سینه زنی زمینه بسیار زیبا صفر 95
(ای سلام حسین،حسن
ای تمام حسین،حسن
ای امام حسین،حسن) 6
صلح تو قیام کربلا 2
پیروت امام کربلا 2
آخرین لحظه ی زندگیت
بر لبت کلام کربلا
(ای سلام حسین،حسن
ای تمام حسین،حسن
ای امام حسین،حسن) 2
(فدای جگر پاره ات
که خون شد برای مادرت) 2
فدای تو که غم حسین
شراره زده به پیکرت
(ای سلام حسین،حسن
ای تمام حسین،حسن
ای امام حسین،حسن) 2
(ای غریب در وطن،یاحسن
شاه خونین کفن،یاحسن) 2
اسم رمز قیام حسین (یا حسن) 3
(هم صدای حسین،حسن
دلربای حسین،حسن
مقتدای حسین،حسن) 2
***
(ندادی به احدی خبر
ز داغ جگر شعله ور ) 2
برای صورت نیلی و
برای اثر میخ در ....
(ای سلام حسین،حسن
ای تمام حسین،حسن
ای امام حسین،حسن) 2
(خانه ات معبد انبیا
خاک تو مسجد اولیا) 2
(شد درخشنده از نور تو
گنبد مرقد کربلا ...) 2
(ای همه باورم حسن
ای خدای کرم حسن
قبله ی بی حرم حسن) 2
(بقیع تو حرم خدا
بقیع تو خود کربلا) 2
به زودی همگی عازمیم
به سمت حرم مجتبی
(ای سلام حسین حسن
ای تمام حسین حسن
ای امام حسین حسن) 2
صلح تو قیام کربلا
پیروت امام کربلا
آخرین لحظه ی زندگیت
بر لبت کلام کربلا
(ای سلام حسین حسن
ای تمام حسین حسن
ای امام حسین حسن) 2
یا حسن حسن .....
روضه جانسوز _ویژه اربعین
همینجا بود بوسه گرفتم من از رگای حنجرتو
خواستم نشینه روی سینه،اما نشد،اما نشد
تا مادرم زهرا نبینه،اما نشد
خواستم بگیرم خنجرش رو
گفتم نکن جدا نکن سرش رو،اما نشد،اما نشد
غریب مادرم کجایی؟حسین من،حسین من2
چهل روز پیش اینجا نشستم رو زمین 2
گفتی به من برو برو
بریدن سرو نبین .......
چهل روز پیش از سر نیزه خون اومد
از زیر سم اسباشون صدای استخون اومد
چهل روز پیش خورشید من حنایی شد
میون گودال بلا فاطمه کربلایی شد
چهل روز پیش خیمه ها رو آتیش زدن
بوته ها رو آتیش زدن
بچه ها رو آتیش زدن ......
چهل روز پیش وقتی به مقتل رسیدم 2
صدای زهرا میومد،من شنیدم من شنیدم
نیزه دارا وقتی که از پا افتادن 2
تیراندازا به همدیگه این نقطه رو نشون دادن
خودم دیدم چقدر شلوغه گودال 3
خودم دیدم چه جوری رفتی از حال 2
او می دوید و من می دویدم ......
او سوی مقتل ، من سوی قاتل ......
*دوباره برگشت،دوباره برگشت،حسین جان نمیشه من به جات کشته بشم؟نمیشه من سرم بریده بشه؟*
او می برید و .......
او می نشست و ........
همچین با چکمه ها زد،هنوز تیرا تو سینه ست ... جای خودش رو تو سینه صاف کرد ....
او مینشست و .... من مینشستم .....
او روی سینه،من در مقابل ...
او میکشیدو .... من میکشیدم .....
او خنجر از کین من آه از دل ...
برو خواهر جون مادر،نبینی بریدن سر ....
دید از جلو نمیبره،صورت رو برگردوند ..."ذُبِحَ الحسین من القفا ..."*
روضه جانسوز اربعین
السلام علیک یا بنت رسول الله
السلام علیک یا زوجة ولی الله"
*بی بی سلام...خوش به حال اونایی که الان تو راه نجف و کربلان؛هی صدا میزنند:بی بی سلام...اگه نمیتونیم اربعین یا وقت دیگه بیایم کنار قبر بی شمع و چراغت،ملیون ها نفر دارن میرسن کربلا،نگهدار زوار پسرت باش..."
بی بی سلام محفل روضه شروع شد
بی بی جان ما از بچگی از روضه خونا اینطور شنیدیم:اگر مدینه بین در و دیوار به شما جسارت نمیکردند کسی جرات نمیکرد کربلا این طور کنه...جا مونده ها،بدبخت بیچاره ها رفقاتون رفتن کربلا،دوباره من جا موندم،همه رفتند کربلا...
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
خوش به حالتون که رفتید کربلا...
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین...
حسیییین جان....
پدر خاک کجایی؟ پسرت خاک نشد...
مادر آب کجایی؟پسرت آب نخورد...
وقتی اسب برگشت سمت خیمه ها نازدانه ابی عبدالله آمد یه سوال کرد:"یا جواد ابی هل سُقیَ ابی ام قتلوه عطشانا؟"
حالا بریم هم نوا با زائرین اربعین امام حسین؛ببینیم جابر وقتی آمد کربلا چه کرد؟چطوری زیارت کرد؟عمادالدین طبری در بشارت المصطفی نقل کرده؛عطیه میگه:" خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِیِّ زائِرَینِ قَبرَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،"من و جابر به قصد زیارت امام حسین راه افتادیم "فَلَمّا وَرَدنا کَربَلاءَ"وقتی به کربلا رسیدیم؛" دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ"رفت کناره ی فرات غسل کرد*چی میشه منم دوباره برم کربلا؟آخه رفقام همه رفتند،غیر از کربلا خبری نیست...حسین جان! اگه نتونستم بیام تقصیر خودم بود؛نتونستم خودم رو از قید و بند گناه آزاد کنم؛ اشکال نداره استغفار میکنیم:استغفرالله ربی و اتوب الیه...بالحسین الهی العفو...یه بار دیگه منو ببر...الهی العفو*جابر رفت غسل کرد،پیراهن و لباس تازه به تن کرد،عطیه عطر همراه داری یا نه؟خودش رو خوشبو کرد،آداب زیارت رو یکی یکی رعایت کرد،گام ها رو کوتاه برداشت،ذکر خدا میگه؛به قبر امام حسین که نزدیک شدیم به من گفت:عطیه دست من رو روی قبر بگذار(خوش به حال اونایی که رفتند کربلا،آخه اربعین بار عامه،همه رو راه میده؛ببین من چی بودم که جا موندم...یه مشت بیچاره دور هم جمع شده...به حق مادرت...همون خانومی که بین در و دیوار صدا زد یا ابتا هکذا یفعل بابنتک...ببین با دخترت چه میکنند...با ما میخوای چه کنی؟یه عمری در خونت بودم...آبروریزی کردم میدونم اما من اینو باور دارم مال بد اول و آخرش برای صاحبش میمونه؛اگه منو نخری کسی به من نیگا نمیکنه...تو اگه منو دور بندازی من دیگه به دردی نمیخورم...بازم میگم،هزار بار میگم خوش به حال اونایی که رفتن کربلا...دیگه از خودم خسته شدم...یه فکری بکن...بدبخت،بیچاره ها کجا دارن برن؟انقدر کریم هستی که نمیشه گفت الان سرت به زائرات گرمه،ما رو هم نیگا میکنی...مگه نه؟! ما رو هم زائر خودت حساب میکنی؟مگه نه؟ما امشب با مادرت اومدیم در خونت رو بزنیم...امشب مادرمو آوردم،بزرگترمو آوردم در خونت...)عطیه دست منو روی قبر بگذار." فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِیّا عَلَیهِ "یه وقت بیهوش روی قبر افتاد" فَرَشَشتُ عَلَیهِ شَیئا مِنَ الماءِ"عطیه میگه روی صورتش آب ریختم" فَلَمّا أفاقَ"
وقتی به هوش آمد،سه مرتبه یا حسین گفت؛" ثُمَّ قال: حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ"ای دوست چرا جواب دوستت رو نمیدی؟ *ای حبیب دل ها حسینم...خودش جواب خودش رو داد...* "ثُمَّ قال: وأنّى لَکَ بِالجَوابِ"حسین جونم چطور جوابم رو بدی؟"قَد شُحِطَت أوداجُکَ عَلى أثباجِک"حال آنکه خون رگ هات روی شانه های مبارکت ریخت "وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِک"*ای سر بریده ی فاطمه... *
سینه زنی_زمینه_ویژه اربعین
(دل تپش به تپش
جان قدم به قدم
دم به دم همه جا
در هوای حرم) 2
(جهان تنگ است
شده دلها خانه ی غم)2
که میگیرد نفس ها بی تو همه دم
امید ماست همین اربعین و حرم 2
(( (جامه ی سوگ تو پوشیدم
چاره ی روی سیاه ماست) 2
پای پر آبله و خسته
در مسیر تو گواه ماست)) 2
یا قتیل العبرات مولا....
***
(بی قرار توایم
رهسپار توایم
ما فدایی تو
سر به دار توایم) 2
(علم بر دوش
پر از شور و هروله ما)2
سفر کردیم به دنبال قافله ما
به کوی تو پناه آورده دل ما 2
خسته از وسوسه و از بیم
سهم شوق تو پناه ماست
در شب فتنه تو خورشیدی
روی سقای تو ماه ماست
یا قتیل العبرات مولا.......
***
ای که راه تو شد
راه چاره ی ما
چشم تو همه دم
در نظاره ی ما
(نگاهی کن
که جان مارا بخری) 2
صدامان کن
که مارا تا خود ببری
تو آغازی تو پایان این سفری 2
(این سفرهای غریبانه
در هوای سحر فرداست) 2
شوق بین الحرمین آقا
روشنی بخش نگاه ماست
یا قتیل العبرات مولا......
سینه زنی سنگین زیبا _ویژه اربعین
(کرم حسین علم حسین
یاد داده مادرم فقط بگم حسین
هر تپش دلم حسین
یاد داده مادرم فقط بگم حسین 2)3
***
عشقت اربابم آوارم کرد
بدجور صحنت گرفتارم کرد
کربلا خواب هر روز من
دوریه از تو بیمارم کرد
ارباب از بس کرامت داره
تا محشر هم عنایت داره
من اینجا هستم اما روحم
تو کربلا اقامت داره
(کرم حسین علم حسین
یاد داده مادرم فقط بگم حسین
هر تپش دلم حسین
یاد داده مادرم فقط بگم حسین) 2
***
عشقت اربابم آوارم کرد
بدجور صحنت گرفتارم کرد
کربلا خواب هر روز من
دوریه از تو بیمارم کرد
ارباب از بس کرامت داره
تا محشر هم عنایت داره
من اینجا هستم اما روحم
تو کربلا اقامت داره
(کرم حسین علم حسین
یاد داده مادرم فقط بگم حسین
هر تپش دلم حسین
یاد داده مادرم فقط بگم حسین) 3
سینه زنی سنگین _ویژه اربعین_
دارم میبینم با پاهای تاول زده
پیاده مهمونم از راه دور اومده
دلا قطره قطره راهی دریا شده
(بیا که زینبم داره میاد به کربلا
میاد یه کاروان خسته از شام بلا
میاد فرشته ها به خونه ی خون خدا) 2
(آغوش من بازه برای زوارم
به راهتون چشم من و علمدارم) 2
***
کسی که با شوق زیارت اربعین
به عشق دیدارم میاد به این سرزمین
میان استقبالش زهرا و ام البنین
خودم مسافرای عاشق و صدا زدم
خودم دارم کنارتون میام قدم قدم
خودم دل شمارو میبرم به اون حرم
دوای درداتون غبار این راهه
به راهتون چشم شهید شش ماهه
(آغوش من بازه برای زوارم
به راهتون چشم من و علمدارم) 2
***
تویی که اینجایی به دعوت خواهرم
خودم همراهت تا قیامت و محشرم
بهشتی هستی با شفاعت مادرم
بهشت همش یه گوشه ای از این ضیافته
بهشت خودش تو آرزوی این زیارته
بهشت یه جلوه از شکوه این قیامته
یار منه هر کی بیاد در خونه ام
منم دلم تنگه برای مهمونم
(آغوش من بازه برای زوارم
به راهتون چشم من و علمدارم) 2
***
دلای دریایی میون این جاده ها
میان دریا دریا تو جمع دلداده ها
اسیر این راهن تموم آزاده ها
میام میون موکب ها کنار زایرا
میام خودم کنار تک تک مسافرا
میام برای آب و دونه ی کبوترا
اجر قدم هاتون با مادرم زهرا
جای شما خالی غروب عاشورا.....
حسین.....
بوی کربلا
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد |
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد |
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند |
که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد |
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید |
به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد |
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون |
ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد |
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته |
به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد |
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش |
همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد... |
عبدالعلی نگارنده
اربعین
اربعين آمدوچشم هابازگريان مي شود
كربلا ماتم سراي اهل ايمـان مي شود
غصه هاي آل طه در مسير كوفه و شام
ياد شام تارشان در كنج ويران مي شود
باز تازه غصه هاي كربلا در نزد زينب
سيدسجادزين غم اشك ريزان مي شود
مجلس شام يزيد و لعل لب هاي حسين
زيرچوب خيزران بازخونريزان مي شود
گوشة ويرانه گويا غنچه اي روييده است
آه وصدافسوس كه آن هم برگ ريزان ميشود
باز گويا يك سري بي تن به نزددخترش
يا كه خورشيدي به نزد ماه ميهمـان مي شود
باز گويا دختري از شوق ديــدار پــدر
گريه و زاري نموده تا كه بي جان مي شــود
باز گويا جابر آيد با عطيه كربـــلا
حال اوزين ماتم عظمي پريشان مي شود
باز گويا زينب غم ديده از شـــام بــلا
مي رسد بر كربلا و زار و نالان مي شود
كاروان آل ياسين مجلسي برپا نمـــوده
دشت خون بااشك زينب سيرباران ميشود
غم فزون گشته زحدغمخوارزينب رفته است
تا ابد دنياي او همچون غمستان مي شود
ناله هاي زينب و خون دل سجــــاد دين
تازه است هر روز تا مهدي نمايان مي شــــود
راجي اندر اين عزا باشيعيان هم ناله است
دارد اميدي كه روز حشر شادان مي شود
محمد رجب زاده (راجی)
قصه عشق
آنچه درسوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت |
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت |
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید |
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت |
سرخوشید بر آن نیزه خونین می گفت |
که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت |
جلوه روح خدا در افق خون تو دید |
آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت |
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت |
هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت |
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب |
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت |
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد |
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت |
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب |
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت |
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند |
سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت |
نصراللّه مردانی
بوی کربلا
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد |
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد |
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند |
که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد |
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید |
به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد |
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون |
ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد |
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته |
به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد |
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش |
همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد... |
عبدالعلی نگارنده
یاس کبود
ای کربلا به قافله کربلا ببین
حال مسافران به درد آشنا ببین
ما زائران خون خداییم کربلا
بر کاروان زائر خون خدا ببین
سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست
احوال ما ز وضع پریشان ما ببین
من زینبم که درد چکد از نگاه من
در هر نگاه شعله چندین بلا ببین
رویم کبود و دست کبود و بدن کبود
یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین
اطفال را به گردن و بازو و دست و پا
آثار تازیانه و بند جفا ببین
هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان
هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین
از سجده های نیمه شب و خطبه های روز
بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین
هر جا کنند فتح، گذارند یک سفیر
وین رسم تازه نیست، بود هر کجا ببین
ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام
تا او کند سفارت عظما به پا ببین
اربعین(مصیبت)
باز آوای جرس بر جگرم آتش زد
اشک آتش شد و بر چشم ترم آتش زد
ناله آتش شد و بر برگ و برم آتش زد
سوز دل بیش تر از پیش ترم آتش زد
پاره های دلم از چشم تر آید بیرون
وز نیستان وجودم شرر آید بیرون
دوستان با من و دل ناله و فریاد کنید
آه را با نفس از حبس دل آزاد کنید
اربعین آمده تا از شهدا یاد کنید
گریه بر زخم تن حضرت سجاد کنید
مرغ دل زد به سوی شهر شهیدان پر و بال
پیش تا از حرم الله کنیم استقبال
جابر این جا حرم محترم خون خداست
هر طرف سیر کنی جلوة مصباح هداست
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست
سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست
پیرهن پاره کن و جامة احرام بپوش
اشک ریزان به طواف حرم الله بکوش
جابرا هم چو ملک پر بگشا بال بزن
ناله با سوز درون علی و آل بزن
بر سر و سینة خود در همه احوال بزن
خم شو و سجده کن و بوسه به گودال بزن
چهره بگذار به خاکی که دهد بوی حسین
ریخته بر روی آن خون ز سر و روی حسین
جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن
گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن
در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن
روی از گوشة گودال سوی علقمه کن
اشک جاری به رخ از دیدة دریایی کن
دست سقا ز تن افتاده، تو سقایی کن
گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید
ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید
پیشباز اسرا دختر زهرا آید
به گمانم ز سفر زینب کبرا آید
حرمی روی به بین الحرمین آوردند
از سفر نالة ای وای حسین آوردند
بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند
حرم الله دوباره به حرم برگشتند
زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند
همگی دور مزار علی اکبر گشتند
گودی قتلگه و علقمه را می دیدند
هر طرف اشک فشان فاطمه را می دیدند
آب بر سینة خود دید چو تصویر رباب
عرق شرم شد و سوخت از شرم شد آب
جگر بحر ز سوز جگرش گشت کباب
شیر در سینه مادر، علی اصغر در خواب
یاد شش ماهه و گهوارة او می افتاد
به دو دستش حرکت های خیالی می داد
نفس دخت علی شعلة ماتم می شد
قامت خم شده اش بار دگر خم می شد
تاب می داد ز کف طاقت او کم می شد
پیش چشمش تن صد پاره مجسم می شد
حنجر غرقه به خون در نظرش می آمد
یادش از بوسة جد و پدرش می آمد
باز هم داغ روی داغ مکرر می دید
باغ آتش زده و لالة پرپر می دید
لحظه لحظه تن صد چاک برادر می دید
فرق بشکستة عباس دلاور می دید
رژه می رفت مصائب همه پیش نظرش
داغ ها بود که شد تازه درون جگرش
گریه آزاد شده بغض گلو را بسته
کرده فریاد درون حنجره ها را خسته
داغداران همه فریاد زنند آهسته
ذکرشان یا ابتا یا ابتا پیوسته
اشک اطفال دل فاطمه را آتش زد
گریة زینب کبری همه را آتش زد
گفت ای همدمم از لحظة میلاد حسین
ای سلامم به جراحات تنت باد حسین
از همان روز که چشمم به تو افتاد حسین
آتش عشق تو زد بر جگرم باد حسین
من و تو در بغل فاطمه با هم بودیم
همدم و یار به هر شادی و هر غم بودیم
حال بر گو چه شد از خویش جدایم کردی
در بیابان بلا برده رهایم کردی
گاه در گوشة گودال دعایم کردی
گاه بر نوک سنان گریه برایم کردی
چشمم افتاد سر نیزه به اشک بصرت
جگرم پاره شد از خواندن قرآن سرت
کثرت داغ سراپا تب و تابم کرده
خون دل سرزده از دیده خضابم کرده
سخنی گوی که هجران تو آبم کرده
چهره بنمای که داغ تو کبابم کرده
بر سر خاک تو از اشک گلاب آوردم
گرچه خود آب شدم بهر تو آب آوردم
روزها هر چه زمان می گذرد روز تواند
ظالمان تا ابد الدهر سیه روز تواند
اهل بیت تو همه لشکر پیروز تواند
که پیام آور فریاد ستم سوز تواند
سرکشان یکسره گشتند حقیر تو حسین
شام شد پایگه طفل صغیر تو حسین
دشمنان از سر کویت به شتابم بردند
بعد کوفه به سوی شام خرابم بردند
به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند
با سر پاک تو در بزم شرابم بردند
شام را سخت تر از کرببلا می دیدم
سر خونین تو در طشت طلا می دیدم
شامیان روز ورودم همگی خندیدند
سر هر کوچه به دور سر تو رقصیدند
عید بگرفته همه جامة نو پوشیدند
لیک با زلزلة خطبة من لرزیدند
گرچه باران بلا ریخت به جانم در شام
کار شمشیر علی کرد زبانم در شام
گرچه این بار به دوش همگان سنگین بود
آنچه گفتیم و شنیدیم برای دین بود
و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شیرین بود
ارث ما بود شهادت، شرف ما این بود
"میثم" ابیات تو چون شعلة ظالم سوزند
تا خدایی خدا حزب خدا پیروزند
سوغات شام
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
اربعین(مصیبت)
سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی
که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی
سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!
زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی
اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی
سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی
اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی
چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی
به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی
خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی
گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی
قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی
بازگشت به وطن
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
مشکل به روی مشکل
تا سایه سرت به سر محملم فتاد
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد
یک اربعین بود که ندیدم جمال تو
وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد
بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
یک مشکل دگر به روی مشکلم فتاد
برخاست آتش از دل و اشکم به رُخ دوید
دل هر زمان به یاد ابوفاضلم فتاد
دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
مُردم همین که بار در آن منزلم فتاد
شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد
شد باز بند دست من و باز کی شود
بند مصیبتی که به پای دلم فتاد
اربعین(مصیبت)
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
جستجوی کربلا
بوی گل ها از فضا، می رسد با دود و خون
یاد روزی کین زمین، غرق آتش بود و خون
هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
پا و دست و سر جدا افتاده بود
عمه جان زینب(2)
بر مشامم می رسد عمّه بوی کربلا
می کنم با خون دل، جستجوی کربلا
من به صحرا، اشک من بر رخ دوید
در تکاپوی عزیزان شهید
عمه جان زینب(2)
دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید
غنچه خونین من اصغر کجاست؟
لاله سرخم علی اکبر کجاست؟
عمه جان زینب(2)
یک پیرهن
گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او
بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
اربعین(مصیبت)
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم
برگشت کاروان کربلا
اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر
دوبیتی های اربعین
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم