می گریم و می گریم و باران نمی گیرد
جز نامتان چیزی درونم جان نمی گیرد
در ذهن من رویای دیدار شما ماناست
داغ دلم جز با شما درمان نمی گیرد
وقتی بیایی ذهن پویای قلم ها را
طوفان وهم انگیز نام و نان نمی گیرد
تاریکی محضی که در من رو به افزونی ست
جز با حضور روشنت پایان نمی گیرد
آقا چرا طعم تمام جمعه ها تلخ است؟
آقا چرا آدینه را عرفان نمی گیرد؟
آقا فضای سینه چشم انتظاران را
عطر شمیم روضه رضوان نمی گیرد؟
از دوری ات بی طاقتم، آنسان که حتی اشک
از دیده مشتاق من فرمان نمی گیرد؟
تبعیدی فصل فراقم، رو به پاییزم
می گریم و می گریم و باران نمی گیرد.
سعیده خلیل نژاد(رتبه دوم مسابقه جوانه های خیال)