قالب پرشين بلاگdownload

خاطرات و دل نوشته ها
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم ***** در میان لاله و گل آشیانی داشتم
نويسندگان
شیردل شیروانی انارک

Image result for ‫تصویر برای خاطرات تیمور لنگ‬‎

بنام خدا
بخشی از زندگی تیمورلنگ

پانصد و پنجاه سال پیش مردی کوشید که خود را فرمانروای جهان بسازد. هر اقدامی که کرد موفق شد، ما او را تیمور لنگ می‌خوانیم. در آغاز وی چندان مهم نبود فقط بر قطعه‌ای از اراضی و عده‌ای گله‌دار آن سرزمین مرد پرور پهلوان‌خیز یعنی آسیای مرکزی فرمانروایی داشت. تیمور مثل اسکندر مقدونی پسر پادشاه نبود و مانند چنگیز ریاست قبیله را از پدر ارث نمی‌برد. اسکندر و چنگیز هر دو هنگامی که به جهانگردی برخاستند از خود همراهانی داشتند مردم مقدونیه با اسکندر و مغول‌ها با چنگیر همراه بودند ولی تیمور لنگ عده‌ای را دور خود جمع کرد. تیمور سپاهیان نیمی از جهان آن روز را یکی پس از دیگری شکست داد. او شهرها را در هم کوبید و مطابق میل خود از سر نو آباد ساخت کاروان‌های بازگانی دو قاره از وسط راه‌های او می‌گذشتند، تیمور ثروت چندین امپراتوری را گرد آورد و به میل خویش مصرف کرد. بر قله کوه‌های بلند در ظرف یک ماه کاخ‌ها و عشرتگاه‌ها بنا کرد.

شاید بیش از هر بشر دیگر این مرد عجیب در مدت حیات ‌خویش کوشید تا مجموعه و طرح‌های غم‌انگیز را به چنگ خود درآورد و آن را به شکل نیکوتر و دل‌چسب‌تر از سر نو قالب بریزد. او آن روز و امروز به نام تیمور لنگ مشهور بوده و هست. در تواریخ عمومی ما نام وی تیمور لنگ است. گرچه اروپایی‌های پانصد سال پیش او را تاتاری می‌خواندند. آن‌ها به طور مبهم تیمور را فرمانروا و جهانگیر بی‌رحمی می‌شناختند که تا پشت دروازه اروپا رسیده بود و با چادرهای زربفت حرکت می‌کرد. از کله کشته‌ها منار می‌ساخت و شب‌ها در موقع حرکت روی تپه‌ها آتش‌افروزی می‌نمود تا راهنمای سپاهیان وی باشد. اما آسیا این مرد را بهتر می‌شناخت و خوشبختی‌ها و بدبختی‌های وی را یکایک می‌دانست. دشمنان آسیایی وی شهرت داده بودند که او یک گرگ خاکستری رنگ بزرگ زمین خواری می‌باشد. اما دوستان و پیروانش می‌گفتند تیمور شیر ژیان و جهانگشای عالی مقدار است…
درنبوغ وهوش خدادادی تیمور همینقدر بدونید که بیبدیل و یگانه ی تکرار نشدنیه زمان بود.طوری که قرآن را از اخر به اول و ازاول به آخر ازحفظ داشت ومیخواند.باهردودست خود همزمان دومتن مختلف را مینوشت و همانطوربادودست خود شمشیربه دست میگرفت ومیجنگید.زمانی که به هند لشگرکشید وپشت دروازه های این کشور رسید, مرتاض پیری به او گفت اگر از تصرف هند دست برداری یکصد و بیست سال عمرخواهی کرد وگرنه در هفتادسالگی,نه درجنگ بلکه براثر بیماری عمرت به پایان خواهدرسید و تیمور در جواب این مرتاض خنده ای سرداد وگفت :مرگ و میر تنها دست خداست و کسی جزاونمیتواندزمان دقیق مرگ کسی را بگوید وراه دوم رابرگزید.منتها در واپسین روزهای عمر خوددرسن هفتادسالگی,به غیب دانستن آن مرتاض اعتراف کرد.






 
 
[ یک شنبه 21 مرداد 1397  ] [ 3:03 PM ] [ شیردل شیروانی انارک ]
نظرات 0

درباره وبلاگ





بنام خدا هر کس در طول زندگی خودبا حوادث و وقایع تلخ و شیرینی مواجه می شود که تصویر این حوادث در ذهنش می ماند که این دهنیت ها را خاطرات و تجربیات آن فرد می نامند ، بنده نیز چون سایر افراد خاطرات و تجربیات تلخ و شیرینی در طول زندگی داشتم ، آنچه در این وبلاگ خواهد آمد خاطرات و تجربیاتم علاوه بر مطالب عمومی و مذهبی می باشد.
آمار سايت
کل بازديد : 463686 نفر

كل مطالب : 1524 عدد

كل نظرات : 0 عدد

تاريخ ايجاد وبلاگ :
سه شنبه 14 بهمن 1393 


آخرين بروز رساني : شنبه 3 آذر 1397 


پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون