• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    دو حکایت خواندنی درباره ی عفاف

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    دو حکایت خواندنی درباره ی عفاف

    روزی زلیخا با یوسف خلوت کرد و از فرصت به دست آمده استفاده نمود. روبه یوسف کرد و گفت: سرت را بلند کن و به من نگاهی کن.
    یوسف گفت: می ترسم هیولای کور و نابینایی بر دیدگانم سایه افکند.
    - زلیخا: به به! چه چشم های شهلا و زیبایی داری!
    - یوسف: همین دیدگان من در خانه ی قبر، نخستین عضوی هستند که متلاشی شده و روی صورتم می ریزند.
    - زلیخا: چه قدر بوی خوشی داری!
    - یوسف: اگر سه روز بعد از مرگ من بوی مرا استشمام نمایی، از من فرار می کنی.
    - زلیخا: چرا نزدیک من نمی آیی؟
    - یوسف: چون می خواهم به قرب خداوند نایل شوم.
    - زلیخا: گام بر روی فرش های پر بها و حریر من بگذار و خواسته مرا برآور.
    - یوسف: می ترسم بهره ام در بهشت از من گرفته شود.
    وقتی که زلیخا استقامت و پاک دامنی یوسف را دید و یقین کرد که تسلیم هوس های او نمی شود، از راه تهدید وارد شد و به یوسف گفت: حالا که چنین است تو را به شکنجه گران زندان می سپارم... یوسف با کمال نیرو گفت: باکی نیست، خدا یاور من است.
    امام علی (علیه السلام) فرمودند: همراه حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتیم، دیدیم پیامبر به شدت گریه می کنند. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ فرمودند: ای علی! در شب معراج زنانی را در عذاب های گوناگون دیدم، از این رو گریه می کنم. از جمله فرمودند:
    1. زنی را دیدم که به مویش آویزان است و مغز سرش از شدّت گرما می جوشد.
    2. و زنی را دیدم که به دو پایش آویزان شده است.
    3. و زنی را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد.
    4. و زنی را دیدم که با قیچی ها گوشت بدن خود را بریده بریده می کرد.
    5. و زنی را دیدم که صورت و بدنش می سوخت و او روده های خود را می خورد.
    حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کردند: ای حبیب و نور چشمم! به من بگو عمل آن زن ها در دنیا چه بود که این گونه مجازات می شدند.
    - زنی که به مویش آویزان شده بود و مغز سرش از گرما می جوشید، به خاطر آن بود که در دنیا موی سرش را از نامحرمان نمی پوشاند.
    - زنی که به دوپایش آویزان بود، به خاطر آن بود که در دنیا بدون اجازه ی شوهرش از خانه بیرون رفت.
    - زنی که گوشت بدنش را می خورد، به خاطر آن بود که در دنیا اندام خود را برای نامحرمان آرایش می کرد.
    - زنی که با قیچی ها گوشت بدنش را می برید، به خاطر آن بود که او در دنیا خودفروشی می کرد و خود را برای کام جویی عیّاشان در معرض تماشای آن ها می گذاشت.
    - زنی که صورت و بدنش می سوخت و روده های خود را می خورد، به خاطر آن بود که بین زن و مرد نامحرم رابطه ی نامشروع برقرار می نمود و در این جهت دلاّلی می کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان فرمودند: «وَیل لامرأۀٍ اَغضَبَت زوجَها و طوبی لامرأۀٍ رضی عنها زوجُها؛ وای بر زنی که شوهرش را خشمگین کند و خوشا به حال زنی که شوهرش از او خشنود باشد». (1)

    پی نوشت:

    1. اقتباس از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 10 و بحارالانوار، ج 103، ص 246 – 245 و کتاب پوشش زن در اسلام، ص 53 – 52.

    منبع: با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره ی 40.

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    فواید و زمینه های عفاف

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد

    فواید و زمینه های عفاف

    فواید عفاف

    عفاف و پاک دامنی دارای فوایدی است که به چند مورد آن اشاره می کنیم:
    1. حفظ نفس: عفاف موجب کنترل و حفظ نفس از بدی ها می شود. در این باره حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «پاک دامنی نفس را حفظ می کند و از پستی ها دور می کند». (1)
    2. عزت و سربلندی: انسان عفیف در سایه ی عفاف عزت پیدا می کند.
    3. سلامت جامعه: عفاف، سلامت جامعه را به دنبال دارد، زیرا هر جامعه ای را افراد آن تشکیل می دهند و اگر این افراد صالح و عفیف باشند، بالطبع سلامت جامعه را باعث می شود و آن را از آسیب مصون می دارد.
    4. پاکی اعمال: عفاف وسیله ای است برای پاک شدن اعمال. هرگاه که پای نفس و امیال نفسانی در میان نباشد، اخلاص در عمل جای خود را باز خواهد کرد.
    5. قدر و منزلت الهی: از دیگر برکات عفاف قدر و منزلت و نزدیکی به درگاه خدا است. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «کسی که عفت داشته باشد، گناهانش سبک می شود». (2)
    6. فرونشاندن آتش شهوت: حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «العِفۀ تُضَعِّف الشهوۀ؛ (3) عفت شهوت را کاهش می دهد».
    7. قناعت: بنا به گفته ی حضرت علی (علیه السلام) «عفت محصولاتی به بار می آورد که قناعت از جمله ی آن هاست». (4)
    8. استحکام بنیاد خانواده: عفاف موجب تحکیم بنیان خانواده می شود و بی عفتی باعث تزلزل آن می شود. چه بسا طلاق هایی که بی عفتی مردم یا زن آن را باعث می شود.

    زمینه های عفاف
    الف) زمینه های فردی:

    1. ایمان: ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ از بهترین و قوی ترین راه های پیش گیری از شهوت و هوس های دنیوی است.
    2. تقوا: انسان، با تقوا و خداپرست کم تر دچار خواسته های نفسانی و شهوانی می شود.
    3. آگاهی: اگر انسان به فواید عفاف آشنا باشد، سعی می کند آن را در زندگی به کار بندد.
    4. نماز و عبادت: بهترین و پر ثمرترین بازدارنده ی انسان از فساد و گناه، عبادت نماز و عبادت خداوند، ایمان انسان را قوی می کند و او را از بی عفتی و زشتی مصون می دارد. قرآن می فرماید: «همانا نماز انسان را از زشتی و منکرات باز می دارد». (5)
    5. حیا: از ثمرات عفاف که اصلی ترین موانع انحراف جنسی می باشد، حیا است که برخاسته از ادراک خوبی ها و بدی های اختیاری است که انسان به دلیل داشتن آن، از حیوانات برتر شمرده شده است.
    6. کنترل نگاه: کنترل چشم در نگاه کردن به چیزهای حرام از زمینه های فردی عفاف و باعث سلامت جامعه می باشد. برای کنترل نگاه اموری چون: توجه به علم و آگاهی خداوند و به این که در هر لحظه خدا کارهای ما را زیر نظر دارد، توجه به قیامت و عذاب های آن و توجه به این که دست ها و زبان و پاها و سایر اعضای بدن علیه انسان شهادت می دهد، مؤثر خواهد بود.

    ب) زمینه های خانوادگی:

    1. پاک دامنی همسر: یکی از زمینه های عفاف در خانواده، داشتن همسری پاک دامن و عفیف است، زیرا همسر پاک دامن تأثیر بسزایی در عفت همسر خویش دارد، به علاوه این که همسر عفیف، فرزندان عفیف تربیت کرده، الگوی آن ها خواهد بود.
    2. ازدواج: از مهم ترین راه های مبارزه با بی عفتی تشکیل خانواده است. قرآن در این باره می فرماید: «مردان و زنان بی همسر و هم چنین غلامان و کنیزان صالح و درست کارتان را به نکاح یک دیگر درآورید و اگر فقیر باشند، خداوند آن ها را بی نیاز خواهد کرد که رحمت خدا وسیع است». (6)
    3. تحکیم پیوند زناشویی: یکی از زمینه های تحکیم پیوند زناشویی است. به تجربه ثابت شده خانواده هایی که کانون گرم و صمیمی ای داشته اند، کم تر دچار اختلاف شده اند. در این بین، هدیه دادن، محبت کردن، آرایش و تأمین نیاز جنسی همسر دارای اهمیت است.
    4. مراقبت از خانواده: نگه داری خانواده، به تعلیم و تربیت صحیح و امر به معروف و نهی از منکر و فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هر گونه آلودگی در فضای خانه و خانواده است.
    5. غیرت: یکی از عوامل اساسی عفت، غیرت و تعصب است. کسی که برای ناموس خود حرمت قائل می شود و تعصب دارد، به خود اجازه ی خیانت به دیگران نمی دهد. او می داند که اگر به ناموس دیگری سوء نظری داشته باشد، مطمئناً دیگران نیز به ناموس او سوء نظر خواهند داشت. بنابراین غیرتش به او اجازه را نمی دهد. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «مازنی غیور قط؛ (7) شخص با غیرت زنا نمی کند».

    ج) زمینه های اجتماعی:

    1. امر به معروف و نهی از منکر: اگر بپذیریم که جامعه مانند یک بدن است و افراد جامعه اعضای این بدن هستند، هنگامی که جامعه دچار فساد و اختلاف می شد، بر همه افراد واجب است برای جلوگیری از آن اقدام نمایند؛ یکی از این راه ها امر به معروف و نهی از منکر است که از زمینه های اجتماعی عفاف می باشد.
    2. حجاب: از زمینه های اجتماعی عفاف و حجاب و پوشش است که اسلام بسیار به آن اهمیت داده است. تا زمانی که زن چون غنچه ای در داخل حجاب باشد، کسی قصد چیدن آن را نمی کند؛ اما هنگامی که حجاب کنار رود و غنچه باز شود، هوسرانان قصد چیدن او را می کنند و بعد از پرپر کردن، آن را به دور می اندازند. قرآن می فرماید: «حجاب برای این است که زنان شناخته نشوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند». (8)

    پی نوشت ها:

    1. میزان الحکمه، ج 6، ص 363.
    2 و 3 و 4 . همان.
    5. عنکبوت (29) آیه ی 45.
    6. نور (24) آیه ی 32.
    7. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ی 305.
    8. نور (24) آیه ی 30.

    منبع: با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره ی 40، نویسنده: مرضیه آقامحمدی.

           





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    گوهرشاد در خون

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    گوهرشاد در خون

    رضا¬شاه به خوبي مي‌دانست که براي عملي ساختن نقشه شومش، ابتدا بايد شهرهاي مذهبي را دگرگون سازد. پس فرمان رضاخان از تهران به مشهد رسيد: «از‌اين پس، درشکه¬چي‌ها و پسوران مشهد بايد کلاه شاپو (کلاه تمام فرنگي) بر سر بگذارند».
    اجراي‌اين برنامه از ابتداي خرداد 1314 به همراه شايعه‌هاي مربوط به کشف حجاب، در مشهد آشوبي به پا کرد و نخستين فرياد اعتراض را آيت¬الله حاج آقا حسين قمي سر داد.‌ايشان پس از مشورت با تعدادي از شخصيت‌ها و روحانيان، تصميم گرفت براي جلوگيري از کشف حجاب و استفاده از کلاه شاپو در 9 تير 1314 به تهران سفر کند، ولي رضاشاه با بي‌شرمي تمام محل اقامت‌ايشان را در شهر ري محاصره کرد. خبر به شيخ محمدتقي بهلول رسيد. بهلول به سرعت خود را به مشهد رساند. در حرم، مأموران شهرباني مانع او شدند و قصد دست‌گيري وي را داشتند که با دخالت خادمان و زائران حرم، وي دست¬گير نشد، ولي در صحن کهنه زنداني شد. خبر در شهر پيچيد و کم¬کم صحن‌ها از دوستداران بهلول پر شد. همهمه مبهمي فضاي صحن را پر کرده بود، ولي کسي براي آزادي بهلول قدم پيش نمي‌گذاشت. ناگهان فريادي همهمه مردم را به سکوت تبديل کرد‌. اين صداي اعتراض نواب احتشام، يکي از خادمان حرم بود. او کلاه شاپو را از سر برداشت و فرياد زد:
    اي مردم! چهار هزار نفر هستيد و از چهار پليس مي‌ترسيد؟! حمله کنيد و شيخ را آزاد کنيد! نابود باد کسي که‌اين کلاه بي‌غيرتي را به سر ما گذاشت. لعنت بر‌اين کلاه!
    مردم با فرياد ياحسين به حجره بهلول حمله¬ور شدند و وي را بر سر دست، هلهله¬کنان و تکبيرگويان در مسجد گوهرشاد بر منبر صاحب¬الزمان(عج) نشاندند.
    بهلول از بالاي منبر جمعيت را از نظر گذراند و با لحني حماسي فرياد برآورد:
    مردم! خواسته من و شما آزادي آيت¬الله قمي از زندان تهران است! دولت بايد به‌اين خواسته ما تن در دهد!
    جمعيت انبوهي که در مسجد گرد آمده بود، با سر دادن تکبير، سخنان بهلول را تأييد مي‌کرد. شهرباني چندين بار وارد عمل مي‌شود و دستور پراکنده شدن مردم را مي‌دهد. کار به درگيري تن به تن مي‌رسد، ولي ‌ايمان استوار مردم سدي در برابر تهديد‌هاي مأموران شهرباني است!
    آفتاب روز شنبه در حال غروب کردن بود که چند دسته از دهات اطراف مشهد با بيل و تبر و داس و قمه و شمشير به ياري مبارزان گوهرشاد آمدند. خبر پيوستن دسته‌هاي بزرگ مسلح و آماده از دهات دور دست، مبارزان را دلگرم مي‌ساخت. از قوچان و تربت حيدريه هم خبر رسيد که مردم براي ياري بهلول مسلح شده‌اند. توفان خروش مردم، هراسي عجيب در دل دولتي‌ها افکند. فرماندهان تصميم گرفتند تا به پيش از رسيدن نيروهاي مردمي، قيام را در نطفه خفه کنند.
    ماه بالا آمد و شب يکشنبه تا نيمه‌اش به آرامي گذشت. ساعت دوازده نيمه¬شب خبر رسيد که دولتي‌ها براي جنگي بزرگ آماده شده و تمام سربازان شيعه و متدين را از ميدان بيرون کرده‌اند تا به مردم نپيوندند و سربازان غير‌شيعه و يهودي و بهائي و زردشتي و شيعه‌هاي¬ سست¬مذهب را آماده جنگ ساخته‌اند. دور تا دور شهر را براي جلوگيري از آمدن مردم از بيرون، سنگربندي کرده و هواپيما‌هاي جنگي را در فرودگاه به بمب مجهز و براي بمباران آماده ساخته بودند. توپ‌ها و مسلسل‌ها در جاهايي که به حرم و صحن و مسجد اشراف داشت، قرار داده شده بود. مقدمات دفاع مردمي نيز آماده مي‌شد. پشت در‌هاي مسجد، يک دسته مسلح به تفنگ و تفنگچه و چند قطار فشنگ، آماده دفاع، سنگر گرفته بودند. دري که به دستشويي‌هاي مسجد وصل بود و به فلکه مي‌رسيد، از همه درها خطرناک‌تر بود؛ چون به‌ايوان مقصوره و منبر صا¬حب¬الزمان(عج) که محل استقرار بهلول و فرماندهان قيام بود، منتهي مي‌شد.‌اين سنگر به نواب احتشام که از نخستين عوامل انقلاب بود، سپرده شد. همه مي‌دانستند که‌اين ساز و کارها در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح رضاخان به چشم نمي‌آيد، ولي همين انقلاب نتيجه‌هاي مهمي در پي داشت که براي هميشه به شيعه و اسلام آبرو بخشيد، از جمله: زنده ماندن آيت الله قمي و کند شدن حرکت ماشين بي‌ديني و اعمال خلاف شرع پهلوي.
    مأموران دولتي نيم ساعت پيش از اذان صبح با تفنگ و توپ و مسلسل حمله بزرگ خود را آغاز کردند و مبارزان گوهرشاد نيز با اسلحه‌هاي اندک خود، مقاومتي درخشان و بي‌سابقه در تاريخ، از خود نشان دادند. از دروازه‌هاي مسجد و صحن نو و صحن کهنه فرياد‌هاي الله اکبر، يا علي، يا حسين(ع) و يا ثامن الحجج و يا صاحب¬الزمان(عج) به گوش مي‌رسيد. حتي عده‌اي با دندان و مشت و سنگ و خشت به نظاميان مسلح حمله مي‌کردند، به¬گونه‌اي که نظاميان از هيچ دري جز آن دروازه که به نواب احتشام سپرده شده بود، نتوانستند داخل مسجد شوند. با خيانت نواب احتشام راه براي سربازان گشوده شد و نظاميان با ورود به ‌ايوان مقصوره، مردم را به رگبار مسلسل بستند. مقاومت مردم در هم شکست و گوهرشاد به خون نشست. آن روز دو هزار نفر از زائران و مجاهدان حرم رضوي در خون خود غلتيدند، ولي موج سرخ قيام گوهرشاد سد بزرگي در برابر توطئه‌هاي فرهنگي بيگانگان و بستري مناسب براي رشد بذر انقلاب اسلامي شد.[1]

    [1]. محمدتقي بهلول، خاطرات سياسي بهلول، اصفهان، انتشارات پيام عترت، 1383.
           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    مسئله بد حجابی و راه مقابله با آن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    مسئله بد حجابی و راه مقابله با آن

    مقدمه:

    در این مقاله ابتدا تاریخچه حجاب و فلسفه آن از نظر خوانندگان میگذرد و سپس به مسئله بد حجابی و راه مقابله با آن پرداخته میشود.

    تاریخچه حجاب:

    آنطور که در تواریخ آمده حجاب نه تنها قبل از اسلام بلکه قبل از میلاد مسیح علیه السلام هم وجود داشته است.ودر میان ایرانیان باستان –یهود –یونان و برخی ملل دیگرحجاب رواج داشته است.البته شکل آن بسته به آداب وفرهنگ هر قوم متفاوت بوده است.برای اثبات این مدعا چند مثال زیر را به عنوان مشتی از خلوار از نظر خوانندگان عزیز میگذرانیم:
    حجاب در یهود:((اگر زنی به نقض قانون یهود میپرداخت مثلا بدون آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم میرفت ... در آنصورت مرد حق داشت زن را بدون پرداخت مهریه طلاق دهد.)) تاریخ تمدن ویل دورانت-ج ۴عصر ایمان ص ۴۶۱
    حجاب در ایران باستان:((زنان طبقات بالای اجتماع جز در تخت روان حق نداشتند بدون روپوش در اجتماع ظاهر شوند.))
    ((در نقشهایی که از ایران باستان به جا مانده است هیچ صورت زنی دیده نمیشود.))که این نشان مواظبت از زن بعنوان موجودی حساس در ایران باستان بوده است.
    تاریخ تمدن ویل دورانت ج۱ ص۵۵۲
    حتی زمانیکه دختران کسری پادشاه شکست خورده ساسانی که به دین زرتشت بودند را به نزذ عمر آوردند با پوشش و نقاب و روپوش بودند.
    حجاب در مسیحیت:گذشته از این حجاب در میان مسیحیها هم وجود داشته.به طوری که نقاشان قدیمی مسیحی تصویر حضرت مریم سلام اله علیها را با پوشش کامل میکشیدند.و راهبان بعنوان روحانیون دینی آنها هنوز هم با حجاب در اجتماع ظاهر میشوند که این خود نشان از این دارد که حجاب به دینداری نزدیکتر است.و حتی در قرون وسطی نوعی از چادر در اروپا زینت سر زنان بوده .بعد از انقلاب صنعتی و با آغاز جنگ جهانی دوم بود که جنبش آزادی زنان موسوم به فمنیسم شکل گرفت و بیحجابی را تشویق کرد.
    پس این تقریرات نشان میدهد که حجاب مخصوص دین خاصی نبوده بلکه خداوند آن را در فطرت انسانها سرشته است.

    فلسفه حجاب:

    و اما اینکه چرا باید زنان حجاب را رعایت کنند؟قرآن کریم در آیه ۵۹ سوره احزاب میفرماید((پیامبر به زنان و دختران خود و زنان مومن بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند.که این کار برای اینکه آنها (به عفت)شناخته شوند و از تعرض(هوسرانان)آزار نکشند.))
    آنچه که پر واضح است اینکه فیزیک بدن زنان با مردان متفاوت است.ودیدن قسمتهایی از بدن زنها برای مردها تحریک کننده است.ورویت آن قسمتها توسط مردان موجب التذاذ بصری و افکار پلید میشود.که این موضوع با آزادی زنان مغایر است.و جسم زنان را در حد یک کالا پایین میاورد.پس حجاب همچون صدفی از گوهر وجود زن حفاظت میکند.به بیان لطیف علامه مطهری ((حجاب مصونیت است نه محدودیت))یعنی حجاب در مقابل التذاذ بصری و ظنهای پلید افراد گرگ صفت برای زنها آزادی میاورد.و او را از بند نگاههای پلید آزاد نگه میدارد.پس حجاب آزادی است.
    و دلیل دیگر بر واجب بودن حجاب اینکه اسلام خواستار فعالیت عزتمندانه زنان در اجتماع است به طوری که از نگاههای شهوت آلود محفوظ باشد.تصور کنید که مردان و زنان در محیط کار یا دانشگاه تحریک شهوانی شوند آن موقع است که از تمرکز و کارایی آنها کاسته میشود و شهوت بر مناسبات حاکم میشود.ولی ممکن است عده ای بگویند که در کشورهای غربی و آمریکا زنها بی حجاب در مراکز عمومی ظاهر میشوند و مشکلی هم پیش نمیاید.اما به آماری که اداره تحقیقات اجتماعی آمریکا در نزدیکی سال ۸۶ منتشر کردتوجه کنید:((تعداد نوزادان غیر مشروع نسبت به ۱۰ سال قبل در آمریکا ۴۷ درصد افزایش داشته است.))که این خود به علت افزایش بی بند و باری است.چرا که اراده رابطه غیر مشروع حاصل چیزی جز پوشش تحریک آمیز که نگاهها را جلب میکند نیست.
    و از همین رو هست که پیغمبر صلوات اله علیه فرمود:زنای چشم نگاه به نا محرم است.پس دیگر فایده حجاب جلوگیری از روابط نا مشروع است.وبرای یک زن آزاده از هر دین و ملتی شایسته نیست که اندامهای خود را وسیله جلب توجه قرار دهد.چرا که آن چیزی که در واقع جلب میکند امواج هوس های آلوده است.

    مسئله بد حجابی:

    بر خلاف تصور رایج که کلید قفل بد حجابی را در برخورد انتظامی و اجباری می یابداصلا اینگونه نیست.اولا اینکه بد حجابی در مرحله نخست به نظم ربطی ندارد.و اگر هم به نظم مربوط باشد در کنار جرمهایی مثل الواتی و زورگیری نیست که بشود با بدحجابی مثل آنها برخورد بگیر و ببند انجام داد.چرا که اول از همه برای آنها نسبت به حکومت دینی تنفر ایجاد میکند.ودیگر اینکه بر فرض هم اگر فرد بد حجاب دفعه بعد با حجاب ظاهر شد هنوز علت بدحجابی رفع نشده بلکه به خاطر ترس آن را بروز نمیدهد.و حال آنکه بدحجابی یک مشکل اخلاقی است که با ضمانت اجرای ترس حل نمیشود.چرا که ضمانت اجرای اخلاق وجدان آدمی است.اصلا مگر جوانها با زور بد حجاب شدند؟و یا با زور پسر ها زیر ابرو برمیدارند؟جواب خیر است .یک علت مهم و عمده آن تبلیغات گسترده برای ارزشمند نشان دادن نوع تیپ و مدل زندگی غربی توسط ماهواره ها است.و جالب آنکه افرادی هم که ماهواره ندارند از آنها که دارند الگو برداری میکنند.و این فرهنگ غلط مثل دومینو مدام گسترش میابد.به این آماری که روزنامه رسالت در ۲۵ فروردین ۸۸ منتشر کرده توجه کنید:
    .پس به بد حجابی باید با دید کلان نگریست وریشه آن را خشکاند.چرا که بریدن شاخه های آن باعث بار بیشتر آن است.
    مبارزه نظامی با بد حجابی مثل اینست که دملی در صورت ما سبز شده و ما بخواهیم آنرا با چاقو ببریم.راه درست آن است که با مراجعه به پزشک ریشه آنرا از بین ببریم.یکی از دلایل پیشرفت جوامع غربی این است که در هر کاری از متخصص و دانشمند آن رشته استفاده میکنند.حتی به بیحجابی کشاندن جوانها و ایجاد معضلات فرهنگی در جامعه ما.حال ما چرا از عالمان علم جامعه شناسی –مردم شناسی و متخصصان دینی و فرهنگی استفاده نکنیم؟باید آنها را جمع کرد تا طرحی عملی برای حفظ این ارزش مقدس بریزند.و باید برای به نتیجه رسیدن جانانه هزینه کرد .این همه قراردادهای ۴۰۰-۵۰۰ملیون تومانی با بازیکنان فوتبال تیمهای دولتی بسته میشود و قراردادهای ملیاردی که با مربیان بسته میشود چه عیبی هست اگر مقدار قابل توجهی هم در امر فرهنگ هزینه شود؟ وبا ایجاد شبکه های گسترده ماهواره ای که فیلمهای جذاب وحاوی فرهنگ اصیل دینی داشته باشد.با تشکیل گروه گسترده از سخنرانان جوانپسند و اعزام آنها به دانشگاها و مدارس و... به طور منظم و پیوسته.ویا با نشان دادن زنان محجبه موفق در زمینه اختراع-نویسندگی-نقاشی-هنر و...در رسانه ها به طور گسترده از آنها الگو ساخت.
    ونباید فراموش کرد که تبلیغات و ایجاد پشتوانه فکری یکی از راههای موثر در این زمینه هست.الان که ارزشهایی مثل زیبایی-مدوخودنمایی در جامعه حاکم است.میتوان با تبلیغات فراگیر ارزشهایی مثل هنر و علم را برای افراد مهم جلوه داد تا صاحبان این ارزشها در جامعه مهم شمرده شوند .و افراد برای جلب توجه که نیاز انسان است به جای نمایان کردن اندامهای خود به سمت علم و هنر و امثالهم بروند.

    هادی تاجیک
     آفتاب

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حریم عفاف و پاکدامنی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    حریم عفاف و پاکدامنی

    زنان بطور تجربی دریافتند که دست و دل بازی (بی بند و باری ) مایه طعن و تحقیر است آنها فهمیدند که آنچه بجوئیم و نیابیم عزیز و گرانبهاست.»
    زن براساس یک الهام فطری و برای حفظ مقام و موقعیت خود، از همان آغاز خلقت تلاش کرده است که خود را از دسترس مردان دور نگاه دارد. حجب و حیا که یکی از ویژگیهای طبیعی زن است، به نوعی تدبیر آفرینش برای صیانت گوهر درونی زن و حفظ مقام و موقعیت او دربرابر مرد بوده است زن هر اندازه پاکدامن و با وقار باشد و اندام خود را درمعرض دید دیگران قرار ندهد، بر احترامش افزوده می شود.
    عفاف و پاکدامنی ابزاری است که همواره زن برای حفظ موقعیت و ارزش خود در برابر مرد به کار بسته است.
    ویل دورانت مورخ آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن در این باره می نویسد:
    «زنان بطور تجربی دریافتند که دست و دل بازی (بی بند و باری ) مایه طعن و تحقیر است آنها فهمیدند که آنچه بجوئیم و نیابیم عزیز و گرانبهاست.»
    «حجاب» بهترین حریم عفا و پاکدامنی است که به زن حرمت می بخشد لذا بهتر است از این حریم عفا و پاکدامنی بیشتر بدانیم.

    حجاب چیست؟

    حجاب نوعی پوشش است در زبان عربی، حجاب به معنی پوشش و وسیله ای برای پوشاندن تعریف شده است. استاد مطهری در کتاب خود، کلمه حجاب را هم به معنی پوشیدن و هم به معنی پرده و حاجب می داند.

    قدمت حجاب

    میل به پوشش جزئی از طبیعت انسان و یک کشش درونی است که قدمت آن به داستان خلقت آدم و حوا بر می گردد. در قرآن کریم در سوره اعراف ( آیه ۲۲) آمده است:« و به این ترتیب (شیطان) آنها را با فریب ( از مقامشان) فرود آورد و هنگامی که از آن درخت چشیدند اندامشان (عورتشان) برای آنها آشکار شد و شروع کردند به قرار دادن برگهای (درختان) بهشتی بر یکدیگر تا آنرا بپوشانند.»
    چنان که می بینیم از همان آغاز خلقت بشر، احساس شرم و نیاز، زن و مرد را بر آن داشت تا به هر نحو ممکن، خود را بپوشانند، بی آنکه قبلا در این مورد آموزش دیده باشند علت این موضوع آنست که در نهاد انسان، عامل بازدارنده و هدایت کننده ای بنام حیا وجود دارد که انسان را دربرابر خطرها و انحرافات مصون می کند.
    براساس متون تاریخی ، حجاب بخشی از لباس زنان یونان باستان و روم قدیم بوده که برای زینت از آن استفاده می کردند. جواهر لعل نهرو نخست وزیر فقید هند معتقد است که رومیان نیز تحت تاثیر قوم یهود حجاب داشته اند.یونانیان بیشتر در مراسم و مجالس دینی دارای حجاب بودند در اروپای قرون وسطی نیز حجاب جزئی از زینت زن بوده است.
    در هند همانند ایران باستان، به حجاب شدیدا پایبند بودند. استاد مطهری می نویسد:« اگر تمایل به ریاضت و ترک لذت را یکی از علل پدید آمدن حجاب بدانیم، باید قبول کنیم که هند از قدیم ترین ایام حجاب را پذیرفته است. زیرا هند از مراکز قدیم ریاضت و پلید شمردن لذات مادی بوده است.»
    در ایران پیش از اسلام نیز زنان از حجاب استفاده می کردند ویل دورانت درباره ایرانیان قدیم می گوید:« در زمان زرتشت، زنان منزلتی عالی داشتند؛ با کمال آزادی و با روی گشاده درمیان مردم آمد و شد می کردند. پس از داریوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان کنترل شد زنان فقیر برای کار کردن ناگزیر بودند که در بین مردم آمد و شد کنند به همین دلیل آزادی بیشتری داشتند ولی در میان زنان دیگر بویژه باتوجه به آنکه گوشه نشینی آنها در دوران حیض واجب بود، پرده پوشی رواج یافت.
    این مورخ آمریکایی همچنین می نویسد: «زنان طبقات بالای اجتماع جرات آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می شدند.»

    حجاب در میان ادیان

    مطالعه متون تاریخی نشان می دهد که حجاب محدود به دین خاصی نیست و پوشش پیش از ظهور اسلام نیز وجود داشته است استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می نویسد: «در ایران باستان و درمیان قوم یهود و احتمالا در هند، حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده، سخت تر بوده است.»
    ویل دورانت در تاریخ تمدن درباره قوم یهود و قانون تلمود می نویسد:« اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، چنانکه مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت و یا در ملاء عام نخ می ریسید یا با هر صنفی از مردان درد دل می کرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه اش تکلم می نمود، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد.»
    حجاب و پوشش در تمام ادیان و مذاهب دارای جایگاه خاصی بوده است و یکی از دلایل اساسی آن این است که حجاب و پاکدامنی امری فطری است به همین دلیل هریک از ادیان به نوعی صورتی از حجاب را برای زن مقرر داشته است در ادیان زردتشت، یهودیت ، مسیحیت و اسلام، حجاب زنان امری لازم شمرده شده است.
    در آئین زرتشت زنان علاوه براینکه باید از حجاب کامل شامل لباسهای بلند و روسری، شلوار تا مچ پا و چادر یا شنلی بلند بر روی لباسها استفاده کنند، موظف بودند که صورت خود را با روبنده بپوشانند این حجاب در زمان پارسها ( هخامنشیان - اشکانیان و ساسانیان ) نیز معمول بوده است حتی زنان اشراف نیز علاوه بر این در محیط بیرون از خانه، از روبند برای پوشاندن صورت استفاده می کردند در زمان داریوش نیز حجاب با الزام بیشتری در بین زنان معمول بود.
    ویل دورانت نویسنده کتاب تاریخ تمدندر این باره می نویسد : « زنان طبقات بالای اجتماع جرات نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند.»
    حجاب در بین زنان قوم یهود نیز معمول بود. در نگاه قوم یهود زنان موجوداتی کم بها بودند و وجودشان از آن رو قابل تحمل بود که تنها منبع تولید سرباز بشمار می آمدند لذا مقررات سختی را برای ارتباطهای آنان منظور می داشتند.
    در آئین مسیحیت نیز احکام سخت شریعت یهود درمورد حجاب زن استمرار یافت دین مسیح استفاده از هرگونه آرایش و زینت را منع می نمود به همین جهت زن می بایست خود را بپوشاند حواریون و پس از آنها پاپ ها و کاردینالهای بزرک که دستورهای دینی آنان ازطرف کلیسا و مذهب مسیحیت لازم الاجراء شمرده می شد، بشدت زنان را به پوشش کامل و دوری از آرایش کردن و استفاده از زینت آلات فرا می خواندند.

    حجاب در اسلام

    اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین آئین الهی، حجاب را هدیه ای ازجانب خداوند معرفی نموده است این آئین برای جلوگیری از افراط و تفریطهایی که درطول تاریخ درمورد حجاب بوجود آمده بود، به قانونمند کردن و تنظیم پوشش همت گماشت و آن را بصورت متعادل و صحیح و متناسب با طبیعت انسانی زن و مرد، ارائه نمود.
    از نگاه اسلام، حجاب علاوه بر ارزش بخشی و قداست به زن، وسیله ای برای حفظ زن از معرض خطرات ظاهری و باطنی است.
    بنابراین از نگاه اسلام، زن که نشانه زیبایی آفرینش است، با پوشش مناسب، به عفاف و پاکی شناخته می شود. اسلام از این رو حجاب را وضع نمود که آثار مثبت آن، جامعه را متعادل می کند و بدین طریق دین اسلام به زن ارزش و قداست خاصی می بخشد و جایگاه انسانی او را به دیگران متذکر می شود.

    حدود روابط زن و مرد در اسلام

    خداوند در آیات سوره نور و سوره احزاب به چگونگی رابطه میان زن و مرد و همچنین حکم پوشش زنان اشاره کرده است؛« به مومنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و فروج خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است، به درستی که خدا به آنچه که انجام می دهید آگاه است و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینتهای خود را آشکار نکنند، مگر آنچه از آن ظاهر است و روسریهای خود را بر سینه خود افکنند و زینتهای خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان.» (آیات ۳۰ و ۳۱ سوره نور)
    براساس تحقیقات علمی و فیزیولوژیکی، از تفاوتهای جسمی و روحی زن و مرد این است که مردان نسبت به محرکهای چشمی شهوت انگیز، از زنان حساستر و آسیب پذیرتر هستند آسیب پذیری زنان عموما در تمایل آنها به خودنمایی، بروز می کند.
    نگاه تیز و از روی هوس، آغاز لغزش و در بعضی اوقات مقدمه سقوط و انحراف است ممکن نیست کسی بدون کنترل نگاه خود، موفق به مهار نفس و شهوت شود زیرا بعد از دیدن، میل و هوس نیز تحریک می شود و در این حال، خویشتنداری و پیشگیری از تبعات بعدی آن، کار آسانی نیست شخصی که نگاه شهوت انگیز داشته باشد، به علت آنکه به موارد دلخواه خود دسترسی ندارد، دایما در یک حالت ناآرامی و حسرت و رنج بسر می برد این حالت در بعضی از موارد به نوعی جنون کشیده می شود روانشناسان معتقدند که عشقهای شکست خورده و اقدامات خطرناک نظیر خودکشی و دیگر عوارض آن، گاهی با یک نگاه آغاز می شود.
    دین اسلام سفارش می کند اگر زن و مرد بیگانه، بطور غیرارادی به هم نگریستند، از نگاه مجدد بپرهیزند و به هم خیره نشوند و در این باره از هرگونه فکر و خیال و وسوسه خودداری کنند تا دچار اختلالات روحی و روانی نشوند این دعوت اسلام برای تامین سلامت روحی و اخلاقی فرد و جامعه است.
    خداوند از مردان مسلمان می خواهد برای آنکه پاکدامن و عفیف بمانند و به گناه آلوده نشوند، در درجه اول نگاهها و دیده هایشان را تربیت کنند امام صادق (ع) در این باره می فرماید:« نگاه شهوت آلود، تیری است از تیرهای زهر آگین شیطان.»
    و باز آن حضرت درباره پاداش حفظ نگاه می فرماید:« کسی که زنی را ببیند و چشمش را به بالا بیندازد و یا آن را برگرداند، به زودی خداوند مزه ایمان را به او خواهد چشانید.»
    بنابراین اسلام درنظر دارد که خودنمایی زن به محدوده خاصی مانند خانواده اختصاص یابد و زن خود را تنها برای همسر و نزدیکان خود بیاراید این نشان می دهد که زنان مجبور نیستند همیشه و در همه حال خود را بپوشانند در اسلام بعضی از انسانها به عنوان محرم معرفی می شوند که زنان می توانند دربرابر آنها بدون چادر یا روسری ظاهر شوند.

    حجاب اسلامی

    بوسیله حجاب اسلامی، زیبائیهای اندام و جذابیتها و زینتهای زن که معمولا جلب نظر می کند، از نظر چشمهای نافذ و هوسران بیگانگان پوشیده می ماند زن با حجاب خود، در حفاظی مطمئن قرار می گیرد که برای او نوعی امنیت به ارمغان می آورد.
    ازنظر کارشناسان دینی، حجاب اسلامی می تواند شکلهای مختلفی داشته باشد مانتو، روسری، چادر و یا هرچیز دیگری که بوسیله آن برجستگیهای بدن زن پوشیده و مستور شود، از اشکال حجاب محسوب می شود.
    حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران درباره حجاب زن می فرماید: «در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد بلکه زن می تواند هر لباسی را که مصداق حجاب است، اختیار کند.»
    حجاب اسلامی نه تنها مانع پیشرفت و ترقی زنان در عرصه کار، علم و هنر نیست، بلکه موانع پیشرفت را از سر راه آنها بر می دارد و میدان فعالیت را از آفات و آسیبها خالی می کند امروزه زنانی که در صنعت و هنر کوشا هستند به این مسئله معترفند که بین حجاب اسلامی و کار هنری هیچ تضادی وجود ندارد.
    حجاب اسلامی، مغایرتی با آزادی زن ندارد. اسلام با آنچه خلاف پاکدامنی زن است، مخالفت می کند به همین دلیل توصیه می کند که زنان زیبائیهای اندام خویش را بپوشانند.
    در اسلام، حجاب اسلامی به معنای حبس زنان در خانه یا پرده نشینی و دوری از شرکت در مسائل اجتماعی نیست، بلکه بدین معناست که زن در معاشرت خود با مردان بیگانه، موی سر و اندام خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمائی نپردازد.
    ویژگی حجاب در اسلام این است که نه تنها مانع حضور زن درعرصه های مختلف اجتماعی نمی شود، بلکه موجب سلامت محیط کار و حضور مفید و موثر زن در میدان کاری می شود.

    فواید حجاب در جامعه

    ازنظر جامعه شناسی جنسیت، زنان و مردان دارای جاذبه و کشش خاصی نسبت به هم هستند حجاب، زنان و مردان را وا می دارد که فارغ از انگیزه ها و ویژگیهای جنسیتی خود، به عنوان انسانهایی متفکر و خلاق، قابلیت و استعدادهای انسانی خویش را ظاهر سازند و در عین حال از بی بند و باری نیز دوری کنند.
    زنان به عنوان بخشی از نیروی کارآمد جامعه انسانی موظفند برای سلامت اجتماع تلاش کنند درهمین رابطه ضروری است که بانوان هنگام حضور در جامعه، از پوشش مناسب استفاده کنند زیرا پوشش نامناسب و عریان بودن بخشی از بدن آنها، از عوامل مهم انحرافات و ناهنجاریهای اجتماعی است.
    بنابراین حجاب از هنجارهای اجتماعی است که بر سلامت و آرامش روانی جوامع تاثیر می گذارد و بستری سالم و مناسب برای کار و فعالیت زنان و مردان فراهم می آورد در محیطی که زنان و مردان، پوشش و حیا را رعایت می کنند، راندمان کار نیز افزایش می یابد به عبارت دیگر، حجاب برای زن، در جامعه مرزی قابل قبول و متعادل ایجاد می کند و این مرز موجب حضور سالم و مفیدتر او در عرصه تلاشهای اجتماعی می شود.

    در پایان برخی از آثار و پیامدهای فردی و اجتماعی رعایت حجاب را می توان به شرح زیر برشمرد:

    ۱) حرمت بخشیدن به زن
    ۲) مصونیت ارتباطات زن با مردان
    ۳)حفظ اعتقادات مذهبی افراد
    ۴) حفظ عفت زن و جلوگیری از فساد و ناهنجاری.
    ۵) سلامت نسل جدید جامعه
    ۶) پیشگیری از فساد اخلاقی
    ۷) مبارزه با مظاهر بی‌دینی
    ۸) حفظ و استیفای نیروی کار
    ۹) ایجاد آرامش روانی در افراد جامعه
    ۱۰) حفظ کیان خانواده

    نویسنده: علیرضا تاجریان
    مقالات ارسالی به آفتاب

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    عاشورا، حفظ کرامت و حجاب زن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    عاشورا، حفظ کرامت و حجاب زن

    نهضت عاشورا و حوادثی که در آن فاصله زمانی رخ داد، تاکنون از زوایای بسیاری مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. یکی از نکات مورد توجه در این نهضت، تلاشی است که برای حفظ کرامت و حجاب بانوان اهل بیت(ع) صورت گرفته است. آنچه در این مقاله آمده است نگاهی به همین موضوع داردنهضت حسینی از زوایای مختلف قابل نظر، تأمل و درس‏آموزی است. این حادثه شگفت تا کنون بیشتر از زاویه ظلم‏ستیزی، زیر بار زور نرفتن، تن به ذلت ندادن بررسی می‏شد و ارزش الگویی آن به عنوان مبارزه‏ای تمام‏عیار که در آن تمامی مقررات جنگی و تاکتیکهای نظامی به کار رفته و در طی آن، سپاه امام، با نیروی اندک که بسیار کمتر از 1% نیروی دشمن بوده ساعتها مقاومت کرده و زیر بار خفت و خواری نرفته، مطرح شده است.
    اکنون در نظر داریم از دیدگاه دیگری به نظاره این حادثه سرشار از عبرت بنشینیم و جایگاه حجاب و کرامت زن را در این واقعه بررسی کنیم.

    1ـ تدبیر امام حسین(ع) در حفظ امنیت اهل‏بیت و جلوگیری از تعرض دشمنان به آنان
    الف: کندن خندق در اطراف خیمه ‏ها برای جلوگیری از نفوذ دشمن

    حضرت دستور داد چادرها و خیمه‏ها را به هم نزدیک کنند و در اطراف خیمه‏ها خندقی حفر کنند و در درون آن خاشاک، هیزم و نِی بریزند تا هنگام شروع جنگ، خندقها را مشتعل سازند و دشمن، تنها از یک طرف با آنها بجنگد. به هر حال، مسأله حفر خندق و یا وضع خاشاک در آن وضع بحرانی با تعداد نفرات کم، علاوه بر نشان دادن تاکتیکهای نظامی حضرت اباعبداللّه‏(ع)، نشانه دقت ایشان در حمایت از اهل‏بیت خویش است.
    مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد می‏نویسد: «وَ اَمَر بِحَطَبٍ وَ قَصَبٍ کان من وراء البیوت ان یترک فی خندق کان قد حُفِرَ هناک و ان یُحرَقَ بالنار مخافة ان یأتوهم من ورائهم»(1)
    حضرت اباعبداللّه‏ دستور داد هیزمها و نی‏ها را از پشت خیمه‏ها به درون خندقی که حفر شده بود بریزند و آن را به آتش بکشند تا دشمن نتواند از پشت سر بیاید.
    آیا خندق، شب عاشورا کنده شد یا قبل از آن؟ آیا به دست لشکریان حضرت کنده شد یا از قبل آماده بوده است؟ از عبارت ارشاد معلوم نمی‏شود. شاید خندق از قبل بوده و مسیر سیلاب و امثال آن بوده و حضرت آنجا را برای خیمه زدن انتخاب کرده تا در موقع مناسب از خیمه استفاده کند و ممکن است آن خندق در همان چند روز یا تنها در شب عاشورا حفر شده باشد که در هر دو صورت حاکی از قوت، عزم، اراده و زحمت طاقت‏فرسای حضرت و اصحابش است.

    ب: برپا ساختن خیمه‏ ها به صورت

    نزدیک به هم و تو در تو ساختن طنابهای آنها و بالاخره هلالی قرار دادن آنها
    حضرت از حفظ امنیت خیمه‏ها لحظه‏ای غافل نشد و علاوه بر دستور آتش زدن هیزمهای خندق، در شب عاشورا فرمان داد تا خیمه‏ها را به هم نزدیک کنند تا دشمن نتواند از لابه‏لای خیمه‏ها رد شود.
    شیخ مفید این حادثه را از قول حضرت سجاد(ع) چنین نقل می‏کند: در شب عاشورا نشسته بودم و عمه‏ام زینب به پرستاری من مشغول بود. پدرم و جُوْیَنْ ـ که قبلاً غلام ابوذر بود ـ به کناری رفتند و او شمشیر پدرم را اصلاح می‏کرد و پدرم اشعار «یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ
    خَلیلِ ...» را می‏خواند و تکرار می‏کرد تا من مراد پدرم را دریافتم [اشعار از بی‏وفایی دنیا و کشته شدن افراد خبر می‏داد] و دانستم که بلا نازل شده است. عمه‏ام نیز شنید و به گریه افتاد و از جا پرید. در حال حرکت جامه‏اش به زمین می‏کشید، به نزد حسین(ع) شتافت و سر به گریه و ندبه گذاشت. حضرت نگاهی به او کرد و فرمود: «ای خواهر، شیطان بردباری تو را نرباید» و چشمهای پدرم پر از اشک شد ... سپس حضرت بر صورت زینب آب پاشید و ... آنگاه حضرت از نزد خواهرش به نزد اصحاب رفت و به آنان دستور داد تا خیمه‏ها را به هم نزدیک کنند و طنابها را در یکدیگر داخل کنند و خودشان بین چادرها واقع شوند و با دشمن از یک طرف مواجه شوند؛ در حالی که خیمه‏ها پشت سرشان و جانب چپ و راستشان واقع شود و آنان را احاطه کرده باشد مگر از طرفی که دشمن به سوی آنان می‏آید.(2)
    روشن است که تاکتیک نظامی، بسیار دقیق بوده است؛ زیرا علاوه بر خندق که مانع از تجاوز دشمن به خیمه‏ها می‏شده، طنابهای چادرها تو در تو واقع می‏شده تا دشمن نتواند از بین آنها عبور کند و محدوده میدان را نیم‏هلالی قرار داده‏اند و خودشان نیز در دهانه آن نیم‏هلال واقع شده‏اند و علاوه بر مواجه شدن با دشمن از یک سو از سوی خیمه‏ها از هر گونه گزند و تجاوز در امان می‏مانده است.

    ج: سخنان حضرت(ع) در قتلگاه

    پس از شهید شدن اصحاب و اقوام، همگان به سوی حضرت اباعبداللّه‏(ع) حمله‏ور شدند. هر کس جلو می‏آمد از حضرت شکست می‏خورد تا اینکه عمرسعد فریاد زد: این مرد فرزند علیّ است: «هذا ابن قتال العرب» «این فرزند شجاعترین مرد عرب است». و دستور داد تا از هر طرف به حضرت حمله کردند و بین او و خیمه‏ها فاصله انداختند.
    در این هنگام امام حسین(ع) فریاد کشید و فرمود:
    «و یحکم یا شیعة آل ابی‏سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد، فکونوا احرارا فی دنیاکم و ارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا. فناداه شمر فقال: ما تقول یا ابن‏فاطمة؟ قال: اقول: انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی، و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاتکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا»(3)
    «وای بر شما ای پیروان آل ابی‏سفیان! اگر دین ندارید و از معاد هراسی ندارید، در دنیایتان آزادمرد باشید و به حسب و شرافت خود نگاه کنید، چون شما عرب هستید. شمر ندا برآورد که چه می‏گویی فرزند فاطمه؟ حضرت فرمود: می‏گویم من با شما می‏جنگم و شما با من، زنان گناهی ندارند. تا من زنده‏ام طغیان‏گران خود را از حرم و اهل‏بیت من بازدارید.»
    بله حضرت با اینکه می‏داند تا لحظه‏ای دیگر هیچ مدافعی برای اهل‏بیتش نیست و تنها مدافع آنان نیز تا لحظات دیگر از پا درمی‏آید، ولی باز حاضر نیست ببیند اهل‏بیتش مورد هجوم دشمن واقع شوند و شرافت عربی آنان را گوشزد می‏کند تا شاید بدین وسیله آنان را از تعرض به زنان بازدارد. آیا این عمل حضرت درس حمیّت، غیرت و دفاع از تمام خانواده برای تمام مردان جهان نیست؟ آیا دوستداران حضرت نباید برای حفظ خانواده از تعدّی دیگران تلاش کنند؟

    د: شایعه حمله به خیمه‏ها و تشنه برگشتن حضرت اباعبداللّه‏(ع) از فرات

    در کتاب مناقب آل ابی‏طالب، داستانی نقل شده که مضمون آن چنین است:
    حضرت اباعبداللّه‏(ع) پس از تنهایی و کشته شدن اصحاب و یاران، برای رفع تشنگی و تجدید قوا برای جنگیدن، به سوی فرات رفت. صف دشمن را شکافت و خود را به آب رساند. همین که با اسب در شریعه قرار گرفت و دست به سوی آب دراز کرد، یکی از لشکریان عمرسعد فریاد زد:
    «یا اباعبداللّه‏! تتلذّذ بشرب الماء و قد هتکت حرمک؟! فنفض الماء من یده و حمل علی القوم فکشفهم فاذا الخیمة سالمة.»(4)
    «ای حسین، آیا از نوشیدن آب بهره‏مند شده و لذت می‏بری در حالی که اهل‏بیت تو مورد تعرض واقع شده‏اند؟! حضرت آب را از دست ریخت و بر قوم حمله کرد، صف آنان را درید و خود را به خیمه رسانید، دید خیمه‏ها سالم است و مورد هجوم واقع نشده است.»
    درست است که حضرت می‏توانست یک لحظه درنگ کند و آب بیاشامد و سپس به سراغ خیمه‏ها رود، ولی این عمل (ریختن آب و برگشتن با سرعت) نشانگر اوج اهتمام حضرت به حفظ حریم خویش از تعرض بیگانگان است به طوری که آشامیدن آبی که با رنج فراوان خود را به آن رسانیده، در نظرش کم‏اهمیت جلوه می‏کند و مهمتر اینکه دشمن نیز از این روحیه امام آگاه است و از آن سوءاستفاده می‏کند و به دروغ شایع می‏کند به خیمه‏ها حمله شده است و این مسأله آن‏قدر درنظر حضرت مهم است که شایعه آن نیز حضرت را از آشامیدن آب منصرف می‏کند و به سوی خیمه‏ها می‏کشاند.

    2ـ نقش اهل حرم (زنان، دختران و ...) در حفظ حجاب خویش در کربلا و کوفه

    اهل حرم یعنی مجموعه زنانی که همراه امام حسین(ع) در کربلا شرکت داشتند. اصرار زیادی بر حفظ حجاب خویش در برابر نامحرمان می‏ورزیدند و در آن هوای گرم و سوزان، و آن تشنگی و گرسنگی طاقت‏فرسا، هیچ گاه از پوشش و حجاب غافل نمی‏شدند که گوشه‏ای از تلاش آن پاسداران حجاب به عنوان نمونه ذکر می‏شود.

    الف: فاطمه صغرا و مسأله حجاب

    علامه مجلسی در بحارالانوار، حادثه‏ای را از زبان فاطمه صغرا دختر امام حسین(ع) به این مضمون نقل می‏کند:
    «جلوی خیمه ایستاده بودم و بر بدن پدر و اصحابش که قطعه قطعه شده بودند و مانند گوشتهای قربانی بر زمین ریخته بودند و اسبها بر بدنهای آنان می‏تاختند، نظر می‏کردم و فکر می‏کردم که بنی‏امیه بعد از کشته شدن پدرم با ما چگونه رفتار می‏کنند؟ آیا ما را می‏کشند؟ اسیر می‏کنند؟ ... ناگهان مردی را دیدم بر اسبی سوار است و با ته نیزه، زنان را می‏راند و آنان به یکدیگر پناه می‏برند، و چادرها، مقنعه‏ها و ... آنها گرفته شده است و فریاد وا محمداه، وا علیاه، وا جداه، وا ابتاه و ... بلند است. قلبم فرو ریخت و بدنم به لرزه افتاد. از ترس او شروع کردم به این طرف و آن طرف به دنبال عمه‏ام ام‏کلثوم دویدن. در همین حال ناگهان دیدم که آن سوار به طرف من آمد. با سرعت تمام پا به فرار گذاشتم. فکر می‏کردم از دست او نجات می‏یابم.. دیدم به طرف من می‏آید. از خود بی‏خود شدم. ناگهان ته نیزه او به کتفم خورد. با صورت به زمین خوردم. مقنعه‏ام را کشید، پرّه گوشم را پاره کرد و گوشواره‏هایم را برد و خون بر گونه‏هایم جاری شد و آفتاب بر سرم می‏تابید. او به طرف خیمه‏ها برگشت و من بی‏هوش شدم. ناگهان عمه‏ام را دیدم که در کنار من قرار گرفته و گریه می‏کند و می‏گوید: بلند شو برویم ببینیم بر سر خواهران و برادر بیمارت چه آمده است! بلند شدم و گفتم: «یا عمتاه! هل من خرقة استربها رأسی عن اعین النظّار؟ فقالت: یا بنتاه و عمتکِ مثلکِ، فرأیتُ رأسها مکشوفة و متنها قد اسود من الضرب».(5)
    «ای عمه! آیا پارچه‏ای هست که سرم را از دید تماشاچیان با آن بپوشانم؟ فرمود: عزیزم عمه تو نیز همانند توست. نگاه کردم دیدم سرش برهنه است و دستش از کتک سیاه شده است. وقتی به خیمه برگشتیم دیدم خیمه و آنچه در آن بوده غارت شده و برادرم علی بن‏الحسین با صورت روی زمین افتاده و از شدت گرسنگی، تشنگی و مرض، طاقت نشستن ندارد. با مشاهده حال او، ما بر او می‏گریستیم و او بر حال ما می‏گریست.
    آری، فاطمه صغرا که تا آن لحظه گرسنه و تشنه بود و پس از شهادت امام حسین(ع) کسی به او و دیگر بازماندگان، آب و غذا نداد بلکه خیمه‏های آنان را آتش زدند و آنان با حالت تشنگی فرار می‏نمودند، برخی نیز زخمی شده بودند ولی با این حال فاطمه صغرا(س) با عمه‏اش شکوه از تشنگی و گرسنگی نکرد بلکه در اولین لحظه که به هوش آمد درخواست پارچه‏ای برای پوشش خود نمود.

    ب: اهل بیت و درخواست بازگشت حجابها و پوششها

    مرحوم مفید از حمید بن‏مسلم نقل می‏کند که گفت: «به خدا سوگند مکرر می‏دیدم زنی از زنان یا دختران یا اهل بیت امام حسین(ع) را که چادرش از پشت سر گرفته می‏شد و کشیده می‏شد تا بالاخره زن مغلوب می‏شد و چادر یا لباسش به غارت می‏رفت؛ تا سرانجام به علی بن‏الحسین که بسیار مریض بود و در میان رختخواب خفته بود رسیدیم ... و عمر بن‏سعد آمد. زنان در مقابل او فریاد کشیدند و گریه کردند. لذا او به یارانش گفت: هیچ کدام حق ندارید بر خانه‏های این زنان وارد شوید و متعرّض این جوان مریض ـ علی بن‏الحسین ـ نشوید.
    «زنان از او درخواست کردند که لباسهای غارت شده آنان برگشت داده شود تا خودشان را بپوشانند. و عمرسعد دستور داد که هر کس از وسایل اینان چیزی برده برگرداند. ولی به خدا سوگند هیچ کس چیزی برنگرداند.»(6)
    باز روشن است که زنان اهل بیت تقاضای آب، نان و هیچ چیز مادی ندارند و تنها حجابهای خود را می‏خواهند تا خود را بپوشانند و عمر سعد دستوری می‏دهد ولی یا دستور جدی نبوده و یا آنان دستور را جدّی تلقی نمی‏کنند و به هر حال حجاب اهل بیت به آنان برگردانده نمی‏شود و آنان را مانند اسرای کافر، بدون حجاب وارد کوفه می‏کنند که داستان ورود اسرا به کوفه را از زبان مسلم جصاص (گچ‏کار) پی می‏گیریم:

    ج: ورود اسرا به کوفه و نخوردن نان و خرماهای صدقه

    مسلم جصاص می‏گوید: به تعمیر فرمانداری کوفه اشتغال داشتم که ناگهان صدای فریادهای فراوانی از اطراف کوفه به گوشم رسید. از مستخدمی که به خدمت مشغول بود پرسیدم: چه خبر است و این صداها و فریادها برای چیست؟!
    گفت: همین الآن سر طغیانگری را که بر یزید خروج کرده است وارد کوفه کرده‏اند. گفتم آن خروج‏کننده اسمش چیست؟ گفت: حسین بن‏علی!!
    هنگامی که مستخدم بیرون رفت، بر سر و صورت‏زنان، دستهایم را شستم و از درب پشت فرمانداری خارج شدم و خود را به کُناس ـ دروازه ورودی کوفه ـ رساندم.
    در آن حال که آنجا ایستاده بودم و مردم در انتظار آمدن اسرا بودند، چهل شتر که زنان اهل بیت و اولاد فاطمه بر آنها سوار بودند وارد شدند ... و اهل کوفه شروع کردند به کودکانی که بر محملها سوار بودند تکه‏هایی از نان، خرما و گردو بدهند. ام‏کلثوم فریاد زد: «یا اهل الکوفة! ان الصدقة علینا حرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است.
    و شروع کرد نان و خرماها را از دست و دهان اطفال برگیرد و به زمین بیندازد.»(7)
    اگر این حادثه و گرسنگی بچه‏ها و خوردن نان و خرما و عمل حضرت ام‏کلثوم را کنار عمل دیگری که باز در کوفه اتفاق افتاد و اسرا چادر و مقنعه‏های اعطایی را قبول کردند بگذاریم، شاید حقیقت بیشتر روشن شود، داستان از این قرار است:

    د: اسرای اهل بیت و قبول کردن چادرها و مقنعه‏های اعطایی

    سید بن‏طاووس نقل می‏کند که عمر بن‏سعد اسرای اهل بیت را به کوفه برد. هنگامی که نزدیک کوفه رسیدند، اهل کوفه برای تماشای اسرا اجتماع کردند. یکی از زنان کوفی که بر سطحی ایستاده و بر آنان مشرف بود، پرسید: «مِنْ أیِّ الأساری اَنْتُنَّ؟» شماها از کدامین اسرا هستید؟
    جواب دادند: «نحن اساری آل محمد» ما اسرای آل محمد هستیم.
    زن از سطح پایین آمد و هر چه چادر، مقنعه، روسری و پارچه‏ای که داشت جمع کرد و به آنان داد و آنان خود را پوشانیدند.»(8)
    سؤال مهم و قابل تأملی که در اینجا مطرح می‏شود این است که چرا اهل بیت با آنکه گرسنه بودند نان و خرما را قبول نکردند و حتی از دهان اطفالی که تکلیف هم ندارند، آنها را بیرون کشیدند و بر زمین انداختند ولی چادر و مقنعه‏ها را قبول کردند؟ آیا نمی‏خواهند بفهمانند که حجاب اهمیتش بسیار زیاد است و حتی می‏توان عطیّه‏ها، بخششها و یا حتی صدقه‏های دیگران را قبول کرد و با آن خود را از دید نامحرم حفظ کرد؟!
    آیا اینها زنان ما را به رعایت حجاب در هر حال و هر موقعیت و با هر وسیله دعوت نمی‏کند؟!
    پرواضح است که حجاب نشانه کرامت و ارجمندی زن مسلمان است و زنان عاشورایی و زینب‏گونه که پیامبران حریت و آزادگی و آیات عصمت و عفت بوده و هستند حفظ کرامت و شخصیت خود را بر همه چیز مقدم می‏دارند.

    3ـ تلاش اهل بیت در دور داشتن خود از دید بیگانگان‏درشام

    پس از چند روزی که اسرا در کوفه ماندند، آنان را به سوی شام روانه کردند. در هنگام حمل و نقل اسرا از مکانی به مکان دیگر، آنان را همانند اسرای کفار و گاه بدون پاسداشت حرمت آنان از نظر امکان حفظ کامل حجاب، انتقال می‏دادند و این کار، اعتراض اهل بیت(ع) و حضرت سجاد(ع) را برمی‏انگیخته و آنان برای حفظ حجاب از هیچ کوششی فرو گذار نمی‏کردند و حتی اگر لازم بود به خواهش و تمنّا نیز متوسل می‏شده‏اند، در حالی که هیچ سراغ نداریم که امام حسین(ع) یا اهل بیت(ع) برای امور مادی به دشمن متوسل شده یا التماس کرده باشند و حتی یک مورد هم پیدا نمی‏شود که مثلاً امام حسین(ع) از دشمن طلب آب کرده باشد و باز هیچ موردی نمی‏یابید که اهل‏بیت(ع) پس از اسارت از دشمن تقاضای نان، آب و سایر امور مادی را داشته باشند ولی دقت در حوادث شام، اصرار اهل‏بیت بر حفظ پوشش و حجاب و دور نگه داشتن خود را از انظار تماشاچیان روشن می‏کند و باز بر اهمیت حجاب دلالت می‏کند. قبلاً تقاضای زنان از عمرسعد در صحرای کربلا ذکر شد که بنا به نقل شیخ مفید:
    «و سألته النسوة لیسترجع ما اخذ منهن لیسترنّ به»
    «زنان از او خواستند تا آنچه از آنان گرفته شده بازگردانده شود تا خود را با آن بپوشانند»(9)
    اما چون آن خواسته اثری نداشت و دستور عمرسعد کارساز نشد و کسی چادرها و مقنعه‏ها را بازنگرداند این بار تقاضای خود را به‏گونه‏ای دیگر و به فردی دیگر ابراز کردند. اکنون حادثه
    ورود اسرا به شام را پی می‏گیریم.

    الف: تقاضای دور نگه داشتن سرها از کجاوه‏ها

    سید بن‏طاووس نقل می‏کند که «چون اسرا به دمشق نزدیک شدند، ام‏کلثوم به شمر نزدیک شد و گفت: از تو درخواستی دارم. شمر گفت: درخواستت چیست؟ گفت: هنگامی که خواستی ما را به شهر وارد کنی از دروازه‏ای که تماشاچیان آن کمتر باشند وارد کن و به مأموران پیشنهاد کن سرها را از بین کجاوه‏ها بیرون ببرند و از ما دور کنند، زیرا ما از بس در چنین حالتی و چنین وضعی مورد دید واقع شدیم خوار و ذلیل شدیم. ولی شمر از بس ظالم و یاغی بود، دستور داد سرها را بر نیزه‏ها در بین کجاوه‏ها قرار دهند و آنان را با آن حال از بین تماشاچیان عبور داد.»(10)
    از این حوادث، علاوه بر مظلومیت اهل بیت(ع) و اصرار آنان بر پاکدامنی و دوری از نگاه ناظران، پلیدی، خباثت و کفر و کینه بیش از حد مخالفان آنان نیز روشن می‏شود و معلوم می‏شود که آنان به کشتن امام و غارت اموالش اکتفا نکردند و با شکستن حریم و آسیب رساندن به حیثیت خاندان وحی اندوه اسیران را بیشتر کردند. آنان در صدد محو آثار اسلام بودند و با این هدف تلاش می‏کردند حجاب و پوشش شرعی را که یکی از ره‏آوردهای اسلام برای حفظ صیانت شخصیت زن مسلمان بود بی‏ارزش و منسوخ نشان دهند. از این‏روست که با تقاضای ام‏کلثوم مخالفت می‏کردند.

    ب: تقاضای حضرت سکینه از سهل بن‏سعد

    صاحب مناقب از سهل بن‏سعد نقل می‏کند که: در مسیر بیت‏المقدس، به شام رسیدم. دیدم مردم شادند و به یکدیگر بشارت می‏دهند. زنان به دف‏زنی و پایکوبی مشغولند. پیش خود گفتم: اهل شام عیدی ندارند که ما ندانیم. از گروهی که کناری ایستاده بودند از علت این شادمانی سؤال کردم ... گفتند: این سر حسین است که از عراق به شام هدیه شده است. گفتم: عجیب!! سر حسین را می‏آورند و مردم چنین شادی می‏کنند ... ناگهان اسب‏سواری را دیدم که بر نیزه‏اش سری است که بسیار شبیه سر رسول‏اللّه‏(ص) است و ناگهان پشت سر او زنانی را دیدم که بر شتران بدون جهاز سوارند. به اولین نفر آنان نزدیک شدم و عرض کردم: «ای دخترک، تو کیستی؟» گفت من سکینه
    دختر حسینم. گفتم: حاجتی داری؟ من سهل بن‏سعد هستم. جدّ تو را دیده‏ام و سخنش را شنیده‏ام. گفت: ای سعد! به کسی که این سر به دست او است بگو سر را جلوتر ببرد تا مردم مشغول تماشای آن شوند و چشمشان به اهل‏بیت رسول‏اللّه‏(ص) نیافتد. سهل می‏گوید: نزد صاحب سر رفتم و گفتم خواسته‏ای دارم که اگر برآوری چهارصد دینار به تو خواهم داد. گفت: خواسته‏ات چیست؟ گفتم: این سر را از کجاوه جلوتر ببر، او انجام داد و من آنچه وعده داده بودم به او دادم.(11)
    اگر ملاحظه شود که هر دینار طلا یک مثقال بوده است معلوم می‏شود چهارصد دینار بیش از هزار و پانصد گرم طلا خواهد شد و از اینکه کسی این مقدار طلا می‏بخشد تا تنها بعضی از زنان اهل‏بیت رسول‏اللّه‏(ص) کمتر مورد دید واقع شوند، اهمیت حفظ حجاب به خوبی روشن می‏شود.

    ج: اعتراض به سلب پوشش از اهل بیت

    وقتی که اسرای اهل‏بیت(ع) را وارد شام کردند و آنان را به مجلس یزید بردند و او با تکبّر به بیان افتخارات و پیروزیهای خود پرداخت، برخی از اهل‏بیت(ع) سخنانی گفتند. آنگاه حضرت زینب(س) به پا خاست و با بیان آیاتی از قرآن، استهزاءگری یزید را ناشی از تکذیب آیات الهی، و مهلت دادن خداوند به او را برای افزون شدن گناهان او، و سرانجام گرفتار شدنش به عذاب الهی دانست و سپس فرمود:
    «اَمِنَ العَدْلِ یا ابنَ الطُلَقاءِ تَخْدیرُکَ حَرائِرَکَ وَ إمائَکَ وَ سَوْقُکَ بَناتِ رسولِ اللّه‏(ص) سَبایا قَدْ هُتِکَتْ سُتُورُهُنَّ وَ اُبْدِیَتْ وُجُوهُهُنَّ تَحدو بِهِنَّ الاعداءُ مِنْ بَلَدٍ اِلی بَلَدٍ»(12)
    «آیا این عدل است ـ ای فرزندان آزاد شده ـ که تو زنان و کنیزکان خود را در پشت پرده و حجاب نگاه داری و دختران رسول‏اللّه‏(ص) در حالت اسیری، در حالی که پوششهای آنان هتک برداشته شده و چهره‏های آنان آشکار ساخته شده، آنان را دشمنان از شهری به شهر دیگر برانند؟!»(13)
    نکته مهمی که زینب(س) به آن تصریح می‏کند و از آن سخت آزرده است این است که زنان یزید پوشیده‏اند و او و زنان دیگر پوشش کامل ندارند و به همین جهت نمی‏گوید زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه‏اند بلکه تنها و تنها بر حجاب اصرار می‏کند و این یکی از مهمترین درسهایی است که بانوان ما از نهضت امام حسین(ع) می‏توانند بیاموزند.

    پی نوشتها :

    1ـ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص95.
    2ـ همان، ص93 و 94 ... ثم خرج الی اصحابه فامرهم ان یقرب بعضهم بیوتهم من بعض، و ان یدخلوا الاطناب بعضها فی بعض، و ان یکونوا بین البیوت فیستقبلون القوم من وجه واحد و البیوت من ورائهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم قد حفّت بهم الاّ الوجه الذی یأتیهم منه عدوهم»
    3ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403، ج45، ص51.
    4ـ ابو الفرج اصفهانی، مناقب آل ابی‏طالب، ج4، ص58؛ بحارالانوار، ج45، ص51.
    5ـ بحارالانوار، ج45، ص60 و 61.
    6ـ الارشاد، ج2، ص112 و 113.
    7ـ بحارالانوار، ج45، ص114.
    8ـ همان، ص108.
    9ـ الارشاد، ج2، ص113.
    10ـ بحارالانوار، ج45، ص127.
    11ـ همان، ص127 و 128.
    12ـ همان، ص134.
    13ـ وقتی پیامبر اکرم(ص) مکه را فتح کرد از مشرکانی که قانونا باید اسیر و یا کشته می‏شدند و سالیانی دراز با پیامبر(ص) مبارزه کرده بودند، پرسید: در باره من چه فکری می‏کنید؟ گفتند: «اخ کریم و ابن اخ کریم» «برادری بزرگوار و فرزند برادری بزرگوار هستی» و از تو انتظار کرامت و بزرگواری داریم. حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» بروید شما رها و آزادید. (بحارالانوار، ج21، ص132)
    اکنون حضرت زینب به آن حادثه اشاره می‏کند و می‏فرماید شما در عوض آن نعمت آزادی که پیامبر(ص) به شما داد، دختران او را اسیر کرده، از شهری به شهری می‏رانید!

    پیام زن -> آذر 1376، شماره 69
    پدیدآورنده:احمد عابدینی،

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    عزت پاكدامنى و خفت آلوده‏دامنى

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    عزت پاكدامنى و خفت آلوده‏دامنى

    جداى از ديندارى و اخلاق‏مدارى، جوانمردى و بزرگوارى هم انسان‏ها را به پاكدامنى سوق مى‏دهد و از آلوده‏دامنى باز مى‏دارد، چنان كه صفات نيكو اجازه نمى‏دهد حريم عفت، حيا و پاكدامنى خدشه‏دار گردد. اين حقيقتى است كه قرآن از زبان پيامبر آزاده، مظهر پاكى و طهارت، حضرت لوط(ع) اعلام مى‏دارد. وقتى ملائكه عذاب در صورت جوانانى آراسته بر لوط(ع) ظاهر شدند، قوم فاسد او آگاه گرديدند و با آز و ولع تمام براى رسيدن به آمال شيطانى خود به سوى خانه‏اش هجوم آوردند. حضرت لوط كه در برابر هجومِ شهوانىِ حيوان‏هاى انسان‏نما، ياور و پشتيبانى نداشت، ابتدا در مقام هدايتگرى برآمد و راه صحيح و مشروع فرو نهادن شهوت را به آنان نشان داد. حضرت فرمود: «اى قوم من، دختران من براى ازدواج و كام‏گيرى، بهتر و پاكيزه‏ترند» ولى متأسفانه آن شهوترانان بى‏خِرد، مبتلا به انحراف جنسى و مقصودشان همجنس‏بازى بود و بر خواسته شيطانى خود اصرار داشتند. در اينجا لوط(ع) فرياد برآورد:
    «أَلَيْسَ مِنْكُم رَجُلٌ رشيدٌ؛ آيا بين شما رشيد و جوانمردى نيست؟!»
    اگر در بين آنان رشيدِ جوانمردى بود، نمى‏گذاشت آن پست‏تر از حيوان‏ها دنبال شهوترانى نادرست باشند و لوط را نزد ميهمانانش شرمنده سازند!
    سنت خداوند بر عزت يافتن پاكدامنان و خوار شدن آلودگانِ منحرف مى‏باشد.
    نكته ديگر، دفاع خداوند از پاكدامنان است كه به ناحق مورد اتهام زشت فحشا قرار مى‏گيرند. داستان حضرت يوسف(ع) و زليخا، نمونه عزيز شدن پاكدامنى چون يوسف(ع) و دفاع بى‏نظير خداوند از او و خوار و ذليل شدن آلوده‏دامنى چون زليخاست.
    چگونه خداوند از يوسف(ع) دفاع كرد؟ چه كسانى بر پاكدامنى او و آلوده‏دامنى زليخا شهادت دادند؟ عاقبت زليخا به كجا انجاميد؟
    يوسف(ع) در ابتداى جوانى، مراحل سلوك را پيموده و شايسته موهبت علم و حكمت مى‏گردد. اين زمان ابتداى ظهور كمالات جوانمردى در زندگى اوست و هنوز فتنه زليخا رخ نداده است.
    دقت در داستان يوسف و جواب‏هاى قرآن به پرسش‏هاى بالا، ما را به سوى پاكدامنى سوق داده و از عاقبت تردامنى دور مى‏دارد.

    دادن علم و حكمت به يوسف جوان

    نونهال نه ساله كنعانى به اراده خداوند به كاخ عزيز مصر وارد مى‏شود تا زمينه‏هاى رشد و كمالِ او در حد بسيار والا آماده باشد. اگر او در كنعان بماند، زمينه رسيدن او به حكومت و قدرت فراهم نمى‏گردد و به بلاى دعوت زيبارويى چون زليخا مبتلا نمى‏شود و اوج ايمان و پارسايى و پاكدامنى او هويدا نمى‏گردد. برادران به حكم خانمانسوز حسادت درونى، بر جايگاه ويژه وى نزد پدرشان رشك برده و نمى‏توانند عزت او را شاهد باشند؛ از اين‏رو در صدد برمى‏آيند با از بين بردن يا راندن وى، خود عزيز پدر شوند. همگى با همدستى، يوسف را به چاه مى‏اندازند. كاروانى او را يافته، به عنوان كالايى ارزشمند پنهان ساخته و در مصر به بهايى اندك مى‏فروشد. خريدار، عزيز مصر و از قدرتمندان، متمكّنان و رجال شناخته شده مملكت است. او كه فرزند ندارد، نونهال زيبا و شيرين‏زبان را به اميد اينكه جاى خالى فرزند را برايش پر كند، مى‏خرد و او را به همسرش سپرده و سفارش‏ها در باره پرورش او مى‏نمايد. همسر وى نيز به نونهال اسرائيلى علاقه فراوان يافته و در محبت و عنايت به وى هيچ كم نمى‏گذارد. بدين گونه يوسف در بهترين جا و با استفاده از امكانات فراوان رشد مى‏كند و
    زمينه ترقى و رشد مادى و معنوى را طى مى‏نمايد. در رسيدن او بدين جايگاه، برادرانِ حسود، كاروانيان تبهكار و عزيز آرزومند بدون اينكه بخواهند و بدانند، كمك كرده و وسيله شده‏اند.
    بدين گونه فرزند عزيز يعقوب در دوره نونهالى از دامان پرمهر پدر بريده مى‏گردد و به ديار غربت رانده مى‏شود. در آن ديار يوسف تنها به خدايش دل بسته، چشم به عنايات او دوخته، خود را به حضرت حق سپرده، در عوض خداوند مقدمات رشد و تربيت او را به بهترين گونه فراهم آورده است. زمان به تدريج سپرى مى‏شود و يوسف از نونهالى به نوجوانى و سپس جوانى پا مى‏گذارد. در اين سال‏ها به سلوك معنوى مشغول است و ريشه‏كن كردن شرك و دوگانه‏پرستى در همه چهره‏هاى پنهان و آشكارش، نيز گام نهادن بر قله توحيد را وجهه همت خود قرار داده، در جهاد اكبر نفسانى به پيروزى رسيده، چنان كه باب رحمت خاصه خداوند بر وى گشوده شده و به لباس «علم خاص و حكمت» مفتخر گرديده است.
    «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ اتَيْناهُ حُكْما و عِلما و كذلك نَجزِى المُحسِنين؛
    هنگامى كه به شدت جسمى و عقلى [بلوغ و رشد] رسيد، او را علم و حكمت بخشيديم و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم.»

    علم و حكمت ثمره يكتاپرستى و ريشه‏كنى شرك

    يوسف(ع) در ابتداى جوانى، مراحل سلوك را پيموده و شايسته موهبت علم و حكمت مى‏گردد. اين زمان ابتداى ظهور كمالات جوانمردى در زندگى اوست و هنوز فتنه زليخا رخ نداده است. گرچه حضرت يوسف(ع) پيامبر بود و نبوت و پيامبرى منصبى است اعطايى نه اكتسابى ولى در همان منصب نبوت هم بايد شايستگى‏هاى
    لازم كسب گردد. خداوند از بين بندگان شايسته و نيكوكار و مخلص خود، افرادى را براى منصب نبوت برمى‏گزيند. كسانى كه به رستگارى و نيكى و اخلاص آراسته نگرديده باشند، شايستگى برگزيده شدن براى منصب نبوت را ندارند؛ اما اعطاى علم و حكمت اختصاص به پيامبران ندارد. خداوند به همه بندگان صالح، محسن و مخلص خود علم و حكمت مى‏بخشد. در آيه بالا هم به اين سنت عام خداوند تصريح شده و بعد از اعلام اعطاى علم و حكمت به حضرت يوسف مى‏فرمايد: اين چنين بندگان نيكوكار خود را پاداش مى‏دهيم.
    گرچه نزد عموم مردم گمان بر اين است كه علم تعبير خواب، پاداش پاكدامنى يوسف در برابر فتنه زليخا بود (و چه بسا رواياتى هم مؤيد اين معنا باشد از جمله در تفسير قمى آمده: «هنگامى كه عزيز مصر دستور زندانى شدن يوسف را صادر كرد، خداوند به او علم تعبير خواب الهام نمود.») ولى ظاهر قرآن صراحت دارد علم و حكمت كه «علم به تأويل احاديث» (خواب) هم جزئى از آن بود، پاداش «احسان»، ايمان، پارسايى، خداگرايى مخلصانه و انكار هر گونه شرك پنهان و آشكار توسط آن بزرگوار بود.
    حضرت در زندان، ملاك موهبت علم را اين گونه توضيح داد:
    «علمِ تأويل خواب، جزئى از علمى است كه خداوند به من آموخته، زيرا ملت و ديانت قومى را كه به خدا ايمان ندارند و منكر آخرت هستند، ترك گفته و پيرو ديانت پدرانم ابراهيم، اسحاق و يعقوب شده‏ام. ما را سزاوار و اجازه نيست كه چيزى را شريك خدا بگيريم. اين عدم سزاوارى و منع، فضل و عنايت خداوند بر ما و بر همه بندگان است اما بيشتر مردم شكر و قدردانى از اين منع نمى‏كنند (و حق آن را به جا نمى‏آورند و مرتكب شرك مى‏گردند)».
    اگر انسانى رهرو راه توحيد شد و آينه قلب را از زنگارها پيراست و به مقام احسان و
    آن كس كه نور علم‏اليقين به قلبش تابيده باشد، حقيقت و باطن رخدادها را مى‏بيند. حقيقت دعوت و خواسته زليخا، دعوت و امر به داخل شدن در جهنم سوزان و متعفن گناه بود و يوسف(ع) اين باطن را مى‏ديد.
    اخلاص رسيد، خداوند نور علم را بر قلب او خواهد تاباند و حقايق و تأويل رخدادها را به او نشان خواهد داد. اگر ما به اين مراحل نرسيده‏ايم، از آن‏روست كه در كوچه پس‏كوچه‏هاى شرك سرگردان مى‏باشيم و به سوى توحيد و يگانه‏پرستى نمى‏رويم و دست رد به سينه خدايانِ دروغينِ آشكار و پنهان نمى‏زنيم. خداوند همه انسان‏ها را به رهپويى راه توحيد فرا خوانده و از هر گونه شرك باز داشته، فضل و بخشش (بهره‏مندى از علم و حكمت) را به همه وعده داده، ولى متأسفانه بيشتر مردم ـ جز اندكى ـ سپاسگزار فضل و قدردان اين دعوت و منع نبوده و حق آن را به جا نمى‏آورند:
    «دعوت به توحيد و منع شرك، فضل خداوند بر ما و بر همه مردم است و لكن بيشتر مردم قدر آن را نمى‏دانند و حق آن را به جا نمى‏آورند.»
    در همين سوره قدرناشناسى عمومى و آلوده شدن به شرك و بازماندن از فضل خداوند به روشنى تكرار شده:
    «بيشتر مردم ـ گرچه تو بر ايمان آوردن آنان مشتاق هستى ـ ولى ايمان نمى‏آورند ... و بيشتر آنان كه ايمان مى‏آورند نيز آلوده به شرك هستند.»
    متأسفانه شرك آشكار است كه بيشتر انسان‏ها را به كفر و جهنم سوق داده، در ظلمت‏هاى تو در تو وارد مى‏كند! بيشتر رهپويان صراط ايمان ـ كه اندك‏اند ـ نيز گرفتار و آلوده به شرك خفى و پنهان هستند،
    كه شايستگى منوّر شدن به نور علم و حكمت را از آنان ستانده است.

    فتنه زليخا و خلوت هولناك

    ملكه عزيز مصر، نونهال زيبا و خوش‏زبان اسرائيلى را مانند فرزند قبول كرد و در دامان خود پرورش داد، ولى با گذشتن يوسف از نوجوانى و پا نهادن به سنين بلوغ و رشد و آشكار شدن كمالات مردانگى در وجود او، علاقه زليخا دگرگون شد و به عشقى سوزان و سركش بدل گشت. قد كشيده، بازوان ستبر، چهره گشاده و زيبا، حيا و عفت بسيار، پاكى و طهارت نفس و ديگر ويژگى‏هاى ارزشمند يوسف(ع) او را به مرد ايده‏آل هر زنى بدل ساخته بود و زليخا اين دُرّ گرانبها را در دست خود مى‏ديد. او ابتدا سعى داشت با اشاره چشم و ابرو، يوسف را جذب نمايد، ولى قلب يوسف(ع) چنان مجذوب حق و از محبت الهى آكنده بود كه جايى براى محبت غير خدا نداشت، تا مهر زليخا بتواند در آن جا بگيرد. بالاخره از اين وضع خسته شد و روزى يوسف را به خلوت اندرون كشاند و با بستن درها و دور از چشم هر كسى او را به برآوردن تقاضاى شيطانى‏اش امر كرد اما جواب قاطع و كوبنده يوسف رشته آرزويش را پاره كرده و آمالش را نقش بر آب كرد.
    زنِ هوسباز گمان مى‏كرد اگر نتوانسته يوسف(ع) را مجذوب خود كند، مى‏تواند از قدرت و جايگاه خود كمك بگيرد و يوسف را به عنوان غلام و مأمورى معذور به انجام خواسته‏اش وا دارد. بر همين گمان باطل، آمرانه به او گفت:
    «هيتَ لك؛ اقدام كن و عجله نما.»

    علم به حقيقت حوادث

    يوسف(ع) پيش از اين به خاطر رهپويى صراط توحيد و ريشه‏كنى شرك در وجود خويش، از جانب خداوند به موهبت «علم» مفتخر گرديده و «علم‏اليقين» روشنگر قلب او بود و حقيقت هر چيز را به او مى‏نماياند.
    خداوند در توصيف «علم‏اليقين» مى‏فرمايد:
    «زياده‏خواهان دنيا با زياده‏خواهى، خود را هلاك كرده‏اند، ولى به هلاكت تا زمان ديدار قبر [مرگ] باور ندارند، ولى به زودى آن را باور خواهند كرد و خواهند دانست كه زياده‏طلبى جز در پى هلاكت بودن نيست. اگر علم‏اليقين داشتند، همين الان جهنم را مى‏ديدند و آن را به حقيقت مشاهده مى‏كردند.»
    آن كس كه نور علم‏اليقين به قلبش تابيده باشد، حقيقت و باطن رخدادها را مى‏بيند. حقيقت دعوت و خواسته زليخا، دعوت و امر به داخل شدن در جهنم سوزان و متعفن گناه بود و يوسف(ع) اين باطن را مى‏ديد. مى‏نگريست جهنم در صورت زليخا آغوش باز كرده و وى را فرا مى‏خواند اما معلوم است هيچ گاه انسان واقع‏بين به چنين دعوتى جواب مثبت نمى‏دهد، از اين‏رو خداوند مى‏فرمايد:
    «و لَقَدْ هَمَّتْ به وَ هَمَّ بها لو لا أنْ رآى برهانَ ربّه؛
    زليخا قصد يوسف كرد و يوسف هم اگر برهان رب را نمى‏ديد [و به نور علم‏اليقين، حقيقت دعوت و امر زليخا را مشاهده نمى‏كرد] قصد زليخا مى‏كرد.»
    مقايسه يوسف و مريم عليهماالسلام در يك صحنه همانند
    يوسف و مريم عليهماالسلام همگونى‏هاى زيادى دارند، از جمله اينكه هر دو به تردامنى متهم شدند و خداوند به نيكويى از هر دو، نهايت دفاع را به عمل آورد و پاكدامنى آنان را بر همگان آشكار ساخت؛ نيز آنان را اسوه پاكدامنى گرداند، چنان كه داستان عفت آن دو بزرگوار را در قرآن براى همگان بيان كرد تا اسوه‏هاى جاويدان بشر باشند. جالب اينكه هر دو در خلوتگاه با جنس مخالف روبه‏رو شدند اما علم‏اليقين قلبى آنان، حافظ و نگهدارشان از گرايش به گناه شد اما كلامى كه از اين دو بزرگوار در
    يوسف و مريم عليهماالسلام همگونى‏هاى زيادى دارند،
    از جمله اينكه هر دو به تردامنى متهم شدند و خداوند به نيكويى از هر دو، نهايت دفاع را به عمل آورد و پاكدامنى آنان را بر همگان آشكار ساخت؛ نيز آنان را اسوه پاكدامنى گرداند.
    صحنه خلوت نقل شده، تفاوت اندكى دارد. يوسف(ع) در خلوت زليخا و در جواب دعوت و امر او به فحشا و زشتى فرمود:
    «خداوند پناهگاه است (معاذاللّه‏ ...)».
    در اين كلام، حضرت نفرمود: «به خدا پناه مى‏برم» گرچه جمله‏اش اين معنا را مى‏فهماند و به صراحت هم زليخا را نهى نكرد، گرچه نهى ضمنى و هشدار از آخر كلامش آشكار بود:
    «خداوند ظالمان را به فلاح و پيروزى نمى‏رساند (انّه لا يفلح الظالمون)».
    اما حضرت مريم(ع) وقتى با جبرئيل (كه به صورت مردى بر او نمودار شده بود)، به تنهايى روبه‏رو گشت، فرمود:
    «همانا از تو به خدا پناه مى‏برم، اگر فرد باتقوايى هستى.» (إنّى أَعوذُ بِالرَّحمنِ مِنكَ إنْ كُنتَ تَقيّا).
    در اين جمله حضرت مريم اعلام مى‏كند كه به خدا پناه مى‏برم، نيز با يادآورى تقوا و شرايط آن، طرف مقابلش را موعظه كرده و به خوددارى از گناه ارشاد مى‏كند. گرچه بعضى بزرگان، تفاوت قول را به تفاوت مقام تفسير كرده و قائل شده‏اند كه حضرت يوسف، واله و شيداى عشق الهى بود و جز او هيچ نمى‏ديد، حتى به خودش توجه نداشت، از اين‏رو نفرمود: «من به خدا پناه مى‏برم» بلكه گفت: «خدا پناهگاه است» از اين‏رو بين اين كلام و كلام حضرت مريم (به خداى رحمان پناه مى‏برم) تفاوت قائل شده و آن را نشانه تفاوت
    رتبه دانسته‏اند؛ ولى به نظر مى‏رسد تفاوت كلام آن دو بزرگوار، برخاسته از تفاوت اوضاع بوده است. در مورد حضرت يوسف(ع)، برهان ربّ و علم‏اليقين، او را از انجام گناه باز داشته و ايمن ساخته، او در پناه امنيت خداوند است و خطر ديگرى او را تهديد نمى‏كند، زيرا زليخا نمى‏تواند او را به فحشا وا دارد. زليخا هم پيش از اين بارها با زبان بى‏زبانى يوسف را دعوت كرده و نشان داده كه شهوت، چشم و دلش را كور كرده، هيچ نصيحتى نمى‏تواند او را از ارتكاب گناه باز دارد؛ پس زمينه نهى از منكر چندان فراهم نيست، از اين‏رو حضرت يوسف به نهى از منكر ضمنى بسنده مى‏كند. اما در مورد حضرت مريم، امر كاملاً تفاوت دارد. آن بانو گرچه به علم‏اليقين رسيده، نور هدايت حق در قلبش تابيده و او را از گرايش به گناه مصون داشته، ولى اگر مردى كه مقابلش ايستاده باشد، بر تقاضاى شيطانى اصرار داشته باشد، ممكن است به زور متوسل شود تا به خواسته شومش برسد، پس خطر ديگرى هم (غير از خواهش نفس) او را تهديد مى‏كند و بايد از آن به خدا پناه ببرد، در جمله حضرت مريم اشاره به اين مطلب وجود دارد: «از تو به خدا پناه مى‏برم.» يعنى گويا از جانب خودش، ايمنىِ حاصل از عصمت خدايى را قطعى و حاصل مى‏بيند و مطمئن است دلش به نور حق روشن است و هواى معصيت ندارد، ولى از خطرى كه از جانب طرف مقابل احساس مى‏كند، به خدا پناه مى‏برد. از طرف ديگر او مرد مقابل را تا به حال نديده و نمى‏داند آيا فردى خداترس است يا بنده شهوت، پس احتمال تأثير نهى از منكر در مورد او وجود دارد، از اين‏رو تقوا و خداترسى را ياد آورده و از تقاضاى شهوانى نهى‏اش مى‏كند. بنابراين حضرت يوسف و حضرت مريم هر دو به مقام عصمت رسيده، «برهان رب» بر آنان ارائه شده و در پناه امن الهى جاى گرفته‏اند اما تفاوت برخورد آنان به تفاوت اوضاع مربوط مى‏شود.

    دفاع خداوند

    خداوند وعده قطعىِ دفاع از مؤمنان داده است و وعده حق تعالى تخلف‏پذير نيست. در اين صحنه هولناك، ملكه كاخ با هزاران ترفند سعى در به دام انداختن يوسف(ع) دارد، ولى يوسف بنده مؤمن خداست، از اين‏رو عنايت پروردگار شامل حال او مى‏گردد، در نتيجه با موهبت «علم‏اليقين» حقيقت و باطن دعوت زليخا را به او مى‏نماياند و او را از لغزش در امان مى‏دارد، بلكه او در امان ايمان و تقوا است و به مقام مخلصى و برگزيدگى خداوند رسيده، هيچ گاه به فحشا و گناه ميل نمى‏كند، تا او را از گناه باز دارند اما دفاع خداوند از او چنان قوى است كه گناه و پليدى را از او دور مى‏سازد:
    «اين چنين سوء فحشا را از او بگردانيم، زيرا از بندگان مخلص ما مى‏باشد.»
    انسان‏هاى بى‏ايمان، سرسپرده گناه و پليدى مى‏باشند و شتابان دنبال گناه مى‏روند و جز به زور نمى‏توان آنان را باز داشت. ضعيف‏الايمان‏ها را هم بايد با تهديد يا وعده‏هاى پاداش از گناه دور كرد. مؤمنان در پناه ايمان خويش هستند و بيم عذاب و شوق ثواب و پاداش، آنان را به خويشتن‏دارى در برابر گناهان وا مى‏دارد اما انسان‏هاى برگزيده، دل به خدا سپرده‏اند و گناه و پليدى براى آنان جاذبه‏اى ندارد تا عاملى آنان را باز دارد، بلكه با ديدن واقعيت هولناك و منفور گناه از آن گريزانند. در اينجا خداوند به گونه‏اى ديگر دفاع مى‏كند و گناه و فحشا را از آنان دور مى‏سازد تا ساحت عصمت‏شان خدشه‏دار نشود. چنين عنايتى، نهايت توجه حق تعالى و دفاع او است. زليخا كه سرپيچى يوسف(ع) از امر خود را ديد و در اين مرحله شكست خورد، گمان برد مى‏تواند با لمس بدن يوسف و نزديك كردن تن خود به او، غريزه جنسى يوسف را تحريك كند؛ از اين‏رو به سوى او آمد اما يوسف(ع) فرار كرد و به سوى در رفت. چه بسا هدايت يوسف به فرار و در بسته منزل، مصداق برگرداندن سوء فحشا از او
    عزيز مصر با مشاهده پارگى پيراهن يوسف از پشت سر، زليخا را گناهكار شمرد و او را به توبه فرا خواند، و اين دومين شهادت بر پاكدامنى يوسف بود.
    باشد. در حالى كه يوسف در جلو و زليخا از عقب به سوى در مى‏دويدند، به ناگاه با عزيز، پشت در روبه‏رو شدند. زليخا با ديدن شوى، گناه را به گردن يوسف انداخت و زندانى شدن و تنبيه او را به خاطر سوء قصد به حريم خانوادگى خواستار شد. يوسف به دفاع از خود پرداخت و او را خواهان رابطه نامشروع معرفى كرد، در اين حال دفاع خداوند شامل حال يوسف شد و فردى از خاندان زليخا راهى پيشنهاد كرد تا گناهكار معلوم شود:
    اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده، زليخا راست مى‏گويد و يوسف از دروغگويان است و اگر پيراهنش از پشت پاره شده، زليخا دروغگو و يوسف از راستگويان است.
    عزيز مصر با مشاهده پارگى پيراهن يوسف از پشت سر، زليخا را گناهكار شمرد و او را به توبه فرا خواند، و اين دومين شهادت بر پاكدامنى يوسف بود.
    خبر دلدادگى زليخا و التماس و تمنّاى وصال او از يوسف، از قصر فراتر رفت و به گوش رقيبان كاخ‏نشين زليخا رسيد و آنان را شيفته ديدار يوسف كرد، اما او دُردانه‏اى بود كه زليخا آن را پنهان كرده و از ديده‏ها باز مى‏داشت، مبادا ديگرى او را تملك كند! رقيبان از درِ مكر و حيله در آمدند و غيرت زليخا را آماج حملات خود كردند: «زليخا چه خبط عظيمى مرتكب شده كه به خدمتكار خويش دل بسته، شيفتگى و دلدادگى، عقل از او ربوده كه از وى تمناى وصال كرده است!» دست‏نشاندگانِ حريفان مستقيم و غير مستقيم شماتت‏هاى آنان را به گوش زليخا مى‏رساندند و او را زير فشار قرار مى‏دادند تا
    مجبور شود در دفاع خود، جوان رعناى اسرائيلى را به آنان بنماياند و آخرالامر اين گونه شد و مكر آنان نتيجه داد.

    اوج فتنه و گرفتارى

    به امر زليخا جوان رعنا، رشيد، ستبر و پارساى اسرائيلى با جذبه و جلال و شكوه تمام در بالكن داخلى قصر ظاهر شد. به يكباره رقيبان زليخا چنان مجذوب كمال، عزت و رشادت يوسف شدند كه فرياد برآوردند:
    «منزه است خداى، اين بشر نيست، بلكه فرشته‏اى كريم و بزرگوار است.»
    از آن لحظه به بعد زليخاها بسيار شدند و فتنه عظيم. تا اينجا فقط زليخا دلداده و شيدا بود و تمناى وصال داشت (همو كه مهر مادرى به پاى يوسف ريخته و يوسف نسبت به او حرمت مادرى احساس مى‏كرد) اما اكنون دلداده‏ها زنان دربارى مصرند و يوسف نسبت به آنان جز پناه بردن به خدا هيچ مأمن اخلاقى و روحى ندارد. زليخا با ديدن تعريف و ستايش‏هاى بسيار رقبايش، خود را در تمناى وصال مستحق ديد و به صراحت نزد آنان اعتراف كرد و گفت:
    اين است آن ماه‏پاره‏اى كه شما مرا به خاطر دلدادگى به او سرزنش مى‏كرديد و به راستى من از او كام طلبيدم اما عصمت ورزيد. اگر آنچه او را بدان امر مى‏كنم انجام ندهد، زندانى و خوار خواهد شد.
    در حقيقت اين صحنه نيز به اراده خدا و جزئى از دفاع او از ساحت پاكدامنى يوسف است. در اين صحنه زليخا بى‏باكانه و در حضور رقيبانش بر تردامنى خود و پاكدامنى و بى‏گناهى يوسف اعتراف مى‏كند و شهادت مى‏دهد.
    اما يوسف(ع) در اين پرتگاه، هر آن خود را در معرض سقوط مى‏بيند و جز دستگيرىِ خداوند را، حافظ خود نمى‏داند. چندين ماه‏پاره، بى‏باكانه، آشكارا و با وعده و وعيد او را به خود فرا مى‏خوانند و او در اوج جوانى و
    تمناى جنسى است. وى نسبت به تقاضاكنندگان ـ جز زليخا ـ هيچ حريمى ندارد و مانع بيرونى نيز متصور نيست، زيرا همه، زنان دربارى‏اند و مى‏توانند بر هر جريانى سرپوش نهفته و از افشاى آن جلوگيرى كنند، پس جز پناه بردن به درگاه خدا و طلب حفظ و نگهدارى از آن ذات مقدس چاره‏اى نمى‏بيند و به درگاه خدا عرض مى‏كند:
    «پروردگارا، زندان براى من گواراتر از فحشايى است كه بدان دعوتم مى‏كنند و اگر كيد آنان را از من دفع نكنى، بدانان متمايل مى‏شوم و از جاهلان مى‏گردم.»
    كمك كردن به زليخا و رهانيدن او از فقر و تنگدستى و چشم‏پوشى بر جفاهاى او از كرامت و بزرگوارى يوسف است اما اينكه دعا كند جوانىِ وى برگردد و سپس با او ازدواج كند، چه كرامتى است؟
    در صحنه پيش، يوسف نسبت به زليخا نه تنها متمايل نشد، بلكه خيالش راحت بود و مطمئن از نلغزيدن خود، خواسته زليخا را رد كرد و جواب منفى به او داد، ولى در اين صحنه، آن بزرگوار گرچه نسبت به هيچ كدام از زنان متمايل نگشت اما نسبت به لغزيدن خود به وحشت افتاد و هراسان شد كه مبادا نتواند خويشتن‏دارى كند، در نتيجه به برآوردن تقاضاى آنان متمايل گردد، از اين‏رو فروتنانه به پيشگاه خداوند دست نياز دراز كرد و از ذات اقدس حق براى حفظ پاكدامنى‏اش، كمك خواست.

    يوسف از دامان پاك خود به زندان مى‏رود

    اصرار يوسف(ع) بر پاكدامنى، پافشارى زليخا بر خواهش نامشروع خود، فاش شدن اين رابطه، زياد شدن زليخاها و عوامل ديگر همگى دست به دست هم داد و عزيز و مشاورانش را بر آن داشت كه مدتى يوسف(ع) را زندانى كنند. بدين گونه آن بزرگوار فقط به خاطر اصرار بر پاكدامنى، زندانى گرديد؛ اما در بند شدن مقدمه‏اى بود براى رسيدن او به مقام و ثروت، نيز ظاهر شدن جايگاه معنوى وى. كردار، اخلاق و روحيات يوسف در زندان بيانگر شايستگى و رستگارى وى است. گرچه زندان بايد جايگاه مجرمان و خلافكاران باشد، ولى همه كسانى كه با يوسف(ع) نشست و برخاست دارند، مى‏بينند نه تنها همانند مجرمان و خلافكاران نيست، بلكه در مراتب بالاى ايمان و نيكوكارى قرار دارد؛ از اين‏رو وقتى دو نفر كه با او به زندان افتاده‏اند، خوابى مى‏بينند، براى شنيدن تعبيرش به وى مراجعه مى‏كنند، چون مى‏دانند مؤمنان نيكوكار به نور حق تعالى، توان درك امور پنهانى و ماورايى را دارند. يوسف(ع) خواب آنان را تعبير مى‏كند و در آخر به آن كه بناست آزاد گردد و به دربار شاه برود، سفارش مى‏كند نزد پادشاه از وى ياد كند.

    دفاع نهايى و اعتراف همگانى

    با تعبير خواب پادشاه توسط يوسف(ع)، ذهن‏ها همه متوجه او شد و پادشاه امر به احضار او كرد. يوسف(ع) لازم ديد پيش از آزاد شدن، بى‏گناهى‏اش را بر همگان آشكار گرداند، از اين‏رو به فرستاده شاه گفت: «نزد صاحبت برگرد و از او بپرس جريان زنان دربارى كه دست‏هاى خود را بريدند، چه بود.» پادشاه زنان دربار را جمع كرد. در اين زمان جريان دلدادگى زليخا و زنان دربارى از پرده برون افتاده و آشكار شده بود و تقريبا همه مى‏دانستند كه يوسف پاكدامنى برگزيده و زنان هوسران بوده‏اند، از اين‏رو شاه ضمن
    يوسف(ع):
    پروردگارا، زندان براى من گواراتر از فحشايى است كه بدان دعوتم مى‏كنند
    و اگر كيد آنان را از من دفع نكنى، بدانان متمايل مى‏شوم و از جاهلان مى‏گردم.
    تأييد پاكدامنى يوسف و قطعى داشتن آن، جريان خلافكارى زنان را پرسيد، آنان چاره‏اى جز تأييد هوس‏خواهى خود و اعتراف به پاكى يوسف نداشتند، زليخا هم جز اعتراف در محضر همگان چاره‏اى نديد و گفت:
    «الان حق از پرده بيرون شد و آشكار گرديد. من از او كام طلبيدم و او راست مى‏گويد (كه از من كام نطلبيد و تقاضاى نامشروعم را اجابت نكرد).»
    بدين گونه زليخا، همسرش، زنان دربارى و بالاخره بالاترين مقام مصر، بر پاكدامنى يوسف مُهر تأييد زدند. خداوند نيز بارها عفت و طهارت نفسانى و خوددارى از آلوده شدنش را در قرآن براى هميشه تاريخ تكرار نمود. بدين گونه بالاترين دفاع از يوسف(ع) صورت گرفت.

    عاقبت عزتمند يوسف و ذلت زليخا

    يوسف(ع) در هميشه عمرش عزيز و سربلند بود؛ چه آن زمان كه برادران به ناجوانمردى او را به چاه انداختند و وى در قعر چاه، به الهام خداوند، سربلند و خاطر جمع بود، و چه آن هنگام كه كاروانيان او را به عنوان برده فروختند و عزيز مصر او را به عنوان دُرّى گرانقدر خريد و سفارش بسيار در پرورش او كرد؛ نيز آن هنگام كه به زندان افتاد و همه زندانيان او را به عنوان فردى صالح و ارزشمند شناختند؛ چنان كه زمانى تعبير خواب شاه را گفت و همگان بر جايگاه بى‏مانند او اعتراف كردند، سپس شاه مصر او را به عنوان ياور خاص خود برگزيد و در
    انتخاب جايگاه حكومتى آزاد گذارد، آنگاه به پيشنهاد يوسف، خزانه‏دارى مصر را بدو سپرد. از آن به بعد يوسف ديگر نه آن غلام دوست‏داشتنى بود و نه آن زندانى محترم، بلكه وزير خزانه‏دارى مملكت بزرگ مصر بود كه همه قدرت اقتصادى در كف وى بود اما زليخا كه روزى بانوى عزيز مصر بود، رسواى خاص و عام گشت و مجبور شد نزد همه، نيز در حضور شاه و همه درباريان به خطاى خود اعتراف كند. بعد از آن هم شويش مُرد و به خوارى و ذلت و فقر و بيچارگى مبتلا گرديد، به گونه‏اى كه مجبور شد براى تهيه قوت لايموت گدايى كند! بالاخره روزى با موكب يوسف(ع) روبه‏رو شد و با ديدن عزت بى‏نظير يوسف و خفت و ذلت خودش بى‏اختيار فرياد برآورد:
    «سبحان الذى جعل الملوك بالمعصية عبيدا و جعل العبيد بالطّاعة ملوكا؛
    پيراسته و منزه است خداوندى كه پادشاهان را به كيفر معصيت، ذليل و خوار كرد و بندگان را به پاداش اطاعت و بندگى به پادشاهى رساند!»
    يوسف(ع) با شنيدن اين كلام تكانى خورد و در مورد وى پى‏جويى كرد و دانست زليخا است. او با كرامت و بزرگوارى جفاى زليخا را ناديده گرفت و بر وى ترحم آورد و او را از گدايى رهاند.

    پى‏نوشتها:

    قرار دادن يك زنِ دربارى هوسباز در رديف زنان الگو و اسوه، جفاى بزرگى در حق زنانى چون مريم، آسيه، همسر ايوب و ديگر زنان الگوى قرآنى است.

    پیام زن -> خرداد 1385، شماره 171
    پدیدآورنده:احمد حيدرى،

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    رابطه حجاب با تکامل اجتماعی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    رابطه حجاب با تکامل اجتماعی

    اولویت حفظ فرهنگ حجاب بر حفظ نوع خاصی از حجاب

    امروزه مفهوم و مصادیق حجاب تحولات جدی یافته که تفسیر هر کدام آثار و لوازم خاص خودش را طلب می‏کند. آنچه امروز از ضرورتهای فرهنگی در این مقوله احساس می‏شود این است که بایستی در قدم اول رابطه حجاب را با تکامل اجتماعی بیان نماییم.
    اولین سؤالی که در قدم اول باید بدان پاسخ داد این است که:
    آنچه از مفهوم حجاب، مرتکز اذهان بوده و در ذهنها جا افتاده است، چیست؟ آیا واقعا همان امر مفهوم واقعی حجاب است؟ و اگر آن مفهوم، به معنای واقعی حجاب می‏باشد، آیا این مفهوم به صورت مطلق بوده و در هر شرایطی به یک گونه مصداق دارد؟ یا اینکه خیر! آن مفهوم «قاعده‏مند» بوده و متناسب با شرایط تغییر می‏یابد، به عنوان مثال آیا می‏توان چادری را که زنان در کشتزارهای برنج شمال در حال کار به کمر می‏بندند و دست را هم تا آرنج و پا را نیز تا زانو برهنه می‏کنند مصداقی از مفهوم پوشش با چادر دانست؟ یا اینکه خیر! باید بگوییم کاربرد این چادر همانند شال کمر مردان آن محل به عنوان بخشی از پوشاک خاص محلی می‏باشد و نمی‏توان آن را به عنوان مصداقی از حجاب تلقی نمود تا به این نتیجه برسیم که چادر در شرایط تولید ساده به عنوان پوشش اسلامی به کار نمی رود؟
    علاوه بر مثال فوق، باید دید آیا در شرایط تولید تکنیکی (یعنی تولید در کارخانه) می‏توان چادر را به کار برد و آن را به صورت یک «وسیله جهت قاعده‏مند نمودن ارتباط اسلامی» تعریف نمود؟ یا آنکه خیر! در آنجا هم محذوراتی وجود دارد که قابل تأمل است و یا مثلاً آیا می‏توان با پوشش چادر در آزمایشگاه که برای فراهم آوردن تولید تکنولوژی است کار نمود و فرضا به عنوان اپراتور کامپیوتر و یا دستیار، انجام وظیفه کرد؟
    با توجه به مثالهای فوق باید دید که آیا چادر اصل و اساس بوده و می‏بایست حفظ شود یا فرهنگ چادر اصل است؟ فرهنگ چادر هم به معنای قاعده‏مند بودن استفاده از وسیله‏ای است که رابطه بین زن و مرد را به گونه خاص تعریف می‏کند.
    نکته دیگری که می‏بایست مد نظر قرار گیرد این است که آیا آنچه را که در مثالهای فوق به آن اشاره شد، اشاره به یک ارتباط اجتماعی «خرد» بود که در آن وضعیت زندگی شخص در ارتباط اجتماعی (یعنی تأمین سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فرد در ارتباط با جامعه) اهمیت دارد؟ یا اینکه اشاره به یک امر کلی و «کلان» جامعه بود؟ و یا اشاره به یک امری بزرگتر، یعنی «تکامل» جامعه بود؟ اکنون به وسیله طرح نمونه‏های ذیل «ارتباط» چادر و تکامل اجتماعی را مورد توجه قرار می‏دهیم.

    چادر وسیله انجام مسؤولیت زن در افق تکاملی (اخلاق آرمانی)

    با توجه به مطالب فوق حال با دقت، مسأله حجاب را بررسی می‏کنیم، به نظر می‏رسد چادر یک حجاب آرمانی است، یعنی چادر در اخلاق آرمانی‏ای که رهایی از این عالم نه عدم مسؤولیت نسبت به این عالم را ترویج می‏کند، مطرح است و بلکه حجاب با چادر مسؤولیت در افقی متکامل است.

    امکان تعیین جایگاه انواع حجاب به وسیله «الگوی مفسر تکامل اجتماعی»

    حال شاید این سؤال مطرح شود که اگر چادر نه در تولید ساده و نه در تولید فنی و نه در تولید تخصصی نمی‏تواند به عنوان حجاب حضور یابد، حال چگونه چادر اخلاق آرمانی است؟ اما واقعیت این است که اگر چادر را بریده از همه عوامل اجتماعی تعریف نماییم، حتما چنین قضاوتی نسبت به مطلب صحیح خواهد بود، اما اگر فرهنگ حجاب (با چادر و یا غیر آن) در یک «مدل» و در یک نظام ارزیابی مشخصی که قدرت جمع‏بندی مطالب را داشته باشد، طرح گردد، آنگاه به گونه دیگر قضاوت می‏شود و باید دید با توجه به این الگو، فرهنگ حجاب می‏بایست چگونه باشد و چادر باید در کجا حضور داشته و در کجا چیز دیگری به جای آن حجاب را محقق سازد؟ فرضا تأثیر وضعیت «تولید، توزیع و مصرف» می‏بایست چه در تولید قدرت و «ارتقاء تمایلات اساسی» و بالا رفتن قدرت یک مکتب و چه در «ارتقاء قدرت فرهنگی» و همچنین «ارتقاء قدرت اقتصادی» ملاحظه گردد و به عبارت دیگر می‏بایست تأثیر آن در توسعه تأمین (ارتقاء روحیه ایثار) و در توسعه تفاهم (ارتقاء افق فرهنگ) و همچنین در توسعه تأثیر اقتصادی (ارتقاء هماهنگی تصمیم‏گیرها) ملاحظه شود تا آنگاه در سایه برنامه تکامل (برنامه‏ای که متناسب با یک تکامل خاص اخلاقی مشکل می‏پذیرد) بتوان گفت در چه مرحله و در کجا چادر به عنوان حجاب شرط است و در چه مرحله هم حجاب مشروط به پوشش یا چادر نیست.
    بنابراین نظر دادن مطلق در مورد حجاب و بدون ارزیابی و هماهنگی با مسایل دیگر، نمی‏تواند به عنوان نظر جامعی مطرح شود، مگر در سطحی که هدف بیان اشتراک کلی مسأله حجاب و یا بیان محور کلی تصمیم‏گیری در این مسأله باشد و اگر هم هدف بیان این مسأله در سطح عمومی تمام سطوح باشد، این یک مطلب دیگری است.

    متمرکز ساختن بحث در بیان روش اجرایی رابطه حجاب با تکامل اجتماعی

    آنچه تا اینجای بحث، بیان شد در حکم مقدمه بود؛ حال در ادامه بحث برای رابطه حجاب و تکامل اجتماعی در سه سطح قابلیت طرح دارد.
    1 سطح اول، احکام توصیفی یا جهان‏بینی است که اولین بخش آن مبحث نظام احکام ارزشی یا اخلاق آرمانی و یا همان مقاصد عالیه الهی در بحث حجاب است. این سطح، از موضوع ما خارج است و نمی‏خواهیم به آن بپردازیم. از این‏رو به دنبال روایات و مدارک و منابع الهی که این بخش را متکفل است، نرفته و از طرح آن با توجه به موضوع خودداری می‏کنیم.
    2 سطح دوم، نظام احکام دستوری است که همان احکام کلی الهی و قوانین حجاب است که در آن بحث می‏شود در چه حدی حجاب واجب است؟ در چه حدی حجاب مستحب است؟ از چه حدی که بگذرد مکروه و بالاخره به چه سطحی که می‏رسد ممنوع و حرام است؟ که با توجه به موضوع سخن این سطح هم مورد بحث نیست.
    3 سطح سوم، نظام احکام اجتماعی یا برنامه اجرایی است که همان بحث تکامل اجتماعی حجاب است و موضوع سخن ما هم همین قسمت است.
    بنابراین بحث ما در باره آیات و روایات و یا احیانا سیره و تاریخ معصومین «صلوات‏اللّه‏ علیهم اجمعین» در باب نظام ارزشی و اخلاقی نیست و همچنین در باب احکام فقهی و احکام کلی الهی (احکام دستوری) سخن نمی‏گوییم، بلکه بحث در باره نظام احکام اجتماعی است.
    البته شاید پرسیده شود مگر نظام احکام اجتماعی از آن دو قسمت مطلقا جدا است؟ حقیقت این است که هرگز این گونه نیست ولی تفاوت احکام اجتماعی با دو قسمت قبل آن است که در این مرحله می‏بایست «عینیت» ملاحظه گردد و موانع و مقدورات مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد، در این مرحله اموری باید ملاحظه شود که در «اجراء» ملاحظه آنها ضروری به شمار می‏رود. فرضا در این مرحله بررسی شود که حجاب، لباس کرامت است، چادر لباس کرامت است و اگر قرار باشد با زور و تحمیل آن را ترویج دهند، این موجب اهانت به چادر خواهد شد. چادر، پوششی است که مربوط به اخلاق آرمانی است، لذا پوشش آن می‏بایست به عنوان مقابله با استکبار و مقابله با فساد، همراه با عشق و ایثار پوشیده شود. رواج آن با تهدید و تحمیل به معنای تضعیف منزلت چادر است. شاید کسی بگوید که به هر حال می‏بایست حجاب رعایت شود و جلوی بی‏حجابی که جزو محرمات است، گرفته شود؟ بله! می‏بایست جلوی محرمات را گرفت، اما یک امر مستحب (حجاب با چادر) می‏بایست با عزت و کرامت رواج یابد.
    به هر حال موضوع بحث در باره حجاب و تکامل اجتماعی و قوانین اجتماعی است و باید در صدد بیان یک برنامه اجرایی بود که آن عبارت است از:
    1 تعریف اجمالی رابطه حجاب با تکامل اجتماعی،
    2 طرح یک مدل در این رابطه،
    3 جمع‏بندی و بیان ثمره.
    تبیین اجمالی روش اجرایی رابطه حجاب با تکامل اجتماعی
    تعریف اجمالی رابطه حجاب با تکامل اجتماعی
    تبدیل «ساختار، مسایل و موضوعات»
    در جامعه، وسیله ایجاد تکامل اجتماعی
    در رابطه با قسمت اول باید دانست که اگر تکامل را در ساده‏ترین وجه به معنای تبدیل «ساختار، مسایل و موضوعات» بدانیم، در این صورت هرگاه نظامهای متکفل وظایف اجتماعی به گونه‏ای تغییر یابد که مسایل و موضوعاتی تغییر یافته و وحدت و کثرت جدیدی یابد و موضوعاتی طرح شود که قبلاً اساسا قابلیت طرح هم نداشت و در مقیاس «امنیت، تفاهم و تعاون» هم تغییر واقع شود، آنگاه تکامل واقع شده است، یعنی در این صورت از یک سطح به سطح دیگر تکامل حاصل خواهد شد. پس تکامل به این معناست که یک حساسیتهایی در یک زمان (در زمانی که هنوز تکامل حاصل نشده است) قابل طرح است، ولی در زمان بعد (که تکامل حاصل شده) آن حساسیت خیلی خرد و کوچک شمرده شده و موضوعا قابل طرح هم نیست.

    ارتقاء سطح حضور و مشارکت مردم در
    سه بخش تأمین، تفاهم و تعاون شاخصه تکامل اجتماعی

    بنابراین تبدیل «ساختار، مسایل و موضوعات» معرف تکامل است، تکامل به معنای تغییر مقیاس حضور اجتماعی مردم است و این به معنای تغییر مشارکت و حضور مردم در «توسعه امنیت، تفاهم و تعاون اجتماعی» است و می‏توان گفت تکامل به معنای ارتقاء سطح حضور و مشارکت است. به عنوان مثال، گاهی سطح حضور مردم در حد شرکت در حرکتهای گروهی و جمعی (مانند تظاهرات) است که این خیلی عالی است که یک جمعیت یک میلیون نفره از یک ارزش پشتیبانی نمایند، اما به نظر می‏رسد باید به این فکر بود که آیا می‏توان این سطح از حضور و مشارکت مردم را از نظر «کیفی» ارتقاء داد؟ و آیا می‏توان میزان مشارکت این جمعیتی را که با شور و شوق و عشق به طرفداری از انقلاب و با نیت اطاعت از خدای متعال و ولایت فقیه به این کار مبادرت می‏ورزند بالا برد؟ البته این امکان وجود دارد. و این امر در کلیه سطوح فعالیتهای اجتماعی می‏تواند نمونه اجرایی داشته باشد.

    حجاب وسیله یک نوع ارتباط قاعده‏مند

    در هر حال حجاب وسیله یک نوع ارتباط قاعده‏مند شده است، نه اینکه وسیله ارتباطی باشد که آن ارتباط قاعده‏مند نیست، چون هرج و مرج در ارتباط، در هیچ سطح از اجتماع قابل قبول نیست، کسی که نمی‏تواند ربط حجاب را با تکامل درک نماید، قطعا مسأله قاعده‏مند شدن تکامل را هم نمی‏تواند تفسیر نماید، در حالی که قاعده‏مند شدن ارتباط، لازمه تکامل است.

    طرح اجمالی ارزیابی رابطه حجاب با تکامل اجتماعی

    بخش دوم بحث طرح اجمالی مدل ارزیابی است که در سه بخش طرح می‏گردد:
    1 ضرورت مدل ارزیابی
    2 اصول مدل ارزیابی
    3 کارآمدی مدل ارزیابی
    ضرورت مدل ارزیابی
    ضرورت «اولویت‏بندی» به علت محدودیت مقدورات
    قسمت اول که ضرورت مدل ارزیابی است هم در سه مرحله طرح می‏گردد.
    1 ضرورت تخصیص
    2 ضرورت مجموعه ‏نگری
    3 ضرورت وجود خاستگاه آرمانی در اوصاف کیفی و کمی مجموعه
    با توجه به این سه مرحله می‏توان به ضرورت مدل ارزیابی رسید و آن را به اثبات رساند. ضرورت تخصیص به این دلیل است که مقدورات ما مطلق نیست، یعنی مقدورات اداره مطلق نبوده و ما ناچار به تخصیص هستیم و نتیجه تخصیص هم اولویت‏بندی است. اولویت‏بندی به این معنا است که ما ببینیم در راه ما (برنامه‏ریزی و رسیدن به مطلوب) چه اموری مؤثرتر است تا آنها را در اولویت قرار دهیم. پس ضرورت تخصیص به معنای همان ضرورت اولویت‏بندی بین امور مؤثر در رسیدن به هدف است.
    ضرورت «مجموعه ‏نگری بر اساس مدل
    مفروض» برای اولویت‏بندی
    ضرورت مجموعه‏نگری هم به معنای ملاحظه نسبت به بین امور از عالی‏ترین سطح عرفانی تا سطح برنامه و نهایتا تا سطح مجموعه‏سازهایی است که برای رسیدن به آثار مادی می‏باشد. اگر دقت شود خواهید یافت که در واقع مسأله تخصیص ما را به مسأله مجموعه‏سازی وا می‏دارد.
    در مجموعه‏سازی زمانی می‏توان منشأ موضوع‏گیری غیر انفعالی بود که بتوان به «نسبت بین امور با هم یعنی به ضریب فنی» دست یافت، چنانچه به ضریب فنی دست نیابیم قطعا نمی‏توان کاری را از پیش برد.
    ضرورت وجود «خاستگاه ارزشی و
    فلسفی» برای مجموعه‏نگری
    ما چگونه به نسبت بین امور دست یابیم تا در نهایت به ضریب فنی برسیم؟ این امور مستلزم آن است که برای یک مجموعه عینی، یک مجموعه فرضی که مشتمل بر یک پیش‏فرضها و یک نسبتهایی است فرض نموده، تا بتوان به وسیله آن مجموعه فرضی آن مجموعه عینی را کنترل نموده و بهینه نمود. آنگاه طبیعی است که با اثبات قدرت کنترل و دستیابی به میزان کارآیی مجموعه فرضی می‏توان به ضریب فنی هم رسید.
    در قسمت سوم هم باید دید وضعیت تأثیر آرمانهایمان در خاستگاه اوصاف کمی و کیفی چیست؟ آنچه مسلم است این است که پیش‏فرضهایی که باعث مجموعه‏سازی می‏شود، قطعا متأثر از یک فلسفه خاص است و علاوه بر این، خاستگاه ضرایب فنی ما همان آرمانها و نظام ارزشی است، چون کمیتهای مفروض که در ضرایب فنی طرح می‏گردد برای به دست آمدن یک مطلوب فرض می‏شود و مطلوب ما هم از نظام ارزشی و انگیزه ما جدا نیست. بنابراین ارزش و فلسفه هر دو در تولید یک مجموعه کاربردی و همچنین در تولید تعاریف کاربردی مانند تعریف ضریب فنی حضور دارد گرچه در مدل وقتی به ضریب فنی رسیدیم، شاید در مقام کاربرد به خاستگاهش و اینکه این معادله برخاسته از یک فلسفه ارتقاء یابد و دقت نظر ما در باره توصیف ارزش توسعه یابد؛ به همان میزان پیش‏فرضهای این مدل و نسبتهای آن و به تبع نسبتهای ضرایب فنی هم تغییر خواهد یافت، این امر به سادگی در علوم انسانی و با تأمل بسیار دقیق در علوم تجربی و نظری هم قابل اثبات است.
    بنابراین این سه ضرورت (ضرورت تخصیص، ضرورت مجموعه‏سازی و ضرورت رابطه مجموعه با خاستگاه فلسفی و ارزشی) ضرورت داشتن یک مدل ارزیابی را به اثبات می‏رساند تا این مدل، مدلی خاص برای تفاهم باشد.
    اصول مدل ارزیابی
    در قسمت دوم بحث به «اصول مدل ارزیابی» می‏پردازیم، این اصول همان «اصول اوصاف جامعه، فرد و رابطه بین فرد و جامعه» می‏باشد که در واقع این اصول، کلی‏ترین اصول اوصاف این سه امر می‏باشد.
    «سیاست، فرهنگ و اقتصاد» اصول

    اوصاف جامعه

    اصول اوصاف جامعه عبارتند از:
    1 اوصاف سیاسی
    2 اوصاف فرهنگی
    3 اوصاف اقتصادی
    وضعیت «روحی، فکری و عینی» اصول
    اوصاف فرد
    اصول اوصاف فرد عبارت است از:
    1 وضعیت روحی
    2 وضعیت فکری
    3 وضعیت رفتار عینی و موضع‏گیری عینی
    حل نیازمندیهای «فرد، کشور در منطقه و
    کشور در جهان» اصول اوصاف ارتباط فرد و جامعه
    اصول اوصاف ارتباط فرد و جامعه هم عبارت است از:
    1 حل نیازمندیهای در مقیاس رشد فرد
    2 حل نیازمندیهای در مقیاس یک کشور
    3 حل نیازمندیهای در مقیاس گسترش مکتب در جهان
    پس در مورد رابطه بین فرد و جامعه هم باید دید آیا در موضع‏گیری‏های اجتماعی آنچه که باید اصل قرار گیرد، حل نیازمندیهای فرد است؟ یا باید حل نیازمندیهای کشور و یا نظام در سطح منطقه‏ای نه جهانی اصل باشد؟ یا اینکه بالاتر از این، می‏بایست حل نیازمندیهای تکامل اصل قرار گیرد تا حضور مکتب با تغییر مقیاس در سطح جهان از نظر کمی و کیفی بیشتر و بهتر گردد؟!
    این اصول (اصول اوصاف فرد و جامعه و رابطه بین این دو) محورهای اصلی مدل ارزیابی و یا به عبارتی همان اصول مدل ارزیابی است.

    تعیین کارآمدی مدل ارزیابی در سه بخش «مسایل، موانع و مقدورات»

    در قسمت سوم بحث که همان بررسی کارآمدی مدل ارزیابی است، باید دانست که در بررسی کارآیی این مدل می‏بایست به محور اصلی آن توجه نمود که محور اصلی هم پایگاه و ارزشی است. در سه بخش مسایل، موانع و مقدورات صورت می‏پذیرد.
    در بررسی «موانع» باید وضعیت بیرونی و وضعیت درونی و وضعیت تاریخی نظام از طریق ارزیابی «مقدورات» انجام شود و ارزیابی «مقدورات» هم با اشراف بر وضعیت بافت نیروی انسانی، نظام ساختارهای اجتماعی و منابع مادی ممکن می‏گردد، منظور از منابع مادی اعم از «منابع طبیعی، وسایل و محصولات اجتماعی» است.
    «مسایلی» هم که باید در این رابطه بررسی شود اعم از «مطلوب، موجود و برنامه» است.

    بیان اجمالی ثمرات تعیین رابطه حجاب
    با تکامل اجتماعی

    ایجاد سعه یا ضیق برای حجاب متناسب با نظام ارزشی حاکم بر جامعه
    حال پس از طرح کلی بحث به تشریح آن و اشاره به ثمرات این بحث پرداخته می‏شود، برای سرعت انتقال با یک مثال شروع می‏نماییم، به عنوان مثال اگر در نظام اقتصادی «تنوع‏گرایی» برای ایجاد انگیزه حرکت اصل قرار گیرد و ساختارهای نظام اقتصادی هم بر همین اساس پی‏ریزی شود، آیا در این صورت می‏توان گفت چادر نقش تعیین‏کننده‏ای در تغییر دارد؟ در جواب باید گفت: اگر تهذیب اجتماعی که باید اساس تنظیم ساختارهای نظام اجتماعی باشد هماهنگ با نظام ارزشهای اسلامی نباشد، آنگاه محتوای مباحث فرهنگی که بر اساس روش مجموعه‏نگری بر پایه ارزشهای مادی است سازگار با مسأله حجاب نخواهد بود. چون مادی‏ها همان گونه که مسأله حیات انسان را مادی محض توصیف می‏کنند و تمام اعضای بدن انسان اعم از غدد و کار سلسله اعصاب و مغز و ... را مادی می‏دانند، در روانشناسی هم مکانیزم پیدایش نیازمندی را مادی توصیف می‏کنند.
    ایجاد سعه یا ضیق برای حجاب
    متناسب با نظام فکری حاکم بر جامعه
    البته پر واضح است که مادی‏ها در نظام فکری خود جایگاه حجاب را تبیین نمی‏کنند، بلکه عکس آن (بی‏حجابی و فحشاء) را تبیین و توجیه می‏کنند. بنابراین مادی‏ها اگر بخواهند
    مسأله حجاب را بررسی نمایند، در بحث آسیب‏شناسی روانی خواهند گفت: «زنی که به حجاب علاقه‏مند است، بر اساس نظام فکری خود نیازی را احساس می‏کند که همان نیاز به حجاب است، اما چون قابل تأیید و پذیرش روابط اجتماعی نیست باید دست از آن بشوید و از آن دوری جوید.» به عبارت دیگر مادی‏ها نه تنها در فرهنگ خود راه صحیح و قانون‏مند شده حجاب را ترویج نمی‏کنند، بلکه آن را یک کار غیر علمی معرفی می‏نمایند.
    بنابراین اگر قرار باشد حجاب با تحقیر ترویج شود، در این صورت قطعا حجاب از جامعه رفع می‏شود، پس حجاب با محتوای رشته روانشناسی مادی درگیری دارد و این درگیری به مراتب سخت‏تر از درگیری مسأله حجاب با حجاب زنان در حال کار در شالیزارهای شمال است. در جامعه‏شناسی مادی خاستگاه دین (پایگاه اخلاق) و نیازمندیهای جامعه مادی تعریف می‏شود و اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، بدون مجموعه‏سازی‏های نظری و رسیدن به ضرایب فنی کارشناسی برای ساختن معادلات کاربردی که این معادلات برای امر اداره و تصمیم‏سازی و تصمیم‏گیری است امکان‏پذیر نیست. به عنوان مثال گاهی یک دانشجوی هنر تحصیلاتش را به اتمام می‏رساند و می‏خواهد یک سناریو بنویسد، حال اگر این شخص که در دوران تحصیلاتش اطلاعی از علم جامعه‏شناسی اسلامی ندارد و آنچه را که خوانده اطلاعات بر اساس نظریه‏های مادی است بخواهد بفهمد تأثیر این فیلم که او نویسنده سناریو آن است در جامعه چیست، چگونه می‏تواند به این مطلب برسد در حالی که نمی‏تواند کارش را قانونا بر اساس مبانی اسلامی ارزیابی نماید؟ طبیعی است که محتوای آموزشی این شخص مروج پایگاه ارزشی مادی است و او هم بر اساس همان کار می‏کند.
    ایجاد سعه یا ضیق برای حجاب
    متناسب با سیاسی حاکم بر جامعه
    پس در نهایت به این نتیجه خواهیم رسید که ممکن است مسأله تولید، توزیع و تخصیص در قسمت اقتصاد هماهنگ با مسأله حجاب نباشد و آن را نقض کند و همچنین ممکن است که مسایل فرهنگی و سیاسی هم بافت با مسأله حجاب نباشد، به عنوان مثال اگر در قسمت سیاست، آبرومندی، مطلقا به «تخصص» بازگردد، و اگر متخصصی ضد انقلابی هم که باشد به او کار بدهند و اگر در توزیع قدرت هم به شخص متخصص این چنینی احترام گذاشته شود، آنگاه بی‏تردید این بر مسأله حجاب تأثیر می‏گذارد، در واقع اینها شؤون مختلف درگیری با حجاب است.

    جمع ‏بندی

    بنابراین چادر به عنوان یک حجاب آرمانی است که ارزش سیاسی بسیار بالایی دارد، یعنی غرب بی‏دلیل با چادر مقابله و مبارزه نمی‏کند، بلکه علت این است که غرب به این وسیله با یک اخلاق (اخلاق اسلامی) مبارزه می‏کند. غرب می‏داند که اگر نظام ارزشی مردم جهان تغییر کند، آنگاه ابزارهای مدیریت او بی‏تأثیر می‏شود و دیگر نمی‏تواند به استکبار خود ادامه دهد. به عبارت دیگر اگر وجدان بشر ارتقاء یابد و بر پایگاه دیگر مستقر شود، چگونه غرب می‏تواند مدیریت خود و استکبار خود را ادامه دهد؟ چون غرب که نمی‏تواند در آن صورت ( که وجدان بشر متوجه ارزشهای اسلامی شود) با دعوت به آخرت و دعوت به ایثار مدیریت خود را ادامه دهد.
    اینکه تمدن غرب دم از انسان‏دوستی و بشردوستی می‏زند، اینها تعارف است، غرب سخت‏ترین و شدیدترین تحقیر ممکن را نسبت به انسان داشته است و این تحقیر همان «کالا کردن» انسان است، غرب انسان را کالا می‏داند که در آمار بانک مرکزی خود نیروی انسانی را در کنار دیگر اشیاء گذاشته و به «بازار نیروی کار و بازار کالا و سرمایه و پول و ...» تعبیر می‏کند، معنای این تعبیرات این است که غرب انسان را هم‏سنگ با اشیاء می‏داند. البته شاید ادعا شود که در این موارد غرض بیان کارآمدی انسان و اثر انسان است، نه اینکه انسان را کالا بدانند.
    ولی می‏دانیم که مسأله به این سادگی نیست، البته جواب دقیق به این مطلب باید در جای خودش بررسی شده و از حوصله این مقاله خارج است.
    در هر حال منظور این است که حجاب به معنای فقهی آن، که برای رفع نیازمندی‏های فرد است یک سخن است و حجاب به معنایی که رافع نیازمندی‏های تکاملی است، یک سخن دیگر!
    به عبارت دیگر وقتی حجاب را به معنای طرفداری نسبت به اسلام و رفراندم علیه اخلاق فاسد استکباری بدانیم و آن را اخلاق ترویج یافته از طرف انبیاء بدانیم، آنگاه به نظر می‏رسد برای خانمها خیلی آسان است که در مواقعی خاص با چادر باشند.

    پیام زن -> فروردین 1381، شماره 121
    پدیدآورنده:محمد مهدی بهداروند،

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    همگونی «جلباب» قرآنی و چادر مشکی

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    همگونی «جلباب» قرآنی و چادر مشکی

    درآمد

    از نظر قرآن شکل خاصی از حجاب و پوشش که تأمين‏کننده حجاب حداکثری است «جلباب» نام دارد که در آيه زير بيان شده است:
    «يا أيُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لاِءَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيِبِهنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ کَانَ اللّه‏ُ غَفُورا رَحيما؛
    ای پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‏های خود را بر خويش فرو افکنند. اين کار برای اينکه شناخته نشوند و مورد آزار و اذيت قرار نگيرند بهتر است (و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحيم است.»

    مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ جلباب
    1ـ مفهوم جلباب

    اصل ريشه لغوی جلباب، «جيم»، «لام» و «باء» است که طبق نقل برخی کتاب‏های لغت مثل معجم مقاييس اللغه دارای دو معناست:
    معنای اوّل آوردن شی‏ء از جايی به جايی،
    و معنای دوم چيزی که شی‏ء ديگر را می‏پوشاند.
    جلباب از معنای دوم مشتق شده است. واژه جلباب (با کسر جيم) در اصل مصدر فعل رباعی «جلبب» است که از مصدر اسم ذات اراده شده، نام پوشش ويژه‏ای قرار گرفته است. تعبير از اسم ذات به وسيله مصدر، باعث شده است که مبالغه در پوشاندن را بفهماند، به گونه‏ای که دلالت بر معنای پوشش بزرگ و کامل کند.
    يکی از واژه‏های قرآنی که اختلاف در تفسير معنای آن وجود دارد، واژه جلباب است. چه بسا خاستگاه اختلاف، اختلاف آداب و رسوم و نوع پوشش‏ها براساس زمان‏ها و مکان‏های مختلف باشد.
    گفته شد که جلباب نام پوشش ويژه‏ای است؛ اين پوشش چيست و ويژگی‏های آن چه می‏باشد؟ يکی از واژه‏های قرآنی که اختلاف در تفسير معنای آن وجود دارد، واژه جلباب است. چه بسا خاستگاه اختلاف، اختلاف آداب و رسوم و نوع پوشش‏ها براساس زمان‏ها و مکان‏های مختلف باشد. مهم اين است که بررسی شود جلباب هنگام نزول آيه به چه معنا و مفهومی بوده است. به رغم وجود اختلاف در تفسير معنای جلباب حتی کسانی که تصريح کرده‏اند در معنای آن اختلاف است نيز قبول دارند که در اصل لغت به معنای پوشش گسترده و فراگير است که ظاهر و روی همه بدن را می‏پوشاند.
    گرچه در اسم‏گذاری برای بيان پوشش گسترده از واژه‏ها و تعبيرهای همانند و نزديک به هم مثل ملائه، عبائه، رداء، ازار و کساء استفاده کرده‏اند ولی همه الفاظ مختلف بيان‏کننده معنای پوشش سرتاسری و کامل است که قسمت‏های بيرونی و ظاهری بدن را می‏پوشاند و روی لباس‏های ديگر پوشيده می‏شود.
    در ادامه ملاحظه خواهيد کرد که بسياری از همين الفاظ و تعابير در مورد نحوه پوشش زنان اهل بيت به کار رفته است.
    در ايران و در زبان فارسی و فرهنگ‏های لغت عربی به فارسی، پوشش گسترده قرآنی (که برای حجاب و پوشش بانوان مسلمان در برخورد با نامحرم و در بيرون از منزل به کار می‏رود) با لفظ و اسم «چادر» شناخته می‏شود.
    در دوره اسلامی چادر (Cador)يا چادَر (Cadar) (به عربی: Sader) به شکل تن‏پوشی رويی، بی‏آستين، گشاد و چيره بر بدن، توسط زنان در ايران با توجه به ضوابط پوشش اسلامی انتخاب گرديد. در آيه 59 سوره احزاب، حکم شرعی اين است که زنان هنگام بيرون رفتن از خانه می‏بايد تن‏پوش‏های رويی را به دور خود بپيچند. جلباب، تن‏پوشی رويی بزرگ بوده که سر و بدن را می‏پوشانده، به نظر می‏رسد به معنای چادر امروزی باشد.
    چادر (به عنوان يکی از کامل‏ترين انواع تن‏پوش‏های مورد قبول براساس معيارهای اسلامی) شکل يکسانی نداشته است. آثار ادبی اين احتمال را می‏رساند که چادر در اصل روبنده يا تن‏پوشی بوده که کل بدن و صورت را در بر می‏گرفته است. چادر احتمالاً از پوشش مخصوص نماز که تن‏پوشی يکپارچه و کاملاً پوشاننده بوده، به جامه هم شکل زنان ايرانی در بيرون از خانه تبديل شده است.
    زنان طبقات متوسط سنتی تمايل به استفاده از دو چادر داشتند: يکی برای بيرون از منزل (که تيره‏رنگ و اغلب از جنس کرپ چينی بوده) و ديگری که برای نماز خواندن، روشن‏تر بوده و داخل جانماز به صورت تاکرده قرار می‏گرفته، اکنون نيز چنين است.

    برخی فرهنگ‏نامه‏های ويژه لغات قرآن که جلباب را چادر معنا کرده‏اند:

    1ـ لسان‏التنزيل،
    2ـ فرهنگ‏نامه قرآنی،
    3ـ الدّرّ فی الترجمان،
    4ـ تفسير مفردات قرآن نسخه کهن،
    5ـ نثر طوبی،
    6ـ قاموس قرآن،
    7ـ واژه‏های دخيل در قرآن مجيد.

    برخی تفسيرهای قرآن که جلباب را چادر معنا کرده‏اند:

    1ـ تفسير نسفی،
    2ـ تفسير شريف لاهيجی،
    3ـ تفسير ابوالفتوح رازی،
    4ـ مخزن‏العرفان،
    5ـ مواهب علّيه (تفسير حسينی)،
    6ـ تفسير سورآبادی،
    7ـ تفسير شريف البلابل و القلاقل،
    8ـ تفسير اثنی‏عشری،
    9ـ منهج‏الصادقين فی الزام المخالفين،
    10ـ اطيب البيان فی تفسير القرآن.
    برخی رساله‏های علمی در باره حجاب که جلباب را چادر معنا کرده‏اند:
    1ـ سدول الجلباب فی وجوب الحجاب (1291ش) آيت‏اللّه‏ سيدعبداللّه‏ بلادی بوشهری.
    2ـ رساله شريفه لزوم حجاب (1293ش)، مؤلف: چند نفر از مسلمين مشروطه‏خواه.
    3ـ رساله ردّ کشف حجاب (1296ش) سيداسداللّه‏ خرقانی.
    4ـ صواب الخطا فی اتقان الحجاب (1304) ميرمحمد هاشم مرندی خويی.
    5ـ جوابيه مقاله ضالّه طالبين رفع حجاب (1306ش) زينب‏بيگم شيرازی.
    6ـ وسيلة العفاف يا طومار عفت (1306ش) شيخ يوسف نجفی گيلانی.
    7ـ سرادق دوشيزگان و سعادت ايرانيان در وجوب حجاب و لزوم نقاب (1307ش) سيدمحمدعلی مبارکه‏ای.
    8ـ رساله حجابيه (1317ش) شيخ فياض‏الدين زنجانی.
    9ـ رساله در اثبات وجوب حجاب (1324ش)، مباحثه مکتوب ابوالفضل حاذقی و سيدعلی‏اصغر لاری.
    10ـ حجاب و پرده‏داری (1324ش)، مباحثه مکتوب ابوالفضل حاذقی و سيدعلی‏اصغر لاری.
    نويسندگان همه رساله‏های ذکر شده در ذيل بحث از آيه 59 سوره احزاب تصريح کرده‏اند که جلباب به معنای چادر است. به عنوان نمونه عبارت رساله حجاب و پرده‏داری را بيان می‏کنيم: «جلباب يعنی لباس سرتاسری؛ لباسی که تمام بدن را می‏پوشاند و به عبارت فارسی يعنی چادر.»

    2ـ اندازه جلباب

    بسياری از نگارندگان کتاب‏های لغت و تفسير در اينکه جلباب به معنای پوشش فراگير است اتفاق نظر دارند ولی در باره اندازه دقيق جلباب ديدگاههای متفاوتی دارند. از مجموع کلمات لغويان و مفسران در مورد اندازه جلباب پنج ديدگاه قابل اشاره است:
    اوّل: جلباب پوششی فراگير مثل چادر بوده که از بالای سر تا پا را می‏پوشانده است. اين ديدگاه از کتاب‏های فراوانی استفاده می‏گردد.
    دوم: جلباب پوششی بزرگ‏تر از خمار و مقنعه بوده که کمتر از مقدار رداء يعنی تقريبا تا زانوها را می‏پوشانده است. اين ديدگاه از برخی کتاب‏های لغت استفاده می‏شود. براساس اين قول به نظر می‏رسد که جلباب روسری‏های بزرگی بوده که تا روی زانوها را می‏پوشانده است.
    سوم: جلباب همان خمار و مقنعه است، يعنی پوششی که فقط سر و سينه‏ها را می‏پوشانده است.
    بسياری از نگارندگان کتاب‏های لغت و تفسير در اينکه جلباب به معنای پوشش فراگير است اتفاق نظر دارند ولی در باره اندازه دقيق جلباب ديدگاههای متفاوتی دارند.
    چهارم: جلباب به معنای قميص و پيراهن بلند و چيره بر انسان است که بدن را می‏پوشاند.
    پنجم: جلباب به معنای مانتو است. اين ديدگاه اخيرا مطرح شده است: «جلباب نيز که در قرآن آمده و بر آن در عرف عرب اطلاق جُبّه هم می‏شود در فارسی به معنای مانتو است.»
    همانندی سه ديدگاه اوّل اين است که جلباب سر را می‏پوشاند، با اين تفاوت که در ديدگاه اوّل، سر و همه بدن پوشانده می‏شود.
    در نگرش دوم، علاوه بر سر، مقدار زيادی از بدن تا روی زانوها پوشانده می‏شود.
    براساس ديدگاه سوم، سر و اطراف گردن و سينه‏ها فقط پوشانده می‏شود.
    وجه اشتراک دو ديدگاه آخر اين است که مربوط به پوشش بدن غير از سر هستند. شواهد مختلفی وجود دارد که صحت ديدگاه اوّل و مخدوش بودن ديدگاههای ديگر را اثبات می‏کند که بعضی عبارتند از:
    شاهد اوّل: در برخی گزاره‏های تاريخی تعابيری آمده است که اثبات می‏کند ديدگاه پنجم و چهارم (که جلباب را به معنای پيراهن بلند و مانتو دانسته‏اند) درست نيست، مثلاً از عايشه نقل شده است: «خمّرت وجهی بجلبابی؛ صورتم را به وسيله جلباب خود پوشاندم.» از اين گفته به خوبی استفاده می‏شود که جلباب به معنای پيراهن بلند و يا مانتو نيست چون پوشاندن صورت به وسيله پيراهن و مانتو انجام نمی‏شود. همچنين آمده است: «سدلتْ أحدانا جلبابها مِن رأسها علی وجهها؛ يکی از ما جلباب خود را از روی سرش به صورتش افکند.» از اين تعبير نيز معلوم می‏شود که جلباب به معنای پيراهن بلند و مانتو نبوده بلکه پوششی بوده که روی سر قرار می‏گرفته، از اين‏رو قرار دادن آن روی صورت ممکن بوده است؛ برخلاف پيراهن بلند و مانتو که پوشاندن صورت با آن انجام نمی‏شود.
    گواه دوم: از آمدن لفظ «علی» که دلالت بر استعلاء و احاطه می‏کند در آيه جلباب و همچنين برخی شعرها مثل شعر دختر عمرو ذی‏الکلب استفاده می‏شود که جلباب پوششی بوده محيط بر همه بدن به گونه‏ای که سر را نيز می‏پوشانده است.
    شاهد سوم: در باره پوشش حضرت فاطمه زهرا(س) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد برای دفاع از فدک نقل شده است:
    «لاثتْ خمارَها علی رأسها و اشتملتْ بجلبابها؛ مقنعه‏اش را محکم بر سر بست و جلباب که تمام بدنش را می‏پوشاند بر تن کرد.»

    برداشت‏ها

    از نحوه پوشش حضرت چند نکته استفاده می‏شود:
    اوّل: پوشش حضرت فاطمه(س) در بيرون منزل همان دو پوشش قرآنی مستقل از يکديگر به نام «خمار» و «جلباب» بوده است. بر اين اساس نظر طرفداران ديدگاه سوم که جلباب را به خمار (مقنعه) معنی کرده‏اند، ردّ می‏گردد.
    دوم: از عبارت «اشتملت بجلبابها» استفاده می‏شود جلباب پوششی سرتاسری مثل چادر بوده که تمام بدن حضرت را فرا می‏گرفته است، بنا بر اين نظر طرفداران ديدگاه دوم که معتقد بودند جلباب تقريبا تا زانوها را می‏پوشاند نيز پذيرفته نمی‏شود.
    شاهد چهارم: زمخشری در تفسير «کشاف» و آلوسی در تفسير «روح‏المعانی» از ابن‏عباس صحابی پيامبر اکرم(ص) و شاگرد امام علی(ع) در تفسير قرآن نقل کرده‏اند: «جلباب پوششی است که از بالا تا پايين بدن را می‏پوشاند.» که با اين شاهد، بطلان ديدگاه دوم اثبات می‏گردد.
    گواه پنجم: احاديثی همچون حديث نبوی: «لغير ذی‏محرم أربعة أثواب: درع، خمار و جلباب و ازار؛ حجاب زن در برخورد با نامحرم چهار پوشش است: پيراهن، مقنعه، چادر و شلوار». در اين حديث از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل و در عرض هم نام برده شده است، که بطلان ديدگاه دوم استفاده می‏شود. همچنين در برخی کتاب‏های لغت مثل «مصباح‏المنير» فيومی آمده است: «الجلباب ثوب أوسع مِن الْخمار؛ جلباب لباس گسترده‏تر از خمار است» که ناهمگونی و مستقل بودن جلباب و خمار استفاده می‏شود.
    نتيجه اينکه، با شواهد و قراين ذکر شده اثبات می‏گردد که از بين ديدگاههای پنج‏گانه، ديدگاه اوّل صحيح است.

    3ـ کارکرد جلباب

    برای فهميدن کارکرد جلباب و چگونگی پوشش آن لازم است به اين پرسش پاسخ داده شود که معنای «يدنين» در آيه جلباب چيست؟
    «يدنين» از ريشه لغوی «دنو» و مصدر اِدناء؛ به معنای نزديک کردن در مقابل دور کردن است.
    دور نمودن هر چيز، مناسب با آن است، مثلاً دور کردن دشمن يعنی فاصله انداختن بين دشمن و خود؛ دور کردن اخلاق زشت يعنی آراسته شدن به صفات نيک و نابود کردن اخلاق ناشايست؛ دور کردن لباس يعنی کَندن و بيرون آوردن آن؛ در مقابل نزديک کردن لباس يعنی پوشيدن آن. اما چرا قرآن از «دنو» و معنای نزديک کردن استفاده کرده، ريشه‏های لغوی مثل ستر به معنای پوشاندن و پوشيدن را به کار نبرده است؟
    کلمه چادر واژه‏ای است پهلوی که به دو صورت «چادُر و چادَر» به کار رفته است. در کتاب‏های لغت به خاستگاه فارسی و ايرانی بودن اين واژه اشاره شده است.
    جلباب پوششی فراگير مثل چادر بوده که از بالای سر تا پا را می‏پوشانده است. اين ديدگاه از کتاب‏های فراوانی استفاده می‏گردد.
    پاسخ: به قرينه تقابل معنوی بين معنای نزديک و دور کردن به نظر می‏رسد علت اين باشد که دور کردن و کَندن لباس، همراه و ملازم با نوعی تنفّر و انزجار است، مثل وقتی که انسان هنگام خستگی، انزجارآميز لباسش را دور می‏افکند. در مقابل، نزديک کردن لباس به بدن، همراه و ملازم با قرابت و ارتباط معنوی می‏باشد.
    قرآن مجيد با استفاده از تعبير «دنو» و نزديکی در آيه جلباب به بانوان دستور داده است که جلباب را با علاقه بپوشند، تا با نوعی محافظت و دقت همراه باشد، نه مانند کسی که به صورت اجبار، لباسی را به تن می‏کند.
    با اين همه برخی تفسيرها از جمله تفسير معتبر الميزان علامه طباطبايی، ادناء در آيه را به ستر و پوشاندن معنا کرده‏اند.
    استاد مطهری نيز تصريح کرده است که مقصود از نزديک ساختن جلباب، پوشاندن با آن می‏باشد، يعنی زنان وقتی می‏خواهند از خانه بيرون بروند، روسری بزرگ خود را بردارند؛ البته معنی لغوی «ادناء» و نزديک ساختن چيزی، پوشانيدن با آن نيست بلکه از مورد چنين استفاده می‏شود.
    وقتی به زن بگويند جامه‏ات را به خود نزديک کن، مقصود اين است که آن را رها نکن. آن را جمع و جور کن و خود را با آن بپوشان.
    استفاده زنان از پوشش‏های بزرگ که بر سر می‏افکنده‏اند دو نوع بوده است:
    يک نوع جنبه تشريفاتی و اسمی داشته است، همچنان که در عصر حاضر چادر داشتن بعضی بانوان صرفا جنبه تشريفاتی دارد و با چادر بدن خود را نمی‏پوشانند بلکه آن را رها می‏کنند. وضع چادر سرکردن‏شان نشان می‏دهد که اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند و از اينکه مورد بهره‏برداری چشم‏ها قرار بگيرند ابا و امتناعی ندارند.
    نوع ديگر بر عکس بوده، زن چنان با مراقبت جامه‏های خويش را به خود می‏گيرد و آن را رها نمی‏کند که نشان می‏دهد اهل عفاف و حجاب است، که ناپاک‏دلان را نوميد می‏سازد. تعليل دنباله آيه جلباب «ذلِکَ أدْنی أنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» مؤيد نوع دوم است.
    حال که آشکار گشت «يدنين» و «ادناء» در آيه به معنای پوشاندن است، در مورد کيفيت پوشش بدن با جلباب، برخی از تفاسير از ابن‏سيرين نقل کرده‏اند: مراد قرار دادن جلباب و رداء بالای ابرو و گرد کردن و قرار دادن گوشه‏های جمع شده آن بالای بينی است.
    کيفيت پوشش بيان شده برای جلباب همان کاری است که امروزه بسياری از دختران و زنان مؤمن و مسلمان چادرپوش (که حساسيت بيشتری نسبت به رعايت حجاب دارند) انجام می‏دهند.

    4ـ رنگ جلباب

    شواهد و قراين متعدد لغوی و تاريخی اثبات می‏کند رنگ جلباب مشکی بوده است. در بحث معنای جلباب بيان شد که در اصل ريشه لغوی به معنای سوق دادن و پوشاندن است. معجم الوسيط نقل کرده است: «الجلب من کل شی‏ء غطائه و من الليل ظلامه؛ جلب از هر چيزی به معنای پوشش و پرده آن است و مراد از جلب ليل نيز پرده سياه و تاريک شب است.»
    ابن‏منظور در لسان العرب گفته است: «جلابيب الليل: استاره المظلمة؛ مراد از جلباب‏های شب، پرده‏های تاريک شب است.» بعضی ديگر از نويسندگان کتاب‏های لغت مثل فيروزآبادی، شرتونی و صفی‏پور ذکر کرده‏اند که جلب به معنای سواد و سياهی است. برخی کتاب‏های لغوی معتبر و اصيل مانند «تهذيب اللغه» و «لسان العرب» اين مصراع از شعر عربی را آورده: «و جلب الليل يطرده النهار؛ روز پرده سياه شب را از بين می‏برد.» سپس تصريح کرده‏اند: «اراد بجلب الليل: سواده؛ شاعر از «جلب ليل» تاريکی و سياهی شب را قصد کرده است.»
    [به نظر می‏رسد در استدلال ياد شده خلط واضحی صورت گرفته است. در تمام موارد ياد شده وصف رنگ از کاربرد کلمه «ليل» در کنار «جلب» فهميده می‏شود نه اينکه در اصل مفهوم «جلب» رنگ سياه نيز لحاظ شده باشد. ـ سردبير]
    علاوه بر قراين و شواهد فوق در برخی از کتاب‏هايی که در باره انواع لباس‏های اسلامی نوشته شده، جلباب به پوشش گسترده مشکی (که بانوان روی لباس‏های ديگر می‏پوشند) معنا شده است. بنابراين جلباب از ريشه لغوی «جلب» است که در آن رنگ سياه نيز لحاظ شده است.
    علاوه بر شواهد ذکر شده، قراين تاريخی نيز اثبات می‏کند که رنگ جلباب قرآنی مشکی بوده، با اين توضيح که قرآن به زبان عربی مبين نازل شده است تا برای همه خصوصا مردم عرب عصر نزول قابل فهم باشد. بنابراين بايد بررسی کرد زنان مؤمن عصر نزول و مخاطب آيه، از واژه جلباب چه برداشتی داشته‏اند و تبادر ذهنی آنها از اين واژه چه بوده است؟ يعنی چه معنا و مفهومی از جلباب به ذهن آنها سبقت و پيشی گرفته است؟ در «سنن ابی‏داود»
    لغت‏نامه دهخدا پس از ذکر اين تعابير،
    لفظ چادر را اين گونه معنا می‏کند:
    چادر پارچه‏ای است که زنان برای پوشانيدن چهره، دست‏ها و ساير اعضا و البسه
    بر روی همه لباس‏ها پوشند.
    از ام‏سلمه، همسر گرامی پيامبر اکرم(ص) قضيه تاريخی نقل شده که بيانگر تبادر ذهنی زنان عرب است و آن قضيه اين می‏باشد: وقتی آيه جلباب «يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبيبِهِنَّ» نازل شد، زن‏های انصار از خانه‏هايشان خارج شدند در حالی که پوشش‏های مشکی داشتند. گويی کلاغ بالای سر آنها نشسته است.
    در کتاب «عون المعبود شرح سنن ابی‏داود» در توضيح قضيه ياد شده نيز آمده است: پوشش‏هايی که زنان انصار به عنوان جلابيب از آن استفاده کرده بودند، دارای رنگ مشکی بوده است، آنان به کلاغ که رنگ آن مشکی است تشبيه شده‏اند. و به نظر می‏رسد اين تشبيه به خاطر اين است که اساسا در ريشه واژه غراب (کلاغ) معنای سواد و مشکی اخذ شده است.
    تفاسير مهمی مانند «الميزان»، «الدر المنثور» سيوطی، «روح‏المعانی» آلوسی و بسياری از تفسيرهای ديگر در ذيل آيه جلباب جريان تاريخی بالا را نقل کرده‏اند. سکوت پيامبر(ص) در باره رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دليل بر تقرير و تأييد حجاب با چادر مشکی است. علاوه بر قضيه ذکر شده، گزارش‏های تاريخی زير نيز ادامه حجاب و پوشش چادر مشکی در قرن‏های پس از صدر اسلام در بين بانوان مسلمان را اثبات می‏کند:
    «دزی» صاحب کتاب معتبر «فرهنگ البسه مسلمانان» (که تحقيق‏های زيادی در زمينه نحوه پوشش مسلمانان انجام داده است) به نقل از «تورنر» در کتاب «يادداشت‏های يک سياحت در شرق» می‏گويد:
    «زنان طبقه بالاتر چه مسلمان و چه مسيحی هنگام بيرون شدن از خانه، خود را در يک روپوش ابريشمی سياه می‏پوشند.»
    وی همچنين به نقل از «بوکينگهام» در کتاب «مسافرت‏هايی در بين‏النهرين» می‏نويسد: «زنان ديار بکر گاهی چادر بزرگی از ابريشم مشکی همان طور که در ميان زنان توانگر قاهره مرسوم است می‏پوشند.»
    پس از بررسی مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ جلباب، اکنون مناسب است چادر را نيز از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ بررسی کنيم تا مقايسه آن دو با يکديگر آسان‏تر شود.

    مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ چادر
    1ـ مفهوم چادر

    کلمه چادر واژه‏ای است پهلوی که به دو صورت «چادُر و چادَر» به کار رفته است. در کتاب‏های لغت به خاستگاه فارسی و ايرانی بودن اين واژه اشاره شده است. در مورد معنا و مفهوم چادر در فرهنگ لغت فارسی آمده است: چادر بالاپوشی که زنان روی سر اندازند و همه اندام آنان را می‏پوشاند. جامه رويين زنان، جامه بی‏آستين، و زبرين زنان که تمام سر، تن، پای و دست را از نظرها مستور دارد.
    پارچه‏ای است عريض و طويل که زن‏ها آن را سر می‏کنند. ردای زنان، بالاپوش، پرده، حجاب. در مَثَل گويند: «خانه نشستن بی‏بی از بی‏چادری است.» برخی از الفاظ مترادف و متشابه با معنای چادر عبارتند از: ملحفه، ازار، رداء، طيلسان و ملائه.
    لغت‏نامه دهخدا پس از ذکر اين تعابير، لفظ چادر را اين گونه معنا می‏کند: چادر پارچه‏ای است که زنان برای پوشانيدن چهره، دست‏ها و ساير اعضا و البسه بر روی همه لباس‏ها پوشند.
    لغت‏نامه دهخدا در ذيل واژه جلباب آن را اين گونه معنا کرده است: پارچه‏ای که زنان برای پوشاندن چهره، دست‏ها و ساير اعضا و البسه بر روی همه لباس‏ها پوشند.
    همان گونه که آشکار است اين معنا برای واژه جلباب دقيقا همان معنايی است که برای واژه چادر نقل کرده است. بنابراين جلباب و چادر از نظر اين کتاب لغت به يک معنا هستند.
    به کارگيری کلمه چادر از نخستين دوره‏های شعر فارسی در آثار شاعران ديده می‏شود. ناصر خسرو عقل را همچون عروسی می‏داند که سخن، مانند چادر زيبايی‏های او را می‏پوشاند.
    زير سخن است عقل پنهان
    عقل است عروس و قول چادر
    علاوه بر اين لغت‏نامه دهخدا اشعار زيادی را از شعرای دوره‏های مختلف ادبيات فارسی مثل رودکی، فردوسی، ناصر خسرو، اسدی، منوچهری، فخرالدين اسعد، ارزقی، خاقانی، مولوی، سعدی و ... ذکر کرده که در آنها لفظ چادر به کار رفته است.
    استعمال گسترده لفظ چادر در ادبيات فارسی دلالت روشنی بر اصالت اين نوع پوشش در بين زنان ايرانی در دوره‏های مختلف تاريخ ايران دارد.

    2ـ اندازه چادر

    گرچه چادر از نظر شکل و نوع پارچه و مدل دوخت در طول تاريخ و در جوامع مختلف، به تناسب وضع زمان و مکان دچار تغيير و دگرگونی شده، ولی از نظر مقدار و اندازه، چادر پوشش بزرگی بوده که سرتاسر بدن و لباس‏های ديگر بانوان را از سر تا پا می‏پوشاند. احتمال دارد چادر در اصل «چهار دور» بوده است، چون چهار طرف چيزی را که روی آن قرار می‏گيرد می‏پوشاند. به نظر می‏رسد در اثر گذشت زمان برای آسانی در تلفظ، کلمه «چهار دور» به چادر تبديل شده باشد.

    3ـ کارکرد چادر

    چادر از نظر کارکرد به گونه‏ای است که از بالای سر پوشيده می‏شود و اطراف آن جمع و جور شده، به گونه‏ای کنترل می‏گردد تا پوشش بيشتر و بهتری نسبت به بدن داشته باشد.
    بسياری از بانوان مؤمن و متدين (که حساسيت بيشتری نسبت به رعايت حجاب و پوشش خود دارند) اطراف قسمت‏های بالای چادر را جمع و جور کرده و با دست خويش کنترل می‏کنند، به گونه‏ای که قسمت بيشتری از چهره و دست‏ها و همه اندام آنان پوشيده گردد.

    4ـ رنگ چادر

    گرچه چادر از نظر رنگ به تناسب و اقتضای وضع زمان و مکان و محيط‏های گوناگون ممکن است دارای رنگ‏های متفاوت باشد ولی معمولاً رنگ چادر بانوان در برخی کشورهای عربی همچون عراق و عربستان (که از عبايه و چادر عربی استفاده می‏کنند) مشکی است. در کشور ايران نيز مخصوصا پس از پيروزی انقلاب اسلامی
    و روی آوردن بانوان به حجاب اسلامی، زنان رنگ‏های تيره و مشکی را برای چادر انتخاب کردند. به دليل ملازمت بيشتر چادر مشکی با وقار و متانت، رنگ چادر دختران و بانوان مؤمن و متدين در شهرهای مذهبی مثل قم، مشهد و همچنين در محيط‏های مذهبی مثل حوزه‏های علميه خواهران، مشکی است. اين پديده بيرونی مؤيد آن است که بانوان مؤمن و مسلمان فرهيخته، خود نيز قبول دارند که رنگ مشکی چادر در تحقق حجاب اسلامی نسبت به ديگر رنگ‏ها مؤثر و کارآمد است.

    مقايسه جلباب و چادر
    1ـ مفهوم

    گذشت که از نظر مفهوم، جلباب و چادر در اينکه پوشش گسترده و بزرگی هستند (که از بالای سر و روی لباس‏های ديگر پوشيده می‏شوند و معمولاً در بيرون منزل و در مقابل نامحرم از آن استفاده می‏گردد) مشترک‏اند.

    2ـ اندازه

    بيان شد که براساس ديدگاه صحيح از نظر اندازه نيز جلباب و چادر يکسان و مشترک هستند. اندازه آن دو به گونه‏ای است که از بالای سر تا پايين پا را می‏پوشانند.

    3ـ کارکرد

    با توجه به معنای ذکر شده برای «يدنين» در آيه جلباب و همخوانی آن با استفاده صحيح از چادر، معلوم شد که جلباب و چادر از نظر کارکرد نيز يکسان و مشترک هستند، به گونه‏ای که کارکرد آن دو، پوشش همه قسمت‏های بدن در هنگام برخورد با نامحرم می‏باشد.
    استعمال گسترده لفظ چادر در ادبيات فارسی دلالت روشنی بر اصالت اين نوع پوشش
    در بين زنان ايرانی در دوره‏های مختلف تاريخ ايران دارد.

    4ـ رنگ

    گذشت که به دليل شواهد لغوی متعدد و همچنين به دليل گواه تاريخی (که مؤيد و بيانگر تبادر ذهنی زنان عرب، در زمان نزول آيه جلباب می‏باشد) رنگ جلباب و چادر، مشکی بوده، اکنون نيز رنگ اکثر چادرهای بانوان مشکی است. بنابراين جلباب و چادری که بانوان در بيرون منزل استفاده می‏کنند از نظر رنگ نيز يکسان و مشترک هستند.
    نتيجه اينکه، پس از مقايسه جلباب و چادر از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ آشکار گرديد که جلباب و چادر از نظرهای ذکر شده، همخوانی و تشابه بسيار نزديکی با يکديگر دارند، به گونه‏ای که می‏توان ادعا کرد حجاب حداکثری (چادر مشکی) دارای منشأ و ريشه قرآنی است و در قرآن مجيد از چادر مشکی با لفظ «جلباب» تعبير شده است.

    دليل و حکمت استفاده از جلباب و چادر

    در کتاب‏های تفسير و کتاب‏های مربوط به حجاب در مورد فلسفه و حکمت پوشش جلباب و حجاب حداکثری دو احتمال بيان شده است:
    اوّل: پوشش جلباب و حجاب حداکثری برای تمايز و جدايی زنان آزاد از زنان کنيز و برده بوده است. اين احتمال در برخی شأن نزول‏هايی که در ذيل آيه بيان شده اين گونه آمده است:
    گاهی اوقات جوانان مزاحم و فاسد متعرض زنان آزاد نيز می‏شدند، سپس مدعی می‏شدند که نفهميديم آزادزن است و پنداشتيم کنيز است، از اين‏رو به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جلباب و بدون حجاب کامل از خانه خارج نشوند تا از کنيزان تشخيص داده شوند و مورد مزاحمت و اذيت قرار نگيرند.
    اين احتمال اشکال دارد زيرا می‏فهماند که مزاحمت نسبت به کنيزان مانعی ندارد و منافقان آن را به عنوان عذری مقبول برای خود بيان می‏کردند، در حالی که چنين نيست زيرا اگر چه پوشاندن موی سر بر کنيزان واجب نبوده (شايد دليل آن بوده که وضع ظاهری کنيز معمولاً جالب و تحريک‏آميز نيست و مورد رغبت کسی واقع نمی‏شود) ولی مزاحمت حتی در مورد کنيزان گناه است و منافقان نمی‏توانسته‏اند کنيز بودن را عذر بدانند.
    يکی از قراين و شواهدی که نادرستی احتمال اوّل را اثبات می‏کند اين است که تعبير فراگير «نساء المؤمنين» در آيه جلباب هم شامل زنان مؤمن آزاد و هم شامل زنان مؤمن کنيز می‏شود. بنابراين خارج کردن کنيزان از عموم آيه نيازمند دليل واضح و روشنی است، که چنين دليلی وجود ندارد.
    شواهد و قراين متعدد لغوی و تاريخی اثبات می‏کند رنگ جلباب مشکی بوده است.
    احتمال دوم: دستور پوشش جلباب و حجاب حداکثری چادر مشکی برای تمايز و شناخته شدن زنان عفيف از غير عفيف است، چون زن مسلمان بايد چنان ميان مردم رفت و آمد کند که نشانه‏های عفاف، وقار و پاکی او هويدا باشد و به عفت شناخته شود چون در اين وقت است بيماردلانی که دنبال شکار می‏گردند از آنان نوميد می‏گردند و فکر بهره‏کشی از آنها در خيال‏شان خطور نمی‏کند. معمولاً جوانان ولگرد متعرض زنان جلف و سبک و عريان می‏گردند. وقتی به آنها اعتراض می‏شود که چرا مزاحم می‏شوی؟ می‏گويند اگر دلش اين چيزها را نخواهد با اين وضع بيرون نمی‏آيد.
    با استفاده از آخر آيه جلباب «ذلِکَ أدْنی أنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» پوشيدن جلباب «چادر» نزديک‏تر است که به عفت شناخته شوند و مورد اذيت و آزار قرار نگيرند می‏توان گفت که يکی از فلسفه‏ها يا حکمت‏های حجاب حداکثری چادر اين است که چون چنين پوشش حداکثری، نشانه صلاح و پاکدامنی باطنی است، بازدارنده مهمی در مقابل آزار مزاحمان و در نتيجه باعث صيانت و حفظ زنان می‏گردد.
    مطلب ذکر شده با مبحث روانشناسان در مورد کنترل محرکی Cantrol) (Stmulus و دادن سرنخ (Prompting)برای رفتار با ديگران همخوانی دارد، چون پوششِ بيشتر به اصطلاح روانشناسان رفتارگرا، محرک افتراقی (Discriminative Stimulus) بر تمايلات درونی ايشان می‏شود که بيانگر عفاف و صلاح و رستگاری درونی است. البته نکته فوق لزوما به اين معنا نيست: آنان که حجاب را دقيقا رعايت نمی‏کنند عفاف و صلاح درونی را ندارند، بلکه منظور اين است: آنان که از چنين تفکيکی استفاده نمی‏کنند رفتارشان می‏تواند کج‏فهمی باشد، يعنی بدحجابی آنها به منزله چراغ سبزی باشد تا توسط افراد مزاحم مورد اذيت قرار گيرند. حداقل يکی از فلسفه‏های حجاب حداکثری چادر در اسلام، راندن افراد لاابالی و مزاحم است، تا فکر متلک‏گويی و چشم‏چرانی و اذيت کردن زنان را در خيال خود نپرورانند.
    آنچه در ابتدای اين فصل از علی ابن‏ابراهيم در مورد سبب نزول آيه جلباب نقل شد، مؤيد مطلب بالا است. علامه طباطبايی(ره) پس از ذکر دو احتمال ياد شده احتمال دوم را پذيرفته‏اند.
    وقتی آيه جلباب نازل شد، زن‏های انصار از خانه‏هايشان خارج شدند در حالی که پوشش‏های مشکی داشتند. گويی کلاغ بالای سر آنها نشسته است.

    چادر مشکی حجاب هم‏شکل بانوان مسلمان

    از آنجا که معمولاً از نوع لباس می‏توان پايگاه اجتماعی و خودآگاهی افراد، نيز ارزيابی آنها از خود را حدس زد، در مدارس سعی می‏شود کودکان از لباس و روپوش هم‏شکل استفاده کنند تا به اين ترتيب فرديت‏زدايی شود و احساس فرديت (Individualise) در آنان کم گردد. يونيفرمها مثل لباس خلبانان، غوّاصان، آتش‏نشان‏ها و رانندگان علاوه بر اينکه افراد را در برابر صدمات و آسيب‏ها حفظ می‏کند، عامل شناسايی است، زيرا هويت افراد را فاش می‏سازد.
    در اسلام در موسم حج، افراد از لباس هم‏شکل احرام استفاده می‏کنند که نشانه ترک دلبستگی‏های دنيوی و کنار گذاشتن لباس‏های رنگارنگ است.
    بر اساس آيه جلباب می‏توان گفت که چادر مشکی پوشش متحدالشکل زن مسلمان در برخورد با نامحرم و در بيرون از منزل است، تا نشانه‏ای باشد برای شناخته شدن زن مؤمن و مسلمان به پارسايی، عفت و پاکی. در واقع همان گونه که لباس متحدالشکل و يونيفرم در ديگر اصناف و اقشار، ماهيت افراد را مشخص می‏کند، جلباب و چادر مشکی معرّف شخصيت روحی و معنوی و پاکدامنی بانوان مسلمان به عنوان قشر بزرگ جامعه است. همين نکته مهم به شکل ظريفی در آيه جلباب آمده است:
    «ای پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو (هنگام خروج از منزل) چادرهای مشکی خود را بپوشند. اين کار برای اينکه (به تقوا و عفت) شناخته شوند و مورد اذيت و آزار (هوسرانان) قرار نگيرند بهتر است.»
    بخش دوم مقاله را در شماره بعد خواهيم آورد.
    سکوت پيامبر(ص) در باره رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دليل بر تقرير و تأييد حجاب با چادر مشکی است. علاوه بر قضيه ذکر شده، گزارش‏های تاريخی زير نيز ادامه حجاب و پوشش چادر مشکی در قرن‏های پس از صدر اسلام در بين بانوان مسلمان را اثبات می‏کند.

    پی‏نوشتها:

    احتمال دارد چادر در اصل «چهار دور» بوده است، چون چهار طرف چيزی را که روی آن قرار می‏گيرد می‏پوشاند.
    بر اساس آيه جلباب می‏توان گفت که چادر مشکی پوشش متحدالشکل زن مسلمان در برخورد با نامحرم و در بيرون از منزل است، تا نشانه‏ای باشد برای شناخته شدن زن مؤمن و مسلمان به پارسايی، عفت و پاکی.

    پیام زن -> آذر 1385، شماره 177

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    فلسفه ی حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    فلسفه ی حجاب

    پرسش: فلسفه ی حجاب چیست؟

    پاسخ: برای بررسی فلسفه ی حجاب ابتدا به بررسی آیات مربوط به آن می پردازیم. برای رسیدن به منظور «برخوردهای اجتماعی زنان» را كه در دو سوره ی نور و احزاب آمده است، یاد می كنیم: قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضّوا مِنْ أبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أزْكی‏ لَهُمْ إِنّ اللّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ ? وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصارِهِنّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ... ؛ «به مردان با ایمان بگو: "دیده فرو نهند و پاكدامنی ورزند، كه این برای آنان پاكیزه تر است؛ زیرا خدا به آن چه می كنند، آگاه است". ? و به زنان با ایمان بگو: "دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنی ورزند و زیورهای خود را آشكار نگردانند؛ مگر آن چه كه طبعاً از آن پیداست...».
    در مورد این دو آیه و برای توضیح فلسفه حجاب ذكر دو نكته را لازم می دانیم:
    1. جمله ی «ذلك أزكی لهم» علت است و حكمت كوتاه كردن نگاه و حفظ فروج را بیان می كند. این علت اگرچه در حكمی كه برای مردان آمده، بیان شده است، ولی به دلیل مناسبت حكم و موضوع و به دلیل اشتراك موضوع، به زنان هم تعمیم می یابد و در مورد زنان نیز صادق است. هدف كنترل نگاه و حفظ دامن را «زكاء» و پیراستگی روابط افراد در جامعه و نیز پاك دامنی اشخاص می داند.
    2. اگر زكاء و پاكی هدف باشد، بیان گر حدود پوشش و نگاه نیز هست. آنچه خدا از ما می خواهد، پاكی نگاه و روابط است. ما وظیفه داریم كه دل ها را به سوی حق راهنما باشیم و به غیر حق دعوت نكنیم؛ به همین منظور نباید با پوشش نامناسب، یا با نوع حجاب و زینت خود، چشم ها و دل ها را به خود متوجه كنیم، كه اگر چنین باشد به راه و روابط آلوده دامن زده و اجتماع ناسالم خواهیم داشت، و این همان صناعت و ساخت ماست كه خداوند به آن آگاه است و بر آن احاطه دارد: ... إنّ اللّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ

    برای تبیین فلسفه ی حجاب، طرح سه مسأله ی مهم لازم است:

    1. حفظ بنیان خانواده؛ خانواده به عنوان كهن ترین و مهم ترین واحد اجتماعی از دیرباز سنگ بنای همه ی جوامع انسانی بوده است. حفظ و تداوم نسل سالم انسانی و ادامه ی حیات بشر در گرو تشكیل خانواده است و خانواده؛ آغاز اجتماعی شدن انسان است. متون دینی و تحقیقات علمی بر این امر تأكید دارد كه رشد روحی و روانی انسان و متعادل شدن قوای جسمی و روحی در سایه ی تربیت و از كانون خانواده امكان پذیر است. سلامت روانی و جسمی فرزندان محروم از خانواده به خطر می افتد و بزه و ناهنجاری های اجتماعی در آنان افزایش می یابد.
    و اما حجاب چه ارتباطی با حفظ خانواده دارد؟ یكی از حكمت های تشریع حجاب از سوی خداوند این است كه پوشش نامناسب زنان زمینه ی نگاه آلوده ی مردان را فراهم می سازد. نگاه آلوده نیز مقدمه ی روابط ناسالم در بیرون محیط خانواده و سستی روابط سالم بین همسران و درون خانواده و در نتیجه سست شدن بنیان خانواده خواهد بود. تردیدی نیست كه منحصر شدن بهره مندی های جنسی به محیط خانواده زمینه ی مهمی برای دوام عشق و علاقه بین همسران و تداوم اشتیاق آن دو به یكدیگر و در نتیجه تحمل مشكلات زندگی است و لازمه ی این انحصار رعایت عفاف در پوشش و نگاه از سوی مردان و زنان است.
    2. زمينه ساز ي براي رشد و كمال اجتماعى؛‌ حركت در مسیر تقوا و اعتقاد به این اصل كه معادی در پیش روی بشر قرار دارد و انسان محدود به زمانی كوتاه و فرصتی موقت به نام زندگی دنیایی نیست، بلكه در جهان دیگر نیز زندگی خواهد كرد، ما را به این نتیجه می رساند كه لازمه ی سلامت زیستن در جهان دیگر این است كه در این جهان به فكر سلامت قلب خود و دیگران باشیم؛ چرا كه به قول خدای رحیم در آن جهان مال و فرزندان نفعی ندارد و تنها قلب سلیم ارزشمند است: یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ? إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ؛ اگر دنیا مسیر حركت به سوی خداست، و نه توقف گاه هميشگى، پس نباید مسیر حركت را غبارآلود نمود و دشواری و سختی آفرید، بلكه باید موانع را از سر راه برداشت. در روایات آمده است: «مؤمن كسی است كه سنگی كوچك و خاری ناچیز را بر سر راه دیگران نمی بیند و آن را بر می دارد»؛ در حالی كه این مانع اندكی است و دشواری چندانی ندارد، پس چگونه می پسندد كه سنگ راه فكر و قلب و تقوای دیگران باشد و در راه رسیدن به مقصد نهایی كه قرب الهی است، حاجب و رادع باشد؛ همچنان كه قرآن شریف فرمود:... تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التّقْوی‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ...؛ «... و در نیكوكاری و پرهیزگاری با یكدیگر همكاری كنید، و در گناه و تعدّی دستیار هم نشوید، ...». رعایت حجاب و پوشش از جمله مواردی است كه كمك به رعایت تقوا و نیكوكاری است.
    3. جلوگیری از حضور جنسیتی زنان در اجتماع و ایجاد شرایط مناسب برای حضور فكری و علمی آنان؛ در توضیح این مطلب باید گفت: زمانی كه زنان با رعایت پوشش اسلامی مناسب در اجتماع حضور یابند و عفاف، در نگاه و روابط رعایت گردد؛ زن، نه به عنوان جنس مخالف و جذاب، بلكه به عنوان یك عضو فعال اجتماعی تلقی خواهد شد؛ در نتیجه زنانی كه از پرداختن به خودآرایی و خودنمایی پرهیز می كنند، فرصت و فراغت لازم را برای رشد و بالندگی شخصیت انسانی خود پیدا خواهند كرد تا از این طریق در اجتماع حضور و نفوذ پیدا كنند.
    ساختار فكری كسانی كه به دنبال آزادی روابط جنسی بوده و توجهی به بنیان خانواده و آفت های آن ندارند و تعهدی نسبت به بیماری های روانی اجتماع و توسعه ی آن و نیز هدر رفتن استعدادهای اجتماعی از خود نشان نمی دهند، با آن دسته از كسانی كه براساس فرامین الهی حركت می كنند و او را در روابط شخصی و اجتماعی حاكم می دانند و در پی تربیت سالم فرد و اجتماع هستند و برای رسیدن انسان ها به فلاح و رویش تلاش می كنند، بسیار متفاوت است؛ از همین رو در انتهای آیه ی سوره ی نور به این نكته اشاره می شود كه: ... وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمیعًا أیّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ ای مؤمنان همگی [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنید، امید كه رستگار شوید.
    بازگشت جمعی به سوی خدا نشان می دهد كه حجاب تنها یك امر فردی نیست؛ همان گونه كه نگاه كردن و حفظ روابط سالم و هدايت شده ي جنسى، امری فردی نمی باشد، و جامعه را در جاده ی سلامت قرار می دهد.
    زن و مردی كه می خواهند این گونه سازنده باشند، نمی توانند نسبت به نوع و رنگ پوشش و اندازه ی آن و تأثیر آن بر بیننده و حتی نسبت به نیت خود بی توجه باشند.

    پرسش: روابط اجتماعی زن و مرد نامحرم از دیدگاه قرآن چه ضوابطی دارد؟

    پاسخ: قرآن در آیات متعدد روابط اجتماعی زن و مرد را مورد بررسی قرار داده است و برای آن ضوابطی را تعیین كرده است. این ضوابط تنها یك دستور، یا امر اعتباری و قراردادی نیست، بلكه از سنت های جاری نظام هستی سرچشمه می گیرد و بر اساس قانونمندی های حاكم بر جهان و انسان است؛ به همین جهت خروج از این قوانین و ضوابط، خروج از سنت ها شمرده شده و عواقب سوء و ضررهایی را در پی دارد كه نتیجه ی آن به خود انسان باز می گردد.

    می توان اساس ضوابط و اهداف قرآن در روابط اجتماعی را چنین برشمرد:

    1. زكاء؛ يعني پاكى، كه شامل پاكی فرد و پاكی روابط و پاكی ساخت اجتماع می شود. در اسلام؛ اصل بر عدم اختلاط زن و مرد است و آن جا كه به ناچار روابطی به وجود می آید، هركدام از زن و مرد باید حدودی را رعایت كنند كه هیچ آلودگی به وجود نیاید و زمینه ی هرگونه فساد برداشته شود. این هدف آن قدر وسعت دارد كه تمامی اعمال و حركات و گفتار انسان را در بر می گیرد؛ نوع نگاه، پوشش، رنگ، بلندی و كوتاهیِ صدا، لحن گفت وگو، خشونت و نرمی و ....
    تمامی اعمال اجتماعی افراد باید تأمین كننده ی هدف باشد. نه شخص می تواند نگاه آلوده داشته باشد و نه حق دارد به گونه ای بپوشد كه زمینه ی توجه به غیر حق فراهم شود. نمی توان بدون توجه به تأثیر عمل، نوع پوشش را انتخاب كرد. در روابط اجتماعی تأثیر و تأثر خود یك اصل است و عمل هر فرد در جامعه تأثیر گذار است و جامعه را به گونه ای می سازد كه سنت های رایج، ممدوح، یا مذموم می شود. در این مسأله تفاوتی بین زن و مرد نیست، و هر كدام تأثیر خود را دارد.
    2. توجه به خدا؛ كسانی كه به معرفت الهی توجه دارند و به او رو آورده اند، نمی توانند در روابط فردی و اجتماعی به غیر او توجه كنند؛ به همین جهت در روابط خود با دیگران باید او را در دل ها زنده كنند و به او توجه دهند و حدود او را پاس بدارند: ... فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛ «... پس هر كس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به كار شایسته بپردازد، و هیچ كس را در پرستش پروردگارش شریك نسازد».
    3. توجه به فلاح و رشد آدمى؛ این امر از راه تقوای الهی میسر است. تقوا عمل است و عمل؛ معرفت و محبت و زمینه ی مناسب لازم دارد. در خاك و محیط مناسب بذرها بارور می شود و ثمره و شكوفه و میوه می دهد، اما در شوره زار چیزی به عمل نمی آید: وَ الْبَلَدُ الطّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَكِدًا ...؛ هرگاه نیروها مهار شود و در جای خود به كار آید؛ رشد و فلاح و رویش حاصل می شود. مهار آب های سرگردان و هدایت آن در پشت سدها تولید برق و امور كشاورزی و صنعتی و .... را آسان می سازد؛ وگرنه آب های هدر رفته كه در زمین شوره زار فرو می رود هیچ گونه ثمری ندارد؛ مگر كمك به رشد علف های هرز بیابان.
    با زمینه سازی مناسب نیروها شناخته و هدایت می شود و می توان از همان نیروها بهره های فراوان اجتماعی به دست آورد. در جامعه ی سالم، زمینه ی كشف و رشد استعدادها فراهم می شود و هر كس به جایگاه مناسب خویش می رسد، جامعه و امت اسلامی شكل می گیرد، رشد می كند، جهت می گیرد و به سمت هدف واقعی حركت می كند.
    این ها ضوابطی كلی قرآن است كه در روابط اجتماعی از زن و مرد مؤمن می خواهد تا با رعایت آن امت واحده را شكل دهند و استعدادها را بارور نمایند و هماهنگ، با قوانین هستی به سمت خدا حركت كنند. احكام دین براساس همین مبانی و اهداف شكل گرفته است و هیچ حرف نگفته ای را فرو نگذاشته است.

    با توجه به آنچه گفته شد، می توان موارد ذیل را به عنوان مصادیق و جزییات ضوابط كلی بر شمرد:

    1. عفاف در پوشش.
    2. عفاف در نگاه.
    3. عفاف در سخن گفتن.
    4. عفاف در راه رفتن.
           

    نورپورتال




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    نکاتی در باب حجاب

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    نکاتی در باب حجاب

    حجاب برای چیست؟ آیا حجاب، با آزادی و شرکت در امور مختلف منافات دارد؟

    برای پاسخ به این سؤال باید حجاب را از نظر قرآن و به طور کلی اسلام بررسی نمود، سپس به ارتباط میان حجاب و آزادی پرداخت.

    الف ـ حجاب در قرآن

    واجب بودن حجاب برای زنان از ضروریات دین مبین اسلام است. واجب بودن حجاب از نظر قرآن، گفتار پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیز به حکم عقل و اجماع رأی فقها و علمای اسلام امری ثابت است. در قرآن، حدود چهار آیه به واجب بودن حجاب دلالت دارد. اما در مورد حفظ عفت و پاسداری از حریم آن، بیش از ده آیه در قرآن وجود دارد.
    چهار آیه‏ای که بر وجوب حجاب برای زنان دلالت دارد عبارتند از آیه: 30 سوره نور، 59، 33 و 23 سوره احزاب، که به هر کدام اشاره می‏کنیم.

    الف ـ آیه 30 سوره نور:

    «وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ و یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زِیْنَتَهُنَّ إِلا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لاَ یُبْدینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ ...؛
    ای پیامبر! به زنان باایمان بگو چشم‏های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند، و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار نسازند، و (اطراف) روسری‏های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشیده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهران‏شان و سایر افراد محرم‏شان ...». در این آیه به پنج موضوع اشاره شده است:
    1ـ زنان باید دیدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانند.
    2ـ زنان باید دامن خود را از هر نوع عامل بی‏عفتی حفظ نمایند.
    3ـ زنان باید زینت خود را جز آن مقدار که به طور قهری طبیعی است، پنهان سازند.
    4ـ زنان باید روسری‏های خود را بر گردن و سینه بیفکنند.
    ابن‏عباس در معنی این جمله می‏گوید: «یعنی زن باید مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.»(1)
    5ـ زنان باید زینت خود را جز برای افراد محرم آشکار نسازند.

    ب ـ آیه 59 سوره احزاب:

    «یا اَیُّها النَّبیُّ قُل لاَِزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابیبِهِنَّ ذلِکَ اَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلایُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللّه‏ُ غَفُورا رَحیما؛
    ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو جِلْباب‏ها (= روسری‏های بلند) خود را بر خویش افکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است (و اگر تاکنون خطا کرده‏اند توبه کنند). خداوند همواره آمرزنده مهربان است.»
    این آیه علاوه بر تصریح حجاب، به یکی از فلسفه‏های حجاب که عدم آزار از ناحیه مزاحم‏هاست اشاره نموده است.

    ج ـ آیات 32 و 33 سوره احزاب:

    «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا. وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلیَّةِ الاْءُولی؛
    ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید، اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونه هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید (و در خانه‏های خود بمانید) و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید.»

    انواع پوشش

    شهید مطهری در مورد انواع پوشش می‏نویسد:
    «استفاده زنان از روپوش‏های بزرگ که بر سر افکنده‏اند، دو جور بوده است: یک نوع صرفا جنبه تشریفاتی و اسمی داشته است همان گونه که در عصر حاضر، بعضی از بانوان چادری را می‏بینیم که چادر داشتن آنها صرفا جنبه تشریفاتی دارد؛ با چادر هیچ جای بدن خود را نمی‏پوشانند، بلکه آن را رها می‏کنند. وضع چادر بر سر کردن‏شان نشان می‏دهد که اهل پرهیز از معاشرت با مردان نامحرم نیستند و از اینکه مورد بهره‏برداری چشم‏ها قرار بگیرند، امتناعی ندارند.
    نوع دیگر بر عکس بوده و هست که زن آنچنان با مراقبت، جامه‏های خود را می‏گیرد، و آن را رها نمی‏کند که نشان می‏دهد که اهل عفاف و حفاظ است. خودبه‏خود دورباشی ایجاد می‏کند و ناپاک‏دلان را مأیوس می‏سازد.»(2)
    در کل از این آیه نتیجه می‏گیریم که: زنان باید با پوششی گشاد و بزرگ، سر و سینه (بدن) را بپوشانند به گونه‏ای که مورد تهییج هوسبازان و مزاحمت آنان قرار نگیرند.

    فلسفه و علل حجاب

    برای بررسی علل حجاب باید به چند مورد اشاره کرد، سپس به فلسفه حجاب و پوشش می‏پردازیم:

    1ـ چشم‏چرانی مردان و خودآرایی زنان

    در مرد غریزه جنسی بسیار قوی می‏باشد که او را به شدت به زن علاقه‏مند می‏کند. اگر این غریزه کنترل و اشباع نگردد، موجب انحرافات و پیامدهای ویرانگر خواهد شد. اگر هیچ کنترلی در این غریزه نباشد، و مردان آزاد و بی‏بند و بار باشند، به چشم‏چرانی می‏پردازند. به دنبال چشم‏چرانی، ارتباط‏های نامشروع و فسادهای دیگر هویدا می‏شود.
    از سوی دیگر، زنان میل به خودآرایی و تمایل به نمایش خود و ظرافت‏های بدن‏شان دارند و اگر عفت درونی و کنترلی نباشد، تا جایی پیش می‏روند که می‏خواهند عریان باشند.
    اگر در جامعه‏ای عفت و پوشش توسط زنان رعایت نگردد، دود آن به چشم همگان خواهد رفت و زمینه‏سازی برای بسیاری از جرایم ایجاد خواهد شد. زن چون از ظرافت بیشتری برخوردار است در صورت واقع شدن در محیط بی‏قانون، که حاکمیت عقل و منطق در آن ضعیف باشد، مورد ستم قرار می‏گیرد. حجاب و پوشش مانند سدی است که جلوی ظلم و ستم و تجاوز به حقوق زن را می‏گیرد.
    اگر غریزه خودآرایی زنان مهار نشود، زن به سمت زرق و برق‏های کاذب، با پوشش‏های نامناسب می‏رود، که او را به سمت پوچی و بیهودگی زیستن می‏برد و سرانجامش جز گمراهی و تباهی و پاشیدگی کانون‏های گرم خانواده نیست.

    2ـ حفظ حرمت و کرامت زن

    زن در شرافت و حقوق و شخصیتِ انسانی با مردان برابر است. پس نباید به او همانند یک کالای تبلیغاتی برای جلب مشتری نگاه کرد. حجاب عاملی است که جلوی این نگاهها را می‏گیرد؛ نیز مانع از هم پاشیدگی خانواده‏ها می‏شود. اگر به دستاوردهای درخشان قوانین اسلام توجه نمی‏کنیم، لااقل از ضرر و زیان خانمانسوز بی‏بند و باری عبرت بگیریم.
    حجاب موجب جلوگیری از اشاعه فحشا و منکرات در جامعه می‏شود. چه بسیار خانواده‏هایی که بر اثر فساد متلاشی شده‏اند و چه بسیار کودکانی که به همین دلایل بی‏سرپرست گشته‏اند.
    آمارهای تکان‏دهنده جرم و جنایت، و گسترش فساد بر اثر برهنگی و بی‏بند و باری جنسی می‏باشد. امیرالمؤمنین علی(ع) می‏فرمایند:
    «یَظْهَرُ فی آخِرِ الزَّمانِ وَ هُوَ شَرُّ الاَزمِنَة نَسوَةٌ کاشِفاتٌ عاریاتٌ مَتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدِّینِ خارجاتٌ، فِی الفِتَنِ داخِلاتٌ، مائلاتٌ الی الشهواتِ، مُشرئاتٌ الی اللَّذاتِ، مُسْتَحِلاتٌ
    للمُحَرَّماتِ، فی جَهَنَّمَ خالِداتٌ؛(3)
    در آخرالزمان که بدترین زمان‏هاست، زنان بی‏حجاب و برهنه آشکار می‏شوند که با زینت و آرایش بیرون می‏آیند. آنان از مرز دین خارج شده‏اند، و در فتنه‏ها وارد گشته‏اند، و به سوی شهوت‏ها تمایل و شتاب دارند. حرام‏ها را حلال می‏کنند و سرانجام در دوزخ گرفتار عذاب ابدی خواهند شد.»
    زن مسلمان تجسم حرمت و عفت در جامعه است. حفظ پوشش، احترام نهادن به زن و محفوظ نگه داشتن وی از نگاههای ناپاک است. چنانچه زن حدود را رعایت نکند، هر بیماردلی در او طمع نموده و با نگاه آلوده‏اش حریم زن را می‏شکند. شخصیتی که باید سالم بوده و نسل سالم را تربیت نماید، تحت تأثیر دیده‏های آلوده به گناه، به طرف شهوت سوق داده شده، هویت خود را فراموش می‏کند و در چنگال بیماردلان و هوسبازان گرفتار می‏شود، چنان که از منش انسانیت سقوط کرده و به گرداب حیوانیت فرو می‏رود.

    3 ـ جهاد با نفس و خواهش‏های نفسانی

    میل به خودنمایی و خودآرایی در سرشت زن (بنا به مصالحی) نهفته است که باید در مسیر درست و هدفی والا قرار گیرد. اگر این میل در زن درست به کار گرفته شود ثمرات مطلوبی داشته و در جهت کمال او کارآمد خواهد بود و در فراهم آوردن محیطی مناسب همراه با زندگی‏اش سودمند خواهد شد. هیچ میل و گرایشی در انسان بی‏هدف و بی‏جهت قرار داده نشده است. اگر گرایش‏ها حد و مرزی نداشته باشند، فسادآفرین خواهند شد، و در ایجاد ناهنجاری در جامعه تأثیر خود را
    خواهند گذاشت. پوشش، مهم‏ترین عامل تعدیل و کاهش این میل می‏باشد. امام علی(ع) می‏فرمایند: «زَکاةُ الجمالِ، العفاف؛ زکات زیبایی، عفاف است.»
    زیبایی زن یک نوع سرمایه است که باید بجا و درست مصرف شود. زکات این زیبایی، پوشش و عفاف است. امتناع از جلوه‏گری در مقابل نامحرم، موجب کنترل این غریزه و حفظ حریم شده، با خواهش‏های نفسانی زن و مرد مبارزه می‏شود. وقتی زن خود را در مقابل خواهش‏های نفسانی بیمه نمود و خویش را کنترل کرد، زمینه برای رشد تعالی زن فراهم می‏شود و موجب تهذیب نفس زن و به طور کلی اجتماع خواهد شد و زن می‏تواند جامعه را بسازد.

    جواز حضور در اجتماع

    کنار گذاردن زنان، نادیده گرفتن حضور فعال نیمی از جامعه می‏باشد. عدم استفاده از نظرات کاری آنان موجب انتقال مسئولیت‏شان بر نیمه دیگر جامعه می‏شود. هر گاه نیمه دیگر از این مهم به خوبی برنیاید، جامعه دچار رکود و ازهم‏پاشیدگی می‏شود.
    اگر زنان با خودآرایی و فریبایی وارد جامعه شوند، جامعه به فساد و تباهی کشیده خواهد شد که ضرر آن بیشتر است چون جامعه را از درون متلاشی نموده، زمینه را برای تسلط دشمنان دین فراهم می‏آورد. پس چه باید کرد؟ از یک طرف نمی‏توان حضور نیمی از انسان‏ها را که می‏توانند بار سنگینی از جامعه بردارند نادیده گرفت، از طرف دیگر نباید جامعه را به فساد و تباهی کشاند آن هم با حضور هوس‏انگیز زنان.
    راه حل این است که زنان با پوشش درست، هم جواز حضور در اجتماع را پیدا کنند و هم از فساد و تباهی جامعه جلوگیری شود.
    زنان با استفاده از پوشش مناسب اسلامی و حفظ شئون خویش می‏توانند در تمام زمینه‏ها (فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ...) وارد جامعه شده و بسیاری از امور را حتی بهتر از مردان انجام دهند.
    اسلام با طرح پوشش زنان، جواز حضور آنان در جامعه را فراهم ساخته و با دستورهای حکیمانه و راهگشایی که در باره منش و روش زن ارائه داده است، از یک سو، از تباه شدن این نیروی عظیم و بی‏هدف رها شدن آن جلوگیری کرده، از سوی دیگر، از فساد گسترده و ناهنجاری‏هایی که از اختلاط زن و مرد ناشی می‏شود، جلوگیری کرده است.
    همه افراد در مقابل سلامت جامعه مسئولیت دارند اما مسئولیت مهم‏تر و بزرگ‏تر بر دوش زن‏هاست. همان طور که از دامن زن، مرد به معراج می‏رود، می‏تواند بر عکس هم باشد، یعنی در صورت رواج فساد توسط زنان، جامعه به تباهی کشانده می‏شود.

    امنیت‏زایی حجاب

    جامعه موظف است امنیت را در تمام ابعاد مختلف فراهم سازد و بخش مهمی از آن به عهده زن است که با حفظ پوشش به آن جامه عمل بپوشاند. در سایه رعایت عفاف است که زن می‏تواند به راحتی وارد جامعه گردیده و فعالیت کند و خطری هم متوجه او نگردد.

    رابطه حجاب با اصل آزادی

    برخی بر این گمان هستند که حجاب موجب سلب حق آزادی که حق طبیعی بشر است می‏شود و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن به شمار می‏رود. آنها می‏گویند: احترام به حیثیت و شرف انسانی یکی از موارد اعلامیه جهانی حقوق بشر است. هر انسانی چه زن و چه مرد می‏تواند آزاد باشد، حال تابع هر مذهبی باشد.
    اجبار زنان به داشتن حجاب و محدود ساختن آنان، بی‏اعتنایی به حق آزادی ایشان و اهانت به حیثیت انسانی آن و در واقع ظلم فاحش به اوست! زن را اسیر و زندانی کردن به هیچ وجه نباید واقع شود و این ظلم است و باید از میان برود.

    پاسخ شبهه:

    در اسلام محبوس ساختن واسیر کردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام یک وظیفه است که بر عهده زن نهاده شده است که در برخورد با نامحرم باید کیفیت خاصی از پوشیدن توسط زن مراعات شود. این وظیفه از جانب مرد به زن تحمیل نمی‏شود؛ همچنین با حیثیت و کرامت زن منافاتی ندارد؛ نیز تجاوز به حقوق او نیست و با حقوق طبیعی که خدا برای زن مقرّر کرده، در تضاد نمی‏باشد.
    اگر رعایت پاره‏ای مصالح اجتماعی، زن یا مرد را مقیّد سازد که روش خاصی را در پیش بگیرند و طوری عمل کنند که آرامش دیگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقی را از بین نبرند، چنین مطلبی زندانی‏کردن یا بردگی نیست و منافی حیثیت زن و نفی آزادی وی نمی‏باشد. در کشورهای متمدن جهان نیز یک سری محدودیت‏ها وجود دارد مثلاً اگر مردی پا برهنه یا با لباس خواب از خانه خارج شود و حتی اگر با پیژامه بیرون آید، پلیس او را منع کرده و به عنوان عمل خلاف حیثیت اجتماعی وی را جلب و زندانی می‏کند.
    پس هنگامی که مصالح اخلاقی و اجتماعی، افراد را ملزم می‏کند در معاشرت اسلوب خاصی را رعایت کنند مثلاً با لباس کامل بیرون بیایند، چنین چیزی نه بردگی است و نه زندانی کردن و نه ضد حیثیت انسانی است، چنان که ظلم و ضد عقل نیست.
    پوشیده بودن زن در حدودی که اسلام معین کرده، نه تنها موجب کاهش حیثیت اجتماعی او نیست بلکه موجب کرامت و احترام بیشتر زن می‏گردد زیرا او را از تعرض افراد فاقد اخلاق مصون نگه می‏دارد.
    شرافت زن اقتضا می‏کند هنگامی که از خانه خارج می‏شود، متین و باوقار راه برود، نیز پوشش او به گونه‏ای باشد که موجب تحریک و تهییج دیگران نشود و عملاً مرد را به انحراف دعوت نکند. نباید زن به سخن گفتنش آهنگ خاصی بدهد که بیماردلان در او طمع کنند.

    اسلام به زنان می‏گوید دو مسئله را رعایت کنید تا ایمن باشید:

    1ـ پوشیده باشید.
    2ـ به گونه‏ای راه نروید و سخن نگویید که تحریک‏آمیز باشد.(4)
    دستورها، به مصلحت زن است تا با امنیت بیشتر از خانه خارج شده و به آنجا برگردد.

    رابطه حجاب و آزادی

    طرفداران برهنگی و کشف حجاب، برای عدم پذیرش حجاب، دست به توجیه و استدلال می‏زنند و اشکالاتی مطرح کرده‏اند که موجب تردیدهایی گشته است که به طرح چند نمونه می‏پردازیم:
    1ـ برخی می‏گویند انسان چه زن و چه مرد، آزاد آفریده شده و آزادی، مفهوم مقدسی است که همگان طرفدار آنند، ولی حجاب و پوشش اسلامی، دست و پا گیر بوده و زنان را منزوی و پرده‏نشین کرده، در نتیجه از مواهب آزادی محروم بوده‏اند. می‏گویند: خداوند در نهاد بشر غرایز بسیاری از جمله «غریزه جنسی» نهاده است، که نباید آنها را سرکوب کرد، بلکه باید با کمال آزادی، این غرایز را اشباع نمود و گر نه موجب عقده و بیماری‏های روانی در افراد می‏شود.
    ولی روشن است هر چیزی دارای حدی است. آیا انسان آزاد است که غذای مسموم بخورد یا نصف شب طبل بزند و همسایه‏ها را بیدار نماید؟.
    قطعا آزادی دارای حد و مرز است. آزادی‏ای مقدس است که موجب ضرر و زیان و سلب آزادی و آسایش دیگران نشود.
    2ـ می‏گویند: زنان نیمی از جامعه هستند و باید دوش به دوش مردان به کارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... بپردازند. صحیح نیست که جامعه را از نیمی از نیروی انسانی خود محروم کرده و آنها را به انزوا کشید. حجاب عامل مهمی برای به انزوا کشیدن زنانی است که نیمی از جامعه را تشکیل می‏دهند. حجاب دست و پا گیر بوده و زنان را از فعالیت‏های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... باز می‏دارد.
    درست است که زنان نیمی از اعضای فعال جامعه هستند و باید در تمام صحنه‏ها تلاش داشته باشند، ولی پوشش اسلامی (حجاب) در حدی که آنان را از تلاش در صحنه‏های کار و فعالیت باز دارد، دست و پا گیر نیست، زیرا حجاب به معنی پرده‏نشینی نیست بلکه به معنی پوشش معقول است.
    زن می‏تواند با لباس‏های بلند و پوشش کامل اسلامی به تلاش برای زندگی بهتر بپردازد و در مواردی که چادر لباس برتر و پوشش عالی‏تر است در صحنه ظاهر شود.
    3ـ می‏گویند: حجاب و پوشش زن، موجب فاصله انداختن میان زن و مرد شده، مردان را به زنان حریص‏تر می‏کند و آتش تمایلات آنها را شعله‏ورتر می‏کند چرا که «الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِعَ؛
    انسان نسبت به چیزی که از آن ممنوع شده، حریص است.»
    این اشکال، نوعی مغالطه است، چون پوشش در اسلام به معنی محرومیت زن و مرد از اشباع غریزه از راه صحیح نیست تا موجب عطش بیشتر و ناهنجاری گردد. اگر آنچه که اسلام در مورد آسان‏گیری در ازدواج فرموده، اجرا شود، غریزه از راه صحیح اشباع شده و اشکالی پدید نمی‏آید.

    علل گسترش بدحجابی

    چرا بدحجابی در جامعه گسترش یافته است؟! علل آن چیست و چگونه می‏توان با آن مبارزه نمود؟

    1ـ تلاش استعمار در مبارزه با پوشش اسلامی:

    حجاب، هویت و شخصیت زن مسلمان می‏باشد. حجاب جلوی فساد و فساداندیشی را می‏گیرد. زدودن حجاب از زن، با هدف هویت‏زدایی از زن مسلمان است، تا زن بیشتر در خدمت آمال و آرزوها و اهداف و هوس‏های سلطه‏جویان قرار گیرد. مبلّغان
    و بانیان بی‏حجابی در ایران، در این مورد معتقدند:
    «در مسئله بی حجابی زنان باید کوشش فوق‏العاده به عمل آوریم تا زنان مسلمان به بی‏حجابی و رها کردن چادر، مشتاق شوند.
    باید به استناد شواهد و دلایل تاریخی ثابت کنیم که پوشیدگی زن از دوران بنی‏عباس متداول شده و مطلقا سنت اسلام نیست ...».
    سپس تأکید می‏کند که پس از زوال حجاب، مأموران جوانان را به سوی روابط ناپسند با زنان غیر مسلمان سوق دهند و آنان نیز بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آنان تقلید کنند.(5)
    طرح عمومی کشف حجاب در کشورهای اسلامی و حضور خانواده‏های رؤسای وابسته به نظام‏های استکباری به صورت نیمه عریان و استفاده از مدهای گوناگون و نمایش در انظار، نمونه‏ای از تلاش استعمار جهت پوشش‏زدایی برای رسیدن به اهداف یادشده بود.
    امام خمینی(ره) به انگیزه‏های استعمارگران و کشف این توطئه اشاره دارد، آنجا که می‏نویسد:
    «ما می‏دانیم که این سخنان برای کسانی که با خیانتکاری و شهوت‏پرستی و آواز و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فسوق و بی‏عفتی بار آمدند خیلی گران است.
    البته آنان که تمدن و تعالی مملکت را به لُخت شدن زن‏ها در خیابان‏ها می‏دانند و به گفته بی‏خردانه خودشان با کشف حجاب، نصف جمعیت مملکت کارگر می‏شود، حاضر نیستند مملکت با طرز معقولانه و در زیر قانون خدا عمل و اداره شود.
    آنهایی که این قدر قوه تمیز ندارند که کلاه لگنی را که پس‏مانده درندگان اروپاست، ترقی کشور می‏دانند، با آنها ما حرفی نداریم که آنها از ما سخن خردمندانه را بپذیرند و عقل و هوش و حس آنها را اجانب دزدیده‏اند ...».(6)
    اما بر خلاف تلاش‏های مذبوحانه استعمار، زنانی در سایه پوشش و عفاف به صحنه اجتماع آمدند تا با ستمگران مبارزه کنند، از جمله:
    «زینب پاشا، فرزند شیخ سلیمان، دهقان بی‏چیز، رهبر زنان تبریز، گروهی داشت با اسلحه‏های سرد و گرم در مجامع حاضر می‏شدند و مردم را به مبارزه تشویق می‏کرد. یک بار به جمع مردان گفت:
    اگر شما مردان جرئت ندارید جزای ستم‏پیشگان را کف دست‏شان بگذارید، اگر می‏ترسید که دست غارتگران و دزدان را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید. ما جای شما با استکبار می‏جنگیم.»(7)

    2ـ دگرگونی ارزش‏ها

    اسلام زن را در متن اجتماع به تلاش و کوشش خوانده اما با حُجب و رعایت پوشش اسلامی. اسلام حیا، وقار، متانت، شکوه گفتار و سلامت کردار را برای انسان ارزش دانسته است. اسلام، حجاب را جزئی از شخصیت زن تلقی می‏کند. وقتی این ارزش‏ها دگرگون شود و زن خودآرایی و نشان دادن زیبایی‏ها و خودنمایی را ارزش بداند، گرایش درونی به فسادآفرینی پیدا می‏کند.

    3ـ الگوهای نادرست

    انسان فطرتا الگوپذیر است. وی پیوسته به ارزش‏هایی باور دارد و می‏خواهد همواره از آنها الگو بسازد. مسئله الگو در اخلاق اسلامی
    و روانشناسی امروز جایگاه مهمی دارد. قرآن، پیامبر گرامی اسلام(ص) را به عنوان الگو و اسوه حسنه معرفی می‏نماید. پس انسان می‏خواهد خود را همانند الگوها سازد. قهرمان‏سازی و الگوآفرینی انحرافی برای زن در جهت زدودن هویت او، از برنامه‏های استعمار بوده است. این مسئله باید به طور جدی بررسی گردد.

    4ـ خلاءهای درونی

    انسان به سبب ناهنجاری‏های شخصیتی که دارد، همواره سعی در جبران کمبودها می‏نماید. کمبودهای عاطفی در دوران خردسالی، گاه در بزرگسالی (اگر راهنمایان درستی نباشند) انسان را دچار بحران‏های عمیق عاطفی و شخصیتی می‏کند. با بررسی چگونگی برخورد دختران و زنان در مسئله پوشش به این نتیجه می‏رسیم که برخی خودآرایی و خودنمایی را جزئی از شخصیت تلقی کرده و سعی در جایگزینی جاذبه‏های کاذب با آن را دارند.

    راههای مبارزه با بدحجابی و بی‏حجابی
    1ـ تقویت اعتقادات و ایمان

    انسان‏ها باید همواره ایمان عمیق به خداوند داشته باشند. ایمانی که با هیچ کدام از لذات دنیوی گسسته نگردد. در نتیجه زن، خودآرایی و خودنمایی را بسیار زشت تلقی کند و خود را در برابر این امور بزرگ ببیند.
    علی(ع) فرمود: «المرءُ بایمانِهِ؛ شخصیت انسان در گرو باورهای مذهبی اوست.»(8)
    «و المؤمنُ بعمله؛ و ایمان انسان در عمل او جلوه‏گر است.»(9)
    چگونه کسی می‏تواند ادعا کند که مسلمان است اما به اصول آن معتقد نباشد و آن را امری زاید و در حصار و بند کردن خود تلقی نماید؟!
    پس عالی‏ترین نقش در کیفیت زندگانی انسان، باورهای درست و ایمان است.

    2ـ احیای فرهنگ اصیل اسلامی

    احیای ارزش‏های اصیل اسلامی و شناساندن آن به زن مسلمان و تعقل در آن، نیز کشف راههای باوراندن بهتر آن به زن، از راههای مبارزه با بدحجابی است. وقتی زن مسلمان بداند آنچه که اسلام به او عرضه کرده، ارزش است و به صلاح اوست، قلب و جان خود را از هر نوع آلودگی پیراسته می‏سازد و هنگامی ارزش والای خود را دریابد، هرگز تن خود را آراسته نکرده و ظاهر خود را فریبنده نمی‏کند و خود را در مقابل چشمان نامحرمان قرار نمی‏دهد.

    3ـ شناساندن الگوهای والا و برتر

    همان طور که گفتیم الگو در ساختار روحی و رفتاری انسان، به ویژه زنان مؤثر است. زندگانی حضرت زهرا(س) و فرزند گرانقدرش، پیام‏آور عاشورا، حضرت زینب کبرا و دیگر چهره‏های والای تاریخ گذشته و معاصر، باید به زنان نشان داده شود تا ببینند با حفظ عفاف و حجاب به چه مقاماتی می‏توانند دست یافته و هویت و شخصیت خود را حفظ کنند تا همانند این الگوهای گرانقدر گردند.

    مروری بر بیانات امام خمینی

    در پایان به دیدگاه بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) در مورد حجاب و آزادی می‏پردازیم.
    امام در مورد خدمتی که اسلام به زن نموده است می‏فرماید:
    «مع‏الاسف زن در دو مرحله مظلوم بوده است: یکی در جاهلیت زن مظلوم بود و اسلام منت گذاشت بر انسان و زن را از آن مظلومیتی که در جاهلیت داشت بیرون کشید ... در یک موقع دیگر در ایرانِ ما زن مظلوم شد و آن دوره شاه سابق و شاه لاحق بود. با اسم اینکه زن را می‏خواهند آزاد کنند، ظلم‏ها کردند به زن؛ زن را از آن مقام شرافت و عزت که داشت پایین کشیدند.
    ... به اسم آزادی «آزادزنان» و «آزادمردان» آزادی را از زن و مرد سلب کردند ... زن را مثل عروسک پایین آوردند. در صورتی که زن انسان است، آن هم یک انسان بزرگ؛ زن مربی جامعه است. از دامن زن انسان‏ها پیدا می‏شوند.»(10)
    «ای زن‏های محترم، بیدار بشوید، توجه کنید بازی نخورید، گول این شیاطین را که می‏خواهند شما را به میدان بکشند نخورید، اینها فریبنده‏اند ...، به اسلام پناه بیاورید، اسلام برای شما سعادت ایجاد می‏کند.»(11)
    «آن آزادی که آنها می‏خواستند برای مملکت ما، آن آزادی است که هم جوان‏های پسر ما را و هم جوان‏های دختر ما را به تباهی می‏کشد. آن آزادی را آنها می‏خواهند، که من از این تعبیر می‏کنم به آزادی وارداتی، آزادی استعماری؛ یعنی یک آزادی که در ممالکی که می‏خواهند وابسته به غیر باشد، این آزادی‏ها را سوغات می‏آورند.»
    «تا این خانم‏ها توجه‏شان به این است که فلان مُد باید از غرب به اینجا بیاید، فلان زینت باید از آنجا به اینجا سرایت بکند، تا یک چیزی آنجا پیدا می‏شود اینجا هم تقلید می‏کنند، تا از این تقلید بیرون نیایید، نه می‏توانید آدم باشید و نه می‏توانید مستقل باشید. اگر بخواهید مستقل باشید، اگر بخواهید شما را به اینکه یک ملتی هستید بشناسند و بشوید یک ملت، از این تقلید غرب باید دست بردارید. تا در این تقلید
    هستید، آرزوی استقلال نکنید ...».(12)
    «اسلام زن را مثل مرد در همه شئون دخالت می‏دهد. همه ملت ایران، چه زنان و چه مردان باید این خرابه‏ای که برای ما گذاشته‏اند، بسازند. ایران با دست مرد تنها درست نمی‏شود، مرد و زن باید با هم این خرابه را بسازد.»(13)
    «اسلام می‏خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی‏دهیم که زنان ما فقط شی‏ء برای مردان، آلت هوسرانی باشند.»(14)
    «امروز غیر روزهای سابق است ... امروز باید خانم‏ها وظایف اجتماعی خودشان را و وظایف دینی خودشان را عمل بکنند. عفت عمومی را حفظ بکنند و روی آن عفت عمومی کارهای اجتماعی و سیاسی را انجام بدهند.»(15)
    امام در مورد شرکت زنان با پوشش اسلامی در صحنه‏های مختلف می‏فرماید:
    «زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازینی آزادند و تجربه کنونی فعالیت‏های ضد رژیم شاه نشان داده است که زنان بیش از پیش، آزادی خود را در پوششی که اسلام می‏گوید یافته‏اند.»(16)

    نتیجه اینکه:

    اسلام با طرح حجاب، سعی در سالم‏سازی جامعه، ایجاد امنیت برای زنان و جلوگیری از هوسرانی و گسترش فساد در جامعه دارد. منظور اسلام، منزوی کردن زنان نیست بلکه امن ساختن جامعه برای آنان است تا زمینه فعالیت گسترده ایشان فراهم آید. امید است که زنان جامعه ما با توجه به این امر مهم و توجه به روح و حکمت احکام اسلام، به فعالیت‏های سالم در جامعه ادامه دهند.

    پی‏نوشتها:

    1 ـ مجمع‏البیان، ج7، ص138.
    2 ـ مطهری، مسئله حجاب، ص176 و 175.
    3 ـ وسائل‏الشیعه، ج14، ص19؛ من لا یحضره‏الفقیه، ج2، ص125.
    4 ـ حسین یزدی، آزادی از نگاه استاد مطهری، تهران: صدرا، 1379، ص248.
    5 ـ قرة‏العین، درآمدی بر تاریخ بی‏حجابی در ایران، ص40.
    6 ـ کشف‏الاسرار، ص224-223.
    7 ـ جزوه سازمان امور استخدامی کشور، به نقل از کتاب زنان ایران در جنبش مشروطه، ص42.
    8 ـ غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص62.
    9 ـ همان، ص61.
    10 ـ پیام به مناسبت روز زن، 26/2/58.
    11 ـ همان.
    12 ـ به مناسب 17 شهریور، 17/6/58.
    13 ـ در جمع بانوان قم، 13/12/57.
    14 ـ مصاحبه با دکتر «جیم کوککر رفت» استاد دانشگاه روتکرز امریکا، 7/10/57.
    15 ـ در جمع شرکت‏کنندگان ایرانی در کنفرانس نیمه دهه زن در کپنهاک، 19/6/58.
    16 ـ مصاحبه با الیزابت تارگورد، خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین، 10/8/57.

    منابع:
    ـ زن از دیدگاه امام خمینی(ره)، چاپ چهارم، 22 بهمن 61.
    ـ یزدی، حسین، آزادی از نگاه شهید مطهری، تهران، صدرا، 1379.
    ـ محمدی اشتهاردی، محمد، حجاب بیانگر شخصیت زن، انتشارات ناجا، قم، بی‏تا.
    ـ سیمای زن در کلام امام خمینی(ره)، چاپ دوم، انتشارات اداره ارشاد اسلامی، پاییز 1365.
    ـ فتاحی‏زاده، فتحیه، حجاب از دیدگاه قرآن و سنت، چاپ اوّل، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، زمستان 73.
    ـ شهید مطهری، فلسفه حجاب، قم، بی‏تا.
    و ...
    چگونه کسی می‏تواند ادعا کند
    که مسلمان است اما
    به اصول آن معتقد نباشد
    و آن را امری زاید و در حصار
    و بند کردن خود تلقی نماید؟!
    پس عالی‏ترین نقش
    در کیفیت زندگانی انسان
    باورهای درست و ایمان است.
    پدیدآورنده:فاطمه‏سادات باقی‏پور،

           نورپورتال



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    حيا و خودآرايى و تاثیر آن در سلامت روانى زنان

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد



    حيا و خودآرايى و تاثیر آن در سلامت روانى زنان

    مقدّمه

    زنان به عنوان نيمى از پيكره جامعه نقش بسيار مهمى در ايجاد و گسترش عفّت، پاك‏دامنى و اخلاق در بين جوامع بشرى دارند. عفّت و حياى زن، كه يكى از مهم‏ترين عوامل حفظ و بقاى عفّت عمومى است، نه تنها در تمام اديان و مذاهب الهى مورد تأكيد قرار گرفته، بلكه عقول و افكار بشرى نيز آن را مورد تأييد قرار داده‏اند.
    از نظر اسلام، اهميت اين موضوع به حدّي است كه برخى روايات آن را «تمام دين» مي‏دانند. در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) آمده كه فرمودند: «اَلْحَياءُ هُوَ الدينُ كُلُّهُ»؛ حيا تمام دين است.1
    امام علي(عليه‌السلام) نيز در مورد عفّت و پاك‏دامنى مي‏فرمايد: «عفّت و پاك‏دامنى منشأ هر خيرى است.» به همين منظور، در تمام اديان و مذاهب آسماني، «اَلعِفَّةُ رَأسُ كُلِّ خَيْر»2 قوانين گوناگونى براي حفظ و بقاى عفّت و حياى عمومى وضع شده‏اند، كه «حجاب» و پوشش زن از جمله آن‏هاست.
    «حجاب»، كه به معناى پوشيدن تمام بدن و زيبايي‏هاى ظاهرى زن در برابر مردان بيگانه است، براى پيش‏گيرى و مهار برخي گرايش‏ها و رفتارهاى خودنمايانه و وسوسه‏انگيز مي‏باشد. اين در حالى است كه زنان به طور طبيعى دوست دارند در برابر جنس مخالف خودآرايى كنند و زيبايى زنانگي3 خود را به نمايش بگذارند.
    حال اين سؤال پيش مي‏آيد كه اين قانون اسلامى تا چه اندازه با طبيعت زن سازگار است؟ آيا تبرّج و جلوه‏گرى از نظر اسلام و علم بكلى مردود است، يا براى آن قانونى وجود دارد؟ اگر در وجود زن غريزه‏اى تحت عنوان «تبرّج» وجود دارد، روش‏هاى رشد و پرورش اين غريزه چيست و چه كاركردى در زن و حفظ سلامتى او مي‏تواند داشته باشد؟ چگونه مي‏توان غريزه تبرّج را با حيا، كه يك ويژگى فطرى در زن است، جمع كرد؟ آيا حجاب و پوشش به معناى ناديده گرفتن اين غريزه نيست؟ آيا همان‏گونه كه عده‏اى از مخالفان حجاب مي‏گويند، اين محدوديت مانعى براي رشد عاطفى و روانى زن محسوب مي‏شود، يا به عكس، در جهت سلامت روانى اوست؟
    اهميت بررسى اين موضوع واضح و روشن است؛ زيرا اولا، حجاب و پوشش زن به طور يقين، يكى از محكم‏ترين سنگرهايى است كه مسلمانان، به ويژه جوانان، را از فساد و فحشا حفظ مي‏كند و سدى آهنين در برابر نفوذ و تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام است. به همين دليل، همان‏گونه كه رهبر فرزانه انقلاب بارها فرموده‏اند، بر همه ما تكليف است در مقابل اين تهاجم همه‏جانبه هشيار باشيم و با آن مقابله كنيم.
    ثانيا، ارتباطى كه مسئله حجاب و عفت از يك سو و گرايش دايمى زن به تبرّج و جلوه‏گرى از سوى ديگر با سلامت روانى او دارد به موضوع اهميّت بيشترى مي‏دهد؛ زيرا پر واضح است كه به لحاظ نقش مهم و حساسى كه زن در حيات جسمى و روانى انسان‏ها دارد، بحث و بررسى در مورد مؤلّفه‏هاى سلامت روانى او لازم و ضرورى به نظر مي‏رسد.
    اما به دليل آنكه دين اسلام به بهداشت و سلامت روانى افراد اهميت زيادى داده است و حتى نتيجه نهايى عبادت و بندگى را رسيدن به «نفس مطمئنه» مي‏داند و فقط كسانى را كه داراى قلب و روانى سالمند، اهل نجات و خوش عاقبت مي‏داند،4 مطمئنا در تمام احكام و قوانين خود و از جمله، لزوم پوشش و حفظ عفّت فردى و عمومي، به نقش آن‏ها در روح و روان افراد توجه كرده و بهترين نسخه را براى سلامتى و سعادت جوامع بشرى ارائه داده است.5

    غريزه تبرّج و خودنمايى

    منظور از غريزه «خودنمايي» و «تبرّج»، جلوه‏گرى و دلبرى كردن براى تصاحب قلب ديگرى است. كلمه «تبرّج» كه در قرآن آمده، از كلمه «برج» گرفته شده و به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است؛ همان‏گونه كه برج قلعه، براى همه هويداست. در مورد اين موضوع، بايد به سه نكته توجه كرد:

    1. اختصاص غريزه تبرّج به زنان

    يكى از ويژگي‏هاى مهم زنان، خصيصه تبرّج و خودنمايى است كه به صورت غريزى و طبيعى در آنان وجود دارد. قرآن در دو آيه از آيات حجاب، از تبرّج و خودنمايى زنان صحبت كرده و آن را محدود به محيط خانواده كرده است. در يك جا مي‏فرمايد: (وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي) (احزاب: 33) اى زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشويد و خودنمايى نكنيد؛ مانند خودنمايى دوران جاهليت نخستين؛ در آيه ديگر مي‏فرمايد: (غَيْرَ مُتَبَرِجاتٍ بِزينَهٍ) (نور:60) زنان، (در برابر نامحرمان) با زينت‏هاوآرايش‏هايشان‏خودنمايي‏نكنند.
    قرآن در اين آيات فقط زنان را از تبرّج و خودنمايى و به نمايش گذاشتن جاذبه‏هاى جنسى خود در برابر نامحرم نهى كرده و از تبرّج مردان سخنى نگفته است. از ظاهر اين مطلب فهميده مي‏شود كه غريزه خودنمايى و تبرّج از ويژگي‏هاى خاص زنان است و در مردان وجود ندارد. به همين دليل پوشش و حجاب تنها براى زنان واجب شده است.
    شهيد مطهّرى درباره آثار اين غريزه و نيز اختصاص آن به زنان مي‏گويد: «اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است، اين است كه ميل به خودنمايى و خودآرايى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها، مرد شكار است و زن شكارچي؛ همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچى. ميل زن به خودآرايى از اين نوع حس شكارچي‏گرى او ناشى مي‏شود. در هيچ جاى دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس‏هاى بدن‏نما و آرايش‏هاي تحريك‏كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود، مي‏خواهد دلبرى كند و مرد را دلباخته و در دام علاقه خود اسير كند، انحراف تبرّج و برهنگى از انحراف‏هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گرديده است.»6
    در روايات نيز از وجود غريزه خودنمايي يا تبرّج در زن سخن گفته شده است. براى مثال امام علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «خداوند زنان را از سرشت مردان آفريده، از اين‏رو، تمام همّت خود را در جذب مردان و نزديك شدن به آن‏ها صرف مي‏كند».7
    بنابراين، اصل وجود غريزه خودنمايى در زن مورد تأييد منابع اسلامى است. اما در مورد كاركرد اين غريزه در زنان، مي‏توان گفت: وجود اين غريزه براى متمايل كردن مرد ـ جنس مذكر ـ به زن ـ جنس مؤنث ـ است تا بدين‏وسيله، مقدّمات ازدواج و زندگى مشترك را بين آنان فراهم كند؛ چنانكه در ساير جانداران نيز اين ويژگى در جنس ماده وجود دارد.
    درباره غريزه خودنمايى و تبرّج، غير از منابع اسلامي، برخى از دانشمندان نيز مطالب جالبى دارند. خانم جينا لمبروزو (G,Lombroso) روان‏شناس معروف ايتاليايي، در اين‏باره مي‏گويد: «در زن علاقه به دلبر بودن و دل‏باختن، مورد پسند بودن و مايه خرسند شدن بسيار شديد است.»8 در جاى ديگري مي‏گويد: «يكى از تمايلات عميق و آرزوهاى اساسى زن آن است كه در چشم ديگران اثري مطلوب بخشيده و به وسيله حسن قيافه، زيبايى اندام، موزون بودن حركات، خوش آهنگي صدا، طرز تكلّم و بالاخره شيوه خرام خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آن‏ها را تحريك نموده و روحشان را مجذوب سازد.»9 همچنين درباره تأثير غريزه خودآرايى و تبرّج در زندگى زنان مي‏گويد: «ميل به جلب ديگران، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين محرّك زندگانى زن محسوب مي‏شود.»10
    ويل دورانت نيز درباره آثار غريزه تبرّج زن مي‏گويد: «زن ميل دارد بيشتر مطلوب باشد، نه طالب، و به همين جهت، در ارج‏گذاري و تقدير آن جاذبه‏هايى كه مايه تشديد ميل مرد است، استاد است.» بنابراين، اصل وجود اين غريزه و اختصاص آن به زن در بين دانشمندان پذيرفته شده است.11

    2. پرورش و توجه به غريزه تبرّج در اسلام

    غريزه خودنمايى و خودآرايى مانند ساير غرايز آدمي، نيازمند قانونمندى و كنترل است؛ يعنى بايد از افراط و تفريط در آن پرهيز شود؛ زيرا عدم كنترل اين غريزه، چه از لحاظ افراط و چه از لحاظ تفريط، براي زن زيانبخش است و سلامتى او را به خطر مي‏اندازد. از اين‏رو، در دين اسلام براي اين غريزه حد و حدود ويژه‏اى تعيين شده است و همان‏گونه كه آزادى بي‏حد و حصر آن ممنوع گرديده و براى كنترل آن حجاب واجب شده، بي‏توجهى به آن نيز مذموم شمرده شده است. به همين دليل، در برخى روايات، آرايش كردن براى زنان يك ضرورت تلقّى شده و بي‏توجهى به آن به معناى ناديده گرفتن غريزه خودآرايي، مورد نكوهش قرار گرفته است. در اينجا به بعضى از اين روايات اشاره مي‏شود:
    در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در مورد ويژگي‏هاى بهترين زنان نقل شده است كه فرمودند: «بهترين زنان شما زنى است كه بسيار با محبت باشد، عفيف و پاك‏دامن باشد، نزد اقوامش عزيز و محترم باشد، با شوهرش متواضع و فروتن باشد، براى او خودآرايى و تبرّج داشته باشد و در برابر نامحرم عفيف باشد.» در اين حديث، دقيقا به همان تبرّجى كه قرآن آن را براي زن در مقابل نامحرم ممنوع كرده، نسبت به شوهرش سفارش شده است.12
    در روايت ديگري، امام صادق(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «براى زن سزاوار نيست كه بدون زيور و آرايش باشد، حتى اگر يك گردن‏بند باشد؛ و سزاوار نيست دستش از رنگ حنا خالى باشد، اگرچه پير باشد.»13 همچنين مي‏فرمايد: «لا تُصَلِّى الْمَرأَةُ عُطُلا»؛ زن بدون زيور و آرايش نماز نخواند.14 امام باقر(عليه‌السلام) نيز در روايتى مي‏فرمايد: «لَمْ تَزَلِ النِّساءُ يَلْبِسْنَ الْحِلْي»؛ زنان همواره از زيور استفاده كنند.15
    در برخى روايات دستوراتى براى زيبا شدن زنان داده شده، است. براى مثال، امام علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «كارى را كه بيش از حد توانايى زن است به او وامگذار؛ زيرا (اگر زنان از كارهاى سخت و طاقت‏فرسا به دور باشند) براى حال آن‏ها و شادابى روحى و دوام زيبايى آن‏ها بهتر است؛ چرا كه زن گل بهارى است (لطيف و حساس)، نه پهلوانى سختكوش.»16
    همچنين رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) پس از اينكه به همه زنان، چه شوهردار و چه بدون شوهر، دستور مي‏دهد دايم خضاب كنند (و دست و صورت خود را به حنا و رنگ‏هاى زيبا آرايش كنند) مي‏فرمايد: «اما زنان شوهردار براى شوهرانشان زينت كنند و اما زنان بدون شوهر، به اين دليل خضاب كنند كه دستشان شبيه دست مردان نشود (و لطيف و زيبا بماند.)»17
    همچنين در روايت ديگرى آمده است: پيامبر به مردان فرمود: «ناخن‏هاى خود را كوتاه كنيد» و به زنان فرمود: «ناخن‏ها را كوتاه نكنيد؛ زيرا شما را زيباتر مي‏كند.» حتى آن حضرت از بعضى زنان به خاطر اهميت ندادن به آرايش و زيبايي، انتقاد كرده است.18
    عايشه مي‏گويد: «زنى از پشت پرده دستش را بيرون آورد تا نامه‏اى به رسول خدا بدهد، آن حضرت دستش را بست (و نامه را از او نگرفت.) فرمود: نمي‏دانم اين دست مرد است يا دست زن؟ آن زن گفت: دست زن است. پيامبر فرمود: اگر تو زن بودى ناخن‏هايت را به رنگ حنا در مي‏آوردي».19
    اهميت زينت كردن و آرايش زنان به حدي است كه پوشش بعضى از لباس‏ها مثل ابريشم و طلا به علت خاصيت زيبايي‏شان به زنان اختصاص يافته است20 امام باقر(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «خداوند طلا را در دنيا زينت زن قرار داد و بر مردان حرام كرد.» 21 در برخى روايات آمده كه «ائمّه اطهار(عليهم‌السلام) زنانشان را با طلا و نقره زينت مي‏كردند و بر اين كار اصرار داشتند.»22
    از روايات ديگرى كه حاكى از اهميت اسلام به آرايش و تجمّل براى زن است، حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) است كه حتى به زنانى كه شوهران نابينا دارند دستور مي‏دهد خود را با بوى خوش و حنا آرايش كنند. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: از رسول خدا سؤال شد: زن چگونه براى شوهر نابينا آرايش كند؟ فرمود: با استعمال عطر و خضاب كردن، كه نوعى بوى خوش است.23
    از رواياتى كه در اين باب وجود دارند، و تنها بعضى از آن‏ها در اينجا ذكر شدند، مي‏توان نتيجه گرفت كه اگر دين اسلام از تبرّج و خودنمايى زن براى نامحرم نهى كرده، در مقابل به او دستور داده است در صورتى كه در انظار نامحرم نباشد، حتما تبرّج و خودنمايى داشته باشد، به ويژه اگر در محضر شوهرش باشد. بنابراين، دين اسلام غريزه خودنمايى و تبرّج زن را ناديده نگرفته، بلكه به آن اهميت هم داده است و تلاش كرده زنان علاوه بر دارا شدن زيبايي درونى و اخلاقي، از نظر ظاهرى هم جذّاب و زيبا باشند؛ زيرا توجه به آرايش و زيبايي ظاهرى نه تنها پاسخى منطقى و صحيح به اقتضاى طبيعى و غريزه آنان در جلوه‏گرى و جلب توجه ديگران است، بلكه سبب مي‏شود زن شادتر و بانشاطتر باشد و از اين طريق، شادابي و نشاط را به زندگى خانواده‏اش نيز وارد كند؛ زيرا يكى از عوامل مهم با نشاط بودن زن، داشتن ظاهرى زيبا و دلپسند است كه شوهرش را پي‏درپى به وجد آورد و خود نيز از اين طريق به وجد آيد. در نتيجه، كوشش زن در جذّاب بودن و آرايش كردن براى شوهر، ضمن اينكه نياز طبيعى زن به خودنمايى و تبرّج را ارضا مي‏كند، وى را از جلوه‏گرى و خودنمايى براى مردان‏نامحرم نيز بي‏نياز مي‏سازد؛ زيرا او براى شوهرى خودآرايي كرده است كه حقيقتا به او عشق مي‏ورزد و در دوستي‏اش وفادار است. بدين‏سان، هم نياز غريزى او به آرايش و تجمّل اشباع شده و هم از آفات‏وانحرافات عشق آزاد رهايي يافته و آسيبى به‏سلامت‏رواني‏اووارد نشده است.
    خانم لمبروزو در اين مورد، سخن زيبايي دارد: «بدون شك، منشأ حجب و حياى زن را در عشق و علاقه مي‏توان يافت؛ چه اينكه زن وقتى مرد را به خويش علاقه‏مند و خود را نسبت به او متمايل ديد، منظور اصلي خودنمايى و جلوه‏گرى از بين مي‏رود و چون توسعه محيط اجتماعى زن فقط به منظور تمركز تمايلات درونى او به شخص واحد است، هنگامى كه در اين راه توفيق يافت، ديگر احتياجى به آلات فريبنده و مصنوعى نخواهد داشت. چنانچه مشاهده مي‏شود زنانى كه به شوهر و اطفال خود علاقه‏مند هستند، بكلى از اين عوالم دور و بركنار مي‏باشند و اگر زنى ديده مي‏شود كه اين شيوه را پيشه خود قرار داده است، فقط به اين جهت است كه پاسخ احساسات درونى خويش را نزد همسر خود نيافته است؛ زيرا وقتى كه زن علاقه‏مند گرديد، ديگر حاضر، بلكه قادر به جلب توجه ديگران نخواهد بود.»

    3. افراط در غريزه خودنمايى و تبرّج

    همان‏گونه كه بي‏توجهى به غريزه خودنمايى و تبرّج براى زن زيان‏بخش است، خودنمايى و تبرّج بيش از اندازه و خارج از چهارچوبه حجاب نيز زيان‏بخش خواهد بود و سلامت روانى زن را به مخاطره مي‏اندازد. اين مطلب دقيقا مانند اين است كه بگوييم: غذا خوردن براى سلامتى ضرورت دارد، اما زياده‏روى و عدم رعايت قانون غذا خوردن مضر است. در ارضاى نيازهاى روانى نيز بايد جانب اعتدال رعايت شود، زيرا هرگونه زياده‏روى در آن موجب از دست رفتن انرژى رواني انسان مي‏شود و سلامت روانى او را مختل مي‏سازد. البته تفاوتى كه در ارضاى نيازهاي رواني، مثل نياز به خودنمايى و تبرّج در زن، با نيازهاى جسمانى مثل نياز به غذا خوردن وجود دارد اين است كه اين‏گونه نيازها سيري‏ناپذيرند و اگر انسان در ارضاي آن‏ها حد افراط را در پيش بگيرد، نه تنها نياز او برطرف نمي‏شود، بلكه روز به روز تشنه‏تر شده، تمام فكر و ذهن او را به خود مشغول مي‏كند. در ارضاى نياز به خودآرايى و خودنمايى نيز همين مطلب وجود دارد؛ يعنى اگر زن در توجه به زيبايي ظاهرى و خودآرايى افراط كند، كم‏كم به حدّى مي‏رسد كه بيمارگونه به تجمّل و آرايش مي‏پردازد و هيچ‏گاه احساس ارضا و سيرى نمي‏كند.
    شهيد مطهّرى در اين‏باره مي‏نويسد: «روح بشر فوق‏العاده تحريك‏پذير است. اشتباه است كه گمان كنيم تحريك‏پذيرى روح بشر محدود به حد خاصّى است و از آن پس آرام مي‏گيرد. همان‏گونه كه بشر ـ اعم از مرد و زن ـ در ناحيه ثروت و مقام، از تصاحب ثروت و تملّك جاه و مقام سير نمي‏شود و اشباع نمي‏گردد، در ناحيه جنسى نيز چنين است. هيچ مردى از تصاحب زيبارويان و هيچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلى از هوس سير نمي‏شود. و از طرفي، تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه، انجام ناشدنى است و هميشه مقرون است به نوعي احساس محروميت، دست نيافتن به آرزوها به نوبه خود، منجر به اختلالات روحى و بيماري‏هاى روانى مي‏گردد».24
    وست كوت (Westkott) در نقد نظريه كارن هورناى (Karen Horney) كه معتقد بود زنان بايد با خارج شدن از خانه و به عهده گرفتن كارهاى متفاوت در مشاغل گوناگون، هويّت خود را بيابند، مي‏گويد: زنان امروزى ما بين نياز به جلب توجه مردان و دنبال كردن اهداف شخصى خود، گير افتاده‏اند. به همين دليل، رفتارهاي متضادى از خود نشان مي‏دهند؛ گاهى اغواگر و پرخاشگر و گاهى مؤدب و گاهى جاه‏طلب مي‏شوند. زنان امروز بين كار و عشق، دو پاره شده‏اند و در نتيجه، هيچ‏كدام آن‏ها را ارضا نمي‏كند.25
    در كتاب روح زن مي‏گويد: زن طورى آفريده شده است كه وابسته به يك مرد باشد و فقط براى او طنّازى و عشوه‏گرى كند. به همين دليل، اگر تكيه‏گاهش را نيابد و به تجمّل و جلوه‏گرى خود ادامه دهد، دوام نخواهد آورد و نابود مي‏شود، در ادامه، آورده است: «زن همچون بوته نيلوفرى است كه طالب چوب خشك يا ديوار لخت و عريانى است تا آن را از گل و سبزه بپوشاند. اگر چنين چوب و ديوارى نيابد، خشك و نابود خواهد شد».26
    از اينجا فلسفه و حكمت وجوب پوشش و حجاب براى زن در اسلام مشخص مي‏شود؛ زيرا اين حكم به دليل اينكه نقش اساسى در متعادل كردن غريزه خودنمايى و تبرّج زن دارد، عامل مهمى براى جلوگيرى از بخش بزرگى از اضطراب‏ها و دغدغه‏هاى فكرى زن محسوب مي‏شود؛ زيرا آزاد بودن زن در خودآرايى و به نمايش گذاردن جلوه‏هاى زنانه در جامعه، موجب افراط در تجمّل و توجه به زيبايي‏هاي ظاهرى مي‏شود، كه اين توجه افراطى مي‏تواند سبب بروز اختلال‏هاى روانى در زن شود.
    توضيح مطلب اين است كه وقتى زن مكشوف و آرايش كرده در بين مردان ظاهر مي‏شود، طبعا عده‏اى خوششان مي‏آيد و او را مورد تحسين و تكريم (ظاهري) قرار مي‏دهند. به همين دليل، دايم سعى مي‏كند وضع ظاهرى خود را طورى قرار دهد كه بيشتر موردپسند آن‏ها واقع شود. معمولا اين‏گونه زنان و دختران براى اينكه زيباتر شوند، هر روز وقت زيادى را صرف آرايش و تقليد از مدهاي جديد مي‏نمايند. اين روند مي‏تواند ناراحتي‏هاى روانى زيادى براى آنان ايجاد كند؛ زيرا به دليل اينكه هميشه كارها به دلخواه پيش نمي‏رود، باعث بروز نگراني‏هايي براى آن‏ها مي‏شود. براى مثال، اين تصور كه آيا با صرف اين‏همه وقت و هزينه مالي، توانسته‏اند جلب نظر ديگران بكنند و مورد پسند آنان شوند يا به عكس، مورد تمسخر و تحقير آنانند، مي‏تواند دايم ذهن آن‏ها را به خود مشغول كند و آن‏ها را به موجوداتى نگران تبديل نمايد. دليل ديگرى كه مي‏تواند به نگرانى آن‏ها بيفزايد اين تصور است كه هر لحظه ممكن است رقيبى زيباتر از راه برسد و شكار آن‏ها را بربايد. و سرانجام، دليل ديگرى كه باعث ناراحتى و استرس براى آن‏ها مي‏شود اين است كه مي‏بينند به مرور زمان، از زيبايي‏هايشان كاسته مي‏شود و زنان جوان‏تر و زيباتر جاى آن‏ها را مي‏گيرند و نقش آن‏ها را در ربودن دل‏ها كمتر مي‏كنند. گرچه آن‏ها براى اينكه در اين رقابت، ضعف خود را جبران كنند، دست به كارهاى گوناگونى مي‏زنند: تنوّع‏طلبى بيشتر در لباس و آرايش و افراط در جلوه‏گرى و خودآرايي؛ ولى نتيجه چندانى برايشان ندارد.
    وقتى زن در اثر آزادى در خودآرايى و جلوه‏گرى به چنين احساسى رسيد، به زودى متوجه مي‏شود كه در اين رقابت، ديگر توان مقابله با زنان زيبا و جوان را ندارد، بخصوص وقتى پا به سن مي‏گذارد اين احساس تلخ در او بيشتر مي‏شود؛ زيرا مشاهده مي‏كند همان مردانى كه چندى پيش خريدار نازها و كرشمه‏هاى او بودند، ديگر حاضر نيستند با او مراوده داشته باشند و بهاى چندانى به او نمي‏دهند. اينجاست كه دچار افسردگى و اضطراب مي‏شود و حتى گاه ديده شده است كه برخى زنان دست به انتحار مي‏زنند.
    كتاب چهره عريان زن عرب مي‏نويسد: «زيبايي، به نمايش برجستگي‏هاى بدن و آرايشى كه اضطراب درونى و فقدان اعتماد به نفس را پنهان مي‏كند، نيست، بلكه پيش از هر چيز مديون قدرت تفكر، سلامت جسم و كمال نفس است. چه بسيار دخترانى كه به سبب شوق دست‏يابى به نشانه‏هاى مقبول زيبايى و زنانگي، به اختلالات روانى و اضطرابات گوناگون دچار گرديده‏اند. گمان و تصور يك دختر اين است كه زندگى و آينده‏اش به اندازه بينى و يا خميدگى مژه‏هايش بستگى دارد تا آنجا كه حتى يك ميلي‏متر كوتاهى طول مژه نيز مي‏تواند به مسئله‏اى جدّى و بحرانى واقعى در زندگى او تبديل شود».27
    آنچه اين مشكل را حادتر مي‏كند اين است كه زنان بدحجاب خيلى زودتر از زنان ديگر زيبايى خود را از دست مي‏دهند؛ زيرا در پزشكى اثباب شده است كه برهنگى اعضاى زن در محيط گرم يا سرد، سبب به هم خوردن تعادل چربي‏هاى زير پوست شده، لطافت و ظرافت و صافى عضلات را مبدّل به ناهموارى و مردانه شدن آن‏ها مي‏كند. علاوه بر اين، وقتى زن تمام زيبايي‏هاى خود را در معرض تماشاى عموم قرار داد، ديگر چيزى براى جلب نظر ندارد. بنابراين، بدحجابي، هم از جهت جسمى و هم از جهت رواني، از زيبايى زن مي‏كاهد و اين خود عاملى در تشديد سرخوردگي و ناراحتى زن مي‏باشد. اما به عكس، رعايت حجاب سبب افزايش زيبايى زن مي‏شود. در روايتي، امام علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «عفّت و حجاب سبب افزايش و رشد زيبايي مي‏شود.»28 و نيز در روايتى ديگر مي‏فرمايد: «پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او مي‏شود.»29

    غريزه حيا

    خصيصه حيا و شرم به طور طبيعي، در زن بيش از مرد وجود دارد. به همين دليل است كه زن فطرتا و از روى طبع و غريزه، ميل به پوشش بدن خود در مقابل نامحرم دارد و از برهنگى دچار اضطراب مي‏شود. شواهد فراواني در اسلام بر فطرى و غريزى بودن حيا براى زن وجود دارند و علاوه بر اينكه قرآن به اين مطلب اشاره كرده، از نظر روان‏شناسي، زيست‏شناسى و جامعه‏شناسى نيز قابل اثبات است.

    1. ديدگاه اسلام درباره حياى زن

    قرآن در داستان حضرت آدم و حوّا، پس از اينكه مي‏فرمايد آن‏ها فريب شيطان را خوردند و از درخت ممنوعه تناول كردند، مي‏فرمايد: (فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ) (اعراف: 22)، و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتي‏ها و قسمت‏هاى پنهان اندامشان بر آن‏ها آشكار شد و (به سرعت) شروع به قراردادن برگ‏هاى درختان بهشتى بر خود كردند تا آن‏ها را بپوشانند.
    از اين داستان، به روشنى مي‏توان فهميد كه آدم و حوا هنگام برهنه شدن، مضطرب و پريشان شدند؛ زيرا براى رهايى از اين حالت، به برگ‏هاى درختان پناه آوردند و خود را با آن‏ها پوشاندند و صبر نكردند تا لباس مناسبى به دست آورند. اين در حالى است كه اولا، آن‏ها همسر يكديگر بودند و جايز بود در مقابل هم برهنه شوند. ثانيا، هيچ كس در آنجا نظاره‏گر آن‏ها نبود تا شرمندگي‏شان به خاطر او باشد. ثالثا، چون اولين انسان بودند، پوشش براى آن‏ها جنبه اكتسابى هم نداشت. بنابراين، تنها دليل اضطراب ايشان از برهنگي، فطرى بودن حيا در آن‏ها بود و چون برهنگى خلاف فطرت است، اضطراب‏آور است.30
    اگر كسى بپرسد، از اين آيات به دست مي‏آيد كه «كشف عورت» خلاف فطرت است، نه «كشف حجاب»، در پاسخ گفته مي‏شود: اولا، قرآن در اينجا سخن از كشف «سوءة» دارد. «سوءة» در لغت، به معناى چيزى است كه انسان از آشكار شدن آن ناراحت مي‏شود.31 بنابراين، منظور قرآن از كلمه «سوءة» در سوره اعراف، آيه‏هاي20 (سَوْءَاتِهِمَا)، 22( سَوْءَاتُهُمَا)، 26(سَوْءَاتِكُمْ) و 27(سَوْءَاتِكُمْ)، جاذبه‏هاى جنسى آدم و حواست؛ زيرا در آيه 26 همين سوره، خداوند از لباسى كه «سوءات» انسان را مي‏پوشاند، به «لباس تقوا» تعبير كرده است و مي‏فرمايد: (يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسا يُوَارِى سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ.) و امام باقر(عليه‌السلام) آن را به «لباس عفاف» تعبير مي‏كند. «وَ اَمّا لِباسُ التَّقْوى فَالْعِفافُ.» 32از اين روايت معلوم مي‏شود لباس عفاف يا پوشش عفيفانه به پوششى گفته مي‏شود كه جاذبه‏هاي جنسى انسان را بپوشاند، نه فقط عضو تناسلى را، و در واقع، علت اضطراب آدم و حوا، از بين رفتن عفاف و آشكار شدن جاذبه‏هاى جنسى آنان بود.
    ثانيا، جاذبه‏هاى جنسى زن و مرد متفاوتند. در مرد، فقط اعضاى تناسلي، يا حداكثر بين ناف تا زانو، داراى جاذبه جنسي است (چنانكه بعضى از روايات آن را تأييد مي‏كند)،33 ولى در زنان، تمام بدن داراي جاذبه جنسى است. بنابراين، از اين دو مقدّمه مي‏توان به روشنى استدلال كرد كه هرگونه برهنگى زن، به نظر قرآن، در تضاد با فطرت اوست و موجب اضطراب او مي‏شود. به همين دليل است كه فريضه حجاب مخصوص زنان شده است و حجاب مردان در حد پوشيدن عضو تناسلى يا حداكثر بين ناف تا زانو مي‏باشد.
    در تأييد مطلب مزبور، يعنى اثبات مقدّمه اول، كه منظور از «سوءة» جاذبه جنسى است، مي‏توان گفت: كلمه «عورت»34 نيز مانند كلمه «سَوءَه» به معناى جاذبه جنسى مي‏باشد كه در تعابير دينى در مورد بدن زن به كار رفته است. در سوره نور آيه 31 فرمود: بر زنان لازم نيست در مقابل كودكانى كه از «عورت» زنان ـ يعنى از جاذبه‏هاى مربوط به زنان ـ آگاه نيستند، حجاب داشته باشند.35 همچنين در روايتي، علت وجوب پوشش زن را عورت بودن او معرفى مي‏كند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مي‏فرمايد: «بدن زن عورت (داراى جاذبه جنسي) است كه خانه‏اش پوشش آن است.»36 معلوم است كه كلمه «عورت» در اينجا نمي‏تواند به معناي خاص آن باشد، بلكه كنايه از آن است كه بدن زن داراى جاذبه جنسى است و بهترين پوشش براى آن، بودن زن در خانه و كمتر ظاهر شدن در برابر نامحرم است.
    بنابراين، چه در داستان آدم و حوا و چه در موضوع حجاب، تعبير قرآن و روايت از بدن زن به «سوءة» و »عورت« دال بر اين است كه زن از برهنه كردن بدنش دچار ناراحتى و پريشانى و بلكه اضطراب مي‏شود و اين نشانه فطرى بودن حيا و در نتيجه پوشش و حجاب براى زن است.
    از شواهد ديگر فطرى بودن صفت حيا در زن، داستان حضرت مريم(س) و حضرت يوسف(عليه‌السلام) است. قرآن در قصه حضرت مريم(س)، پس از اينكه مي‏فرمايد: مريم به اعجاز الهي، باردار شد و براى اينكه مردم نادان او را به فحشا و بي‏عفتى متّهم نكنند، از آنان فاصله گرفت تا دور از آن‏ها وضع حمل كند، مي‏فرمايد: (يَا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيا مَّنسِيّا) (مريم: 23) (مريم آن‏قدر ناراحت شد كه) گفت: اى كاش پيش از اين، مرده بودم و بكلى فراموش مي‏شدم! اين سخن حاكى از نهايت پريشانى و ناراحتى زنى است كه احساس مى كند از نظر مردم، حيا و عفتش لكه‏دار شده است، از اين‏رو، آرزوى مرگ مي‏كند. اين نشان مي‏دهد حيا تمام وجود اوست كه با رفتن آن، جانش هم در حال از بين رفتن است و اين غير از فطرى بودن حيا، دليل ديگرى ندارد. از اين بيان معلوم مي‏شود وقتى حيا در زن فطري باشد، پوشش و حجاب، كه لازمه حياست، نيز فطرى خواهد بود؛ زيرا امكان ندارد زني داراى حيا باشد و آن‏گاه اجازه دهد نامحرم از نگاه كردن به بدن او لذت ببرد. به عبارت ديگر، ظهور و تبلور حيا در زن، به پوشش مناسب است. در واقع، عامل اصلى گرايش زن به حجاب و پوشش، تأمين يك نياز درونى و فطرى به نام حيا و شرم است.
    همچنين قرآن در قصه حضرت يوسف(عليه‌السلام) به حركت فطرى زن عزيز مصر اشاره مي‏كند كه وقتى خواست از يوسف كام بگيرد، درها را بست (وَ غَلَّقَتِ الاَبْوابَ) (يوسف: 23) تا كسى شاهد او نباشد. امام زين‏العابدين(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: در اين هنگام، آن زن با پارچه‏اى روى بت خود را پوشاند. يوسف از او پرسيد: چرا اين كار را كردي؟ گفت از بت حيا مي‏كنم.37 يوسف گفت: تو از بت حيا مي‏كني، ولى من از خدا حيا نكنم؟ از اين موضوع مشخص مي‏شود كه حيا امرى فطرى است؛ زيرا هر زنى به طور فطرى و غريزي، چنين احساسى دارد.
    همچنين در بعضى روايات آمده است كه خداوند حياى زن را نُه برابر حياى مرد قرار داده؛ حضرت امير(عليه‌السلام) فرمود: «خداوند ـ عزّوجل ـ شهوت جنسى را ده قسمت آفريد. نُه قسم آن را در زنان قرار داد و يك قسم آن را در مردان؛ و اگر خداوند ـ عزّوجل در آن‏ها به اندازه شهوت جنسي‏شان حيا و شرم قرار نمي‏داد، هر آينه به هر مردى نُه زن آويزان (وابسته) مي‏شد.»38
    در روايت ديگري، حياى زن را از اين هم بيشتر مي‏داند. ابو بصير مي‏گويد: از امام صادق(عليه‌السلام) شنيدم كه مي‏فرمود: «شهوت جنسى زن نود و نُه برابر مرد است، اما خداوند بر او حيا قرار داده است.» از اين دو روايت استفاده مي‏شود كه در طبيعت و آفرينش زن، حيا بيش از مرد قرار داده شده و اين از خصايص عَنْ ابى بصير، قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللّه (عليه‌السلام) يَقولُ: «فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ تِسْعَةً وَ تِسْعينَ مِنَ اللذَّةِ وَ لكِنَّ اللّهَ اَلْقى عَلَيْها الْحَياءَ.»39 فطرى اوست.

    2. ديدگاه زيست‏شناسى و روان‏شناسي درباره حياى زن

    زيست‏شناسان و روان‏شناسان هم به فطري بودن حيا در زن (و بلكه در جنس ماده) اذعان دارند. دكتر فخري، فيزيولوژيست مصري، در اين‏باره مي‏گويد: «اصل و مبدأ احساس حيا، همان احساس حيوانى جنس ماده در مورد حياست و به همين جهت مي‏بينيم نوعا احساس حيا در زنان از مردان قوي‏تر است».40
    مودودى نيز پس از شرح مفصّلى درباره اينكه تجاذب جنسى در انسان دايمى است، مي‏نويسد: «در طبع زنان، در مقابل شهوت و جاذبيت جنسي، حيا و احتشام و امتناع نيز به وديعت نهاده شده است، كه در هر زنى كم و بيش وجود دارد. بدون شك، اين غريزه امتناع و فرار در جنس ماده حيوانات ديگر نيز ظهور دارد، ولى در جنس ماده انسان بيشتر و شديدتر است و اين شدت به وسيله وضع غريزه حشمت و حيا در روان او، افزون گشته است».41
    برخى از روان‏شناسان معتقدند: حيا با آفرينش زن به هم آميخته است و تطوّرات جسمى دوران بلوغ، كه معمولا با بروز حالت روحى و روانى گوناگونى همراه است، عامل درونى حيا را به نمايش مي‏گذارد. كتاب طبايع زنان درباره وضعيت روحى و روانى پسران و دختران در دوران انتقال از كودكى به نوجوانى (دوران بلوغ) مي‏نويسد: «فرق بين اين دو جنس خيلى زياد است؛ مثلا، دختر در اين سن متانت خويش را دارد و در نهايت، رشد و وقار زندگى مي‏نمايد، در حالى كه پسر سال‏هاى دراز ديگرى لازم دارد تا عاقل گردد.»42 سپس در مورد آثار بلوغ در دختران مي‏گويد: «خجالت در او (دختر) زياد و تأمّلش در حركات و اطوار خويش فوق‏العاده گرديده و ميلش به انفراد و تنهايى زياد خواهد شد.»43
    بنابراين، وقتى حيا در زن فطرى باشد، حجاب و پوشش هم، كه از آثار و نتايج آن است، فطرى خواهد بود. منتسكيو (C.L.D.S.Montesquieu) مي‏گويد: «تمام ملل جهان در اين عقيده مشتركند كه زن‏ها بايد حجب و حيا داشته باشند تا بتوانند خوددارى كنند. علتش اين است كه قوانين طبيعت اين‏طور حكم كرده است و لازم دانسته زن‏ها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمايند. طبيعت مرد را طورى آفريده كه تهوّرش زيادتر باشد، ولى زن طورى آفريده شده كه خوددارى و تحمّلش زيادتر باشد. بنابراين، هرگز نبايد تصور كرد افسار گسيختگى زن‏ها بر طبق قوانين طبيعى است، بلكه افسار گسيختگى بر خلاف قوانين طبيعت مي‏باشد و بر عكس، حجب و حيا و خوددارى مطابق قوانين طبيعت است؛ زيرا طبيعت ما را طورى آفريده كه به نقص خود پي‏ببريم و به همين جهت است كه داراى حجب و حيا هستيم؛ زيرا حجب و حيا همانا خجلتى است كه شخص از نقص و عدم كمال خود دارد.»44

    3ـ ديدگاه جامعه‏شناسى درباره حياى زن

    بررسى جامعه‏شناختى و تاريخى حجاب نيز فطرى بودن حيا در زن را به اثبات مي‏رساند؛ زيرا بنابر گواهى متون تاريخي، در اكثر قريب به اتفاق ملت‏ها و آيين‏هاى جهان، حجاب در بين زنان معمول بوده است؛ هرچند در طول تاريخ، فراز و نشيب‏هاى زيادى را طى كرده و گاهى با اعمال سليقه حاكمان، تشديد يا تخفيف يافته، ولى هيچ‏گاه به طور كامل از بين نرفته است. مورّخان به ندرت، از اقوام بدوي، كه زنانشان داراى پوشش مناسب نبوده و يا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر مي‏شدند، ياد مي‏كنند.
    دانشمندان، تاريخ حجاب و پوشش زن را به دوران ما قبل تاريخ و عصر حجر نسبت مي‏دهند. كتاب زن در آينه تاريخ پس از طرح مفصّل علل و عوامل تاريخى حجاب، مي‏نويسد: «با توجه به علل ذكر شده و بررسى آثار و نقوش به دست آمده، پيدايش حجاب به دوران پيش از مذاهب مربوط مي‏شود و به اين دلايل، عقيده عده‏اى كه مي‏گويند مذهب موجد حجاب مي‏باشد صحّت ندارد، ولى بايد پذيرفت كه در دگرگونى و تكميل آن بسيار مؤثر بوده است».45
    نتيجه‏اى كه از اين مطلب مي‏توان گرفت اين است كه گرايش زنان در طول تاريخ و در خلال فرهنگ‏ها و تمدن‏هاى گوناگون، و حتي بعضا متضاد، به حجاب و پوشش، اين حقيقت را به اثبات مي‏رساند كه حيا، كه تبلور آن حجاب زن در مقابل نامحرم است، ريشه در فطرت و غرايز زن دارد و به همين دليل، يك خصيصه ‏مشترك‏ در بين‏ تمام‏ زنان‏ بوده ‏است.

    حيا و سلامت روانى

    شكى نيست كه وجود حيا در زن تأثيرات بسيار مثبتى بر روح و روان وى دارد. عفاف و پوشيدگى همچون سد و حفاظى است كه زن در سايه آن از هر ذلّت و تحقيرى در امان مي‏ماند. دين اسلام با واجب كردن حجاب، نمي‏خواهد زن بازيچه دست شهوت‏پرستان باشد و ارزش او به ميزانى تنزّل كند كه تنها وسيله‏اى براى اطفاى شهوات به حساب آيد. اسلام خوشي‏هاى مشروع را براى زن مي‏پسندد و البته تأمين آن را در سايه حيا و عفت قرار مي‏دهد. عفاف، كه ثمره حجاب و پوشش است، عامل آرامش و سكون انسان و دور ماندن او از عوامل اضطراب و در نهايت، موجب رضايت وجدان است. چه بسيارند عوامل ناامنى فكرى و ذهنى كه عفاف مانع بروز آن‏هاست. عفاف موجب احساس امنيت و شرف آدمى است و باعث مي‏شود كه آدمى بتواند در طول حياتش درست فكر كند و نيكو تصميم بگيرد.
    زن به دليل اينكه عواطف و احساسات قوي‏ترى نسبت به مرد دارد، از نظر روانى نفوذپذيرتر از مرد است؛ يعنى بيش از مرد از عوامل بيرونى متأثر مى شود. اين تأثّر و نفوذپذيرى وقتى از يك منبع، يعنى از سوى شوهر باشد، باعث مي‏شود وحدت و يگانگى روانى زن حفظ شود، ولى وقتى زن بدون حجاب در اجتماع مردان نامحرم حاضر مي‏شود، به آسانى تحت تأثير روانى و عاطفى آنان قرار مي‏گيرد و وحدت روانى او از بين مي‏رود و با از بين رفتن وحدت رواني، دچار اضطراب و آشفتگى مي‏شود.46
    در منابع اسلامي، درباره برخى از آثار روانى حجاب و بي‏حجابى مطالب زيادى وجود دارند؛ مثلا، در آيه 60 سوره «نور» درباره فلسفه حجاب مي‏فرمايد: (وَ اَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ)؛ و اگر «زنان» خود را بپوشانند براى آن‏ها (خير) بهتر است. كلمه «خير»، كه به معناى سود و نفع است، به دليل اطلاقش، هم شامل نفع مادى مي‏شود و هم نفع معنوى. در آيه 53 سوره احزاب، سود و نفع حجاب مشخص‏تر بيان شده است: (ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ) اين كار (حفظ حريم بين زن و مرد) براى پاكى دل‏هاى شما و آن‏ها بهتر است. بنابراين، مي‏توان گفت: طبق اين دو آيه، اثر مهم حجاب براى زن، طهارت و پاكي قلبى است كه مقدّمه‏اى براى رسيدن به سلامت قلبى (قلب سليم) است و در روان‏شناسي، از آن به «سلامت رواني» تعبير مي‏شود.
    همچنين در آيه 30 سوره «نور» درباره تأثير حفظ عفّت مرد به واسطه نگاه آلوده نكردن به زن مي‏فرمايد: (وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ اَزْكى لَهُمْ)؛ و عفاف خود را حفظ كنند. اين براى آنان پاكيزه‏تر است.
    در روايات نيز به تأثير روانى حجاب بر زن اشاره شده است. امام علي(عليه‌السلام) در وصيت خود به امام حسن(عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «(زنان را) در پرده حجاب نگاه دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زيرا سخت‏گيرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است.»47
    همچنين آن حضرت در حديث ديگري مي‏فرمايد: «پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او مي‏شود.»48 منظور از حال زن در اين حديث، وضعيت روانى اوست كه رعايت حجاب سبب تعادل بهتر آن مي‏شود. و نيز پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) مي‏فرمايد: «بهترين زنان شما زنان پاك‏دامن و عفيف هستند.» اين روايت نيز همان چيزى را مي‏گويد كه در آيه 60 سوره «نور» گذشت.49

    پي نوشتها :

    1 ـ علي‏بن حسام‏الدين المتقي، كنزالعمّال فى سنن‏الاقوال و الافعال، انتشارات مؤسسة الرساله، ج 3، ص121.
    2 ـ عبدالواحد آمدي، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، حديث 1168.
    3 ـ Exhibitionism.
    4 ـ يا اَيَّتها النفسُ المُطمَئِنَه اِرجَعى اِلى رَبِّكَ راضيةً مرضيةً» (فجر: 27و 28) تو اى روح آرام يافته! به سوي پروردگار بازگرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
    5 ـ يَومَ لايَنفَع مال و لابنون الاّ من اتَى اللّه بقلب سليم (شعراء: 88و 89.
    6 ـ مرتضى مطهري، نظام حقوقى زن در اسلام، تهران، صدرا، 1379، ج 19، ص436.
    7 ـ «خُلِقَتِ الْمَرْأَهُ مِنَ الرِّجالِ وَ اِنَّما هَمُّها فِى الرِّجالِ»؛ شيخ حرّ عاملي، وسائل‏الشيعه، قم، موسسة آل‏البيت لاحياء التراث، 1409ق، ج 20، ص64.
    8 ـ جينا لمبروزو، روح زن، ترجمه پري حسام شه رئيس، تهران، دانش، 1369، ص 15.
    9 ـ همان، ص 42.
    10 ـ همان، ص 44.
    11 ـ ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، تهران، انتشارات سازمان آموزش انقلاب اسلامي، 1369، ص223.
    12 ـ «اَلْوَدُودُ الْعَفيفَةُ، اَلْعَزيزَةُ فى اَهْلِها، اَلذَّليلَةُ مَعَ بَعْلِها، اَلْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوجِها، الْحِصانُ مَعَ غَيْرِهِ.»؛ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367، ج 5، ص324.
    13 ـ «لايَنْبَغى لِلْمَرأةِ اَنْ تُعَطَّلَ نَفْسَها وَلو اَنْ تَعَلَّقَ فى عُنُقِها قَلادَةً، وَ لايَنْبغى لَها اَنْ تَدَعَ يَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ اَنْ تَمْسَحَها بِالْحَناءِ مَسْحا وَ اِنْ كانَتْ مُسِنَّةً.»؛ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 4، ص 459.
    14 ـ همان.
    15 ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 6، ص475.
    16 ـ «لاتُمَلَّكُ الْمَرْأَةُ مِنَ الْاَمْرِ ما يُجاوِزُ نَفْسَها، فَاِنَّ ذلِكَ اَنْعَمُ لِحالِها وَ اَرْخي لِبالِها وَ اَدْوَمُ لِجَمالِها، فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رِيْحانَةٌ لَيْسَتْ بِقَهْرَمانَهٌ.»؛ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص168.
    17 ـ «اَمّا ذاتُ الْبَعْلِ فَتَزَيَّنَ لِزَوجِها وَاَمّا غَيرُ ذاتِ الْبَعْلِ فَلا يُشْبِهُ يَدَهُ يَدَ الرِّجالِ.»؛ همان، ج 2، ص97.
    18 ـ قال رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) لِلرِّجالِ: قَصُّوا اَظافيرَكُمْ، وَلِلنِّساءِ اُتْرُكْنَ فَاِنَّهُ اَزْيَنُ لَكُنَّ.»؛ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 6، ص491.
    19 ـ حسن بن يوسف حلّي، تذكرةالفقهاء، قم، آل‏البيت لاحياء التراث، 1368، ج 2، ص609.
    20 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 4، ص380.
    21 ـ «جَعَلَ اللهُ الذَّهَبَ في الدُّنْيا زينَةَ النِّساءِ فَحرَّمَ عَلَى الرِّجالِ لُبْسَهُ.» همان، ص 414.
    22 ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 5، ص324.
    23 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص167.
    24 ـ مرتضى مطهري، مسئله حجاب، تهران، صدرا، 1379، ص434.
    25 ـ به نقل از شولتز1990.
    26 ـ جينا لمبروزو، پيشين، ص24.
    27 ـ نوال السعداوي، چهره عريان زن عرب، ترجمه حميد فروتن و رحيم مرادي، 1359، ص167.
    28 ـ «زَكاةُ الْجَمالِ اَلْعِفافُ.»؛ ميرزا حسين نوري، مستدرك‏الوسايل، بيروت، موسسة آل‏البيت لاحياء التراث، ج7، ص46.
    29 ـ «صِيانَةُ الْمَرْأَةِ اَنْعَمُ [لِحالِها وَ اَدْوَمُ] لِجَمالِها.»؛ همان، ج 14، ص 255.
    30 ـ محسن قرائتي، تفسيرنور،ج4، ص35.
    31 ـ سيدمصطفى حسينى دشتي، معارف و معاريف، قم، دانش، 1376.
    32 ـ سيدهاشم بحراني، تفسير البرهان، بيروت، انتشارات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1999.
    33 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 2، ص40.
    34 ـ «ورت» در لغت، به معناى عضوى است كه شخص به سبب شرم، آن را مي‏پوشاند. (ر.ك: سيدمصطفى حسينى دشتي، پيشين، ج 7، ص544).
    35 ـ سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوى همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1363، ج 15، ص157.
    36 ـ «اَلْمَرْاَةُ عَورَةٌ سَتْرُها بَيْتُها« (زاهد ابي‏الحسين ورّام، تنبيه‏الخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعه ورّام، تهران، 1376ق، ج 2، ص119.
    37 ـ ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، تفسير كشف‏الاسرار و عدةالابرار، تهران، اميركبير، 1409ق، ج 5، ص 51.
    38 ـ «عَنْ اَصْبَغِ بْنِ نُباتَه قال، قالَ اَميرُالْمُؤمِنينَ"(عليه‌السلام): خَلَقَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ اَجْزاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فِى النِّساءِ وَ جُزْءً واحِدا فِى الرِّجالِ وَ لَولا ما جَعَلَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فيهِنَّ مِنَ الْحَياءِ عَلى قَدْرِ اَجْزاءِ الشَّهْوَةِ لَكانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقاتٍ بِهِ.» (شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص 63.
    39 ـ همان.
    40 ـ به نقل از: على محمدى آشنايي، حجاب در اديان الهي، قم، اشراق، 1373، ص26.
    41 ـ ابوالاعلى المودودي، الحجاب، بيروت، مؤسسةالرساله، ص 140.
    42 ـ حسينى نجفى به نقل از: على محمدي آشنايي، پيشين، ص 26.
    43 ـ همان.
    44 ـ منتسكيو، روح‏القوانين، ترجمه علي‏اكبر مهتدي، تهران، اميركبير، 1362، ص 442.
    45 ـ ر.ك: علي‏اكبر علويقي، زن در آينه تاريخ، تهران، 1357.
    46 ـ زينب جلالي، جزوه حجاب از ديدگاه روان‏شناسي، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه‌الله)،1382.
    47 ـ «وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ اَبْصارِهِنَّ بِحِجابِكَ اِيّاهُنَّ، فَاِنَّ شِدَّهَ الْحِجابِ اَبْقي عَلَيْهِن.َّ» (نهج‏البلاغه، ترجمه سيدرضي، نامه31)
    48 ـ «صِيانَةُ الْمَرْاَةِ اَنْعَمُ لِحالِها وَ [اَدْوَم] لِجَمالِها» (ميرزا حسين‏نوري، پيشين، ج 14، ص255.
    49 ـ «خَيْرُ نِسائِكُمْ اَلْعَفيفَةُ» (محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 5، ص324)

    منبع:سايت قبس, مجله معرفت , شماره 87 ( ويژهنامه روان شناسي)
    نويسنده:عباس رجبى

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    سيره شهيدان در اهتمام به حجاب بانوان

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    سيره شهيدان در اهتمام به حجاب بانوان

    سردار شهيد محمد گرامي

    يکي از همرزمان سردار شهيد محمد گرامي مي گويد:
    حاجي، کانون تبليغ و نشر حجاب را راه انداخته بود و خيلي نگران تهاجم فرهنگي بود. شهيد گرامي، از کساني که ارزش ها و اعتقادات ما را به تمسخر مي گرفتند، متنفر بود. در جلسه اي که با هم براي مبارزه با بي حجابي گرفته بوديم، همه نظرشان برخورد فيزيکي بود، ولي ايشان مي گفت: بايد از طريق معنوي و برنامه هاي فرهنگي، جلوي بي حجابي را بگيريم. قرار بر اين شد که پلاکاردهايي در مورد حجاب تهيه شود و در سطح شهر نصب کنيم. همچنين افراد مناسبي انتخاب شدند تا رفتارهاي ضدحجاب را کنترل کنند. اين کار شهيد گرامي باعث شد تا در مدت کمي ميزان بي حجابي کاهش يابد. (1)
    جلوگيري از بي حجابي و بدحجابي، از راه معنوي، بدون خشونت و با استفاده از ابزارهاي فرهنگي.

    سردار شهيد محمد آرمان

    خواهر سردار شهيد محمد آرمان مي گويد:
    وقتي به نه سالگي رسيدم، اولين کاري که محمد براي من انجام داد، ياد دادن نماز بود. نماز صبح را با معني به من ياد داد و بعد ديگر نمازها را هم به همين ترتيب به من آموزش داد.
    مي گفت: « اگر نماز را درست ياد بگيري، برايت جايزه مي خرم!» بعد برايم چادر مشکي خريد و هميشه مي گفت: « حالا ديگر بزرگ شده اي و بايد چادر سرت کني و حجاب داشته باشي.» مدام سفارش مي کرد در رعايت حجاب کوشا باشم و نمازم را سر وقت بخوانم و هميشه هم با جديت به درسهايم مي رسيد. (2)
    جايزه و تشويق، از بهترين ابزارها براي اخلاقي کردن جامعه است.

    سردار شهيد علي معمار

    «علي معمار، مانور را هدايت مي کرد و نيروها را از کمين هاي فرضي رد مي کرد. ناگهان يکي از شبکه هاي فوگاز ترکيد و معمار به پشت بر زمين پرت شد. به سويش دويدم. خون از زير چشمش مي جوشيد. پليسه بشکه به داخل چشمش فرورفته و انتهايش بيرون مانده بود. سريع او را سوار آمبولانس کرديم و به سوي ايران شهر رانديم. در بيمارستان ايران شهر، دکتر در حال مداواي بيماري ديگر بود. پارچه روي چشم علي سرخ شده بود. يکي از خانمهاي پرستار، حجاب درست و حسابي نداشت و مدام مي آمد و مي رفت. سرانجام علي بلند شد، به طرف او رفت و صدايش کرد. حواسم به آن دو بود. علي خيلي آرام شروع به گفت و گو با آن خانم کرد. کمي بعد، بازگشت. گفتم: « چي شده برادر معمار؟» گفت: « دلم طاقت نياورد، بايد به او تذکر مي دادم.»(2) گوشزد کردن به ترک منکرها از جمله بدحجابي، با استفاده از اصل عطوفت و مهرباني.

    سردار شهيد امير گره گشا

    درباره سردار شهيد امير گره گشا نقل کرده اند که وي خيلي پاي بند مسائل شرعي بود و در اين باره با کسي تعارفي نداشت. روز عقد او خانم هايي که در مراسم شرکت کرده بودند، حجاب کاملي نداشتند. او آنها را از مجلس به بيرون دعوت کرد و به آنهاگفت: « هر وقت حجابتان کامل شد، تشريف بياوريد.» او با مظاهر گناه، برخورد بسيار صريح و جدي داشت. (3)
    اهتمام ويژه سردار شهيد اميرگره گشا به مسئله حجاب حتي در شرايط جشن وسرور.

    پي نوشتها :

    1- احمد مؤمني راد، اين گونه بودند مردان مرد، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس، 1384، چ 1، ص 27.
    2- منيره نصراللهي، فرمانده قلب ها، لشکر چهل و يک ثارالله، 1376، چ 1، صص 46 و 47.
    3- داوود اميريان، بلوچ گريه نمي کند، لشکر چهل و يک ثارالله، 1376، چ1، ص 30.
    4- اين گونه بودند مردان مرد، ص 65.

    منبع: ماهنامه طوبي
    نويسنده:علي اسدي

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    کارکردهاي عفاف و حجاب از ديدگاه اسلام

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد




    کارکردهاي عفاف و حجاب از ديدگاه اسلام

    مقدمه:

    نگاه اسلام به زن همراه با حرمت و کرامت است، اسلام در بدو پيدايش، زنان را از اسارت فرهنگ جاهلي نجات داد و قدر و منزلت و شخصيت انساني از دست رفتة آنان را در فرهنگ جاهلي مرد سالار احياء کرد. اگر چه در دوران مدرن نيز انديشه هاي فمينيستي مدافع حقوق زنان تلاش زيادي جهت رفع تبعيض از اين قشر کرده اند اما در اين راه دچار افراط شده اند و به نحوي زن بودن زن و تفاوتهاي طبيعي بين دو جنس را فراموش کرده اند و روابط سالم بين دو جنس و حتي زنان و دختران را زير چتر زنان همجنس باز، از بين برده اند و بدين طريق بنيان نظام خانواده را متزلزل کرده اند. مطرح شدن چنين انديشه هایي در جهان و بالطبع در جامعه ما به دليل گسترش ارتباطات جهاني؛ ضرورت بررسي تجويز ارزشهاي اخلاقي همچون حجاب و عفاف و کارکردهاي آن را بيش از بيش هويدا کرده است.

    جايگاه عفاف و حجاب در اسلام

    عفاف به عنوان يک ارزش دروني و والاي اخلاقي در اخلاق اسلامي جايگاه بسيار والايي دارد. و عفاف به عنوان ريشة حجاب و حجاب به عنوان يک عمل ظاهري، بازتاب عفاف به عنوان يک ارزش دروني است؛ به عبارت ديگر عفاف ريشه و سرچشمة حجاب است.
    دين اسلام با تأکيد بر ارزشهاي اخلاقی همچون عفاف و پاکدامن و حجاب و پوشش، مي خواهد حرمت و کرامت زن در عرصة اجتماع حفظ شود و استعدادهاي خدادادي او در فعاليتهاي صرف جنسي صرف نشود. بنابراين عفاف و حجاب در اسلام از يک مسئلة کلي تر و اساسي تر ريشه مي‌گيرد و آن اين است که آيا تمتعات مرد از زن بايد رايگان باشد؟ آيا مرد بايد حق داشته باشد که از هر زني در هر محفلي حداکثر تمتعات را ببرد يا نه؟ به عبارت ديگر مسأله اين است که آيا کاميابي هاي جنسي بايد محدود به محيط خانوادگي و همسران مشروع باشد، يا مي تواند آزاد باشد و به محيط اجتماع کشيده شود؟ اخلاق جنسي اسلامي بر خلاف اخلاق جنسي غرب که مبتني بر روابط آزاد بين مرد و زن به شرط رعايت آزادي ديگران است؛ مي‌خواهد انواع التذاذات جنسي به محيط خانوادگي و به همسر مشروع اختصاص يابد و محيط اجتماع خالص براي کار و فعاليت باشد به همين جهت به زن اجازه نمي دهد که وقتي از خانه بيرون مي رود موجبات تحريک مردان را فراهم کند و به مرد هم اجازه نمي دهد که چشم چراني کند و در همين راستا بر ارزشهاي اخلاقي همچون عفاف و حجاب تأکيد مي ورزد.

    کارکردهاي عفاف و حجاب در اسلام

    رعايت ارزشهاي اخلاقی در اسلام کارکردهاي را در بر خواهد داشت که مي توان به موارد زير اشاره کرد:
    1- بالابردن ارزش زن: عفاف، ستر و پوشش تدبيري است که خود زن با يک نوع الهام براي گرانبها کردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به کار برده است، زن با هوش فطري و يک حس مخصوص به خود در يافته است با توجه به ضعف جسمي و حتي اقتصادي نمي تواند بر مرد مسلط شود. بنابراين از نيازمندي مرد که همان مظهر طلب بودن است و ويژگي خود که مظهر معشوقيت و مطلوبيت بودن است استفاده کرده؛ و اين کار را از طريق رعايت حجاب و رفتار از روي متانت و حجب و حيا انجام داده است؛ بنابراين حريم نگهداشتن زن ميان خود و مرد يکي از مسائلي است که زن براي حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد استفاده کرده است. و در اين رابطه زن هر اندازه متين تر و با وقار تر و عفيف تر حرکت کند و خود را در معرض نمايش براي مرد نگذارد بر احترامش افزوده مي‌شود.
    2- بالا بردن بهداشت رواني افراد و جامعه: محدود شدن روابط جنسي به کانون خانواده محيط اجتماع را از تحريکات جنسي و در نتيجه بلوغ زودرس و ساير مشکلات همچون آزار جنسي و پديد آمدن کودکان نامشروع که مورد قبول و پذيرش جامعه نيستند و در نتيجه به و جود آمدن مشکلات روحي و رواني براي آنان جلوگيري کرده و بدين وسيله سلامت روحي رواني افراد و بهداشت رواني جامعه را بالا مي برد؛
    3- افزايش استحکام بنيان خانه و خانواده: از نظر اسلام محدوديت کاميابي‌هاي جنسي به محيط خانوادگي و همسران مشروع، سبب تحکيم روابط افراد خانواده و برقراري صميميت کامل بين زوجين مي‌گردد؛ اما آزادي روابط جنسي باعث پيدا شدن رقباي جنسي جديد براي مردان و زنان خواهد شد و اين باعث رواج و گسترش روابط جنسي خارج از چهارچوب خانواده، کثرت گرايي و تنوع طلبي جنسي و از بين رفتن استحکام بنيان خانواده مي شود.
    4- افزايش کارايي اجتماعي و مبرا شدن جامعه از تحريکات جنسي: با توجه اينکه حجاب به عنوان جلوه‌اي از عفاف، به صورت زنداني کردن زن و محروم ساختن او از فعاليت ‌هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي نيست؛ بلکه حاکي از پوشش بدن به استثنا وجه و کفين در زنان است که اين نوع پوشش مانع هيچ گونه فعاليت فرهنگي يا اجتماعي يا اقتصادي نيست و تباه کردن تواناييها و استعدادهاي زنان را به همراه ندارد. بلکه از اين طريق يک محيط اجتماعي به دور از تحريکات جنسي و لذت‌جويهاي شهواني به وجود خواهد آمد، که در آن زنان با حفظ کرامت الهي و شخصيت انساني به فعاليتهاي مثبت و سازندة اجتماعي، اقتصادي، سياسي و خواهند پرداخت. (مطهري،1353)
    5- رشد عشقهاي پاک: عفت و پاکدامني، حجاب و پوشش، خويشتن داري و دور از دسترس بودن زن عامل مهمي در پيدايش عشقهاي سوزان و عميق است؛ در جوامعي که آزادي روابط بين زن و مرد محدود است زمينه براي رشد عشقهاي پاک و در نتيجه خلق آثار هنري و ذوقي و اجتماعي فراهم مي شود؛ اما محيطهاي آزاد مانع پيدايش چنين عشقهايي است، در اين گونه محيطها زن به حالت ابتذال در مي آيد و فقط ابزاري است براي پيدايش هوسهاي آني و موقتي. (مطهری،1368).
    6- متجلي شدن ارزشهاي عالي انساني و اخلاقي: احترام به ناموس ديگران و عدم تجاوز به حقوق آنها و رعايت حريم خانواده‌ها، غيرت و تعصب به ناموس ديگران همه از ارزشهاي هستند که در صورت نهادينه شدن عفاف و حجاب در زنان و غيرت و تعهد در مردان در محيط اجتماعي متجلي خواهد شد. از سوي ديگر با تشکيل خانواده، ارزشهاي عالي انساني چون مودت، رحمت و مهرباني و آرامش، چنانچکه در سورة روم آية21 آمد است: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ، تعاون، همکاري، از خود گذشتگي و ايثار بين زن و مرد، پوشاندن عيوب يکديگر همچنانکه در سورة بقره آية187 آمده است هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ، تجربة پدر بودن و مادر بودن، تجربة تربيت يک انسان صالح، رعايت مصالح خانوادگي متلي خواهد شد.
    7- شکوفايي استعدادهاي فطري و طبيعي: اخلاق جنسي اسلامي با نفي و طرد اخلاق جنسي کهن که مبتني بر طرد و تحقير غريزة جنسي و ترويج رهبانيت و مبارزه با يک نياز طبيعي و غريزي انسان به نام رسيدن به حقيقت، که نتيجة آن کشمکش و تعارض دروني، از بين رفتن اعتدال و سلامت روحي و رواني فرد و صرف نيروهاي و استعدادهاي فطري و طبيعي فرد به مبارزه با يک نياز زيستي و طبيعي بود، به مبارزه برخاست و از سوي ديگر با طرد اخلاق جنسي نوين که مبتني بر آزادي روابط جنسي بين زن و مرد بود، به مخالفت پرداخته، و بر ارضاي غريزة جنسي در چهارچوب خانواده و ارزشهاي اخلاقي، با رعايت اعتدال در ارضاي غريزة جنسي تأکيد مي‌کند.
    بنابراين اخلاق جنسي اسلامي با رعايت اعتدال در ارضاي غريزة جنسي و ساير ابعاد وجودي آدمي، جايگاه هر چيزي را در نظام اخلاقي خود مشخص ميکند؛ به عبارت ديگر با پرهيز از قرار دادن غريزة جنسي به عنوان يک هدف و آرمان براي زندگي افراد و دعوت به ساير ارزشهاي اخلاق و شکوفايي ساير ابعاد وجودي انسان زمينة شکوفايي استعدادهاي آدمي را فراهم مي کند.
    8- ارتباط سالم ميان افراد جنس مخالف و افراد هم جنس: در اخلاق جنسي اسلامي با توصيه زنان به عفت و پاکدامني، حجاب و پوشش، و توصيه مردان به غيرت و تعهد نسبت به زن و فرزند و خانواده و دعوت به تشکيل زندگي زناشويي در ايجاد بستر مناسب براي ايجاد روابط سالم بين افراد همجنس و غيرهمجنس تلاش مي شود. از سوي ديگر اعتقاد به خداوندي که ناظر بر انسان است و همچنين احساس حضور در محضر خدا در فرد و اعتقاد به جهان آخرت، رعايت ارزشهاي اخلاق در ارتباطات رسمي و غير رسمي و در نتيجه روابط سالم بين دو جنس را تضمين ميکند.

    راه کارهاي دست يابي به عفاف و حجاب و حفظ دست آورد‌هاي آن

    براي دستيابي به عفاف و دستاوردهاي حاصل از آن اسلام راهکارهاي زير را پيشنهاد مي کند:

    1- دعوت و تشويق افراد به ازدواج

    اسلام تأکيد خاصي دارد که زن و مرد بايد کاميابي جنسي خود را تنها و تنها در محدودة ازدواج فراهم سازند. به عبارت ديگر افراد يا بايد تن به ازدواج دهند يا بايد محروميت مطلق را تحمل کنند. ازدواج در نظام اخلاق جنسي اسلامي بر خلاف اخلاق جنسي غرب که از آزادي به محدوديت آمدن است؛ مبتني بر از محدوديت به آزادي آمدن است و ازدواجي که پايه و خاصيت روانيش از محدوديت به آزادي آمدن است به دنبال خود استحکام مي آورد و آنکه پايه‌اش از آزادي به محدوديت آمدن است فاقد استحکام است و منجر به طلاق مي شود؛ زيرا کسي که تجارب جنسي فراواني دارد به سختي مي تواند خود را مقيد به ازدواج و چهار چوب خانواده کند؛

    2- کنترل جنسي

    کنترل جنسي از طريق عفت و پاکدامني، حجاب و پوشش امکان پذير است. عفت و پاکدامني، ستر و پوشش عمومي به دليل سالم سازي عرصه‌ها و فعاليتهاي اجتماعي به عنوان يکي از برترين خصلتها بشمار آمده است. با توجه به اينکه صرف ازدواج باعث نمي شود که افراد به ساير افراد ديگر رغبت و تمايل نداشته باشند، بنابر اين کنترل جنسي در همه شرايط لازم است؛ زيرا ازدواج شرط لازم است و شرط کافي نيست، خصوصاً اگر در شرايطي که زن خودش را در يک وضع مهيجي قرار دهد. اين است که اسلام در معاشرت ‌هاي زن و مرد يک حدود و قيودي قائل است و اين حدود و قيود را فقط و فقط براي اين وضع کرده است که ارتباط زن و مرد به شکلي نباشد که تهييج آور باشد. يعني شهوات يکديگر را تحريک کنند. در اين رابطه خداوند در آيات سورة نور آية 31 مي فرمايد: وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

    3- تعيين مجازاتهاي براي اعمال منافي عفت

    در اسلام زنا هم براي مرد و هم براي زن ممنوع است و درصورت ارتکاب به اين عمل هر دو آنها مجازات مي شوند، اگر مجرد باشند به صد تازيانه بايد مجازات شوند، همچنانکه در سورة نور آية2 آمده است: الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ .... و اگر متأهل باشند علاوه بر اين مجازات حکم سنگسار نيز شامل آنها مي شود. البته نظر اسلام اين است که زنا به آساني ثابت نشود و همچنين براي جلوگيري از تهمت زدن به زنان با عفت در رابطه با اثبات زنا چهار شاهد عادل خواسته است، يعني اگر سه شاهد عادل داشته باشيم که چنين عملي را ديده باشند حق ندارند آن را بازگو کنند چون توانايي اثبات آن را ندارند و در صورت اظهار آن به هشتاد تازيانه، محروميتهاي اجتماعي همچون عدم قبول شهادت و فاسق خواندن آنها مجازات مي شوند. و حتي بعد از توبه نيز اين مجازاتها و محروميتها از بين نمي رود، همچنانکه در سورة نور آية 4 بيان شده است: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ بنابراين از نظر اسلام اگر هزار زنا صورت بگيرد و مخفي بماند آسان تر است از اينکه زن عفيفي که زنا نکرده مورد اتهام قرار گيرد. (مطهري،1369).

    خاتمه:

    يکي از مشکلات دنياي امروز کوچک شمردن اصول عفاف و حجاب و تقواي جنسي و حرکت کردن در جهت سهل کردن و ناچيز شمردن اهميت روابط جنسي و جنبة تجاري و تبليغاتي دادن به آن است. که اين امر باعث به وجود آمدن مسائل و مشکلات متعددي به ويژه در حيطة اجتماعي و خانوادگي همچون طلاق، از هم پاشيدگي خانواده‌ها، ادارة خانواده به صورت تک والدي، گسترش بيماريهاي مقاربتي به ويژه ايدز، افزايش بيماريهاي روحي و رواني، از بين رفتن حرمت و کرامت انساني زنان، گسترش کودکان نامشروع و جامعه ستيز، رواج فيلمهاي پورنوگرافي، از بين رفتن ارزشهاي اخلاقي، گسترش روابط جنسي پرهزينه براي فرد، خانواده و جامعه، کاهش تمايل به تشکيل خانواده، شده است. براي اجتناب از گرفتار شدن به چنين پيامدهاي لازم است ارزشهاي اخلاق جنسي همچون عفاف و حجاب، تقواي جنسي و خويشتن داري را در نسل جديد نهادينه کرد، و در عين حال مقدمات ازدواج به موقع و مناسب و صحيح را براي آنان فراهم کرد.

    منابع:
    1- قرآن کریم
    2- مطهري، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، انتشارات صدرا، قم، 1368.
    3- مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن تفسير سورة نور جلد چهارم انتشارات صدرا، 1369.
    4- مطهري، مرتضي، فلسفه حجاب، انتشارات صدرا، قم، 1353.
    knowledgebase.icro.ir

           



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    سیمای پوشش در آیات

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در مبارزه با فقر و فساد


    سیمای پوشش در آیات

    مقدمه

    پوشش شانى از شؤون انسانى است، كه عمرى به قدمت‏ خود انسان دارد. تا جايى‏كه مطالعات مردم شناسانه قد مى‏دهد، تلبس، دست كم سه نياز متفاوت ، حفاظت در مقابل سرما، گرما و برخى ديگر از عوارض طبيعى "نياز طبيعى"، حفظ عفت "نياز اجتماعى" و بالاخره آراستگى و زيبايى "نياز روانى" را در عرض‏ هم تامين مى‏كرده است. نوع پوشش در هر جامعه ، علاوه برخصوصيات جغرافيايى و طبيعى، موفقيت جنسى، سنى، شغلى ‏و ديگر عوامل اقتصادى و اجتماعى تابعى از فرهنگ و جهان‏بينى حاكم برآن جامعه است. تن‏پوش يك جامعه بيش ازآنكه تبلور سليقه ورزيها و تنوع طلب‏هاى بى‏حد و حصر انسانى ‏باشد، آئينه تمام‏نماى جهان‏بينى و ارزش‏هاى حاكم بر فرهنگ ‏يك جامعه است. البته نمى‏توان منكر شد كه عوامل شناخته و ناشناخته ديگرى نيز همواره وجود دارد كه افراد را به نقض ‏ارزش‏ها و عدم تمكين الگوهاى فرهنگى حاكم سوق مى‏دهد. اسلام به‏ عنوان يك مكتب جامع، ارزش‏هايى را متناسب با بينش‏هاى خود بر رفتارها و آداب فردى و اجتماعى دينداران، ازجمله پوشش آنها حاكم كرده و با توجه به ضرورتهاى طبيعى، اجتماعى و روانى معيارهايى را در كم و كيف لباس مدنظر قرارداده است كه برخى واجب و برخى مستحب مى‏باشند. طبيعى‏است عينيت‏يابى اين‏الگوها نيز همچون سايرين رهين علم وآگاهى به مطالبات دين و ميزان دغدغه خاطر در اجراى فرامين‏الهى است. در اين مقاله سعى ما برآن است تا در حد بضاعت‏ خود، ديدگاه اسلام را با استناد به آيات و رواياتى چند مطرح سازيم. اميد آنكه مقبول اهل نظر افتد. قل ‏للمؤمنين يغضوا من ‏ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكى ‏لهم ‏ان‏الله ‏خبير بما يصنعون و قل للمؤمنات يغضضن من ‏ابصارهن ويحفظن ‏فروجهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن اوآباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى‏اخوانهن او بنى‏اخوانهن ‏اونسائهن او ماملكت ‏ايمانهن او التابعين غيراولى‏الاربة من‏الرجال او الطفل الذين لم ‏يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا ايه المؤمنون لعلكم تفلحون.(نور:30-31)

    ترجمه آيات

    اى پيامبر، به مردان باايمان بگو كه نگاههاى خود را از زنان فروگيرند و فرجهاى خود را حفظ كنند (بپوشانند) اين كار براى آنهاپاكيزه ‏تر است. به درستى‏ كه خداوند به آنچه انجام مى‏دهند آگاه ‏است. و به زنان باايمان بگو كه چشمان خود را از مردان فروگيرند و دامنهاى خود را حفظ كنند (بپوشانند) و زينتهاى خود را آشكار نكنند مگر آنچه كه ضرورة ظاهر است و بايد كه گردن وسينه ‏هاى خود را با روسريهاى خود فرو بندند و زينتهاى خود را آشكار نكنند، مگر براى همسرانشان يا برادرانشان يا پسران‏ برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان آزاده يا كنيزان يا مردانى‏كه تمايلى به زنان ندارند يا اطفالى كه به عورت زنان آگاهى ‏ندراند. و زنها نبايد پاهاى خود را چنان برزمين بكوبند كه ‏زينتهاى مخفى آنها معلوم شود واى مؤمنان، به سوى خدا توبه ‏كنيد شايد رستگار شويد.

    تفسير مفردات آيه

    الغض: از نظر لغت، دومعناى عمده براى غض بيان شده ‏است، يكى نقصان و كم كردن و ديگرى بستن به چشم و هركدام از اين‏ دو معنا قابل تبيين به دو صورت مى‏باشد كه میتوان در مجموع ، چهار معنا براى غض بيان كرد:
    الغض: النقصان. (1)
    1- كم كردن ديد چشم، به اين صورت كه سر را به زير بيندازد و يا صورت را برگرداند.
    2- كم كردن، به معناى نگاه آنى كردن نه نگاه استقلالى.
    الغض: اطياق الجفن. (2)
    1- بستن چشم به صورت كامل و نگاه نكردن.
    2- بستن چشم به معناى انصراف و اعتنا نكردن.
    باتوجه به متعلقهاى مختلفى كه براى غض بصر مى‏توان‏گرفت و با توجه به اين مطلب كه استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد در قرآن، صحيح باشد،هر كدام از چهار معناى غض با توجه به يكى‏از متعلقها مى‏تواند صحيح باشد; مثلا اگر متعلق را فروج بگيريم، معناى آن، بستن چشم به طوركامل مى‏باشد و اگر متعلق را زن‏ يا مرد بگيريم معناى آن،كم‏كردن ديد يا آنى ‏نگاه ‏كردن مى‏باشد.
    الخمار: روسرى و هرچيزى ‏كه سر را بپوشاند (3) و از اين‏كه در آيه‏ كريمه دستور داده كه زنها به وسيله خمار گردن وسينه‏هاى خودرا بپوشانند، معلوم مى‏شود كه خمار، اضافه براين كه سر و موهارا مى‏پوشاند اطراف آن، مقدارى اضافه دارد كه بتوان به وسيله‏ آن گردن و سينه‏ ها را پوشاند و همان طور كه از شان نزول آيه نيزاستفاده مى‏شود، اطراف آن را قبلا پشت‏ سر مى‏انداختند. پس‏ خمار پارچه ‏اى بزرگتر از روسرى مى‏باشد.
    الفرج: به معناى شكاف است، اما در اضافه شدن به كلمه ‏اى ‏ديگر، معانى مختلفى دارد اگر به ضميريا اسم انسان اضافه شودبه معناى محل مخصوص و يا كنايه از عورتين است (4) و (5)
    عورة: هر چيزى را كه انسان حيا دارد كه آن را آشكار كند، عورة‏گويند (6) و اگر به ضمير انسان اضافه شود معناى همان محل‏ مخصوص را دارد.
    الزينه: چيزى كه به وسيله آن زينت مى‏كنند. (مايترين به) (7) معناى لغوى زينت ‏يا رواياتى كه زينت استثناء شده در آيه ‏كريمه را "انگشتر" معنا كرده سازگاراست اما با توجه به رواياتى‏كه زينت استثنا شده را مقدارى از بدن، مثل"صورت و دست"تعبير مى‏كند و با توجه به قول اكثر مفسرين كه معناى زينت را"مواضع زينت" گرفته ‏اند، مى‏توان در معناى لغوى زينت توسعه‏ داد كه هم شامل وسايل زينت‏ شود و هم شامل مواضع زينت كه‏ مقدارى از بدن باشد. «الزينة تحسين الشى‏ء بغيره من لبسه او حلية‏ او هيئة‏» (8)
    الجيب: در اصل، طوقه و گشادى سرلباس است ولى براى‏گردن و سينه ، كنايه آورده مى‏شود (9) و در آيه كريمه هم كه‏ جيوب به ضمير نساء اضافه شده ‏است، معلوم مى‏شود كه معناى‏آن، طوقه لباس نيست‏ بلكه منظور ، همان گردن زنان است كه‏ همان محل طوقه لباس است.
    الاربه: به معناى حاجت (10) و گاهى شديد منظور است. (11)

    متعلق غض در آيه شريفه

    1- چون متعلق ذكر نشده‏است ، ممكن است آن را مطلق آنچه كه ‏نگاه كردن به آن حرام است ‏بگيريم; (12) چنانچه صاحب‏ مجمع‏البيان، تفسير كرده‏اند «عما لايحل لهم النظر اليه‏». (13)
    2- ممكن است ‏به قرينه جمله بعدى كه حفظ فروج است، متعلق ‏غض را فروج بگيريم; چنانچه مرحوم، علامه طباطبايى‏ فرموده‏اند: «و على هذا يمكن‏ ان‏تقيد اولى ‏الجملتين ‏بنابنتها و يكون‏ مدلول الاه هو التهى عن ‏النظر الى‏ الفروج ‏» (14) .
    3- مى‏توان به قرينه‏ مقابله دو آيه كه اولى خطاب به مردان و دومى خطاب به زنان‏است، متعلق غض را در آيه اول، زنان و در آيه دوم، مردان‏ بگيريم و از شان نزول آيه نيز اين وجه بيشتر از دو وجه قبلى ‏استنباط مى‏شود.

    شان نزول آيه

    1- عن محمد بن يحى عن احمدبن محمد عن على‏بن الحكم عن‏ سيف ‏ابن عميره عن سعدالاسكاف عن‏ابى‏جعفر عليه ‏السلام قال:«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينة وكان النساء ينقنعن خلف ‏آذانهن فنظر اليها و هن مقبله فلما جازت نظر اليها و دخل فى زقاق ‏قد سماه بين فلان فجعل ينظر خلقها و اعترض وجهه عظم فى الحائط او زجاجه فشق وجهه فلما مضت المراه نظر فاذا الدماء تسيل على توبه‏ و صدره فقال والله لاتين رسول‏الله صلى‏الله‏ عليه‏ وآله و لاخيره فهبط جبرئيل عليه‏السلام بهذه الايه «قل‏ للمؤمنين ‏يغضوا من ‏ابصارهم‏»». (15)
    اين شان نزول، احتمال سوم در متعلق غض راتاييد مى‏كند; چون‏صحبتى ‏از فروج ياكل‏ محرمات نيست ‏بلكه مورد، زن و مرد است.

    مساله ملازمه

    قبل از ورود در بحث، مناسب است كه ابتدا، مساله ملازمه‏اى را كه در جريان بحث و استدلات، از آن گفتگو مى‏شود روشن كنيم. بين وجوب پوشش و نگاه، چهار صورت ملازمه، تصور مى‏شودكه بين دو مورد ، ملازمه ، عقلا و شرعا و عرفا ثابت است و بين ‏دو مورد، ملازمه‏اى نيست.
    1- وجوب ستر و پوشش، ملازم است ‏با حرمت نگاه. در هر مورد و موضعى كه امر به پوشش شده‏است، نگاه كردن به آن‏حرام است والا شرعا و عقلا و عرفا مناط و دليلى براى وجوب‏ پوشش به ‏نظر نمى‏رسد و كاملا روشن است كه مثلا زن بايد بدن‏خود را بپوشاند اما آيا در منزل كه هيچ فردى نيست ‏يا در حمام‏ نيز پوشاندن بدن واجب است‏يا خير؟ پس معلوم مى‏شود كه‏ وجوب پوشش، براى حفظ ‏از نگاه ‏است و معلوم‏ مى‏شود مواضعى‏كه وجوب پوشش دارد حرمت نگاه هم دارد.
    2- بين عدم وجوب پوشش و جواز نظر، ملازمه‏اى نيست; زيرا ممكن است ‏براى رفع حرج يا موارد ديگر، به عده‏اى ‏رخصت داده‏شده كه مواضعى از بدن را نپوشانند ولى به ديگران ‏نيز اجازه نگاه داده نشده ‏است; مثل مقدارى از بدن مرد كه‏ وجوب پوشش ندارد ولى نگاه كردن زن هم جايز نيست.
    3- بين جواز نگاه و عدم وجوب پوشش، ملازمه هست; زيرا اگر نگاه كردن جايز است، پس معلوم مى‏شودكه پوشش، واجب نيست ، به همان بيان سابق.
    4- بين عدم جواز نظر و وجوب پوشش ملازمه‏اى نيست. براى زن، نگاه به بدن مرد جايز نيست ولى براى مرد هم‏پوشاندن واجب نيست ، به همان بيان سابق.

    در اين دو آيه ، موضوعات ذيل، اهم مسائل طرح شده مى‏باشند.

    1- مساله نگاه و به تعبير قرآن ، غض بصر.
    2- مساله ستر و پوشش و به تعبير آيه، حفظ فروج.
    3- مساله عدم جواز اطهار زينت ‏براى زنان به ضرب خمار.
    4- استثناى مقدارى از بدن ، از حكم وجوب پوشش، به ‏تعبير «الا ما ظهر منها».
    5- استثناى افرادى كه در مقابل آنها حكم الزامى پوشش از او براى زن، برداشته شده ‏است، به تعبير«الا لبعوتهن...».
    6- منع زنان از هرگونه عمل محرك و جلب كننده ، به تعبير«و لا يضربن بارجلهن...».

    مساله نگاه

    اما در خصوص نگاه چند مساله دراين آيه، مورد بحث قرارگرفته‏است.
    1- حرمت نظر و نگاه به فروج (عورتين)
    2- حرمت نظر و نگاه مرد و زن اجنبى به يكديگر
    3- حرمت نظر و نگاه شهوانى مطلقا
    4- جواز نظر و نگاه به دست و صورت زن اجنبى

    1- حرمت نظر و نگاه به فروج

    اولا، نگاه به عورتين، چه نگاه مرد به مرد يا مرد به زن يا بالعكس، تمام موارد حرام است. آيه كريمه مى ‏فرمايد: «يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم‏» به‏ دليل روايت كه مى ‏فرمايد: منظور از حفظ فروج در اين آيه، حفظ از نگاه است; يعنى بايد بپوشانند و هر موضعى از بدن كه واجب باشد پوشانده شود. مسلما نگاه به آن محل، حرام است; چون پوشاندن براى اين‏است كه ديده نشود، پس نگاه كردن به آن حرام است و همچنين‏ به دليل مقابله بين غض يصر و حفظ فرج كه اولا، نگاه مطرح ‏شده بعدا حفظ، معلوم مى‏شود كه منظور از حفظ ، همان حفظ از نگاه است (16) و شايد كلام امام عليه‏السلام هم اشاره به همين ‏مقابله باشد.
    استدلال قبل به آيه كريمه ، براى حرمت نگاه به عورتين از راه‏ ملازمه بين وجوب پوشش و حرمت نظر بود با توسل به جمله‏ حفظ فروج; اما خود جمله «يغضوا من ابصارهم يا بغضض من‏ ابصارهن‏» نيز دلالت ‏بر حرمت نظر به فروج (عورتين) دارد كه ‏متعلق غض را به قرينه حفظ فروج كه بلافاصله بعد از آن‏آمده‏ است‏ خود فروج بگيريم و معناى غض چشم، بستن باشد; پس آيه كريمه مى‏فرمايد: (امر مى‏كند) كه به عورتين نگاه نكنيد.اما صرف نظر از آيه، حرمت نگاه به عورتين بين فقها و مسلمين‏اجماعى است و قابل ترديد و تشكيك نيست.

    2- حرمت نظر و نگاه زن و مرد اجنبى به يكديگر

    «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم‏»
    آيه اول، به قرينه آيه دوم و تقابل بين اين دو آيه، خطاب به ‏مردان و متعلق خطاب زنان است; يعنى مردان چشمان خود را از زنان فرو گيرند و به آنها نگاه نكنند و همچنين «قل للمؤمنات‏» خطاب به زنان بوده و متعلق خطاب، مردان هستند; يعنى زنان ‏نيز به مردان نگاه نكنند و يا از اين قسمت آيه، حرمت نگاه به ‏زنان يا بخشى از بدن آنها معلوم مى‏شود « و لا يبدين زينتهن‏» به‏زنان دستورداده شده كه زينتهاى خود را بپوشانند وآشكار نكنند و منظور از زينت ، مواضع زينت است، چون كه خود زينت، به‏ خودى خود ، حرمت آشكار كردن ندارد بلكه چون اظهار زينت ‏موجب اظهار موضع آن و بدن زن مى‏شود لذا آشكار كردن آن‏ حرام‏ است. (17) بعضى، وجوب پوشش دارد و به بيانى كه گذشت ‏هر موضعى كه پوشش آن واجب باشد نگاه به آن حرام است.

    3- حرمت نظر و نگاه شهوانى

    «قل للمؤمنين يغضوا من‏ابصارهم ... و قل للمؤمنات يغضضن‏» متعلق ‏غض در آيه، هركدام از زن و مرد است. و معناى غض بصر، بستن چشم و ترك نظر نيست ‏بلكه كنايه است از ترك استمتاع‏ هركدام از زن و مرد از ديگرى، مگر از زوج و زوجه و مملوكه. پس استمتاع و لذت بردن هركدام از زن و مرد از ديگرى جز در آن‏دومورد، حرام است. حال اگر نگاه در موردى كه اصل آن جايز است همراه شد با نوعى استمتاع ولذت و شهوت، همان چيزى‏است كه آيه از آن نهى مى‏كند. مرحوم، آيت الله خويى -رحمة‏الله عليه - مى‏فرمايند: «فانها الايه تدل على لزوم كف النظرالذى هو بعمنى الانصراف عن الشى تماما فتدل على حرمة جميع ‏انواع الاستمتاع من المراة. ماعدا المملوكه والزوجه، و عليه فاذا ثبت من‏الخارج جواز النظر الى بعض اعضاء المراة علم ان المراد من ذلك انماهوالنظر البحت لاالمشوب ينوع من الاستمتاع والتلذذ» (18)
    6- جواز نظر و نگاه به صورت و دست ‏بدون شهوت
    «لاييدين زينتهن الا ماظهر منها». براى حرمت نظر به زن اجنبه ، به‏ اين قسمت از آيه كريمه استدلال شد كه مى‏فرمايد: «لا يبدين‏ زينتهن‏» ولى اين بخش نيز استثنايى دارد «الا ماظهر» مگر آنچه كه ‏ظاهر است. در باره اين استثناء و اقوال مختلفى كه ذيل آن بيان ‏شده‏ است ان شاءالله، در مساله پوشش وجه و كفين ، به صورت‏مفصل بحث‏خواهد شد اما مختصرا بايد گفت كه از «لايبدين‏»كه‏ آشكار نكنند و بپوشانند، مقدارى استثناء شده كه «الا ماظهر منها»است و منظور از «الاماظهر» به ضميمه روايات، صورت و دستها است در نتيجه صورت و دست از حرمت نظر به اجنبيه استثناء شده‏است، البته فقها; دراين مساله، سه قول دارند:
    1- جواز نظر به وجه كفين ، بدون شهوت 2- عدم جواز، مطلقا 3- تفصيل بين دفعه اول كه جايز است و دفعه بعدى كه‏ حرام است.

    مساله پوشش

    در مساله پوشش نيز دو مساله، قابل بررسى است كه آيه كريمه، آن را بيان نموده است: يكى مساله پوشش فروج كه بين زن و مرد، يكسان است و ديگرى مساله پوشش بقيه بدن، كه احكامى‏ مخصوص به زنان بيان شده‏است.

    مساله پوشش فروج

    مساله پوشش فروج، در اين آيه كريمه براى مردان و زنان يكسان بيان شده‏است «يحفظوا فروجهم‏» خطاب به مردان و «يحفظن‏ فروجهن‏» خطاب به زنان. معلوم مى‏شود كه اين حد از پوشش‏كه مربوط به فروج‏است ‏بين زنان و مردان مشترك ‏است و تفاوتى ‏بين آنها نيست اما خود آيه، اولا، به وسيله «بحفظوا» دلالت‏ برالزام دارد، يا اين كه به صورت خبر آمده‏است كه تاكيد بيشترى ‏بر امر دارد و يا اين كه لام امر، محذوف است‏ يا جواب مشروط مقدر (19) ولى در هر صورت شكى نيست كه دلالت ‏بر الزام دارد. و ثانيا: كلمه حفظ در اين آيه كريمه، به معناى پوشاندن فروج ‏است، به دو دليل:
    1- به قرينه صدر آيه كه مساله غض بصر را مطرح مى‏كند و بعدا مساله حفظ فروج را ، معلوم مى‏شود كه در مقابل نگاه ‏نكردن دستور به پوشاندن مى‏دهند. (20)
    2- از امام صادق عليه‏السلام ذيل همين آيه، نقل شده ‏است‏كه فرمودند: هر آيه‏اى كه در قرآن درباره حفظ فرج آمده‏است، منظور حفظ از زناست مگر اين آيه كه منظور، حفظ از نگاه است‏كه همان پوشش است. «... كل شى فى القرآن من حفظ الفرج فهو من‏الزنا الا هذه الايه فهو من النظر»روايات زيادى نيز دلالت ‏بر وجوب پوشش عورة، در باب ‏آداب حمام (21) دارد. اضافه بر اين كه سيره عملى قطعى، بر پوشش عوره، موجود بوده و هست.

    مساله پوشش مخصوص زنان

    « و لايبدين زينتهن ‏» در اين آيه، تا اين جمله، احكام براى مردان و زنان يكسان بيان شده‏است و از اينجا به بعد، احكامى مخصوص ‏به زنان است و معلوم مى‏شود كه زنان، در مساله پوشش ‏احكامى بيشتر از مردان دارند.
    اولا، زن بايد تمام بدن خود را اضافه بر عورتين بپوشاند واين مساله، بين مسلمين متفق عليه است (22) و آيه كريمه نيز دلالت‏ براين مطلب دارد:
    1- «يحقطن فروجهن‏» فرج در آيه ، اشاره به همان عورتين‏است و در مورد زنها چندين روايت وارد شده‏ است مبنى براين‏كه تمام بدن زن عورة است و در نتيجه، بايد پوشانده شود; مثل‏«المراة كلها عوره‏»، قال عليه‏السلام: «انماالنساء عى و عورة‏». (23)
    2- «و لا يبدين ‏زينتهن‏» منظور از زينت، مواضع زينت ‏است;يعنى بدن را بايد بپوشانند و فروج هم كه وجوب پوشش آن، قبلا بيان شد.
    3- «ولايضربن بخمرهن على جبوبهن‏» ظاهر آيه كريمه، اين‏است كه زنها بدن را مى‏پوشاندند ولى مقدارى از گردن آنها بازبود كه اين را هم مى‏فرمايد: بپوشانند.
    ضمنا آيه «قواعد» (24) مى‏گويد كه زنان سالخورده مى‏توانند مقدارى از پوشش خود را كنار بگذارند. معلوم مى‏شود كه زنان‏ ديگر بايد تمام بدن خود را بپوشانند. و همچنين آيه‏«جلباب‏» (25) ظهور واضحى در وجوب پوشش كل ‏بدن دارد; چون‏كه جلباب جامه‏اى تقريبا سراسرى است كه كل بدن را مى‏گيرد، البته توضيح كامل آيه قواعد و جلباب ان شاالله بعدا مى‏آيد.
    مرحوم، آيه‏الله حكيم - رضوان‏الله عليه - مى‏فرمايند:
    «يحب سترالمراة تمام بدنها اجماعا بل ضرورة من الدين و يشيراليه‏ قوله تعالى "وليضربن يخمرهن على جبوبهن ولايبدين زينتهن ‏الا ليعولتهن ..." و قوله تعالى " والقواعد من النساء" وصحيح الفضيل وصيحيح البزنطى (26) وماورد فى حرمة النظر الى الاجنبيه نباء على‏الملازمه بين حرمة النظر و وجوب الستر المفروغ عنها فى ظاهرالنص و الفتوى‏». (27)

    مقدار استثنا از مساله وجوب ستر

    در مساله وجوب ستر در اين آيه كريمه، دو استثنا واقع شده‏است: يكى استثناء مقدارى از ستر و ديگرى مقدارى از مردان يازنان كه حكم الزامى پوشش در مقابل آنها برداشته شده‏است. اما مقدار استثناء از خود پوشش «الا ما ظهرمنها» براى روشن شدن ‏معناى اين بخش از آيه كريمه قبلا بايد چند نكته را بيان كنيم:
    1- منظور از زينت در آيه، خود زينت نيست; چون كه ‏مسلما خود زينت ‏به خودى خود، حكم وجوب پوشش ندارد وآشكار كردن آن هم اشكالى ندارد (28) بلكه منظور، مواضع زينت ‏است كه لازمه پوشاندن زينت ، پوشاندن بدن و لازمه آشكاركردن آن، آشكار كردن بدن است.
    2- استثناء «الا ما ظهر منها» متصل است نه منقطع; زيرا كه ‏اولا، اصل در استثناء، متصل بودن است و منقطع بودن، احتياج ‏به قرينه دارد كه در اين‏جا قرينه‏اى وجود ندارد.
    مگر اين كه قول ابن مسعود را درتفسير"الا ما ظهر"بگيريم كه ‏مى‏گويد: منظور لباس رويى است. دراين صورت استثنا منقطع‏ مى‏شود. ولى قول ‏ابن مسعود هم اولا"با قول‏ابن عباس و سايرين‏ كه تفسير كرده‏اند به صورت و دست معارض است اضافه براين‏كه از ظاهر آيه هم چنين بر مى‏آيد كه مقدارى از بدن كه قابل ‏پوشاندن است مى‏خواهد استثناء كند. و ثانيا، ضمير «منها» كه به‏ زينت ، برمى‏گردد، علامت اين است كه مستثنى از جنس‏مستثنى منه است و استثناء متصل است و ثالثا، اين كه لباس رالازم نيست‏ بپوشانيد، مثل كلام لغوى مى‏ماند; چون لباس، خودش براى پوشش است و اگر لباس را هم‏ بنا باشد بپوشانند اولا دور لازم مى‏آيد و ثانيا كسى چنين چيزى را نمى‏گويد.
    3- حال كه زينت مواضع زينت‏ يعنى بدن شد و استثنا هم ‏متصل شد مقدار استثنا شده از بدن چه مواضعى است؟
    كاملا مشخص است كه اگر زنى در مقام پوشش بدن خود باشد و تمام بدن را بپوشاند تنها صورت و دست است كه خود به خود ظاهر مى‏ماند، البته مى‏تواند اين دو موضع را نيز بپوشاند اما اگر نخواهيم كه عسر و حرج و زحمت زيادى بر او تحميل كنيم، صورت و دست او باز مى‏ماند و منظور «الا ما ظهر منها» هم به ‏قرينه روايات، همين دو موضع يعنى صورت و دست است.

    چند نمونه از روايات

    1- رواية ابى‏الجارورد «الا ما ظهر منها» فهى الثياب و الكحل والخاتم و خضاب الكف و السوار (29)
    2- صحيحه زراره «الا ماظهر منها» قال الكحل والخاتم (30)
    3- ابى صير ... «الا ما ظهر منها» قال الخاتم والمسكه (31) و قول ابن عباس ... رفعه الوجه و باطن الكف (32) و قول مرحوم‏ شيخ طوسى – رحمة ‏الله ‏عليه - اجمعوا ان الوجه والكفان ليسابعورة الجواز اظهارها فى الصلاة (33) و قول و مرحوم علامه طباطبايى - رحمهماالله - (35) البته قابل تذكر است كه در روايات، سرمه چشم كنايه از صورت، و النگو كنايه از دست است كه مواضع اين زينتها هستند. در نتيجه آيه كريمه از مقدار پوشش لازم ، وجه و كفين را استنتاء كرده‏است. علاوه براين كه اين بخش از آيه نيز دلالت ‏برعدم لزوم پوشش وجه وكفين دارد: « وليضربن‏ بخمرهن ‏على جيوبهن‏» بايد به وسيله روسرى خود ، گردن و سينه‏هاى خود را بپوشانند. آيه كريمه، در مقام بيان حد و كيفيت پوشش زنان‏است و ابتدا ، حفظ فروج و بعد ، آشكار نكردن مواضع زينت را بيان نموده‏است. تنها موضعى كه باقى مانده و ممكن است كه‏ گمان شود كه جزو استثنا «الا ما ظهر منها» مى‏باشد، گردن و سينه‏ها است كه دستور مى‏دهد اين موضع را نيز بپوشانند اگرصورت و دست هم كه بيشتر از گريبان آشكار است و بيشتر مورد توهم استثنا «الا ماظهر منها» مى‏باشد لازم بود پوشانده ‏شود، بايد آيه كريمه آن را بيان مى‏كرد.
    مرحوم، آيت الله حكيم - رحمة‏الله عليه - مى‏فرمايند:
    «ولايضربن بخمرهن على جیوبهن‏» مشعر باختصاص الحكم ‏بالجيوب فلا يعم الوجوده. (36)
    مرحوم، علامه طباطبايى - رحمة‏الله‏عليه - مى‏فرمايند: (37) «... وليلقين باطراف مقانعين صدورهن ليسترتها بها».
    مرحوم، طبرسى - رحمه‏الله‏عليه - مى‏فرمايند: «امرن بالقاء المقاتع‏ على صدورهن تعطيه لنحورهن ... قال ابن عباس: تغطى شعرها وصدرها و ترائبها و سوالفها» (38)

    مساله پوشش وجه و كفين

    دراين باره، ميان فقها و مفسرين، اختلاف نظر است. عده‏اى قائل ‏به وجوب پوشش صورت و دستها و در مقابل، عده‏اى قائل‏به عدم ‏وجوب پوشش شده‏اند. علاوه براين كه همه قائل شده‏اند كه‏ پوشاندن آن بهتر است. اما هركدام براى نظريه خود، ادله‏اى از آيات و روايات بيان كرده‏اند كه جهت تكميل‏ بحث ارائه مى‏شود.
    ابتدا ادله قائلين به وجوب پوشش را بيان مى‏كنيم همراه با جوابى براى هركدام و بعد، ادله قائلين به عدم وجوب پوشش.

    ادله وجوب پوشش وجه و كفين

    دليل اول: 1- اطلاق آيه غض «يغضوا من ابصارهم‏» مى‏فرمايد چشم فرو گيريد و نگاه نكنيد. اين كلام، اطلاق دارد ودر نتيجه، همه جاى بدن را مى‏گيرد از جمله ، وجه و كفين را. بعد مى‏فرمايند: باالملازمه هر جايى از بدن را كه نبايد نگاه كرد زن ‏لازم است ‏بپوشاند از جمله ، وجه و كفين را.
    جواب دليل اول: اولا، آيه اطلاق ندارد و حذف متعلق هم‏دليل بر اطلاق نمى‏شود; چون متعلق معلوم بوده و حذف‏ شده‏ است وجود كلمه «من‏» شاهد بر عدم عموميت در متعلق‏است;چون تبعيضيه ‏است. مرحوم آية‏الله حكيم(ره) مى‏فرمايند:« والامر بالغض لاعموم فى متعلقه و حذفه لا يقتضيه اذ حمله على‏العموم لكل شى‏ء ممتنع و لا سيما بملاحظه التعبير بقوله تعالى"من‏ابصارهم" فان كلمه من ظاهره فى التبعيض والظاهر كونه بلحاظ‏المتعلق و تقدير كل شى من بدن المراة لا قرينة عليه بل‏المناسب‏ جدا بقرينة ما بعده ان يكون متعلقه الفروج‏» (39) و مرحوم، علامه‏ طباطبايى - رحمة‏الله‏عليه - نيز متعلق را فروج گرفته‏اند: «ويكون‏ مدلول الايه هوالنهى عن النظر الى الفروج‏» (40) ثانيا: هيچ ملازمه‏اى ‏بين حرمت نگاه و وجوب پوشاندن نيست. همان‏طورى كه‏ عده‏اى از فقهاء فرموده‏اند، نگاه زن به بدن مرد حرام است ولى‏ براى مرد پوشاندن واجب نيست.
    دليل دوم: «لايبدين زينتهن الاماظهر منها» مى‏فرمايند: اطلاق‏«لايبدين زينتهن‏» وجه و كفين را نيز مى‏گيرد كه جزو زينتهايى ‏است كه نبايد آشكار شوند و مى‏گويند: منظور از استثناى‏« الا ما ظهر منها » هم، بدن نيست، بلكه منظور، لباس است; كما اين‏كه ابن مسعود گفته است.
    جواب: اولا، با وجود استثناى «الا ما ظهر منها» بلافاصله بعد از «لايبدين‏» اطلاقى منعقد نمى‏شود. ثانيا، قول ابن مسعود معارض است ‏با قول ابن عباس و ديگران. ثالثا: لازمه قول ابن‏مسعود ، منقطع بودن استثناء و لغويت آن است; زيرا اگر بگويد: لباس را لازم نيست ‏بپوشانيد، كلامى لغو است; چون قابل‏ پوشاندن نبوده و دور لازم مى‏آيد. رابعا: روايات زيادى داريم‏ مبنى براين‏ كه منظور از استثناء وجه و كفين است كه روايات ‏بعدا مى‏آيد.
    دليل سوم: «لايبدين زينتهن الا لبعولتهن ....» مرحوم، آية‏الله‏خويى - رضوان‏الله‏عليه - براى اثبات وجوب پوشش وجه و كفين، به اين قسمت از آيه، استدلال كرده‏اند و فرموده‏اند:«هرچند از قسمت اول آيه، كه استثناء «الا ما ظهر» دارد، وجوب‏ پوشش كل بدن، غير از وجه و كفين و عدم وجوب پوشش وجه‏ و كفين استفاده مى‏شود، ولى قسمت قبل، در مقام بيان حكم‏ظاهر شدن قسمتى از بدن است نه بيان حكم اظهار بدن براى‏ديگران و حكم اظهار بدن براى ديگران را قسمت دوم، يعنى‏«لايبدين زينتهن الا لبعولتهن‏» بيان مى‏كند كه مطلقا بدون هيچ‏استثنايى آيه كريمه مى‏فرمايد: جز براى شوهر... بدن را آشكارنكند. در نتيجه، در مقام اظهار براى ديگران، هيچ موضعى از بدن‏ استثناء نشده‏است و فقط بعضى از افراد استثناء شده‏اند. پس تمام‏ بدن حتى وجه و كفين، در مقابل مردان بايد پوشيده باشد. و اين‏كه قسمت اول كه همراه ‏استثنا است فقط حكم ظهور فى حد نفسه ‏را بيان مى‏كند و قسمت دوم، حكم اظهار براى ديگران را مى‏فرمايد: فعل"بداء"اگر متعلق آن بدون "لام" بيايد معناى‏آشكار نكردن در مقابل پوشاندن دارد و اگر متعلق آن همراه "لام"باشد معناى پوشاندن در مقابل ارائه به ديگران دارد لذا قسمت ‏اول، معناى ظهور فى نفسه و قسمت دوم، معناى اظهار براى ‏ديگران را دارد.
    «البداء بمعنى ‏المظهوركما فى قوله تعالى"بدت لهما سؤاتهما"و الابداء بمعنى الاظهار فاذا كان متعلقا شى و لم يكن متعديا يا للام يكون ‏فى مقابل الستر واذا كان متعلقا باللام كان فى مقابل الاخفاء بمعنى‏الارائه و الاعلام و من هنا يظهر من آلايه الكريمه فان قوله عز وجل اولا « و لا بيدين زينتهن الا ما ظهر منها» انما يعبد وجوب ستر البدن الذى هو موضع الزينه و حرمة كشفه ماعدا الوجه والكفين فى حين ان قوله ثانيا « و لا يبدين زينتهن الا لبعوتهن‏» يفيد حرمة اظهار بدنها وجعل الغير مطلعا عليه واراءته مطلقا من دون فرق بين الوجه واليدين (41)
    بعدا ايشان رواياتى را كه وجه و كفين را استثناء كرده توجيه‏ مى‏كنند و تطبيق مى‏دهند بر نظر خودشان، مى‏فرمايند: رواياتى‏كه وجه كفين را استثناء كرده مربوط به همان قسمت اول آيه‏ است كه خود آيه ‏استنثا دارد و رواياتى كه وجوب پوشش وجه وكفين رابيان مى‏كند. (42) مربوط به قسمت دوم آيه‏ است.«فان هذه‏الايه تصدى ‏لبيان حكمين، حكم‏ الظهور فى نفسه عند احتمال وجود ناظر محترم و حكم ‏الاظهار للغير عندالقطع بوجود ناظر محترم والذى يطهران‏ الروايات الوارده فى تفسير هذه الايه الكريمه تؤكد ماذكرناه‏ من ‏التفصيل ‏فان‏ بعضها نسال‏ عن ‏القسم ‏الاول و بعضها عن ‏القسم ‏الثانى‏». (43)
    جواب: اساس استدلال ايشان براين است كه معناى فعل‏«لايبدين‏» با آوردن و يا نياوردن "لام" تغيير مى‏كند در صورتى كه ‏در مقام استعمال، غير از آن ممكن نيست; چون كه آيه، اولا، مى‏خواهد مقدارى از بدن را كه حكم وجوبى پوشش دارد ومقدارى كه حكم وجوب پوشش ندارد بيان كند و در مقام ‏تعرض به افراد ديگر نيست، لذا متعلق را همراه با "لام" نياورد و ثانيا، مى‏خواهد حكم زن در مقابل ديگران را بيان كند، پس‏ مجبور است متعلق را همراه "لام" بياورد. اما اين كه معناى فعل‏تغيير پيدا مى‏كند صرف استظهار است ودليلى ندارد. لغوى هم‏اين را نگفته‏است. ثالثا، حكم ظهور فى حد نفسه يا احتمال ‏وجود ناظر محترم يعنى چه؟ اگر ناظر نيست كه اصلا حكم ‏پوشش هم نيست و در صورت احتمال اگر احتمال عقلانى وقوى است كه مثل وجود ناظر است و حق ندارد خود را برهنه‏كند واگر احتمال غير عقلانى و ضعيف است مثل عدم وجود ناظر است، پس دراين صورت، با معناى ايشان هيچ موردى ‏براى قسمت اول آيه باقى نمى‏ماند. رابعا، توجيه روايات ‏قرينه‏اى ندارد و صرف احتمال است.

    پي نوشتها :

    1- طبرسى، مجمع البيان، (طهران:العملية‏اسلاميه، 1383 ق)، ص 137;فيروزآبادى، قاموس‏المحى، (بى‏جا: موسسه‏الرسالة، 1407ه)، چ دوم،
    2- الزبيدى،تاج‏العروس،(بيروت:دارمكتبة‏الحياة،);آلوسى، روح‏المعانى،(بيروت: داراحياءالتراث‏العربى،)،ج 18، ص 138
    3- فيروزآبادى،پيشين;جوهرى،الصحاح،(بيروت:دارالعلم‏الهلايين،); راغب اصفهانى،مفردات راغب،(بيروت: دارالمعرفة،)
    4- احمدبن‏فارس، مقايس اللغه،(مصر: شركت‏مكتبه، 1392 ق)،چ دوم،اصل يدل على‏تقنح فى‏الشى و من ذلك الفرجه
    5- مفردات راغب،پيشين

    نويسنده: سيد احمد فقيهى
    منبع:معرفت شماره 7

           




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در دوشنبه 31 خرداد 1389  ساعت2:48 AM   |  

    تعداد صفحات :87      10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   >