| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
صراط مستقیم
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 وقتى سخن از راه راست است، راه‏هاى غیر مستقیم هم مطرح مى‏شود. اگر شناختى به این «بیراهه»ها پیدا كنیم، «راه» را هم بهتر خواهیم شناخت. فهرستى از راه‏هاى غیر مستقیم از این قرار است:
 راه‏هاى غیر مستقیم‏
 1- راه هوس‏ها، كه هنگام غضب و شهوت و طوفان غرائز پیش مى‏آید.
 2- راه هوس‏هاى دیگران.
 3- راه افراط و تفریطها و یكسونگرى‏ها.
 4- راه وسوسه‏هاى شیطانى و جلوه‏هاى آن.
 5 - راه طاغوت‏ها، كه انسان‏ها را با تهدید و تطمیع، به آن مى‏كشند.
 6- راه دنیاطلبى، كه انسان بخاطر مال و مقام، به فكر راضى كردن   این و آن افتد.
 7- راه‏هاى بدون برهان و منطق و بر اساس موج و جوّ كاذب.
 8 - راهى كه انسان، بى فكر و مشورت و تجربه برگزیده است.
 9- راهى كه روندگان را به هلاكت كشانده است (راه‏مغضوبان وگمراهان)
 10- راه سلیقه‏ها و آراء شخصى و عادت‏هاى نابجا.

 پس راه مستقیم كدام است؟
 راه خدا: «إِنَّ رَبّى عَلَى صَرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ»(316)
 راه انبیاء: «إِنَّكَ عَلَى‏ صِرَطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(317)
 راه عبودیت و پرستش: «وَأَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(318)
 راه رهبران معصوم: امام صادق علیه السلام فرمودند: «واللّه نحنُ الصّراطُ  المُستَقیم»(319)
 راه پیوند وتمسّك به خدا وقانون او: «وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ»(320)

 چند تذكّر
 1- راه مستقیم، نسبت به اشخاص، زمان‏ها و شرایط مختلف، گاهى متفاوت مى‏شود. یكجا سكوت است، گاهى فریاد. گاهى بذل مال است، گاهى نثارجان، براى كسى تحصیل است، براى دیگرى كار و... (البته نباید این سخن دستاویز فرار از مسئولیت‏هاى دینى و اجتماعى براى رفاه‏طلبان شود)
 2- آنان كه در صراط مستقیمند و از شرایط و امكانات ویژه‏اى برخوردارند، نباید دیگران را (كه آنها هم در راه خدا، كار دیگرى مى‏كنند) مورد انتقاد و عیبجویى قرار دهند. چرا كه راه‏هاى رسیدن به رضاى خدا بسیار است و درجات اعمال افراد، متفاوت مى‏باشد و چه بسا همه، زیر یك پرچم، با مركب‏هاى مختلف، صراط مستقیم را طى كنند.
 3- بودن در صراط مستقیم، اگر مهمّ است، مهم‏تر از آن، استمرار حركت در راه راست است. زیرا انسان‏ها در معرض لغزش و انحرافند و در حدیثى از على علیه السلام در معناى این آیه، آمده كه یعنى: آینده عمر ما را نیز، راه مستقیم قرار بده.(321)
 4- انسان در عالیترین درجه تكامل (حتى عصمت هم) باید از خداوند، راه مستقیم را بطلبد، زیرا این راه، داراى درجاتى است و مثل نور و علم و حركت، قابل تكامل و افزایش است. قرآن در مورد هدایت افزون‏تر براى هدایت یافتگان، مى‏فرماید: «وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْاْ هُدىً»(322)
 و در اوّل دعاى مكارم‏الاخلاق هم، امام سجاد علیه السلام از خداوند مى‏طلبد كه ایمان ویقین وخواسته وهدف را به كاملترین و عالیترین نوع و درجه برساند.
 5 - تشخیص صراط مستقیم دشوار است و حركت در آن، همچون عبور از راهى باریك و لغزنده و باریك‏تر از مو و برنده‏تر از شمشیر است. بیشتر مردم، یا در تشخیص آن دچار گمراهى مى‏شوند، یا در پیمودن آن، به انحراف كشیده مى‏شوند. یكى در عقاید، منحرف مى‏شود، دیگرى در عمل، بیراهه مى‏رود. یكى «جبرى» مى‏شود، دیگرى «تفویضى» مى‏گردد، یكى از رهبران معصوم را تا حد خدایى بالا مى‏برد و غلّو مى‏كند،(323) یكى آنان را در حدّ انسان‏هاى عادى و حتى مجنون و ساحر مى‏شمارد.
 یكى زیارت امامان و شهیدان را شرك مى‏داند.(324) دیگرى حتّى به درخت و سیمان، ریسمان مى‏بندد و حاجت مى‏طلبد، یكى در دنیا غرق مى‏شود، دیگرى رهبانیّت برمى‏گزیند. یكى آنقدر خرج مى‏كند كه خود، به فقر گرفتار مى‏شود، دیگرى دچار بخل مى‏گردد. یكى از فرط غیرت، حتّى نام همسرش را نمى‏برد، دیگرى زنش را بى حجاب به خیابان مى‏فرستد.
 اسلام، مردم را به راه راست و صراط مستقیم دعوت مى‏كند، كه راهى میانه و طریق وسط و اعتدال در همه امور است، حتى در مورد عبادت هم، در احادیث، بابى تحت عنوان «الاقتصاد فى‏العباده» (میانه‏روى در عبادت) مطرح است.

 316) هود، آیه 56.
317) زخرف، آیه 43.
318) یس، 62.
319) نورالثقلین، ج 1، ص 17.
320) آل عمران، آیه 101.
321) تفسیر نمونه، به نقل از تفسیر صافى.
322) مریم، آیه 76.
323) مثل آنان كه حضرت عیسى علیه السلام و حضرت على علیه السلام را خدا مى‏دانند.
324) همچون وهابى‏ها.



:: ادامه مطلب
سوره حمد
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

در هر نمازى، خواندن سوره حمد، ضرورى است. سوره‏اى كه مشتمل بر حمد خداوند بر نعمت‏هاى اوست. و بیان اوصاف پروردگار، و حاكمیّت او در روز قیامت، و هدایت‏طلبى از اوست، براى گام زدن در «راه راست». اینك به بیان نكاتى پیرامون فرازهاى این سوره مى‏ پردازیم:
    «بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ»
 با نام و یارى خداى بخشنده و مهربان، شروع مى‏كنیم:
 خدایى كه لطفش به همه است، مهرش همگانى و همیشگى است. دیگران، یا لطفى ندارند، یا همیشه ندارند، یا به همه ندارند، یا هدفشان مهربانى نیست. ولى خداوند، حتى آفریدنش بر اساس لطف و مهربانى است: «إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ»(293) اگر برخى مشمول رحمت پروردگار نمى‏شوند، بستگى به خودشان دارد.
 اگر آب دریا به توپى نفوذ نكرد، دریا تقصیرى ندارد، توپ، دربسته است.
 اگر نور خورشید، از دیوراى عبور نكرد، بخاطر عدم قابلیّت دیوار است نه نور.
 رحمت الهى گسترده است، ولى گاهى كسانى با كار و فكر باطل خود، رحمت را به روى خود مى‏بندند.
 بسم الله در اوّل هر كار، رمز عشق به خدا و توكّل بر او و استمداد از او و وابستگى به اوست.
 بسم الله، چنگ زدن و اعتصام، به نام الهام بخش خداوند، و گریز از وسوسه‏هاى شیطان است.
 بسم الله، در رأس تمام كتاب‏هاى آسمانى بوده،(294) و پیامبران نیز، شروع كارشان به نام اللّه بوده است.(295)این كار، انسان را در پناه و حفاظت خدا قرار مى‏دهد و آن كه به خدا پناهنده شود، به راه مستقیم، رهنمون مى‏شود: «وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلَى‏ صِرَطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(296)
 بسم الله، نشان بندگى خدا و وابستگى به اوست، یعنى اینكه: خدایا، تو را فراموش نكرده‏ام، در هر كارم با نام تو آغاز مى‏كنم، خود را بیمه مى‏سازم و به كمك تو شیطان را فرارى مى‏دهم.
 امام صادق علیه السلام فرمود: بسم الله، تاج سوره‏هاست.(297) و نشانه امان و رحمت است. و در اوّل سوره برائت كه بسم الله نیامده، چون برائت و بیزارى از كفّار است و این نباید همراه با رحمت باشد.(298) در حدیث است كه هر كار را، حتى نوشتن یك بیعت شعر را با بسم الله انجام دهید، و اینكه: هر كارى با یاد خدا نباشد، به اتمام نمى‏رسد.(299)
    «اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ»
 حمد و ستایش، مخصوص خداوندى است كه همه جهانیان را پرورش مى‏دهد. براى پرورش جسم، نظام آفرینش و حركت زمین و خورشید و هوا و گیاه و دریا و نعمت‏هاى مادى را قرار داده است.
 و براى پرورش روح، انبیاء و كتاب‏هاى آسمانى و حوادث عبرت‏آموز تلخ و شیرین و... را قرار داده است.
 براى هدایت بشر، دین و قوانین استوار و مبتنى بر فطرت و متكّى به عقل فرستاده، زمین را خالى از حجّت قرار نداده و نعمت‏هاى بیشمار آشكار و نهانش را، بى دریغ و منّت، در اختیار انسان گذاشته است. اگر ذرّه‏اى دگرگونى و بى نظمى در سیر نظام هستى بروز كند، همه چیز به هم مى‏ریزد.
 نظام استوار ومتقن خلقت، در كوه‏ها وگیاهان واتم وكهكشان وآب وخاك وفصول سال وشب وروز، ودستگاه‏هاى بدن وغرائز گوناگون و هدایت‏هاى مختلف، همه مظاهر ربوبیّت او براى عالمیان است.
 هر یك از اجزاء بدن و اعضاى پیكر ما، چنان دقت و پیچیدگى و نظم شگفتى دارد كه بهت آور است. كیفیّت چشم وگوش وقلب و دستگاه تنفس ورگها واعصاب و حوّاس پنجگانه و... چنان است كه تدبیر عجیب الهى را نشان مى‏دهد.
 افسوس كه انسان، بجاى شكر، كفران مى‏كند.
 «وَكَانَ الْإِنْسَنُ كَفُوراً»(300)
 و به جاى قرب به خدا، اعراض مى‏نماید.
 «إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَنِ أَعْرَضَ»(301)
 و به جاى عشق و پرستش خدا، سرسختى و دشمنى مى‏كند.
 «فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ»(302)
 افسوس كه به جاى كرنش و خضوع، مغرورانه قد علم مى‏كند.
 «یَأَیُّهَا الْإِنسَنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ»(303)
 و همینكه احساس بى نیازى كرد، سر به طغیان مى‏گذارد.
 «إِنَّ الْإِنسَنَ‏لَیَطْغَى‏ ، أَن‏رَّءَاهُ‏اسْتَغْنَى‏ »(304)
 و نعمت‏هاى الهى را، نتیجه تلاش خود مى‏پندارد.
 «إِنَّمَآ أُوتِیتُهُ عَلَى‏ عِلْم»(305)
 و بانگ‏هاى بیدار باش را به گوش جان نمى‏شنود.
 «وَإِذَا ذُكِّرُواْ لَا یَذْكُرُونَ»(306)
 این انسان ناسپاس، از همه افراد، بخاطر كمترین نیكى، سپاسگزارى مى‏كند، امّا خدارا كه «ولى نعمت» اصلى است، از یاد مى‏برد. افسوس كه انسان، راه گم كرده و چراغ فكر و فطرت را خاموش كرده، چشم و دل خود را بسته و به این و آن دل مى‏بندد و به جاى خدا، به قدرت‏هاى انسانى و شیطانى تكیه مى‏كند.
 جمله «الحمدللّه ربّ العالمین»، غفلت‏ها را از بین مى‏برد، نعمت‏ها را به یاد مى‏آورد و ما را متوجّه و متذّكر ربوبیّت الهى مى‏كند.
 خدا، ربّ عالمین است. پروردگار تمام هستى، تمام مخلوقات، و همه چیز: «وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْ‏ء»(307)
 ربّ همه چیز است، نه آنگونه كه در جاهلیّت مى‏پنداشتند و براى هر چیزى، یك «ربّ النوع» مى‏شناختند. خدا، همه موجودات و حیوانات و پدیده‏ها را تحت پرورش دارد، مالك و مدیر و مدبّر همه است، هم مى‏آفریند، هم اداره و تربیت مى‏كند.
    «اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
 سایه رحمت عام او، بر سر همه گسترده است، حتى رحمتش، بیش و پیش از غضب اوست: «سَبِقَتْ رَحمتُهُ غَضَبَه».
 براى خلافكاران، راه «توبه» قرار داده است، و متعهّد شده توبه را تا دم مرگ هم بپذیرد و توبه كنندگان را دوست مى‏دارد: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْتَوَّبِینَ»(308) و رحمت و بخشایش را بر خود، الزامى ساخته است: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»(309) و همه را امیدوار ساخته و به رحمت خویش فراخوانده است: «لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»(310)
 از مظاهر رحمت الهى، اینست كه حتى بدى‏ها را به خوبى تبدیل مى‏كند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَتٍ»(311)
 حتى تلخیها، بلاها وسختیها هم، بگونه‏اى رحمت است، تا انسان را از غفلت بیدار كند، به تكاپو وادار سازد. تحمّل مشكلات نیز براى اولیاء خدا شیرین است. چون در برابر تلخى‏ها، پاداش مى‏برند.
    «مَالِكِ یَوْمِ الدِّین»
 مالك روز جزا است. این صفت دیگرى است كه براى خدا ذكر شده و در پى انحصار حمد و ستایش براى خداوند، بیان شده است. انسان، بیشتر در سه مورد و حالت، تشكّر مى‏كند:
 1- توجّه به لطف گذشته‏
 2- توجّه به محبّت فعلى‏
 3- امید به لطف آینده‏
 با این حساب، همه ستایش‏ها باید از آن خدا باشد، چرا كه هم گذشته ما را تأمین كرده، هم در حال حاضر از نعمت‏ها و رحمت و لطف او برخورداریم و هم در آینده و قیامت، سر و كار ما با او و چشم امید ما به لطف و كرم اوست.
 او مالك است، مالك واقعى نه اعتبارى و موقّت و كم ارزش!
 انسان‏ها گرچه در دنیا، در تار و پود شرك‏هاى پیدا و پنهان اسیرند، ولى در قیامت، همه در خواهند یافت كه جهان و هر چه در آنست، از اوست و مالك هستى و فرمانرواى مطلق و حاكم حقیقى اوست: «وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ»(312)
 در قیامت، از مردم سؤال مى‏شود: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ» حكومت، امروز از آن كیست؟
 مى‏گویند: «لِلَّهِ الْوَحِدِ الْقَهَّارِ»(313) از آن خداى یكتاى قهار و نیرومند.
 جمله مالك یوم الدین، انسان را به یاد حسابرسى قیامت مى‏اندازد، تا به حساب انسان نرسیده‏اند، انسان خود باید به حساب خود برسد.(314)
 امام سجاد علیه السلام وقتى به این جمله در نماز مى‏رسید، آنرا آنقدر تكرار مى‏كرد كه نزدیك بود روح از بدنش پرواز كند.(315)
 «دین»، به معناى «جزا» است. خدا، مالك روز جزا و پاداش است. در این سوره، هم به رحم الهى اشاره شده، هم به قهر و عدالت او، تا رمز تربیت صحیح، یعنى زیستن میان خوف و رجا و بكارگیرى «مهر» و «قهر» روشن شود.
    «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ»
 تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏طلبیم.
 تا بحال، نمازگزار، عقاید خود را درباره مبدأ و معاد و اوصاف خدا، بر زبان آورد. پس، ثمره این عقیده باید «بندگى خالصانه» و استمداد از خداوند باشد.
 نمازگزار، حتّى اگر تنها باشد، جمله را به صورت جمع مى‏گوید، تا خود را در میان عبادت كنندگان قرار دهد. شاید عبادت ناقص او، میان عبادت كاملان وخالصان وآبرومندان، به‏حساب آید وقبول شود.
 تعبیر جمعى، این درس را مى‏دهد كه باید «من»ها «ما» شود، اساس عبادات، بخصوص نماز، بر پایه جماعت است و تك روى و انزوا و فردیّت بى ارزش است.
 پرستش، همراه استعانت آمده است، تا در كنار بندگى كردن، راه را هم از او بجوئیم و از انحراف‏هاى فكرى مصون بمانیم و گرفتار غرور و عجب، ریا و سستى نشویم. باید از او مدد گرفت، چرا كه توفیق ایمان و شناخت خدا از اوست.
 بیدار شدن سحرگاهان، وضو گرفتن با آب، قدرت حركت و قیام، از اوست، قبولى نماز و نگهدارى ما از غرور و ریا، به دست اوست، علاقمندى ما به عبادت، رهین لطف اوست. نمازگزار، به عبادت خدا مى‏ایستد و بر همین عبادت هم، از خدا مدد مى‏طلبد.
 عبادت، تنها براى خدا...! نه شرق پرستى و غرب پرستى، نه بنده زر و زور، نه تسلیم شهوت و مقام و فریفته زن و فرزند و مال.
 این جمله نماز، هرگونه حاكمیّت غیر خدا را محكوم مى‏كند. هرگونه حقارت‏پذیرى واستمداد از قدرت‏هاى پوشالى رانفى مى‏كند. به نمازگزاران، درس «عزّت، در سایه بندگى خدا» مى‏دهد، تا بنده و برده غیر خدا نشوند و از تهدیدها و تطمیع‏هاى دیگران، نلغزند و راه خدا را كنار نگذارند.
    «اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِیمَ»
 اولین درخواست ما از خداوند، پس از حمد و ثنا و اظهار بندگى و استمداد، درخواست هدایت به راه راست است. در مسائل فكرى و عملى زندگى، عقاید و رفتار و موضعگیرى‏ها، شناخت راه صحیح، بسیار مهم و در عین حال، دشوار است. از این رو، از خداوند مى‏خواهیم كه مارا به «صراط مستقیم» هدایت كند.

 293) هود، آیه 119.
294) تفسیر صافى، ج 1، ص 51.
295) مثل حضرت نوح در به حركت در آوردن كشتى و... «بسم اللّه مجریها و مُرسیها».
296) آل‏عمران، آیه 101.
297) تفسیر قرطبى، ج 1، تفسیر بسم‏الله.
298) تفسیر فخر رازى و مجمع البیان، ج 1، در تفسیر بسم اللّه.
299) تفسیر صافى، ج 1، ص 52.
300) اسراء، آیه 67.
301) اسراء، آیه 83.
302) یس، آیه 77.
303) انفطار، آیه 6.
304) علق، آیه 6.
305) قصص، آیه 78.
306) صافات، آیه 13.
307) انعام، آیه 164.
308) بقره، آیه 222.
309) انعام، آیه 54.
310) زمر، آیه 53.
311) فرقان، آیه 70.
312) انفطار، آیه 19.
313) مؤمن، آیه 16.
314) حاسِبوا قَبَل ان تحاسَبْوا (رسول خدا به ابوذر غفارى - مكارم الاخلاق)
315) نورالثقلین، ج 1، ص 16.
 



:: ادامه مطلب
اللّه اكبر
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

خدا برتر و بزرگتر از فكر و خیال ما و برتر از توصیف با قلم و بیان ماست. عظمت او، فراتر از درك و شناخت تصوّر ماست.
 هر چه را اراده كند، در همان لحظه انجام مى‏گیرد. فرمانش مطاع است. پدیده‏ها و انسان را از نیستى به وجود آورده، همه را روزى داده، هدایت كرده، بازگشت همه به سوى اوست و جان وهستى همه جانداران و جمادات، در دست قدرت اوست. اوست كه عزّت مى‏بخشد و ذلیل مى‏كند، بى نیاز است و همه به او محتاجند. انسان‏ها را در رحم مادران، تصویرگرى مى‏كند، غرائز هدایتگر را در فطرت آنها به ودیعت مى‏گذارد، بیمارى‏ها را شفا مى‏دهد، ناتوانان را توان مى‏بخشد، همه چیز مردنى و فانى است مگر ذات او. در قیامت، حساب و كتاب و پاداش و كیفر همه، با اوست. آنروز معلوم خواهد شد كه همه كاره اوست و دیگران را كارى ساخته نیست و آنانكه به درگاه غیر او روى آورده‏اند، باخته و زیان كرده‏اند...(288)
 نمازمان با نام چنین خداى عظیمى شروع مى‏شود.
 پس از نیّت، تكبیرةالاحرام مى‏گوییم ووارد نماز مى‏شویم....
 «اللّه ‏اكبر!»
 اللّه اكبر، شعار برترى و اعتلاى مكتب و عقیده ماست.
 نماز، با «اللّه اكبر» شروع مى‏شود و با «رحمةالله» ختم مى‏گردد.
 نمازى كه هم توجّه قلبى دارد، هم توصیف و ثناى زبانى دارد، هم حمد و ذكر را با گوش مى‏شنویم، و هم با اندام و حركات اعضاء به عبادت مى‏پردازیم.
 نمازى كه با نام «اللّه» آغاز مى‏شود، نه مثل بت پرستان و مسیحیان و طاغوتیان، كه با نام بت، یا نام عیسى علیه السلام یا طاغوت‏ها و شاهان، كار را شروع مى‏كنند.
 نمازى كه همراه با اللّه اكبر است، و این شعار، كه خط بطلان بر باطل‏ها و قدرت‏هاى پوچ مى‏كشد، در طول نمازهاى واجب و مستحب روزانه، هشتاد و پنج بار تكرار مى‏شود و پیش از نماز و پس از نماز هم، با عناوین مختلف، به صورت مستحب، بازگو مى‏شود.
 و این شعار، در طول نمازها تكرار مى‏شود و رمز رشد و تربیت ما در ابعاد معنوى، در سایه همین تكرارهاست.
 خدا، بزرگتر از همه چیز است.
 بزرگتر از آنكه با دیگران مقایسه شود وبا حواس ظاهرى درك شود.
 بزرگتر از هوس‏هاى ما و حرف‏هاى دیگران و وسوسه‏هاى شیطان و جلوه‏هاى دنیا.
 اگر خدا در نظر ما بزرگتر باشد و «اللّه اكبر» از عمق جانمان و از روى ایمان و باور، برآید، دیگر دنیا و جاذبه‏هایش، قدرت‏ها و جلوه‏هایشان، در نظر ما كوچك و بى جلوه خواهد شد.
 رضاى او، در نظر ما از هر چیزى برتر خواهد بود.
 امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: همین كه در شروع نماز، تكبیر مى‏گویى، باید تمام هستى نزد تو كوچك باشد، جز «او». وگرنه، خطاب مى‏شود: تو دروغگویى!
 اگر در فكر نمازگزار، چیز دیگرى بزرگ باشد، دروغگو به حساب مى‏آید، همانگونه كه منافقان به زبان، به پیامبرى رسول خدا صلى الله علیه وآله گواهى مى‏دادند، ولى به حرف خود ایمان نداشتند. خداوند آنان را دروغگو نامید: «وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِینَ لَكَذِبُونَ»(289) چرا كه اینگونه دوگانگى زبان و عقیده، نوعى نفاق است. از این رو، امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: خداوند به چنین نمازگزاران خطاب مى‏كند: «اتَخْدَعُنى؟ وَ عِزَّتى وَ جَلالى لاحْرِمَنّكَ حَلاوَةَ ذِكرى لاحْجَبنَّكَ عَنْ قُربى وَالْمَسَرَّةَ بمناجاتى»(290)
 آیا با من حیله و نیرنگ مى‏كنى؟ سوگند به عزّت و جلال خودم، شیرینى ذكر و یاد خود را از تو مى‏گیرم و تو را از مقام قرب خویش و لذّت مناجاتم، محروم مى‏كنم.
 مرحوم فیض كاشانى پس از نقل این حدیث، مى‏گوید:
 هرگاه در نماز، حلاوت و شیرینى مناجات را یافتید، بدانید كه تكبیر شما مورد قبول و تصدیق خداوند متعال است، و اگر چنین نبود، بدانید كه خداوند شما را از درگاه خویش رانده و گفته شما را تصدیق نكرده و مارا دروغگو مى‏داند.(291)
 آرى... خدا بزرگتر است. بزرگتر از همه گفتنى‏ها و نوشتنى‏ها و اندیشه‏ها...
 كسى كه چنین عقیده داشته باشد، همه چیز در نظر او كوچك مى‏شود، ومثل رهبر انقلاب (قدس سرّه) حتى به آمریكا هم مى‏گوید: هیچ غلطى نمى‏تواند بكند.
 مگر نه اینكه هواپیما، هر چه بیشتر اوج بگیرد و بالا رود، خانه‏ها و ساختمان‏هاى زمین، كوچكتر به نظر مى‏آید؟ آنكه خدا در نظرش مهم و عظیم باشد، جز خداوند، در نظرش بى مقدار، جلوه مى‏كند.
 على‏علیه السلام این را از اوصاف اهل تقوا مى‏شمارد كه: «عَظُمَ الخالِقُ فى اَنْفُسِهم فَصَغُرَما دُوَنُه فى اَعْیُنِهم»(292)

 288) همه اوصافى كه ذكر شده، برگرفته از آیات قرآن كریم است.
289) منافقون، آیه 1.
290) محجةالبیضاء، ج 1، ص 385.
291) همان.
292) نهج البلاغه، خطبه همام (وصف متقین).



:: ادامه مطلب
حضور در نماز
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 پس از نیّت، كه تصمیم بر انجام عبادت براى خداوند است و بر پایى نماز به قصد تقرّب به پروردگار، وارد نماز مى‏شویم. همراه با «حضور قلب» و آمادگى روحى و توجّه كامل به پروردگار، تكبیر مى‏گوئیم. این توجّه و حضور دل، همچون روح براى نماز است.



:: ادامه مطلب
اخلاص ، در متن جامعه
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 اخلاص مطلوب و ارزشمند، آنست كه در متن جامعه و در میان مردم و همراه با مسئولیت‏ها و فعالیت‏هاى اجتماعى باشد. عدّه‏اى به غلط، آنرا در انزوا و دورى از مردم مى‏جویند. خداوند، شیر خالص و گوارا را از میان غذا و خون پدید مى‏آورد.(287) انسان خالص نیز باید از لابلاى آلودگى‏ها و ناپاكى‏هاى محیط، جان خود را سالم نگهدارد و نیّت و عمل خود را از آلایش ریا پاك سازد و روسفید بیرون آید. اینگونه اخلاص است كه ارزشمند و مهم است.
 مخلص، خود را در اختیار پروردگار مى‏گذارد و دل را خانه محبّت او مى‏سازد و انگیزه الهى را بر همه اعمال و رفتار خویش حاكم مى‏كند و از این راه به عزّت و سربلندى مى ‏رسد.

 287) نحل، آیه 66.



:: ادامه مطلب
نتیجه اخلاص
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 ارتباط خالصانه انسان با خدا، نورانیّت ضمیر و صفاى باطن و بصیرتى به همراه دارد كه انسان را در پیچ و خم‏هاى زندگى و بن‏بست‏ها و مشكلات، هدایت مى‏كند.
 على علیه السلام مى‏فرماید: «عِنْدَ تحقیق الاِخلاصِ تَسْتَنَیرُ البَصائِر»(283)
 هرگاه خلوص در دل آید، نورانیّت و بینش به همراه آن مى‏آید.
 این همان «فرقان» است كه قرآن كریم، آنرا از نتائج تقوا مى‏شمارد(284) و نیز مى‏فرماید:
 اگر تقوا داشته باشید، خداوند براى شما نورى قرار مى‏دهد كه با آن، راه خود را مى‏روید: «یَجْعَل لكم نوراً تَمْشُونَ بِهِ»(285)
 اخلاص و دورى از هواى نفس و تقوا، این نتیجه را دارد كه روشن بینى انسان را مى‏افزاید و انسان را از تاریكى‏هاى شرك و جهل و هوس، به فضاى نور و توحید و علم مى‏رساند. آنكه اخلاص داشته باشد به فوز و رستگارى مى‏رسد: «اِنْ تَخْلُصْ تَفُرْ»(286)
 اخلاص، ارزشى فوق العاده دارد و در عین حال، بسیار دشوار است. امام سجاد علیه السلام در دعاهاى سحرهاى ماه رمضان از خداوند مى‏خواهد كه دل را از نفاق و عمل را از ریا پاك گرداند:
 «اللّهم طَهِّر قَلْبى مِنَ النِّفاقِ وَ عَمَلى مِنَ الرّیاء»
 و نیز، امام حسین علیه السلام در دعاى عرفه، از خداوند اخلاص در عمل را مى‏طلبد: «.. ولاخلاصَ فى عملى».

 283) فهرست غررالحكم، واژه خلص، ص 93.
284) انفال، آیه 29.
285) حدید، آیه 28.
286) فهرست غرر، ص 92.



:: ادامه مطلب
نشانه ‏هاى اخلاص
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : یک شنبه 6 اسفند 1391 

 بسیارند كسانى كه خود را در نیّت و عمل «مخلص» مى‏دانند، ولى اگر خوب بررسى كنند، نیّت‏ هاى غیرالهى را در كارهایشان خواهند شناخت. از این رو به بعضى نشانه‏ هاى اخلاص، بر مبناى قرآن و حدیث اشاره مى‏ كنیم :

 1- بى‏ توقعى از دیگران‏
 نمونه‏اى را كه در قرآن كریم در این باره یاد مى‏كند، افطارى دادن حضرت على و فاطمه علیها السلام است. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در كودكى بیمار شدند. پیامبر صلى الله علیه وآله و جمعى از اصحاب به عیادت رفتند و به على علیه السلام پیشنهاد كردند كه براى شفاى آن دو، نذر كنند. نذر كردند كه اگر شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. خداوند آن دو فرزند را شفا داد. على و فاطمه علیها السلام در وفاى به نذر، روزه گرفتند. آن بزرگواران، خود به زحمت نانى براى خویش در خانه مى‏پختند. هنگام افطار در اولین روز، بینوایى به در خانه آمد. آنان غذا و نان خود را به او دادند و خود، با آب افطار كردند. روز دوّم و سوّم هم این ماجرا تكرار شد. خانواده كه سه روز، بى غذا روزه گرفته بودند، با رنگ پریده خدمت پیامبر رسیدند.
 سوره دهر درباره آنان نازل شد كه اشاره به این عمل خالصانه دارد: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُوراً»(277) ما شما را بخاطر خدا، اطعام مى‏دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى نمى‏خواهیم.
 آنان، با اخلاص و بخاطر خدا، اطعام كردند، اطعام و بخششى كه جزء خصلت و روحیه آنان بود، غذاى مورد علاقه خود را دادند، از تكرار مهمان یا سائل، خسته و ناراحت نشدند و هیچ توقع و چشمداشت تشكّر هم از آنان نداشتند.
 انسان ممكن است گاهى بدون پول، كار كند ولى مایل باشد كارش در جامعه مطرح باشد.
 گاهى با زبان مى‏گوید كه توقّع پاداش ندارد ولى در دل، مى‏خواهد.
 گاهى اگر از كار خوب و فعالیت هایش قدردانى نمى‏شود، دلسرد و ناراحت مى‏شود و اگر به تناسب مقامش از او احترام به عمل نمى‏آید، دلگیر مى‏گردد.
 این‏ها نشانه‏هاى عدم اخلاص است. مخلص، كسى است كه انتقاد یا تمجید مردم در عمل به تكلیف او، بى تأثیر باشد و انسان به وظیفه عمل كند، چه بدانند و تشكّر كنند، یا بى خبر باشند و ناسپاس.

 2- توجّه به تكلیف، نه عنوان‏
 نشانه دیگر اخلاص، آنست كه انسان در عمل، دنبال كارى برود كه ضرورى و تكلیف است و بر زمین مانده، هر چند پول و عنوان و شهرت در آن نباشد و براى انسان، رفاه و درآمد و اعتبار اجتماعى فراهم نیاورد. مثل خدمت در مناطق محروم یا روستاها و محیطهاى كوچك و دور دست و بد آب و هوا، یا پرداختن به كارهاى لازمى كه نمود اجتماعى چندانى ندارد، ولى وظیفه است.
 زمانى در جوانى دو كلاس براى كودكان و جوانان داشتم. در مسیر راه، اگر جوانان به من ملحق مى‏شدند، احساس غرور مى‏كردم، ولى وقتى كودكان به دنبالم مى‏افتادند، كمى احساس كوچكى مى‏كردم. از بازارچه‏اى عبور مى‏كردیم. پیرمرد بیسوادى از یك مغازه بیرون آمد و به من گفت: آیا براى خدا درس مى‏دهى؟ من هم به اطمینان این كه پول نمى‏گیرم، گفتم: آرى. گفت: اگر براى خدا درس مى‏دهى، خداى بچه‏ها با خداى بزرگسالان و جوانان یكى است و اگر به تو مى‏گویند معلّم بچه‏ها و قصّه گوى كودكان، نباید ناراحت شوى.
 كلام آن پیرمرد را، یك ارشاد الهى مى‏دانستم كه به من الهام مى‏داد: خداى بزرگان و گمنامان، یكى است. كاش به جایى برسیم كه شركت در جلسات معروف و غیر معروف، تحصیل نزد افراد مشهور یا گمنام، خدمت در مراكز با نمود و بى نمود، تدریس مراحل ساده و ابتدایى یا سطوح عالى و نهایى براى ما یكسان باشد و عزّت را از خدا بخواهیم، نه از پول و شهرت و لباس و كفش و كلاه و مقام...!

 3- پشیمان نشدن از كار
 كسى كه براى خدا كار مى‏كند و از دیگران انتظارى ندارد، هرگز از كارش پشیمان نمى‏شود، زیرا چون براى خداوند كار كرده، اجر خود را برده است، چه نتیجه دنیایى و مطلوب بدهد یا نه.
 اگر بخاطر خدا براى دیدار مؤمنى یا عیادت بیمارى رفتید، و در منزل نبود یا امكان دیدار فراهم نشد، پشیمان نمى‏شوید، چون ثواب خویش را برده‏اید.
 اگر ما هر روز، از احترام‏ها، پذیرایى‏ها، خدمت‏ها و همكارى‏ها پشیمان مى‏شویم، باید در «قصد قربت» خود، تجدید نظر كنیم.
 4- یكسانى استقبال یا بى‏اعتنایى مردم‏
 در انجام وظیفه، براى اهل اخلاص، تفاوتى نمى‏كند كه مردم از او استقبال كنند یا با بى اعتنایى برخورد نمایند. ستایش و انتقاد در نظر آنان یكسان مى‏باشد. اگر كسى از استقبال مردم شاد شود و از بى اعتنایى شان دلسرد گردد، نشان ضعف اخلاص است. البته ممكن است كسى توجیه كند كه خوشحالى من از آن جهت است كه مردم دور حق جمع مى‏شوند و ناراحتى‏ام از سردى مردم نسبت به دین و ایمان است، ولى گذشته از این توجیه، باید دید در دل چه مى‏گذرد.
 امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
 «للمرائى ثلاثُ عَلامات: یَكْسَلُ اذا كانَ وَحْدَهُ وَ یَنْشَطُ اِذا كانَ فىِ النّاسِ، وَ یزیدُ فى العَمَل اِذا اُثِنَى عَلیِه وَ یَنْقُصُ اِذا ذُمَّ»(278) ریاكار، سه نشان دارد: وقتى تنهاست، با كسالت و بى حالى است، وقتى با مردم است، نشاط (در عبادت و عمل) پیدا مى‏كند، اگر تعریفش كنند، كار بیشترى مى‏كند، و اگر بدگویى كنند، كم كارى مى‏كند.
 خداوند، مارا از این بیمارى خطرناك، مصون دارد و همچون پزشكانى نباشیم كه با مرضى از دنیا مى‏روند كه خود، متخصّص درمانِ آنند! و چنین مباد كه ما درباره اخلاص بنویسیم ولى خود، با ریا و شرك از دنیا برویم.

 5 - تداوم انگیزه و عمل‏
 انسان مخلص، ساخته وظیفه و تكلیف الهى است، نه ساخته جوّ و شرایط و صرف این و آن. بنابراین آنچه را كه تكلیف اوست، به طور مستمر و یكنواخت انجام مى‏دهد و از تكرار آن عمل، حتى براى هزارمین بار، خسته نمى‏شود. ممكن است بخاطر ضعف جسم یا پیرى، كمتر كار كند، ولى نشاطش و انگیزه‏اش تغییر نمى‏كند.

 6- مانع نبودن مال و مقام‏
 براى افراد با اخلاص، مال و مقام، مانع انجام وظیفه نیست. حتى «خود» را هم فداى تكلیف مى‏كند و در این مسیر، از خواسته‏هاى خود نیز مى‏گذرد. اگر دلبستگى به مال و مقام و خویشان و دوستان مانع انجام وظیفه باشد، اخلاص رخت برمى‏بندد. قرآن مى‏گوید:
 اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموال و تجارت و خانه‏هاى دلپسند، در نظر شما از خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا، محبوب‏تر باشد، منتظر قهر و عذاب الهى باشید.(279)
 انسان مخلص، اسیر مكان و زمان و قیافه و همسر و مسكن و خود نیست و فقط رضاى الهى را مى‏بیند.
 مى‏گویند: اسب سوارى به جوى آبى رسید. هر كارى كرد و هر چه شلاّق زد، اسب قدم در آب نگذاشت. خود وارد آب شد و افسار اسب را كشید، باز هم نیامد، حكیمى آنجا بود، گفت: سوار بر اسب شو با چوب و بیلى كه دارى آب را گل آلود كن تا اسب عبور كند. او چنان كرد و اسب به راحتى از آب گذشت.
 اسب سوار دلیل آنرا پرسید. آن مرد حكیم گفت: اسب كه عكس خود را در آب زلال جوى مى‏دید، حاضر نبود پا روى خودش بگذارد. ولى چون گل آلود شد، عبور كرد...!
 آرى... كسانى كه خودبین باشند و علاقه به مال و مقام و فرزند و شغل برایشان مطرح باشد، نمى‏توانند مخلص باشند، چون در مسیر اخلاص، باید از همه چیز گذشت.

 7- یكى بودن ظاهر و باطن‏
 انسان ممكن است در شرایطى یا نزد كسانى، نوعى تظاهر نشان دهد و كارهایى كند كه مخالفِ وضع درونى و شخصى‏اش باشد. یا اگر تنها باشد و در خلوت، به گونه‏اى باشد كه در حضور دیگران از آن پرهیز مى‏كند. این نوعى ریا مى‏باشد. البته رعایت ادب، مسئله دیگرى است.
 على علیه السلام مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ یَخْتَلِف سِرُّهُ وَ عَلانیّتهُ وَ فِعلُه و مقالَتُه فَقَدْ اَدّى‏ الامانَةَ وَ اَخْلَصَ العِبادةَ»(280)
 كسى كه ظاهر و باطنش یكسان و گفته و عملش هماهنگ باشد، امانت الهى را ادا كرده و عبادت را خالص انجام داده است.
 انسان با اخلاص، بدون در نظر گرفتن پسند و رضایت این و آن، به وظیفه عمل مى‏كند و در راه خدا، از هیچ ملامتى هم نمى‏ترسد: «یُجَهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَا ئِمٍ»(281)

 8 - نداشتن تعصّب گروهى‏
 اخلاص، انسان را به تلاش همیشگى و همه جایى و خستگى‏ناپذیر وامى‏دارد. ولى بدون اخلاص، گاهى گرایش‏هاى باندى و گروهى در كار است. اگر آن وابستگى و عضویّت در یك گروه باشد، فعّال و با نشاط است و اگر از آن مدار خارج شد، نشاط قبلى را از دست مى‏دهد، حتى ممكن است منزوى و گوشه گیر یا حتّى مخالف شود و كار شكنى كند. انسان با اخلاص، در انحصار باند و تشكیلات خاصّ نیست و تعصّب گروهى نمى‏ورزد و اگر گروهى را باطل تشخیص داد، از آنان كناره مى‏گیرد و از گروه پرستى و تعصّبات شرك‏آمیز قومى، قبیلگى و منطقه‏اى و حزبى (كه با ورح اخلاص ناسازگار است) دور مى‏شود.
 قرآن مى‏فرماید: وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَرَى‏ عَلَى‏ شَى‏ءٍ وقَالَتِ النَّصَرَى‏ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى‏ شَی‏ءٍ (282)
 یهود نژاد پرست، نصارا را بى ارزش مى‏دانست و نصاراى متعصّب، یهود را پوچ مى‏دانست.
 البته اگر حزب یا گروه و تشكیلاتى حق بود، باید از آن حمایت كرد.
 منظور این است كه نباید باطل خود را حق دید و حق دیگران را باطل پنداشت.

 9- استقبال از كارهاى انجام نشده‏
 اگر اخلاص و دلسوزى در كار باشد، انسان دنبال كارهاى لازم و زمین مانده مى‏رود كه خلاء آن محسوس است و كسى نیست كه انجامش دهد، چون نام و نانى ندارد یا مهمّ به حساب نمى‏آید.
 براى ساختمان، شیشه و قفسه و پرده هم لازم است، حمام و دستشویى هم.
 در یك سفره، هم غذا و گوشت و... لازم است، هم نمك. افراد با اخلاص، از انجام كارهاى زمین مانده ابایى ندارند و به كوچكى و بزرگى آن هم نمى‏نگرند و معتقدند گاهى خداوند، به كارهاى خوب كوچك، بركت و آثار بزرگى مى‏بخشد.
 علامه طباطبایى (ره) وقتى از حوزه علمیه نجف به قم آمد، دید كه درس فقه و اصول بسیار است ولى درس تفسیر و فلسفه گفته نمى‏شود. شروع به تدریس این دو علم كرد. هر چند عدّه‏اى از روى خیرخواهى، اعتراض مى‏كردند كه این كار، با شأن مرجعیّت آینده سازگار نیست ولى او، بنا به تشخیص نیاز و مصلحت حوزه، به تفسیر و فلسفه پرداخت و «المیزان» را تألیف كرد.
 آرى... لطف خداوند، به اخلاص افراد است، نه عنوان.

 10- انصراف از خطا
 آنكه در كار اشتباه خود، سماجت و پافشارى مى‏كند مخلص نیست. فرد با اخلاص، اگر تشخیص داد كه كار و راه بهترى وجود دارد. از مسیر خطا منصرف مى‏شود و یا كار را به كاردان‏تر وامى‏گذارد.
 بسیارند كسانى كه مدّتى راه خطا مى‏روند، ولى وقتى برایشان خطاى آن آشكار شد، حاضر نیستند دست بردارند و آنرا نوعى عقب‏گرد و شكست مى‏پندارند. در حالى كه اصرار بر خطا، شكست بزرگترى است. افراد مخلص، روح بلند و سعه صدر دارند و بزرگ منشى آنان، مانع تن دادن به پستى‏ها و حقارت‏ها مى‏شود.

 277) انسان، آیه 9.
278) محجةالبیضاء، ج 6، ص 144.
279) توبه، آیه 23.
280) نهج البلاغه، نامه 26.
281) مائده، آیه 54.
282) بقره، آیه 113.



:: ادامه مطلب
 

 


 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894296
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396