انــوار عـرفـان خـــدا مولود کعبه است
تابان در ارض وسـماء مولود کعبه است
آن که ستایش گشته زو، درجــان قــرآن
خلاق خواندش هـل اتی مولودکعبه است
عبدالحسین آقابزرگی(عبد)
انــوار عـرفـان خـــدا مولود کعبه است
آن که ستایش گشته زو، درجــان قــرآن
در او خصال انبیاء گــردیــده مـجـموع
اوج تـفـوق بربشر وی را نـه حـد است
درجسم قرآن گشته جان آن عصمت دین
این قبله اش تنها گشته مسـقـط الـــرأس
حـیـران چـرا بینی به دور بـیـت حجاج؟
کعـبه چـرا افـراخـته است با سرفـرازی؟
در آسـمـان تــار دل ، شـایـــد هـمـیدون
آل حــق ونـجـلـش، هـمه پـاکان دهـرنـد
آن کس ، به هـنگـام نـمـازی بی هـمانند
گویی که از روز الست در گوش هستی
درزیـر مـیـنـایـی سـمـاء مـوجـود بـرتر
بـوده دل پـاکـش، زدور پـر سـتم ریـش
بـس خـالصانه بـد ورا ،اعـمال و نـیات
گر بودی اش کوه طلا بخشیدی یک جا
در جنگ و در رزم آوری بد گرد فا تح
ازسوی حق اعطاء شدش، حکم ولایت
چشم سـما مانند وی هـرگـز ندیـده است
انــدر کـف پـایـش از دوش نـبـی بـیــن
بـاشـد پـیـامـبـر(ص) آفـتاب عالم افروز
آن جـام گردانی که بر دسـتـش می لعـل
چون بیمه سازی غافلا بیهوده عمرت ؟
بـر خــاک تـوازهرم عـشق هرگه بتابد
ازپل چسان خواهی گذشت ای کوردرشب
گـربینی اینسان از ولایـت پـر بهایـیـم
دانی ز محـرابش هـنـوز از مـا ورا ها
در کــربـلا آن عـا شـقـان راسـتـیـن را
آن کیست بینی چشم روز با آه وهیهات
گفتم به دل :عشقت به وی چونست گفتا
گفتم : سـخـن پـوشـیده می گـویی گفتا |