

حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم

 

من وصیّم، من ولیمّ، من نقیّم، من سخیّم

زانکه همنام علی معنی های هَلْ اَتایم

 

آیه‌ی تطهیر را مصداق و از امر الهی

آیه‌ای از شاخسارِ نصِّ نُونِ اِنَّمایم

 

غم مخور «ژولیده» فردا پای میزان عدالت

شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

ژولیده نیشابوری



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

ای نجل جواد ابن رضا حضرت هادی

 

ای نَجْلِ جواد، ابن رضا، حضرت هادی

بگرفته حَسَن بر تو عزا، حضرت هادی

 

یک عمر ستم دیده ز جور متوکّل

در آینه‌ی صبح و مَسا، حضرت هادی

 

دل سوخته از طعنه و از زخم زبان‌ها

خونین جگر از زهر جفا، حضرت هادی

 

بردند همان شب که سوی بزم شرابت

چون از تو نکردند حیا، حضرت هادی

 

افسوس که کشتند تو را از ره بیداد

بی جرم و گنه، قوم دغا، حضرت هادی

 

افسوس، به جور از حرم مادر و جدّت

گشتی تو غریبانه جدا، حضرت هادی

 

کس از غم ناگفته‌ات ای یوسف زهرا

آگاه نشد غیر خدا، حضرت هادی

 

کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟

ای جان جهانت به فدا، حضرت هادی

 

بزمِ مِی و  خونِ دل و  حبسِ ستم و  زهر

حقّ تو عجب گشت ادا، حضرت هادی

 

در ماتم تو ای خَلَفِ پاکِ پیمبر

شد سامره چون کرب و بلا، حضرت هادی

 

«میثم» به تو وُ غربتِ تو اشک فشاند

ای کشته‌ی بی جرم و خطا، حضرت هادی

اللهم صل علی فاطمة  ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

آتش زهر اثر تا به دل و جانش کرد

 

آتش زهر اثر تا به دل و جانش کرد

باز هم یاد حسین و لب عطشانش کرد

 

جگرش سوخت و  از زهر ولی شِکوه نکرد

مِنّتش داشت  که بر فاطمه مهمانش کرد

 

خوش به حالش روی دامان پسر جان می‌داد

غم دور از وطنی گرچه پریشانش کرد

 

نه کسی آمد و با نیزه به پهلویش زد

نه کسی بی‌ادبی با تن بی‌جانش کرد

 

بدنش آب شد از زهر  ولی سالم بود

نه کسی  سر زِ تنش برد، نه عریانش کرد

 

نه غم اهل حرم داشت به وقت رفتن

نه کسی بعدْ  جسارت به عزیزانش کرد

 

پسرش  گریه کنان  پیرهنش پاره نمود

کی دگر کَعْبِ نِیْ از گریه پشیمانش کرد

 

نیمه‌ی شب  که در آن بزم شرابش بردند

یاد از بزم یزید و  سَرِ مهمانش کرد

 

خیزران و سر شاه شهدا واویلا

خواهرش دید چِها با لب و دندانش کرد

 

زینبی که همه جا مثل علی صبر نمود

عاقبت  چوب جفا پاره گریبانش کرد

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

عبدالحسین میرزایی



[ یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ] [ 8:35 PM ] [ KuoroshSS ]

آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پدید

 

آفتابِ عزّت از عرشِ جلال آمد پدید

روز عید شادمانی را هلال آمد پدید

 

آفتابِ فضل، تابان گشت از کوهِ شُکوه

ظلمت شب‌های هجران را وصال آمد پدید

 

روز، روزِ شادی و وقت نشاط آمد از آنک

بهترینِ روزهای ماه و سال آمد پدید

 

اختری گردید از بُرج ولایت جلوگر

کز جمالش آیتی فرخنده فال آمد پدید

 

آسمانِ عِلم را تابنده ماه آمد عیان

گُلسِتانِ شرع را خُرّم نهال آمد پدید

 

در سپهر عِزّ و شوکت آفتاب آمد فراز

بر هُمای دین و دانش پَرّ و بال آمد پدید

 

دشمنان را مایه‌ی درد و اَلَم شد آشکار

دوستان را دافع رنج و ملال آمد پدید

 

ای مسلمان! دیده‌ات روشن که از لطف خدا

هادِیُ ٱلْاُمَّه، شهِ احمدْ خِصال آمد پدید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عشق و دل را موجبات اتّحاد آمد عیان

جان و تن را موجبات اتّصال آمد پدید

 

رُکن دین، بَحر سَخا، غِیث کَرَم، غوث اُمَم

نورِ حقّ، شمسُ ٱلضُّحیٰ، فَصْلُ ٱلْکمال آمد پدید

 

عالمی فضل و تعالی، قُلْزُمی عِلم و کمال

بر سَریر جاه و اورنگِ جلال آمد پدید

 

شوکت و جاه و سعادت را محیط آمد عیان

حِکمت و عِلم و فضیلت را جمال آمد پدید

 

جلوه‌ی دیگر به خود بگرفت عالم بهر آنک

بر رُخ زیبای خِلقت خطّ و خال آمد پدید

 

هرچه خواهی از خدا، «طائی» بخواه امروز چون

بهر حاجت خواستن  نیکو مَجال آمد پدید

 

 

طائی شمیرانی



[ دوشنبه 5 شهریور 1397  ] [ 9:11 PM ] [ KuoroshSS ]

شمع جمع شبستان

 

فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادی

که هر کجا رود افتد به دام صیّادی

 

به دانه‌ای، دُرِ یکدانه می‌دهد بر باد

نه گوش هوش و نه چشمِ بصیرِ نقّادی

 

چنان اسیر هویٰ و هوس شدم که نپرس

نه حالِ نغمه سرایی نه طبعِ وقّادی

 

دلا! دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر

مدار از همه عالم امید امدادی

 

مگر ز قبله‌ی حاجات و کعبه‌ی مقصود

مَلاذِ حاضر و بادی، علیُّ نِ ٱلْهادی (علیه السلام)

 

محیط کون و مکان، نقطه‌ی بصیر وجود

مدار عالم امکان، مجرّد و مادی

 

شها! تو شاهدِ میقاتِ « لیٖ مَعَ ٱللهی »

تو شمعِ جمعِ شبستانِ مُلکِ ایجادی

 

صحیفه‌ی ملکوتی و نسخه‌ی لاهوت

ولیِّ عرصه‌ی ناسوت بهر ارشادی

 

مقام باطن ذات تو قاب قوسین است

به ظاهر ارچه در این خاکدانِ اجسادی

 

کشیدی از متوکّل شدائدی که به دهر

ندیده دیده‌ی گردون ز هیچ شدّادی

 

گهی به برکه‌ی درّندگان، گهی زندان

گهی به بزم می و سازِ باغیِ عادی

 

تو شاه یکّه سواران دشت توحیدی

اگر پیاده روان در رکابِ إِلْحادیٖ

 

ز سوز زهر و بلاهای دهر، جان تو سوخت

که بر طریقه‌ی آباء و رسم اجدادی

 

آیة الله غِرَوی اصفهانی (کمپانی) رحمة الله علیه


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 1 فروردین 1397  ] [ 8:48 AM ] [ KuoroshSS ]

سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را

 

گرفته جان، نفَسم در ثنای حضرت هادی (علیه السلام)

دُرِ سخن بفشانم به پای حضرت هادی(علیه السلام)

 

نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم

که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی(علیه السلام)

 

صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا

صفاست در حرم با صفای حضرت هادی(علیه السلام)

 

مقربان الهی، فرشتگان بهشتی

کشند منّت و عطای حضرت هادی(علیه السلام)

 

ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم

شود زیارت صحن  و سرای حضرت هادی(علیه السلام)

 

درندگان زمین التجا برند به سویش

پرندگان هوا در هوای حضرت هادی(علیه السلام)

 

اگر به سامره‌ام اوفتد گذر، سر و جان را

کنم نثار به گنبدْ نمای حضرت هادی(علیه السلام)

 

دلم که درد گناهش به احتضار کشانده

پناه برده به دار الشفای حضرت هادی(علیه السلام)

 

مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش

که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی(علیه السلام)

 

دهد به روح لطیف مَلک، صفا و طراوت

ملاحت سخن دلربای حضرت هادی(علیه السلام)

 

به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید

نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی(علیه السلام)

 

به عمرِ دهر، گر مرا دهند عمر، نیرزد

به لحظه‌ای که کنم جان فدای حضرت هادی(علیه السلام)

 

به تیرگی نبری روی و راهِ خود نکنی گم

هدایت است به ظلِّ لوای حضرت هادی(علیه السلام)

 

بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی

به ارزش سخن دلربای حضرت هادی(علیه السلام)

 

مرا رضایت ابنُ ٱلرِّضا خوش است که دائم

بوَد رضای خدا در رضای حضرت هادی(علیه السلام)

 

هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل

که بود در پی جور و جفای حضرت هادی(علیه السلام)

 

به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را

نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی(علیه السلام)

 

گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن

چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی(علیه السلام)

 

چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش

گرفت شعله ز سر تا به پای حضرت هادی(علیه السلام)

 

نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی

جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی(علیه السلام)

 

چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش

که گشته فاطمه (سلام الله علیها) صاحب عزای حضرت هادی(علیه السلام)

 

غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدش

زمین سامره شد کربلای حضرت هادی(علیه السلام)

 

سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را

که شد خموش صدای دعای حضرت هادی(علیه السلام)

 

شراره سر کشد از بیت بیت تو«میثم»

تویی زبان غم و دردهای حضرت هادی(علیه السلام)

 

غلامرضا سازگار (میثم)



[ سه شنبه 29 اسفند 1396  ] [ 7:18 PM ] [ KuoroshSS ]

سر شوریده، دل بی‌سر و سامان داریم

 

سر شوریده، دل بی‌سر و سامان داریم

از دل سوختگان شمع شبستان داریم

 

به هوای تو بمیریم اگر صدها بار

باز هم در هوس دادن جان، جان داریم

 

خط به خط چشم تو، ابروی تو،  اعجاز خداست

ما به آیات اشارات تو ایمان داریم

 

خنده و گریه عشّاق ز جای دگر است

عجبا دیده‌ی گریان، لب خندان داریم

 

ای جگر گوشه‌ی دلبندِ مُعینُ ٱلضُّعفا

دولت عشق تو از شاه خراسان داریم

 

غیرت شیعه همین جاست در آب و گل ما

به دعای خود زهراست (سلام الله علیها) که ایران داریم

 

 

هر کجا نام شما هست همان کشور ماست

مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خدا مادر ماست

 

شُکر این مادری و مِهر خدادادی را

یاد دادند به ما نغمه‌ی یا هادی (علیه السلام) را

 

با توسّل به تو مشمول عنایت شده‌ایم

ما به دست کلمات تو هدایت شده‌ایم

 

ای به مانند علی (علیه السلام) جاذبه و دافعه‌ات

چارده آینه جمع آمده در جامعه‌ات

 

چارده نور در این آینه بندان داریم

چهارده بار در این جامعه قرآن داریم

 

چهارده جام مِی و ساقی کوثر ساقی ست

چهارده قرن گذشته است کلامت باقی ست

 

شور تو کرده به پا در دل ما هنگامه

می‌رسد دست به دست از تو زیارت نامه

 

وقت پابوس زیارت به زیارت هستی

در زیارات عبارت به عبارت هستی

 

این تو هستی که همیشه همه جا با مایی

مشهد و سامره و کرب و بلا با مایی

 

حیف من قدر تو را خوب نمی‌دانم حیف

بازهم جامعه را خوب نمی‌خوانم حیف

 

 

شب قدر است که میقات تو را می‌فهمد

مَطْلَعُ ٱلْفجر مناجات تو را می‌فهمد

 

تو مسیحی که به تصویر دمیدی جان را

شیر در پرده اشارات تو را می‌فهمد

 

شاهد شأن رفیع تو شهید است شهید

إبْنِ سِکّیت مقامات تو را می‌فهمد

 

پر شد از کاسه‌ی تو کیسه‌ی زندان بانت

دشمنت نیز کرامات تو را می‌فهمد

 

درک تنهایی تو بر احدی آسان نیست

سامرا سخت مصیبات تو را می‌فهمد

 

 

بارها بر جگرت داغ مصیبت زده‌اند

سوره‌ی نور، چگونه  به تو تهمت زده‌اند؟

 

شأن تو افضل بر ناقه‌ی صالح (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) بوده ست

چه کسی دست به تحقیر شما آلوده ست

 

وای بر من که شما را به عتاب آوردند

محضر آیه‌ی تطهیر شراب آوردند

 

وای بر من که به این حال خراب افتادم

یاد زینب (سلام الله علیها) وسط بزم شراب افتادم

 

خیزران در کف یک مست فقط می‌چرخید

آن لب خشک به یک ضربه فقط می‌پاشید

 

چوب نزدیک شد و قسمت زینب (سلام الله علیها) شد آه

گفت: لٰاحَوْلَ وَلٰاقُوَّةَ إِلّٰا بِٱلله

 

مهدی زنگنه



[ جمعه 25 اسفند 1396  ] [ 9:21 AM ] [ KuoroshSS ]