بنام خدا
ادامه خاطرات از اولین اعزام به جبعه بنده به منطقه جنوب - تنگه چزابه
فرصتی پیش آمد تا مجددا ادامه خاطرات خودم را و آنچه بیاد دارم برایتان بنویسم.امیدوارم این مطالب یادی باشد از همرزمان شهیدم...
تا آنجا برایتان نوشتم که در اولین روز استقرار در خط مقدم اولین شهید گردان بلال در یک حادثه اتفاقی و با ترکش خمپاره بی صدای 60 به شهادت رسید(روحش شاد و راهش پر رهرو)
بعد از اینکه شهید ابراهیمی را از خط با آمبولانس خارج کردند ، تمامی دوستان عزا گرفته بودند و باورشان نمی شد که به همین راحتی ممکن است هر لحظه به شهادت برسند لذا با هماهنگی مسئولان گردان قرار شد تعویض پستهای نگهبانی در موعد مقرر انجام شود و با بقیه دوستان تا فردا کاری نداشته باشند تا کمی با خود فکر کنند و یک مقدار با واقعیت روحیه خود را تطبیق بدهند.
(بعد از چند روزی که از حضور در خط مقدم ما گذشته بود خبر آوردند که در این مدت یعنی حدود یک هفته قبل صدام حسین با تشویق نیروهای عراقی میخواسته از طریق تنگه چزابه به سمت بستان بیاید و لذا اگر آتش بازی زیاد داشتید به همین علت بوده است، اما به خواست خدا نتوانست نتیحه ای از این آتش سنگین و خیال خام خود که روز 17 بهمن به سربازانش گفته بود فردا خواهران عرب ایرانی ناهار برای شما خواهند پخت، بگیرد.البته ما که تقریبا از روز اول زمین گیر شدیم و اگرچه دشمن این مطلب را نمی دانست ولی نیروهای بسیجی که در خطوط اطراف تنگه چزابه بودند با رشادت تمام به آتش های صدام پاسخ داده بودند و میتوان گفت جور ما را کشیدند.)
در یکی از همین روزها بود که بنده برای آوردن جیره غذائی به بستان رفتم و در آنجا همراه با جیره غذائی یک متورسیکلت تریل هم به گردان ما دادند تا در مواقع لزوم بتوانیم برای آمدن به بستان و برگشتن به خط از آن استفاده کنیم.از روز سوم حضور در خط مقدم تقریبا آتش سنگین نیروهای بعثی عراق کاهش یافت و این در حالی بود که آنها بدون تقریبا هیچ دستاوردی و با بر جای گذاشتن تعداد زیادی مجروح و از بین بردن مقدار بسیار زیادی مهمات مجبور شدند به پشت خطوط خود بر گردند و دست از آتش بازی برداشته و فقط به کار پدافند خود بپردازند.ما هم از فرصت پیش آمده استفاده کردیم و ضمن توجیه نیروهای رزمنده حاضر در خط مقدم ،با روش های گوناگون آنها را سرگرم میکردیم تا بیکاری مطلق نتواند مشکلات روحی و روانی برای آنها ایجاد کند.البته همانگونه که شاید قبلا هم برایتان نوشته باشم باید بگویم که تنگه چزابه یکی از پنج محوری بود که در شروع جنگ تحمیلی دشمن بعثی از این منطقه بداخل کشور نفوذ کرده بود و از طریق این محور شهر بستان را به تصرف خود در آورده بود که بعد از مدتی و در عملیات طریق القدس که در آذرماه سال 1360 انجام شد این منطقه از دشمن بازپس گیری شده بود.این عملیات تقریبا بعد از عزل بنی صدر خائن از فرمانهی کل قوا انجام شده بود و این در حالی بود که سرهنگ علی صیاد شیرازی (شهید سپهبد صیاد شیرازی) به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شده بود و بلافاصله بعد از عملیات حصر آبادان انجام شده بود که پس از یک هفته عملیات سنگین توانسته بودند شهر بستان و این تنگه مهم و حدود 650 کیلومتر از خاک ایران اسلامی را پس از حدود 420 روز که در دست دشمن بود پس بگیرند.
ادامه مطلب در پست بعدی .....ان شاء الله