تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:57 PM | نویسنده : قاسمعلی

به همه فرآیندها و فناوری‌هایی گفته می‌شود که در شرکت‌ها و سازمان‌ها برای شناسایی، ترغیب، گسترش، حفظ و ارائه خدمت به مشتریان به کار می‌رود.
سازمان‌ها با استفاده از CRM می توانند چرخه فروش را کوتاهتر و وفاداری مشتری به ایجاد روابط نزدیکتر و درآمد را افزایش دهند. سیستم مدیریت روابط با مشتری می‌تواند کمک کند تا مشتریان موجود حفظ شوند و مشتریان جدیدی جذب شوند. سازمان ها برخی روش‌هایی را شامل مدیریت ارتباط با مشتری، تحلیل ارزش مشتری، استراتژی سازمانی و ساز و کارهای خدماتی که کارایی ارتباطات مشتری را بهبود می‌دهد بکار می برند. مدیریت ارتباط با مشتری استراتژی ای برای کسب مشتریان جدید و نگهداشتن آنها است. مدیریت ارتباط با مشتری عملیاتی شامل تمام فعالیتهای مرتبط با مشتریان بی واسطه همچون شرکتها می باشد.
هر فعالیت مدیریت ارتباط با مشتری عملیاتی در یکی از سه فرآیند سازمانی زیر پیاده شده است: فروش - بازاریابی - خدمات.
در حالی که این ها فرآیند ها مستقیماَ مرتبط با مشتری هستند مدیریت ارتباط با مشتری تحلیلی(Analytical CRM ) تمام اجزایی که برای تحلیل روابط و ویژگیهای مشتری که بر اساس اجرای فعالیتهای مدیریت روابط با مشتری عملیاتی با تاکید بر نیاز مشتریان و استثنائاتشان وجود دارد، تامین می کند.
CBC ?

قبل از اینکه سازمان بتواند بازاریابی یا استراتژی های مدیریت روابط با مشتری را توسعه دهد، آنها باید بدانند که چگونه مشتریان برای خرید کردن تصمیم می‌گیرند. این فرآیند تصمیم گیری چرخه خرید مشتری (CBC ) نامیده می‌شود.
CRM از سه بخش اصلی تشکیل شده است:
مشتری - روابط - مدیریت
روابط: ایجاد مشتریان وفادارتر و سودمند تر از طریق ارتباطی یاد گیرنده می باشد
مدیریت : از خلاقیت و هدایت یک فرایند کسب و کار مشتری مدار و قرار دادن مشتری در مرکز فرآیند ها و تجارب سازمان.
واحدهای سازنده مدیریت روابط با مشتری (CRM )
CRM یا مدیریت روابط با مشتری را یکی از کلیدهای تعیین کننده موفقیت شرکت‌ها ذکر کرده اند. از نظر بسیاری از شرکت‌ها، CRM راهبردی تجاری است که سود، درآمد و رضایت مشتری را با لحاظ موارد ذیل برآورده می سازد:
1- ایجاد سنجش‌های مرتبط با مشتری مانند امور مشترکین
2- تقویت رفتارهای سازمانی به گونه ای که در جهت تحقق نیاز و رضایتمندی مشتری باشد.
3- انجام فرایندهای متمرکز بر مشتری
سازمان‌ها باید بدانند که CRM ، در دراز مدت ارزش خود را نشان می دهد. تحقق CRM منوط به آن است که سازمان آن را به عنوان راهبردی برای کل سازمان تعریف کند.
فعالیت‌های CRM ، باید در قالب چارچوبی تعریف شوند تا به این ترتیب از انجام برنامه‌ها بر مبنایی راهبردی، متوازن و یکپارچه اطمینان حاصل شود.
این چارچوب را می توان در قالب 8 واحد سازنده زیر شکل داد:
1- چشم انداز: در چشم انداز، تصویر شرکت یا موسسه مشتری گرا ترسیم می گردد. هدف از این تصویر مشخص کردن موقعیت تجاری است.
2- راهبرد: برای اجرای CRM باید راهبردی تدوین گردد که طی آن مشتری جزء دارایی‌های شرکت یا بنگاه تجاری تلقی گردد و این امر با دادن ارزش به مشتری حاصل می شود. در این راهبرد اهداف باید تدوین و استفاده از منابعی که برای تعامل با مشتریان به کار می روند، تعیین می گردد.
3- ارائه ی ارزش به مشتری: باید اطمینان یافت که مجموعه ی خدمات بنگاه و تعاملات با مشتری نوعی ارزش دائمی را به مشتری ارائه کنند،این امر در تثبیت موقعیت بنگاه در بازار امری ضروری است.
4- همکاری‌های درون سازمانی: باید ساختار، رفتار و فرهنگ سازمانی را به گونه ای متحول نمود که تمامی کارکنان، شرکاء و تولید کنندگان، همگی در خدمت ارائه ارزش به مشتری باشند.
5- فرایندها: مدیریت و اداره ی موثر فرایندهایی چون فرایندهای هیئت مشتری ( به طور مثال پذیرش مشتریان جدید، پرداختن به خواسته‌ها، نیازها، شکایات آن و همین طور برگرداندن مشتریان از دست رفته) و فرایندهای تحلیلی و برنامه ریزی برای شناخت مشتری.
6- اطلاعات: جمع آوری اطلاعات خام صحیح و مسیردادن در جای مناسب
7- فناوری: مدیریت بر داده‌ها و اطلاعات، درخواست نامه‌های مربوط به مشتری، زیرساخت IT و معماری آن
8- سنجش‌ها: اندازه گیری و سنجش شاخص‌های درونی و بیرونی توفیق و یا عدم توفیق CRM

کلید


وضعیت محافظت


سرمایه گذاری برای محافظت


سرمایه گذاری برای گرفتن بازار


محدود تخریب


پول بیشتر


رقابت متقابل


سرمایه گذاری برای ایجاد


تحقق فرصت‌ها


مدیریت دست به عصا


برخی از پتانسیل‌ها


مدیریت ایجاد منافع


ایجاد قابلیت انتخاب


مدیریت درآمد


مدیریت درآمد


تعامل


مدیریت برای ایجاد منافع


مدیریت ایجاد منالع


مدیریت درآمد


بررسی تنوع




امنیت خیلی زیاد


امنیت خوب


آسیب پذیر


شکننده



ایجاد چشم انداز CRM
1- برای ایجاد چشم انداز CRM در بنگاه تجاری، مدیران بنگاه باید اقدامات زیر را انجام دهند:
- مفهوم CRM را برای بنگاه تجاری تعریف کنند.
- اهداف را مشخص کنند.
- آنچه را بنگاه برای مشتریان هدف خود در نظر دارد ترسیم کنند.
2- خلق مجموعه ای از ارزش‌های رقابتی و متمایز نام تجاری خدمات: این مجموعه باید با توجه به نظریات مشتری و از منظر شرکت تهیه شود.
3- قدم نهایی در ایجاد چشم انداز، ترسیم مسائل مربوط به مشتری در موقعیت‌ها و وضعیت‌های مختلف است.
تدوین راهبرد CRM
راهبرد CRM ، اهداف مالی و مسیر حرکت خود را از راهبرد کسب و کار خود می گیرد و سعی می کند راهبرد بازاریابی را بر آن اساس تنظیم کند. در راهبرد CRM ، کلیاتی از چگونگی ایجاد روابط ارزشمند با مشتری و وفاداری مشتری ذکر می شود.
راهبرد کسب و کار
چگونه می توان ارزش را برای صاحبان سهم به ارمغان آورد و مزایای رقابتی را برای او ایجاد کرد.
راهبرد بازاریابی
چگونه می توان فرصت‌های بازار را غنیمت شمرد و تهدیدهای ناشی از رقابت را کم اثر کرد؟
· جشم انداز، وضعیت و موقعیت بازار
· تعریف و ممیزی بازار،
· تجزیه تحلیل توانایی‌ها، ضعف‌ها و فرصت‌ها و تهدیدها
· بخش‌های بازار هدف
· اهداف هر بخش از بازار: قدرت نفوذ
راهبرد CRM - چگونه می توان با ارائه ارزش و خلف ارزش برای مشتری، به مشتری نزدیک تر شد؟
· چشم انداز: تجربه کار با مشتریچ
· تعریف مشتری: رفتار و بررسی نیازهای او
· قسمت بندی کردن مشتریان هدف، با توجه به ارزش

· هدف هر بخش از مشتریان تعریف شده:

اکتساب، توسعه، نگهداری و کارایی
· معیارها: رضایتمندی، وفاداری، هزینه ی خدمتگذاری و رضایت کارکنان
· ترسیم راهبرد بر اساس چرخه عمر مشتری
مرحله نخستین تدوین راهبرد CRM ، قراردادن مشتریان دررده‌های مشخص و تنظیم اهداف و اندازه‌های هر رده و قسمت است.
مرحله دوم، ارزیابی وضعیت مشتریان، به عنوان یکی از دارایی‌هاست. این ارزیابی مستلزم ترسیم قوت‌هاو ارزش روابط مشتری از دو منظر زیر است:
· مشتری چقدر ارزش برای شرکت به ارمغان می آورد؟
· شرکت چقدر ارزش برای مشتری قائل خواهد شد؟
حاصل این ارزیابی ، ماتریس دارایی مشتری ، است که ترکیبی از نظریه ی تولید کننده در خصوص رده‌های ارزشی تعریف شده مشتری و برآورد توانایی‌های روابط مشتری است.
مرحله سوم، تعریف اهدافی است که باید دستیابی شود و تاکتیک‌هایی است که باید استفاده گردد.
راهبرد مشتری، راهبرد بازاریابی سنتی را برای رده‌های مختلف مشتری هدف، مطابق با نیازها ترسیم می کند.
طراحی تجربه کار با مشتری
تعامل با مشتری، یکی از ملزومات اصلی درآمدهای بالقوه است. نداشتن این تجربه یا ضعیف بودن، به منزله از دست دادن کل یا برخی از مشتریان است.
با اجرا و پیاده سازی سیستم باز خورد مشتریان شرکت از نظریات و شکایت ها ی مشتری آگاه و به این ترتیب رفع این مشکل ها نیز برای شرکت‌ها میسر می شود.
ایجاد همکاری‌های سازمانی
یکی از راههای برگشت عمده سرمایه گذاری برای CRM ، تغییر رفتار سازمانی است. برای انجام این کار وجلب مشارکت مردم، باید برنامه ریزی زمانی و دوره ای کرد. مدیریت موفقیت آمیز تغییر دارای چند مولفه ی عمده است:
· رهبری: مدیرعامل باید تا آنجا که می تواند ساختار سازمان خود را از حالت سلسه مراتبی خارج و آن‌ها را با انگیزه تر نماید.
· مهارت‌ها و توانایی‌ها: مهارت‌های لازم در زمینه IT ، تجزیه و تحلیل، مدیریت پروژه، تسهیلات و خدمات باید در سازمان ایجاد گردد.
· دانش: تسهیم دانش، منجر به مشارکت و نوآوری می شود. البته در این راه موانع زیادی وجود دارد. به کارگیری ابزارهای مدیریت دانش و تکنیک‌های آن، از جمله موارد مهم در تسهیم دانش است.
· سازمان: رده‌های تصمیم گیری باید به رده‌های مرتبط با مشتری نزدیک شود تا انجام کار سریع تر شود. ساختار سازمانی باید از سیستم‌های مجازی و جوامع استفاده کند.
· انگیزه‌ها: اهداف باید با اهداف مشتری هماهنگ باشد چرا که پذیرش مشارکت خود، محرک بسیار توانمندی است.

خلق راهبرد اطلاعاتی برای مشتریان
CRM موفق، منوط به ایجاد جریان اطلاعات مشتری است که مانند جریان خون در سازمان تلقی می شود و این جریان، پلی است برای ادغام سیستم‌های تحلیلی و عملیاتی سازمان.
ایجاد طرح کسب و کار برای منبع یابی، حفظ و ارتقاء موجودی‌های اطلاعاتی از مشتری، یکی از ملزومات دستیابی به اهداف CRM است.
تسهیم و به اشتراک گذاری اطلاعات مشتری در داخل بنگاه تجاری، بخشی از راهبرد منسجم سازمانی است معمولا" موارد زیر در این راهبرد دیده می شوند:
· مشتری از چه کانال‌هایی باید استفاده کند.
· چه محصولاتی باید به مشتری فروخته شود.
· آیا بنگاه تجاری باید بر افزایش رضایت مشتری تأکید کند.
· کدام حوزه از زنجیره ارزش مشتریان بنگاه، فرصت‌هایی برای کسب مزایای رقابتی است وکجای کار مشتری را رنج می دهد.
چه باید کرد:
· باید راهبرد اطلاعاتی مناسبی را برای CRM تهیه کرد. اطلاعات مشتری بنیان هر برنامه ی CRM است.
· حلقه‌های ضعیف در زنجیره ارزش روابط مشتری بنگاه خود را شناسایی و تقوطت کنید.
تحقق CRM با به کارگیری فناوری
بنگاههای تجاری معقول منابع فراوانی برای کاربردهای CRM دارند. این کاربردها گستره ای بزرگ از سیستم‌های رو به رشد گرفته تا کاربردهای مربوط به بنگاه‌های تجاری را در بر می گیرد. استفاده از مجموعه ی یکپارچه در بنگاه، یکپارچگی درونی داده‌ها و فرایندها را تضمین می کند.
تعریف و پایش معیارها
· تنظیم سطح توفیق بنگاه در تحقق اهداف CRM
· اخذ باز خورد برای اصلاح راهبرد CRM و اجرای آن
· پایش برخورد با مشتریان
· انجام مدیریت دگرگونی
· تغییر نحوه پرداخت به کارکنان
· بررسی میزان علاقه ی بنگاه به ارزیابی در رابطه با رقبا
مدیریت عملکرد:
چارچوب کاری مدیریت عملکرد امری ضروری است. باید در نظر داشت که راهبر CRM بدون داشتن معیارهای به هم متصل سلسله مراتبی، احتمالا محکوم به شکست خواهد بود:
· مدیران اجرایی باید معیارهای واحدی را تدوین کنند.

با ایجاد معیارها، میزان موفقیت راهبرد CRM ارزیابی شود. این معیارها باید ارتباط روشنی با اهداف شرکت داشته باشند.


· معیارهای پردازش و عملیات، خود تاکتیک شرکت‌ها رامحک می زند و سایر معیارهای راهبردی مشتری را تقویت ‌می کند.
· معیارهای زیرساخت کار، مبین کارآمدی فرایندهای خاص و دروندادی برای معیارهای فرایندی و عملیاتی است.
برای محقق شدن چارچوب مذکور باید کارهای زیر انجام شود:
· سلسله مراتب معیارهای CRM به منظور تعریف اهداف کلیدی راهبرد CRM ایجاد و پیشرفت کار در تحقق این اهداف پیگیری شود. ایجاد فرایندهایی برای نظارت مستمر بر بازخوردهای دریافتی از مشتریان و هدایت پژوهش بازار از ملزومات این کار است.
· ایجاد سلسله مراتب معیارهای CRM به صورت اولویت و از بالا به پایین، بررسی نتایج کار و اطمینان از سطوح مختلف و ارتباطات داخلی این معیارها. در این میان، همکاری با بخش مالی امری ضروری است چرا که این معیارها باید در کل معیارهای مجتمع شرکت قرار گیرند.
· کسی را به عنوان مسئول ترسیم و تعریف ارتباطات، میان معیارهای CRM منصوب کنید.
نتیجه گیری
در مجموع باید متذکر شد که راهبرد تجاری، راهبردی مربوط به کسب وکاراست و مجموعه ای یا طبقه ای از کاربردها و فناوری‌ها نیست. علیرغم این که فناوری امری بسیار مهم برای اجرای راهبردهای CRM است، CRM خود فناوری نیست.
نرم افزار همه کاره مدیریت مشتریان (CRM )

نرم افزار همه کاره بر اساس نیازهای اولیه بنگاه های تجاری و سازمان ها طراحی شده است
مزایا

دسترسی آسان و سریع

تسهیل و تسریع در خدمات رسانی به مشتریان و ارباب رجوع

انجام جستجو در کمترین زمان توسط پرسنل و در نهایت داشتن وقت بیشتر برای فروش

ساماندهی رویه های درون سازمانی

بازاریابی خدمات و محصولات

پیگیری سفارشات


پاسخگویی هوشمند تلفن

پاسخگوی هوشمند و اطلاع رسانی با ساختار درختی قابل تعریف

قابلیت برنامه ریزی و صداگذاری

ضبط پیغامها (صندوق صوتی)

امکان تست با کارت صوتی

قابل اجرا با مودمهای voice دار

گزارش تماسها ، زمان تماس ، شماره تماس گیرنده ( Caller ID ) ، تعداد تماسهای هر فرد


دریافت و ارسال فکس

امکان برنامه ریزی سیستم تلفن گویا برای ازسال و دریافت فکس بر اساس ساختار درختی و کلیدهای تعریف شده کاربر

امکان ارسال و دریافت دستی فکس با تعیین فایل و شماره گیرنده

گزارش از فکسهای رسیده به همراه شماره تلفن فرستنده


تعریف پرسنل

ایجاد پرونده پرسنلی

امکان جستجو پرسنلی خاص در لیست بر اساس شماره پرونده ،تاریخ ثبت، نام، تلفن، معرف

نکته: در این سیستم امکان ایجاد پرونده برای مشتریان، افراد متقاضی استخدام (ایجاد فرم استخدام) و جستجو در هر کدام نیز موجود می باشد.


دفتر حضور و غیاب

ثبت ساعات ورود و خروج پرسنل

ثبت ساعات مرخصی

ثبت ساعات ماموریت

امکان گزارشگیری از وضعیت حضور و غیاب فرد


دفتر یادآوری

ثبت قرار های ملاقات و جلسات کاری و ...

امکان گروه بندی موضوعات یادآوری

امکان یادآوری در زمان تعیین شده به وسیله زنگ هشدار و باز شدن پنجره یادآوری

قابلیت جستجو در لیست موجود بر اساس گروه، موضوع، یادداشت، تاریخ

امکان گزارشگیری از موارد موجود به دوصورت لیستی و همراه با شرح کامل


دفتر تلفن

امکان گروه بندی

امکان ثبت تلفن افراد با مشخصات کامل

قابلیت شماره گیری از طریق رایانه

امکان ضبط و پخش مکالمات

امکان چاپ لیست تلفنهای ثبت شده و یا هر یک از موارد

قابلیت جستجو در دفتر تلفن بر اساس نام، تلفن منزل، شماره موبایل، تلفن محل کار، گروه خاص

قابلیت اضافه کردن آیتمهای مورد نظر کاربر از قبیل : نام مدیر ، واحد مربوطه ، تاریخ تولد و ... و امکان درج اطلاعات در این فیلدها و قابلیت جستجو بر اساس فیلد های اضافه شده

قابلیت ثبت یاداشت برای هر یک از موارد از جمله ثبت گزارش پشتیبانی و یا مشابه اینها


دفتر چک

امکان ثبت چکها (دریافتی و پرداختی) با جزئیات

اعلام هشدار قبل از سررسید چک

قابلیت مشخص نمودن وضعیت چک(موجود، واگذار شده، وصول شده، برگشتی و ...)

قابلیت چاپ روی چک

امکان گزارشگیری از لیست چکهای موجود

امکان جستجو بر اساس نوع چک، وضعیت چک، تاریخ ثبت، زمان سررسید


چاپ روی چک و طراحی نمونه های چاپی

امکان تعریف نمونه چاپی جدید

تعیین آیتمهای مورد نظر و مکان چاپ اطلاعات بر روی چک

ساخت نمونه های چاپی متنوع با فونتهای گوناگون از جمله نستعلیق


ویژگیهای یک فروشنده موفق

از آنجا که نحوه رفتار، تجربه، پوشش و مشتری مداری فروشندگان در موفقیت سازمان ها نقش حیاتی دارد این پرسش همواره مطرح بوده است که فروشنده موفق و کارآمد را از دیگر فروشندگان چگونه می توان تشخیص داد؟ کارشناسان علم مدیریت بر این باورند که ویژگیهای فروشندگان موفق عبارتند از:

1- استقامت. فروش خوب به پیگیری و سرسختی فروشنده نیاز دارد . زیرا در پروسه فروش مشکلات گوناگون پدید می آیند که نحوه برخورد با این موانع سطح موفقیت فروشنده خوب را تعیین می کند. افزون بر این فروشنده موفق روش روبه رو شدن با موانع را از قبل تجربه نموده و همواره در جستجوی راه حلهای جدید است و برای رسیدن به اهداف خود مستمراً تلاش می کند و هرگز خسته و درمانده نمی شود.

2- فروشندگان موفق برای دستیابی به هدف جدی هستند.فروشندگان موفق اهداف خود را می شناسند و برای دستیابی به آن نقشه می کشند و مشخص می کنند که چگونه باید به اهدافشان دست یابند، و هر روز بر آن مبنا پیش می روند.

3- فروشندگان مجرب در مورد کیفیت کاری که عرضه می کنند از مشتری سؤال می نمایند. بهترین فروشندگان از مشتری هایشان پرسشهایی می کنند تا کاملاً مشخص شود به چه چیزی احتیاج دارند. این دسته از فروشندگان می دانند مؤثرترین روش معرفی محصول یا خدمات، کسب اطلاع از نیازهای مشتریهایشان است. از این رو، فروشندگان این فرصت را می یابند که درباره ویژگیها و فواید محصولات و خدماتشان که بیشترین ارتباط را با مشتری دارد به طور مؤثری بحث و گفت وگو کنند.

4- فروشندگان موفق به مشتری گوش می دهند. اکثر فروشندگان سوالی را از مشتری می پرسند و جواب می گیرند، اما برخی از آنان به جای اینکه منتظر پاسخ باشند به صحبتشان ادامه می دهند . لیکن فروشندگان ماهر می دانند اگر فرصت بدهند مشتریها خود اطلاعات لازم را ارائه می دهند، از این رو این دسته از فروشندگان آموخته اند که در برخی موارد سکوت کردن و گوش دادن به مشتری مفیدتر است.

5- فروشندگان موفق به پیشرفت شرکت خود علاقه مند می باشند. آنها به شرکت خود دلبستگی دارند و هنگامی که برای تولیدات و خدماتشان تبلیغ می کنند این دلبستگی کاملاً در کلام آنها مشهود است. از این رو، هر چه بیشتر در حرفه خود شور و اشتیاق داشته باشند، شانس موفقیت آنها بیشتر است. دلیلش واضح است وقتی به آنچه انجام می دهند عشق می ورزند در کار خود تلاش بیشتری می کنند. وقتی درباره خدمات یا محصولاتی که عرضه می کنند شور و شوق دارند اشتیاق و علاقه آنان در هر گفت وگویی نمایان می شود. شرکت ها از وظایف محول شده به فروشنده ای که به کارش اشتیاق ندارد هیچ سودی نمی برند.

6- فروشندگان موفق پرشور و با انرژی اند. آنها همیشه دارای روحیه ای مثبت هستند، حتی در زمان سختیها نگران و دلواپس نیستند. آنها به ندرت از نقاط ضعف کمپانی یا تجارت صحبت می کنند. هنگامی که با وضعیت ناخوشایندی روبه رو می شوند، به جای ناامیدی تفکر خود را روی نقاط و عناصر مثبت موضوع متمرکز می کنند.
7- فروشندگان موفق مسئولیت نتایج کارشان را به عهده می گیرند. اگر در فروش سهمیه خود موفق نشوند، مسائل داخلی، کمپانی یا رقبا را مقصر نمی دانند. بلکه تنها عامل ناکامی را خود می دانند که نتایج کارشان را تعیین می کند و آنچه که لازم است انجام می دهند.

8- فروشندگان موفق سخت کوش اند. بسیاری از فروشندگان اکثراً می خواهند موفق باشند اما برای کسب موفقیت چندان تلاش نمی نمایند. فروشندگان موفق منتظر نمی شوند تا شانس به طرف شان بیاید خودشان دنبال آن می روند. آنها اغلب زودتر از دیگر همکارانشان شروع به کار، کرده و دیرتر از بقیه محل کار را ترک می کنند. بیشتر به مشتری تلفن می کنند، و در این زمینه پیگیری می نمایند، با مردم بیشتر گفت وگو می کنند، و فروش بیشتری نسبت به همکارانشان دارند.

9- فروشندگان موفق بیشتر در دسترس مشتری هایشان هستند. آنها می دانند ارتباط دائمی با مشتریها به حفظ مشتری کمک می کند بنابراین، تماسهای متنوعی با آنها برقرار می کنند . آنها کارت تشکر، تبریک تولد و تبریک سال نو برای مشتریها می فرستند. تلفن می کنند و زمانبندی منظمی جهت در دسترس بودن به مشتریان خود اعلام می دارند. لیست قیمتها را برای مشتری هایشان ارسال می نمایند. پیوسته مراقبند راههای جدیدی را ابداع کنند تا نامشان در ذهن مشتری حفظ شود.

10- فروشنده موفق در خریدار اشتیاق به خرید ایجاد می کند. تجارت جهانی امروزه بیشتر از گذشته در رقابت است، و بیشتر فروشندگان می پندارند قیمت تنها عامل انگیزه خرید است. حال اینکه فروشندگان موفق گرچه تصدیق می کنند قیمت در هر فروشی عامل تعیین کننده است اما عوامل دیگری نیز برای به فروش رساندن کالاها درنظر می گیرند. آنها می دانند که اطلاع رسانی مناسب به خریدار می تواند برای کالا ایجاد جاذبه کند. آنها می توانند با هر مشتری که روبه رو می شوند این جاذبه را ایجاد کنند .
SAP اولین بخش سرویس میزبان CRM را عرضه نمود
DSCO :
شركت SAP AG بخش اولیه نخستین سرویس میزبان CRM را بر اساس تقاضاهای بخش فروش اتوماسیون عرضه كرد. عرضه كامل، SAP CRM On Demand نامیده می‌شود كه سال بعد بازار میزبان و سرویس‌های برنامه‌ها را به سیستم فروش خواهد افزود. نرم‌افزار در سرورهای IBM با پایگاه اطلاعاتی DB2 اجرا می‌شود.
.
نقشه فرآیند CRM
در این بخش یک نقشه فرآیند که فرآیندهای کسب و کار مرتبط با CRM و KM را در بر می‏گیرد، ایجاد می‏کنیم. این نقشه، نتیجه تحقیقات مداوم برای ترکیب تلاشهای ادراکی تئوری و تلاشهای عملی است.
نقشه فرایند، شامل تمام فرآیندهای شناخته شده کسب و کار که با اجرای موفقیت آمیز CKM در سازمان مرتبط بوده اند است. یک مشخصه مهم نقشه این است که بر اساس نیازها و خواسته ‏ های مشتری است.


چارچوب پیشنهادی برای اجرا
ما چهار پیشنهاد برای بهبود موفقیت آمیز فرآیندهای CRM توسط KM بر اساس مفاهیم کسب و کار ارائه می‏دهیم. این پیشنهادها می‏توانند در یک چارچوب مدیریتی برای پیاده‏سازی استراتژی CRM مبتنی بر دانش، فرآیندها، سیستم‏ها و تغییر مدیریت سازمان دهی شود.
اجزای چارچوب:
استراتژی: درک دانش مشتری به عنوان یک منبع با ارزش در نوآوری محصول و بهبود فرآیند.
برای تحت کنترل درآوردن پتانسیل فرآیندهای CKM و پشتیبانی از سیستم‏های مناسب، مدیریت ارشد می‏باید مشتریان را به عنوان یک منبع با ارزش دانش بشناسد.
فرآیندها: تطبیق دادن فعالیتهای KM با فرآیندهای CRM
یكپارچه‏سازی فرایندهای حمایتی KM با عملكرد حقیقی مدیران روابط، موجب قدرتمند شدن فرایندهای CRM توسط دانش مشتری می‏شود. به بیان دیگر پیامد در نظر گرفتن KM به عنوان وظیفه‏ای جداگانه، كاهش كارایی است. بر این اساس، بهترین شیوه برای مدیریت كارامد دانش، یكپارچه سازی نامرئی آن با فرایندهای اصلی است.
سیستم‏ها: ایجاد یک مخزن دانش یكپارچه در محدوده سازمان
دیدگاهی یكپارچه از داده‏های مرتبط با مشتری به علاوه مجموعه‏ای از سیستم‏های مرتبط، یك فاكتور حیاتی موفقیت است. یك مخزن مركزی دانش می‏تواند به ما در فایق آمدن بر مرزهای منطقه‏ای و تفكیك بین واحدهای كاری كمك كند. انبار دانش همچنین یك پیش نیاز حتمی برای برقراری ضوابط و معیارها برای ارزیابی ارزش مشتری و رقابت بازاریابی در گروههای مختلف محصولات است.
تغییر مدیریت: تشویق مدیران روابط برای تسخیر و انتشار دانش مشتری
علاوه بر درك مشتری به عنوان یك منبع ارزشمند دانش، مدیریت ارشد برای تشویق یك فرهنگ سازمانی كه كاركنان در آن برای تسهیم دانش «برای، از و درباره» مشتریان با یكدیگر و استفاده از دانش فراهم آورده شده توسط دیگران برانگیخته شوند، تلاش می كند.

نتیجه‏گیری
CRM به‌طور سنتی به‌عنوان ابزاری برای ارتباط دادن مشتریان به شركت توسط برنامه‏های وفاداری مختلف معروف است، اما شاید بزرگترین منبع ارزش را كنار گذاشته بود: دانش موجود در مشتریان. زمانی‌كه هر دوی KM و CRM برای به‌دست آوردن دانش مشتری متمركز می‏شوند، مدیریت دانش مشتری، به عنوان یك فرایند استرات‍‍‍ژیك در سازمانهایی كه مشتریان خود را از دریافت منفعلانه محصولات و خدمات فراتر برده و با دادن اختیار به عنوان شركای دانش، در نظر می‏گیرند، ظهور می‏كند. چارچوب مطرح شده در این مقاله برای اجرای مدیریت دانش مشتری، متخصصان را در به‌كارگیری موفقیت آمیز دانش برای، از و درباره مشتری در جهت نیل به كارائی بیشتر نوآوری‏های CKM یاری می‏كند. لازم به ذکر است که در این راه و برای به خدمت‏گیری تمامی دانش مشتری، مدیریت هر سه جریان دانش بطور همزمان ضروری است.

برگرفته از: tafda.org



نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:57 PM | نویسنده : قاسمعلی

چکیده


چکیده مفهوم سلامت سازمانی مفهوم بی نظیری است که به ما اجازه می دهد تصویر بزرگی از سلامت سازمان داشته باشیم. در سازمانهای سالم، کارمندان متعهد و وظیفه شناس و سودمند هستند و از روحیه و عملکرد بالایی برخوردارند.

سازمان سالم جایی است که افراد با علاقه به محل کارشان می آیند و به کارکردن در این محل افتخار می کنند. درحقیقت سلامتی سازمان از لحاظ فیزیکی، روانی، امنیت، تعلق، شـــــایسته سالاری و ارزشگذاری به دانایی، تخصص، و شخصیت ذی نفعان، و رشد دادن به قابلیتهای آنها و انجام وظایف محول شده از سوی فراسیستم های خود در اثربخشی رفتار هر سیستمی تاثیر بسزایی دارد. در این مقاله سعی شده است مفهوم سلامت سازمانی، ویژگیهای سازمان سالم، مولفه های سلامت سازمانی، کارکردهای سیستم برای حفظ سلامت خود، و تحقیقات انجام شده در این زمینه به بحث و بررسی گذاشته شود و نتایج و پیشنهادات عملی در این زمینه بیان گردد.

مقدمه

آموزش و پرورش به عنــــوان اساس و زیربنای توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر جامعه است، امروزه در اغلب کشورها آموزش و پرورش صنعت رشد قلمداد می شود و پس از امور دفاعی بیشترین بودجه دولتی را به خود اختصاص می دهد. از آنجایی که بخش قابل توجهی از آموزش و پرورش در مدارس صورت می گیرد مدارس به عنوان یک نظام اجتماعی حساس و مهم، از جایگاه خاصی برخوردارند. مدارس در صورتی خواهند توانست وظیفه خطیری را که به دوش آنهاست به نحواحسن انجام دهند که سازمانهای سالم و پویایی باشند.

به نظرمایلز سلامت سازمانی عبارت است از دوام و بقای سازمان در محیط خود و سازگاری با آن و ارتقا و گسترش توانایی خود برای سازگاری بیشتر. ازنظر لایدن و کلینگل سلامت سازمانی یک مفهوم تقریباً تازه ای است و شامل توانایی سازمان برای انجام وظایف خود به طور موثر و رشد و بهبود سازمان می گردد. یک سازمان سالم جایی است که افراد می خواهند در آنجا بمانند و کار کنند و خود افرادی سودمند و موثر باشند.

بنابراین، مدارس سالم موجبات انگیزش و علاقه مندی به کار را در معلمان به وجود آورده و از این طریق اثربخشی خود را بالا می برند.

ازطرفی دیگر، جو سازمانی سالم و حمایتگر باعث اعتماد بیشتر افراد و روحیه بالای آنان و بالطبع باعث افزایش کارایی معلمان می شود که افزایش کارایی معلمان به نوبه خود عامل مهمی در افزایش اثربخشی مدرسه محسوب می شود.

مطلب دیگری که در کنار مفهوم سلامت سازمانی توجه به آن حائزاهمیت است نقش مدیریت به عنوان عامل اصلی ایجاد و ارتقای سطح سلامت در سازمان است. در مدارس مدیران وظایفی دارند که برای انجام آن بایستی نقشهای سازمانی و روابط بین فردی و اهداف مدرسه را به طور روشن بفهمند و درجهت تامین نیازهای اعضای مدرسه و ارباب رجوع تلاش کنند و سازمان مدرسه را قادر به برخورد موفقیت آمیز با نیروهای داخلی و خارجی کرده تا بتواند نیروهای مخرب را نیز درجهت هدف اصلی سازمان هدایت کرده و با تامین اهداف مدرسه، سودمندی و ادامه حیات آن را تضمین کنند.


مفهوم سلامت

سلامت به معنی فقدان بیماری و نارسایی در ارگـــانیسم است.
مایلز معتقد است صرف نظـــــر از اشکالاتی که مفهوم ارگانیسم پنداری سازمان و نوع آرمانی بودن مفهوم سلامت کامل به بار می آورند. رویکرد سلامت سازمانی از لحاظ فهم پویاییهای سازمانها و پژوهش و کوشش جهت بهسازی آنها، مزایای علمی قابل ملاحظه ای دارد. (1)


سلامت سازمانی

سلامت سازمانی را مایلز در سال 1969 تعریف کرد و ضمن پیشنهاد طرحی برای سنجش سلامت سازمانها، خاطرنشان کرد که سازمان همیشه سالم نخواهدبود. به نظر او سلامت سازمانی اشاره می کند به دوام و بقای سازمان در محیط خود و سازگاری با آن و ارتقا و گسترش توانایی خود برای سازش بیشتر. (2)

عباس زاده ویژگیهای سازمانی که جو سالمی دارد را به شرح زیر بیان می کند:

در مبادله اطلاعات قابل اعتماد است؛
دارای قابلیت انعطاف و خلاقیت برای ایجاد تغییرات لازم برحسب اطلاعات به دست آمده است؛
نسبت به اهداف سازمان دارای یگانگی و تعهد است؛
حمایت داخلی و آزادی از ترس و تهدید را فراهم می آورد، زیرا تهدید به ارتباط خوب و سالم آسیب می رساند، قابلیت انعطاف را کاهش داده و به جای علاقه به کل نظام، حفاظت از خود را تحریک می کند. (3)
لایدن و کلینگل درمورد سلامت سازمانی می نویسند؛ سلامت سازمانی مفهوم تقریباً تازه ای است و تنها شامل توانایی سازمان برای انجام وظایف به طور موثر نیست بلکه شــامل توانایی سازمان برای رشد و بهبود نیز می گردد. ناظران در سازمانهای سالم کارکنانی متعهد و وظیفه شناس، روحیه بالا، کانال های ارتباطی باز و موفقیت بالا می یابند و یک سازمان سالم جایی است که افراد می خواهند در آنجا بمانند و کار کنند و به آن افتخار کنند و خود افرادی سودمند و موثر هستند. (4)
پویاییهای سازمانی: سالم تا غیرسالم: سلامت سازمــانی مدرسه چارچوب دیگری برای مفهوم سازی جو عمومی مدرسه است. مفهوم سلامتی مثبت در یک سازمان، توجه را به شرایطی جلب می کند که رشد و توسعه سازمان را تسهیل کرده و یا مانع پویاییهای سازمان است. (5)

همان طور که پارسونز می گوید: همه سیستم های اجتماعی، اگر قرار باشد که رشد و توسعه یابند، باید چهار کارکرد اساسی (انطباق)، (کسب هدف)، (یگانگی)، و (دوام). را با موفقیت انجام دهند. به عبارت دیگر، سازمانها درحل چهار مشکل موفق باشند:

1 - مشکل کسب منابع کافی و سازش با محیط خود؛
2 - مشکل تعیین و اجرای هدف؛
3 - مشکل نگهداری وحدت در داخل سازمان؛
4 - مشکل ایجاد و حفظ ارزشهای منحصر سیستم.
بنابراین، سازمان باید با نیازهای انطباق و کسب هدف و نیز نیازهای بیانی، یگانگی اجتماعی و هنجاری برخورد بکند، درواقع فرض بر این است که سازمانهای سالم، به طور اثربخشــــی هر دو دسته از نیازها را برآورد می کنند. (5)


ویژگیهای سازمان سالم

براساس ابعاد و ویژگیهایی که مایلز، بنیس، سرجیووانی، آرجریس، پارسونز و دیگران برای سازمانهای سالم قائلند، ساعتچی ویــژگیهای سازمان سالم را به شرح زیر بیان می کند:

اهداف موسسه برای اکثریت کارکنان سازمان روشن است و کلیه فعالیتها درجهت اهداف انجام می پذیرد؛
کارکنان نسبت بـــه سازمان احساس تعلق می کنند و علاقه مند به اعلام نظرات خود درمورد مشکل هستند؛ زیرا نسبت به حل آنها با خوش بینی اقدام می شود؛

مسائل در چارچوب امکانات موجود به صورت فعال و واقع بینانه برطرف می شود. کارکنان در جهت حل مشکلات به صورت غیررسمی و فارغ از عنوان و مقام رسمی با یکدیگر همکاری می کنند و درگیر این نیستند که ببینند مدیران سطح بالا چگونه فکر می کنند و حتی خواسته ها و نظرات رئیس موسسه را موردسوال قرار می دهند؛

تصمیم گیری برای افزایش کارایی موسسه براساس عواملی از قبیل توانایی، احساس مسئولیت، وجود اطلاعات، حجم کار، زمان منــــاسب و تجزیه وتحلیل منطقی صورت می گیرد؛

برنامه ریزی در موسسه براساس واقعیتها، آینده نگری، عملکرد و برقراری نظم صورت می گیرد و در این مورد روحیه همکاری وجود دارد. به عبارت دیگر، قبول مسئولیت توسط مشـــارکت فعال کلیه اعضا به خوبی مشاهده می شود؛

قضاوت و خواسته های منطقی کارکنان سطوح پایین سازمان موردتوجه و احترام است؛
مسائلی کـــــه در موسسه موردبررسی و حل و فصل قرار می گیرند، شامل نیازهای شخصی و روابط انسانی نیز می شود؛
تشریک مساعی به صورت آزاد و داوطلبانه صورت می گیرد. کارکنان آماده برای کمک و همکاری سازنده درجهت نیل به اهداف تعیین شــــده هستند، و در این راستا تلاش زیادی می کنند؛
هرگاه بحرانی موسسه را تهدید کند، برای رفع آن با یکدیگر متحد شده و خود را موظف به رفع بحران می دانند؛
تضاد در امر تصمیم گیری مهم تلقی می شود و به طور موثر با همکاران مطرح می گردد، کارکنان آنچــــــه را احساس می کنند ابراز می دارند و از دیگران نیز همین توقع را دارند؛
یادگیری حین انجام کار به مقدار زیادی براساس طریق، و کوشش خود یادگیرنده و راهنمایی و توصیه یاددهنده صورت می گیرد. کارکنان یکدیگر را به عنوان یک فرد مستعد و توانا برای یادگیری و توسعه می بینند؛ انتقاد گروهی درارتباط با پیشرفت کار به طور عادی انجام می گیرد؛ صداقت در رفتار کاملاً مشهود است و کارکنان نسبت به یکدیگر احساس احترام و تعلق دارند و خود را تنها حس نمی کنند؛
کارکنان کاملاً متحرک هستند. براساس انتخاب و علاقه در فعالیتها مشارکت می کنند و حضور در موسسه برایشان مهم و لذت بخش است؛
مدیریت و رهبری به صورت انعطاف پذیری در موسسه اعمال می شود و در مواقع لزوم، مدیریت و سازمان خود را با موقعیتها و تغییرات محیط تطبیق می دهد؛
حس اعتماد، آزادی ومسئولیت متقابل در بین همکاران زیاد است. افراد واقف هستند که چه چیزهایی برای سازمان مهم است و چه چیزهایی کم اهمیت؛
قبول ریسک به عنوان یکی از شرایط توسعه و تغییر، موردقبول مدیریت و کارکنان موسسه است؛
موسسه معتقد است که افراد باید از اشتباهات گذشته یاد بگیرند که چنین اشتباهاتی اثراتی در کار داشته است؛
عملکرد ضعیف در موسسه به فوریت تشخیص داده می شود و به طور منــاسب و دسته جمعی برای رفع آن اقدام می گردد؛
ساخت سازمانی و خط و مشی ها و دستورالعملها طوری تنظیم شده است که بتواند کارکنان را در انجام وظایف کمک کرده و بقا و سلامت موسسه را در بلندمدت تضمین کند. درضمن ساخت ســازمانی، دستورالعملها و خط مشی های سازمــان در موارد لزوم تغییر می کند تا موسســه بتواند خود را با شرایط محیطی تطبیق دهد؛
در موسسه علاوه بر نظم، تحرک سازنده وجود دارد و ابداعات و ابتکارات به مقدار زیادی مشهود است. روشهای سنتی موردسوال قرارگرفته و درصورت عدم کارایی کنار گذاشته می شود؛
سازمان، سرعت خود را با امکانات و تغییرات بازار که خریدار محصولات و یا خدمات موسسه است تطبیق می دهد، و کارکنان سعی در پیش بینی آینده دارند؛
بین مسئولیت و اختیار تعادل و توازن منطقی وجود دارد و امور موسسه به دلیل نداشتن بوروکراسی بیمار، به سرعت انجام می شود.
لایدن و کلینگل برخی از نشانه های ضعف سلامت ســازمانی را به شرح زیر بیان می دارند:(4)

1 - کاهش سودمندی و منفعت سازمان؛
2 - افزایش غیبت کارکنان؛
3 - فقدان کانال های ارتباطی باز؛
4 - اتخاذ همه تصمیمات در سطوح عالی سازمان؛
5 - فقدان تعهد کارکنان نسبت به سازمان؛
6 - وجود سطوح پایینی از روحیه و انگیزش در کارکنان؛
7 - نادیده انگاشتن اعتبار سازمان توسط کارکنان؛
8 - فقدان وجود رفتارهای غیراخلاقی در سازمان؛
9 - اهداف منظم و دسته بندی شده؛
10 - فقدان دوستان مجرب و یا اطمینان برای کارکنان در سازمان؛
11 - فقدان برنامه های آموزشی و توسعه ای؛
12 - فقدان اعتماد بین کارکنان سازمان.

مولفه های سلامت سازمانی


لایدن و کلینگل باتوجه به یافته های تحقیق آماری که درمورد ارزیابی سلامت سازمانی دانشکده آموزش عالی انجام داده اند برای سلامت سازمانی 11 مؤلفه (بعد جداگانه اما مرتبط به هم) ارائه کرده اند: (4) بعد اول) ارتباط: در سازمان سالم ارتباط مستمر میان کارکنان و به همان خوبی میان زیردستان و فرادستان باید تسهیل شود. ارتباط باید دوطرفه باشد و در سطوح مختلف سازمان برقرار باشد. در سازمان سالم، بحثهای چهره به چهره به همان اندازه اهمیت اسناد و مدارک نوشته شده، مهم است.

بعد دوم) مشارکت و درگیر بودن در سازمان: در یک سازمان سالم کارکنان همه سطوح به طور مناسبی درگیر تصمیم گیریهای سازمـــــان می شوند.

بعد سوم) وفاداری و تعهد: در سازمان سالم یک جو اعتماد بالایی میان اشخاص وجود دارد. کارکنان منتظر این هستند که سر کار بیایند و احساس می کنند شرکت آنها مکان خوبی برای کارکردن است.

بعد چهارم) اعتبار یا شهرت موسسه یا شرکت: یک سازمان سالم ادراکات از اعتبار و شهرت مثبت را به کارکنان منعکس می کند. وکارکنان به طور کلی به شهرت و اعتبار بخش یا حوزه خود ارزش قائلند.

بعد پنجم) روحیـــه: روحیه مناسب در سازمان به وسیله یک جو دوستانه درجایی که کارکنان عمدتاً همدیگر و شغلشان را دوست دارند و رویهمرفته هم به طور شخصی و هم به خاطر سازمــــان برانگیخته می شوند، نمایش داده می شود.

بعد ششم) اخلاقیات: در یک سازمان سالم عموماً رفتار غیراخلاقی وجود ندارد. کارکنان تمایل دارند بیشتر به اخلاق باطنی ارزش قائل شوند و جایی را برای سیاست در سازمان نبینند.

بعد هفتم) شناسایی یا بازشناسی عملکرد: در یک سازمان سالم کارکنان برای به فعلیت درآوردن استعدادهایشان تشویق می شوند و موردحمایت قرار می گیرند، عموماً آنها احساس می کنند ارزشمند هستند، آنها به طور مناسبی برای پیشـــرفت درون یک جوی از حق شناسی و مراقبت شناسایی می شوند.

بعد هشتم) مسیر هدف: درون یک جو سالم کارکنان می توانند تمرکز بالای بخشهایشان را تشخیص دهند و اهداف را درون سازمان تشخیص دهند چون در تنظیم اهداف مشارکت دارند.

بعد نهم) رهبـــری: رهبران به عنوان عامل تعیین کننده ای بر سوددهی و اثربخشی سازمان به شمار می روند و عموماً رفتاری دوستانه دارند و کارکنان به راحتی می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند.

بعد دهم) بهبود یا توسعه کارایی کارکنان: در یک محیط سالم سازمانی،‌ اغلب هیئت ویژه ای برای حمایت از آموزش و بهبود مستمر نیروهای موجود در سازمان وجود دارد.

بعد یازدهم) کاربرد منابع: کارکنان باید مشاهده کنند که منابع و امکانات به طور شایسته و به طریق سازگار با انتظارات آنها از پیشرفتشان، بین آنها تقسیم شده است.

ابعاد سلامت سازمانی ازنظر مایلز: مایلز ویژگیهای سازمان سالم را در تامین سه نیاز اصلی یعنی: 1 - نیازهای وظیفه ای سازمان 2 - نیازهای بقا و... 3 - نیازهای رشد و توسعه سازمان، دانسته و باتوجه به این سه نیاز، ابعاد سلامت ســـــازمانی را شامل 10 مورد زیر می داند: (7) سازگاری، شایستگی حل مسئله، تمرکز بر اهداف، شایستگی ارتباطات، حداکثر برابری قدرت، به کارگیری منابع، انسجام و یگانگی، روحیه، استقلال، نوآوری.

سه مـــورد اول را جزو تامین نیازهای وظیفه ای سازمان هستند و نیازهای بقا شامل سه مورد بعدی می شوند و ابعاد نوآوری، استقلال، سازگاری و شایستگی حل مسئله در چارچوب تامین نیازهای رشد و توسعه قرار می گیرند.

کارکردهای سیستم

پارسونز چهار کارکرد اصلی را که کلیه سیستم های اجتماعی برای بقا و حفظ سلامت و رشد و توسعه خود باید انجام دهند به شرح زیر بیان می کند: (5)

1 - انطباق (ADAPTATION ) : مسئله تحصیل منابع کافی یا فرایند به کار انداختن وسایل فنی برای دستیابی به هدف؛
2 - نیل به هدف (GOAL ATTAINMENT ): هدفگذاری و اجرای آن یا تامین حرکت پیوسته سازمان به سوی هدفهایش؛
3 - انسجام و یکپارچگی (INTEGRATION ): همکاری و هماهنگی بین اجزا و واحدهای فرعی سیستم یا فرایند برقراری و حفظ روابط عاطفی و اجتماعی مناسب درمیان افرادی که مستقیماً در فرایند دستیابی به هدف همکاری می کنند؛
4 - دوام (LATENCY ): ایجاد و حفظ فرهنگ و ارزشهای خاص سیستم.


سلامت سازمانی و اثربخشی


شاین می گوید که نظریه های قدیمی سازمان عواملی نظیر به حداکثر رساندن سود، فراهم ساختن خدمت مفید، تولید زیاد و روحیه قوی کارکنان را به عنوان معیارهای کافی برای اثربخشی قبول دارد. لکن آنچه پذیرش دائمی این معیارها را متزلزل کرده دو عامل زیر بوده است:

کشف این واقعیت که هرگاه معیار سنجش تنها سودآوری و خدمت مفید باشد، سازمانهای ظاهراً معقول دارای روشی موثر و کارآمد نیستند.

پی بردن به این واقعیت که سازمانها وظایف گوناگونــی را انجام می دهند و هدفهای جداگانه ای دارند که پاره ای از آنها ممکن است با هم تضاد داشته باشند.

با قبول اینکه هر سیستمی دارای وظایف مختلفی است و در محیطی به حیات خود ادامه می دهد که داده های غیرقابل پیش بینی برای آن فراهم می کند، اثربخشی یک سیســـتم را می توان برحسب توانایی آن به ادامه حیات خود در موارد بحرانی، سازش، حفظ خود و رشد و توسعه اش بدون توجه به وظایف خاصی که انجام می دهد تعریف کرد و از این نوع ایده افرادی مثل آرجریس، تریست، بنیس، رایس و افــــرادی دیگر نیز به طور قاطع پشتیبانی کرده اند. (8)

به عقیده بنیس اگر سازمانها را به عنوان ساختمانهای سازش پذیر، حلال مشکلات و ارگانیک موردملاحظه و توجه قرار دهیم، در این صورت اشتباهات مربوط به اثربخشی باید براساس فعل و انفعالاتی صورت گیرد که سازمان با اتخـــاذ آنها مشکلات را بررسی و حل و فصل می کند، نه از اندازه گیریهای جامد و استاتیک بازار کار. (8)

با ملاحظه روی تعریفی که شاین، بنیس و دیگران از اثربخشی دارند درمی یابیم که سلامت سازمانی به عنوان معیاری برای تعیین اثربخشی سازمان نیز به کار می رود. هر سازمانی برای اینکه اثربخش باشد قبل از هر چیز بایستی بتواند در موارد بحرانی ضمن انطباق و سازش با محیط متغیر و مقابله با هر مشکلی بهترین منابع خود را به کار گرفته و با نیروهـــای تهدیدکننده خارجی به طور موفقیت آمیزی برخورد کرده و نیروی آنها را درجهت هدف اصلی سازمان هدایت کند و همواره با حفظ تواناییهای بقای خود، آن را رشد و توسعه دهد و به تعبیری دیگر از سلامتی سازمانی برخوردار باشد. در مدل پیشنهادی پارسونز نیز، در هر زمانی سیستم اجتماعی برای ادامه حیات خود و یا به عبارتی برای تامین سلامتی و اثربخشی خود ضروری است که چهار مشکل اساسی یعنی انطباق، نیل به هدف، انسجام و یگانگی، و دوام (فرهنگ و ارزشها) خود را حل کند.

در این حالت مدارس برای حل مشکلات مربوط به انطباق، نیل به هدف، انسجام و یگانگی و دوام خود به روش زیر عمل می کنند:

در مواجهه با تغییر شرایط محیط خارجی و تلاش درجهت تغییر برنامه های داخلی، خود را با شــــرایط اصلی محیط و سوالها منطبق می سازند؛ پیشرفت تحصیلی، تامین منابع و کیفیت یادگیری دانش آموزان و خدمات را به عنوان شاخصهای نیل به اهداف به کار می گیرند؛

با استفاده از انسجام و یگانگی اجتماعی، بر مسائل اجتماعی موردنظر در مدرسه، نظیر تامین رضایت شغلی کارکنان، تعارض روابط شخصی، غیبت و روحیه دانش آموزان و کارکنان فائق می آیند؛

و درنهایت در مدارس اثربخش و سالم از معلمان و دانش آموزان، تعهد زیاد و رفتار مناسب انتظار دارند و شاخصهای اصلی در اینگونه مدارس برای حل مشکل دوام که به حفظ و نگهداری سیستم ارزشی اشاره دارد، شامل وفاداری و توجه به فعالیتهای مدرسه، حس هویت مشترک با مدرسه، انگیزه های فرد برای کــــــارکردن و انطباق نقش و هنجار می شوند. (9)

مروری بر تحقیقات انجام شده درمورد سلامت سازمانی

الف) تحقیقات انجام شده در داخل کشور: تحقیقی توسط حاجی پور، تحت عنوان مطالعه و مقایسه سلامت سازمانی دبیرستانهای دخترانه دولتی و غیرانتفاعی شهر تهران از دیدگاه دبیران در سال 1375 انجام گرفته است.
نتایج تحقیق او نشان داده است که بین سلامت سازمانی دبیرستانهای دولتی و غیرانتفاعی دخترانــــه شهر تهران تفاوت معنی داری وجود دارد.
از دیگر نتایج تحقیق او، عدم تفاوت بین سطح نهادی دو نوع دبیرستان و وجود تفاوت در سطوح اداری و فنی بین دو نوع دبیرستان است. (10)

تحقیقی تحت عنوان بررسی و مقایسه سلامت سازمانی مدارس دولتی و غیرانتفاعی دوره های راهنمایی و متوسطه شهر تهران توسط زنگل در سال 1374 انجام گرفته است. وی با پرسشنامه (OHD ) به سنجش سلامت سازمانی پرداخته است. نتایج تحقیق او نشان داده است که میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی در مقاطع تحصیلی راهنمایی و متوسطه از لحاظ سلامت سازمانی در سطح نهادی تفاوت معنی داری وجود ندارد ولی در سطوح فنی و اداری رابطه معنی داری وجود داشت. (11)

اسکندری در سال 1378 به بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و عملکرد مدیران مدارس متوسطه مشکین شهر پرداخته است. در پژوهش او ویژگیهای هفتگانه انسجام نهادی، نفوذ مدیر، مـــراعات، ساخت دهی، حمایت به وسیله منابع، روحیه و تاکید علمی، عوامل اصلی مورد سنجش در سلامت سازمانی مدارس متوسطه بوده است. قلمروهای ششگانه وظایف مدیران آموزشی شامل برنامه آموزش و تدریس، امور دانش آموزان، امور کارکنان، روابط مدرسه - اجتماع، تسهیلات و تجهیزات و امور اداری و مالی، به عنوان معیارهای عملکرد در نظر گرفته شده است.

نتایج به دست آمده حاکی از این بود که میان سلامت سازمانی و عملکرد مدیران آموزشی و همچنین میان سلامت سازمانی و هریک از ابعاد ششگانه قلمرو عملکرد مدیران رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. (12) بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و روحیه دبیران دبیرستانهای پسرانه دولتی شهر تهران عنوان تحقیقی است که در سال 1381 توسط طاهری انجام شده است. در این پژوهش ویژگیهای ششگانه، انسجام نهادی، نفوذ مدیر در مقامات مافوق، مراعات، ساخت دهی، حمایت به وسیله منابع و تاکید علمی، عوامل اصلی موردسنجش در سلامت سازمانی بوده است.

یافته های تحقیق فوق نشان داد که بین سلامت سازمانی و روحیه دبیران همبستگی بالایی وجود دارد. بیشترین تاثیر بر متغیر روحیه مربوط به بعد مراعات بوده و ابعاد ساخت دهی، حمایت منابع و انسجام نهادی به ترتیب تاثیرات بعدی را داشته اند. همچنین میزان سلامت سازمانی و روحیه دبیران دبیرستانهای تهران نامناسب تشخیص داده شد. و می توان گفت سلامت سازمانی نامناسب مدارس تا حد زیادی در کاهش روحیه دبیران دخیل بوده است.
همچنین بین سلامت سازمانی و هریک از مؤلفه های دهگانه ذکر شده رابطه متوسطی تشخیص داده شد. (13)

ب) پژوهشهایی درباره سلامت سازمانی در خارج از کشور: مطالعه اثرات محیط بیرونی بر روی سلامت سازمانی مدرسه، عنوان تز تسان وینگ، لئونگ (LEUNG, STAN-WHNG ) در دانشگاه هنگ کنگ چین است. ابزار اندازه گیری محقق شامل دو پرسشنامه سنجش فاکتورهای فشار بیرونی بر محیط مدرسه تهیه شده به وسیله لام (LAM )، و پرسشنامه فهرست سلامت سازمانی مدرسه (OHD ) تهیه شده توسط هوی و کارتر کاتکمپ بود. نتیجه این بود که مدارس سالم دارای فشار کمی از بیرون هستند ولی مدارس ناسالم دارای فشار کمی از محیط بیرونی هستند. (14)

در تحقیق دیگری که توسط هوی، تاتر و کاتکمپ (B, KOTTCAMP )، به منظور بررسی میزان سلامت جو مدارس انجام شد، چنین نتیجه گیری شده است که میزان سلامت جو مدرسه سالم از نظر ابعاد هفتگانه سلامت سازمانی به طور قابل ملاحظه ای در سطحی بالاتر از میانگین است، در حالی که جو مدارس ناسالم ازنظر این ابعاد در سطح پایین تر از میانگین قرار گرفته است. (15) پاتل (PATEL ) تحقیقی به منظور بررسی رابطه بین سلامت سازمانی و تعهد سازمانی در بین کارمندان صنعتی انجام داده است. نتایج تحقیق او یک ارتباط مثبت و معنی داری بین سلامت سازمانی و تعهد سازمانی آشکار کرد. به علاوه 50 نفر از کارکنان ماهر که ازنظر سلامت سازمانی، سازمانشان را وضعیت مطلوب می دانستند دارای تعهد بیشتری به سازمانشان نسبت به کارگران یا کارکنان عادی بودند. (16)

هوی و وولفوک (HOY AND WOOLFOLK ) ، نیز ارتباط بین اثربخشی تدریس معلمان و ابعاد هفتگانه سلامت سازمانی را موردبـــررسی قرار داده اند و دریافته اند که تنها دو عامل از بین ابعاد سلامت سازمانی یعنی یگانگی نهادی و روحیه معلمان در ارتباط با اثربخشی تدریس گروهی معلمان است و بــــــــاعث بالارفتن این اثربخشی می شود. (17)

تحقیق دیگری به تعیین رابطه بین سلامت سازمانی و پیشرفت تحصیلی پرداخته است. آلیسون، این پژوهش را در دبیرستانهای میسوری انجام داده است. نتایج نشان داد که بین سلامت سازمانی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ارتباط مثبت وجود دارد و نتیجه دیگر اینکه، وحدت نهادی و نفوذ مدیر همبستگی بالایی با سلامت سازمانی داشتند. (18)

مایلر (MILLER )، تحقیقی تحت عنوان رابطه بین ادراک معلمان از سلامت سازمانی مدرسه و میزان اعتماد دبیران به مدیر، همکاران و سازمان انجام داده است. یافته های تحقیق نشان دادند که بین ادراک از معلمان، سلامت سازمانی و اعتماد به مدیر، همکاران و مدرسه همبستگی مستقیم و معنی داری وجود دارد. (19)

رابطه بین سلامت سازمانی مدارس راهنمایی و اعتماد و اطمینان و مشارکت در تصمیم گیری دبیران عنوان رساله دکترای بارنز (BARNES ) است که شش بعد سلامت سازمانی در این تحقیق عبارت بودند از وابستگی معلم، رهبری آموزشی، حمایت منابع، تاکید علمی، یگانگی نهادی و نفوذ مدیر.

نتایج تحقیق نشان داده است که بین اعتماد مدیران به دبیران و سلامت سازمانی رابطه وجود دارد. همچنین رابطه ای معکوس بین محدودیت دبیران در تصمیم گیری مربوط به کلاس و سازمان مدرسه، با سلامت سازمانی مشاهده شده است. (20)

هوی و وولفوک در تحقیق دیگری تحت عنوان بررسی رابطه بین کارایی معلمان و سلامت سازمانی مدرسه به مطالعه روابط بین دو بعـــد کارایی معلم (فردی و گروهی) با جنبه های جو مدرسه سالم (انسجام نهادی، نفوذ مدیر، مراعات، ساخت دهـــی، حمایت به وسیلـــه منابع، روحیه و تاکید علمی) پرداخته اند.

نتایج تحقیق نشان داده که جو یک مدرسه سالم با تاکید قوی بر جنبه های علمی و وجود مدیری با نفوذ، با کارایی فردی و گروهی معلمان رابطه بسیار قوی دارد. (21)


نتیجه گیری و پیشنهادات

مفهوم سلامت سازمانی به ما اجازه می دهد تصویر بزرگی از سلامت سازمان داشته باشیم. در سازمانهای سالم کــــارمندان متعهد و وظیفه شناس هستند، روحیه و عملکرد بالایی دارند، کانال های ارتباطی باز و سودمند هستند، و سازمان سالم جایی است که افراد دوست دارند به محل کارشان بیایند و به اینکه در این محل کار کنند، افتخار می کنند. اگر به سازمان سالم به عنوان سیستم نگاه کنیم درچنین حالتی سلامت سازمانی را نه در بهداشت و سلامت جسمانی و روانی کارکنان به صورت فردی و گروهی، بلکه در موجودیت و بقای خود سازمان جستجو می کنیم.

بنابر مطالب ارائه شده در این مقاله و نتایج به دست آمده از پژوهشهای مربوطه، مدیران (بویژه مدیران آموزشی) می بایست موارد زیر را مدنظر قرار دهند: تخصص و کارایی نیروهای سطوح فنی و اداری عامل بسیار مهمی در رشد و بهبود مستمر سازمان و بقای آن است. وقتی این نیروها از قبیل معلمان و کارکنان عملکرد مطلوبی داشته باشند درحقیقت به اثربخشی سیستم مدرسه کمک کرده و نقش خود را به عنوان خرده سیستم جامعه اجرا کرده اند و در این صورت سطح اداری می تواند در جذب منابع و تسهیلات برای ادامه فعالیت سیستم موفق باشد. اثربخشی مدرسه باعث خواهدشد نهادی در تعیین اهداف، فلسفه، ارزشها، قوانین، معیارها و کنترل فراگردهای آموزشی و پرورشی و... اعضای مدرسه را مشارکت دهد. و این مشارکت مزایای بسیاری از قبیل بهبود مستمر کارایی فردی و سازمانی، امنیت شغلی و روانی، رضایت کارنان و ارباب رجوع، افزایش انگیزش، شناخته شدن استعدادها و فراهم ساختن زمینه شکوفایی آنها، ترویج روحیه تفکر علمی و نوآوری، ترویج روحیه همکاری، همیاری و هم افزایی، فراهم شدن زمینه انتقادات و پیشنهادات سازنده، تسریع و تصریح فرایند تصمیم گیری در سازمان و... خواهدشد که مجموع آنها باعث افزایش اثربخشی و سلامت سازمانی مدرسه می شود.

در مدارس دارای جو سالم، باز، و پویا روحیه معلمان و کارکنان و درجه اعتمادشان به مدیر و همکاران و میزان تعهد سازمانی بالاست. پس باید توجه داشت که ایجاد جوی باز و سازنده از وظایف اساسی مدیر است زیرا چنین جوی ارتباط بالایی با معیارهای اثربخشی سازمان دارد.

مدارس سالم، خواهان مدیرانی با نفوذ هستند، مدیران این مدارس لازم است با ویژگیهای سازمان سالم آشنایی کامل داشته باشند و خود افرادی متخصص و رهبر در زمینه کاریشان باشند، رهبر بودن مدیر سبب ایجاد روحیه علمی، وظیفه شناسی و بالارفتن بهداشت روانی اعضای مدرسه شده، کارایی فردی و گروهی معلمان را افزایش می دهد. درنهایت پیشنهاد می شود که:

1 - با استفاده از استادان دانشگاه و صاحبنظران، در زمینه مفهوم و اهمیت سلامت سازمانی لاسهای آموزش ضمن خدمت برای مدیران تدارک دیده شود؛
2 - مدیران مدارس به وضعیت بهداشت روانی و جسمی، امنیت شغلی، روحیه، مشارکت، تخصص فنی، انگیزش و... معلمان توجه بیشتری کنند و اقدامات لازم را درجهت افزایش و بهبود این موارد انجام دهند؛

3 - مدیران می توانند جهت آگاهی از سلامت سازمانی مدرسه و رابطه آن با متغیرهای مربوط به اثربخشی سیستم مدرسه با استفاده از ابزار سنجش سلامت سازمانی و ابزار مربوط به هریک از متغیرهای اثربخشی تحقیق کنند و اقدامات لازم را درجهت بهبود اثربخشی مدرسه انجام دهند؛

4 - در گزینش مدیران، باید مهارتهای فنی، انسانی و ادراکی آنها را ارزیابی کرد و آموزشهای لازم را به آنها ارائه داد؛

5 - مدیران مدارس باید با استفاده از مشارکت دادن اعضای مدرسه در تصمیم گیری و حل تعارضات، ایجاد نظام پیشنهادات، کمک به تامین نیازهـــای جسمی و روانی، برگزاری دوره های آموزشی لازم، شایسته سالاری، ایجاد روحیه خلاقیت و نوآوری، روزآمدی و استفاده از مشاوران و صاحبنظران باعث ایجاد جو باز و سازنده شوند تا بتوانند سلامت سازمانی مدرسه را تضمین کنند. 1



منابع و مأخذ

1 - علاقه بند، علی، سلامت سازمانی مدرسه، فصلنامه مدیریت در آموزش و پرورش، شماره 21، بهار 1378، ص 14.

2 - WAYNE.K, AND JOHN A, FELDMAN. “ORGANIZATIONAL HEALTH: THE CONCEPT AND ITS MEASURE”. JOURNAL OF RESEARCH AND DEVELOPMENT IN EDUCATION, NUMBER 4, 1987, P:30.

3 - عباس زاده، میرمحمد، حرفه معلمی و رضایت شغلی، فصلنامه تعلیم و تربیت، شماره 1، 1369، ص 74 - 58 .

4 -JULIE A LYNDEN & WILLIAM, KLINGLE. “SUPERVISING ORGANIZATIONAL HEALTH”. SUPERVISION JOURNAL, 2000, PP: 3-5.

- هوی و میسکل، تئوری، تحقیق و عمل در مدیریت آموزشی، ترجمه: سیدعباس زاده. میرمحمد، جلد دوم، ارومیه، انتشارات انزلی، 1371، ص 35. بقیه منابع در دفتر مجله موجود است .

منبع : مقاله " سلامت سازمانی " نویسنده : حسینعلی جاهد -مجله تدبیر - شماره 159- 1384

برگرفته از: fekreno.org



نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:57 PM | نویسنده : قاسمعلی
مقدمه : ظريه سيستمي که به وسيله لودويک برتالانفي مطرح شد، با سرعت در تمامي حوزه‌ها، از جمله نظام‌هاي آموزشي مورد توجه قرار گرفت. براساس ديدگاه سيستمي، همه پديده‌هايي که به نوعي داراي تعامل در درون خود و با پديده‌هاي ديگر هستند سيستم ناميده مي‌شوند (Bertalanffy,1988). به عبارت ديگر: سيستم به مجموعه‌اي از عناصر و اجزا اطلاق مي‌شود که در صدد تحقق هدف ويژه‌اي بوده، داراي ارتباط مفيدي با هم هستند. نظام آموزشي(آموزش عمومي و عالي) به عنوان يک سيستم، عبارتست از: مجموعه تلاشها، فرصتها، اقدامها، امکانات و برنامه‌هاي هدفمند که براي شکوفاسازي توانمندي‌هاي بالقوه فرد در جامعه به صورت رسمي اجرا مي‌شود؛ که عمده‌ترين وظيفه‌اش آموزش کودکان، نوجوانان و جوانان و پرورش آنها براي زندگي آينده است. هدفهاي نظام آموزشي را بايد در چارچوب نيازها و ضرورتهاي زندگي فردي و گروهي انسانها تدوين کرد(نديمي و بروج، 1380: 7 ).



 
هميت آموزش در ماندگاري فرهنگ بشر و رشد همه جانبه او بر کسي پوشيده نيست و از اين‌رو است که ايمانوئل کانت مي‌گويد : دشوارترين علوم، عبارتند از تعليم و تربيت و سياست. به اهميت اين موضوع در آثار متفکران ديگر نيز اشاره شده است، و شايد گفته افلاطون در اين مورد اهميت آموزش به گونه آشکاري جايگاه و نقش نظام آموزشي را تبيين کند. او مي‌گويد: حکومتها به جاي تدوين و تصويب قوانين پيچيده، بايد تلاش خود را صرف تربيت انسان درست کنند که اگر اين مهم تحقق يابد جامعه‌اي سالم خواهيم داشت. آموزش‌ عالي در اين ميان اهميتي دوچندان دارد زيرا‌ همواره ‌سهم‌ مهمي‌ در زندگي‌ بشر داشته‌ و در اين‌ فرايند اهميت‌ برخي‌ از پيشرفتهاي‌ مهم‌ و موفق ‌فناوري‌ را به‌ دست آورده است .
نظام آموزش عالي، به عنوان سيستمي با روابط دروني و بيروني پيچيده، داراي عناصري است که در تعامل مداوم با يکديگر به دنبال تربيت انسان هستند که خود سيستمي با پيچيدگي و دشواريهاي ويژه است. بي‌شک‌، همان گونه که‌ اکثر صاحبنظران‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌، تأکيد دارند آموزش‌ عالي يکي‌ از ارکان‌ و عوامل‌ اصلي‌ توسعه‌ به‌ شمار مي‌آيد و ضروري‌ است‌ برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري در اين بخش دقيق و مبتني بر اصول باشد. پيشرفت علم و فناوري در زمينه‌هاي مختلف، بر پيچيدگي وظايف و ماموريت‌هاي نظام آموزش عالي افزوده است .
پرسشي که مطرح مي‌شود اين است که نظام آموزش عالي تا چه اندازه توانسته در رسيدن به هدفهاي خود موفـق عمل کند؟ بـراي پاسخ به اين پـرسش شايد ده‌ها مقاله و گزارش پژوهشي بتوان نوشت، اما نکته آشکـار در عملکرد گذشته نظام‌هاي آموزشي اين است کـه برنامه‌ريـزان و مديران براي تحقق هدفها، در بسياري موارد به صورت مکانيکي با فرايند آموزش برخورد کرده، پويايي آن را در نظر نگرفته‌اند (et.al,1983,Oren). براي پوشش دادن به تعامل پوياي عناصر نظام آموزشي از قبيل: معلم، دانش آموز/ دانشجو، مدير، برنامه درسي، هدفها، مديريت، امکانات و تجهيزات و غيره، نيازمند روش‌شناسي هستيم که براساس آن بتوانيم به صورتي پويا خط‌مشي‌ها را تعيين و برنامه‌ريزي کنيم. موضوع بعدي اين است که چگونه مي‌توان به اثرهاي مثبت يا منفي يک خط‌مشي، يا برنامه پيش از اجراي آن پي برد؟ يکي از راههاي مورد استفاده براي اين منظور شبيه‌سازي برنامه در محيط مجازي پيش از اجراي برنامه در سيستم حقيقي است . همان‌گونه که ارن و همکاران(1983) مي‌گويند، پيچيدگي روابط، تعدد متغيرها و دشواري فرايندهاي تعليم و تربيت، مانع مهمي در راه شبيه‌‌سازي و ساختن مدل است. بنابراين در چند دهه گذشته بحث شبيه‌سازي برنامه‌ها در علوم انساني زياد مورد توجه قرار نگرفته است. با توسعه علوم بين رشته‌اي روش‌شناسي‌هايي در جهت کاربرد ديدگاه‌هاي مهندسي در علوم انساني مطرح شده است. در اين مقاله تلاش شده تا يکي از روش‌شناسي‌‌ها را که اساس آن بر پويايي است به عنوان روش‌شناسي بهينه کردن مديريت آموزش عالي، معرفي شود .
اهميت، ضرورت و کاربردهاي شبيه‌سازي
براي‌ مطالعه‌ و تجزيه‌ و تحليل‌ سيستم‌ها، روشهاي‌ متفاوتي‌ وجود دارد‌. در مطالعه ‌تجربي‌ يک‌ سيستم‌، متغيرها تغيير داده‌ شده‌ و تاثير آنها بر روي‌ سيستم‌ مشاهده‌ مي‌شود‌. اما تعداد سيستمهايي‌ که‌ بتوان‌ اين‌ روش‌ را براي‌ بررسي‌ آنها به کار برد، بسيار محدودند‌. زيرا، نخست، تغيير يک‌ متغير در يک ‌سيستم‌ ممکن‌ است‌ باعث‌ دگرگوني‌ سيستم‌ و بنابراين بي‌اعتباري‌ بررسي‌ و نتايج‌ حاصل‌ از آن‌ شود‌. دوم، ايجاد تغيير براي‌ مشاهده‌ واکنش رفتاري‌ در همه‌ سيستم‌ها عملي‌ نيست‌. به علاوه اين‌ روش‌ زماني که ‌طراحي‌ و ايجاد يک‌ سيستم‌ جديد در کار بوده‌ و براي‌ رسيدن‌ به‌ نتيجه‌ مطلوب‌ بايد رفتار آن‌ مورد بررسي‌ قرارگيرد‌، بي‌معني‌ خواهد بود‌. در اين گونه‌ موارد از يک‌ الگو يا مدلي‌ از سيستم‌ که‌ شامل‌ اطلاعات‌ لازم‌ براي‌ بررسي‌ و تجزيه‌ و تحليل‌ آن‌ باشد، استفاده‌ مي‌شود .
در علوم انساني، به ويژه در سيستم‌هاي اجتماعي-اقتصادي با پيچيدگي و پويايي بسيار بيشتري نسبت به فعاليتهاي فني روبه‌رو هستيم . بنابراين منطقي و حتي ضروري است تا از ابزارهاي مشابه براي آزمون و مطالعه سياستها و نوآوريها پيش از اجراي آنها در سيستم حقيقي، بهره‌ گيريم. مسئله ديگري که بر اهميت به کارگيري روشهاي شبيه‌سازي در علوم انساني و به گونه‌اي ويژه در نظامهاي آموزشي مي‌افزايد، خروجي آن است. بر خلاف صنعت که به طور عموم محصول اصلي آن از جنس مواد بي‌جان است و بيشتر نادرستي‌ها در مراحل فرآوري محصول با صرف هزينه و زمان اندکي قابل جبران است، در آموزش با دانش‌آموز/ دانشجو سروکار داريم؛ بنابراين کوچکترين اشتباهي در برخورد با آن مي‌تواند خسارتهاي جبران ناپذير و بسيار پر هزينه‌اي را، نه تنها بر نظام آموزشي بلکه بر کل جامعه وارد سازد. به عبارت ديگر: حيطه آموزش به ويژه در مقاطع اوليه به سبب سروکار داشتن با انساني که بسيار تاثير پذير از محيط است، به عنوان اصلي‌ترين عنصر سيستم که سازنده فرداي جامعه است، مجال انجام آزمايشها و برخورد به صورت سعي و خطا را به مسئولان و تصميم‌گيران نمي‌دهد .


به طور کلي، مدل را در معناي ساده آن مي‌توان «روش فهم تغييرات، هدايت و کنترل آنها» تعريف کرد. مدلهايي‌ که‌ براي‌ مطالعه‌ سيستمها ساخته‌ و به کار برده‌ مي‌شوند‌، با توجه‌ به‌ ويژگيهاي عمومي‌شان‌ به راههاي مختلف‌ دسته‌بندي‌ مي‌شود‌. با اين‌ دسته‌بنديها نه‌ تنها انواع‌ مدلها را از يکديگر متمايز مي‌سازند‌، بلکه ‌روش‌هاي‌ بررسي‌ هر گروه‌ تعيين‌ مي‌شوند‌. در يک‌ تقسيم‌ بندي، مدلها به دو دسته‌ ايستا و پويا تقسيم‌ مي‌شوند (حميدي‌زاده، 1379)‌. در يک‌ مدل‌ ايستا، يا بعد زمان‌ به طور کلي‌ ناديده‌ گرفته‌ مي‌شود يا وضعيت‌ مدل‌ در يک‌ لحظه‌ زماني‌ به گونه ايستا نشان‌ داده‌ مي‌شود. در مقابل، يک‌ مدل‌ پويا به‌ طور صريح‌ گذر زمان‌ را شامل‌ بوده‌ و رابطه‌ وضعيت‌ سيستم‌ و زمان‌ را به‌ نمايش ‌مي‌گذارد‌. با توجه به اين مطالب مشخص مي‌شود که پويايي با حرکت، تغيير و تحول، جلورفتن، تطبيق، توليد زايشي، تراوش و خلاقيت همراه است. همان‌گونه که در اين تعريفها مشاهده مي‌شود، مدل‌ پويا مدلي است که اجزاي آن و روابط ميان آنها با گذشت زمان تغيير مي‌کنند. بنابراين مي‌توان چند ويژگي اساسي را براي پويايي در مدلها و سيستم‌ها برشمرد :
1. حرکت جهت‌دار و رشد کننده؛
2. تغيير و نوآوري؛
3. انعطاف‌پذيري در توليد محصولات و سازگاري آگاهانه با محيط؛
4. تعادل پوياي دايمي و پيش‌رونده؛
5. علت‌يابي مشکلات در خود سازمان؛
6. توليد و کار خارق العاده کردن از امکانات معمولي؛
7. هشيار و حساس بودن در برابر مشکلات و چاره انديشي براي حل آنها؛
8. توليد کالا يا خدمات مولد بيشتر از ظرفيت و تراوش علمي .


مدل‌سازي يکي از تکنيک‌هاي ذهني بشر است که نه تنها براي هدفهاي علمي، بلکه براي انجام امور روزمره بشر به دفعات مورد استفاده قرار مي‌گيرد. مدل‌سازي به طور کلي يعني مشابه ‌سازي يک محيط با اندازه‌هاي متفاوت از محيط واقعي و احتمالا مواد و مصالحي متمايز از جنس مواد و مصالح محيط مدل شده. در مدل‌سازي، ابتدا اجزاي محيط واقعي انتخاب شده، متناسب با هدف مورد نظر از مدل‌سازي ويژگيهايي از هريک از اجزاي واقعي، انتزاع مي‌شود؛ يعني به ازاي هر يک از اجزاي محيط واقعي، يک موجوديت تجريدي ساخته مي‌شود و با برقراري ارتباطي مشابه با ارتباط اجزاي واقعي، در ميان موجوديت‌هاي تجريدي، محيط واقعي مدل مي‌شود .
ويژگي اصلي مدل‌سازي، پيش بيني قابل اطميناني است که از نتيجه پوياي آينده مدل با توجه به مفروضات اوليه و تعامل ميان متغيرها به دست مي‌آيد. ويژگي ديگر استفاده از مدلها لزوم شفافيت و دقت در استفاده از عبارتها است، در حالي که عبارتهايي که در قالب گفتار و نوشتار ارائه مي‌شود، اين اجازه را به شخص مي‌دهد تا اطلاعات خود را به گونه مبهم، ناتمام و حتي نادرست بيان کند .
برخلاف‌ بسياري‌ از علوم‌ فني‌ که‌ مي‌توانند برحسب‌ رشته‌اي‌ که‌ منشاء آنها است‌ رده‌بندي‌ شوند، مانند: فيزيک‌ يا شيمي‌، مدل‌‌سازي ‌و به گونه ويژه شبيه‌سازي، در تمام‌ رشته‌ها قابل‌ استفاده‌ است‌‌. شانون (1975) در کتاب‌ خود: علم‌ و هنر شبيه‌سازي‌ سيستم‌ها، از کتابهايي در حوزه‌هاي بازرگاني‌‌، اقتصاد، بازاريابي‌، تعليم‌ و تربيت‌، سياست‌‌، علوم‌ اجتماعي‌، علوم‌ رفتاري‌، روابط‌بين‌الملل‌، ترابري‌، نيروي‌ انساني‌، اجراي‌ قوانين‌، مطالعات‌ شهري‌ و سيستم‌هاي‌ جهاني که‌ در رابطه‌ با کاربرد شبيه‌سازي‌ نوشته‌ شده‌اند، نام‌ مي‌برد‌ (Shannon,1975). به علاوه‌ تعداد بي‌شمار مقاله‌هاي‌ فني‌‌، گزارشها و رساله‌هاي‌ دورة‌ دکترا و کارشناسي‌ارشد، تقريباً در همه‌ زمينه‌هاي‌ اجتماعي‌، اقتصادي‌، فني‌ و انساني‌، گواه‌ بر تأثير و رشد گسترده‌ استفاده‌ از شبيه‌‌سازي‌ در تمام‌ جنبه‌هاي‌ زندگي‌ دارد‌ .
از شبيه‌سازي تعريفهاي فراواني مطرح شده اما جامع‌ترين آنها را شانون ارائه کرده است. او شبيه‌سازي را چنين تعريف مي‌کند: "شبيه‌سازي عبارتست از فرايند طراحي مدلي از سيستم واقعي و انجام آزمايشهايي با اين مدل که با هدف پي بردن به رفتار سيستم، يا ارزيابي استراتژيهاي گوناگون براي عمليات سيستم صورت مي‌گيرد". بنابراين فرايند شبيه‌سازي، هم شامل ساختن مدل و هم شامل استفاده تحليلي از آن براي مطالعه يک مساله است .
شبيه‌سازي مبتني بر روش‌شناسي پويايي سيستم‌ها
پويايي سيستم يک روش‌شناسي براي مطالعه، تحليل، شبيه‌سازي و بهبود سيستمهاي پوياي اجتماعي- اقتصادي و مديريتي، با استفاده از يک ديدگاه بازخوردي است (Barlas,2006:79).پويايي سيستم به شکل امروزي آن، در 1960 توسط جي فارستر و همکارش در دپارتمان مديريت اسلون (Sloon) در موسسه تکنولوژي ماساچوست مطرح شد .
پويايي سيستم بر پايه سه رشته علمي شکل گرفته: مديريت سنتي سيستمهاي اجتماعي، تئوري بازخوردي يا سايبرنتيک و شبيه‌سازي کامپيوتري . هدف اصلي روش‌شناسي پويايي سيستم حصول بينشي عميق در چگونگي کارکرد سيستم‌ها است، بنابراين در طراحي مجدد سيستم به منظور بهبود سياستها در زمينه سيستم مورد بررسي، کمک بسيار خوبي است (Sushil,1993:30).
برخي ويژگيهاي پويايي سيستمها سبب شده تا با ساير روشهاي شبيه‌سازي متفاوت باشد و کاربردهاي ويژه‌اي براي آن پديد آورد که در زير به آنها اشاره مي‌کنيم :
1. پويايي سيستم‌ها بر چهار مولفه سيستمي استوار است: موجودي‌ها، جريانها، بازخورد، روابط غيرخطي .
2. در بيشتر برنامه‌هاي شبيه‌سازي ساختار مدل آماده است و کاربر با تغيير پارامترها، نتايج را بررسي مي‌کنند. در حالي که در پويايي سيستم کاربر، خود مدل را ساخته، نتايج را در قالب جدولها و نمودارها بررسي مي‌کند .
3. پويايي سيستم شامل دو بخش اصلي ايجاد مدل و آزمون آن است. اين ساختار سبب مي‌شود تا کاربر درک بهتري از مسائل پيچيده پيدا کند .
4. پويايي سيستم رفتار کل سيستم را تحليل مي‌کند .

5. فرايند مدلسازي و خود مدل، پتانسيل يادگيري بالايي را در پويايي سيستمها داراست .
6. تمرکز اصلي پويايي سيستم بر ساختار سيستم است؛ ساختار سيستم بيانگر رفتار سيستم است .
در حالي که در ديگر روشهاي شبيه‌سازي تمرکز بر تعامل ميان افراد است که به وسيله روابط آماري و رياضي بيان مي‌شوند و تفسير آنها براي فردي که مدل را مطالعه مي‌کند بسيار دشوار است. اما در پويايي سيستم پياده‌سازي رفتار سيستم، تحليل نتايج، آزمون مدل شبيه‌سازي شده، اطلاعاتي در مورد چگونگي رفتار سيستم در شرايط درنظر گرفته شده را به تحليلگر مي‌دهد . (Hasret,2007)
مراحل انجام اين روش‌شناسي به ترتيب عبارتند از :
1. تعريف مسئله‏، (بايد گفت که: مسائل مطرح در پويايي سيستمها به طور عمده ساخت‌يافته نبوده، در نتيجه در مراحل اوليه بررسي مسئله نمي‌توان به تعريف دقيق به گونه‌اي دست يافت که گلوگاه‌هاي مسئله را يافته و در صدد رفع مشکلات برآمد)؛
2. توسعه و ايجاد يک فرضيه پويا براي تشريح آثار مسئله؛
3. ساختن يک مدل شبيه‌سازي شده از سيستم؛
4. آزمون مدل براي کسب اطمينان از درستي عملکرد آن در دنياي حقيقي؛
5. حصول نتايج (Sterman,2002).
کاربرد روش شناسي پويايي سيستم‌ها در بهبود عملکرد نظامهاي آموزشي
نظامهاي آموزشي به عنوان يک سيستم اجتماعي باز، يعني سيستمي که با محيط خود تبادل انرژي داشته و فعل و انفعالات دروني را به محيط انتقال مي‌دهند (حميدي‌زاده، 1379)، از جمله سيستم‌هايي است که از متغيرهاي بسياري متاثر است. از اين رو شايد نتوان فرايند شبيه‌سازي خطي را در مورد آنها به کار برد؛ ضمن اينکه انسان به عنوان عامل ياد دهنده و يادگيرنده، نقش اصلي را در نظام آموزشي عهده‌دار است. در نتيجه روابط بين فردي بر پيچيدگي اين سيستم مي‌افزايد. همان‌گونه که در مرور مطالعات پيشين آورده شده، از پويايي سيستم مي‌توان در زمينه‌هاي زير استفاده کرد :
1. تعيين و تدوين راهبردها و سياستهاي خرد و کلان نظام آموزشي؛
2. ابزاري براي تعيين عوامل و ميزان اثربخشي آنها در سطوح مختلف نظام آموزشي؛
3. ارائه مدل مجازي براي پيش بيني و ارزشيابي سياستهاي برنامه درسي و آموزشي، ارزشيابي سياستگذاريهاي آموزشي؛
4. بررسي عوامل و سياستهاي موثر بر کيفيت فرآيند تدريس و يادگيري .
تاکنون پويايي سيستمها در زمينه‌هاي گوناگوني از جمله در سياستگذاري‌هاي تجاري و مسايل‌ استراتــژيک (2002 ,Sterman & 2002 ,Barlas) زيست‌شناسي، پزشکي، انرژي و محيط، برنامه‌هاي آموزشي، اقتصاد خرد و کلان، مطالعات تصميم‌گيري پويا، برنامه‌ريزي استراتژيک و بسياري ديگر به کار گــرفته شده‌ است. در ســـالهاي اخير کاربرد پــويايي سيستمها در حوزه آموزش عالي (2000 ,Kenedy) نيز توسعــه يافته، در موضوعــاتي مانند يادگيري سازمـاني (2006 , Spector) ، ارزشيابي (2006 ,Barlas) ، کيفيت تدريس، مديريت منابع و يادگيري تجربه‌هاي متعددي از پويايي سيستم‌ها مستند شده است .
مطالعات نشان مي‌دهد کاربرد روش‌شناسي پويايي سيستم در سازماندهي مجدد کلاس مورد استفاده قرار گرفته که از آن با عنوان: يادگيري يادگيرنده محور (Learning Centered- Learner) ياد مي‌شود. يادگيري يادگيرنده محور بر فعال بودن دانش‌آموز/ دانشجو و حل مسئله تاکيد دارد. استاد(معلم) ديگر يک مدرس، منبع تمام دانش و يا هيچ نوع قدرت مطلقي نيست. در چنين شرايطي نمي‌توان بين شيوه آموزش دانشگاه و پيش از دانشگاه تفاوت زيادي پيدا کرد (Forrester,1996). بنابراين به منظور کاهش خطاها در فرايند‌ها، به ويژه فرايند تدريس و يادگيري، صرفه‌جويي در منابع، بهينه‌سازي و افزايش اثربخشي، مي‌توان از روش‌شناسي پويايي سيستم به عنوان ابزار کمکي استفاده کرد .
به منظور ارتقاي سطح کيفي و کمي نظامهاي آموزشي، ارزيابي مستمر اين نظامها با استفاده از روش‌شناسي‌هاي گوناگون، همواره مورد توجه پژوهشگران و علاقه‌مندان بوده‌ است. اين ارزيابي مي‌تواند هر يک از عناصر نظام را، اعم از ياددهنده، يادگيرنده، سياستها، برنامه‌درسي، فرآيند تدريس و يادگيري، پژوهش و ... شامل شود. از مهمترين بخشهاي اين ارزيابي‌ها راهکار‌هاي استخراج شده از پيشنهادهايي است که در انتها براي بهبود نظام مورد ارزيابي طرح و اجرا مي‌شوند. اين در حالي است که در صورت اتخاذ نادرست اين راه‌کارها، ضرر قابل توجه و هزينه‌ سنگيني بر نظام آموزشي تحميل خواهد شد. در مطالعه شبيه‌سازي شده‌ در يک گروه آموزشي، بهرامي و همکاران نشان داده‌اند که با استفاده از پويايي سيستمها مي‌توان پيش از اعمال سياستها و به کارگيري راهکارهاي پيشنهادي در نظام آموزشي حقيقي، ابتدا آنها را در مدلي که براي آن نظام ويژه با مشارکت خبرگان آن بومي شده اعمال کرد سپس با مشاهده نتايج و پيامدهاي آنها در صورت لزوم به اصلاح و آزمايش مجدد آنها پرداخت، در نهايت پس از تاييد نتايج با ضريب اطمينان بالاتري راهکارها را در محيط حقيقي به کار گرفت(بهرامي و همکاران، 1386 ).
در جمع بندي موارد گفته شده مي‌توان چشم انداز به کارگيري پويايي سيستمها براي يادگيرندگان را در دستيابي مهارت‌هاي زير دانست :
1. در به کارگيري پويايي سيستم، مدلساز اقدام به توليد ابزارهاي شبيه‌سازي مي‌کند که دنياي کوچک نام دارد. محيط شبيه‌سازي شرايط زير را براي يادگيرندگان فراهم مي‌سازد :
الف. تجربه کردن در دنياي مجازي؛
ب. فرايند قابل تکرار است و مي‌توان به سادگي پارامترها و سناريوها را تغيير داد؛
ت. مي‌توان پويايي در يک سيستم را مشاهده کرد .
2. از آنجايي که پويايي سيستمها يک مدلسازي ذهني است، يادگيرنده مي‌تواند توسط پويايي سيستمها به واسطه بازخوردهاي سريع فرضيات و دانش خود را در محيط شبيه‌سازي شده بيازمايد .
3. پويايي سيستمها مکانيسم‌هاي متفاوتي از الگوهاي پويا را در سيستم پيشنهاد مي‌کند. الگوهاي متفاوت پويا سبب مي‌شود تا يادگيرندگان :
الف. به بحث در مورد الگوهاي پوياي متفاوت بپردازند؛
ب. پژوهش در مورد الگوهاي پوياي متفاوت را انجام دهند؛
د. به يادگيري دلايل ايجاد الگوهاي پوياي متفاوت با بکارگيري نمودارهاي علت/معلول و موجودي/جريان بپردازند .
4. پويايي سيستم در تعيين برخي مفاهيم کوچک در علوم و تکنولوژي به معلمان کمک مي‌کند، کمک تا يادگيرنده، منطق و رخدادها را به روشي عاميانه‌تر و عميق‌تر درک کند .
5. تمرکز بر علل رخدادها و دانش اينکه رفتار پيچيده سيستمها تعيين کننده حلقه‌هاي بازخوردي متعددي هستند، سبب مي‌شود تا يادگيرنده دريابد که مسائل به وسيله راه حلهاي ظاهري برطرف نمي‌شوند. اين روشنگري و بينش سبب افزايش حس کنجکاوي و انگيزش يادگيرنده در دوره‌هاي علوم و تکنولوژي مي‌شود .
6. پويايي سيستم راهکاري کلي در درک و حل مسائل است. ‌ يادگيرندگاني که اين راهکار را فراگيرند مي‌توانند از آن در مسائل زندگي خود استفاده کنند. بنابراين يادگيرندگان مي‌توانند به گونه‌اي فعال محيط خود را ببينند، مسائل جديد را کشف کنند، به روشي علمي اين مسائل را مدل کرده، به آنها رسيدگي کنند .
7. مهارت توسعه مسائل از ديدگاه عميق‌تر به جاي پاسخ دادن به مسئله ارائه شده. نزديک شدن به مسائل به صورت بحراني و فهم پرسشهايي را که پيشتر پاسخ داده نشده‌اند، سبب مي‌شود تا يادگيرندگان متوجه شوند که پاسخ منحصر به فردي وجود ندارد و حقايق متفاوتي، با در نظر گرفتن شرايط، زمان و مردم مي‌تواند موجود باشد .
نتيجه گيري
آموزش فرايندي بلند مدت است که کثرت هدفهاي آن غير قابل کاهش است. آموزش، گذشته و آينده جامعه ما را به همديگر مربوط مي‌سازد. يادگيري براي سده 21 بايد بصيرت و بينش درباره آن جامعه و کيفيتي را که بايد مردان و زنان براي کمک به ايجاد آن را دارا باشند، به همراه داشته باشد. در چنين جامعه‌اي آموزش و پرورش بايد هرچه بيشتر نقش فعال و کنشي داشته باشد؛ تا نقش واکنشي (پاپادوپلوس، 1998: 56 ).
در ميان‌ نهادهاي‌ اجتماعي‌ و اقتصادي‌ که‌ ظرف‌ 900 سال‌ اخير پا به‌ عرصه‌ وجودگذاشته‌اند، تنها تعداد انگشت‌شماري‌ توانسته‌اند، مانند کالج‌ها و دانشگاهها، دوام‌ آورند وپايدار بمانند . تاريخ‌ طولاني‌ و متنوع ‌نظامهاي آموزش عالي دور موضوع‌هاي‌ بي‌شماري‌ سير مي‌کند که‌ از ميان‌ آنها دولتها، نهادهاي ‌اقتصادي‌، روندهاي‌ اجتماعي‌ و هنجارهاي‌ فکري‌ و فرهنگي‌ در جامعه‌ خاص‌ و به طور کلي ‌در جامعه‌ بشري‌ از مهمترين‌ هستند. آموزش عالي همواره‌ دو نقش‌ ايجاد کننده‌ تغيير و يا دريافت‌ کنندگان‌ و انتقال‌دهندگان‌ آن‌ را با هم‌ ترکيب‌ کرده‌، يا به صورت‌ جداگانه‌ اين‌ نقش‌ را ايفا کرده ‌است .
تجربه‌هاي به دست آمده در سده گذشته حاکي از ضعف نظامهاي آموزشي در استفاده از ابزارهاي بهينه‌سازي فرايند تدريس و يادگيري است که يکي از علتهاي آن پيچيدگي نظام مورد مطالعه و رخ دادن فرايندهاي غير منتظره در اجراي برنامه‌ها است. امروزه با توسعه و پيشرفت دانش و تکنولوژي قادريم تا با بهره‌گيري از ابزارها و روش‌شناسي‌هاي نو، بسياري از اين پيچيدگي‌ها را در برنامه‌هاي خود در نظر بگيريم و براي محيط‌هايي که رفتار قابل پيش‌بيني ندارند، برنامه‌ريزي کنيم .
در اين مقاله روش‌شناسي پويايي سيستم به عنوان ابزاري مبتني بر تفکر و پيش بيني با توجه به وضع موجود و سياستها و شرايط حاکم بر نظام، در بهينه‌سازي نظام آموزشي مورد بررسي قرار گرفت. تجربه‌هاي جهاني حاکي از موفقيت آن در بهبود کارکرد‌هاي سازماني و اصلاح راهبرد‌هاي کلان است. با توجه به تفاوتهاي فرهنگي و آموزشي کشورمان با کشورهاي پيشرفته و عدم وجود پيشينه پژوهشي در استفاده از رويکردها و روش‌شناسي‌هاي نوين، به نظر مي‌رسد اين مقاله گامي در راه مطرح شدن زاويه ديد جديدي به سياستگذاري و برنامه‌ريزي در نظام آموزش باشد. در اين راه مهمترين ابزار تکامل، انجام پژوهشهاي دقيق و مبتني بر شرايط نظام آموزشي کشورمان است .
منابع
1. بهرامي، آرش و همکاران، تعيين خط مشي‌ها و عوامل اثرگذار در ارزشيابي دروني گروه‌هاي آموزشي: رويکردي براساس پويايي سيستم. تهران: فصلنامه پژوهش و برنامه‌ريزي در آموزش‌عالي، 1386 .
2. پاپادوپلوس، جرج، يادگيري در قرن بيست و يکم، در دلور، ژاک، آموزش براي قرن بيست و يکم، ترجمه: فرهاد افتخارزاده، تهران: انتشارات عابد، 1380 .
3. حميدي زاده، محمد رضا،. پويايي‌هاي سيستم، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1379 .
4. نديمي، محمد نقي و محمد حسن بروج، آموزش و پرورش ابتدايي- راهنمايي و متوسطه، تهران، انتشارات مهرداد، 1380 .
5. Barlas, Y., 2002, System dynamics: systemic feedback modeling for policy analysis in knowledge for sustainable development—an insight into the encyclopedia of life support systems. Paris, France, Oxford, UK: UNESCO Publishing—Eolss Publishers.
6. Barlas, Y., Yasarcan, H., 2006, Goal setting, evaluation, learning and revision: A dynamic modeling approach. Evaluation and program planning. 29, 79-87.
7. Bertalanffy, K. L., 1968, The Organismic Psychology and Systems Theory, Heinz Werner lectures, Worcester: Clark University Press.
8. Forrester, J. W., 1994, Learning through System Dynamics as Preparation for the 21st Century, Systems Thinking and Dynamic Modeling Conference for K-12 Education, Concord, MA.
9. Hasret NUHO?LU, 2007, System Dynamics Approach In Science and Technology Education, Journal of TURKISH SCIENCE EDUCATION Volume 4, Issue 2, September 2007.
10. Kennedy, M., 2000, Selected papers presented at an international seminar on ‘Using System Dynamics as a Tool for Decision Making in Higher Education Management’ held in June 1999 at the Royal Society, London and South Bank University.
11. Oren, T., et al, 1983. Simulation in education: Modeling for the future, Winter Simulation Conference , Volume 1 Arlington, Virginia, United States Pages: 259 – 262.
12. Shannon, R. E., 1975. Systems Simulation: The Art and Science. Prentice Hall.
12. Spector, J. M. & Davidsen, P. I., 2006, How can organizational learning be modeled and measured?, Evaluation and Program Planning 29, 63–69.
13. Sterman, J. D., 2002, All Models Are Wrong: Reflections on Becoming a Systems Scientist, System Dynamics Review, 18(4): 501-531.
14. Sushil, 1993. Systems Dynamics: A Practical Approach for Managerial Problems. Wiley eastern limited.
مولف/مترجم: آرش بهرامي و غلامرضا يادگارزاده

منبع: ماهنامه تدبير-سال بيستم-شماره 203
تهيه و تنظيم: پايگاه مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com


برگرفته از : SYSTEM.parsiblog.com

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:57 PM | نویسنده : قاسمعلی
فكر مي‌كنم تا مغزم جوان بماند

مغز يكي از مهمترين اعضاي بدن است؛ عضوي كه در بدن تمام جانوران نقش مركز سيستم عصبي را بر عهده دارد، فرمان تمام حركات ارادي بدن را صادر و تمام احساسات را پردازش مي‌كند و در شكل‌گيري شخصيت مؤثر است. مغز هر انساني حدود 2 درصد از وزن بدن او را شامل مي‌شود. بنابراين يك انسان 75 كيلوگرمي مغزي در حدود 5/1 كيلوگرم دارد .

شگفتي‌هاي مغز انسان به قدري زياد است كه بسياري از مردم درباره آنها بي‌اطلاعند؛ همان گونه كه با روش‌هاي ساده براي بهبود عملكرد مغز خود در هر سني بخصوص اواخر ميانسالي ناآشنا هستند. مغز انسان قادر است بيش از تعداد كل اتم‌هاي موجود در دنيا ايده در خود داشته باشد و آنها را تجزيه و تحليل كند . مغز انسان حدود 100 ميليارد ياخته دارد كه به صورت يك شبكه بسيار پيچيده با يكديگر در ارتباط هستند .

 
دانشمندان بر اين باورند كه هر بار كه يك فكر جديد به ذهنتان خطور مي‌كند يا چيزي را در ذهن خود حفظ مي‌كنيد يك پيوند عصبي جديد در مغز ايجاد مي‌شود. همه اين شگفتي‌ها و دانستني‌هاي حيرت‌انگيز در مورد مغز انسان كافي است تا افراد را به مراقبت بيشتر از مغز وادارد. با اين تمرين‌ها و توصيه‌ها عملكرد مغز را بهبود بخشيده و قدرت حافظه خود را تقويت كنيد .
توجه به خواب و خوراك
مغز انسان نيازهاي غذايي ويژه‌اي دارد كه به عملكرد بهتر آن كمك مي‌كند. از همين رو اين جمله كه «هر چيزي كه شما مي‌خوريد بر نحوه فكر كردنتان تأثير مي‌گذارد» چندان هم بي‌ربط نيست. يكي از جالب‌ترين يافته‌ها در اين زمينه خوردن صبحانه است. با هر بار صبحانه خوردن ميزان زيادي گلوكز كه غذاي اصلي مغز است به بدن وارد مي‌شود و از همين رو افرادي كه صبحانه مصرف نمي‌كنند كارآيي كمتري در مدرسه يا محل كار خود دارند. تحقيق ديگري كه در زمينه خوردن صبحانه انجام شده، نشان مي‌دهد كودكاني كه در صبحانه خود از نوشيدني‌هاي گرم و شيرين استفاده مي‌كنند، در انجام تست‌هاي حافظه و توجه بسيار خوب عمل مي‌كنند .

همچنين بر نقش مؤثر لوبيا در رژيم غذايي صبح تأكيد شده است. اين ماده سرشار از پروتئين به همراه نان در برنامه غذايي كودكان باعث مي‌شود آنها سخت‌ترين تست‌هاي مرتبط با آگاهي فكري را به راحتي انجام دهند. دانشمندان بر استفاده فراوان از تخم‌مرغ و سالاد در رژيم غذايي تأكيد مي‌كنند. در تخم‌مرغ ميزان فراواني كولين وجود دارد كه از اين ماده در بدن براي توليد انتقال‌دهنده‌هاي عصبي استيل‌كولين استفاده مي‌شود. كمبود اين ماده در مغز همچنين مي‌تواند باعث آلزايمر شود و تحقيقات نشان مي‌دهد افزايش اين ماده در مغز مي‌تواند روند فراموشي مربوط به پيري را كند كند. از ديگر غذاهاي توصيه شده سالادها هستند كه حاوي مقادير بسيار زيادي آنتي‌اكسيدان‌اند. افزايش‌ آنتي‌اكسيدان‌ها در مغز باعث افزايش قدرت يادگيري حتي در سن بالامي‌شود. بهترين دسر پس از صرف غذا ماست است چراكه داراي تيروزين‌هاي آمينواسيد است و از اين ماده در مغز براي ساخت انتقال‌دهنده‌هاي عصبي و نورآدرنالين استفاده مي‌شود. اين دو ماده تأثير زيادي در برطرف كردن استرس دارند. 60 درصد ساختار مغز چربي است، به همين خاطر اين قسمت از بدن بيش از هر چيزي به اسيد چرب امگا 3 احتياج دارد .

ماهي و غذاهاي دريايي سرشار از امگا3 هستند. به همين دليل ماهي بهترين غذاي مغز است و مصرف هميشگي آن تأثير مثبتي در كارآيي مغز دارد. در مورد ميوه‌ها نيز توت‌فرنگي و تمشك در تقويت حافظه كوتاه‌مدت تأثير زيادي دارد. عامل مؤثر ديگر در بهبود كارآيي مغز خواب است. در خواب، مغز فرصتي براي پردازش اطلاعات و استراحت سلول‌هاي عصبي پيدا مي‌كند و از همين رو كمبود خواب اثرات بدي براي مغز در پي خواهد داشت. همچنين خواب باعث بهبود روش حل مسائل مي‌شود. هراز گاهي از «دست غيرغالب» خود استفاده كنيد. يك اصل مهم علمي وجود دارد و آن اين است كه انجام كارها و فعاليت‌هاي جديد، توانايي و كارآيي مغز را در افراد جوان بهبود مي‌بخشد و تأثيري سازنده بر آن دسته از فعاليت‌هاي مغزي‌اي دارد كه در اثر عوامل مختلف (محيطي، كهولت سن و ...) رو به زوال يا كاهش است .
قدرت مغز خود را هرازگاهي با انجام فعاليت‌هاي معمول روزمره با دست غيرغالب تقويت كنيد. اگر راست‌دست هستيد از دست چپ خود براي غذا خوردن، نوشيدن، شانه كردن موهايتان يا مسواك زدن استفاده كنيد. سعي كنيد اسم خود را با دست چپ بنويسيد و يا موس كامپيوتر خود را در سمت چپ كيبورد كامپيوترتان قرار دهيد. عكس همين تمرين‌ها در مورد افرادي كه چپ‌دست هستند، صدق مي‌كند .

مغز انسان پس از سن 30سالگي به تدريج كارآيي و قدرت اوليه خود را از دست مي‌دهد. با استفاده از دست غيرغالب شما در حقيقت هرازگاهي به مغزتان ورزش مي‌دهيد و نيمكره مخالف را تحريك و جريان خون را در آن تقويت مي‌كنيد. اين عمل فرآيند كهولت مغز را كند كرده و كارآيي و توانايي‌هاي آن را افزايش مي‌دهد . تقويت ارتباط بين دو نيمكره مغز حتي به تعادل فيزيكي نيز كمك مي‌كند. ازهمين رو در بسياري از ورزش‌هاي جسمي – رواني بر استفاده از هر دو نيمه چپ و راست بدن بطور مساوي تأكيد مي‌شود .
از مغز خود كار بكشيد
از مغز خود كار بكشيد چراكه بيكاري بزرگترين دشمن مغز است. مي‌توانيد همانطور از مغز خود كار بكشيد كه از بدن خود كار مي‌كشيد. ورزش‌ها يا تمرين‌هاي ذهني كه مي‌توانند سلامت مغز را در درازمدت حفظ كنند، حل كردن جدول‌ و معما، بازي شطرنج، حفظ كردن اسامي، شماره تلفن و يا حتي ليست خريد است! حفظ كردن اشعار شعراي مختلف نيز مؤثراست. ماشين حساب را كنار بگذاريد و جمع و تفريق را ذهني يا حتي دستي انجام دهيد. سعي كنيد بطور مداوم خود را با انجام كارهاي جديد به چالش بگيريد. كليد موفقيت در انجام هر كدام از اين تمرينات ذهني استمرار انجام آن بطور روزانه و در يك زمان مشخص است. شما با اين كار در حقيقت راههاي عصبي جديدي توليد مي‌كنيد كه همواره ذهنتان را فعال و هوشيار نگه مي‌دارد .
انگشتان خود را تكان دهيد تا مغزي فعالتر داشته باشيد
بسياري از مردم مي‌پرسند چرا بچه‌هاي آسيايي باهوش‌ترند؟ علت اين امر مي‌تواند بدين خاطر باشد كه آنها از انگشتان خود بطور مداوم براي انجام كارهاي مختلف استفاده مي‌كنند. حتي كودكان زماني در مدارس از چرتكه براي محاسبات رياضي خود استفاده مي‌كردند .

مطالعات و تحقيقاتي در زمينه استفاده روزانه از چرتكه در ميان كودكان انجام گرفته كه نتايج آن نشان داده استفاده مكرر از انگشتان، پايانه‌هاي عصبي مرتبط يا منتهي به مغز را تقويت مي‌كند و جريان خون را در مغز تسريع مي‌بخشد . مي‌توانيد از نتايج اين يافته‌ها براي افزايش فعاليت‌هاي مختلف با انگشتان همچون گلدوزي، بافتني و انجام هنرها و مهارت‌هاي دستي ديگر استفاده كنيد. انجام برخي تمرين‌هاي فيزيكي نيز در اين زمينه مؤثر است. به عنوان مثال يك انگشت خود را روي انگشت كناري آن سوار كنيد و آن را با حفظ تعادل بين ساير انگشتان خود بغلتانيد. اين تمرين بخصوص براي افراد بالاي 40 يا 50 سال بسيار مفيد است. يك نقشه از مغز انسان نشان داده است پايانه‌هاي عصبي در سرانگشتان بيشتر از هر عضو ديگر در بدن مستقيماً با مغز در ارتباطتند، بنابراين ورزش و تمرينات مختلف با انگشتان و حتي حركت دادن مداوم آنها در حقيقت مي‌تواند براي تقويت ذهن مؤثر باشد .
موسيقي گوش دهيد

در حدود يك دهه پيش يك روانشناس در امريكا در يك تحقيق علمي اعلام كرد گوش دادن به سمفوني موتزارت استدلالات رياضي انسان را پيشرفت مي‌دهد. اين يافته او در آن سال واكنش‌هاي بسياري در پي داشت چراكه تأثير موسيقي بر فعاليت‌هاي مغز را دقيقاً اثبات كرد و از آن روز به بعد از موسيقي‌درماني براي بهبود بسياري از اختلالات ذهني و وسواس‌هاي روحي – رواني كه منشأ عصبي دارند استفاده شد. موسيقي مي‌تواند در قالب «درس‌هاي موسيقي» تأثير بيشتري بر مغز داشته باشد. محققان با مقايسه كودكان شش‌ساله‌اي كه آموزش موسيقي مي‌بينند با ديگر كودكان متوجه شدند ضريب هوشي اين كودكان دو تا سه امتياز بيشتر از كودكان ديگر است .
مديتيشن

كمتر از نيم ساعت در روز براي انجام اين عمل كافي است. استوار و صاف بنشينيد . چشمان خود را ببنديد و به آنچه در آن لحظه احساس و دريافت مي‌كنيد، تمركز كنيد مثلاً صداي تنفس يا جيك‌‌جيك صبحگاهي گنجشكان. افكار منفي را از ذهن خود دور كنيد و با تمركز انرژي كافي براي مثبت‌انديشي را به ذهن خود بفرستيد .


****

منبع : مقاله " توصيه‌ها و تمرينات ساده متخصصان براي بهبود عملكرد مغز " تهیه کننده : رويا عابدي-روزنامه ايران 30 آبان 1388
برگرفته از: fekreno.org

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:57 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكيده
در دهه هاي اخير شاهد ظهور رويكردي جديد در مديريت دولتي بوده ايم. بعبارت ديگر رويكردي جديد كه براي رويارويي با مشكلات و مسائل پيچيده عصر حاضر شكل گرفته است. ضرورت برخورد با چالش هايي از قبيل تغيير تكنولوژي، جهاني شدن، انقلاب اطلاعات و رقابت بين المللي، دولت ها را ناگزير از ايجاد تغييرات عمده ايي در بخش مديريت دولتي خود نموده است. پارادايم الگوي سنتي اداره كه در بخش اعظم قرن بيستم يك نظريه غالب محسوب مي شد، در طي سال هاي اخير كه شاهد تغييراتي به مراتب وسيعتر از همه تغييرات قرن بيستم بوده ايم، جاي خود را به «مديريت گرايي» يا مديريت دولتي جديد داده است. ويژگي مهم رويكرد نوين مديريت دولتي جلب مشاركت مردم در انجام امور و سپردن كارها به دست آنان است. رويكرد «مديريت گرايي» براي جوامعي مناسب است كه در آن ها نظر ارباب رجوع و مشتريان سازمان ها از ارج و اهميت بالايي برخوردار است، كرامت وارزش انسان مد نظر است و پاسخگو بودن به نيازهاي جامعه و رضايت اهل آن هدف اصلي سازمان هاست .
كليدواژه : اداره امور دولتي ؛ مديريت دولتي نوين ؛ بروكراسي ؛ بوروكراسي ؛ الگوي سنتي دولت ؛ دولت كارآفرين ؛ New Public Management ؛ NPM ؛ مديريت گرايي دولتي

 

- مقدمه



اداره امور دولتی که در اینجا الگوی سنتی نامیده می شود در دوران خود یک نهضت اساسی عمده محسوب می شد. الگوی سنتی را می توان اداره امور تحت کنترل رسمی رهبری سیاسی دانست که مبتنی بر یک الگوی سلسله مراتب دقیق بوروکراسی است. لغت «بوروكراسي» نخستين بار توسط «وينسنت گرومي»‌ در سال 1765 وضع شد. آقای «ماكس وبر»، جامعه‌شناس بزرگ، در اوايل قرن بيست متوجه اهميت بوروكراسي شد. از آنجا كه مهم‌ترين مساله وبر مدرنيته و عقلانيت مدرن بود، به ناچار توجه معطوف سازمان‌هاي مدرن گرديد[1 ].


پیش فرض اساسی در الگوی بوروکراسی این چنین است که مقامات ثابت بی طرف و گمنام در آن بکار گمارده می شوند. عامل انگیزش آنها، صرفا علایق عمومی است، به همه احزاب حاکم به طور یکسان و برابر خدمت می کنند. در سیاست گذاری دخالت ندارند، بلکه صرفا خط مشی هایی را که توسط سیاستمداران وضع می شوند، به مورد اجرا می گذارند[6 ].


الگوی سنتی اداره امور دولتی، که پابرجاترین و موفق ترین نظریه مدیریت در بخش دولتی است در حال جایگزین شدن می باشد. دلائل بسیاری برای این جایگزینی وجود دارد. در الگوی سنتی گرایش به سوی خشکی و بوروکراتیک بودن، توجه به فرایند به جای پیامد و تاکید بر دستور العمل ها به جای تاکید بر نتایج وجود دارد. از سال 1970 انتقادهای مستدل و دقیقی درباره بی کفایتی بوروکراسی های خشک که زمانی به عنوان وسیله ای برای تحقق بالاترین سطح کارایی مورد توجه بودند، به عمل آمد. دولت ها توجه خود را از دستور العملهای رسمی، ساختارها، اقدامات حفاظتی، به سوی نتایج معطوف کردند و کمتر درباره ابزارهای نیل به نتایج به بحث می پرداختند. الگوی سنتی، تقریبا پس از یکصد سال که از عمر آن می گذرد، در معرض فروپاشی قرار گرفته است[6]. نظریه های الگوی سنتی و نحوه ی عمل به آن در حال حاضر، قدیمی به حساب می آیند و به هیچ وجه با نیازهای جامعه ی متحول امروز تطبیق ندارند .



2- اداره امور و مدیریت



عقیده بر آنست که اداره امور، یک وظیفه محدودتر و کم دامنه تر از مدیریت است و در نتیجه گذار از اداره امور دولتی به مدیریت دولتی به معنای ایجاد تغییر عمده از جنبه تئوری و عملکرد می باشد. اداره ی امور از ریشه minor و سپس از ریشه Minstar به معنای «خدمت کردن» و به دنبال آن «حکومت کردن» است. مدیریت از ریشه Manus به معنی «کنترل کردن و دستیابی به نتایج » نهفته است. از تعاریف متعددی که در متون و فرهنگ های لغت تخصصی از این دو واژه به عمل آمده، چنین استنباط می شود که توجه اداره امور دولتی بر فرآیند، بر دستور العمل ها و قواعد متداول و مرسوم متمرکز است، حال آن که مدیریت دولتی فراتر از این است. به جای آنکه فقط از دستور العمل ها پیروی کند، بر تحقق نتایج و قبول مسئولیت آنها تاکید دارد[6 ].



3- کنترل سیاسی در بوروکراسی سنتی



در الگوی سنتی اداره امور دولتی، قوانینی که رهبری سیاسی و بوروکراسی را به یکدیگر وصل می کند، حداقل در سطح نظری روشن و واضح هستند. وودور ویلسون به عنوان استاد ادراه امور دولتی پیش از احراز مقام ریاست جمهوری امریکا، عقیده داشت که باید حد فاصل سیاست از اداره کاملا روشن باشد، یعنی باید تعیین خط مشی از اجرای خط مشی که وظیفه ای کاملا اداری است، تفکیک شده باشد[6 ].


هر چند تئوری جدایی سیاست از اداره بخش اصلی مدل سنتی اداره است، ولی بیشتر یک افسانه تلقی شده است و بخصوص برای طفره رفتن از مسئولیت مفید بوده است. در دنیای واقعی هر دوی آن ها به طو رموثر از طریق انجام تکالیف اداری توسط سیاستمداران و قبول مسئولیت سیاسی توسط روسای اداری، در هم آمیخته اند[10 ].



4- مشکلات الگوی سنتی



آنچه امروز شکل سنتی اداره امور نامیده می شود بدون تردید نسبت به وضعیت پیش از آن پیشرفت شایانی بوده است اما اکنون نارسائی های این نوع بوروکراسی آشکار شده است. معناي لغوي بوروكراسي «ديوان سالاري» است و آن به حكومت ادارات يا ماموران دولتي اشاره دارد. واژه‌ي بوروكراسي توسط فردي به نام دوگورني در 1745 ابداع گرديد. او به كلمه ي Bureau به معني اداره و ميز و تحرير اصطلاحي را كه از فعل يوناني «حكومت كردن» گرفته شده بود افزود. بدين سان بوروكراسي به معناي حكومت مقامات اداري است. اين واژه نخست فقط در مورد مقامات اداري حكومت به كار برده شد. اما به تدريج گسترش يافته و به سازمان هاي بزرگ به طور كلي اطلاق مي‌شود. همه ي سازمان هاي امروزي تا اندازه ي زيادي ماهيت بوروكراتيك دارند[5 ].


ساختارهای سلسله مراتبی در مفهوم مقایسه «درونداد» با «برونداد» الزاما کار آمد ترین سازمان ها نیستند. ممکن است بروکراسی برای کنترل بهترین باشد ولی برای مدیریت الزاما مناسب نیست. اطمینان را افزایش می دهد اما معمولا در حرکت کند است. ممکن است کار را استاندارد کند ولی به قیمت از دست رفتن نوآوری است. همچنین الگوی کنترل سیاسی همواره در حصول اطمینان از وجود پاسخگویی واقعی با مشکل روبرو بوده است .


در بیشتر کشورهای توسعه یافته خدمات دولتی از سالهای دهه 1970 با انتقادات روز افزونی مواجه شد. در این رابطه سه مشکل اساسی وجود داشت :



4-1- الگوی کنترل سیاسی نارسا و غیر منطقی بود



الگوی کنترل سیاسی ویلسون مبتنی بر جدایی خط مشی و اداره، غیر واقعی بود زیرا سیاست و اداره الزاما بصورت متقابل به یکدیگر وابسته اند . اقدامات کارکنان دولت، با وجود پاره ای گرایشها به نظریه جدایی سیاست و اداره که هنوز هم بویژه در بین مدیران شایع است، اصولا سیاسی است[18 ].



4-2- مشکل بروکراسی



بوروکراسی رسمی محاسن خاص خود را دارد ولی در عین حال عقیده بر آن است که بوروکراسی به جای پرورش نوآوران، اشخاص ابن الوقت می سازد و به جای خطر پذیری، گریز از خطر را در مدیران تقویت می کند. به جای استفاده موثر از منابع، هدر دادن منابع را به مدیران می آموزد. ممکن است در این انتقادها قدری اغراق شده باشد، ولی بوروکراسی رسمی در بهترین شکل ممکن سازمان نخواهد بود. وبر بوروکراسی را یک شکل آرمانی می دانست ولی این شکل آرمانی در عمل به خاطر ایجاد رکود، فقدان نوآوری، تشریفات زائد، پرورش انسان متوسط و عدم کارایی که همگی از بیماری های بومی بخش دولتی هستند، مورد انتقاد قرار گرفته است[6 ].



4-3- نقد انتخاب عمومی



در سال های دهه 1970 شاهد پذیرش خط مشی های کاهش اندازه دولت بودیم که به دنبال یک دوره بحث نظری اقتصاد دانان محافظه کار انجام گرفت[11]. منطق اصلی، کاهش بوروکراسی دولت به عنوان یک هدف بود. نظریه پردازان دو دلیل برای این کار بیان کردند. اول، عقیده بر این است که بوروکراسی تا حد زیادی آزادی فردی را محدود می کند و لازم است قدرت آن تحت نام «انتخاب» کاهش یابد. این بحث به نوبه خود به ضرورت کاهش قلمرو دولت و بوروکراسی مربوط به آن می انجامد. آزادی بهتر از بندگی و داشتن حق انتخاب مصرف کننده بهتر از فرماندهی بوروکراتیک است. دوم، که به دلیل اول نیز مربوط می شود، این است که اقتصاد دانان عقیده دارند الگوی بوروکراتیک سنتی فاقد مشوقها و پاداش ها در سطح پرداخت های بازار است. بنابراین بدیهی است که کارایی آن از کارایی فرآیندهای بازار کمتر باشد. این دیدگاه ها به ایجاد تئوری انتخاب عمومی منجر شدند. تئوری انتخاب عمومی، همان طور که از نام آن پیداست، از به حداکثر رساندن حق انتخاب افراد به دو دلیل آزادی فردی و کارایی، حمایت می کند[6 ].


همان‌طور كه مشخص شد نگاه محققان انتخاب عمومي ‌به مقوله بوروكراسي نگاهي منفي است و تحقيقات صورت گرفته در اين رابطه در سنت آزاديخواهي قرار دارد كه معمولا دولت را مخل فعاليت آزاد اقتصادي مي‌داند. برخي مي‌گويند كه بايد بودجه دولت را كم كرد تا ناكارايي بوروكراسي كمتر شود اما برخي ديگر نظير «فون ميزز» معتقدند بايد نخست بوروكراسي را كوچك كرد تا بتوان امر مهم كوچك كردن دولت را محقق نمود. در هر حال بايد ضمن توجه به محاسن وجود بوروكراسي در نهادهاي مهم، مخاطرات آن را نيز متوجه بود و همه كساني كه از مداخلات دولت حمايت مي‌كنند را متوجه چنين پيامدهايي نمود .


طبيعي است كه پيامدهاي منفي بوروكراسي در كشورهاي نفتي كه حجم دولت بسيار بسيار بزرگ است، به شكل يك ناكارايي عظيم، ظاهر مي‌شود و ابعاد هولناكي مي‌يابد. اين پيامدهاي منفي حساسيت جامعه را بر انگيخته و ضروري است تا اقداماتي در حل آن صورت داد[1 ].


در حال حاضر، الگوی بوروکراتیک قدیمی، اعتبار نظری و عملی خود را از دست داده است. اکنون الگوی جدید از مدیریت دولتی، با استفاده از نظریه های برگرفته از اقتصاد و مدیریت خصوصی غالب شده است و در مجموع، روش عملی بخش دولتی را تغییر خواهد داد. از این پس، مدیریت دولتی، از نوع بوروکراتیک و خشک که در بخش اعظم قرن بیستم الگوی مسلط بود، نخواهد بود. در الگوی جدید توجه بیش از هر چیز به نتایج انعطاف پذیری به جای جمود و زمینه سیاسی که بخش عمومی در داخل آن عمل می کند، معطوف خواهد بود. حمله به بخش دولتی و انجام اصلاحات در مدیریت آن، هر دو تجلی تغییر پارادایم است. ممکن است شکل دقیق پارادایم جدید، هنوز روشن نباشد، ولی راه برگشتی هم به سوی الگوی سنتی وجود ندارد .



5- مدیریت دولتی نوین (New Public Management)



در دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در پاسخ به نارسایی های مدل کلاسیک یک رویکرد نوین مدیریتی در بخش دولتی ظهور کرد. این رویکرد ممکن است برخی از مشکلات و مسائل مدلی پیشین را از میان بردارد، لیکن متضمن تغییرات شگرفی در نحوه اداره بخش دولتی است[6 ].


رویکرد مدیریتی، معانی بسیاری دارد: «مدیریت گرایی» (پولیت، 1990 ) ، «مدیریت دولتی نوین» (هود، 1991)، «اداره امور دولتی بر اساس بازار» (لن ورزنبلوم، 1992) و یا «دولت کارآفرین» (آزبورن وگیبلر، 1992). نامهای گوناگون برای مدیریت دولتی نوین، نشانگر دیدگاه های مختلف درباره رویدادهای کنونی است. با وجود این، همه اینها در نکاتی نیز اشتراک دارند :



نخست مدل را هر چه بنامیم انتقال عمده ای از اداره امور دولتی سنتی، به توجه بسیار زیاد به دستیابی به نتیجه ها و مسئولیت های فردی مدیران است .



دوم، توجه صریحی به فاصله گرفتن ازدیوان سالاری کلاسیک، برای انعطاف پذیر کردن سازمان ها، کارکنان، شرایط و مقررات استخدامی است .



سوم، هدف های فردی و سازمانی باید به روشنی تدوین شوند، تا اندازه گیری از طریق شاخص های عملکردی (PI) امکان پذیر شود. به همین طریق ارزیابی سیستماتیک برنامه های اجرایی بیشتر صورت خواهد گرفت. سه مولفه صرفه جویی، کارایی و اثر بخشی محرک های اصلی نکات پیش گفته اند .



چهارم، کارکنان بلند پایه، به جای آنکه بدون گرایش خاص سیاسی و بی طرف باشند، تمایل دارند که از نظر سیاسی به دولت حاکم متعهد باشند .



پنجم، وظایف دولت هر چه بیشتر با آزمون بازار روبرو می شوند، مثل واگذار کردن کارها به دیگران توسط قرار داد و این چیزی است که برخی نویسندگان آن را «هدایت کردن قایق به جای پارو زدن» خوانده اند. دخالت دولتی نباید همیشه به معنای انجام کار توسط ابزارهای بوروکراتیک باشد .



ششم، روند کاستن از وظایف دولت از طریق خصوصی سازی نیز وجود دارد که در بعضی موارد، سرعت بسیاری دارد. این لزوما به معنای بخشی از برنامه مدیریتی نیست، زیرا اصلاحات یاد شده ممکن است بدون کاستن از دامنه وظایف و مسئولیت های دولت روی دهند. ولی به هر حال، این دو مساله در یک زمان روی می دهند .





اشتراک همه این نکات در آنست که توجه از فرآیندها به نتایج منتقل می شود[6 ].


در سالهای اخیر علاقه روزافزونی به مطالعه مدیریت دولتی نوین (NPM) ، اصلاحات، شاخصهای عملکرد بخش عمومی (PI) و تاثیر مدرنیزه کردن اداره امور عمومی در بین ملل و جوامع، در حال گسترش می باشد. برای نمونه مطالعات نشان می دهند که نیاز برای مدرنیزه ساختن بخش عمومی، اغلب پاسخی به سطوح پایین اعتماد شهروندان به دولت می باشد[8]. تصویر منفی شهروندان از دولت و اداره امور عمومی ممکن است پیامد نحوه اجرای وظایف این سازمان ها باشد. بدین معنی که کیفیت بهتر خدمات عمومی موجب رضایت استفاده کنندگان این خدمات و در نتیجه افزایش اعتماد به دولت می گردد[13]. بعلاوه برخی مطالعات نشان می دهند که اعتماد به دولت موجب مستحکم تر شدن و افزایش توان سیستم های دموکراتیک می شود[7]. باید توجه داشت که دموکراسی پایدار نیازمند مشارکت و همکاری فعال شهروندان در حوزه های مختلف می باشد[9]. علیرغم برخی انتقادات در مورد همکاری و مشارکت شهروندان در حوزه های مدیریتی اداره امور، اغلب تحقیقات حاکی از نقش تاثیرگذار مشارکت شهروندان در امور اداری و سیاسی می باشند[22]. بحث اصلی این تحقیقات این است که مشارکت شهروندان در سطوح سازمانی/ بوروکراتیک و اجتماعی/ سیاسی به احتمال زیاد موجب افزایش اعتماد شهروندان به اداره امور می گردد چرا که مشارکت شهروندان موجب افزایش آگاهی و اطلاعات آنها در خصوص فرایندها، نتایج و دست آوردها گشته و انتظارات آنان از دولت را تعدیل می سازد[19]. به احتمال زیاد پاسخگویی به شهروندان به عنوان ارباب رجوع هسته و ویژگی اصلی مدرنیزه ساختن اداره امور عمومی می باشد چرا که بوروکراسی پاسخگو خدمات و کالاها را با سرعت و دقت بالایی به مقصد می رساند[21]. پاسخگویی درارتباط تنگاتنگ با سرعت و دقت پاسخ به انتظارات و نیازمندی های ارباب رجوع می باشد زیرا سرعت موجب کاهش زمان انتظار و دقت باعث پاسخ مناسب به نیازها و خواسته های ارباب رجوع می گردد[20 ].


اروین و استنسبری در مطالعه ای که در ارتباط با مزایا و معایب مشارکت شهروندان در سطوح مختلف سازمانی و اداری انجام دادند اینگونه نتیجه گیری کردند که ایده آل ترین شرایط برای چنین مشارکتی می تواند پیوندهای اجتماعی مستحکم، گروه های کوچک سازمان یافته محلی، میزان اهمیت و ضرورت موضوع و بلاخره تمایل افراد به مشارکت داوطلبانه می باشد[14]. علیرغم انتقاداتی که توسط برخی محققان به مشارکت شهروندان نابهنجار در تصمیم گیری امور اداری می شود، در کل این مشارکت می تواند زیربنای ایجاد سیستم اداری دموکراتیک، سالم و متوازن گردد .


گفته شد که مشارکت افراد در فرآیندها و تصمیم گیری های اداری موجب افزایش اعتماد آنان به دولت می گردد. برخی از محققان معتقدند که اعتماد بیش از حد به دولت موجب نادیده گرفتن برخی اعمال و سیاست های ناسالم دولت می گردد. اگرچه سطحی از اعتماد برای قانونگذاری و اداره امور سیستم های دموکراتیک لازم و ضروری می باشد اما اعتماد بیش از حد شهروندان به دولت موجب بروز شرایطی می گردد که اصول اولیه سیستم های دموکراتیک را با خطر روبرو می سازد[11 ].


سطح اعتماد شهروندان به دولت عموما با بررسی ها و مصاحبه هایی که با استفاده از شاخص های متعددی انجام می گیرد، اندازه گیری می شود. ممکن است این بررسی ها در سطوح کلان یا خرد صورت بپذیرد. بررسی میزان اعتماد مردم به دولت در سطح کلان هر چند امری مرتبط ولی از نظر مفهومی مبهم می بشد . اما بررسی میزان اعتماد در سطح خرد در سازمان های اداری که نماینده بوروکراسی مدرن می باشند هم از نظر مفهومی قابل درک تر بوده وهم براحتی قابل اندازه گیری می باشد[8 ].


در گذشته، شيوه‌هاي كنترل شده متمركز در ساختار دولتي جوابگوي نيازهاي بيشتري از شهروندان بود اما در شرايط كنوني و با توجه به گستردگي و پيچيدگي فعاليت‌هاي دولت بدون مشاركت و هم‌انديشي با شهروندان در يك ساختار مشاركتي راه ديگري براي ادامه حيات در مديريت دولتي وجود ندارد. با بهره‌گيري از نيروهاي مردمي و مشاركت دادن شهروندان چرخه فعاليت‌هاي دولتي سرعت گرفته و به منظور نيل به اين هدف بايد الگوهاي ساختاري دولت از سلسله مراتبي به غير سلسله مراتبي و گروهي جهت مشاركت افراد بدهد و نگرش و تفكر درباره رهبري و مديريت بايد عوض شود و رهبري و مديريت را به عنوان فرايندي براي توسعه، بالندگي و توانمندسازي كاركنان ببينند و آرمان مشترك براي گروه ايجاد كنند[4 ].


امروزه شهروندان، انتظار دريافت خدمات با کيفيت بالاتري را دارند . بنابراين دولت‌ها بايد قابليت‌هايي براي شهروندان و ذينفعان فراهم آورند تا آن‌ها بتوانند در موضوعات عمومي مشارکت فعال‌تري داشته باشند و نهايتا، انتظارات پرسنل سازمان‌ها تغيير کرده است و پاسخگويي به اين انتظارات، شرايط جديدي را مي‌طلبد؛ پاسخگويي به اين چالش‌ها نيازمند برخورداري از پارادايم‌هاي دولت الكترونيك، حکمراني خوب و خدمات عمومي نوين در سطح کلان جامعه است. با اين وجود، در حال حاضر مديريت دولتي هر يك از جوامع، با توجه به فرهنگ اجتماعي، سياسي موجود خود از يكي از اين پارادايم‌ها یا مجموع آنها بهره مي‌برند[ 4 ].


پژوهشگران متعددی به رویکرد جدید مدیریتی پرداخته اند. جنبه مثبت این موضوع، بیشتر متعلق به آزبورن و گیبلر می باشد که آن را از دیدگاه قبلی خود مبنی بر اینکه دولت باید «بازسازی شود» استنتاج کرده اند. این نویسندگان اعلام می کنند که دولت را قبول دارند و می پذیرند که دولت قادر به انجام کاری است که از عهده بازار بر نمی آید. به هر حال، آن ها ادعا می کنند که بوروکراسی هم غیر ضروری و هم فاقد کارایی می باشد و می بایست به وسایل دیگر متوسل شد[6 ].


آنها یک برنامه ده نکته ای را برای دولت های کارآفرین تهیه کرده اند :



اکثر دولت های کارآفرین رقابت را بین ارائه کنندگان خدمات افزایش می دهند .



آنها با خارج کردن کنترل از بوروکراسی به همکاران خود در جامعه، اختیار واگذار می کنند .



آنها برای ارزیابی عملکرد ادارات، توجه خود را به جای داده ها بر ستاده ها متمرکز می کنند .



نیروی محرکه آن ها اهدافشان یعنی ماموریتشان می باشد و قوانین و مقررات انگیزاننده ی آنهاست .



ارباب رجوع خود را مشتری می نامند و برای آن ها حق انتخاب قائل می شوند .



آنها به جای اینکه بعد از بروز مشکل صرفا مبادرت به ارائه خدمات کنند، قبل از اینکه مشکلی بروز کند، مانع آن می شوند .



آنها نیروی خود را صرف کسب درآمد می کنند و صرفا مصرف کننده آن نیستند .



آنها اختیار را توزیع می کنند و مدیریت مشارکتی را ترغیب می کنند .



آنها مکانیسم های بازار را به مکانیسم های بوروکراتیک ترجیح می دهند .



نه تنها توجه خود را به ارائه خدمات عمومی متمرکز می کنند بلکه بر ترغیب همه بخش ها مانند بخش دولتی، خصوصی و داوطلب برای حل مشکلات جامعه خودشان نیز توجه می کنند[16 ].





طراحی مجدد دولت و بازسازی آن یکی از بهترین ابزارهای حل مشکلات بخش دولتی است این موفقیت موجب می شود تا سرخودرگی گسترده از بوروکراسی و دولت بوروکراتیک رفع شود و به خواست مردم برای اجرای طرح های جدید که دولت را از ورطه مشکلات می رهاند، پاسخ می دهد .


مديريت دولتي سنتي، به دنبال ساختارهاي ايستا و تغييرات كم بود اما مديريت دولتي نوين به دنبال ساختارهاي پويا و تغيير‌پذير است، شكلهاي تغيير‌پذير سازماني، ساختارهاي انعطاف‌پذير، تمركززدايي، آموزش حساسيت، بهبود سازماني و مشاركت همه افراد از جمله ويژگيهاي مديريت دولتي نوين محسوب مي‌گردد. مديريت دولتي نوين تنها به دنبال اقتصاد بهتر نيست بلكه به دنبال سياستهاي اجرايي براي بهبود كيفيت زندگي افراد، توسعه و تقويت نهادهاي حل مشكلات عمومي جامعه است. مديريت دولتي نوين، متعهد به برقراري عدالت‌ اجتماعي از طريق مديران اجرايي قوي دارد كه «هاميلتون» از آن به عنوان «عامل انگيزش مديران اجرايي» ياد مي‌كند. مديريت دولتي نوين كمترين توجه را به توسعه شهري، بوروكراسي هاي غيرمسئول، ساخت مؤسسات بيشتر دارد و بيشتر به دنبال حل مشكلاتي نظير كاهش بهداشتي، فقر روستايي، اعتياد و ... است[2 ].



6- انتقادهای مربوط به مدیریت گرایی



در پی اجرای برنامه ی همه جانبه ی اصلاحات اداری و مدیریتی در بخش عمومی، انتقادهایی نیز بر آن ابراز شده است که چند مورد از آن ها به صورت چکیده وار در اینجا بیان می شود :



6-1- شالوده اقتصادی مدیریت گرایی



به اعتقاد برخی صاحبنظران، اقتصاد یک دانش اجتماعی ناقص است و کاربرد آن در دولت نیز کاستی هایی پدید می آورد. همچنین گفته می شود گر چه اقتصاد به عنوان شالوده نظام اقتصادی و بخش خصوصی، صحت و اعتباری دارد، کاربرد آن در دولت نتیجه بخش نیست[6 ].



6-2- شالوده مدیریت بخش خصوصی



در زير چتر اصطلاحات مبتني بر بازار، هنجارها و استانداردهاي منحصر به فرد خدمات عمومي نظير شهروندي، نمايندگي، پاسخ گويي، برابري، بي طرفي و ... با هجوم هنجارهاي بازرگاني نظير رقابت، كارايي، بهره وري و سودآوري به حاشيه رانده مي شود[3 ].



6-3- تیلوریسم جدید



به اعتقاد پولیت، مدیریت گرایی، احیای نظرات مدیریت علمی تیلور می باشد و بازگشت به این نظریه، توسعه رفتار سازمانی را از زمان تیلور تا کنون نادیده می گیرد یا حذف می کند[17 ].



6-4- مشخصات مبهم



تعریف دقیقی از مدیریت دولتی نوین یا مدیریت گرایی وجود ندارد. فهرستی از چیزهای مورد نظر ـ اندازه گیری عملکرد، مشوق ها، بودجه بندی برنامه ای و غیره ـ در دست است اما تعریف مشخصی وجود ندارد[6 ].



6-5- ایجاد زمینه فساد



مدیریت دولتی نوین ممکن است منافع شخصی و فساد را بین خط مشی گذاران و سران بوروکرات که چشم به خصوصی سازی و برون سپاری دوخته اند، افزایش دهد چرا که این عوامل بدلیل خلاهای قانونی موجود، فرصت برای سود جویی شخصی و تخلفات اداری را افزایش می دهد[15 ].



7- نتیجه گیری



در حال حاضر می توان در اکثر کشورهای توسعه یافته یک رویکرد مشترک را شناسایی کرد که طبق آن اگر قرار است کارایی و اثر بخشی امور دولتی پیشرفت کند، می بایست یک تغییر اساسی در فرهنگ اداره امور دولتی به وجود بیاید . ایجاد تغییر در فرهنگ برای تبدیل بوروکراسی های غیر منعطف با عملکرد ضعیف و مزاحمتهای روزانه ناشی از محدودیت هایی کسالت آور، کاغذ بازیهای وقت گیر، کارگزاران عبوس، خدمات ضعیف و اقدامات تحریف شده و فاسد آنها به سازمانهای مبتنی بر نتایج که در آنها مدیران در برابر تحقق اهداف و نتایج حاصله پاسخگو هستند، ضروری است. گفته می شود که رویکرد جدید با مشکلاتی همراه است و تا رسیدن به مدیریت جدید مبتنی بر نتایج راهی طولانی در پیش است. به هر حال باید در نظر داشت که هیچ راه برگشتی به سوی الگوی سنتی اداره امور دولتی وجود ندارد .



مراجع



1) سرزعيم، علي،" اقتصاد سياسي بوروكراسي " ، روزنامه دنياي اقتصاد 5 ارديبهشت 1386


2). عباس زاده، حسن(1384)،" مديريت دولتي نوين و توسعه پايدار"، تدبير، ش163، سازمان مديريت صنعتي


3) دانايي فرد، حسن،(1383)،" مديريت دولتي ايران به كدام سو مي رود؟(بخش دوم : نقدي بر مديريت دولتي نوين)"، فصلنامه مديريت دانش سازماني، سال اول، شماره 6


4)نرگسيان، عباس" شبه پارادايم خدمات عمومي نوين " ، سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران .


5) نجاري، جلال (1385)،" بوروكراسي يا بردگي مدرن؟!"، فصلنامه سياسي اجتماعي فرهنگي دانشجويان كرد دانشگاه تربيت معلم تهران


6)هيوز، آون (1377)،" مديريت دولتي نوين"، ترجمه سيدمهدي الواني و خليل شوريني، تهران، انتشارات مرواريد .


7)Borre, Ole(2000) Critical issues and political alienation in Denmark. Scandinavian Political Studies23:258-309.


8)Bouckaert, Geert, Steven Van de Walle (2003). Quality of public service delivery and trust in government. In Governing networksEGPA yearbook, ed. A. Salminen, 299-318.


9)Box, Richard C.(1999)Runing governments like a business: Implications for public administration theory and practice. American Rewiew of Public Administration 29:19-43


10Caiden,Gerald(1982)Public Administration,Pacific Palisades:Palisades Publishers)


11) Citrin,Jack and Christopher muste (1999). Trust in government. In Measure of Public attitudes,ed. J.R. Robinson, P.R. Shaver, and L.S.Wrightsman,465-532.San Diego, CA: Academic Press.


12) Friedman, Milton and Friedman, Rose (1980), Free to Choose (Harmondsworth: Penguin).


13) Glaser,Marc A AND Bartley W.HILDRETH(1999). Service delivery satisfication and willingness to pay taxes. Public Productivity and Manegement Rewiew 23:48-67.


14)Irvin,Renee A, and John Stansbury(2004). Citizen participation in decision-making: Is it worth the effort? Public Administration Rewiew 64:55-65.


15)Larbi,George(1999) The New Public Management Approach and Crisis States, UNRISD Discussion Paper No 112


16) Osborne, David and Gaebler, Ted (1992) Reinventing Government: How the Entrepreneurial Spirit is Transforming the Public Sector(Reading MA: Addison-Wesley).


17) Pollitt, Christopher(1990) Managerialism and the Public Services: The Anglo-American Experience( Oxford: Basil Blackwell)


18) Rabin, Jack and Bowman, James S. (1984) Politics and Administration: Eoodrow Wilson and American Public Administration.


19) Rose,Lawrence(1999). Citizen (re)orientations in the welfare state: From private to public citizens?In Citizenship and welfare state reform in Europe, ed.J.Bussemaker, 131-48. London: Routledge


20) Stewart,John and Stewart Ranson (1994). Management in the public domain. In Public Sector Management. ed.D.McKevitt and A.Lawton, 54-70 London: Sage.


21) Vigoda, Eran (2000). Are you being served? The responsiveness of public administration to citizens’ demands: An empirical examination in Israel. Public Administration 78:165-91.


22) . Vigoda, Eran (2002). Administrative agents of democracy? A structural equation modeling (SEM) of the relationship between public sector performance and citizenship involvement. Journal of Public Administration Research and Theory 12:241-72



نويسنده : رشيدي فرد، محمد



برگرفته از : mgtsolution.com



نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:57 PM | نویسنده : قاسمعلی
چکيده : زيمنس بعنوان يکي از بهترين تجربيات در حوزه بکارگيري مديريت دانش مطرح مي باشد . مديريت دانش در اين شرکت مبتني بر مدل اجتماع هاي کاري توسعه يافت. بخش فروش و بازاريابي اولين بخشي بود که مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن بخش توسعه و تحقيق و اين خط در حال گسترش به کليه قسمتها است. قلب مديريت دانش در زيمنس سايت وبي شِيرنت است. اين سايت از مجموعه اي از عناصر، مخزن دانش، اتاق هاي گفتمان، فرم هاي ورود اطلاعات پيوسته، گروه هاي بحث، درخواستهاي فوري و ... تشکيل شده است. در مقاله حاضر به بررسي جنبه هاي کاربردي در پياده سازي پروژه مديريت دانش در زيمنس مي پردازيم. اين مقاله براي تمام کساني که مي خواهند در اين حيطه به هر نحوي فعاليت نمايند حاوي نکات آموزنده اي مي باشد .
کليد واژه ها : زيمنس، نظام مديريت دانش .


مقدمه
زيمنس يکي از موفق ترين و بزرگترين شرکت هاي بين المللي در حوزه توليد وسايل الکترونيکي است. اين شرکت از يک سابقه 156 ساله، سرمايه اي بالغ بر 73 ميليارد دلار و 460.000 کارمند برخوردار است. يکي از شهرتهاي اين شرکت، دانش فني برجسته مهندسانش است . هدف زيمنس از پياده سازي نظام مديريت دانش، انتقال و اشتراک اين دانش در کل مجموعه خود به منظور افزايش بهره وري بود .
پي ريزي نظام مديريت دانش از يک حرکت خود جوش، کارمندان مياني در سال 1996 و بدون اطلاع مديريت آغاز گرديد. کار با بررسي تجربيات شرکتهاي مشابه شروع شد. اين گروه همواره به دنبال پاسخگوئي به اين سئوال بودند که زيمنس چگونه مي تواند از مزاياي مديريت دانش بهره مند گردد. در عمل با ايجاد يک مخزن دانش ، اجتماع هاي کاري و فنون غير مرسوم در اشتراک دانش فعاليت ها آغاز گرديد. در سال 1999 با اشاعه و گسترش اين طرح به کل شرکت موافقت گرديد .
قلب مديريت دانش در زيمنس سايت وبي بنام شِيرنت مي باشد. اين سايت شامل مخزني جهت ذخيره دانش مبتني بر پايگاه داده ها و فرم هاي ورود اطلاعات پيوسته به منظور ورود اطلاعات است. علاوه بر اتاق گفتمان ، يک موتور کاوش و فهرست طبقه بندي شده از دانش موجود از جمله ساير عناصر اين سايت مي باشند. کاربران سيستم مي توانند به منظور جستجوي اطلاعات از موتور کاوش و فهرست راهنما استفاده کنند. در صورت نياز به اطلاعات بيشتر از طريق يکي از کانال هاي ارتباطي تعيين شده با نويسنده ارتباط برقرار نمايند. براي مواقع ضروري امکان انتقال سريع پرسش از طريق اين کانال ها وجود دارد. زيمنس به وسيله اين سايت وبي دانش را در بستر سازمان خود به اشتراک گذاشت .
مديريت دانش در زيمنس بعنوان يکي از موفق ترين تجربيات و نمونه ها مطرح مي باشد. علاوه بر موفقيت اين نظام و منافع آن در داخل، زيمنس در سطح بين المللي جوايز مختلفي در اين زمينه دريافت کرد. بررسي اين الگو به عنوان يکي از بهترين تجربيات براي سازمان هائي که مي خواهند نظامهاي مديريت دانش را پياده سازي کنند بسيار مفيد مي باشد. در اين مقاله به اين مسئله پرداخته خواهد شد .

 
يازبه مديريت فعال دانش
در اواخر دهه 90 رقابت در عرصه ارتباطات از راه دور شدت گرفت. زيمنس مجبور بود تا محصولات خود را با کيفيت و قابليت اعتماد بالاتري به بازار عرضه کند. زيمنس نياز به افزايش سرعت عکس العمل خود، در مقابل بازار و مشتري داشت. تمامي سازندگان در حوزه ارتباطات از راه دور مي بايست از يک تهيه کننده ساده کالا به سازمان هاي مشتري مدار با راه حل ها و سرويس هاي خاص تبديل گردند. (مَنوث، برگمن، هي ير 2005). مَنوث مدير پروژه مديريت دانش زيمنس در همين رابطه مي گويد که بسياري از خريداران باز هم خواهان محصولات زيمنس بودند، ولي علاوه بر محصول نياز به دريافت مشاوره به منظور آشنائي با نحوه استفاده از آنها، داشتند. به عبارت ديگر آنها به يک ارائه دهنده راه حل نياز داشتند. تغيير شکل بازار و ماندگاري در عرصه رقابت احساس نياز به اشتراک دانش با هدف افزايش بهره وري را به همراه داشت .
در همين راستا نقاط برجسته زير مورد توجه قرار گرفت: مديريت دانش کاهش هزينه ها را در بر خواهد داشت. با پياده سازي نظام مديريت دانش اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد و استفاده مجدد از دانش فني موجود، بهبود و خلق دانش جديد را به همراه دارد، با توجه به استفاده مجدد زمان انجام پروژه ها کاهش خواهد يافت بعلاوه استفاده مجدد افزايش کيفيت را در پي دارد .

آغاز ايجاد شبکه دانش
از ديدگاه سازمان اندازه گيري مزاياي مديريت دانش بسيار مشکل مي باشد. در ابتداي آغاز اين قبيل پروژه ها موشکافي هاي و کاهش هزينه ها غالبا به چشم مي خورد. علت اين امر اين است که اين گونه پروژه ها معمولا از پايين به بالا ارائه مي گردد به همين دليل يکي از عوامل مهم موفقيت را جلب حمايت مديران سطوح بالا مي دانند .
زيمنس از يک تجربه و آزمايش کوچک کار خود را آغاز و نظام خود را به يک ابزار گسترده تبديل کرد. به همين منظور چهار کشور پرتغال، مالزي، چين و استراليا به عنوان جامعه آزمايشي و بخش فروش و بازاريابي به عنوان اولين قسمت مورد توجه قرار گرفت. انتخاب اين چهار کشور بعد از مجموعه گارگاه هاي برگزار شده و تشخيص اينکه اين کشورها براي راه اندازي همگن تر و متجانس تر مي باشند صورت گرفت .
بخش فروش و بازاريابي در زيمنس شامل 17.000 کارمند است. فروش و بازاريابي بزرگترين اجتماع کاري در زيمنس بود که نيازمند بهره گيري از مديريت دانش بود. محوريت، استفاده مجدد از تجربيات عملي و زمينه هاي برجسته و اشتراک دانش در حوزه فروش و بازاريابي بود. يکي از اعضاء پروژه مديريت دانش زيمنس مي گويد: ما مي دانستيم اشتراک دانش ميان اعضا يک پروژه محلي ( يک کشور) با تمرکز برروي يک بازار مزايائي براي ما به همراه دارد، ولي هدف ما اشتراک جهاني دانش بود ( ميان کليه شعب زيمنس در سرتاسر دنيا ). بنابراين و به منظور پياده سازي مديريت دانش، کشورها را بر حسب وضعيت بازار و اقتصاد به دو دسته تقسيم کرديم .
پروژه مديريت دانش در زيمنس با ملاقاتي در فرودگاه فرانکفورت در اکتبر 1998 آغاز گرديد. در اين نشست گروهي از بهترين فروشندگان گرد هم آمدند. هدف اين نشست تعريف محتوا، اهداف و ساختار نظام مديريت دانش بود. در اين نشست با طرح سئوالاتي همانند اينکه راه حل هاي شما (فروشندگان) براي فروش چيست؟ يک تصوير کلي با جزئيات کامل از فرآيند و راه حل هاي فروش ترسيم گرديد . همچنين ساختار علمي و جايگاه شاخه هاي موضوعي در حيطه فروش مشخص گرديد. در اين نشست در ارتباط با شکل ابزاري که جهت اشتراک دانش بايد طراحي مي شد نيز صحبت شد. در زيمنس به منظور تسخير دانش، هم دانش عيني و هم دانش ذهني مورد توجه قرار گرفت. براي دانش عيني هدف فراهم آوردن دانش به صورت ساخت يافته بود. ماده خام اين بخش توصيف پروژه ها، تشريح راه حل هاي فني و کاربردي، مشتريان، رقباء و بازار بودند. در حيطه دانش عيني گروه هاي بحث ، اتاق گفتمان، گروه هاي خبري و نظاير آن ايجاد گرديد .
يکي از اعضاء پروژه زيمنس در همين رابطه مي گويد: غالب نظامهاي مديريت دانش برروي دانش کد گذاري شده يعني دانشي که مي تواند به آساني از طريق پايگاه داده ها، گزارشات يا مدارک منتقل گردد متمرکز شده اند. آنها دانش ذهني را ناديده مي گيرند. دانشي که بر پايه تجربه حاصل مي گردد و انتقال آن عموما از طريق ارتباطات اجتماعي مي باشد ( مثل ملاقاتها، تلفن زدن ها و ... ). ناديده گرفتن هر يک از اين دو بدون ديگري اشتباه است. به منظور اشتراک بهينه دانش بايد هر دو نوع، به خوبي به اشتراک گذاشته شوند. هدف اصلي ما نيز طراحي چنين نظامي بود ( ماک کورماک، 2002 ).
هر چند مديريت دانش بيشتر يک روش انجام کار مي باشد تا فنآوري، اما فنآوري يک عامل کليدي در موفقيت نظام است. در زيمنس محوريت با فنآوريهاي شد که براي کارمندان آشنا بودند. دليل اين امر آن بود که کارمندان بايد به صورت روزمره با نظام در تعامل مي بودند ( مثل پست الکترونيکي يا اينترانت شرکت ). بعلاوه کاربر پسند بودن رکن اساسي ديگر ابزار بود. به همين منظور در قسمت بازيابي اطلاعات سهولت، با فراهم آوري امکان جستجوي کليد واژه اي ، تورق موضوعات به صورت فهرست راهنما صورت گرفت. همچنين سيستم به گونه اي طراحي گرديد که کاربر براي استفاده از قسمتها و کاربردهاي مختلف سايت فقط يکبار نياز به وارد کردن کد کاربري و عبور داشت .
قلب اشتراک دانش در زيمنس سايت وبي بنام شِيرنت مي باشد. اين سايت از سه بخش عمده تشکيل مي گردد. کتابخانه دانش ، درخواستهاي فوري (به ضميمه نگاه کنيد) و فروم ها . کتابخانه دانش از مجموعه اي از اسناد و مدارک دانش تشکيل مي شوند. اين مدارک به دو دسته راه حل شامل، مشکلات فني و کاربري و محيط، شامل داده هاي يک بازار خاص، پروژه ها، شرکاي تجاري، رقبا و مشتريان تقسيم مي شد. بازيابي در اين بخش مبتني بر کليد واژه ها امکان پذير بود. درخواست هاي فوري شامل سئوالاتي بود که به منظور پاسخگوئي براي هر کسي ارسال مي شد. منوث در اين ارتباط مي گويد : سئوالات فوري مثل اينست که شما از کل دنيا درخواست کمک کنيد. شما نمي دانيد که پاسخها از کجا و توسط چه کساني ارسال خواهند شد. به عنوان نمونه يکي از مديران پروژه زيمنس در آمريکاي جنوبي نياز به فهم ميزان خطرناک بودن کار گذاشتن کابل در جنگل هاي آمازون داشت. او به اطلاعاتي نياز داشت تا بداند چه نوع بيمه اي براي پياده سازي پروژه مورد نياز مي باشد. سئوال به صورت درخواست فوري ارسال گرديد. ظرف مدت چند ساعت پاسخي از جانب يک مدير پروژه در سنگال با تجربه مشابه ارسال گرديد. دريافت پاسخ صحيح قبل از کارگذاري کابل ها موجب نجات چندين ميليون دلار گرديد. اين مدير در حال حاضر مي داند جواب مشکلات مشابه وي در کجا است .
بخش سوم يعني فروم ها جلوه اي جديد به شِيرنت بخشيده بود و اين ابزار را، به يک ابزار تعاملي و زنده تبديل کرده بود. اين بخش شامل اتاق گفتمان، تابلوهاي خبري، اجتماع هاي کاري خاص، گروه هاي بحث و ... مي گرديد. تيسوساکاي از زيمنس در اين رابطه مي گويد: در زمان قديم انتقال دانش به صورت شفاهي و گفتاري صورت مي گرفت. لازمه دريافت دانش به اين شکل، حضور در زمان و مکان ارائه بود. چاپ اولين گام مهم در کد گذاري و اشاعه دانش بود. وابستگي به زمان و مکان در اين روش از بين مي رود. اما ساختار و بافت کتاب مانع از انتقال کليه تجربيات مي باشد و همگان قادر به چاپ کتاب نيستند. بعلاوه در کتاب تعامل به چشم نمي خورد. شِيرنت تعامل و پويائي را به اين چرخه افزود. اينترنت امکان مشارکت و همکاري در يک بستر دموکراتيک و تعاملي را، براي ما به ارمغان آورد. شما مي توانيد يک ايده را در اينترنت قرار دهيد مشاهده آن توسط مردم نقطه آغازي براي اظهار نظرهاي اشخاصي هست که هيچ گاه آنها را نديده و نمي شناخته ايد. هر کسي تجربه اي در اين حوزه داشته باشد مي تواند فارغ از محدوديتهاي زماني و مکاني آن را طرح کند. دانش از همه نقاط دريافت و خود بدنه يک دانش جديد را تشکيل مي دهد .
علاوه بر جنبه هاي فني جنبه هاي مديريتي در نظام لحاظ گرديد. دوررينگ مدير گروه راهبرد اظهار مي دارد که 80% پروژه هاي مديريت دانش به دلايل غير فني، مانند فقدان قابليت اجرائي، عدم آمادگي يا پذيرش تغييرات سازمان، راهبرد ضعيف، عدم حمايت مديران سطوح بالا و ... شکست مي خورند (روشني، 2001 ).
نظام مديريتي با محوريت افزايش استفاده از شِيرنت، حمايت از تسخير دانش و بنيانگذاري نظام پاداش براي پويائي نظام مديريت دانش مورد توجه قرار گرفت. همچنين جلب حمايت مديران سطوح بالا به عنوان يک اصل مهم مورد توجه قرار گرفت .

راه اندازي پروژه
با توجه به ماهيت نظامهاي مديريت دانش و نياز به مشارکت کارکنان نبايد نظام به صورت مجزاء و جدا از سايرين طراحي گردد. تجربيات قبلي زيمنس در ساير حوزه ها هم دال بر اين مدعا بود. در مواردي که طراحي در مرکز ( مونيخ ) صورت گرفته و محصول براي استفاده براي ساير شرکت ها ارسال مي شد شکست هاي زيادي وجود داشت . بنابراين گروه از تکرار اين اشتباه خودداري کرد. به همين منظور در تعامل با کارکنان جهت ادامه کار نظرات دريافت و به عنوان يک عنصر بسيار مهم دخالت داده شد. بعد از چندين ملاقات و کارگاه گروه هسته جهت پياده سازي پروژه مشخص گرديد. جهت ادامه کار به صورت آزمايشي چهار کشور چين، مالزي، پرتغال و استراليا انتخاب شدند .
مديريت دانش بايد سهولت در اشتراک دانش را فراهم آورد. مطابقت ابزار و فرآيندها با الگوهاي ذهني کاربران يک اصل مهم در استفاده مناسب از فنآوري مي باشد. در يک بازه پنج ماهه از آپريل تا آگوست 1999 اولين نسخه شِيرنت طراحي گرديد. رابط طراحي شده، پيچيده و عملکرد سيستم طراحي شده ضعيف بود. به همين دليل سيستم پذيرفته نشد. بنابراين کل سيستم مجددا طراحي و تعريف گرديد. با توجه به پهناي خطوط، محتوا بايستي تا حد ممکن ساده و عاري از تصاوير يا فايل هاي سنگين مي بود. زبان پايه سيستم زبان انگليسي انتخاب شد. بعد از طراحي سيستم جديد در يک سمينار 60 نفر از مديران با نحوه استفاده، مزايا و انتقال سيستم به بخشهاي مختلف آشنا شدند. در اين جا گروه پروژه با تغييراتي وارد مرحله جديدي از کار گرديد (مونيخ، 2000 ).

شروع به کار
ران دال سلرز مدير بخش آمريکائي مديريت دانش زيمنس، سهم فنآوري در نظامهاي مديريت دانش را 20% و 80% بقيه را مربوط به تغيير در مديريت ارتباط، فرهنگ و مسائل سازماني مي داند. به همين دليل بعد از طراحي سيستم کار بزرگ بعدي ترغيب به استفاده از آن بود . در اين مرحله مخزن دانش مي بايست توسط کارکنان با دانش و مستندات پروژه هاي خاتمه يافته يا در دست اجراء پر مي گرديد. بازاريابي براي نظام و تبيين جايگاه و ارزش آن يکي از فعاليتهاي مهم و آغازين مديريت دانش مي باشد. منوث مي گويد: بازاريابي به منظور بالا بردن ميزان استفاده مرتبا صورت مي گرفت. آرم و شکل تبليغاتي نظام مديريت دانش طراحي و برروي هر شي متحرکي حک مي گرديد ( مثل خودکارها، جلدها، پوسترها، مدادها، کاغذهاي برچسب دار و ...). ما مجبور بوديم هر چه بيشتر و سريعتر تعداد کاربران پيوسته را بالا ببريم. ضامن موفقيت درخواستهاي فوري تعداد بالاي کاربران پيوسته بود. بعلاوه بايد مردم را ترغيب به پاسخگوئي به درخواستهاي فوري مي کرديم. مشکل ما با شِيرنت مشکل مرغ و تخم مرغ بود. اعضاء گروه مجبور بودند به عنوان اولين گام مبتني بر شبکه هاي شخصي، جوابهاي مناسبي براي درخواستهاي فوري طرح شده، پيدا کنند. در غير اينصورت نظام ارزشي نداشت .
به منظور تبيين جايگاه و آموزش کاربري نظام و رابط سيستم آن، در هر کشور دو تا سه روز کارگاه آموزشي برگزار مي گرديد. در ابتداي جلسات اظهار مي شد که شما بايد مسائل حل نشده اي داشته باشيد، سئوالات خود را طرح و به سيستم وارد کنيد تا انتهاي روز شما حداقل يک پاسخ در اين حيطه دريافت خواهيد کرد. شرکت کنندگان در اين ميان تعجب و راضي از کارگاه خارج مي شدند. در هر شرکت محلي، مديراني مسئول ارتقاء نظام بودند. وظيفه اين مديران مشاهده و بررسي استفاده از نظام در سطح محلي و تقسيم بندي موضوعي درخواستهاي فوري بود .
منوث مي گويد: به منظور ادامه حيات و بقاء نظام بيشتر از جنبه هاي فني در راه اندازي، جنبه هاي مديريتي و فرآيندهاي آن از اهميت برخوردار بود. فرآيندهاي مانند محتواي دانش وارد شده و پردازش هاي اضافي به منظور بالا بردن قابليت استفاده مجدد ( مثل چکيده نويسي ) از اهميت فوق العاده اي برخوردار بود. بنابراين تنظيم يک گروه مناسب جهت پيشبرد نظام مديريت دانش مشکل بود. افراد گروه بايد قوي مي بودند تا از عهده مشکلات برآيند. تا انتهاي سال 1999 شِيرنت داراي 3800 کاربر ثبت شده بود. شاخه هاي فرعي زيمنس براي استفاده از شِيرنت نياز به پرداخت هيچ گونه وجهي نداشتند. فقط کافي بود با کد کاربري خود به سيستم داخل شوند و از آن استفاده نمايند. دفتر مرکزي تمامي هزينه را متقبل شده بود. منوث مي گويد : هيچ کسي نياز به پرداخت وجه نداشت به عنوان مثال در برونئي يک فروشنده فني وجود داشت هنگاميکه به شِيرنت پيوست، وي به تمامي فروشندگان متصل شد و از اين بابت بسيار خوشحال بود .
فواصل مکاني و زماني توزيع دانش را نامتوازن مي نمايد. نظام مديريت دانش شبکه عام المنفه اي را ايجاد خواهد کرد که عدالت در دسترسي به اطلاعات را فراهم خواهد آورد. منوث در اين رابطه مي گويد: در مورد زيمنس همه چيز در مونيخ بود. اگر سئوالي در مونيخ پيش مي آمد احتمالا کسي وجود داشت که جواب آنها را بدهد ولي در خارج از مونيخ بخصوص نقاط دورتر مسئله متفاوت بود. بارهاي و بارها سئوالات از مونيخ پرسيده مي شد و جوابي دريافت نمي شد. به عنوان مثال در ويتنام مسئله به اين صورت بود، ولي شِيرنت با فراهم آوري دسترسي به دانش اين مسئله را حل کرد .
ساختار و ترکيب مناسب نيروي انساني گروه پروژه مديريت دانش يکي از عوامل موفقيت آن است. به صورت کلي اين شامل مديربخش دانش ، مدير سازمان، اجتماع هاي کاري، توسعه دهندگان و کارمندان اين بخش مي باشند. به عنوان مثال خصوصيات مدير بخش دانش عبارتند :
• مهارتهاي ارتباطي بين شخصي به منظور متقاعد سازي کارمندان جهت منطبق شدن با تغيير فرهنگي
• تيز هوشي به منظور هدايت مديريت دانش به سمت انجام کارآمدتر و سودمندتر
• مهارتهاي تفکر راهبردي تا بتواند با بخشهاي مختلف يک سازمان کار کند و آنها را به همکاري با يکديگر وادار نمايد
• توانائي برپا کردن برنامه هاي موثر تربيتي
• فهم فنآوري اطلاعات و کاربرد آن در مديريت دانش

کارمندان بخش مديريت دانش در زيمنس به صورت پاره وقت کار خود را آغاز کردند. وقت لازم در خارج يا داخل وقت اداري به انجام فعاليتها اختصاص داده مي شد. بتدريج در طول زمان اين کارمندان تمام وقت شدند. وظيفه اين کارمندان آزمايش، ساختار دهي، حذف اطلاعات نامرتبط، کاتالوگ کردن، ذخيره معنادار اطلاعات، ارتباط بين افراد، جستجوي محيط واستخراج دانش به مخزن دانش و ... بود .
زيمنس به منظور هدايت پروژه از يک گروه 100 نفري در مرحله اي که سيستم به صورت کامل عملياتي شده بود، استفاده مي کرد. اين گروه وظيفه نگهداري و آموزش نظام را بر عهده داشتند . بعلاوه جلب حمايت کامل مديران سطوح بالا يکي از نقاط قوت پروژه در زيمنس بود .

ايجاد انگيزه
بحث تغيير فرهنگ يکي از مهمترين جنبه هاي هر نظام مديريت دانش مي باشد(داوپورت، دلانگ، 1998). زيمنس در اين رابطه سرمايه گذاري خود را حول محور افرادي که مي بايست دانسته ها و ايده هاي خود را به اشتراک بگذارند، متمرکز کرد. مديريت افرادي که خواهان انتقال دانش خود نبودند به عنوان يک بخش مهم پروژه تلقي مي شد. زيمنس به نسبت سهم هر فرد در اشتراک دانش نظامي را جهت ارائه مشوقها تنظيم نمود . يک روش ديگر، تبيين جايگاه و ارزش مديريت دانش بود. به هر حال دو مشکل عمده شِيرنت در آغاز حرکت عبارت بودند از ترغيب مردم به مشارکت و همکاري، تا اينکه صرفا دريافت کننده باشند و ديگري، دادن اطمينان به آنها نسبت به راه حل هائي که استفاده مي کردند .
تجربه شرکت تکزاکو در حيطه مديريت دانش نشان داد که ايجاد يک چهار چوب مشخص با اهدافي قابل اندازه گيري در فضاي مديريت دانش يک عامل مهم در ايجاد انگيزه است. در همين رابطه جان اولد از گروه مديريت دانش تکزاکو مي گويد : وقتي مردم در يک چهار چوب مشخص با اهدافي قابل اندازه گيري در فضاي مديريت دانش قرار گيرند بهتر مشتاق خواهند بود، به سئوالات پاسخ گويند. لمس مزاياي مبادله دانش به صورت مستقيم و اعتماد به افراد ديگر اشتراک دانش را کارآمدتر مي سازد. اين نکته مهم است که به مردم وقت کافي بدهيد تا آنچه مي دانند و مي خواهند منتقل کنند و آنچه مي خواهند يا بگيرند را منعکس کنند .
هاير سچلر برخي مسائل را اينگونه بيان مي کند: هميشه عذرخواهيها در شبکه به گوش مي رسيد مردم مي گفتند " من زماني بر صرف کردن روي اين مسئله ندارم". بعضي نسبت به اشتراک دانش بي ميل بودند. اين دسته مي گفتند مطمنا دانش حل اين مسئله وجود دارد ولي، بايد بهاي آن پرداخته شود، مجاني نمي دهيم. بعضي ها مي گفتند در پروژه ها همه چيز در ذهن شفاف است ولي قادر نيستيم همانگونه به صورت شفاف آن را انتقال دهيم. ما مجبور بوديم انتظارات مردم را مديريت کنيم. امکان مايوس شدن در اولين تعامل با شِيرنت وجود داشت در اين صورت احتمال اينکه ديگر به سراغ ما نيايند بالا بود. براي ما به هيچ وجه قابل تصور نبود که بشنويم فردي جواب احمقانه اي از شِيرنت دريافت کرده است. يا اينکه فردي بگويد سئوالي پرسيدم به جاي جواب من را به جاي ديگري ارجاع دادند .
گروه مديريت پروژه دانش در زيمنس هميشه سعي کرد تا نظام را به فرهنگ سازمان و شرکتهاي محلي الحاق مي کند. هايرسچلر ادامه مي دهد: در ابتدا ما به صورت مبلغان مذهبي عمل مي کرديم و فلسفه کار را القاء و ترويج مي داديم. ما مقالاتي را منتشر کرديم که فلسفه کار را حمايت مي کرد "خوب است از آن استفاده کنيد". ما ساخت اجتماع هاي کاري را آغاز کرديم و اعلام کرديم ما در زمينه هاي مختلف فرهنگي و تخصصي فعال هستيم. قبل از اينکه به جاي ديگري برويد و با بيني خوني باز گرديد، مي توانيد مطالب کليدي را از درون شِيرنت بدست آوريد .
اولين سيستم پاداشي معادل 10 درصد حقوق، به مديران محلي، به نسبت مشارکت آنها، در کل دانش به اشتراک گذاشته شده تعلق مي گرفت. پاداش هم به ايجاد کننده و هم به استفاده کننده تعلق مي گرفت . اين روش به عنوان اولين گام داراي موفقيت ثابتي بود. در جائيکه هنوز مشخص نبود شِيرنت موفقيتي در بر داشته باشد اين پاداش ها هزينه زيادي را براي زيمنس در بر داشت. در همين اثنا يکي از کاربران به نکته زيبايي اشاره کرد: " درست است که شما در مقابل اشتراک دانش پاداش مي دهيد اما اين فقط يک جنبه از کار مي باشد. جنبه مهمتر آنست که ما قادر خواهيم بود کارهاي روزانه خود را به صورت کارآمد تر و بهتر انجام دهيم و از اين بابت ما راضي و خشنود خواهيم بود. اين چيزي است که انگيزه براي حرکت به ما مي دهد ". مبتني بر اين پيشنهاد ما تصميم گرفتيم تمرکز بيشتري بر خود کاربران شبکه داشته باشيم .
در ابتداي سال 2000 يک برنامه جديد جهت اشتراک در شبکه پياده سازي شد که شبيه يک کنتور بود. کاربران در صورتي مي توانستند از دانش به اشتراک گذاشته شده استفاده کنند که دانش جديدي به مجموعه بيفزايند، به درخواستهاي فوري جواب بدهند، از دانش موجود استفاده کنند يا دانش موجود را رتبه بندي کنند. به عنوان مثال جواب دادن به درخواستهاي فوري ضريب سه داشت، افزودن دانش يک داستان موفق داراي ضريب بيست بود . افزودن يک پروژه يا راه حل فني، راه حل سرويس، يا راه حال هاي کاربردي داراي ضريب 20 بود. اجزاء دانش در حيطه هاي فنآوري يا بازار يا مشتري ضريب 10 را به خود اختصاص مي داد. در ماه مي سال 2000 تعداد پنجاه نفر از بالاترين دارندگان امتياز به همراه شرکايشان به يک کنفرانس در زمينه شِيرنت دعوت شدند. بعلاوه هدايا و پاداشهاي مختلفي به افرادي که در اين زمينه ها فعال بودند مثل کتاب، موبايل ها ساخت زيمنس، رايانه، رايانه جيبي، آموزش کاري يا سفر به کشوري که دانش با آن مبادله شد در نظر گرفته مي شد. هر اشتراک ارزشي برابر يک يورو داشت .
اين روش در کميت همکاري کنندگان تاثير زيادي داشت بطوريکه در سال 2000 به حدود 396.000 اشتراک، پاداش داده شد. در همين اثنا مشکل کيفيت مشاهده شد. بنابراين ما به دنبال روشهاي براي کنترل کيفيت افتاديم. که اين شامل ايجاد سيستم رتبه گذاري و کنترل ويرايش محتوا به صورت قوي تر بود. رتبه بندي توسط استفاده کنندگان با دادن ستاره، متناسب با مفيد بودن صورت مي گرفت. با دادن جايزه به رتبه دهندگان، به آنها جرات رتبه گذاري داده مي شد. ميزان اشتراک هاي هر کاربر توسط سيستم تعيين و اين توسط همگان قابل رويت بود .
در دروه هاي زماني خاص با اهداف ايجاد دانش جديد و دريافت بازخورد، ميزان پاداش بالا برده مي شد. به عنوان مثال از ماه فبريه تا جولاي 2001 پاداشها دو برابر شدند .
در آخرين مرحله تصميم گيري براي ارائه مشوقها براي عملکرد مديران شِيرنت صورت گرفت. مديران مي بايست 120 درصد حقوق ماهيانه خود را به عنوان يک پاداش ساليانه دريافت کنند. البته اين درصد با توجه به نسبت سهم آنها در سيستم متغيير بود. وظايف اين مديران شامل بررسي، مشاهده، استفاده روزمره، مشاهده مجدد مدخل پروژه هاي تمام شده، جرات دادن براي استفاده عمومي و کمک به حل درخواستهاي فوري مديران معمول بود .
هاير سچلر مي گويد: يکي ديگر از قواعد دنبال کردن فعاليتها ثبت گزارشها بود. در حقيقت در اين قسمت همانند KGB عمل مي شد. مسائل مختلفي بيان مي شدند که قابل دنبال کردن بودند، مثل اينکه بعضي هاي مي گفتند ما سئوالاتي مي پرسيدايم، ولي پاسخي دريافت نکرده ايم، ما هيچ پروژه اي، برروي شِيرنت قرار نداده ايم. در ضمن ما سعي کرديم گروههاي کوچکتر در قسمتهاي مربوط به خودمان را پيدا کرده آنها را خشنود و با انگيزه نگه داريم. تا اينکه هر کسي به آنها نگاه مي کند، بگويد من مي خواهم از شِيرنت استفاده کنم .
به منظور حمايت از فعاليتهاي مديران، کنفرانسهاي شِيرنت به صورت منظم در نقاط مختلف دنيا برگزار مي گرديد. اين راهي براي گردهمائي مديران شِيرنت بود. چنين نشست هائي موجب آشنائي همکاران با يکديگر مي گيرد. اين مديران در اين نشست ها به دوستان خوبي براي يکديگر تبديل مي شدند. اين دوستي و آشنائي شبکه اي بود که همانند شِيرنت روز به روز گسترش پيدا مي کرد.(مولر، بوهمن، منوث، 2004 )

توسعه شِيرنت
همزمان با رشد شِيرنت داستانهائي که تاثيرات آن را توصيف مي کرد به گوش مي رسيد. براي مثال در سوئيس زيمنس براي ساخت شبکه مخابرات راه دور دو بيمارستان يک قرارداد 460.000 دلاري را امضاء کرد. اين در حالي بود که قيمت زيمنس 30% بالاتر از رقبايش بود. از طريق شِيرنت اطلاعات فني از طريق همکاران نيدرلندي در اختيار سوئيس قرار گرفت که فروشندگان را قادر ساخت تا گزارشي را تهيه نمايند که اثبات مي کرد راه حل زيمنس از قابليت اعتماد بالاتري برخوردار است .
در مالزي شِيرنت به عقد يک قرارداد سه ميليون دلاري براي ساخت يک شبکه با پهناي باند وسيع به صورت آزمايشي کمک کرد. تيم محلي مجبور بود تا در پروپوزال خود به يکي از مشتريان خود ارجاع دهد. آنها متوجه شدند که يک پروژه مشابه در دانمارک انجام شده است. با استفاده از پروژه دانمارک تيم مالزيائي توانست پروژه را ببرد .
تا پايان سال 2001 در شِيرنت 18.200 کاربر ثبت شده وجود داشت. 300 تا 400 جزء جديد ماهانه به شِيرنت افزوده مي شد. چند صد سئوال فوري ماهانه طرح مي گرديد که هشتاد تا نود درصد آن پاسخ داده مي شد. نکته اين بود که کليه کاربران همکاران فعالي نبودند. بيشتر آنها استفاده کننده بودند تا توزيع کننده. با بررسي گزارشهاي ثبت شده مشخص گرديد که 80% کاربران مرتبا شِيرنت را خوانده و مورد استفاده قرار مي دهند ولي فقط 15% در حد يک دفعه همکاري و 5% به صورت فعال و بسيار خوب همکاري مي کردند. هاير سچلر مي گويد: اما ما به آنها اجازه نمي داديم راحت باشند، ما آخر زمان ورود به سيستم را ثبت و از مديران آنها مي خواستيم آنها را فعال يا از شبکه خارج کنند .
تا جولاي سال 2002 تعداد کاربران به 19.000 رسيد. شِيرنت داراي 35 مدير و گستره آن 30 کشور را در بر مي گرفت. 20000 جزء دانش و 2.5 ميليون اشتراک که نيمي از آنها در 12 ماه اخير بود، در سيستم وجود داشت .




th, A. and Borgman, P. and Heier, H. 2005. Siemens: Expanding the Knowledge Management System ShareNet to Research & Development. Journal of Cases on Information Technology. 7(1).

Mac Cormack, A. 2002. Siemens ShareNet: Building a Knowledge Network. Boston: Harvard Business School Press :1-27.

Rothnie, D. 2001. ShareNet: Siemens Information and Coomunication Networks. In V. Mellor, E. Barn Field , Startegies for best practice intranet management ,London Melcrum Publishing : 186-194.

Siemens Information and Communication Networks, 2003 . Facts and figures, Munich.

Davenport, T. and Delong, D. 1998. Successful Knowledge Management Projects. Sloan Management Review, 39(2):43-57.

Mueller, J. and Bauman, F. and Manuth, A. 2004. Learn and change Faster by Leveraging and Capital icing Knowledge in Siemens: the "Com ShareNet", Case Study, Thailand International on Knowledge Management, 24-25 Nov.

مولف/مترجم: علي گزني
منبع: مجموعه مقالات نخستين همايش ملي مديريت دانش ايران
تهيه و تنظيم: پايگاه علمي مقالات مديريت www.SYSTEM.parsiblog.com

برگرفته از : SYSTEM.parsiblog.com

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:56 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكيده
در اين مقاله انواع انتقاد و روش درست انتقاد كردن شرح داده مي شود .

1- مقدمه

هر فرد در طول حيات خود ممكن است بارها توسط ديگران مورد ارزيابي قرار گيرد. برخي از اين ارزشيابي ها داراي جنبه هاي تشويقي و برخي ديگر منتقدانه است. انتقاد از ديگران در صورتيكه هوشمندانه انجام شود آثار بسيار مفيدي خواهد داشت، درغير اين صورت ممكن است با واكنش هاي منفي مختلف مواجه شود. اين رفتار، هنري است كه بايد آموخت و بدون آگاهي از روش كاربرد آن زيان بار خواهد بود .
انتقاد درست آن است كه ضمن تاكيد بر نقاط قوت به نقاط ضعف فرد نيز اشاره كند و با ارايه راهكارهاي مناسب براي رفع آن سخن به ميان آورد . پذيرش انتقاد از ديگران بين طبقات مختلف متفاوت است. براي مثال در بيشتر مواقع انتقاد از سوي افراد يك خانواده قابليت پذيرش بيشتري در مقايسه با سايرين دارد. به طور معمول ما در برابر قضاوت افراد بيگانه آسيب پذيري بيشتري داريم .

 
- انواع انتقاد

برخي از انواع انتقاد عبارتند از :

انتقاد سازنده : اين روش در بسياري موارد مي تواند جنبه اي سازنده و مثبت داشته باشد. اگر لحن انتقاد كننده دوستانه باشد بيشتر موثر واقع شده و شنونده بدون آنكه مورد حمله قرار گيرد از معايب خود مطلع مي شود. بي ترديد براي هيچكس خوشايند نيست كه بشنود «بد غذا ميخوريد » و يا «در لباس پوشيدن بد سليقه هستيد». براي آنكه انتقاد سازنده و موثر باشد منتقد بايد مواردي را رعايت كرده و پرسشهايي را مطرح كند كه هر يك از آنها در رساندن وي به هدف خود نقش مثبتي ايفا كند. اين سئوالات مي بايست محتواي اطلاعاتي را كه لازم است مبادله شوند در برگيرد. همانگونه كه گفتن و چگونه گفتن ارتباط نزديكي با هم دارند، محتوا و شيوه انتقاد نيز بر هم تاثير گذارند. در تعيين محتواي يك انتقاد بايد ابتدا از خود پرسيد كه از چه رفتاري مي خواهيم انتقاد كنيم؟ اين روش مي تواند بسيار مفيد واقع شود، زيرا از به كاربردن جملات كلي و كلمات پوچ و آزاردهنده اي چون «هميشه همين كار را مي كني»، «هيچ وقت به موقع نمي آيي» و جملاتي از اين قبيل جلوگيري مي شود. هنگامي كه انتقاد از رفتار خاصي را با قاطعيت و به طور دقيق مطرح مي كنيم براي انتقاد شونده اين امكان را فراهم مي سازيم كه منظور ما را بدرستي درك كند. انتقادي كه متوجه رفتار خاصي باشد مي تواند منجر به گفتگويي دوجانبه شود تا اينكه به بحثي مبدل شود كه حدود آن مشخص نيست .

انتقاد غيرمستقيم : انتقاد مي تواند به صورت غيرمستقيم بيان شود. براي مثال اگر طرف مقابل شما خصوصيت بدي داشته باشد، در خلال گفتگو به او بگوييد «به نظر شما آدمهايي كه داراي اين خصوصيت اخلاقي هستند، غيرقابل تحمل نيستند؟» اين شيوه انتقاد باعث مي شود كه يك حس هوشياري در وي بيدار شود و وي متوجه شود كه داراي چنين مشكلي است . حتماً اين مثل را شنيده ايد كه مي گويد «به در مي گويند تا ديوار بشنود ». اين يك مثال متداول در فرهنگ ما براي ابراز همين موضوع است .

انتقاد همراه با تعريف و تمجيد : در اين روش ابتدا مي توان به تعريف و تمجيد ويژگي هاي ارزشمند فردي كه مورد انتقاد است پرداخت.براي مثال «تو دختر خيلي باهوشي هستي». پس از كاربرد يك مقدمه مناسب نظر انتقادي خود را بيان و سعي كنيد آن را در پوششي از سخنان خوب و دلپذير قرار دهيد. البته منظور شما اصلاً تملق نيست بلكه نخست خصوصيات خوب او را گوشزد كرده و بعد انتقاد خود را ابراز داشته ايد .

انتقاد تهاجمي و صريح : رك بودن نشانه صراحت و صداقت است ولي هميشه براي مخاطب خوش آيند نيست بخصوص اگر خيلي ناپخته بيان شود. اين نوع انتقاد نه تنها هيچ نوع سازندگي در بر ندارد بلكه شنونده را هم در موضع تدافعي قرار مي دهد. بهتر است كه انتقاد با بكارگيري يك سياست درست انجام شود .

محكوم كردن : گاهي بجاي انتقاد همراه با راهنمايي، انتقاد كننده مخاطب را در يك دادگاه يك طرفه محاكمه و محكوم مي كند. او به خود اين حق را مي دهد كه در مورد ديگران اظهار نظر كرده و الگوي فكري خود را به وي تحميل كند. اينگونه برخوردها نه تنها سازنده نيست، بلكه بسيار نامناسب است .

انتقاد ديرتر از موعد : اين گونه انتقادات، زماني صورت مي گيرد كه هيچ كمكي به رفع مشكل نمي كند. به عبارت ديگر زمان براي جلوگيري از خطا وجود ندارد. بر هيچ كس پوشيده نيست كه انتقاد در چنين زماني براي جلوگيري از تكرار اشتباه بوده و اگر تشخيص داده شود كه تاثيري در آينده نخواهد داشت، بهتر است هيچگاه ابراز نشود .



3- شيوه درست انتقاد كردن

رعايت نكات زير مي تواند در زمان انتقاد بسيار ياري دهنده باشد :

آيا رفتار مورد انتقاد را مي توان تغييرداد؟

آيا شخص مورد انتقاد قرار گرفته علاقمند به شنيدن آن است؟

احتمال قبولي طرف انتقاد شونده چقدر است؟

از انتقاد شونده سئوال كنيد آيا منظور شما را درك كرده است .

به فرد انتقاد شونده تفهيم كنيد كه انتقادتان بازتاب ساده عقيده شماست .

از انتقاد تحكم آميز دوري كنيد، زيرا اينگونه انتقادها بلافاصله فرد را در موضع دفاعي قرار مي دهد .

سعي كنيد انتقاد را به صورت نگرش شخصي خود به موضوع بيان كنيد و كوشش كنيد او را به شيوه نگرش خود كنجكاو كنيد .

موضوع را طولاني و انتقاد را به سخنراني تبديل نكنيد زيرا شنونده را خسته و بي حوصله مي كند .

انتقاد را در زمان و مكان مناسب ابراز كنيد نه در لحظه اي كه طرف مقابل آمادگي شنيدن آن را ندارد. اول صبر كنيد تا مخاطب در آرامش و خونسردي قرار گيرد تا ايرادي كه از او مي گيريد مؤثر واقع شود .

با توجه به سطح دانش مخاطب انتقاد را بيان كرده تا براي مخاطب قابل درك باشد. نمي توان از يك روش براي تمامي افراد استفاده كرد .

وقتي انتقاد مي كنيد كوشش كنيد بدون سوء نيت بوده و فقط به منظور كمك و راهنمايي باشد .

با مشكلات و احساسات فرد مقابل همدلي كنيد .

بهتر است انتقاد حضوري و بدون واسطه باشد و از انتقاد كردن غيرمستقيم بپرهيزيد .

براي حفظ آبروي اشخاص، از انتقاد و نصيحت كردن فرد در حضور ديگران خودداري كنيد .

چنانچه بخواهيد انتقاد شما با واكنش مثبت و سازنده اي همراه باشد بايد نشان دهيد نه تنها به آنچه گفته ايد متعهد هستيد بلكه به رفتار فرد در مقابل انتقاد خودتان نيز ارج مي نهيد .

هرگز در انتقاد، طرف مقابل را با كسي مقايسه نكنيد. مقايسه كردن باعث دلگيري مخاطب شده و ممكن است با واكنشهاي بسيار نامناسبي مواجه شويد .

اگر شخصيت و احترام مخاطب در نظر گرفته نشود نه تنها انتقاد موثر واقع نمي شود بلكه مي تواند به قطع رابطه منجر شود .

انتقاداتي به نتيجه مي رسند كه بسيار با دقت و هوشمندانه مطرح شوند و مخاطب بدون آنكه آزرده خاطر شود از معايب خود آگاه شود .

هيچگاه در انتقاد از ديگران تصور نكنيد كه آنچه نظر شماست حتماً صحيح بوده و مي بايستي شنونده بدون چون و چرا آن را بپذيرد .



4- انتقاد از همكاران

رقابت در تمامي سطوح هر سازماني وجود دارد. يكي از علل آن دستيابي به امتيازات بيشتر در مقايسه با همكاران ديگر است. اين امتيازات به صورت هاي گرفتن پاداش، ارتقاي شغلي و مواردی از این دست است. به طور كلي هر فردي با 3 سطح در يك سازمان ارتباط دارد: سطوح زير دست، همكاران هم رديف و همكاران سطوح بالاتر. آنچه بسيار حائز اهميت است آنست كه بدانيم در هر سطحي چگونه انتقادات خود را بيان كنيم. اگر بخواهيم از يك روش براي انتقاد از افراد مختلف استفاده كنيم، يك اشتباه بزرگ مرتكب شده ايم و چنين شيوه اي داراي نتايجي بسيار ناگوار است. در بسياري از سازمانها ديده شده افرادي كه به طور كلي از ديگران به ويژه از افراد مافوق خود انتقاد مي كنند مورد بي مهري قرار گرفته و در گرفتن امتيازات و رتبه ها هميشه با مشكلات متعددي مواجه مي شوند .
بررسي روشهاي انتقاد بسيار پيچيده و داراي نكات فراواني است. انتقاد صحيح داروي تلخ ولي مفيدي است كه زماني مؤثر خواهد بود كه به موقع و درست تجويز شود، در غيراين صورت نه تنها باعث بهبودي نمي شود بلكه منجر به تشديد بيماري خواهد شد .
نويسنده : عبادي، محمد



برگرفته از : mgtsolution.com

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

چکیده : باوجود آنکه دیدگاههای متفاوتی از سوی صاحبنظران در زمینه ساخت در کلاس جهانی ارائه شده و پارامترهای مختلفی برای آن درنظرگرفته‌شده‌است و در مورد میزان تأثیر هر یک از این پارامترها هم نظرات متفاوت است، اما یک غایت کلی در تمام این دیدگاه ها وجود دارد و آن سرآمدی در عرصه کسب وکار جهانی است. شرایط امروز به‌صورتی است که هر شرکتی ناگزیر است خود را در این وضعیت مورد ارزیابی قراردهد و جایگاه خود را مشخص‌کند. برای رسیدن به سطح تولید در بازار جهانی مهمترین مسئله بازاریابی و بازارداری است. یک شرکت برای رسیدن به سطح جهانی تولید باید مشتری مدار باشد. این الگویی است که در چشم انداز و رسالت بسیاری از شرکتهای بزرگ بین المللی وجود دارد . این مقاله به بررسی یکی از مدلهای ساخت در کلاس جهانی (WCM) که براساس مدل جلیناس طراحی شده پرداخته، اصلاحاتی را پیشنهاد کرد. و متدولوژی مشتری مداری برای شناخت و تبیین عوامل این مدل ارائه کرده است .

مقدمه
شرایط پرشتاب و پرآشوب کسب و کار در دنیای امروز باعث شده است که بسیاری از مؤسسات تجاری که در بازار حیطه فعالیت خود دارای جایگاه ویژه ای بودند، در شرایطی قرار گیرند که رقبایی از دورترین نقاط دنیا موجودیت آنان را تهدید کند؛ درحالی که با رشد فناوری اطلاعات به سختی می‌توان حیطه‌ای برای عملکرد یک سازمان متصور شد. کارشناسان علوم مدیریت و تجارت در پی یافتن توضیح و تفسیر شرایط کسب و کار در این محیط متحول و ارائه راهکارهایی برای بهبود موقعیت رقابتی سازمانها هستند و به این منظور دست به خلق ایده‌های جدید، تلفیق و بهبود مفاهیم موجود می‌زنند. از جمله این مفاهیم جدید مدیریت "ساخت در کلاس جهانی" است که با دیدگاههای متفاوتی از سوی دانشمندان مختلف ارائه‌شده‌است. این مقاله حاصل مطالعات میدانی و کتابخانه‌ای یک گروه تحقیقاتی در یک شرکت تولیدی است .
الگوهای ساختاری WCM از دیدگاه مشتری مداری
گسترش بازارها و پراکندگی آنها در سطح جهان موجب افزایش بخشهای بازار و تفاوت بیشتر آنها شده ‌است و این عامل به‌همراه افزایش رقبا و تنوع محصولات و خواسته‌های مشتریان، نیاز به شناخت بیشتر بازار و ارتباط نزدیکتر به مشتری را روشن می‌کند. در این میان توجه به مدیریت ارتباط با مشتری و بازاریابی فرد به فرد راهگشای بسیاری از سازمانهای جهانی بوده و آنان را از خطر سقوط نجات داده‌است. این مقاله بنادارد تا با توسعه یکی از مدل‌های تولید در کلاس جهانی، راهکاری مشتری‌مدار برای تعیین شاخص و مقادیر مناسب عوامل رقابتی این مدل ارائه‌دهد .
یکی از معتبرترین مدل های ساخت در کلاس جهانی مدل مری جلیناس و راجر جیمز است که در سال 1990 میلادی ارائه و درآن عوامل مؤثر بر سازمان برای تولید در کلاس جهانی در داخل و خارج سازمان مشخص‌ شده ‌است .
مدل جلیناس و جیمز توسط یک گروه تحقیقاتی مبنای مطالعاتی در داخل ایران قرار گرفته و با ارزیابی آن مدل جدیدی بر اساس متدولوژی SSM برای یک شرکت داخلی (‌به‌عنوان مورد مطالعه ) طراحی‌شده‌است .
متدولوژی SSM می تواند در ایجاد یک مدل برای دسترسی به WCM مفید باشد. از آنجا که این متدولوژی (SSM) ، دارای ابعاد گوناگون است و تمامی ابعاد سازمان و انواع گوناگون مسائل از جمله مسائل سخت و مسائل نرم را مورد توجه قرار می دهد و نیز از آنجا که به تعامل بین مسائل گوناگون درون سازمان و نیز به تعامل بین شرایط درونی و محیطی سازمان توجه کافی دارد، پس اصولاً این متدولوژی توانایی کمک به ارائه چهارچوب و یا مدلی را برای سازمانها جهت دسترسی به تولید در کلاس جهانی داراست .
نکته مهمی که در این دو مدل وجود دارد، عدم تفکیک بین محیط های خارجی سازمان و نحوه تعامل محیط داخلی و خارجی است. با نگاهی دقیق به مدل جلیناس می توان برخی از عوامل رقابت را در میان پارامترهای محیط خارجی یافت و در مدل اولیه ارائه شده برای باتریسازی نیرو نیز عوامل محیطی تفکیک نشده‌اند و فقط پارامترهای رقابت به‌عنوان عوامل خارجی معرفی ‌شده‌اند .
برای رفع این کمبودها می توان مدلی اقماری از WCM درنظر گرفت. در این مدل ارزشهای کلیدی سازمان به‌‌‌عنوان مهمترین و پایدارترین پارامتر در مرکز محیط داخلی قرار گرفته است و محیط خارجی به دوقسمت محیط عمومی ومحیط رقابتی(صنعت) تفکیک می‌شود. سهامداران، رقبا، مشتریان، تأمین‌کنندگان، فروشندگان و واسطه‌ها مهمترین ذی‌نفعان شرکت هستند که در محیط رقابتی شرکت فعالیت می‌کنند. از سوی دیگر پنج عامل کیفیت، قیمت، سرعت، خدمات، انعطاف پذیری عوامل خارجی هستند که ارتباط بین محیط داخلی و خارجی شرکت را برقرار کرده و موقعیت سازمان را در محیط رقابت مشخص می‌کنند. سئوالی که مطرح می شود این است که بهترین روش برای انتخاب پارامترهای این عوامل خارجی و مقادیر آنها چیست؟
تعریف شاخصها و مقادیر مناسب عوامل رقابتی
در مدل WCM ارائه شده اولیه برای شرکت تولیدی باوجود تأکید برپارامترهای مورد انتظار مشتری (عوامل رقابتی) هیچ اشاره‌ای به بحث مشتری‌مداری و نحوه تحقق اهداف در این زمینه ‌نشده ‌است. واقعیت این است که نوع شاخصهای عوامل رقابتی و مقدار مورد انتظار و مطلوب آنها باید توسط مشتریان تعیین‌شود. دلایل این امر این به‌صورت زیر است :
اول: درگیر شدن پرسنل شرکت با مسائل داخلی باعث غفلت از اهداف اولیه تولید شده و آنان دچار خودشیفتگی، تأکید شدید بر پارامترهای علمی و فنی، درگیری با مسائل حاشیه‌ای محیط کار و روزمره گی می‌شوند. طراحی براساس نظر کارشناسان موجب می‌شود که تغییراتی در محصول ایجادشود که مورد تأیید مشتری نیست و ارزش اضافه‌ای را برای او ایجاد نمی‌کند و در عوض موجب افزایش هزینه‌های تولید شده و قیمت کالا را بالامی‌برد، درصورتی‌که این امر موجب افزایش مطلوبیت کالا نمی‌شود .
دوم: روند تغییرات محیط و بازار بسیار زیاد است و پارامترهای موقعیت سریع‌تر از فرایندهای طراحی تغییر می‌کند .
سوم: در نهایت این مشتری است که با خرید محصول برای شرکت ارزش افزوده ایجاد می‌کند، ویژگیهای آن را در عمل بیشتر می‌شناسند و حق تعیین پارامترهای مطلوبیت و مقدار آن را دارد .
در نتیجه کارشناسان شرکت به‌جای تعیین عوامل رقابت درWCM باید سعی کنند این عوامل را به نحو مطلوب از مشتری دریافت کرده به زبان فنی و تکنیکی ترجمه کنند، درصورت لزوم دست به تحقیق و بررسی بزنند و در این راه با تأکید بر خلاقیت و نوآوری، عوامل کلیدی داخلی WCM را باآینده نگری تنظیم کنند .

متدولوژی شناخت و اعمال نظرات مشتری در WCM
با توجه به مطالب ذکر شده، برای بررسی شاخصهای عوامل رقابتی WCM از دیدگاه مشتریان فعلی (داخلی) و بالقوه (صادرات) و تفاوت آن با دیدگاه کارشناسان سازمان ( که عموما" این تفاوت وجود دارد‌) از ماتریس ارزش مشتری استفاده می‌کنیم تا جایگاه سازمان را بین رقبا ( از دیدگاه مشتری) بسنجیم و عامل موفقیت و عدم موفقیت آن را بررسی کنیم .
در این راستا سه گروه مشتری را در نظر می‌گیریم که باید نظر آنان بررسی شود .
* مشتریان فعلی ( مصرف کنندگان داخلی و خارجی )
* مشتریان عمده
* مشتریان بالقوه ( بازارهای آینده و توسعه صادراتی )
گروه چهارمی را نیز می توان به این لیست اضافه کرد و آن توزیع‌کنندگان محصولات، واسطه‌ها، فروشندگان، نمایندگیها و تعمیرکاران هستند که به نوعی با مشتریان در ارتباط بوده و می‌توانند نظرات آنان را به سازمان منتقل کنند. در مورد صادرات می‌توان ماتریس ارزش مشتری را برای بررسی شرایط بازار بین‌المللی و منطقه‌ای و یافتن فضای خالی و راهکارهای ورود به بازار و یافتن مزایای رقابتی استفاده‌کرد. این بررسی کمک می‌کند که حتی در صورت محدود بودن بحث صادرات، شرکت وضعیت آینده خود را در صورت ورود محصولات خارجی و رقابتی شدن بازار داخلی بسنجد .
ماتریس ارزش مشتری
ماتریس ارزش مشتری ابزاری مهم برای بررسی جایگاه یک سازمان بین رقبا براساس دو پارامتر مهم "مطلوبیت" و "قیمت" از دیدگاه مشتری است. این ماتریس که در ارزیابی‌های استراتژیک بنگاه‌های اقتصادی کاربرد دارد، جایگاه شرکت را در محیط صنعت مشخص می‌کند. میزان مطلوبیت با نظرخواهی از مشتریان و قیمت در بازار تعیین می‌شود .
مراحل تعیین ماتریس ارزش مشتری :
-1 شناخت عوامل مطلوبیت از نظر مشتری ( کیفیت، سرعت، قیمت، انعطاف و نوع آوری )
-2 بررسی عوامل مطلوبیت از نظر کارشناسان
-3 تعیین امتیاز این عوامل توسط مشتریان برای محصول شرکت و محصولات رقبا
-4 تعیین وزن هر عامل توسط مشتریان
-5 تهیه ماتریس ارزش مشتری و تعین جایگاه شرکت نسبت به رقبا



برای شناخت بازار و مشتری باید پاسخ سوالات زیر مشخص شود :
* چه کسی مشتری است ؟(تقسیمات بازار، بازارهای هدف و ...)
* چرا می خرد؟ ( نیازها، خواسته ها و ...)
* چه چیزی می خرد؟(مشخصات محصول و ...)
* چه موقع می خرد؟ (ترفیع، ترویج و تبلیغ و ...)
* کجا می خرد؟(موقیعت بازار و ...)
* چگونه می خرد؟( انجام معامله، روشهای پرداخت و ...)
همچنین باید پاسخ سوالات مربوط به آمیخته بازاریابی مشخص شود :
* محصول: نوع، کیفیت، اندازه، رنگ، وزن، بسته بندی، ضمانت، نام و نشان، مدل، تاریخ تولید، برچسب، نشان، جنس، تناسب، دوام
* قیمت: سطح عمومی قیمتها، دامنه قیمتها، رابطه قیمت و کیفیت، واکنش رقبا، روش محاسبه قیمت تمام شده، شرایط پرداخت
* ترفیع و ترویج: خدمات مشتری، تبلیغات، زمانبندی، جوایز و تخفیف، فروش مستقیم، فروش مستقیم، روابط عمومی، نمایشگاه
* توزیع: انواع کانال‌های توزیع، جایگاههای توزیع، وظایف، شرایط رقبا، امکانات و تسهیلات انبارها، حمل و نقل، موجودی کالا، نمایندگیها
برای شناخت بازار فرایند ممیزی مشتری را به‌صورت زیر به‌کار می گیریم :
* گردآوری اسناد
* تصمیم گیری در مورد موضوعات لازم جهت بررسی
* طراحی با استفاده از چک لیست
* حذف تمام سوالات غیر مفید
* پاسخ ممیز به همه پرسشها در محدوده توانمندیهایش و توصیه و پیشنهادهای اجرایی
* فهرست اسامی کسانی که لازم است تا با آنها مشاوره و همکاری شود تا ممیزی کامل شود .
* تصمیم گیری در مورد اینکه پاسخها به‌طور انفرادی دریافت گردد یا به‌صورت یک گروه
* شناسایی اینکه سؤال از چه کسی ( در شرایطی که انفرادی عمل می شود ) پرسیده شود .
* تصمیم در مورد واکنشهای احتمالی
* انجام مصاحبه
* تحلیل داده ها
* پیشنهاد و اقدامات لازم با توجه به واکنشهای صورت گرفته
* جداسازی نقاط عملیات و اجرای طبقه بندی آنها بر اساس ضرورت، هزینه‌های احتمالی، راحتی انجام کار
* تخصیص هر یک از امور با نام مشخص، جدول زمانی


به‌منظور تشخیص و ارزیابی نیازهای مشتری علاوه‌بر روش فوق می توان از "متد کانو" نیز استفاده کرد. پس از مشخص شدن عوامل رقابتی توسط مشتری اکنون نوبت مدیران و کارشناسان شرکت است که مفاهیم آن را به زبان مدیریتی و فنی ترجمه کرده و عوامل کلیدی داخلی را براساس آن تنظیم کنند. به‌طور مثال اگر مشتری در مورد سرعت نظری داشت و اولویت و اهمیت آن از نظر کارشناسان تأیید شد، سیستم زنجیره تأمین شرکت طوری طراحی و اجرا شود که به انتظارات مشتری جواب صحیح بدهد .
با انعکاس نظر مشتریان در "ماتریس ارزش مشتری" جایگاه شرکت در بین رقبا و جهت‌گیری و اهداف آن مشخص خواهد شد. در اینجاست که "عوامل کلیدی داخلی" مدل ساخت درکلاس جهانی باید در راستای این جهت گیری مطابقت پیدا کند که البته قسمت "ارزشها و اهداف کلیدی شرکت " از این مقوله جداست. این عامل ماهیت شرکت را مشخص می کند و ابتدائی‌ترین و اساسی‌ترین عامل بین تمام عوامل بوده و انگیزه و تعهد سازمانی و علت به‌وجود آمدن آن را مشخص می کند .
نکته آخر اینکه این رویکرد به مدل عرضه شده ساخت درکلاس جهانی و توجه به ماهیت عوامل کلیدی داخلی و رقابتی ساخت درکلاس جهانی این مزیت عمده را دارد که پارامترهایی که از سوی مشتریان برای عوامل رقابتی مطرح شده و اولویت بندی می شوند محدودند ( یا براساس آنالیز پارتو می توانند محدود شوند) و ضمن اینکه جهت مناسب مطالعات را مشخص می کنند و از انفجار اطلاعات و سردرگمی تحلیل گران در بررسی همه جانبه محیط داخلی و خارجی شرکت می کاهند .
مولف/مترجم: سیامک نوری، محسن رضایی
منبع: ماهنامه تدبیر-سال هفدهم -شماره 175
تهیه و تنظیم: پایگاه مقالات مدیریت www.SYSTEM.parsiblog.com

برگرفته از: system.parsiblog.com

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:55 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكيده
در اين مقاله به بحث پيرامون تعريف تغيير سازماني و چگونگي مديريت و رهبري آن مي‌پردازيم، در هر سازماني تواناييهاي بلقوه‌اي وجود دارد كه مي توان به نحو مطلوبي از آنها در جهت تغيير و ارتقاي عملكرد سازماني بهره برد . موفقيت هر تغيير تا حدود زيادي به مهارتهاي مديريتي كارگزاران تغيير بستگي دارد كه فرايندهاي تغيير را تسهيل و حمايت مي‌كنند، در ادامه به مراحل و استراتژيهاي مديريتي تغيير و چگونگي برخورد با مقاومت در برابر تغيير خواهيم پرداخت .

1- مقدمه

در حال حاضر با پيشرفت سريع علم و فن آوري و پيچيده شدن اوضاع سياسي و محيط اجتماعي لزوم ايجاد و مديريت تغيير سازماني اهميّت ويژه اي يافته است. چنين روند رو به رشد در لزوم تغيير سازماني نياز به دانش ومهارت كافي براي بهبود و تكامل سازماني را تشويق مي نمايد. مديران با كسب دانش مانند آگاهي از نظريه‌هاي حوزه كسب و كار خود، يادگيري استفاده از فناوري‌هاي نو، توانمند‌سازي خود در تطبيق و اقتباس مهارتها و استراتژي‌ها و پذيرا بودن تفكر خلاق مي‌توانند به رهبران تغيير تبديل شوند. رهبران تغيير از توانايي‌هاي خود و افراد پيرامون خود به خوبي استفاده مي‌كنند. در اين مقاله سعي شده است تا با تلفيق جديدترين عقايد و ديدگاهها در زمينه تغيير سازماني، الگوي مفيد و جامعي را براي بهبود و توسعه سازماني ارائه نمايد .

 
- ماهيت تغيير سازماني

در ابتدا لازم است واژۀ «تغيير» را بشناسيم. تغيير به طور كلي انتقال از وضعيت موجود به وضعيتي ديگر خواه خوشايند و يا ناخوشايند مي باشد. پس تغييرات ممكن است مثبت و مطلوب و يا منفي و نامطلوب باشند .
به طور كلي تغييرات به دو شكل كلي به وجود مي‌آيند :

2-1- تغييرات برنامه ريزي شده

اين دسته از تغييرات، تلاشي هدفمند و سنجيده مي باشند كه توسط مديران و بنا به نياز سازمان در جهت ارتقاي سطح عملكرد سازماني به عمل مي آيند . هدف از اين تلاش تبديل وضع موجود به وضع مطلوب مي باشد. تفاوت موجود بين اين دو وضعيت نشان‌دهنده وجود مسئله و مشكلي است كه بايد حل شود و يا فرصت و موقعيتي است كه بايد از آن بهره برداري نمود. تغييرات برنامه‌ريزي‌شده عمدتاً منشاء درون سازماني دارند. بعضي تغييرات برنامه ريزي شده ممكن است به عنوان تغييرات بنيادي (Radical) توصيف شوند. اينها تغييراتي هستند كه منجر به بازسازي گسترۀ سازمان و اجزاي آن مي شوند. اين تغييرات اغلب در پي وقايع مهمي مانند انتصاب مدير جديد اجرايي، تغيير مالكيت و جابجايي محل جغرافيايي سازمان ايجاد مي شوند. گاهي اوقات حتي حيات و بقاي سازمان به وقوع اين تغييرات بنيادي وابسته مي شود .
شكل رايجتري از تغيير برنامه ريزي شده سازمان تغيير افزايشي مي باشد . اين تغيير از نظر بنيادي اثر كمتري دارد و بيشتر در جهت تكامل طبيعي سازمان مي باشد. به عنوان مثال معرفي محصولات، فن آوري و سيستم هاي جديد را مي توان نام برد. در اين مقاله عمدتاً تغييرات برنامه‌ريزي شده مورد توجه قرار گرفته‌اند .

2-2- تغييرات برنامه ريزي نشده

همانطور كه مي دانيم سازمان و محيط خارج سازماني بطور پيوسته در حال تغيير مي‌باشند. گاهي اين تغييرات بدون برنامه ريزي قبلي و بصورت خودبخودي به وجود مي‌آيند كه عمدتاً منشاء برون سازماني دارند. اين تغييرات ممكن است در جهت منافع سازماني بوده و به عنوان فرصت تلقي شوند اما برخي اوقات براي سازمان مشكلاتي را ايجاد مي‌نمايند، مانند تغيير در عملكرد رقبا، تغيير قوانين و مقررات دولتي، تغيير سياست كشورها، و بروز تحولات اقتصادي مي باشند .

3- عوامل اصلی تغییر

بطور كلي دو عامل اساسي كه سازمان ها را وادار به تغيير مي كنند عبارتند از :

3-1- تغييرات حوزه كسب و كار

سازمان‌ها در هر لحظه داراي كسب و كار مشخصي هستند. بسته به شرايط ممكن است اين كسب و كار در گذر زمان دچار تغيير و تحول شود. به عنوان مثال، فروش اينترنتي يكي از الگوهاي جديد كسب و كار است كه فروشگاه‌ها بايد به آن نظر داشته باشند. بنابراين تغييراتي كه در حوزه كسب و كار يك سازمان رخ مي‌دهد، مي‌تواند سازمان را دچار تغيير نمايد .

3-2- تغييرات فن آوري

هر سازماني در راستاي انجام وظايف خود، از فناوري‌هاي مشخصي استفاده مي‌كند كه يكي از مهمترين آنها، فناوري اطلاعات و ارتباطات است. يكي از عواملي كه بويژه پس از ظهور فناوري‌هاي اطلاعاتي و ارتباطاتي پيوسته باعث تغييرات سازماني شده، ظهور فناوري‌هاي جديد است. ظهور يك فناوري باعث مي‌شود سازمان از جنبه‌هاي مختلفي تحت فشار قرار بگيرد كه از جمله آنها مي توان به بكارگيري فن آوري جديد توسط رقبا و كاراتر بودن فن آوري جديد اشاره نمود .

4- مديريت تغيير سازماني

بكارگيري سبك هاي مديريت و رهبري در آماده نگاه داشتن و ترغيب كاركنان براي يادگيري و رشد مستمر و قبول تغيير و همچنين ايجاد شرايط و امكانات مناسب جهت انجام تغييرات سازماني مي باشد. رهبران تغيير كساني هستند كه به آينده فكر مي‌كنند، مقصد را مي‌شناسند، اعتماد به نفس براي ايجاد تغيير در خودشان دارند و همچنين براي كمك يا هدايت ديگران در ايجاد تغيير صبر و بردباري به خرج مي‌دهند .
در اينجا لازم است چند نكته جهت موفقيت در زمينه تغيير برنامه ريزي شده، ارائه ‌گردد :

نسبت به موقعيتها و افرادي كه نيازمند تغيير هستند، هوشيار باشيد .

درباره تغيير، رقابت و نيازهاي مشتريان، فكر كنيد .

چارچوب فكري خود را به چالش بكشيد و تفكر خود را توسعه دهيد .

شرايط فعلي را بررسي كنيد و راه‌هاي جايگزين براي آن را توسعه دهيد، چه چيزي مي‌خواهيد؟ چه موانعي را بايد از سر راه برداريد؟

با دقت به موضوعات، مسائل و ايده‌هايي كه ديگران ارائه مي‌دهندگوش فرا دهيد .

به آينده به عنوان يك آغاز نگاه كنيد نه به عنوان تكرار وقايع گذشته .

جايي را كه قرار داريد، بپذيريد و براي آينده برنامه‌ريزي كنيد . انرژي خود را صرف فكر بر روي موارد «من بايد اين كار را مي‌كردم ...» نكنيد .

هنگام برنامه‌ريزي از نقاط قوّت خود كمك بگيريد و برنامه خود را براساس آنها تنظيم كنيد .

براي كارهايي كه نمي‌توانيد انجام دهيد توجيه فراهم نكنيد .

مقاومت را درك كنيد؛ گوش دهيد، شرح دهيد و بحث كنيد .

براي هر فردي كه بايد تغيير را دنبال كند دورنما و مسيري روشن ترسيم كنيد .



5- اهداف سازماني براي تغيير

معمولاً مديران توجه خود را به مجموعه وسيعي از اجزاي سازماني معطوف مي دارند. از جمله مهمترين اهداف تغيير سازماني عبارتند از :

بيان يا ايجاد مأموريت و اهداف جديد

بروزرساني مكانيزم هاي هماهنگي وطراحي سازماني

بهبود فن آوري و تسهيل و تسريع روند كاري

بروزرساني طراحي شغلي فردي و گروهي

تبيين يا ايجاد طرحهاي عملياتي و استراتژيك

روشن سازي يا ايجاد باورها و ارزشهاي مهم

بروزرساني امور گزينش و استخدام

بهبود دانش و مهارت كاركنان

ارتقاي سطح زندگي و رفاه معيشتي كاركنان

بهبود بهره وري سازمان



6- مراحل تغيير برنامه ريزي شده

پيش از آغاز فرايند تغيير، بايد حداقل چهار ضابطه زیر را تامين نمود :

مسير يا نتيجه بايد تعيين شود .

افراد بايد بدانند كه ماندن در شرايط فعلي خيلي سخت‌تر از رسيدن به نتايج تغيير است .

يك سيستم يا راهبرد اجرا و اندازه‌گيري بايد به كار گرفته شود تا فاصله بين شرايط فعلي و آينده مطلوب به خوبي پر شود .

مهارت‌ها و منابع مورد نياز براي دستيابي به نتايج بايد واقعي و دست يافتني باشند .



كرت لوين (Kurt Lewin) روان شناس مشهور، اظهار مي دارد كه هر تغيير، يك فرايند سه مرحله اي است كه شامل خروج از انجماد، تغيير و انجماد مجدد مي‌باشد .

خروج از انجماد : خروج از انجماد، مسئوليتي است مديريتي، براي آماده كردن موقعيت بمنظور ايجاد تغيير. اين مرحله شامل تاييد نكردن روش و رفتارهاي موجود جهت ايجاد احساس نياز به يك چيز جديد و تازه مي‌باشد. يكي از نكاتي كه كِرت لوين به عنوان عامل اصلي شكست در ايجاد تغيير بيان مي كند، اين است كه مديران و كاركنان سازمان براي ايجاد تغيير به خوبي از انجماد در نيامده باشند. به نظر مي رسد كه سازمانهاي بزرگ گاهي دچار "پديده قورباغه در آب جوشان" مي شوند. يك آزمايش فيزيولوژيكي نشان مي‌دهد زماني كه يك قورباغه در ظرف آب داغ قرار داده شود فوراً بيرون مي پرد. اما وقتي در ظرف آب سردي قرار داده شود كه به آرامي به جوش مي آيد در آنجا مي‌ماند تا بميرد. سازمانها نيز مي توانند قرباني شرايط مشابه شوند. زماني كه مديران در بررسي محيطشان، در تشخيص روندهاي مهم و نيازمند تغيير باز بمانند، سازمانهايشان به آرامي قدرت رقابتي خود را از دست مي دهند .

مرحله تغيير : اين مرحله شامل يك مسئوليت مديريتي است در تعديل و بهبود اوضاع و شرايط و به عبارت ديگر تغيير در افراد ، وظايف، ساختار و فن آوري است. لوين هشدار داد كه بسياري از كارگزاران تغيير قبل از موقع مناسب، وارد اين مرحله مي شوند و يا بسيار سريع تغيير را شروع مي كنند و در نتيجه باعث ايجاد مقاومت مي شوند و پيشرفت تغيير را كند مي‌كنند، زيرا كه موقعيت براي ايجاد تغيير به حد كافي از انجماد در نيامده است. تغيير موفقيت آميز همچنين نيازمند تلاش مستمر و اهداف صحيح و واضح مي باشد به گونه اي كه فرايند را تا رسيدن به وضعيت تثبيت شده و پايدار، پيش ببرد .

انجماد مجدد : انجماد مجدد آخرين مرحله مسئوليت مديريتي در تغيير برنامه ريزي شده است. هدف اين مرحله حفظ نتايج مطلوب ناشي از تغيير مي باشد. ارزيابي قسمت اصلي اين مرحله مي باشد، كه اطلاعاتي راجع به هزينه و منافع تغيير ارائه مي دهد. زماني كه انجماد مجدد با شكست مواجه شود و يا به فراموشي سپرده شود، احتمال دارد بهترين تغييرات مورد نظر به فراموشي سپرده شوند و يا ناقص به اجرا در آيند .



7- استراتژيهاي تغيير برنامه ريزي شده

مديران و كارگزاران تغيير، استراتژيهاي گوناگوني را براي اعمال نفوذ بر افراد و جلب حمايت آنها در تلاش براي ايجاد تغيير به كار مي برند . رايجترين استراتژيهاي تغيير عبارتند از :

7-1- فشار و اجبار

مديراني كه اين استراتژي را بكار مي گيرند از قدرت واختيار خود براي مجبور‌كردن زيردستان به پيروي از دستورالعمل هاي تغيير استفاده مي‌كنند . اين حالت مي‌تواند همراه با پيشنهادهايي براي پاداش و يا تهديد به تنبيه باشد. زيردستان با انجام آنچه كه مدير مي خواهد، پاسخ مي دهند. ولي، آنچه كه در اصل آنها را وادار به چنين كاري مي‌كند، بدست آوردن پاداش و گريز از تنبيه است. اين گونه پيروي ازدستورات يك كارگزار تغيير، معمولاً موقتي است و تا زماني ادامه مي يابد كه اقتدار رهبر آشكار باشد و يا امكان پاداش دادن يا تنبيه كردن وجود داشته باشد. استراتژي فشار واجبار ممكن است براي مرحله خروج از انجماد يك موقعيت تغيير، مناسب باشد ولي نتاج آن معمولاً طولاني مدت نمي باشند .

7-2- ترغيب عقلايي (Rational persuasion)

مديراني كه اين استراتژي را به كار مي برند سعي دارند تا از طريق انتقال اطلاعات ويژه، حمايت علمي و يا بحث منطقي، تغيير را به وجود بياورند. اين يك استراتژي مبتني بر اطلاعات است كه سعي دارد افراد را وادار به پذيرش دستور العمل هاي تغيير كند. در اين استراتژي مديران با توضيح اهميت موضوع مورد نظر و شرح فوايد آن براي كليه افراد سازمان سعي مي‌كنند همكاري كليه كاركنان را جلب نمايند. زماني كه اين استراتژي موفقيت آميز باشد، نتيجه آن نسبت به روش فشار واجبار بيشتر دوام خواهد داشت و بيشتر از آن باعث تغيير داخلي مي‌گردد. در اين استراتژي مديران نياز ويژه‌اي به داشتن مهارتهاي ارتباطي دارند .

7-3- قدرت مشترك (Shared power strategy)

مديراني كه اين استراتژي را بكار مي برند، افراد ديگر را به صورت فعّال و صميمانه در برنامه ريزي و تصميم‌گيري هاي كليدي در مورد هر تغييري كه بر آنان اثرگذار خواهد بود، مشاركت مي دهند. اين استراتژي كه استراتژي باز آموزي هنجاري 1 نيز ناميده مي شود، با استفاده از ارزشها و هنجارهاي گروهي وفردي واهداف مشترك سعي در جلب همكاري افراد در برنامه ريزي و اجراي تغييرات دارند. به علت مشاركت و درگيري در امور، اين استراتژي تعهدي دروني ودراز مدت براي تغيير در افراد ايجاد مي كند .

8- مقاومت در برابر تغيير

تعريف رسمي مقاومت درمقابل تغيير، هر رفتار يا واكنشي است كه نشان دهندۀ،‌ عدم تمايل شخص به ايجاد يا حمايت تغيير مورد نظر باشد. چنين مقاومتي هميشه بد نيست. در واقع بهترين كارگزاران تغيير، عقيده دارند كه مقاومت در مقابل تغيير نوعي بازخور است كه مي توان از آن براي تسهيل اهداف تغيير استفاده كرد. آنها اظهار مي‌دارند زماني كه افراد در مقابل تغيير مقاومت مي‌كنند از چيز مهمي دفاع مي‌كنند، چيزي كه به نظر مي‌رسد با وقوع تغيير مورد تهديد قرار گيرد .

8-1- چرا افراد در مقابل تغيير مقاومت مي كنند؟

مقاومت در مقابل تغيير اجتناب ناپذير است. در مديريت كارآمد يك سلسله دلايل مشترك مقاومت افراد درمقابل تغيير خلاصه شده است ونحوۀ پاسخ گويي به آنها را پيشنهاد مي‌كند. مديران وكارگزاران خوب تغيير، اين توصيه ها را درك مي‌كنند. آنها مقاومت در مقابل تغيير را پيش بيني مي‌كنند و بر اي به حداقل رساندن نتايج نامطلوب آن، گامهايي به موقع، برمي‌دارند .

8-3- چگونه با مقاومت در مقابل تغيير برخورد كنيم؟

هر چه زودتر مقاومت در برابر تغيير شناخته شود و طي فرآيند تغيير به آن پرداخته شود، بهتر است. به محض اينكه مقاومت تشخيص داده شد، كارگزاران تغيير، با انجام مباحثات نفر به نفر، و يا تبيين موضوع به گروهها، افراد را براي درك منطق تغيير، آموزش مي‌دهند وآماده مي‌كنند. اين روش زماني كه مقاومت به علت فقدان اطلاعات يا اطلاعات نادرست به وجود آمده باشد، مفيد است. اما مشكل اينجاست كه فرايند ارتباط و آموزش هنگامي كه افراد زيادي را شامل شود ، بسيار وقت‌گير است .
مشاركت ودرگيري ذهني وعاطفي به افرد اجازه مي دهد تا در طراحي و اجراي تغيير ياري رسانند، و از طريق تشكيل گروههاي كار و كميته هاي مربوط به تغيير، خدمت نمايند. اين روش وقتي كه مدير يا عامل تغيير، همه اطلاعات مورد نياز براي طراحي تغيير را نداشته باشد، بسيار مناسب است. اگرچه اين فرايند، زمان بسياري مي‌طلبد، ولي يك مزيت بزرگ دارد وآن اين است كه افرادي كه در طراحي يك تغيير مشاركت مي‌كنند، نسبت به اجراي آن به ميزان بسياري احساس تعهد خواهند داشت .
در مواردي كه مقاومت درمقابل تغيير عمدتاً به علت مسايل تطبيق باشد ايجاد تسهيلات و حمايت (Facilitation and Support) ، پاسخ مناسبي است. در چنين شرايطي افراد به احتمال قوي براي اجراي تغيير تلاش بسياري مي‌كنند ولي به علت وجود محدوديتها و مشكلات بيروني، سرخورده مي‌شوند. يك مدير خوب با داشتن نقش حمايتي وتلاش براي ايجاد تسهيلات، جهت ادمه تغيير برنامه ريزي شده، مي تواند كمك شاياني بكند واين كار با گوش كردن فعال به شكايات و مسايل و ارائه آموزش با روش هاي جديد و كمك به چيره شدن بر فشارهاي عملكردي، عملي است .
روش مذاكره و توافق (Negotiation and Agreement)زماني كه فردي در نتيجه تغيير، آشكارا چيزي را از دست مي دهد، بسيار سودمند است. در اين روش مديران با پيش بيني مقاومت از سوي افراد قبل از شروع تغيير از طريق مذاكره با مقاومت كنندگان بلقوه يا بلفعل و ايجاد انگيزه در آنها موانع تغيير را به حداقل ممكن برسانند .
برخي اوقات مقاومت در برابر تغيير را مي توان از طريق دستكاري وجلب همكاري نيز مديريت كرد. در اين روش از تلاشهاي پنهاني براي تأثير بر روي افراد استفاده مي‌شود. اين كار از طريق ارائه اطلاعاتي كه هدفمندانه و به دقت برگزيده شده اند و ساختار‌بندي آگاهانه وقايع، بطوري كه تغيير حداكثر حمايت را دريافت كند، يا از طريق اعطاي پاداش به رهبران مقاومت در برابر جلب حمايتشان، امكان پذير است. چنين روشهايي زماني كه ساير روشها موثر نباشند ويا گران باشند، به كار مي روند. ولي زماني كه افراد دريابند كه به زيركي تحت نفوذ قرار گرفته اند اين روشها به سادگي مشكلاتي را فراهم مي آورند. روش افرطي ديگر، اجبار تلويحي يا تصريحي است كه افراد را وادار به پذيرش تغيير مي كند.اجبار اغلب زماني به كار مي رود كه سرعت در كار موضوع حياتي باشد يا عامل تغيير،قدرت قابل ملاحظه اي داشته باشد. اين روش مي‌تواند سريع باشد و بر مقاومت غلبه كند اگر چه خطر اهانت و آزردن ديگران را نيز در بر دارد. افرادي كه اين روش در مورد آنها اجرا مي شود، ممكن است از مدير يا عامل تغيير، عصباني شوند ويا اينكه بدون هيچ احساس تعهد واقعي نسبت به تغيير واجراي آن، به حال خود رها شوند.همانطور كه لوين مي گويد : "روش اجبار ممكن است به خروج از انجماد كمك كند ولي به انجماد مجدد كمك چنداني نمي كند ."

9- نتيجه گيري و خلاصه

تلاش براي توسعه و ارائه الگوي تغيير سازماني راهبردي از سوي محققان و علماي مديريت تابحال ادامه دارد، و محققان اين علم مدلهاي مختلفي را براي تغييرسازماني ارائه نموده اند. از اين بحث مي توان به اهميّت و لزوم رهبري تغيير پي برد، پيش از فرايند تغيير مديران آگاه بايد با تدبير وآگاهي خود طرح مناسبي را براي تغيير ترسيم مي‌نمايند و نتايج و عواقب آن را به خوبي پيش بيني مي‌كنند وپس از آن با صبر و بردباري، زيردستان را براي انجام تغيير رهبري و حمايت مي‌نمايند .
در پايان لازم مي دانم كه خلاصه اي از مهمترين دستاوردهاي اين مقاله را ارائه نمايم :

در اين مقاله تغييرات به دو دسته تغييرات برنامه ريزي شده و برنامه ريزي نشده تقسيم گرديدند .

تغييرات برنامه ريزي شده ، تلاشي هدفمند و سنجيده مي باشند كه توسط مديران و بنا به نياز سازمان در جهت ارتقاي سطح عملكرد سازماني به عمل مي‌آيند .

تغييرات برنامه ريزي نشده، بصورت خودبخودي به وجود مي‌آيند كه عمدتاً منشاء بيروني دارند. اين تغييرات ممكن است در جهت منافع سازماني بوده و به عنوان فرصت تلقي شوند اما برخي اوقات براي سازمان مشكلاتي را ايجاد مي‌نمايند .

رهبران تغيير كساني هستند كه به آينده فكر مي‌كنند، مقصد را مي‌شناسند، اعتماد به نفس براي ايجاد تغيير در خودشان دارند و هم‌چنين براي كمك يا هدايت ديگران در ايجاد تغيير صبر و بردباري به خرج مي‌دهند .

كرت لوين (Kurt Lewin) روان شناس مشهور، اظهار مي دارد كه هر تغيير، يك فرايند سه مرحله اي است كه شامل: خروج از انجماد، تغيير و انجماد مجدد مي‌باشد .

رايجترين استراتژيهاي تغيير برنامه ريزي شده عبارتند از : روش فشار و اجبار، روش ترغيب عقلايي، روش قدرت مشترك .

مقاومت در مقابل تغيير اجتناب ناپذير است .

مديران وكارگزاران خوب تغيير، مقاومت در مقابل تغيير را پيش‌بيني مي‌كنند و بر اي به حداقل رساندن نتايج نامطلوب آن، گامهايي بموقع، برمي‌دارند .

راههاي مقابله با مقاومت در برابر تغيير عبارتند از : مشاركت ودر گيري ذهني وعاطفي، ايجاد تسهيلات و حمايت، روش مذاكره و توافق، دستكاري و جلب همكاري ، اجبار تلويحي يا تصريحي .



پي‌نوشت‌ها



1 نويسنده : عبودي، حميد
- Normative-Reeducative Strategy
برگرفته از : mgtsolution.com

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:55 PM | نویسنده : قاسمعلی

يكي‌ از راههاي‌ افزايش‌ تعهد كاركنان‌ مشاركت‌دادن‌ آنها در ايجاد استراتژي‌ سازمان‌ است.

اكثر مديران‌ نوعي‌ فرهنگ‌ را در سازمان‌ ايجاد مي‌كنند كه‌ كاركنان‌ آن‌ را مي‌پذيرند ولي‌ باور ندارند.

مديران‌ قرن‌ بيست‌ ويكم‌ بايد محيطي‌ را به‌وجود آورند كه‌ كاركنان‌ تصميمات‌ مديريتي‌ را باور داشته‌ باشند.

يكي‌ از ويژگيهاي‌ مهم‌ رهبر اين‌ است‌ كه‌ او مي‌تواند مشوق‌ تنوع‌ در سازمان‌ باشد.

مديران‌ باايجاد تنوع‌ در سازمان‌ مي‌توانند محيطي‌ را فراهم‌ سازند كه‌ هركسي‌ مي‌تواند توانائيهايش‌ را به‌طور كامل‌ بروز دهد.

سازمانها در قرن‌ بيست‌ويكم‌ به‌جاي‌ جلب‌ رضايت‌ مشتري‌ سعي‌ دارند اشتياق‌ آنان‌ را برانگيزانند.

شركتهاي‌ قرن‌ بيست‌ ويكم‌ از طريق‌ برقراري‌ تماس‌ مستقيم‌ با مشتري‌ توانسته‌اند مشتريان‌ وفادار و جديدي‌ براي‌ خود دست‌ وپا كنند.

شركتهايي‌ در قرن‌ بيست‌ و يكم‌ موفق‌ هستند كه‌ روياپردازي‌ كنند و زمينه‌ تحقق‌ اين‌ رويا را فراهم‌ سازند.

مقدمه‌

‌هنر مديريت‌ با سرعت‌ زيادي‌ در حال‌ تغيير است. مديران‌ در دنيايي‌ كه‌ به‌صورت‌ اتحاديه‌ درآمده‌ است‌ پيرامون‌ ماهيت‌ روبه‌ تكامل‌ تجارت‌ و تاثير آن‌ بر مديران‌ بحث‌ مي‌كنند، ولي‌ تعداد اندكي‌ به‌درستي‌ به‌ خود مسئله‌ مديريت‌ مي‌پردازند. فوردFORD) ) نمونه‌اي‌ است‌ كه‌ نشان‌ مي‌دهد سبك‌ مديريت‌ چطور در مقابل‌ صنعت‌ خودكار ايالات‌ متحده‌ كه‌ معمولاً‌ به‌خاطر مقاومت‌ در مقابل‌ تغيير شهرت‌ دارد، در حال‌ تغيير است. مدير اجرايي‌ جك‌ ناصر هر جمعه‌ از طريق‌ پست‌ الكترونيكي‌ 100000 كارگر را در جريان‌ موفقيتها و شكستها قرار مي‌دهد.

‌زماني‌ كه‌ براي‌ اولين‌ بار كتاب‌ آلفرد اسلوان‌ به‌نام‌ «سالهاي‌ حضور در جنرال‌ موتورز» را خواندم‌ دريافتم‌ كه‌ موفقيت‌ خارق‌العاده‌ وي‌ بيشتر به‌ اين‌ سبب‌ بود كه‌ وي‌ در رهبري‌ خود به‌ اطلاعات‌ توجه‌ داشته‌ است.

‌ ‌«اسلوان» به‌طرز موثر و كارآمدي‌ اطلاعات‌ مورد نيازش‌ را از طريق‌ واسطه‌ها و دلالهاي‌ جنرال‌موتورز جمع‌آوري‌ و از اين‌ اطلاعات‌ به‌ نفع‌ خود استفاده‌ مي‌كرد. نيم‌ قرن‌ بعد، هنوز هم‌ اطلاعات‌ مديريتي‌ در موفقيت‌ تجاري‌ سودمند است. اين‌ اطلاعات‌ به‌همان‌ اندازه‌ كه‌ در زمان‌ «اسلوان» ضروري‌ بوده‌ است. در زمان‌ ما نيز به‌همان‌ اندازه‌ اهميت‌ دارد. ولي‌ تفاوت‌ اساسي‌ در روش‌ سازماندهي‌ اطلاعات‌ است. اين‌ امر سبب‌ مي‌شود كه‌ ما در مورد مديريت‌ و آينده‌ آن‌ بينديشيم. مديريت‌ در قرن‌ بيست‌ويكم‌ به‌اصول‌ مديريت‌ بستگي‌ دارد. اين‌ اصول‌ متكي‌ به‌ رهبري، فرايندها و سازماندهي‌ هستند. در اين‌ بخش‌ پيرامون‌ هرسه‌ قسمت‌ مهم‌ مديريت‌ در قرن‌ بيست‌ويكم‌ صحبت‌ خواهد شد.

رهبري‌ در قرن‌ بيست‌ ويكم‌

‌بايد تلاش‌ كنيم‌ روياهاي‌ خود را به‌ واقعيت‌ تبديل‌ كنيم. در تابستان‌ سال‌ 1998 در حالي‌ كه‌ بدون‌ هدف‌ در دره‌ سيليكون‌ (مركز شركتهاي‌ كامپيوتري) راه‌ مي‌رفتم‌ ايده‌اي‌ به‌نظرم‌ رسيد، نوعي‌ رهبري‌ كه‌ در جستجوي‌ روياها باشد. رهبران‌ قرن‌ بيستم‌ بااتخاذ چنين‌ طرز تفكري‌ تكامل‌ يافتند و به‌رهبران‌ قرن‌ بيست‌ويكم‌ رسيدند. ارزشمندترين‌ چيزي‌ كه‌ رهبران‌ قرن‌ بيست‌ويكم‌ در اختيار دارند اين‌ است‌ كه‌ مي‌توانند مثل‌ مديران‌ شركتهاي‌ بازرگاني‌ در رويا به‌سر برند و سعي‌ مي‌كنند آن‌ را واقعي‌ جلوه‌ دهند.

‌راههاي‌ ارتباطي‌ خوب‌ وسيله‌اي‌ هستند كه‌ سبب‌ مي‌شوند هركسي‌ در سازمان، روياهايي‌ را كه‌ رهبران‌ در سر دارند باور كند و رهبران‌ موفق‌ با بهره‌گيري‌ از اين‌ راهها بر روياهايشان‌ تاثير مي‌گذارد. به‌محض‌ اينكه‌ رويا واقعيت‌ يافت‌ اين‌ رهبران‌ به‌دنبال‌ روياي‌ ديگري‌ مي‌گردند. قسمت‌ مهم‌ و اصلي‌ رهبري‌ در جستجوي‌ رويا اين‌ است‌ كه‌ دائماً‌ در پي‌ روياهاي‌ جديد است‌ و اقدامات‌ موثر را به‌عمل‌ مي‌آورد تا اين‌ روياها را به‌واقعيت‌ مبدل‌ سازد.

ارتباط‌ مردمي: به‌جاي‌ فردگرا بودن‌ مي‌توانيد مردم‌گرا باشيد و از بهترين‌ سيستم‌هاي‌ ارتباطي‌ برخوردار شويد. ولي‌ اگر رهبر فردگرايي‌ باشيد، سازمان‌ از اين‌ بابت‌ آسيب‌ خواهد ديد. ارتباط‌ مردم‌گرايانه‌ راه‌ حل‌ اصلي‌ است. اينترنت‌ و اينترانت‌ سيستم‌هاي‌ ارتباطي‌ موثري‌ هستند، و مديريت‌ مبالغ‌ هنگفتي‌ صرف‌ مي‌كند تا چنين‌ سيستم‌هاي‌ ارتباطي‌ را بيشتر بهبود بخشد. اگرچه‌ اين‌ كار خوب‌ است‌ ولي‌ اشتباهي‌ كه‌ اكثر اوقات‌ مديران‌ مرتكب‌ مي‌شوند اين‌ است‌ كه‌ فرق‌ ميان‌ هنر برقراري‌ ارتباط‌ و وسيله‌ انتقال‌ را تشخيص‌ نمي‌دهند. من‌ با چند نفر از مديران‌ اجرائي‌ در چندين‌ شركت‌ متوسط‌ و بزرگ‌ آمريكا برخورد داشته‌ام‌ كه‌ اينترنت‌ را بدين‌ جهت‌ معرفي‌ مي‌كنند كه‌ متضمن‌ برقراري‌ ارتباط‌ از بالا به‌ پايين‌ باشد. اين‌ اينترنت‌ نيست‌ كه‌ با مردم‌ ارتباط‌ برقرار مي‌كند بلكه‌ مردم‌ هستند كه‌ در ارتباط‌ با يكديگر قرار مي‌گيرند. اينترنت‌ صرفاً‌ يك‌ وسيله‌ ارتباطي‌ محسوب‌ مي‌شود و حتي‌ يك‌ سيستم‌ اينترنت‌ فوق‌العاده‌ نيز به‌تنهايي‌ تضميني‌ براي‌ ارتباط‌ موثر نيست. همه‌ مي‌دانند كه‌ اينترنت‌ برقراري‌ ارتباط‌ را تسريع‌ مي‌سازد ولي‌ بااين‌ حال‌ 70% دريافت‌كنندگان‌ پست‌ الكترونيكي‌ فوراً‌ پاسخ‌ نمي‌دهند. چه‌ تعداد از اين‌ دريافت‌كننده‌ها از اينترنت‌ به‌عنوان‌ يك‌ وسيله‌ ارتباطي‌ كاملاً‌ موثر استفاده‌ مي‌كنند؟

‌در صورتي‌ كه‌ شخصي‌ كه‌ ارتباط‌ برقرار مي‌سازد مردم‌گرا باشد، مي‌تواند محيط‌ دوستانه‌اي‌ ايجاد كند كه‌ در آن‌ همه‌ به‌سرعت‌ رابطه‌ برقرار مي‌كنند. در نظامهاي‌ بزرگ، ممكن‌ است‌ به‌خاطر وجود لايه‌هاي‌ بوروكراسي‌ ارتباط‌ به‌درستي‌ برقرار نشود و افراد فقط‌ 10% از اطلاعاتي‌ كه‌ برايشان‌ درنظر گرفته‌ شده‌ بود را دريافت‌ كنند. در صورتي‌ كه‌ ارتباط‌ به‌طرز موثري‌ برقرار شود سلسله‌ مراتب‌ سنتي‌ بي‌اثر شده‌ و از بين‌ مي‌رود. ارتباط‌ موثر همچنين‌ سبب‌ مي‌شود كه‌ اطلاعات‌ خوب‌ و بد مبادله‌ شوند، به‌طوري‌ كه‌ هريك‌ از انواع‌ خبرها و اطلاعات‌ مي‌توانند از يك‌ سر شركت‌ به‌ سر ديگر آن‌ انتقال‌ يابند و در تمام‌ سطوح‌ منتشر شوند. رهبر قرن‌ بيست‌ويكم‌ قوياً‌ به‌ راههاي‌ ارتباطي‌ مردم‌گرايانه‌ توجه‌ دارد.

احساس‌ و عقيده: شما بايد قلب، ذهن‌ و احساس‌ را لمس‌ كنيد. موقعي‌ كه‌ به‌عنوان‌ مشاور در كارخانه‌ جنرال‌ موتورز مشغول‌ به‌ كار بودم‌ نخستين‌ كاري‌ را كه‌ بايد مي‌كردم‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ مسئله‌ پيچيده‌ مربوط‌ به‌ رنگ‌ را حل‌ مي‌كردم. از همان‌ ابتداي‌ كار دريافتم‌ كه‌ عامل‌ اصلي‌ چنين‌ مشكلي‌ جاي‌ ديگري‌ است‌ و كارگراني‌ كه‌ هر روز با اين‌ مسئله‌ درگيرند، موضوع‌ را خوب‌ درك‌ مي‌كنند. مديريت‌ معمولاً‌ پيشنهادات‌ چنين‌ كارگراني‌ را ناديده‌ مي‌گيرد، به‌ قضاوت‌ آن‌ بها نمي‌دهد و حتي‌ سعي‌ نمي‌كند آنان‌ را درك‌ كند. مديريت‌ معمولاً‌ توانايي‌ كارگران‌ را زيرسوال‌ مي‌برد و بيشتر به‌ نيروهاي‌ خارج‌ از سازمان‌ توجه‌ دارد تا به‌ نيروهاي‌ داخلي. به‌علاوه، مديريت‌ اصلاً‌ به‌ اين‌ مسئله‌ توجهي‌ ندارد كه‌ حضور يك‌ غريبه‌ تاچه‌ حدي‌ براي‌ خودي‌ها خطرناك‌ است. من‌ يكي‌ از همان‌ غريبه‌ها بودم‌ و- افسوس‌ - مشكل‌ را حل‌ كردم. تنها كاري‌ كه‌ كردم‌ اين‌ بود كه‌ به‌ جاي‌ اينكه‌ به‌ مشكل‌ توجه‌ كنم‌ بيشتر متوجه‌ كارگراني‌ بودم‌ كه‌ با آن‌ مشكل‌ درگير بودند. من‌ توانستم‌ قلب‌ و ذهن‌ آنان‌ را لمس‌ كنم‌ و نوعي‌ پيمان‌ و علاقه‌ احساسي‌ با آنان‌ برقرار سازم. به‌ آنان‌ اطمينان‌خاطر دادم‌ كه‌ به‌ خاطر اطلاع‌رساني‌ به‌ من‌ مجازات‌ نخواهندشد. من‌ هر چيزي‌ كه‌ آنها به‌ من‌ گفته‌ بودند را به‌ مدير گفتم‌ و براساس‌ پيشنهاداتم‌ اقدامات‌ فوري‌ جهت‌ حل‌ مشكل‌ به‌عمل‌ آمد.

‌مديريت‌ بايد اين‌ موضوع‌ را درك‌ كند كه‌ تعهد احساسي‌ كارمندان‌ براي‌ حفظ‌ سازمان‌ بسيار ارزشمند است. مديريت‌ بايد بتواند كارمندان‌ را درقبال‌ استراتژي‌ جديد متعهد سازد و در اين‌ ميان‌ آنچه‌ كه‌ مديريت‌ معمولاً‌ با آن‌ مواجه‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد فاصله‌ زماني‌ ميان‌ درك‌ نظريه‌ و اجراي‌ آن‌ را كاهش‌ دهد. يكي‌ از راههاي‌ افزايش‌ تعهد اين‌ است‌ كه‌ افرادي‌ را كه‌ در سازمان‌ سهيم‌ هستند را در ايجاد استراتژي‌ تاحد زيادي‌ مشاركت‌ دهيم. اگرچه‌ اين‌ كار چالش‌ بزرگي‌ است‌ ولي‌ مديران‌ اجرايي‌ درصورتي‌ موفق‌ مي‌شوند كه‌ افراد ازنظر احساسي‌ در قبال‌ به‌دست‌ آوردن‌ يك‌ هدف‌ مشترك‌ متعهد شوند.

‌بين‌ پذيرفتن‌ و باوركردن‌ تفاوت‌ زيادي‌ وجود دارد. اكثر اوقات، مديران‌ نوعي‌ فرهنگ‌ ايجاد مي‌كنند كه‌ كارگران‌ صرفاً‌ آن‌ را مي‌پذيرند ولي‌ باور ندارند. اينكه‌ مديريت‌ چيزي‌ را به‌ كارمندان‌ تحميل‌ كند نشانه‌ تكبر مديريت‌ است‌ چرا كه‌ افراد ممكن‌ است‌ از روي‌ ترس‌ چيزي‌ را بپذيرند ولي‌ آن‌ را باور ندارند. اين‌ مسئله‌ مربوط‌ به‌ تغيير است.

‌ممكن‌ است‌ سعي‌ در عوض‌ كردن‌ چيزي‌ با شكست‌ مواجه‌ شود ولي‌ اگر مردم‌ آن‌ تغيير را باور داشته‌ باشند مطمئناً‌ آن‌ تغيير موفق‌ خواهدشد. در قرن‌ بيست‌ويكم‌ رهبران‌ بايد سعي‌ كنند فضايي‌ به‌وجود آورند كه‌ در آن‌ مردم‌ استراتژي، تصميمات‌ مديريتي‌ و كارشان‌ را باور داشته‌ باشند. همين‌ كه‌ مردم‌ تصميمات‌ مديريتي‌ را باور داشته‌ باشند سبب‌ موفقيت‌ و رستگاري‌ سازمان‌ مي‌شود. مديران‌ موفق‌ هميشه‌ سعي‌ مي‌كنند چنين‌ محيطي‌ را در درون‌ و بيرون‌ سازمان‌ ايجاد كنند.

‌ايجاد يك‌ محيط‌ ترسناك‌ يكي‌ ديگر از اشتباهات‌ احمقانه‌ مديريت‌ است. اكثر اوقات‌ مديريت‌ نمي‌تواند تشخيص‌ دهد كه‌ چنين‌ محيطي‌ را در سيستم‌ به‌وجود آورده‌ است. من‌ اين‌ مسئله‌ را تقريباً‌ در همه‌ جا ديده‌ام‌ - از دهلي‌ تا ديترويت‌ و از استكهلم‌ تا سئول. ترس‌ به‌ طرز واقعاً‌ بدي‌ بر قدرت‌ و موفقيت‌ سازماني‌ تاثير مي‌گذارد. وقتي‌ در سئول‌ بودم‌ - شهري‌ كه‌ سعي‌ داشت‌ مجدداً‌ اقتصاد موفقيت‌آموزي‌ به‌دست‌ آورد - دريافتم‌ كه‌ نوعي‌ ترس‌ متفاوت‌ و ناهمسان‌ در همگان‌ به‌چشم‌ مي‌خورد.

‌كارگران، مهندسان، مديران‌ جوان‌ همگي‌ از روي‌ ترس‌ اطلاعات‌ تمام‌ و كمالي‌ را به‌ مدير ارشد خود گزارش‌ مي‌دادند. دريافتم‌ كه‌ هر نموداري‌ كه‌ از پيشرفت‌ و سلامتي‌ شركت‌ گزارش‌ مي‌شد عملاً‌ دروغ‌ بود. از آنها پرسيدم‌ كه‌ چرا دروغ‌ مي‌گفتند و آنها در پاسخ‌ معمولاً‌ چنين‌ مي‌گفتند: «اگر حقيقت‌ را گزارش‌ بدهم‌ شغلم‌ را از دست‌ خواهم‌ داد» چنين‌ كارگراني‌ به‌ مديريت‌ اطمينان‌ ندارند و روش‌ اداره‌ كردن‌ مدير را باور ندارند. درصورتي‌ كه‌ مديريت‌ با نيروي‌ كار پيمان‌ و علاقه‌ احساسي‌ برقرار سازد و ترس‌ را از آنان‌ بزدايد محيط‌ كار بهتري‌ در سازمان‌ ايجاد مي‌شود.

چندمهارتي‌ بودن: رهبران‌ قرن‌ بيست‌ويكم‌ بيش‌ از پيشينيان‌ قرن‌ بيستم‌ خود چند مهارتي‌ هستند. اطلاع‌ از زبانها و فرهنگهاي‌ مختلف‌ و موضوعهاي‌ گسترده‌ و مختلف‌ ازجمله‌ مسائلي‌ هستند كه‌ در كسب‌ موفقيت‌ بسيار ضروري‌اند. اين‌ رهبران‌ درصورتي‌ كه‌ درمورد موضوع‌ تخصص‌ نداشته‌ باشند نمي‌توانند به‌طور موثر و مناسب‌ از آنچه‌ كه‌ دراختيار دارند استفاده‌ كنند. رهبران‌ فردا در زمينه‌هاي‌ مختلف‌ تخصص‌ دارند زيرا اگر آنان‌ خواستار اطلاعات‌ باشند مي‌توانند آن‌ را كسب‌ كنند. هر مهارتي‌ را مي‌توان‌ فراگرفت. ناداني‌ عذر موجهي‌ نيست. يكي‌ از ويژگيهاي‌ مهم‌ رهبري‌ كه‌ چندين‌ مهارت‌ را داراست‌ اين‌ است‌ كه‌ او مي‌تواند مشوق‌ تنوع‌ باشد. تعهد درست‌ به‌ اين‌ مسئله‌ اين‌ است‌ كه‌ بينش‌ و استراتژي‌ واضحي‌ داشته‌ باشيم. اگر براي‌ تنوع‌ ارزش‌ قائل‌ شويم‌ و به‌ آن‌ بها دهيم، در اين‌ صورت، محيطي‌ ايجاد مي‌شود كه‌ در آن‌ هيجان‌ به‌ خوبي‌ رشد مي‌كند و هركسي‌ مي‌تواند توانائيهايش‌ را به‌طور كامل‌ دريابد و استفاده‌ كند. طرزفكر: رهبران‌ قرن‌ بيست‌ ويكم‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ هدف‌ بعدي‌ اشتياق‌ زيادي‌ دارند. آنان‌ در جستجوي‌ هر چيزي‌ كه‌ موفقيت‌ سازمان‌ را افزايش‌ مي‌دهد تلاش‌ زيادي‌ مي‌كنند. به‌طور سنتي، مديريت‌ وقتي‌ چيزي‌ به‌دست‌ مي‌آورد به‌ جاي‌ اينكه‌ در جستجوي‌ موفقيت‌ و هدف‌ بعدي‌ باشد از وضعيت‌ فعلي‌ خود احساس‌ رضايت‌ مي‌كند.

‌چنين‌ طرزنگرشي‌ به‌ سازمان‌ لطمه‌ وارد مي‌كند. رهبران‌ خوب‌ كساني‌ هستند كه‌ براي‌ موفقيت‌ فعلي‌ جشن‌ مي‌گيرند ولي‌ فوراً‌ كمر همت‌ مي‌بندند و براي‌ كسب‌ هدف‌ بعدي‌ شروع‌ به‌ كار مي‌كنند. نگرش‌ متداول‌ رهبران‌ فردا اين‌ است‌ كه‌ «بعدي‌ چيست؟». چنين‌ رهبراني‌ كه‌ سختكوش، كنجكاو، و مقاوم‌ هستند، هرگز قانع‌ و راضي‌ نمي‌شوند. در هر بخش‌ تجاري، چه‌ در ابداع، رقابت‌ يا ساير زمينه‌ها، روند ثابتي‌ وجود دارد. كسي‌ كه‌ برنده‌ مي‌شود بيشترين‌ سود رقابتي‌ را مي‌برد. ولي‌ براي‌ اينكه‌ اول‌ شويد بايد سريع‌ عمل‌ كنيد و براي‌ اينكه‌ بتوانيد به‌ سرعت‌ عكس‌العمل‌ نشان‌ دهيد بايد طرزفكر بعدي‌ را درنظر داشته‌ باشيد. يكي‌ از دوستان‌ كه‌ يك‌ شركت‌ اينترنت‌ را در «سيليكون‌ ولي» به‌ راه‌ انداخت‌ 2 سال‌ بعد آن‌ را با رقمي‌ معادل‌ 80 ميليون‌ دلار فروخت. وي‌ كه‌ هنوز در آپارتمان‌ زندگي‌ مي‌كند به‌ جاي‌ اينكه‌ براي‌ اين‌ موفقيت‌ فعلي‌اش‌ جشن‌ بگيرد روي‌ هدف‌ بعدي‌ كار مي‌كند. جك‌ ولش‌ هميشه‌ به‌گونه‌اي‌ رهبري‌ مي‌كند كه‌ به‌دنبال‌ افكار بعدي‌ است‌ و اين‌ طرزنگرش‌ را در اطرافيانش‌ نيز به‌وجود مي‌آورد. وي‌ در يك‌ برنامه‌ ماهواره‌اي‌ كه‌ در سرتاسر كشور پخش‌ شد گفت: ما به‌ افرادي‌ نيازمنديم‌ كه‌ هر روز صبح‌ با انگيزه‌ پيداكردن‌ راههاي‌ بهتر از خواب‌ بيدار مي‌شوند.

‌مديريت‌ بايد اهميت‌ درسهاي‌ يادگرفته‌ را بداند. شكست‌ نحوه‌ موفقيت‌ در آينده‌ را آموزش‌ مي‌دهد. وقتي‌ هدف‌ مطلوب‌ تحقق‌ پيدا نكند، بسياري‌ از رهبران‌ به‌ جاي‌ اينكه‌ واقعيت‌ را بپذيرند، به‌ جستجوي‌ يك‌ فرمول‌ جادويي‌ مي‌پردازند. رهبران‌ قرن‌ 21 و مديران‌ بايد فرايندهاي‌ قرن‌ بيستم‌ را بازنگري‌ كنند.

آموزش‌ بنيادي: آموزش‌ بنيادي‌ و نه‌ صرفاً‌ آموزش، استراتژي‌ برتر مديريت‌ است. آموزش‌ بنيادي‌ و اصولي‌ بدين‌معناست‌ كه‌ همه‌ كارمندان، بدون‌ هيچگونه‌ تبعيض، از رئيس‌ گرفته‌ تا كارگران‌ كارخانه‌ تحت‌ تعليم‌ و تربيت‌ قرار مي‌گيرند. اغلب، مديران‌ نسبت‌ به‌ ارائه‌ آموزش‌ در سطوح‌ پايين‌تر سهل‌انگاري‌ مي‌كنند. در يكي‌ از شركتهاي‌ توليدكننده‌ نرم‌افزاري‌ در ايالات‌ متحده، مديران‌ برنامه‌ و اطلاعات‌ را ازLOTUS به‌EXCEL تغيير دادند. در آنجا فهميديم‌ كه‌ در حالي‌ كه‌ مديران‌ راجع‌ به‌ نحوه‌ استفاده‌ ازEXCEL آموزش‌ ديده‌ بودند و علي‌رغم‌ اينكه‌ آنها استفاده‌كنندگان‌ اصلي‌ بودند، هيچ‌ يك‌ از كارمندان‌ سطح‌ پايين‌تر نتوانسته‌ بودند آموزش‌ لازم‌ را ببينند. 6 ماه‌ بعد، مديران‌ آموزش‌ديده‌ ديگر از برنامه‌ جديد استفاده‌ نمي‌كردند و آن‌ را به‌ دست‌ كارمنداني‌ سپردند كه‌ هرگز درمورد انجام‌ آن‌ كار اول‌ آموزش‌ نديده‌ بودند. اين‌ نوع‌ عملكرد مديريتي‌ نگران‌كننده‌ است. آموزش‌ بنيادي‌ و اصولي، چه‌ در مورد يك‌ سيستم‌ كامپيوتري‌ جديد و چه‌ درمورد استراتژي‌ شركت، سبب‌ مي‌شود كه‌ عمليات‌ اجرايي‌ به‌ طرز صحيحي‌ انجام‌ شود. آموزش‌ بدون‌ اجرا بدين‌ معناست‌ كه‌ شركت‌ پول‌ خود را به‌ هدر مي‌دهد. تا به‌ حال‌ با سازمانهايي‌ برخورد داشته‌ام‌ كه‌ ميليونها دلار هزينه‌ صرف‌ مي‌كنند تا نحوه‌ استفاده‌ از برخي‌ وسائل‌ ويژه‌ را به‌ كارمندان‌ آموزش‌ دهند ولي‌ در بسياري‌ موارد اين‌ كارمندان‌ در مشاغل‌ خود از اين‌ وسائل‌ هيچ‌ استفاده‌اي‌ نمي‌كنند. در اين‌ زمان‌ است‌ كه‌ مديران‌ تعجب‌ مي‌كنند كه‌ چرا از پولي‌ كه‌ صرف‌ آموزش‌ كارمندان‌ كرده‌اند هيچ‌ سودي‌ عايدشان‌ نمي‌شود. هر برنامه‌ آموزشي‌ بايد يك‌ برنامه‌ اجرايي‌ استراتژيك‌ داشته‌ باشد و مديران‌ بايد همواه‌ اين‌ برنامه‌ها را كنترل‌ كنند تا مطمئن‌ شوند كه‌ آموزشي‌ كه‌ براي‌ كارمندان‌ در نظر گرفته‌اند وقت‌ تلف‌كردن‌ نيست. هر سال‌ صدها شركت‌ چند مليتي‌ ميليونها دلار هزينه‌ صرف‌ آموزش‌ رهبري‌ مي‌كنند. من‌ خودم‌ برخي‌ از مديران‌ مياني‌ اين‌ شركتها را مي‌شناسم‌ كه‌ در اين‌ برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ شركت‌ كرده‌اند ولي‌ هيچ‌ وقت‌ شاهد تغيير واقعي‌ در مهارتها يا طرز انجام‌ كار آنها نبوده‌ام. مديريت‌ رده‌ بالا بايد بر نتايج‌ چنين‌ آموزشهايي‌ در تمام‌ سطوح‌ سازمان‌ نظارت‌ داشته‌ باشد. بدون‌ آموزش‌ اصولي‌ و بنيادي‌ ايجاد تغيير بسيار مشكل‌تر است. اگر هركسي‌ واقعاً‌ سعي‌ در ايجاد تغيير نداشته‌ باشد، تغيير، قدرت‌ خود را از دست‌ مي‌دهد. بنابراين، چون‌ مديريت‌ به‌جاي‌ اينكه‌ در مورد طرحهاي‌ سازمان‌ كارمندان‌ را آموزش‌ بدهد سعي‌ مي‌كند تغيير را به‌زور به‌ كارگران‌ تحميل‌ كند، بسياري‌ از اقدامات‌ مقدماتي‌ با شكست‌ مواجه‌ مي‌شوند. براي‌ اينكه‌ تغييري‌ رخ‌ دهد زمان‌ لازم‌ است‌ ولي‌ بيشتر ما نمي‌توانيم‌ اين‌ مسئله‌ را درك‌ كنيم. قبل‌ از معرفي‌ تغييرات، آنچه‌ كه‌ مهم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ همكاراني‌ پيدا كنيم‌ تا به‌همراه‌ شما سفر تغيير را آغاز كنند. افرادي، را بيابيد كه‌ در مورد تغييرات‌ حامي‌ شما باشند چون‌ اين‌ امر سبب‌ مي‌شود كه‌ افراد ديگري‌ كه‌ در ابتدا با طرحهاي‌ شما متقاعد نشده‌اند و باور ندارند كه‌ تغيير به‌نفع‌ آنان‌ است. نيز متقاعد شوند.

پيشگيري‌ از آتش: يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ بايد تمرين‌ شود پيشگيري‌ از آتش، و نه‌ آتش‌نشاني، است. بيشتر شركتها هنوز هم‌ بيشتر به‌ آن‌ دسته‌ از مديراني‌ پاداش‌ مي‌دهند، كه‌ مثل‌ مامور آتش‌نشاني‌ عمل‌ مي‌كنند. در تحقيقي، 75% مديران‌ ايالات‌ متحده‌ گفتند: ماموران‌ آتش‌نشاني‌ خوب، به‌سرعت‌ ارتقا مي‌يابند.

‌ولي‌ كساني‌ كه‌ از آتش‌ سوزي‌ پيشگيري‌ مي‌كنند هيچ‌ پاداشي‌ دريافت‌ نمي‌كنند. دوسال‌ پيش‌ با مدير اجرايي‌ جنرال‌ موتورز كه‌ به‌ تيم‌ آتش‌نشاني‌ خود مي‌باليد بحث‌ داشتم. وي‌ گفت‌ يكي‌ از تيم‌ها يك‌ مسئله‌ مشكل‌ را حل‌ كرده‌ است. كاري‌ كه‌ اين‌ تيم‌ انجام‌ داده‌ بود اين‌ بود كه‌ يك‌ محصول‌ پيچيده‌ را به‌طور كامل‌ مجزا كرده‌ بود و سپس‌ دوباره‌ آن‌ بخشها را سر هم‌ كرده‌ بود. مشكل‌ حل‌ شد و پول‌ به‌ نفع‌ شركت‌ پس‌انداز شد. از وي‌ پرسيدم‌ دليل‌ اصلي‌ مشكل‌ چه‌ بوده‌ است‌ ولي‌ وي‌ در اين‌ مورد پاسخي‌ نداشت. سپس‌ پرسيدم‌ تيم‌ چه‌ تضميني‌ مي‌كند كه‌ مشكل‌ دوباره‌ پيش‌ نيايد؟ باز هم‌ وي‌ پاسخ‌ نداد. اين‌ طرز عملكرد درمان‌ به‌جاي‌ پيشگيري‌ در بسياري‌ از شركتها از آمريكاي‌ شمالي‌ گرفته‌ تا آسيا و از اروپا تا استراليا، رايج‌ است. پيشگيري‌ سبب‌ افتخار و مايه‌ مباهات‌ آن‌ نمي‌شود. تعداد معدودي‌ از رهبران‌ به‌ مديراني‌ كه‌ مي‌توانند مانع‌ بروز مشكلات‌ شوند پاداش‌ مي‌دهند. ولي‌ پيشگيري‌ از نقصها و كاستيها سبب‌ مي‌شود كه‌ مشتريان‌ راضي‌ و وفادار باقي‌ بمانند.

‌فقط‌ تكنولوژي‌ جديد نيست‌ كه‌ ميزان‌ موفقيت‌ بازار را تعيين‌ مي‌كند بلكه‌ اينكه‌ مديران‌ تاچه‌اندازه‌ به‌طور موثر اين‌ تكنولوژي‌ را مهار مي‌كنند نيز در قرن‌ بيست‌ويكم‌ مهم‌ مي‌باشد. تعامل‌ مستقيم: شعار سال‌ 2000 و سالهاي‌ پس‌ از آن‌ عبارت‌ است‌ از: «با مشتري‌ خود در تعامل‌ باشيد.» در قرن‌ بيست‌ ويكم‌ سازمانها به‌جاي‌ اينكه‌ سعي‌ در جلب‌ رضايت‌ مشتري‌ داشته‌ باشند سعي‌ دارند شور و اشتياق‌ آنان‌ را برانگيزند. شور و اشتياق‌ مشتري‌ به‌معني‌ وفاداري‌ مشتري‌ است‌ و به‌خاطر مناسب‌بودن‌ كالاها و خدماتي‌ ايجاد مي‌شود كه‌ فراتر از انتظارات‌ آنان‌ بوده‌ است‌ و روش‌ سودمندكردن‌ سازمان‌ اين‌ نيست‌ كه‌ مشتري‌ پيدا كنند بلكه‌ حفظ‌ و نگهداري‌ مشتري‌ مهم‌ است. به‌طور تعجب‌آوري، روش‌ جذب‌ و حفظ‌ مشتريان‌ هر روز در حال‌ تغيير است. شركتهاي‌ قرن‌ بيست‌ويكمي‌ از طريق‌ برقراري‌ تماس‌ مستقيم‌ با مشتريان‌ توانسته‌اند مشتريان‌ وفادار و جديدي‌ براي‌ خود بيابند. مشتريان‌ در همه‌ حال‌ نيازمند توجه‌اند. مدير ارشد اجرايي‌ آي،بي،ام‌ لوجرسنر، بيش‌ از 13 وقت‌ خود را صرف‌ ملاقات‌ و تماس‌ با مشتريان‌ مي‌كند. مشتريان‌ در سايه‌ انقلابي‌ كه‌ در تكنولوژي‌ اطلاعات‌ به‌وجود آمده‌ از گذشته‌ باهوش‌تر و زيرك‌تر شده‌اند. آنان‌ به‌ اينكه‌ ساختارهاي‌ مديريتي، برنامه‌ريزي‌ استراتژيك، چشم‌اندازهاي‌ مالي‌ يا رئيس‌ سازمان‌ چه‌ كسي‌ است‌ توجهي‌ ندارد بلكه‌ بيشتر متوجه‌ محصولات‌ و خدماتي‌ هستند كه‌ در اختيار آنان‌ قرار مي‌گيرد. آنچه‌ براي‌ مشتريان‌ باارزش‌ است‌ دسترسي‌ سريع‌ و آسان‌ به‌ محصولات‌ است‌ و آنان‌ قبل‌ از اينكه‌ اقدام‌ به‌ خريد كالا كنند اطلاعات‌ زيادي‌ در مورد آن‌ كسب‌ مي‌كنند. اينترنت‌ بسياري‌ از نيازهاي‌ اطلاعاتي‌ مشتريان‌ را برآورده‌ مي‌كند و شركتها با تاسيس‌ اينترنت‌ «كه‌ يك‌ وسيله‌ تبادل‌ اطلاعات‌ است» مي‌توانند از مشتريان‌ فعلي‌ يا بعدي‌ اطلاعات‌ جمع‌آوري‌ كنند. اگر اينترنت‌ به‌طرز موثري‌ معرفي‌ شود مي‌تواند كنترل‌ مشتري‌ را افزايش‌ دهد و اطلاعات‌ داده‌ شده‌ به‌ مشتري‌ نيز مي‌تواند بر تصميمات‌ مربوط‌ به‌ محصول‌ تاثير بگذارد. من‌ معتقدم‌ كه‌ شركتها و سازمانهاي‌ قرن‌ بيست‌ويكمي‌ معرف‌ مراكز مجازي‌ تماس‌ با مشتري‌ هستند. به‌سبب‌ افزايش‌ رقابت، مديران‌ ناچارند به‌سرعت‌ عكس‌العمل‌ نشان‌ دهند تا محصولات‌ و خدمات‌ را بهبود بخشند. چنين‌ مراكزي‌ اطلاعات‌ لازم‌ جهت‌ نشان‌دادن‌ عكس‌العمل‌ سريع‌ جهت‌ نيازهاي‌ مشتريان‌ را فراهم‌ مي‌كنند.

اثر جهاني‌شدن: تعداد سازمانهاي‌ بين‌المللي‌ در حال‌ توسعه‌ بي‌شمار است‌ و اين‌ بزرگترين‌ روند تجاري‌ در ايالات‌ متحده، آسيا و اروپاست. ولي‌ بسياري‌ از مديران‌ اجرايي‌ سازمانها به‌درستي‌ درك‌ نمي‌كنند كه‌ چطور به‌طرز موثري‌ جهاني‌ عمل‌ كنند يا اين‌ جهاني‌ عمل‌كردن‌ چه‌ تاثيري‌ در رقابت‌ آنان‌ با ديگران‌ دارد. همچنين‌ نه‌ حضور جهاني‌ شركتها و نه‌ داشتن‌ پرچمهاي‌ ملي‌ بر سردر شركتها هيچ‌كدام‌ براي‌ موفقيت‌ جهاني‌ كافي‌ نيست.

‌ ‌5 سال‌ پيش‌ شركتهاي‌ آمريكايي‌ و اروپايي‌ شيفته‌ چين‌ و هند شدند و به‌شدت‌ در اين‌ كشورها سرمايه‌گذاري‌ كردند. آنان‌ بدون‌ اينكه‌ هيچ‌گونه‌ تحقيق‌ فرهنگي، اجتماعي‌ يا سياسي‌ انجام‌ دهند محصولات‌ گران‌قيمت‌ خود را به‌ مصرف‌كنندگان‌ هندي‌ و چيني‌ معرفي‌ كردند. اتومبيل‌ نمونه‌ بارزي‌ در هند است. به‌تدريج، نمونه‌اي‌ كه‌ در داخل‌ كشور توليد شده‌ بود-MARUTI- جاي‌ توليدكنندگان‌ بزرگ‌ اتومبيل‌ در ايالت‌ متحده‌ و اروپا را گرفت. البته‌ اين‌ به‌سبب‌ كيفيت‌ نبود بلكه‌ به‌خاطر آگاهي‌ مصرف‌كنندگان‌ هندي‌ از قيمتها بود. مديران‌ قبل‌ از معرفي‌ كالا بايد بازار و مشتريان‌ را درك‌ مي‌كردند.

‌بسته‌ به‌ موقعيت‌ اقتصادي‌ و سياسي‌ كشور، جهاني‌شدن‌ ممكن‌ است‌ سبب‌ سود يا ضرر شركت‌ شود. سه‌ سال‌ قبل‌ سرمايه‌گذاري‌ در آسيا سبب‌ سود شركتها شد ولي‌ اخيراً‌ اين‌ سرمايه‌گذاريها به‌ ضرر شركتها شده‌ است. از سوي‌ ديگر، شركتهاي‌ آسيايي‌ كه‌ در غرب‌ سرمايه‌گذاري‌ كردند سود بردند. جهاني‌شدن‌ هميشه‌ با خطر همراه‌ است‌ و اين‌ خطر در كشورهاي‌ مختلف‌ متفاوت‌ است. كليد اصلي‌ اين‌ است‌ كه‌ هر شركتي‌ چقدر سريع‌ به‌ اين‌ تغيير مهم‌ عكس‌العمل‌ نشان‌ مي‌دهد. مديريت‌ براي‌ اينكه‌ بتواند در اين‌ محيط‌ سيال‌ رشد و ثروت‌ دائمي‌ را به‌همراه‌ داشته‌ باشد بايد: 1 - راجع‌ به‌ فرهنگ‌ محلي، بازار محلي‌ و رقابت‌ محلي‌ مطالعه‌ كند. 2 - مدل‌ تجاري‌ كه‌ به‌طرز موثري‌ در خدمت‌ نيازهاي‌ بازار باشد آماده‌ سازد. 3 - شريك‌ محلي‌ استراتژيك‌ خود را به‌درستي‌ انتخاب‌ كند و اين‌ شريك‌ يا گروه‌ محلي‌ بهترين‌ اطلاعات‌ را راجع‌ به‌ بازار محلي‌ داشته‌ باشد. 4 - با طرفداري‌ از ارزشهاي‌ محلي‌ كارگران‌ را تشويق‌ كند. 5 - محصول‌ جديد ابتكاري‌ محلي‌ نيز داشته‌ باشد.

سازمان‌ قرن‌ بيست‌ويكمي‌

‌مطالعات‌ پراكنده‌ من‌ راجع‌ به‌ مديريت‌ قرن‌ 21 سرانجام‌ با هم‌ يكي‌ شدند و به‌ ايده‌ جديدي‌ رسيدند: «سازمانهاي‌ استعدادگرا» موفقيت‌ سازمانهاي‌ قرن‌ 21 به‌ استفاده‌ موثر از افراد مستعد بستگي‌ دارد. سازمانهاي‌ استعدادگرا دائماً‌ در جستجوي‌ استعدادهاي‌ جديد است. باارضا نيازهايشان‌ آنها را حفظ‌ مي‌كنند به‌طرز موثري‌ از آنها استفاده‌ مي‌كنند و محيط‌ چالشي‌ براي‌ آنها ايجاد مي‌كند، تا بتوانند به‌كار و فعاليت‌ بپردازند. افراد همان‌طور كه‌ مي‌توانند سازمان‌ ايجاد كنند مي‌توانند سازمانها را تخريب‌ كنند. آنچه‌ كه‌ در تجارت‌ بيش‌ از هر چيزي‌ اهميت‌ دارد افراد هستند نه‌ تكنولوژي. و سرمايه‌ افراد نيروهايي‌ هستند كه‌ سازمانهاي‌ قرن‌ 21 را به‌ سمت‌ جلو به‌ پيش‌ مي‌رانند. در حالي‌ كه‌ سازمانها موفقيتشان‌ را در بورس‌ سهام‌ جشن‌ مي‌گيرند و اصول‌ اساسي‌ و اوليه‌ بورس‌ سهام‌ را درهم‌ مي‌شكنند ولي‌ آنچه‌ را بايد به‌خاطر داشت‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها اين‌ موفقيت‌ را مديون‌ تكنولوژي‌ نيستند بلكه‌ مديون‌ چيزي‌ هستند كه‌ در پس‌ آنها وجود دارد:

‌افراد جوان، پير، زن، مرد، سياه‌ و سفيد استاد دانشكده‌ اقتصاد استنفورد در سال‌ 1998 در كتاب‌ «تساوي‌ انساني» خود چنين‌ پيش‌بيني‌ كرد: شركتهايي‌ كه‌ افرادشان‌ را به‌طرزي‌ صحيح‌ اداره‌ مي‌كنند 30 يا 40 درصد از شركتهايي‌ كه‌ به‌ اين‌ امر توجه‌ ندارند، جلوترند. در درون‌ يا بيرون‌ سازمان‌ افراد همديگر را اداره‌ مي‌كنند. اعمال‌ مديريت‌ موثر بر افراد مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ مديران‌ قرن‌ 21 به‌طرز فزاينده‌اي‌ باآن‌ مواجه‌اند.

بازگشت‌ استعداد: چندين‌ دهه‌ است‌ كه‌ سازمانها از سيستم‌هاي‌ كمي‌ مثل‌ بازگشت‌ سرمايه‌ (RETURN ON INVESTMENTS = ROI) و بازگشت‌ دارائيهاRETURN ON ) ANSSETS=ROA) استفاده‌ كرده‌اند. سازمانهاي‌ قرن‌ 21 از يك‌ روش‌ اندازه‌گيري‌ به‌نام‌ بازگشت‌ استعداد(RETURN ON TALENT=ROT) استفاده‌ كرده‌اند. معادلات‌ اندازه‌گيري‌ تجاري‌ صرفاً‌ استفاده‌ از سرمايه‌ را اندازه‌گيري‌ مي‌كنند ولي‌ROT را به‌شكل‌ زير محاسبه‌ مي‌كنند.

ROT=دانش توليد شده (تقسيم بر)سرمايه گذاري روي استعدادها ‌ ‌ ROT(بازگشت‌ استعداد) ميزان‌ پولي‌ را اندازه‌ مي‌گيرد كه‌ در اثر سرمايه‌گذاري‌ برروي‌ افراد بازگشت‌ پيدا مي‌كنندROT . نشان‌ مي‌دهد كه‌ آيا مديران‌ افراد باصلاحيتي‌ راانتخاب‌ كرده‌اند يا خير؟ و تا چه‌ حد در موفقيت‌ تجاري‌شان‌ از اين‌ افراد استفاده‌ موثر مي‌كنند؟ بسته‌ به‌ اينكه‌ نظر مديريت‌ چه‌ باشدROT مي‌تواند يك‌ روش‌ اندازه‌گيري‌ كمي‌ يا كيفي‌ باشد. آيا مديران‌ به‌خاطر سرمايه‌گذاري‌ در هر لحظه‌ ماكزيمم‌ پرداختي‌ را دريافت‌ مي‌كنند؟ اگر مديريت‌ بخواهد نتايج‌ كمي‌ به‌دست‌ آورد. بايد براساس‌ نتايج‌ روي‌ دانش‌ خلق‌ شده‌ برچسب‌ قيمتي‌ بگذارد. مديران‌ موثر سيستم‌هاي‌ متريك‌ اندازه‌گيري‌ROT را در جايي‌ قرار مي‌دهند كه‌ بتوانند بر عملكرد نظارت‌ كنند و فرصتها را پيش‌بيني‌ كنند. اين‌ امر تعيين‌ مي‌كند، كه‌ آيا سرمايه‌گذاري‌ سودمند است‌ يا خير. مديران‌ براي‌ اينكه‌ سرمايه‌گذاري‌ را سودمند كنند بايد: 1 - دائماً‌ROT را اندازه‌گيري‌ كنند، 2ROT - را همواره‌ بهبود بخشند، 3 - استعدادها را ترميم‌ سازند.

دانش‌ توليدشده: افزايش‌ ارزش‌ دانش‌ توليدشده‌ به‌ «توسعه» موثر سازماني‌ منتهي‌ مي‌شود. دانش‌ توليدشده‌ موثر به‌ معني‌ بازگشت‌ استعداد بالا است. وقتي‌ بازگشت‌ استعداد بالا باشد نيروهاي‌ كاري‌ خلاق‌ مي‌شوند، ابداع‌ و نوآوري‌ به‌وجود مي‌آيد، فرآيندها به‌طور راحت‌ بي‌ دردسر انجام‌ مي‌شود، محصولات‌ دائماً‌ بهبود مي‌يابد و پيشرفت‌ مي‌كنند ارتباط‌ به‌طرز صحيحي‌ انجام‌ مي‌شود. بازگشت‌ استعداد بالا سبب‌ مي‌شود كه‌ مديريت‌ انعطاف‌پذير شود. روي‌ فرصتها سرمايه‌گذاري‌ كند و سود ببرد. افراد مستعد بر افرادي‌ كه‌ در اطرافشان‌ هستند، نيز تاثير مي‌گذارند و طي‌ زمان‌ دانش‌ در اختيار ديگران‌ نيز قرار مي‌گيرد. به‌ توليدكنندگان‌ دانش‌ خوب‌ و در سازمان‌ در هر سطحي‌ كه‌ باشند بايد پاداش‌ داده‌ شود. اگر مديران‌ قرن‌ بيست‌ويكم‌ از اين‌ افراد انتظار ماكزيمم‌ عملكرد بازگشتي‌ را دارند، نبايد آنان‌ را در مشاغل‌ معمولي‌ بگذارند.

سرمايه‌گذاري‌ روي‌ استعدادها: اگر سازمان‌ روي‌ استعدادها سرمايه‌گذاري‌ نكند با ركود و رخوت‌ روبرو مي‌شود. من‌ سازمانهايي‌ را ديده‌ام‌ كه‌ روي‌ تكنولوژي، ماشينها و افراد سرمايه‌گذاري‌ كرده‌اند. ولي‌ در قرن‌ بيست‌ويكم‌ از سه‌مورد بالا سرمايه‌گذاري‌ روي‌ افراد از همه‌ ارزشمندتر و مهمتر بوده‌ است. بااين‌ حال‌ مديريت‌ در سرمايه‌گذاري‌ روي‌ افراد بايد دقت‌ عمل‌ به‌خرج‌ دهد و افرادي‌ را انتخاب‌ كند كه‌ تواناييهاي‌ آنان‌ با نيازهاي‌ سازمان‌ مطابقت‌ داشته‌ باشد. آنچه‌ دانش‌ توليدشده‌ و سرمايه‌گذاري‌ برروي‌ استعدادها قلب‌ROT را تشكيل‌ مي‌دهد و من‌ فكر مي‌كنم‌ كليد اصلي‌ موفقيت‌ سازماني‌ قرن‌ بيست‌ و يكم‌ همين‌ عوامل‌ باشد.

‌سيستم‌ مديريت‌ استعداد: سيستم‌ مديريت‌ استعداد(T.M.S) ابزار موثري‌ در سازمان‌ به‌شمار مي‌رود. مديران‌ با به‌كارگيري‌ اين‌ ابزار(T.M.S) مي‌توانند مهارتهاي‌ كارمندان‌ مستعد را به‌طرز صحيحي‌ گسترش‌ دهند. ممكن‌ است‌ شما با افراد مستعد زيادي‌ برخورد كنيد كه‌ در سازماني‌ مشغول‌ به‌كارند و نمي‌توانند نتايج‌ قابل‌ توجهي‌ توليدكنند. اين‌ به‌خاطر فقدان‌ سيستم‌ مديريت‌ استعداد مناسب‌ روي‌ مي‌دهد. اگر همان‌ شخص‌ در سازماني‌ كار كند كه‌ از سيستم‌ مديريت‌ استعداد استفاده‌ مي‌كند در اين‌ صورت‌ نتايج‌ خوبي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد. سيستم‌ مديريت‌ استعداد چهارعنصر زير را در برمي‌گيرد: 1 - جذب‌ استعدادها، 2 - حفظ‌ استعدادها، 3 - اداره‌ و مديريت‌ استعدادها 4 - كشف‌كردن‌ استعدادها. جذب‌ استعدادها: تعقيب‌ جدي‌ استعداد بايد يكي‌ از استراتژي‌هاي‌ اصلي‌ مديريت‌ باشد. اكثر شركتها نمي‌توانند خيلي‌ سريع‌ افراد مستعد را به‌عنوان‌ اعضاي‌ جديد خود بگيرند. اين‌ فقدان‌ و كمبود استعداد بزرگترين‌ مانعي‌ است‌ كه‌ در راه‌ رشد شركتها وجود دارد و جبران‌ اين‌ كمبود نوعي‌ مزيت‌ استراتژيك‌ عمده‌ محسوب‌ مي‌شود. ولي‌ پول‌ نمي‌تواند به‌تنهايي‌ كاري‌ از پيش‌ ببرد. افراد مستعد دوست‌ دارند بخشي‌ از سازمان‌ باشند كه‌ آن‌ را قبول‌ دارند. سازماني‌ كه‌ در همه‌ حال‌ آنان‌ را به‌ هيجان‌ آورد. تمام‌ سازمانها بايد محيط‌ كاري‌ انعطاف‌پذيري‌ ايجاد كنند كه‌ افراد مستعد به‌ توليد دانش‌ بپردازند تا نيازهاي‌ سازمان‌ را برآورده‌ سازند.

حفظ‌ استعدادها: از ميان‌ سازمانهاي‌ قرن‌ 21 آن‌ دسته‌اي‌ موفق‌ بوده‌اند كه‌ وفاداري‌ افراد مستعد را بديهي‌ و مسلم‌ فرض‌ نمي‌كردند. اين‌ سازمانها همواره‌ سعي‌ در جذب‌ و حفظ‌ اين‌ افراد دارند در هر سطحي‌ داراي‌ منابع‌ فكري‌ هستند. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ براي‌ سازمانهاي‌ قرن‌ 21 خيلي‌ مهم‌ است‌ تعهد دوجانبه‌ كارفرما و كارمند است. «جوي‌ لي‌منت» مدير اجرايي‌ نرم‌افزار، تريلوجي‌ كه‌ يك‌ شركت‌ در حال‌ رشد سريع‌ نرم‌افزاري‌ است‌ مي‌گويد: شركت‌ با كارمندان‌ طوري‌ رفتار مي‌كند كه‌ گويي‌ همه‌ آنان‌ مدير و همه‌ آنان‌ شريك‌ هستند. همه‌ آنان‌ سهامدارند و او دليل‌ موفقيت‌ را همين‌ مسئله‌ مي‌داند. ولي‌ بزرگترين‌ چيزي‌ كه‌ مايه‌ نگراني‌ وي‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ افراد بااستعداد را از دست‌ ندهد. او مي‌داند كه‌ كارمندان‌ مستعد مي‌توانند به‌ هر كجا كه‌ مي‌خواهند بروند. هيچ‌ چيز مهمتر از استخدام‌ نيروهاي‌ مستعد و رشديافته‌ نيست. اين‌ كاري‌ است‌ كه‌ بايد در درجه‌ اول‌ انجام‌ دهد.

اداره‌ و مديريت‌ استعدادها: مديريت‌ استعدادها مهارتي‌ متفاوت‌ از مهارتهاي‌ قبلي‌ مديران‌ است‌ و بايد ياد گرفته‌ شود. مديران‌ بايد بدانند كه‌ چطور حداكثر استفاده‌ را از افراد بكنند و چطور به‌نحوي‌ استراتژيك‌ آنان‌ را در موقعيتي‌ مناسب‌ قرار دهند - موقعيت‌ طوري‌ نباشد كه‌ كار عادي‌ و معمولي‌ سبب‌ بي‌حالي‌ و بي‌حوصلگي‌ آنان‌ شود. مديران‌ بايد محيط‌ را به‌نحوي‌ طراحي‌ كنند كه‌ حداكثر دانش‌ اطلاعات، حداكثر ابداع‌ و نوآوري‌ و حداكثر تاثير را به‌همراه‌ داشته‌ باشند. درواقع، استعدادها كه‌ به‌نحوي‌ استراتژيك‌ اداره‌ شود حداكثر بازگشت‌ را به‌همراه‌ دارد. من‌ واقعاً‌ براين‌ باورم‌ كه‌ سازمانهاي‌ قرن‌ 21 مديران‌ ارشد مستعدي‌ دارند كه‌ به‌طرز موثري‌ استعدادها را در درون‌ و بيرون‌ از سازمان‌ اداره‌ مي‌كنند. مديران‌ ارشد مستعد بايد بهترينها را استخدام‌ و آنها را حفظ‌ كند.

شناسايي‌ استعدادها: استعدادها يك‌ منبع‌ نادر و معمولاً‌ دست‌ نخورده‌ است. هرسال‌ با مديريتي‌ مواجه‌ هستم، كه‌ نمي‌داند چطور افراد مستعد را شناسايي‌ كند. جنرال‌ موتورز بارزترين‌ نمونه‌ است. در شركت‌ جنرال‌ موتورز با مردان‌ و زنان‌ بسيار مستعد و درخشاني‌ برخورد داشته‌ام‌ ولي‌ فكر مي‌كنم‌ مديريت‌ آنجا نمي‌تواند به‌طرز موثري‌ از آنان‌ استفاده‌ كند. اين‌ افراد استعدادهاي‌ دست‌ نخورده‌اي‌ دارند. در قرن‌ 21، اگر مديريت‌ جنرال‌ موتورز از اين‌ استعدادها به‌طرز صحيحي‌ استفاده‌ نكند شخص‌ ديگري‌ اين‌ كار را خواهد كرد. مديريت‌ قبل‌ از استخدام‌ افراد جديد بايد استعدادهاي‌ نهفته‌ كارمندان‌ قبلي‌ را كشف‌ كند.

نتيجه‌گيري‌

‌در اين‌ بخش‌ مفاهيمي‌ را معرفي‌ كردم‌ كه‌ معتقدم‌ تاثير زيادي‌ بر قرن‌ 21 دارد واين‌ مفاهيم‌ به‌راحتي‌ هم‌ توسط‌ شركتهايي‌ كه‌ سوددهي‌ ندارند و هم‌ توسط‌ آنان‌ كه‌ سوددهي‌ دارند مورد استفاده‌ قرار مي‌ گيرند و هم‌ سازمانهاي‌ چندمليتي‌ و هم‌ سازمانهايي‌ كه‌ از سوي‌ دولت‌ حمايت‌ مي‌شوند مي‌توانند آنها را به‌كار برند. اگر كشوري‌ بخواهد تحت‌ سيستم‌ مديريت‌ استعداد و يا رهبري‌ در جستجوي‌ تحقق‌ روياها باشد چه‌ روي‌ خواهد داد؟

‌به‌عنوان‌ مثال، هند كشوري‌ است‌ كه‌ داراي‌ نيروي‌ كاري‌ مستعد و تعداد رهبران‌ فراواني‌ است. ولي‌ آنچه‌ كه‌ اين‌ كشور فاقد آن‌ است، سيستم‌ مديريت‌ استعداد است.

‌يكي‌ از ويژگيهاي‌ جامعه‌ آمريكا اين‌ است‌ كه‌ روياپردازي‌ مي‌كند و زمينه‌ تحقق‌ اين‌ روياها را فراهم‌ مي‌سازدO.

 

 

ترجمه‌ و تلخيص: دكتر محمداسماعيل‌ انصاري‌ - عليرضا شيرواني‌

 

 

برگرفته از : .imi.ir
 


نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:54 PM | نویسنده : قاسمعلی

حجم‌ بازار جهاني‌ سالانه‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ بيش‌ از 100 ميليارد دلار برآورد مي‌شود و سهم‌ آن‌ در صادرات‌ 6000 ميليارد دلاري، حدود 20 ميليارد دلار است.

صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ از معدود فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ است‌ كه‌ در فاصله‌ سالهاي‌ 1960 تا 2000 سالانه‌ بيش‌ از 12 درصد رشد داشته‌ است.

پيش‌بيني‌ مي‌شود ظرف‌ 10 سال‌ آينده‌ رشد صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ به‌ 15 درصد برسد.

آمريكا به‌ تنهايي‌ 19 درصد از بازار جهاني‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است.

عمده‌ترين‌ مشكل‌ كنوني‌ شركتهاي‌ مشاوره‌ مديريت، كمبود نيروي‌ انساني‌ متخصص‌ است.

در سال‌ 2000 حدود 6 هزار نفر از مشاوران‌ برجسته‌ 50 شركت‌ برتر مشاوره‌اي‌ جهان، محل‌ كار خود را براي‌ دريافت‌ حقوق‌ بيشتر ترك‌ كرده‌اند.

مسئله‌ كمبود نيروي‌ انساني، گسترش‌ كامپيوتر، افزايش‌ رقابت‌ و فشارها درجهت‌ كاهش‌ هزينه‌ها، موجب‌ شده‌ است‌ مشاركت‌ راهبردي‌ از قبيل‌ ادغامها موردتوجه‌ شركتهاي‌ متوسط‌ و كوچك‌ قرارگيرد.

1 - مقدمه‌

‌بيش‌ از يك‌ قرن‌ از زماني‌ مي‌گذرد كه‌ «آرتور دي‌ ليتل» در سال‌ 1886 با تاسيس‌ اولين‌ شركت‌ مشاوره‌ مديريت، عنوان‌ پدر اين‌ حرفه‌ را به‌ خود اختصاص‌ داد. اين‌ صنعت‌ درحال‌ حاضر توانسته‌ است‌ علاوه‌ بر اينكه‌ منشا خدمات‌ براي‌ ساير فعاليتها باشد، خود نيز به‌ فعاليت‌ مهم‌ اقتصادي‌ تبديل‌ شود. حجم‌ بازار جهاني‌ سالانه‌ اين‌ صنعت‌ درحال‌ حاضر بيش‌ از 100 ميليارد دلار برآورد مي‌شود و سهم‌ آن‌ در صادرات‌ 6000 ميليارد دلاري‌ جهان‌ نيز حدود 20 ميليارد دلار در سال‌ است. بااين‌ حال‌ اين‌ صنعت‌ نيز با چالشهاي‌ عمده‌اي‌ مواجه‌ است.

‌در اين‌ مقاله‌ ضمن‌ مروري‌ بر حجم‌ بازار جهاني‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت، دامنه‌ خدمات‌ اين‌ صنعت‌ در حال‌ حاضر بررسي‌ شده‌ و مهمترين‌ چالشهاي‌ مربوط‌ به‌ آن‌ نيز به‌ اختصار ارائه‌ مي‌شود.

2 - بازار جهاني‌ مشاوره‌ مديريت‌

‌صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ از معدود فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ است‌ كه‌ در فاصله‌ سالهاي‌ 1960 تا 2000 به‌طور متوسط‌ سالانه‌ بيش‌ از 12% رشد داشته‌ است‌ و پيش‌بيني‌ مي‌شود در 10 سال‌ آتي‌ نيز سالانه‌ حدود 15% رشد داشته‌ باشد.(1) اگرچه‌ اطلاعات‌ دقيقي‌ از حجم‌ بازار جهاني‌ اين‌ صنعت‌ دردست‌ نيست‌ ولي‌ حداقل‌ آن‌ را براي‌ سال‌ 2000 بالغ‌ بر 100 ميليارد دلار برآورد كرده‌اند(2) و سهم‌ اين‌ صنعت‌ دركل‌ صادرات‌ 6000 ميليارد دلاري‌ جهان‌ درهمان‌ سال‌ نزديك‌ به‌ 20 ميليارد دلار برآورد مي‌شود.(3)

‌ايالات‌ متحده‌ آمريكا به‌ تنهايي‌ 19% از بازار جهاني‌ اين‌ صنعت‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌ و كشورهاي‌ انگليس‌ با 4/9%، آلمان‌ با 7/6% و ژاپن‌ با 1/6% در رده‌هاي‌ بعدي‌ قرار دارند.

‌آمار تعداد شركتهايي‌ كه‌ در زمينه‌ مشاوره‌ مديريت‌ درجهان‌ فعاليت‌ كرده‌ و حجم‌ فروش‌ سالانه‌ آنها بيش‌ از يك‌ ميليون‌ دلار است، حدود 15000 شركت‌ تخمين‌ زده‌ مي‌شود كه‌ اين‌ تعداد بيش‌ از 600000 نفر مشاور مديريت‌ را به‌ استخدام‌ خود درآورده‌اند.(4)

‌بررسي‌ توزيع‌ بخشي‌ بازار اين‌ صنعت‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ بخش‌ موسسات‌ تجاري‌ و خدمات‌ شخصي‌ با 1/27% در صدر قرار دارد و صنعت‌ با 7/18% و بخش‌ مالي، بيمه‌ و مستغلات‌ با 2/16% در رده‌هاي‌ بعدي‌ قرار دارد

‌همچنين‌ آمار مزبور نشان‌ مي‌دهد بخش‌ خدمات‌ با 66%، بزرگترين‌ مشتري‌ خدمات‌ مشاوره‌ مديريت‌ است‌ و ساخت‌ و توليد با 34% در رتبه‌ بعدي‌ قرار دارد. مفهوم‌ ضمني‌ توزيع‌ مزبور اين‌ نكته‌ است‌ كه‌ موسسات‌ مشاوره‌ مديريت‌ بايستي‌ آمادگي‌ كافي‌ براي‌ ارائه‌ خدمات‌ موثر به‌ بخش‌ خدمات‌ را داشته‌ باشند.


3 - بازار جهاني‌ صنعت‌ مشاوره‌
‌بررسي‌ بازار جهاني‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ به‌ تفكيك‌ گروههاي‌ فرعي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ بيشترين‌ سهم‌ با 22% به‌ گروه‌ مديريت‌ استراتژيك‌ تعلق‌ دارد. كمك‌ به‌ تصميماتي‌ نظير كاهش‌ و يا افزايش‌ اندازه، توسعه‌ محصول‌ و بازار، ادغامها و مشاركتهاي‌ راهبردي‌ در اين‌ گروه‌ قرار دارد. يكي‌ از ويژگيهاي‌ مهم‌ اين‌ گروه‌ از خدمات‌ مشاوره‌ مديريت‌ اتكا، بسيار زياد آن‌ به‌ توانائيهاي‌ شهودي‌ است‌ و كوششهاي‌ گسترده‌ درجهت‌ اتوماسيون‌ اين‌ نوع‌ تصميمها توسعه‌ چنداني‌ نداشته‌ است. گروه‌ تكنولوژي‌ و سيستم‌هاي‌ اطلاعات‌ با 19% سهم، رتبه‌ دوم‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌ و بررسي‌ روندها نيز حاكي‌ از استعداد بالقوه‌ رشد قابل‌ توجه‌ در اين‌ بخش‌ است. رتبه‌ سوم‌ با اختلاف‌ قابل‌ توجه‌ به‌ رهبري‌ و مديريت‌ تغيير (10% سهم) اختصاص‌ دارد و خدمات‌ مربوط‌ به‌ مديريت‌ كيفيت‌ و بهره‌وري‌ در رتبه‌هاي‌ بعدي‌ قرار دارند. پايين‌ترين‌ سهم‌ نيز به‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ بازارهاي‌ پولي‌ و مالي‌ (7/1%) و مديريت‌ پروژه‌ (7/1%) اختصاص‌ دارد.


4 - چشم‌انداز آتي‌ بازار جهاني‌


‌به‌طوركلي‌ اگرچه‌ اغلب‌ بخشهاي‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ با افزايش‌ بازار مواجه‌ خواهندبود ولي‌ بررسي‌ روندهاي‌ اين‌ صنعت‌ نشان‌ مي‌دهد رشد قابل‌ توجه‌ اين‌ بخش‌ مديون‌ آثار ناشي‌ از تحولات‌ مربوط‌ به‌ تجديد اندازه، واگذاري‌ بخشي‌ از اختيار به‌ خارج‌ از سازمان‌(OUTSOURCING) و همچنين‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ ادغامها و مشاركتهاي‌ عمده‌ است. پس‌ از آن‌ تكنولوژي‌ اطلاعات‌ منبع‌ رشد بالقوه‌ و قابل‌ توجه‌ محسوب‌ مي‌شود. توسعه‌ منابع‌ انساني‌ و رهبري‌ نيز در رده‌هاي‌ بعدي‌ قرار دارند.(5)

‌با اين‌ حال، نكته‌ مهم‌ در اين‌ صنعت‌ تحولاتي‌ است‌ كه‌ در نحوه‌ ارائه‌ خدمات‌ مشاوره‌ درحال‌ وقوع‌ است. بررسيها نشان‌ مي‌دهد به‌ دليل‌ توسعه‌ صنعت‌ كامپيوتر از يك‌ سو و باتوجه‌ به‌ تمايل‌ روزافزون‌ به‌ مكانيزاسيون‌ تصميم‌گيريها، انتظار مي‌رود در آينده‌ نزديك‌ طيف‌ وسيعي‌ از خدمات‌ مشاوره‌اي‌ با استفاده‌ از نرم‌افزارهاي‌ كامپيوتري‌ قابل‌ ارائه‌ باشد و براين‌ اساس‌ درحال‌ حاضر تعدادي‌ از شركتهاي‌ مشاوره‌اي، كوششهاي‌ خود را از ارائه‌ خدمات‌ به‌ ارائه‌ محصول‌ ازطريق‌ تهيه‌ بسته‌هاي‌ تصميم‌سازي‌ در زمينه‌هاي‌ مختلف‌ سوق‌ داده‌اند و اين‌ حرفه‌ نيز به‌ بخش‌ درآمدزايي‌ تبديل‌ شده‌ است. با اين‌ حال، پاره‌اي‌ از زمينه‌هاي‌ خدمات‌ مشاوره‌اي‌ همچنان‌ قابليت‌ اتوماسيون‌ را نداشته‌ و متكي‌ بر الگوي‌ مرسوم‌ مشاوره‌ خواهندبود


5 - چالشهاي‌ اساسي‌


‌رشد قابل‌ توجه‌ تقاضا به‌ خدمات‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ منجر به‌ بروز برخي‌ چالشهاي‌ اساسي‌ در اين‌ بخش‌ نيز شده‌ است. دسترسي‌ به‌ منابع‌ انساني‌ ماهر و حركت‌ به‌ سمت‌ ادغامها و تغيير از ارائه‌ خدمات‌ به‌ محصول‌ از عمده‌ترين‌ چالشها محسوب‌ مي‌شود.(4)

كمبود منابع‌ انساني: عمده‌ترين‌ مشكل‌ كنوني‌ شركتهاي‌ مشاوره‌ مديريت، دسترسي‌ به‌ نيروي‌ انساني‌ توانمند است. با وجود اينكه‌ موسسات‌ مشاوره‌ ازجمله‌ موسسات‌ جذاب‌ براي‌ استخدام‌ محسوب‌ مي‌شوند، ولي‌ پيشنهادات‌ بهتر ساير بخشها و همچنين‌ كمبود فارغ‌التحصيلان‌ توانمند، دستيابي‌ به‌ مهمترين‌ دارايي‌ اين‌ موسسات‌ را با دشواري‌ مواجه‌ ساخته‌ است. برابر نتيجه‌ پژوهشي‌ كه‌ اخيراً‌ توسط‌ گروه‌ تحقيقات‌ «كندي» انجام‌ شده‌ است‌ درحال‌ حاضر شركتهاي‌ معتبر مشاوره‌اي‌ براي‌ پاسخ‌ به‌ تقاضا با 250 هزار نفر كمبود در منابع‌ انساني‌ توانمند مواجه‌ هستند.(3) اين‌ درحالي‌ است‌ كه‌ به‌عنوان‌ مثال‌ شركتي‌ نظير مك‌كينزي‌ (معتبرترين‌ شركت‌ خدمات‌ مشاوره‌ مديريت‌ درجهان) در سال‌ 2000 به‌ تنهايي‌ 100 نفر از 700 نفر فارغ‌التحصيل‌ مقطع‌ كارشناسي‌ ارشد دانشكده‌ بازرگاني‌ هاروارد را به‌ استخدام‌ خود درآورده‌ است.(4) عمق‌ مشكل‌ تاحدي‌ است‌ كه‌ در سال‌ 2000 شركتهايي‌ نظير
A.T.KEARNEY به‌ خاطر كمبود نيروي‌ انساني‌ مجبور شده‌ است‌ طرحهاي‌ مشاوره‌اي‌ مهمي‌ نظير طرح‌ 5/1 ميليارد دلاري‌ اتوماسيون‌ شركت‌ رولز رويس‌ و يك‌ طرح‌ 800 ميليون‌ دلاري‌ بازنگري‌ در استراتژي‌ شركتهاي‌ دايملر - كرايسلر و همچنين‌ يك‌ طرح‌ تجديد ساختار ايرباس‌ به‌ ارزش‌ بالغ‌ بر 320 ميليون‌ دلار را رد كند (همان).

‌مشكل‌ اصلي‌ در اين‌ ميان‌ صرفاً‌ كمبود انگيزه‌هاي‌ استخدام‌ نيست. درحالي‌ كه‌ متوسط‌ حقوق‌ سالانه‌ براي‌ فارغ‌التحصيلان‌ كارشناسي‌ ارشد از دانشگاههاي‌ معتبر در ساير فعاليتها حدود 92000 دلار است، شركتهاي‌ مشاوره‌گاه‌ به‌طور متوسط‌ تا 200 هزار دلار را نيز پيشنهاد مي‌كنند و از اين‌ موضوع‌ مي‌توان‌ دريافت‌ كه‌ به‌ احتمال‌ زياد مسئله‌ اصلي، كمبود نيروي‌ انساني‌ توانمند در اين‌ بخش‌ است. معضل‌ ديگر شركتهاي‌ مشاوره‌اي‌ نرخ‌ بالاي‌ ترك‌ نيروي‌ انساني‌ است. در سال‌ 2000، حدود 6000 نفر از مشاوران‌ برجسته‌ 50 شركت‌ برتر مشاوره‌اي‌ جهان‌ به‌ دليل‌ پيشنهادات‌ وسوسه‌ برانگيز كارفرمايان‌ ديگر سازمان‌ قبلي‌ خود را ترك‌ كرده‌اند. حتي‌ شركتهايي‌ نظير مك‌كينزي‌ و گروه‌ مشاورين‌ بوستون‌ نيز با وجود نظامهاي‌ جبران‌ قابل‌ توجه‌ از اين‌ موضوع‌ مصون‌ نبوده‌اند و قادر به‌ رقابت‌ با پيشنهادهاي‌ ميليون‌ دلاري‌ كارفرمايان‌ ديگر نبوده‌اند. اگرچه‌ تشكيل‌ دوره‌هاي‌ تربيت‌ مشاور توسط‌ خود شركتها، بازنگري‌ در نظامهاي‌ جبران‌ و استخدام‌ ازجمله‌ واكنشهاي‌ معمول‌ سالهاي‌ اخير بوده‌ است، ولي‌ به‌نظر مي‌رسد مهمترين‌ چالش‌ صنعت‌ مشاوره‌ در سالهاي‌ آتي‌ همچنان‌ مسئله‌ نيروي‌ انساني‌ خواهدبود.(2)

افزايش‌ ادغامها و مشاركت‌ راهبردي: از ديگر روندهاي‌ مهم‌ كنوني‌ در صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ افزايش‌ ادغامها و مشاركت‌ راهبردي‌ در اين‌ صنعت‌ است. برابر تحقيقات‌ انجمن‌ حرفه‌اي‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ كانادا، اگرچه‌ شركتهاي‌ بزرگ‌ مشاوره، ازنظر تعداد فقط‌ 3% از كل‌ شركتهاي‌ مشاوره‌اي‌ جهان‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. ولي‌ همين‌ تعداد نزديك‌ به‌ 90% بازار جهاني‌ اين‌ صنعت‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند. مسئله‌ كمبود نيروي‌ انساني، گسترش‌ كامپيوتر و بويژه‌ اينترنت، افزايش‌ رقابت‌ و فشارها درجهت‌ كاهش‌ هزينه‌ها، موجب‌ شده‌ است‌ مشاركت‌ راهبردي‌ ازقبيل‌ ادغامها، ليسانس‌ و فرانشيز موردتوجه‌ شركتهاي‌ متوسط‌ و كوچك‌ قرار گيرد. پيش‌بيني‌ مي‌شود، اين‌ روند در سالهاي‌ آتي‌ نيز با شدت‌ بيشتري‌ پيگيري‌ شود.(5)

تغيير از ارائه‌ خدمات‌ به‌ محصول: برخلاف‌ حركتهاي‌ غالب‌ در اغلب‌ فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ كه‌ حركت‌ اوليه‌ را با محصول‌ شروع‌ كرده‌ و به‌تدريج‌ به‌ سمت‌ خدمات‌ سوق‌ مي‌يابند، به‌نظر مي‌رسد در صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ عكس‌ اين‌ جريان‌ درحال‌ تحقق‌ است. روندها نشان‌ مي‌دهد كه‌ به‌ دلايل‌ مختلف‌ ازجمله‌ اولويتهاي‌ كارفرمايان، افزايش‌ تعداد رقبا، توسعه‌ علوم‌ كامپيوتري‌ و افزايش‌ دانش‌ ارائه‌ خدمات‌ مشاوره، طيف‌ عمده‌اي‌ از اين‌ شركتها جهت‌ فعاليتهاي‌ خود را از ارائه‌ خدمات‌ چهره‌ به‌ چهره‌ مشاوره‌اي‌ به‌ سمت‌ ارائه‌ خدمات‌ از طريق‌ محصول‌ سوق‌ داده‌اند. تلاشهاي‌ گسترده‌اي‌ براي‌ تبديل‌ تصميمهاي‌ ذهني، بصيرتي‌ به‌ الگوهاي‌ تحليلي‌ انجام‌ شده‌ است‌ و درنتيجه‌ اين‌ كوششها، امروزه‌ بسياري‌ از تصميماتي‌ كه‌ از نوع‌ شهودي‌ / بصيرتي‌ تلقي‌ مي‌شد به‌ سطح‌ تصميمهاي‌ عملياتي‌ الگوسازي‌ شده‌ و به‌ شكل‌ نرم‌افزارها ارائه‌ گرديده‌ است.

‌درعين‌ حال‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ اين‌ بخش‌ از كسب‌وكار مشاوره‌ نيز داراي‌ ارزش‌ پولي‌ قابل‌ توجهي‌ بوده‌ و سود سرشاري‌ را نصيب‌ توليدكنندگان‌ كرده‌ استO .

منابع‌ و مأخذ:

1 - گزارش‌ تحليلي‌ انستيتو حرفه‌اي‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌ كانادا، 2000 تحت‌ عنوان‌
INDUSTRY SECTOR ANALYSIS

2 - گزارش‌ مجله‌ فورچون‌ (2001) تحت‌ عنوان‌

CONSULTANT HAVE A BIG PEAPLE PROBLEM 3 - سلسله‌ گزارشهاي‌ تحليلي‌ از سايت‌(2002) TOP-CONSULTANT.COM تحت‌ عنوان‌

GLOBAL OPPORTUNITIES IN MANAGEMENT CONSULTING 4 - گزارش‌ تحليلي‌ انجمن‌ بين‌المللي‌ شركتهاي‌ مشاوره‌ مديريت‌ آمريكا (2000)

5 - مجموعه‌ گزارشهاي‌ شركت‌
A-T-KEARNEY تحت‌ عنوان‌ چالشهاي‌ صنعت‌ مشاوره‌ مديريت‌

O بختياري، پرويز، مديريت‌ و مشاوره‌ مديريت‌ در آستانه‌ قرن‌ بيستم‌ و يكم، تهران، انتشارات‌ سازمان‌ مديريت‌ صنعتي، 1376

O ناصر صنوبر: مدير بخش‌ مشاوره‌ و تحقيق‌ سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌ - نمايندگي‌ آذربايجان‌

ناصر صنوبر

برگرفته از :  imi.ir

 



نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:54 PM | نویسنده : قاسمعلی
چكيده
هوش تجاري مجموعه تواناييها، تكنولوژي ها، ابزارها و راهكارهايي است كه به درك بهتر مديران از شرايط كسب و كار كمك مي نمايد. ابزارهاي هوش تجاري، ديدگاه هايي از شرايط گذشته، حال و آينده را در اختيار افراد قرار مي دهند .
كليدواژه : هوش تجاري؛ Business Intelligence ؛ هوش كسب و كار

1- شرح مسئله

سازمانهاي مختلف با ابعاد و زمينه هاي کاري متفاوت ممکن است با مشکلات متفاوتي در امر استفاده بهينه از داده هاي موجود در سيستم هايي از قبيل فروش، انبار و مالي مواجه شوند. بطور مشخص مي توان به مسائل زير بعنوان چالش سازمانها در استفاده از داده ها اشاره نمود :

در بسياري از شرايط داده ها در منابع مختلفي قرار دارند و يکپارچه نمودن آنها براي بدست آوردن گزارشات تحليل، عملياتي هزينه بر و زمانگير براي سازمانها مي باشد .

نرم افزارهاي عملياتي در سازمان مثل برنامه هاي فروش، مالي، منابع انساني، انبار، حقوق دستمزد و ... مي تواند گزارشاتي را تا سطح مديران مياني فراهم آورد. کمتر ديده شده که مديران ارشد از ابزارهاي ذکر شده بعنوان منبع تصميم سازي استفاده نمايند و بيشتر گزارشات مورد نظر آنها توسط مديران مياني و با صرف زمان زياد تهيه مي شود و گاه اين عمليات بصورت روزانه بايد تکرار شود .

بدليل نوع طراحي نرم افزارهاي عملياتي ساختن گزارشات حجيم از اطلاعات موجود بسيار کند خواهد بود .

بيشتر گزارشات توليد شده توسط نرم افزارهاي عملياتي گزارشاتي ساده و نمايانگر عمليات انجام شده در سيستم مي باشد و نمي توان بوسيله آنها گزارشات تحليلي و چند بعدي در زمان کوتاه ساخت .

در بسياري از مواقع گزارشات ساخته شده ديدگاهي عميق به مديران ارشد براي اتخاذ تصميمات استراتژيک مناسب ارائه نمي دهد .

پرسنل يک مجموعه براي درک بهتر از شرايط کار نياز به گزارشات تحليل دارند. عدم سهولت در ايجاد چنين گزارشاتي باعث مي شود تا افراد بدنه سازمان از مسير اصلي کار خارج گردند و يا زمان زيادي صرف تحليل شرايط مختلف نمايند .



هوش تجاري يا Business Intelligence راهکاري است که براي شرايط مطروحه پاسخ مناسب ارائه مي دهد .

 
- هوش تجاري چيست؟

هوش تجاري مجموعه تواناييها، تکنولوژي ها، ابزارها و راهکارهايي است که به درک بهتر مديران از شرايط کسب و کار کمک مي نمايد. ابزارهاي هوش تجاري، ديدگاه هايي از شرايط گذشته، حال و آينده را در اختيار افراد قرار مي دهند. با پياده سازي راهکارهاي هوش تجاري فاصله موجود بين مديران مياني و مديران ارشد از ديدگاه ارتباط اطلاعاتي از ميان خواهد رفت و اطلاعات مورد نياز مديران در هر سطح، در لحظه و با کيفيت بالا در اختيار آنها قرار خواهد گرفت. همچنين کارشناسان و تحليل گران مي تواند با استفاده از امکانات ساده، فعاليتهاي خود را بهبود بخشند و به نتايج بهتري دست پيدا نمايند .





3- هوش تجاري چطور کار مي کند؟

هوش تجاري بر مبناي يک هدف ساده پياده سازي مي شود: "بهبود کارايي با ايجاد بستر مناسب براي تصميم سازي در سازمان". وقتي که ديدگاه مديران نسبت به داده هاي سازماني کامل وجامع است، مي توان به تصميمات اتخاذ شده اطمينان کامل داشت و مطمئن بود که اين تصميمات سازمان را در شرايط رقابتي حفظ مي نمايد و همچنين اهداف تعريف شده به دست خواهند آمد. اما براي استفاده کامل از قابليتهاي هوش تجاري، اين راه کار بايد توانايي انعطاف پذيري و در اختيار گذاشتن امکانات مختلف در سطح افراد، تيمها و کل سازمان را داشته باشد. همچنين هوش تجاري بايد به نيازهاي مختلف افراد در سطوح مختلف سازمان پاسخگو باشد و از تمام اطلاعات ساختار يافته (Structured Data) و يا ساختار نيافته (Unstructured Data) براي تصميم سازي استفاده نمايد .





4- قابليتهاي راه کار هوش تجاري

راه کار هوش تجاري مجموعه امکانات هماهنگ براي تسهيل فرآيند تصميم سازي در سازمان در تمام سطوح است که به سادگي و با هزينه کم قابل پياده سازي مي باشد .

هماهنگي داده ها : به طور معمول در سازمانها پراکندگي اطلاعاتي زيادي مشاهده مي شود. استفاده از ابزارهاي مختلف باعث مي شود تا بانکهاي اطلاعاتي متفاوت با ساختارهاي گوناگون در يک سازمان ايجاد شود . سرويس هماهنگ کننده اطلاعات در راه کار هوش تجاري اين امکان را فراهم مي آورد تا بانک اطلاعاتي متمرکز از اطلاعات ارزشمند براي تصميم سازي ساخته شود .

انباره داده ها : همانطور که شرح داده شد در سازمانها پراکندگي اطلاعات يکي از بزرگترين معضلات مي باشد. انباره داده اين امکان را فراهم مي آورد تا داده هاي مهم پس از پشت سر گذاشتن مرحله هماهنگي در يک بانک اطلاعاتي متمرکز قرار گيرد .

داشبورد گزارشات : راه هاي مختلفي براي نمايش اطلاعات بصورت گزارشات مختلف وجود دارد اما اين تنها بخشي از راه کار هوش تجاري مي باشد. يک گزارش موثر بايد بخوبي با مخاطبان ارتباط برقرار کرده و نيازهاي آنها را مرتفع نمايد .

OLAP: قابليتي است که دسترسي به اطلاعات براي ساخت گزارشات و تحليل داده را براي کاربران غير فني امکان پذير مي نمايد .

نظارت : با استفاده از نظارت (Monitoring) مي تواند بر شرايط اهداف مهم نظارت نمود و وضعيت پيشرفت آنها را تحت نظر گرفت. بعنوان مثال مي توان ميزان فروش هدف يک ماه را با ميزان فروش واقعي مقايسه نمود و در خصوص برنامه ربزي فروش تصميم گيري نمود .

تحليل : دريافت اطلاعات و نمايش آنها در شکل هاي گوناگون تنها اولين قدم در راه کار هوش تجاري مي باشد. اين راه کار ابزار قدرتمند تحليل براي گروه هاي مختلف و موضوع هاي متفاوت را در اختيار افراد قرار مي دهد .



5- چه نوع کسب و کاري مي تواد از اين راهکار بهره ببرد؟

شرکتهاي توليدي و فروش

بدست آوردن ديدگاه نسبت به افزايش يا کاهش سود حاصل از فروش. ميزان فروش بر حسب نوع کالا، مناطق فروش، کانالهاي فروش. پيش بيني ميزان فروش و سود آوري بر مبناي داده هاي قبلي

کنترل و برنامه ريزي مناسب براي منابع فروش

شناسايي مشتريان با ارزش

هماهنگي برنامه فروش با اهداف سازماني



شرکتهاي سرمايه گذاري

بدست آوردن ديدگاه نسبت به سرمايه گذاري هاي انجام شده و پيش بيني سود حاصله از منابع مالي اختصاص داده شده

بدست آوردن ديدگاه نسبت به شرايط هر يک از سرمايه گذاري هاي انجام شده بصورت جداگانه

کنترل اهداف و يا تعيين اهداف جديد بر مبناي گزارشات بدست آمده

تصميم سازي براي انجام سرمايه گذاري هاي جديد بر مبناي تحليل داده هاي پيشين

هماهنگي شرايط سرمايه گذاري با اهداف سازماني



شرکتها خدماتي

تحليل نوع خدمات بر مبناي موقعيت هاي مختلف، زمان خدمت رساني، هزينه هاي انجام شده و سود بدست آمده

بدست آوردن ديدگاه نسبت به نحوه خدمت رساني به مشتريان

تصميم سازي در جهت نحوه ارائه خدمات

هماهنگي خدمات با اهداف سازماني



شرکتهاي پروژه اي

بدست آوردن ديدگاه نسبت به شرايط پروژه هاي انجام شده در هر لحظه

بدست آوردن ديدگاه از بودجه و منابع تخصيص داده شده به پروژه

تحليل ارزش کسب شده در طول مدت حيات پروژه

پيش بيني شرايط منابع موجود با پيشرفت پروژه

هماهنگ نمودن شرايط پروژه ها با اهداف سازماني





6- چه افرادي در سازمان از پياده سازي اين راهکار بهره خواهند برد؟

مديران ارشد

در اختيار داشتن محلي متمرکز براي مشاهده گزارشات مختلف از شرايط سازمان

افزايش ضريب اطمينان تصميم سازي

کاهش هزينه ها با بدست آمدن ديدگاه نسبت به عملکرد بخشهاي مختلف سازمان

بررسي شرايط اهداف سازمان و برنامه ريزي براي دستيابي به اهداف



مديران فروش، عمليات، پروژه

کنترل روند انجام امور با در اختيار گرفتن گزارشات تحليلي

تقويت توان مشاوره به مديران ارشد در جهت انتخاب بهترين استراتژي



مديران IT

کاهش حجم امور تکراري با خودکار نمودن فرآيندهاي جمع آوري داده ها و گزارش سازي از آنها

مديريت و امنيت متمرکز

استفاده از دانش موجود براي راهبري ابزارها

نويسنده : مهراني، امير



برگرفته از : mgtsolution.com

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:54 PM | نویسنده : قاسمعلی

مديريت‌ زيبا مديريتي‌ داراي‌ فلسفه‌ و اخلاق‌ است. مديريت‌ زيبا، مديريتي‌ مشتري‌مدار است‌ و در آن‌ پيوند نزديكي‌ ميان‌ مشتري‌مداري‌ و توسعه‌ و تحقيق‌ وجود دارد.

از ويژگيهاي‌ مديريت‌ زيبا، توجه‌ به‌ چهره‌هاي‌ گوناگون‌ مشتري‌ است‌ كه‌ خريدار بودن، مصرف‌كننده‌ بودن، شهروند بودن‌ و همنوع‌ بودن‌ آنها موردتوجه‌ قرار مي‌گيرد.

مديريت‌ زيبا، شرط‌ ضروري‌ براي‌ داشتن‌ سازماني‌ پويا و خلاق‌ است.

در مديريت‌ زيبا نبايد هرگز از اشتباه‌ بيم‌ داشته‌ باشيم‌ بلكه‌ ترس‌ واقعي‌ آن‌ است‌ كه‌ دست‌ روي‌ دست‌ بگذاريم‌ و هيچ‌ كاري‌ صورت‌ نگيرد.

مديريت‌ زيبا درتوجه‌ به‌ ملاحظات‌ محيطزيست‌ و كره‌خاكي‌ است‌ با توليد محصولاتي‌ كه‌ كالاي‌ سبز ناميده‌ مي‌شوند براي‌ مشتريان‌ سبز كه‌ طرفدار محيطزيست‌اند.

يكي‌ از دلمشغوليهاي‌ مديريت‌ ارشد در سازمانهاي‌ امروز بايد حركت‌ با جريان‌ زمان، شناخت‌ زمان‌ حال‌ و پيش‌بيني‌ نسبتاً‌ درستي‌ از آينده‌ باشد.

مديريت‌ زيبا مديريتي‌ است‌ كه‌ در آن‌ همه‌ كاركنان‌ به‌ راحتي‌ نظر و آرأ خود را به‌ نفع‌ كميت‌ و كيفيت‌ محصول‌ ابراز كنند و به‌ شيوه‌هاي‌ نادرست‌ كار اعتراض‌ كنند.

مقدمه‌ مترجم‌

‌هنگامي‌ كه‌ پس‌ از دريافت‌ فصلنامه‌ انگليسي‌ زبان‌KENSHU ارگان‌ موسسه‌ بورسيه‌هاي‌ فني‌ ژاپن‌ فهرست‌ مطالب‌ آن‌ را مطالعه‌ مي‌كردم‌ چشمم‌ به‌ مطلبي‌ با نام‌ «مديريت‌ زيبا» افتاد. پيش‌ از مطالعه‌ آن‌ با خود مي‌انديشيدم‌ كه‌ «مديريت‌ زيبا» چگونه‌ مديريتي‌ مي‌تواند باشد؟ به‌ هرحال‌ باتوجه‌ به‌ آشنايي‌ به‌ انديشه‌اي‌ كه‌ ژاپني‌ها درباره‌ مديريت‌ دارند و مطالبي‌ كه‌ در اين‌ موارد مي‌نويسند تصور كردم‌ كه‌ حتماً‌ بايد مطلب‌ درباب‌ روابط‌ انساني‌ و ازجنس‌ انگيزش‌ باشد اما مطلب‌ را كه‌ مطالعه‌ كردم‌ دريافتم‌ كه‌ اين‌ بار نگاه‌ دكتر ياماجي‌ كه‌ تجربه‌اي‌ 44 ساله‌ در شركت‌ بزرگ‌ كانن‌ دارد زيبايي‌ مديريت‌ را در عوامل‌ ديگري‌ نيز ديده‌ است.

‌اين‌ بار زيبايي‌ سازمان‌ و مديريت‌ در خلاقيت‌ و پويايي‌ است، اينكه‌ مديريت‌ بايد داراي‌ فلسفه‌ باشد، اينكه‌ در آن‌ رويكرد انساني‌ اهميت‌ ويژه‌اي‌ دارد و در اين‌ رويكرد انساني‌ همدلي‌ پيشرفت، اخلاق‌ و جامعه‌ نقش‌ و اهميت‌ خود را دارند. مديريت‌ زيبا، مديريتي‌ مشتري‌مدار است‌ودراين‌ مديريت‌ پيوند نزديكي‌ بين‌ مشتري‌مداري‌ و توسعه‌ و تحقيق‌ وجوددارد.

‌از ويژگيهاي‌ مديريت‌ زيبا توجه‌ به‌ چهره‌هاي‌ گوناگون‌ مشتري‌ است‌ كه‌ خريداربودن، مصرف‌كننده‌ بودن‌ و شهروند بودن‌ و همنوع‌ بودن‌ آنها موردتوجه‌ قرار مي‌گيرد و از اين‌رو رضايت‌ مشتري، همدلي‌ مشتري‌ و احترام‌ مشتري‌ از جنبه‌هاي‌ بااهميت‌ به‌شمار مي‌رود. و بالاخره‌ زيبايي‌ مديريت‌ در توجه‌ به‌ ملاحظات‌ محيطزيست‌ و كره‌خاكي‌ است‌ و نقش‌ مهندسان‌ در طراحي‌ و توليد محصولاتي‌ كه‌ به‌ كالاهاي‌ سبز معروف‌ است‌ و مورد تقاضاي‌ طرفداران‌ محيطزيست‌ است‌ كه‌ در تفكر مديريت‌ زيبا به‌ آنها مشتري‌ سبز گفته‌ مي‌شود.

‌مجموعه‌ اين‌ زيباييها موجب‌ شد تا لذتي‌ را كه‌ از خواندن‌ اين‌ مقاله‌ برده‌ام‌ از طريق‌ ترجمه‌ آن‌ به‌ شما نيز تقديم‌ كنم. اين‌ مقاله‌ از سخنراني‌ دكتر ياماجي‌ در جمع‌ مديران‌ شركت‌كننده‌ در دوره‌ اجرايي‌ مديريت‌ در ژاپن‌ در سپتامبر سال‌ 2000 نقل‌ شده‌ است.

‌زمان‌ آن‌ رسيده‌ است‌ كه‌ اكنون‌ درباره‌ «زيبا بودن» يا آنچه‌ در «كانن» سازماني‌ كه‌ 44 سال‌ در آن‌ فعاليت‌ داشته‌ام‌ و به‌ آن‌ «مديريت‌ زيبا» مي‌گوييم‌ سخن‌ بگويم. براين‌ باورم‌ كه‌ مديريت‌ زيبا يك‌ شرط‌ ضروري‌ براي‌ داشتن‌ سازماني‌ پويا و خلاق‌ است. هنگامي‌ كه‌ ما كاروكسبي‌ را اداره‌ مي‌كنيم‌ يا در مديريت‌ آن‌ قرار داديم‌ مديريت‌ ارشد دو امر مهم‌ زير را بايد اداره‌ كند: يكي‌ امور اجرايي‌ و ديگري‌ مديريت. بگذاريد تفاوت‌ آشكار اين‌ دو پديده‌ يعني‌ امور اجرايي‌ و مديريت‌ را بيان‌ كنيم. هرچه‌ سمت‌ و مقام‌ شما در سازمان‌ بالاتر مي‌رود تاكيد بر روي‌ وظايف‌ مديريتي‌ شما نسبت‌ به‌ امور اجرايي‌ بيشتر مي‌شود. حالا ببينيم‌ كه‌ معناي‌ امور اجرايي‌ واقعاً‌ چيست؟ اجرا بدان‌ معني‌ است‌ كه‌ تصميم‌ درباره‌ كاري‌ گرفته‌ شده‌ و ما بايد آن‌ را براساس‌ اهداف‌ پيش‌بيني‌ شده‌ دنبال‌ كنيم. تمام‌ انرژي‌ سازمان‌ بايد صرف‌ توليد محصول‌ شود آنچه‌ كاركنان‌ خط‌ توليد بايد انجام‌ دهند رعايت‌ استانداردهاي‌ اجرايي‌ در توليد محصول‌ است.

‌ازسوي‌ ديگر اساس‌ مديريت‌ درگير شدن‌ با ناشناخته‌هاست. در مديريت‌ با اموري‌ سروكار پيدا مي‌كنيم‌ كه‌ قبلاً‌ آنها را انجام‌ نداده‌ايم. از اين‌رو در امر مديريت‌ خطا و يا اشتباه‌كاري‌ غيرقابل‌ اجتناب‌ است. درنتيجه‌ در مديريت‌ ما نبايد هرگز از اشتباه‌ بيم‌ داشته‌ باشيم‌ بلكه‌ ترس‌ واقعي‌ آن‌ است‌ كه‌ دست‌ روي‌ دست‌ بگذاريم‌ و هيچ‌ كاري‌ صورت‌ نگيرد.

‌در ژاپن، اخيراً‌ دو مشكل‌ اساسي‌ را تجربه‌ كرديم: يكي‌ بحران‌ مسموم‌ بودن‌ محصولات‌ يك‌ شركت‌ غذايي‌ و ديگري‌ حادثه‌اي‌ در تاسيسات‌ هسته‌اي‌ سازماني‌ ديگر. به‌ گمان‌ من‌ اين‌ دو حادثه‌ به‌خاطر عدم‌ حساسيت‌ مديريت‌ در امور اجرايي‌ و نظارت‌ بر آنها بوده‌ است‌ و ازسوي‌ ديگر اين‌ حوادث‌ احتمالاً‌ به‌ اين‌ خاطر اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ افراد اجرايي‌ از تصميمات‌ درست‌ پيروي‌ نكرده‌اند يا مي‌خواسته‌اند قيمت‌ تمام‌ شده‌ را كاهش‌ دهند.

مديريت، يك‌ تجربه‌ بزرگ‌ اجتماعي‌

‌چه‌ چيزي‌ براي‌ بنيان‌ مديريت‌ ضروريست. مديريت‌ اساساً‌ يك‌ تجربه‌ بزرگ‌ اجتماعي‌ است. من‌ از كلمه‌ «بزرگ» به‌ اين‌ خاطر استفاده‌ مي‌كنم‌ كه‌ وقتي‌ اعمال‌ مديريت‌ مي‌كنيد به‌ انواع‌ منابع‌ مهمي‌ مثل‌ انسان، سرمايه‌ و زمان‌ احتياج‌ داريد. و اما وقتي‌ مي‌گوييم‌ «تجربه‌ اجتماعي» دو رويكرد را بايد بپذيريم. اولين‌ آن‌ «تجربه» است‌ كه‌ در آن‌ سه‌ ضرورت‌ اهميت‌ پيدا مي‌كند: يكي‌ داشتن‌ يك‌ فرضيه، دومي‌ روح‌ نوآوري‌ و ابتكار و سومي‌ ثبات‌ و سازگاري. در اجراي‌ مديريت‌ نيز چند ضرورت‌ را به‌ ترتيب‌ دنبال‌ مي‌كنيم: هدف‌گذاري، تعيين‌ استراتژي، تعيين‌ تاكتيك‌ اجرايي‌ و در پايان‌ نحوه‌ اجرا و حتماً‌ بايد پيوند و سازگاري‌ بين‌ اين‌ چهار مرحله‌ مديريت‌ وجود داشته‌ باشد.

‌اما از آنجا كه‌ اين‌ تجربه‌ در محيط‌ «جامعه» صورت‌ مي‌گيرد رويكردي‌ انساني‌ را نيز بايد درنظر بگيريد كه‌ مبناي‌ اساسي‌ آن‌ اخلاق‌ است. وقتي‌ در مديريت‌ از اخلاق‌ سخن‌ مي‌گوييم‌ منظور اين‌ است‌ كه‌ مدير ارشد به‌عنوان‌ يك‌ انسان‌ حرفه‌اي‌ بايد داراي‌ وجدان‌ باشد. نكته‌ دومي‌ كه‌ در ملاحظات‌ انساني‌ وجود دارد آن‌ است‌ كه‌ پيشرفت‌ و رشد انسان‌ را در مسير كار درنظر داشته‌ باشيم‌ و مطلب‌ بعدي‌ آنكه، آنجا كه‌ انسانها مطرح‌ هستند پديده‌ همدلي‌ مطرح‌ مي‌شود. ما به‌ مساعدت‌ همكاران‌ با يكديگر و بالادستهايشان‌ در كار و احساس‌ همدردي‌ و همدلي‌ بين‌ آنها در محيط‌ كار نيازمنديم.

‌تا اينجا ما به‌ شش‌ اصل‌ ضروري‌ براي‌ اجراي‌ مديريت‌ اين‌ «تجربه‌ بزرگ‌ اجتماعي» اشاره‌ كرديم، اكنون‌ مي‌خواهيم‌ درباره‌ رابطه‌ آنها با «مديريت‌ زيبا» سخن‌ بگوييم‌ (جدول‌ 1). اولين‌ مورد پيش‌بيني‌ يك‌ فرضيه‌ بود كه‌ درمورد مديريت‌ به‌ تعيين‌ «فلسفه‌ مديريت» مي‌انجامد. دومين‌ مورد خلاقيت‌ است‌ كه‌ درمورد مديريت‌ به‌ افكار غيرعادي‌ و به‌ عبارت‌ ديگر فوق‌العاده‌ و استثنايي‌ مي‌گوييم، دو امر ديگر تركيب‌ ثبات‌ و اخلاق‌ است‌ كه‌ در مديريت‌ اشاره‌ به‌ نظام‌ و «سيستم‌ زيبا» دارد. «مديريت‌ زيبا» بايد داراي‌ «نظامي‌ زيبا» نيز باشد. پنجمين‌ مورد پيشرفت‌ يا روح‌ ايجاد تحول‌ است‌ كه‌ در مديريت‌ عبارت‌ از در جريان‌ زمان‌ قرارگرفتن‌ و به‌ سوي‌ آينده‌ رفتن‌ است. آخرين‌ مورد همدلي‌ است‌ كه‌ براي‌ به‌وجود آوردن‌ در سازمان‌ بايد مديريتمان‌ به‌آساني‌ قابل‌ فهم‌ و درك‌ براي‌ همه‌ باشد.

‌مديريت‌ زيبا عامل‌ مهمي‌ براي‌ اداره‌ هر كسب‌وكار و شرط‌ ضروري‌ براي‌ يك‌ مديريت‌ خلاق‌ است. اين‌ مطالب‌ خلاصه‌اي‌ است‌ از آنچه‌ من‌ در ادامه‌ مي‌خواهم‌ درباره‌ «مديريت‌ زيبا» سخن‌ بگويم.





مديريت‌ با فلسفه‌

‌مديريت‌ نيازمند هدايت‌ فلسفه‌ مدير ارشد است. از اين‌رو مديريت‌ بايد ابتدا فلسفه‌ كار و فعاليت‌ سازمان‌ خود را تعيين‌ و اعلام‌ كند. آنگاه‌ در طول‌ زمان‌ بايد مطمئن‌ شويد كه‌ فلسفه‌ سازمان‌ شما مي‌تواند فعاليتها و دستاوردهاي‌ گذشته‌ را تبيين‌ كند. در قدم‌ بعدي‌ شما برنامه‌ آينده‌ سازمان‌ را طراحي‌ مي‌كنيد و آن‌ را به‌ اجرا درمي‌آوريد، موفقيت‌ اجرايي‌ اين‌ برنامه‌ درستي‌ فلسفه‌ سازمان‌ شما را تاييد خواهدكرد و به‌ همين‌ نحو شما با ارزيابي‌ انطباق‌ امور اجرايي‌ و دستاوردهاي‌ سازمان‌ با فلسفه‌ مديريتي‌ خود به‌ پيش‌ مي‌رويد و حتي‌ فلسفه‌ خود را وسعت‌ مي‌بخشيد. اما اگر برعكس‌ دراجرا با شكست‌ روبرو شويد ناچار هستيد فلسفه‌ خود را تعديل‌ كنيد و يا تغيير دهيد.

‌اگر بخواهيم‌ اين‌ واقعيت‌ را درمورد شركت‌ كانن‌ بررسي‌ كنيم‌ بايد بگويم‌ كه‌ كانن‌ در سال‌ 1987 پنجاهمين‌ سال‌ فعاليت‌ خود را جشن‌ گرفت، و به‌ اين‌ مناسبت‌ فلسفه‌ كاري‌ سازمان‌ خود را «كيوس‌ اي» تعيين‌ كرد. «كيوس‌ اي» يك‌ اصطلاح‌ ژاپني‌ كه‌ معناي‌ آن‌ مي‌شود «زندگي‌ كردن‌ و كاركردن‌ همزمان» است. اگرچه‌ در ژاپن‌ معناي‌ عميق‌تري‌ از اين‌ دارد. ما در كانن‌ با اين‌ فلسفه‌ مي‌خواستيم‌ بگوييم‌ كه‌ علاقه‌مند به‌ سازماني‌ هستيم‌ كه‌ قابل‌ احترام‌ مردم‌ سراسر جهان‌ باشد.

‌براي‌ اينكه‌ اين‌ موضوع‌ را به‌ زبان‌ مديريت‌ بيان‌ و عملي‌ كنيم‌ بايد بگويم‌ كه‌ ما مي‌خواستيم‌ شركتي‌ باشيم‌ كه‌ در رقابت‌ قوي‌ باشد و همزمان‌ سودآور نيز بماند و درعين‌ حال‌ نه‌ تنها نسبت‌ به‌ مردم‌ و مشتريان‌ بلكه‌ نسبت‌ به‌ رقباي‌ خود، كره‌زمين‌ و طبيعت‌ مهربان‌ باشد. و همه‌ اينها را به‌ زبان‌ اجرا تعريف‌ كرديم. بنابراين، ما طرح‌ عملي‌ خود را براساس‌ جدول‌ 2 پايه‌ريزي‌ كرديم.





‌فلسفه‌ «كيوس‌ اي» از سه‌ ارتباط‌ تشكيل‌ مي‌شود: مردم‌ با مردم، مردم‌ با ماشين‌ و مردم‌ با طبيعت. در زمينه‌ مردم‌ با مردم، كانن‌ سالهاي‌ سال‌ دوربين‌ عكاسي‌ توليد كرده‌ است. دوربين‌ يك‌ وسيله‌ ارتباطي‌ است‌ كه‌ از راه‌ عكس‌ اين‌ ارتباط‌ مردمي‌ را ايجاد مي‌كند. براي‌ مثال‌ در طول‌ جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ مردم‌ بسياري‌ تصوير يك‌ پرنده‌ دريايي‌ را كه‌ در آلودگي‌ نفت‌ خفته‌ بود تماشا كردند و به‌ غم‌انگيز بودن‌ جنگ‌ پي‌ بردند. بازهمين‌ محصول‌ يعني‌ دوربين‌ در توليد ماشينهاي‌ اداري‌ مثل‌ كپي‌ نقش‌ دارد. ماشينهاي‌ تكثير براي‌ اين‌ توليد شده‌اند كه‌ به‌ جاي‌ عكس‌ اطلاعات‌ مبادله‌ كنند كه‌ كار همه‌ اينها ايجاد ارتباط‌ و دوستي‌ بين‌ مردم‌ و مردم‌ بود. در قدم‌ بعدي‌ ما وارد مرحله‌ ايجاد ارتباط‌ بين‌ انسان‌ و ماشين‌ شديم. كه‌ امروزه‌ معروفترين‌ اين‌ ماشينها كامپيوتر است‌ و از اين‌ رو تصميم‌ گرفتيم‌ فلسفه‌ «كيوس‌ اي» را كه‌ مواجهه‌ انسان‌ با كامپيوتر است‌ با توليد چاپگر عملي‌ كنيم. و به‌ دنبال‌ آن‌ موضوع‌ نرم‌افزارها و سيستم‌هاي‌ كامپيوتري‌ را دنبال‌ كرديم.

‌سومين‌ اقدام‌ بعدي‌ ما در كانن‌ تحقق‌ ايجاد ارتباط‌ بين‌ انسان‌ و طبيعت‌ بود كه‌ كوشيديم‌ ازطريق‌ هماهنگي‌ فناوري‌ زيست‌محيطي‌ به‌وجود آوريم. و از اين‌رو در طراحي‌ توليد سري‌ جديد دوربين‌ها، ماشينهاي‌ تكثير و كامپيوترها و چاپگرها با ملاحظات‌ زيست‌محيطي‌ تجديدنظر كرديم. براي‌ مثال‌ ما متوجه‌ شديم‌ كه‌ وقتي‌ مشتري‌ با اين‌ دستگاهها كاري‌ ندارد، انرژي‌ كمتري‌ مي‌تواند مصرف‌ شود. بنابراين، براي‌ مصرف‌ كمتر انرژي‌ فكري‌ كرديم‌ و مهرباني‌ خود را با طبيعت‌ و محيطزيست‌ نشان‌ داديم. ما همچنين‌ به‌ بازيافت‌ انديشيديم‌ و صنعت‌ بازيافت‌ خود را در سال‌ 1991 به‌ راه‌ انداختيم‌ و براي‌ اين‌ كار ابتدا كارتريج‌هاي‌ قابل‌ بازيافت‌ را كه‌ در گذشته‌ بخش‌ مصرفي‌ چاپگرهاي‌ ليزري‌ تلقي‌ مي‌شد جمع‌آوري‌ كرديم.

5 اصل‌ اساسي‌

‌درمورد تحقق‌ فلسفه‌ (كار و زندگي‌ همزمان) در كانن‌ 5 اصل‌ را در فعاليتهاي‌ تحقيق‌ و توسعه‌ تعريف‌ كرديم.

اصل‌ اول: ما هرگز در تحقيق‌ و توسعه‌ با اهداف‌ نظامي‌ شركت‌ نمي‌كنيم.

اصل‌ دوم: ما هرگز در تحقيق‌ و توسعه‌ فعاليتهايي‌ كه‌ مخالف‌ سلامت‌ محيطزيست‌ و سياره‌ خاكي‌ است‌ شركت‌ نمي‌كنيم.

اصل‌ سوم: ما فناوريهاي‌ جديدي‌ براي‌ توليد محصولات‌ خود به‌وجود مي‌آوريم.

اصل‌ چهارم:ما به‌ تكنولوژي‌ها و محصولات‌ شركتهاي‌ ديگر احترام‌ مي‌گذاريم‌ و آماده‌ايم‌ تا با شركتهاي‌ ديگر نيز وارد مشاركت‌ و فعاليتهاي‌ مشترك‌ شويم‌ يا اگر موسسه‌اي‌ محصولات‌ باكيفيتي‌ داشته‌ باشد حاضريم‌ ازطريق‌ شبكه‌ توزيع‌ خود آن‌ را بفروشيم.

اصل‌ پنجم: ما فعاليتهاي‌ تحقيق‌ و توسعه‌ خود را در محلهاي‌ مناسب‌ درجهان‌ گسترش‌ مي‌دهيم‌و در محلهايي‌ كه‌ اين‌ تحقيقات‌ نتيجه‌بخش‌ باشد كار جديد با مشاركت‌ سازمانهاي‌ كشور مربوطه‌ آغاز مي‌كنيم. كانن‌ درحال‌ حاضر مراكز تحقيق‌ و توسعه‌ خود را در آمريكا اروپا و استراليا به‌طور فعال‌ ايجاد كرده‌ است.

حركت‌ با جريان‌ زمان‌

‌حركت‌ با جريان‌ زمان‌ يعني‌ شناخت‌ زمان‌ حال‌ و پيش‌بيني‌ وحدت‌ نسبتاً‌ درستي‌ از آينده‌ و اين‌ يكي‌ از دلمشغوليهاي‌ مديريت‌ ارشد سازمان‌ بايد باشد. اما ما چگونه‌ مي‌توانيم‌ آينده‌ را پيش‌بيني‌ كنيم؟ يكي‌ از راهها به‌ پيشنهاد من‌ آن‌ است‌ كه‌ بگوييم‌ ما در هر لحظه‌ درحال‌ گذار به‌ بازار و وضعيت‌ اقتصادي‌ جديدي‌ هستيم. مشخصات‌ اقتصاد برمبناي‌ بازار سه‌ ويژگي‌ دارد: آزادي، انصاف‌ و جهاني‌ انديشيدن. آزادي‌ منافع‌ و زيانهاي‌ خود را دارد و مديريت‌ ارشد بايد بتواند در رشته‌ كار و صنعت‌ خود آثار اين‌ آزادي‌ را كه‌ گاه‌ به‌ افزايش‌ قيمتها، كاهش‌ منابع‌ و گاه‌ در اثر رقابت‌ آزاد به‌ كاهش‌ قيمتها و ورشكستگي‌ برخي‌ شركتها بينجامد پيش‌بيني‌ كند.

‌ويژگي‌ دوم‌ اقتصاد بازار آزاد، انصاف‌ است‌ كه‌ مهمترين‌ بعد اين‌ انصاف‌ رعايت‌ اقتصاد درمورد نسلهاي‌ آينده‌ است. نسل‌ آينده‌ درواقع‌ هيچ‌ دخالتي‌ و نقشي‌ درمورد استفاده‌ از منابع‌ طبيعي‌ توسط‌ ما و لذتي‌ كه‌ ما از آن‌ مي‌بريم‌ ندارند. اين‌ ما هستيم‌ كه‌ منصفانه‌ بايد تصميم‌ بگيريم‌ چه‌ سهمي‌ مي‌خواهيم‌ براي‌ آنها باقي‌ بگذاريم. ما همچنين‌ انصاف‌ را درمورد كشورهاي‌ عقب‌افتاده‌ بايد رعايت‌ كنيم. ما تا كي‌ و به‌ چه‌ ميزان‌ مي‌خواهيم‌ به‌ زيان‌ آنها ثروتمند شويم. كه‌ اين‌ انصاف‌ خود ما را لازم‌ دارد.

‌ويژگي‌ سوم‌ يعني‌ جهاني‌ شدن‌ يا جهاني‌ انديشيدن‌ است. ما علي‌رغم‌ آزادي‌ فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ بايد مواظب‌ سياره‌ خود، كره‌زمين‌ طبيعت‌ و انسان‌ باشيم. از اين‌رو كاري‌ كه‌ يك‌ شركت‌ مي‌كند آن‌ است‌ كه‌ فلسفه‌اي‌ برمبناي‌ اين‌ پارادايم‌ها و افكار جديد داشته‌ باشد.

‌آنچه‌ من‌ در كنار فلسفه‌ «كيوس‌ اي» يا (كار و زندگي‌ همزمان) تعريف‌ مي‌كنم‌ فلسفه‌ «E3» است‌ كه‌ عبارتست‌ از ECONOMY (اقتصاد)، ECOLOGY (امنيت‌ محيطزيست) و ETHICS (اخلاق).

مديريت‌ قابل‌ درك‌

‌فلسفه‌ مديريتي‌ هر شركتي‌ بايد براي‌ كاركنان‌ و مشتريان‌ قابل‌ فهم‌ و درك‌ باشد. نقش‌ رهبران‌ و مديران‌ ارشد شركت‌ آن‌ است‌ كه‌ تصوير روشني‌ از آينده‌ ترسيم‌ كنند و آن‌ را تحقق‌ بخشند و البته‌ اين‌ كار را به‌ تنهايي‌ نمي‌توانند انجام‌ دهند بلكه‌ حتماً‌ كاركنان‌ بايد با آنها همكاري‌ كنند. از اين‌رو كاركنان‌ بايد بفهمند، بپذيرند و با آن‌ همدلي‌ كنند.

‌براي‌ درك‌ و فهم، شرط‌ اول‌ آن‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ و ديدگاه‌ واضح‌ باشد و اين‌ خود شامل‌ دو بخش‌ است‌ يكي‌ اينكه‌ بيان‌ مدير بيان‌ روشني‌ باشد و مدير با الفاظ‌ آسان‌ و روشن‌ آن‌ را بيان‌ كند و ديگر اينكه‌ با اعتماد به‌ نفس‌ بيان‌ شود. و البته‌ اين‌ تنها وقتي‌ ميسر است‌ كه‌ فلسفه‌ عاريه‌ نباشد و از درك‌ قلبي‌ مدير برخاسته‌ باشد و مال‌ خود او باشد.

‌از مطالب‌ مهم‌ ديگر در اين‌ مورد گفتگوي‌ مستقيم‌ با زيردستان‌ است‌ كه‌ از اين‌ راه‌ همدلي‌ آنان‌ حاصل‌ مي‌شود. پرسش‌ و پاسخ‌ و اظهارنظر متقابل‌ از شرطهاي‌ اساسي‌ چنين‌ ارتباط‌ سازماني‌ است. مديران‌ و رهبران‌ هرچه‌ بيشتر و بي‌واسطه‌ و مستقيم‌ با زيردستان‌ گفتگو كنند تا همدلي‌ آنان‌ را براي‌ همكاري‌ در رسيدن‌ به‌ اهداف‌ «مديريت‌ زيبا» برتابند.

مديريت‌ غيرمعمول‌ (فوق‌العاده)

‌منظور از مديريت‌ غيرمعمول‌ مديريتي‌ فوق‌العاده‌ و برجسته‌ است. براي‌ پيروزي‌ در بازار رقابت، محصول‌ و خدمات‌ مربوط‌ به‌ آن‌ نيز بايد فوق‌العاده‌ باشد و مديريت‌ سازمان‌ برجستگي‌ خود را داشته‌ باشد. اگر ما بتوانيم‌ چنين‌ مديريتي‌ را اعمال‌ كنيم‌ تاييد جامعه‌ را نيز خواهيم‌ داشت. و اگر بتوانيم‌ اين‌ استقبال‌ را توسعه‌ دهيم‌ تعداد مشترياني‌ كه‌ با همدلي‌ از سازمان‌ ما حمايت‌ خواهندكرد افزايش‌ مي‌يابد.

‌بگذاريد در اين‌ زمينه‌ مثالي‌ از تحول‌ اقتصادي‌ECONOMY) )، زيست‌محيطي‌ (ECOLOGICAL) و اخلاقي‌(ETHICAL) بخصوص‌ درمورد ژاپن‌ بياورم. به‌ پيش‌بيني‌ من‌ جامعه‌ ژاپن‌ در قرن‌ بيست‌ويكم‌ به‌ سوي‌ 5 گرايش‌ اساسي‌ زير هدايت‌ خواهدشد. يكي‌ اينكه‌ ژاپن‌ جهاني‌تر و يا به‌ عبارتي‌ جهان‌انديش‌تر خواهدشد. ديگر اينكه‌ ژاپن‌ جامعه‌اي‌ اطلاعات‌ مدارتر خواهدبود. سوم‌ اينكه‌ ژاپن‌ تاكيد بيشتري‌ بر حفظ‌ و نگهداري‌ محيطزيست‌ خواهدكرد. چهارم‌ اينكه‌ ژاپن‌ كشوري‌ با جمعيت‌ سالمند با كاهش‌ ميزان‌ تولد مواج‌ خواهدبود و آخر اينكه‌ ژاپن‌ كشوري‌ خواهدبود كه‌ بر كيفيت‌ زندگي‌ گرايش‌ خواهد داشت‌ و گرايشات‌ معنوي‌ مردم‌ بر گرايشات‌ مادي‌ آنها چيره‌ مي‌گردد. و اين‌ درحالي‌ است‌ كه‌ آمريكا و كشورهاي‌ اروپايي‌ اين‌ 5 مرحله‌ را پشت‌ سر گذارده‌اند.

‌اولين‌ دوره‌اي‌ كه‌ ژاپن‌ خود را به‌ كشورهاي‌ اروپايي‌ از بسياري‌ جهات‌ پيشرفت‌ اقتصادي‌ رسانيد دوره‌ 1945 تا 1980 بود. در اين‌ سالها تاكيد بر صنعت‌ الكترونيك‌ و پتروشيمي‌ بود و صنعت‌ ژاپن‌ كوشيد تا به‌ برتري‌ دست‌ يابد. اما در پايان‌ اين‌ دوره، هدف‌ خود را گم‌ كرد و چيز تازه‌ براي‌ آينده‌ طراحي‌ نكرده‌ بود. اما اكنون‌ ما در دوره‌ جديد رقابت‌ و پيشروي‌ هستيم‌ و اين‌ خود خبر خوبي‌ براي‌ صنايع‌ ژاپن‌ است. از اين‌رو در دوره‌ جديد ما مي‌بايستي‌ تحقيق‌ و توسعه‌ را تقويت‌ كنيم‌ و نقش‌ مديريت‌ ارشد را موردتاكيد قرار دهيم.

مديريت‌ ارشد و تحقيقو توسعه‌RD) )

‌اغلب‌ مي‌گويند كه‌ اگر نرخ‌ تحقيق‌ و توسعه‌ را نسبت‌ به‌ فروش‌ افزايش‌ دهيم‌ نتيجه‌ خوبي‌ از آن‌ مي‌گيريم. اما اين‌ ضرورتاً‌ صحت‌ ندارد.

‌مهمترين‌ پديده‌ در تحقيق‌ و توسعه‌(RD) آن‌ است‌ كه‌ موضوع‌ خوبي‌ براي‌ آن‌ پيدا كنيم‌ و منظور از موضوع‌ خوب‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ پاسخي‌ به‌ نياز بازار بدهد و يا بذر فناوري‌ جديد باشد. براي‌ اينكه‌ بتوانيم‌ موضوع‌ خوب‌ براي‌RD پيدا كنيم‌ مديريت‌ ارشد بايد محيطي‌ خلاق‌ در داخل‌ شركت‌ به‌وجود آورد كه‌ يكي‌ از راههاي‌ آن‌ نشان‌ دادن‌ تصوير آينده‌ و مسير حركت‌ شركت‌ به‌ كاركنان‌ است.

‌اين‌ روزها براي‌ شركتهاي‌ ژاپني‌ سود بيشتر اهميت‌ زيادي‌ دارد و اين‌ خود باعث‌ مي‌شود كه‌ محققان‌ خطرپذيري‌ كمتري‌ در فعاليتهاي‌RD بنمايند. از اين‌رو مديريت‌ شركت‌ بايد به‌روشني‌ اعلام‌ كند كه‌ علي‌رغم‌ ميل‌ به‌ سود بالا تمايل‌ به‌ سرمايه‌گذاري‌ در RD نيز دارد و خود نيز در مسئوليت‌ نتايج‌ آن‌ سهيم‌ خواهدبود و محققان‌ نگران‌ سودآوري‌ نتايج‌ نباشند.

‌همچنين‌ تشكيل‌ تيمهاي‌ نوآوري‌ براي‌ مديران‌ ارشد شركتهاي‌ ژاپني‌ اهميت‌ دارد. در كانن‌ ما تيمهاي‌ نوآور را از نخبگان‌ درجه‌ يك‌ رشته‌هاي‌ مختلف‌ تشكيل‌ مي‌دهيم؛ رشته‌هايي‌ ازقبيل‌ مهندسي‌ شيمي، الكترونيك، فيزيك‌ و نمونه‌سازهاي‌ بخش‌ توليد. وقتي‌ شما تاكيد بر متخصصان‌ برتر مي‌كنيد مديران‌ قسمتها مايل‌ نيستند آنها را براي‌ پيوستن‌ به‌ تيمهاي‌ نوآوري‌ از دست‌ بدهند از اين‌رو مديرعامل‌ بايد رسماً‌ خود نسبت‌ به‌ تشكيل‌ اين‌ تيمها، اقدام‌ و موضعگيري‌ كند.

‌چيزي‌ كه‌ بايد بر آن‌ تاكيد ورزيد، آن‌ است‌ كه‌ رفع‌ نياز مشتري‌ ازطريق‌ دستيابي‌ به‌ تكنولوژي‌ در فعاليت‌ اين‌ تيمها و نيزRD اهميت‌ بيشتري‌ دارد. دستيابي‌ به‌ نوعي‌ از تكنولوژي‌ كه‌ به‌ مصرف‌كننده‌ و جامعه‌ ما در درجه‌ اول‌ خدمتي‌ نمي‌كند ضرورتي‌ ندارد، يا حداقل‌ اولويت‌ بعدي‌ ما نسبت‌ به‌ آن‌ نيازها است. مگر پس‌ از رفع‌ نيازهاي‌ مشتريان‌ داخلي، نياز مشتريان‌ بين‌المللي‌ موردتوجه‌ قرار دهيم‌ و آن‌ تكنولوژي‌ نياز مشتريان‌ بين‌المللي‌ ما را رفع‌ كند.

‌يكي‌ از نكات‌ اساسي‌ براي‌ نظام‌ جديد «مديريت‌ زيبا»ي‌ ما توجه‌ به‌ مسائل‌ كره‌زمين‌ و تحول‌ نگرش‌ زيست‌محيطي‌ شركت‌ است. مديريت‌ زيست‌ محيطي‌5 (ECO-MANAGEMENT) مرحله‌ دارد: مرحله‌ 1 يا مرحله‌ مقدماتي‌ كه‌ مرحله‌ برخورد انفعالي‌ با مقررات‌ و قوانين‌ زيست‌محيطي‌ است. شركت‌ و مديريت‌ تنها مقررات‌ را رعايت‌ مي‌كند. و توجه‌ و علاقه‌ شخصي‌ به‌ محيطزيست‌ ندارد. مرحل‌ 2 يا مرحله‌ علاقه‌ و حضور فعال‌ مديريت‌ در مسائل‌ محيطزيست‌ ازطريق‌ دريافت‌ گواهي‌نامه‌ISO و آشنايي‌ با كاهش‌ آلودگيهاي‌ زيست‌محيطي‌ است. مرحله‌ 3 به‌ اجرا درآوردن‌ اين‌ علاقه‌ و باور در امور اجرايي‌ در سطح‌ شركت‌ و كارخانه‌هاست. آشنايي‌ همگان‌ با استانداردهاي‌ISO و كاهش‌ آلودگيها درحد صفر و تهيه‌ و مطالعه‌ گزارشها در اين‌ مورد است. مرحله‌ 4 مرحله‌ پيشرفته‌ مديريت‌ زيست‌محيطي‌ است. محصولات‌ شركت‌ براساس‌ طراحي‌ زيست‌محيطي‌ توليد مي‌شوند و به‌ اصطلاح‌ محصولات‌ شركت‌ زيست‌محيطي‌ هستند. مرحله‌ 5 مرحله‌ تكامل‌ و رشد مديريت‌ زيست‌محيطي‌ سازمان‌ است.

‌در تمام‌ اين‌ مراحل‌ دو نوع‌ عكس‌العمل‌ و برخورد داريم، يكي‌ استقبال‌ داوطلبانه‌ و ديگري‌ برخورد اجباري. مراحل‌ 1 و 2 طبيعت‌ پيروي‌ اجباري‌ دارند اما به‌ نسبت‌ پيشرفت‌ اجرا و پيدايش‌ آگاهي‌ در سازمان، ما به‌ طرف‌ رعايت‌ داوطلبانه‌ پيش‌ مي‌رويم. اما درحالت‌ داوطلبانه‌ نيز دو وضعيت‌ پيش‌ مي‌آيد داوطلبي‌ يكي‌ از اقدامات‌ زيست‌محيطي‌ در داخل‌ سازمان‌ و ديگري‌ رعايت‌ داوطلبان‌ آن‌ در جامعه.

‌براي‌ اينكه‌ جامعه‌اي‌ باثبات‌ زيست‌محيطي‌ داشته‌ باشيم‌ بايد آلودگي‌ آن‌ را به‌ صفر برسانيم. آلودگيها از دو نوع‌ منابع‌ حاصل‌ مي‌شوند. يكي‌ منابع‌ تجديدپذير مثل‌ حيوانات‌ و گياهان‌ كه‌ نقش‌ كمتري‌ مي‌توانند داشته‌ باشند زيرا تبديل‌پذيري‌ آنها به‌ مواد مفيد هم‌ ميسر است‌ و هم‌ آسان‌ و سريع‌ صورت‌ مي‌گيرد. درمورد آنها تنها بايد ما بكوشيم‌ كه‌ در مصرف‌ آنها هم‌ انرژي‌ كمتري‌ مصرف‌ كنيم‌ و هم‌ اسراف‌ را موردتوجه‌ قرار دهيم. منابع‌ ديگر منابع‌ تجديدناپذير و يا مواد «روي‌ زميني» هستند. اين‌ مواد تجديدناپذير تبديل‌ به‌ محصولاتي‌ مي‌شوند كه‌ پس‌ از مصرف‌ به‌صورت‌ ضايعاتي‌ درمي‌آيند كه‌ درواقع‌ از مواد زيرزميني‌ تبديل‌ به‌ ضايعات‌ روي‌ زميني‌ مي‌شوند كه‌ به‌خاطر عدم‌ پيشرفت‌ فناوري‌ بازيافت‌ آنها به‌آساني‌ تبديل‌ نمي‌شوند.

نقش‌ مديران‌ ارشد در مديريت‌ زيست‌محيطي‌

‌مديران‌ ارشد نه‌ تنها مي‌بايستي‌ به‌ نتيجه‌ فعاليتها توجه‌ كنند بلكه‌ به‌ ابزار و روشهايي‌ حساس‌ باشند كه‌ به‌ موفقيت‌ نيز مي‌انجامد. حادثه‌ مهمي‌ كه‌ در نيروگاه‌ هسته‌اي‌ «توكايي‌ مورا» و يا مسموميت‌ غذايي‌ كه‌ در صنايع‌ غذايي‌ اتفاق‌ افتاد ازسويي‌ به‌ دليل‌ كم‌توجهي‌ به‌ ابزار و روشهاي‌ اجرايي‌ در عمليات‌ بود و ازسوي‌ ديگر تاكيد مديريت‌ بر كاهش‌ قيمت‌ تمام‌ شده‌ بود. از اين‌رو آنها كيفيت، امنيت‌ و سلامتي‌ و ملاحظات‌ زيست‌محيطي‌ را با غفلت‌ فداي‌ قيمت‌ تمام‌ شده‌ كردند.

‌مديريت‌ ارشد مي‌بايستي‌ روشها و فناوريهاي‌ يگانه‌ و برجسته‌اي‌ را براي‌ سازمان‌ خود به‌وجود آورد و از آن‌ پس‌ در رعايت‌ آن‌ و حفظ‌ آبروي‌ سازمان‌ بكوشد. در چنين‌ صورتي‌ شركت‌ مي‌تواند خود را از شركتهاي‌ ديگر ممتاز كند.

نقش‌ مهندسان‌ در اعمال‌ «مديريت‌ زيبا»

‌مهندسان‌ نمي‌بايستي‌ كيفيت، ايمني‌ و سلامتي‌ و امور زيست‌محيطي‌ را فداي‌ كاهش‌ هزينه‌ كنند. اگر سازماني‌ بخواهد اين‌ ويژگيهاي‌ خوب‌ را فداي‌ كاهش‌ هزينه‌ كند اين‌ امر را بدون‌ مهندسان‌ نيز مي‌تواند انجام‌ دهد. ويژگي‌ مهندسان‌ آن‌ است‌ كه‌ آنها مي‌توانند هزينه‌ توليد را با حفظ‌ كيفيت‌ بالا كاهش‌ دهند. براي‌ اين‌ كار مهندسان‌ مي‌توانند به‌ فناوريهايي‌ در محدوده‌ كار خود دست‌ يابند.

‌مهندسان‌ معمولاً‌ علاقه‌ خاصي‌ به‌ طرح‌ يا محصولي‌ دارند كه‌ خود آن‌ را به‌وجود مي‌آورند. قبل‌ از به‌ اجرا درآوردن‌ هر طرح‌ يا هر توليدي‌ تمام‌ جوانب‌ آن‌ را بايد درنظر بگيرند. سازمان‌ بايد نظامي‌ به‌وجود آورد كه‌ اجازه‌ گفتگوي‌ آزاد را به‌ مهندسان‌ براي‌ ابراز نگرانيهايشان‌ به‌ مدير مهندسي‌ يا مديرعامل‌ بدهد.

‌يكي‌ از نظامهايي‌ كه‌ اجازه‌ سخن‌ گفتن‌ آزاد را به‌ مهندسان‌ مي‌دهد نظام‌ 9000ISO به‌عنوان‌ نظام‌ مديريت‌ كيفيت‌ و 14000ISO به‌عنوان‌ نظام‌ مديريت‌ زيست‌محيطي‌ است. روش‌ ديگر براي‌ اين‌ كار نظام‌ فناوري‌ اطلاعات‌ است. مهندسان‌ مي‌توانند از طريق‌ پست‌ الكترونيكي‌ نظرات‌ خود را به‌ مديرعامل‌ يا مدير قسمتها اعلام‌ كنند. ‌ ‌مديريت‌ زيبا، نظام‌ زيبايي‌ نيز بايد داشته‌ باشد، مديريتي‌ كه‌ توسط‌ فلسفه‌اي‌ هدايت‌ مي‌شود مي‌بايستي‌ منطقي‌ و باثبات‌ باشد و براي‌ رسيدن‌ به‌ چنين‌ شرايطي، سازمان‌ مي‌بايستي‌ براساس‌ نظرات‌ مشتري‌ متحول‌ شود. مشتري‌ امروز درواقع‌ سه‌ چهره‌ دارد: چهره‌ خريدار، چهره‌ مصرف‌كننده‌ و چهره‌ يك‌ شهروند. اگر مشتري‌ خريدار باشد، رضايت‌ او به‌ لحاظ‌ كيفيت‌ و شرايط‌ اقتصاد مصرف‌ اهميت‌ پيدا مي‌كند و به‌ دنبال‌ آن‌ مديريت‌ بايد سازمان‌ را به‌ طرف‌ خدمات‌ مناسب‌ به‌ مشتري‌ هدايت‌ كنند. اگر مشتري‌ مصرف‌كننده‌ كالا باشد ما همدلي‌ مشتري‌ را با خود بايد كسب‌ كنيم‌ و اين‌ همدلي‌ از راه‌ صرفه‌جويي‌ انرژي‌ توسط‌ محصول‌ و كارايي‌ محصول‌ در مصرف‌ به‌دست‌ مي‌آيد و براي‌ اين‌ كار ما به‌ مديريت‌ رعايت‌ محيطزيست‌ احتياج‌ داريم‌ و با انجام‌ چنين‌ شيوه‌ مديريتي‌ ما مي‌توانيم‌ مشتري‌هاي‌ سبز يعني‌ مشتري‌هاي‌ معتقد به‌ حفظ‌ محيطزيست‌ را جلب‌ كنيم. و هنگامي‌ كه‌ با چهره‌ شهروندي‌ مشتري‌ روبرو هستيم، هدف‌ جلب‌ احترام‌ او نسبت‌ به‌ سازمان‌ ماست. براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ حد از اهداف‌ مشتري‌مداري، سازمان‌ بايد با وجدان‌ بيدار عمل‌ كند و شجاعت‌ اجراي‌ آنچه‌ به‌ رضايت، همدلي‌ و احترام‌ مشتري‌ مي‌انجامد را داشته‌ باشدO .

O دكتر كيزو ياماجيKEIZO YAMAJI : فارغ‌التحصيل‌ رشته‌ فيزيك‌ از دانشكده‌ علوم‌ دانشگاه‌ توكيو در سال‌ 1951 است‌ كه‌ دكتراي‌ خود را در رشته‌ تحقيق‌ در طراحي‌ عدسيهاي‌ عكاسي‌ در سال‌ 1962 دريافت‌ داشته‌ است. وي‌ از سال‌ 1951 به‌ شركت‌ كانن‌ پيوست‌ و هم‌ اكنون‌ به‌ عنوان‌ مشاور افتخاري‌ مديريت‌ با اين‌ سازمان‌ بزرگ‌ همكاري‌ دارد. وي‌ به‌ علت‌ فعاليتهاي‌ تحقيقي‌ صنعتي‌ خود در سالهاي‌ 1984،1992 و 1998 به‌ دريافت‌ نشانهاي‌ افتخار تحقيقي‌ و مديريتي‌ ژاپن‌ نائل‌ آمده‌ است.

 

 

دكتر كيزوياماجي‌ مترجم: مجتبي‌ كاشاني‌

 

 

 

 برگرفته از : imi.ir

 




نظرات 0
تاريخ : جمعه 18 فروردین 1391  | 10:54 PM | نویسنده : قاسمعلی

‌كوششهاي‌ سازمان‌ گسترش‌ و نوسازي‌ صنايع‌ ايران‌ طي‌ برنامه‌هاي‌ اول‌ و دوم‌ توسعه‌ به‌منظور افزايش‌ سهم‌ داخلي‌ در پروژه‌هاي‌ نفت‌ و گاز، پتروشيمي، توسعه‌ نيشكر و صنايع‌ جانبي، بي‌ترديد نيازهاي‌ زيرساختي‌ از جمله‌ نياز به‌ بازمهندسي‌ سازمانهاي‌ ايراني‌ را آشكار ساخت. ليكن‌ در طرح‌ريزي‌ و تشكيل‌ كنسرسيوم‌ و مشاركت‌ با شركتهايي‌ همچون‌FCB فرانسه‌ يا حتي‌ پتروناس‌ مالزي‌ براي‌ شركت‌ در مناقصه‌ طرحهاي‌ عظيم‌ داخلي‌ - آنجا كه‌ نوبت‌ تسهيم‌ نقشهاي‌ اجرايي‌ براساس‌ ساختار تجزيه‌شده‌(WBS) پروژه‌ رسيد - تفاوت‌ ارزشها عريان‌ شد. هرچند در مقدمات‌ كار نيز اين‌ واقعيت‌ به‌ سرعت‌ خود را عيان‌ ساخت‌ كه‌ عناصر زيرساختي‌ اين‌ سازمان‌ پيشرو توسعه‌ صنعتي‌ كشور، كماكان‌ در اسارت‌ ديرپاي‌ پارادايم‌ عصر طلايي‌ بوروكراسي‌ و ساختارهاي‌ وظيفه‌اي‌ و بخشي‌ است‌ و در مقايسه‌ با شركاي‌ خارجي‌ خود كه‌ به‌ اقتضاي‌ تحولات‌ جهاني‌ و در حفظ‌ توان‌ رقابتي‌ خويش‌ به‌ سمت‌ سازمانهاي‌ نوين‌ فرايند محور، مشتري‌گرا، مبتني‌ بر تيم‌ و سازمانهاي‌ مجازي‌ VIRTUAL))، خود را بازمهندسي‌ كرده‌ بودند از اينرسي‌ و فقدان‌ انعطاف، كندي‌ در پاسخگويي‌ و تصلب‌ شريانهاي‌ اطلاعاتي‌ رنج‌ مي‌برد.


در بازخواني‌ مصاحبه‌ با مديرعامل‌ ABB (يكي‌ از بزرگترين‌ شركتهاي‌ جهاني‌ مديريت‌ پيمانكاري‌ پروژه‌هاي‌ نيروگاهي) اين‌ نكته‌ جلب‌ توجه‌ مي‌كند كه‌ به‌ يمن‌ بازمهندسي‌ اين‌ سازمان‌ جهاني‌ براساس‌ پارادايم‌ عصر اطلاعات، وي‌ طي‌ سال‌ فقط‌ دو تصميم‌ را، خود شخصاً‌ اتخاذ كرده‌ است. از اين‌ نكته‌ مي‌توان‌ چنين‌ استنباط‌ كرد كه‌ با فروپاشي‌ ديوار برلين‌ به‌عنوان‌ سمبل‌ نظام‌ مديريتي‌ كرملين، سازمانهاي‌ اقتصادي‌ كشورهاي‌ سرمايه‌داري‌ نيز از خواب‌ غفلت‌ برخاستند و متوجه‌ ساختار كرملين‌ گونه‌ حاكم‌ بر نظام‌ مديريت‌ خود گرديدند. حتي‌ تجربياتي‌ همچون‌ رويكرد متفاوت‌ و موفق‌ شركت‌ نفتي‌ شل‌ در مواجهه‌ با بحران‌ نفتي‌ دهه‌ هفتاد ميلادي‌ كه‌ برخلاف‌ مشي‌ شش‌ خواهر بزرگتر نفتي‌ رقيب، مدل‌ ذهني‌ نوين‌ را در ساختار جهان‌گستر خود متجلي‌ ساخت‌ و علي‌رغم‌ آنكه‌ موجب‌ پنج‌ پله‌ ارتقاي‌ سهم‌ و جايگاه‌ براي‌ آن‌ شركت‌ گرديد، پس‌ از فروپاشي‌ نظام‌ كمونيستي‌ حاكم‌ بر بخش‌ عظيمي‌ از جهان‌ بود كه‌ توجه‌ها را به‌ خود جلب‌ كرد. ‌ ‌چندسالي‌ است‌ كه‌ به‌ كرات‌ و هرازگاهي‌ نقيصه‌ فقدان‌ استراتژي‌ صنعتي‌ يا استراتژي‌ توسعه‌ به‌عنوان‌ معضل‌ اساسي‌ در سطوح‌ كلان‌ و بخشي‌ و خرد مطرح‌ مي‌گردد. حال‌ آنكه‌ اولاً‌ اين‌ نقيصه‌ خود حاكي‌ از ضعف‌ نظام‌ برنامه‌ريزي‌ است‌ و ثانياً‌ حتي‌ درصورت‌ توفيق‌ در تبيين‌ استراتژي‌ حداقل‌ به‌ دو علت، آثار و نتايج‌ آن‌ استراتژي‌ مثمرثمر نخواهدبود:

1 - غلبه‌ نگرش‌ طرح‌ريزي‌ استراتژي‌ مبتني‌ بر منابع‌ در مديريت‌ كشور بدون‌ عنايت‌ به‌ ديناميزم‌ جابجايي‌ اهميت‌ منابع‌ و بي‌توجه‌ به‌ نقش‌ مزيتهاي‌ رقابتي‌ (مزيتهاي‌ آفريده‌ انسان) در تمايز با نظامهاي‌ اقتصادي‌ - اجتماعي، كه‌ منشأ آن‌ مهارتهاي‌ ذهني‌ و توسعه‌ انساني‌ است‌ (نگاهي‌ به‌ سهم‌ ناچيز و كاهنده‌ مواد، انرژي، كار و حتي‌ سرمايه‌ در قيمت‌ تمام‌ شده‌ كالاها و خدمات‌ مؤ‌يد اين‌ معناست). نگرش‌ مقتضي‌ در طرح‌ريزي‌ استراتژي‌ها در سطوح‌ كلان، بخشي‌ و خرد (بنگاهي) عزم‌ استراتژيك‌ است‌ نه‌ اتكأ به‌ منابع‌ (آن‌ هم‌ منابع‌ تجديدناپذير):

2 - استراتژي‌ يكي‌ از عناصر اساسي‌ هر سازماني‌ است. بدون‌ ملاحظه‌ و تدبير همزمان، سازگار و سينرژيستيك‌ درباره‌ تمامي‌ عناصر اساسي‌ (استراتژي، ساختار، تكنولوژي‌ و فرهنگ) با نگرشي‌ مهندسي، انتظار بروز رفتار و عملكرد مطلوب، وهمي‌ و هوس‌آلود است.:

‌خوشبختانه‌ در برنامه‌ سوم‌ توسعه‌ تاحد زيادي‌ سعي‌ شده‌ است‌ چنين‌ نگرشي‌ حاكم‌ و راهنما باشد. ادغام‌ سازمان‌ امور اداري‌ و استخدامي‌ در سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌ نيز حاكي‌ و ناشي‌ از چنين‌ نگرش‌ نويني‌ بوده‌ است. البته‌ اينكه‌ تاچه‌ حد جامعيت، عمق، يكپارچگي‌ و استمرار در اين‌ تحول‌ در نگرش‌ به‌ امر مديريت‌ توسعه‌ ملحوظ‌ بوده‌ است‌ خود موضوعي‌ است‌ كه‌ توجه‌ علماي‌ مديريت‌ و توسعه‌ را مي‌طلبد و به‌ هرحال‌ موضوع‌ اين‌ مقال‌ و متناسب‌ اين‌ مجال‌ نيست.:

‌بازنگري‌ در سير تحول‌ و تكامل‌ مديريت، پرده‌ از اين‌ واقعيت‌ برمي‌دارد كه‌ عرصه‌ تجارت‌ و صنعت‌ (به‌ مفهوم‌ عام‌ آن) و دستاوردهاي‌ مديريت‌ در آن‌ به‌ لحاظ‌ ماهيت‌ سيستمي‌ و پيچيده‌ و فضاي‌ رقابتي‌ و تنازعي‌ حاكم‌ بر آن، به‌ عرصه‌هاي‌ نظامي‌ و دولتها نيز بهره‌ رسانده‌ و با گسترش‌ مناسب‌ و منطقي‌ مفاهيم، نظريه‌ها، روش‌شناسي‌ و فنون‌ خود به‌ حوزه‌ مديريت‌ آنها، موجبات‌ شكوفايي‌ و اثربخشي‌ و كارايي‌ آنها را فراهم‌ آورده‌ است. :

‌امروزه‌ پس‌ از نفوذ ژرف‌ مفاهيم‌ و روش‌شناسي‌ مديريت‌ استراتژيك‌ (كه‌ خاستگاه‌ قديم‌ آن‌ عرصه‌ نظامي‌ بوده‌ است) به‌ عرصه‌ نظام‌ اداري‌ و پذيرش‌ اصول‌ مديريت‌ استراتژيك‌ در حوزه‌ مديريت‌ دولتي، شاهد به‌كارگيري‌ كارا و موثر مفاهيم‌ مهندسي‌ مجدد در تحول‌ و انقلاب‌ در نظام‌ اداري‌ و مقابله‌ با ناكارآمدي‌ بوروكراسي‌ نه‌ تنها در كشورهاي‌ پيشرفته، بلكه‌ در كشورهاي‌ درحال‌ توسعه‌ همچون‌ مالزي‌ هستيم. اين‌ مساله‌ مؤ‌يد اين‌ برداشت‌ است‌ كه‌ بخش‌ صنعت‌ و مديريت‌ آن‌ در كشور بويژه‌ نهادهايي‌ مانند سازمان‌ گسترش‌ و نوسازي‌ صنايع‌ ايران، نقش‌ و مسئوليتي‌ سنگين‌ در پرورش‌ و توسعه‌ معرفت‌ و مهارتهاي‌ مديريتي‌ و اشاعه‌ آن‌ در تمامي‌ عرصه‌هاي‌ كشور دارد. درواقع‌ نقطه‌ گسست‌ پارادوكس‌ بستگي‌ متقابل‌ توسعه‌ و مديريت‌ توسعه‌يافته، پرورش‌ مديران‌ در حوزه‌ وسيع‌ صنعت‌ است‌ كه‌ عرصه‌ عمل‌ توأم‌ با يادگيري‌ را فراهم‌ مي‌سازد؛ البته‌ با هدايت‌ سنجيده‌ صنعت‌ به‌ سوي‌ ميدان‌ رقابت‌ جهانيO .:

 

 

برگرفته از : imi.ir

 




نظرات 0

تعداد کل صفحات : 167 :: 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 >