قالب پرشين بلاگdownload

خاطرات و دل نوشته ها
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم ***** در میان لاله و گل آشیانی داشتم
نويسندگان
شیردل شیروانی انارک

بنام خدا

خاطرات سال بعد از انقلاب و پیروزی حکومت اسلامی بر رژیم شاهنشاهی

بعد از چند ماه که از کارکردن بنده در محل کار جدید گذشت .از طریق استانداری یزد اعلام کردند که افراد بیکار ثبت نام کنند تا برای آنها فکری بکنند.بنده هم مثل خیلی از دوستان دیگر ثبت نام کردم و بعد از چند روز رفت و آمد چون کار خاصی وجود نداشت و تعدادی از دوستان ثبت نام شده شدیدا نیاز به کار داشتند قرار شد یک روز همه در استانداری جمع شده و با استاندار وقت در این مورد صحبت کنیم . استاندار وقت با اینکه خیلی مایل بود کاری برای مجموعه و انقلاب تازه پا و جوانان انقلابی انجام بدهد اما راه کاری برای این مجموعه پیدا نکرده بود و در همان محل ناگهان تعدادی از افراد اعلام کردند که از استانداری بیرون نمی روند تا فکری برای آنها بکنند و همانجا بصورت تحصن گونه نشستند .

نزدیک ظهر که شد دیدند تحصن فایده ای ندارد با پیشنهاد تعدادی از حاضرین قرار شد درب های استانداری را ببندند و اجازه ورود و خروج به کسی حتی کارمندان را ندهند و این آغاز یک بحث داغ در شهر شد و از صداو سیما و خبرگزاری ها مرتب با استانداری تماس میگرفتند که چه خبر است. از طرفی بگونه ای استانداری اشغال شده بود و تقریبا تلفن ها و ارتباطات هم دست حاضرین افتاده بود و لذا خبرها به بیرون درز کرد و تعدای از مردم و خبرنگاران که از موضوع مطلع شده بودند به محل آمدند و با تعدادی از حاضرین مصاحبه کرده و دلیل اینکار را می پرسیدند و مرتب خبر را گزارش میکردند. تا اینکه یکی از دوستان که در مرکز تلفن بود به بنده اطلاع داد که خبر بگوش آیت ااه صدوقی که در آن زمان نماینده امام در استان و امام جمعه یزد بودند ، رسیده و از دفتر ایشان تماس گرفته اند و منتظر پاسخ هستند.بنده موضوع را تلفنی بطور مختصر به فردی که پشت تلفن بود گفتم و ایشان گفت موارد را به اطلع حاج آقا میرسانند و نتیجه را خبر میدهند.حدود ساعت 3 بعدازظهر بود که تقریبا موضوع داشت به جاهای حساس میرسید چون افراد حاضر در استانداری اجازه خروج به مسئولین نداده بودند و تجمع مردم هم پشت درب ها زیاد شده بود،که از دفتر آیت الله صدوقی تماس گرفتند و گفتند حاج آقا می گویند موضوع دارد سیاسی و زشت می شود و لذا زودتر تحصن را تمام کنید و چند نفر انتخاب شوند تا موضوع را پیگیری نمایند و استاندار هم موظف شد که در اسرع وقت فکری برای این مشکل بکند.لذا با هماهنگی بقیه افراد و انتخاب تعدادی بعنوان شورای پیگیری تحصن قبل از مسئله ساز شدن پایان یافت.

با پیگیری نفرات منتخب چند روز بعد اعلام کردند که فعلا چون کار دولتی و رسمی وجود ندارد کلیه افراد بصورت گروه های کاری جداگانه مربوط به هر رشته تقسیم شوند و در روستاهای نزدیک و نقاط محروم شهر به فعالیت های عمرانی مشغول شوند. دقیقا به یاد ندارم که نام تشکیلات ایجاد شده در استانداری چه بود.اگر اشتباه نکنم کمیته های هماهنگی مردمی نام داشت و بهر حال قرار شد افراد کارهای عمرانی را انجام دهند و یک مبلغ حقوق ناچیز که حدود 150 تومان در ماه بود به آنها پرداخت شود تا اینکه برای هر فردی که کار پیدا شد مشغول بکار گردد.بنده چون کار داشتم در گروهها شرکت نکردم و لی چون عضو شورای مجموعه بودم پیگیر کارهای اداری و مطالبات آنها بودم.در همین ایام یعنی حدود مردادماه سال 1358 بود که در یکی از روزها که در فروشگاه کار میکردم یکی از دوستان من که کارمند بانک بود بهمراه خانواده و دو دختر خانم دیگر به فروشگاه آمدند و این آمدن آنها باعث شد که ناخودآگاه بنده به یکی از دختر خانم های همراه دوستم نظری بیاندازم و پس از رفتن آنها موضوع را با همان دوستم در میان گذاشتم و اینکه آن خانم های همراه که بودند و مشخص شد که هر دو خواهر خانم های دوست بنده بودن و ازدواج هم نکرده بودند. این دیدار آغازی شد برای پرس و جو و بررسی های مقدماتی از دو خانواده و نهایتا مذاکرات حضوری و خواستگاری.ادامه مطلب به یاری خدا در پست های بعدی.........انشاالله




 
 
[ یک شنبه 23 فروردین 1394  ] [ 2:38 PM ] [ شیردل شیروانی انارک ]
نظرات 0

درباره وبلاگ





بنام خدا هر کس در طول زندگی خودبا حوادث و وقایع تلخ و شیرینی مواجه می شود که تصویر این حوادث در ذهنش می ماند که این دهنیت ها را خاطرات و تجربیات آن فرد می نامند ، بنده نیز چون سایر افراد خاطرات و تجربیات تلخ و شیرینی در طول زندگی داشتم ، آنچه در این وبلاگ خواهد آمد خاطرات و تجربیاتم علاوه بر مطالب عمومی و مذهبی می باشد.
آمار سايت
کل بازديد : 463540 نفر

كل مطالب : 1524 عدد

كل نظرات : 0 عدد

تاريخ ايجاد وبلاگ :
سه شنبه 14 بهمن 1393 


آخرين بروز رساني : شنبه 3 آذر 1397 


پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون