تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:49 PM | نویسنده : قاسمعلی
اسلام برای اینکه روابط اقتصادی نیز همانند روابط اجتماعی با صداقت و راستی و از روی عدالت و رضایت انجام پذیرد و مصالح فردی و اجتماعی تأمین گردد و نیز از هر گونه هرج و مرج و اختلاف و درگیری جلوگیری شود و مردم در تمام عرصه‌های زندگی از جمله معاملات با خیال راحت و خوشی و خرّمی و آرامش زندگی کنند، در زمینه تجارت و معاملات نیز احکام و قوانینی مقرر داشته است تا با اجرای آنها بتوانند زندگی سالم و خداپسندانه‌ای داشته باشند .
کسب و کار و معاملات و سایر مشاغل از نظر اسلام همانند اعمال دیگر پنج قسم دارد :
1. واجب: همانند کار و کسب و معامله‌ای که برای تأمین مخارج زندگی خود و خانواده انسان و حفظ آبرو باشد .
2. مستحب: همانند اشتغالاتی که برای جامعه و خانواده مفید و سودمند باشد .
3. مکروه: همانند اشتغال به کفن فروشی و امثال آن به عنوان یک شغل و تجارت در آن کالا .
4. مباح: مانند معاملاتی که نه موجب زیان افراد و جامعه است و نه مورد نیاز آنان .
5. حرام: مانند معاملاتی که مربوط به مواد مخدر و اجناس مضرّ و غیر پاکیزه همانند هروئین و مشروبات الکلی و اموال مسروقه انجام می‌گیرد .
عموم حرفه‌ها و اشتغال‌های تولیدی و توزیعی و خدماتی مثل کار بنگاه‌داری و آژانس و امثال آن در صورتی که با شرایط صحیح و طبق دستور شرع انجام گیرد، علاوه بر تأمین زندگی خود و خانواده و حفظ آبروی شخص و خانواده یک نوع خدمت به خلق است که آن هم گاهی واجب و گاهی مستحب است و ثواب زیادی به همراه خواهد داشت و عبادت حساب می‌شود . این کارها در واقع یکی از مصادیق و نمونه‌های کارگشایی برای مردم و خوشحال کردن و زدودن غم و اندوه از همنوعان است که در روایات، به آن تشویق و ترغیب و آثار زیادی برای آن بیان شده است .
فردی که ساعت‌ها در محل کسب و کار، بنگاه یا آژانس می‌نشیند و منتظر می‌ماند تا فردی که به خانه یا ماشین نیاز دارد، نیاز او را برطرف و مشکل او را حل کند، در واقع در حال عبادت و بندگی است و کار او در نزد خدا و مردم ارزش دارد .
اینک روایاتی را در این زمینه مرور می‌کنیم :

مشکل گشایی

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :
«والله لقضاء حاجه المؤمن خیر من صیام شهر و اعتکافه؛ به خدا قسم، برآوردن حاجت مردم از روزه و اعتکاف یک ماه بهتر است ».
2. امام صادق(علیه السلام) فرمود :
«قضاء حاجه المؤمن أفضل من طواف و طواف و طواف و...؛ حتی عَدّ عشراً؛ برآوردن نیاز مؤمن از طواف و طواف و طواف و ... بهتر است و آن حضرت تا ده بار طواف را شمرد؛ یعنی حتی از ده بار طواف هم بهتر است ».
3. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :
«إنّ الله فی عون المؤمن مادام المؤمن فی عون أخیه المؤمن؛ تا زمانی که مؤمن در یاری برادر مؤمن خود باشد، خدا هم در کمک و یاری او خواهد بود ».
4. از پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد: محبوب‌ترین مردم پیش خدا چه کسی است؟ پیامبر فرمود :
«کسی که بیشترین سود و خدمت را به مردم ارائه دهد ».
بنابراین در معاملات باید به فکر رساندن سود بیشتر به دیگران بود، نه اینکه انسان فقط به فکر سود خود باشد .
5. امام صادق علیه السلام در حدیثی فرمود :
خداوند متعال فرموده است: «مردم خانواده من هستند، پس محبوب‌ترین آنان پیش من کسانی‌اند که با مردم مهربان‌تر باشند و در تأمین نیاز‌های آنان کوشاتر باشند ».
6. و نیز فرمود :
«وقتی برادر مسلمانی پیش انسان بیاید و نیاز خود را مطرح کند، اگر به کمک و یاری او برخیزد، همانند کسی است که در راه خدا جهاد کند ».

خوشحال کردن دیگران

7. رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :
«من سرّ مؤمناً فقد سرّنی و من سرّنی فقد سرّ الله؛ کسی که مؤمنی را خوشحال کند، مرا خوشحال کرده و کسی که مرا خوشحال کند، خدا را خوشحال کرده است .
8. و در حدیث دیگری فرمود :
«محبوب‌ترین اعمال در پیشگاه الهی سه چیز است: ایجاد خوشحالی در دل مؤمن، رفع گرسنگی، زدودن غم و اندوه از چهره او ».
چه زدودن غمی بالاتر از اینکه انسان، مشکل شخصی را که به مسکن یا وسیله نقلیه‌ای نیاز دارد و گرفتار تنگناهای زندگی است، حل و او را خوشحال کند و غم و اندوهش را برطرف سازد و آسایش او را تأمین کند .

حرکت برای خدمت

9. امام صادق(علیه السلام) فرمود :
«مشی المسلم فی حاجه المسلم خیر من سبعین طوافاً بالبیت الحرام؛ حرکت مسلمان در مسیر برآوردن حاجت مسلمان دیگر از هفتاد طواف خانه خدا بهتر است ».
10. و در حدیث دیگر فرمود :
«به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان نیاورده کسی که وقتی برادر مؤمنش نیازش را پیش او مطرح می‌کند، با خوشرویی برخورد نکند. پس در صورتی که قدرت دارد، نیاز او را برطرف کند و اگر خودش نتوانست با کمک دیگری اقدام می‌کند تا آن را برطرف نماید. اگر مؤمنی چنین عملی نکند، ولایتی بین ما اهل بیت و او نخواهد بود ».
11. امام باقر(علیه السلام) فرمود :
«کسی که در مسیر برطرف کردن نیاز برادر مسلمانش حرکت کند و کوشش نماید تا آن را به اتمام برساند، خداوند قدم‌های او را در روزی که قدم‌ها می‌لرزد ثابت و استوار خواهد کرد ».
12. امام صادق(علیه السلام) فرمود :
«من عرقت جبهته فی حاجه أخیه فی الله عزّوجل لم یعذّبه بعد ذلک؛ کسی که پیشانی‌اش در مسیر برآوردن نیاز برادر دینی خود عرق کند، خداوند او را بعد از آن عذاب نخواهد کرد ».

هدف صحیح در کارها

یکی از مهم‌ترین ارکان هر کار، هدف آن است؛ هر کاری با شناخت هدف شروع شود سریع‌تر و بهتر به نتیجه می‌رسد. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :
«یا ایها النّاس إنّما الأعمال بالنیات؛ ارزش و اهمیت کارها به نیت و هدف بستگی دارد ».
از نظر اسلام تمام کارهای انسان می‌تواند با داشتن هدف صحیح عبادت به حساب اید، تا هم مورد توجه پروردگار قرار گیرد و هم انسان با انجام دادن آنها به هدف نهایی خود نزدیک‌تر گردد .
اگر انسان در همین کارهای تجاری و مبادلات هم توجه به هدف و شرائط آن داشته باشد، می‌تواند همه آنها را به عنوان اطاعت الهی انجام دهد و خود را به هدف برساند .
تا در طلب گوهر کانی، کانی
ور در پی عمر جاودانی، جانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را
هر چیز که در جستن آنی، آنی
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :
«طلب الحلال فریضه علی کل مسلم و مسلمه؛ در پی مال حلال بودن، بر هر مرد و زن مسلمان لازم و واجب است ».
امام باقر(علیه السلام) در حدیثی از پیامبر عظیم الشأن9 نقل کرده که فرمود :
«العباده سبعون جزءاً أفضلها طلب الحلال؛ عبادت هفتاد قسمت است و برترین آن پی روزی حلال رفتن است ».
و از امام هفتم(علیه السلام) نقل شده است که فرمود :
«من طلب هذا الرزق من حلّه لیعود به علی نفسه و عیاله کان کالمجاهد فی سبیل الله؛ کسی که در جستجوی رزق و روزی از راه حلال آن باشد تا خود و خانواده خود را اداره کند، همانند کسی است که در راه خدا جهاد کند ».
از این احادیث می‌توان این نتیجه را گرفت که انسان مسلمان می‌تواند به تمام کارهای خود را رنگ خدایی بزند و همیشه و در همه حال در حال عبادت و بندگی باشد و این در صورتی است که دنیا را وسیله قرار دهد و به عنوان وسیله به آن نگاه کند تا به وسیله آن به هدف اصلی خود که همان بندگی خداست، برسد و بنده کامل خدا و انسان واقعی شود . در قرآن هم هدف از خلقت چنین بیان شده است: «من جن و انس را آفریدم تا بندگی کنند»؛ یعنی همیشه در حال بندگی باشند و این کار، همیشگی است و در همه حال و همه جا می‌توان در حال بندگی خدا بود .
انسان اگر در اندیشه بندگی خدا باشد و هدف اصلی او انسان کامل و بنده واقعی شدن باشد، می‌تواند تمام کارهای خود را برای خدا و در راه رسیدن به بندگی قرار دهد؛ حتی خوردن و خوابیدن، لباس پوشیدن، راه رفتن، کار کردن، تجارت کردن، ازدواج کردن، کمک کردن به دیگران و ... . اگر همه اینها را انسان برای خدا انجام دهد و برای این باشد که وظایف فردی و اجتماعی و سیاسی خود را انجام دهد و زندگی سالم و خداپسندانه‌ای داشته باشد، همه این امور عبادت به حساب می‌اید. به عبارت دیگر، خوردن و خوابیدن و ... را با این هدف انجام می‌دهد که وظایف خود را در مقابل خدا و خلق انجام دهد و اگر کار با این هدف انجام گیرد، طبیعی است همیشه خدا را در نظر می‌گیرد و هیچ کاری را که رضای خدا در آن نیست، انجام نمی‌دهد. از این روست که وقتی دیدگاه اسلام را در رابطه با دنیا مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم این دید را به انسان القا می‌کند که دنیا وسیله است و سفارش می‌کند که از دنیا به عنوان وسیله استفاده کنید .
امیر مومنان(علیه السلام) می‌فرماید :
«شما را از دنیا برحذر می‌دارم؛ زیرا دنیا منزل کوچ کردن است، نه جای اقامت ».
یعنی هدف جای دیگری است و اینجا محل عبور و توشه برداشتن است؛ همان طور که طبق نقلی، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :
«الدنیا مزرعه الآخره»یعنی دنیا محل کشت و زرع برای آخرت است و هدف اصلی آخرت است که باید برای آنجا کار و تلاش کرد و کِشت .
امیرمؤمنان در نهج البلاغه به صورت هشدار می‌فرماید :
«یا ایها الناس، انّما الدنیا دار مجاز، و الاخره دار قرار، فخذوا من ممرّکم لمقرّکم؛ ای مردم! دنیا سرای گذر است و آخرت خانه قرار و همیشگی. پس، از گذرگاه خویش برای قرارگاه که هدف اصلی است، توشه تهیه کنید .
بنابراین انسان مسلمان و مؤمن باید زیرک و هشیار باشد؛ همان طور که در روایت هم آمده است که مؤمن زیرک است. او باید از این دنیا و از این وسیله بیشترین بهره‌برداری را بکند و خود را برای زندگی جاودانه آماده سازد، و زیور و زینت و ظاهر دنیا او را از هدف اصلی بازندارد و او را کر و لال نکند تا از هدف اصلی و حیات جاودانه غافل بماند .
امیر مومنان(علیه السلام) در نهج البلاغه می‌فرماید :
«من أبصر بها بصّرته، و من أبصر الیها اعمته؛ کسی که به عنوان وسیله به دنیا بنگرد خدا به او بصیرت می‌دهد و آن کس که به عنوان هدف به آن بیندیشد، کورش می‌کند ».
دنیا همانند عینک است. اگر از آن به عنوان وسیله دید نگاه کنی و به عنوان عینک از آن استفاده کنی، دنیا و حقایق آن را برای تو نشان می‌دهد و روشن می‌کند؛ امّا اگر عینک را به دست خود بگیری و به خودش نگاه کنی و هدف، نگاه کردن به حقیقت و جنس خود عینک باشد فقط عینک را می‌بینی و نگاه به عینک به عنوان عینک و جنس آن، تو را از دنیا و آنچه از پشت آن می‌شود دید، غافل می‌کند .
بنابراین انسان مسلمان از دنیا هم همانند عینک باید به عنوان وسیله و نردبان ترقی و کارخانه انسان‌سازی استفاده کند و از آن برای ارتقای معنوی خود و رسیدن به مقام انسانیت و قرب الهی بهره برد و خود را به دنیا نفروشد؛ چون به فرموده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ):
«فان الدُّنیا خُلقت لکم و انتم خُلقتم للاخره؛
دنیا برای شما آفریده شده است (نه شما برای دنیا) و شما برای حیات جاودانه و آخرت آفریده شده‌اید ».
پس هدف از آفرینش دنیا شما هستید؛ خدا دنیا را آفریده تا شما از آن، حیات جاودانه بسازید و هدف شما بالاتر از دنیاست .
با این دید، انسان مسلمان در هر پست و مقام و هر شغلی باشد، می‌تواند در تمام کارها خدا را طرف حساب خود قرار دهد و همه چیز را به حساب خدا بگذارد .
بنابراین در همه شغل‌ها از جمله تجارت و معاملات، انسان مسلمان می‌تواند شغل خود و فعالیت‌های خود را که در واقع یک نوع کارگشایی است، به عنوان بهترین عبادت به حساب آورد و علاوه بر پاداش دنیوی، از ثواب‌های اخروی و الهی برخوردار گردد. البته روشن است انسان در صورتی می‌تواند به این کار رنگ خدایی بخشد و آن را به حساب خدا بگذارد که در همه حال، شرایط و آداب آن و دستورهایی را که خدا در مورد هر کاری مشخص کرده است، مراعات کند و از حدود و ثغور آن تجاوز نکند .

پی‌نوشت‌ها

. بحارالانوار، ج74، ص285، ح6 .
. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، باب 752، ح22 .
. بحارالانوار، ج74، ص312، ح69 .
. همان، ج74، ص287، ح14 .
. فروغ حدیث، ص187، ح2 .
. همان، ص193، ح20 .
. بحارالانوار، ج75، ص176، ذیل ح12 .
. مستدرک الوسائل، ج2، ص407 .
. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، باب 752، ح19 .
. میزان الحکمه، ج13، ص6570، ح20961 .
. جامع الاخبار، ص398، ح1079 .
. وسائل الشیعه، ج12، ص11، ح6 .
. همان، ح4 .
.(و ما خلقت الجن و الانس ألا لیعبدون ). قرآن می‌فرماید :
. نهج البلاغه، خطبه113 .
. عوالی اللئالی، ج1، ص267، ح6 .
. نهج البلاغه، خطبه203 .
. همان، خطبه82؛ میزان الحکمه، ج2، ص899، ح5796 .
. میزان الحکمه، ج2، ص891، ح5753 .

برگرفته از : www.hawzah.net

 




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:49 PM | نویسنده : قاسمعلی
اصولااسلام با نگرش غایت مدارانه به انسان اعم از زن و مرد، تمام خصوصیات مثبت و منفی او را در راستای آن غایت تفسیر می کند. اسلام غایت انسانی را در قرب به خدا به عنوان نهایی ترین و کامل ترین هدف هستی می داند و از این رو به تبیین وظایف فردی و اجتماعی زنان و مردان می پردازد .
با این دید اگر بخواهیم نظر اسلام را در مورد اشتغال، جویا شویم می توان گفت که شغل و اشتغال در هر سطحی از مراتب آن، مطلوبیت استقلال ندارد بلکه تنها وسیله و ابزاری تلقی می شود که با حفظ شرایط و خصوصیات، می تواند مقرب انسان به خدا باشد از این جهت ممدوح به شمار می آید و در غیر این صورت چیزی جز مانع از رسیدن به هدف واقعی تلقی نمی گردد .
در ادامه به بیان دیدگاه های مختلف در زمینه اشتغال زنان می پردازیم و سرانجام نظر اسلام را به صورت اجمالی مطرح می کنیم. اما قبل از بیان دیدگاه ها لازم است تعریفی از اشتغال ارائه دهیم تا موضوع بحث به خوبی، روشن گردد .
برخی تعریف اشتغال را «به مجموعه فعالیت هایی که در یک دوره معین که در مقابل آن مزدی پرداخت می شود» بیان کرده اند. (21) براساس این تعریف، زنانی که در دوره معین به فعالیت می پردازند و در قبال این فعالیت مزد دریافت می کنند زنان شاغل محسوب می شوند و موضوع بحث ما درباره اشتغال این زنان می باشد. با این تعریف، کار بسیاری از زنان که در خانه و به صورت کار شخصی انجام می دهند از موضوع بحث خارج می گردند و فقط آن دسته از فعالیت ها را شامل می شود که اساسا در خارج از منزل و کار شخصی و در محیط اجتماعی صورت می پذیرد .
بعد از این تعریف اجمالی به طرح دیدگاه های مختلف درباره اشتغال زنان می پردازیم .
طرح دیدگاه ها :
به نظر می رسد امروزه دیدگاه مطرحی که مخالف با اشتغال زنان باشد، وجود ندارد و به طور عمده پذیرفته اند که زن می تواند در صحنه اجتماع حاضر شود و با پذیرش شغل و مسئولیت های دیگر اجتماعی به گردونه تحرکات و فعالیت های اجتماعی بپیوندد. آنچه مورد مناقشه است دایره این اشتغال می باشد و این سوال مطرح می گردد که آیان زنان توان تصدی و اشتغال همه سطوح شغلی از هر نوع حرفه و یا کاری را دارا هستند؟ در پاسخ به این سوال است که دیدگاه های مختلف شکل می گیرد.در جهان غرب گرچه از لحاظ نظری به طور کلی گرایش ها به پذیرفتن توان زن برای انواع مشاغل و حرفه ها می باشد ولی در عمل نشان داده شده که کارفرمایان و صاحبان صنایع آمادگی پذیرش این نظر را در صحنه عمل ندارند و زنان معمولااز تبعیض با مردان در تصدی نوع کارها، مشاغل، دستمزد و بازار کار ناراضی هستند .
صاحب نظران برای تبیین و بررسی این تبعیض به طرح سه نظریه عمده پرداخته اند؛ این سه نظریه عبارتند از: تئوری نئوکلاسیک، تئوری تجزیه شدن بازار کارو تئوری های جنسیتی .
تئوری نئوکلاسیک
این تئوری فقدان اقبال از سوی کارفرمایان در پذیرش زنان به عنوان نیروی کار در سازمان ها را چند عامل متغیر مانند مسئولیت های خانوادگی، نیروی جسمی، آموزش عمومی و فنی، ساعات کار، غیبت از کار و جابه جایی زنان منوط می داند. به اعتقاد برخی صاحب نظران، متغیرهای فوق الذکر به صورت طبیعی بر بازدهی کار اثر گذارند. حضور مفید در کار، سطح آموزش بالاو توان جسمی کار، به صورت مطلوبی در بازدهی و بهره وری مثبت کار نقش مهمی دارا هستند. زنان از داشتن این ویژگی های مثبت معمولابی بهره اند. البته فقدان برخی از این عوامل به دلیل عوامل بیرونی دیگری است. مثلاسطح پایین بودن آموزش در زنان به علت بی رغبتی ناشی از این است که کارفرمایان ترجیح می دهند سرمایه گذاری در آموزش نیروی انسانی برای کسانی باشد که بیشترین زمان مفید کاری را در سازمان سپری می کنند اما زنان به دلیل برخی شرایط، مانند ازدواج، حاملگی و پرورش فرزندان غالبا از حضور مستمر و مفید در سازمان بی بهره اند و لذا صاحبان سرمایه و کارفرمایان تمایلی به سرمایه گذاری درخصوص این افراد ندارند. سرمایه گذاری در امر آموزش افرادی که احتمال انصراف دائم و یاموقت از کار را دارند، برای هر سازمان، هزینه ای جبران ناپذیر است. وجود وقفه ولو به صورت کوتاه مدت باعث کاهش تدریجی نیروی کار شده و این موجب نزول بهره وری سازمان در رسیدن به اهدافش می گردد .
تئوری های تجزیه شدن بازار کار
این تئوری ها بازار کار را به عنوان مجموعه ای می بیند که موانع سازمانی، آن را به قسمت های مختلف تقسیم کرده است. در درون هر قسمت باز هم اصول نئوکلاسیکی به طور کلی معتبر شناخته می شود. یکی از معروف ترین تئوری های تجزیه شدن بازار کار، تئوری بازار کار دوگانه است که در آن میان دو نوع از مشاغل تمایز وجود دارد: مشاغل بخش اول که از لحاظ پرداخت مزد، تامین بیشتر و فرصت های بیشتر، وضع نسبتا خوبی دارد و مشاغل بخش دوم که با مزد کم، تامین کمتر و محدودیت امکان پیشرفت روبروست. در مشاغل بخش اولیه ثبات کارگر در کار برای کارفرما اهمیت دارد و جابه جایی بیشتری که در زن ها مشاهده می شود به این معناست که احتمال خوب آنها به مشاغل ثانویه زیادتر است. از این رو حتی اگر کیفیات قبل از ورود به شغل برابر باشد احتمال به کار گماردن مردها در مشاغل اولیه که امکان پیشرفت بعدی در آن از لحاظ مزد، آموزش حرفه ای و ترفیع زیادتر است، بیش از زنهاست .

نویسنده: زهرا کریمی محقق واستاد دانشگاه
برگرفته از: magiran.com

 




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:45 PM | نویسنده : قاسمعلی

* جایگاه کار و تلاش در آموزه های دینی

اشاره :

«اشتغال» امروزه در جامعه ما، یکی از مسائل اساسی و موضوعات مورد بحث می‏باشد، و هرکس نسبت به فراخور حالش و براساس رشته تخصصی و اندیشه‏های خود، در مورد چگونگی اشتغال جوانان و آداب و شیوه‏های کار، علل و انگیزه‏های بیکاری، انواع مشاغل، اولویت انتخاب شغل‏ها و... سخن گفته و بحث می‏کند .
اشتغال به کارهای مفید و مورد نیاز جامعه، دارای اثرات و نتائج قابل توجه برای همه افراد جامعه اسلامی است که از جمله آن‏ها می‏توان به فوائد زیر اشاره نمود :

1-. زمینه رستگاری



اساساً کار و اشتغال در بینش توحیدی اسلام، یک ارزش محسوب می‏شود و تلاش بیشتر در کارهای دنیوی و اخروی، زمینه سعادت و رستگاری افراد را در دنیا و آخرت فراهم می‏نماید و آنان را تا درجه جهادگران در راه خداوند بالا می‏برد. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: «اَلْکادُّ عَلی عِیالِهِ کَالمُجاهِدِ فی سبیل اللّه1؛ کسی که برای تأمین معاش خانواده‏اش تلاش می‏کند، همانند مجاهد در راه خداست .»



2. تأمین مخارج زندگی



یک مسلمان با پیش گرفتن کسب حلال، مخارج زندگی خود را تأمین نموده و تا حدودی از فقرِ اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی خود و جامعه می‏کاهد .



3. وسیله ارتباط سالم



اشتغال به کار، افراد را در زندگی تحت یک برنامه منظم و منسجم قرار داده و آنان را در روابط اجتماعی و معاشرت با دیگران یاری می‏نماید .



4. آرامش روح و وجدان



تمام کسانی که به کارهای مفید اقتصادی اشتغال دارند و بر اساس احساس وظیفه به شغل مناسب و آبرومندانه خود می‏پردازند؛ علاوه بر این که آرامش روح و روان و وجدان خود را فراهم می‏کنند، به نوعی تفریح نیز می‏پردازند؛ هم چنان که افراد سُست عنصر و بیکار معمولاً به اضطراب و افسردگی و عذاب وجدان دچار هستند .



5. بیدار نمودن روحیه خلاّقیت



اشتغال به کسب‏های مورد علاقه، روحیه ابتکار و خلاقیت را در افراد زنده کرده و استعدادهای درونی آنان را شکوفا نموده و انسان را متوجه نیروهای نهفته در اندرون خود می‏سازد. و به این ترتیب، مفید و مؤثر بودن خود را باور نموده و اعتماد به نفس در او تقویت می‏شود. چنین فردی با روحیه سرشار از عشق به کار، از زندگی خود لذّت برده و برای رسیدن به اهداف عالی تلاش می‏کند .



6. تثبیت موقعیت اجتماعی



اشتغال به کار مفید و مورد نیاز جامعه، راه رسیدن به موقعیت اجتماعی یک فرد مسلمان می‏باشد و شغل او هر قدر از نیازهای جامعه بکاهد و موجب تقویت و استقلال و آزادی و عزّت مسلمانان گردد، همان مقدار موقعیت اجتماعی صاحب شغل در میان افراد جامعه اسلامی، بیشتر و بالاتر خواهد بود .


خداوند می‏فرماید: «وَ اَنْ لَیْسَ لِلانْسانِ اِلاّ ما سَعی»(2)؛ و این که برای انسان بهره‏ای جز سعی و تلاش او نیست .



7. جلوگیری از مفاسد



بیکاری افراد، موجب ضررهای جبران‏ناپذیر و دارای مفاسد بی‏شمار برای اجتماع مسلمانان است؛ به این معنا که یک فرد با انتخاب یکی از مشاغل مورد نیاز جامعه و اشتغال به آن، باری از دوش مردم و مسئولین برمی‏دارد و در مقابل، فرد بیکار نه تنها مشکلی را در جامعه حل نمی‏کند بلکه خود، مشکل آفرین و سربار جامعه اسلامی نیز می‏شود و علاوه بر این که نیرویی هدر رفته، نیروهای دیگری را به خود مشغول خواهد کرد .


* * *


با توجه به نکات فوق در این نوشتار، اشتغال و موضوعات مربوط به آن در سیره و سخن حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، مورد بحث قرار گرفته است .



اهمیّت کار



در سیره پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فعالیت‏های اقتصادی افراد، ارزش بالایی دارد. آن حضرت کارگران و تولیدکنندگان در عرصه اقتصادی را چنان تشویق می‏کند که در طول تاریخ جوامع بشری، هیچ فرقه و مذهبی چنین جایگاهی برای اساسی‏ترین رکن جامعه، یعنی تأمین کنندگان حیاتی‏ترین کالای اقتصادی، قائل نشده‏اند .


انس‏بن مالک می‏گوید: هنگامی که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ازجنگ تبوک برمی‏گشت، سعد انصاری ـ یکی از کارگران مدینه ـ به استقبال آن حضرت آمد. هنگامی که رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با او دست داد، لمس دست‏های زِبْر و خشنِ مرد انصاری، حضرت خاتم الانبیاء صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را تحت تأثیر قرار داد. برای همین، از او پرسید: چرا دست‏های تو این چنین کوفته و خشن می‏باشد؟ آیا ناراحتی خاصّی به دستان تو رسیده است؟


عرضه داشت: یا رسول اللّه! این خشونت و زبری دستان من، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله‏ی آن‏ها زحمت می‏کشم و مخارج خود و خانواده‏ام را تأمین می‏نمایم .


«فَقَبَّلَ یَدَهُ رسولُ اللّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و قالَ: هذِهِ یَدٌ لا تَمَسُّها النّار؛ پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دست او را بوسیده و فرمود: این دستی است که آتش (جهنم) آن را لمس نخواهد کرد.»3



نکوهش افراد سست عنصر



رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گاهی با جوانان سالم و نیرومندی مواجه می‏شد. بازوهای ستبر و اندام مناسب آنان، موجب شگفتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏گشت. آن حضرت با آنان احوال پرسی نموده و از وضعیت زندگی و شغلشان سؤال می‏نمود، اگر در جواب گفته می‏شد که: وی فردی بیکار است و هیچ گونه شغلی ندارد؛ آن بزرگوار ناراحت می‏شد و می‏فرمود: «سَقَطَ مِنْ عَیْنی؛ از چشمم افتاد.» (فرد بیکار در نظر من ارزشی ندارد.) اطرافیان می‏پرسیدند : یا رسول اللّه! چرا این افراد را دوست نمی‏دارید؟ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرمود: برای این که اگر مؤمن شغلی نداشته باشد که با آن امرار معاش کند، برای امرار معاش، از دین خود خرج خواهد نمود.4


آن حضرت در گفتاری حکیمانه، افراد تنبل و بی‏حال را که تن به کار نمی‏دهند و می‏کوشند که از دست رنج دیگران بهره‏مند شوند، مورد نکوهش و سرزنش شدید قرار داده، می‏فرماید: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ اَلْقی کَلَّهُ عَلَی النّاسِ، مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ یَعُولُ؛ از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است کسی که بار زندگی خود را به گردن مردم بیندازد. ملعون است، ملعون است کسی که اعضای خانواده‏اش را (در اثر ندادن نفقه) تباه کند.»5


البته سیره و سخن پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مورد افراد بیکار ـ که با بهانه‏های واهی فرصت‏های شغلی را از دست می‏دهند ـ حاوی نکته مهمی است و آن، این که بیکاری ریشه بسیاری از مشکلات و گرفتاری‏ها در زندگی یک جوان فعال و پر انرژی است. زیرا اگر یک فرد مسلمان مخارج زندگی خود را با فعالیت‏های اقتصادی سالم و اشتغال به یک کسب پاکیزه و حلال، تأمین نکند به ناچار برای تأمین زندگی‏اش ارزش‏های دینی را زیر پا گذاشته و به راه‏های فریبنده که به ظاهر سود سرسام آوری هم دارند، کشیده خواهد شد. و این، مصداقی از همان امرار معاش از راه دین و ایمان است که در کلام پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود .


گذشته از این، بیکاری یک فرد نه تنها موجب از میان رفتن استعدادهای درونی وی می‏شود و او را به فردی تن پرور و بی‏خاصیت مبدل می‏سازد، بلکه به عنوان یک معضل و بیماری اجتماعی، یک جوان مسلمان و پاک و سالم را، دچار انواع مفاسد اخلاقی و اجتماعی و بیماری‏های روحی خواهد ساخت .


در حقیقت یک عضو فعال و پر انرژی که از سرمایه‏ها و ذخایر خدادادی جامعه اسلامی است و باید به عنوان سرباز جامعه عمل کند، سربار جامعه خواهد شد؛ به همین دلیل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بیکاری را برای یک جوان خطرناک می‏داند .



نقش انگیزه‏های مقدّس در اشتغال



از منظر حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تمام فعالیت‏های یک مسلمان می‏تواند نوعی ارتباط با آفریدگار جهان محسوب شده و علاوه بر ارزش اقتصادی و دنیوی، از پاداش‏های معنوی نیز درجهان آخرت برخوردار می‏باشد .


آری کار برای خدا، نقش مهمی در شکل دادن به رفتار اقتصادی انسان دارد. به علاوه این انگیزه می‏تواند قوای جسمی و روحی وی را در فعالیت‏های اقتصادی چند برابر نماید؛ به خاطر هدف والای وی، کار او نیز مقدّس خواهد شد . رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بر این باور بود که: «اَلْعِبادَه سَبْعُونَ جُزْءاً اَفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ6؛ عبادت خداوند هفتاد جزء است و بهترین آن‏ها طلب روزی حلال است .»


آن حضرت اشتغال به کارهای حلال را مانند سایر عبادات، بر زن و مرد مسلمان ضروری دانسته و می‏فرماید: «طَلَبُ الْحَلالِ فَریضَه عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَه7؛ به سراغ درآمد حلال رفتن، بر هر مرد و زن مسلمان لازم است .»


بنابراین، انگیزه‏های مقدّس می‏تواند همه کارها و فعالیت‏های اقتصادی یک مسلمان را ـ اعم از کارهای تجاری، کشاورزی، صنعتی و خدماتی ـ فرا گرفته و آن‏ها را در شمار عبادات قرار دهد .


در روایتی آمده است که: روزی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با جمعی از اصحاب در محلی حضور داشتند. در آن میان، چشمان آنان به جوانی نیرومند و زیبا اندام افتاد که در اول صبح به کار اشتغال داشت. یاران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گفتند: یا رسول اللّه! اگر این جوان نیرومند، نیرو و انرژی خود را در راه خدا مصرف می‏کرد، چقدر شایسته مدح و تمجید بود! حضرت فرمود: این سخن را نگویید! اگر این جوان برای تأمین معاش می‏کوشد و انگیزه او بی‏نیازی از دیگران است، او در راه خدا قدم برداشته، و اگر هدف او پذیرایی از پدر و مادر ناتوان خود باشد، باز هم در راه خدا کار می‏کند و اگر مقصود او سر و سامان دادن به خانواده و فرزندانش باشد، او به راه خدا رفته و انگیزه مقدّسی دارد.8


در سیره پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هدف از رفتارهای اقتصادی جلب رضایت خداوند است. و رضایت پروردگار، انگیزه مقدّس و هدف والایی است که یک انسان مسلمان را در سخت‏ترین شرایط به فعالیت‏های اقتصادی وادار می‏کند. و او حاصل زحمات خود را در راه رضای الهی خرج می‏کند .


اما از نظر متفکّران مادّی و اقتصاددانان غربی، هدف نهایی از کار، دست یابی به لذت‏های فردی است. و در آن صورت، انگیزه کار، دست یابی به حداکثر سود و درآمد است و تمام صفات اخلاقی و انسانی تحت الشعاع سود جویی‏های مادی قرار گرفته و به تدریج انسان از ماهیت خود خارج شده و در عرصه‏های زندگی فقط به سودهای سرشار مادی می‏اندیشد؛ گرچه در این راه، حقوق دیگران تضییع شده واخلاق و انسانیت از میان برود .



روش‏های ترویج اشتغال



حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برای ایجاد انگیزه تولید و کسب درآمد در وجود مسلمانان، از روش‏های مختلفی بهره می‏گرفت که به برخی از آنان اشاره می‏شود :



الف) زمینه سازی برای رشد استعدادها



آن حضرت با استفاده از فرصت‏های مناسب برای شکوفایی نیروهای درونی و استعدادهای نهفته افراد، زمینه سازی می‏نمود و از این طریق، در آنان انگیزه تولید و کسب درآمد را تقویت می‏کرد. روایت زیر، نشانگر این روش رسول گرامی می‏باشد :


مردی از اصحاب در تنگنای زندگی قرار گرفت. وی که دارای شغل مناسبی نبود و بسیاری اوقات از بیکاری رنج می‏برد، خانه نشین شد. روزی همسرش به وی گفت: ای کاش به محضر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏رفتی و از او درخواست کمک می‏نمودی! مرد با پیشنهاد همسرش به حضور رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رفت. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: «مَنْ سَأَلْنا اَعْطَیناهُ وَ مَنْ اسْتَغْنی اَغْناهُ اللّهُ؛ هرکس از ما کمک بخواهد، ما به او یاری می‏کنیم ولی اگر بی‏نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی‏نیاز می‏کند .»


او پیش خود فکر کرد که مقصود پیامبر، من هستم و بدون این که سخنی بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را برای همسرش بازگو کرد. زن گفت: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم هم بشر است. (و از حال تو خبر ندارد.) او را به وضع زندگی نکبت بار و پر مشقّت خود آگاه کن .


مرد ناچار برای بار دوم به حضور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رفت اما قبل از این که حرفی بزند، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم همان سخن قبلی را تکرار کرده و فرمود: «مَنْ سَأَلْنا اَعْطَیناهُ وَ مَنْ اسْتَغْنی اَغْناهُ اللّهُ.» بازهم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت ولی چون خود را همچنان در چنگال فقر و بیکاری، ضعیف و ناتوان می‏دید، برای سومین بار با همان نیّت به مجلس رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رفت. باز هم لب‏های رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به حرکت در آمد و با همان آهنگ ـ که به دل، قوّت و به روح، اطمینان می‏بخشیدـ همان جمله را تکرار کرد. این بار اطمینان بیشتری در قلب خود احساس نمود؛ حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج شد، با قدم‏های مطمئن‏تری راه می‏رفت. با خود فکر می‏کرد که دیگر به دنبال کمک خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه می‏کنم و از نیرو و استعدادی که در وجودم به ودیعت نهاده شده است، بهره می‏گیرم و از او می‏خواهم که مرا در کارهایم موفق گردانیده و از دیگران بی‏نیاز سازد. با این نیّت، تیشه‏ای عاریه گرفت و به جانب صحرا رفت. آن روز مقداری هیزم جمع کرد و فروخت و لذت حاصل دست رنج خویش را چشید . روزهای دیگر به این کار ادامه داد تا به تدریج توانست از حاصل درآمد خویش، ابزار کار را فراهم نماید. بازهم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و شتر و غلامانی شد. وی در اثر تلاش و کوشش شبانه‏روزی، یکی از افراد ثروتمند گردید . روزی به محضر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آمده و وضعیت خود را به آن حضرت گزارش داد که چگونه در آن روزِ فلاکت بار به محضر حضرت آمده و چگونه سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم وی را به تحرک و کار واداشت. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: من که به تو گفتم؛ هرکس از ما کمکی بخواهد، ما به او کمک می‏کنیم ولی اگر بی‏نیازی بورزد، خدایش او را کمک خواهد نمود.9



ب) روش‏های رفتاری



گرچه رهنمودهای گفتاری، در تربیت افراد تأثیر دارد اما اقدامات عملی، به مراتب بیشتر از شیوه‏های گفتاری مؤثر است. برای همین پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نه تنها با راهنمایی‏ها و زمینه سازی‏های خود موجب هدایت افراد به سوی میدان‏های کاری شد بلکه خود عملاً وارد صحنه شده و همدوش با دیگران کار می‏کرد .


رفتار رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را می‏توان تبلور اصول و ارزش‏های اسلامی قلمداد نمود. آن حضرت همچنان که در صحنه‏ی سیاست، حکومت، اخلاق، معارف، علوم و حکمت، خطابه و سایر صفات والای انسانی اسوه تمام عیار مسلمانان به شمار می‏آید، رفتار اقتصادی آن حضرت نیز می‏تواند شیوه‏ای موفق و کارآمد برای چگونه زیستن باشد .


نمونه هایی از سیره عملی حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم :



خانه سازی



امام صادق علیه‏السلام به فردی که در اثر جهل و غرور، تن به کار نمی‏داد و خود را نیازمند دیگران نموده بود، فرمود: برو کار کن! و در بالای سرت بار حمل کن. (و هرچه می‏توانی تلاش کن.) و از مردم بی‏نیاز باش .


سپس به وی فرمود: همانا رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم سنگ‏ها را به دوش خود حمل می‏کرد و دیوار خانه‏اش را می‏ساخت.10



باغداری



علی علیه‏السلام روزی به سلمان فرمود: ای [ابا [عبداللّه! باغی را که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با دستان خویش آن را ساخته و درخت‏هایش را کاشته است، برای فروش به‏مشتریان عرضه کن. سلمان باغ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را به معرض فروش گذاشت و به دوازده هزار درهم فروخت.11



دامداری



روزی حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: ما بَعَثَ اللّهُ نَبیّاً اِلاّ راعی غَنَمٍ؛ تمام پیامبران الهی پیش از آن که به مقام نبوت برسند، مدتی چوپانی کرده‏اند. قالُوا: وَ اَنتَ یا رَسُولَ اللّه؟؛ از پیامبر سؤال شد: آیا شما نیز چوپانی کرده‏اید؟ قال : وَ اَنَا رَعَیْتُها لاَِهْلِ مَکّه بِالْقَرارِیط؛ فرمود: بله، من مدتی گوسفندان اهل مکه را در سرزمین «قراریط» به چراگاه برده‏ام.»12



بازرگانی



پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قبل از ازدواج، با خدیجه یک قرارداد تجارتی بسته بود. طبق آن قرار دادِ مضاربه‏ای، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم متعهد شده بود که با سرمایه خدیجه به یک سفر تجارتی برود و در مقابل، آن حضرت در منافع کالاهای بازرگانی خدیجه شریک باشد. بعد از توافق طرفین، خدیجه شتری راهوار و مقداری کالاهای ارزشمند در اختیار حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نهاد و به دو غلام خود سفارش کرد که در این سفر تجارتی به همراه آن حضرت باشند و دستوراتش را اطاعت نمایند. این سفر تجارتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به شام، تا حدودی وضعیت اقتصادی و مالی آن جناب را سر و سامان داد. بعد از پایان سفر، کاردانی و شایستگی این جوان قرشی مورد تقدیر و ستایش خدیجه ـ ثروتمندترین و سرشناس‏ترین زن مکه ـ قرار گرفت و بدین منظور، مبلغی را علاوه بر قرار داد، به او پرداخت. اما نبیّ اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فقط مبلغ معیّن در قرارداد را دریافت کرده و از اخذ وجوه اضافی خودداری نمود. سپس وجوه حاصله از تجارت شام را به خانه ابوطالب علیه‏السلام برد و همه را در اختیار عموی گرامی‏اش گذاشت تا این که مقداری وضع زندگی حضرت ابوطالب علیه‏السلام سر و سامان یابد.13


امام صادق علیه‏السلام در مورد کارهای تجارتی پیامبر علیه‏السلام سخنان ارزنده‏ای دارد. اسباط بن سالم می‏گوید :


روزی به حضور امام صادق علیه‏السلام شرفیاب شدم، آن حضرت پرسید: عمربن مسلم چه می‏کند؟ گفتم: حالش خوب است اما دیگر تجارت، نمی‏کند. امام صادق علیه‏السلام فرمود: ترک تجارت، کار شیطانی است. ـ این جمله را سه بار تکرار کردـ آنگاه امام ادامه داد: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با کاروانی که از شام می‏آمد معامله می‏کرد و با بخشی از درآمد آن معامله قرض‏های خود را ادا نموده و بخشی دیگر را در میان نیازمندان فامیل تقسیم می‏نمود . خداوند در مورد تاجران خداجو و باتقوا می‏فرماید : «رِجاٌ لٌ لا تُلْهیهم تِجارَه وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِاللّه»؛14 مردانی که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خدا غافل نمی‏کند.»(15 )



همکاری در فعالیت‏های اجتماعی



1. ساختن مسجد



هنگامی که مسجد قبا ـ اولین مسجد در تاریخ اسلام ـ ساخته می‏شد، حضرت خاتم الانبیاء صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم همدوش سایر مسلمانان کار می‏کرد. آن حضرت سنگ‏های کوچک و بزرگ را برمی‏داشت و آن‏ها را بغل می‏نمود و حمل می‏کرد. به طوری که سفیدی گرد و خاک سنگ‏ها کاملاً در بدن آن حضرت نمایان بوده و حکایت از سخت کوشی آن حضرت داشت . گاهی مردی از اصحاب به نزدش می‏آمد و التماس می‏کرد که: یا رسول اللّه! پدر و مادرم فدای تو باد! اجازه بده سنگ و خاک را من ببرم و به جای شما کار کنم. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرمود: نه، تو هم سنگ دیگری بردار. بالاخره آن حضرت در اثر کوشش‏های شبانه روزی، ساختمان مسجد قبا را به پایان برد.16


همچنین در تأسیس ساختمان مسجد النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آن حضرت علاوه بر راهنمایی مسلمانان در طرح ریزی بنای مسجد، خود نیز در کنار آنان کار می‏کرد و آن چنان از جان و دل کارهای ساختمانی را انجام می‏داد که مسلمانان تحت تأثیر قرار می‏گرفتند. اسید بن حضیر یکی از آنان بود که جلو آمده و گفت: یا رسول اللّه! اجازه بفرمایید تا من به جای شما سنگ‏های سنگین را حمل کنم. فرمود: نه، تو یکی دیگر ببر .


یکی از مسلمانان نیز این شعر را قرائت می‏کرد :




لَئِنْ قَعَدْنا والنَّبیُّ یَعْمَلُ



فَذاکَ مِنّا الْعَمَلُ الْمُضَلَّلُ17



اگر ما بنشینیم در حالی که پیامبر کار می‏کند، رفتار بسیار زشت و ناپسند انجام داده‏ایم !



2 . راهسازی



امام صادق علیه‏السلام به نقل از پدر بزرگوارش حضرت باقر علیه‏السلام فرمود : پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم یکی از راه‏های عمومی را ـ که آب خراب کرده بودـ با چیدن سنگ تعمیر نمود. به خدا سوگند! انسان‏ها و چهار پایان تا این لحظه از آن استفاده می‏کنند.18



3 . انجام کارهای منزل



رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علاوه بر اداره حکومت اسلامی و حلّ و فصل مشکلات مسلمانان، به کارهای منزل نیز رسیدگی می‏کرد .


امام صادق علیه‏السلام فرمود: «کانَ رَسُولُ اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم یَحْلِبُ عَنْزَ اَهْلِهِ19؛ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم پیوسته بز خانواده‏اش می‏دوشید .»



ج) ره توشه‏های پیشه وران



حضرت خاتم الانبیاء صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با این که مسلمانان را به اشتغال در کارهای تولیدی، خدماتی، کشاورزی و سایر مشاغل توصیه می‏کرد ولی به لحاظ موقعیّت جغرافیایی و با توجه به آب و هوای مناطق مختلف، به برخی از شغل‏ها اهمیّت خاصّی قائل بود. در این‏جا به نقل چند مورد از گفتارهای آن حضرت می‏پردازیم :


1. «تِسْعَه اَعْشار الرّزقِ فی‏التّجارَه وَالْجزْءُ الْباقی فی السّابیاء ـ یعنی الغنم ـ ؛20 109 در آمد در داد و ستد و باقی مانده آن در دامپروری (و کارهای تولیدی) است .»


2. « مَنْ غَرَسَ شَجَرَه فَاَیْنَعَتْ، غَرَسَ اللّهُ بِها شَجَراً فِی الْجَنَّه؛21 هر مسلمانی که نهال درختی بنشاند و آن درخت (بر اثر کوشش‏های باغبان) به ثمر بنشیند، خداوند متعال در مقابل آن درخت، درختی در بهشت قرار می‏دهد .»


3. در سیره اقتصادی پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم باغداری، زراعت و کشاورزی آن چنان از اهمیت برخوردار است که آن حضرت در مورد تضییع حقوق آنان، به دولت مردان اسلامی هشدار داده و ضمن دستورالعملی، دهقانان را به زمامداران اسلامی کاملاً سفارش نموده و به علی علیه‏السلام فرمود :


یا علی! مبادا در حکومتِ تو به دهقانان و کشاورزان ستم شود.22



پی‏نوشت‏ها



1. نجم / 39 .


2. فقه الرضا، ص 208 .


3. اسدالغابه، ابن اثیر،ج 2، ص 169؛ الاصابه، ابن حجر، ج 3، ص 72 و النهایه، ج 4، ص 202 .


4. بحارالانوار، ج 100، ص 10 و مستدرک الوسائل، ج 13، ص 11 .


5. تحف العقول، ص 37 و الکافی، ج 4، ص 12، (باب کفایه العیال و التوسع علیهم ).


6. بحارالانوار، ج 100، ص 209 .


7. همان .


8. المحجّه البیضاء، ج 3، ص 140 .


9. اصول کافی، باب القناعه، حدیث 7 و داستان راستان، ص 28 و 29 .


10. وسایل الشیعه، ج 17، ص 38 .


11. حلیه‏الابرار، ج 1، ص 331 .


12. میزان الاعتدال، ج 3، ص 293 .


13. بحارالانوار، ج 16، ص 22 به بعد .


14. نور / 37 .


15. وسائل الشیعه، ج 17، ص 14 و 15 .


16. معجم الکبیر، طبرانی، ج 24، ص 318 .


17. مناقب آل ابی‏طالب، ج 1، ص 161 و فتح الباری، ج 7، ص 193 .


18. حلیه‏الابرار، ج 1، ص 329 .


19. الکافی، 5 ، ص 86 .


20. وسائل الشیعه، ج 17، ص 11 .


21. کنزالعمال، ج 3، ص 896، حدیث 9079 .


22. تهذیب الاحکام، ج 7، ص 154 .


 


عبد الکریم پاک نیا


برگرفته از : www.hawzah.net



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:45 PM | نویسنده : قاسمعلی
چکیده
بازاریابی تجاری همواره با انتقادهایی روبه رو بوده است. دلیل بیشتر این انتقادها، ورود مسائل غیراخلاقی و غیرعرفی به حوزه فعالیتهای بازاریابی است .
در این مقاله انتقادهایی که نسبت به بازاریابی صورت می گیرد، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و خواهیم گفت اصولی که در تعلیمات اسلامی ذکر شده اند، چگونه می توانند در بازاریابی اجتماعی و اخلاقی مدیران ایفای نقش کنند، به ویژه مدیران بازاریابی که از حساسیتهای اخلاقی و معنوی بالایی درحرفه خود برخوردارند .
مقدمه

همان‌گونه که می دانیم، بازاریابی به تعبیری همان بازاریابی عقیده است: خواه منظور ما ازبازاریابی، ایده کلی فروش یک دارو (یا هر کالای مفید دیگر) باشد یا رفع یک نیاز از انسانها و یا کمک وخدمت به مردم. امااز بازاریابان انتقادهای زیادی به عمل می آید. مصرف کنندگان، بازاریابی را عامل ضرر و زیان در بسیاری از موارد عنوان می کنند .
اگر فرهنگ کسب و کار کنونی را با فرهنگ کسب و کار اجداد و پدرانمان مقایسه کنیم، در می یابیم که در گذشته، کسب و کارعملی عبادی بوده است ولی در حال حاضر بی توجهی به مبانی احترام به مشتری،اخلاقیات و عدم رعایت اصول و مبانی اسلامی در بازار حکمفرما شده است.‌‌‌‍[1]بسیاری از مردم چنین می پندارند که اسلام و دینداری با کسب و کار و تجارت در تضاد است، در حالی که در بسیاری از احادیث و کتابهای اسلامی این ایده به طور کلی رد شده است :
_ هـر فـرد معتقد به مبانی دینی که برای تامین حوایج خود و بـرآوردن نـیازمندیهای خانواده یا جامعه‌اش، جد و جهد می‌کند، نـوعـی عـبادت در آستان پروردگار بی‌نیاز به جای می آورد. [2 ]
_ عبادت هفتاد جزء است که افضل اجزای آن طلب روزی حلال است. نبی اکرم(‌ص )
_ هرکس که به دنبال روزی حلال باشد تا به خود و خانواده اش کمک کند مانند مجاهد در راه خدا خواهد بود. امام موسی بن جعفر (ع )
_ امیرالمؤمنین برای طلب روزی از خانه بیرون می رفت و دوست داشت خداوند اورا در حالی که برای طلب روزی حلال،نفسش را به زحمت انداخته است ببیند . امام باقر(ع). و حتی ارزش بالایی برای بازرگانان و تجار مطرح شده است به گونه ای که حضرت علی (ع) در نامه 53 خود در نهج البلاغه چنین می فرمایند : «سپاهیان بر جای نماند جز با سومین دسته از مردمان که قاضیانند و عاملان و نویسندگان دیوان،که کار عقدها را استوار می کنند و آنچه سود مسلمانان است فراهم می آورند و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتمادند و کار این جمله استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران که فراهم می شوند و با سودی که به‌دست می آورند، بازارها را برپای می دارند و کار مردم را کفایت می کنند در آنچه دیگران مانند آن نتوانند ».
بازاریابی، مفهومی مبتنی بر خدمت وکسب فایده متقابل است. در واقع بازاریابی به معنای تأمین نیازهای انسانهاست و یکی از ارزشهای قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صد در صد تأیید می کند و به واقع ارزشی انسانی است، خدمتگذار خلق خدا بودن.[3 ]
_ دو خصلت است که نیک تراز آن نیست :ایمان به خدا و سودمندی برای بندگان خدا.[4 ]
_ امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: «ای کمیل، مردم بر سه دسته‌اند:اول،علمای ربانی، دوم،دانشجویانی که در راه نجات هستند، سوم،فرومایگان پست و بی اراده‌ای که خیری در آنها نیست.[5 ]
اسلام، ساخت نظام اقتصادی خود را بر پایه خداشناسی و معارف اقتصادی و ایدئولوژیکی و موازین اقتصادی استوار داشته است. به گونه‌ای که می فرماید : «پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت،آنها را از یاد خداوند غافل نگرداند».[6 ]
انتقادهای بازاریابی و تعلیمات اسلامی
موارد عمده ای را که تصمیم گیران بازاریابی ممکن است با تصمیم نا درست خود سبب ضرر و زیان مصرف کنندگان منفرد،جامعه و سایر موسسات اقتصادی شوند مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.[7] این عوامل عبارتند از :
1. کالا
2. بسته بندی
3. قیمت
4. کانال توزیع
5. تبلیغات
6. فروشندگی
7. رقبا
حال، احادیث و روایات مختلف فلسفی، دینی،عرفانی را که برطرف کننده انتقادهای موجود است را ذکر خواهیم کرد. در واقع نشان می دهیم که در تعالیم اسلامی نیز،این انتقادهای مورد توجه بوده است و راه حلهای لازم به پیروان آن ارائه شده است .
_ کالا
در حدیث آمده است:«خداوند سازنده ماهر را دوست دارد».[8 ]
همچنین در حدیثی دیگر آمده است: «خداوند انسان حرفه ای و امین را دوست دارد».[9] در این حدیث دو عامل حرفه‌ای بودن و امین بودن موردنظر بوده است. عامل اول: یعنی کسی که نیاز و دردی از جامعه دوا کند واثر مهارت و فناوری او دیده شود.عامل دوم: امین بودن است، یعنی بها دادن به کیفیت کارها و درست و کامل بودن کار است .
_ بسته بندی
درحدیث آمده است:«کالای خود را به منظور جلب توجه و رغبت بیش از اندازه مشتری،زینت نکنید».[10 ]
_ قیمت
درحدیث آمده است:«به سود کم قناعت کنید و در تحصیل سود به اندازه خود اکتفا کنید و این مقدار را نیز میان همه مشتریان تقسیم کنید، یعنی از همه مشتریان روزانه خود به اندازه مخارج روز خویش، به نسبت سود بگیرید» .[10 ]
_ کانال توزیع
انحصار ناشی از تبانی، به این معنی که تولید کنندگان با هم تبانی کنند که کالای مورد نظری را تولید نکنند، یا فروشندگان تبانی کنند که به قیمت بیشتری بفروشند، از نظر اسلام مذموم است .
در یکی از روایات نقل می شود که امام صادق (ع) خدمتکاری را که مصادف نام داشت طلبید و هزار دینار به او پرداخت تا برای تجارت عازم مصر شود.خدمتکار پول گرفته شده را به کالا تبدیل کرد و به همراه تجار دیگر به مصر رفت . هنگامی که نزدیک مصر شدند تجاری را دیدند که از مصر خارج شدند و در گفت‌وگو با آنان وضعیت کالای خود را از آنها پرسیدند. آنها گفتندکه از این کالا در مصر چیزی نیست.تجار می دانستند که این وسیله مورد نیاز عموم است و با هم پیمان بستند که کمتر از سود هر دینار به یک دینار نفروشند.پس از پایان یافتن کالاها به مدینه باز گشتند و مصادف با دو کیسه هزار دیناری نزد امام رفت و عرض کرد: «یکی سرمایه و دیگری سود». حضرت درباره زیادی سود پرسیدند و او موضوع را به آگاهی حضرت رساند.حضرت فرمود: «آیا بر ضد مردمی مسلمان پیمان می بندید که جز به سود دینار، دینار نفروشید؟» سپس کیسه مربوط به سرمایه را برداشت و فرمود با کیسه دیگر کاری نداریم و بعد فرمود : «ای مصادف،ضربات شمشیرها از به دست آوردن روزی حلال [11] آسانتر است».
تبلیغات
بهره گیری از هرگونه تبلیغات مضر و زیان بخش، چه زیان جسمی داشته باشد و یا اخلاقی،و هرگونه وسایلی که ویژه این کار است ممنوع است .[12 ]
_ فروشندگی
درحدیث آمده است: «در موقع معامله، سوگند ، هر چند هم راست باشد نخورید».[10 ]
از امام جعفر(ع) نقل شده است: علی(ع)هنگامی که در کوفه بود همه روزه صبح اول وقت،بیرون می رفت و در بازارهای کوفه گردش می‌کرد و تازیانه ای بر دوش داشت که دارای دو طرف و نام آن(سبیته)بود.او به هر بازاری که می‌رسید می ایستاد و ندا در می داد که ای تجار و بازرگانان..._ از خدا بترسید.مردم که صدای حضرت را می شنیدند،هر کار که به دست داشتند کنار می گذاشتندوبا دل و جان به اوامرش گوش می دادند. می فرمود: «پیش ازهرکاراز خداوند طلب خوبی کنید و به ارفاق، برکت ازخدابگیرید و با مشتریان مهربانی کنید و خود را به زیور بردباری بیارایید و قسم نخورید و از دروغ بپرهیزید و ستمکار نباشید و با مظلومان با انصاف رفتار کنید و نزدیک ربا نروید و کم فروشی نکنید و مردم را گول نزنید و به این وسیله دنیا را تباه نسازید»، آنگاه در همه بازار می‌گشت و سپس برای انجام سایر وظایف خود درباره مردم آماده می شد.[13 ]
_ رقبا :
درحدیث آمده است: «در بین معامله برادر دینی خود داخل نشوید. یعنی هنگامی که می بینید متاعی را یکی از برادران دینی میل دارد بخرد شما در این معامله دخالت نکنید تاآن معامله دیگری را برادر دینی انجام دهد» .[10 ]
همچنین، در بازاریابی اصولی وجود دارد که ازنظریه ها و رویه های بازاریابی مدرن حاصل شده است [7 ]:
_ اصل آزادی مصرف کننده و تولید کننده
_ اصل محدود کردن ضرر و زیان بالقوه
_ اصل تأمین نیازهای اساسی
_ اصل کارایی اقتصادی
_ اصل نوآوری
_ اصل آموزش و ارایه اطّلاعات به مصرف کننده
این اصول به نوعی، راهنمای سیاستهای بازاریابی اخلاقی در سازمانها هستند . دراین بخش نیز،اصولی را که تعلیمات اسلامی در این زمینه بیان می دارد عنوان می کنیم :
_ اصل آزادی مصرف کننده و تولید کننده :
مکتب اسلام هرچند آزادی را، مانند دنیای سوسیالیستی از افراد سلب نمی کند ولی مانند جهان سرمایه داری نیز به افراد آزادی اقتصادی نامحدود نمی دهد، بلکه این مکتب الهی اشخاص را در صحنه اقتصاد زندگی با توجه به مبانی سیاسی ،اجتماعی ، اخلاقی و فرهنگی ویژه‌ای که دارد در کادر ارزشها و معیارهای معنوی خاصی محدود می کند.[10 ]
در اقتصاد اسلامی اصلی وجود دارد به نام: اصل حاکمیت اراده. به این معنی که انسان حق دارد بر طبق اراده و تمایل خودش به هر شکل که خواست با دیگری قراردادی منعقد کند،خواه این قرارداد رایج و معمول باشد و یا خود او ابتکار کرده باشد. خواه در زمان شارع و قانونگذار اسلام متعارف بوده یا نباشد.بنابراین اگر طرفین معامله ای را اختراع کردند که به صورت هیچ یک از معاملات معمول و متداول نبود،این قرارداد درست است، با این شرط که بر عنوانهای باطل و حرام، مثل: ربا،مجهول،جزاف و کالی بکالی و نظایر آنها تطبیق نکند.[14 ]
_ اصل محدود کردن ضرر و زیان بالقوه
دراقتصاد اسلامی اصلی وجود دارد به نام:اقاله نادم.این اصطلاح بدین معنی است که اگرمعامله ای واقع شدوخریدار یا فروشنده متوجّه شود که این معامله به نفع او نبوده است و پیشنهاد فسخ معامله را کند،طرف مقابل این پیشنهاد را بپذیرد و در زمینه به هم زدن معامله موافقت خود را اعلام کرده، در این مورد اقدام کند.[10 ]
_ اصل تأمین نیازهای اساسی
مردی به حضرت صادق (ع)عرض کرد : «ما درراه کسب مال وثروت تلاش می کنیم ودوست داریم که امکانات مالی فراوانی داشته باشیم». حضرت پیش ازهر چیز مسئله هدف رامورد توجه قرار داد و پرسید: «هدف شما در کسب وکار وتلاشتان چیست ؟
گفت: «می خواهیم خود و خانواده خود را اداره کنیم و برای خویشاوندان خویش نیز درصورتی که در مضیقه اقتصادی باشند رفاه و وسعت به وجود آوریم و در راه خداوند،درراه تامین مصالح عمومی از اموال و ثروت خود خرج کنیم و برای انسجام مراسم حج و شرکت در این اجتماع با شکوه عبادی و سیاسی اقدام کنیم ». آن حضرت کسب مال و ثروت در راه چنین هدفهایی را مورد تعریف و تمجید قرار دادند.[15 ]
_ اصل کارایی اقتصادی
حضرت امیرالمومنین(ع) می فرمایند سه چیزنشانه ایمان است :
1. شناخت کامل فرهنگ و قوانین اسلام؛
2. صبر وشکیبائی در مقابل حوادث و مشکلات زندگی؛
3. بکار بستن تقدیر و اندازه گیری درست در امور اقتصادی.[16 ]
_ اصل نوآوری
حدیثی داریم درباب نوآوری و خلاقیت و تلاش:هرکس دو روزش یکسان باشد،فریب خورده است.[17 ]
_ اصل آموزش و ارایه اطلاعات به مصرف‌کننده
درحدیث آمده است:عیبی را که در کالای مورد فروش وجود دارد،فروشنده ذکر کند و پنهان نکند(البته در صورتیکه نقص و عیب خیلی مهم نباشد وگرنه پنهان کردن نقص و عیب،غل و غش است و حرام می باشد).[10 ]
نتیجه گیری
مطالعه قوانین مالی و تجاری و اقتصادی اسلام بخوبی روشن می سازد که:اسلام هدف اصلی خود را تنها بالا بردن سطح زندگی مالی مردم و بهبود وضع خوراک،لباس،مسکن و سایرموجبات آسایش قرار نداده است بلکه به همراه این منظور و بالاتر از آن، تکامل روحی و فضایل اخلاقی موردنظر بوده است و تمام نکاتی را که در بازاریابی اجتماعی مطرح می شود، در تعالیم اسلامی نسبت به آنها توصیه شده است .
در مجموع این نتیجه حاصل می شود که بازاریابی درست و اصولی دارای هیچ گونه انحرافی نیست و انتقادهایی که نسبت به آن به عمل می آید، در واقع در مورد بازاریابی غیر اصولی است .
منابع
فصلنامه توسعه مهندسی بازار، سال اول، شماره اول
1. المسند،ج3،صص48-49
2. مطهری، مرتضی: انسان کامل، چاپ سی و هفتم، اردیبهشت 1385 .
3. نهج الفصاحه،حدیث 1446
4. نهج البلاغه، حکمت شماره 147
5. آیه 37 از سوره نور
6. کاتلر، فلیپ، ترجمه: فروزنده، بهمن: اصول بازاریابی ، چاپ پنجم .
7. حریری، محمدیوسف: اقتصاد اسلامی، انتشارات امیری، سال 1362،ص98 .
8. وسایل، ج12، ابواب مقدّمات تجارت .
9. آیت الله نوری، حسین: اقتصاد اسلامی، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
01. وسایل الشیعه ج12،ص311،ابواب آداب التجاره، باب 26، حدیث 1 .
11. مکتب اسلام، شماره 238 ،ص 11
21. وسائل الشیعه، ج12 ،کتاب التجاره، باب جملهممایستحب للتاجرمن الاداب، ص283 ، حدیث1 .
31. صدر، سیدموسی: اقتصاد در مکتب اسلام، انتشارات جهان آرا، ص90 .
41. وسایل، ج12،ص19 .
51. بحارالانوارج، 71، ص344 .
61. میزان الحکمه،ج7،واژه فرصت،عمر،شباب
71. مطفّفین-1
81. آیه 67 از سوره الرحمن
91. آیه 18 از سوره الحج

_ محمود جعفری: کارشناس ارشد ABM گرایش بازاریابی
برگرفته از : www.imi.ir

 




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:43 PM | نویسنده : قاسمعلی
کسانی که می خواهند روی اصول مادی خودکشی را توجیه کنند، آنها هم بر اساس همین مسؤولیت این حرف را می زنند. دو سال پیش بود که یک نفر که نمی خواهم نامش را ببرم که با اینکه مرد دانشمندی است ولی چرت و پرت هم احیانا زیاد می گوید در دفاع از خودکشی یک آدم پلیدی که در حدود سی سال پیش خودکشی کرده است، گفته بود که یک انسان مسؤول وقتی که احساس می کند مسؤولیتش را انجام داده و دیگر کاری ندارد، باید هم خودکشی کند، عمر را برای مسؤولیت می خواهد ولی وقتی می بیند که دیگر چیزی در چنته ندارد باید هم خودکشی کند. اینجاست که حدیثی هست (من در کتاب سیری در نهج البلاغه آن را طرح کرده ام) که جز معماهای احادیث است و در همین زمینه مورد بحث ماست . این حدیث در تعابیر مختلفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از امام علی علیه السلام و از امام حسن علیه السلام و از بعضی ائمه دیگر وارد شده است. عبارتی که می خوانم تعبیری است که از حضرن امام مجتبی علیه السلام رسیده است .
در همان حالی که ایشان مسموم بودند مردی به نام " جناده " خدمت ایشان رسید. راوی می گوید ایشان در بستر افتاده بودند در حالی که خون قی می کردند. احساس کردم که دیگر لحظات آخر است. عرض کردم نصایحی به من بفرمایید. جملاتی فرمودند که یک جمله اش این است : «و اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا واعمل لاخرتک کانک تموت غدا؛ برای دنیایت آنچنان عمل کن که گویی همیشه در این دنیا هستی، یعنی آنچنان فکر کن که نمی میری، جاوید زندگی می کنی، و برای آخرتت چنان عمل کن که گویی اصلا عمری برای تو باقی نمانده و همین فردا می خواهی بمیری » (بحارالانوار، ج44/ص138 ).

بعضی در معنای این حدیث درمانده اند . گفته اند این دستور به اهمال کاری در امر دنیا و جدی چسبیدن به کار آخرت است. بعد دیدند که اهمال کاری در امر دنیا با تعلیمات دیگر اسلام جور درنمی آید و لذا گفتند مقصود این است که در کار دنیا مثل آدمهایی باش که فکر می کنند همیشه هستند و می گویند ''حال که ما همیشه هستیم، به اندازه کافی وقت داریم پس کارهایمان را بعد انجام می دهیم''، ولی برای آخرتت جدی باش. بعضی برعکس، گفته اند که مقصود این است که کار دنیاست که خودت باید انجام بدهی، آخرت را خدا کریم است! کار دنیا که می رسد جدی بچسب، ما در این دنیا هنوز خیلی باید باشیم، حالا که هستیم خانه باید داشته باشیم ، زندگی باید داشته باشیم، فردا که نمی میریم، مدتی باید زندگی کنیم، بالاخره آدم زنده وسایل می خواهد، آخرت هم مال خداست، خدا کریم است .

برخلاف این دو نظر این حدیث از آن احادیث معجزه آساست که دستور به جدی بودن در هر دو مورد است. حضرت می خواهد بفرماید تو آن کسی هستی که در خانه ای زندگی می کنی و بعد هم از آن خانه می خواهی منتقل به خانه دیگری بشوی و در آنجا زندگی کنی، ولی نمی دانی از این خانه که در آن زندگی می کنی فردا منتقل می شوی یا پنج سال دیگر یا ده سال دیگر. اگر بدانی فردا از اینجا منتقل می شوی که دیگر برای اینجا کاری نمی کنی، تمام کارهایت را برای آنجا متمرکز می کنی. اگر مثلا گوشه ای از این خانه یک ذره گچ بخواهد، می گویی ما که فردا می خواهیم برویم، دیگر چرا بیاییم اینجا را گچ کنیم ؟ بیاییم برای آنجا که فردا می خواهیم برویم کاری انجام دهیم. اما اگر بدانی که تا پنج سال دیگر در اینجا باید زندگی کنی و بعد از پنج سال به آنجا می روی، می گویی حالا کارهای اینجا را انجام دهیم، هر وقت خواستیم آنجا برویم کارهایش را هم انجام می دهیم .
این حدیث می گوید هیچکدام از این دو را نکن . وقتی برای اینجا فکر می کنی ، فکر کن که از کجا معلوم است که ما فردا بمیریم، شاید زنده باشیم. مثلا می خواهی برنامه ای بریزی برای اینکه مدرسه ای تاسیس کنی، باغی درست کنی و ده سال هم باید برای آن کار کنی. اگر بگویی من که شاید فردا بمیرم پس این کار را برای چه کسی انجام دهم، درست نیست، بلکه فکر کن که انشاءالله زنده هستی یا می خواهی درسی را شروع کنی و شش سال وقت می خواهد. اینجا فکر کن انشاءالله زنده هستی، چرا فکر کنی که فردا می میری ، فکر کن که زنده هستی. اما اگر گناهی مرتکب شده ای و می خواهی توبه کنی ، حق مردم را می خواهی بدهی، نمازهایت را می خواهی قضا کنی، خودت را می خواهی اصلاح کنی، نگو انشاءالله من ده سال دیگر زنده هستم، بگو شاید فردا بمیرم. پس برای بعضی کارها انسان باید بگوید که انشاءالله زنده هستم و برای بعضی کارها باید بگوید شاید بمیرم .
اولیاءالله همیشه این طور فکر می کنند و از یک نظر جمع میان ضدین می کنند که جمع میان ضدین به معنی واقعی نیست. از یک نظر فکر می کنند که همیشه زنده هستند و از یک نظر فکر می کنند که شاید فردا بمیرند .

برگرفته از : www.tahoorkotob.com
 


نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 11:40 PM | نویسنده : قاسمعلی
مقدمه:

«پدیده‌ خلاقیت و نوآوری مثل بسیاری از خصیصه‌های انسانی در آحاد نوع بشر یافت می‌شود و این انگیزشها و شرایط محیطی و فردی و آموزشی است که عامل خلاقیت را آشکار می‌کند خلاقیت به عنوان یک حالت روانی و ذهنی که در قلمرو علم روانشناسی است ظهور می‌کند و از آنجایی که عمده کار و فعالیت انسان در سازمانها انجام می‌شود عامل ایجاد و پرورش خلاقیت در محدوده علم و هنر مدیریت قرار می‌گیرد و مدیران می‌توانند ظهور خلاقیت را در سازمانها با ایجاد زمینه‌های مناسب تسریع و یا با ایجاد فضای نامناسب آنرا عقیم کنند.» (الوانی، ص 14) جالب اینجاست که در تعقیب خاستگاه خلاقیتها در علوم و دانشهای مختلف بیک طبقه بندی نسبتاً مشابهی می‌رسیم که هر طبقه دارای ریشه و فلسفه مشترکی می‌باشند مثلاً در فیزیک دو جبهه روبروی هم صف بندی کردند مثل تئوری نسبیت در مقابل تئوری مکانیک کوانتوم که اولی بر علیت و دومی بر احتمال تکیه دارد، این نوع صف بندی در مدیریت بصورت عقلائیون و خود یابان ظاهر شده و در حکمت و عرفان و معرفت شناسی این تقسیم بندی بصورت عقل و شهود و یا مشاع و اشراق دیده می‌شود، از آنجائیکه پدیده خلاقیت جزو عملکرد نیمکره سمت راست مغز می‌باشد لذا در تعقیب خاستگاه خلاقیت در دانشهای فوق با مشاهده تقسیم بندی‌های انجام شده راه هموارتر و در شناخت ظهور و رشد این پدیده اعجاز انگیز انسانی موفق‌تر خواهیم بود.»‌ (آقایی فیشانی، ص 15)
مدیران در مرحله نخست بایستی عواملی از قبیل آرامش، رضایت و استقلال را در کار برای افراد فراهم آورده تا زمینه برای تحرک و تغییر پایدار مساعد گردد و شیوه رهبری مدیران آنچنان باشد تا تغییراتی که بصورت جهشی هستند تقویت گردند. آنها مسلماً در برداشتها و ادراکات پرسنل نقش مهمی را می‌توانند بازی کنند. عواملی از قبیل برنامه‌ریزی استراتژیک، فرهنگ سازمانی و همچنین نقش مشاوره‌های مدیریت می‌تواند در شکل دهی این برداشتها موثر باشند ، مقاله حاص در خصوص خلاقیت از دیدگاه مدیریت اسلامی مباحثی را طرح نموده که امید است راهگشای پژوهشی عمیق‌تر گردد. یک مدیر مسلمان باید نظام اعتقادی خود را بکار گیرد، اگر نظام اعتقادی خود را در اختیار نگیرد، هر قدر هم که خلاقیت داشته باشد پشتوانه لازم برای اقدام به عمل در او وجود نخواهد داشت، اگر مهماتها گاندی با تمام رشته‌های وجود خود به قدرتی که در زمینه مقاومت بدون خشونت داشت معتقد نبود، به نظر شما تا چه اندازه احتمال موفقیت او می‌رفت؟‌ این اعتقادات قوی و متناسب او بود که موجب شد به منابع درونی خود دست پیدا کند و به جایی برسد که بر افکار کسانیکه به اندازه او معتقد نبودند مسلط شود. قدرت ایمان، یعنی همین احساس اطمینان، نیرویی است که در پشت هر موفقیت بزرگ تاریخی نهفته است.
مبانی نظری مدیریت خلاق اسلامی:
مدیریت خلاق اسلامی جلوه صفات جمال و جلال خداست: در مدیریت خداوند صفاتی وجود دارد که حکایت از بدیع، خلاقیت، نوآوری، تغییر،پویایی، فطر و تنوع و ... به قرار ذیل می‌کند: 1- «بدیع السموات و الارض»- کل یوم هو فی شأن: «کلمه (بدیع) صفت مشبه از مصدر بداعت است و بداعت هر چیز، به معنای بی‌مانندی آنست، البته مانندی که ذهن بدان آشنا باشد» (علامه طباطبائی. ص 81، ج 2) قرآن در آیه 117 بقره می‌فرماید: «بدیع السموات و الارض و اذا قضی أمرا فانما یقول له کن فیکون (او کسی است که آسمان‌ها و زمین را بدون الگو آفرید و چون قضای امر براند تنها می‌گوید بباش و آن امر بدون درنگ هست می‌شود) و در آیه 101 سوره انعام می‌فرماید: «بدیع السموات و الارض أنی یکون له ولد ولم یکن له صاحبه و خلق کل شیء و هو بکل شیء علیم.» (او ایجاد کننده آسمانها و زمین است چگونه او را پسری هست با اینکه او را زنی نبوده و همه چیز را آفرید و همو به همه چیز دانا است). «در تفسیر عیاشی از سدیر روایت شده که گفت: در حضور حضرت اباجعفر (ع) بودم حمران از آن جناب از معنای «بدیع السموات و الارض» پرسید، حضرت در جوابش فرمود خداوند تمامی اشیاء را به علم خود ابتکار کرد، نه اینکه الگوی آنها را از موجوداتی مثل آنها برداشته باشد، آسمانها و زمینها آفرید در حالیکه قبلاً هیچ آسمانی و زمینی نبود» (طباطبائی (ره)، ص 158، ج14) و نیز در سوره الرحمن آیه‌29 می‌فرماید : «کل یوم فهو فی شان» (او همه روزه مشغول کاری نو است). «اگر کلمه شأن را در اینجا نکره یعنی بدون الف لام آورد برای این بود که تفرق و اختلاف را برساند در نتیجه معنای جمله چنین شود: خدایتعالی در هر روزی کاری دارد، غیر آن کاریکه در روز قبل داشت و غیر آنکاریکه روز بعدش دارد، پس هیچیک از کارهای او تکراری نیست و هیچ شأنی ازشئون او از هر جهت مانند شان دیگرش نیست هر چه می‌کند بدون الگو و قالب و نمونه می‌کند بلکه به ابداع و ایجاد می‌کند و بهمین جهت است که خود را بدیع نامیده فرموده (بدیع السموات و الارض)» (طباطبائی، ص 208، ج 307) از آنچه که گفته شد این گرایش خلاقیت و ابداع، در انسان هم وجود دارد که می‌خواهد چیزی را که نبوده است بیافریند و خلق کند. شهید مطهری در این باره می‌فرماید: «درست است که بشر برای رفع حوایج زندگی‌اش هم به کار صنعت و خلاقیت و ابداع پرداخته است ولی همانگونه که علم وسیله‌ای بوده است برای زندگی و هم به کار صنعت و خلاقیت و ابداع پرداخته است ولی همانگونه که علم هم وسیله‌ای بوده است برای زندگی و هم علم بوده است برای علم، ابداع و ابتکار نیز چنین است. شما اگر توجه کرده باشید می‌بینید اگر بچه‌ای یک چیزی را خلق بکند، ایجاد بکند. چگونه به او سرور و فرح دست می‌دهد و احساس شخصیت می‌کند، وقتی کار دستی به بچه‌ای می‌دهی و می‌گوئی این کار دستی را بسازد می‌خواهد یک چیز جدیدی بوجود آورده باشد، بطور کلی ابتکارها، اعم از طرحهای اجتماعی، مملکت داری، طرحهای شهرسازی، برنامه ریزیها، روش تدریس و معلمی، در کتابها (خیلی از کتابها صرفاً جنبه تقلیدی دارد مثل معروف که کتابهای چاپی را خطی می‌کنند باز خطی را چاپی) یک عده‌ای هستند که کتابهایشان ابتکار است، خلق است، آفرینندگی است واین تمایل در هر کسی است که می‌خواهد آفریننده باشد و از اینها بالاتر نظریه‌ها، یک کسی است که یک نظریه خلق می‌کند و بعد اثبات می‌کند و دیگران نظریه او را می‌پذیرند و از آن تبعیت می‌کنند، این خود یک خلق است مثلاً ملاصدرا که حرکت جوهری را به عنوان یک نظریه خلق کرد و بعد اثبات نمود.» (شهیدمطهری (ره) ص 55) 2- خلق- فطر (خالق، فاطر): «الله فاطر السموات و الارض» در زبان عربی کلمه فطره بر وزن فعله دلالت بر نوع می‌کند یعنی گونه مثلاً یک وقت می‌گوئیم جَلَسه یعنی نشستن، گاهی می‌گوئیم جِلسه یعنی نوع خاص و نوعی خاصی از نشستن، بنابراین لغت فطرت که در مورد انسان و رابطه‌اش با دین آمده است معنایش اینست: فطرت الله التی فطر الناس علیها یعنی آن گونه‌خاص از آفرینش که ما به انسان دادیم یعنی انسان به گونه‌ای خاص آفریده شده است... ابن اثیر در «النهایه» در توضیح حدیث: «کل مولود یولد علی الفطره» (یعنی هر مولودی متولد می‌شود بر فطرت اسلامی ولی پدران و مادران او یعنی عوامل خارجی او را منحرف و یهودی یا نصرانی یا مجوسی می‌کنند) در مورد فطرت توضیحاتی داده بدین صورت که الفطر، الابتداء و الاختراع و الفطرت منه گفته است فطر یعنی «ابتداء کردن» ابتدا و اختراع، خلقت ابتدائی که به آن «ابداع» نیز می‌گویند که در مقابل «نه تقلیدی» است. کار خدا «فطر» است اختراع است ولی کار بشر معمولاً تقلیدی است، حتی اختراع هم که می‌کند باز در اختراعش عناصر تقلیدی وجود دارد. بشر «طبیعت» را الگو قرار می‌دهد و بر اساس این طبیعت نقاشی می‌کند، صناعی می‌کند، مجسمه سازی می‌کند و احیاناً ابتکار و اختراعی هم که می‌کند مایه‌هایش از طبیعت است. یعنی از طبیعت الگو گرفته است اما خداوند طبیعت را بدون سابقه (فاطر) خلق کرده است، (شهید مطهری، ص 13-12 ، 1361) حدیث عجیبی است از ابن عباس که شهید مطهری نقل می‌کند ابن عباس پسر عموی پیامبر مردی است قریشی و دانشمند و عجمی نبوده که بگوئیم از لغات عربی ناآگاه بوده است می‌گوید من معنی کلمه فطرت را که در قرآن اولین بار آمده است آنوقت فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم و این کلمه را در موردی بکار برد و من معنی آنرا فهمیدم.
قاضی ابن عباس گفته است: «ما کنت ادری، فاطر السموات و الارض حتی التحکمه علیه اعرابیان». (لغت فاطر را که در قرآن آمده است نفهمیدم تا دو اعرابی با دیه نشین در مورد یک چاه با یکدیگر اختلاف داشتند یکی از آنها گفت انا فطرتها (مقصودش این بود که من «ابتدا» آنرا خلق کردم، من صاحب اولش هستم یعنی آن کسی که اول بار این چاه را حفر کرد و به آب رسانید من بودم (انا فطرتها) دیگری که احتمالاً بعداز چند سال آنرا لایروبی کرده بود گفت انا خلقتها یعنی (من آنرا خلق کردم) می‌گوید از اینجا فهمیدم که این لغت فطرت در قرآن چه معنی می‌دهد یعنی یک خلقت صد درصد ابتدایی و بدون سابقه. بنابراین معنی آیه 30 سوره روم که می‌فرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها (یعنی چهره خودت را بسوی دین حقیقت گرا بکن این فطرت الهی نوعی خاص از خلقت و آفرینش است (بی نظیر) که خداوند متعال همه انسانها را به آن سرشته است) . (مطهری ، صص 15-14 ، 1361) 3- حرکت، تغییر، شدن- صرورت : «والی الله المصیر» در تعالیم اسلامی «انسان» تنها یک «بودن» نیست بلکه «شدن» هم هست چنانکه در سوره فاطر آیه 18 آمده است: «و الی الله المصیر» یعنی «صیروت: شدن، دیگر شدن، و این یعنی بر خلاف نظر فیلسوفها و منطقی‌ها، انسان یک ذات ثابت نیست، تعریف منطقی او بی منطق است او یک «بودن» نیست یک «شدن» است یعنی حرکت و تغییر همیشگی، که همواره در «آفریده شدن» است و آفریننده خود اوست!» (شریعتی، ص 34، 1378) «جهان» نیز از نظر اسلام از سوی خدا خلق شده و بسوی او باز می‌گردد چنانکه شهید مطهری می‌فرماید: «چون ذات واجب الوجود یگانه است پس جهان از نظر مبدئیت، منشائیت و آفرینندگی و نیز از نظر مرجع و منتها یگانه است، جهان نه از اصلهای متعدد پدید آمده و نه به اصلهای متعدد باز می‌گردد. از یک اصل و حقیقت پدید آمده (قل الله خالق کل شیء[1]) و بهمان اصل و همان حقیقت باز می‌گردد:‌ (الا الی الله تصیر الامور)[2] (مطهری، ص 52، اذر 57) . و در بخشی دیگر در توصیف «توحید در عبادت» می‌فرماید: «اما توحید در عبادت توحید عملی و از نوع «بودن» و «شدن» است آن مراتب توحید نظری (ذاتی، صفاتی و افعالی)، تفکر و اندیشه راستین است و این مرحله از توحید «بودن» و «شدن» راستین. توحید نظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال. توحید نظری پی بردن به یگانگی خداست و توحید عملی «یگانه شدن» انسان است. توحید نظری «دیدن» است و توحید عملی «رفتن» (مطهری، ص58، آذر 57)‌ و در بخشی دیگر در توصیف «توحید در عبادت» می‌فرماید: «اما توحید در عبادت توحید عملی و از نوع «بودن» و «شدن» است آن مراتب توحید نظری (ذاتی، صفاتی و افعالی)، تفکر و اندیشه راستین است و این مرحله از توحید «بودن» و «شدن» راستین. توحید نظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال. توحید نظری پی بردن به یگانگی خداست و توحید عملی «یگانه شدن» انسان است. توحید نظری «دیدن» است و توحید عملی «رفتن» (مطهری، ص 58، آذر 57) بنابراین از آنچه که گفته شد انسان در این مکتب حرکتی بسوی خدا دارد و «بازگشت به «سوی او»‌ یعنی حرکت به سوی کمال مطلق، خیر مطلق ، زیبایی مطلق، قدرت، علم، ارزش و حقیقت مطلق، یعنی حرکت بسوی مطلق، حرکت بسوی کمال مطلق، یعنی حرکت ابدی. یعنی تو یک «شدن» ابدی یی، یک «حرکت لایتناهی» یی و خدا سر منزل تو نیست. «مقصد» توست، مقصدی که همواره مقصد می‌ماند، خدا، آخرین نقطه سیر سفر تو نیست. سفر تو، هجرت ابدی تو، به روی جاده‌ای است، صراطی است که نقطه آخرین ندارد، راهی است که هرگز ختم نمی‌شود، رفتن مطلق است، خدا در این حرکت، تو در هستی جهان و در هستی خویش، صیرورت و هجرت ابدی، نشاندهنده «جهت» است. نه «منزل» ... انا لله و انا الیه راجعون (بقره 156)، الا الی الله تصیر الامور، نه «فنا»، که: «حرکت» نه «فیه»، که: «الیه»! ... یعنی که سکون هرگز، آری مگر نه انسان نیز یک «بودن» نیست، یک «شدن» ‌است. شدنی رو به خدا و الی الله المصیر: همه چیز حرکت، کمال، مرگ و حیات، حیات و مرگ، تضاد، تغییر، جهت! کل شیء هالک الا وجهه همه چیز نابود شدنی است، جز آنچه رو به او دارد و خدا، وجود مطلق، کمال مطلق، خلود مطلق و ... مطلق مطلق. نیز! کل یوم هو فی شأن، هر روزی او دست اندر کار دیگری است.» (شریعتی، صص 41-35، 1378) بنابراین موجودات جهان همه متغیر و متحول و ناپایدارند، هیچ موجودی در جهان محسوس بیک حال باقی نمی‌ماند، یا در حال رشد و تکامل است و یا در حال فرسودگی و انحطاط. هر موجودی یا می‌گیرد و یا می‌دهد و یا هم می‌گیرد و هم می‌دهد، بهرحال ثابت و یکنواخت باقی نمی‌ماند تحول، مطلق دگرگوئی و تغییر است. تغییر تدریجی، تغییرات کمی و کیفی همه اینها تحول است. 4- تنوع استعداد ها در آیه‌ای از قرآن[3] (سوره زخرف آیه 32) خداوند فلسفه اجتماعی اسلام را در خصوص رابطه تکوینی انسانها در زندگی اجتماعی بیان می‌کند و می فرماید آیا آنها رحمت پروردگار نبوت را تقسیم می‌کنند؟ روزی مادی و معیشت را نیز، میانشان قسمت کرده‌ایم به این ترتیب که بعضی را بر بعضی از نظر استعدادها مزیت بخشیده ایم، تا بعضی بعضی دیگر را مسخر خویش قرار دهند. و رحمت پروردگارت (نبوت) از آنچه اینها گرد می‌آورند بهتر است.
شهید مطهری در تفسیر این ایه می‌نویسد: «یک نکته که از این آیه کریمه استنباط می شود اینست که اختلاف مزایا یک طرفه نیست، یعنی مردم دو گروه نیستند، گروه صاحب مزایای طبیعی و گروه بی مزیت از نظر طبیعی، اگر چنین بود، یک طبقه بطور مطلق «تسخیر کننده» و گروه دیگر «تسخیر شده» بودند اگر آنچنان می‌بود، باید چنین تعبیر شود: ( و رفعنا بعضم فوق بعض درجات لیتخذوهم سخریا) برخی را بر برخی مزیت بخشیدیم تا آنانکه مزیت دارند آنانرا که مزیت ندارند مسخر خویش قرار دهند، بلکه تعبیر اینست: (و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا) یعنی بعضی را بر بعضی مزیت بخشیدیم تا بعضی بعضی را مسخر خویش قرار دهند، یعنی همه از مزایایی بهره‌مندند و همه یکدیگر را مسخر خویش قرار می‌دهند به عبارت دیگر مزایا طرفینی است و تسخیر هم طرفینی است. نکته دوم به کلمه سخریا مربوط می شود این کلمه در اینجا به ضم سین است و به همین معنی است که گفته شد (به معنی مسخر) در دو آیه دیگر از قرآن این کلمه با کسرسین (سخریا) آمده (یکی در آیه 110 سوره مؤمنون و دیگر آیه 63 سوره مبارکه ص) به معنی مورد استهزاء و مسخره است. اکنون ببینیم کلمه «تسخیر» و «مسخر» چه معنی و مفهومی دارد، ایندو کلمه در قرآن کریم مکرر آمده است و مفهوم «رام کردن» و «رام شده» را دارد در قرآن از مسخر کردن ماه، خورشید، شب، روز ، دریا، شهرها و کوه‌ها (برای داود پیامبر) ، باد (برای سلیمان) هر چه در آسمان و هر چه در زمین است (برای انسان) یاد شده است. بدیهی است که در همه این موارد مقصود اینست که این امور طوری آفریده شده‌اند که رام انسان و مورد استفاده و بهره‌برداری انسان هستند. www.zibaweb.comدر این آیات همه سخن از رام بودن اشیاء برای انسان است نه از رام بودن انسان برای اشیاء . ولی در آیه مورد نظر، سخن از رام بودن و مسخر بودن انسان برای انسان به صورت طرفینی است. در مفهوم کلمه تسخیر، معنی اکراه و اجبار نیامده است، مثلاً عاشق مسخر معشوق، مرید مسخر مراد و متعلم مسخر معلم و مردم عادی غالباً مسخر قهرمانانند، ولی مجبور نیستند، لهذا حکماء اسلامی هوشمندانه اصطلاح فاعلیت با لتسخیر را از فاعلیت بالجبر تفکیک کرده‌اند. البته در هر اجباری، رام کردن هست ولی هر رام کردنی اجبار نیست. آیه مورد نظر رابطه تکوینی انسانها را در زندگی اجتماعی بیان می‌کند که «رابطه عموم برای عموم» است و می‌توان گفت از نظر بیان فلسفه اجتماعی اسلام مهمترین آیات است. بیضاوی در تفسیرمعروفش و به پیروی او علامه فیض در تفسیر صافی، چه خوب و عالی تفسیر کرده‌اند آیه را که می‌گویند: معنی جمله لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا اینست که یکدیگر را در نیازهای خود مورد استفاده قرار ‌دهند و به این وسیله میانشان الفت، به یکدیگر چسبیدن، پیدا شود و به این وسیله کار عالم انتظام یابد. در حدیث نیز آمده است که معنی آیه اینست که همه را نیازمند یکدیگر آفریده‌ایم. رابطه تسخیری، به این صورت است که در عین اینکه نیازهای طبیعی انسانها را به یکدیگر پیوند داده است جامعه از صورت میدان مسابقه آزاد خارج نمی شود، بر خلاف رابطه جبری، زندگی حیوانات اجتماعی بر اساس رابطه جبری است . لهذا اجتماعی بودن انسان با اجتماعی بودن زنبور عسل یا موریانه فرق دارد. بر زندگی آنها قوانین جبری حکمفرماست،زندگی آنها میدان مسابقه نیست، ‌امکان بالا رفتن و پائین رفتن وجود ندارد، انسان در همان حال که اجتماعی است از نوعی حریت و آزادی برخوردار است. اجتماع انسان میدان مسابقه‌ای است برای پیشروی و تکامل، قید و بندهایی که آزادی فردی را در مسیر تکامل محدود می‌کند مانع شکفتن استعدادهای انسانی است» (مطهری، صص 79-74 ، آذرماه 57) از آنچه که گفته شد نتیجه می شود که رابطه‌ انسانها رابطه «تسخیر متقابل» است. همه آزادانه و در حدود و امکانات و استعدادات خود می کوشند و همه مسخر و رام یکدیگرند، یعنی استخدام طرفینی حکمفرماست. بدیهی است به حکم اینکه تفاوت طبیعی و اختلاف طبیعی میان افراد حاکم حکمفرماست، آنکه نیرو و استعداد بیشتری دارد، بیشتر نیروها را بسوی خود جذب می‌کند، مثلاً فردی که استعداد علمی بیشتری دارد، جویندگان علم را بیشتر بسوی خود جذب می‌کند و بیشتر مسخر خود می‌سازد. و آنکه استعداد فنی بیشتری دارد، دیگران اجباراً در زیر دست او و در جهت فکر و ابتکار او حرکت می‌کنند و بیشتر مسخر و رام او می‌شوند (جامعه اسلامی جامعه طبیعی است، نه جامعه تبعیضی و نه جامعه تساوی منفی. تز اسلام «کار به قدر استعداد، و استحقاق به قدر کار» است). 5- تفکر، تحقیق، نظر، تعقل، اجتهاد : «قرآن که یک کتاب آسمانی است و به زبان وحی سخن می‌گوید، در عین حال که تقوای روح و پاکی باطن و خلوص فهم (یا ایها الذین امنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا) [4] را شرط اساسی پذیرش حقیقت و قرار گرفتن در مسیر هدایت می‌داند، پیروان خویش را همه جا، به تحقیق و تفکر می‌خواند و نه تنها برای شناخت طبیعت و تاریخ و جامعه‌های بشری، بلکه در راه دست یافتن به حقایق ماوراء مادی و درک فلسفه زندگی و غایت خلقت و اسرار وجود و حتی معرفت خدا، نظر، جستجو، تفکر و تعقل در جزئیات ، پدیده‌های طبیعی، واقعیتهای عینی و محسوسات مادی را توصیه می‌کند.» (شریعتی، ص 7‌بی تا) «لکل امه اجل مسمی شاید به این معنی است که هر فرد و جامعه و هر مکتبی عمری دارد و هیچ پدیده‌ای جاوید و ابدی نیست اما در مسائلی شبیه به این تزی هست بنام انقلاب دائمی که نشان می‌دهد می‌توان جامعه‌ای را که جبراً به حالت تدافعی و سکون می‌افتد، بصورت مصنوعی وارادی رهبری کرد و در انقلاب دائمی قرارش داد، و بصورت انقلابهای پیاپی همواره تجدید حیاتش کرد و به این شکل است که می‌توان از سقوط منحنی تدافعی جامعه، جلوگیری کرد. بنظر من در اسلام، به عنوان ایدئولوژی، بزرگترین عاملی که نشان می‌دهد جامعه از نظر علمی می‌تواند همیشه به خودش حالت تهاجمی بدهد، مساله «اجتهاد» است، اجتهاد، از لحاظ ایدئولوژی،‌ «نوسازی فکری» می‌کند و یک انقلاب فکری است در طول زمان که هرگز توقف ندارد، و نمی‌دانم چرا امروز، اجتهاد، تنها در استنباط احکام فرعی محصور شده است ... بخصوص که مسائل فقهی مسائل تخصصی است و واجب کفائی و لازم نیست که همه بدنبالش بروند، اما مسائل اعتقادی، واجب عینی است و هر فردی باید عقاید خویش را شخصاً اجتهاد کند. بنابراین وقتی من خود به بررسی کردن و شناختن می‌پردازم، به تفکر و اندیشیدن موظفم و باید منطقی و عقلی بیندیشم و انتخاب کنم،‌ اساساً اجتهاد در مسائل به معنی تغییر در حقایق نیست، بلکه تغییر، در نوع تلقی عقاید این است یعنی هر روز بهتر فهمیدن و کاملتر برداشت کردن و هر روز بطنی تازه شکافتن و به عمقی تازه فرو رفتن، به این معنی اجتهاد یک انقلاب دائمی فکری در ایدئولوژی است (شریعتی، ص 24، بی تا) ویژگیهای مدیریت خلاق اسلامی با توجه به اهداف تعلیم و تربیت اسلامی: الف) مدیریت خلاق و نوآور در آموزشگاه ب) مدیریت تغییر در آموزشگاه ج) مدیریت پویا در آموزشگاه د) مدیریت تفکر مداری در آموزشگاه هـ) مدیریت تنوع گرایی در آموزشگاه اکنون به توضیح هر یک از موارد فوق می‌پردازیم: الف) مدیریت خلاق و نوآور در آموزشگاه مدیر اسلامی و زمینه سازی (فضاسازی) برای پرورش خلاقیت: تصاویر آگاه و ناخودآگاه از آینده، نیروی محرکه مهمی در پی دستاوردهای آینده‌اند.
تصاویر مثبت از آینده نیروهای پر توان مغناطیسی هستند که ما را به تحرک وا داشته، بما انرژی لازم برای حرکت به پیش به سوی امکانات، راه ‌حلها، دستاوردهای خلاق و جدید می‌دهند، یی‌پاتورنس تفسیر جالبی از آینده ارائه داده، می‌گوید: «تصویر مناسب از آینده بسیار حائز اهمیت است اگر تصویر جامعه از آینده بیش از حد کوچک، کم مایه و احتمالاً نادرست باشد «نظام آموزشی» آن جامعه جوانانش را فریب داده و خیانت کرده است. تصاویر دانش‌ پژوهان از آینده، تعیین کننده آنست که انگیزش آنان در یادگیری چیست؟ و در پی چه دستاوردهایی خواهند رفت. این تصویر همچنین تعیین کننده توانایی آنان، برای زندگی، سازش و رشد کردن در یک جامعه پر از تحول است و در نتیجه به میزان وسیعی تعیین کننده تاریخ آینده است، هم او بعضی از تکنیکهای گرم شدن ذهن را برای زمینه سازی خلاقیت بشرح ذیل نقل می‌نماید: 1- فعالیت هایی مشتمل بر مقابله با ابهامات و پیچیدگی‌ها 2- سوالاتی که انتظار و امید را ارتقاء می‌بخشند 3- فعالیت‌هایی که در انسان، از مساله‌ای که باید حل شود، از یک نیاز آینده و یا از یک مشکلی که باید با آن روبرو شود، آگاهی ایجاد می‌کند. 4- ارتقاء توجه بیک مساله یا نیاز آینده 5- برانگیختن کنجکاوی و علاقه به دانستن (جمالی، صص 48-47) پس می‌توان نتیجه گرفت که تصاویر آگاه و ناخودآگاه ارائه تصویر درست از آینده و مسائل آن، وجود انگیزه‌ها و تکنیکهایی که به گرم شدن و آمادگی ذهن می‌انجامد می‌تواند زمینه‌هایی مناسب و موثر جهت ایجاد خلاقیت باشد.محیط مناسب برای پرورش و ظهور خلاقیت برای افراد مختلف، متفاوت است آنچه که برای یک فرد «محیط پرورش دهنده» محسوب می‌شود ممکن است برای دیگری فرو نشاننده خلاقیت و نوآوری باشد. بعضی از افراد در فضای آرامتر خلاق تر هستند و بعضی دیگر در محیط‌هایی نوآورتر هستند که تحریک ذهنی مداوم دریافت کنند، اما آنچه که شما می‌توانند به عنوان یک مدیر یا مسئول هماهنگی فعالیت دیگران را در جهت نیل به هدف یا هدفهای معین انجام دهید آنست که نوعی محیط یا اصطلاحاً «جزیره امن روانی» و آنچنان فضای روانی برای آنان فراهم آورید که هریک از آنان بتواند با «احساس امنیت کامل» انچه را که در زمینه خاصی فکر می‌کند، بیان دارد و از بابت بیان نظریات و افکاری که به ذهنش رسیده است، ترسی نداشته باشد و بداند که به خاطر آن مورد تمسخر دیگران قرار نمی‌گیرد یا بدتر از آن مجازات نخواهد شد. (ساعتچی، ص 127) می‌توان موهبت خلاقیت را با بلا استفاده گذاردن، پژمرده نمود و یا مبادرت به فعالیتهایی که بیشترین امکان را برای پرورش قدرت تصور خلاق به وجود آورد و خاصه با تمرین دادن مداوم آنرا توسعه داد تمرین هم برای پرورش مغز و هم برای پرورش جسم لازم است والت دیسنی توصیه می‌کند که به دستگاه تصور خلاق خود، به عنوان عضلات مغزی بنگریم، عضلات بدن هر چه بیشتر کار کنند به جای آنکه تحلیل رود بیشتر پرورش می‌یابد. درست مثل عضلات جسمی، هوش و ذکاوت بدون تمرین فرسوده می‌گردد. بعضی از روشهای پرورش خلاقیت بشرح زیر است: 1- تجربه اندوزی برای ایده جویی سوخت می‌سازد. 2- بازی‌های فکری، حل معما و جدول 3- سرگرمی ها و هنرهای زیبا 4- خلاقیت با مطالعه پیشرفت می‌کند 5- نویسندگی به عنوان یک تمرین خلاق 6- تمرین در حل خلاق مسائل (آسبورن، ص 38) فرهنگ یا خصوصیتی که بما اجازه می‌دهد، یک مدرسه را از مدرسه دیگر متفاوت بدانیم جو مدرسه می‌نامیم، که گرچه قابل لمس نیست، اما هر مدیر یا معلمی بوجود آن واقف است. هالپین می‌گوید: «نسبت شخصیت به فرد، مثل نسبت جو سازمانی[5] است به سازمان درک و آگاهی مدیران از مفهوم جو، در تحلیل و عملکرد مدیریت بسیار مهم تلقی می‌شود چرا که جو مدارس بر رفتار معلمین و دانش‌آموزان تاثیر می‌گذارد» (شیرازی، ص 156) از آنجائیکه مدیر مدرسه شکل دهنده جو آموزشگاه و بوجود آورنده فضای ویژه آنست باید برای فراهم آوردن فضایی مناسب جهت رشد، شکوفایی و نمود خلاقیت در مدرسه اقدام نماید، بروز خلاقیت و مجال رشد و توسعه این نعمت خدادادی در مدرسه و تربیت درست آن، بستگی به عواملی دارد که حضور آن و بکارگیری معقول از آنها می‌تواند به ایجاد فضایی مناسب از نظر روحی و روانی و روشهای یادگیری مبتنی بر تئوریهای مقتضی در این زمینه بیانجامد. وقتی فضای مدرسه به منظوری آماده گردید، تحقق هدف که در اینجا پرورش استعدادهای خلاق است مقدور می‌شود. عوامل موثر در ایجاد چنین فضایی متعدد هستند و البته میزان تاثیر آنها نیز متفاوت است، استفاده از تخصصها، وجود انعطاف‌ لازم، بکار گیری روشهای نوین آموزشی و تربیتی تنظیم فوق برنامه، برخورداری از منابع انسانی غنی و کارآمد و دانش‌آموزانی شاداب با روحیه و استفاده از تکنولوژی آموزشی و منابع مطالعاتی غنی و جدید می‌توانند بعضی از آن عوامل تاثیرگذار باشند، پرداختن به همه آن عوامل خالی از لطف نیست ولی در حوصله این مجموعه نبوده و حد امکان به ذکر نام آنها بسنده می‌نمائیم (جمالی، صص 112-106) الف) روحیه[6] و شادابی‌ ب) منابع مطالعاتی (کتابخانه) ج) تکنولوژی آموزشی د) برگزاری مسابقات جشنواره‌ها. لازم به ذکر است که مدیران اسلامی لزوماً منشاء خلاقیت نیستند بلکه نخست منشاء کشف خلاقیت هستند هنرشان مانند انبیاء در کشف قوانین تعلیم و تربیت، و جامعه و زمان است آنهارا خوب می‌شناسند و رسالت خودشان را همچون باغبانی که قوانین موجود در درخت را کشف می‌کند و بر طبق آن قوانین ، گیاهان را پیوند می‌زند، تکامل می‌دهد و پرورش می دهد، گیاهان باغ را باغبان خلق نمی‌کند، باغبان باغ را بر طبق قوانین موجود در گیاه‌ها تربیت می‌کند و در حقیقت قوانین طبیعی باغ را بوجود آورده و باغبان هدایت و تربیت کرده است و لذا مدیران خلاق اسلامی باغبانهای باغهای انسانی‌اند که قوانین جامعه و نظام تعلیم و تربیت را شناخته و به خدمت کار خویش گرفته‌اند. اشتباهی که رایج است اینست که غالباً چنین تصور می‌کنند که مدیران باید خود خلاق باشند تا سازمان رشد و توسعه یابد در حالیکه چنین انتظاری بر عهده اعضاء سازمان است تا رشد و توسعه یابند مدیران اسلامی مسئول نشان دادن راه‌های خلاقیت به اعضاء هستند بلاغ یعنی رسانیدن آنها به بلوغ فکری و خلاقیت. (ما علی الرسول الا البلاغ) (5/99) مرحوم شریعتی در این باره می‌نویسد: «اصطلاح کشتن نفس، حدس می‌زنم، از فرهنگ هندو آمده باشد و در زبان و فکر مذهبی ما راه یافته باشد و گرنه، در متون اسلامی بجای کشتن، پروردن آمده است و حتی قرآن بدان سوگند می‌خورد و انسان را همچون دانه‌ای تعبیرش می‌کند که باید مثل یک کشاورز آبش داد و سالمش نگهداشت و شکفتن و پرورش دادنش آموخت و از آن محصول گرفت: و نفس و ما سویها فالهما فجورها و تقویتها قد افلج من زکیها و قد خاب من رسیها) سوگند به نفس انسان و آنچه راستش آور آورد و امکان پلیدی و پاکی به آن الهام کرد: هر که آنرا در خاک پنهان ومدفون ساخت ناکام شد. (شمس، آیه 9) نشان می‌دهد که سخن از مسئولیت انسان است در برابر نفس که مسئولیت فلاح است در برابر بذر که اگر آنرا از خاک شکوفاند و نمو داد و نیروها و استعدادهای درون را پرورش داد، کامروا و برخوردار (فلاح)‌می شود و اگر آنرا در زیر خاک پنهان نگهداشت (دسی) و دفن کرد ناکام می‌شود. ایندو گونه تفسیر، دو بینش اخلاقی و انسانشناسی مختلف را بیان می‌کند در اولی، رسالت انسان در زندگی پاک ماندن است. در دومی، تکامل یافتن، ... در حالیکه پاکی وقتی ارزش دارد که با شعور پرورش یافته و احساس درک و آگاهی و اراده و لیاقت و سازندگی توام می‌باشد... باید در معرض آزمایشها قرار گیرد...» (شریعتی، ص 74-72 و تاریخ ادیان) ب) مدیریت تغییر در آموزشگاه: پیش از بحث اصلی، لازم است تصوری که از ثبات و تعبیر ناپذیری اسلام در مدیریت اسلامی می‌شود، یادآوری شود توجیهی برای «جمود و توقف» تلقی نگردد و سلاحی برای مبارزه با هرگونه نوآوری و تحول و تکامل نگردد. شریعتی در این باره می‌نویسد: «بی شک چنین نیست که «اسلام» نیز حقیقت و واقعیتی است همچون طبیعت، طبیعت واقعیتی است ثابت. اما ما در طول تاریخ در طبیعت و در رابطه با طبیعت و در فهم طبیعت است که تکامل یافته‌ایم و به عنوان یک مسلمان نیز باید در ارتباط با واقعیت ثابت «قرآن» و «اسلام» و در تلقی و فهم و انطباقشان با نیازهای زمان خویش، تحول و تکامل بیابیم و هر تکامل و تحولی لازمه‌اش پذیرش اصل تغییر است، کهنه‌ها را که یا عوض شده است و یا غلط است فرو ریختن و رها کردن، و آنچه را که درست تر است و با نیاز کنونی‌مان منطبق، برویرانه‌های کهنه بنا کردن، اینست معنای تغییر» (تاریخ و شناخت ادیان، ص144) امروزه کمتر کسی در ضرورت تغییر تردید دارد و می‌توان گفت که لزوم پذیرش آن از سوی سازمانهای نوین و پویا، به عنوان اصلی اجتناب ناپذیر و ابزاری برای مدیران کارآمد، به یک باید سازمانی تبدیل شده است.www.zibaweb.com برنامه ریزی محتوای تغییر، فرهنگ ‌سازی، و بستر سازی لازم برای پذیرش و اجرای برنامه تغییر از جمله اقدامات ضروری برای ایجاد موفقیت آمیز تغییر در سازمانها محسوب می‌شوند. «تغییر ممکن است از جهات مختلف نشات بگیرد: از جانب مافوق یا زیردستان درون سازمان، از خارج سازمان و یا در اثر ابتکار فردی، سعی کنید از کلیه منابع احتمالی تغییر آگاه شوید و از هر کجا که نشأت گرفته است پذیرای آن باشید، صرف نظر از منبع تغییر، از کلیه نوآوری‌ها در جهت ایجاد آن استقبال کنید» (هلر، ص 10) در برابر تغییرات خارج از سازمان ، همواره واکنش مثبت باید نشان داد . زیردستان را به ارائه ایده‌های جدید در جهت ایجاد تغییر باید تشویق نمود. فرهنگ نیز در بروز تغییرات نوآور موثر است، ژاپن به سرعت به یک کشور صنعتی تبدیل شد، چرا که تغییر مستمر و پیش فعال جزئی از فرهنگ آن کشور به حساب می‌آید، اروپایی‌ها از قدیم حالت واکنشی داشته‌اند، اما به تدریج به سمت «نوآوری» در تغییر پیش می‌روند وجود بحرانهای ملی موجب شد انگلیسی‌ها ، که زمانی محافظه کار بودند به سمت تغییر پیش فعال رو آورند، در دهه 1990 آمریکایی ها نسبت به تغییر حالت پیش فعال پیدا کردند که این امر تا حدی ناشی از صنعت میکروالکترونیک بود. آموزش تغییر نیز در ظهور تغییر نقش عمده دارد؛ «در بسیاری از موارد ممکن است یادگیری تغییر، خود یک تغییر عمده محسوب می‌شوند. «تغییر ممکن است از جهت مختلف نشات بگیرد: از جانب مافوق با زیردستان درون سازمان، از خارج سازمان و یا در اثر ابتکار فردی، سعی کنید از کلیه منابع احتمالی تغییر آگاه شوید و از هر کجا که نشات گرفته است پذیرای آن باشید، صرف نظر از منبع تغییر، از کلیه نوآوری‌ها در جهت ایجاد آن استقبال کنید» (هلر، ص 10) در برابر تغییرات خارج از سازمان، همواره واکنش مثبت باید نشان داد زیردستان را به ارائه ایده‌های جدید در جهت ایجاد تغییر باید تشویق نمود. فرهنگ نیز در بروز تغییرات نوآور موثر است، ژاپن به سرعت به یک کشور صنعتی تبدیل شد، چرا که تغیر مستمر و پیش فعال جزئی از فرهنگ آن کشور به حساب می‌آید، اروپایی‌ها از قدیم حالت واکنشی دانسته‌اند، اما به تدریج به سمت «نوآوری» در تغییر پیش می‌روند وجود بحرانهای ملی موجب شد انگلیسی‌ها، که زمانی محافظه کار بودند به سمت تغییر پیش فعال رو آورند، در دهه 1990 آمریکایی‌ها نسبت به تغییرات حالت پیش فعال پیدا کردند که این امر تا حدی ناشی از صنعت میکروالکترونیک بود. آموزش تغییر نیز در ظهور تغییر نقش عمده دارد؛ «در بسیاری از موارد ممکن است یادگیری تغییر، خود یک تغییر عده محسوب شود. یکی از بهترین روشهای ایجاد شیوه کار و تفکر جدید و سازگار، تشکیل یک «سازمان یادگیرنده» است. سازمان یادگیرنده، سازمانی است که در ان شیوه تفکر تغییرگرا برای همه افراد به یک عادت تبدیل می‌شود و به همین علت، تغییر (تدریجی یا بنیادی) همواره در حال رخ دادن است و کلیه فرآیندها و سیستم‌ها بطور طبیعی در معرض بازنگری مستمر قرار می‌گیرند، این نوع رویکرد، توسعه سازمان راتسهیل می‌کند و این اطمینان را به وجود می‌آورد که در مواقع اضطراری، سازمان آمادگی کامل برای مدیریت بحران را دارد، اما برای اثر بخش تر شدن تغییرات عمده (به ویژه تغییرات بنیادی در شیوه‌های تفکر) لازم است که این نوع تغییرات به همه افراد در همه موارد تسری داده شوند. در بسیاری از موارد تغییرات زیادی در برخی قسمتهای سازمان ایجاد می شوند، اما به دلیل آنکه سایر قسمتها درگیر تغییر نمی‌شوند میزان موفقیت محدود است.» (هلر، ص 15) مهمترین و حیاتی ترین مرحله برنامه تغییر، اجرای آن است، در طول اجرای برنامه تغییر. افراد را در جریان امور باید قرارداد، بر پیشرفت کار باید نظارت داشته و خود را برای رویارویی با تغییرات احتمالی آماده کرد. قبل از آغاز برنامه تغییر، عوامل تغییر را باید در موقعیتهای کلیدی قرار داد. منظور از عوامل تغییر، افرادی هستند خلاق، مشتاق و علاقمند که می‌توانند شور و اشتیاق خود را به دیگران نیز منتقل کنند و به این ترتیب مسئولیت‌های اصلی و محوری را در برنامه تغییر به عهده بگیرند همه افراد توانایی انجام تغییرات واکنشی بزرگ را دارند اما تنها عده کمی ذاتاً پیش فعال هستند و از چالش با تغییر لذت می‌برند، برای همه برنامه‌ تغییر، به ویژه برنامه های طولانی‌تر که در آنها حفظ شور و اشتیاق افراد ضرورت دارد، عوامل تغییر بالقوه (همچون منبع ایده‌های تازه، شنونده دقیق، استاد در برقراری ارتباط، واقع بین، مشتاق اصلاحات، پر جنب و جوش و یاور خوب، دارای دید بلند‌مدت، لذت بردن از پذیرش ریسک کارهای نو، توانایی غلبه بر موانع و نا امیدی‌ها، آمادگی شنیدن نظرات جدید و مخالف، آمادگی رویارویی با چالشهای فردی ، خوشحالی از موفقیتهای کوتاه‌مدت، بهره‌برداری سریع از فرصتها) را باید شناسای کرد و آنها را در پست های استراتژیک قرار داد. ج) مدیریت پویا[7] در آموزشگاه: مدیریت پویا با تاکید بر کنار کشیدن، بر هم زدن رسم متداول و جایگزینی و رسومی دیگر به آغاز فعالیتهایی کمک می‌کند که برای تغییر در برنامه‌های آموزشی طراحی می‌شوند (نقل از وایلز باندی ص 18، 1374)
مثالهایی از مدیریت پویا شامل:‌ - طرح برنامه رشد کارکنان - همکاری با معلمان در انجام تحقیق - اقدام به آغاز برنامه‌های تحصیلی بطور آزمایشی - بازنگری به فلسفه آموزشی منطقه - ارزشیابی از آموخته‌های دانش‌آموزان - نمایش فنون جدید تدریس دو تذکر: الف) خوب گوش کردن و دقت برای فهم کلام پیشنهاد دهنده، مساله مهم و دقیق است. در این مورد نباید با گرد نکشی و بی اعتنایی حرف آنانرا شنیده یا آنکه در حین سخن گفتن فرد با نیشخندهای متکبرانه ، از روی غرور گفته‌هایش را به تمسخر گرفت. این حرکات از بدترین رفتارهایی است که مانع «شکوفا شدن استعداد» افراد می‌شود و از رسیدن پیشنهادها به مدیر جلوگیری خواهد کرد. ب) مساله دیگری که در مورد شخص پیشنهاد دهنده مطرح است، اینست که مدیر نباید به موقعیت فرد در اداره بنگرد، بلکه باید توجه به گفته‌ها داشته باشد زیرا بسیار اتفاق می‌افتد که خدمتگزار پیشنهادهایی مطرح می‌کند که کارساز بوده و جهت اصلاح امور به مدیران کمک می‌کند، امیرا المومنین علی (ع) در این مورد جمله بسیار زیبایی فرموده‌اند: «لا تصغرن عندک الرای الخطیر اذا اتاک به الرجل الحقیر» (افکار ارزشمند افراد غیر مهم را کوچک نشمارید[8]) (نبوی ،ص63) «جریان آموزش منحصر به حفظ کردن مطالب و انباشت اطلاعات و محفوظات نیست و این روند به معنای رشد علمی و توانایی انسان قلمداد نمی‌شود، بلکه مجموعه دانایی‌ها و توانایی‌های آنان در ارائه راه حلهای جدید و نو، نشان دهنده تعمیق علمی آنان به حساب می‌آید، مدرسه ای که می‌خواهد به پرورش استعدادهای خلاق همت گمارد از امکانات سمعی بصری، کارگاه و آزمایشگاه برای محک زدن به تئوریها به نحو چشمگیری سود می‌جوید:‌ هنر بزرگ مدیریت مدرسه پویا، در اینست که مقدماتی فراهم آورد تا ذهن ها و دستهای دانش آموزان با هم به کار افتد و گرنه صرف انباشت، اطلاعات نه تنها سود چندانی ندارد بلکه بعضی عقیده دارند که اگر شخصی قادر به استفاده اطلاعات در جای خود نباشند، انباشت اطلاعات موجب اذیت و آزار وی خواهد بود. در مدارس پویا، آموزش باید به معنای واقعی، نظری و عملی باشد، چه اینکه در صورت تحقق این خواست ، دانش‌آموزان ضمن به تجربه کشاندن محتویات ذهنی و مغزی، قادر خواهند بود (از طریق آزمایش و به کارگیری اطلاعات در عمل به راه‌های نوین و ابتکاری دسته یافته به غنای فکری خویش بیفزایند» (جمالی، صص 111-110) « کرت لوین روانشناس اجتماعی در دانشگاه آیوا، در تحقیقی، دو روش ایجاد تغییر را با هم مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که برای کاهش مصرف گوشت درآشپزی خانمهای خانه‌دار روش مشارکت گروهی آنان در بحث و گفتگو ، بیشتر از صرفاً سخنرانی برای آنان موثر است. نتیجه تحقیق مذکور نشان داد که اثر مشارکت گروهی در بحث تغییر روش آشپزی خانمها، ده برابر بیشتر از روش سخنرانی است. نتیجه این تحقیق تعمیم‌پذیر است و می‌تواند «پویایی» را از طریق مشارکت در بحث و گفتگو فراهم آورد» (جمالی ، صص 81-80) د) مدیریت تفکر مداری در آموزشگاه: چه بسیار مدیرانی هستند که تنها کار می‌کنند و جز در مواردی نمی‌اندیشند، در حالیکه بر مدیران لازم است پیرامون حل مشکلات و ارائه طرحهای جدید در جهت پیشبرد سازمان بسوی اهداف آن بیندیشند و مطمئن باشند که پس از قدری تامل و تفکر راه را خواهند یافت. زیرا این «فکر» است که می‌تواند راه رسیدن به اهداف سازمانی و عملیاتی را بر مبنای اطلاعات صحیح به آنان نشان دهد. علی (ع) می‌فرمائید: «الحیله فائده الفکر[9]» (چاره اندیشی فایده فکر می‌باشد) (نبوی، ص 46) و نیز انتخاب اطرافیان مدیر (معاونین) نشانگر شخصیت فکری مدیر است زیرا شخصیت، خلاقیت، ابتکار و احساس مسئولیت آنان، نمایانگر شخصیت منش، رفتار و تفکر مدیران است، از اینرو در انتخاب اطرافیان باید کمال دقت مبذول گردد تا رفتار غلط آنان موجب آبروریزی نشود، در این باره امیرالمومنین علی (ع) می‌فرماید: «ثلاثه تدل علی عقول اربابها، الرسول و الکتاب و الهدیه»[10] (سه چیز از عقل صاحبان خود حکایت می‌کند: فرستاده، نوشته و هدیه) شهید مطهری در لزوم تفکر در مفهوم اجتهاد می‌نویسد: «اجتهاد واقعی اینست که وقتی یک مساله جدید که انسان هیچ سابقه ذهنی ندارد و در هیچ کتابی طرح نشده به او عرضه شد فوراً بتواند اصول را به طور صحیح تطبیق کند و استنتاج نماید والا انسان مسائل را از «جواهر» یادگرفته باشد. مقدمه و نتیجه (صغرا و کبری و نتیجه) همه را گفته‌اند، او فقط یاد می‌گیرد و می‌گوید من ‌فهمیدم صاحب «جواهر» چنین می‌گوید، بله من هم نظر او را انتخاب کردم، این اجتهاد نیست، همین کاری که اکثر می‌کنند، اجتهاد «ابتکار» است و اینکه انسان خودش رد فرع بر اصل بکند و لهذا مجتهد واقعی در هر علمی همینطور است. همیشه مجتهدها عده‌ای از مقلدها هستند، مقلد‌هایی در سطح بالاتر شما می‌بیند در هر چند قرن یک نفر پیدا می‌شود که اصولی را تغییر می‌دهد، اصول دیگری را بجای آن می‌آورد و قواعد تازه ای (ابداع می‌کند) ، بعد همه مجتهدها از او پیروی می‌کنند، مجتهد اصلی همان یکی است، بقیه مقلدهایی بصورت مجتهد هستند که از این مقله‌های معمولی کمی بالاترند، مجتهد واقعی در هر علمی همین جور است، در ادبیات، فلسفه، منطق، فقه، اصول، فیزیک ، ریاضیات اینجور است، شما می‌بینید، در فیزیک، یک نفر می‌آید، یک مکتب فیزیکی می‌آورد، بعد تمام علمای فیزیک تابع او هستند، اینرا که مکتب جدیدی می‌آورد و مکتب قابل قبولی هم می‌آورد که افکار را تابع فکر خودش می‌کند باید گفت مجتهد واقعی. ولی تفکر بدون تعلیم و تعلم امکانپذیر نیست، مایه اصلی تفکر، تعلیم و تعلم است و اینکه در اسلام دارد که تفکر عباردتست غیر از اینست که تعلم عبادتست . ایندو مساله است. www.zibaweb.com
ما یکی در باب تعلیم و تعلم داریم که تعلیم عبادت است، تعلم عبادت است و یکی در باب تفکر داریم که تفکر عبادت است و آنچه در باب تفکر داریم بیشتر است از آنچه در باب تعلم داریم، مثلاً: افضل العباده التفکر یا لاعباده کالتفکر یاکان اکثر عباده ابی ذر التفکر- در تفکر، گذشته از نتیجه‌ای که انسان از فکر خود می‌گیرد، فکر خود را رشد می‌دهد.» (مطهری، ص 26 مهر 1378) این فرض که فکر کردن راه را برای آموزش بیشتر باز می‌کند، بطور کلی پذیرفته شده است، بعضی از پدران و مادران تا این حد پیش می‌روندکه می‌گویند: «برای ما مهم نیست که به بچه‌ها ما چه می‌آموزند یا بچه‌ها چه مطالعه می‌کنند، آنچه مورد توجه ماست، اینست که بچه‌ها بیاموزند و «شخصاًَ» فکر کنند، آنها باید خود تصمیم بگیرند و قضاوت کنند. (اسمیت، ص 9) صاحبنظران عقیده دارند که تفکری می‌تواند به خلاقیت بیانجامد که ویژگیهای مربوط به خود را داشته باشد. آنچه که «تفکر خلاق» را از تفکر عادی جدا می‌کند، مربوط به اصالت و تازگی یا فرضیه‌ای است که فرد متفکر عرضه می‌دارد، در تفکر خلاق راه‌های غیر عادی و معمولی نظر فرد را بخود جلب می‌نماید. پیچیدگی جریان کار در تفکر خلاق و عدم انتظام مراحل مختلف آن تفاوت دیگر آن با تفکر عادی است. آنچه که تفکر خلاق را ممکن می سازد بشرح ذیل است: 1- فراگرفتن مهارتهای عقلانی و کسب معلومات 2- محرکهای حسبی یا پاره‌ای از سرگرمیها 3- طرز تفکر انتقادی 4- ابتکار 5- رهایی از جمود روانی 6- ایده آلها و آمارنها 7- قدرت تخیل 8- مساعد بودن عوامل فرهنگی و اجتماعی (جمالی، ص 47) هـ) مدیریت تنوع گرایی در آموزشگاه «هر مسئول می‌تواند با طرحهای نو و ترسیم اهداف جدید اجرایی به مجموعه تحت مدیریت خود «نشاط» بخشیده، همگان را به کار دلگرم کند و آنان را از افسردگی و یکنواختی ملال آور بیرون آورد. اگر مدیری هر شش ماه یک بار نمی‌تواند هدف اجرایی جدیدی مطرح نماید حداقل باید هر سال یکبار چنین کند، و الا هم خود دچار کسالت و سستی خواهد شد و هم افراد زیر دست به رکود و بی اعتنایی مبتلا خواهند شد، در نتیجه مساله خدمت به مردم و تلاش جهت آبادانی کشور و بهروزی ملت، زیر پا گذاشته می شود و پس از چندی مجموعه، به حدی بی تحرک خواهد شد که به جای ارائه خدمت به مردم، خود به مشکل زایی می‌رسد، مشکلاتی که موجب کم کاری، کسالت و پچ پچ‌های بی سرو ته در اداره (یا آموزشگاه) خواهد گردید و در این میان مدیر ناتوان و بی لیاقت در پشت دنیایی از این مشکلات حیران و معطل محبوس می گردد. (نبوی، ص 63-61).
راهکارهای دستیابی به طرحهای متنوع و ابتکاری:
1- اهداف سازمانها با الفاظی زیبا، محتوایی غنی و حداقل با دور اندیشی نسبی در اساسنامه‌ها تدوین می گردد. لیکن پس از چندی در دنیای کار، بخش عظیمی از آن به دست فراموشی سپرده می شود، از اینرو هر شش ماه و یا سالی یک بار مدیر باید برخود لازم بداند که تنها، به تفکر بنشیند و مروری بر اهداف تصویب شده سازمان در اساسنامه نماید و سعی کند اهداف مجموعه را به خوبی و جزء به جزء ترسیم کرده ، سپس ببیند آیا حرکتهای موجود سازمان می‌تواند آن اهداف را تحقق بخشد یا خیر؟ پس از این نگرش و شناخت دقیق اهداف و مقایسه آن با آنچه در عمل تعقیب می‌شود، جایگاه فعلی مجموعه بخوبی روشن شده و توان لازم و حرکت بایسته در ذهن تجلی می‌یابد و زمینه را برای یافتن اهداف اجرایی جدید آماده می‌کند.
2- در گوشه‌ای تنها نشسته از لاک و پوسته‌موجود بیرون آمده پس از مروری بر دیدگاه‌های اندیشمندان تعلیم و تربیت به مجموعه خود بنگرد و فاصله را بشناسد، سپس در زمینه بهبود کار و یافتن راه‌هایی که تحقق آن دیدگاه ها را میسر کند بیندیشد.
3- هر چند وقت یکبار با همکاران یعنی کسانی که عملکرد اداره و سازمان با آنان ارتباط دارد به بحث بنشیند و سعی کند بر خلاف همیشه، آنان حرف بزنند و او قضاوت آنان را نسبت به عملکرد گذشته خود بشنود و اگر جرقه‌ای در سخنان آنان دید، متواضعانه بنویسد و مورد استفاده قرار دهد، نه آنکه خود را مغز بی نظیر فکر و برنامه ریزی قلمداد کند.
4- مستقیماً با اولیاء دانش‌آموزان تماس برقرار کند و سخنان آنان را بشنود، سپس در جای خلوتی به فکر بیندیشد و انتظارات آنان را از سازمان، اداره، آموزشگاه بررسی، نقد و تحلیل کند و برای انجام خواسته‌های بحق آنها راه‌یابی نماید.
5- با برخوردهای معقول و منطقی، افراد را نسبت به ارائه طرح و پیشنهاد تشویق کند، در صورتیکه فردی از کارگزاران زیر مجموعه «مطلبی جدید» گفت، اگر آن مطلب خیلی خوب بود، استفاده نماید و به او بگوید «من از فکر شما استفاده کردم» و اگر در سخن او حرف تازه‌ای هست ولی نیاز به تکمیل دارد، باز هم از او تشکر کند و به او بگوید: «پیشنهاد شما را استفاده خواهم کرد» و در مورد تکمیل و به کارگیری آن اقدام نماید. «بطور کلی باید دانست که چون انسانها از تکرار و یکنواختی، کسل شده و دچار پژمردگی می شوند، حرکتهای جدید و تازه به آنان نشاط می‌بخشد و روح افسرده آنان را شاداب می‌کند، این مساله موجب امیدواری و دلگرمی نسبت به کار گردیده ، به سخنان و دستورات رهبرآموزشی نفوذ بیشتری می‌دهد.» (نبوی، ص 130) فرق خلاقیت با نوآوری: «خلاقیت و نوآوری آنچنان بهم عجین شده ‌اند که شاید بدست دادن تعریف مستقلی از هر کدام دشوار باشد. اما برای روشن شدن ذهن می‌توان آنها را به گونه‌ای مجزا از هم تعریف نمود خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نوست در حالیکه نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. به عبارت دیگر خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه‌های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است.» (الوانی، ص 297) خلاقیت، نقطه شروع برای هر نوآوری کار سختی است که معمولاً مستلزم اینست که تعداد زیادی از افراد که دارای مهارتهای گوناگون و مکمل هم باشند، با همدیگر کار کنند، در نوآوری تلاش می‌شود، ایده‌های خلاق بصورت محصولات یا ارائه خدمات کارکنان آموزشگاه تبلور شده و یا هزینه‌ها
منابع و مأخذ:

1- آقایی فیشانی (تیمور) :‌ «خلاقیت و نوآوری در انسانها و سازمانها» چاپ اول، انتشارات ترمه، 1377

2- آسبورن (الکس اس) : «پرورش استعداد همگانی ابداع و خلاقیت» ترجمه حسن قاسم زاده ، تهران- نیلوفر، 1368

3- اسمیت (فیلیپ): «تفکر منطقی» ترجمه علی شریعتمداری، ج3، تهران- انتشارات سمت 1371

4- الوانی (سید مهدی):‌ «مدیریت عمومی»

5- جمالی (عیسی): «مدیریت خلاق در مدرسه» مؤسسه انتشارات آوای نور، تهران 1377

6- ساعتچی (محمود): «خلاقیت و نوآوری برای حل مشکلات» مطالعات مدیریت تابستان 1371

7- شیرازی (علی) : «مدیریت آموزشی» مشهد، جهاد دانشگاهی، 1373

8- شریعتی (علی) : «تحلیلی از مناسک حج» مجموعه آثار 6 ، چاپ یازدهم، ناشر الهام، 1378

9- شریعتی (علی): «اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی» چاپ اول، نشر نذیر بی‌جا، بی‌تا

10- شریعتی (علی) : «تاریخ و شناخت ادیان» انتشارات البرز، بی‌جا، بی‌تا

11- طباطبایی (سیدمحمدحسین): «تفسیر المیزان» ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، جلد2، انتشارات مؤسسه مطبوعات دارالعلم، قم

12- طباطبائی (سیدمحمدحسین): «تفسیر المیزان» ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 14 ، چاپ سوم ، کانون انتشارات محمدی، تهران، 1362

13- طباطبائی (سیدمحمد حسین ره): «تفسیر المیزان» ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 37، کانون انتشارات محمدی، تهران، اردیبهشت 1362

14- کوئن (بروس): «درآمدی بر جامعه شناسی» ترجمه محسن ثلاثی، چاپ دوم، فرهنگ معاصر، 1371

15- مطهری ، (مرتضی): «فطرت» چاپ اول، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، اردیبهشت 1361

16- مطهری (مرتضی):‌ «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی» انتشارات حکمت، آذرماه 1357

17- مطهری (مرتضی): «تعلیم و تربیت در اسلام» چاپ سی و چهارم ، انتشارات صدرا، مهر 1378

18- نبوی(محمدحسن): «مدیریت اسلامی» چاپ سوم، مرکز انتشارات دفتر تبیلغات اسلامی، تابستان 1376

19- وایلز، جان و باندی ، جوزف: «نظارت در مدیریت» ، ترجمه محمدرضا بهرنگی، جلد1، چاپ سوم، انتشارات پیک، 1374

20- هلر (رابرت): «مدیریت تغییر» مترجمان: خدایار ابیلی، سعید علیمیرزایی، انتشارات سارگل، 1382

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - رعد آیه 16
[2]- شوری آیه 53
[3] - اهم یقسمون رحمه ربک؟ نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا و رفعنا بعضم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا و رحمه ربک خیر مما یجمعون
[4]- ای کسانیکه ایمان آور
[4]- ای کسانیکه ایمان آورده‌‌اید اگر تقوا پیشنه کنید خدا بشما قدرت تشخیص و خلاقیت خواهد دادده‌‌اید اگر تقوا پیشنه کنید خدا بشما قدرت تشخیص و خلاقیت خواهد داد
[5]- Drganization Climata
 Moralewww.m-abtahy.com[6]-

برگرفته از : www.zibaweb.com

 




نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 10:48 PM | نویسنده : قاسمعلی
یکى دیگر از منابع مالى اهل بیت (ع) تجارت است .
تجارت یکى از امور مهم و حیاتى اقوام و ملل بوده و هست و کسانى که عهده‏دار این کار مى‏شوند باید واجد شرایطى باشند که در اسلام بیان شده است تا بتوانند بخوبى از عهده مسؤولیت خطیر این امر مهم تا حد امکان بربیایند چرا که در آیین مقدس اسلام روى امر تجارت و بازرگانى و نوع آن و نیز شرایط تاجر و بازرگان دقت زیادى به عمل آمده و دستورهاى فراوانى صادر شده است تا آن جا که رسول گرامى اسلام (ص) تاجر را در لغزشگاه حساس و دقیقى دانسته که با کمترین خطا و ناروایى در عمل در پرتگاه دوزخ خواهد افتاد. حضرت فرمود: تاجر و بازرگان تباهکار است و تبهکار در آتش است. مگر این که به راستى و درستى بگیرد و به راستى و درستى بپردازد. 294 و امیرمؤمنان (ع) فرمود: تاجر تبهکار است و تبهکار جایش دوزخ، جز آن که به حق بدهد و به حق بگیرد. 295
لازمه حق دادن و حق گرفتن آشنایى با حق است و تمییز دادن بین حق و باطل، و کسانى که این تشخیص را نداشته باشند چگونه مى‏توانند آن را رعایت کنند، چون ملاک تجارت در اسلام نه بهتر پول درآوردن است و نه ثروت اندوزى، بلکه مردمى اندیشیدن، و بهتر رعایت کردن حال ملت بینوا و ضعیف است. از این رو قبل از شروع این بحث به اهمیت تجارت از دیدگاه آیات و روایات مى‏پردازیم، سپس به نکاتى که باید مورد توجه قرار گیرد اشاره مى‏کنیم، بدین جهت که ائمه (ع) این گونه تجارت مى‏کردند و تمام این شرایط در نظر گرفته مى‏شد .

تجارت از دیدگاه قرآن‏

در آیه‏اى از قرآن مسافرت براى کسب و کار و تجارت هم ردیف جهاد ذکر شده است، آن جا که مى‏فرماید :
آن مقدار از قرآن که براى شما میسر است تلاوت کنید. او مى‏داند به زودى گروهى از شما بیمار مى‏شوند و گروهى دیگر براى به دست آوردن فضل الهى (و کسب روزى) به سفر مى‏روند و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مى‏کنند. پس آن مقدار که براى شما ممکن است از آن تلاوت کنید. 296 این دلیل بر اهمیت تجارت و مسافرت براى کسب و کار است، از این رو بعضى گفته‏اند از این آیه استفاده مى‏شود؛ تلاش براى معاش هم ردیف جهاد در راه خداست و این نشان مى‏دهد که اسلام براى این موضوع اهمیت زیادى قائل است که جهاد اقتصادى بخشى از «جهاد» با دشمن است .
در جاى دیگر مى‏فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید از قسمتهاى پاکیزه اموالى که (از طریق تجارت) به دست آورده‏اید... انفاق کنید. 297
و نیز مى‏فرماید: هنگامى که نماز جمعه پایان گرفت در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى طلب کنید...298

تجارت از دیدگاه روایات‏

پیامبر اکرم (ص) فرمود :
نه قسمت از ده بخش روزى در تجارت و بازرگانى و یک قسمت دیگر آن در گوسفند و گله‏دارى است. 299
امام صادق (ع) فرمود :
... از تجارت دست برندارید تا خوار نشوید، تجارت کنید خدا به شما برکت مى‏دهد. 300

پیامبر (ص) و تجارت‏

پیامبر اکرم (ص) تجارت مى‏کرد که در این باره چند حدیث از نظرتان مى‏گذرد :
شخصى به نام اسباط بن سالم مى‏گوید: خدمت امام صادق (ع) رسیدیم، حضرت حال عمر بن مسلم را پرسید و فرمود: چه مى‏کند؟ گفتم او مرد شایسته‏اى است، اما تجارت را ترک کرده است. امام (ع) سه بار فرمود: کار شیطان است، آیا او نمى‏داند که پیغمبر خدا کالاى کاروانى را که از شام آمده بود خرید و از آن معامله چندان سودى برد که قرض خود را پرداخت کرد و آنچه را زیاد آمد میان بستگانش قسمت کرد .
آن گاه حضرت این آیه را تلاوت کرد که خداوند مى‏فرماید :
مردانى که نه تجارت و نه معامله، آنها را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى‏کند. 301
سپس امام صادق (ع) فرمود: قصه سرایان مى‏گویند این آیه در ستایش کسانى است که تجارت نمى‏کنند. اینان دروغ گفته‏اند، چرا که این آیه در شأن کسانى است که مشغول بودن به تجارت ایشان را از اداى نماز اول وقت باز نمى‏داشت. پس از آن حضرت فرمود: اینها از کسانى که به نماز حاضر شوند و تجارت نکنند برترند. 302
در حدیث دیگرى آمده است: اسباط بن سالم مى‏گوید: روزى در خدمت امام صادق (ع) بودم. حضرت از حال شخصى به نام معاذ کرباس فروش سؤال کرد، گفته شد تجارت را ترک کرده است. فرمود: این کار شیطان است، زیرا هر کس داد و ستد را ترک کند دو ثلث عقل (معاش) خود را از دست داده است. آیا نمى‏داند که رسول خدا (ص) هنگامى که کاروان شترى از شام رسید از آنان جنس خریدارى کرد و معامله کرد و سودى برد و قرض خود را ادا کرد. 303

امام صادق (ع) و تجارت‏

محمد بن عذافر از پدرش نقل کرده که گفت: امام صادق (ع) هفتصد دینار به من سپرد و فرمود: این را به کار بند و بدان که من از روى حرص به مال این کار را نکردم،بلکه دوست دارم که خداوند متعال مرا ببیند که مى‏خواهم از فضل او بهره‏مند گردم. عذافر مى‏گوید: آن مال صد دینار سود کرد. در هنگام طواف به آن حضرت عرض کردم که خداوند مال را صد دینار بهره داد. فرمود: جزء سرمایه‏ام قرار ده.304
مرحوم کلینى این حدیث را همین گونه نقل کرده ولى، در روایت دیگرى به همین مضمون حدیث دیگرى را چنین نقل مى‏کند که محمد بن عذافر گفت: امام صادق (ع ) هزار و هفتصد دینار به پدرم داد و فرمود با این پول تجارت کن، بعد فرمود : من میلى در سود آن ندارم... من رفتم در آن معامله صد دینار سود بردم. وقتى خدمت حضرت رسیدم و عرض کردم که این مقدار استفاده کردم، امام خیلى خوشحال شد و به من فرمود: آن را جزء سرمایه‏ام قرار ده. ابن عذافر مى‏گوید: پدرم مرد و مال امام صادق (ع) نزد او بود. حضرت به من نامه‏اى نوشت و دعا کرد . سپس یادآور شد که من نزد «ابى محمد» هزار و هشتصد دینار دارم. این پول را به خاطر تجارت به او دادم بودم، پول را به عمربن یزید بپرداز. مى‏گوید در دفتر پدرم نگاه کردم دیدم نوشته بود که هزار و هفتصد دینار از ابى موسى (امام صادق (ع)) پیش من است که با این پول تجارت کردم و صد دینار سود آن شد که عبدالله بن سنان و عمربن یزید از این قضیه اطلاع دارند. 305

خوددارى امام صادق (ع) از دریافت سود غیر عادلانه‏

عائله امام صادق (ع) و هزینه زندگى آن حضرت زیاد شده بود. امام به فکر افتاد که از طریق کسب و تجارت عایداتى به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد. از این رو هزار دینار فراهم کرد و به غلام خویش که «مصادف» نام داشت، فرمود : این هزار دینار را بگیر و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش. مصادف رفت و با آن پول از نوع متاعى که به مصر حمل مى‏شد خرید و با کاروانى از تجار به طرف مصر حرکت کرد همین که نزد مصر رسیدند قافله دیگرى از تجار که از مصر خارج شده بود به آن برخورد کرد. اوضاع و احوال را از یکدیگر پرسیدند. پس از گفت و گو بازرگانان مدینه متوجه شدند متاعى که مصادف و کاروانیان به طرف مصر مى‏برند کالایى است که مورد نیاز همه مردم مصر است و از این نوع متاع در مصر پیدا نمى‏شود و بازار خوبى براى فروختن پیدا کرده است و مردم چاره‏اى ندارند جز این که به هر قیمتى که هست آن را خریدارى کنند. صاحبان متاع از شنیدن این موضوع خوشحال شدند و همان لحظه با یکدیگر سوگند یادکردند و هم عهد شدند که به سودى کمتر از صد در صد نفروشند و از هر دینارى یک دینار منفعت ببرند. وارد مصر شدند و وقتى متوجه شدند مردم نیاز شدیدى به این کالاى کمیاب دارند، طبق عهدى که با هم بسته بودند (بازار سیاه به وجود آوردند) و به کمتر از دو برابر قیمتى که براى خود آنها تمام شده بود نفروختند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت و (خوشحال) به حضور امام صادق (ع) رسید و دو کیسه که هر کدام هزار دینار داشت جلوى امام گذاشت. (و وقتى که امام از او سؤال کرد اینها چیست) گفت جانم فدایت باد. یکى از این دو کیسه سرمایه‏اى است که شما به من دادید و دیگرى (که مساوى اصل سرمایه است) سود خالصى است که به دست آمده است. امام صادق (ع) فرمود: سود زیادى برده‏اید، ولى چطور شد که توانستید این قدر سود ببرید؟ مصادف قضیه مطلع شدن از کمیابى مال التجاره را در مصر و هم قسم شدن کاروانیان را بیان کرد.امام (ع) فرمود: سبحان الله شما سوگند یاد کردید که در میان مردمى که مسلمان‏اند به کمتر از سود خالص مساوى اصل سرمایه نفروشید؟ من چنین تجارت و سودى را هرگز نمى‏خواهم. سپس امام یکى از دو کیسه را برداشت و فرمود: این سرمایه من و به آن یکى دیگر دست نزد و فرمود : «من به آن کارى ندارم و نیازى به این سود نیست.» آن گاه فرمود: «اى مصادف، شمشیر زدن از کسب حلال آسان‏تر است». 306
عبیدالله بن على حلبى و محمد حلبى مى‏گویند براى امام صادق (ع) متاعى از مصر آوردند. حضرت غذایى آماده کرد و تجار را دعوت کرد. وقتى آمدند، امام فرمود: این کالا را مى‏فروشم. گفتند: ما کالاى شما را با سود ده دوازده مى‏خریم. امام صادق (ع) فرمود: سود ده دوازده در مجموع به چه مبلغى مى‏رسد؟ گفتند: در هر ده هزار درهم دو هزار درهم سود مى‏دهیم. فرمود: این متاع را به دوازده هزار درهم به شما مى‏فروشم. 307

امام جواد (ع) و تجارت

براى امام جواد (ع) کالاى بزازى که قیمت زیادى هم داشت مى‏آوردند، در بین راه ناپدید شد (راهزنان آن را دزدیدند.) کسى که این بار را مى‏آورد نامه‏اى به امام نوشت و خبر را به اطلاع حضرت رساند. امام (ع) در پاسخ نامه او به خط خویش نوشت: جانها و اموال ما از مواب گواراى خدا است و عاریه‏هایى است که به دست ما به امانت سپرده است. پس تا وقتى که از آنها استفاده شود موجب سرور و شادکامى است و آنچه از آن گرفته شود اجر و پاداش به دنبال دارد پس هر کس بى‏تابى و جزعش بر صبرش غالب شود اجرش تباه مى‏شود و ما از این امر به خدا پناه مى‏بریم . 308

پى نوشتها :

294- الشیخ الصدوق، من یحضره الفقیه، تهران، منشوارت دارالکتب الاسلامیه، 1390 ه'ق، ط 5، ص 121، حدیث 13 .
295- همان مأخذ، همان، ص حدیث .15 الکلینى، ابى جعفر محمد بن یعقوب، الفروع من الکافى، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه'ق، ج 5، ص .150 کتاب المعیشه، باب آداب التجاره، حدیث 1 .
296- فاقرؤا ما تیسر من القرآن علم أن سیکون منکم مرضى، و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله و آخرون یقاتلون فى سبیل الله فاقرؤا ما تیسر منه. (سوره مزمل، آیه 20 ).
297- یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم...(سوره بقره، آیه 267 ).
298- فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله...(سوره جمعه، آیه 10 )
299- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء، 1403 ه'ق، ط 2 ، ج 100، ص 4، حدیث 13 و ص 5، حدیث .14 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، بیروت، منشورات داراحیاء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 2، ص 3 ، حدیث 4 و 5 .
300- الکلینى، ابى جعفر محمد بن یعقوب،الفروع من الکافى، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه'ق، ج 5، ص .149 من لا یحضره الفقیه، همان، ص 120 ، حدیث 6 و .8 وسائل الشیعه، همان، ص 7، حدیث 6 .
301- رجال لا تلهیهم تجاره ولا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه... (سوره نور، آیه 37 (.
302- الکلینى، ابى جعفر محمد بن یعقوب، الفروع من الکافى، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه'ق، ج 5، ص .75 کتاب المعیشه، حدیث .8 الطوسى، ابى جعفر محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق على اکبر الغفارى، تهران، نشر صدوق، ط 1، 1418 ه'، ج 6، ص .374 کتاب المکاسب، حدیث 18 .
303- الطوسى، ابى جعفر محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، نشر صدوق، ط 1، 1418 ه'ق، ج 7، ص .6 کتاب التجاره، باب 1، حدیث .11 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، بیروت، منشورات داراحیاء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4 ، ج 12، ص 8 .
304- مالى، الشیخ الصدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، تهران، منشورات دارالکتب، 1390 ه'ق، ط 5، ج 3، ص .96 الطوسى، ابى جعفر محمد بن الحسن بن على، تهذیب الاحکام، تصحیح على اکبر غفارى، تهران، نشر صدوق، ط 1 ، 1418 ه'،ج 6، ص .375 الکلینى، ابى جعفر، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافى، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه'ق، ج 5، ص .77 کتاب المعیشه، حدیث .16
305- فروع کافى، همان، ص 76، حدیث .12 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403 ه'، 1983 م، ج 47 ، ص 56 .
306- الکلینى، ابى جعفر، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافى، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1391 ه'ق، ج .5 کتاب المعیشه، باب الحلف فى الشراء و البیع، ص 161 - .162 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، بیروت، منشورات داراحیاء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج .12 کتاب التجاره، ابواب آداب التجاره، باب 26، ص 311، حدیث 1 .
307- الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، 1390 ه'ق، ط 5، ج 3، ص 135، حدیث 30 از باب 69، باب البیوع .
308- الحرانى، ابو محمد الحسن بن على بن الحسین بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول (ع) قم، منشورات مکتبه بصیرتى، 1394 ه'ق، ط 5، 1394، ص 339 .


برگرفته از : www.balagh.net



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 22 فروردین 1391  | 10:48 PM | نویسنده : قاسمعلی
در نظام اسلامى، مدیران نسبت به زیردستان وزیرمجموعه خویش، وظایفى سنگین بر عهده دارند. فهرستى از این وظایف، براى توجه مدیران خدمت‏گزار و مسئولان ادارات مختلف جامعه اسلامى، یادآورى مى‏شود :

1. توجه به رشد ایمانى زیردستان .


2. توجه به پیشرفت اخلاقى آنان .
3. توجه به مشکلات اقتصادى آنان .
4. برنامه‏ریزى براى تکامل علمى و آموزش فنى آنان .
5. کمک‏کردن به آنان در انجام مسئولیت‏هایشان .
6. تعیین دقیق وظایف و پیش‏گیرى از حواله دادن امور به یکدیگر .
7. در نظر گرفتن توان فکرى و جسمى آنان .
8. نظارت بر کم و کیف فعالیت‏هاى آنان .
9. تقویت اعتماد به نفس و خودباورى در زندگى آنان .
10. مشاوره و بهره‏گیرى از پیشنهادها و دیدگاه‏هاى آنان .
11. تأکید بر عدم دخالت در حوزه کارى یکدیگر .
12. پیش‏گیرى از تحریک حسادت و رقابت ناسالم .
13. به کارگیرى آنان براساس قرار داد روشن و مشروع .
14. حفظ شخصیت آنها و احترام به آنان .
زیردستان در جامعه اسلامى، به دلایل گوناگون، حقوقى برعهده مدیران دارندکه شناخت و اداى آن حقوق، از اصول اخلاقى و شرایط مدیریت اسلامى است. این حقوق عبارتند از :
1. حق برادرى ایمانى و همراهى در امور دینى .
2. حق همسایگى در خانه، محل کار و تحصیل .
3. حق همکارى و تعاون در اهداف اجتماعى .
4. حق رفتار انسانى و عادلانه با آنان .
در روابط مدیران و نیروهاى یک سازمان، سه نوع اصلاح و تحول زیر، ضرورى است :
1. اصلاح نگاه مدیران به نیروها .
2. اصلاح خلق و خوى مدیران نسبت به زیر مجموعه ادارى .
3. اصلاح رفتار و گفتار مدیران با زیردستان .
از آن جا که ریاست و قدرت، در غالب انسان‏ها، تکبر وغرور مى‏آفریند و این بیمارى بزرگ روحى و اخلاقى، ریشه بسیارى از خطاها و اشتباهات و موجب سقوط اخلاقى و اجتماعى مدیران است، مدیران جامعه اسلامى، باید متواضع باشند و از رویش جوانه‏هاى غرور و خودپسندى، پیش‏گیرى کنند .
فروتنى نسبت مؤمنین، فرمان صریح قرآن، خطاب به رسول اعظم‏صلى‏اللّه‏علیه‏وآله است.در قرآن، چنین آمده است :
1. «و اخفض جناحک للمؤمنین؛1 نسبت به مؤمنان، فروتن باش ».
2. «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین؛2 نسبت به پیروان مؤمن خویش، فروتن باش ».
تمام حقوق مؤمن بر مؤمن، در روابط دو جانبه مدیران و کارکنان نظام ادارى نیز جریان دارد .
این حقوق عبارتند از :
1. مصونیت جان و مال و آبروى طرفین از هر گونه تعرض .
2. حرمت ارعاب و تهدید مؤمن .
3. حرمت تحقیر و توهین مؤمن .
4. حرمت ظلم و ستم بر یکدیگر .
5. حرمت فحش دادن و بدزبانى نسبت به همدیگر .
6. حرمت غیبت و هتک آبروى مؤمن .
7. حرمت تهمت و افتراى مالى و اخلاقى .
8. حرمت ناراحت کردن مؤمن .
9. حرمت وعده دروغ .
10. حرمت عیب‏جویى .
11. حرمت گزارش دروغ درباره مؤمن .
12. حرمت فریب دادن و خیانت .
این احکام، مربوط به عموم مؤمنین است. از این‏رو، در روابط مدیران و کارکنان ادارى نیز باید رعایت شوند. در احادیث آمده است که شخصى در نامه‏اى به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام از دیگرى بدگویى کرد. حضرت نگاهى به نامه انداخت و بعد فرمود: فلانى! اگر راست بگویى، منفور ما واقع مى‏شوى و اگر دروغ بگویى کیفر مى‏شوى و اگر درخواست پوزش کنى، تو را مى‏بخشیم. او گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا ببخش.3
گذشت از خطاهاى کوچک، یکى از اصول مدیریت است. امام صادق‏علیه‏السلام فرمود: «لایطمعن المعاقب على الذنب الصغیر فى السودد؛4
کسى که از خطاهاى کوچک نگذرد، امید سرورى و سیادت، نداشته باشد ».
به کارگیرى نیروهاى ادارى در امور شخصى، یکى از ستم‏هایى است که گاهى مدیران گرفتار آن مى‏شوند؛ زیرا بیش از وظایف قانونى نیروها، از آنان انتظار دارند. این گونه امور، حدو مرزى ندارد و گاهى، فشار بیش از اندازه، بر جسم و جان کارکنان ادارى وارد مى‏آورد .
گاهى در پرداخت حقوق نقدى و یا بن کالاى کارمندان، بین مدیران و بانک‏ها، شرکت‏ها و فروشگاه‏هاى خاصى، قراردادهایى بسته مى‏شود که منافع و مصالح کارکنان رعایت نمى‏شود و مدیران به دلیل غفلت و یا مصالح و منافع گروهى و شخصى، به امضاى چنین قرادادهاى مى‏پردازند. این امور، نوعى ستم از سوى مدیران و سلب حقوق و آزادى‏هاى زیردستان محسوب مى‏شود. مدیران نظام اسلامى باید با دقت کامل و بر مبناى عدالت، این قراردادها را مورد ارزیابى قرار دهند .
در منابع فرهنگ و اندیشه اسلامى، روایات فراوانى درباره آموزش زیردستان، مشورت با زیردستان، رفتار احترام‏آمیز با آنان - حتى با غلامان و کنیزان - و تعیین حقوق کارگران و اجیران و رفتار نیک با رعیت، وجود دارد که اگر بایدها و نبایدهاى رفتارى با زیردستان فهرست شوند، مجموعه مفصل و ارزشمندى از آیات و روایات مدیریت اسلامى پدید مى‏آید. براى نمونه، به چند حدیث زیر دراین باره بسنده مى‏کنیم :
1. قال على‏علیه‏السلام: «من اختال فى ولایته ابان عن حماقته؛5 هر کس در ریاست خویش، دچار غرور شود، حماقت خویش را افشا کرده است ».
2. قال على‏علیه‏السلام :
«انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوى من رعیتک فانک الا تفعل تظلم؛ حق خدا و مردم را از خویش، بستگان خویش و افراد محبوب خود بازستان که اگر چنین نکنى، گرفتار ظلم‏خواهى شد ».
رفتار الهى با بندگان، رفتار نبوى بابردگان و زیردستان، رفتار علوى باکارگزاران و رفتار سلیمان پیامبرعلیه‏السلام با اطرافیان و سیره امام خمینى - قدس سره- در رفتار با مسئولان، مى‏تواند الگوى خوبى براى مدیران نظام اسلامى باشد . امام صادق‏علیه‏السلام درباره سیره حضرت سلیمان، چنین فرمود :
«کان سلیمان یطعم اضیافه اللحم بالحوارى وعیاله الخشکار و یأکل هو من الشعیر غیرمنخول؛ سلیمان‏علیه‏السلام میهمانانش را باگوشت و نان سبوس گرفته، پذیرایى مى‏کرد و به عیالش، نان گندم معمولى مى‏داد و خودش، نان جوین سبوس دار مى‏خورد ».
مدیران دل‏سوز نظام اسلامى مى‏دانند که قبول مسئولیت در نظام اسلامى، نوعى محرومیت اقتصادى و برداشتن بار سنگین اجتماعى است و بستگان و همکاران آنان هم با این نگاه باید وارد میدان خدمت‏رسانى و مهرورزى شوند .
مدیران نظام اسلامى، باید خود را براى امتیاز کمتر، زحمت بیشتر و خدمت‏رسانى براى رضاى خدا و آسایش خلق، آماده کنند؛ باشد که مورد رحمت و رضاى دوست، قرار گیرند .

محمود مهدی پور

پى‏نوشت :
1. حجر، آیه 88 .
2. شعرا، آیه 215 .
3. مجلسى، بحارالانوار، ج‏72، ص‏246 .
4. همان، ص‏272 .
5. آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ص 346، ص 7963 .

منبع : http://www.ayineh.com/defaulte.aspx?namayesh=432ارائه شده توسط اسلامی
برگرفته از : modirsara.blogfa.com

 




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 20 فروردین 1391  | 10:03 AM | نویسنده : قاسمعلی
خلاصه و برداشتی از کتاب
نویسنده: حضرت آیت الله مکارم شیرازی
تلخیص: محمد ظریف بروجردیان


بجای پیشگفتار
قبل از بحث پیرامون موضوع کتاب، ذکر چند یادآوری به شرح ذیل، ضروری به نظر می‌آید :
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و خلع ید از کارگزاران رژیم ستمشاهی و قرار گرفتن جمعی از عناصر مؤمن در پستهای حساس مدیریت و فرماندهی، یک نوع خلاء احساس می‌شد. این خلاء به خاطر آن بود که ضوابط «مدیریت غربی» که با تمام قدرت بر نظامات گذشته حکومت می‌کرد فرو ریخته بود و هنوز ضوابط مدیریت اسلامی برای جانشینی آن مشخص نبود .
لذا چاره‌ای جز این نبود که آستین بالا زده، با استفاده از منابع غنی و سرشار اسلام، کتابی در این زمینه آماده سازم. شاید سرآغازی باشد برای حرکت وسیع در مورد این مسأله مهم اسلامی و اجتماعی .
آنچه در این کتاب درباره مدیریت و فرماندهی اسلامی (باید توجه داشت که فرماندهی نیز نوعی مدیریت در محدوده فعالیتهای نظامی است) آمده است، چون از نخستین آثار در نوع خود می‌باشد، طبعاً نمی‌تواند خالی از نقص باشد. هم‌چنین مهمترین منابعی که در این کتاب بعد از قرآن مجید مورد استفاده قرار گرفته است، سیره پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و پیشوایان بزرگ اسلام و مخصوصاً نهج البلاغه است، که مملو است از نکات برجسته پیرامون این بحث و نیز از احادیث مختلف اسلامی که در کتب حدیث پراکنده است و ابعاد این مسأله را تذکر می‌دهد، بهره‌گیری شده است .
به عقیده نگارنده، مطالعه این کتاب نه فقط برای کسانی که پستهای مدیریت و فرماندهی (اعم از کلیدی و غیر کلیدی) در اختیار دارند، ضروری است، بلکه مطالعه آن برای همه کسانی که می‌خواهند اسلام را بهتر و عمیق‌تر بشناسند، مفید و راهگشا است. به خصوص این که هیچ کس بر کنار از نوعی مدیریت نیست. حداقل مدیریت در مورد خانه خود .!
از این گذشته در این مسأله شک نیست که هر پیروزی در روند انقلاب نصیب ما شده است، به خاطر درک صحیح اسلام و به کار بستن دقیق تعلیمات آن بوده و هر مشکلی در این طریق پیش آمده، به خاطر عدم درک صحیح یا عدم تطبیق برنامه‌ها و عملکردها بر این تعلیمات بوده است .
به همین دلیل برای علاقمندان پیروزی انقلاب در تمام زمینه‌ها و خروج از مشکلات، راهی بهتر از این نیست که اسلام را بهتر بشناسیم و بهتر پیاده کنیم و البته این کار بی نیاز از گذشت زمان نیست و دانستن اصول مدیریت اسلامی در این زمینه مهم است .
درست است که مسأله مدیریت از دیرباز در غرب مطرح بوده است و کتابهای زیادی در این زمینه نوشته‌اند و حتی دانشکده‌هایی مخصوص مدیریت و فرماندهی تأسیس و مشغول بکار گشته است. ولی با توجه به تفاوت زیاد میان ارزش‌های حاکم بر مدیریت غربی و ارزش‌های حاکم بر مدیریت اسلامی، ما هرگز نمی‌توانیم تمام آنچه را آنها نوشته‌اند، اقتباس کنیم و برای خود الگو قرار دهیم .
ولی این بدان معنی نیست که ما همه اصول مدیریت غربی را به طور کامل رد می‌کنیم. مسلماً قسمتهایی از آن که با ارزشهای اسلامی هماهنگ است، مورد قبول ماست، که نمونه‌هایش را در این کتاب می‌بینید .
نکته آخر این که؛ مهم در امر مدیریت و فرماندهی «دانستن» این اصول و ضوابط و قواعد نیست. بلکه مهم «بکار بستن» آنهاست. که آن هم کار نسبتاً دشواری است و بدون زیربنای اعتقادی و خودسازی و تقوا و تهذیب نفس میسر نیست .
فصل اول :
ضرورت تشکیلات و اهمیت مدیریت
هر کس در زندگی خود به نحوی با مسأله «مدیریت» درگیر است. در سطوح بالا و پایین. نه تنها دولتمردان، وزرا، فرماندهان، رؤسای دانشگاه‌ها، مدیران ادارات، گردانندگان چرخهای صنایع و مؤسسات خصوصی، بلکه هر انسانی در محدوده کسب و کار و خانه و خانواده خود، با نوعی از مدیریت سر و کار دارد، که اگر به طور صحیح انجام شود، راهها نزدیک، فعالیتها پرثمر، کوششها پربار، مشکلات کم، و موفقیت و پیروزی قطعی است .
در ابتدای بحث، باید توجه داشت که مدیریت و فرماندهی یک نوع «ایدئولوژی» است. یعنی یک نوع از «بایدها» است و می‌دانیم «بایدها » همیشه از «هستی‌ها» یعنی از «جهان بینی» سرچشمه می‌گیرد. به نحوی که ما اگر واقعیات موجود را تشخیص ندهیم، وظایف لازم را تشخیص نخواهیم داد. اگر هستی‌ها را ندانیم، بایدها را نخواهیم دانست .
لذا تمام کتاب‌هایی که در زمینه علوم مختلف نوشته شده است و از نظامات جهان هستی در خلقت منظومه‌ها و کهکشانهای عظیم گرفته، تا اسرار شگفت انگیز اتم و انواع جانداران و گیاهان سخن می‌گوید، همه و همه شرح و بیان «مدیریت دقیق و فرماندهی حساب شده خداوند» در این عالم بزرگ است .
- وجود هر انسان یک نظام تشکیلاتی است :
ساختمان وجود آدمی نیز یک نظام تشکیلاتی فوق‌العاده ظریف و پیچیده است که تمام تشکیلات لازم برای یک مدیریت صحیح و نمونه را به عالیترین صورتی در بر گرفته است. این تشکیلات حیرت انگیز و منظم دارای بخشهای زیر است :
- مرکز تصمیم گیری
- فرماندهان و مدیران کل و جزء
- بازوهای اجرایی
- انگیزه‌های حرکت
- برنامه‌ریزی
- سازماندهی
- کنترل و هماهنگی و ...
به طوری که اگر یک لحظه گوشه‌ای از این مدیریت از کار بیفتد، مرگ به سراغ انسان می‌آید و یا لااقل بیمار می‌شود .
به همین دلیل برای پی بردن به اصول صحیح تشکیلات و ضوابط مسأله مدیریت و فرماندهی، راهی بهتر از این نیست که از این دو جهان «بزرگ» و «کوچک» الهام و الگو بگیریم و به دستورات پرمعنی قرآن تحقق بخشیم .
انسان نمی‌تواند به گونه‌ای ناموزون و به صورت وصله‌ای ناهمرنگ در این جهان هستی زندگی کند و به همان اندازه که از نظام و تشکیلات و «مدیریت صحیح» فاصله می‌گیرد، با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد و محکوم به فناست. از همه اینها که بگذریم، از ویژگیهای زندگی انسان، این است که تمام کارهای اصلی و مهم او به صورت جمعی انجام می‌شود و کار جمعی، بدون تشکیلات و سازماندهی و مدیریت، مفهومی جز هرج و مرج و به هدر دادن نیروها و از بین بردن امکانات و استعدادها محصولی نخواهد داشت .
اگر تمام ابزار و وسایل لازم برای انجام یک کار را به منزله «جسم» فرض کنیم، مدیریت صحیح به منزله «روح» آن است و با جدا شدن این روح، چیزی جز لاشه گندیده‌ای باقی نخواهد ماند .
امیر مؤمنان علی علیه‌السلام نقش فرمانده و مدیر کل را در جامعه، به رشته و نخ گردن‌بند تشبیه نموده است؛ که دانه‌ها و مهره‌ها را به هم ارتباط داده و از مجموع آنها یک واحد به هم پیوسته به وجود آورده است و اگر آن رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده گردیده و هماهنگی خود را از دست می‌دهند .
بنابراین نه تنها «مدیریت» به نیروها «جهت» می‌دهد، بلکه انگیزه، سازمان، کنترل و هماهنگی اصولی که هر گونه بازدهی در سایه آن صورت می‌گیرد، ارائه می‌دهد .
- حکومت اسلامی اهرمی برای وصول به چهار هدف بزرگ :
بدون تردید، اسلام به مسأله حکومت به عنوان یک «هدف» نمی‌نگرد، بلکه آن را یک «وسیله» برای تحقق بخشیدن به اهداف عالی مذهب می‌شمرد. که در یک بررسی کلی، چهار هدف عمده بیش از همه جلب توجه می‌کند، که نه تنها حکومت اسلامی، بلکه مدیریت‌هایی که از آن نشأت می‌گیرد، نیز باید در مسیر این چهار هدف گام بردارد :
1- آگاهی بخشیدن به انسانها
2- تربیت معنوی و احیای ارزشهای اخلاقی
3- اقامه قسط و عدل به صورت خودجوش و برخاسته از متن جامعه
4- آزادی انسانها از زنجیرهای اسارت .
درست است که هدفهای جزئی و نزدیک در تمام مدیریتها و فرماندهی‌ها و رسیدن به حد اعلای بازدهی بیشتر و بهتر آن تشکیلات، در زمان کوتاه‌تر و با ضایعات کمتر است، به عنوان مثال فرماندهی صحیح یک گردان، انجام کامل مأموریت جنگی خاصی است که به او واگذار شده است، آن هم با کیفیت عالی و تلفات و ضایعات کمتر، ولیکن با این همه، از دیدگاه یک فرد مسلمان، هیچ گاه این «فرماندهی» و «مدیریت» نمی‌تواند از اهداف کلی الهی و انسانی اصل مذهب و سپس تشکیل حکومت جدا باشد. بلکه باید جهت گیری تمام اهداف جزئی به سوی آن اهداف کلی و والا باشد، نه در جهت مخالف و نه بی‌تفاوت نسبت به آنها. و همین است که مسأله مدیریت و فرماندهی را در اسلام، از مدیریت مادی شرق و غرب جدا می‌سازد و پایه‌ها و بدنه و ابزار آن را به صبغه و شکل ویژه خود در می‌آورد .
مهم این است که در حکومت اسلامی همه معیارها، مخصوصاً «معیار مدیریت»، معیار اسلامی باشد و از کتاب و سنت مایه گیرد، تا این حقیقت آشکار گردد که کاربرد این معیارها برای حل مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی به مراتب بر معیارهای شناخته شده شرق و غرب برتری دارد .
اگر خدای ناکرده بر اثر سهل‌انگاری‌ها و عدم رعایت موازین اسلامی، مدیریتها به بن بست و ناکامی کشد، بیم این می‌رود که ناآگاهان، یا دشمنان قسم خورده، آن را به حساب ضعف مبانی مدیریت در اسلام بگذارند و مکتب از این رهگذر صدمه ببیند و این مصیبتی است بزرگ و ضایعه‌ای جبران ناپذیر .!


فصل 2
پیامبر اسلامصل الله علیه و آله ، مدیر و فرمانده بی‌نظیر !
حتی آنان که اسلام را به عنوان یک آیین الهی و آسمانی نپذیرفته‌اند، در این امر شک ندارند که پیامبر اسلامصل الله علیه و آله فرمانده بزرگی بود که پیروزی سربازانش را در کمترین مدت و با کمترین ضایعات، تأمین می‌کرد. و از نظر مدیریت نیز آن چنان نیرومند بود که از یک جامعه نیمه وحشی، تمدنی بزرگ به وجود آورد و از قبایل پراکنده عرب توانست تشکیل امتی بدهد. شک نیست که تألیف امتی واحد از قبایلی که در طول تاریخ به نزاع و تخاصم و حمله و هجوم بر یکدیگر عادت کرده بودند و خون همدیگر را می‌ریختند، در اندک مدتی کاری بس بزرگ و معجزه اجتماعی بی‌نظیری است، که تأثیر آن بر کل تاریخ بشر بر کسی پوشیده نیست . به همین دلیل زندگی او را روی هر حساب که باشد، می‌توان منبع بزرگ الهام بخشی، برای «مسأله مورد بحث» در تمام ابعادش شمرد. همچنان که خواهیم دید پیامبر اسلام صل الله علیه و آله چگونه دقیق‌ترین ریزه‌کاریهای مربوط به مسأله مدیریت و تاکتیکهای فرماندهی را در زندگی خود، بکار می‌بست .
- نگاهی گذرا به زندگی پیامبرصل الله علیه و آله :
یک نگاه گذرا به زندگی پیام اسلامصل الله علیه و آله ، بعد از بعثت، نشان می‌دهد که زندگی پربارش به دو دوران متمایز تقسیم می‌شود :
1- دوران مکه (دوران آمادگی و سازندگی )
2- دوران مدینه (دوران عمل و پیاده کردن برنامه‌ها )
در دوران مکه (13 سال) تمام همت پیامبر صل الله علیه و آله متوجه آموزشهای عقیدتی و فکری و فرهنگی بود تا دلهای تازه‌ی مسلمانان را از رسوبات شرک کاملاً شستشو دهد و آنها را برای یک حرکت بزرگ به سوی آیین الهی، همراه با تشکیل یک «حکومت انسانی نیرومند و پرقدرت» به عنوان مقدمه‌ای برای پیشبرد اهداف بزرگ رسالت آماده سازد .
پیامبر صل الله علیه و آله در مکه گامهای بسیار برداشت و از جمله گامهای مؤثر که با مدیریت بسیار حساب شده، برای گسترش آیین جدید تشکیل حکومت اسلامی به عنوان یک اهرم نیرومند برای رسیدن به اهداف اسلامی و انسانی برداشت، این که در عصر جاهلیت، مراسم حج، توأم با خرافاتی بسیار انجام می‌شد. زیرا حج جزء آیین ابراهیم علیه‌السلام بود و بقایای این آیین، آمیخته با خرافات زیاد در میان مشرکان عرب، وجود داشت . پیامبر صل الله علیه و آله در موسم حج با گروههایی از مردم جزیره العرب که به مکه می‌آمدند، به طور پنهانی ملاقات کرد و هسته بندی بیعت و پیمان مردم مدینه نیز در همین ایام حج صورت گرفت .
همچنین هجرت گروهی از مسلمانان نخستین به حبشه که «هجرت اولی» یا «هجرت صغیر» بود، نیز بخشی از این برنامه محسوب می‌شد. چرا که هم باعث شد صدای آیین نوین و پرخروش اسلام در فضای آفریقا بپیچد و مهاجران حبشه نیروی ذخیره‌ای بودند برای آینده حکومت اسلامی و هم سبب می‌شد که از وضع دولت و حکومت آن جا آگاهی بیشتر و تجارب فزونتری کسب کنند .
- مدیریت دقیق در تمام مراحل :
بعد از ورود پیامبر صل الله علیه و آله به مدینه، حوادثی رخ داد که هر یک چهره جدیدی از این مدیریت الهی بود. به عنوان نمونه؛
1- ارایه عدل اسلامی در آغاز ورود: نه تنها در آن روز که محمد صل الله علیه و آله جوان نوخاسته‌ای بود، با تدبیر فوق‌العاده خود اختلافی را که میان قبایل قریش، بر سر نصب حجرالاسود بعد از ماجرای سیل رخ داده بود و بوی خون می‌داد، برطرف ساخت و دستور داد سنگ را در وسط پارچه‌ای گذارده و هر کدام از قبایل گوشه‌ای از آن را گرفته و به محل نصب آورند و شخصاً آن را در جای خود گذارد و غائله را برچید، بلکه بعد از هجرت به مدینه در مواردی که ممکن بود از حادثه‌ای ساده، اختلاف بزرگی به وجود آید، با استفاده از راه و روش‌های بسیار ظریف و مدبرانه، زمینه‌های اختلاف را به کلی بر می‌چید و با مدیریت والای خود، به غائله پایان می‌داد .
مثلاً هنگام ورود به مدینه و استقبال پرشکوه مردم شهر و انتظار هر یک از آنها که پیامبر صل الله علیه و آله به خانه او وارد شود، بیم این می‌رفت که هر گونه ترجیح در میان افراد و قبایل وضع شکننده آغاز ورود را به هم ریزد، لذا پیامبر صل الله علیه و آله با یک الهام الهی فرمود: «ناقتی مأموره» یعنی شتر من، خود دستوری دارد، که اجرا خواهد کرد. و ناقه به راه خود ادامه داد تا در کنار خانه «ابو ایوب انصاری» بر زمین نشست و پیامبرصل الله علیه و آله بر او وارد شد و مسأله بدون کمترین ناراحتی پایان یافت .!
2- عقد مواخات بین دو گروه «مهاجران مکه» و «انصار مدینه» که فقط اسلام، حلقه اتصال آنان بود .
3- جامعه نوپای اسلامی مرکز اجتماعی لازم داشت، آن هم با جاذبه‌ای بسیار نیرومند و معنوی. لذا پیامبرصل الله علیه و آله به فرمان خداوند، دست به ساختن مسجد زد و این محل نه تنها مرکز عبادت بود، بلکه مرکز تمام فعالیتهای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان و پایگاه اصلی حکومت بود و جالب این که برخلاف تمام دارالحکومه‌ها و کاخهای زمامداران آن زمان، این پایگاه حکومتی، بی اندازه ساده بود و فقط یک چهار دیواری با دیوارهایی به طول قامت یک انسان بود، با فرشی از شن‌های نرم، بدون سقف و بعداً که سقف و شبستان برای آنها ساختند، ستونهایش از تنه درخت نخل و پوشش آن فقط برگهای همان درخت بود و این وضع تا آخر عمر پیامبر صل الله علیه و آله ادامه داشت.! این موضوع، خود یکی دیگر از طرحهای عجیب مدیریت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله بود که به امر الهی اجرا شد و در تمام جزیره العرب صدا کرد و قلوب مردم را متوجه اسلام ساخت .
4- پیمان عدم تعرض که پیامبر صل الله علیه و آله برای تحکیم آیین نوپای اسلام در مدینه، میان مسلمانان و قبایل موجود در داخل مدینه منعقد نمود .
5- پرهیز از جنگ در جبهه‌های مختلف؛ به نحوی که او سعی داشت در آن واحد خود را در دو یا چند جبهه درگیر نکند .
6- ارسال نامه برای سران کشورهای بزرگ جهان پس از آن که حکومت اسلامی در مدینه و اطراف آن استقرار یافت و تقریباً فکر پیامبر صل الله علیه و آله از جزیره عربستان آسوده شد. (هر چند هنوز مکه فتح نشده بود، ولی فتح آن قطعی به نظر می‌رسید). لذا پیامبر صل الله علیه و آله رسالت جهانی خود را در خارج از مرزهای عربستان نشان داد و اسلام را به همه مردم جهان عرضه کرد و این توهم را که اسلام رنگ قومی و نژادی دارد و یا به منطقه جغرافیایی خاصی تعلق دارد، از میان برد .
7- بیعت گرفتن اولیه و یا تجدید بیعت با مسلمانان و قبایل مختلف و ایجاد روحیه تازه در لحظات بحرانی از دیگر اقدامات مدبرانه و مؤثر پیامبر صل الله علیه و آله بود .
8- بینش دقیق پیامبرصل الله علیه و آله در آیین نبرد که برای اولین بار در تاریخ ملت عرب، ملل دیگر را در تحت لوای اسلام به عنوان امت واحد گرد آورد و این پیروزی سبب شد که در مدت 23 سال تمام جزیره العرب را آزاد کند و عناصر مخالف و بیگانه را در آن سرزمین از میان بردارد و تأمین عدالت اجتماعی را در تمام جزیره محقق سازد .
متأسفانه هیچ یک از مورخان نتوانسته‌اند افق استراتژی غزوات پیامبر صل الله علیه و آله و کارهای نظامی او را کاملاً روشن کنند. ولی به هر تدبیر اعمال نظامی او از نظر فنی به خوبی تبیین است و این که او بهترین سپاه ایدئولوژیکی را در تاریخ به وجود آورد، هر چند حکومت اسلامی نهاد تازه‌ای بود و از یافته‌های دانش نظامی به تازگی بهره می‌جست .
خلاصه از این ریزه‌کاریها و روشهای دقیق و حساب شده‌ای که از ظرافت خاصی برخوردار و با شهامت و شجاعت و قاطعیت فوق‌العاده‌ای آمیخته بود، در برنامه زندگی پیامبر صل الله علیه و آله فراوان است که از «مدیریت بی‌نظیر و فرماندهی عظیم» او حکایت می‌کند .


فصل 3
مسؤولیتها و وظایف ده‌گانه یک مدیر و فرمانده
پیش از آن که شرایط علمی و اخلاقی یک مدیر لایق روشن شود، باید ابعاد وظایف او را در نظر بگیریم. چرا که همیشه شرایط بر محور وظایف دور می‌زند و بدون شناخت ابعاد وظیفه یک مدیر و فرمانده هرگز نمی‌توان شرایط لازم برای احراز پستی را برای او تعیین کرد .
به طور کلی می‌توان گفت که یک مدیر، ده وظیفه عمده و اصلی دارد :
1- تصمیم‌گیری
2- برنامه ریزی
3- سازماندهی
4- هماهنگی و کنترل
5- ایجاد انگیزه و کنترل
6- چاره چویی و پیشگیری
7- بررسی و ارزیابی عوامل پیروزی و ناکامی
8- جمع آوری اطلاعات و آمار لازم
9- جذب نیروهای صالح
10- تشویق و توبیخ
1- تصمیم گیری :
مدیر باید قبل از هر چیز برای انجام وظایفی که به عهده او محول شده است، تصمیم گیری لازم را بعمل آورد و برای انجام این مقصد باید موارد زیر را مد نظر بگیرد :
الف) آگاهیها و تجربه‌های گذشته :
در این قسمت باید آنچه را از نظر علمی خوانده، یا در پستهای دیگری به عنوان تجربه اندوخته است، همه را به دقت مورد بررسی مجدد قرار دهد و هرگز مواردی را که به ناکامی منجر شده، فراموش نکند. هیچ گاه اصرار به آزمودن آزموده‌ها و پیمودن راهی را که نتیجه آن قبلاً منفی بوده، نداشته باشد و این نکته را در نظر بگیرد که آموزشهای کلاسیک در زمینه مدیریت، هر قدر عمیق و گسترده باشد، هرگز جای مسائل تجربی را نمی‌گیرد، بلکه ارزش آن آموزه‌ها نیز با محک تجربه تعیین می‌‌شود .
ب) بهره‌گیری هر چه بیشتر از مشاوره :
جالبترین تعبیر در این زمینه در کلام امیر مؤمنان علیه‌السلام وارد شده است، آن جا که می‌فرماید :
«لاظهیر کالمشاوره» یعنی هیچ پشتیبانی هم‌چون مشورت نیست. به این ترتیب، انسان از طریق مشورت می‌تواند تمام ارزشهای فکری دیگران و تجربیات آنان را در اختیار خود قرار دهد .
از سوی دیگر، خطرناکترین پرتگاهی که بر سر راه «مدیران» و «فرماندهان» نیز قرار دارد، «استبداد به رأی» و احساس بی‌نیازی از مشورت و نظرات دیگران است .
مواردی نیز پیش می‌آید که شخص مدیر یا فرمانده، در آن موضوع تخصصی ندارد و در این جا هیچ راهی جز استفاده از نظر آگاهان در آن موضوع نیست و طبعاً باید با استفاده از نظرات خبرگان متعهد و آگاه اقدام کند و غیر آن نیز حرام و خیانت به مسلمین است. لذا گاه یک مدیر باید چند گروه مشورتی برای امور مختلف داشته باشد تا بتواند صحیح عمل کند و عدم تشکیل این شوراها یا عدم توجه به نتایج آنها گاه خیانت محسوب می‌شود .
گویند هنگامی که مسلمانان شهر طائف را محاصره کرده بودند، حدود بیست روز پشت دیوار محکم شهر ماندند و قادر به فتح آن نشدند. پیامبر صل الله علیه و آله با اصحاب خود به مشاوره پرداخت. سلمان فارسی طرح استفاده از منجنیق (به منزله تانک‌های کوچه قلعه خراب کن) ارائه داد که مورد پسند پیامبر صل الله علیه و آله واقع شده و به آسانی قلعه را گشودند .
ج) آفات تصمیم‌گیری :
مدیر باید از اموری که تصمیم گیری را به مخاطره می‌اندازد، به شدت اجتناب کند. مانند :
1- تردید و دو دلی
2- احتیاط بیش از حد
3- وسواس در برخورد با مسائل مختلف
4- تسویف یا امروز و فردا کردن
5- ترس و وحشت از مسائل و حوادث بزرگ و احساس حقارت در مقابل آنها
6- دستپاچگی در برابر حوادث پیش‌بینی نشده .
و خلاصه آنچه نشانه عدم اعتماد به نفس است .
مهمترین آفت و مانع اتخاذ تصمیم مؤثر برای کارها، گاه وحشت از عدم پیروزی و روشن نبودن عاقبت کار است، که مدیر یا فرمانده را از اتخاذ تصمیم قاطع باز می‌دارد. در حالی که یکی از اصولی که مدیران باید بدان توجه داشته باشند، این است که با توجه به عدم اطلاع از آینده و حوادث احتمالی، هیچ کاری را با یقین صددرصد به موفقیت نمی‌توان شروع کرد. لذا این انتظار بیهوده‌ای است که گاه مانع تلاشهای مؤثر و مفید خواهد بود .
2- برنامه‌ریزی :
بعد از آن که کلیات مسائل در شورا برای مدیر روشن شد و به مرحله تصمیم گیری درآمد، برای تحقق بخشیدن و اجرای آن، نیاز به برنامه‌ریزی است. یک مدیر خوب کسی است که از قدرت برنامه‌ریزی بهره‌ی کافی داشته باشد، که آن نیز با استفاده از تجربیات شخصی و استفاده از تجارب دیگر صاحب‌نظران انجام می‌گیرد .
به هر حال، بدون برنامه‌ریزی هرگز نباید و نمی‌توان وارد مرحله عمل شد. منتها گاه نیاز به برنامه‌ریزی «کوتاه مدت» است و گاه «دراز مدت» و گاه هر دو مورد .
برنامه‌ریزی نیز باید واجد شرایط زیر باشد :
الف)برنامه باید دقیق و از نظر کیفی و کمی کاملاً روشن باشد .
ب) برنامه باید از هر گونه ابهام و کلی گویی خالی و تماماً جنبه عملی و عینی داشته باشد .
ج ) در برنامه‌ریزی باید نیروهای انسانی لازم برای انجام هر کار، هزینه‌ها، ابزار و وسایل مورد نیاز دقیقاً محاسبه و برای هر مرحله و مقطع آنچه لازم است، پیش‌بینی گردد .
د) در برنامه‌ریزی باید زمان‌بندی مورد توجه قرار گیرد. به طوری که نه وقت بیهوده تلف شود و نه حجم برنامه بیش از مقدار وقت باشد .
هـ) مدیران و فرماندهان بایستی در برنامه‌ریزیهای خود همیشه محلی برای حوادث پیش‌بینی نشده و خطرات احتمالی در نظر بگیرند . هم‌چنان که امام صادقعلیه‌السلام برای نشر علوم اسلامی در زمانهایی که شیعیان و شاگردان مکتب اهل بیت علیهم‌السلام سخت در فشار قرار خواهند گرفت، برنامه‌ریزی فرمود و به یکی از دوستانش تأکید کرد: امروز که توانایی داری، این احادیث را بنویس و در میان یاران خود پخش کن. چرا که زمانی فرا می‌رسد مردم دسترسی جز به کتابهایشان ندارند و جباران زمان رابطه میان امام و پیروان مکتب را قطع می‌کنند .
از این ریزه‌کاریهای مدیریتی در زندگی پیشوایان بزرگ اسلام فراوان است و پیامبر صل الله علیه و آله نیز شخصاً برای تمام حرکتهای نظامی و غزوات اسلامی، تمام مسائل را دقیقاً زیر نظر می‌گرفت و برنامه را تنظیم می‌نمود .
3- سازماندهی :
هدف سازماندهی تقسیم کار در یک مجموعه است، به گونه‌ای که مسائل زیر در آن تأمین گردد :
الف) هیچ کاری بدون مسؤول نماند و در عین حال از تداخل و تضاد مسؤولیتها جلوگیری شود .
ب) هر کاری به افرادی که دقیقاً از عهده آن بر می‌آیند، سپرده شود .
ج) کل افراد به صورت یک مجموعه کاملاً منسجم عمل کنند. به طوری که کار هر یک مکمل عمل دیگری باشد .
د) سلسله مراتب در تقسیم پستها در نظر گرفته شود .
هـ) تمام افراد از طریق سلسله مراتب با مدیریت یا فرماندهی در ارتباط باشند .
هم‌چنین برای سازماندهی باید به لیاقتها، استعدادها، تخصصها و تقوا فوق‌العاده اهمیت داد و از تمام عناصر شایسته، استفاده نمود .
به عنوان مثال؛ می‌بینیم که پیامبر صل الله علیه و آله برای قرائت آیات سوره برائت برای مشرکان مکه در موسم حج، که در حقیقت اعلام پایان عمر شرک و بت پرستی و از مهمترین فصول تاریخ اسلام بود، طبق فرمان الهی، علیعلیه‌السلام را برگزید. چرا که از همه برای این کار شایسته‌تر بود .
4- ایجاد هماهنگی :
از وظایف مهم دیگر مدیر، نقش هماهنگ کننده اوست. او در عین این که رابطه خود را با نفرات خویش، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، باید حفظ کند، نقش هماهنگ کننده را نیز هرگز نباید فراموش کند. چرا که مفردات خوب هرگز ضامن پیروزی نیست، بلکه یک ترکیب صحیح و هماهنگ همیشه پیروز است .
به تاریخ اسلام که برگردیم، یک ناهماهنگی در لشکر اسلام در جنگ احد (ناهماهنگی مردان تیراندازی که تحت فرماندهی عبدالله بن جبیر بودند با بقیه سپاه اسلام) سبب شد که شکست سختی بر ارتش اسلام وارد گردد و ضایعاتی در حدود 70 شهید، آن هم شهیدانی مانند حمزه سیدالشهدا به بار آورد .
5- ایجاد انگیزه :
مسأله ایجاد انگیزه از دیگر وظایف سنگین هر مدیر در هر سازمان و از جمله فرماندهان در پست فرماندهی، که شعبه‌ای از مدیریت است، می‌باشد. ایجاد انگیزه، ایجاد یک حرکت نیرومند درونی است بر اساس بسیج تمام نیروهای نهفته در روح و جان انسانها و خوشبختانه در یک تشکیلات اسلامی که فرهنگ ایمان به الله بر آن حاکمیت دارد و افراد مؤمن و ایثارگر و فداکار تار و پود آن را تشکیل می‌دهند، ایجاد انگیزه نه تنها کار مشکلی نیست، بلکه منابع عظیمی برای بهره‌گیری در این زمینه در دست است .
در این میان انگیزه را می‌توان به سه نوع تقسیم کرد :
الف) انگیزه‌های پنداری
ب) انگیزه‌های مادی
ج) انگیزه‌های معنوی
لذا برای ایجاد انگیزه در مدیریت و فرماندهی در جامعه اسلامی باید از فرهنگ غنی و پر مایه اسلام کمک گرفت و از طرق مختلف آن را بارور و پرثمر نمود . به عنوان نمونه طرق زیر پیشنهاد می‌شود :
1- بهره‌گیری از منابع قرآن
2- بهره‌گیری از متون اصلی سخنان پیشوایان بزرگ اسلام
3- تجزیه و تحلیل حکومت پیامبر صل الله علیه و آله و سایر پیشوایان دین
4- استفاده از دعاها و مناجات پرمحتوای ائمه هدیعلیهم‌السلام
5- آموزشهای مکتبی و اسلامی در مقاطع مختلف برای تحکیم پایه‌های ایمان و اعتقاد به اسلام .
6- نشر مطالب جالب و پرمایه و غیر تکراری برای تداوم بخشیدن به جوشش انگیزه‌ها
7- تجلیل و بزرگداشت خدمتگزاران گذشته و حال و تجلیل از شهدا و خانواده‌های آنان و سایرین .
6- چاره‌جویی در برابر حوادث پیش‌بینی نشده :
یک سازمان همانند بدن انسان است، که در جریان کار، گاهی با موانع و عوارضی برخورد می‌کند و بیمار می‌شود. یا ناگهان با حالات شوک روبرو می‌گردد . مدیر و فرمانده در این حالات فوق‌العاده باید همچون یک طبیب ماهر و قاطع با کمک مشاورانش فوراً دست به کار شود .
مدیر نباید فکر کند که سازمان زیر نظرش همیشه سالم است و هیچ گونه کمبود و نارسائی و بیماری ندارد و همه چیز همیشه در جای خود کار می‌کند. که اگر چنین تصوری داشته باشد، به هنگام بروز حوادث ناگهانی و پیش‌بینی نشده، اعم از حوادث عمومی و همگانی و یا فردی و شخصی، به سردرگمی خطرناکی گرفتار می‌شود .
با این حال یک سلسله اصول کلی وجود دارد که به کار بستن آنها، در صورت بروز حوادث و موارد پیش‌بینی نشده، ضرورت دارد و می‌تواند به حل مشکلات کمک کند، یا لااقل راه را هموار سازد، یا از تشدید مسائل بکاهد. از جمله :
1- قبل از هر چیز مدیر در این شرایط باید خونسردی و تسلط بر نفس را از دست ندهد و گرفتار وحشت و دستپاچگی نشود .
2- اگر احساس می‌کند اشتباهی از ناحیه او رخ داده، هرگز نباید گرفتار تعصب و خودخواهی و لجاجت شود و بر اشتباه خود اصرار ورزد .
3- مدیر و فرمانده باید قاطعیت و شجاعت را در تصمیم‌گیری از دست ندهد و گرفتار تردید نشود .
4- مدیر و فرمانده باید قبل از هر اقدام دیگر به این فکر باشد که حادثه را مهار کند و از گسترش آن مانع گردد .
5- ایستادن در مقابل موجِ حادثه، انسان را در هم می‌شکند، پس کمی باید همراه موج حرکت کرد و سپس بر موج سوار و آن را مهار نمود و این کاری است بسیار ظریف و دقیق که مدیر باید با هوشیاری کامل بدان عمل نماید .
6- در این موارد گاهی دقیقه‌ها و لحظه‌ها سرنوشت‌ساز است و در یک لحظه ممکن است همه چیز دگرگون گردد. مدیر و فرمانده باید بدون فوت وقت و با نهایت چابکی و در عین خونسردی دست به کار علاج واقعه گردد .
7- یک مدیر و فرمانده مسلمان و با ایمان باید در این گونه مواقع به درون جان خود بازگردد و با خدای خود راز و نیاز کند. از لطف و رحمت او کمک گیرد. خود را به او بسپارد و از ساحت مقدسش بخواهد که او را از لغزشها باز دارد و لحظه‌ای او را به خودش وانگذارد .
7- بررسی عوامل پیروزی و ناکامی و بهره‌گیری از آنها :
ممکن نیست انسان در زندگی هرگز با ناکامی و شکست روبرو نشود. چرا که در طبیعت این زندگی خواه ناخواه ناکامی وجود دارد. مهم این است که انسان چگونه می‌تواند از ناکامیها عاملی برای پیروزیهای آینده بسازد. ضعفها را بشناسد . کمبودها را حس کند. موضع‌گیریهای نادرست را اصلاح نماید و خلاصه وضع تمام نیروهای خود را مجدداً ارزیابی کند و در کوره داغ ناکامی به محک تجربه بگذارد .
همچنان که در اسناد تاریخ اسلام دیده‌ایم؛ شکست سپاه اسلام در جنگ احد آن چنان درس بزرگی به مسلمانان داد که ضامن پیروزی آنها در میدانهای آینده شد و نتیجه بسیار مثبتی به بار آورد که در نوع خود بی‌نظیر بود .

8- جمع‌آوری اطلاعات و آمار :
هر مدیر یا فرمانده به طور کلی باید اطلاعات دقیق، صحیح و صریحی از سازمانی که زیر نظر اوست و کسانی که با او همکاری دارند و تمام رویدادها که در داخل و خارج آن تشکیلات واقع می‌شود و به نحوی با آن ارتباط دارد، آگاه باشد. آن هم با اعداد و ارقام دقیق و صحیح .
در تاریخ پیامبر صل الله علیه و آله می‌خوانیم که از مأموران امین اطلاعات خویش برای کشف حوادث و گاه برای اقدامات آینده و حتی احیاناً برای ایجاد اختلاف در صفوف دشمن استفاده می‌کرد، که نمونه‌هایی از آن را برای الهام گرفتن از طرز کار آنها در اینجا یادآور می‌شویم :
1- پیامبر صل الله علیه و آله به هنگام فتح مکه تمام جاده‌هایی را که از سوی مدینه به مکه منتهی می‌شد، تحت مراقبت شدید مأموران خود قرار داد. مبادا اخبار آماده شدن مسلمانان برای این فتح بزرگ به گوش دشمن رسد و خود را آماده کنند .
2- امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله لشکری را می‌فرستاد و امیری بر آنها می‌گمارد، کسی از افراد مورد اعتماد خود را با آنها اعزام می‌داشت، تا مسائل مربوط به او را گزارش دهد .
3- پیامبر صل الله علیه و آله در جنگ احد برای کسب خبر، «انس» و «مونس» فرزندان «فضاله» را بیرون فرستاد تا او را از اخبار قریش آگاه سازند. که آن دو نفر نیز اخبار موثقی آوردند .
4- در غزوه «حدیبیه» پیامبر گرامیصل الله علیه و آله دستگاه اطلاعاتی خود را جلوتر از لشکر فرستاد تا اگر در نیمه راه به دشمن برخورد، فوراً ایشان را مطلع سازند .
5- از آن روز که پیامبر صل الله علیه و آله پایه‌های حکومت اسلامی را در مدینه گذارد، پیوسته مأمورانی را اعزام می‌کرد تا او را از اوضاع خارج مدینه و تحولات نظامی و سیاسی آگاه سازند .
6- در سفارشی که امام علی علیه‌السلام به سپاهی که برای پیکار با شامیان فرستاد، آمده است: « بر فراز تپه‌های مسطح و در بلندی کوهها، برای خود دیده‌بان مستقر دارید، تا دشمن شما را غافلگیر نسازد و ناگهان از یک نقطه مخفی یا آشکار به شما حمله نکند و بدانید پیشاپیش لشکر، دیده‌بانان حرکت می‌کنند و پاسداران صف مقدم جبهه، مأموران اطلاعاتی شما هستند ...»
7- در فرمان معروف امیر مؤمنان علیعلیه‌السلام به مالک اشتر نیز آمده است: « مأمورانی برای نظارت بر کارمندان خود بگمار، از کسانی که راستگو و باوفا باشند، تا حقایق را دقیقاً به تو اطلاع دهند. زیرا بازرسی مداوم و پنهانی سبب می‌شود که به امانت داری و مدارا کردن ترغیب شوند .»
لازم است در این میان مهمترین شرایط و امور مد نظر در دستگاههای اطلاعاتی و آماری مدیران اسلامی را به شرح ذیل بر شماریم :
1- از همه لازمتر این که؛ بر محور واقعیتها دور زند. چرا که هیچ چیز خطرناکتر از اطلاعات دروغین، گمراه کننده و مبالغه‌آمیز نیست. هر چند موقتاً مایه دلخوشی باشد .
2- مدیر اسلامی هرگز نباید در زندگی خصوصی افراد خود تجسس کند، که هم بر خلاف دستور صریح قرآن است و هم مایه سلب اعتماد افرادی می‌شود که تحت پوشش مدیریت او قرار دارند و سوء ظن آنان را برمی‌انگیزد .
3- اطلاعات مدیران باید همه جا شکل آماری داشته باشد و از اطلاعات کلی و فاقد آمار یا واحد اعداد و ارقام مجهول و نامشخص جداً پرهیز کنند. چرا که این امور دام بزرگی بر سر راه مدیران است. پیغمبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله همیشه سعی داشتند در جنگها از کم و کیف و عده و نفرات و امکانات دشمن دقیقاً آگاهی یابند، تا وضع ارتش خود را براساس آن تنظیم نمایند .
4- اطلاعات باید مستمر و منظم باشد، چرا که بسیاری از مسائل ماهیت خود را در یک مقطع نشان نمی‌دهد. یا با گذشت زمان دگرگون می‌شود .
5- هرگز نمی‌توان در گرفتن و دادن اطلاعات تنها بر حافظه تکیه کرد. بلکه همیشه باید به نوشته‌های صریح و صحیح تکیه نمود. چرا که حافظه‌ی بهترین افراد، گاه به آنها خیانت می‌کند و مایه شکست و ناکامی می‌شود .
6- مدیر و فرمانده باید از حالات مأموران خود باخبر باشد و گروهی از افراد مورد اعتماد را برای رسیدگی به وضع حال کارمندان بگمارد که تمام اخبار مهم آنها را به وی برسانند. همچنان که امیر مؤمنان علیعلیه‌السلام در دوران حکومتش بوسیله گروهی از افراد مورد اعتماد که آنها را به عنوان بازرس برای رسیدگی به اوضاع کارمندان و کارکنان در شهرهای مختلف گماشته بود، باخبر می‌شد .
9- جذب نیروهای صالح :
مدیر برای وصول به اهداف خود در سازمان و تشکیلاتی که تحت پوشش مدیریت او است، باید همراهان همفکر و هم عقیده، جدی، صالح، امین و درستکار داشته باشد، که آنها را به تدریج از میان افراد لایق جذب کند. فرق نمی‌کند گزینش در حوزه اختیارات او باشد، یا نه. به هر حال، او می‌تواند در جذب نیروهای صالح به طور مستقیم یا غیر مستقیم نقش مؤثری داشته باشد .
بزرگترین خطری که بر سر راه مدیران در این قسمت است، این است که به سراغ افرادی بروند که تنها نقطه قوتشان این است که چشم و گوشه بسته تسلیم فرمانند و دائماً با زبان حال و قال به این بیت مترنم‌اند :
بندگانیم جان و دل بر کف چشم بر امر و گوش بر فرمان !
درست است که شرط پیشرفت امر مدیریت و فرماندهی، انضباط نفرات و همکاران است، ولی این بدان معنی نیست که مدیران به سراغ «بله قربان گو»ها بروند و نباید فراموش کرد که این نوع گزینش، تنها از روح استبداد سرچشمه می‌گیرد و مستبدان همیشه ترجیح می‌دهند که افرادی را در اختیار داشته باشند که بی چون و چرا تسلیم فرمانند .
به تعبیر دیگر مدیر و فرمانده لایق کسی است که این قدر سعه صدر داشته باشد که افراد لایق را که در مسائل مختلف اظهار نظر می‌کنند و چون و چرا و حتی انتقاد دارند تحمل کنند، بلکه از آنها استقبال نمایند (البته مشروط بر این که انضباطی را که برای مدیریت لازم است محترم بشمارند) و به خاطر انتقاد و اظهار نظرشان بر متملقان چاپلوس و چشم و گوش بسته و بی اراده و بله قربان گو مقدم بشمرد. چرا که این گونه همکاران نالایق، علاوه بر این که آفت خطرناکی برای روند هر اداره و تشکیلاتی هستند و مدیران خود را در حالت غفلت و بی‌خبری محض نگاه می‌دارند، رابطه آنها را از واقعیتهای عینی قطع می‌کنند .
از این جاست که مولای متقیان علیعلیه‌السلام پیروان خود را شدیداً از این کارها برحذر می‌دارد و دستوراتی بسیار پرمحتوا بدین شرح برای رفتار مردم با آن حضرت ارائه می‌فرمایند :
1- او را با عناوین و القاب آن چنانی که در مورد جباران به کار می‌برند، یاد نکنند .
2- در ملاقات با آن حضرت، خیال نکنند که او یک پادشاه است و به سبب آن خوف و رعب بر آنها مسلط شود و نتوانند حرفشان را بزنند .
3- با مجامله و ظاهرسازی با او رفتار نکنند .
4- خیال نکنند که حرف حق بر آن حضرت سنگین است .
5- حرف حق را صریحاً و بدون پرده بگویند .
6- از عرضه عدل و انصاف بر حضرتش خودداری ننمایند .
در پایان این سخن، لازم است بار دیگر بر خطرات افراد بی‌عرضه، چاپلوس و متملق تأکید شود که از نقطه ضعفهای مدیران و از غریزه حب ذات و خودخواهی و خودپسندی آنها سوء استفاده کرده و آنها را با دروغهای گوناگون به خود مجذوب و از دیگران بیگانه می‌کنند و پرده‌ای بر چشم و گوش مدیران می‌افکنند و عقل آنها را می‌دزدند و حس تشخیص آنها را به غارت می‌برند . آنها بلایی هستند همانند صاعقه و زلزله ویرانگر .!
10- قدردانی، تشویق و توبیخ :
می‌دانیم سنگینترین وظیفه مدیریت، بر دوش انبیاء و پیامبران الهی بوده است و نیز می‌دانیم بارزترین صفت آنها «بشارت» و «انذار» است. چنانکه در قرآن متجاوز از 120 مرتبه مشتقات «انذار» و متجاوز از 40 بار مشتقات «بشارت» بکار رفته است. قسمت مهمی از آیات قرآن توصیف نعمتهای معنوی و مادی بهشت است که تشویقی برای حرکت به سوی نیکیها و پاکیهاست و در بخش عظیمی از مجازاتهای روحانی و جسمانی دوزخیان سخن می‌گوید، که یک عامل بازدارنده است .
به هر حال، وظیفه هر مدیر و فرمانده این است که از افراد زیر تشویق به عمل آورد :
1- آنها که وظایف خود را به خوبی انجام می‌دهند و در نظم، انضباط و وظیفه‌شناسی نمونه‌اند .
2- آنان که در مقاطع خاصی که نیازمند به فداکاری است، ایثار و فداکاری از خود نشان داده‌اند .
3- آنها که برای پیشرفت تشکیلات دست به ابتکار خاصی زده‌اند .
4- آنها که خطر مهمی را از سازمان و تشکیلات دفع کرده‌اند .
5- آنها که در غیاب مدیر و فرمانده هم‌چون حضور او برنامه‌ها را دقیقاً اجرا می‌کنند .
6- آنان که توطئه‌هایی را کشف و به موقع خنثی می‌کنند .
از سوی دیگر، تشویقها نباید به صورتی انجام گیرد که مفاسد زیر را به بار آورد :
1- تشویق نباید به کیفیتی باشد که مایه غرور و غفلت تشویق شونده یا خاموش شدن شعله فعالیتها و نظم و انضباط او گردد .
2- احساس تشویقها باید بر جنبه‌های معنوی باشد تا به افراد شخصیت والا بدهد .
3- تشویق یک فرد نباید مفهوم مخالفی برای دیگران باشد و مایه تحقیر و توهین آنها گردد .
4- تشویق نباید پرخرج و با هزینه فراوان باشد. بلکه باید کاملاً گستردگی و شمول داشته باشد .
5- تشویق باید براساس ضوابط صورت گیرد .
6- طبیعی است که میان تشویق و کار انجام شده باید تناسبی وجود داشته باشد و سلسله مراتب و کمیت و کیفیت در این زمینه ملحوظ گردد .
7- تشویقها معمولاً در حضور جمع صورت می‌گیرد و یا نتیجه آن به اطلاع عموم می‌رسد . ولی مواردی وجود دارد که باید تشویق شکل خصوصی و محرمانه داشته باشد و مدیران باید با ذکاوت خود این موارد استثنایی را تشخیص دهند .
همچنین برای این که مدیران بتوانند از توبیخ و تنیبه به هدفهای تربیتی مورد نظر خود برسند، رعایت اصول زیر مناسب به نظر می‌رسد :
1- تنبیه همیشه باید مقطعی باشد .
2- توبیخ و مجازات نباید حس کینه‌توزی افراد را برانگیزد .
3- رعایت تناسب میان جرم و جریمه از مسلم‌ترین مسائل اسلامی و تشکیلاتی است .
4- اصل در توبیخ این است که خصوصی باشد، به عکس تشویق. مگر در موارد استثناء .!
5- دلیل توبیخ و مجازات باید دقیقاً به طرف تفهیم شود .
6- مدیر و فرمانده نباید در توبیخ و ملامت زیاده‌روی کند. زیرا گاه می‌شود که تکرار آن اثر معکوس دارد. متخلفان را در اعمال ناپسند خود جری‌تر می‌کند و آنان را به لجاجت وا می‌دارد. چنانکه امیر مؤمنان علیعلیه‌السلام می‌فرماید: زیاده‌روی در ملامت و سرزنش، آتش عناد و لجاجت را مشتعل می‌کند .!


فصل 4
صفات و شرایط ویژه مدیران و فرماندهان اسلامی
همیشه معیار گزینش افراد و شرایط و صفات لازم در آنها بستگی و تناسب نزدیکی با میزان مسؤولیتهای آنان دارد. چرا که هر نوع مسؤولیتی یک نوع شرایط و صفات را ایجاب می‌کند . مسلماً هر قدر مسؤولیتها سنگینتر و گسترده‌تر باشد، شرایط آن نیز به همان نسبت سنگینتر و گسترده‌تر خواهد بود .
در حقیقت اصل «انتخاب اصلح» یکی از اصولی‌ترین شرایط برای انتخاب مدیران است. منتها کلمه‌ی «انتخاب اصلح » تعبیر سربسته‌ای است که از آن سوء استفاده فراوان شده است. لذا به صورت یک «عنوان کلی» قابل پیاده کردن نیست، بلکه باید با یک تحلیل دقیق، جزئیات و شکل عملی آن را پیدا نمود .
در این جا به سراغ اصول شرایط و صفات ویژه مشترک «مدیران» و «فرماندهان» می‌رویم. اصول این شرایط به شرح ذیل است :
1- ایمان به هدف :
قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که ما در چارچوب یک نظام مکتبی بحث می‌کنیم و طبعاً «ایمان به هدف» در این جا مفهوم ایمان به مکتب و مبانی مکتبی را دارد. یک مدیر و فرمانده مکتبی نه تنها نمی‌تواند در برابر آن مکتب بی‌تفاوت باشد، بلکه باید ایمان عمیقش به تعلیمات آن مکتب انگیزه اصلی او را در انجام وظایفش تشکیل دهد .
در این جا مسأله از شکل سلسله مراتب و احساس مسؤولیت در برابر مقام فوق، بیرون می‌آید و شکل خودجوشی را به خود می‌گیرد. آن جا که مورخان اعم از تاریخ‌نویسان مسلمان و غیر مسلمان از ایستادگی پیامبر صل الله علیه و آله در برابر حوادث مشکل و انبوه مصائبی که برای او در مسیر دعوتش رخ می‌داد، ستایش کرده و اعتراف دارند که این ایثار و فداکاری نشانه ایمان عمیق او به مکتبش بوده است .
ایمان پیامبر صل الله علیه و آله به هدف و رسالتش تا آن پایه بود که گاه از عدم پذیرش اسلام توسط برخی مردم آن چنان متأثر می‌شد که می‌خواست جان عزیزش را از دست بدهد. قرآن مجید در مقام دلداری او می‌فرماید: «گویا می‌خواهی از فرط غصه و شدت تأثر هلاک شوی، از این که آنها به این قرآن ایمان نمی‌آورند .!»
اینها همه نشان می‌دهد که این مدیر و فرمانده بزرگ عالم بشریت تا چه حد به مکتب و هدفش ایمان داشت. ایمانی که در تمام اعمالش پرتو افکن بود و در عمق جانش نفوذ کرده و به تمام اعمالش جهت می‌داد. همین ایمان عمیق بود که به دعوت او جاذبه مخصوصی می‌داد .
کوتاه سخن این که ایمان به هدف برای یک مدیر و فرمانده در هر تشکیلات، نخستین و مهمترین شرط موفقیت اوست و اصولاً عشق به کار و تلاش و کوشش توأم با دلسوزی بدون چنین ایمانی صورت نخواهد گرفت .
2 و 3- علم و قدرت :
این دو چنان که می‌دانیم در قرآن مجید صریحاً آمده است و به عنوان دو ارزش مهم در مسأله گزینش فرمانده روی آن تکیه می‌کند. بسیار است تشکیلاتی که مدیران آنها به خاطر حاکمیت روابط شخصی و خصوصی، این دو ضابطه سرنوشت‌ساز را به دست فراموشی سپرده و از هم متلاشی شده‌اند .
مدیر ناآگاه یا ناتوان، تشکیلات خود را به ورشکستگی و سقوط می‌کشاند و چنین فرماندهی در میدان نبرد نیز سرنوشتی جز شکست ندارد .
امام صادق علیه‌السلام در این زمینه چنین می‌فرماید: «کسی که بدون بصیرت و آگاهی کاری انجام می‌دهد، همانند کسی است که از بیراهه سیر می‌کند، که هر قدر سریعتر می‌رود، از مقصد دورتر می‌شود .»
در همین زمینه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله می‌فرماید: «هر کس از میان مسلمانان فرمانداری را برگزیند، در حالی که می‌داند دیگری نسبت به او اولویت دارد و به قرآن و سنت آگاهتر است، خیانت به خدا و رسول او و جمیع مسلمانان کرده است .»
به راستی این حدیث که هم ناظر به بعد مکتبی و تعهد و هم بعد تخصصی و آگاهی است، پشت را می‌لرزاند و به همگان هشدار می‌دهد که در همه جا اصل لیاقت و آگاهی و اولویتها را دقیقاً مراعات کنند .
این نیز روشن است که بخشی از این دو امتیاز (علم و قدرت) ذاتی و بخش مهمی از طریق اکتساب فراهم می‌گردد. مخصوصاً از طریق تجربه و سابقه کار و باید مدیران و فرماندهان را در این دو جنبه پرورش داد .
4- امانت و درستکاری :
در معیارهای اسلامی این شرط به ضمیمه قدرت برای همه کارکنان و کارمندان قید شده است و مدیر و فرمانده به حکم این که از رده‌های بالای کارکنان و کارمندان هستند، نه تنها نمی‌توانند از آن فرمان مستثنا باشند، بلکه باید هر دو را در حد عالی دارا باشند. لذا «امانت» نیز منحصر به امین بودن در حفظ اموال نیست، بلکه هر پست و مقامی نیز مصداقی از مفهوم وسیع امانت است و اسرار هر تشکیلات نیز امانت آن تشکیلات است که باید در حفظ آن کوشید .
تعبیر به امانت درباره‌ی پستهای مهم سیاسی و مدیریتها در کلام معروف حضرت علیعلیه‌السلام نیز آمده است، که در نامه‌ای به فرماندار آذربایجان نوشت :
«پست و مقامی که به دست تو افتاده، شکاری در چنگال تو نیست. بلکه امانتی است که بر گردنت سنگینی می‌کند .»
فرماندهان و مدیران نیز باید از چنان قدرت و امانتی برخوردار باشند، که از یک سو برنامه‌های کاری خود را با قاطعیت پیش برند و هم از سوی دیگر اسرار و اموال آن تشکیلات را حفظ و پاسداری کنند .
مدیر خائن از دریچه چشم رسول خدا صل الله علیه و آله چنان است که در حدیث ذیل منعکس شده است :
« اگر فردی را در پستی گماردیم و او یک نخ یا بالاتر از آن را از ما پنهان کند، او خائن است و مالی را که خیانت کرده است، غلی در گردن او در قیامت خواهد بود .»
امانت از نظر اسلام حتی مفهومی از این گسترده‌تر دارد و تمام مسؤولیتها و تکالیف را شامل می‌شود. به این ترتیب چگونه ممکن است کسی را که از امانت او مطمئن نیستیم، به مدیریت برگزینیم. خواه در یک امر اقتصادی باشد، یا فرهنگی، یا سیاسی.؟ هم‌چنین در مورد فرماندهی که عملاً جان گروهی را در اختیار دارد.؟
5- صداقت و راستی :
با توجه به این که مهمترین سرمایه یک مدیر و فرمانده در برنامه‌های اجرایی همبستگی او با افراد زیر نظر او و وجود اعتماد متقابل در میان آنها است و با عنایت به این که ضامن حفظ این همبستگی و اعتماد متقابل، صداقت در گفتار و عمل است؛ نقش این موضوع در امر مدیریت آشکار می‌شود .
گاه سخن یا عملی خالی از صداقت، کافی است که میان مدیر و فرمانده و کسانی که تحت مدیریت و فرماندهی قرار دارند، جدایی بیفکند. به همین دلیل مدیر و فرمانده حتی از کارهایی که او را متهم به ترک صداقت می‌کند، هر چند واقعیتی نداشته باشد، باید بپرهیزد، تا بتواند سرمایه عظیم اعتماد عمومی را حفظ کند. در تعلیمات اسلام به قدری روی مسأله صداقت و امانت تکیه و تأکید شده است که درباره کمتر موضوعی دیده می‌شود و این به خاطر نقش حیاتی این دو در زندگی اجتماعی بشر است .
جایی که رعایت این دو اصل (صداقت و امانت) برای عموم مردم ضروری است، در مورد مدیران و فرماندهان از اهمیت و اولویت ویژه‌ای برخوردار خواهد بود .
6- حسن سابقه :
این شرط مهم را که امروز از سوی همه مجامع و محافل جهانی و مؤسسات مختلف به رسمیت شناخته شده است، امیر مؤمنان علیعلیه‌السلام در چهارده قرن پیش با صراحت تمام در فرمان تاریخی به مالک اشتر بیان فرموده است. آن جا که مالک را مخاطب ساخته و می‌گوید :
«بدترین وزرای تو کسانی هستند که برای اشرار قبل از تو وزیر بوده‌اند. کسی که با آن گنهکاران در کارهایشان شرکت داشته است، نباید صاحب اسرار تو باشد. آنها همکاران گنهکاران و برادران ستمکارانند. در حالی که تو می‌توانی جانشینان خوبی برای آنها بیابی، از کسانی که از نظر فکر و نفوذ، کمتر از آنان نیستند، اما بار گناهان آنها را به دوش نمی‌کشند. هزینه این افراد بر تو سبکتر و همکاری‌شان با تو بهتر است .»
برای شناخت سوابق افراد باید به بازتاب شخصیت آنها در افکار عمومی جامعه مراجعه کرد. البته ممکن است افکار عمومی در قضاوت خود درباره کسی احیاناً گرفتار اشتباه شود، ولی غالباً معیار خوبی برای شناخت افراد می‌تواند باشد .
7- وراثت صالحه :
بدون شک یکی از ابعاد شخصیت انسان را مسائل ناشی از وراثت تشکیل می‌دهد. تا آن جا که بعضی شخصیت آدمی را در سه بعد «وراثت» و «محیط» و «تعلیم و تربیت » خلاصه کرده و آن را «مثلث شخصیت» نام نهاده‌اند. البته ما ابعاد و عوامل سازنده شخصیت را این چنین محدود نمی‌دانیم و مسائل فراوان دیگری وجود دارد که در ترکیب بندی شخصیت انسانی مؤثر است. ولی به هر حال تأثیر «وراثت» را در شخصیت به عنوان یک عامل مهم نمی‌توان انکار کرد .
در قرآن مجید و روایات و زیارات، اشاره‌های زیادی به این معنی دیده می‌شود. در سوره نوح می‌خوانیم: «این پیامبر بزرگ هنگامی که تقاضای عذاب برای مشرکان می‌کند، تقاضای خود را با این دلیل مقرون می‌سازد؛ اگر آنها را به حال خود رها سازی بندگانت را گمراه کرده و جز فرزندانی فاجر و فاسد از آنها متولد نمی‌شود .»
این معنی را به وضوح در فرمان مالک اشتر می‌خوانیم: آن گاه که درباره شرایط «فرماندهان» سخن می‌گوید؛ می‌فرماید: «سپس به سراغ کسانی برو که از خانواده‌های اصیل، نجیب، باشخصیت، مؤمن، صالح و خوش سابقه‌اند .»
به هر حال تا آن جا که ممکن است باید مدیران و فرماندهان را از خانواده‌هایی برگزید که از وراثت صالحه‌ای بهره‌مندند .
8- سعه صدر :
مدیریت مانند فرماندهی کار پیچیده‌ای است و می‌دانیم هر قدر کاری پیچیده‌تر باشد، مشکلات آن افزونتر و آفاتش بیشتر است. به همین دلیل مدیران و فرماندهان، باید دارای اعصابی قوی، حوصله زیاد و ظرفیت کافی در رویارویی با مشکلات باشند .
حدیث معروف «وسیله ریاست سعه صدر و گشادگی فکر است» را غالباً شنیده‌ایم .
نکته قابل توجه این که؛ در بسیاری از روایات اسلامی «علم» و «حلم» در کنار هم به عنوان دو عامل موفقیت و پیروزی بیان شده و «حلم» چیزی جز «ظرفیت و سعه صدر» نیست .
اهمیت این صفت ویژه را مانند هر صفت دیگر از نقطه مقابل آن می‌توان شناخت. نقطه مقابل سعه صدر و حلم، همان تنگ نظری، دستپاچگی، سختگیری و کینه‌توزی است، که اثرات فوق‌العاده منفی آنها در امر مدیریت و فرماندهی برای احدی پوشیده نیست .
9- دلسوزی و عشق به کار :
هیچ کس نمی‌تواند مدیر و یا فرمانده خوبی باشد، مگر این که به کار خود عشق بورزد. آنها که برنامه‌های خود را به عنوان یک «مسؤولیت اداری» یا «نجات از اعتراض مردم» و «توبیخ مافوق» انجام می‌دهند، به دایه‌ای می‌مانند که در برابر گرفتن مزد، مسؤولیت «تغذیه» یا «تربیت کودکی» را بر عهده گرفته، ولی آنها که به کار خود عشق می‌ورزند، همچون مادرند.! و درست یکی از مهمترین تفاوت مدیریت غربی و اسلامی همین است .
به تعبیری دیگر؛ باید پیش از آن که انگیزه در افراد تحت مدیریت ایجاد گردد، در خود مدیران و فرماندهان ایجاد انگیزه نمود و می‌دانیم قویترین و مؤثرترین انگیزه‌ها «عشق» است و عشق و شوقی که از ایمان مکتبی سرچشمه می‌گیرد، از همه برتر و عمیقتر و سازنده‌تر است .
10- تجربه و آزمودگی :
مسلماً هیچ مدیر و فرماندهی در آغاز کارش تجربه خاصی درخصوص آن پست ندارد. ولی کارهای قبلی او در پستها و مناصب دیگر می‌تواند زمینه‌ساز برای پست و منصب فعلی او باشد و منظور از تجربه و سابقه کار نیز همین است. فی‌المثل ؛ نباید و نمی‌توان یک سرباز عادی را بدون طی سلسله مراتب به فرماندهی لشکری منصوب کرد و اگر ضرورتهای حاصل از انقلاب و کمبودها چنین مطلبی را در بعضی سطوح ایجاب کند، این یک استثنا است، نه یک ضابطه و قانون .
دلیل آن هم روشن؛ زیرا مسائل مربوط به «مدیریت» و «فرماندهی» بیش از آنچه جنبه علمی و آموزشی دارد، دارای جنبه عملی و تجربی است. یک فرد ممکن است حداکثر استعداد را برای مدیریت و فرماندهی داشته باشد و بالاترین دانشکده‌های مدیریت و فرماندهی را نیز بگذراند. مسلماً چنین کسی نمی‌تواند به عنوان یک مدیر یا فرمانده قوی و مطمئن عهده‌دار پستهای حساس شود. چرا که قسمتهای مهم این برنامه را باید با آزمایش و تجربه و کار فرا گرفت .
11- شجاعت و قاطعیت :
گرچه ویژگیهای مهم یک مدیر و فرمانده و ارزشهای لازم برای آنها منحصر به آنچه در این جا آورده‌ایم نیست، ولی می‌توان گفت آنچه تا حال بیان شده است، عمده‌ترین اوصافی است که بدون آن لباس مدیریت و فرماندهی بر قامت کسی زیبا و رسا نیست و شجاعت؛ آخرین ویژگی در این سلسله و از یک نظر اولین خصلت لازم برای احراز این مقام است. زیرا مدیران و فرماندهان وظایفی دارند که انجام صحیح آنها بدون بهره‌گیری از این صفت ممکن نیست .
مدیر و فرمانده در هر گام به این صفت نیاز دارد و افرادی که آگاه و پرتجربه و باسابقه و امین و درستکارند، اما فاقد شهامت لازم می‌باشند، هرگز نمی‌توانند مدیر و فرمانده خوبی باشند .
یکی از مهمترین اوصاف انبیا شجاعت آنها بوده است که نمونه‌ای از آن را در داستان ابراهیم خلیلعلیه‌السلام، قهرمان بت شکن، در قرآن مجید می‌خوانیم و بیش از آن نیز درباره شخص پیامبر صل الله علیه و آله است که در سخت‌ترین حالات خوف‌انگیز مانند کوهی استوار در برابر همه توطئه‌ها می‌ایستاد .
12- عدالت و دادگری :
از مهمترین اوصافی که در هر فرمانده و مدیر نهایت لزوم را دارد، «پیراستگی از هر گونه تبعیض و ظلم» است .
مسأله عدالت به قدری مهم است که امیر مؤمنان علیعلیه‌السلام آن را به عنوان هدف اصلی حکومتش معرفی می‌کند. آن جا که می‌گوید: «خدایا تو می‌دانی آنچه از ما در گرفتن زمام حکومت به دست واقع شد، به خاطر رغبت در امر حکومت و سلطنت نبوده و نه برای به دست آوردن متاع دنیا، هدف این بود که تعالیم دینت را زنده کنیم و بلاد تو را اصلاح نماییم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند و حدود و قوانین تو را بر پا سازیم »
13- پایگاه مردمی :
مهمترین پشتوانه کار مدیران و فرماندهان در پیشبرد اهداف بزرگ خود حمایتهای مردمی و علاقه قلبی مردم به آنهاست و این پشتوانه در صورتی محفوظ می‌ماند که رابطه خود را با مردم از طرق مختلف، مخصوصاً از طریق تماس مستقیم حفظ کنند .
اصولاً هیچ تکیه‌گاهی برای زمامداران، مدیران و فرماندهان مهمتر از تکیه‌گاه مردمی نیست. که اگر باشد، کارها به سهولت و سرعت پیش می‌رود. اگر نباشد، تلاشها کم اثر و بیهوده است. طریق بدست آوردن این پایگاه علاوه بر این موارد، دلسوزی و صداقت و خیرخواهی برای مردم است .
14- پای‌بند بودن به اصول و ضوابط :
این اصل را به عنوان یکی از مهمترین شرایط و ویژگیهای مدیر و فرمانده می‌توان ذکر کرد و در برابر آن مقدم داشتن روابط بر ضوابط را به عنوان یکی از مهمترین آفات مدیریت می‌توان شمرد .
منابع و تواریخ اسلام مملو است از اسناد زنده‌ای که نشان می‌دهد پیشوایان اسلام برای حفظ ضوابط تا چه اندازه رابطه‌ها را زیر پا می‌گذاشتند .
اجرای این اصل از مشکلترین کارهای مدیران و فرماندهان است و با خشونت و سختگیری و خشکی نیز هرگز عملی نیست و گاه عکس‌العملهای نامطلوب فراوانی دارد. بلکه قبل از هر چیز یک آموزش مستمر فرهنگی برای این کار لازم است تا همه مردم تدریجاً به آن عادت کنند . هیچ کس اجرای قانون را مخالف مراتب دوستی و رفاقت و روابط خویشاوندی نداند و کسی انتظار نداشته باشد که به خاطر روابط نزدیک با مدیران و رهبران باید ضوابط الهی به خاطر آنها زیر پا گذارده شود .
= ویژگیهای دیگر :
البته ویژگیهای مدیر و فرمانده منحصر به آنچه در بالا گفته شد، نیست. هر چند آنچه گذشت، جنبه اصولی و اساسی دارد، مسائل زیاد دیگری نیز وجود دارد که هر کدام دارای نقش مؤثری در مسأله مدیریت یا فرماندهی است، که از جمله صفات و ویژگیهای زیر را می‌توان برشمرد :
1- خلوص نیت، چرا که رمز پیروزی، تلاش است و خلوص .
2- توکل، که تکیه بر خداوند و اعتماد به نفس است .
3- صبر و استقامت و شکیبائی و پایمردی .
4- عفو و گذشت .
5- همت و بلند نظری .
6- ابتکار .
7- نظم و انضباط .
8- پشتکار .
9- آمادگی برای پذیرش انتقاد .
10- محبت و صمیمیت .
11- آینده نگری .
12- رازداری .
13- تواضع و فروتنی .
14- روح مشاورت و احترام به افکار دیگران .
- آفات مدیریت :
از آن جا که مسأله مدیریت و فرماندهی، مسأله‌ای مهم، پیچیده و بسیار ظریفی است، طبعاً آفات آن نیز بسیار زیاد است که در ذیل 30 آفت مهم برای مدیریت را بر می‌شماریم :
1- تبعیض بی‌دلیل در میان افراد و نفراتی که تحت مدیریت و فرماندهی او قرار دارند .
2- سپردن کارها به دست افراد نامناسب .
3- راه دادن به افراد متملق و چاپلوس به محدوده کار خود .
4- حب ثناء و مدح .
5- جاه طلبی (حب جاه ).
6- مال اندوزی و حرص .
7- تنگ نظری و بخل
8- حسادت نسبت به همکاران
9- اعتنا به شایعات و ترتیب اثر دادن به آنها .
10- ریخت و پاش و اسراف و تبذیر .
11- از دست دادن فرصتها به خاطر تردید و عدم شهامت در تصمیم گیری یا ترس و بزدلی .
12- هدر دادن نیروهای لایق به خاطر مسائل کوچک یا لجاجت و کینه توزی .
13- چسبیدن به نقاط ضعف و فراموش کردن نقاط قوت و عدم توجه به معدلها .
14- هواپرستی و هوسبازی .
15- انتقامجویی و کینه توزی .
16- استبداد به رأی .
17- عجله و شتاب و عدم تحقیق در کارها .
18- سوء ظن مفرط .
19- خوش‌بینی زیاد .
20- غرور و غفلت .
21- عصبانیت و خشونت .
22- انعطاف و نرمش بیش از حد و سازشکاری با منحرفان .
23- عدم اعتماد به همکاران .
24- انحصارطلبی و قبضه کردن کارها .
25- ترجیح دادن افراد ضعیف برای همکاری به خاطر تسلیم بودن آنها .
26- لجاجت در اشتباه و تمادی در غلفت .
27- عدم عفت در سخن (بدزبانی ).
28- عدم رعایت ادب در برخوردها .
29- آلوده‌ی کارهای اجرایی شدن .
30- ترک صراحت و به طور کلی دورویی و نفاق با دوستان و همکاران .


فصل 5
نمونه‌هایی از مدیریت و فرماندهی اسلامی
- ویژگیهای ده گانه فرماندهان سپاه و لشکر در فرمان علیعلیه‌السلام :
علیعلیه‌السلام برای فرماندهان سپاه و لشکر شرایطی بیان فرموده است که در فرمان تاریخی خویش به مالک اشتر می‌فرماید: فرمانده سپاهت را کسی قرار ده که واجد این شرایط باشد :
1- از همه آنها نزد تو نسبت به خداوند و پیامبر و امام دلسوزتر و خیرخواه‌تر است .
2- از همه آنها پاکدامنتر .
3- از همه عاقلتر و هوشیارتر .
4- از کسانی باشد که دیر خشم می‌گیرند .
5- به موقع عذر می‌پذیرند .
6- از آنها که نسبت به مستضعفان رؤوف و مهربانند .
7- در مقابل زورمندان و مستکبران قوی و انعطاف ناپذیر .
8- از کسانی که حوادث سخت آنها را از جا بدرنمی‌برد .
9- هرگز ضعف و زبونی آنها را به زانو درنمی‌آورد .
10- به سراغ کسانی رو که از خانواده‌های اصیل، نجیب، باشخصیت، صالح، خوش سابقه، باشهامت، شجاع و سخاوتمند هستند .
- ویژگیهای پنج گانه فرمانده بزرگ اسلام، پیغمبر اکرمصل الله علیه و آله در قرآن مجید :
قرآن مجید در مورد شخص پیامبر صل الله علیه و آله پنج صفت را به عنوان دلایل شایستگی او برای پست و مقام مهم فرماندهی بیان فرموده است :
1- او باید از میان همان مردم برخیزد که رهبری آنها را بر عهده دارد، تا دردها و نیازها و مشکلات آنها را به خوبی درک کند .
2- دلسوز بودن، چنانچه در قرآن از ویژگیهای پیامبر صل الله علیه و آله این است که ناراحتیهای شما بر او سخت گران است و از رنجهای شما رنج می‌برد .
3- عشق و علاقه به کار خود، که در آیاتی از قرآن از آن تعبیر به «حریص علیکم» شده است و اشاره به عشق شدید و علاقه فوق‌العاده پیامبر صل الله علیه و آله نسبت به هدایت مردم است .
4- و 5- مدیر باید نسبت به نفرات تحت اداره خود هم رؤوف باشد و هم رحیم .
- یک فرمانده نمونه از دیدگاه علی علیه‌السلام :
از میان سخنان امیر مؤمنان علیعلیه‌السلام درباره‌ی مالک اشتر، سردار رشید اسلام، صفات زیر که از ویژگیهای یک فرمانده نمونه است، را می‌توان برشمرد :
1- بیداری و هوشیاری کامل در بحرانها و به هنگام احساس خطر .
2- عدم ترس و وحشت از قدرت دشمن هر چه باشد و هر قدر باشد .
3- قاطعیتی همچون شعله‌های سوزان آتش در برابر دشمنان .
4- مؤثر بودن و حساب شده بودن ضرباتی که بر دشمن وارد می‌کند .
5- پیروی کامل از فرمان امام و رهبر .
6- دلسوزی و خیرخواهی نسبت به جامعه اسلامی .
7- سختگیری در برابر دشمنان .
از مجموعه این صفات و صفات گذشته، ارزشهای والایی که در یک فرمانده نمونه باید جمع باشد، به دست می‌آید و باید تصدیق کرد جمع میان این صفات کاری است مشکل و اگر کسانی واجد آن باشند، وجودشان بسیار مغتنم است .!


فصل 6
توصیه‌های مهم به فرماندهان و مدیران
در این جا، توصیه‌های هفت گانه، که همه از زبان علیعلیه‌السلام است، به قدری اهمیت دارد که شایسته است فرماندهان اسلامی همه روز پیش از حضور در مرکز کار خود یک بار آنها را بخوانند و به پیامش گوش جان فرا دهند .
فرماندهان به خاطر مسؤولیت سنگینی که بر عهده دارند، باید به طور مداوم تحت تعلیمات مستمر اسلامی باشند و بیانات حیاتبخش پیشوایان اسلام، همچون قطرات حیاتبخش باران دائماً بر سرزمین فکر و قلب آنها ببارد، تا همیشه درخت وجودشان پربار و شاخه‌های آن پرثمر باشد و اگر مدتی این نزول رحمت الهی از آن قطع گردد، مسلماً رو به پژمردگی و خشکی خواهد نهاد .
البته در این زمینه دستورات و توصیه‌های فراوانی در منابع اسلامی وجود دارد، که در این جا فقط فهرست وار بدان اشاره می‌نماییم و تأکید می‌کنیم لازم است همه فرماندهان و مدیران مکتبی، ارتباط مستقیم خود را با قرآن و سخنان پیامبر صل الله علیه و آله و نهج البلاغه و احادیث پیشوایان حفظ کنند و بدانند بدون مد نظر گرفتن این سرمایه‌های روحانی انجام رسالتی را که بر عهده دارند، ممکن نیست .
این توصیه‌ها به قدری گویا است که از هر گونه شرح و توضیح بی‌نیاز است؛
- توصیه‌های امام علیعلیه‌السلام به محمد بن ابی بکر (والی و فرمانده لشکر مصر ).
- توصیه‌های امام علیعلیه‌السلام به عبدالله بن عباس .
- توصیه‌های امام علیعلیه‌السلام به قثم بن عباس (فرماندار مکه ).
- توصیه به هنگام رویارویی با دشمن .
- دستورالعملی برای قدردانی از خدمات یک فرمانده .
- و توصیه برای بزرگداشت یاد فرماندهان شهید .
گرامی‌داشت یاد شهیدان نه فقط عبادتی است بزرگ و دلیل بر حق‌شناسی و زنده بودن و عواطف انسانی است، بلکه برای تقویت روحیه دیگران اثر فوق‌العاده‌ مهمی دارد .
از سخنان امام علیعلیه‌السلام می‌توان در این مورد نیز بهترین سرمشق را گرفت :
آن جا که آن حضرت بعد از شهادت محمد بن ابی بکر در نامه‌ای که به عبدالله بن عباس نوشت چنین فرمود :
«محمد بن ابی بکر که رحمت خدا بر او باد، شهید شده است. من این مصیبت بزرگ را به خاطر خدا تحمل می‌کنم و اجر آن را از خدا می‌طلبم .
او برای من فرزندی خیرخواه،
فرمانداری تلاشگر،
شمشیری برنده
و ستونی محکم و بازدارنده بود ...»

برگرفته از :athir.blogfa.com

 




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 20 فروردین 1391  | 10:02 AM | نویسنده : قاسمعلی

* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)

تجارت یکی از راههای کسب درآمد است که در آیات و روایات‏زیادی به آن سفارش شده است .
(فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فی‏الارض وابتغوا من فضل‏الله‏واذکرواالله کثیرا لعلکم تفلحون
وقتی نماز جمعه برگزار شد، در زمین منتشر شوید و در طلب روزی‏به داد و ستد بپردازید و خدا را بسیار یادکنید.
امید است‏رستگار شوید .
(... واخرون یضربون فی‏الارض یبتغون من فضل الله
... و برخی برای تجارت سفر می‏کنند(و)از کرم خدا روزی‏می‏طلبند .
عبدالله بن مسعود می‏گوید: پیامبرگرامی اسلام (ص)فرمود: «هیچ‏کس نیست که برای تجارت طعامی را از شهری به شهر دیگر از شهرهای‏مسلمین ببرد و آن را به قیمت‏خودش بفروشد، مگر این که جایگاهش‏نزد خداوند چون مقام شهید خواهد بود.» سپس این آیه را تلاوت‏کرد: (و اخرون یضربون فی‏الارض یبتغون من فضل الله ...
امام صادق(ع)می‏فرماید: نه دهم درآمد، در تجارت است .
امیرالمومنین(ع)می‏فرماید : تجارت کنید، چون تجارت باعث می‏شوداز آنچه در دست مردم است، بی‏نیاز گردید .
ابی‏عماره‏بن طیار می‏گوید: به امام صادق(ع)عرض کردم: ورشکست‏شدم; تمام سرمایه‏ام را از کف داده‏ام و اهل وعیال بسیار دارم .
امام صادق(ع)فرمود: برو مغازه‏ات را باز کن، بساط بگستر،ترازو بگذار و در انتظار روزی پروردگارت باش .
رفتم، مغازه را بازکردم، بساط گسترانیدم و ترازو گذاشتم. مغازه‏داران همسایه‏ام از این که هیچ کالایی درمغازه ندارم، متعجب‏شدند . در این هنگام، مردی آمد و گفت: پیراهنی برایم خریداری‏کن .
پیراهنی برایش خریدم و پول آن را گرفتم. سپس مرد دیگری‏مراجعه کرد و ...
آنگاه شخص دیگری آمد و گفت: اباعماره! دو عدل کتان دارم. آیاآن را از من می‏خری تا یکسال دیگر پول آن را بپردازی؟
گفتم: آری، بیاور .
کتانها را آورد و نسیه از او خریدم .
پس از آنکه اورفت، یکی از بازاریان آمد و گفت: اباعماره! اینها چیست؟
گفتم: کتان است .
گفت: نصف آن را نقد می‏خرم .
پذیرفتم و پول آن را دریافت کردم. آن پول و بقیه کتانها تایکسال نزد من بود. از آن پول لباسهایی خریدم و فروختم تا این‏که دوباره یکی از تجار معروف شدم .
در اهمیت تجارت همین بس که امام صادق(ع)نیز برای تجارت‏سرمایه‏گذاری می‏کرد. محمد فرزند غدافر از پدرش این گونه نقل‏می‏کند :
امام صادق(ع)1700 دینار به من داد و فرمود: با این پول برای‏من تجارت کن; من رغبتی به سود آن ندارم. هرچند سود معاملات دوست‏داشتنی است، ولی می‏خواهم خداوند متعال مرا در حال کسب ببیند .
پس ازمدتی، به حضرت عرض کردم: برای شما تجارت کردم و صددینارسود به دست آوردم .
حضرت بسیار خوشحال شد و فرمود: برسرمایه‏ام بیفزای .
این مال نزد پدرم بود تا از دنیا رفت. امام صادق(ع)برایم‏نوشت: خداوند از ما و شما بگذرد. 1800 دینار از مال من نزدپدرت بود، اکنون آن را به عمربن یزید بده .
دفتر حساب پدرم را نگاه کردم، درآنجا نوشته بود: از مال‏ابوموسی(امام صادق(ع)) 1700 دینار نزد من است تا با آن تجارت‏کنم. با تجارتی که انجام دادم صد دینار سود به دست آمد. عبدالله بن سنان و عمربن یزید از این امر آگاهند .
تجارت و رشد عقل اجتماعی
امام صادق(ع)چنان به تجارت اهمیت می‏داد که ترک آن را موجب‏نقصان عقل می‏دانست و می‏فرمود: خرید و فروش را ترک نگویید; زیراترک آن از بین برنده عقل است .
آن حضرت همچنین فرمود : تجارت موجب رشد و شکوفایی عقل می‏گردد .
امام صادق(ع)ثروتمندان بی‏نیاز از تجارت را نیز بدین امرسفارش می‏کرد. معاذ عبا فروش می‏گوید: امام صادق(ع)به من فرمود: معاذ! چرا تجارت را ترک کرده‏ای؟ آیا ناتوان شده‏ای یا بدان بی‏رغبتی؟
گفتم: نه ناتوانم و نه بی‏رغبت .
امام فرمود: پس چرا تجارت را رها کرده‏ای؟ !
گفتم : در این زمان که قتل ولید اتفاق افتاده، منتظر دستورشمایم. من ثروت بسیار دارم. به اندازه‏ای که فکر نمی‏کنم تازنده‏ام بتوانم همه آنها را مصرف کنم .
امام فرمود : تجارت رارهانکن; زیرا عقل را ازبین می‏برد. برای‏اهل و عیالت تلاش کن و از این که آنها برایت‏بکوشند، برحذر باش .
از این احادیث درمی‏یابیم، تجارت فقط برای افزایش ثروت نیست‏بلکه وسیله‏ای برای رسیدن مردم وجامعه به نیازهایشان است ;درسایه این کار عقل اجتماعی مردم شکوفا می‏شود و افکار واهی وآسایش طلبی از آنها دور می‏شود .
بخور تاتوانی به بازوی خویش که سعیت‏بود در ترازوی خویش چومردان، ببر رنج و راحت رسان مخنث‏خورد دسترنج کسان خدا را برآن بنده بخشایش است که خلق ازوجودش در آسایش است .
دادوستد پیامبر اکرم(ص )
اسباط بن سالم می‏گوید: امام صادق(ع)از احوال معاذ کرباس فروش‏پرسید. گفته شد: او تجارت را رها کرده است . حضرت دو بار فرمود: «رفتاری شیطانی انجام داده است; زیرا هر که دادو ستد راترک‏گوید، دوسوم بینش اجتماعی‏اش را از دست داده است. آیا نمی‏داندرسول خدا(ص)هنگامی که کاروانی از شتران شام رسید، از آنان جنس‏خرید، با آن دادوستد کرد، سود برد و قرض خود را پرداخت؟ »
سفارش امیرمومنان(ع)به حمایت‏بازرگانان
امیرمومنان علی‏ابن ابی‏طالب(ع )در فرمان خود به مالک اشترمی‏فرماید : درباره بازرگانان و صاحبان صنایع توصیه می‏کنم که‏باآنان به خوبی رفتار کنی، چه گروهی که سرمایه‏شان را در شهر ودیار خود و چه آنها که در خارج از محل زندگیشان به تجارت و رفت‏و آمد می‏پردازند; زیرا آنها آنچه مردم نیازمندند، از نقاط دوردست فراهم می‏آورند .
بازرگانان از این جهت که خدمات مفیدی انجام می‏دهند ونیازمندیهای مردم را از نقاط دور دست فراهم می‏آورند، در اسلام‏محترمی و مورد حمایتند .
البته برخی از مبادلات، هدفی سود جویانه دارد; برای مثال درتجارت سرمایه‏داری گاه انتقال مالکیت‏به دفعات در خصوص یک کالاانجام می‏شود، بدون این که واسطه‏ها کار تولیدی و یاخدماتی‏درباره کالا انجام دهند . اسلام این نوع سودجویی‏ها را محکوم‏می‏کند; زیرا با شرایط تجارت در اسلام منافات دارد. ابوحمزه‏می‏گوید :
«سالته عن الرجل یتقبل العمل فلا یعمل فیه و یدفعه الی اخریربح فیه قال: لا »
از امام محمدباقر(ع)پرسیدم: مردی کاری را می‏پذیرد و بدون‏آنکه روی آن کاری انجام دهد باسود به دیگری می‏فروشد ; چه حکمی‏دارد؟
حضرت فرمودند: چنین نشود .
سفارشهای اسلام درباره تجارت
برای اینکه دادوستد روندی اسلامی و شایسته داشته باشد، بایدبه دستورها و احکام دین به خوبی عمل شود و از سیره و روش‏پیامبرگرامی اسلام (ص) وائمه‏معصومین: پیروی(ص)گردد .
سفارشهای اسلام درباره تجارت چنین است :
اول آگاهی، سپس عمل
در اسلام تجارت نیز مثل اعمال دیگر به پنج نوع تقسیم می‏شود :
1- واجب; مانند تجارتی که شخص برای تامین مخارج خودوخانواده‏اش انجام می‏دهد. یا دادو ستدی که ترک آن، خطر اقتصادی‏برای مسلمانان پدید می‏آورد .
2- مستحب; مانند تجارتی که برای جامعه مفید است .
3- مکروه; مانند صرافی، کفن فروشی و ذبح حیوانات در صورتی‏که شغل دائم باشد .
4- مباح; مانند معاملاتی که نه موجب زیان فرد یا جامعه‏است، نه مورد احتیاج آنها .
5- حرام; مانند خرید و فروش مواد مخدر، مشروبات الکلی، ربا،نوارهای موسیقی مستهجن و آنچه موجب ضعف یا سقوط اسلام ومسلمانان شود .
انسان برای این که دربخش ممنوع تجارت قدم نگذارد و از بخش‏واجب و مستحب غافل نگردد، باید دستورهای اسلام دراین باره را به‏خوبی بداند .
اصبغ بن نباته می‏گوید: بارها از امیرمومنان علی(ع)شنیدم که‏می‏فرمود: «اول آگاهی، سپس تجارت .»
حضرت این جمله را سه مرتبه تکرار می‏کرد: «یامعشرالتجار،الفقه ثم المتجر» ; به خداسوگند، رسوخ ربا در این امت از حرکت‏مورچه‏ای برسنگ صاف بی‏صداتر است. تاجر فاجر است و فاجر درآتش‏است، مگر تاجری که حق بگیرد و حق بپردازد .
جواز کسب
در زمان پیامبراکرم(ص)، حضرت به کسی که می‏خواست داد و ستدشروع کند، سفارشهایی می‏کرد و درباره آن از وی تعهد می‏گرفت .
عبدالله بن قاسم جعفری چنین نقل کرده است :
پیامبرخدا(ص)به حکیم بن حزام اجازه تجارت نداد تااین که ازاو چنین تعهدگرفت :
1- معامله کسی که از خرید جنس منصرف شود را فسخ کند .
2- کسی را که نتواند بدهی‏اش را بپردازد، مهلت دهد .
3- حق خود را کامل یا کمتر از آن بگیرد. (بیش از حقش دریافت‏نکند .
امام صادق(ع)می‏فرماید: پیامبراکرم(ص)فرمود: کسی که خرید وفروش می‏کند، باید از پنج‏خصلت دوری کند و گرنه، خرید و فروش‏نکند: ربا، قسم، مخفی نگهداشتن عیب کالا، عیب گرفتن ازکالا هنگام‏خرید و تعریف کردن هنگام فروش .
امام صادق(ع)همچنین می‏فرماید: امیرمومنان(ع)فرمود: کسی که‏دستورهای اسلام درباره تجارت را نمی‏داند، اگر به کسب و تجارت‏بپردازد، به گونه‏ای در ربا غوطه‏ور می‏شود که خروج از آن بسیارمشکل است. هرگز کسی برای کسب در بازار ننشیند مگر اینکه عقل‏خرید و فروش داشته باشد .

برگرفته از :www.hawzah.net   

 




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 20 فروردین 1391  | 10:02 AM | نویسنده : قاسمعلی

* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)

اهمیت آموزش و وظیفه مقدس آموزگاری در اسلام

مقدمه
 اهمیت آموزش و وظیفه مقدس آموزگاری در اسلام، بر کسی پوشیده نیست. هر نعمت متناسب با خود شکری دارد. شکر نعمت دانش، گسترش و نشر آن در میان جامعه است (زکاه العلم ان تعلّمه عباد الله)[1]
پیامبران معلّمان جامعه بوده ‎اند و برای رشد معنوی و تزکیه روحی جامعه تلاش می ‎کردند.[2] از دیدگاه اسلام علم متاعی نیست که بتوان آن را با سایر متاعهای دنیا معامله کرد و برای خود مال و مقام به دست آورد. دانش هدیه الهی و تحفه ‎ای از جنس نور است که به خواست الهی، دلهای بندگان خاص خدا را روشن می ‎سازد.[3]
(انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه) معلم متعهد با صاحبان مشاغل دیگر تفاوت دارد. او به دانش ‎اموزان تنها اطلاعات انتقال نمی ‎دهد. آموزگار الگوی آنان و مسئول پرورش استعدادهای علمی و معنوی آنان است. آموزگار با ایمان تنها درس فیزیک، شیمی، فقه، فلسفه و ... نمی ‎دهد. او راه و روش انسان شدن و به مقام خلیفه اللهی رسیدن را نشان می ‎دهد.
انجام چنین وظیفه ‎ای خطیر و مهم آداب ویژه ‎ای دارد. اسلام معیارها و ضوابطی که معلم را در راستای انجام این وظیفه مهم یاری رساند، معین کرده است.
رعایت این موازین لازم است و غفلت از آنها زیانهای جبران ناپذیری به شاگردان وارد می ‎کند. شرح این موازین در این نوشتار کوتاه نمی ‎گنجد؛ تنها برخی از مهمترین آداب آموزش در اسلام با اختصار بیان می ‎شود.

اول: شایستگی برای تدریس


معلم تا زمانی که به لیاقت خود برای تدریس مطمئن نشده است اقدام به تدریس نکند. درس داده بدون آمادگی هم خیانت به شاگرد است و هم موجب ذلت استاد می ‎شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ به مفضل فرمودند: «تو را از دو خصلت که در آن هلاک افراد است نهی می ‎کنم. اول باطل را به دین خدا نسبت دهی؛ دوم به چیزی که یقین نداری فتوا دهید».[4]


دوم: حفظ مقام و منزلت علم


دانش سرمایه ‎ای کسب و کار نیست. علم امر مقدس و دارای منزلت رفیع است. پس دانشمند کاری نکند که با منزلت علم سازگار نیست؛ به طور مثال استاد بدون ضرورت و مصلحت برای تدریس به نزد شاگرد نرود و از اجرت گرفتن در مقابل تعلیم به خصوص در معارف دین بپرهیزد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می ‎فرماید: «دانشمند، حقیقتاً دانشمند نخواهد بود مگر اینکه در برابر (بذل) دانش خود چیزی از حطام دنیا نگیرد.»[5]


سوم: بذل علم برای اهل آن


امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: «زکات علم آنست که دانش خود را به بندگان خدا بیاموزی»[6] هدایت و تربیت افراد موجب می ‎شود که انسان در پاداش کارهای نیک آنان شریک باشد. استاد اگر شخصی را مستحق و مستعد دانش دید، از بذل علم به او دریغ نورزد؛ اما به نا اهلان که دانش را برای استفاده در راه ناردست می ‎آموزند آموزش ندهد. از پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است: «نهادن دانش نزد نا اهل همچون آویختن جواهرات، لؤلؤ و طلا بر گردن میمونها است».[7]


چهارم: احترام به شاگردان


استاد موظف است به شاگردان خود احترام بگذارد و از تحقیر آنها بپرهیزد. استاد دلسوز به آراء شاگردان خود توجه می ‎کند و از این طریق به آنها اعتماد به نفس می ‎بخشد. این عمل موجب رشد افکار و امیدواری شاگردان می ‎شود. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «به آنان که دانش می ‎آموزید، احترام کنید»[8] و نیز پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «هر کس به دانشجویی و اهانت کند به من اهانت کرده است».[9]


پنجم: تلاش برای تخلق شاگردان به صفات عالی و مکارم اخلاق


تعلیم و تزکیه در اسلام مقارن و ملازم همدیگرند.[10] از این رو استاد سعی در رشد معنوی شاگردان همگام با ترقی علمی آنان دارد.


ششم: برابری بین شاگردان


آموزگار نباید بین شاگردان در رفتار و توجه تبعیض قائل شود. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه «ولا تصعر خدک للناس» می ‎فرماید «مردم باید در بذل علم در نزدت برابر باشند»[11] پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ می ‎فرماید: «دورترین آفریدگان از خدا، دو کس است: کسی که در مجلس امرا می ‎نشیند و هر سخن ظالمانه ‎ای که آنها بگویند تصدیق می ‎کند و معلم اطفال که بین آنها به برابری رفتار نمی ‎کند و در مورد یتیم خدا را در نظر نمی ‎گیرد.»[12]


هفتم: پرورش فکری شاگردان


استاد تنها به انتقال معلومات خود به شاگردان بسنده نمی ‎کند؛ بلکه از طریق سؤالهای دقیق زمینه رشد فکری و خلاقیت آنها را فراهم می ‎سازد؛ به علاوه از این راه می ‎تواند استعدادهای آنان را کشف کند و به فعلیت برساند. استاد علامه جوادی آملی نقل می ‎کند: وقتی که مرحوم علامه طباطبایی تفسیر المیزان را می ‎نوشت سؤالهای درباره مطالب قرآنی و غیر قرآنی از ایشان پرسیده می ‎شد. ایشان پاسخ به این سؤالها را به شاگردان خود واگذار می ‎کردند ... «ایشان همه این کارها را می ‎کردند و بر آن اصرار می ‎ورزیدند تا دوستان و شاگردانشان متفکر بار آیند و رشد فکری و توانمندی علمی بیشتری پیدا کنند.»[13]


هشتم: حق پذیری و انصاف


استاد باید همیشه بر مدار حق باشد. اگر انتقاد شاگرد بر او وارد بود، به صراحت به آن اعتراف کند و نیز اگر در گذشته مطلبی را ناقص یا نادرست تقریر کرده است اصلاح کند و خطای نظر خود را به صراحت اعلام کند.[14]


نهم: صمیمیت با شاگرد


استاد از طریق جویا شدن نام، احوال و سراغ گرفتن از افرادی که غائبند نسبت به شاگردان اظهار صمیمیت و محبت می ‎نماید.[15] این کار علاوه بر تأثیر اخلاقی شگرف، شور و شوق علمی دانشجویان را افزایش می ‎دهد. آیه الله جوادی آملی می ‎‎گوید: وقتی پدرم رحلت کردند ما از قم به آمل رفتیم. در غیاب ما اساتید بزرگوار ما – مرحوم محقق داماد و مرحوم آقا میرزا هاشم آملی – رضوان الله علیها – برای بزرگداشت مرحوم پدرم مجلس ترحیم گرفتند این کمال شاگرد پروری و کمال بزرگواری بود.[16]


دهم: سادگی بیان و رعایت اعتدال


بر استاد در هنگام تدریس لازم است از جملات فصیح و آسان استفاده کند. در توضیح و بیان مطلب از حد اعتدال خارج نشود و سطح فکری شاگردان را رعایت کند توضیح زیاده از حد نیاز، تکرار اختصار مخل به مطلب، شتاب در بیان و خروج از موضوع، از جمله آفات تدریس است.


یازدهم: رعایت جهات معنوی


از آنجا که تدریس و آموزش با انگیزه الهی عبادت است، شایسته است که آداب معنوی در آن مراعات شود. اموری از قبیل: حضور در جلسه درس با طهارت، رو به قبله نشستن در صورت امکان، درس را با نام خدا ‎آغاز کردن ستایش خدا صلوات بر محمد و اهلبیتش در ابتدا و دعا در پایان درس و ...[17]


دیگر اموری که رعایت آنها در تدریس شایسته است عبارتند از:


رعایت موضوع اهم در تدریس، رعایت نوبت، اجازه سئوال و انتقاد رعایت نظم، بیان خلاصه مطلب، موعظه و سفارش به اخلاق نیک در ضمن درس، کوشش در اصلاح امر معشیت شاگرد و معرفی او برای استفاده جامعه در صورت صلاحیت، بیان حال نوابغ و شخصیتهای علمی و سایر نکاتی که موجب تشویق شاگردان به آموختن و تلاش بیشتر آنان می ‎گردد.[18]



فهرست منابع تحقیق


1. کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ج 1، تهران: مکتبه الصدوق (1381 هجری. ق).


2. شهید ثانی، شیخ زین الدین بن علی عاملی؛ منیه المرید فی ادب المفید و المستفید قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372).


3. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 69؛ تهران المکتبه الاسلامیه، چاپ دوم (1405 هجری. ق).


4. محمدی ری شهری، محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1 – 2. قم: دارالحدیث چاپ اول (1379).


5. مهر استاد (سیر علمی و عملی استاد جوادی آملی) تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء ، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول .1381


6. برخوردار فرید، شاکر؛ آداب الطلاب (زندگینامه و دستورات آقا شیخ احمد مجتهدی تهرانی) تهران: ابرون، چاپ اول (1379).



احمدعلی نیازی



[1] . کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 1. تهران: مکتبه الصدوق (1381 هجری. ق)، ص 41.


[2] . ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه: (پیامبر) مردم را پرورش داده و به آنان کتاب و حکمت را می ‎آموزد.


[3] . شهید ثانی، شیخ زین الدین بن علی عاملی، منیه المرید فی ادب المفید و امستفید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372)، ص 149.


[4] . کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی، ج 1، تهران: مکتبه الصدوق (1381 هجری. ق.) ص 42.


[5] . محمدی ری شهری، محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 2، قم: دارالحدیث، چاپ اول، (1379) ص 482.


[6] . اصول کافی، ج 1، همان، ص 41.


[7] . شهید ثانی، شیخ زین الدین بین علی عاملی، منیه المرید فی آداب المفید، المستفید؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372) ص 184.


[8] . محمدی ری شهری، محمد، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 2، قم: دارالحدیث چاپ اول (1379) ص 472.


[9] . برخوردار فرید، شاکر، آداب الطلاب (زندگینامه آقا مجتهدی تهرانی) تهران: ابرون چاپ اول (1379) ص 70.


[10] . جمعه / 2.


[11] . منیه المرید، همان، ص 184.


[12] . محمدی ری شهری، محمد، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 2، همان، ص 472.


[13] . مهر استاد (سیره عملی و علمی استاد جوادی آملی) تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء؛ قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول (1381) ص 134.


[14] . شهید ثانی، منیه المرید، همان، ص 197.


[15] . شهید ثانی، منیه المرید، همان، ص 194.


[16] . مهر استاد، همان، ص 178.


[17] . شهید ثانی، منیه المرید، همان، ص 220 – 204.


[18] . همان، ص 209 – 189




آداب تعلّم در اسلام



مقدمه:


به علت اهمیت و تقدس علم از نظر اسلام آداب و ضوابط خاصی برای تحصیل علم معین شده است. به طور کلی در اسلام رسیدن به اهداف به هر اندازه هم که مهم باشند، از هر راهی و با هر وسیله ‎ای مجاز نیست. بلکه باید روش و ابزار رسیدن به هدف نیز پاک و فضیلتمندانه باشد. آداب آموزش در اسلام هم به جنبه اخلاقی و ارزشی تعلم و هم به شیوه ‎های تسهیل آموختن و انتفاع بیشتر از عمر و کار علمی نظر دارد.


پیش از شروع به تحصیل برای متعلم پرسشهایی مطرح می ‎شود که پاسخ به آنها بسیار مهم است؛ زیرا نوع پاسخ به پرسشها در نتیجه کار تأثیر قاطع دارد. پرسشهای از این قبیل که چه کتابی بخوانم؟ چگونه درس بخوانم؟ از کجا آغاز کنم؟ معلم شایسته چه خصوصیاتی دارد؟ چه اموری باعث سرعت و کیفیت تعلم می ‎شود؟ شرایط و ضوابط دینی و اخلاقی تحصیل کدام است؟ مادر این نوشتار با بهره ‎گیری از آثار بزرگان و استفاده از منابع دینی به اختصار آداب و ضوابط تعلم را از نظر اسلام مورد بحث قرار می ‎دهیم.


اول: انتخاب معلم شایسته


اگر چه در بینش اسلامی مومن حکمت را بسان گمشده خود نزد هر کس یافت اخذ می ‎کند؛[1] ولی لازم است در مورد استاد رسمی سعی شود فرد شایسته ‎ای را برگزیند؛ زیرا اخلاق و روحیات استاد در شاگرد تأثیر عمیق دارد. در بعد علمی نیز به استادی ناشایسته اعتمادی نیست. علم غذای روح است، به دلیل اهمیت روح بیش از سلامت غذای جسم، تغذیه سالم و مناسب روح اهمیت دارد.[2] سفارش پیشوایان ما این است که باید به نزد عالمانی برای کسب علم رفت که انسان را از کبر به جانب تواضع، از سازشکاری به سوی اندرز گویی و از نادانی به دانش فرا خوانند[3] و از فراگیری دانش از مدعیانی که از یقین به شک و از اخلاص به ریا، از فروتنی به تکبر، از نصیحت به دشمنی و از زهد به دنیا پرستی فرا می ‎خواند نهی شده است.[4]


دوم: پرهیزگاری و تطهیر قلب


دانشی که مایه هدایت و نجات باشد، بدون پرهیزگاری و پاکیزه نگهداشتن خود از آلودگیهای گناه میسر نمی ‎شود. حضرت خضر ـ علیه السّلام ـ به حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ سفارش می ‎کند «بر دلت لباس پرهیزگاری بپوشان تا به دانش برسی»[5] و امیر مؤمنان حضرت علی ـ علیه السلام ـ دانش را به رنگ آمیزی تشبیه می ‎کند که بدون زدودن آلودگی، رنگ ‎آمیزی صورت نمی ‎گیرد.[6]


سوم: رعایت اولویتها


از آداب مهم در کسب دانش رعایت اولویتها است. هیچ عاقلی پیش از درمان مرض قلبی مهلک به علاج لکهای صورت نمی ‎پردازد. پیش از معرفت کافی نسبت به اموری که نجات از هلاکت ابدی و رسیدن به سعادت همیشگی در گرو آنست مانند شناخت اصول دین و وظائف اساسی دینی که واجب عینی ‎اند – پرداختن به اینکه آیا در کره مریخ آب و حیات وجود دارد یا نه؟ امثال آن عین سفاهت است. امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ می ‎فرماید: «عمر کوتاهتر از آنست که همه آنچه دانستنش زیبنده تو است فراگیری، پس به ترتیب اهمیت بیاموز.»[7]


چهارم: همت بلند


در اسلام بلند همتی صفتی پسندیده است؛ به ویژه در فراگیری دانش طالب علم نباید به اندک قانع شود؛ بلکه باید همواره در رسیدن به مراحل عالی ‎تر بکوشد. در مثل است که مرد با بال همتش پرواز می ‎کند.[8] و از امام حسین ـ علیه السلام ـ روایت شده است که فرمودند: از جهانیان در رسیدن به درجات عالی با دو چیز گوی سبقت را ربودم:


حسن خلق و علو همت.[9]


پنجم: شکیبایی


استقامت کلید پیروزی است. ضرورت صبر در کسب علم مضاعف است؛ زیرا تحصیل علم زمانبر و ملازم با دشواریها است. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می ‎فرماید: «هر کس ساعتی بر خواری تعلم صبر نکند تا ابد در ذلت جهل باقی خواهد ماند».[10]


و امیر مؤمنان سفارش می ‎کند که «بر دانشجو است که خودش را به جستجو دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته است، بسیار نشمارد.»[11]


ششم: تفکر


جایگاه والای تفکر در اسلام روشن است، تا آنجا که «ساعتی اندیشیدن بهتر از عبادت شصت سال است»[12] شرط لازم اتقان علمی و درک عمیق اندیشیدن است. صرف اندوختن مطالب و گفته ‎های دیگران، جمود بر آراء گذشتگان شخصیت زدگی و مرعوب شدن نسبت به اسطوانه ‎های علمی مانع رشد علمی است.


امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمودند: «هر کس در آنچه فرا گرفته خوب بیاندیشد دانش او استوار گردد و آنچه را که هنوز نفهمیده خواهد فهمید.»[13]


هفتم: پرسش


کلید گنجینه دانش دیگران سؤال است. ممکن است کسی که اهل علم است خود از حل مسائلی عاجز باشد و به راهنمایی دیگران نیاز داشته باشد، ولی حیاء بی ‎مورد یا غرور و تکبر مانع شود که از دانش دیگران بهره گیرد. اظهار نظر چنین کسانی گاهی باعث هلاک دیگران می ‎شود. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره کسی که به مجروحی دستور داده بود غسل جنابت کند و این غسل باعث مرگ او شده بود؛ فرمودند: «او را کشتند. خدا آنان را بکشد؛ دوای درد درماندگی پرسش است.»[14]


هشتم: نگارش


آیت الله جوادی آملی – ملظله العالی – می ‎گوید: اگر طلاب علوم دینی واقعاً بخواهند راه سلف صالح را بپیمایند باید تقریر نویسی کنند تقریر نویسی بسیار خوب است و در موفقیت علمی نقش به سزایی دارد. اصل تقریر نویسی از زمان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم – شروع شد. آن حضرت به یاران خود دستور داد برای استفاده بیشتر از سخنان او، از دست راست خود کمک بگیرند.[15] (بنویسند)


نهم: پنج عنصر در درس خواندن


1. محضر علماء را دیدن و چگونگی استدلال، ورود و خروج در مسائل را از بزرگان آموختن؛


2. مکتب دیدن از طریق مراجعه به متون تا مبانی، لوازم و مقادنات یک نظریه درک شود این مطلوب در جلسه درس به دست نمی ‎آید زیرا در جلسه درس فقط عصاره مطلب ارائه می ‎شود؛


3. مناظره و مباحثه با همتای خود برای کنکاش در آنچه از استاد فرا گرفته است؛


4. تدریس، تاتوانایی تدقیق، تلطیف و تنزیل مطالب حاصل شود؛


5. تضیف و تألیف کتاب.


بعضی فقط چند تا از این عنصرها را واجدند؛ اما بزرگانی چون مرحوم علامه طباطبایی، امام خمینی (قدس سره) و شهید مطهری همه این پنج عنصر را دارا بودند.[16]


دهم: پیش مطالعه


شیوه بزرگان در تحصیل پیش مطالعه و آماده شدن برای حضور در جلسه درس بوده است. آیه الله جوادی آملی می ‎گوید: «غالب درسها را – الحمد الله – پیش مطالعه می ‎کردیم؛ از این رو غالب عبادتها و مطالب کتب درسی با پیش مطالعه تقریباً برا ما حل می ‎شد.»[17]


یازدهم: امور دیگری که در موفقیت تحصیل مؤثر است.


الف) تقسیم و تنظیم اوقات به شیوه مناسب (برای حفظ سحرها، صبحگاهان برای درس، نوشتن در میان روز، و شبها برای مطالعه).[18]


ب)‌ آموختن شفاهی و حضوری به جای استفاده تنها از شرح، نوار، فیلم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «دانش را از دهان افراد فرا گیرید.»[19]


ج) شناخت آراء گوناگون و جمود نداشتن برای رأ ی فردی خاص: امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمودند: هان! خردمند کسی است که با اندیشه درست و نگاهی دور اندیش از آراء گوناگون استقبال کند.»[20]


فهرست منابع تحقیق:


1. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الروضه من الکافی، ج 8، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم (1348).


2. همان ج 1.


3. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 18، 69؛ تهران دارالکتب الاسلامیه. (بی تا).


4. همان، ج 44، (1393).


5. همان، ج 69، (1405).


6. شهید ثانی، شیخ زین الدین بن علی عاملی، منیه المرید فی ادب المفید و المستفید، قم دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم (1372).


7. محمدی ری شهری، محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1 – 2. قم: دارالحدیث چاپ اول (1379).


8. مهر استاد (سیر علمی و عملی استاد جوادی آملی) تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء ، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول .1381




احمدعلی نیازی




[1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافی، ج 8، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم (1348)، ص 167.


[2] . سوره عبس / 24.


[3] . محمدی ری شهری، محمد، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، قم: دارالحدیث چاپ اول (13799 ص 334.


[4] . همان، ص 334، حدیث 924.


[5] . همان، ص 360، ح 1017.


[6] . همان، ص 360، ح 1014.


[7] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1. همان، ص 338، ح 933.


[8] . مجلسی. محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 18، تهران: دارالکتب الاسلامیه (بی ‎تا).


[9] . همان، ج 44، ص 194.


[10] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، همان، ص 358، ح 1009.


[11] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، ح 1010.


[12] . مجلسی. محمدباقر؛ بحارالانوار، ج 69، تهران: المکتبه الاسلامیه، چاپ دوم (1405) ص 293.


[13] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1. ص 346، ح 969.


[14] . کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ج 1، ص 40.


[15]. مهر استاد، تحقیق و تنظیم: مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول (1381).


[16] . مهر استاد، همان، ص 138 – 137.


[17] . همان، ص 58.


[18] . شهید ثانی، منیه المرید، ص 265.


[19] . علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، ص 340.




برگرفته از :athir.blogfa.com



نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 20 فروردین 1391  | 10:01 AM | نویسنده : قاسمعلی

* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)

(با نگاهی بر جایگاه خودکنترلی در نظریه‌های مدیریت)


چکیده: کنترل و نظارت همواره جزء اصول و وظایف اساسی مدیریت بوده است که ارتباط تنگاتنگ با سایر اصول و وظایف مدیریت دارد به‌طوری که ناکامی در آن برابر با ناکامی در مدیریت می‌باشد و از طرف دیگر سیستم اداره جامعه (یک سازمان) شامل اجزاء مختلفی می‌باشد که موفقیت آن بستگی به هماهنگی این اجزاء از جمله نظام کنترل و نظارت می‌باشد لذا در یک جامعه اسلامی که می‌خواهد بر اساس مبانی و ارزش‌های اسلامی و در جهت تحقق اهداف‌اسلامی پایه‌گذاری شود باید نظام‌های کنترلی آن نیز با این ارزش‌ها و اهداف هماهنگی داشته باشد و در این چارچوب اعتقادی و ارزشی طراحی شود. از این رو این تحقیق تلاشی است در جهت بیان نظام ارزشی و راهکارهای مورد نظر اسلام در زمینه تحقق خودکنترلی بعنوان بخشی از نظام کنترل که اهمیت ویژه‌ای در نظریه‌های مدیریت یافته است.

مقدمه



یکی از وظایف اساسی مدیریت، نظارت و کنترل است که بدون آن تحقق اهداف مدیریت امکان‌پذیر نخواهد بود. اصول اساسی و فرآیند و روش‌های کنترل و نظارت در متون رایج مدیریت بیان شده است. اما محتوای این فرآیند بیش از هر چیزی تحت تأثیر نگرش حاکم بر اصول مدیریت و ارزش‌های رایج در محیط است. دین مبین اسلام با بیان نگرش خاص خود نسبت به مبادی موضوعه در تئوری‌های مدیریت و سازمان و با ارزش‌های اصیل خود که مبتنی بر فطرت انسان است؛ بیشترین تأثیر را در محتوای این فرآیند (کنترل و نظارت) دارد. بعلاوه با توجه به شمول احکام اسلامی در مرحله اجتماع و تشکیل حکومت اسلامی توسط رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) که سیره عملی ایشان مبتنی بر اسلام و انعکاس اعتقادات و ارزش‌های اسلام در صحنه مدیریت جامعه است، در مرحله فرآیندها نیز یک نظام کاربردی ارائه می‌دهد که می‌تواند چراغ راه بشریت در زمینه مدیریت جوامع (از یک سازمان کوچک تا سازمان حکومتی) گردد.



این مقاله حاصل تحقیق در جهت دستیابی به ارزش‌های اسلامی در زمینه خودکنترلی (به عنوان یکی از ابعاد مهم کنترل که در نظریه‌های جدید مدیریتی نیز اهمیت ویژه‌ای یافته است) و کشف راهکارهای ارائه شده در دین اسلام در این زمینه با استفاده از منابع اسلامی (قرآن و سنت) و با تأکید بر دوران حکومت حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌باشد.



1- خودکنترلی در سیر نظریه‌های مدیریت



در خصوص کنترل و نظارت در متون مدیریت تعاریف متنوعی با اختلاف‌های جزئی ارائه شده است که همگی در بیان یک واقعیت اجماع دارند. برخی در بیان کاربردی مفهوم کنترل در دانش مدیریت بیان داشته‌اند:



«کنترل فعالیتی است که ضمن آن عملیات پیش‌بینی شده با عملیات انجام شده مقایسه می‌شوند و در صورت وجود اختلاف و انحراف بین آنچه "باید" باشد و آنچه "هست"، نسبت به رفع و اصلاح آنها اقدام می‌شود» (صادقپور، 1353، ص 159).



و در تعاریف دیگری جریان و فرآیند کنترل نیز ارائه شده است. براساس این تعاریف:



«کنترل عبارت است از فعالیتی منظم که ضمن آن نتایج مورد انتظار در قالب استانداردهای انجام عملیات تعیین می‌شوند، سیستم دریافت اطلاعات طراحی می‌گردد، عملیات پیش‌بینی شده و انجام شده با هم مقایسه می‌گردند، اختلاف‌ها و انحراف‌ها مشاهده شده ارزیابی و میزان اهمیت آنها مشخص می‌شوند، و سرانجام اصلاحات لازم برای تحقق هدف‌ها و مأموریت‌های سازمان انجام می‌گیرند» (الوانی، 1379، ص 88).



بنابراین هرگاه عامل کنترل کننده از خارج به داخل انسان منتقل گردد به‌طوری‌که شخص با اختیار و آگاهی به ارزیابی و اصلاح عملکرد خود در قالب استانداردهای مشخص و در جهت اهداف مطلوب بپردازد، خودکنترلی تحقق یافته است. مفهوم و کاربرد کنترل و نظارت سابقه‌ای به قدمت مدیریت دارد به‌طوری‌که هرگاه از وظایف مدیریت صحبت شده است کنترل بعنوان یکی از مهمترین وظایف مدیریت که ضامن اعمال مدیریت اثربخش و کارآ و تحقق دیگر وظایف و اهداف مدیریت است، مطرح شده است. ضرورت و جایگاه کنترل در نزد اندیشمندان مدیریت قابل تردید نبوده است لکن موضوع اصلی نحوه اعمال کنترل اثربخش و کارآ می‌باشد زیرا اعمال کنترل نامناسب نه تنها به دستیابی به اهداف کمکی نمی‌کند بلکه خود هزینه‌ها و پیامدهای منفی بسیاری را در کارکنان و سازمان به جا می‌گذارد که این مشکلات بطور مفصل بخصوص در کنترل‌های مستقیم و از جانب مافوق بر کارکنان مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است. در این شرایط است که موضوع خودکنترلی بعنوان نوعی کنترل که بدون هزینه‌ها و مشکلات دیگرکنترلی می‌تواند بیشترین اثربخشی و کارآیی را داشته باشد بتدریج در نظریه‌های مدیریت و با رشد و توسعه این دانش مطرح شد که ما بطور خلاصه به سیر تحولات این موضوع در نظریه‌های مدیریت می‌پردازیم.



بطور کلی تئوری‌های مربوط به مکتب کلاسیک (تئوری‌های مدیریت علمی ـ تئوری اداری ـ تئوری بوروکراسی) بر مفروضاتی استوارند که عبارتند از: سازمان رسمی ـ اصول عام و ثابت ـ انسان اقتصادی ـ تأکید بر کارآیی.



در بخش کنترل و نظارت می‌توان گفت که کنترل مورد نظر در تئوری‌های کلاسیک مدیریت عبارت از دیگرکنترلی و کنترل مدیران و سرپرستان بر کارکنان و از موضوع خودکنترلی بطور کلی غفلت شده است.



تئوری نئوکلاسیک مدافع سرسخت حیثیت و شئون شخصیت وجودی انسان بود و برهان‌ها و استدلال‌های این تئوری بر آن بود که نه فقط نبایستی انسان را بعنوان یک ماشین و یا آلات و ابزار کار مورد استفاده قرار داد بلکه بایستی توجه کافی به روح و روان او داشت تا بتوان از این راه علاوه بر نیازهای مادی، احتیاج‌های معنوی و عاطفی او را نیز اقناع کرد و انگیزش بیشتر و پایدارتر به نیازهای اجتماعی بستگی دارد نه نیازهای اقتصادی. بدین ترتیب اصل مبتنی بر انسان اجتماعی می‌بایستی اصل مبتنی بر انسان منطقی را تکمیل کند.



تأثیر تفکر نئوکلاسیک را بر روش‌های کنترل می‌توان در توجه به نقش گروه و هنجارهای گروهی در کنترل افراد، توجه به رضایت شغلی و غنی‌سازی شغل و نیازهای احترام و خودیابی و تأثیر آن در ایجاد خودکنترلی، حرکت از کنترل‌های مستقیم و شدید به کنترل‌های منعطف و بر مبنای هدف و نتیجه مشاهده نمود.



با رشد و تکامل تئوری‌های مدیریت، موضوع خودکنترلی جایگاه و اهمیت ویژه‌ای یافت به‌طوری‌که (به عنوان نمونه) در تئوری مدیریت بر مبنای هدف[1] کنترل عملاً عبارتست از خودکنترلی. این مطلب ناشی از مشارکت فعال کارکنان و مدیران هر قسمت در تعیین اهداف واحد خود و پذیرش مسئولیت لازم برای رسیدن به این هدف، می‌باشد (ایران نژاد پاریزی، 1378، ص 153).



بطور کلی هریک از تئوری‌ها بخصوص نظریه‌های رفتاری مدیریت در موضوع‌های رهبری، انگیزش و فرهنگ سازمانی نگرش خاص خود را به کنترل و نظارت انسان دارد و نوع خاصی از نظام‌های کنترل و نظارت را می‌پذیرد بخصوص اینکه هر یک از این نظریه‌های حاوی نظام ارزشی و فکری خاصی در مورد انسان و مسائل مربوط به آن است. در حقیقت مهمترین تأثیری هم که اسلام بعنوان یک دین بر روی دانش مدیریت و نظریه‌های کنترل و نظارت (بعنوان یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی که ارتباط و تأثیر مستقیم بر نحوه زندگی انسان و جامعه انسانی دارد) می‌تواند داشته باشد از جانب همین نظام ارزشی و مبانی فکری مطروحه در این نظریه‌ها است.



با این مرور خلاصه در نظریه‌های مدیریت به بررسی موضوع خودکنترلی در منابع اسلامی از دو بعد "اعتقادات و ارزش‌های اسلامی در زمینه خودکنترلی" و "تمهیدات عملی در زمینه تحقق خودکنترلی" می‌پردازیم.



2- خودکنترلی در منابع اسلامی



2-1- اعتقادها و ارزش‌های اسلامی در زمینه خودکنترلی



2-1- 1- نظارت الهی



نظام اعتقادی اسلام در عالیترین سطح به بیان نظارت الهی می‌پردازد که دارای ویژگی‌های منحصر به فردی می‌باشد و بدون آنکه محدودیت‌های نظارت‌های دیگران را داشته باشد ، امتیازهای خاص خود را دارد:



الف) این نظارت تمامی اعمال و ابعاد زندگی انسان را شامل می‌شود.[2]



ب) این نظارت توسط خداوند که خالق انسان و بر همه چیز تواناست، صورت می‌گیرد.[3]



پ) این نظارت توسط کمال مطلق است که بر بندگان خود رئوف و مهربان‌ترین است. بر بندگان ذره‌ای ظلم نمی‌کند، خوبی‌ها را به چندین برابر پاداش می‌دهد و عذاب بدی‌ها در حقیقت چیزی جز خود این اعمال بد نیستند.[4]



2-1-2- جهان آخرت و معاد



در نظام اعتقادی اسلام، هستی محدود به این جهان مادی نمی‌شود که با مرگ انسان پایان پذیرد بلکه این جهان تنها جزء کوچکی از هستی می‌باشد و جسم انسان نیز جزئی از وجود او را تشکیل می‌دهد و پس از مرگ زندگی انسان در مراتب بالاتری از حیات ادامه پیدا می‌کند. بنابراین نیستی برای انسان معنا ندارد. زندگی در این جهان مقدمه‌ای بر حیات ابدی اوست و نحوه زندگی در آن جهان بستگی به چگونگی زندگی او در این جهان است بنابراین لحظات زندگی انسان ارزش بی‌نهایت پیدا می‌کند زیرا سرنوشت ابدی او را رقم می‌زند. از این‌رو است که می‌بینیم تمامی پیامبران برای بیداری و تنبّه بشر بیش از هر چیز به مسئله معاد اشاره کرده‌اند و بخش عظیمی از آیه‌های قرآن کریم نیز به این مسئله اختصاص دارد.



ویژگی‌های جهان آخرت در قرآن کریم:



الف) متاع دنیا نسبت به آخرت قلیل و ناچیز است.[5]


ب) حیات حقیقی در جهان آخرت تحقّق می‌یابد.[6]


پ) در جهان آخرت جزای اعمال انسان داده می‌شود.[7]


ت) در آخرت، اعمال انسان بطور کامل حاضر می‌شوند.[8]



2-1-3- تقوی


یکی از مهمترین ارزش‌های اسلامی که سر منشأ ارزش‌های دیگر می‌باشد، تقوی است که مهمترین ثمره اعتقادهای اسلامی در زمینه خداشناسی و توحید و معاد می‌باشد.



تقوی از وقایه به معنای نگهداری می‌آید و ملکه و حالت معنوی و درونی است که انسان را از زشتی‌ها و آنچه مورد نهی خداوند متعال است، باز می‌دارد. در حقیقت تقوی معادل خودکنترلی می‌باشد. تقوی در معارف اسلامی از اهمیت و ویژگی‌های خاصّی برخوردار است و به عنوان عامل رهایی از عذاب آخرت و رسیدن انسان به بهشت و أجر عظیم خداوند، تیسیر امور و خارج شدن از گرفتاری‌ها و بهره‌گیری از علم الهی و محبّت خداوند، شرط بهره‌گیری از هدایت قرآن کریم و قبولی اعمال نزد خداوند، معرفی شده است.



2-1- 4- سعادت و شقاوت انسان بستگی به اعمال اختیاری و آگاهانه او دارد



اسلام در مقابل کسانی‌که خود را محکوم سرنوشتی می‌دانند که خود تأثیری بر آن ندارند (باصطلاح از لحاظ مکان کنترل، بیرونی هستند) در نهایت، عامل مؤثر بر سعادت و شقاوت انسان را اعمال اختیاری و آگاهانه او می‌داند. از این‌رو است که در قرآن کریم قبولی و تأثیرگذاری اعمال صالح مشروط به وجود ایمان و تقوی شده است. یعنی شخص، آن اعمال را از روی ایمان و تقوی انجام دهد که شامل هر دو معنی اختیار و آگاهی می‌شود.



2-1-5- ارزش و کرامت انسان در اسلام


از دیگر اعتقادهای اسلامی که زمینه‌ساز تحقق خودکنترلی است؛ مسئله ارزش و کرامت انسان است زیرا اگر انسان قدر و منزلت و جایگاه رفیع خود را بهتر بشناسد دیگر به امور پست و آلوده شدن به زشتی‌ها رضایت نمی‌دهد و برعکس شخصی که برای خودش ارزش و منزلتی قائل نیست تن به هر ذلتی می‌دهد و چنین شخصی که خود از شر اعمالش در امان نیست؛ بالطبع دیگران نیز از شر او در امان نیستند:


امام هادی(ع): «هرکسی که در نزد خودش پست و بی‌ارزش است پس تو از شر او در امان نباش»[9] (ابن‌شعبه، 1382، ص 362)



امام علی(ع): «هر که شرافت و بزرگواری یافت، خود را از امور پست باز می‌دارد»[10] (تمیمی‌آمدی، 1366، جلد 2، ص 203)



امام علی(ع): «آنان که کرامت نفس دارند هرگز با ارتکاب گناه آن را پست و موهون نمی‌کنند» (تمیمی‌آمدی، 1366، جلد 2، ص 210)



اسلام برای انسان جایگاهی قائل است که در هیچ مکتب دیگری نظیر آن را نمی‌بینیم. قرآن به انسان گوشزد می‌کند که تو تکریم شده پروردگار عالم هستی و استعداد آن را داری که به مقامی برسی که مسجود ملائکه شوی و در قرب خداوند به جایی برسی که هیچ ملکی را توان آن نباشد:



«و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بزرگ بخشیدیم»[11] (سوره اسراء، آیه 70)



بعلاوه دین اسلام با معرفی شخصیت‌هایی همچون رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) و ائمه معصومین بعنوان جایگاه رفیع و ارزش و کرامت انسان‌ها را نشان می‌دهد و با دعوت انسان‌ها به تبعیت و در حقیقت مثل ایشان شدن، استعداد و مقام وجودی انسان را متذکر می‌شوند و این مسئله بسیار مهمی است و تأثیر زیادی بر شخصیت پیروان هر مکتب و گروهی دارد زیرا الگویی که هر مکتب و نحله‌ای برای انسان معرفی می‌کند در حقیقت نشان دهنده جایگاه و منزلت و ارزش انسان در نزد آن است و دین اسلام با ارائه نمونه‌های عملی انسان کامل و مقام خلیفه الله برای بشر بیشترین خدمت را به شخصیت انسانی کرده است.


2-2- تمهیدات عملی در زمینه خودکنترلی



مهمترین عامل مؤثّر در اعمال انسان، افکار و اعتقادات اوست از این‌رو است که دین اسلام اهمیت ویژه‌ای به مسئله تفکر و تعقّل داده است زیرا آنچه در اسلام معتبر است اعمال اختیاری است که بر پایه شناخت و عقیده صحیح باشد و این شناخت است که نحوه عمل را مشخص می‌سازد در این زمینه تمهیداتی که در اسلام پیش‌بینی شده است را می‌توان بشرح زیر نام برد:


2-2-1- لزوم شناخت عقاید اسلامی و ایمان به آن برای هر مسلمان



هر شخص با گفتن شهادتین و پذیرش عقاید و احکام اسلام و یا مانند ما که از پدر و مادر مسلمان زاده شده‌ایم، مسلمان محسوب می‌گردد و در دایره حقوق اسلامی قرار می‌گیرد اما این تنها نقطه آغاز در یک سلوک عقلانی، عرفانی و شخصیتی در جهت شناخت، ایمان و عمل به معارف اسلامی و تکامل معنوی است. از این‌رو است که خداوند در جواب کسانی‌که مدّعی ایمان شدند، به پیامبر خود می‌فرماید که به ایشان بگو که شما اسلام آورده‌اید امّا هنوز این اسلام وارد قلوب شما نشده است و به آن ایمان نیاورده‌اید.



از طرف دیگر بر هر مسلمانی واجب است که طالب شناخت دین باشد و در این مسیر گام بردارد. رسول خدا(ص) در این خصوص فرموده‌اند:



«طلب علم بر هر مسلمانی واجب است»[12] (کلینی، جلد 1، ص 30)


2-2-2- قرآن و نقش تذکری آن برای انسان



برخی معتقدند کلمه انسان از ریشه نسیان به معنای فراموشی است. این بیان هر اندازه که صحیح یا غلط باشد اشاره به یکی از ویژگی‌های انسان یعنی فراموشی دارد که در جای خود لازمه زندگی بشری است اما از طرف دیگر اهمیت تذکر و یادآوری انسان را به مسائلی که لازمه‌ حیات متعالی و هدفدار اوست نشان می‌دهد. از این‌رو است که خداوند در امر به پیامبر اکرم به تذکر دادن تأکید می‌فرماید و فلسفه نزول آیه‌های متعدّد، متذکر شدن انسان می‌باشد. اهمیت نقش تذکری قرآن به حدّی است که خداوند از قرآن کریم تعبیر به ذکر و تذکره کرده است زیرا قرآن کریم سرمایه گران‌سنگ و جاودانی است که زیبایی‌های لفظی و معنوی آن انسان را به خود جذب می‌کند و با محکمترین براهین و شیواترین بیان به تعلیم معارف اسلامی و تذکر ارزش‌های انسانی می‌پردازد.


2-2-3- کلام و سیره معصومین و ارشادات و ادعیه ایشان



علاوه بر قرآن کریم بعنوان ثقل اکبر، پشتوانه گران‌سنگ دیگری که پیامبر اکرم در امّت خود به امانت گذاشته است و تمسّک به آن را ضامن هدایت و سعادت ابدی ایشان دانسته است، عترت و اهل بیت پیامبر اکرم است که در قالب احادیث و کلام و سیره ایشان برای ما به یادگار مانده است.



همچنین دعاهای معصومین(ع) علاوه بر اینکه از بهترین وسایل ارتباط مستقیم با خداوند و اثرات عظیم آن است. در ضمن خود شامل تعلیم معارف اسلامی و تذکر به ارزش‌های اسلامی می‌باشد.



علاوه بر کلام معصومین، سیره عملی ایشان بعنوان الگوی عملی، تأثیر بسزایی در نشر و تبلیغ ارزش‌های اسلامی دارد. زیرا اصولاً دعوت عملی به ارزش‌ها تأثیر بیشتری از دعوت زبانی دارد و کلام و سخن نیز در صورتی‌که ملازم با عمل شخص (یا گروه) گوینده باشد مؤثّر خواهد بود و این عوامل در پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) در حدّ أعلی موجود است و تاریخ زندگانی ایشان مملوّ از حکایاتی است که چگونه ایشان با سیره و روش زندگی خود انسان‌ها را دعوت به حق و ارزش‌های الهی نموده‌اند و حتّی کسانی‌که بواسطه تبلیغات سوء، دشمن ایشان بوده‌اند پس از مشاهده کردار ایشان مجذوب گشته‌اند و هم اکنون نیز پس از گذشت قرن‌ها از تاریخی که مملوّ از دشمنی حق ستیزان بوده است که سعی در انکار و تحریف فضایل ایشان داشته‌اند؛ آنچه از سیره زندگی ایشان برای ما بر جای مانده است، الهام بخش معارف اسلامی و مبلّغ ارزش‌های الهی است.


2-2-4- عبادات اسلامی و نقش آن در ایجاد خودکنترلی



اسلام شامل مجموعه‌ای از عبادات است که بر شخص مسلمانی که به بلوغ عقلی و جسمی رسیده باشد تکلیف می‌گردد که فلسفه آنها همانا یاد خدا و تذکر به اعتقادات اسلامی، تعمیق ایمان و تحقق و تحکیم ارزش‌ها در فرد و جامعه است. ثمره این عبادات در حقیقت ایجاد ملکه تقوا و به عبارت دیگر کنترل درونی و آگاهانه انسان بر اعمال خویشتن است.


2-2-5- هماهنگی هدف‌های فرد و مدیریت در اسلام



در بررسی نظریه‌های رهبری ملاحظه کردیم که با هماهنگی هدف‌های کارکنان و سازمان و مدیریت سعی در ایجاد خودکنترلی در کارکنان شده است از اینرو به اقداماتی نظیر سهیم کردن در سود سازمان، متوسّل شده‌اند امّا همان‌طور که در بحث سطوح اهداف انسان گفتیم ممکن است این اقدام‌ها باعث هماهنگی در سطوح پایین اهداف خود و سازمان شود امّا این اهداف در سطوح بالاتر با هم تفاوت دارند که در شرایطی این تفاوت ممکن است به تضادّ تبدیل شود علّت آن را نیز باید فلسفه حاکم بر این نظریه‌ها بیابیم زیرا در این فلسفه مهمترین ارزش، منافع شخصی می‌باشد و حتّی پرداختن به مسائلی همچون اخلاق، حقوق دیگران... در حقیقت در این راستا می‌باشد. بنابراین این تطابق و هماهنگی نمی‌تواند عمیق و پایدار باشد.



در حالی‌که در نظام ارزشی اسلام، هدف غایی هر فرد فوق این منافع شخصی است در حقیقت چیزی که برای فرد مسلمان اهمیت دارد اطاعت امر خداوند و بندگی اوست که تنها راه سعادت دنیا و آخرت خود را در آن می‌بیند.



«مرا پرستش کنید، این راه مستقیم است»[13] (سوره یس، آیه 61)



در حقیقت این راهی است که انسان را به قرب الهی و کمال مطلوب می‌رساند و به کسب و کار و سود آوری مادی نیز در این چارچوب نگریسته می‌شود و بعنوان جزئی از زندگی بشر و در راستای این هدف اعتبار دارد. این مسئله بسیار مهمّی است زیرا انسان، فطرت کمال خواهی نامحدود و سیری ناپذیری دارد حال اگر نظام فکری و فضای ارزشی او کمال را مافوق تکاثر مادی و مقام و شهرت در دنیا نشناسد بالطّبع هر فردی در این رقابت قرار می‌گیرد و چون از طرف دیگر منابع دنیا چه از لحاظ ثروت مادی و چه مقام و قدرت محدود می‌باشد،‌ تخالف و تزاحم و اهداف افراد اجتناب ناپذیر می‌باشد. اما در دین اسلام هدفی را که برای انسان معرّفی می‌کند خارج از چارچوب تنگ مادی و دنیایی می‌باشد در این حالت نه تنها اهداف افراد با یکدیگر تزاحمی ندارد بلکه در یک راستا و جهت و مؤید هم می‌باشند. در این نظام ارزشی است که خدمت به خلق بعنوان بالاترین ارزش و بزرگترین عبادات در جهت قرب انسان به خداوند مطرح می‌شود و رفع حوائج مادی و معنوی انسان‌ها بعنوان نعمت الهی محسوب می‌شود و مال و ثروت دنیا و قدرت و مقام دنیوی ابتلا و آزمایش الهی می‌باشد و قدرت و مقام تنها در صورت خدمت به خلق و احقاق حق،‌ اعتبار دارد.


بنابراین با توجه به اینکه اهداف سازمانی (سازمان‌های اقتصادی و اجتماعی تا سازمان حکومتی) نیز در جامعه اسلامی باید لزوماً در جهت اهداف اسلامی و مطابق نظام ارزشی اسلام باشد، هماهنگی اهداف کارکنان، مدیریت و سازمان در بالاترین سطح ایجاد می‌شود.


نتیجه‌گیری


نظام ارزشی اسلام با تبیین نظارت الهی با ویژگی‌های ممتاز خود که تمامی ابعاد زندگی انسان را در بر می‌گیرد، با در نظر گرفتن زندگی ابدی برای انسان که جزای کامل اعمال انسان را امکانپذیر می‌سازد، با بیان تقوا و آثار آن بعنوان مهمترین عامل سعادت انسان، با تکریم انسان و اختیار و آگاهی او زمینه تحقق خودکنترلی در عالی‌ترین سطح در انسان را فراهم می‌سازد و از طرف دیگر تمهیدات عملی برای تذکر و گرایش به این ارزش‌ها و تحقق آثار آن (از جمله خودکنترلی) در دین اسلام ارائه شده است. البته تحقق این خودکنترلی در سطح سازمان و در جهت اهداف سازمانی منوط به هماهنگی اهداف سازمان با نظام ارزشی اسلام می‌باشد که این موضوع در جامعه اسلامی مفروض در نظر گرفته شده است.




پی‌نوشت‌ها:



* دانش‌آموخته کارشناسی ارشد رشته معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام



1- Management by objectives


2- «وکان الله علی کلّ شیءٍ رقیبا» (سوره نساء، آیه 1) و نیز ر.ک. (سوره احزاب، آیه 52)، (سوره بقره، آیه 96)، (سوره بقره، آیه 110) و....


3- «ولله ملک السّموات و الأرض و ما فیهنّ و هو علی کلّ شیءٍ قدیر» (سوره مائده، آیه 120) و نیز ر.ک. (سوره تغابن، آیه 1)، (سوره مائده، آیه 17).


4- «إنّ الله بالنّاس لرئوف رحیم» (سوره بقره، آیه 143)، «من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها و من جاء بالسّیئه فلا یجزی إلاّ مثلها و هم لا یظلمون» (سوره انعام، آیه 160).


5- «قل متاع الدّنیا قلیل و الآخره خیر لّمن اتّقی».


6- «وما هذه الحیاه الدّنیا إلاّ لهو و لعب و إنّ الدّار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» (سوره عنکبوت، آیه 64).


7- «إنّه یبدأ الخلق ثّم یعیده لیجزی الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات بالقسط و الّذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم» (سوره یونس، آیه 4).


8- «یوم تجد کلّ نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء» (سوره آل عمران، آیه 30).


9- «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره».


10- «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه».


11- «ولقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیبات و فضّلناهم علی کثیر ممّن خلقنا تفضیلا».


12- «طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم».


13- «أن اعبدونی هذا صراط مستقیم».



سید علی سجادی



منابع و مآخذ:



1. قرآن کریم.


2. ابن‌شعبه، حسن بن علی، قرن 4ق (1382)، تحف‌العقول عن ال الرسول صلی‌الله‌علیهم. التمحیص، قم: ذوی‌القربی.


3. الوانی، سیدمهدی (1379)، مدیریت عمومی، تهران: انتشارات نی، چاپ چهاردهم.


4. ایران‌نژاد پاریزی، مهدی (1378)، روش‌های تحقیق در علوم اجتماعی، تهران: مؤسسه تحقیقات و آموزش مدیریت.


5. تمیمی‌آمدی، عبدالواحد بن محمد (1366)، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه و شرح جمال‌الدین محمد خوانساری، تهران: دانشگاه تهران، ج2.


6. صادقپور، ابوالفضل (1353)، نظریه جدید سازمان، مدیریت و علم مدیریت، تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی.


7. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب [بی‌تا]، اصول کافی، ترجمه و شرح جواد مصطفوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام.



برگرفته از : athir.blogfa.com



نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 20 فروردین 1391  | 10:01 AM | نویسنده : قاسمعلی

* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)

امر به معروف و نهی از منکر ، امری حیاتی و فریضه ای بزرگ است ، اما ناگفته پیداست که اجرای درست و موفقیت آن ، نیازمند ارائه راهکارهای عملی و در پیش گرفتن شیوه هایی کارآمد است .
شایسته است این مبحث به تفکیک در چهار قسمت:
1 - شیوه های برخورد با معروف ،
2 - اهل معروف ،
3 - منکر و
4 - اهل منکر »
مورد توجه قرار گیرد اما اکنون تنها به بخش اول و دوم آن می پردازیم .
الف - شیوه های برخورد با معروف

این امر ، اصلی مسلم است که مقدمات هر فریضه ای مانند وضو برای نماز و فراهم آوردن آب برای وضو ، واجب است . اگر تحقق معروف و گسترش آن در جامعه واجب است که هست ، پیش نیازها و پیش زمینه های آن نیز واجب است ، چرا که معروف ، بذری پاکیزه است که برای رشد وبه ثمر رسیدن آن، نیازمند آماده سازی و فراهم آوردن شرایطی مناسب است ، اگر متولیان امور ، بدون فراهم آوردن زمینه و شرایطی مناسب ، به معروف ها امر نمایند ، مثل این است که بذری قیمتی را در شوره زاری بی حاصل به پاشند که هیچ ثمری در پی ندارد .
در شیوه های برخورد با معروف ، نکاتی ارزنده وجود دارد که در این مجال ، به برخی از آنها اشاره می گردد .

1 - آسان سازی

تکالیف و معروف ها هر چند سازنده و تعالی بخش اند ، اما بدیهی است که توأم با نوعی زحمت و مشقت اند ، از این رو برای اجرای موفقیت آمیزآن ، تا آنجا که امکان دارد ، لازم است تکالیف را آسان گرفت و آسان برگزار کرد .
این مسأله را از پیامبر رحمت ( ص ) بیاموزیم که در سفارش به آسان برگزار کردن تکالیف ، به معاذبن جمل فرمود : ای معاذ از این که مردی فتنه انگیز باشی پروا کن ، توصیه می کنم که در نمازت سوره ای کوتاه بخوان .
امام صادق (ع) نیز در این باره به معاویه بن عمار فرمود : هر گاه نماز را امامت کردی ، به یک تکبیر بسنده کن ، زیرا در جماعت شما افرادی ناتوان و سالمند شرکت دارند .

2 - بستر سازی

غفلت و بی توجهی به ضرورت بسترسازی برای انجام معروف ها ، فضایی نامناسب پدید می آورد و اقبال مردم را نسبت به آن کند می کند . اگر بدون بستر سازی لازم ، به معروف ها امر شود ، مانند شنا بر خلاف حرکت تند آب خواهد بود که یا شدنی نیست و یا با سختی های بسیار همراه است .
نمونه عینی این مطلب ، مقایسه نمازخانه ها در ادارات ، مدارس ، سربازخانه ها ، توقفگاه های بین شهری در جاده ها و راه آهن ، در قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی است . از آن رو که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، ادای نماز در این اماکن ، مشکل و یا ناممکن بود . اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، نمازخانه هایی با امکانات لازم ، دایر گردید و زمینه ای مناسب برای ادای فریضه نماز فراهم آمد و این به استقبال نسبی مردم به نماز در این گونه اماکن انجامید . این فضاهای عبادی از امکانات فرش ، روشنایی ، سیستم گرما ، سرما ، وضوخانه و سرویس بهداشتی برخوردار نبود .

3 - آشکارسازی معروف ها

هر چند که آشکار ساختن معروف ها ، گاه ممکن است به ریا بینجامید ، اما اگر آشکارسازی به منظور تشویق دیگران و احیای معروف ها و در نتیجه گسترش فرهنگ امر به معروف باشد ، نه تنها امری ناروا نیست که امری شایسته و بایسته است . از این رو با آن که می توان نماز را در منزل و به دور از چشم دیگران ادا کرد ، سفارش مؤکد شده است که آن را در مسجد و با جماعت بخوانند ، همچنانکه در آموزه های اسلامی آمده است که صدقات واجب مانند خمس ، زکات و کفاره را آشکارا ادا کنند .
اگر اهل فساد ، آشکارا به منکرها دامن می زنند چرا اهل ایمان ، معروف ها را آشکارا انجام ندهند ؟ و اگر افراد بد رفتار با حضور خود در اماکن عمومی و تفرج گاه ها ، فضای آن را آلوده می کنند چرا مؤمنان نیک رفتار با حضور خود در این اماکن ، نماز جماعت نخوانند و خوبی های خود را آشکار نسازند ؟ تا از این رهگذر به گسترش ارزش های اسلامی کمک کنند و به طور غیر مستقیم ، دیگران را به معروف ها دعوت نمایند، چرا که این نوع اقدام ها ، از مصادیق بارز آن حدیث معروف به شمار می آید که امام صادق (ع) فرمود : دیگران را نه با زبان بلکه با رفتار خود به خوبی ها فرا خوانید ؛ کونوا دعاه للناس بغیر آلسنتکم .

لازم به ذکراست ، شیوه های برخورد درست با معروف ها بسیاراند که افزون بر موارد پیش گفته ، شناساندن درست معروف ها ، تبیین حد و مرزها ، رفع موانع ، بیان فواید دنیوی و پاداش اخروی آن ، بازسازی و رونق بخشیدن مراکز دینی ، دادن نقش مثبت به شخصیت های مثبت در فیلم ها و مانند آنها ، از جمله این شیوه هاست .

ب - شیوه های برخورد با اهل معروف

آنگاه که سخن از فریضه امر به معروف و نهی از منکر به میان می آید ، برخی تنها به این موضوع که چه گونه دیگران را به معروف ها واداشته و از منکر باز دارند می اندیشند و هرگز به اهل معروف از این که دیگران در برابر آنان چه وظایفی دارند نمی اندیشند ، در حالی که آنان اصل و رکنی در فرایند این فریضه محسوب می گردد و در آموزه های اسلامی نیز نوعی وظائف و مسئولیت ها در برابر آنان گوش زده شده است . برخی از این مسئولیت ها از قرار زیر است .

1 - تشویق

تشویق عاملی چند منظوره است که اگر جدی گرفته شود شاهد آثار و فواید سود بخش آن در جامعه خواهیم بود . زیرا که از یک سو تشویق، هم نوعی پاسداشت افراد نیک رفتار است و هم به طور غیر مستقیم ، نوعی اعلان انزجار از رفتارهای ناصواب است . و از دیگر سو ، هم نوعی تمجید است که بی گمان به تقویت اراده نیکوکاران می انجامید و هم نوعی مجازات است که خطاکاران را از دامن زدن به آن ، ممانعت می کند . چنان که امام علی (ع) فرمود : با پاداش دادن به نیکوکاران ، بدکاران را برنجان .
بنابر این ، نباید نقش تشویق را ندیده گرفت ، بلکه بایسته است به عنوان یکی از عوامل حمایتی ، مورد توجه تمامی افرادی که نسبت به زیردستان خود ، نوعی امر و نهی دارند ، قرار گیرند ؛ چه زیباست که همه این فراز فرازمند امام علی (ع) را نصب العین خود قرار دهند که فرمود : هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشد ؛ زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی رغبت و بدکاران در بد کاری تشویق می گردند ؛ پس هر کدامشان را بر اساس کردارشان پاداش دهد .

2 - سپاسگزاری

سپاسگزاری و قدردانی از افرادی که با فداکاری و ایثار در جهت احیا و گسترش معروف ها در جامعه تلاش می کنند امری شایسته و بایسته است ؛ زیرا تشکر و قدردانی عاملی مهم و مؤثر در تحریک افراد و پویای جامعه است . از این رو امام صادق (ع) در هشدار به ناسپاسی فرمود : خداوند قطع کنندگان راه نیکی ها را لغت کرده است و او ، فردی است که به او نیکی می شود و او آن را کفران می کند و در نتیجه ، دوست نیکوکار خویش را انجام آن نیکی برای دیگران باز می دارد .
به رغم آنکه سپاسگزاری از افراد نیک رفتار ، نقشی مهم در گسترش معروف ها دارد و عاملی در پویایی جامعه به شمار می آید ، در جامعه ما سپاسگزاری از خدمات و تلاش دیگران رضایت بخش نیست ، ناشناخته ماندن بسیاری از خدمت گزاران به دین و مذهب ، بزرگان ملت و مملکت، فرهیختگان علم و دانش و مؤلفان و مترجمان زیردست ، گواهی روشن بر این واقعیت تلخ است .

3 - محبت و مهرورزی

یکی از شیوه های برخورد با اهل معروف ، محبت و مهرورزی با آنان است ، به ویژه که ابراز شود این مهرورزی ها به خاطر فلان رفتار خداپسندانه شماست . این شیوه را از رسول گرامی اسلام (ص) بیاموزیم که امام باقر (ع) در بیان این مطلب فرمود :
در یکی از جنگها ، گروهی از دشمن به اسارت لشکر اسلام درآمدند ، آنان را نزد رسول خدا آوردند ، آن حضرت دستور داد به جز یک نفر ، همه را به قتل برسانند . او از پیامبر (ص) دلیل این استثنا را پرسید . آن حضرت فرمود : این از آن رو است که شما از خصلت های خوبی مانند : غیرت ، سخاوت ، شجاعت ، صداقت و بخشندگی برخورداری و صاحبان چنینی خصلت هایی نشاید که به قتل برسند .

4 - حمایت

همان طور که اگر برخورد مناسب با عاملان معروف امری پسندیده است ، برخورد شایسته با خود آمران و ناهیان در این فریضه پسندیده تر است ، زیرا آنان به صورت های مختلفی از سوی دیگران مورد تعرض قرار می گیرند برخی با چهره ای روشنفکرانه و با دم زدن از آزادی ، امر و نهی آنان را مخالف آزادی دانسته می گویند : انسان ها آزادند و عقیده هر کسی برای او محترم است و امر و نهی شما نوعی دخالت در زندگی مردم و محدود ساختن آزادی آنان است .
و برخی با ابراز دوستی با آمران و ناهیان به رفتار آنان اعتراض کرده و می گویند : گرچه این فریضه ، امری لازم است ولی حفظ جان و آبرو نیز لازم است و نباید با امر و نهی از منکر دیگران ، جان و آبروی خویش را به خطر انداخت و آسایش لازم را بر خود حرام ساخت .
و برخی با ابراز بی طرفی و اینکه هر کس مسئول رفتار خویش است ، با شعار غلط « عیسی » به دین خود ، موسی به دین خود ، به آمران و ناهیان اعتراض کرده ، می گویند : به زندگی خود برسید چه کار دارید به دیگران ، مگر شما پیامبرید که غصه امت می خورید ؟ !!
و بدتر از همه آنکه گاه آمران و ناهیان ، از سوی دیگران مورد تعرض واقع شده و به ضرب و شتم آنان می انجامد . آنچه گاه در مطبوعات و رسانه ها منعکس می شود ، بخشی از این تعرضات فیزیکی است .
این جاست که وظیفه همگان ایجاب می کند تا به حمایت از آمران و ناهیان دل سوز قیام کرده و آنان را در انجام این رسالت که رسالت پیامبران است یاری دهند . حمایت آنان را از پیشوایان معصوم بیاموزیم که هم خود به معروف ها امر کرده و از منکرها باز می داشتند و هم در حد توان از آمران و ناهیان حمایت می کردند حمایت امام علی (ع) و فرزندانش از اباذر در نهی از تباهی های خلیفه و معاویه و نیز حمایت امام حسین(ع) از حجربن عدی و حمایت ها بی دریغ امام صادق (ع) و امام رضا (ع) از حرکت زید بن علی (ع) و مانند آن نمونه های از حمایت های پیشوایان معصوم از آمران به معروفی و ناهیان از منکر است .

ارائه دهنده: حجت الاسلام والمسلمین رضا وطن دوست - پژوهشگر
برگرفته از : athir.blogfa.com

 




نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 20 فروردین 1391  | 10:01 AM | نویسنده : قاسمعلی

* مدیریت اسلامی 90+1 (راهکارهای حمایت از تولید ملی)

شغل‏ها، وسیله‏اى براى خدمت به مردم و رفع نیاز آنان است. از این رو، یک مدیر مکتبى و مسلمان، باید همیشه هدف شغلى خود را در نظر داشته باشد و در انجام وظیفه، هیچ گاه از این هدف، منحرف نگردد .
اگر مدیرى چنین باشد، رفتار او با مسئول بالاتر و تمام زیردستان و مراجعین، رفتارى مکتبى، مدبرانه و خردمندانه خواهد بود .
در این مختصر برآنیم تا رفتارهایى را که شایسته یک مدیر مکتبى است، با استفاده از سخنان گهربار حضرت امام على بن ابى طالب علیه‏السلام - که خود الگوى یک مدیر مکتبى و موفق بود- تبیین کنیم و به صورت خلاصه ارائه دهیم .

با نگاهى اجمالى سخنان امام امیرمؤمنان علیه‏السلام در مى‏یابیم که یک مدیر مکتبى، باید نسبت مراجعین دستورات ذیل را مورد توجه و عمل قرار دهد :


1. وقتى به مسئولیت رسید، رفتارش نسبت به مردم تغییر نکند؛ بلکه به مردم نزدیک شود و مردمى باشد .


2. مسئولیت را نعمتى الهى بداند و از این فرصت، در جهت خدمت به مردم، در حد توان، تلاش کند .


3. در برخورد با مراجعین و مردم، مهربان و خوش رفتار باشد و به همه احترام بگذارد .


4. عیوب آنان را بپوشاند .


5. چیزى براى دیگران بپسندد که براى خود مى‏پسندد .


6. با همه افراد و مراجعان، منصفانه رفتار کند .


7. در انجام وظایف و رفع نیازهاى مردم، صبور و با استقامت باشد .


8. به دنبال سودجویى از مردم و مراجعین نباشد .


9. مردم و مراجعه کنندگان را وسیله آزمایش خود بداند .


10. اگر مردم خطا کردند، آنان را عفو کند .


11. از کیفر دادن افراد، خوشحال نشود .


12. در کارهاى مردم، عجولانه تصمیم نگیرد .


13. عجب و خودپسندى به خود راه ندهد .


14. به دنبال جلب توده مردم باشد و نه افراد ویژه .


15. با افراد شایسته، باتجربه و کاردان، مشورت کند .


16. افراد نیکوکار و بدکار، در نظر او یکسان نباشند .


17. به مراجعه کنندگان نیازمند، مستمندان، تهیدستان و از کارافتادگان، توجه ویژه داشته باشد .


18. براى مراجعه مردم، وقت خاصى را مشخص کند و به کار آنان، شخصا رسیدگى کند .


19. در مقابل مراجعان، تواضع و فروتنى کند .


20. رفتارش به گونه‏اى باشد که مراجعه کننده با صراحت و بدون ترس، سخن خود را بیان کند .


21. خشونت و تندى سخن آنان را تحمل کند .


22. به وعده‏هاى خود عمل کند .


23. حقوق همه را رعایت کند .


24. در انجام کار مراجعه کنندگان، امروز و فردا نکند .


25. حق مظلومان را از ظالمان بگیرد .


26. در انجام کارها، از اندیشه دیگران استقبال کند .


27. سعه صدر را پیشه خود سازد .


28. زحمت مردم و مراجعه کنندگان را به دوش گیرد .


محمود شریفى‏



پى نوشت :


1. نهج البلاغه، خطبه 50 .


2. همان، خطبه 53 .


3. همان: خطبه 53 .



4. همان، خطبه 51 .


5. همان، خطبه 53 .


6. غررالحکم و دررالحکم، ج 5، ص 410، ح 8966 .


7. نهج البلاغه، حکمت 173 .


8. نهج البلاغه، حکمت 176 .


9. غرر الحکم و دررالحکم، ج 5، ص 413، ح 8982 .



محمود شریفی


منبع :ayineh.com


ارائه شده توسط اسلامی





برگرفته از : modirsara.blogfa.com



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 2 :: 1 2