قالب پرشين بلاگdownload

خاطرات و دل نوشته ها
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم ***** در میان لاله و گل آشیانی داشتم
نويسندگان
شیردل شیروانی انارک

Image result for ‫تصویر از گردشگری در تهران‬‎

بنام خدا

خاطراتی از سفر جند روزه به تهران بخش دوم

روز بعد تا نزدیک عصر را درمنزل بودم و به کارهای خرده کاری آپارتمان هفتاد متری دختر که تازگی تحویل گرفته بودند و در انتهای خیابان نواب قراردارد پرداخته و بعدازظهر با درخواست خانواده برای رفتن به منزل پدر شوهر دختر و دیدار با آنها به سمت دو راهی قلهک و محله زرگنده حرکت کردیم البته قبل از رفتن به منزل حدود دو ساعتی را در خیابانهای اطراف مشغول خرید و بازدید شدیم و حدود ساعت نه شب به منزل رسیدیم.

پس از دیدار با خانواده دامادمان و صرف شامی مناسب حدود ساعت یازده شب به منزل برگشتیم.

 

در همین ساعات یکی از دوستان که از همکاران قدیمی بنده در نیروگاه بندرعباس هم بود و چند سالی بود پس از انتقال به تهران در تهران زندگی میکردند و البته خودش بازنشسته شده ولی همسرش هنوز مشغول کار هست زنگ زد و اصرار کرد که شب جمعه را با هم باشیم و ما هم پس از مشورت پذیرفتیم که به همراه خانم و دختر و شوهرش که در تهران بودند و دختر دیگرم که از مسافرت شمال ظهر پنجشنبه بما ملحق می شدند (البته با دو نوه عزیزم) برای دیدار خانواده ها با هم به منزل ایشان برویم.

روز پنجشنبه تا قبل از آمدن مسافران و ملحق شدن بما که حدود ساعت پنج عصر بود را در منزل بودیم و بعد از رسیدن آنها و یک استراحت کوتاه حدود ساعت هفت و نیم با همان وسیله اینترنتی اسنپ به سمت منزل دوست بنده حرکت کردیم.

لازم بذکر است که چندین سال بنده در نیروگاه بندرعباس و در شهرک مسکونی توانیر بودم و این دوست بنده هم چند سالی را در همان نیروگاه و همان شهرک مستقر بود و از سالی هم که به تهران آمده بود و بنده هم چند سال بعد از ایشان به یزد منتقل شده بودم ارتباط ما قطع نشده بود و دائما در تماس بودیم.ضمنا خانم بنده که در آن سالها معلم دبستان بود معلم هر دو دختر این دوستم هم در دبستان بوده و خاطرات خوبی برای آنها بیادگار مانده بود که همین خاطرات توانست یک شب دیگر از زندگی ما را در کنار هم شاد و مفرح نماید.

دختران بنده و دختران دوستم خاطرات زیادی از دوران کودکی و دبستان خود داشتند که با یادآوری آنها دفتر خاطرات آنها هم ورق خورد و یادی از دوستان دیگر هم در لابلای خاطرات می شد.پس از صرف شام بسیار لذیذی که میزبان تهیه کرده بود به منزل برگشتیم تا استراحتی بکنیم.قرار بود شبانه دختر بزرگ بنده با همسر و بچه هایشان به سمت یزد جرکت کنند که با اصرار نوه ها که مایل بودند مدت بیشتری کنار ما باشند ماندند و شب را با کمی مشقت بدلیل کمبود فضای آپارتمان گذراندیم.صبح بعد از صرق صبحانه مسافران به سمت یزد حرکت کردند و بنده و همسرم هم که بلیط برگشتمان هم قطار بود در تهران ماندیم.

نزدیک ساعت دوازده بود که در شبکه مجازی تلفن همراه اطلاعات نمایشگاه الکامپ را دیدم و چون برنامه خاصی نداشتم با هماهنگی با خانواده بصورت تنهائی به نمایشگاه مذکور رفتم که خیلی برای بنده جذابیت خاصی نداشت چون بیشتر الکترونیک و تجهیزات و سیستم های کامپیوتری بود و.....گرما

تا حدود ساعت سه بعدازظهر در نمایشگاه بودم و آنگاه به منزل برگشتم تا پس از صرف ناهار و کمی استراحت برای حرکت به سمت یزد آماده شوم.

ساعت نزدیک به بیست و یک شب به ایستگاه راه آهن تهران رسیدیم و مشخص گردید که قطار راس ساعت بیست و یک و چهل دقیقه حرکت خواهد کرد.پس از کنترل و قرار گرفتن در سالن انتظار بمحض اعلام مسافرپذیری قطار یزد که البته قطار غدیر بود و از نظر ساخت و تمیزی تقریبا قطار درجه یک و ممتاز ایران میباشد ،بسمت قطار رفته و سوار شدیم بدلیل اینکه دو نفر جوان مجرد در کوپه چهارنفری ما بودند و همینطور دو نفر هم در کوپه مجاور همراه با یک خانواده دونفری دیگر بودند رئیس قطار درخواست کرد که ما جایمان را عوض کنیم و به کوپه مجاور که متاهلی بود برویم تا آن دو جوان به این کوپه بیایند با این دو جوان با هم باشند.لذا اینکار انچام شد و چون هنوز دیر وقت نبود یک قسمت از سریال قبلی خندوانه را که قبلا ضبط شده بود از طریق شبکه داخلی قطار مذکور دیدیم و سپس به استراحت پرداختیم.حدود ساعت دوازده و نیم قطار متوقف شد و اعلام کردند موتورمحرکه قطار از کار افتاده است و نمیتواند ادامه مسیر بدهد لذا با درخواست رئیس قطار از نزدیکترین ایستگاه یعنی قم درخواست قطار شد و آمدن آن قطار و جابجائی آنها تا حدود ساعت سه و چهل دقیقه بامداد طول کشید و دراین مدت مسافران در کوپه ه یا بیرون از قطار که هوا خیلی بهتر از داخل کوپه ها بود ویلان و سرگردان بودند.البته تعداد زیادی از مسافران خواب بودند و از قطار پیاده نشدند.خیلی جالب است که مامورین فنی قطار می گفتند که در تهران به رئیس قطار و مسئولین اعلام کرده اند که قطار مشکل دارد و احتمال خرابی آن بالاست اما گوش شنوائی مطلب را نشنیده و یا درک مسئولیت نکرده بود.

قطار مذکور در ساعت پنج و ده دقیقه در یکی از ایستگاه های مسیر برای انجام فریضه نماز ایستاد اما این شب تعداد نفرات پیاده شده به مراتب کمتر از شب آمدن بود که انتظار آنهم میرفت چراکه مسافران تازه خوابیده بودند و انسان خسته برایش خیلی سخت است که براحتی از تخت و خواب جدا شود.

نهایتا قطار با بیش از سه ساعت تاخیر به یزد رسید و مسافرت کوتاه تابستانی بنده هم به پایان رسید.مسافرتی که با دیدار دوستان و خانواده ها و بازدید از نمایشگاه و.... در نوع خودش جالب و خاطره انگیز باقی خواهد ماند.

یکشنبه اول مردادماه نودوشش ساعت پنج و پنجاه دقیقه صبح

والسلام

 






 
 
[ یک شنبه 1 مرداد 1396  ] [ 5:48 AM ] [ شیردل شیروانی انارک ]
نظرات 0

درباره وبلاگ





بنام خدا هر کس در طول زندگی خودبا حوادث و وقایع تلخ و شیرینی مواجه می شود که تصویر این حوادث در ذهنش می ماند که این دهنیت ها را خاطرات و تجربیات آن فرد می نامند ، بنده نیز چون سایر افراد خاطرات و تجربیات تلخ و شیرینی در طول زندگی داشتم ، آنچه در این وبلاگ خواهد آمد خاطرات و تجربیاتم علاوه بر مطالب عمومی و مذهبی می باشد.
آمار سايت
کل بازديد : 459754 نفر

كل مطالب : 1524 عدد

كل نظرات : 0 عدد

تاريخ ايجاد وبلاگ :
سه شنبه 14 بهمن 1393 


آخرين بروز رساني : شنبه 3 آذر 1397 


پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون