بنام خدا
زيرو بم ها
پيچ و خم ها
كوچه هاي دوستي را مي شناسم
من نقاب چهره ها را
چهره ها را مي شناسم
چار فصل دوستي را
باد را و برف را، سبزه، مگس را مي شناسم
من پيام چشمها را
من زبان قلب ها را
من نياز گوشها را
فكرها، احساس ها را مي شناسم
با سكوت خويش
من نهضت دور و ناپيداترين نا گفته ها را
رمز و راز و عمق و سطح گفته ها را
هر كه را و هر چه را در جاي خود
من با تمام هستي و با بودن آن مي شناسم
دشمنان را
دوستان را
دوست بايد داشت
بي توقع،بي نياز
دوست بايد بود
كوه ها را كاه بايد يافت
كاه ها را كوه بايد ديد
يا كه بايد با غرور خويشتن ها ماند.
صفحاتی از کتاب مهندسی دوستی ها
[ جمعه 28 فروردین 1394 ] [ 12:08 PM ] [ شیردل شیروانی انارک ]