بنام خدا
جملاتي فوق العاده از نيما يوشيج
دكتر نيستم...
اما برايت 10دقيقه راه رفتن،روى جدول كنار خيابان را تجويز ميكنم،
تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست،
اما ديوانگى قشنگ تر است..
برايت لبخند زدن به كودكان وسط خيابان را تجويز ميكنم،
تا بفهمى هنوز هم،ميشود بى منت محبت كرد..
به ﺗﻮ پيشنهاد ميكنم گاهى بلند بخندى،هركجا كه هستى،
يك نفر هميشه منتظر خنده هاى توست...
دكتر نيستم،
اما به ﺗﻮ پيشنهاد ميكنم كه شاد باشى!
خورشيد،
هر روز صبح،
بخاطر زنده بودن من و تو طلوع ميكند!
هرگز، منتظر" فرداى خيالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير.
فراموش نكن "مقصد"، هميشه جايى در "انتهاى مسير" نيست!
"مقصد" لذت بردن از قدمهاييست، كه برمى داريم!
چايت را بنوش!
نگران فردا مباش،
از گندم زار من و تو مشتي كاه ميماند براي بادها......
منبع : کتاب نیما چه می گوید؟