وقتى سخن از راه راست است، راههاى غیر مستقیم هم مطرح مىشود. اگر شناختى به این «بیراهه»ها پیدا كنیم، «راه» را هم بهتر خواهیم شناخت. فهرستى از راههاى غیر مستقیم از این قرار است:
راههاى غیر مستقیم
1- راه هوسها، كه هنگام غضب و شهوت و طوفان غرائز پیش مىآید.
2- راه هوسهاى دیگران.
3- راه افراط و تفریطها و یكسونگرىها.
4- راه وسوسههاى شیطانى و جلوههاى آن.
5 - راه طاغوتها، كه انسانها را با تهدید و تطمیع، به آن مىكشند.
6- راه دنیاطلبى، كه انسان بخاطر مال و مقام، به فكر راضى كردن این و آن افتد.
7- راههاى بدون برهان و منطق و بر اساس موج و جوّ كاذب.
8 - راهى كه انسان، بى فكر و مشورت و تجربه برگزیده است.
9- راهى كه روندگان را به هلاكت كشانده است (راهمغضوبان وگمراهان)
10- راه سلیقهها و آراء شخصى و عادتهاى نابجا.
پس راه مستقیم كدام است؟
راه خدا: «إِنَّ رَبّى عَلَى صَرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ»(316)
راه انبیاء: «إِنَّكَ عَلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(317)
راه عبودیت و پرستش: «وَأَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(318)
راه رهبران معصوم: امام صادق علیه السلام فرمودند: «واللّه نحنُ الصّراطُ المُستَقیم»(319)
راه پیوند وتمسّك به خدا وقانون او: «وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ»(320)
چند تذكّر
1- راه مستقیم، نسبت به اشخاص، زمانها و شرایط مختلف، گاهى متفاوت مىشود. یكجا سكوت است، گاهى فریاد. گاهى بذل مال است، گاهى نثارجان، براى كسى تحصیل است، براى دیگرى كار و... (البته نباید این سخن دستاویز فرار از مسئولیتهاى دینى و اجتماعى براى رفاهطلبان شود)
2- آنان كه در صراط مستقیمند و از شرایط و امكانات ویژهاى برخوردارند، نباید دیگران را (كه آنها هم در راه خدا، كار دیگرى مىكنند) مورد انتقاد و عیبجویى قرار دهند. چرا كه راههاى رسیدن به رضاى خدا بسیار است و درجات اعمال افراد، متفاوت مىباشد و چه بسا همه، زیر یك پرچم، با مركبهاى مختلف، صراط مستقیم را طى كنند.
3- بودن در صراط مستقیم، اگر مهمّ است، مهمتر از آن، استمرار حركت در راه راست است. زیرا انسانها در معرض لغزش و انحرافند و در حدیثى از على علیه السلام در معناى این آیه، آمده كه یعنى: آینده عمر ما را نیز، راه مستقیم قرار بده.(321)
4- انسان در عالیترین درجه تكامل (حتى عصمت هم) باید از خداوند، راه مستقیم را بطلبد، زیرا این راه، داراى درجاتى است و مثل نور و علم و حركت، قابل تكامل و افزایش است. قرآن در مورد هدایت افزونتر براى هدایت یافتگان، مىفرماید: «وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْاْ هُدىً»(322)
و در اوّل دعاى مكارمالاخلاق هم، امام سجاد علیه السلام از خداوند مىطلبد كه ایمان ویقین وخواسته وهدف را به كاملترین و عالیترین نوع و درجه برساند.
5 - تشخیص صراط مستقیم دشوار است و حركت در آن، همچون عبور از راهى باریك و لغزنده و باریكتر از مو و برندهتر از شمشیر است. بیشتر مردم، یا در تشخیص آن دچار گمراهى مىشوند، یا در پیمودن آن، به انحراف كشیده مىشوند. یكى در عقاید، منحرف مىشود، دیگرى در عمل، بیراهه مىرود. یكى «جبرى» مىشود، دیگرى «تفویضى» مىگردد، یكى از رهبران معصوم را تا حد خدایى بالا مىبرد و غلّو مىكند،(323) یكى آنان را در حدّ انسانهاى عادى و حتى مجنون و ساحر مىشمارد.
یكى زیارت امامان و شهیدان را شرك مىداند.(324) دیگرى حتّى به درخت و سیمان، ریسمان مىبندد و حاجت مىطلبد، یكى در دنیا غرق مىشود، دیگرى رهبانیّت برمىگزیند. یكى آنقدر خرج مىكند كه خود، به فقر گرفتار مىشود، دیگرى دچار بخل مىگردد. یكى از فرط غیرت، حتّى نام همسرش را نمىبرد، دیگرى زنش را بى حجاب به خیابان مىفرستد.
اسلام، مردم را به راه راست و صراط مستقیم دعوت مىكند، كه راهى میانه و طریق وسط و اعتدال در همه امور است، حتى در مورد عبادت هم، در احادیث، بابى تحت عنوان «الاقتصاد فىالعباده» (میانهروى در عبادت) مطرح است.
316) هود، آیه 56.
317) زخرف، آیه 43.
318) یس، 62.
319) نورالثقلین، ج 1، ص 17.
320) آل عمران، آیه 101.
321) تفسیر نمونه، به نقل از تفسیر صافى.
322) مریم، آیه 76.
323) مثل آنان كه حضرت عیسى علیه السلام و حضرت على علیه السلام را خدا مىدانند.
324) همچون وهابىها.
:: ادامه مطلب
در هر نمازى، خواندن سوره حمد، ضرورى است. سورهاى كه مشتمل بر حمد خداوند بر نعمتهاى اوست. و بیان اوصاف پروردگار، و حاكمیّت او در روز قیامت، و هدایتطلبى از اوست، براى گام زدن در «راه راست». اینك به بیان نكاتى پیرامون فرازهاى این سوره مى پردازیم:
«بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ»
با نام و یارى خداى بخشنده و مهربان، شروع مىكنیم:
خدایى كه لطفش به همه است، مهرش همگانى و همیشگى است. دیگران، یا لطفى ندارند، یا همیشه ندارند، یا به همه ندارند، یا هدفشان مهربانى نیست. ولى خداوند، حتى آفریدنش بر اساس لطف و مهربانى است: «إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ»(293) اگر برخى مشمول رحمت پروردگار نمىشوند، بستگى به خودشان دارد.
اگر آب دریا به توپى نفوذ نكرد، دریا تقصیرى ندارد، توپ، دربسته است.
اگر نور خورشید، از دیوراى عبور نكرد، بخاطر عدم قابلیّت دیوار است نه نور.
رحمت الهى گسترده است، ولى گاهى كسانى با كار و فكر باطل خود، رحمت را به روى خود مىبندند.
بسم الله در اوّل هر كار، رمز عشق به خدا و توكّل بر او و استمداد از او و وابستگى به اوست.
بسم الله، چنگ زدن و اعتصام، به نام الهام بخش خداوند، و گریز از وسوسههاى شیطان است.
بسم الله، در رأس تمام كتابهاى آسمانى بوده،(294) و پیامبران نیز، شروع كارشان به نام اللّه بوده است.(295)این كار، انسان را در پناه و حفاظت خدا قرار مىدهد و آن كه به خدا پناهنده شود، به راه مستقیم، رهنمون مىشود: «وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(296)
بسم الله، نشان بندگى خدا و وابستگى به اوست، یعنى اینكه: خدایا، تو را فراموش نكردهام، در هر كارم با نام تو آغاز مىكنم، خود را بیمه مىسازم و به كمك تو شیطان را فرارى مىدهم.
امام صادق علیه السلام فرمود: بسم الله، تاج سورههاست.(297) و نشانه امان و رحمت است. و در اوّل سوره برائت كه بسم الله نیامده، چون برائت و بیزارى از كفّار است و این نباید همراه با رحمت باشد.(298) در حدیث است كه هر كار را، حتى نوشتن یك بیعت شعر را با بسم الله انجام دهید، و اینكه: هر كارى با یاد خدا نباشد، به اتمام نمىرسد.(299)
«اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ»
حمد و ستایش، مخصوص خداوندى است كه همه جهانیان را پرورش مىدهد. براى پرورش جسم، نظام آفرینش و حركت زمین و خورشید و هوا و گیاه و دریا و نعمتهاى مادى را قرار داده است.
و براى پرورش روح، انبیاء و كتابهاى آسمانى و حوادث عبرتآموز تلخ و شیرین و... را قرار داده است.
براى هدایت بشر، دین و قوانین استوار و مبتنى بر فطرت و متكّى به عقل فرستاده، زمین را خالى از حجّت قرار نداده و نعمتهاى بیشمار آشكار و نهانش را، بى دریغ و منّت، در اختیار انسان گذاشته است. اگر ذرّهاى دگرگونى و بى نظمى در سیر نظام هستى بروز كند، همه چیز به هم مىریزد.
نظام استوار ومتقن خلقت، در كوهها وگیاهان واتم وكهكشان وآب وخاك وفصول سال وشب وروز، ودستگاههاى بدن وغرائز گوناگون و هدایتهاى مختلف، همه مظاهر ربوبیّت او براى عالمیان است.
هر یك از اجزاء بدن و اعضاى پیكر ما، چنان دقت و پیچیدگى و نظم شگفتى دارد كه بهت آور است. كیفیّت چشم وگوش وقلب و دستگاه تنفس ورگها واعصاب و حوّاس پنجگانه و... چنان است كه تدبیر عجیب الهى را نشان مىدهد.
افسوس كه انسان، بجاى شكر، كفران مىكند.
«وَكَانَ الْإِنْسَنُ كَفُوراً»(300)
و به جاى قرب به خدا، اعراض مىنماید.
«إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَنِ أَعْرَضَ»(301)
و به جاى عشق و پرستش خدا، سرسختى و دشمنى مىكند.
«فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ»(302)
افسوس كه به جاى كرنش و خضوع، مغرورانه قد علم مىكند.
«یَأَیُّهَا الْإِنسَنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ»(303)
و همینكه احساس بى نیازى كرد، سر به طغیان مىگذارد.
«إِنَّ الْإِنسَنَلَیَطْغَى ، أَنرَّءَاهُاسْتَغْنَى »(304)
و نعمتهاى الهى را، نتیجه تلاش خود مىپندارد.
«إِنَّمَآ أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْم»(305)
و بانگهاى بیدار باش را به گوش جان نمىشنود.
«وَإِذَا ذُكِّرُواْ لَا یَذْكُرُونَ»(306)
این انسان ناسپاس، از همه افراد، بخاطر كمترین نیكى، سپاسگزارى مىكند، امّا خدارا كه «ولى نعمت» اصلى است، از یاد مىبرد. افسوس كه انسان، راه گم كرده و چراغ فكر و فطرت را خاموش كرده، چشم و دل خود را بسته و به این و آن دل مىبندد و به جاى خدا، به قدرتهاى انسانى و شیطانى تكیه مىكند.
جمله «الحمدللّه ربّ العالمین»، غفلتها را از بین مىبرد، نعمتها را به یاد مىآورد و ما را متوجّه و متذّكر ربوبیّت الهى مىكند.
خدا، ربّ عالمین است. پروردگار تمام هستى، تمام مخلوقات، و همه چیز: «وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْء»(307)
ربّ همه چیز است، نه آنگونه كه در جاهلیّت مىپنداشتند و براى هر چیزى، یك «ربّ النوع» مىشناختند. خدا، همه موجودات و حیوانات و پدیدهها را تحت پرورش دارد، مالك و مدیر و مدبّر همه است، هم مىآفریند، هم اداره و تربیت مىكند.
«اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»
سایه رحمت عام او، بر سر همه گسترده است، حتى رحمتش، بیش و پیش از غضب اوست: «سَبِقَتْ رَحمتُهُ غَضَبَه».
براى خلافكاران، راه «توبه» قرار داده است، و متعهّد شده توبه را تا دم مرگ هم بپذیرد و توبه كنندگان را دوست مىدارد: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْتَوَّبِینَ»(308) و رحمت و بخشایش را بر خود، الزامى ساخته است: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»(309) و همه را امیدوار ساخته و به رحمت خویش فراخوانده است: «لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»(310)
از مظاهر رحمت الهى، اینست كه حتى بدىها را به خوبى تبدیل مىكند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَتٍ»(311)
حتى تلخیها، بلاها وسختیها هم، بگونهاى رحمت است، تا انسان را از غفلت بیدار كند، به تكاپو وادار سازد. تحمّل مشكلات نیز براى اولیاء خدا شیرین است. چون در برابر تلخىها، پاداش مىبرند.
«مَالِكِ یَوْمِ الدِّین»
مالك روز جزا است. این صفت دیگرى است كه براى خدا ذكر شده و در پى انحصار حمد و ستایش براى خداوند، بیان شده است. انسان، بیشتر در سه مورد و حالت، تشكّر مىكند:
1- توجّه به لطف گذشته
2- توجّه به محبّت فعلى
3- امید به لطف آینده
با این حساب، همه ستایشها باید از آن خدا باشد، چرا كه هم گذشته ما را تأمین كرده، هم در حال حاضر از نعمتها و رحمت و لطف او برخورداریم و هم در آینده و قیامت، سر و كار ما با او و چشم امید ما به لطف و كرم اوست.
او مالك است، مالك واقعى نه اعتبارى و موقّت و كم ارزش!
انسانها گرچه در دنیا، در تار و پود شركهاى پیدا و پنهان اسیرند، ولى در قیامت، همه در خواهند یافت كه جهان و هر چه در آنست، از اوست و مالك هستى و فرمانرواى مطلق و حاكم حقیقى اوست: «وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ»(312)
در قیامت، از مردم سؤال مىشود: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ» حكومت، امروز از آن كیست؟
مىگویند: «لِلَّهِ الْوَحِدِ الْقَهَّارِ»(313) از آن خداى یكتاى قهار و نیرومند.
جمله مالك یوم الدین، انسان را به یاد حسابرسى قیامت مىاندازد، تا به حساب انسان نرسیدهاند، انسان خود باید به حساب خود برسد.(314)
امام سجاد علیه السلام وقتى به این جمله در نماز مىرسید، آنرا آنقدر تكرار مىكرد كه نزدیك بود روح از بدنش پرواز كند.(315)
«دین»، به معناى «جزا» است. خدا، مالك روز جزا و پاداش است. در این سوره، هم به رحم الهى اشاره شده، هم به قهر و عدالت او، تا رمز تربیت صحیح، یعنى زیستن میان خوف و رجا و بكارگیرى «مهر» و «قهر» روشن شود.
«إِیّاكَ نَعْبُدُ وَإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ»
تنها تو را مىپرستیم و تنها از تو یارى مىطلبیم.
تا بحال، نمازگزار، عقاید خود را درباره مبدأ و معاد و اوصاف خدا، بر زبان آورد. پس، ثمره این عقیده باید «بندگى خالصانه» و استمداد از خداوند باشد.
نمازگزار، حتّى اگر تنها باشد، جمله را به صورت جمع مىگوید، تا خود را در میان عبادت كنندگان قرار دهد. شاید عبادت ناقص او، میان عبادت كاملان وخالصان وآبرومندان، بهحساب آید وقبول شود.
تعبیر جمعى، این درس را مىدهد كه باید «من»ها «ما» شود، اساس عبادات، بخصوص نماز، بر پایه جماعت است و تك روى و انزوا و فردیّت بى ارزش است.
پرستش، همراه استعانت آمده است، تا در كنار بندگى كردن، راه را هم از او بجوئیم و از انحرافهاى فكرى مصون بمانیم و گرفتار غرور و عجب، ریا و سستى نشویم. باید از او مدد گرفت، چرا كه توفیق ایمان و شناخت خدا از اوست.
بیدار شدن سحرگاهان، وضو گرفتن با آب، قدرت حركت و قیام، از اوست، قبولى نماز و نگهدارى ما از غرور و ریا، به دست اوست، علاقمندى ما به عبادت، رهین لطف اوست. نمازگزار، به عبادت خدا مىایستد و بر همین عبادت هم، از خدا مدد مىطلبد.
عبادت، تنها براى خدا...! نه شرق پرستى و غرب پرستى، نه بنده زر و زور، نه تسلیم شهوت و مقام و فریفته زن و فرزند و مال.
این جمله نماز، هرگونه حاكمیّت غیر خدا را محكوم مىكند. هرگونه حقارتپذیرى واستمداد از قدرتهاى پوشالى رانفى مىكند. به نمازگزاران، درس «عزّت، در سایه بندگى خدا» مىدهد، تا بنده و برده غیر خدا نشوند و از تهدیدها و تطمیعهاى دیگران، نلغزند و راه خدا را كنار نگذارند.
«اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِیمَ»
اولین درخواست ما از خداوند، پس از حمد و ثنا و اظهار بندگى و استمداد، درخواست هدایت به راه راست است. در مسائل فكرى و عملى زندگى، عقاید و رفتار و موضعگیرىها، شناخت راه صحیح، بسیار مهم و در عین حال، دشوار است. از این رو، از خداوند مىخواهیم كه مارا به «صراط مستقیم» هدایت كند.
293) هود، آیه 119.
294) تفسیر صافى، ج 1، ص 51.
295) مثل حضرت نوح در به حركت در آوردن كشتى و... «بسم اللّه مجریها و مُرسیها».
296) آلعمران، آیه 101.
297) تفسیر قرطبى، ج 1، تفسیر بسمالله.
298) تفسیر فخر رازى و مجمع البیان، ج 1، در تفسیر بسم اللّه.
299) تفسیر صافى، ج 1، ص 52.
300) اسراء، آیه 67.
301) اسراء، آیه 83.
302) یس، آیه 77.
303) انفطار، آیه 6.
304) علق، آیه 6.
305) قصص، آیه 78.
306) صافات، آیه 13.
307) انعام، آیه 164.
308) بقره، آیه 222.
309) انعام، آیه 54.
310) زمر، آیه 53.
311) فرقان، آیه 70.
312) انفطار، آیه 19.
313) مؤمن، آیه 16.
314) حاسِبوا قَبَل ان تحاسَبْوا (رسول خدا به ابوذر غفارى - مكارم الاخلاق)
315) نورالثقلین، ج 1، ص 16.
:: ادامه مطلب
خدا برتر و بزرگتر از فكر و خیال ما و برتر از توصیف با قلم و بیان ماست. عظمت او، فراتر از درك و شناخت تصوّر ماست.
هر چه را اراده كند، در همان لحظه انجام مىگیرد. فرمانش مطاع است. پدیدهها و انسان را از نیستى به وجود آورده، همه را روزى داده، هدایت كرده، بازگشت همه به سوى اوست و جان وهستى همه جانداران و جمادات، در دست قدرت اوست. اوست كه عزّت مىبخشد و ذلیل مىكند، بى نیاز است و همه به او محتاجند. انسانها را در رحم مادران، تصویرگرى مىكند، غرائز هدایتگر را در فطرت آنها به ودیعت مىگذارد، بیمارىها را شفا مىدهد، ناتوانان را توان مىبخشد، همه چیز مردنى و فانى است مگر ذات او. در قیامت، حساب و كتاب و پاداش و كیفر همه، با اوست. آنروز معلوم خواهد شد كه همه كاره اوست و دیگران را كارى ساخته نیست و آنانكه به درگاه غیر او روى آوردهاند، باخته و زیان كردهاند...(288)
نمازمان با نام چنین خداى عظیمى شروع مىشود.
پس از نیّت، تكبیرةالاحرام مىگوییم ووارد نماز مىشویم....
«اللّه اكبر!»
اللّه اكبر، شعار برترى و اعتلاى مكتب و عقیده ماست.
نماز، با «اللّه اكبر» شروع مىشود و با «رحمةالله» ختم مىگردد.
نمازى كه هم توجّه قلبى دارد، هم توصیف و ثناى زبانى دارد، هم حمد و ذكر را با گوش مىشنویم، و هم با اندام و حركات اعضاء به عبادت مىپردازیم.
نمازى كه با نام «اللّه» آغاز مىشود، نه مثل بت پرستان و مسیحیان و طاغوتیان، كه با نام بت، یا نام عیسى علیه السلام یا طاغوتها و شاهان، كار را شروع مىكنند.
نمازى كه همراه با اللّه اكبر است، و این شعار، كه خط بطلان بر باطلها و قدرتهاى پوچ مىكشد، در طول نمازهاى واجب و مستحب روزانه، هشتاد و پنج بار تكرار مىشود و پیش از نماز و پس از نماز هم، با عناوین مختلف، به صورت مستحب، بازگو مىشود.
و این شعار، در طول نمازها تكرار مىشود و رمز رشد و تربیت ما در ابعاد معنوى، در سایه همین تكرارهاست.
خدا، بزرگتر از همه چیز است.
بزرگتر از آنكه با دیگران مقایسه شود وبا حواس ظاهرى درك شود.
بزرگتر از هوسهاى ما و حرفهاى دیگران و وسوسههاى شیطان و جلوههاى دنیا.
اگر خدا در نظر ما بزرگتر باشد و «اللّه اكبر» از عمق جانمان و از روى ایمان و باور، برآید، دیگر دنیا و جاذبههایش، قدرتها و جلوههایشان، در نظر ما كوچك و بى جلوه خواهد شد.
رضاى او، در نظر ما از هر چیزى برتر خواهد بود.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: همین كه در شروع نماز، تكبیر مىگویى، باید تمام هستى نزد تو كوچك باشد، جز «او». وگرنه، خطاب مىشود: تو دروغگویى!
اگر در فكر نمازگزار، چیز دیگرى بزرگ باشد، دروغگو به حساب مىآید، همانگونه كه منافقان به زبان، به پیامبرى رسول خدا صلى الله علیه وآله گواهى مىدادند، ولى به حرف خود ایمان نداشتند. خداوند آنان را دروغگو نامید: «وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِینَ لَكَذِبُونَ»(289) چرا كه اینگونه دوگانگى زبان و عقیده، نوعى نفاق است. از این رو، امام صادق علیه السلام مىفرماید: خداوند به چنین نمازگزاران خطاب مىكند: «اتَخْدَعُنى؟ وَ عِزَّتى وَ جَلالى لاحْرِمَنّكَ حَلاوَةَ ذِكرى لاحْجَبنَّكَ عَنْ قُربى وَالْمَسَرَّةَ بمناجاتى»(290)
آیا با من حیله و نیرنگ مىكنى؟ سوگند به عزّت و جلال خودم، شیرینى ذكر و یاد خود را از تو مىگیرم و تو را از مقام قرب خویش و لذّت مناجاتم، محروم مىكنم.
مرحوم فیض كاشانى پس از نقل این حدیث، مىگوید:
هرگاه در نماز، حلاوت و شیرینى مناجات را یافتید، بدانید كه تكبیر شما مورد قبول و تصدیق خداوند متعال است، و اگر چنین نبود، بدانید كه خداوند شما را از درگاه خویش رانده و گفته شما را تصدیق نكرده و مارا دروغگو مىداند.(291)
آرى... خدا بزرگتر است. بزرگتر از همه گفتنىها و نوشتنىها و اندیشهها...
كسى كه چنین عقیده داشته باشد، همه چیز در نظر او كوچك مىشود، ومثل رهبر انقلاب (قدس سرّه) حتى به آمریكا هم مىگوید: هیچ غلطى نمىتواند بكند.
مگر نه اینكه هواپیما، هر چه بیشتر اوج بگیرد و بالا رود، خانهها و ساختمانهاى زمین، كوچكتر به نظر مىآید؟ آنكه خدا در نظرش مهم و عظیم باشد، جز خداوند، در نظرش بى مقدار، جلوه مىكند.
علىعلیه السلام این را از اوصاف اهل تقوا مىشمارد كه: «عَظُمَ الخالِقُ فى اَنْفُسِهم فَصَغُرَما دُوَنُه فى اَعْیُنِهم»(292)
288) همه اوصافى كه ذكر شده، برگرفته از آیات قرآن كریم است.
289) منافقون، آیه 1.
290) محجةالبیضاء، ج 1، ص 385.
291) همان.
292) نهج البلاغه، خطبه همام (وصف متقین).
:: ادامه مطلب
پس از نیّت، كه تصمیم بر انجام عبادت براى خداوند است و بر پایى نماز به قصد تقرّب به پروردگار، وارد نماز مىشویم. همراه با «حضور قلب» و آمادگى روحى و توجّه كامل به پروردگار، تكبیر مىگوئیم. این توجّه و حضور دل، همچون روح براى نماز است.
:: ادامه مطلب
اخلاص مطلوب و ارزشمند، آنست كه در متن جامعه و در میان مردم و همراه با مسئولیتها و فعالیتهاى اجتماعى باشد. عدّهاى به غلط، آنرا در انزوا و دورى از مردم مىجویند. خداوند، شیر خالص و گوارا را از میان غذا و خون پدید مىآورد.(287) انسان خالص نیز باید از لابلاى آلودگىها و ناپاكىهاى محیط، جان خود را سالم نگهدارد و نیّت و عمل خود را از آلایش ریا پاك سازد و روسفید بیرون آید. اینگونه اخلاص است كه ارزشمند و مهم است.
مخلص، خود را در اختیار پروردگار مىگذارد و دل را خانه محبّت او مىسازد و انگیزه الهى را بر همه اعمال و رفتار خویش حاكم مىكند و از این راه به عزّت و سربلندى مى رسد.
287) نحل، آیه 66.
:: ادامه مطلب
ارتباط خالصانه انسان با خدا، نورانیّت ضمیر و صفاى باطن و بصیرتى به همراه دارد كه انسان را در پیچ و خمهاى زندگى و بنبستها و مشكلات، هدایت مىكند.
على علیه السلام مىفرماید: «عِنْدَ تحقیق الاِخلاصِ تَسْتَنَیرُ البَصائِر»(283)
هرگاه خلوص در دل آید، نورانیّت و بینش به همراه آن مىآید.
این همان «فرقان» است كه قرآن كریم، آنرا از نتائج تقوا مىشمارد(284) و نیز مىفرماید:
اگر تقوا داشته باشید، خداوند براى شما نورى قرار مىدهد كه با آن، راه خود را مىروید: «یَجْعَل لكم نوراً تَمْشُونَ بِهِ»(285)
اخلاص و دورى از هواى نفس و تقوا، این نتیجه را دارد كه روشن بینى انسان را مىافزاید و انسان را از تاریكىهاى شرك و جهل و هوس، به فضاى نور و توحید و علم مىرساند. آنكه اخلاص داشته باشد به فوز و رستگارى مىرسد: «اِنْ تَخْلُصْ تَفُرْ»(286)
اخلاص، ارزشى فوق العاده دارد و در عین حال، بسیار دشوار است. امام سجاد علیه السلام در دعاهاى سحرهاى ماه رمضان از خداوند مىخواهد كه دل را از نفاق و عمل را از ریا پاك گرداند:
«اللّهم طَهِّر قَلْبى مِنَ النِّفاقِ وَ عَمَلى مِنَ الرّیاء»
و نیز، امام حسین علیه السلام در دعاى عرفه، از خداوند اخلاص در عمل را مىطلبد: «.. ولاخلاصَ فى عملى».
283) فهرست غررالحكم، واژه خلص، ص 93.
284) انفال، آیه 29.
285) حدید، آیه 28.
286) فهرست غرر، ص 92.
:: ادامه مطلب
بسیارند كسانى كه خود را در نیّت و عمل «مخلص» مىدانند، ولى اگر خوب بررسى كنند، نیّت هاى غیرالهى را در كارهایشان خواهند شناخت. از این رو به بعضى نشانه هاى اخلاص، بر مبناى قرآن و حدیث اشاره مى كنیم :
1- بى توقعى از دیگران
نمونهاى را كه در قرآن كریم در این باره یاد مىكند، افطارى دادن حضرت على و فاطمه علیها السلام است. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در كودكى بیمار شدند. پیامبر صلى الله علیه وآله و جمعى از اصحاب به عیادت رفتند و به على علیه السلام پیشنهاد كردند كه براى شفاى آن دو، نذر كنند. نذر كردند كه اگر شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. خداوند آن دو فرزند را شفا داد. على و فاطمه علیها السلام در وفاى به نذر، روزه گرفتند. آن بزرگواران، خود به زحمت نانى براى خویش در خانه مىپختند. هنگام افطار در اولین روز، بینوایى به در خانه آمد. آنان غذا و نان خود را به او دادند و خود، با آب افطار كردند. روز دوّم و سوّم هم این ماجرا تكرار شد. خانواده كه سه روز، بى غذا روزه گرفته بودند، با رنگ پریده خدمت پیامبر رسیدند.
سوره دهر درباره آنان نازل شد كه اشاره به این عمل خالصانه دارد: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُوراً»(277) ما شما را بخاطر خدا، اطعام مىدهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسى نمىخواهیم.
آنان، با اخلاص و بخاطر خدا، اطعام كردند، اطعام و بخششى كه جزء خصلت و روحیه آنان بود، غذاى مورد علاقه خود را دادند، از تكرار مهمان یا سائل، خسته و ناراحت نشدند و هیچ توقع و چشمداشت تشكّر هم از آنان نداشتند.
انسان ممكن است گاهى بدون پول، كار كند ولى مایل باشد كارش در جامعه مطرح باشد.
گاهى با زبان مىگوید كه توقّع پاداش ندارد ولى در دل، مىخواهد.
گاهى اگر از كار خوب و فعالیت هایش قدردانى نمىشود، دلسرد و ناراحت مىشود و اگر به تناسب مقامش از او احترام به عمل نمىآید، دلگیر مىگردد.
اینها نشانههاى عدم اخلاص است. مخلص، كسى است كه انتقاد یا تمجید مردم در عمل به تكلیف او، بى تأثیر باشد و انسان به وظیفه عمل كند، چه بدانند و تشكّر كنند، یا بى خبر باشند و ناسپاس.
2- توجّه به تكلیف، نه عنوان
نشانه دیگر اخلاص، آنست كه انسان در عمل، دنبال كارى برود كه ضرورى و تكلیف است و بر زمین مانده، هر چند پول و عنوان و شهرت در آن نباشد و براى انسان، رفاه و درآمد و اعتبار اجتماعى فراهم نیاورد. مثل خدمت در مناطق محروم یا روستاها و محیطهاى كوچك و دور دست و بد آب و هوا، یا پرداختن به كارهاى لازمى كه نمود اجتماعى چندانى ندارد، ولى وظیفه است.
زمانى در جوانى دو كلاس براى كودكان و جوانان داشتم. در مسیر راه، اگر جوانان به من ملحق مىشدند، احساس غرور مىكردم، ولى وقتى كودكان به دنبالم مىافتادند، كمى احساس كوچكى مىكردم. از بازارچهاى عبور مىكردیم. پیرمرد بیسوادى از یك مغازه بیرون آمد و به من گفت: آیا براى خدا درس مىدهى؟ من هم به اطمینان این كه پول نمىگیرم، گفتم: آرى. گفت: اگر براى خدا درس مىدهى، خداى بچهها با خداى بزرگسالان و جوانان یكى است و اگر به تو مىگویند معلّم بچهها و قصّه گوى كودكان، نباید ناراحت شوى.
كلام آن پیرمرد را، یك ارشاد الهى مىدانستم كه به من الهام مىداد: خداى بزرگان و گمنامان، یكى است. كاش به جایى برسیم كه شركت در جلسات معروف و غیر معروف، تحصیل نزد افراد مشهور یا گمنام، خدمت در مراكز با نمود و بى نمود، تدریس مراحل ساده و ابتدایى یا سطوح عالى و نهایى براى ما یكسان باشد و عزّت را از خدا بخواهیم، نه از پول و شهرت و لباس و كفش و كلاه و مقام...!
3- پشیمان نشدن از كار
كسى كه براى خدا كار مىكند و از دیگران انتظارى ندارد، هرگز از كارش پشیمان نمىشود، زیرا چون براى خداوند كار كرده، اجر خود را برده است، چه نتیجه دنیایى و مطلوب بدهد یا نه.
اگر بخاطر خدا براى دیدار مؤمنى یا عیادت بیمارى رفتید، و در منزل نبود یا امكان دیدار فراهم نشد، پشیمان نمىشوید، چون ثواب خویش را بردهاید.
اگر ما هر روز، از احترامها، پذیرایىها، خدمتها و همكارىها پشیمان مىشویم، باید در «قصد قربت» خود، تجدید نظر كنیم.
4- یكسانى استقبال یا بىاعتنایى مردم
در انجام وظیفه، براى اهل اخلاص، تفاوتى نمىكند كه مردم از او استقبال كنند یا با بى اعتنایى برخورد نمایند. ستایش و انتقاد در نظر آنان یكسان مىباشد. اگر كسى از استقبال مردم شاد شود و از بى اعتنایى شان دلسرد گردد، نشان ضعف اخلاص است. البته ممكن است كسى توجیه كند كه خوشحالى من از آن جهت است كه مردم دور حق جمع مىشوند و ناراحتىام از سردى مردم نسبت به دین و ایمان است، ولى گذشته از این توجیه، باید دید در دل چه مىگذرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
«للمرائى ثلاثُ عَلامات: یَكْسَلُ اذا كانَ وَحْدَهُ وَ یَنْشَطُ اِذا كانَ فىِ النّاسِ، وَ یزیدُ فى العَمَل اِذا اُثِنَى عَلیِه وَ یَنْقُصُ اِذا ذُمَّ»(278) ریاكار، سه نشان دارد: وقتى تنهاست، با كسالت و بى حالى است، وقتى با مردم است، نشاط (در عبادت و عمل) پیدا مىكند، اگر تعریفش كنند، كار بیشترى مىكند، و اگر بدگویى كنند، كم كارى مىكند.
خداوند، مارا از این بیمارى خطرناك، مصون دارد و همچون پزشكانى نباشیم كه با مرضى از دنیا مىروند كه خود، متخصّص درمانِ آنند! و چنین مباد كه ما درباره اخلاص بنویسیم ولى خود، با ریا و شرك از دنیا برویم.
5 - تداوم انگیزه و عمل
انسان مخلص، ساخته وظیفه و تكلیف الهى است، نه ساخته جوّ و شرایط و صرف این و آن. بنابراین آنچه را كه تكلیف اوست، به طور مستمر و یكنواخت انجام مىدهد و از تكرار آن عمل، حتى براى هزارمین بار، خسته نمىشود. ممكن است بخاطر ضعف جسم یا پیرى، كمتر كار كند، ولى نشاطش و انگیزهاش تغییر نمىكند.
6- مانع نبودن مال و مقام
براى افراد با اخلاص، مال و مقام، مانع انجام وظیفه نیست. حتى «خود» را هم فداى تكلیف مىكند و در این مسیر، از خواستههاى خود نیز مىگذرد. اگر دلبستگى به مال و مقام و خویشان و دوستان مانع انجام وظیفه باشد، اخلاص رخت برمىبندد. قرآن مىگوید:
اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و اموال و تجارت و خانههاى دلپسند، در نظر شما از خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا، محبوبتر باشد، منتظر قهر و عذاب الهى باشید.(279)
انسان مخلص، اسیر مكان و زمان و قیافه و همسر و مسكن و خود نیست و فقط رضاى الهى را مىبیند.
مىگویند: اسب سوارى به جوى آبى رسید. هر كارى كرد و هر چه شلاّق زد، اسب قدم در آب نگذاشت. خود وارد آب شد و افسار اسب را كشید، باز هم نیامد، حكیمى آنجا بود، گفت: سوار بر اسب شو با چوب و بیلى كه دارى آب را گل آلود كن تا اسب عبور كند. او چنان كرد و اسب به راحتى از آب گذشت.
اسب سوار دلیل آنرا پرسید. آن مرد حكیم گفت: اسب كه عكس خود را در آب زلال جوى مىدید، حاضر نبود پا روى خودش بگذارد. ولى چون گل آلود شد، عبور كرد...!
آرى... كسانى كه خودبین باشند و علاقه به مال و مقام و فرزند و شغل برایشان مطرح باشد، نمىتوانند مخلص باشند، چون در مسیر اخلاص، باید از همه چیز گذشت.
7- یكى بودن ظاهر و باطن
انسان ممكن است در شرایطى یا نزد كسانى، نوعى تظاهر نشان دهد و كارهایى كند كه مخالفِ وضع درونى و شخصىاش باشد. یا اگر تنها باشد و در خلوت، به گونهاى باشد كه در حضور دیگران از آن پرهیز مىكند. این نوعى ریا مىباشد. البته رعایت ادب، مسئله دیگرى است.
على علیه السلام مىفرماید: «مَنْ لَمْ یَخْتَلِف سِرُّهُ وَ عَلانیّتهُ وَ فِعلُه و مقالَتُه فَقَدْ اَدّى الامانَةَ وَ اَخْلَصَ العِبادةَ»(280)
كسى كه ظاهر و باطنش یكسان و گفته و عملش هماهنگ باشد، امانت الهى را ادا كرده و عبادت را خالص انجام داده است.
انسان با اخلاص، بدون در نظر گرفتن پسند و رضایت این و آن، به وظیفه عمل مىكند و در راه خدا، از هیچ ملامتى هم نمىترسد: «یُجَهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَا ئِمٍ»(281)
8 - نداشتن تعصّب گروهى
اخلاص، انسان را به تلاش همیشگى و همه جایى و خستگىناپذیر وامىدارد. ولى بدون اخلاص، گاهى گرایشهاى باندى و گروهى در كار است. اگر آن وابستگى و عضویّت در یك گروه باشد، فعّال و با نشاط است و اگر از آن مدار خارج شد، نشاط قبلى را از دست مىدهد، حتى ممكن است منزوى و گوشه گیر یا حتّى مخالف شود و كار شكنى كند. انسان با اخلاص، در انحصار باند و تشكیلات خاصّ نیست و تعصّب گروهى نمىورزد و اگر گروهى را باطل تشخیص داد، از آنان كناره مىگیرد و از گروه پرستى و تعصّبات شركآمیز قومى، قبیلگى و منطقهاى و حزبى (كه با ورح اخلاص ناسازگار است) دور مىشود.
قرآن مىفرماید: وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَرَى عَلَى شَىءٍ وقَالَتِ النَّصَرَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیءٍ (282)
یهود نژاد پرست، نصارا را بى ارزش مىدانست و نصاراى متعصّب، یهود را پوچ مىدانست.
البته اگر حزب یا گروه و تشكیلاتى حق بود، باید از آن حمایت كرد.
منظور این است كه نباید باطل خود را حق دید و حق دیگران را باطل پنداشت.
9- استقبال از كارهاى انجام نشده
اگر اخلاص و دلسوزى در كار باشد، انسان دنبال كارهاى لازم و زمین مانده مىرود كه خلاء آن محسوس است و كسى نیست كه انجامش دهد، چون نام و نانى ندارد یا مهمّ به حساب نمىآید.
براى ساختمان، شیشه و قفسه و پرده هم لازم است، حمام و دستشویى هم.
در یك سفره، هم غذا و گوشت و... لازم است، هم نمك. افراد با اخلاص، از انجام كارهاى زمین مانده ابایى ندارند و به كوچكى و بزرگى آن هم نمىنگرند و معتقدند گاهى خداوند، به كارهاى خوب كوچك، بركت و آثار بزرگى مىبخشد.
علامه طباطبایى (ره) وقتى از حوزه علمیه نجف به قم آمد، دید كه درس فقه و اصول بسیار است ولى درس تفسیر و فلسفه گفته نمىشود. شروع به تدریس این دو علم كرد. هر چند عدّهاى از روى خیرخواهى، اعتراض مىكردند كه این كار، با شأن مرجعیّت آینده سازگار نیست ولى او، بنا به تشخیص نیاز و مصلحت حوزه، به تفسیر و فلسفه پرداخت و «المیزان» را تألیف كرد.
آرى... لطف خداوند، به اخلاص افراد است، نه عنوان.
10- انصراف از خطا
آنكه در كار اشتباه خود، سماجت و پافشارى مىكند مخلص نیست. فرد با اخلاص، اگر تشخیص داد كه كار و راه بهترى وجود دارد. از مسیر خطا منصرف مىشود و یا كار را به كاردانتر وامىگذارد.
بسیارند كسانى كه مدّتى راه خطا مىروند، ولى وقتى برایشان خطاى آن آشكار شد، حاضر نیستند دست بردارند و آنرا نوعى عقبگرد و شكست مىپندارند. در حالى كه اصرار بر خطا، شكست بزرگترى است. افراد مخلص، روح بلند و سعه صدر دارند و بزرگ منشى آنان، مانع تن دادن به پستىها و حقارتها مىشود.
277) انسان، آیه 9.
278) محجةالبیضاء، ج 6، ص 144.
279) توبه، آیه 23.
280) نهج البلاغه، نامه 26.
281) مائده، آیه 54.
282) بقره، آیه 113.
:: ادامه مطلب
|
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2894296
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396