بنام خدا
درسی که تنبیه معلم به دانش آموزان داد:
خانم معلم پس از یکی دو بار آموزش درس ، از شاگردانش پرسید: چه کسی متوجه نشده است؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند. معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد.
همه دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند.
معلم به یکی از سه دانش آموز گفت: پسرم این چوب را بگیر و دو بار به کف دست من بزن . دانش آموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم؟ به چه دلیل؟
معلم گفت: پسرم مطمئناً من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدی. به همین دلیل باید تنبیه شوم.
دانش آموز اول دوبار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد.
نوبت نفر دوم شد. دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود به معلم گفت : خانم معلم! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم.
من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم. از معلم اصرار و دانش آموز انکار!
دیگر، تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بيگاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند.
از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند.