• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    وقفنامه‏ي يکصد کتاب

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده: ايرج افشار
    بسم الله الرحمن الرحيم
    ميرزا مهدي خان استرآبادي متخلص به کوکب و مورخ دوره‏ي نادري (مؤلف کتاب جهانگشاي نادري و دره نادره و سنگلاخ و منشئات و...) کتابهاي ملکي خود را بر اولاد ذکور خود وقف کرد و در آن باره وقفنامه‏اي نگاشت که مشحون است به نام کتاب‏ها و متصنع است به بازي لفظي.
    نسخه‏اي ازين وقفنامه که در صفحات 94 - 85 مجموعه‏ي خطي شماره‏ي 3669 کتابخانه‏ي ملي ملک (تهران) مندرج است درينجا به چاپ رسانيده مي‏شود.
    نام‏هاي کتاب‏ها و يا آن چه مناسب با کتاب است با خطي که در زير آن کشيده شده مشخص شده است.
    فرايد طريفه‏ي حمد و سپاس، و طرايف فريده‏ي شکر بيقياس، که نتيجة الاصداف عزوبها و تحفة الاشراف ملاء اعلي تواند بود، نثار محافل قدس واقف السرايري است که شمسه‏ي آفتاب و قبسات ماه جهانتاب و جذوات سيارات و
    مواقف ثابتات و مطالع افق و طوالع صبح و اشراقات ضياء و انوار الملکوت بيضاء و اثني عشريه‏ي روح و هياکل الانوار نجوم و کشف الخفاء فجر و غره و دره‏ي هلال و بدر و اسرار خفيه‏ي شب و تلويحات روز و تجريد مجردات عقول و در مکنون مفردات نفوس ملخص از حکمت لايزال اوست
    و سبحه‏ي ثريا و سلسلة الذهب کهکشان و حيرة الابرار خمسه‏ي متحيره‏ي هفت اورنگ سبعه‏ي سياره و منطق الطير فم الدجاجه و جام جم خورشيد و مطلع السعدين زهره و مشتري و کشکول قصعة المساکين و انوار سهيلي شعري و هماي همايون فر و عنقاي مغرب غراب و نگارستان کف الخصيب و تاج الماثر اکليل و قسطاس ميزان و ممالک و مسالک ربع مسکون و خطط مصري امصار و آثار البلاد هفت اقليم و طبقات سموات شرذمه‏اي از داستان جلال او
    قراباذين ليل و شرح آقسرائي نهار و منهاج مجره و حاوي چرخ برين و بحر الجواهر سپهر و غنا و مناي ماه و مهر و اقطاب قطبين شمالي و جنوبي و شرح نفيسي نفوس و عقول و ذخيره‏ي جواهر و اعراض و اسباب و علامات عالم اسباب از قانون حکمت کامل الصناعه‏اش تذکره‏اي است مغني و شافي و کليات قرون و دهور و تصريف سنين و شهور و موجز دقايق و ساعات و تشريح ثواني و آنات و شرح فصول اربعه و مقالات سته‏ي جهات و ذهبيه‏ي معادن و دواعي اللذات نفسي نباتي و حيوة الحيوان روح حيواني و هيکل وجود انساني از فوايد افضليه‏ي قدرت شاملش تحفه‏اي است جامع و کافي مفتاح ماه نو و لوامع البنيان قمر از فن بديع ابداع او نکته‏اي است و سطح مستدير ارض از خطوط تذکره‏ي جلالش نقطه‏اي رشحات سحاب و نفحات صبا از گلشن راز صنعش ورقي است و محاسن برقي رعد و صواعق محرقه برق و صوارم مهرقه‏ي نياز از شهاب الاخبار قدرتش سيفي از حکمة العين صنعت کامله در مستهل هر ماه بر حاشيه‏ي قديم چرخ کهن به اشارات ابروي هلال حاشيه‏ي جديد پردازد و به مفاد «انا زينا السماء الدنيا» مصابيح سراچه‏ي سپهر را به سراج المنير ماه و نبراس الضياء «کمشکوة فيها مصباح» منور سازد.
    لوامع الاشراق چراغ خورشيد از انوار جلاليه‏ي شوکتش پرتوي است بر عالم امکان تافته و لوايح بسيط غبرا بر کتاب سر مکتوم قدرتش شرحي مبسوط که به خط غبار تحرير يافته صبح انوار در کتابخانه‏ي آثارش تفسير بيضاوي است که به آب طلاي آفتاب و سرخي شفق رقم گشته و مکاتيب ليالي و ايام در نظر قدرت عالم آرايش نظام التواريخي که کاتب قدر به سياهي ظلمت و سفيداب ضيا فهرست نوشته کتاب السماء و العالم سپهر از بحار قدرتش بخاري است برخاسته و جسم هيولائي بر جمال جلالش شاهدي که با در و مرجان جواهر فرده صورت آراسته اوراق بسايط در دبستان ايجاد کاغذ مشقي دبيران ابداع اوست و مداد مرکبات در مکتب تکوين دوده‏ي مشعل دودمان اختراع او.
    هر صدف از خوض بحر الحقايق حکمتش ديده‏ي نظاره‏اي است آب مرواريد آورده و هر حجر در حجره‏ي کان کتاب ياقوتي، که در وصف يکتايي گوهر ذاتش به عبارات رنگين تأليف گشته خاک تيره را به مواهب عليه در چله خانه‏ي «و خمرت طينة آدم بيدي اربعين صباحا» مجمع غرايب و مظهر بدايع صنايع ساخته، به مفاتيح عنايت، ابواب جنان هدايت و تکريم بر چهره گشاده و غبار (؟) فرموده را از عواطف جليه در کارخانه‏ي «کنت کنزا مخفيا فاحببت ان اعرف» مخزن اسرار و کاشف استار کرده در مدرس تعليم «و علم آدم الاسماء کلها» کتاب علم اليقين شناسايي حقايق اشياء بر دامن نهاده به صيقل ارشاد تجليه‏ي مرآت جنان و تصفيه‏ي سجنجل دل کرده مدارک حواس و مسالک خيال و مرآت العقول قوت عاقله و نهج الحق خرد و نهاية الادراک مدرکه و نهج‏البلاغه‏ي نطق و افصاح فصاحت و امالي تقدير و خصايص انسانيت کرامت فرموده و به لطف کامل کنز الدقايق دانش و حقايق بينش و عوارف معارف و معارف عوارف و مهذب خصال و تهذيب مکارم الاخلاق به دست قبول داده استبصار بصيرت کافي و عيون بينايي شافي و محجة البيضاء عقل وافي و اصفاي ذهن صافي از مبدء فيض افاضه نموده از قاموس قدرت کامله و مجمع البحرين حکمت و صنعت شامله درر لغات نظيفه به ساحل ظهور آورده زبان گوياي نفس ناطقه را مفتح المفاتيح ابواب فرهنگ و هوش گردانيده و به دستور مهذب و رسم مغرب اصلاح منطق انساني نموده به مفاد «و هديناه النجدين» صحاح از اسقام و صراح از ابهام بازشناسانيده تا به پايمردي اين اسباب تسليک؟ نفس الي حضرت القدس نموده در معارج حق يقين و مدارج معرفت رب العالمين به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط اين استعداد تحصيل حق شناسائي و تمهيد قواعد بندگي کرده فوايد جليله از عمر ابدي و عيش سرمدي «مالا عين رات و لا اذن سمعت» دريابند و درر غرر نعت و ثنايش و جواهر زواهر مدح و ستايش که دره‏ي بيضاي گوش ولدان مخلدان «... و لا لم... حور عين کامثال اللؤلؤ المکنون» تواند بود شايان روضه‏ي بهيه‏ي جناب صاحب کتابي است که جوهر النضيد عقل اول فص خاتم رسالت اوست و در النظيم نفس کل آويزه‏ي گوش نبوت او اسرار بلاغت کتاب عزيزش «ان هذا لشي‏ء عجيب» و دلايل اعجاز قرآن حميدش تبصرة و ذکري لکل عبد منيب با آن که قلم نگرفت قلم نسخ بر صحف ابراهيم و زبور داود و تورات موسي و انجيل عيسي کشيد و با آن که ورق ننوشت لوح محفوظ تخته‏ي ابجد خوانان مکتب تعليم او گرديد
    اگر ثبت بيت انتخاب وجود مسعودش سبب نگشتي صحاف قدر اجزاء زمان را به دفتين روز و شب بهم نپيوستي، و اگر بيان معاني ذات بديعش غرض نبودي دست قضا مطول سنين و ملخص شهور و مجمل ساعات را به رشته‏ي طول زمان شيرازه نبستي
    اگر نور شريفش باعث کشف اسرار نمي‏شد نکته‏ي برجسته‏ي سپهر از کتاب ليس عدم (؟) نقل دفتر وجود نمي‏گشت. و اگر ذات مقدسش موجب حل مضمرات نمي‏آمد مضامين پيچيده‏ي گردون و معاني سربسته‏ي افلاک از صحيفه‏ي نيستي عيان نمي‏گرديد. يوم تبلي السراير که دبير شفاعتش رقم بخشش زند صحايف اعمال مذنبين را کسي محرر و معتبر نداند و يوم نطوي السماء کطي السجل للکتب که سر پنجه‏ي عنايتش قلم از ترجمان عملها برگيرد حاشيه‏ي خطايي گناهان صادره و کتاب مبکيات نادره را کسي نخواند. عنوان تعليقة الکبري نبوتش آيه‏ي «آتيناه الحکمة و فصل الخطاب» و ديباچه‏ي رساله‏ي رسالتش «الحمد الله الذي انزل علي عبده الکتاب» منهل شرع شريفش ينابيع اصول و فروع شمس الافاق نور کرامتش پيش از انفجار فجر تکوين در طلوع ضمير منيرش جامع حقايق حدوث و قدم.
    وجود مسعودش علت غائي تأليف کتاب خلق الانسان و حدوث العالم اعني دره‏ي يتيمه‏ي درياي ايجاد نتيجه‏ي صغري و کبراي مبدأ و معاد. محبوب حضرت رب العالمين، ثمره‏ي پيشرس صديقه‏ي «کنت نبيأ و آدم بين الماء و الطين» زبده و خلاصه‏ي عالم، عمده و گزيده‏ي سلسله‏ي بني آدم، مغيث الخلق و غياث الامم بيان الاحسان و کتاب الکرم و کشف الغمه و هداية الامة سيد الرسل و ايضاح السبل عليه من الصلوة اذکاها و من التحيات انماها. مادام البحر محيطا و الارض بسيطا و الدهر مطولا و الشهر مفصلا، و نفايس فنون تسليمات به جناب ولي ولايت «من کنت مولاي» سابقه (؟) سالار «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر الله» که حديث مسايل و خاتم، از جوامع اخبار خلافتش روايتي است و کريمه‏ي «اليوم اکملت لکم دينکم و انعمت عليکم نعمتي» از کمال الدين امامتش... (؟) به کندن در خيبر از حمله‏ي حيدري غزواتش بابي است و معجزات انبياء و اوليا از مناقب مرتضوي فضايل و فتوحاتش کتابي سيف مسلولش در احقاق حق ملت به هنگام احتجاج برهان قاطع است و نکت بديعه‏ي کلامش در تنقيح احکام شرايع اسلام نور ساطع. کتاب موالاتش نامه‏ي بيزاري از نار جحيم است و مظهر خلافش مستوجب حرمان از روح و ريحان و جنة النعيم اعني مآب (؟) مدينه‏ي علم و کامل نصاب مدارج حلم. بلدالامين ايمان را رکن رکين و شهرستان ولايت را حصن حصين.
    منبع انوار طيبين و طاهرين و جامع علوم اولين و آخرين، و صحيفه‏ي کامله قدرت لم يزل عارف رموز نهايه‏ي ابد و هدايه‏ي ازل مروج ذهب المذهب بالامر الجلي ذو الوجن (؟) الباهر البهي مشرق الشمسين و مطلع السعدين لعلم عروض الايجاد کتاب العين مولي الثقلين ابي الحسنين علي عليه‏السلام و اولاد امجاد آن حضرت که شموع خاندان خير البشرند و کتابخانه‏ي ايجاد را نسخه‏ي حادي عشر. جوامع آثار رحمت ذوالجلالند و مکتب رسالت را کتاب آن. مستغرقان بحر گناه را سفينة النجاةاند و گمگشتگان ظلمات ضلالت را عين الحيات. جواهر تفسيرشان به وقت تبيان، جوامع جامع انوار تنزيل است و قول و خبرشان در مجمع بيان کشاف معالم تنزيل و تأويل.
    خاتم نبوت خاتم النبيين را فصوص‏اند و دلايل رسالت را نصوص. ارکان دعائم دين‏اند و نخبه‏ي خاندان ابداع و تکوين. اعلام الهدي و مصابيح الدجي و عروة الوثقي و کتاب الحجة علي اهل الدنيا. عليهم من لطايف طرايف المدحات اشرفها و من الصلوة اتحفها. مادامت يواقيت النجوم متلألية و عدة الشهور متوالية و شوارق البدر طالعة و لمعات الشمس لامعة.
    و بعد غرض از تحرير اين ورقه، و تمهيد اين مقدمه، آن است که چون امري کثير الفوايد که به وسايل آن ذخيره‏ي عقبي و سرمايه‏ي ايمان توان اندوخت، و از انوار مضيئه‏اش چراغ خلاصي در راه اعقاب اعمال توان افروخت. سيه نامگان صحيفه‏ي سوء عمل را باعث تحصيل رستگاري، و درماندگان کتاب مرقوم گنه کاري را سبب رفع شرمساري. و سياحان طريق نجات را زاد المعاد و سباحان بحر النافع حق طلبي را ذريعه‏ي ادراک گوهر مراد. و عالمان معالم اصول بندگي را منتهي المطلب و مقصد اسني، و طالبان صراط المستقيم سداد را منتهي المرام و غاية القصوي.
    و در مواقف «وقفوهم انهم مسئولون» گرفتاران علل عصيان را باعث شفا. و در محاکمات روز جزا واماندگان تيه حيرت را نجات بخشا بوده، در نشأه اولي موجب حصول مقاصد وافيه و سبب وصول به مطالب عاليه و مآرب کافيه وجوه شافيه باشد، و در عقبات عقبي انيس صالحين و حليه‏ي متقين و امان اخطار و ربيع اسرار و مفتاح فلاح و مصابيح نجاح و حرز امان و مسکن التهاب نيران الاحزان گردد بجز حسنات اعمال نمي‏تواند بود.
    لهذا بنده‏ي حقير و محتاج رحمت رب قدير محمد مهدي
    ابن‏محمد نصير وقف صحيح شرعي نمود تمامي قرآن مجيد و فرقان حميد و جمع کتب فقه و تفسير و حديث و کلام و غيرها من الفارسية و العربية و اللغوية و الادبية متملکات خود را که نقد محصل و ذخيره‏ي ايام عمل صرف جمع و تحصيل آن‏ها گشته في الحقيقة هر يک تحفه‏ي عراقين و مايه‏ي سعادت دارين مي‏تواند بود به موجب تفصيل عليحده و تفصيل الکتاب لاريب فيه خالصا لمرضات الله بر اولاد ذکور و اولاد اولاد ايشان نسلا بعد نسل و بعد از انقراض ايشان بر اقربا و ذوي الارحام کما فرض الله و بعد هم بر علماي بلد مفوض نمود. توليت آن را هم مادام الحيوة به نفس خود و بعد از آن به اکبر و ارشد ولد و بعد هم بر افقه و اعلم بلد بحيث لايباع و لا يوهب و لا يرهن و لا ينقل عن البلد کالاينقل توليته الي عام البلد.
    عمده‏ي شرايط آن که نسخه را زياده از شش ماه نزد احدي نگذارند و بدون قبض به کسي ندهند و قلم نسخ بر قواعد وقفيت نکشند.
    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    مسجد گوهرشاد مشهد و موقوفات آن

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده: محمود يزدي مطلق (فاضل)

    مقدمه

    مهد عليا، گوهرشاد آغا يا گوهرشاد بيگم از اشراف زنان خراسان (1)، زني بسيار باوقار، خردمند، ثروتمند و با احتياط بود. او به کثرت رحم و اطعام و انعام و صدقات و خيرات و مبرات موصوف بود و در حسن تدبير و سياست و حيا، مقامي والا داشت (2) به گفته‏ي مرحوم حاج ملا هاشم خراساني: مخدره گوهرشاد آغا مسلما شيعه بوده و در کمال اخلاص و حسن عقيده، مسجدي را در مشهد مقدس بنا نهاد (3).
    وي به سال 780 ه ق ديده به جهان گشود و در نهم رمضان سال 861 ه ق در سن هشتاد و يک سالگي (4)بر اثر وسوسه‏ي جمعي به فرمان ميرزا سلطان ابوسعيد بن سلطان محمد بن ميرانشاه بن امير تيمور - برادرزاده‏ي شاهرخ - در هرات به قتل رسيد (5) پيکر او در مدرسه‏ي گوهرشاد هرات که خود آن را ساخته بود، در کنار مزار شوهرش به خاک سپرده شد. پسرش، ميرزا بايسنقر نيز در اين مدرسه، در جوار قبر مادر و پدرش مدفون است (6).
    پدر گوهرشاد آغا، امير غياث‏الدين ترخان - يکي از امراي عهد تيموري - بود (7) که در جنگ‏هاي بسيار شرکت داشته و چنگيزخان او را «ترخان» کرده بود. ترخان يا آغاجي يا آغجي، عنوان منصبي در دستگاه امراي ماوراءالنهر و خراسان بود، که صاحب اين منصب، واسطه‏ي ميان سلطان و رعيت بود. و به خاطر حشمت و نفوذي که داشت، بدون واسطه و بدون التزام به رعايت نوبت و رخصت نزد سلطان بار مي‏يافت (8) مادر گوهرشاد آغا، بانو خان‏زاده بيگم است که در ماه رجب سال 814 ه ق در مشهد مقدس وفات کرده و در جوار مرقد مطهر حضرت رضا - عليه‏السلام - دفن شد (9).
    همسر گوهرشاد آغا، اميرزاده شاهرخ بن امير تيمور گورکاني است. وي در روز پنج‏شنبه چهاردهم ربيع‏الثاني
    سال 779 ه ق متولد شد و در سال 850 ه ق در شهر ري درگذشت. جنازه‏اش به هرات حمل و در مدرسه‏ي گوهرشاد آغا دفن شد. دوران سلطنت شاهرخ چهل و سه سال بود (10).
    گوهرشاد آغا دو پسر داشت. يکي ميرزا ابراهيم يا ابراهيم سلطان که در ماه شوال سال 796 ه ق متولد شد و در ماه شوال سال 837 ه ق درگذشت. ديگري بايسنقر ميرزا که در سال 802 ه ق متولد شد و در سال 837 ه ق درگذشت (11). اين دو برادر به حسن خط و ساير کمالات ممتاز بودند.
    بايسنقر ميرزا، خوش‏طبع و هنرمند و هنرپرور بود و در خط ثلث، سرآمد خطاطان محسوب مي‏شد. در کتابخانه‏اش پيوسته چهل نفر از خوشنويسان و تذهيب‏کاران و نگارگران مشغول کتابت، تذهيب و تصوير بودند.
    کتيبه‏ي پيش‏تاق مسجد گوهرشاد مشهد به خط ثلث از همين بايسنقر ميرزا پسر او است که در بيست سالگي آن را نوشته و از قدرت و قوت قلم، معجزه‏اي به يادگار گذاشته است (12).
    همچنين کتابت بزرگترين قرآن موجود که طول هر صفحه‏ي آن دو ذرع و نيم و عرض آن يک ذرع و دو گره است و به خط محقق، از جمله آثا ارزنده‏ي او است. برخي از صفحات آن در کتابخانه‏ي آستان قدس (13) و بيشتر کتابخانه‏ها و موزه‏هاي تهران موجود است.
    ترتيب شاهنامه و الحاق مقدمه‏ي معروف بايسنقري بر آن توسط همين اميرزاده در سال 829 ه ق صورت پذيرفته است (14).
    بايسنقر ميرزا دوست‏دارترين و باني زيباترين مکتب کتاب‏سازي در ايران بوده و در هيچ دوراني به اندازه‏ي زمان او نسخه‏هاي نفيس و زيبا نوشته و تصوير نشده است، به طوري که کمتر کتابخانه‏اي در جهان هست که از کتاب‏هاي کتابخانه‏ي بايسنقر نسخه‏اي در آن يافت نشود (15).
    پسر ديگر گوهرشاد آغا، نواب ميرزا سلطان ابراهيم به غايت مستعد و هنرمند و فاضل بود و نيکو مي‏نوشت و از مولانا پير محمد شيرازي تعليم گرفت (16).
    هم‏اکنون قرآني به خط نسخ بسيار عالي از ميرزا سلطان ابراهيم در موزه‏ي کتابخانه‏ي آستان قدس رضوي به شماره‏ي / 114 موجود است که آن را در سال 827 ه ق نوشته است و در همين سال وقف بر روضه‏ي منوره‏ي حضرت رضا - عليه‏السلام - کرده است (17).
    همچنين کتيبه‏ي سنگي به خط او بر سردر مدخل صحن مير علاءالدين در شيراز موجود است (18).
    کتيبه‏هاي مدارسي مثل دارالصفاء و دارالايتام که در شيراز در آن ايام احداث نموده، و در عمارت بقعه‏ي ظهيري نيز به خط خود ميرزاست. هم او غزل «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست» را در صفه‏ي مقبره‏ي سعدي شيرازي نوشته است (19).
    مصحفي نيز به قطع دو ذرع در طول و يک ذرع و نيم در عرض نوشته است (نظير آنچه برادرش بايسنقر نوشته است) و وقف بر مزار بابا عمادالدين لطف‏الله نموده است.
    ميرزا سلطان ابراهيم هم‏چون برادرش ارباب فضل را دوست مي‏داشت و با ايشان محشور بود، از جمله حافظ ابروي هروي مؤلف، زبدةالتواريخ را به اسم بايسنقر ميرزا نگاشت. بعد از رحلت بايسنقر ميرزا به شيراز رفت و در خدمت ميرزا سلطان ابراهيم بود. هم‏چنين شرف‏الدين علي يزدي نيز در شيراز در خدمت سلطان ابراهيم بود و تاريخ ظفرنامه را به اعانت و رعايت او و همراهي جمعي از فضلا نوشت (20).

    آثار گوهرشاد آغا

    چنان که اشارت رفت، شخص مهد عليا گوهرشاد آغا نيز به هنر و دانش‏پروري مشتهر بود، پيوسته گروهي از ماهرترين مهندسين عصر و مشهورترين خطاطان و تذهيب‏کاران را به خدمت داشت. رييس اين مهندسين، استاد قوام‏الدين شيرازي معمار بود (21) از جمله آثاري که به همت گوهرشاد آغا ساخته شده (22) عبارتند از:
    1. مسجد جامع گوهرشاد بيگم در هرات که در غايت نزاهت و تکلف و نهايت عظمت و لطافت است و هر جمعه در آن مقام لازم‏الاحترام جمعيت تمام دست مي‏دهد و به رفعت و وسعت مزين و محلي است.
    2. مدرسه و خانقاه مهد عليا گوهرشاد آغا در هرات که «به حليه‏ي تکلف و به انواع زيب و زينت محلي و آراسته و به وفور فسحت و کثرت متانت از اکثر بقاع اين بلده‏ي جنت صفات ممتاز و مستثني است و در اين اوقات چهار نفر از علماي پسنديده صفات در آن بقعه فايض‏البرکات به درس و افاده قيام و اقدام مي‏نمايند و از موقوفاتش به حظي وافر محظوظ و بهره‏ور مي‏گردند (23) «.
    کار ساخت اين مدرسه‏ي کم‏نظير سال 820 ه ق شروع شده و در سال 841 يا 836 ه ق بناي آن به اتمام رسيده است و در کنار آن کتابخانه و بيمارستان و مهمان‏سرا نيز احداث کرده است. اين مجموعه‏ي فرهنگي توسط گروهي از معماران برجسته به رياست استاد قوام‏الدين شيرازي معمار (درگذشته‏ي 846) ساخته شده است و جعفر جلال هروي خطوط کتيبه‏هاي آن را نوشته و استاد ميرک هروي کتيبه‏ها را تذهيب و و تزيين نموده است (24).
    3. مسجد جامع گوهرشاد در مشهد مقدس رضوي (ع) که يکي از مهمترين ابنيه‏ي دوران شاهرخ است و در جنوب حرم مطهر حضرت رضا (ع) واقع شده است.
    گوهرشاد آغا در سال 812 ه ق ساخت اين مسجد را شروع کرده و به موجب تاريخي که در کتيبه‏ي ايوان مقصوره و به خط پسرش بايسنقر ميرزا نوشته شده، اين بناي باشکوه در سال 821 ه ق به انجام رسيده است. لکن گويا چند سال پس از اين نيز کار ساختمان ادامه داشت (25) اين مسجد در زميني به مساحت 8,798 متر مربع که 6,048 متر مربع آن زيربنا و 2,750 متر مربع ديگر، مساحت صحن مسجد است، ساخته شده و چهار ايوان و دو گلدسته و يک گنبد دارد، ايوان طرف قبله‏ي مسجد معروف به ايوان مقصوره است که بزرگترين ايوان اين مسجد است با ارتفاع 25 ذرع با مقرنس کاري و کاشي معرق براق تزيين شده، اطراف محراب کتيبه‏اي از کاشي معرق به خط ثلث دارد. ارتفاع گنبد 41 ذرع و ارتفاع هر يک از گلدسته‏ها نيز 41 ذرع است. بر پيشاني ايوان مقصوره، کتيبه‏اي به خط ثلث جلي از بايسنقر پسر گوهرشاد آغاست که از شاهکاري‏هاي هنر خطاطي به شمار مي‏رود. ديگر کتيبه‏ها به خط محمدرضا امامي است. اغلب کاشي‏کاري‏ها و تزيينات اين مسجد در سال‏هاي 1053 و 1087 و 1111 ه ق و پس از آن صورت پذيرفته است (26).
    ساختمان مسجد گوهرشاد نيز زير نظر استاد قوام‏الدين
    شيرازي ساخته شده است.
    موقوفات بانو گوهرشاد آغا
    گوهرشاد آغا پس از اتمام بناي مسجد در تاريخ نيمه‏ي رجب سال 829 ه ق رقباتي را وقف اين مسجد کرد. وي توليت اين موقوفات را با اولاد خود و در صورت انقراض اولاد واقفه با اولاد علي حميدي علوي مشهدي رضوي، و در صورت انقراض اولاد ذکور و اناث علوي، توليت با يکي از صلحاي سادات عظام مشهد قرار داده شده است.

    مصارف موقوفات

    1. از مجموع درآمد رقبات، يک عشر، حق‏التوليه متولي ؛
    2. يک عشر ديگر جهت کارمندان و ضابطان و عمال و معمار بقاع ؛
    3. مابقي درآمد صرف عمران و آبادي مسجد گوهرشاد گرديد.
    4.مازاد درآمد بر ارباب اين وظايف:
    1. وظيفه‏ي امام جماعت نمازهاي پنج‏گانه ساليانه 1,100 کپکي (27) و 20 خروار گندم ؛
    2. وظيفه‏ي خطيب، سالانه مبلغ 100 کپکي نقد و مقدار 10 خروار گندم ؛
    3. وظيفه‏ي مصدر(28) و وظيفه‏ي معرف (29) خوش‏خوان که روز جمعه و دوشنبه‏ي هر هفته يک جزو يا بيشتر قرآن بخوانند براي واقفه [...] نقد کپکي و پنجاه خروار غله بالمناصفه ؛
    4. وظيفه‏ي حفاظ خوش‏خوان که در روز جمعه و دوشنبه‏ي هر هفته يک جزو يا بيشتر قرآن بخواند، ساليانه مبلغ 2,100 کپکي و 50 خروار غله بالمناصفه ؛
    5. وظيفه‏ي مؤذنان، ساليانه نقد 1,600 کپکي و 62 خروار غله بالمناصفه ؛
    6. وظيفه‏ي فراشان ساليانه نقد 1,600 کپکي و بيست خروار گندم و جو.
    در صورتي که از درآمد رقبات موقوفه چيزي اضافه آمد با صلاح‏ديد متولي، به زوار حضرت رضا - عليه‏السلام - از صلحا و اعراب مکه و مدينه و مسافران بدهند.

    ساير موقوفات مسجد گوهرشاد

    از زمان تنظيم وقف‏نامه‏ي گوهرشاد آغا تا اول سال 1373 خورشيدي گروهي از خيرخواهان بر اين مسجد بزرگ جهان
    تشيع املاکي را وقف کرده‏اند:
    1. در جمادي‏الثاني 1111 ه ق که 34 تن از اهالي بوژمهران نيشابور حدود 200 رقبه از زمين و باغ مثمر و مشجر و توتستان و دالستان مثمره و غير مثمره و مجري‏المياه و غيره را وقف اين مسجد کرده و توليت آن را با متولي جامع گوهرشاد قرار داده‏اند تا عوايد حاصله از اين موقوفات صرف فرش و روشنايي مسجد جامع گوهرشاد بشود.
    2. در رجب سال 1116 ه ق، حاج محمدرضا تاجر اردستاني، ساکن مشهد مقدس، هشت شبانه‏روز آب از قنوات عليا و سفلاي قريه‏ي اسحاق‏آباد نيشابور را وقف مسجد گوهرشاد کرده است تا عوايد آن صرف روشنايي و فرش و تعميرات اين مسجد شود و توليت اين موقوفه با ناظر مسجد گوهرشاد در هر عصر است. اين وقف‏نامه سي و هفت مهر و تأييديه دارد که توسط متوليان يا علماي برجسته‏ي مشهد نوشته شده است.
    3. در صفر سال 1140 ه ق خواجه محمداکبر ولد حاج محمدشفيع اسحاق‏آبادي و ورثه‏ي حاجي مير معين‏الدين و محمدجان ولد محمدصالح و کربلايي محمدعلي ولد حاج محمدحسن اسحاق‏آبادي کلا يازده طاق و يک دانگ از قنات اسحاق‏آباد عليا و سفلي و خان بازق را وقف کردند تا عوايد آن صرف روشنايي و بورياي مسجد حاج محمدصادق در قريه‏ي اسحاق‏آباد شود و باقي آن به مصرف روشنايي و بوريا و ساير مصارف مسجد جامع مشهد برسد.
    4. در ذي‏قعده‏ي سال 1166 ه ق محمدابراهيم بيک مختاري بيات ربع مزرعه‏ي دشديش از بلوک اسحاق‏آباد نيشابور و نصف مزرعه‏ي عبدل‏آباد از بلوک اسحاق‏آباد نيشابور و شش هفتم از نصف مزرعه‏ي دولت‏آباد کلان بلوک درب قاضي و يک طاق و نيم از مدار دوازده سهم آب قريه‏ي فوشجان بلوک مازول با اراضي و صحاري را بر مسجد جامع گوهرشاد مشهد وقف مي‏کند. عوايد آن صرف تعمير و روشنايي و وظيفه‏ي فراشان و بوريا و تطهير و تنظيف و ائمه‏ي جمعه و جماعت اين مسجد بشود. يک عشر از درآمد حاصله از آن ناظر املاک مزبور است که ارشد ائمه‏ي مسجد گوهرشاد است و به صيغه‏ي حق‏التوليه‏ي آن يک عشر را اخذ و تصرف نمايد و اگر مازادي بر مخارج ياد شده داشت، صرف صلحاي مستحقين شود به اين صورت از کل عوايد يک عشر حق ناظر و يک عشر از مابقي خرج مصالح مسجد شهر نيشابور و بقيه خرج مسجد گوهرشاد شود.
    5. در ربيع‏الثاني سال 1169 ه ق سيد ميرزا و مير محمدرضا و مير محمد ابول نه قطعه باغات دالستان و محوطه‏هاي مزروعي در قريه‏ي ازغد بلوک اردمه از بلوکات مشهد را وقف مسجد گوهرشاد کرده تا به مصرف تعميرات و روشنايي و مرمت و وظيفه‏ي حفاظ و طلاب علوم ديني شود. توليت اين موقوفه با ناظر مسجد گوهرشاد است.
    6. در محرم سال 1240 ه ق خالق‏وردي و شيرعلي شوريابي، همگي مجري‏المياه و مزرعه‏ي ميناآباد (ميرکاکا) از بلوک تاغنکوه بخش فديشه‏ي نيشابور را بر مسجد گوهرشاد وقف کردند تا عوايد آن صرف حصير و چراغ مسجد جامع و تعمير ساير مصارف ضروري شود. توليت اين موقوفه با حاکم شرع است.
    7. در تاريخ 1294 و 1300 ه ق عبدالکريم ناظر مستشارالملک، سه چهارم از مزرعه‏ي گوندوک و نصف قنات و نيمي از مزرعه‏ي سياسک و دو باب دکان در بازار مشهد را بر مسجد گوهرشاد وقف کرد تا به مصرف روضه‏خواني در مسجد گوهرشاد و نهار خدمه‏ي اين مسجد برسد، توليت اين وقف با ميرزا محمد پسر واقف و اولاد او است.
    8. در رمضان سال 1315 ه ق حاج سيد عبدالله متولي مسجد جامع گوهرشاد يک ربع از يک باب دکان واقع در حاشيه‏ي خيابان عليا، نزديک کوچه‏ي چهارباغ را وقف مي‏کند تا از عوايد و درآمد آن، تلاوت قرآن نمايند و توليت آن، با
    اولاد واقف و پس از انقراض با متولي شرعي مسجد گوهرشاد است.
    9. در رمضان سال 1315 ه ق همان حاج سيد عبدالله متولي مسجد جامع گوهرشاد حسب‏الوصايه‏ي عمه‏اش همسر قوام‏التوليه يک باب منزل واقع در کوچه‏ي زير نقاره‏خانه را وقف روضه‏خواني کرده و توليت با اولاد واقف و پس از انقراض با متولي مسجد گوهرشاد است.
    10. در رمضان سال 1315 ه ق حاجيه آغا شاهزاده خانم همسر حاج سيد عبدالله متولي مسجد گوهرشاد و دختر سهام‏الملک از جانب حاجيه بي‏بي شمس‏الحاجيه همسر عطاءالله خان تيموري يک باب دکان واقع در حاشيه‏ي خيابان عليا نزديک کوچه‏ي چهارباغ و تلگراف‏خانه و نيز سه‏چهارم از يک باب دکان متصل به دکان ياد شده را وقف مي‏کند تا عوايد آن را صرف زيارت نجف، کربلا و مشهد و تلاوت قرآن شود. توليت اين وقف با شوهر واقف است که متولي مسجد گوهرشاد بود.
    11. در محرم سال 1322 ه ق خسرو ميرزا ملقب به برهان‏الملک دو باب دکان در کوچه‏ي سياه‏آب پايين خيابان را وقف مي‏کند تا از عوايد آن در مسجد گوهرشاد روضه‏خواني شود. توليت اين وقف با حاج سيد عبدالله متولي مسجد گوهرشاد و متوليان جامع گوهرشاد در هر زمان است.
    12. در جمادي‏الاولي سال 1323 ه ق بانو امي خانم دختر آقا بهاءالدين ابردهي نصف از يک باغ ميمي و مشجر واقع در ابرده را وقف کرده است تا منافع آن صرف کليه‏ي مخارج مسجد گوهرشاد شود. توليت اين وقف با متولي مسجد مزبور در هر زمان قرار داده شده است.
    13. در محرم سال 1336 ه ق ميرزا صدرالدين نجدالسلطنه مزرعه‏ي شهر کهنه‏ي جلگه‏رخ از توابع تربت حيدريه‏ي خراسان را وقف مي‏کند تا منافع آن صرف مقبره‏ي واقف و روضه‏خواني در مسجد گوهرشاد و خريد پوستين براي زوار امام رضا - عليه‏السلام - و فقرا و کتابخانه‏ي مسجد گوهرشاد و خريد کتاب براي طلاب بشود و توليت آن را با متولي مسجد گوهرشاد قرار داده است.
    14. در تاريخ 1373 ه ق برابر با 1332 ه ش حاج سيد سعيد طباطبائي نائيني يک باب منزل در مشهد و يک قطعه باغ در ابرده سفلي و دو سهم مزرعه‏ي هاشم‏آباد تبادکان و پنج هزار جلد کتاب خطي و چاپي را وقف مي‏کند تا از درآمد حاصله تلاوت قرآن و روضه‏خواني در مسجد گوهرشاد و زيارت حضرت رضا - عليه‏السلام - و خريد کتاب و صحافي و مرمت شود و توليت آن را با متولي جامع گوهرشاد قرار داده است.

    پی نوشت:

    1- ماثرالملوک، خواندمير، تهران، رسا 1372 ش، ص 167.
    2- مطلع‏الشمس، محمدحسن خان صنيع‏الدوله، افست تهران، پيشگام، 1362 ش، ج 2، ص 139.
    3- منتخب‏التواريخ.
    4- زبدةالتواريخ، حافظ ابرو، تصحيح سيد کمال حاج سيد جوادي، تهران، نشر ني، 1372، ج 2، ص 966.
    5- تاريخ حبيب‏السير في اخبار افرادالبشر، خواندمير، تهران، خيام، 1333، ش، ج 4، ص 68.
    6- هرات: تاريخ‏ها، آثارها، رجال‏ها، خليل‏الله خليلي، بغداد، المعارف، 1394 ه ق، ج 1، ص 56.
    7- شمس‏الشموس، حاج محمد احتشام کاويانيان. مشهد، 1354 ش، ص 263.
    8- رک، حبيب‏السير، ج 3، صص 468،324 و 476.
    9- گنج دانش، محمدتقي خان حکيم، تهران، زرين، 1366 ش، ص 566.
    10- ظفرنامه، شرف‏الدين علي يزدي، انتشارات فن، تاشکند، 1972 م، ص 351.
    11- حبيب‏السير ج 3، ص 541.
    12- اطلس خط، تحقيق در خطوط اسلامي، حبيب‏الله فضائلي، انجمن آثار ملي اصفهان، 1350 ش، ص 329.
    13- راهنماي گنجينه‏ي قرآن، احمد گلچين معاني، مشهد، اداره‏ي کتابخانه‏ي آستان قدس، 1347 ش، ص 129.
    14- ظفرنامه، ص 351.
    15- احوال و آثار خوشنويسان، مهدي بياني، تهران، دانشگاه تهران، 1358 ش، ج 4، ص 41.
    16- تذکره‏ي خوشنويسان، هدايت‏الله لسان‏الملک، تهران، يساولي «فرهنگسرا»، بي تا، ص 21.
    17- راهنماي گنجينه‏ي قرآن، ص 137.
    18- احوال و آثار خوشنويسان، ج 4، ص 4.
    19- غزلهاي سعدي، به کوشش نورالله ايزدپرست (دانش)، تهران، 1362 ش، ص 125.
    20- گلستان هنر، 35-34.
    21- هرات: تاريخ‏ها، آثارها، رجال‏ها، صص 57-56.
    22- براي اطلاع بيشتر در مورد بناهايي که به دست گوهرشاد آغا ساخته شده‏اند. رک: دونالد ويلبر و ليزا گلمبک، معماري تيموري در ايران و توران، ترجمه‏ي افسر و کياني، سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1374. شماره‏هاي 90، 70، 69. [وقف، ميراث جاويدان].
    23- رساله‏ي مزارات هرات، اصيل‏الدين هروي، ص 182.
    24-هرات: تاريخ‏ها، آثارها، رجال‏ها، ص 57.
    25-مطلع‏الشمس، ج 2، ص 139.
    26-همان، ج 2، ص 138.
    27-کپک يا کبک نام فرزند تووا از خانان مقتدر فرغانه است که بين سال‏هاي 1326-1318 ميلادي ماوراءالنهر را تصرف کرد و براي خود درباري ترتيب داد. او از ميان خانان مغولي اول کسي بود که با استفاده از سکه‏هاي ايراني، به نام خود سکه‏هاي يک درهمي (1/3 مثقال) و يک ديناري (شش درهمي) زد و رواج يافت. اين سکه‏ها در زمان تيمور و جانشينانش به نام سکه‏هاي کپکي مشهور شد. زبدةالتواريخ، ج 1، ص 86.
    28- مصدر: مأمور انجام کاري، گماشته.
    29- معرف به معني آن که نزد قاضي و سلطان، مردمان را شناساند، يا آنکه در مهماني‏ها و ماتم‏ها، نام و شغل هر واردي را به آواز بلند به قصد تعريف گويد. در اين وقف‏نامه گويا مراد مسؤول تبليغات روز جمعه و... باشد.

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    موقوفات مراکشي‏ها در بيت‏ المقدس

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    اين واقعيت گواه اين‏مدعا است که در سوم ربيع‏الثاني 703ه.ق برابر 1303م يکي از مهاجران يعني عمر ابن‏عبداللّه‏ بن عبدالنبي المصمودي‏المجرد، مبلغ قابل ملاحظه‏اي از داراييش را صرف زاويه‏اي نزديک حرم شريف در «حاره»، براي استفاده مغاربه ساکن آن منطقه کرد. اين اولين وقف يک مراکشي (مغربي) در جهت کمک به مغاربه بيت‏المقدس است. باني آن در گورستان «مامله»، که بسياري از فقها و محدثين و روحانيون از روزگار صلاح‏الدين ايوبي در آن مدفون بودند، به خاک سپرده شد.
    شعيب بن محمد بن شعيب، مشهورترين مراکشي، از حيث دانش و بخشش بود که به بيت‏المقدس مهاجرت کرد. نوه او ابومدين‏الغوث، زاويه ديگري را در همان محله، نزديک «باب‏السلسله» ـ يکي از دروازه‏هاي حرم‏شريف ـ وقف کرد و درآمد زمينهاي روستاي «عين کاريم» ـ نزديک بيت‏المقدس را که از املاک خودش بود، به مراکشي‏ها و عمران همان زاويه اختصاص داد.
    اصطلاح اسلامي وقف از لحاظ لغوي به معناي «ايستادن و ممنوعيت» است. از اين‏رو مفهوم ويژه آن در فقه اسلامي، عبارت است از حراست از نقل و انتقال آن دارايي که براي امور خيريه در نظر گرفته شده است.
    منفعت اين مال در جهت جلب رضاي‏خداوند، صرف برنامه‏هايي چون بازسازي يا احداث مساجد، مدارس، بيمارستانها، نگهداري طلاب و ياري رساندن به مستمندان استفاده مي‏شود. به اين دليل، هر سندي که نشان دهد مکاني وقف شده است، موجب ممنوع‏المعامله شدن آن مکان خواهد گرديد، و اينکه سود حاصله از آن دايمي بوده و سند اساسنامه‏اش فسخ‏نشدني است. موانعي از اين دست در راه فروش ملک وقفي، قانوني بوده، داراي قدرت اجرايي است. بسياري از قضات معتقدند، به محض کامل شدن سند اعطاي ملک (وقف) در شکل قانوني، مالکيت مال از مالک، به خداوند منتقل مي‏شود.
    تمام اين ويژگيها، در وقف‏نامه‏اي به تاريخ 29 رمضان 720ه.ق برابر با 1320م آشکار است. متن عربي [و ترجمه فارسي آن] بدون مخدوش‏کردن مفهوم، از طريق حذف دعاهاي مکرر، مترادفات و استعاره‏ها، تلخيص شده است:

    وقف ‏نامه شماره يک

    بسم‏اللّه‏ الرحمان الرحيم... اين سند وقف‏نامه‏اي است، صحيح و شرعي.... نوشته شده به دستور... شيخ... ابومدين شعيب ابن ابي‏عبداللّه‏ محمد ابن... ابي‏شعيب المغربي... که در کمال صحت دو محل را که توصيف و محدوده آن در سطور زير مي‏آيد، و تا زمان وقف تملک و بهره‏برداري از آن در دست واقف است، وقف اعلام مي‏کند.
    اولين مکان يادشده، در قريه‏اي معروف به «عين کاريم» از قراي شهر بيت‏المقدس است، و شامل اراضي کشت‏شده و باير، ناهموار و دشت... و خانه‏هايي براي سکونت کشاورزان.... و باغي کوچک، و درختان ميوه که از آب
    چشمه دهکده سيراب مي‏شود، درختان زيتون رومي، درختان انجير و بلوط مي‏شود و مرز جنوبي آن به دهکده «المالحة‏الکبري» منتهي مي‏گردد، و حدّ شمالي آن به بعضي زمينهاي «قلونيه» و مرز غربي به «علين‏الشّقّاق» منتهي مي‏شود، مرز شرقي به بعضي زمينهاي «مالحة‏الکبري»...
    او (تمامي اين زمينها را) با تمام حقوق و محصولاتش؛ شامل چشمه موجود در آن و نيز درختان و ديوارهاي ويران و درختان انگور رومي، و آنچه براي دهکده مذکور است با تمام حقوق آن... جز آن مسجد خداوند بلندمرتبه که براي مسلمانان است و گورستان ايشان که از اين وقف خارج است و در آن داخل نيست ـ وقف مي‏کند.
    و اما مکان دوم وقفي که در قدس شريف است، در خطي که به پل «ام‏البنات» در «باب‏السلسله» معروف است، مشتمل بر ايوان و دوخانه و حياط و مرتفق خاص... وقف صحيح شرعي قاطع... هميشگي و جاوداني، وقف خالص و قانوني براي مستحقين مي‏شود. اين وقف ـ حتي بخشي از آن ـ قابل خريد نيست و چيزي از حقوق آن قابل تملّک و قابل انتقال به ديگري نيست. هيچ‏يک از عقود آن گشوده نمي‏شود و از اين وقف بغير از اهلش، کس ديگري بهره‏مند نخواهد شد، گذشت روزگار آن را باطل نمي‏کند و آن را سست نمي‏گرداند. در هر دوره‏اي و هر چه زمان بگذرد، محکمتر مي‏شود... تا ابد، تا زماني که خداوند زمين و آنچه را در آن است به ارث مي‏برد.
    مي‏نويسد واقف يادشده... وقف مي‏کند آن دارايي را براي سادات مغاربه ساکن در قدس شريف و کساني که به آنجا خواهند آمد از سادات مغاربه، با وجود اختلاف در اوصافشان و جدايي مشاغلشان... کسي با ايشان نبايد در اين امر منازعه کند و شريک نخواهد بود... از آن بهره ببرند... و مقدم مي‏شوند واردشوندگان بر ساکنين، نيازمندترها بر نيازمندان.... پس اگر تمام مغاربه از ميان بروند و يک‏تن از ايشان در قدس شريف باقي نماند... پس وقف ارجاع مي‏شود برکسي از مغاربه که در مکه باشد و بر کسي از ايشان که در مدينه منوّره باشد و اگر هيچ‏کس از ايشان يافت نشود در حرمين شريفين، پس وقف بازمي‏گردد به حرمين شرفين.
    و واقف در حيات خود متولي و ناظر اين وقف است. سپس کسي از ميان افراد رشيد مغاربه، ساکن در قدس شريف، که رشد و تقواي او مورد تاييد باشد.
    و دومين مکان مندرج در اين وقفنامه، زاويه‏اي است که محل سکناي مغاربه‏اي که به بيت‏المقدس وارد مي‏شوند است... و اين مکان براي مردان و زنان مغربي که قبلاً در اين مکان سکونت داشتند نيست و بر متولي اين وقف است که آن را تعمير و اصلاح کند (در شرايط مناسب نگاهدارد)...
    (و واقف شرط مي‏کند که) آن قريه (عين کاريم) نبايد بيش از 2 سال در اجاره باشد و تا زماني که مدت عقد اول (اجاره) به اتمام نرسيده است نبايد عقد تازه بسته شود.
    و واقف شرط مي‏کند که پس از تأمين مخارج تعميرات، متولي وقف، در سه‏ماه رجب، شعبان و رمضان، نان بپزد و در ميان مغاربه ـ چه ساکن در زاويه از زن و مرد، و چه واردکنندشوندگان بر زاويه ـ دو قرص نان پخش کند. و هنگامِ پخش نان، بعداز نماز عصر باشد و حاضرين هفت‏بار فاتحه بخوانند و سه‏بار سوره‏هاي اخلاص و المعوّذتين و ثواب آن را نثار حضرت پيامبر (ص)، اصحاب و اتباع او، و روح واقف و تمام نيکوکاران و زهادي که به اين وقف وابسته‏اند نمايند.
    و واقف شرط مي‏کند که اطعام فقراي مغربي را در مولد شريف، در عيد فطر و قربان، تأمين نمايد.
    و واقف شرط مي‏کند که متولي بايد تعهد کند که از درآمد وقف، بهاي جامه هر واردشونده مغربي که نيازمند و مقيم زاويه باشد، و بهاي جامه‏اي که او را از سرما محفوظ بدارد بپردازد، و اگر مردي مغربي مُرد و چيزي نداشت تا صرف تشييع جنازه و تکفين او شود، از درآمد وقف استفاده کند.
    و اين وقف‏نامه مبارک با تمام شروطش پايان يافت... مورد تملک قرار نخواهد گرفت، بخشيده نخواهد شد، به رهن نخواهد رفت، به فروش نمي‏رسد و نقد نمي‏شود، تعويض نمي‏شود، سلب نمي‏شود، بر کسي حلال نمي‏گردد... از امير يا مأموري يا صاحب قدرتي زورگو که اين وقف را باطل کند و يا بخشي از آن را. و تغيير نمي‏کند... و در ابطال آن سعي نمي‏شود، در ابطال چيزي از آن... و کسي که در اين مورد عمل کند يا به چنين کارهايي کمک کند، از امر خداوند عدول کرده و نسبت به آن نافرماني ورزيده است... و شايسته لعنت است.
    و شهادت مي‏دهد واقف بر آن... به تمام آنچه در اين مکتوب نوشته شده است، پس از آنکه از ابتدا تا انتهايش بر او قرائت شد... و در اين روز مبارک 29 رمضان 720.
    بنابراين تا اواسط قرن هشتم، تعداد چشمگيري از مهاجران مراکشي در بيت‏المقدس درست بيرون ديوار غربي حرم شريف، ميان دو دروازه «باب‏السلسله» و «باب‏المغاربه» از درآمد دو بنياد خيريه مراکشي، تحت عنوان وقف بهره‏مند بودند.
    سومين وقف مهم را علي بن عثمان بن يعقوب بن عبدالحق المريني ـ پادشاه مغرب (مراکش) ـ به شکل نسخه‏اي از قرآن که به خط خود اوست به مسجدالاقصي صورت گرفته است. او ابومحمد ابن‏عبداللّه‏ بن ابي‏المدين را که احتمالاً برادر واقف وقف سال 720ه.ق است، متولي اين وقف کرد، وظيفه متولي، حفظ و نگهداري هديه سلطنتي و خوانده شدن آن در مسجد مقدس بود. اين نسخه قرآن در موزه اسلامي حرم شريف نگاهداري مي‏شود.
    خيلي پيشتر از اين موقوفات کم و بيش معاصر مربوط به مراکشيان، وقف بزرگتري به دست ملک افضل نورالدين علي ـ پسر صلاح‏الدين ايوبي ـ کمي پس از بازپس‏گيري بيت‏المقدس از صليبيون، اعلام شده بود (افضل از 582 تا 892 هجري پادشاه دمشق بود). براساس گفته مجيرالدين ـ قاضي بيت‏المقدس در قرن هشتم هجري ـ الملک الافضل تمام زمينهاي بيرون ديوارهاي غربي حرم شريف را که به «حارة‏المغاربه» مشهور است، به عنوان وقف براي مخارج مراکشي‏ها، از زن و مرد، اختصاص داده بود. بنياد الافضل، علاوه بر آنکه بنيادي خيريه و مذهبي به‏شمار مي‏آمد، محل تعليم و تعلم نيز بود. الافضل در محوطه اين موقوفه، مدرسه‏اي بنياد نهاد که به نام او «فضليه» ناميده شد.
    طبق گفته مجيرالدين، ظاهرا اين وقفنامه گم شده، اما وقف پس از مرگ الافضل دوبار در منابع گزارش شد و اعتبار قانوني يافت. يک‏بار، قبل از آنکه مجيرالدين آن را در کتاب تاريخ خود ذکر کند و بار ديگر، پس از آن، در 666 ه.ق برابر با 1267م و متعاقب آن در 1004ه.ق، 1595م کمي پس از شروع دوره عثمانيان ترجمه‏اي از يک سند معتبر و يادداشتي در تاييد بيانات مجيرالدين در دادگاه «شريعه» در بيت‏المقدس حفظ مي‏شود (شماره‏ثبت 77، ص588) که با وجود برخي افتادگي‏ها و نقايص کم‏اهميت مربوط به خط و طرز نگارش، عبارات و مفاهيم آن کاملاً روشن است. عناوين تشريفاتي، عبارات تعارف‏آميز و دعاهاي معمول حذف شده است

    منبع:راسخون




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    بنيادهاي وقفي در آلمان فدرال

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده: مصطفي مؤمني

    (لزوم تأسيس بنيادهاي وقفي هماهنگ با مقتضيات زمان)

    مقدمه
    موقوفات و بنيادهاي وقفي آلمان يا اصولاً غربي با موقوفات اسلامي، بخصوص شيعي، افتراق بنيادي دارند، امّا در مواردي که مقصود آنها حلّ مشکلات عمومي، پشتيباني، تشويق، ترغيب و ترويج دانش و فنّ است داراي وجوه اشتراک اساسي مي‏باشند. از اين‏رو بجاست که با شناخت ماهيّت و مقاصد موقوفات يکديگر از تجارب ذي‏قيمت هريک، تا آنجا که چهارچوب‏هاي فرهنگي اجازه مي‏دهد، در جهاني که هدف مشترک آن رسيدن به توسعه پايدار است بهره‏مند گردند. غربيها مدتهاست که از جهات گوناگون به شناخت و باز شناخت صور گوناگون و محتواي پُر ارزش فرهنگ مادّي و معنوي مشرق‏زمين و بلکه جهان پرداخته‏اند، ما نيز بايد در تلاش بيشتري براي شناخت و تسخير جهات مطلوب فرهنگ و تمدّن غرب با انديشه غني‏تر کردن معارف فرهنگي و فنّي خود، بي‏هيچ‏گونه خودباختگي باشيم، زيرا در درون صدف فرهنگي خويش، در درياي جهان، خزيدن و روي از مقتضيات مفيد زمان و جنبه‏هاي مفيد و مثبت آن بر تافتن نوعي هراس از زمانه خواهد بود.
    گسترش سنّت وقف و تأسيس بنيادهاي وقفي در تمامي زمينه‏اي مورد نياز کشور از ملزومات رستگاري علمي، پژوهشي، فنّي و نظاير آن است. دستيابي به چنين نيک‏بختي و هدايتي مستلزم عنايت الهي و تلاش براي کسب چنين عنايتي است. انتظار، از ملّت شايسته و بزرگي چون ملّت ايران، بخصوص در اوضاع و احوال کنوني، پيوستن به جنبش وقف‏گرايي خصوصي و بنيادهاي وقفي عمومي يا دسته‏جمعي جهت حصول به مقاصد عام‏المنفعه است؛ کاري که در روزگاران گذشته به کمک نهاد وقف جهان را شگفت زده و مشکلات را، بدون اينکه اعتنايي به حکومت‏هاي وقت داشته باشد، زدوده و فرهنگ اسلامي ما را استوار، غني و پيشتاز کرده است.
    بازگشت به مردم و زدودن زنگارهاي احتمالي از اعتقادات آنان، حلّ مشکلات آنها با مشارکت خود آنها، تشکيل هيأت‏هاي امناي بنيادهاي وقفيِ متشکل از شخصيت‏هاي محبوب فرهنگي، رجال سياسي مورد وثوق و اعتماد، تجّار متدّين و صاحبان صنايع، ملاکيّن و نمايندگان قشرهاي مردم در سطوح گوناگون جامعه، اعّم از جامعه عشايري، روستايي و شهري مي‏تواند توفيقات فراواني را در همه جهات در اختيار ما بگذارد.
    انجام دادن اين کارها از رموز موفقيت کشورهاي پيشرفته جهان است. موقوفات خصوصي و بنيادهاي وقفي کشورهاي اروپايي و بخصوص امريکاي شمالي از ابزارهاي رشد، توسعه و تحوّل فرهنگي جوامع اين کشورهاست. ميزان و تنوّع امکانات مالي که از طريق بنيادهاي وقفي شخصي، خانوادگي و... در اختيار مؤسسات فرهنگي، آموزشي، مراکز پژوهشي، کتابخانه‏ها، موزه‏ها و نظاير آنها قرار داده مي‏شود حيرت‏آور است. بنيادهاي وقفيِ جديد ابزاري هستند که به کمک آنها گرايشهاي نوين از نظرهاي گوناگون در اساسنامه‏هاي آنها منظور مي‏شود و به فعليّت و اجرا در مي‏آيد. واقف يا واقفين دست متوليان يا هيأتهاي امناي موقوفات را در تشخيص و عمل به مقتضيات زمان باز مي‏گذارند تا هرگاه موضوعي و يا مسأله جديدي پيش آمد، و مرجع توجهّي بدان نبود، سعي و اهتمام کافي در حلّ آن مبذول دارند. مثلاً بنيادهاي وقفي و يا تک موقوفه‏هايي وجود دارد که پس از حلّ مسايل آموزشي به حلّ مسايل اکولوژيکي و به‏طور کلّي زيست محيطي پرداخته‏اند. از اين‏رو افزايش تعداد بنيادها، تأسيس دانشگاه‏ها، ايجاد مدارس فني ـ مهندسي، راه‏اندازي آزمايشگاههاي تحقيقاتي و برپايي محافل و کانونهاي علمي براي بحث و چاره‏جويي در زمينه مسايل اجتماعي، اقتصادي، آموزشي در چهارچوب‏هاي محلّي، منطقه‏اي، کشوري و بين‏المللي با کمک کارشناسان زبده و امکانات مالي چشمگير است. اکنون رغبت و انگيزه شرکتها و تراستهاي بزرگ ملّي و چند مليتي با ميلياردها دلار سرمايه و هزاران کارگر براي تأسيس بنيادهاي وقفي به‏حدّي روزافزون شده است، که اعجاب برانگيز است. نتايج مفيد همه اينها در نهايت به جامعه آنها و به خود آنها بر مي‏گردد.
    از اين‏رو اشاره‏اي به موقوفات و بنيادهاي وقفي آلمان مي‏کنيم تا بيش از پيش رمزهايي از راز بقاي آنها را، که در وقف نيز نهفته است، دريابيم.
    تاريخچه، اهميت و روند موقوفات و بنيادهاي وقفي در آلمان
    يکي از کشورهاي موقوفه‏خيز و باني بنيادهاي جهان غرب جمهوري فدرال آلمان است، که به علّت اهميّت دادن به موقوفات در گذشته و بخصوص پس از جنگ جهاني دوم مي‏توان از تجارب موفقيت‏آميز آن استفاده فراوان کرد.
    «فهرست موقوفات و بنيادهاي وقفي آلمان در سال 1991»براي نخستين‏بار به همت «اتحاديه (ثبت شده) بنيادهاي جمهوري فدرال آلمان»انتشار يافته است. به خلاصه‏اي از جريان وقف براساس آن مي‏پردازيم.(1) هرچند اين فهرست هنوز کامل نيست امّا عظمت وقف را در اين کشور مي‏رساند. در مقدمه اين فهرست دکتر رلف هاوئر(2) رئيس افتخاري اتحاديه موقوفات جمهوري فدرال آلمان ـ نظر خود را درباره وقف چنين بيان مي‏کند:
    حق شهروندان در تأسيس موقوفات و بنيادهاي وقفي بيانگر وجود آزادي در يک کشور قانون‏مدار است. واقف در قالب وقف، فراتر از مرگ خويش، اغلب نسل اندر نسل‏هاي بسيار، زنده و جاويد مي‏ماند. از اين‏رو موقوفات همواره نشاني از احترام به آزادي و کرامت انسان بوده‏اند. در آلمان فدرال وقف سنتي هزار ساله دارد، زيرا سابقه وقف
    کهنسالترين موقوفه موجود به سال 917 ميلادي مي‏رسد. چون در وجود موقوفات شخصيت واقف جريان داشته و ادامه زندگي مي‏دهد، از اين‏رو حقوق شخصي آنها نيز بر موقوفات بازمانده از آنان مترتّب است. موقوفات سرمايه‏هاي مرده نيستند، بلکه اراده ثمربخش جاريه واقف‏اند.(3)
    تا سال 1991م تنها فهرست‏هايي از موقوفات آلمان در دست بود که يا برگزيده‏اي از موقوفات مهمّ و يا فهرست‏هاي منطقه‏اي بود. تهيه فهرست کامل موقوفات آلمان با تشکيل گروه کار از سال 1984م آغاز شد. براي انجام دادن اين کار ابتدا پرسشنامه‏اي با صد عنوان براي هر موقوفه‏اي پيشنهاد گرديد که سرانجام 25 عنوان يا داده بنا به پيشنهاد گروه کار، به تصويب هيأت مشاوران و هيأت رئيسه اتحاديه موقوفات جمهوري فدرال آلمان براي ثبت و ذخيره در بانک اطلاعات (داده‏ها) به اين قرار براي هر بنياد وقفي يا موقوفه شخصي پذيرفته شد و مسؤوليت اجراي آن را «مديريت شرکت مائسناتا با مسؤوليت محدود(4)»برعهده گرفت:
    نام، مقر، نشاني، شکل قانوني، سازماندهي وقف يا بنياد، تعداد کارکنان، عضويت‏ها، سال تأسيس، واقف، انتفاع عامه، عين متن مقصود واقف (از وقف)، تعيين هدف، پيگيري مقاصد واقف، تدابير ترويجي، روال درخواست، حوزه تأثير، وظايف و حقوق دريافت‏کنندگان، تدابير اجرايي، اهداء جوايز و نشانها، کمک هزينه‏هاي تحصيلي، سرمايه موقوفه (سرمايه اصلي،) دارايي، بودجه، شعب، خدمات عمومي.
    از اوّل ژانويه 1989م تا سي و يکم مارس 1991م پرسشنامه‏ها براي 5933 موقوفه خانوادگي و شرکتي ارسال و آغاز به دريافت اطلاعات از آنها گرديد. پاسخ به پرسشنامه‏ها مساعد بود و حدود پنجاه درصد پرسشنامه‏ها (يعني 2948 پرسشنامه) به‏دست موقوفات تکميل و ارسال گرديد، طبعا برخي از موقوفات اطلاعات کاملي ارائه نکردند، تعداد 110 پرسشنامه خطا داشت و تعداد 304 موقوفه از روي احتياط حاضر به انتشار مشخصات موقوفات نشدند. بديهي است بانک اطلاعات موقوفات، داده‏هاي بيشتري از فهرست دارد، زيرا در فهرست مشخصات 4862 موقوفه ثبت شده است. اتحاديه انتظار دارد کاستي‏هاي فهرست را در چاپهاي آتي برطرف کند.
    همه ايالتهاي آلمان به يک نسبت موقوفه ندارند. تقريبا کليّه موقوفات در ايالات ده‏گانه آلمان غربي سابق به انضمام برلن غربي قرار دارند و در 5 ايالت آلمان شرقي سابق، که اکنون جزو جمهوري فدرال آلمان‏اند، فقط 47 موقوفه باقي مانده است. بيشتر موقوفات آلمان شرقي تحت سلطه کمونيسم در چهل سال اخير از ميان رفته‏اند، که کار شناخت و احياي آنها به درازا خواهد کشيد.
    مقاطع ايجاد يا سال تأسيس وقف بيانگر روند روبه افزايش موقوفات و بنيادهاي وقفي، بخصوص پس از جنگ جهاني دوم است، به طوري‏که از سال 1951 تا سال 1991 جمعا 2495 موقوفه يا بنياد ايجاد شده است.
    مقاصد اين موقوفات روشنگر اهميت تشخيص نيازهاي اجتماعي و تأمين آن توسط واقفين است. بيشترين تعداد موقوفات به مقاصدي چون تکاليف اجتماعي (8/33 درصد موقوفات)، آموزش، تعليم و تربيت (21 درصد)، دانش، پژوهش و آموزش‏عالي (1/11 درصد)، هنر و فرهنگ (5/9 درصد اختصاص يافته است. هرچند مبالغ مصرفي در فهرست روشن نيست، به‏نظر مي‏رسد همين نسبت‏ها در مورد رقم مصارف کمابيش صدق کند. ما در اواخر همين مقاله در معرفي برخي از بنيادهاي وقفي جديد به ارقام نيز توجّه خواهيم کرد. افزايش رقم جمع موقوفات به علّت آن است که تعداد فراواني از موقوفات چند منظوره هستند و لذا تکرار نشده‏اند. بديهي است نوع و سهم مقاصد در امور گوناگون در هر يک از ايالات آلمان با يکديگر تفاوت دارند.(5)
    به طوري‏که اشاره شد، پس از جنگ جهاني دوم، بر اثر دگرگونيهاي عظيم علمي، فنّي در جهان غرب و تأثيرات امريکا پس از اشغال آلمان بر اين کشور، در زمينه موقوفات و بنيادهاي وقفي نيز تغييرات شگرفي پديد آمد. در اين مورد آلمان زبانزد است. پرفسور دکتر هلموت بکر که سالها رئيس مؤسسه ماکس پلانک براي پژوهش آموزشي در برلين بود، اين روند را در مقاله‏اي تحت عنوان «آنجا آغاز کنيم، در آنجا که دولت رخنه‏ها و کمبودهايي را بر جاي گذاشته است، براي موقوفات و بنيادهاي وقفي نو و انعطاف پذيرتر در آلمان فدرال هنوز وظايف بسيار مهمّي وجود دارد»به سال 1987م به درستي بيان کرده است. در اينجا سعي مي‏شود، حتي‏الامکان همه آن آورده شود(6)
    نام برخي از بنيادهاي سياسي مانند بنياد کنراد آدنائر Konrad-Adenauer Stiftung يا بنياد فريدريش ابرت Friedrich-Elert Stiftung، که از درآمدهاي عمومي اداره مي‏شوند و اين درآمدها را براي مقاصد سياسي معيّني به مصرف مي‏رسانند در افواه است و حال آنکه اين بنيادهاي سياسي غيرمعمول‏اند و بايد از آنها گذشت. بنيادهاي وقفي فراگير، که افراد حقيقي و حقوقي آنها را به صورت موقوفات خصوصي بنيانگذاري کرده‏اند، دقيقا در فراهم آوردن موجبات و امکان‏پذير ساختن تنوّع فرهنگي و انجام دادن امور و موضوعات معيّن در مسايل گوناگون جامعه نهفته است. اهميت اين مسأله را کسي درک مي‏کند که بعد از جنگ جهاني اوّل جهت مطالعه امور آموزشي امريکا به ايالات متحده امريکا سفر کرده باشد. بخصوص انسان در آن کشور از تنوّع تخصيص امکانات مالي توسط بنيادهاي وقفي به نهادهاي فرهنگي، دانشگاه‏ها درزمينه‏هاي آموزش عالي و پژوهش، مدارس، موزه‏ها تحت تأثير قرار مي‏گرفت. در حالي که آلمانها در آن هنگام با بنياد وقفي به مثابه ابزار ابتکار عمل فرهنگي، به منزله وسيله و امکان پيشرفت و تغيير مأنوس نبودند. ديدگاه سنتي وقف در آلمان عبارت از اين بود که سرمايه‏اي در اختيار قرار مي‏گرفت که مي‏بايد سود يا عوايد آن براي انجام دادن مقصود يا مقاصد واقف کفايت کند، مقصود از وقف چنان به دقت تدوين و در وقفنامه تصريح مي‏شد که تا نسل‏ها و قرون متمادي پايدار و استمرار يابد.
    شايد بتوان با قدري مبالغه گفت که وقف در سنّت آلماني ابزاري است که به کمک آن گرايش‏هاي کاملاً معيّن و تثبيت‏يافته فرهنگي در مقابل تحولات روز مي‏توانند پشتيباني شوند، يعني به مقتضيات زمان توجهّي نمي‏شد. برعکس در امريکا وقف يا بنياد وقفي ابزاري است که به مدد و ياري آن گرايش‏هاي نو و مقتضيات زمان تحقق مي‏يابد. از اين‏رو تصادفي نيست که مدتهاي مديد قسمت اعظم موقوفات آلمان کليسائي (ديني) بودند.
    امّا شرايط پس از جنگ جهاني دوم در آلمان نيز تغيير يافته است. از نظر سياسي در مورد بنيادهاي وقفي جريان بسيار شگفت‏آوري ملاحظه مي‏شود. سوسيال دموکراتها، به‏طور اعجاب انگيزي دوستدار بنيادهاي وقفي شده‏اند، زيرا آنها در بنيادهاي وقفي شرکتها و بنگاه‏هاي بزرگ صنعتي اثري از اجتماعي‏شدن (سوسياليزاسيون) مي‏ديدند و به نظر آنان کسي که وقف مي‏کند، چيزي از حقّ و اختيار تصرّف شرکت يا بنگاه بر وسايل توليد را به نفع مقاصد عام‏المنفعه از دست مي‏دهد و از اين‏رو وقف مطلوب است. بدين‏ترتيب زير نظر کُارلواشميد(7)، نخست‏وزير ورتمبرگ جنوبي، بنياد تسپلين(8) از کارخانه‏هاي ماي باخ(9) تسپلين و کارخانه چرخ‏دنده فريدريش هافن(10) پديد آمد.
    حزب دمکرات مسيحي نيز، همواره خود را مدافع موقوفات و بنيادهاي وقفي دانسته است، زيرا موقوفات در آلمان بخصوص به‏عنوان تأسيسات و نهادهاي محافظ‏کارانه‏اي که سنّت‏هاي ويژه‏اي را حفظ مي‏کردند، به‏شمار مي‏رفتند و طبعا دموکراتهاي مسيحي که خود را نگهبان همين‏گونه سنن مي‏دانند پشتيبان موقوفات‏اند. امّا تنها در سالهاي اخير است که اصطلاح و مفهوم «بنياد وقفي اجرايي»به‏تدريج جا افتاده است. در اين ميان مي‏توان به‏طور کلّي گفت که بنيادها در جريان شدن و پيدايي‏اند. با مطالعه خبرنامه «فروم Forum»نشريه «اتحاديه بنيادهاي وقفي جهت دانش آلمان»مي‏توان تشخيص داد و پي برد که به ندرت ماهي مي‏گذرد، که يک کارخانه‏دار، يا بيوه او يا فرزندانش به تأسيس بنياد وقفي غيرمستقلي مبادرت نورزيده باشند. به طوري‏که در ظرف سالهاي 1972 تا 1987م چنين بنيادهايي در نزد اتحاديه مذکور با مبلغي در حدود پانصد ميليون مارک تأسيس شده است.
    تعداد و اهميّت موقوفات و بنيادهاي وقفي آلمان در حال حاضر در مقايسه با ايالات متحده امريکا هنوز هم بسيار اندک است، امّا سخن به گزاف نرانده‏ايم اگر بگوئيم آلمان کشوري است که قصد دارد سرزمين موقوفات و بنيادهاي وقفي شود. وقف کردن کاري محبوب و مردم‏پسند است. مصرف سودهاي اقتصادي براي انجام دادن مقاصد عام‏المنفعه انتقاد از نظام سرمايه‏داري را کاهش مي‏دهد، از سوي ديگر موقوفات به ترويج تنوّع حيات فرهنگي مي‏پردازند و اين چيزي است که دستگاه يکنواخت‏ساز دولت از عهده آن به‏چنان وجهي بر نمي‏آيد.
    راستي چرا انسان وقف مي‏کند؟ پاسخ قطعي اين سؤال مشکل است چرا که طبعا انگيزه‏هايي که وابسته به پيدايي موقوفات‏اند همچون شخص واقف گوناگون‏اند. امّا اگر نيک در اينکار نظر کنيم همه در يک جهت و روند خاص حرکت مي‏کنند.
    روند تأسيس موقوفات و بنيادهاي وقفي نه‏تنها در آلمان رو به گسترش است، بلکه انعطاف‏پذير هم مي‏شود. در اينجا مثالي داريم از شرکتي جهاني به نام شرکت فني بوش(11) با سنتي در زمينه کارها و اقدامات عام‏المنفعه، مالک اين شرکت تصميم گرفت پس از مرگش 90 درصد از شرکت او را تبديل به بنيادي وقفي نمايند. اساسنامه اين بنياد چنان تدوين گرديد که به بنياد امکان آزادي عمل در زمينه‏اي اجتماعي، علمي و به طور کلّي در حوزه فرهنگ داده شد. همچنين شرکت کوچکي چون شرکت پفاف(12) در کايزرس لوتن(13)بنيادي وقفي تأسيس کرد که ساليان دراز به ترويج طرحهاي سياست آموزشي مي‏پرداخت، لکن کار خود را در اين بين کاملاً در جهت مسايل اکولوژيکي تغيير داده است.
    مثال ديگر بنياد (وقفي) مجتمع صنعتي هاوني(14) در برگه دورف(15) نزديک هامبورگ است. کورت آکربر(16) صاحب کارخانه بي‏فرزند بود. او مبادرت به ايجاد يک مدرسه مهندسي وقفي کرد، زيرا او وجود چنين مدرسه‏اي را در هامبورگ بسيار ضروري مي‏ديد. او همچنين به‏ترويج تئاتر در هامبورگ با امکانات وقفي پرداخت و حتي کارخانه خود و مقررات و آئين نامه‏هاي آن را به صورت وقفي سر و سامان داد. مطلب جالب توجّه در اين بنياد ارتباط بحث‏هاي منظم کارشناسان در محفل علمي برگه دورف(17)درباره مسايل اساسي سياست اجتماعي (داخلي و خارجي) با يکايک تدابير وقفي در هر موردي است. آوازه اشتهار محفل يا حلقه گفتگوهاي برگه دورف، به خاطر کيفيت آن در بحث مسايل اساسي داخلي و خارجي تا مسکو نيز مي‏رسد.
    روند و گسترش بسيار جالبي در بنياد وقفي خانواده فرويدنبرگ(18) به‏چشم مي‏خورد. پنجمين نسل خانواده فرويدنبرگ در واين هايم در خيابان کوه(19) صاحب شرکتي خانوادگي شدند که به توليد چرم پرداخت. امروزه از اين کارخانه کنسرني پديد آمده است که در بسياري از کشورهاي جهان (مانند ژاپن، ايالات متحده امريکا، امريکاي لاتين) داراي شعبه است و در فهرست صد کارخانه بزرگ آلمان اين کارخانه در موقعيت متوسطي قرار دارد.
    خانه اجدادي و بزرگترين کارخانه اين کنسرن در واينهايم واقع است. کارخانه فرويدنبرگ در شهر واينهايم که فقط چهل هزار نفر جمعيت دارد ده هزار کارگر را به‏کار گماشته است. در سال 1985 خانواده فرويدنبرگ مبادرت به تأسيس يک «بنياد اجرايي»کرد، که اکنون، در سال دو ميليون مارک در اختيار دارد.سابقه اوليه کارهاي وقفي هانس فرويدنبرگ کارخانه‏دار به سال 1957م مي‏رسد. او محفل اتلينگ(20) را تأسيس کرد، که در آن بيست سال تمام مسايل اساسي سياست آموزشي کارخانه‏دارها با کارشناسان مورد بحث قرار مي‏گرفت.
    او همزمان بنيادي وقفي ايجاد کرد تا بسياري از نوجوانان و جوانان با استعداد بتوانند پس از گذراندن يک
    دوره آزمايشي در کارخانه به اخذ ديپلم متوسطه نايل گردند. کمک‏هزينه اين افراد را در دبيرستان شهر واينهايم و در مدرسه اودن والد(21)کارخانه تقبل مي‏کرد. در قبال اين کار هيچ‏گونه فشاري بر اين نوجوانان و جوانان براي اينکه پس از پايان تحصيلات دبيرستاني و يا حتي دانشگاهي براي کار به کارخانه بر گردند، وارد نمي‏آمد. با اين امکانات مالي موقوفه فرويدنبرگ بود که امکان تأسيس نخستين مدرسه جامع بادن و ورتمبرگ در واينهايم فراهم آمد.
    از سال 1985م به بعد فعاليت‏هاي وقفي خانواده فرويدنبرگ شکل ديگري به خود گرفته است. اعضاي خانواده سهام‏دار کارخانه فرويدنبرگ سپرده‏هاي انتقال‏ناپذير را به‏صورت بنياد وقفي تأسيس کردند تا با سود آن مقاصد عام‏المنفعه انجام گيرد. بدين‏ترتيب بنياد وقفي فرويدنبرگ تأسيس شد. اکنون بنياد اولين برنامه خود را ارائه داده و در آن ضوابط اعطاي امکانات را تدوين کرده است. بنياد فرويدنبرگ همانند ديگر بنيادهاي ياد شده است و تفاوت آن با بنيادها يا موقوفات قديمي در آن است که براي تحقق يک انديشه يا حفظ سنتي خاص تأسيس نشده است، بلکه وظيفه آن کشف طرح‏هاي نو مي‏باشد. بنياد در جستجوي تشخيص و شناسايي خلأها و کمبودها در ابتکار عمل دولت و رفع آنها توسط کار خود بنياد است.
    بنياد کار را بخصوص به‏طور عميق وقف سه حوزه عمل کرده است: مبارزه با بي‏کاري نوجوانان، همکاري نسل‏ها و اصلاح شرايط زندگي و همچنين بهبود تفاهم براي اقليت‏ها در آلمان. بنياد طرح‏هايي را مورد پشتيباني قرار داده و ترويج مي‏کند، که نه‏فقط بايد براي يک مورد خاص طراحي بشوند، بلکه در جستجوي شيوه‏هاي چاره و قابل تعميم باشند.
    کريستيان پتري(22)، مديرعامل بنياد فرويدنبرگ که طي ساليان متمادي اداره مرکز آموزشي و پرورشي دريندرزاکسن و کارهاي مربوط به امور خارجيان در نُردراين را به‏عهده داشته است، گزينش و شکل‏بندي پروژه‏ها را بدين‏قرار وصف مي‏کند:
    بنيادها بايد برخلاف جهت دوران، انديشه کنند. با توجّه به دگرگونيهايي که در موضوعات روي مي‏دهد بسيار مهمّ است که انسان يک بار برخلاف جريان شنا کند. موضوع خارجيها، در صورتي‏که ما آن را فقط در رسانه‏هاي گروهي و اولويت‏هاي بودجه‏اي دواير دولتي بنگريم، موضوعي حل‏شده به‏نظر مي‏رسد، امّا چون مسايل خارجيها به هيچ‏وجه حلّ نگرديده، از اين‏رو بنياد پشتيباني از طرح‏هاي مربوط به مسايل خارجي‏ها در آلمان را جزو محورهاي اصلي کار خود قرار داده است.
    کسي که با مسايل جذب خارجيها در جامعه آلمان سر و کار دارد، بارها تجربه کرده است، چه کارها که مي‏توانست انجام دهد و مي‏بايست انجام گيرد، امّا در مرزهاي مسؤوليت‏ها ناکام مي‏ماند، زيرا که مشاغل کمک کردن و تربيت کردن در آلمان، چون همه‏جا، از يکديگر جدا مي‏باشد. از اين‏رو همکاري نزديک بين مدارس و کارخانجات، تأسيسات يا نهادهاي کمک به جوانان و فرهنگ و ادامه تحصيل و رسانه‏هاي گروهي اقدامي جامع و فراگير ضروري است. اين امر يک فرصت عمل براي بنيادهاي وقفي است، چرا که غالب اوقات مي‏توان با امکانات مالي خصوصي محدوديت‏هاي اداري را، که مانع ابتکار عمل‏اند از ميان برداشت. اين کار نه بر ضد بوروکراسي‏هاي ذي‏ربط، بلکه با کمک خود آنان، که مي‏خواهند امّا در بيشتر موارد به تنهايي قادر به انجام آن امور نيستند، انجام مي‏گيرد و بدين‏ترتيب بر موانع پيروز مي‏شوند.
    پشت سر اين نظريات تجربه مشترک همه بنيادهاي بزرگ وقفي از بنياد فورد(23) تا بنياد فولکس واگن(24) قرار دارد، که اکنون روزگار آن است که خلأها و کمبودهاي ابتکار عمل دولت را کشف کرده و نتايج لازم را از آن بگيريم. از اين‏روست که بنياد فرويدنبرگ به همراه اتحاديه بنيادهاي وقفي براي دانش آلمان به تأسيس مرکزي براي ترکيه‏شناسي اقدام کرد. انديشه‏اي که هنگام آن سر رسيده بود، امّا هيچ‏کس و هيچ مؤسسه‏اي بدان نپرداخته بود. براي بنيادها از پاره‏اي جهات جستجوي راه‏هاي نو که مغاير با عادات مألوف‏اند، آسان‏تر از دولت است.
    انگيزه‏هاي مهمّ براي شکل‏دهي «بنيادهاي اجرايي»از جانب «باشگاه هوگو»(25) بر انگيخته شد، در اين باشگاه است که بنيادهاي بزرگ اروپا معمولاً دوبار در سال براي تعاطي و مبادله افکار در زمينه نکات اساسي ترويجي و مسايل بنيادها از نوع سازماني گردهم مي‏آيند. تصادفي نيست که اولين انگيزه براي ايجاد اين باشگاه را شپارد استون(26)مطرح کرد. او رئيس مؤسسه آسپ(27) در برلن بود که به‏عنوان مشاور کميسر عالي آمريکا مک کلوي پس از جنگ جهاني دوم در آلمان با کمبود بنيادهاي وقفي در آلمان روبه‏رو گرديد.
    هنوز هم ميدان عمل قسمت اعظم موقوفات آلمان بسيار محدود است. به عنوان مثال بسياري از موقوفات بدان‏جهت که مقصد واقف تنها منحصر به دانش است، امکان تقويت و ترويج مدارس، پيشبرد تأسيسات و نهادهاي آموزشي و پرورشي و فرهنگي و موزه‏ها را ندارند. بايد آرزو کرد که بنيادهاي جديد حتي‏الامکان به‏صورت بنيادهاي اجراکننده و انعطاف‏پذير تأسيس شوند تا هيأت امناي آنها بتوانند مقاصد خود را به موجب اساسنامه‏اي جامع جزء به جزء برحسب نياز و اقتضاي معنوي و عملي زمان جستجو کنند، همان‏گونه که کورت آکربر و خانواده فرويدنبرگ انجام داده‏اند.
    جزو کارهاي اجرايي در اين زمينه طبعا نياز به برقراري رابطه باز مديريت‏هاي کلّ دارايي در مورد ضرورت‏هاي بنيانگذاري بنيادهاي وقفي وجود دارد. چون قانون موقوفات در ايالتهاي گوناگون آلمان گونه‏گون تنظيم شده است، بيشتر بسته به کاربرد عملي قوانين توسط يکايک ادارات دارايي ايالت‏ها مربوط مي‏شود که آيا تأسيس بنيادها امکان‏پذير است يا خير؟ نظر و آرزوي هلموت بکر آن است که «به‏خاطر سود و مصلحت، شادابي و سر زندگي فرهنگي و شکفتگي نيروي ابتکار عمل در آلمان، بسيار مهمّ است که اراده و نيّت وقف در اقتصاد آلمان ـ به همراه گشاده‏دستي و سعه صدر ادارات دارايي ـ رشد يابد»(28)
    جايگاه والاي آموزش عالي و پژوهش و فن در بنيادهاي وقفي آلمان
    از مهمترين بنيادهاي مستقل وقفي آلمان بنياد فولکس واگن است. به‏سبب اهميتي که اين بنياد، بخصوص از نظر پژوهش‏هاي محض دارد چکيده‏اي از تاريخچه، وظايف و مقاصد و عملکردهاي آن را در زمينه پشتيباني، پيشبرد و ترويج و ارتقاي دانش، پژوهش و فن در آموزش‏عالي و پژوهش دانشگاهي از گزارشي که به مناسبت سي سالگي اين بنياد انتشار يافته(29)مي‏آوريم. اميد است در کنار الگوهاي بسيار اصيل‏تر و کهن‏تر ميهن اسلامي ما تجارت ذي‏قيمت اين بنياد کمکي در گسترش بيشتر علم و بنيادپروري در کشور ما بنمايد.
    بنياد مجتمع فولکس واگن در تاريخ نوزدهم ماه مه 1961 به‏دست طرفين معاهده تشکيل بنياد، يعني دولت مرکزي جمهوري فدرال آلمان و دولت ايالتي نيدرزاکسن (يکي از ايالتهاي آلمان)، به‏عنوان بنيادي با شخصيت و صلاحيت حقوقي قانون مدني تأسيس شد و نخستين جلسه هيأت امناي آن در تاريخ بيست و هفتم فوريه 1962 آغاز به‏کار کرد و از اين‏رو سرآغاز فعاليت بنياد را همين تاريخ مي‏دانند.
    مباني حقوقي و منابع مالي بنياد را «قرارداد تنظيم وضعيت حقوقي شرکت مجتمع صنعتي فولکس واگن با مسؤوليت محدود راجع به تأسيس بنياد مجتمع فولکس واگن مورخ يازدهم و دوازدهم نوامبر 1959م»(30)ن قرارداد اساسنامه 12 مادّه‏اي مورخ نوزدهم ماه مه 1961م تدوين گرديد و در دهم مارس سال 1989م نام بنياد مجتمع فولکس واگن به بنياد فولکس واگن تغيير يافت. در صفحات بعد ترجمه اين اساسنامه به‏سبب اهميتي که دارد آورده مي‏شود.
    سرمايه بنياد فولکس واگن، که فقط به منظور پشتيباني، ترويج و ارتقاي دانش و فنّ و ارتقاي پژوهش و آموزش‏عالي است در سال 1992م حدود سه ميليارد مارک بود. بنياد از سوي بخش خصوصي و دولتي کمک مالي و عطايا دريافت نمي‏کند. هيأت امناي بنياد از هر حيث آزاد است و در تصميمات خود مستقل عمل مي‏کند و نبايد به لحاظ نام آن گمان شود که بنياد متعلق به يک شرکت است. بايد علّت تأسيس، نام و مقاصد بنياد را با ملاحظه شرايط خاص پس از جنگ جهاني دوم آلمان در نظر گرفت. پيدايش بنياد، همان‏طور که اشاره شد، مربوط به قرارداد دولتي بين ايالت نيدرزاکسن و دولت جمهوري فدرال آلمان در نوامبر 1959م است، که همزمان دعواي حقوقي
    و مالي بر سر وضعيت نامشخّص مالکيت بر شرکت سهامي مجتمع صنعتي فولکس واگن با مسؤوليت محدود را فيصله داد. به‏موجب اين قرارداد شرکت مجتمع فولکس واگن با مسؤوليت محدود تبديل به يک شرکت سهامي با مسؤوليت نامحدود شد. شصت درصد سرمايه اصلي آن، با انتشار اوراق سهام کوچک فولکس واگن با نرخ مورد توافق بين دولت مرکزي فدرال و دولت نيدرزاکسن و با مديريت دولت فدرال به فروش مي‏رسد، به مالکيت خصوصي در مي‏آيد. بيست درصد از سهام سرمايه اصلي به جمهوري فدرال آلمان و بيست درصد ديگر به ايالت نيدرزاکسن رسيد. بنا به قرارداد منعقد فيمابين دولت فدرال و دولت ايالت نيدرزاکسن درآمد حاصل از فروش و مطالبات و کليّه سودهاي حاصله از سهام واگذاري شده از سرمايه اصلي به دولت فدرال و دولت نيدرزاکسن به‏عنوان دارايي بنياد جديدالتأسيس مجتمع فولکس واگن منظور شد و به مالکيت بنياد درآمد و طرفين قرارداد متعهّد به پشتيباني از مقاصد بنياد گرديدند. لذا بنياد از نظر مالي و اداري خودگردان و خودفرمان است. انديشه تأسيس بنياد به‏صورت يک نهاد نيرومند جهت ترويج دانش، پژوهش و فن در سطوح عاليه، نياز آلمان پس از جنگ به چنين نهادي بود. درآمد بنياد فولکس واگن به هنگام تأسيس تقريبا با انجمن پژوهشي آلمان(31)و انجمن ماکس پلانک(32) برابر بود. ميزان دارايي بنياد در سال 1962م (سال تأسيس)، بدون مطالبات سود بابت سهام فولکس واگن جمهوري فدرال آلمان و ايالت نيدرزاکسن، نزديک به يک ميليارد و يکصد هزار مارک بود.
    در پايان سال 1991م کلّ دارايي بنياد به سه ميليارد مارک بالغ گرديد. در حال حاضر بنياد به علّت کاهش ارزش پول تنها مي‏تواند حدود نصف طرح‏ها و مقاصد منطبق با اساسنامه خود را که در سال 1962 امکان‏پذير بود، اجرا کند. هزينه پژوهش نيز در ظرف سي‏سال اخير افزايش يافته است، به طوري‏که پرداخت ناخالص ساليانه به يک پژوهشگر، که در سال 1962م معادل بيست هزار مارک بود، در سال 1991م به نود هزار مارک رسيده است. افزون بر اين در ظرف همين‏مدت هزينه‏هاي ديگر پژوهش نيز به دنبال مسير انفجارآميز ابزارها و دستگاه‏هاي نوتر و بهتر چند برابر آن زمان مي‏رسد.
    در موادّ 1، 2 و 3 اساسنامه چنين آمده است(33)
    ماده 1: نام مقر:
    موقوفه «بنياد فولکس واگن»نام دارد. بنياد داراي شخصيت حقوقي قانون مدني است و مقر آن در هانور مي‏باشد.
    ماده 2: مقاصد بنياد
    مقاصد بنياد ترويج دانش و فنّ، پژوهش و آموزش‏عالي است.
    ماده 3: انتفاع عامه
    بنياد فقط و فقط مقاصد عام‏المنفعه مطابق با فصل «اهداف مشمول معافيت‏هاي مالياتي»آئين‏نامه مالياتها را تعقيب مي‏کند. فعاليت آن ايثارگرانه است و در وهله اوّل مقاصد آن نفع اقتصادي شخصي نيست و غيرانتفاعي است. امکانات مالي بنياد بايد تنها در راه مقاصد موافق با اساسنامه مصرف شود، احدي حق ندارد از طريق پرداختهايي که با مقاصد بنياد بيگانه است، يا به‏وسيله پاداش‏هاي بالاي غيرمعقول از اين امکانات برخوردار شود.
    رسيدگي به تقاضاهاي واصله، مبادله اطلاعات و مشاوره با متقاضيان، پيگيري موضوعات پيشنهادي درخواست‏کنندگان و ابلاغ موافقت‏هاي مصوّب هيأت امنا، پرداخت هزينه‏هاي پژوهشي مصوّب و نظارت بر هزينه‏هاي آنها برابر مقررات بنياد صورت مي‏گيرد. از ارگان‏هاي تشکيلات بنياد «شوراي کارکنان بنياد»مرکب از پنج عضو از منتخبين کارکنان از ميان کارکنان بنياد مي‏باشد.
    اداره اوّل: وظيفه اين اداره اجراي مقاصد بنياد در رشته‏هاي علوم طبيعي و مهندسي، طب
    فعاليت‏هاي بنياد
    بنياد فولکس واگن از بدو تأسيس تا پايان سي‏سالگي آن (1992ـ1962م) جهت اجراي حدود بيست هزار موافقت علمي ـ پژوهشي فني ـ مصوّب در هيأت امنا مبلغي معادل سه ميليارد و هشتصد ميليون مارک در اختيار متقاضيان، در چهارچوب مقاصد بنياد قرار داده است. درآمدهاي بنياد در سال 1991م بالغ بر 221 ميليون و يکصدهزار مارک بود و در همين سال 484 موافقت جديد به مبلغ متجاوز از 159 ميليون و ششصد هزار مارک براي پيشبرد و ترويج آموزش‏عالي، پژوهش و فنّ در اختيار طرح‏هاي پژوهشي دانشگاهها و مؤسسات آموزشي و پژوهشي داخلي و خارجي گذاشت و به تجهيز و راه‏اندازي مراکز پژوهشي و آموزشي پرداخت. بنياد امکانات مالي ترويجي خود را در اختيار فرد نمي‏گذارد، بلکه فقط به نهادهاي رسمي مي‏پردازد.
    محورهاي اصلي مورد پشتيباني، تشويق و ترغيب و ترويج بنياد را در سال 1992م جزو فهرست کارهاي ادارات اوّل و دوم تشکيلات علمي ـ اداري بنياد در اينجا مي‏آوريم. طبيعي است درباره هريک از محورهاي علمي، پژوهشي و فنّي و رشته‏هاي ذي‏ربط دانشگاهي طرح‏هاي فراواني اجرا شده و در حال اجراست، که ذکر آنها به درازا مي‏کشد. چکيده آنها در انتشارات بنياد و فهرست گروهي از آنها در گزارش سال 1991م آمده است. بنياد آزاد است تا بنا به ارزشيابي و تشخيص خود آنچه را در چارچوب مقاصد بنياد مهمّ و مناسب مي‏داند مورد پشتيباني مالي قرار دهد. بنياد امکانات خود را هدفدار به‏کار مي‏برد تا همکاريهاي ميان رشته‏اي و بين‏المللي را برانگيزد. چون حداکثر زمان پشتيباني از طرح‏ها 5 سال است همين امر بنياد را قادر مي‏سازد تا پيوسته برنامه‏هاي جديدي را پيگيري کند و طرح‏هاي نوين علمي و پژوهشي و فنّي را مدّنظر قرار دهد و براي اجراي آنها تأمين اعتبار نمايد و امکانات خود را براي تحقق‏بخشيدن به پروژه‏ها بکار گيرد.
    بنياد، بخصوص به موضوعات و زمينـه‏هـايي مي‏پردازد که نه دولت و نه ساير مراکز و يا نهادهاي علمي ـ پژوهشي توجّه کافي بدانها مبذول نمي‏کنند و يا اصولاً عنايتي به انجام آنها ندارند. بنابراين بنياد در تلاش اسـت تا برانگيزننده تحولات جديد در علوم و فنون باشد و شيوه‏هايي را جهت تربيت نسل‏هاي علمي آينده تهيه کنـد و به تکامل پژوهش و زمينه‏هاي تحقيقاتي آينده‏ساز و علوم بنيادي و کاربردي، با توجّه به محورهاي اصلي و بـر حسب نياز و بنـا به توقع و انتظـار از دانش و فن، بپردازد.
    تشکيلات بنياد
    علاوه بر هيأت امنا تعداد کادر کارکنان بنياد در ماه ژوئن 1992م جمعا 91 نفر، متشکل از کارشناسان طراز اوّل با درجه‏هاي دانشگاهي دکتري، مهندسي و غيره بود و هزينه اداري آن در همين سال کلاً بالغ بر سيزده ميليون و ششصد هزار مارک مي‏شد و طبيعي است اين بجز هزينه‏هاي تحقيقاتي و آموزشي ـ فني يادشده مي‏باشد. بنياد تصميمات خود را از طريق هيأت امنا، که مديريت امور علمي و فني بنياد بر عهده آن است، اتخاذ مي‏کند. به‏علّت اهميّت بسياري که هيأت امنا دارد بيشتر اعضاي آن از شخصيت‏هاي ممتاز حوزه‏هاي دانش، فنّ و اقتصاد منصوب مي‏شوند. در حال حاضر از چهارده عضو هيأت امنا هشت نفر آنها پروفسور دانشگاههاي آلمان مي‏باشند. يکي از اعضاي هيأت امنا از طرف شرکت سهامي فولکس واگن نمايندگي دارد. اعضاي هيأت امنا در طول پنج سال خدمت غيرقابل عزل‏اند. کارها و امور اجرايي را هيأت امنا در چارچوب اين سازمان انجام مي‏دهد:
    1-دبيرخانه: مديريّت دبيرخانه با دبير کلّ منتخب هيأت امناست. دبيرخانه داراي دفتر مدير کلّ، دفتر روابط عمومي و مطبوعاتي و دفتر حقوقي است. دبيرخانه کارهاي مقدماتي مصوّبات هيأت امنا را تهيّه مي‏کند و پس از تصويب به اجرا مي‏گذارد. جزو وظايف دبيرخانه آماده کردن و سازماندهي محورهاي اصلي ترويج براساس مقاصد مندرج در اساسنامه است.
    2-اداره دوم:اين اداره در زمينه علوم انساني اين فعاليت‏ها را انجام مي‏دهد:
    3-امور مالي و اداري: ـ دواير:
    ـ سازمان و داده‏پردازي
    ـ امور مالي و حسابداري، اداره امور داخلي بنياد
    ـ مميزي (رسيدگي به هزينه‏ها)
    ـ امور کارگزيني
    4-اداره امور دارايي: ـ دواير:
    ـ اوراق بهادار، تسويه حساب
    ـ ملک عقار، معامله اوراق بهادار(34)
    جمع‏ بندي و نتيجه ‏گيري
    به طوري‏که ديديم نقش موقوفات و بنيادهاي وقفي کنوني جهان سرمايه‏داري تشخيص و شناخت مسايل، چاره‏جويي و سرمايه‏گذاري براي حلّ آنها و نيز گسترش کمّي و کيفي، ترويج دانش، بخصوص در آموزش‏عالي، پژوهش و فن و اشاعه آنهاست. اين کار به‏طور مستقيم و غيرمستقيم به سود جامعه و گسترش رفاه و سرمايه به قشرهاي مختلف جامعه مي‏باشد. در کشور ما نيز قاعدتا بايد، همان‏گونه که در گذشته بوده، جستجوي راههاي جديد و تأمين امکانات رفع نيازها و حلّ مسايل حادّ براي موقوفات و بنيادهاي وقفي نسبت به دولت امکان‏پذيرتر باشد، زيرا همواره مردم و شخصيت‏هاي مذهبي و فرهنگي بوده‏اند که فرهنگ ما و ايران ما را تاکنون حفظ کرده‏اند. اگر تلاش مردم و سرمايه‏هاي مردمي براي نجات و اشاعه دين و آئين‏هاي مردمي نبود قطعا ما اکنون در کام نوين‏گرايي يا تمدّن منفي و تبعات نامطلوب آن فرو رفته بوديم.
    جاي آن است که براي درخشان‏تر کردن جايگاه بلند وقف، تأکيد بيشتر بر آن، رغبت افزايي و گرايش‏آفريني به‏سوي وقف، در هر شکل و صورت آن، بخصوص بنيادهاي موضوعي انعطاف‏پذير، در اقتصاد ما شکوفا شود. فراگير ساختن چنين امر خيري در ميان مردم ما از سرمايه‏داران، صاحبان صنايع و حرف، بازرگانان، علما، فرهنگيان و کليّه قشرهاي جامعه ضروري است، به شرط آنکه تشويق‏هاي ديني، دولتي و مردمي و تسهيلات مالياتي انجام گيرد. بر رسانه‏هاي گروهي است که تعريف، مقاصد متنوّع، فوايد و نحوه اجراي وقف را در زمره واجبات ملّي ـ ديني دانسته و مباني گسترش آن را توسط افراد خيّر فراهم آورند.
    بر مقامات روحاني و بر سازمان محترم اوقاف است که موقوفات انعطاف‏پذير و بسط حقوقي و ديني و تکامل آن را روشن سازند، اجازه تغيير در مصارف را، هر آنجا که لازم است و اقتضاي زمان ايجاب مي‏کند در صورت اجازه شرع مقدس از مقام محترم ولايت فقيه اخذ کنند، مسأله تبديل به احسن و يکپارچه کردن اراضي پراکنده و مستغلات متفرّق وقفي را به همين شيوه و با نظر کارشناسان حل فرمايند. دردها و نيازهاي اجتماعي کشور رو به رشد ما، بخصوص در زمينه آموزش و پرورش و آموزش‏عالي، پژوهش و فنون، چه از نظر نيازهاي فضايي، علمي و تجهيزاتي، کاملاً ملموس است. مسأله ايجاد صنعت، فرصت‏هاي شغلي و جنگل‏کاري و مرتع‏داري و رشد کشاورزي، در شرايطي که ما با سير قهقهرايي آنها مواجه هستيم امري حياتي است و با همکاري بنيادهاي وقفي و کمک‏هاي دولتي حل آنها امکان‏پذير است.

    پي نوشت :

    1-Verzeichnis der Deutschen Stiftungen 1991.
    2-Dr. Rolf Hauer.
    3-فهرست موقوفات آلمان، 1991، صVII.
    4-Maecenata Manage-ment GMBH.
    5-فهرست موقوفات، 1991، صV-IV.
    6-Becker, H.: Dort anfangen, wo der staat luchen gelassen hat, Fur meue und flexiblere Stiftungen gilt es in der Bundesrepublik noch viele wichtige Aufgaben, in: Frankfurter Rundschau 26.3.1987Nr.72/S.23.
    7-Carlo Schmid.
    8-Zeppelinstiftung.
    9-Maybach.
    10-Der Zahnradfa brik Friedrichshafen.
    11-Die Firma Bosch.
    12-Die Firma pfaff.
    13-Kaiserslauten.
    14-Die Stiftung der Hauni - werke .
    15-Bergedorf.
    16-Kurt A. Korber.
    17-Der Bergedorfer gesprachkreis.
    18-Die der Familie Freudenberg.
    19-Weinheim an der Bergstrabe.
    20-Der Ettlinger Kreis.
    21-Die odenwaldschule.
    22-Christian Petry.
    23-Ford Foundation.
    24-Volkswagen Stiftung.
    25-Hague - club.
    26-Shepard Stone.
    27-Der leiter des Aspen Instituts in Berlin.
    28-هلموت بکر؛ همانجا، ص32.
    29-Volkswagen - Stiftung; Bericht, 1991, Hannover, Juli 1992.
    30-متن اين قرارداد علاوه بر گزارش سال 1991م بنياد فولکس واگن (ص182 تا 184) در مأخذ اصلي قانوني زير نيز براي نخستين‏بار انتشار يافته است:
    DGBI, 1960,1,S. 301, 302.
    31-Devtsche Fors chungsgemeinschaft.
    32-Max - Planck Gesllschaft.
    33-متن اساسنامه در مآخذ زير انتشار يافته است:
    Gemeinsames Ministerialblatt der Bundesministerien 1989, S.205f; Nieder saechsischisches Ministerialblatt, 1989, S.488f.
    Volkswagen - Stif-tung; Bericht 1991, Hannover, Juli 1992.
    34-از گزارش 1991م بنياد فولکس واگن به زبان آلماني.

    منبع:راسخون




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    مطالعه تطبيقي وقف در حقوق ايران و تراست در حقوق انگليس

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده:داوود اسلامي

    چکيده

    با نگاهي گذرا به نهادها و تا سيسات حقوقي در نظام هاي حقوقي مختلف، در بادي امر شباهت هايي بين برخي از نهادهاي حقوقي که در اين نظامها وجود دارد مشاهده مي شود،اين شباهت ها موجب مي شود که افرادي اين نهادها را معادل يکديگر در دو نظام حقوقي مختلف بدانند.
    همان گونه که در نظام حقوقي اسلام از«وقف» براي خيرات و مبرات عمومي استفاده مي شود،در حقوق انگليس و کشورهاي کامن لا از نهاد«تراست» براي نيل به اين آرمانهاي معنوي استفاده مي شود. در اين تحقيق ما با تبيين اين دو نهاد حقوقي و مقايسه آنها، نقاط اشتراک و افتراق اين دو نهاد حقوقي را بيان مي کنيم. با وجود شباهت هايي که تراست با وقف دارد، آن را نمي توان معادل وقف در حقوق کامن لا دانست،وبايد گفت که تراست ترکيبي ازهبه،نمايندگي و انتفاع است.
    کلمات کليدي
    وقف،متولي،موقوف عليهم،مال موقوفه،واقف،تراست،تراستي،ذينفع،مال مورد تراست

    مقدمه

    خيرات و مبرات عمومي و صدقات جاريه در ميان همه اقوام و ملل متمدن وجود داشته و اکنون نيز به صورتهاي گوناگون وجود دارد. مردمان نيکوکار و بشر دوست براي خدمت به همنوعان و رفع حوائج آنان و بقا نام و اثر خود در زمان حيات تمام و يا قسمتي از اموال خود را مخصوص کارهاي خير و نيازمنديهاي اجتماعي کرده و بر وفق سنن و آداب ملي يا مذهبي ترتيبي داده اند که خود آن مال هميشه باقي و منافعش به مصارف مخصوص برسد اين عمل خيرچه در زمانهاي گذشته و چه در عصر حاضر که وسايل و اسباب تمدن و فرهنگ بسيار گسترش يافته است يکي از خدمات سودمند اجتماعي است که در بسياري از شئون گوناگون اجتماع در امور فرهنگي و بهداشتي مفيد واقع مي شود.
    در دين جامع و جهاني اسلام از جانب پيغمبر بزرگوار اسلام و ساير پيشوايان مذهب سفارش بسياري به صدقات جاريه و خيرات و مبرات شده است و اين عمل خير را مسلمانان بشر دوست (باقيات الصالحات) نام نهاده و آن را موجب بقاي نام و نشان دراين جهان و دريافت پاداش فراوان و آمرزش در آن جهان دانسته اند.
    در قرآن کريم از اين عمل خير تعبير به وقف نشده ولي در اخبار و احاديث گاهي کلمه وقف آورده شده و بيشتر از آن به (صدقه جاريه) بيان گرديده و در کتب فقه اسلامي بحثي به وقف اختصاص داده شده است.
    در حقوق انگليس نيز از نهاد تراست براي رسيدن به چنين اهدافي استفاده مي شود.تراست و وقف نقاط اشتراک و افتراقي دارند که مطالعه تطبيقي اين دو نهاد که در خاستگاههاي فرهنگي متفاوتي به وجود آمده اند کمک شاياني در جهت بهبود و رشد هريک از اين نهادها خواهد کرد. ونکته ديگر اينکه با اين مقايسه نشان مي دهيم که بشر براي رفع نياز خود به وجود نهادهايي شبيه وقف احتياج دارد فلذا در ملل مختلف نهادهايي با ويژگي هاي خاص خودشان به وجود آمده است.
    مطالب اين تحقيق در قالب سه مبحث، تهيه و تنظيم شده است. مبحث اول به مفهوم و ماهيت وقف اختصاص داده شده است،که در آن به تعريف وتبيين وقف و مطالعه در ارکان آن خواهيم پرداخت. در مبحث دوم نيز همچون بحث قبلي به تبيين و توضيح شرايط شکل گيري و ارکان تراست پرداخته خواهد شد.
    وبالاخره بعد از معرفي اين دو نهاد حقوقي در مبحث سوم تفاوتها و شباهتهايي که تراست و وقف با همديگر دارند،بيان خواهد شد.
    در پايان،به نتيجه گيري از مطالب گفته شده خواهيم پرداخت؛با اميد اينکه تحقيق حاضر با معرفي اين دو نهاد حقوقي و مقايسه آنها بتواندگامي در راستاي ارتقاء دانش حقوق داخلي بردارد.

    وقف

    تعريف وقف

    کلمه وقف در زبان فارسي به معناي ايستادن،اندکي درنگ کردن در بين کلام و دوباره شروع کردن(عميد،فرهنگ فارسي،1363،ج 2،ص1953)،اقامت کردن و به حالت ايستاده ماندن و آرام گرفتن (دهخدا،ج 2،ص 5047)مي باشد.
    بعضي(علامه حلي،تذکره، ج2،کتاب وقف) مي گويند:به اين دليل به وقف»اصطلاحي» وقف مي گويند که مال را در جهتي معين متوقف مي کند و از تصرف در آن ممانعت مي نمايد.
    تعريف وقف به عنوان يک اصطلاح خاص در فقه و حقوق محل آراء و نظرات مختلف فقهائ و حقوقدانان مي باشد، شهيد اول در لمعه(لمعه، چاپ حکمت،ص57) گفته است:«وقف عبارت است از تحبيس اصل و اطلاق منفعت» و فقهاي متاخر اماميه، بجاي اطلاق منفعت، تسبيل منفعت گفته اند يعني وقف عبارت است از:»حبس عين و تسبيل منفعت».(جواهر الکلام،چاپ دارالکتب الاسلاميه،ج28،ص2)
    قانون مدني ايران که از فقه مذهب شيعه اماميه اقتباس و در اغلب مسائل و مباحث حقوقي آن از اقوال و نظريات مشهور فقها پيروي شده است وقف را بدين گونه تعريف کرده است:«وقف عبارت است از اينکه عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود».(ماده 55 ق.م.)
    مقصود از حبس آن است که مالک آن را از ملکيت خود براي هميشه خارج کند و منافع آن را به مصارف خيريه و امور بريه که مايه خشنودي خداست و يا به فرزندان و طبقه خاصي از اجتماع اختصاص دهد و پس از عقد وقف ديگر در آن هيچگونه تصرفات مالکانه نکند و منظور از تسبيل منفعت صرف منافع براي رضاي خدا در کارهاي خير اجتماعي مي باشد.

    ارکان وقف

    براي تحقق يافتن وقف بايد چهار رکن مورد توجه قرار گيرد و شرايط آنها بدرستي انجام گردد. ارکان چهار گانه عبارت است از:
    1-عقد وقف 2- مورد وقف 3- واقف 4- موقوف عليه.

    عقد وقف

    شرط صحت وقف منجز و قطعي و دائمي بودن و خارج کردن ملک مورد وقف از ملکيت واقف و به قبض و تصرف موقوف عليه دادن و ايجاب و قبول مي باشد.

    آثار عقد وقف

    ازآنچه در مواد 56،59 و 61 قانون مدني بيان شده است, اين آثار و نتايج برعمل وقف و عقدصحيح آن مترتب مي شود:
    1-ملکي که با شرايط صحيح وقف شود و قبض و تصرف بعنوان وقفيت در آن واقع گردد بايد هميشه بصورت وقف باقي بماند و در آن نقل و انتقالاتي که مخصوص املاک غير وقف است داده نشود.
    2-به محض انجام يافتن عقد وقف و قبض آن ديگر مالک قبل از وقف و هيچ کس و مقامي حق دخالت مالکانه در آن ندارد و همه گونه اختيارات و حقوق مالک خاص از واقف سلب مي گردد , واداره آن بر عهده متولي است.
    3-وقف از عقود لازم و صحت و تماميت آن مستلزم ايجاب و قبول است«مقصود از ايجاب آن است که يکي از متعاملين قصدي را که براي انجام معامله دارد بلفظي که کاشف از آن قصد باشد انشاءکند چنانچه مثلاً بگويد: فروختم يا وقف کردم ويا هر عبارتي که باصراحت براين معني دلالت کندو قبول آن است که طرف ديگر موافقت و قبول خود را به لفظي که کاشف از قبول باشد بيان کند چنانکه بگويد قبول کردن يا خريدم و يا هر لفظي که مقصود را به طور وضوح و صريح برساند.»
    چنانکه ماده 56 صراحت دارد, در قانون مدني ايران به پيروي از عقيده و نظر اکثر فقهاي اماميه وقف از عقود شمرده شده است و از اين جهت ايجاب و قبول در تحقق آن لازم است. و دراين مورد بيان وقف عام و خاص فرقي گذارده نشده است ولي پاره اي از فقها وقف را از ايقاعات دانسته و عده ايي نيز به تفصيل قائل شده اند باين معني که وقف عام را جزوايقاعات و وقف خاص را جزو عقود شمرده اند.
    4-پس از انجام يافتن شرايط وقف و بتصرف دادن آن ديگر نه واقف و نه ديگري تغيير و تبدلي در مفاد وقفنامه و مصارف آن و متولي و ناظر نمي تواند بدهد بنابراين هيچ کس نبايد در سهام و نسبتي که واقف براي موقوف عليهم قرار داده است تغيير و تبديل دهد و سهمي را افزون و سهم ديگر را کاهش دهد يا در توليت و شرايط متولي تغييراتي دهد, يا بر خلاف مفاد وقفنامه غير از متولي و ناظر منصوب متولي و ناظر ديگري نيز تعيين کند. همچنين اگر واقف در ضمن عقد وقف خود را متولي يا ناظر قرار نداده است نمي تواند به عنوان توليت و نظارت در امور موقوفه دخالت نمايد زيرا چنانکه بيان شد و قانون صراحت دارد وقف عقد لازم است و پس از انجام عقد صحيح ديگر مالک اولي در ملک موقوفه جز آنچه در وقفنامه نوشته شده يا در ضمن عقد وقف شرط شده است هيچگونه حق تصرف و اختيار تغيير و تبديلي ندارد. (ناصر کاتوزيان،عقود معين،ج3،ص113)
    5-در عقد وقف نمي توان شرط عوض نمود و يا خيار فسخ قرارداد و يا آن را اقاله کرد زيرا شرط عوض و خيار فسخ و اقاله منافات بامقتضاي عقد که تسبيل منافع آن است خواهد داشت و شرط خلاف مقتضاي عقد طبق ماده 233 قانون مدني باطل و مبطل عقد است.
    6-از شرايط صحت وقف منجز و قطعي بودن آن است پس اگر در ضمن عقد وقف قطعيت را مشروط به وصف يا امرغير حاصلي بکند صحيح نيست مثل اينکه بگويد:»اگر دوستم از سفر برگردد يا در فلان معامله مبلغي سود ببرم ملکم وقف خواهدبود. ولکن تعليق آن بر صفتي که حاصل باشد مثل اينکه بگويد فلان مالم را وقف کردم اگر امروز جمعه باشد وقف درست است».

    قبض وقف

    قبض شرط صحت عقد وقف است نه شرط لزوم فلذا تا موقوفه بتصرف موقوفه عليه داده نشود و قبض تحقق نيابد وقف صورت نمي گيرد و مالک اختيار برگشت و تغيير و تصرف در مفاد آن دارد ولي بمحض اينکه ملک را بتصرف موقوف عليه بدهد ديگر اختيارات مالکانه از وي سلب مي گردد و ملک بصورت وقف در مي آيد و احکام وقف بر آن مترتب مي شود.
    در قبض فوريت شرط نيست بنابراين مادامي که واقف ملک را به تصرف وقف نداده مي تواند رجوع کند و چون قبض واقع شد حق رجوع ندارد و وقف لازم مي شود. درباره قبض موقوفه و کيفيت آن با توجه به مواد 62،63 و 67 بايد به نکات ذيل توجه شود:
    1-ملک موقوفه را بايد کسي قبض کند که حق انتفاع به او منتقل گرديده است يا کسي که سمت نمايندگي يا ولايت يا وصايت از طرف او داشته باشد.
    بنابراين اگر موقوف عليهم محصور و معين باشند مانند وقف بر اولاد , همان طبقه اول موقوفه را قبض خواهند کرد و قبض آنان براي طبقات و نسلهاي بعدي نيز کافي خواهد بود و اگر مصارف موقوفه خيرات عمومي باشد متولي چه آنکه خود واقف باشد و يا ديگري, آن را قبض خواهد کرد و اگر متولي نباشد قبض بوسيله حاکم انجام خواهد يافت.
    2-متولي طرف قبض واقع مي شود ولي طرف قبول نمي تواند واقع گردد زيرا توليت پس از تماميت وقف حاصل مي شود در صورتيکه قبل از قبول هنوز وقفي تحقق نيافته است.

    مورد وقف

    ملک و عيني که وقف مي شود بايد در ملکيت واقف بوده و به گونه اي باشد که قابل بهره بردن از آن بابقا عين باشد و قابل قبض و اقباض باشد چه آنکه مقسوم باشد يا مشاع درباره قبض و اقباض آنچه لازم است گفته شد و اما درباره ملکيت و تمليک ازمواد 64 و68 قانون مدني اين نکات برداشت مي شود: اولا بايد مورد وقف ملک واقف باشد پس وقف ملک غير نافذ نيست همچنين ملکي که بصورت وقف درآمده است مجدداً نمي توان آن را وقف کرد اصل و قاعده فقهي«لاوقف الا في ملک» ناظر بهمين معني است.
    ثانياً مورد وقف بايد قابل تمليک باشد بنابراين اموالي که قابل نقل و انتقال نيستند مانند مشترکات عمومي و اموالي که قانوناً معامله آنها ممنوع است مانند اسلحه جنگي نمي تواند مورد وقف قرار گيرد.
    همچنين اموالي که متعلق حق ديگران قرار گرفته باشد مانند مالي که در رهن بابيع شرط ديگري است و يا ماليکه مالک آن ورشکست شده است نمي تواند مورد وقف قرار گيرد زيرا حقوق مرتهن اليه در بيع شرط و طلبکاران ورشکسته ايجاب مي نمايد آن را فروخته و از ثمن فروش طلب آنان پرداخت گردد و حال آنکه عين وقف بايد حبس بماند تا موقوف عليهم از آن منتفع شوند.
    اگر مورد وقف در حين عقد داراي منافع نباشد ولي استعداد و صلاحيت بهره بردن از آن در آينده ممکن باشد وقف آن جايز است مانند ملکي که در حين عقد وقف در اجاره ديگري است ولي پس از چند سال ديگر مدت اجاره تمام و انتفاع از آن حاصل مي شود و يا کره اسب و شتربچه و گوساله که هنوز قابليت سواري و بارکشي ندارند ولي بعداً مي توان از آنها بهره برد مورد وقف شامل مي شود هر چيزي را که عادتاً و طبعاً جز آن محسوب مي شود مگر اينکه واقف بطور صريح چيزي را خارج کرده باشد چنانکه مثلا درختي را وقف کند که از ثمره آن بهره برند نه از شاخه آن، و نظاير اينها.

    واقف

    واقف بايد اهليتي را که قانون در معاملات لازم دانسته است واجد باشد و نيز نسبت به آنچه قصد دارد وقف کند مالک باشد مقصود از اهليت درا ين مورد اين است که بايد بالغ و عاقل و رشيد باشند.(ماده57 ق.م) بنابراين صغار و اشخاص غير رشيد و مجانين نمي توانند اموال خود را وقف کنند.
    اينکه شرط شده است که واقف بايد مالک مالي باشد که مي خواهد وقف کند منظور بيان وقف صحيح و نافذ است چنانکه در مورد بيع همين شرط مي شود و اين منافات با بيع و وقف فضولي ندارد، بنابراين اگر کسي بطور فضولي مال ديگري را وقف کند و پس از انجام يافتن عقد وقف شرايط آن مالک اصلي آن را تنفيذ کند وقف صحيح خواهد بود.

    موقوف عليه

    صحت وقف از نظر موقوف عليه مستلزم شروطي است:
    1-موقوف عليه بايد در حين وقف موجود باشد , پس وقف بر معدوم جايز نيست بنابراين اگر واقفي منافع وقف را اختصاص باشخاص يا شخص معيني بدهد و پس از اجراي صيغه وقف معلوم گردد که آن شخص يااشخاص در هنگام عقد وقف مرده بوده اند چنين وقفي باطل است همچنين اگر وقف کند بر اولاد ديگري که هووز وجود ندارند باز هم درست نيست در مورد وقف بر حمل بعضي از فقهاي اسلام آن را صحيح و بعضي ديگر آن را نادرست مي دانند.(ناصر کاتوزيان،عقود معين،ج3،ص90)
    2-اگر مالي وقف بر موجود ومعوم بشود نسبت به موجود نافذ و صحيح است نسبت به معدوم نادرست مي باشد. (ماده 70 ق.م)
    3-مي توان مالي را به تبع موجود وقف بر معدوم کرد چنانکه واقف ملکي را وقف کند که منافع آن صرف مخارج يک يا چند تن که زنده هستند بشود و بعد از آن مصرف خارج فرزندان آنان که هنوز بوجود نيامده اند برسد چون فرزندان از نظر وجود تابع پدران مي باشند اينگونه وقف اشکالي ندارد ولي اگر معدوم تابع موجود نباشد نسبت به چنين معدومي وقف درست نيست مانند اينکه مالي را وقف کند به برادر خود که موجود است و پس از او بر فرزندان خود که هنوز بوجود نيامده اند چون فرزندان بعدي واقف از نظر وجود تابع برادر خود که موقوف عليه موجود بوده است نمي باشد از اين جهت چنين وقفي نسبت به موقوف عليه موجود صحيح و نافذ است و نسبت به معدومي که از نظر وجود تبعيت از موجود ندارد درست نيست جمعي از فقهاي اسلامي در اين مورد ميان وقف خاص و وقف عام تفصيلي قائل شده اند باين معني که در وقف خاص وجود موقوف عليه را هنگام عقد وقف واجب دانسته اند و دروقف عام آن را لازم ندانسته اند بلکه همين اندازه که عاده ممکن باشد بعداً موجود شوند و از مصارف وقف استفاده کنند, کافي در صحت عقد دانسته اند چنانکه اگر واقفي مالي را وقف بر فقرا و بينوايان و يا دانشجويان و طلاب شهر و ده خود بنمايد و در هنگام عقد وقف موقوف عليه موجود نباشد ولي بعداً بوجود آيد , چنين وقفي را صحيح دانسته اند.
    4-موقوف عليه بايد اهليت تملک داشته باشد پس اگر واقف مالي را وقف کند برموقوف عليهي که نتواند آن را تملک کند و از منافع آن استفاده نمايد درين صورت چنين وقفي درست نيست بنابراين:«…هرگاه طبق قانون بيگانگان نتوانند درايران مطلقاً مالک غير منقول شوند وقف مزبور بر آنان جايز نخواهد بود».
    علت اينکه اهليت تملک را در موقوف عليه شرط دانسته اند از اين جهت است که وقف را تمليک مي دانند و لازمه تمليک آن است که اهليت تملک وجود داشته باشد.
    5-وقف بر نفس درست نيست , پس اگر واقف خود را موقوف عليه قراردهد وقف باطل است زيرا لازمه وقف خارج کردن ملک از ملکيت مالک است و اگر مالک آن واقف برخود بکند در حقيقت بصورت ديگري بملکيت خود درآورده است. (ماده72 ق.م.)
    باطل بودن وقف بر نفس اعم است از اينکه تمام منافع موقوفه را براي خود قرار بدهد يا بعضي از آن را هم چنين است اگر واقف شرط کند که ديون او را از منافع موقوفه بپردازند اين مورد نيز داخل در عنوان وقف بر نفس و باطل است ولي وقف بر اولاد و خويشاوندان چنانکه قبلا هم يادآوري شد بلااشکال است.
    اگر واقف پس از اجراي عقد وقف خود داخل موقوف عليهم بشود چنانکه مثلا مصرف وقف فقرا باشد و خود واقف فقير گردد و يا وقف بر علما يا دانشجويان باشد و خود او جز آن طبقه قرار گيرد, مي تواند باندازه سهم يک نفر از منافع موقوفه بهره مند شود. زيرا در اين مورد موضوع منطبق بر وقف بنفس نمي شود بلکه غرض و جهت وقف مصالح و خيرات عمومي است و خود او نيز داخل در آن عنوان مي شود. (ناصر کاتوزيان،عقود معين،ج3،ص74)
    6-موقوف عليه بايد معين و مشخص باشد بنابراين وقف بر موقوف عليه مجهول و مبهم درست نيست پس اگر باين کيفيت وقف کند که منافع موقوفه بفرد يا افراد نا معيني داده شود و يا صرف مسجد و مدرسه مجهولي گردد موقوف عليه مجهول است وقف بر مجهول مانند وقف بر معدوم است و چنانکه وقف بر معدوم باطل است وقف بر مجهول نيز نادرست مي باشد. اين قسمت با«مجهول المصرفي» که در نظامنامه قانون اوقاف از آن نام برده شده است نبايد اشتباه شود زيرا مجهول المصرف بمعني دوم هنگام عقد وقف معلوم و معين بوده است.
    7-وقف بر مقاصد نامشروع و امور مفسدت آميز وغير معقول درست نيست زيرا تاسيس وقف براي مصالح اجتماعي و خيرات و مبرات عمومي و بمنظور خشنودي خداوند و دريافت اجر و پاداش معنوي و اخروي است و اين هدف مقدس و نظر عالي منافات دارد که منافع موقوفه صرف کارهاي ناپسند و غير مشروع از قبيل ترويج فحشا و باز کردن قمارخانه و مساعدت بماجراجويانه و دشمنان دين و آيين بشود. (ماده 66)
    8-وقف بر عموم مردم چه آنکه مسلمان باشند يا غيرمسلمان خدا پرست باشند يا غير خدا پرست جايز است در صورتيکه قصد از آن فقط احسان و خيرات باشد اما اگر داعي بر وقف«بي ديني غير متدين» و اعانت بمعصيت و فساد باشد اينگونه وقفي باطل و مشمول ماده 66 قانون مدني است که بعداً بيان خواهد شد از اين آيه شريفه جواز اينگونه خيرات درباره غير مسلماني بخوبي روشن مي شود.

    انواع وقف

    قانون مدني ايران وقف را به دو نوع وقف عام و وقف خاص تقسيم کرده است(ماده 56)، اين در حالي است که مرحوم شيخ کاشف الغطاء وقف را به سه نوع تقسيم کرده، وقف را بر جهت عام و وقف بر اشخاص و وقف بر اشخاص را بر دو قسمت نموده اند: قسمتي عام»وقف بر اشخاص غير محصور» مثل وقف بر فقراء شهر و قسمتي خاص«يعني وقف بر اشخاص محصور مانند اولاد واقف»(محمد حسين کاشف الغطاء،تحرير المجله،مکتبه النجاح،ج2،جزء5، ص71)
    به نظر مي رسدکه اگر وقف را به عام و خاص و مشترک»که ترکيبي از وقف عام و خاص است» تقسيم نمائيم، بهتر است. فلذا به توضيح اين سه نوع ميپردازيم.

    اقسام وقف عام

    موقوفات عامه را مي توان به دونوع کلي تقسيم نمود:
    الف موقوفاتي که وقف بر اشخاص عام«غير محصور» شده است.
    ب موقوفاتي که وقف بر جهات عمومي مي باشد.
    اولي را وقف منفعت و دومي را وقف انتفاع نيز ميگويند.

    اقسام وقف خاص

    وقف خاص ممکن است وقف بر خويشان واقف باشد ويا وقف بر اشخاص معين و محصوري به جز خويشان ولي.
    1-3-3- اقسام وقف مشترک
    وقف مشترک 2 نوع است: الف: وقف مشترک طولي ب: وقف مشترک عرضي
    منظور از وقف مشترک طولي، آن است که در مدت معيني،منافع موقوفه وقف خاص بوده و سپس وقف عام ميباشد و منظور از وقف مشترک عرضي آن وقفي است که جزئي از منافع موقوفه،وقف خاص و قسمتي ديگر ازآن،وقف عام مي باشد.
    البته فقهاي اماميه وقف مشرک طولي را وقف مشترک نمي دانند و آن را وقف خاص مي دانند و فقهاي اهل سنت آن را وقف عام مي دانند.(محمد شفيق العاني،احکام الاوقاف،ص28)

    اداره موقوفات

    براي اداره موقوفات وافقان در سندي که بنام وقفنامه خوانده مي شود ترتيب اداره کردن موقوفه را بوسيله متولي و ناظر و نيز کيفيت مصرف موقوفه را معين کرده اند که متوليان و نظار موافق اصل: الوقوف علي ما يقفها اهلها ملزم باجراي نظر واقف مي باشند. از نظر اداره همه موقوفات کشور ونظارت بر آنها پس از استقرار مشروطيت در ايران بموجب قانون اساسي وزارت معارف و اوقاف رسيدگي بامور موقوفات و اداره کردن آنها با دستگاه مخصوصي بنام«سازمان اوقاف» که سابقاً بنام اداره کل اوقاف خواند مي شد. است

    توليت و متولي

    اگر واقف در هنگام عقد وقف براي اداره کردن موقوفه کسي را بنام يا بوصف معين کرده باشد اداره کردن امور موقوفه با وي خواهد بود و چنين کسي (متولي منصوص) ناميده مي شود واقف مي تواند خود را مادام الحيوه متولي قرار دهد و دراين صورت خود اودر مدت حيات عهده دار امور موقوفه خواهد همچنين واقف مي تواند خود را در مدت معيني متولي قرار دهد و دراين صورت در همان مدت توليت موقوفه با او خواهد بود. اموري که ارتباط به توليت دارد و دانستن آنها لازم است بقرار ذيل ميباشد.
    1-متولي در کيفيت مصارف موقوفه و مکان و زمان و مصرف و ساير شرايط وقف حق هيچگونه دخل و تصرف و تغييري برخلاف نظر واقف ندارد و عمل وي بايد از هر جهت موافق نظر واقف باشد مگر آنکه واقف کيفيت مصرف و موقوف عليه و سهم هريک از موقوف عليهم و ساير شرايط را با اختيار متولي قرار داده باشد که دراين صورت مطابقهمان اندازه اختياري که بوي داده شده است عمل خواهد کرد.
    2-کسي که بموجب نام يا وصف سمت توليت دارد ملزم به قبول توليت نيست ولي اگر توليت را قبول کند ملزم به ادامه و استمرار آن هست و حق رد کردن را ندارد. اگر قبل از قبول آن را رد کند مانند آن خواهد بود که نامبرده اصلا در عداد متوليان نبوده است بنابراين بر وفق مفاد وقفنامه ديگري داراي وقف توليت باشد توليت بوي خواهد رسيد والا موقوفه منقرض التوليه خواهد بود.
    3-واقف مي تواند بجاي يک متولي دو يا چند متولي قرار دهد و در صورت تعدد, يا بهريک بطور استقلال را تفويض مي کند يا بطور اجتماع و اشتراک در صورت اول , اگر يکي از متوليان فوت کند. متولي ديگر يا متوليان ديگر مستقلا عهده دار امور موقوفه خواهند شد و در صورت دوم پس از فوت يکي متولي يا متوليان ديگر مستقلا امور موقوفه را اداره کنند بلکه بايد بجاي متولي که فوت شده است متولي قانوني ديگر به متولي با متوليان زنده منضم گردد و با شتراک امور موقوفه را عهده دار شون زيرا منظور واقعي واقف از توليت اشتراکي آن بوده است که چند تن باشتراک و اتفاق يکديگر امور موقوفه را انجام دهند و چون اساس امر موقوفه بستگي بنظر واقف دارد اين مورد نيز بايد نظر وي رعايت شود.
    پس از فوت يکي از متوليان اگر کس ديگري واجد صفات و شرايط توليت باشد بر وفق قانون پس از تقاضاي توليت و دادن اسناد و مدارک لازم حکم توليت مي گيرد و بجاي متولي فوت شده انجام وظيفه مي کند والا اداره اوقاف محل خود بجاي متولي مرده با مولي يا متوليان ديگر شرکت در امر توليت مي کند يا بجاي خود متصدي تعيين مي نمايد.
    4-متولي نمي تواند توليت خود را بديگري تفويض کند زيرا چنانکه يادآوري شد در وقف نظر واقف معتبر و محترم است و چون واقف نظرش بر اين بوده است که شخص معيني عهده دار امور توليت گردد پس از آنکه شخص مزبور قبول اين سمت را بکند در حقيقت براي او تکليف و حقي ايجاد مي شود که بايد مانند ساير وظايف و تکاليف آن را انجام دهد مگر آن که واقف در ضمن عقد وقف بمتولي اختيار داده باشد که هرگاه خواسته باشد مي توان خود از کار توليت کناره گيري کند و ديگري را متولي قرار دهد.
    همچنين متولي نمي تواند براي امور موقوفه وکيل بگيرد در صورتيکه واقف مباشرت متولي را در اداره امور موقوفه شرط کرده باشد و اگر چنين شرطي نکرده باشد مانند ساير موارد مي تواندبا حفظ سمت توليت خود وکيلي براي امور موقوفه انتخاب کند.
    5-متولي را که واجد شرايط توليت ست و بر وفق وقفنامه و قانون عهده دار امور موقوفه مي باشد نه واقف و نه مقام ديگري نمي توانند عزل کنند مگر آنکه در حين عقد وقف براي واقف يا مقام ديگر اختيار عزل متولي داده شده باشد.
    اگر از متولي خيانتي ظاهر گردد بر وفق قوانين نظام نامه اوقاف براي اداره امور موقوفه (اميني) به وي منضم ميگردد که همه کارهاي موقوفه بانظارت و تصويب امين منضم صورت گيرد.
    6-اگر واقف براي متولي وصف خاصي قرار دارد باشد و آن صفت از وي زايل گردد چنانکه مثلا اسلام يار شد عقلي و جسماني و يا ايراني بودن راشرط متولي قرار داده باشد وصفت مزبور از متولي زايل گردد در اين صورت خود به خود از توليت منعزل ميگردد. زيرا چنين کسي مورد نظر واقف نبوده و چنين کسي با کساني که وقف آنان را متولي قرار نداده است فرقي ندارد. همچنين است هرگاه متولي فاقد اهليت گردد مانند آنکه ديوانه شود.
    7-اگر واقف براي موقوفه متولي قرار نداده باشد يا آنکه موقوفه مجهول التوليه يا مجهول المتولي يا منقرض التوليه گردد در موقوفات عامه بموجب ماده اول قانون اوقاف مصوب 1313 اداره آنها با ادارات اوقاف و در موقوفات خاصه با موقوف عليهم خواهد بود.
    8-متولي حق برداشت از درآمد موقوفه براي مصرف شخصي خود به هيچ عنوان ندارد مگر به ميزاني که حق التوليه براي او قرار داده شده است اگر در ضمن عقد وقف ميزان حق التوليه معين نشده باشد متولي مي تواند اجره المثل حق الزحمه خود را از منافع موقوفه بردارد.

    فروش مال موقوفه

    چنانکه در تعريف وقف بيان شد (حبس عين تسبيل منفعت) ملک وقف صلاحيت براي فروش و رهن و انتقال ندارد زيرا اينگونه تصرفات در ملک وقف با ماهيت وحقيقت آن که حبس عين است منافات دارد و خلاف نظر مالک نخستين يعني واقف مي باشد. بهمين جهت بيشتر واقفان اين جمله را در وقفنامه ها ذکر مي کنند:«… بحيث لايباع و لا يرهن» چنانکه آن را نفروشند و بگرو نگذارند.
    با توجه به اصل نگهداري و بقا ملک وقف بر وقفيت و جايز نبودن فروش آن گاهي موارد استثنايي پيش مي آيد که در کتب فقه اماميه و به پيروي از آنها در قانون مدني ايران فروش وقف با وجود شرايط خاصي اجازه داده شده است.
    از مجموع آرا فقها اماميه و مفاد قانون مدني چنين استنباط مي شود که:
    الف-اصل در املاک موقوفه , چه عام باشد چه خاص نگهداري و بقا آنها است بوضع وقفيت و بمصرف رساندن درآمد آنها موافق نظر وافقان.
    ب-با رعايت اصل مذکور در چند مورد , با وجود شرايط خاصي , ناگزير اجازه فروش موقوفه داده شده است. قانون مدني ايران دو مورد را بطور صريح ذکر کرده است:
    اول-در آنجا که ميان موقوف عليهم بين خونريزي و کشتار باشد (ماده 349) علت مجاز بودن فروش دراين مورد روشن است زيرا تعارضي ميان حفظ وقف و حفظ جان انسان پيش مي آيد و معلوم است که در شرايع ديني و قوانين مدني حفظ جان انسان مقدم بر هر موضوع ديگر است , از ين جهت درين مورد براي حفظ جان اجازه فروش موقوفه داده شده است.
    شق دوم از ماده 349 قانون مدني که در آن اجازه فروش ملک وقف داده شده است اين است که اختلاف ميان موقوف عليهم منجر بخرابي ملک موقوفه شود درين صورت نيز اجازه فروش موقوفه داده شده است زيرا علت منع فروش حفظ و نگهداري موقوفه بر اثر اختلاف ميان موقوف عليهم خراب گردد ديگر عيني باقي نيست که نگاه داراي حبس شود. ماده89 قانون مدني نيز که در قسمت دوم از آن بحث مي شود اجازه فروش درين مورد را داده است.
    دوم-هرگاه بعض موقوفه يا تمام آن خراب و يا مشرف بخراب شدن باشد چنانکه به هيچ وجه و از هيچ راهي امکان آبادي و انتفاع از آن نباشد (ماده 89 قانون مدني).

    تراست

    مفهوم تراست

    تراست مبتني بر نمودار زير است، شخصي به عنوان تشکيل دهنده تراست»Sellor of the trust» شرط مي کند که پاره اي اموال به وسيله يک يا چند نفر امين(Trustee) به نفع يک يا چند شخص ديگر، به نام ذينفع(Beneficiary) اداره شود.(رنه ديويد،نظامهاي بزرگ حقوقي معاصر،ترجمه حسين صفايي و ديگران،ص345)
    پروفسور کتين Professor keeton در کتاب خود، تراست را چنين تعريف ميکند:«تراست عبارت است از رابطه اي که هر گاه شخصي که به او تراستي مي گويند، انصافا موظف مي شود که مالي را (خواه منقول و خواه غير منقول) به نفع شخص يا اشخاصي که ممکن است خود تراستي هم يکي از آنها باشد نگهداري و اداره نمايد. بدين صورت که نفع واقعي اموال، به اشخاص يا جهات ذينفع مي رسد نه به تراستي يا به تراستيها». j.g.riddal the law of) trusts p352)
    تعريف ديگري نيز از تراست ارائه شده است:«تراست تعهد منصفانه اي است که شخصي به نام تراستي را ملزم ميکند تا از مالي که تحت کنترل و نظارت اوست - و مال مورد تراست ناميده ميشود - در جهت انتفاع افرادي که ذينفع ناميده ميشوند و خودش نيز ممکن است يکي از آنها باشد - استفاده نمايد.»R.H.Mandsley and E.H.Burn-Trust and Trustess-p.4
    بايد بگوييم ماهيت تراست و مفهوم آن کاملا" با مفهوم قرار داد متمايز است اگر چه منشا تراست، تعهدي مي باشد که ما آن را تعهد قراردادي به شمار مي آوريم پس ماهيت آن يک تعهد قرار دادي ويژه است. (رنه ديويد،نظامهاي بزرگ حقوقي معاصر،ترجمه حسين صفايي و ديگران،ص346)
    تراست يک نوع تجزيه مالکيت است، چه برخي از امتيازات مالکيت وامتيازات ديگر آن متعلق به ذينفع تراست است. به عبارت ديگر خصيصه بارز تراست دو گانگي مالکيت است تراستي مالک قانوني است و ذينفع مالک حکمي است.
    اين دو گانگي در مالکيت امکانپذير است زيرا در عين حال که تراستي مي تواند عنوان قانوني مالکيت را داشته باشد انصاف روي وجدان وي اثر مي گذارد و وي را ملزم مي دارد که اموال را به نفع افراد ذينفع حفظ و تصرف نمايد..(رنه ديويد،نظامهاي بزرگ حقوقي معاصر،ترجمه حسين صفايي و ديگران،ص346)

    جايگاه تراست در بين نهادهاي حقوق انگليس

    در حقوق انگليس تراست از جايگاه ويژه اي برخوردار است، چرا که مصاديق آن، آنقدر گسترده است که شامل وصيت، هبه، وکالت و... نيزمي شود. در نتيجه اين گستردگي مصاديق، تراست نقش موثري در روابط اجتماعي ايفا مي نمايد تا آنجا که يکي از حقوقدانان معتقد است، هرگاه مالي غير از مالکيت مطلق درتصرف کسي باشد معمولا تحت عنواني از عناوين تراست خواهد بود. d.j.hoyton the law of trust p5 بنابراين،تراست از جمله اعمال حقوقي يا نهادهايي است که هم داراي ويزگيهاي عقود اماني - نيابتي مانند وصايت و وکالت و هم داراي ويزگيهاي عقود تمليکي مانند هبه است. در تبيين جايگاه تراست، تذکر اين نکته مقدمتا ضروري است که چون در قرون وسطي قواعد کامن لا مانع از توارث زمين مي شد، بنابراين،ايجاد تراست،راه گريزي از قواعد کامن لا بود؛ بدين صورت که با ايجاد تراست،مالکيت قانوني ملک،قبل از فوت مالک،به تراستيها منتقل مي شد ومالکيت واقعي آن براي ورثه باقي مي ماند و پس از گذشت مدتي،مالکيت قانوني نيز به ورثه منقل مي گرديد و در نتيجه، هم از ممنوعيت توارث و هم از پرداخت ماليات سنگين برارث،گريز گاهي يافت مي شد.
    c.f.padifild op cit p248 همچنين از تراست براي رسيدن به اهدافي مختلفثي استفاد مي شود،به طوري که توسل به هيچ نهاد حقوقي، چنين اهدافي را برآورده نمي سازد. از آن جمله است:
    الف)براي قادر ساختن افرادي که در حالت عادي قادر به تملک برخي از اموال نيستند.مثلا صغار که قادر نيستندمالک زمين گردند، از طريق تراست مي توان آنها را مالک ساخت.
    ب)براي اينکه بتوان وراث را از منافع مالي بهره مند ساخت.
    ج)براي استفاده عموم.
    د)به منظور فرار يا کاهش مسئوليتهاي مختلف مالياتي. r.h.mandsley trust and trustees p.

    ارکان تراست

    به طور کلي تراست شامل اين ارکان است:: 1- تراستي 2-ذينفع 3- مال مورد تراست که به صورت مختصر به توضيح آنها مي پردازيم.

    تراستي

    شخصي است که اداره اموال مورد تراست را درجهاتي که مالک تععين کرده است؛به عهده دارد. رابطه تراستي بامال مورد تراست رابطه مالک قانوني با ملک خود خواهد بود، به عبارت ديگر تراستي هم اختيارات اداري دارد و هم اختيار نقل و انتقال مال مورد تراست را دارد و اين انتقال مي تواند معوض يا غير معوض باشد. يعني وي حتي مي تواند مال موضوع تراست را به ديگري هبه کند، ولي بايد توجه داشت که که مالکيت تراستي مالکيتي مخصوصي است بنابراين مانند ساير اموال، جزء دارائي شخصي وي محسوب نمي شود و در نتيجه، طلبکارها نمي توانند، آنرا توقيف نمايند و به ورثه وي هم به ارث نمي رسد و از موارد محدوديت مالکيت ويژه تراستي اين است که وي نه حق تمتع از مال مورد تراست را دارد و نه مي تواند آنرا تلف نمايد.

    تکاليف تراستي

    تراستي تمام تکاليف و اموري را که براي اداره اموال مورد تراست نياز است،به عهده دارد.
    ذکر اين نکته لازم مي نمايد که مي توان در سند تراست،تکاليف تراستي را افزايش يا کاهش داد.
    البته به شرط اينکه چنين افزايش يا کاهش وظايفي، مبهم، غير قانوني وبر خلاف نظم عمومي نبوده،همچنين بامقتضيات رابطه تراست نيز مغاير نباشد. با وجود اين، ذکر مواردي چند از تعهدات و تکاليف تراستي از باب تمثيل، خالي از فايده نيست. به اين خاطر،نويسندگان انگليسي d.j.hoyton the law of trust p110 در آثار خود به احصاي مواردي چند از تعهدات تراستي پرداخته اند که از جهت روشن ساختن به بيان آنها مي پردازيم:
    1-نگهداري اموال مورد تراست تحت نظارت و کنترل خود به صورتي که از اموال خصوصي او ويا ديگر اموالي که تحت هر عنواني در دست اوست، متمايز باشد.همچنين تراستي ها بايد اموال را در مالکيت مشترک خود نگهداري کنند،مگر اينکه به اين امر تصريح شده با شد که آنها را تحت نام يکي از تراستي ها يا شخص معين،نگهداري کنند.
    2-تراستي بايد به منظور حفظ ارزش وجوه نقد تراست،آنها را درجاهايي که اجازه سرمايه گذاري در آنها داده شده است،سرمايه گذاري کند. بنابراين، تعهداتي تراستي تنها به حفظ اموال مورد تراست محدود نمي شود.
    3-توزيع منافع و اصل مال بين ذينفعها و حساب پس دادن به آنها و همچنين نگهداري حساب و مدارک آنها؛ به طوري که براي کسب اطلاع و بازرسي ذينفع ها در دسترس باشد

    اختيارات تراستي

    هرچند تراستي،مالک اسمي اموال مورد تراست محسوب مي شود و در اداره آنها از اختيارات وسيعي برخوردار است، ولي در واقع اموال مورد تراست را به طور اماني در اختيار دارد تا از آنها در جهت انتفاع ذينفع ها بهره برداري نمايد.وجود رابطه اماني تراستي و اموال مورد تراست، محدوديتهايي را به اختيارات وسيع تراستي وارد مي سازد که به بيان آنها مي پردازيم:
    1-طرف معامله قرار نگرفتن
    در حقوق انگليس نسبت به طرف معامله قرار گرفتن تراستي بدبيني وجود دارد. علت بد بيني،تعارض منافع تراستي با منافع ذينفع ها است. ضمانت اجراي انجام چنين معاملاتي،قابليت ابطال آنها از جانب ذينفع ها است، اگر چه عوض معامله، منصفانه باشد. البته، سند تراست،دادگاه، قانون يا هر وسيله ديگري مانند مذاکرات قبل از انعقاد تراست، مي تواند چنين اختياراتي را به تراستي يا تراستي ها اعطا نمايد. در اين حالت نيز تراستي وقتي مي تواند طرف معامله قرار گيرد که ثابت کند معامله، منصفانه است.) d.j.hoyton the law of trust p117)
    2-وظيفه عدم انتفاع از تراست و موقعيتها و فرضهاي حاصله از سمت تراستي
    تراستي حق انتفاع از اموال تراست و يا حق استفاده از موقعيتها و فر صتهايي که قبل ا ز مقعت خود به عنوان تراستي براي او پيش مي آيد، را ندارد ودرصورت استفاده از اين موقعيتها و يا انتفاع از اموال تراست،مسئول خواهد بود مگر اينکه سند تراست يا همه ذينفع ها به شرط داشتن اهليت کامل قانوني، چنين اذني را به او بدهند.
    چنين محدوديتي که ناشي از رابطه اماني است،حتي ممکن است به اشخاص ديگري مثل وکيل تراستي نيز تعميم داده شود به اين صورت که آنها هم حق استفاده از فرصتها و موقعيتهاي ناشي از تراست را به نفع خود ندارند.(r.h.mandsley trust and trustees p118)

    مسئوليتهاي تراست

    مسئوليت تراستي در پرداخت خسارات وارده،تابع قواعد عام مسئوليت مدني و مسئوليت تضامني تراستي ها است؛در نتيجه خسارات حاصله براثر نقض تراست؛هرچند که ناشي از عمل آنها نباشد و در ايراد خسارات هيچ نقشي نداشته باشند يا دخالت آنها به مراتب کمتر از ميزان مبلغ پرداختي باشد. تضامني بودن مسئوليت تراستي ها نيز در مواردي است که ايراد و خسارت به چند تراستي منتسب باشد.

    ذينفع

    چون در حقوق انگليس ذينفع تراست،هم دارنده حق انتفاعي در اموال مورد تراست است و هم مالک انصافي اموال مورد تراست محسوب مي شو، از حقوق و اختياري فراتر از دارنده صرف حق انتفاع برخوردار است. به عبارت ديگر، مالک انصافي اموال مورد تراست بودن،او را در موقعيت ممتازي قرار مي دهد که مي تواند از نحوه اداره اموال،اطلاع پيدا کرده و براي حفظ حقوق خود در مواردي که نياز است، اقداماتي را انجام داده و حتي بتواند طرح دعوي کند. j.g.riddal the law of trusts p382

    مال مورد تراست

    يکي از ارکان تراست برطبق نظر لرد لانگوال وجود موضوع معين است به عبارت ديگر براي اينکه تراستي بوجود آيد، بايد مال معلوم و معيني وجود داشته باشد که موضوع تراست قرار گيرد.
    مال مورد تراست مي تواند منقول يا غير منقول، حق عيني يا حق ديني مانند طلب،سهام شرکت،حقوق فکري و معنوي، مانند حق تاليف، حق اختراع و...باشد. j.g.riddal the law of trusts p385
    حقوقدانان انگليسي، قابليت بقاي مال مورد تراست در برابر انتفاع از آن را از شرايط مال مورد تراست ذکرنکردهاند. در خصوص لزوم چنين شرطي ممکن است در بادي امر تصور شود که عدم ذکر چنين شرطي، به خاطر بديهي بودن آن است، زيرا ذينفع از مالي مي تواند منتفع گردد که با انتفاع ازآن، قابليت بقا داشته باشد. ولي کمي دقت بطلان تصور فوق ثابت مي شود، زيرا بعضي وقتها منظور از تراست،تنها نگهداري مال مورد تراست است. تراست ساده، چنين حالتي را دارد؛ به طوري که در اين نوع تراست، وظيفه تراستي نگهداري مال مورد تراست تا رسيدن ذينفع به سن کبر است. پس در اين مورد مساله انتفاع از مال مورد تراست مطرح نمي شود تا بحث قابليت بقاي آن در برابر انتفاع مطرح گردد.
    بنابراين، هرچند که در اغلب موارد مال مورد تراست براي انتفاع ذينفع يا ذينفع ها به تراستي داده مي شود، بعضي وقتها ممکن است فقط به منظور نگهداري به وي داده شود. در نتيجه، بودن يک مورد نقض، براي عدم لزوم چنين شرطي کفايت مي کند. از طرف ديگر، اگرمال مورد تراست، قابليت بقا در برابر انتفاع را نداشته باشد، تراستي مي تواند با توجه به اختيار تبديل و تعويضي که دارد، آن را با مال ديگري معاوضه نمايد. بنابراين، هيچئ دليلي براي لزوم چنين شرطي وجود ندارد.

    انواع تراست

    تراستها ممکن است بر اساس چگونگي بوجود آمدن آنها به انواع ذيل تقسيم نمود:
    1-تراستهاي صريح«express trusts»
    2-تراستهاي ضمني«implied trusts»
    3- تراستهاي تعبيري«constructive trusts»
    تراستها براساس موضوعشان يعني اينکه مقصد آنها به نفع رساندن به اشخاص خاصي يا به مقاصد عمومي باشد نيز طبقه بندي مي گردند: 1-تراستهاي خاص«private trust»
    2- تراستهاي عام«public trusts»
    ولي چون تراست عام فقط به صورت صريح ايجاد مي شود بنابراين مي توان گفت تراست يا عام است يا خاص و تراست خاص ممکن است صريح،،ضمني يا تعبيري باشد. j.g.riddal the law of trusts p14)
    الف) تراست صريح: تراستي است که مالک در زمان حيات خود يا به موجب وصيت نامه به نفع يک يا چند شخص معين يا گروهي از افراد،صريحاً آن را ايجاد مي نمايد وممکن است به صورت کتبي (سند يا وصيت نامه) باشد ودربرخي موارد ممکن است به صورت شفاهي هم بوجود آيد.
    ب) تراست ضمني: تراستي است که قانون آن را به عنوان تراست فرض مي نمايديعني فرض مي شود که مالک قصد داشته که چنين تراستي را ايجاد نمايد.
    شايع ترين تراست ضمني، تراست منتج«resulting trust» مي باشد. مثلا" فرض کنيد مالک مالي را به تراستها واگذار مي نمايد که منافع آنرا صرف نمايند اگر مالک مشخص نکند که بعد از فوت، صرف چه شخصي، يا چه جهتي بايد بشود. در اينجا، تراستي ها منافع را براي مالک به عنوان، تراست منتج قرار خواهند داد.
    ج) تراست تعبيري: بعداً خواهيم گفت که بر خلاف وقف تراستها، قادر خواهند بود که مال موضوع تراست را به غير منتقل نمايند، اين نوع تراستها تراستهايي است که طرفين تراست قصد ندارند که آنرا ايجاد کنند ولي انصاف، بدون لحاظ قصد طرفين، آن را به ايشان تحميل مي نمايد. مهمترين نوع تراست تعبيري، وقتي بوجود مي آيد که تراستي به قصد نقض، تراست را به فردي که عالم به تراستي بودن مال مي باشد منتقل مي کند، در اين موارد شخصي که مال تراست به وي منتقل شده است، به عنوان تراستي تعبيري منصوب شده و به موجب اننصاب موظف است که مال مورد تراست را براي ذينفع هاي آنها نگهداري نمايد، پس در اينجا منتقل اليه، چه راضي باشد، چه نباشد، تراستي تعبيري محسوب خواهد شد.(همان منبع.)

    تراست عام

    براي اينکه تراست عام ايجاد شود، سه شرط بايد تحقق پيدا کند:
    شرط اول- از نظر حقوقي، تراست بايد خيريه باشد. لرد مکسناگستن، تراستهاي خيريه را به چهار طبقه تقسيم نموده است:
    الف) تراستهاي خيريه به منظور فقر زدايي
    ب) تراستهاي خيريه براي پيشرفت تعليم و تربيت
    ج) تراستهاي خيريه براي ترويج مذهب
    د) تراستهاي خيريه ديگري که به نفع جامعه باشد، مثل اينکه براي تدارک کارهاي عام المنفعه، مانند ساختن پل و موزه،انجمن حمايت از بينوايان و تقويت نيروهاي مسلح.
    شرط دوم - بايد نفع کل جامعه يا لااقل بخش عظيمي از جامعه را در بر داشته باشد.
    شرط سوم - تراست عام، بايد کاملاً، جامعاً و انحصاراً عام المنفعه باشد. پس اگر تراست عام و خاص به صورت عرضي ايجاد شود، اين شرط تامين نگشته و لذا اينگونه تراستها نسبت به حصه عام خود، باطل مي باشد. يعني تراست، نسبت به اهداف عام المنفعه آن باطل قلمداد مي گردد.

    مقايسه تراست با وقف

    مقايسه ماهيت تراست با ماهيت وقف

    همانطور که گفته شد تراست يک ماهيت قرار دادي ويژه دارد زيرا مالک است که تراست را ايجاد مي کند و هيچکس ديگري دخل و تصرف در ايجاد آن ندارد و وجود تراستي و قبول وي اگر چه لازم است ولي در مواردي وجود تراستي نيز در زمان ايجاد تراست لزومي (d.l.a law made simple.p.249)ندارد چه برسد به اينکه طرف قبول تعهد و قرار داد واقع شود ولي به هر حال به موجب تراست، اموال در اختيار تراستي قرار داده مي شود و اين در حالي است که طبق نظر قانون مدني ايران وقف عقد است و دو طرف دارد واقف و موقوف عليه و از اينجا معلوم ميشود که اولاً وقف بر خلاف تراست يک عقد واقعي است که طرف ايجاب و قبول مي خواهد(ماده 56 ق.م) و ثانياً طرف مقابل واقف موقوف عليه يا به اصطلاح تراست ذينفع مي باشد، نه متولي يا به اصطلاح تراست امين پس اگر تراست را نوعي عقد نيز به حساب آوريم، از نظر طرف مقابل نيز تفاوت بين اين دو نهاد وجود دارد زيرا طرف قبول تراست، تراستي و طرف قبول وقف، موقوف عليه مي باشد.
    نکته ديگر اينکه در وقف خاص مالک عين و منافع موقوفه، موقوف عليه مي باشد و لذا بايستي طرف قبول واقع شود، در حالي که در تراست مالکيت تجزيه مي شود بدين صورت که مالک قانوني مال، تراستي و مالک انصافي و واقعي آن ذينفع مي باشد، ولي تراستي آن را قبول مي نمايند نه ذينفع، و به عبارت ديگر ذينفع هيچ نقشي در ايجاد تراست ندارد.
    تفاوت ديگر ماهيت وقف با تراست در اين است که در وقف عين حبس مي شود يعني مصون از نقل و انتقال مي باشد و منافع آن براي موقوف عليه تسبيل مي گردد. ولي در تراست عام در عين حال که عين حبس نمي شود ولي مي توان دوام را شرط نمود و مال مورد تراست را براي هميشه در جهت مخصوص خود قرار داد و منافع آن را به جهت يا اشخاص آن تسبيل کرد. (d.l.a law made simple.p.253) به عبارت روشنتر فايده وقف که تسبيل منفعت باشد در تراست وجود دارد ولي لزومي ندارد که عين حبس شود و تراستي بنا بر دستورات مالک يا عرف و قانون مي تواند مال موضوع تراست را نقل و انتقال دهد و تبديل به اموال ديگري کند.

    مقايسه اقسام تراست با اقسام وقف

    اين مطلب را در دو قسمت بيان مي نماييم:

    مقايسه تراست با اقسام وقف

    هم تراست و هم و وقف، ممکن است بخاطر رفاه عمومي يا قشري از اقشار جامعه يا نيات خير خواهانه و نوع دوستي ايجاد شود، و ضمن باقي ماندن اصل سرمايه (در مورد تراست) يا عين مالي (در مورد وقف) منافع آن به مصرف ذينفع يا موقوف عليه برسد و ممکن است که صرفا" منافع خويشان و اقرباء و اولاد در نظر گرفته و مقصود از آن بهره مند گرداندن ايشان باشد. لذا مي بينيم که براي انجام قسم اول، تراست عام و وقف عام بوجود آمده و براي انجام قسم دوم، تراست خاص و وقف خاص ايجاد شده است.
    ولي اين دو نهاد از نظر اقسام تفاوتهايي به شرح ذيل دارند:
    يکي اينکه وقف، چه خاص و چه عام، بايد صريحا ايجاد شود يعني واقف و موقوف عليه با قصد ايجاد وقف ايجاب و قبول نمايند. در حاليکه فقط تراست عام، بايد صريحا ايجاد شود و تراست خاص ممکن است به طور صريح و آشکار ايجاد شودو محتمل است که به صورت ضمني يا به صورت تحميلي نيز بوجود آيد.
    دومين تفاوت اين است که وقفي که موقوف عليهم آن،افراد معين محصوري هستند،بدون توجه به وضعيت اقتصادي آنها و موقعيت اجتماعي ايشان وقف خاص محسوب مي شود،در حاليکه به تراستي که به خاطر فقر وتنگدستي ذينفع هاي آن که اولاد يا خويشان و در يک کلمه افراد معين محصوري هستند،بوجود مي آيد،تراست عام اطلاق مي شود.

    تفاوت تراست خاص با تراست عام و مقايسه آن با تفاوت وقف خاص و عام

    الف- يکي از تفاوتهاي تراست خاص با تراست عام دراين است که تراست عام از معافيت يا تخفيف ويزه مالياتي برخوردار است،برعکس تراست خاص،واين درحالي است که وقف عام از پرداخت هزينه ثبتي و هزينه دادرسي در محاکم دادگستري معاف است به خلاف وقف خاص.
    ب- دومين تفاوت اين است که درتراست خاص ذينفع،حتما بايد به صورت معين و معلوم وجود داشته باشد درحاليکه در تراست عام اگر ذي نفع آن به وضوح مشخص نباشد جامعه،ذينفع آن قلمداد مي گردد و دادگاه جهت مصرف عام آن را معين مي کند وچنين تراستي محقق مي شود، درحاليکه يکي از ارکان وقف وجود موقوف عليه واجد شرايط
    مي باشد، چه در وقف وچه در وقف عام.
    ج-در تراست خاص موقت بودن شرط است و تراست عام ميتواند به صورت ابدي يا موقت، ايجاد شود در صورتي که خصيصه ممتاز وقف،دائمي بودن آن است،به طوريکه وقف موقت را فقهاء حبس مي نامند و آن راوقف نمي دانند،البته در بعضي از کشورهاي عربي مثل لبنان، وقف خاص لزوماً منحصر به انتفاع حداکثر دو طبقه ازموقوف عليهم دانسته اند و وقف،براي بيشتر از دو طبقه از موقوف عليهم را اجازه نمي دهند.
    د-از نظر اجرا،تراست خاص براي اينکه ذينفع آن از حقوقش برخوردار گردد لازم است که خود ذي نفع ها اقدام نمايند. ولي درتراست عام،دادستان يا حاکم مآمور انجام اقدامات لازم جهت انتفاع از آن مي باشد،مثلا اگر تراستي به وظائف خود عمل ننمود در تراست خاص ذينفع،بايد از دادگاه بخواهد تا وي را ملزم به انجام وظائفش نمايد و در تراست عام، دادستان يا حاکم،چنين وظيفه اي دارد.
    در حاليکه در وقف خاص و عام، هم موقوف عليهم مي توانند نسبت به منافع خود طرف دعوي واقع گردند و هم سازمان اوقاف، آن هم از دو جهت،از جهتي اداره اوقاف نظارت استصوابي دارد و از جهت ديگر شعبه حقوقي وحسابرسي اداره نيز،نظارت استصوابي و بعضا قدرت قضايي جهت عزل يا ممنوع المداخله کردن متولي را دارد.
    ه-در تراست خاص،اگر جهت آن منقطع گردد،منافع به مالک برمي گردد.ولي به موجب دکترين"سلي پرس"(Theey-press-doctring) در تراست عام اگر جهت آن يعني مصرف منافع آن منقطع گردد، منافع آن در اقرب به غرض مالک به کار مي رود و اگر آن هم ممکن نباشد دادگاه در جهت خير ديگري آن را هزينه خواهد نمود(d.l.a law made simple.p.253) ولي در وقف خاص اگر جهت آن منقطع گردد،مثلاً موقوف عليهم منقرض گردند، اگر وقف منقطع الاخر را صحيح بدانيم،منافع موقوفه پس از انقراض موقوف عليه به مصرف فقرا مي رسد ويا به واقف و ورثه وي خواهد رسيد(عبيد الکسيبي.احکام وقف در شريعت اسلام،ترجمه احمد صادقي،ج1،ص43) ودر وقف عام اگر منافع درجهتي که واقف پيش بيني نموده متعذرالصرف گردد،بايستي منافع درجهت اقرب به غرض واقف صرف شود،درست مانند تراست عام و مشابه با دکترين cy-press

    مقايسه ارکان وقف با ارکان تراست

    اصول تراست،بنابرنظر،لردلانگ دال((lord long dale عبارت هستند از:
    1- اصل قصد 2-اصل موضوع 3- اصل افراد ذي نفع
    و اين در حالي است که ارکان وقف عبارتند از:
    1-صيغه وقف 2-واقف 3-موقوف عليه 4-مال موقوفه
    در اين مبحث ما به ترتيب ارکان وقف و تراست را با هم مقايسه خواهيم کرد:

    مقايسه انعقاد تراست با انعقاد وقف

    براي تشکيل تراست لازم است که مالک قصد نمايد که تراست را به وجود آورد و اين قصد خود را بايد به صورت لفظي ابراز نمايد و اگر به قبض وي ندهد تراست ناقص خواهد بود و بايد مال را به قبض، تراستي بدهد تا تراست به طور کامل ايجا د شود و آثار تراست در آن مترتب شود ولي اگر مالک خودش تراستي باشد ديگر قبض لزومي ندارد، نکته ديگر اينکه قبض ديگر نسبت به اموال مختلف متفاوت است،مثلا قبض زمين غير ثبتي، تصرف آن است و قبض مال منقول تحويل گرفتن آن است. j.g.riddal law of trusts p.325)
    در وقف نيز واقف بايد قصد به وجود آوردن وقف را داشته باشد و ايجاد وقف بايد به صورت لفظي باشد و تا قبض و اقباض صورت نپذيرد، وقف به نحو کامل ايجاد نخواهد شد ودر صورتي که به نحوي از انحاء واقف، قابض هم باشد قبض خود به خود محقق است ولي تفاوت در اين است که در تراست در صورتي که مالک،خود تراستي هم باشد،قبض خود به خود محقق است ولي در وقف وقتي موقوف عليهم محجور باشند واقف ولي يا قيم ايشان باشد قبض خود به خود محقق خواهد بود. تفاوت ديگردر اين است که دروقف علاوه بر قصد واقف به ايجاد وقف،ايجاب وي و قبول موقوف عليهم يا حاکم نيز شرط است و قابض مال موقوفه، حاکم يا طبقه اول موقوف عليهم هستند نه متولي در حاليکه در تراست ايجاب و قبول شرط نبوده و قابض تراستي ميباشد نه ذي نفع

    مقايسه شرايط مالک در تراست و واقف در وقف

    واقف بايدداراي اهليت بوده و مالک مالي که آن را و قف مي نمايد باشد،ولي در اصول مشکله،تراست به نظر "لرد لانگل " نامي از مالک و شرايط وي نبرده است، به نظر مي رسد که از ذکر آن به خاطر بديهي بودنش چشم پوشي نموده است.به هر حال صرف نظر از عات عدم ذکر آن به عنوان اصول تراست،خود نشانگر تفاوتي آشکار فيمابين تراست و وقف ميباشد،زيرا يکي از ارکان وقف،موقوف عليه ميباشد ولي در تراست نامي از مالک به عنوان رکن آن برده نشده است.

    مقايسه ذي نفع تراست خاص با موقوف عليه وقف خاص

    ذينفع تراست خاص، لازم است وجود داشته باشد و معلوم و معين بوده و يا لااقل قابليت تعيين داشته باشد. بنابراين اگر مالکي ملکش را به تراستيها واگذار نمايد و ذينفع آن معلوم نباشد، تراستيها منافع را براي مالک به عنوان تراست منتج(resulting trust) نگهداري مي کنند واين درحالي است که در وقف خاص نيز لازم است که موقوف عليهم وجود داشته باشد و معلوم و معين بوده و يا لااقل قابليت تعيين داشته باشد ولي تفاوت در اين است که دروقف،اولاً وقف برنفس جائز نمي باشد برخلاف تراست خاص که به عنوان تراست منتج،مالک را ذينفع قرار مي دهد و ثانياً، موقوف عليه يکي از ارکان وقف است که بدون وجود او يا معلوم بودن ومعين نبودن و وجود نداشتن ذي نفع، تراست خاص صريح به وجود نخواهد آمد ولي تراست منتج که يکي از انواع تراست ضمني است بوجود خواهد آمد.

    مقايسه مال موضوع تراست با مال موقوفه

    مال موضوع تراست همچون مال موقوفه بايستي به عنوان يکي از ارکان تراست وجود داشته باشد، مضافا به اينکه مال موضوع تراست نيز مانند مال موقوفه مي تواند از اموال منقول و يا غير منقول قرار داده شود.
    ولي تفاوت در اينجاست که اگر مال موضوع تراست مردد باشد، اين ترديد موجب بطلان تراست نخواهد شد،بلکه ذي نفع آن تغيير مي نمايد،به اين معني که اين تراست به عنوان تراست منتج منافعش براي مالک نگهداري خواهد شد. در صورتي که مال موقوفه به عنوان يک رکن، اگر مبهم يا مردد باشد،موجب بطلان وقف مي شود.

    مقايسه تراستي با متولي

    متولي نيز مانند تراستي مدير وقف مي باشد، ولي تفاوت اين دو در اين است که از نظر تعداد متولي، قانون، حدي قرار نداده و تفاوتي في ما بين توليت اموال منقول و غير منقول نگذارده، در حاليکه در تراست از نظر تعداد، نسبت به نوع مال مورد تراست و عام بودن يا خاص بودن آن تفاوت وجود دارد. اگر موضوع تراست مال منقول باشد حداقل يک تراستي بايد وجود داشته باشد و از نظر حداکثر محدوديتي ندارد.
    اگر موضوع تراست، مال غير منقول باشد، در تراست خاص حداکثر چهار تراستي مي تواند وجود داشته باشد و در تراست عام از نظر حداکثر محدوديتي وجود ندارد ولي در هر دو اقلاً يک تراستي بايد وجود داشته باشد. j.g.riddal law of trusts p223
    تفاوت ديگر در اين است که رابطه متولي با مال موقوفه صرفا" يک رابطه اداري است و متولي موقوفه تراست را به ديگري منتقل نمايد. در حاليکه تراستي، داراي مالکيت قانوني، نسبت به مال مورد تراست است و حتي مي تواند آن را به صورت معوض يا غير معوض به ديگري منتقل کند.
    لازم است براي مقايسه متولي با تراستي، اين دو را از حيث شرايط اشخاص براي تصدي مقام توليت و تراست مورد مقايسه قرار دهيم.
    تراستي بايد بالغ و عاقل و داراي اهليت قانوني باشد. j.g.riddal law of trusts p218 پس هر شخص بالغ و عاقلي که اهليت قانوني داشته باشد به موجب تراست صريح مي تواند تراستي شود. حقوقدانان انگليسي شرايط مذکور در فوق را از جمله شرايط احراز سمت تراستي دانسته اند(d.l.a law made simple.p.255). ولي به نظر مي رسد که در عمل کفايت نيز از جمله تراستي قلمداد مي شود، ولو اينکه ضمن بيان شرايط احراز، سمت تراستي بيان نگرديده است. زيرا اين حقوقدانان مي گويند: يکي از وظايف تراستي اين است که وي بايد مانند شخص بازرگان با فراستي که از اموال خود مواظبت مي کند، از اموال تراست، مواظبت نمايد. (d.l.a law made simple.p.256) آيا انجام اين وظيفه را مي توان از کسي که کفايت و توانايي انجام آن را داشته باشد، انتظار داشت؟ پس مي توان نتيجه گرفت که اين شرط عملاً از شرايط احراز مقام تراستي است، مضافاً به اينکه حقوقدانان انگليسي گفته اند: اگر تراستي قبلي کفايت اداره تراست را نداشته باشد تراستي ديگري جايگزين وي خواهد شد. (d.l.a.barker law made simple.p.249) بنابراين مي توان گفت که يکي از شرايط احراز مقام تراستي کفايت است. در مقام مقايسه شرايط تراستي با متولي هويداست که اين دو در شرايط مذکور در فوق با هم شباهت دارند.

    نتيجه

    همان گونه که در مقدمه به آن اشاره کرديم وقف و تراست در خواستگاههاي فرهنگي متفاوت شکل گرفته اند، فلذا تفاوت در شرايط فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي شکل گيري اين دو نهاد تفاوتهاي اساسي درآنها ايجاد کرده است.
    در ايجاد وقف،انگيزه و هدف اوليه، قصد قربت و ايجاد صدقه جاريه مي باشد اگر چه فقهاء معمولاً قصد قربت را شرط وقف نمي دانند و لذا وقف مي تواند بنا بر انگيزه هاي ديگر از قبيل نوعدوستي، يادگاري به نام خود درجهان فاني گذاشتن و... به وجود آيد. ولي نهاد تراست به اين خاطر درست شده است که چون در قرون وسطي قواعد کامن لا-مانع از توارث زمين مي شد،لذا تراست، راه گريزي از قواعد کامن لا- بود.
    اين شرايط سبب شد تا چنين نهاد پيچيده اي که ترکيبي ازهبه،نمايندگي وانتفاع است، به وجود آيد.
    شايد در نگاه اول تراست معادل وقف در حقوق کامن لا- باشد وليکن با مطالعه تطبيقي اين دو نهاد
    به اين نتيجه ميرسيم که نهاد تراست با وجود شباهتها،ازحيث ماهيت، موضوع،اختيارات تراستي به عنوان مدير،انتقال مال مورد تراست و...تفاتهاي بنيادين با وقف دارند.
    در نهايت بايد گفت که وقف با خصوصيات و کيفيات ويژه خود،منحصرا درفقه اسلام؛ وجود دارد و نهادهايي شبيه به وقف، قبل از اسلام و بعد از اسلام در بين ساير ملل با کارکردهاي تقريباً مشابه به وجود آمده اند ولي هيچ کدام مانند وقف نيستند.

    منبع:راسخون 



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    وقف نامه معراج پيامبر

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه

    تمرکز چنين بنيادهاي آموزشي و خيريه و مذهبي، در اين ملک خاص، بي‏شک به روايتي قرآني مربوط مي‏شود که درباره سفر معجزه‏آساي شبانه محمد (ص) به بيت‏المقدس (سوره17، آيه1) است.
    طبق روايت، محمد (ص) اين سفر را همراه جبرئيل ـ فرشته خدا ـ و بر پشت يک مرکب آسماني به نام «براق» انجام داده است. افسار اين مرکب به نقطه‏اي بسته شده بود که اکنون ديوار غربي مسجد براق است. سپس پيامبر (ص) از صخره‏اي به آسمان رفت. اولين مرحله «اسرا» ناميده شد که پس از آن، هفدهمين سوره قرآن به اين نام خوانده شد، دومين مرحله معراج بود.
    محققان اروپائي متأخر، منبع الهام دانته را به اين حکايت (نمونه مذهبي) نسبت مي‏دهند. ورودي حرم نزديک «مسجد براق»، به «باب محمد (ص)» و يا به «باب‏البراق» معروف است. اين باب، همان «باب‏المغاربه» است که به موقوفات آموزشي و خيريه و مذهبي مذکور منتهي مي‏شود. همچنين در روايات اسلامي، اين نقطه از اين جهت اهميت دارد که مسير معراج محمد (ص) را نشان مي‏دهد. از اين‏رو به آمدن، پارسايان، طلب و مستمندان در چهارگوشه جهان اسلام در اين نقطه براي نماز و بيتوته در اين مکان مقدس، در آيه نقل شده، مذکور است.
    بنابراين، جاي تعجب نيست که بخش ديوار غربي حرم متصل به اين موقوفات، به «البراق» معروف شده باشد. همچنين، بخش کوچکتر اين ديوار، با روايت يهودي درباره آخرين معبد «هرود» نيز مربوط مي‏شود. آنان معتقدند که شش‏سنگ در پي ويران ساختن اورشليم به دست روميان، قبل از فتح اعراب، باقي مانده است.
    در حکومت «هادريان» در محوطه معبد، محرابي براي پرستش ژوپيتر برپا شد و ورود يهوديان به داخل شهر، تا هنگام مرگ ممنوع گرديد. فرض بر اين است که بعدها اين ممنوعيت تخفيف يافت و يهودياني که ماليات مي‏پرداختند، اجازه داشتند که سالي يک‏بار، آن هم در سالگرد ويران‏سازي معبد، روي کوه زيتون، مشرف بر محوطه، براي سوگواري حاضر شوند.
    اغلب يهودياني که از فجايع پي‏درپي، باقي‏مانده بودند در جليله زندگي مي‏کردند. آنان هنگامي که ايرانيان به سوريه حمله کردند، و در 614م اورشليم را گرفتند، بسيار اميدوار شدند. در اين جنگ، يهوديان به عنوان پيش‏قراول ايرانيان عمل مي‏کردند و در قتل‏عام مسيحيان و ويران‏سازي کليساهايشان شرکت جستند. هنگامي که دوباره هراکليوس اورشليم را تسخير کرد، يهوديان به مجازات رسيدند و کنيسه‏ها باقي ماند. اين واقعه در عبـاراتي از پاتـريارک سوفرونيوس زماني که اورشليم [قدس] را در سال 17 هجري به خليفه عمر خطّاب واگذار کرد، آشکار است. (طبري، تاريخ، چاپ دوخويه، 1: 2405)
    مي‏توان فرض کرد شروطي که براي يهوديان گذاشته شد بنابه درخواست مسيحيان بوده است، زيرا آنان، نقشي را که يهوديان در کشتار و ويراني هنگام جنگ با ايرانيان به عهده داشتند، فراموش نکرده بودند

    منبع:راسخون





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    نسخه‏ شناسي يک جلد قرآن نفيس وقف بر آستانه مقدسه حضرت معصومه

    رتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده: قربان عزيززاده

    مقدمه

    اين اثر نفيسِ مذهَّب، اينک به شماره 1224ـ153/م جزء اموال فرهنگي موزه آستانه حضرت معصومه (س) به ثبت رسيده و به مثابه يکي از شاخصه‏هاي کتابت، تذهيب و تجليد دوره صفوي به معرض تماشاي علاقه‏مندان گذارده شده است.
    اين اثر خطي، قرآني است که قطع آن را مي‏توان وزيري ناميد؛ هر ورق آن به ابعاد 19/5 ضربدر 30 سانتي‏متر و صفحات افتتاح و اختتام، تمامي اوراقش در ده سطر به خط فاخر ثلث ريحان بر کاغذ ترمه سمرقندي تحرير يافته است.
    کاتب اين مُصْحَف شريف، حاجي غياث‏الدين محمد بن احمد خليلي تبريزي (1) است که به سال 992هـ.ق در زمان حکومت سلطان‏محمد خدابنده (چهارمين امير خاندان صفوي) کتابت آن را به اتمام رسانيده و بر زمينه زرافشان غباري در ده سطر به طرز خاصي در سه ستون، متفاوت با کتابت متن و ساير ملحقات آن به رنگ قهوه‏اي روشن به اين ترتيب رقم زده است:
    الحَمْدُللّه‏ِ الَّذي أنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ/عَبْدَهُ فَوَفَّقَ کاتِبَ هذَا الجامِعِ الحَميدِ/
    /المُنْزَلِ مِنْ حکيمٍ حميدٍ الّذي هُوَ/ المُصْحَفُ الثّامِنُ والخمسونَ مِنَ المَصاحِفِ/ المرقومةِ المختومةِ عَلي يَدِ/ العَبْدِ الفاني وَ هُوَ العبيدُ/ الجاني خادِمُ کلامِ‏اللّه‏ِ/ الغَنيِّ حاجي غياثُ‏الدّين/ محمّد بن أحمد الخليليّ التّبريزي/ في سَنَةِ إثْنَي وَ تِسْعينَ وَ تِسْعَمِائة/.
    مقايسه سال‏هاي کتابت و وقف اثر، معلوم مي‏دارد که پس از گذشت 106 سال از تاريخ کتابت آن، به هنگام سلطنت شاه‏سليمان صفوي (صفي دوم) توسط «فاطمه» مادر پادشاه به وقفيت آستانه مقدسه حضرت‏معصومه (س) سپرده شده است و وقفنامه آن در يکي از اوراق آستر کتاب در پانزده سطر به قلم تحريري به شرح ذيل ثبت شده است:

    متن وقف بر آستان مقدسه حضرت معصومه

    هُوَ الواقِفُ عَلَي الضَّمايِر
    بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم
    الحَمْدُللّه‏ِ الَّذي نَزَّلَ القُرآنَ و بَيَّنَ الأحکامَ والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلي فَخْرِ المُرْسَلينَ وَ سَيِّدِ الأنامِ الَّذي نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمينُ/
    عَلي قَلْبِهِ لِيَکونَ نَذيرَ الأنامِ وَ لَهُ الأيِمَةُ الکِرامُ الَّذينَ هُمْ حَفَظَةُ الشَّرعِ وَ حَمَلَةُ القُرآنِ لَکَ قيامُ السّاعَةِ والسّاعةُ
    القيامِ، و بعد، سبب/
    تبيين اين کلمات صحّت آيات شرعيّت بيّنات آنکه وقف مخلّد شرعي فرمودند وکلاء اجلاء نواب مستطاب قمر رکاب خورشيد/
    احتجاب قُدسية‏الألقاب فاطمه‏سيرت مريم‏سريرت خديجه‏منزلت صفوراطينت بلقيس‏مرتبت پرده‏نشين حرم سلطنت و شهرياري/
    محجوبه حجابِ عظمت و بختياري، حاکمه سراپرده دولت و کامراني، حاويه اسباب دولت دوجهاني، گرامي دُرجِ گوهرِ گرانبهاي شاهي، زيبنده/
    برج مهر عالم‏افروز شاهنشاهي، عليه عاليه متعاليه، أدامَ اللّه‏ُ أيّامَ دَوْلَتِها و حِشْمَتِها لَکَ يَومُ الدّين، اين قرآن مجيد و فُرقان حميد را بر/
    روضه منوره مقدسه متبرکه معصومه مطهره جليلة‏القدر والمنزلة صَلَواتُ‏اللّه‏ِ عَلَيها و عَلي آبائِهَا الطّاهرين که واقع است/
    در مدينة‏المؤمنينِ قم و توليت آن را تفويض فرمودند به متولي جليل‏القدر آستانه مزبوره و بعد از او به هر کس که حَسَب‏الرقم مبارک اشرف/
    متولي باشد، مشروط به آنکه از روضه مقدسه به جاي ديگر نقل ننمايند، مگر آنکه در نقل از آنجا رعايت حفظ و حراست/
    آن منظور باشد و حُفّاظ و زُوّار روضه مزبوره تلاوت نمايند و ثواب آن را به روزگار فرخنده آثار نواب اشرف اقدس ارفع هُميون/
    اعلي و نواب مستطاب واقفه موفّقه عايد ساخته، بعد از فراغ از تلاوت فاتحه به جهت خلود دولت ابدمدت بخوانند و/
    صيغه شرعيه جريان يافت، فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سِمِعَهُ فَانَّما إثْمُهُ عَلَي الَّذينَ يُبَدِّلونَهُ إنَّ اللّه‏َ سَميعٌ عَليمٌ و کانَ ذلِکَ في التّاسعِ/
    مِن شَهْرِ جُمادَي‏الأولي ختم بالاحسن والاولي مِنْ شُهورِ سَنَةِ ثَمانٍ و تِسْعينَ وَ ألْفٍ
    واقف نام خود را در يک نقش مُهر مربع متضمن يک بيت شعر به اين شرح:
    «در حشـر [که] مادر سليمان
    از فاطمه دارد چشـم احسـان»
    به خط نستعليق با تزئينات اسليمي، در سمت چپ از پيشاني وقف‏نامه به جاي گذارده است.
    ذيل وقف‏نامه را مرحوم علاّمه محمدباقر بن محمدتقي مجلسي به عنوان وکيل واقف در شش سطر تحريري به شرح ذيل رقم زده و نقش مُهر خود را به جاي گذارده است.
    بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم/ لَقَدْ أجْرَيْتُ الصّيغةَ عَلَي الشُّروطِ/ المَرْقومةِ وکالةً عَنِ الحضرةِ العليّةِ العاليةِ/ و کَتَبَ الدّاعي لِدَوامِ الدَّولَةِ القاهِرةِ/ الباهِرةِ أحْوَجُ العِبادِ إلي عَفْوِ رَبِّهِ/ الغَنيِّ محمّد باقرُ بْنُ محمّد تقيّ عُفيَ عَنْهُما/
    با نقش يک مُهر با سجع «محمد باقرالعلوم» در ذيل دست‏خط ايشان، ايضا يک اثر انگشت در همين قسمت مشاهده مي‏شود (2)
    آن‏گونه که از مفاد وقف‏نامه مستفاد مي‏شود، مُصْحَف مورد بحث را مرحوم علامه مجلسي در تاريخ جمادي‏الاول سال 1098هـ.ق به هنگام سلطنت شاه‏سليمان صفوي وکالتا از سوي مادر پادشاه به وقفيت «روضه منوره در مدينة‏المؤمنين قم» سپرده است.
    حواشي اين صفحه توسط کتاب‏داران دوره صفوي تا قاجاريه به نشانه تحويل و تحول کتاب به اين شرح رقم گذاشته شده است:
    «به تاريخ 23 شهر جُمادَي‏الاول سنه 1125 مطابق سيچقان‏ئيل (3) ملاحظه و تحويل کتاب‏دار سرکار شد»
    مُهر مربع «محمدرحيم بن محمدمهدي حسيني»
    «به تاريخ شهر محرم سنه 1172 ملاحظه و تحويل کتاب‏دار شد» با نقش مُهر مربع «محمدخليل بن محمد الحسيني 1129»
    «به تاريخ 3 شهر ربيع‏الثاني سنه 1143 مطابق سنه
    لوي‏ئيل(4) ملاحظه و تحويل تحويل‏دار شد». با نقش مُهر «محمدخليل بن محمدمهدي الحسيني 1129».
    «به تاريخ 24 شهر ذي‏حجة‏الحرام سنه 1111 مطابق لوي‏ئيل در خزانه سرکار ملاحظه و عرض ديده شد» با نقش مُهر بيضوي «محمدمعصوم بن ابوطالب».
    «به تاريخ 13 شهر رمضان‏المبارک سنه 1102 قوي‏ئيل (5) ملاحظه شد»، با نقش مُهر بيضوي «محمدامين بن محمدمهدي الحسيني»
    «به تاريخ 19 شهر رمضان سنه 1104 تخاقوي‏ئيل (6) ملاحظه شد» با نقش مُهر بيضوي «لا اله الا اللّه‏ محمد امين‏اللّه‏ عليّ وليّ‏اللّه‏»
    «به تاريخ دهم شهر جمادي‏الاولي سنه 1125 در خزانه سرکار عرض ديده شد» با نقش مُهر «يا علي بن ابوطالب».
    به علاوه دو مورد تحويل و تحول کتاب‏داران در سال‏هاي 1172 و 1253 در ذيل صفحه مقابل وقف‏نامه.
    يادداشت‏هاي کتاب‏داران مؤيد وجود تنظيمات نظارتي در کتابخانه‏هاي صفوي است، ايضا دريافته مي‏شود که غالب متصديان از يک خانواده هستند و کتاب‏داري در مدت هفتاد سال به صورت موروثي منتقل شده است.
    شروع نسخه شريف، صفحات دوم و سوم پس از وقف‏نامه، در دو صفحه متقابل سراسر مذهّب و مرصّع با نقش لچک ترنج و هر ترنج با کتيبه‏اي به خط رِقاع تحرير سفيدابي شامل کلام قرآني «إنَّهُ لَقرآنٌ کريمٌ/ في کتابٍ مَکْنونٍ/ لايَمَسُّهُ إلاَّ المُطَهَّرونَ/ تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ العالَمين» مي‏باشد.
    پس از دو صفحه اخير، متن شريف آغاز مي‏گردد و دو صفحه (7) نخستين، فاتحة‏الکتاب و آغاز سوره مبارکه بقره به تحرير سفيدابي خط رِقاع و هر صفحه در شش سطر بر زمينه کلاً زرپوش مرصع با جدول ستون‏بندي و شرفه است و دو کتيبه در صدر و ذيل مشتمل بر عنوان، شماره آيات و محل نزول سوره مذکور دارد؛ تزئينات اخير نمونه‏هاي ارزشمندي از تذهيب و کتاب‏آرايي در مکتب اصفهان است.
    ـ مسطر عموم صفحات داخلي اين مجلد به استثناي افتتاح و اوراق اختتاميه به ابعاد 10ضربدر17 سانتي‏متر و هر صفحه در ده سطر به شيوه‏اي تنظيم يافته که شروع صفحات يک‏درميان به تحرير مشکي و سطر ديگر به قلم زر، طلاي اشرفي است و نمونه بسيار نفيسي از رنگين‏نويسي و توأمان‏نگاري در رنگ و خط را عرضه مي‏دارد. مسطر کليه صفحات با جدول‏کشي‏هاي متعدد زر، لاجورد، شنجرف و... احاطه شده و حاشيه‏هاي خارجي در عموم اوراق، زرافشان پرموري و طبعا آهار مهره شده است.
    سر سوره‏هاي اين مُصْحَف شريف کلاً مذهَّب و مرصّع بوده، عناوين و شماره آيات آنها به قلم سفيداب به خط رقاع تحرير يافته است؛ تذهيب سر سوره‏ها عموما در آغاز سوره اجرا گرديده بجز چند مورد استثنايي نظير سوره الانفال که تذهيب سر سوره در صفحه ماقبل از متن سوره است. در سر سوره‏ها بنا به ضرورت مکاني و موقعيت سطرها، تغييراتي در شيوه تنظيم و اجراي آنها داده شده است. در يک مورد (سوره مبارکه الصافات) عنوان سوره بدون عدد آيات و به صورت دوپاره به شکل «سورة الصّافات» قيد شده است، و يا نظير عنوان «سورة فُصّلت» فقط نام سوره تحرير يافته. ايضا محل نزول سوره نيز استثنائا ذکر مي‏گردد؛ نظير سوره مبارکه «ص»، و به‏طور کاملاً استثنايي دو صفحه شروع سوره مبارکه «کهف» و پايان سوره «الاسري» همانند افتتاح کتاب سراسر مذهّب و مرصّع اجرا شده است.
    در آغاز کليه سوره‏ها، وقفيت اثر به صورت عبارت‏هاي «وقف حضرت معصومه (ع)»، «وقف آستانه معصومه (ع)»، «وقف خاص» و «وقف» به قلم شنجرف افزوده شده تا علاوه بر صفحه مستقل وقف‏نامه در افتتاح نسخه، اجزاي کتاب شريف نيز به‏طور مجزا نشانه وقفيت را به همراه داشته باشند و در يک مورد کاملاً منفرد، عبارت «وقف حضرت معصومه (ع)» در گوشه سمت راست فوقاني از مسطرِ آغازِ سوره مبارکه «توبه» قيد شده است.

    علايم و نشانه‏ها

    تقسيمات معمول در مصاحف خطي در اين جلد نيز به صورت‏هاي مختلف درج و اجرا شده است و در آنها، بيان تقسيمات گوناگون با ابداعات هنري همراه شده و بويژه نشانه‏هاي پاياني آيات به صورت گل‏هاي شش‏پر مذهّب و تقسيمات پنج‏گانه و ده‏گانه آيه‏ها (خمس و عشر يا تخميس و تعشير) به شکل شمسه‏هاي مذهّب در حاشيه
    صفحات اجرا شده‏اند؛ در اين طرح‏ها کلمات «خمس» و «عشر» به قلم سفيداب و به خط کوفي زينتي به‏گونه‏اي تحرير يافته‏اند که در نگاه نخستين، کلمات کاملاً شبيه يکديگرند (عکس).
    حاشيه اين طرح‏ها را شرفه‏هاي پايه‏بلند به رنگ لاجوردي تکميل مي‏نمايد؛ اين شرفه‏ها مختص به خمس‏ها هستند و با اندکي دقت مي‏توان دريافت که شمسه‏هاي عشر بدون شرفه و يا با شرفه‏هاي بسيار کوتاه به‏گونه‏اي که طول شرفه‏ها مي‏تواند وجه تمايز تقسيمات پنج‏گانه و ده‏گانه باشد (عکس).
    در بسياري موارد علاوه بر شمسه‏ها، کلمات عشر نيز در جوار شمسه‏هاي مربوطه به تحرير شنجرفي افزوده شده‏اند.
    تقسيمات ديگر اين مجلد شريف، نظير حزب، جزو، الجزو، نصف، نصف‏القرآن، و تقسيمات کم‏استعمال، همانند «نصف‏القرآن باعتبارالحروف» و «نصف‏القرآن باعتبارالکلمات» و تعيين مواضع سجدات (8) با کلمه «سجده»، همگي به تحرير شنجرفي در حاشيه صفحات افزوده شده‏اند تا راهنماي قاريان باشند.
    الحاقات مزين در اختتاميه اين نسخه شريف به دنبال سوره مبارکه «ناس» آغاز مي‏گردد و بخش عمده آنها را بيش از دو صفحه اسماء جلاله شامل مي‏شود که به طرز خاصي در هر سطر سه و چهار اسم از اسماءاللّه‏ رنگين‏نويسي به تحرير زر، لاجورد و شنجرف با يک کتيبه مذهّب و عنوان «هُوَاللّه‏ُ الَّذي لا اله الا هو» به قلم سفيداب و خط رِقاع آغاز مي‏شود. پس از اسماء جلاله پنج سطر دعاي بعد از تلاوت با يک سطر عنوان «الدُّعاءُ الَّتي تُتْلي بَعْدَ خَتْمِ القرآنِ و يُسْتَحَبُّ قِرائَتُها» به تحرير شنجرفي، زر و لاجورد است و نهايتا رقم کاتب به شيوه‏اي که پيش از اين بيان شده به ملحقاتِ مزينِ اين مصحف نفيس خاتمه مي‏دهد.
    ـ اين مجلد جمعا شامل 305 برگ است که دو ورق آن را برگ‏هاي آستر و بدرقه تشکيل مي‏دهد و عموم صفحات آن به شيوه ايراني راده‏گذاري شده است تا قاريان، نسخه‏برداران و بويژه صحافان و مرمت‏کاران را در حفظ توالي اوراق و تسلسل کلام رباني ياري نمايد.

    جلد

    اين مجلد شريف را جلد سوخت طبله‏دار(9) از تيماج سرخ ـ قهوه‏اي با رويه زرپوش و طرح لچک ترنج با شاخه‏هاي اسليمي و حواشي واگيره‏دار پوشانيده، اندرون آن معرّق و مرصّع با نقش شاخه‏هاي اسليمي روي چهار قطعه ورق طلا با حواشي واگيره‏اي اجرا شده است؛ سرطبل مربوط، طلاپوش و نظير رويه با طرح لچک ترنج و به شيوه مرسوم داراي يک نيم‏ترنج است.
    رويه، عطف و سرطبل، بويژه تزئينات اندرون جلد به دليل ظرافت بسيار به‏طور جزئي مصدوم و برخي قسمت‏هاي کوچک از تزئينات آن کسر است، شيرازه اين مجلد ته‏دوخت و گسيختگي دارد، اوراق آستر و بدرقه آن شکافته و در معدودي صفحات به علت هجوم حشرات، سوراخ‏هاي ريزي پديد آمده است؛ به منظور پيش‏گيري از گسترش آسيب‏ها و تثبيت وضعيت اين نسخه نفيس، نيازمند اقدامات حفاظتي ـ مرمتي است، گرچه برخي علايم کوچک از وصّالي‏هاي ناشيانه بويژه در جلد آن وجود دارد که محتملاً از دوره قاجاريه است.
    اين نسخه شريف از نمونه‏هاي بسيار نفيس کتابت، جلدسازي و هنر تذهيب ايراني دوره صفويه است که هر بخش آن حاکي از احاطه هنرمندان و فن‏آوران اين مرز و بوم بر قواعد کاغذسازي، استخراج رنگ‏هاي اصيل از مواد معدني، خوش‏نويسي، تذهيب، صحافي و جلدسازي است.
    علي‏رغم همه جستجوهايي که به عمل آمد، متأسفانه نشاني از مذهِّب، صحاف و جلدساز اين اثر نفيس به دست نيامد، ليکن اين امر چيزي از نفاست خط و تذهيب و ظرافت جلد آن، که همچون شاه‏کاري از هنرهاي ايراني است، نمي‏کاهد.
    در خاتمه، نگارنده ضروري مي‏داند به خاطر مساعدت‏هايي که بويژه از سوي مقام محترم توليت آستانه حضرت معصومه (س) و مسؤولان محترم موزه قم به‏عمل آمد و دست‏يابي به بايگاني، تهيه عکس و بررسي اين مجلد کلام‏اللّه‏ را ميسّر ساخت، از آن عزيزان قدرداني نمايد.

    پي نوشت :

    1-مؤلف کتاب راهنماي قم، چاپ تهران، 1317هـ.ش، چاپ‏خانه مجلس، ص91. نام کاتب را با افزودن الحسيني به صورت حاج غياث‏الدين محمد بن احمد الحسيني التبريزي ذکر نموده است. ايضا مرحوم محمدتقي دانش‏پژوه در فهرست نسخ خطي کتاب‏خانه آستانه مقدسه قم، ص هفدهم نام کاتب را غياث‏الدين محمد بن احمد خليلي حسيني تبريزي ثبت نموده است، دلايل مغايرت‏ها با اصل سند، بر نگارنده معلوم نشد.
    2-در صورتي که اثر انگشت را متعلق به مرحوم مجلسي فرض کنيم، موضوع به لحاظ تاريخي اهميت ويژه‏اي مي‏يابد. در عين حال به احتمال ضعيف‏تر، اثر انگشت مي‏تواند به شخص واقف تعلق داشته باشد.
    3-اسامي سال‏ها با منشأ اويغوري است؛ نظير سال موش، سال گاو و...
    4-اسامي سال‏ها با منشأ اويغوري است؛ نظير سال موش، سال گاو و...
    5-اسامي سال‏ها با منشأ اويغوري است؛ نظير سال موش، سال گاو و...
    6-اسامي سال‏ها با منشأ اويغوري است؛ نظير سال موش، سال گاو و...
    7-مرحوم بياني در احوال و آثار خوشنويسان، دانشگاه تهران، ج4، 1358هـ.ش، ص118 اين دو صفحه را متن و حاشيه ذکر نموده است، ليکن با همه دقتي که به عمل آمد، چنين موردي در هيچ يک از اوراق اين مجلد مشاهده نشد.
    8-در تعيين مواضع سجده‏ها، ذکري از تقسيم آنان به سجده‏هاي واجب و مندوبه يا مستحب نشده است، و فقط تعيين سجده‏هاي واجب مورد نظر بوده است.
    9-مرحوم دانش‏پژوه در فهرست يادشده جلد را لولادار ذکر نموده‏اند؛ احتمالاً منظور آن فقيد، طبله‏دار يا سرطبل‏دار بوده است. (فهرست نسخ خطي آستانه، ص17).

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    اوقاف اسلامي در بيت المقدس(1)

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده:سپيده معتمدي، سوسن فرهنگي، افسانه منفرد

    سفر و يادگيري

    در گذشته يکي از شرطهاي تبحّر و ثقه‏شدن در هريک از شاخه‏هاي علوم اسلامي، مسافرت علمي بود. در تاريخ اسلام براي يک محقق به ندرت مي‏توان ستايشي از اين والاتر يافت که گفته شود سفرهاي بسيار کرده و از محضر علماي طراز اول تعليم گرفته است. اين رسم از قرن اول و از آن هنگام آغاز شد که بسياري از صحابه پيامبر (ص)، به عراق و سوريه و مصر رفتند و تنها تعداد معدودي در حجاز باقي ماندند. هر محدثي، هنگامي که مي‏خواست سنديت هريک از کلمات حديثي را که روايت کرده ثابت کند، راهي سفر مي‏شد تا با کساني که آن سخن را از زبان پيامبر (ص) شنيده بودند ديدار کند. از اين‏رو عبداللّه‏ بن مسعود (متوفي 33ه.ق)، ـ يکي از روات ثقه مشهور ـ مي‏گويد: «اگر کسي را بشناسم که بهتر از من حديث گويد و منزلگاهش در بالاي بلندترين قله‏ها باشد، مي‏روم و او را پيدا مي‏کنم.»
    به تدريج اين سنت تا آنجا استحکام يافت که يکي از ويژگيهاي فرهيختگي در اسلام گرديد. البته فريضه اداي حج در مکه به پيشبرد اين کار کمک بسيار مي‏کرد. اداي اين عبادت براي طلاب فرصتي بود براي تحصيلات بيشتر. فقها و طلاب، از چين ـ در منتهي‏اليه شرق ـ يا اندلس ـ در منتهي‏اليه غرب سرزمينهاي اسلامي ـ يا از سرزمينهاي ميان اين دو سرزمين در مسير مکه، سالها سفر کرده و تحصيل علم مي‏کردند و همه آنچه را مي‏دانستند به ديگران تعليم مي‏دادند. بسيار پيش مي‏آمد که محققي، پس از اداي مناسک حج، در مکه يا مدينه سکني مي‏گزيد و به تعليم و تعلم مي‏پرداخت و با دانشمندان ديگري چون خود ملاقات مي‏کرد.
    محدثين و فقها کمتر به قرطبه و غرناطه مسافرت مي‏کردند، زيرا اين مناطق فاقد انگيزه‏هاي زيارتي و جذابيت‏هاي شهرهاي مقدسي نظير مکه، مدينه، بيت‏المقدس بود. مراکز آموزشي بغداد و دمشق و قاهره در ميان مسير حج، محل درنگ و تأمل براي محققاني بود که به قصد مکه حرکت مي‏کردند. در سرزمين حجاز و در قلب سرزمين‏هاي اسلامي شش شهر، در طول اعصار، جذابيت‏هاي انکارناپذير خود را براي محققانِ جهان اسلام حفظ کرده بودند.
    جنگهاي صليبي، قتل‏عام بغداد به‏دست مغولان و حتي از دست دادن تدريجي اندلس موجب نقصان اين محبوبيت نشد. در واقع هويت و يگانگي فرهنگ اسلامي، در خلال چنين مصيبتهاي سياسي، همچنان پايدار باقي‏ماند و دانشمندان بيشتر از خلفا، موجب حفظ اين يگانگي شدند. آنها انگيزه‏اي جز اداي وظايف مذهبي و کسب علم و دانش، که آن نيز از فرايض مذهبي به‏شمار مي‏آمد نداشتند.
    به عنوان نمونه، خاندانهاي مغربي بسيار فرهيخته و ثروتمند از اندلس، و يکي از آنها را که در زهد و علم و سخا در بيت‏المقدس مشهور بود، مي‏توان نام برد. سر سلسله اين خانواده، شعيب ابن‏الحسين الاندلسي مشهور به ابومدين‏الغوث ـ صوفي و محدث بزرگ ـ (متوفي 594 ه.ق) بود که در ميان مريدان بي‏شمارش، دوتن از بهترين صوفيان را مي‏توان برشمرد: عبدالقادر گيلاني (که ملاقات آنها به‏طور عمده در مکه بود)، و محيي‏الدين عربي، شعيب همراه با خانواده‏اش از اندلس به فاس که در «مغرب» شهر مهمي محسوب مي‏شد، رفت. بعدها برادرش علي و پسرش مدين، به مصرمهاجرت کردند. پس از چندي، ديگر اعضاي خانواده از مصر به بيت‏المقدس رفتند که پيش از اين، محلي براي مهاجران مغربي (مراکشي) بود.
    منبع:ميراث جاويدان (شماره 10-13)



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    ربع رشيدي؛ مجتمع بزرگ وقفي، علمي و آموزشي در تبريز

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده:سيد حسين اميدياني
    (قرن هشتم هجري/سيزدهم ميلادي)

    مقدمه

    قبل از شروع مطلب ذکر اين نکته ضروري است که اگر بحثي تاريخي مي‏کنيم اعم از تاريخ سياسي يا تاريخ تمدن، يا تاريخ وقف به سبب نتيجه گيري از آن و اخذ تجربه براي حال و آينده است، وگرنه «تاريخ براي تاريخ» و «علم براي علم» هدف ما نيست و از بحث‏هاي تاريخي قصد بلند پروازي و فخر فروشي هم نداريم .
    از جمله عوامل مهم رشد و شکوفايي تمدن اسلامي و پيشرفتهاي علمي حاصله، همانا نظام يافتن و برنامه‏ريزيهاي صحيحي در امر تعليم و تربيت و دانش اندوزي و تحقيق و پژوهش بود. حمايت مادي و معنوي از دانشمندان و پژوهشگران، به وجود آمدن مراکز علمي و تحقيقاتي از دارالعلم‏ها، مدارس، بيت‏الحکمه‏ها، بيمارستانها، رصدخانه‏ها، در پوشش نهادهاي بزرگ وقفي اسباب اين مهم را فراهم مي‏کرد (1)
    يکي از اين مجتمع‏هاي علمي و آموزشي وقفي، مجتمع عظيم ربع رشيدي مي‏باشد که واقف و باني آن خواجه رشيد الدين فضل الله همداني طبيب و مورخ و وزير معروف اسلامي بود.

    موقعيت علمي و اجتماعي رشيدالدين فضل الله همداني

    رشيد الدين در زماني مي‏زيست که سازمانهاي اجتماعي ايران و ساير بلاد شرقي اسلامي در اثر تهاجم مغولان از هم پاشيده شده و حفظ ميراث گذشتگان بر عهده‏ي افراد علاقه‏مند نهاده شده بود. او خود يکي از اين افراد بود، و مانند خواجه نصيرالدين طوسي که نسلي قبل از او با همت والاي خود رصدخانه و مدرسه‏ي عالي علمي مراغه را پايه‏گذاري کرده بود، به تنهايي به تأسيس دانشگاه و مراکز علمي وقفي بزرگ ربع رشيدي و رشيديه همت گماشت و آن چنان در اين امر اصرار ورزيد که توانست در اندک مدت اين مراکز را به مرتبه‏ي بالا برساند و حائز اهميت جهاني گرداند. او در ربع رشيدي مدرسه‏اي به وجود آورد که واقعا بين‏المللي بود و از علوم چيني و هندي تا معارف رومي بيزانس در آن تدريس مي‏شد و با زبانهاي چيني و يوناني و عبري و مغولي و ترکي و شايد سانسکريت علاوه بر فارسي و عربي در اين مرکز آشنايي وجود داشت و آوازه‏ي شهرت آن از پکن تا قسطنطنيه طنين افکنده بود. (2)
    اهميت اقدام رشيد الدين در ايجاد مجتمع بزرگ آموزشي وقفي خود موقعي بيشتر براي ما روشن مي‏شود که ويژگيهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي دوران او را به خوبي درک کنيم و مقام و موقع دانش و دانشمندان را دريابيم، زيرا استيلاي مغول در ايران و ساير ممالک اسلامي جز نابودي و نابساماني بر جاي نگذاشت. به عنوان نمونه به نوشته‏هاي خود رشيد الدين در اين مورد اشاره مي‏کنيم :
    رشيد الدين درباره‏ي ويراني شهرها و دهات مي‏گويد : «هرگز ممالک خرابتر از آنک در اين سالها بوده، نبوده. خصوصا مواضعي که لشگر مغول به آنجا رسيده، چه از ابتداي ظهور آدم باز، هيچ پادشاهي را چندان مملکت که چنگيز و اروغ او مسخر کرده‏اند، ميسر نگشته، چندان خلق که ايشان کشته‏اند نکشته... شهرهاي معظم بسيار خلق، و ولايت با طول و عرض را چنان قتل کردند که در آن کسي نماند» آنگاه در حدود 20 شهر مهم را که متروک و خراب شده نام مي‏برد. و چنين ادامه مي‏دهد : «در ترکستان و ايران زمين و روم از شهرها و ديه‏هاي خراب که خلق مشاهده مي‏کنند، زيادت از آن است که حصر توان کرد، و بر جمله آنک اگر از راه نسبت قياس کنند، ممالک از ده يکي آبادان نباشد، و باقي تمامت خراب و در اين عهدها هرگز کسي در بند آبادان کردن آن نبوده». (3)

    خلاصه‏ي زندگي نامه‏ي رشيدالدين

    رشيد الدين فضل الله رجل سياسي و دانشمند و طبيب گرانقدر آخر قرن هفتم که ضمنا «بزرگترين مورخ ايراني است که عالم به جميع علوم عصر خويش بوده»، در سال 648 ه ق در همدان به دنيا آمد. رشيد الدين که در برخي از تواريخ به او رشيد الحق و رشيد الدوله نيز گفته‏اند علم طب را نزد خانواده‏ي خويش در همدان فراگرفت.(4)
    نخستين بار به عنوان طبيب به دربار آباقاخان پيوست.
    در عهد ارغون «مرتبه و پايه‏اش ترقي پذيرفت». در سال 697 ه ق غازان خان «رتبت نيابت امور جهانباني و منصب وزارت و صاحب ديواني» را به رشيد الدين فضل الله و خواجه سعد الدين ساوجي مي‏سپرد.(5)
    بعد از فوت غازان خان (يازده شوال 703 ه ق) و روي کار آمدن برادرش سلطان محمد خدابنده (الجايتو)، اين دو وزير همچنان در مقام وزارت باقي بودند که شيوه‏ي کار اين دو وزير و مبارزات سياسي آنها در تاريخ اين دوره بسيار جالب و خواندي است که سرانجام سعدالدين ساوجي توسط الجايتو معزول و سپس مقتول (711 ه ق) شده. (6)
    و تاج‏الدين عليشاه به پيشنهاد رشيدالدين، به وزارت منصوب و با رشيدالدين همکار مي‏شود. (7)
    الجايتو در رمضان سال 716 ه ق درگذشت و پسرش ابوسعيد بهادر که جانشين او شده بود، همچنان رشيدالدين و تاج‏الدين عليشاه را به وزارت خويش باقي گذاشت.
    خواجه عليشاه بر اثر حسادتي که نسبت به خواجه رشيدالدين براي پست وزارت داشت عاقبت با دسيسه و نيرنگ ، ذهن سلطان ابوسعيد را نسبت به رشيد برگردانيد و سلطان حکم نمود تا خواجه رشيد و پسرش ابراهيم را به قتل رسانند. جلاد ابتدا ابراهيم پسر خواجه را پيش او گردن زد و چون قصد خواجه رشيد کرد فرمود که با عليشاه بگوي که بي‏گناه قصد من کردي روزگار جزاي اين کار در کنار تو نهد، تفاوت اين قدر باشد که گور تو نو و از آن ما کهنه بود. و جلاد آن خواجه نيک نفس حليم را از ميان به دو نيم کرد. و اين حادثه در تاريخ 718 ه ق اتفاق افتاد و ابتاع و اشياع او را غارت کرده و ربع رشيدي در تبريز عرصه‏ي تاراج گشت و املاک او و فرزندش به ديوان متعلق شد.
    عقايد و افکار رشيدالدين و علت وقف اموال و تأسيس بناهاي وقف و خير توسط او شايد بهترين منبع و مأخذي که بتوان به موجب آن پي به افکار رشيد برد و اينکه چه انگيزه‏اي او را وادار به وقف گسترده‏ي اموال خود و احداث مجتمع وقفي ربع رشيدي ساخت علاوه بر آثار و مکاتباتش همانا وقف نامه‏ي مفصل و ارزشمند اين موقوفات باشد که حاوي نکات بسيار ارزنده‏اي در اين زمينه مي‏باشد.
    مرجع و منبع اصلي اطلاعات ما در مورد «ربع رشيدي»، وقف نامه‏اي است که با خط خود رشيدالدين فضل الله، مؤسس ربع رشيدي، نوشته شده است : نسخه‏ي اصلي اين وقف نامه اکنون در کتابخانه‏ي ملي تبريز نگهداري و محافظت مي‏شود.
    رشيد در مقدمه‏ي وقف نامه‏ي خود به فايده‏ي دو جهاني وقف و احسان و عمل صالح مطالبي بيان مي‏کند، او مي‏نويسد :
    و همچنين حديث نبوي فرموده که «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث : صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له» و اکثر محدثان تفسير صدقه‏ي جاريه به وقف کرده‏اند. چون درجات و درکات ثواب و عقاب و
    تفاوت آن به اعمال صالحه و غير صالحه است و فرموده که عمل اين هر سه از مرده منقطع نمي‏شود پس بايد که تا مادام که آثار و اعمال سه گانه بدان مرده رسد او را زيادت از آنچه در دنيا عمل کرده و با او به هم بوده، او را بدان واسطه کمال و درجه حاصل شده کمالي و درجه [اي] ديگر حاصل شود.
    در مقدمه‏ي وقف نامه مي‏نويسد که احداث اماکن خير، از اوايل جواني منظور نظر او بوده و خداوند «در ازل تقدير فرموده و خواسته که به ظهور بپيوندد» (8)
    ، به همين علت در تمام طول عمر و پيش از احداث ربع رشيدي، اماکن خيري در وسعتي کمتر، بنا نهاده. ولي اين عمارات جزئي هيچ‏گاه او را قانع نمي‏کرد و هميشه در اين فکر بود که تأسيساتي به وجود آورد که در آن مجمعي از علما و دانشمندان را مستقر کند تا هم باعث توسعه‏ي علوم گردد و هم خود فيضي از صحبت ايشان نصيبش شود، ولي گرفتاريهاي سياسي او، مانع اشتغال بيش از حد به اين مسائل بوده است. بدين جهت دست به تأسيس مجتمع بزرگ ربع رشيدي زده تا بتواند به مقصود خويش نائل شود.

    موقعيت مکاني و ساختماني ربع رشيدي

    خواجه رشيدالدين از زمان سلطنت غازان خان تا اواخر عمر خود که در زمان سلطنت سلطان ابوسعيد بهادر بود يک سلسله عمارات زيبا در محل رشيديه که به نام خود اوست ساخته که به ربع رشيدي معروف گرديده است. تمام اين عمارات و ساختمانها به يکديگر متصل بوده و حصاري به دور آن کشيده شده بود که ظاهرا داراي برج و بارويي نيز بوده است. خرابه‏هاي اين عمارات اکنون در آخر محله‏ي ششکلان تبريز که به محله‏ي باغميشه و ليان کوه (بيلان کوه) منتهي مي‏شود، در طرف چپ در دامنه‏ي کوه سرخاب قرار دارد و از نقاط خوش آب و هواي تبريز به شمار مي‏رود.
    چون اثري جز چند تل خاک از اين آثار با خاک يکسان شده به جاي نمانده، ناچار به شرح آن ابنيه از کتابهاي قديم مي‏پردازيم تا شايد بتوانيم چگونگي آن بناهاي رفيع را تا حدي در اين مختصر بيان نماييم. (9)
    دولت شاه سمرقندي در تذکرة الشعراي خود درباره‏ي ربع رشيدي مي‏نويسد : «خواجه رشيدالدين که در اصل همداني بوده، در تبريز عمارت رشيديه را او ساخته و از آن عالي‏تر عمارتي در عالم نشان نمي‏دهند که بر کتابه‏ي آن عمارت نوشته که همانا ويران کردن اين عمارت از ساختن عمارت ديگر مشکل‏تر باشد.» (10)
    شاردن سياح معروف فرانسوي که در سال 1084 ه ق به ايران سفر کرده در سياحت نامه‏ي خود مي‏نويسد که : «در بيرون شهر تبريز در سمت مشرق، آثار قلعه‏اي پديدار است که الحال ويران است. اين قلعه رشيديه نام داشته و از بناهاي خواجه رشيدالدين فضل الله وزير غازان صاحب تاريخ رشيدي در احوال مغول است که آن را در چهارصد سال قبل بنا کرده است... شاه عباس صد سال پيش به تعمير قلعه‏ي رشيديه پرداخت و آن را به حالت اوليه در آورد ولي پادشاهان صفوي پس از وي تعمير قلعه را مصلحت نديده به حال خود گذاشتند تا ويران شد. (11)
    اما بهترين سند در معرفي موقعيت ربع رشيدي، نوشته‏هاي شخص رشيدالدين است که به طور دقيق آن را در وقف نامه معرفي کرده است. به علاوه در کتاب مکاتبات رشيدي، در چندين نامه راجع به آن بحث و اشاره شد که مهمتر از همه، مکتوب 51 است که رشيد خطاب به يکي از فرزندان خويش نوشته است. رشيد در اين نامه مي‏نويسد که براي احداث و راه‏اندازي ربع رشيدي، حداکثر استفاده را از وجود دانشمندان و فضلاي زمان نموده و آنها به وسيله‏ي پيکهاي متعدد، از اقصي نقاط تبريز فراخوانده، و به احترام و اکرام آنها پرداخته است.
    درباره‏ي وسعت و عظمت ربع رشيدي در اين نامه مي‏نويسد :
    «... در او (ربع رشيدي) بيست و چهار کاروانسراي رفيع که چون قصر خورنق منبع است و هزار و پانصد دکان... و سي هزار خانه‏ي دلکش در و بنا کرديم و حمامات خوش هوا و حوانيت (12)
    و طواحين (13)
    و کارخانه‏هاي شعربافي (14)
    و کاغذ سازي و رنگرزخانه و دارالضرب و غيره احداث و انشا رفته و از هر شهري و ثغري جماعتي آورديم و در ربع مذکور ساکن گردانيديم...». (15)
    همين نوشته‏ي رشيدالدين، وسعت و عظمت ربع رشيدي را نشان مي‏دهد و بعد خواهيم گفت که چه کساني در اين «سي هزار خانه» ساکن بوده‏اند و 24 کاروانسرا و آن کارخانجات گوناگون به چه منظور احداث شده و نيز مليتهاي گوناگون به چه منظوري جذب ربع رشيدي و شهر تبريز شده بودند. اگر ساکنين هر خانه را سه تا چهار نفر در نظر بگيريم ملاحظه مي‏شود که ظرفيت اين مجتمع بزرگ و لواحق آن بيش از يک صد هزار نفر جمعيت مي‏شود و در واقع يک هزار و پانصد دکان خود گوياي وسعت آن مي‏شود.
    مجتمع بزرگ علمي و آموزشي و در حقيقت شهرک ربع رشيدي، به خوبي و تمام و کامل در وقف نامه‏ي آن معرفي شده است. اين مجتمع به طور کلي شامل تأسيسات مجهز آموزشي بوده که کليه‏ي قسمتهاي ديگر گرد محور آن
    به وجود آمده بودند. به علاوه در وقف‏نامه به دو قسمت بزرگ ديگر غير از ربع رشيدي به نام‏هاي «ربض رشيدي» و «شهرستان رشيدي» برمي‏خوريم که در حقيقت محله‏هاي معروف و بزرگ «رشيديه» يا به قول خودش، «رشيد آباد» و يا همان ربع رشيدي بوده‏اند.
    ساکنان اين مجتمع تقريبا همگي از کارکنان ربع رشيدي بوده‏اند که هر کدام با شرايط و امکانات خاص و از پيش تعيين شده‏اي، به کار و زندگي در آن مشغول بوده و از متولي حقوق دريافت مي‏داشته‏اند براي بعضي از کارکنان در داخل ربع رشيدي اتاق مخصوص کار وجود داشت که بايد به طور مجرد در آن به کار و زندگي بپردازند (شبيه دانشگاههاي امروز که براي استادان اتاق کار مخصوص وجود دارد). به علاوه براي هر يک از آنها مسکني - بسته به نوع شغل - در محله‏اي خاص جهت خانواده‏اش تعيين شده بود که بعضي از اين مساکن را خود رشيد از محصول موقوفات ساخته و مجانا در اختيار آنها گذاشته بود، و به بعضي فقط زمين مجاني داده بودند که براي خود خانه بسازند و بعضي هم به صورت اجاره نشيني در محلات گوناگون زندگي مي‏کردند.
    در وقف نامه، فصلي بسيار مفصل اختصاص به همين مساکن و چگونگي کاربرد و شرايط ساکنان دارد (فصل چهاردهم از قسم دوم، باب سوم وقف نامه) در قسمتي از اين فصل مي‏نويسد :
    «... معين مي‏گردانيم که هر يک از ملازمان و مجاوران و عمله‏ي ربع رشيدي را مسکن در کجا و کدام موضع باشد... شرط آن‏که هيچ کدام را عورات و عيال در ربع رشيدي نباشد و مجرد در آنجا ساکن باشند و از جمله آنان که متأهل باشند، اهل و عيال ايشان البته در شهرستان رشيدي مقيم و ساکن باشند و جهت خود خانها (خانه‏ها) سازند يا به اجرت گيرند و بعضي عمله که ضرورت نيست مجاور و ساکن داخل ربع رشيدي باشند، مساکن ايشان نيز معين کرده‏ام چنانکه مفصل بيايد.»(16)
    تأسيسات ربع رشيدي چنان دقيق در وقف نامه بيان شده که امروز مي‏توان از روي همان توضيحات نقشه‏ي آن را پياده کرد. محل احداث گنبد بزرگ، محل سکونت سه مقام ارشد ربع رشيدي (متولي، مشرف و ناظر که بعدا توضيح خواهيم داد)، محل مساجد و مدارس و محل کتابخانه‏هاي دوگانه، دارالشفا، خانقاه، محل سکونت مدرسان و معيدان (استاد ياران) و طلاب (دانشجويان) و غيره را دقيقا تعيين کرده است. به طور خلاصه اين مجتمع را که خود در آثارش به نامهاي «رشيديه» و «رشيدآباد» و اکثرا «ربع رشيدي» ناميده، مي‏توان به سه قسمت اساسي به اين شرح تقسيم کرد :

    ربع رشيدي

    چنان که اشاره شد اساسي‏ترين و اصلي‏ترين قسمت بوده که ديگر تأسيسات گرد محور آن و به خاطر آن احداث شده بود. اين قسمت در اوايل بنا به نوشته‏ي خود شامل تأسيسات مختصري بوده و بعدها قسمتهاي مفصلتري ساخته و به آن اضافه کرده است، چنان که مي‏نويسد :
    «در تفصيل رقبات بقاع ابواب البر.... اين ربع رشيدي عبارت از دو موضع است. يکي پيشتر بنياد رفته بود و باروي آن کشيده شده و آن را درگاهي ساخته که منارها متصل آن درگاه است و يکي ديگر پستر (يعني بعدا) بارو کشيده و اضافه‏ي آن بارو [ي] اولين کرده و متصل آن گردانيده و دروازه‏ي ديگر بيرون آن ساخته و همه به هم يکي کرده و آن مجموع را «ربع رشيدي» نام نهاده‏ايم و بقاع خير و توابع آن در داخل آن ساخته و بعد از گنبد که آن به موجب معهود زير تعيين دارد جهت مدفن واقف و بعد از ما جهت اولادي که ايشان متولي باشند در هر عصري...». (17)
    بعد از اين توضيح، ربع رشيدي را - جز گنبد که محل مدفن خويش قرار داده به چهار قسمت تقسيم کرده و کاربرد هريک از قسمتها را دقيقا تعيين نموده است به اين شرح :
    الف.روضه : در مورد اين قسمت و چگونگي استفاده از آن چنين مي‏نويسد :
    «روضه که حوض آب در ميان آن است و آن مشتمل است بر دو مسجد، يکي مسجد صيفي که آن صفه صلات است، نماز جمعه و عيدين (عيد فطر و قربان) همان جا گزارند.... و اگر کثرت مردم شد، در صحن روضه بر تمامت صفها (صفه‏هاي) آن نيز مردم بايستند و اقتدا کنند و در تابستان درسهاي علوم که شرح آن خواهد آمد ، هم در آنجا گويند.
    و يکي ديگر مسجد شتوي، و آن گنبدي است که متصل صفه‏ي صدر است و زمستان نماز آنجا گزارند و درسهاي [ي] علوم و تفسير و حديث و غير هما هم در آنجا گويند و همچنان مشتمل است بر دارالمصاحف و کتب الحديث...».(18)
    دفتر کار متولي، مشرف و ناظر (سه مقام ارشد يا هيأت مديره‏ي ربع رشيدي) در قسمتهاي مختلف ربع رشيدي - نه در کنار هم - به ترتيبي تعيين شده که اين سه شخصيت بتوانند بر قسمتهاي گوناگون آن کنترل و نظارت مستقيم داشته باشند، به طوري که مي‏نويسد :
    «سراي متولي که مشرف به روضه است (و از بهترين حجره‏هاي آن)... سراي مشرف و آن متصل به دارالشفاء... و سراي ناظر که او مانند نايب متولي است، و آن بر سر درگاه روضه است از جانب ايسر.» (19)
    که اين امر از ديدگاه مديريت حائز اهميت خاصي است.
    لازم به تذکر است که رشيد الدين در انتخاب مسکن ساير کارکنان نيز دقيقا و گاهي در حد وسواس، اين مسائل را رعايت کرده مثلا در انتخاب مسکن و يا اتاق کار استادان و استاياران (مدرسان و معيدان) نسبت به طلبه، و يا محل اقامت دربانان و يا مسؤولان کتابخانه‏ها و دارالشفا و غيره نسبت به محل کارشان. از همه مهمتر اين مسأله حتي در انتخاب محل سکونت خانواده‏ي اين کارکنان نيز رعايت شده مثلا محله‏ي صالحيه جهت افرادي خاص که به آن خواهيم پرداخت. قسمتهاي ديگر روضه شامل حجره‏ها يا اتاقهايي ويژه‏ي سکونت مدرسان و معيدان، طلاب علوم و تأسيسات رفاهي مانند حمام، حوضخانه (سرويس)، سقايه (آب آشاميدني) و غيره، محل کتابخانه در زير همان گنبد بزرگ و در کنار آرامگاه خودش تعيين شده و ديگر مکانهاي جنبي مثل انبارهاي گوناگون جهت مواد غذايي، سرابستان (20)
    و خزانه‏ي نقود، سراي شاهنشاهي (جهت پذيرايي از مهمانان مخصوص متولي)، خلوتخانه يا اتاق مخصوص مذاکره راجع به مسائل محرمانه و چندين موضع ديگر که نياز به شرح آنها نيست.
    ب. خانقاه : «با توابع و مرافق هم...»(21)
    شامل مواضع سکونت شيخ و صوفيها با تمام امکانات رفاهي از قبيل مطبخ (آشپزخانه)، محل صرف غذا، محل سماع و غيره.
    ج. دالضيافه (مهمانسرا) : که بعد از روضه از مهمترين قسمتهاي ربع رشيدي است و براي پذيرايي کارکنان ربع رشيدي و مسافران و مهمانان، احداث شده بود. اين قسمت شامل دو ساختمان بزرگ دو طبقه بوده که ساختمان طرف راست به صورت «پانسيون» براي ساکنان ربع رشيدي مثل مدرسان و معلمان، کارمندان و خدمتگزاران و بخصوص طلاب علوم مختلف اختصاص داشته است، اينان لااقل روزي يک بار هنگام صبحانه در اين قسمت دارالضيافه، تغذيه مي‏شده‏اند.
    از ديدگاه مديريت، اين عمل رشيدالدين نه تنها ظاهرا يک کمک مالي و مادي به کارمندان، و ساکنان ربع رشيدي بود، بلکه باعث مي‏شد که آنان صبحها زودتر سرکار خويش حاضر شوند، زيرا شروع و پايان اين وعده‏ي غذا (چاشتگاه) وقت و زمان معيني داشت که اگر اين زمان به اتمام مي‏رسيد، به کسي غذا داده نمي‏شد. به مسافران دو وعده غذا در ساختمان سمت چپ دارالضيافه داده مي‏شد، يکي همان چاشتگاه و ديگري شام يا به قول رشيد «شب هنگام».
    د. دارالشفا (بيمارستان و دانشکده‏ي پزشکي) : که در مورد آن در قسمتهاي ديگر اين مقاله مفصلا بحث خواهيم کرد.
    ه. دارالمساکين : که البته در داخل ربع رشيدي نبوده بلکه متصل به آن و در شهرستان رشيدي بوده است و روزي به صد نفر از فقرا و مساکين تبريز يک وعده غذاي رايگان مي‏دادند و فقراي مسافر را نيز در آنجا پذيرايي مي‏کردند که شرايط تغذيه و کليه‏ي امکانات آن را مفصلا شرح داده است. (22)

    شهرستان رشيدي

    مجتمع بسيار بزرگ ساختماني و متشکل از محله‏هاي گوناگون خيابانها و کوچه‏ها و مکانهاي رفاهي و اقتصادي مثل حمامها و کاروانسراها (24 باب) و کارخانه‏هاي کاغذسازي، پارچه‏بافي، دارالضرب، بازار و غيره بوده است، که در حقيقت قسمتي از تأسيسات «رشيديه» يا «رشيدآباد» و يا همان ربع رشيدي محسوب مي‏شد. نکته‏ي جالب توجه اينکه، اين قسمت نيز مانند ساير قسمتهاي آن، از روي نقشه‏ي پيش‏بيني شده تأسيس يافته مثلا هر محله‏اي اختصاص به يک طبقه و يا اختصاص به يک رده‏ي شغلي داشته است، مثلا يکي از معروفترين محلات شهرستان رشيدي، محله صالحيه بوده است. رشيده در اين زمينه و درباره‏ي موقعيت مکاني و وجه تسميه و شرايط سکونت در آن مي‏نويسد : «و اين محله‏ي صالحيه محلتي است از محلات شهرستان رشيدي که به ربع رشيدي نزديک است... و جهت آن نام صالحيه نهاده شد که جماعت اهل صلاح که مجاوران و ملازمان ربع رشيدي باشند و خانها [ي] ايشان در آنجا باشد و فاسقان را در آنجا راه و مدخل و مقام نباشد... جماعتي که ايشان را مسکن در محله‏ي صالحيه نباشد، شرط آنکه البته در شهرستان رشيدي و ديگر محلات، جهت خود خانه بسازند و آنجا مقيم باشند. (23)
    با توجه به نکات ياد شده يکي ديگر از شيوه‏هاي مديريت و رهبري رشيدالدين آشکار مي‏شود، و آن اينکه :
    اولا : جهت حفظ مقام و موقعيت شغلي و بخصوص حفظ روحيه و احساس کارکنان و کنترل آنها از اين جنبه‏ها در خارج از محيط کار و اينکه آنان در مصاحبتها،رفت و آمدهاي خانوادگي، امکانات و تنگناهاي محله‏اي و برخوردهاي گوناگون اجتماعي، از يک بينش همگاني و يک گونه احساسات مشابه و نيازهاي يکسان برخوردار باشند، همان‏گونه که در محيط کار برخوردارند، دست به احداث چنين محلات و يا در حقيقت مجتمعهاي ساختماني زده است.
    ثانيا : خود رشيد در مکاتبات رشيدي مي‏گويد که بايد کارکنان و کارمندان از نظر رفاهي کاملا بي‏نياز باشند و از يک زندگي مادي معمولي برخوردار شوند تا «... از سر رفاهيت به افادت و استفادت مشغول گردند» وگرنه اگر
    افراد شاغل در سازمان، گرفتار مسائل مادي و رفاهي و بخصوص مشکلات خانوادگي باشند، نخواهند توانست در محيط کار به خوبي عمل کنند که اين مسأله امروز مورد توجه کليه‏ي مديران و گردانندگان سازمانهاي دولتي و غير دولتي است و به همين علت است که هر سازماني براي کارکنان خويش مجتمع‏هاي ساختماني بخصوص به وجود مي‏آورد که هدف نه تنها تأمين رفاه کارکنان مي‏باشد، بلکه از نظر رواني و اجتماعي و اينکه آنان حتي در خارج سازمان از يک امکانات و تنگناهايي مشابه رواني، اقتصادي، و حتي خانوادگي هم برخوردار باشند.
    جالت توجه‏تر اينکه رشيدالدين، توجه خود را از نظر رفاهي، بيشتر متوجه مدرسان علوم مختلف کرده است.
    همان‏گونه که در ادامه خواهيم گفت، محل سکونت و ميزان حقوق طبيبان و استادان و استادياران، بعد از حقوق سه مقام ارشد ربع رشيدي (متولي، مشرف و ناظر) قرار دارد. زيرا اينان که به امور فکري و نظري اشتغال دارند بايد از رفاه بيشتري برخوردار باشند که اين مسأله بسيار با اهميت است و هوشياري و آگاهي اين وزير سياستمدار و طبيب دانشمند را در مسائل مديريت و رهبري مي‏رساند.

    ربض رشيدي

    اين قسمت در حقيقت محله‏ي اعيان نشين و محل احداث کاخهاي مخصوص ربع رشيدي يا رشيديه بوده است که در آن خانواده‏ي رشيدالدين با غلامان خاص و نيز مسؤولان امنيتي ساکن بوده‏اند و نيز مهندسان و معماران مخصوصي که در ساختمان تأسيسات ربع رشيدي نظارت داشته‏اند، در اين مکان سکونت داشتند. بهترين اماکن اين قسمت به سه مقام ارشد ربع رشيدي يعني متولي، مشرف و ناظر اختصاص داشته است و در ديگر اماکن بقيه‏ي خانواده و بستگان رشيدالدين سکونت داشتند.
    علاوه بر اين سه قسمت (ربع رشيدي، شهرستان رشيدي و ربض رشيدي) چندين دهکده و يا باغ بسيار بزرگ متصل به اين قسمتها و يا در مجاورت آنها، متعلق به اين مجتمع بوده است که در هر کدام از آنها، گروهي خاص از غلامان که هر گروه از يک مليت معين بوده‏اند، سکونت داشته و کار مي‏کرده‏اند.(24)

    تأمين آب بهداشتي براي ساکنين ربع رشيدي و حمام‏ها و اهالي تبريز

    رشيد با احداث قنوت متعدد وقف آنها به منظور تأمين آب آشاميدني و حمام و ساير نيازهاي اهالي، آن هم به طريق بهداشتي و لوله‏کشي در جاهاي مورد نياز اقدامات مفصلي انجام داده و دستورات لازم را در وقف‏نامه داده است.

    چگونگي انجام امور اداري و مالي ربع رشيدي

    نحوه‏ي مديريت

    سرپرستي و مسؤوليت مستقيم ربع رشيدي از بدو تأسيس (699 ه ق) تا حدود بيست سال، يعني سال قتل رشيدالدين (718 ه ق) با شخص او بوده است که باني و مؤسس آن است. در وقف‏نامه در چند جا بيان مي‏کند که تا خودش زنده و در قيد حيات است مديريت و توليت ربع رشيدي را به عهده دارد ولي بعد از خودش ، اداره‏ي آن را به يک هيأت سه نفري که در رأس آنها متولي قرار دارد، واگذار کرده است. در باب سوم وقف‏نامه مي‏نويسد : «اولا تا اين ضعيف در قيد حيات باشد توليت اين ابواب البر و موقوفات آن جهت نفس خود معين گردانيده‏ام و هيچ کس را در آن امور به هيچ وجه مدخلي و شروعي نيست اما بعد از...» (25)
    در اوايل شرط مي‏کند که سه مقام متولي و مشرف و ناظر از ميان بزرگترين پسرانش و يا بزرگترين و ارشدترين نوه‏ها و خاندانش انتخاب مي‏شود، ولي گويا بعدها از اين تصميم منصرف شده و مي‏نويسد که متولي در زنده بودن خودش، لايق‏ترين و متقي‏ترين و مؤمن‏ترين افراد از اولادش را به اين سه مقام برمي‏گزيند.
    براي اين سه مقام شرايط سختي تعيين کرده که نه تنها بايد مورد تأييد متولي باشند، بلکه قاضي‏القضات تبريز هم بايد آنها را تأييد کند. وقتي که اين اشخاص مورد تأييد قرار گرفتند همه بايد از آن پيروي کنند، در اين باره مي‏نويسد :
    «... و شرط آن است که اين عمال (يعني آن سه مقام) اهل کفايت باشند و تارک تمام مسکرات باشند، و بايد اين معني نزد حاکم شريعت به ثبوت رسانند... (و تأکيد کرده که حتما اين سه نفر در ربع رشيدي حضور داشته و در کارها نظارت مستقيم داشته باشند ولي اگر به دليلي يکي از آنها نتوانست حاضر شود) ديگري را به نيابت خود جهت مباشرت آن عمل قائم مقام خود بدارند». (26)
    متولي که مسؤول مستقيم ربع رشيدي بوده، بايد در هر کار اساسي و تصميمات مهم و بخصوص در امور مالي با دو مقام ديگر يعني مشرف و ناظر مشورت کند و سپس اقدام نمايد. متولي را نصيحت مي‏کند که رعايت حق را بنمايد، نيکوکار، صبور و خوش قول باشد و در تعيين افراد دقت کند و صالح‏ترين، و مجدترين مردمان را براي کار در ربع رشيدي، استخدام کند و ديگر مي‏گويد که قرض نکند که «قرض کردن عظيم نامستحسن بوده و خانها (خانه‏ها) بسياران خراب کند خصوصا وقف را» (27)
    در همه جا ناظر را نايب متولي کرده که در غياب متولي مي‏تواند به امور ربع رشيدي رسيدگي کرده و امور را حل و فصل کند.

    شرح وظايف، کنترل، شرايط استخدام و تقسيم کار در ربع رشيدي

    در وقف‏نامه، شرح وظايف کليه‏ي کارکنان از بواب (دربان) و آشپز گرفته تا مدرسان، طلبه و سه مقام ارشد يعني متولي، ناظر و مشرف، دقيقا تعيين شده است که شرح تک تک آنها از حوصله اين مقاله خارج است ولي در ضمن مطالب تا حد ممکن به آنها اشاره خواهيم کرد.
    دقيق‏ترين شرح وظايف، مخصوص متولي است که به طور پراکنده در قسمتهاي مختلف وقف‏نامه بيان شده است از جمله متولي مسؤول مستقيم امورمالي، استخدام، عزل، آموزش، ساختمان، گزينش طلبه و مدرسان، گزينش کارمندان ربع و کارگران و غلامان موقوفات و خلاصه همه‏ي امور مربوط به ربع رشيدي است منتهي با مشورت دو مقام ديگر يعني ناظر و مشرف.
    مهمترين وظيفه‏اي که رشيد درباره‏ي آن بسيار تأکيد کرده و حساسيت به خرج داده، استخدام و گزينش کارکنان ربع رشيدي است. اساسي‏ترين مسأله‏اي که در گزينش به آن تکيه کرده، مسأله‏ي تقوا و پايبندي به اعتقادات اسلامي و امانتداري است.
    رشيد کليه‏ي کارکنان را از همه‏ي جهات اخلاقي، اعتقادي و امانتداري و تعهد و کار و کوشش شديدا کنترل مي‏کند و اگر يکي خلافي انجام داد، بعد از تنبيه، از سازمان اخراج و کس ديگري که داراي آن خصايل نيکو باشد، نصب مي‏کند و مسأله کنترل در اين سازمان به نحو احسن انجام مي‏شده است، به علاوه به متولي توصيه مي‏کند که خوش‏خلق، صبور و مهربان باشد و نسبت به کارکنان دلسوزي و غمخواري کند.
    درباره‏ي شرايط گزينش و استخدام طبيب علاوه بر آن شرايط عمومي (متعهد، مؤمن، باتقوا و مجتنب از مسکرات) بايد «حاذق و امين» هم باشد و يا مدرس (استاد) بايد «فاضل، علم به اصولين و به فروع و نيکوسيرت و مشهور به صلاح» باشد و يا طلبه و دانشجويان براي تحصيل در ربع رشيدي علاوه بر شرايط عمومي بايد «مهوس (علاقه‏مند) و مجد» باشند و اگر درس نخوانند و تنبلي کنند بلافاصله اخراج و ديگري به جاي آنها برگزيده شود و يا کتابدار بايد «عاقل کافي، متورع و حتما بايد نويسند و صاحب معرفت کتب» (28)باشد.
    به طور کلي رشيدالدين در استخدام علاوه بر شرايط اخلاقي و اعتقادي، يکي از مهمترين شرايط در هر شغلي را تخصص داشتن و صاحب نظر بودن در آن شغل مي‏دانسته است.

    املاک وقفي رشيد از روي وقف ‏نامه‏ي ربع رشيدي

    در وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي ابتدا به فهرست و حدود جغرافيايي املاک يزد پرداخته شده که گويا بيشترين مقدار اوقاف او در اين نقطه از ايران بوده است. اين قسمت و ديگر قسمتهاي اموال وقف شده به خط حاکم تبريز است و رشيد صفحات يا اوراق آن را به خط خود شماره‏گذاري کرده است.
    در هر صورت، فهرست املاک و رقبات موقوفه در يزد از صفحه‏ي 45 وقف‏نامه شروع و تا صفحه‏ي 103 ادامه دارد، تعداد اين اموال و املاک که حدود و ثغور جغرافيايي يا جهات اربعه‏ي آن دقيقا تعيين شده به 661 قطعه مي‏رسد. به علاوه اگر فهرست قطعاتي که در سه برگ مفقوده (شش صفحه) يعني اوراق 78،77 و 79 آمده و امروز در دست نيست به آن اضافه کنيم به بيش از هفت‏صد قطعه زمين شش‏دانگ يا مشاع و قريه و قنات وقفي فقط در يزد و حومه‏ي آن بالغ مي‏شده است.
    بعد از املاک وقفي يزد، به املاک موقوفه‏ي تبريز و سپس به موقوفات مراغه پرداخته است.
    سپس املاک وقفي آذربايجان يا «دارالملک تبريز» را بيان کرده که از صفحه‏ي 111 تا صفحه‏ي 115 ادامه دارد و بعد به املاک وقفي شيراز و املاک اصفهان (صفحه‏ي 116) و املاکي در موصل اشاره مي‏کند.
    و نيز در وقف‏نامه از دو قريه بزرگ به نامهاي رشيدآباد و فتح‏آباد نام مي‏برد. باغ رشيدآباد که بسيار بزرگ بوده به چهار قسمت نجم‏آباد، باغ فردوس و باغ خانقاه تقسيم مي‏شده است که در اين چهار قريه (که مجموعا رشيدآباد ناميده مي‏شده) صد نفر غلام و صد نفر کنيز را سکني داده بود. (29)

    چگونگي حفظ، نگهداري و اجاره دادن رقبات موقوفه

    خواجه رشيد نسبت به نحوه‏ي بهره‏برداري از املاک و اراضي موقوفه نظرات خود را بيان مي‏دارد و حتي مدت اسناد اجاره و شرايط مستأجر را نيز مدنظر داشته و در وقف‏نامه مي‏نويسد :
    «... بيشتر از سه سال به اجارت و مساقات ندهد و از معامله متغلبان اجتناب کند...» ش(30)
    «... و بايد که البته اوقاف را به اجارت طويله ندهد و قطعا اوقاف را به ارباب جاه به اجارت ندهد. چه از تصرف کردن ايشان در آن خلل‏ها بسيار با ديد آيد...» (31)
    رشيد همچنين در خصوص عمران رقبات موقوفه و اضافه نمودن به تعداد املاک و عقارات موقوفه نيز چنين نظر مي‏دهد :
    «و اگر نصف حاصل موقوفات که بر رقبات تعلق دارد به تمام مصارف وافي نباشد مقدار حاصل را موزع کنند بر همه‏ي مصارف به نسبت نصيب، و اگر زايد آمد بدان ملکي بخرند و بر رقبات و اولاد وقف کنند به موجب مذکور».(32)
    همچنين مي‏توان به نظر رشيد در مورد معافيت موقوفات از ماليات به منظور ايجاد شرايط بهتر براي عمران و آبادي آنها توجه کرد. او در نامه‏اي که خطاب به عمال حکومت و مردم سيواس نوشته است، مي‏گويد که به او خبر رسيده است که عوايد اوقاف «دار السياده» سيواس به مصرف خاص خود نمي‏رسد و موقوفات رو به ويراني نهاده است و اين کار را به ظلم متوليان و متصديان امور اوقاف نسبت مي‏دهد و مي‏گويد که بايد به جاي ايشان اشخاص معتبري به کار گماشت. مي‏نويسد که اگر نقصان عوايد اوقاف به سبب خرابي دهات است عوايد ديواني بايد صرف آباداني آنها شود اما اگر نقصان عوايد اوقاف به علت صدور حواله و مطالبه ماليات زائد از طرف ديوان است موقوفات را بايد از پرداخت اين حواله‏ها و ماليات‏ها معاف دارند.(33)

    نحوه‏ي تنظيم بودجه‏ي موقوفات ربع رشيدي

    از کل درآمد اوقاف ربع رشيدي، بعد از کسر هزينه‏هايي که براي بهره‏برداري در سال آتي ضروري بود، نصف باقي‏مانده‏ي محصول سهم اولاد رشيد مي‏شد و نصف ديگر را براي هزينه‏هاي جاري ربع رشيدي اختصاص مي‏دادند.
    يعني اولاد رشيد علاوه بر سهم‏الارثي که در وصيت‏نامه‏ي ياد شده (مکتوب 36) برايشان تعيين شده بود، سهمي هم از درآمد اوقاف را مي‏بردند. ولي آنچه جالب توجه است اينکه هزينه‏هاي ضروري يعني تهيه‏ي آلات و ادوات اموال موقوفه مانند ابزار کشت بذر، لايروبي قنوات، کود، سهم زارعان املاک و تعمير اماکن و غيره بر سهم اولاد از برتري و اولويت برخوردار بوده‏اند.
    سپس متولي را ملزم مي‏کند که بعد از محاسبه‏ي مخارج مذکور، باقي‏مانده‏ي محصول را نصف کند نيمي از آن را بين اولادش تقسيم کند و نيم ديگر را به مصارف ربع رشيدي برساند و حتي تأکيد دارد که اگر در سالي به دليل آفات سماوي و شيوع قحطي و خشکسالي ميزان محصول کم شد، متولي مي‏تواند همچنان هزينه‏ي ربع رشيدي را در اولويت قرار دهد. اصولا تنظيم بودجه‏ي ربع رشيدي بسيار مفصل و يکي از اساسي‏ترين فصول وقف‏نامه را تشکيل مي‏دهد که ما در اينجا قسمتهاي اساسي و ضروري آن را مي‏آوريم و از جزئيات مانند هزينه‏ي ادويه و هيزم و امثالهم جهت دارالضيافه و يا هزينه‏ي روغن چراغ اماکن و غيره صرف‏نظر مي‏کنيم و قبل از هر چيز به هزينه‏ي کل ربع رشيدي مي‏پردازيم :

    کل هزينه‏ي نقدي و غيرنقدي ربع رشيدي

    رشيدالدين در پايان وقف‏نامه، به قول خودش «جهت سهولت ضبط و سرعت فهم» (34)
    تمام شرايط و مطالب مربوط به ربع رشيدي را خلاصه‏نويسي کرده است (ص 234 -217 وقف‏نامه).

    جمع ‏بندي مبالغ نقدي

    1. جمع کل هزينه در مرحله‏ي اول تأسيس ربع رشيدي 23705 دينار؛
    2. اضافه کرد، جهت ارامل تبريز در هر سال 200 دينار؛
    3. هزينه‏ي افزوده شده‏ي نوبت اول 2843 دينار؛
    4. هزينه‏ي افزوده شده‏ي نوبت دوم 4870 دينار؛
    جمع کل هزينه‏ي نقدي ربع رشيدي 31618 دينار.
    در آن زمان هر دينار معادل سه مثقال طلا بوده است (35)
    ، پس جمع کل هزينه‏هاي نقدي مي‏شود معادل 94854 مثقال سکه‏ي طلا و اگر امروز قيمت متوسط طلا را گرمي پنج هزار و پانصد تومان محاسبه کنيم (هم اکنون تيرماه 1378، قيمت طلا در بازار تهران هر گرم بيش از پنج هزار و هفتصد تومان است) هزينه‏ي نقدي يا پرداختهاي ربع رشيدي سالي حداقل 521697000 تومان مي‏شده است.
    مي‏بينيم که مشابه هزينه‏ي پيشرفته‏ترين مجتمعهاي آموزشي امروز است و اگر مقدار پرداختهاي جنسي ربع رشيدي که بعدا مي‏آيد بدان اضافه شود، متوجه مي‏شويم که هزينه‏ي هنگفتي بوده است و اهميت اين مجتمع بيش از پيش بر ما روشن مي‏شود. به هر حال مي‏پردازيم به مقدار پرداختهاي جنسي ربع رشيدي :

    جمع هزينه‏ي جنسي ربع رشيدي

    1. جمع کل مقدار نان مصرف شده در مرحله‏ي اول تأسيس 298750 من؛
    2. اضافه‏ي مجدد 1800 من؛
    3. افزايش نوبت اول 11909 من؛
    4. افزايش نوبت دوم 73440 من؛
    جمع کل پرداختهاي ربع رشيدي به صورت جنسي (نان گندم) 385899 من.تقريبا معادل 1157 تن (هر من تبريز معادل سه کيلوگرم محاسبه شده) در يک سال، به دو قلم مذکور بايد هزينه نگهداري و پذيرايي از هزارها نفر عالم وطلبه‏اي که از نقاط مختلف به تبريز آمده بودند اضافه کرد که در وقف‏نامه ذکر نشده ولي در مکاتبات رشيد گفته شده است.

    تقسيم بودجه در ربع رشيدي

    رشيد بودجه‏ي اين مجتمع را به ترتيب اولويت به اين شرح تقيسم کرده است :
    اول. پرداخت سهم هيأت امنا؛
    دوم. پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان ربع رشيدي؛
    سوم. پرداخت هزينه‏ي مصالح و ادوات ربع رشيدي همچون فرش، سوخت، مواد غذايي و غيره؛
    چهارم. هزينه‏هاي پيش‏بيني نشده يا غير ضروري.
    در اينجا توضيح قسمت‏هاي سوم و چهارم که بسيار مفصل است غير ضروري مي‏نمايد و فقط به طور خلاصه به قسمت‏هاي اول و دوم مي‏پردازيم.

    ميزان دستمزد کارکنان ربع رشيدي

    رشيدالدين هر يک از تأسيسات ربع رشيدي را که شرح مي‏دهد، تمام مسؤولين و کارکنان متعدد آن را نيز با شرح وظايف دقيق و تعيين حقوق و دستمزد نقدي و کمک غيرنقدي معرفي مي‏کند.
    ما در اينجا به طور بسيار خلاصه دستمزد کارکنان بعضي تأسيسات مهم ربع رشيدي را ذکر مي‏کنيم تا نشان دهيم که دستمزدها در ربع رشيدي در حد بسيار خوب بوده و مقايسه‏ي آن را به عهده‏ي خوانندگان مي‏گذاريم.

    دستمزد کارکنان مساجد

    1. امام جمعه مسجد، صيفي و شتوي ربع رشيد سالي 120 دينار نقد رايج تبريز و هر روز 6 من نان گندم؛
    2. دو نفر مؤذن خاص مساجد ربع رشيدي سالي 90 دينار نقد... و روزي چهار من نان گندم؛
    3. دو نفر مؤذن ساير مساجدي که درشهرستان رشيدي و ربض رشيد و محلات آن واقع بوده‏اند، سالي پنجاه دينار و روزي ده من نان براي هر نفر.
    4. واعظان مساجد سالي شصت دينار و روزي 5 من نان گندم براي هريک؛
    5. قيمهاي مساجد سالي 36 دينار و روزي 2 من نان گندم؛
    6. سقاهاي مساجد سالي 50 دينار و روزي 2 من نان گندم (36)
    7. دربانان هر يک سالي 30 دينار و روزي 2 من نان گندم؛
    8. مشعل‏داران مساجد سالي 30 دينار و روزي 2 من نان گندم.

    دستمزد کارکنان مدارس

    1. خازن دارالکتب (رئيس کتابخانه) سالي 150 دينار، روزي 3 من نان گندم؛
    2. مرتب (رئيس مدرسه) سالي 60 دينار در مرحله‏ي اول و سپس 60 دينار ديگر در حاشيه اضافه کرده و مجموعا سالي 120 دينار نقد و روزي 4 من نان گندم؛
    3. معادل دارالکتب يا مناول که در حقيقت متخصص علم کتابداري و کتاب‏شناسي بوده سالي 120 دينار نقد و روزي 3 من نان.
    دستمزد مدرسان، معيدان و کارکنان بيت‏التعليم بعدا خواهد آمد.

    دستمزد اعضاي درالحفاظ

    تعداد اين افراد 24 نفر بوده‏اند که در تمام مدت 24 ساعت شبانه‏روز جز در موقع برگزاري نماز جمعه و جماع در گنبد ربع رشيدي به تلاوت قرآن مجيد مشغول بوده‏اند. اينان هر يک سالي 50 دينار و روزي مقداري نان حقوق مي‏گرفته‏اند.

    دستمزد خازن و کليد دار

    اينان از افراد بسيار مورد اعتماد رشيد بودند و هر يک سالي 300 دينار نقد و روزي 4 من نان حقوق داشته است فراش مخصوص گنبد سالي 40 دينار و روزي 2 من نان.

    شهريه‏ي اهالي خانقاه

    1. شيخ هر سال 150 دينار و هر روز 5 من نان؛ 2. صوفي‏ها هر يک سالي 30 دينار و روزي 3 من نان گندم؛
    3. دو نفر خادم خانقاه هر يک سالي 40 دينار و روزي دو من نان؛ 4. فراش و 5. مشعل‏دار و 6. خازن خانقاه هر يک سالي 30 دينار و روزي 3 من نان.

    دستمزد کارکنان دارالشفا

    1. طبيب در اول سالي 300 دينار بعدها در حاشيه سالي 50 دينار ديگر به آن اضافه کرده جمعا به سالي 45
    دينار نقد مي‏رسيده است.
    از سهم هيأت مديره که بگذريم دستمزد طبيب از نظر کميت در مرحله‏ي دوم بعد از دستمزد مدرس ساير علوم که سالي 500 دينار بوده، قرار مي‏گرفته است و روزي ده من نان.
    2.متعلمان (دانشجويان) علم طب هر يک سالي 30 دينار و روزي 3 من نان؛
    3.جراح و کحال (چشم پزشک) هر يک سالي 100 دينار و روزي 5 من نان؛
    4.ساير کارکنان دارالشفا را نيز با شرح وظايف و دستمزد تعيين کرده که از شرح آن خودداري مي‏شود.
    چنان‏که بيان شد، فسلفه‏ي رشيد در پرداخت حقوق مکفي و سطح بالا اين بود که تمام کارکنان اعم از کارکنان آموزشي، اداري و غيره از سر رفاه و فراغ بال به کار و کوشش پردازند و خدمت کنند و هرگز به فکر مال و منال و هزينه‏ي زندگي زن و و فرزند نباشند.

    شيوه‏ي پرداخت دستمزدها

    پرداخت دستمزدها با نظم و ترتيب خاصي انجام مي‏گرفته است که قبل از شرح مطلب اين نکته را بايد متذکر شويم که هر چند دستمزد و اجرت کارکنان به طور سالانه تعيين شده بود، ولي پرداخت آن، درست به شيوه‏ي امروز، به طور ماهانه بود. در هر صورت در پايان هر ماه، حقوق و يا دستمزد هر يک از کارکنان را در کاغذي (يا پاکتي) پيچيده و با تشريفات خاصي به آنها مي‏داده‏اند.

    بيمه‏ي افراد و اموال، بازنشستگي

    مسأله‏ي بيمه امروز يکي از چشمگيرترين اقدامات سازمانهاي مختلف دولتي و غيردولتي اعم از سازمانها و شرکتهاي بازرگاني، صنعتي، کشاورزي و غيره است.
    شايد باور نکنيم که اين امر، در هفت صد سال پيش مورد توجه خاص بنيانگذار ربع رشيدي بوده و به اجرا درآمده است.
    رشيدالدين فضل‏الله اين امر را بخصوص براي کارکنان مزارع که از پايين‏ترين رده‏هاي سازمان ربع رشيدي محسوب مي‏شده‏اند و يا در حقيقت همان غلامان و بردگاني که در مزارع فتح‏آباد و رشيدآباد کار مي‏کرده‏اند، به اجرا در آورده و مصرا به متوليان آينده مي‏گويد که دقيقا اجرا کنند. به اين ترتيب که از سهم زارعان سالي يک ششم کل درآمد آنها را در صندوق خاص نگهداري کنند تا اگر خود و خانواده‏شان دچار حوادث پيش‏بيني نشده شدند و ياز بازماندگانشان بي‏سرپرست ماندند، از آن صندوق به آنها کمک شود که مي‏توان آن را همان حق بيمه و يا بازنشستگي دانست که امروز معمول است.
    مثلا در مورد بيست نفر غلام ترک چنين مي‏نويسد :
    «... هرچه کسب کنند پنج سدس پنج ششم از آن ايشان باشد و يک سدس يک ششم جهت وقف بستانند اما آن را محفوظ دارند تا اگر وقتي يکي از ايشان متوفي شود و از وي اطفال و ايتام و ارامل بازماند و يا به حادثه و واقعه قرضي احتياجي مبتلا شود، از آن حصه محفوظ به نظر متولي بي‏اسراف.... در مصالح ايشان صرف کنند و اصلا از اکساب ايشان به هيچ وجه ديگر چيزي صرف نکنند تا به هيچ‏وجه به ديگري محتاج نگردند و مکفي المؤونه باشند.» (37)
    بازخريد کارکنان نالايق :
    رشيد در مورد کارکناني که شايستگي لازم را نداشته باشند دستور باز خريد آنها را مي‏دهد، رشيدالدين پيش‏بيني‏هاي لازم را از نظر مالي جهت کل سازمان ربع رشيدي کرده بود به طوري که به متولي دستور مي‏دهد که هميشه براي يک سال آينده (علاوه بر مصارف سال جاري) از کليه مواد و نقود در انبارها و خزانه ذخيره داشته باشد که اگر به دلايلي مثل خشکسالي و جنگ و يا دير رسيدن محصول از نقاط دوردست به ربع رشيدي، دچار کمبود شد از اين ذخاير استفاده کند که اگر چنيني نکند بايد قرض نمايد که قرض کردن را بسيار نامستحسن دانسته است، در اين زمينه مي‏نويسد که «قرض کردن عظميم نامستحسن بود و خانها (خانه‏ها) بسيار خراب کند خصوصا وقف را». (38)
    در مورد سالهاي خشکسالي و يا کمبود علت آن هر چه باشد، بايد به دقت از مصارف غيرضروري جلوگيري کرد و آنچه از نظر مديريت مهم است اينکه رشيد تأکيد مي‏کند که متولي کليه‏ي کارکنان ربع رشيدي و همه‏ي اولاد واقف را که به طريقي سهمي دارند، از اين کمبود مطلع سازد تا به متولي تهمت ناروايي نزنند و آنها نيز به سهم خود در مصرف افراط نکنند و با سازمان همکاري نمايند و در حقيقت همان شيوه‏ي «جيره‏بندي» در چنين موارد را توصيه و تأکيد کرده است.
    رشيدالدين فضل‏الله، بنياد اين سازمان را چنان ريخته بود که اگر موقعيت فسادانگيز تاريخي اجازه مي‏داد و اگر حسادتها، چشم و هم‏چشمي‏ها، کينه‏توزي‏هاي جاهلانه و انتقام‏هاي بي‏رحمانه نبود اين تأسيسات تا به امروز هم مي‏توانست باقي باشد. ولي چنان که بيان کردم تهمت‏هاي ناروا، دسيسه‏هاي عجيب سياسي و سرانجام تحريک يک خان بي‏خرد مغول (ابوسعيد) که جز به عياشي‏هاي خويش نمي‏انديشيد بنيانگذار اين مجتمع علمي را با بي‏رحمانه‏ترين وجه نابود کرد. کاش تنها به کشتن او و پسرش و خاندانش اکتفا مي‏شد ولي آثار خير و اين سازمان علمي باقي مي‏ماند و يا فقط اموال شخصي او را
    مصادره و غارت مي‏کردند نه اموال ربع رشيدي را که يک سازمان عام‏المنفعه و عمومي بود، ولي متأسفانه فرداي روز قتل رشيد، تمام آثار خير و اموال ربع رشيد را به غارت بردند و يا سوزانيدند و مردم عوام به تحريک عليشاه گيلاني و دستيارانش به جرم واهي همه چيز را نابود کردند و حتي بعد از بازسازي مجدد ربع رشيدي به وسيله‏ي غياث‏الدين محمد (پسرش رشيدالدين) بعد از قتل اين شخص نيز مجددا همان آفت دامنگير اين تأسيسات شد و ديگر سربلند نکرد و به بايگاني تاريخ سپرده شد.(39)

    فعاليت‏هاي علمي و آموزشي ربع رشيدي

    تمام تأسيسات عظيم ربع رشيدي با آن اوقاف و بودجه‏ي کلان، به حول محور آموزش علوم گوناگون مي‏چرخيد.
    عبارت ديگر هدف غايي رشيدالدين فضل‏الله از احداث مجتمع، دانش‏دوستي، و علاقه‏ي شديد او به علم و علما بود، اهميت اين اقدام رشيدالدين از دو ديدگاه قابل توجه است :
    اول - موقعيت اين مجتمع در آن برهه‏ي خاص تاريخي، بعد از حمله‏ي مغولان که چون آفتي تمام شؤون فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، اعتقادي، و سياسي ما را درهم نورديده بود.
    در چنين موقعيتي رشيدالدين، اقدام به تأسيس مجتمع ارزشمندي مي‏کند تا بتواند فرهنگ غني اسلامي که قبل از دوره‏ي مغول به اوج رسيده و دانشمنداني چون ابن‏سينا، رازي، فارابي، ابوريحان بيروني، و غزالي و... را در دامن خود پرورانده بود، دوباره زنده کند و چراع معنويت را که رو به خاموشي گراييده بود، همچنان روشن و جاويدان نگه دارد.
    دوم - شيوه‏ي آموزش و سيستم اداري ربع رشيدي است که تا آن زمان نظير نداشته و حتي پيشرفته‏تر از روش نظاميه‏ها که چند قرن پيش از آن به وسيله‏ي خواجه نظام‏الملک احداث شده بودند، بوده است. اما مهمتر از همه‏ي اينها بينش علمي و طرز فکر و عمل اوست که گويي او را لااقل هفت‏صد سال از زمان خودش جلوتر قرار داده است. آنچه که اين مرد، بويژه در زمان وزارت طولاني‏اش انجام داد، و ديد جامع و برداشت دورانديشانه‏اي که از مسائل علمي و فرهنگي داشت، همه حاکي از قدرت فکري و اصالت عمل يک مرد بزرگ تاريخ بود. ربع رشيدي اين شهر دانش و پژوهش که بزرگترين بنياد خيري بوده که تاريخ ايران چه از زمان قبل از اسلام و چه بعد از اسلام بناي خيري با با اين شکوه و عظمت نشان نمي‏دهد، شايد نه تنها در آن زمان در نوع خود بي‏نظير بود بلکه پس از آن شبيه آن را در جاي ديگر نمي‏توان سراغ گرفت؛ اگر اشتباه نکنم تازه پس از جنگ دوم جهاني بود که شوروي‏ها نيز فکري مشابه را با ايجاد شهر اکادمگورود دنبال کردند تا بتوانند گروهي از دانشمندان و محققان برجسته‏ي خود را در يک واحد بزرگ شهري جمع‏آوري کرده محيط فکري و وسائل کار لازم در يک جا براي آنها فراهم کنند.
    اما آنچه که بيش از خود شهر جالب توجه است تشکيلات و اداره‏ي امور اين واحد بزرگ علمي است که به راستي از هر جهت حيرت‏آور است. چون گويي بر اساس آخرين روشهاي امروزي و مفاهيم و اصول دانشگاهي زمان ما استوار بوده است. بي‏پروا بايد اعتراف کنم که يک مطالعه‏ي سطحي کار و زندگي طلاب در ربع رشيدي جدا حس مباهات و غروري در من ايجاد کرد که چگونه اجداد ما قرنها قبل از آنکه مفاهيم و کلمات خارجي از قبيل Time Full يا Paper يا Academic Exchange يا Department و يا Library Scinces و Sandwich Courses و کنفرانس و سمينار و غيره در قاموس دانشگاهي ما وارد شود اصول مشابهي را عينا به خاطر پيشرفت امور علمي و آموزشي رعايت مي‏کردند و ضمن اختصاص اعتبارات و وسايل کلان براي پيشبرد دانش و پژوهش در عين حال نهايت توجه را هم به آنچه که ما امروز «اقتصاد دانشگاهي» مي‏ناميم مبذول مي‏داشتند. شايد بي‏جا نباشد که براي اثبات اين ادعا نمونه‏هايي را در اين زمينه ذکر کنم.
    در دارالشفاي ربع رشيدي طبق وقف‏نامه، اطبايي که به خدمت درالشفا مأمور مي‏شدند مي‏بايستي که هر کدام نوبه و کشيک داشته باشند تا اينکه شبانه‏روز هميشه يک نفر طبيب يا شاگرد و داروساز در سرکار حاضر بوده و هر طبيبي بايد دو نفر متعلم را درس طب و داروسازي آموزد. به علاوه رشيدالدين به فرزند خود سعدالدين مي‏نويسد : «پنجاه طبيب حاذق که از اقصاي بلاد هند و مصر و چين و شام و ديگر ولايت آمده بودند گفتيم هر روز در دارالشفاي ما تردد نمايند و پيش هر طبيب ده کس از طالب علمان مستعد نصب کرديم تا به اين فن شريف مشغول گردند و کحالان (چشم پزشکان) و جراحان و مجبران (شکسته‏بندها)که در دارالشفاي ماست به قرب باغ رشيدآباد که آن را معالجه‏ي معالجان خوانند بنياد فرموديم و ديگر اهل صنايع و حرف که از ممالک آورده بوديم هر يک را در کوچه‏اي ساکن گردانيديم...»
    مسکن اطبا و متعلمين در سراها و حجره‏هاي مخصوص مقرر بوده است. دوره‏ي تحصيل از محصلين طب پنج‏سال بوده و پس از پنج‏سال اگر استاد را معلوم شود که آنها در علاج بيماران ماهر گشته‏اند به موجبي که عادت است اجازت ايشان بنويسد تا ايشان در علاج شروع کنند... و بايد طبيب مذکور تمامت کساني که در ربع رشيدي مجاور يا مسافر يا عمله آنها باشند و رنجور شوند علاج کند (مفهومي تمام وقت). روزهاي دوشنبه و پنجشنبه مقرر بوده که به همسايگان ربع رشيدي و اولاد واقف و غلامان که واقف آنان را آزاد ساخته و باغبانان و برزيگران موقوفات ربع رشيدي داوري مفت دهند. اگر مسافري رنجور مي‏گرديده بايد هر کجا که متولي مصلحت مي‏داند او را بخواباند و طبيب به علاج او پردازد تا شفا يابد و پس از شفا يافتن سفر کند(Social Security).
    همان‏طور که در حال حاضر سعي مي‏شود از وجود دانشمندان برجسته و آنهايي که تحصيلات خود را در بهترين مؤسسات عملي خارج به پايان برده‏اند، استفاده شود و آنها را استخدام کنند و نام اين کار ساده را امروز جلب مغزهاي متفکر يا Brain Gain مي‏نامند، خواجه رشيدالدين دائما طبق برنامه‏ي دقيق و منظمي مراقب بوده است که از يکسو مغزهاي برجسته را در ربع رشيدي جمع‏آوري کند و از سوي ديگر از وجود آنها نهايت استفاده را براي تربيت کارهاي ملي به عمل آورد. تنها در کوچه‏ي علما چهارصد روحاني و مفتي و متشرع با مستمريها و مزاياي کافي منزل داشتند. در کوي طلاب که مجاور کوچه‏ي فوق بود هزار تن طالب علم شايق علوم که از کشورهاي مختلف مسلمان گرد آمده بودند هزينه‏ي تحصيلي طبق شايستگي و استعداد خود دريافت مي‏کردند. (Scholarship).
    از نامه‏هاي بي‏شمار او به نقاط گوناگون جهان چنين برمي‏آيد که دارالشفاي ربع رشيدي داراي مجموعه‏ي کاملي از آخرين داروها و روغن‏ها و گياهان پزشکي مورد نياز بوده و در حقيقت موزه‏ي غني و مجهزي در اختيار داشته است.
    پتروشفسکي در کتاب خود اين جمله را نقل مي‏کند :
    «از همه‏ي ممالک انواع درختان ميوه‏دار و رياحين و حبوبات که در تبريز نبود و هرگز در آنجا کس نديده نهال و شاخ آن پيوند کردند و بذور آن بياوردند و به تربيت آن مشغول شدند... و تمامت ولايات بعيد از ممالک هند و ختاي و غيره ايلچيان فرستاده تا تخم چيزهايي که مخصوص به آن ولايات است بياورند، در اين نامه‏ها مقدار هر روغن (که از يک تا سيصد من به تفاوت ذکر شده است) و محل تهيه و مدارک آنها به طور دقيق معين مي‏شده است. در نامه‏اي به عنوان «خواجه علاءالدين هندو» و بر اساس گزارش پزشک مسؤول و متصدي بيمارستان محمدالنيلي که در نامه از او به عنوان «جالينوس دوران» اسم برده شده از انواع و اقسام روغن‏هاي معطر و داروهايي از قبيل افسنتين يا خاراگوش و کندر رومي و بابونه و روغن کرچک و روغن عقرب نام برده شده و با توجه به اينکه اين روغنها را بايد از ممالک مختلف بياورند فرمان داده است که به منظور جلوگيري از بروز تأخيري براي هر يک از شش مکان مورد بحث پيکي جداگانه تشکيل شود.
    از لحاظ کمک به دانشمندان و پيشرفت علم علاوه بر اينکه آخرين اطلاعات و کتب و وسائل مورد نياز را در اختيار دانشمندان در داخل قرار مي‏داده در نامه‏اي به عنوان پسرش اميرعلي حاکم بغداد، به او دستور مي‏دهد که به دانشمندان سراسر امپراتوري ايران از جيحون گرفته تا جمنا و از جانب مغرب تا حدود آسياي صغير و مرز مصر مستمري و تحف بدهد و تحف مزبور در هر مورد مرکب بوده است از مبلغي پول و يک قباي پوستي يا مخمل و يک مرکب. در يک نامه‏ي ديگر دستوراتي به يکي از مأموران خود در آسياي صغير داده که به دانشمندان مغرب يا سرزمينهاي عربي اسلامي پاداش و جوايز بدهند و از دانشمنداني که در آن نام برده شش تن ساکن قرطبه و ديگر قسمتهاي اندلس و چهارتن ساکن تونس و طرابلس و قيروان بوده است. و با توجه به مسافتهايي که وجود داشته است مي‏توان ديد که رشيدالدين تا چه اندازه در کار خود بينش و برداشتي جهاني داشته و به راستي مي‏خواسته است که ايران را مرکز دنيايي پيشرفته‏ترين علوم وقت قرار دهد.
    با توجه به مطالب ياد شده از مآخذ غيرقابل انکار و آثار شخصي رشيدالدين فضل‏الله بخصوص مکاتيب رشيدي و وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي، مي‏توان گفت که مجتمع علمي و فرهنگي ربع رشيدي با نمونه‏هاي پيشرفته‏ي امروز قابل مقايسه است و بايد به آن کساني که در همه‏ي کارها، بخصوص در آموزش و پرورش، غرب و يا شرق را الگو قرار مي‏دهند، گف که به جاي تقليد از آنها، بياييد از چنين نمونه‏هاي شگرف در تاريخ و فرهنگ اسلامي خويش استفاده نماييم و اينها را الگو قرار دهيم، البته نمي‏گويم که آنچه در جهان امروز وجود دارد، دور بريزيم و به قرن هفتم و هشتم هجري برگرديم. خير، ابدا. بلکه مي‏گويم در اين برهه از زمان که صحبت از احياي مجدد تمدن عظيم اسلامي و بازگشت به خويشتن مطرح است، ضمن توجه به شيوه‏هاي پيشرفته‏ي آموزش و پرورش در جهان امروز، سعي کنيم ارزشها و باورها و کاربردهاي آموزشي و مديريت اسلامي را در رأس امور قرار دهيم تا فرهنگ غني اسلامي را دوباره زنده کنيم و به دنياي شرق و غرب بفهمانيم که اسلام و شيوه‏ي تفکر اسلامي در دنياي امروز نيز قادر به ايجاد تمدن و فرهنگي غني و استوار است. ان‏شاءالله.

    تأسيسات آموزشي

    آموزش در ربع رشيدي را به چند مقطع مي‏توان تقسيم‏بندي کرد :
    1. بيت التعليم؛ 2. آموزش حرفه‏اي؛ 3. مدارس عالي؛ 4. دارالشفا؛ 5. خانقاه.

    بيت التعليم

    در آن به کودکان خردسال، مخصوصا کودکان کارکنان ربع رشيدي و عده‏اي کودکان يتيم و بي‏سرپرست تبريز آموزش خواندن و نوشتن داده مي‏شده که در واقع همان مدارس ابتدايي امروز بود. محل بيت‏التعليم در وقف‏نامه دقيقا تعيين شده که واحد کوچکي نسبت به ديگر مدارس در همان روضه بوده و رشيد مي‏نويسد : «... و اين خانه‏اي است در روضه که بزرگترين خانها (ي)روضه است». هر معلم هميشه ده کودک را تعليم مي‏داد و اين خود از نظر آموزشي قابل اهميت است و همه‏ي دانش‏آموزان يا متعلمان در ربع رشيدي شبانه‏روزي بوده‏اند.
    اين کودکان يک سرپرست شبانه‏روزي نيز داشته‏اند که تنها همين سرپرست يا اتابک، همراه زن و فرزند خود در کنار بيت التعليم در داخل ربع رشيدي خانه داشته است. حقوق و شهريه‏ي کارکنان بيت‏التعليم و دانش‏آموزان را دقيقا به اين شرح تعيين کرده است :
    معلم سالي 120 دينار (ماهي 10 دينار) نقد رايج تبريز و هر روز چهارمن نان گندم (سالي 1440 من)؛
    اتابک يا سرپرست کودکان سالي 60 دينار و روزي 2 من نان گندم.
    کودکان بي‏سرپرست نيز که اشاره شد شبانه‏روزي بوده و تا زماني که بعد از يادگرفتن خواندن و نوشتن (بخصوص تعليم قرآن) و آموزش حرفه‏اي بتوانند خود را را ببرند، در ربع زندگي مي‏کرده‏اند. براي اينان نيز حقوقي در نظر گرفته بود معادل سالي 12 دينار و روزي 1 من نان گندم.

    آموزش حرفه‏اي

    مخصوص فرزندان کارکنان ربع رشيدي بويژه فرزندان آن 220 نفر غلام ربع رشيدي بوده است. رشيد به متولي توصيه مي‏کند که امکاناتي فراهم کند تا اين کودکان بر حسب نوع و ميزان استعدادشان در ربع رشيدي و در ديگر تأسيسات متعلق بدان مثل مزارع، کارخانه‏ها و غيره، شغلي يا حرفه‏اي را بياموزند. در وقف‏نامه مشاغلي را که پيشنهاد کرده تا اين کودکان به آن بپردازند، عبارتند از : «فرزندان ايشان را هر يکي به صنعتي و حرفتي که موافق و ملايم حال او باشد از خطاطي، قوالي، نقاشي، زرگري، باغباني، کهريزکني، دهقنت (کشاورزي)، معماري و ساير حرف «بر وجهي که متولي مصلحت ببيند تا آن صنعت بياموزند و بدان کسبي کنند و تا ممکن باشد صنعت پدر خود آموزند.» (40)
    آموزش حرفه‏اي، مثل ديگر مراکز آموزشي، در ربع رشيدي محل و ساختمان معين نداشته و به صورت عملي در نزد استادکاران و استادان هر فن در ربع، آموخته مي‏شده است و آنچه مهم است توجه رشيد به اين مسائل و تأکيد بر آن است که آن را جزء وظايف متولي و يکي از اصول وقف‏نامه قرار داه و در مکاتيب (مکتوب 51) نيز به آن اشاره کرده است.

    مدارس عالي

    رشيدالدين در ربع رشيدي يک مدرسه در دو رشته از علوم بنا کرد و محل آن را در همان دو مسجد روضه که روبه‏روي هم واقع بوده‏اند يعني مساجد صيفي و شتوي (تابستاني و زمستاني) تعيين کرد. در اين دو مسجد اول دو مدرس و يک معيد (استاديار) براي تدريس در دو رشته از علوم تعيين کرده بود، يکي از اين دو مدرس فقط دو دانشجو داشت و ديگري ده دانشجو.
    در سال 715 ه ق تعداد مدرسان و طلبه را افزايش داده به اين ترتيب که تعداد مدرس علم حديث و تفسير از يک نفر به دو نفر و تعداد دانشجويان آنها از دو نفر به پنج نفر (جمعا ده نفر) افزايش يافته و تعداد مدرسان علوم ديگر از يک مدرس و يک معيد، به سه مدرس و سه معيد، و تعداد طلبه يا دانشجويان هر يک همان ده نفر (جمعا سي نفر) بوده است در صورتي که قبل از اين تاريخ، تعداد طلبه‏ي ساير علوم فقط ده نفر بوده‏اند. به علاوه در حاشيه‏ي صفحه‏ي 165 (پشت برگ 165 وقف‏نامه) دو نفر مدرس مخصوص را تعيين کرده که تأليف خود رشيدالدين را تدريس کنند و
    ميزان حقوق هر يک و محل تدريس و سکونت و تعداد طلبه را تعيين کرده است.
    موضوع مهم در اين مدرسه‏ي عالي که داراي سه رشته بوده (1. - رشته‏ي علم و تفسير و حديث؛ 2. رشته‏ي علوم عقلي و حسابي و غيره؛ 3. تدريس تأليفات خود رشيد)، توجه رشيد به رشته‏ي علوم عقلي و حسابي و... يا به قول خودش «ساير علوم» است که نه تنها تعداد مدرسان و طلبه‏ي آن بيشتر بوده بلکه هر مدرسي يک معيد (استاديار) هم داشته است و حقوق و دستمزد اين مدرسان از سايرين حتي از مدرسان تأليفات خودش هم بيشتر بوده است. چنان که عينا در تصوير صفحه‏ي مقابل يا برگ 107 مشاهده مي‏شود، حقوق مدرس علم تفسير و حديث سالي 105 دينار (غير از حقوق جنسي روزي 5 من نان گندم) بوده و بعدا هيچ به آن اضافه نشده ولي حقوق مدرس ساير علوم 360 دينار و حقوق معيدش 160 دينار و بعد در کنار هر يک رشيد با خط خودش اضافه کرده به حقوق مدرس 140 دينار و به حقوق معيدها 40 دينار که جمعا مدرس ساير علوم سالي 500 دينار (بالاترين حقوق پرداختي در ربع رشيدي) و معيد او سالي 200 دينار حقوق مي‏گرفته‏اند (غير از حقوق نقدي براي هر مدرس روزي 5 من و معيد روزي 6 من نان گندم تعيين شده است).
    رشيد براي اين مدرسه يک نفر رئيس يا به قول خودش «مرتب» نيز تعيين کرده است.
    مرتب که مستقيما زير نظر متولي و به وسيله‏ي او تعيين مي‏شد، وظيفه‏ي سرپرستي، برنامه‏ريزي و کنترل اين مدرسه را به عهده داشت. حقوق مرتب را اول سال 60 دينار تعيين کرده ولي بعدها شصت دينار ديگر به آن اضافه کرده و به سالي 120 دينار (برابر حقوق يک معلم بيت التعليم يا مدرسه‏ي ابتدائي در ربع رشيدي) رسانده است.
    در متن گوشه‏ي پايين سمت چپ صفحه‏ي مذکور مشاهده مي‏شود که براي طلبه، مدت زمان محدود و معيني تعيين کرده بود و تأييد مي‏کند که فقط مدت پنج سال در مدرسه بمانند و به تحصيل اشتغال ورزند و اگر تنبلي کنند و درس نخوانند از مدرسه بيرونشان کرده ديگري را برگزينند.
    براي روشن‏تر مطلب عينا نوشته‏هاي آن را مي‏آوريم :
    «و شرط رفت که هر يکي از اين ده نفر طالب علم، پنج سال درين بقعه ملازمت تحصيل نمايند و چون اين پنج سال بگذرد، متولي ايشان را تبديل کند به ديگران که امثال ايشان باشند و اگر در ميان اين پنج سال بعضي از ايشان اعراض کند از تحصيل و کسالت (تنبلي) پيش گيرد هم تبديل کند».
    ويژگيهاي مدرسه‏ي ربع رشيدي و تفاوتهاي بنياني آن را با مدارس مشابه به اين ترتيب مي‏توان بيان کرد :
    1. تعيين شرايط استخدام مدرسان و معيدان چه از نظر اعتمقادي و اخلاقي و چه از نظر پايگاه علمي و تخصصي؛ از نطر علمي و تخصصي استادان و استادياران (معيدان) بايد به درجه‏ي اجتهاد متقن و يا همان استادي در رشته‏ي مورد نظر رسيده باشند.
    2. تعيين تعدادي معين از طلبه در هر کلاس درس، که تا آن زمان در مدارس مشابه سابقه نداشته است. در مدارس ديگر (چه قبل و چه بعد از ربع رشيدي) تعداد طلبه به حدي زياد بوده که حلقه‏هاي درسي بزرگ تشکيل مي‏شد و چون صداي مدرس به همه نمي‏رسيد، دو نفر معيد در دو طرف استاد يا دو طرف مسجد ايستاده و سخنان او را تکرار مي‏کرده‏اند تا به گوش همه برسد.
    مسلما ارزشيابي اين گروه کثير بسيار مشکل و غير قابل کنترل بوده و هر چند گروه بيشتري سود مي‏جسته‏اند ولي بازده کار زياد نبوده است. به علاوه کنترلي هم از نظر حضور و غياب در محل تعليم انجام نمي‏گرفته است . در صورتي که در ربع رشيدي، اولا، تعدد دانشجويان يا طلبه در هر کلاس محدود بود، ثانيا، همه‏ي آنان حتما بايد در جلسات درس شرکت مي‏کردند و بدون اجازه‏ي متولي و يا مرتب حق خروج از مدرسه و يا ربع رشيدي را نداشتند و اگر تنبلي مي‏کردند و در جلسات حضور نمي‏يافتند شديدا مجازات و گاهي اخراج مي‏شدند و افراد بي‏لياقت و بي‏استعداد نمي‏توانستند با اين شرايط سخت در مدرسه دوام بياورند، فارغ‏التحصيلاني که جواز «اجازات روايت» (يا به اصطلاح امروز پايان نامه) مي‏گرفتند واقعا در آن رشته به درجه‏ي تبحر مي‏رسيدند .
    3.تعيين زمان معين و محدود براي تحصيل طلاب؛ اين موضوع يکي از مهمترين ويژگيهاي ربع رشيدي است و از اساسي‏ترين تفاوتهاي آن با مدارس مشابه بوده است زيرا در مدارس ديگر هيچ‏گاه زمان معين جهت تحصيل در نظر گرفته نمي‏شد (و اکنون نيز چنين است) و مدت طلبگي ممکن بود به پانزده سال يا بيست و گاهي مادام‏العمر ادامه داشته باشند. در صورتي که شايد براي اولين بار در تاريخ آموزش و پرورش جهان اسلام، رشيدالدين مدت تحصيل را براي دانشجويان به پنج سال محدود کرد و اگر دانشجو نمي‏توانست در اين مدت به درجه‏ي علمي مورد نظر برسد، او را بدون دادن مدرک فراغت از تحصيل، از مدرسه اخراج مي‏کردند. درست است که تعداد طلبه در مدارس ربع رشيدي محدود بود، ولي همانهايي که فارغ‏التحصيل مي‏شدند از نخبگان بودند و محيط آموزشي به پناهگاهي جهت استفاده از يک شهريه‏ي بخور و نمير، به بهانه‏ي تحصيل، مبدل نمي‏شد و هر فرد کودن و بي‏استعدادي حق ورود به اين مؤسسه را نداشت و اين خود يکي از مشابهت‏هاي خوب ربع رشيدي با دانشگاههاي امروز است.
    4.سنجش استعداد دانشجو و سپس تعيين رشته‏ي تحصيلي؛ اين موضوع امروز يکي از مهمترين مسائل در آموزش و پرورش دنياست که رشيد در هفت‏صد سال پيش آن را به کار مي‏برد. رشيدالدين نه تنها در وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي تأکيد مي‏کند که حتما محصلان يا طلبه بايد در رشته‏ي تحصيلي «مستعد» باشند، بلکه در مکاتبات رشيدي هم به آن اشاره دارد و صريحا بيان مي‏کند که اول استعداد افراد را مي‏سنجيد و سپس تعيين مي‏نمود که پيش کدام استاد و در کدام رشته به تحصيل بپردازند، چنانکه در قسمتي از يک نامه (مکتوب 51) مي‏نويسد :
    «... ما تعيين کرديم که هر طالب علم پيش کدام مدرس تحصيل علم کند و ديديم که ذهن هر طالب علمي از طالب علمان معدود، مستعد کدام علم است از فروع و اصول نقلي و عقلي، به خواندن آن علم امر فرموديم...»
    امروز در آموزش و پرورش دنياي پيشرفته، اين گونه گزينش و سنجش، از طريق تست‏ها و آزمايش‏هاي گوناگون هوشي، معلوماتي و غيره انجام مي‏گيرد، ولي متأسفانه رشيدالدين شيوه‏ي پذيرش را بيان نکرده است، آنچه مسلم است اين موضوع بر اساس تجربه و برخورد متوالي مسؤولان با دانشجويان و يا شايد محاوره و مصاحبه در بدو ورود انجام مي‏گرفته است و اين مورد نيز در مدارس آن عصر و حتي بعد از آن، سابقه نداشته است.
    5. تفکيک رشته‏هاي علوم از يکديگر؛ به طوري که بيان شد در ربع رشيدي چند رشته‏ي علمي تدريس مي‏شد از جمله علم تفسير و حديث، فقه، علوم ادبي، علوم حسابي (رياضيات) و بخصوص علم پزشکي که بعدا به آن خواهيم پرداخت. و همه تحت نظارت و رياست عاليه‏ي متولي (در حکم رئيس دانشگاه) و مسؤوليت و کنترل و برنامه‏ريزي مرتب (رئيس دانشکده) عمل مي‏کرده‏اند.
    6. نگهداري دانشجويان در ربع رشيدي به صورت شبانه‏روزي (پانسيون) و تأمين کليه‏ي مايحتاج رفاهي آنها اعم از غذا، پوشاک، مسکن، بهداشت، حمام، امور درماني (طبيب دارالشفا همه را مجاني مداوا مي‏کرد) و حتي دادن مبالغي پول به عنوان کمک هزينه بوده است و نيز تأمين وسايل رفاهي مدرسان و معيدان و ديگر کارکنان ربع رشيدي به علاوه تهيه و تعيين محل سکونت جهت خانواده‏ي آنان در محلات شهرستان رشيدي، غير از دفتر کاري که در خود ربع رشيدي مختص هر يک از استادان بود که درست مثل دانشگاههاي امروزي است.
    در نتيجه طلبه و مدرسان به دور از هرگونه اشتغالات ناراحت‏کننده‏ي مالي، به تعليم و تعلم مي‏پرداختند و بخصوص بيشتر اوقات بيکاري خود را به مطالعه در کتابخانه‏ي شصت‏هزار جلدي ربع رشيدي که شامل انواع کتب در رشته‏هاي گوناگون و به زبانهاي متعدد بود، مي‏گذراندند.

    دارالشفا (دانشکده‏ي پزشکي)

    دارالشفا يا بيمارستان که يک واحد مجزا و مجهز در ربع رشيدي بوده است در حکم يک دانشکده‏ي پزشکي بود زيرا در آنجا هر پزشکي علاوه بر مداواي بيماران پنج تا ده دانشجو را تعليم علم طب مي‏داد.
    پزشکان دارالشفاي ربع رشيدي - چنانکه از وقف‏نامه و مکاتيب رشيدي برمي‏آيد - به دو دسته‏ي تمام وقت و نيمه وقت تقسيم مي‏شدند. پزشکان تمام وقت که در رشته‏هاي مختلف علم پزشکي بودند شامل يک پزشک و يک پزشکيار امراض عمومي، يک نفر چشم پزشک (کحال) يک يا چند نفر جراح و چند نفر پزشک شکسته بند (مجبر) بود که اينان در استخدام رسمي ربع رشيدي بودند و حق کار در خارج و خروج بدون اجازه‏ي متولي از ربع را نداشتند.
    دانشجويان هم بايد فقط مدت پنج سال در ربع رشيدي به تحصيل علم طب اشتغال داشته باشند و بعد از اين مدت بايد دانش‏نامه دريافت کنند و اگر هر يک نتواند، اين پنج سال هدر رفته و نبايد به طبابت بپردازد.
    دانشجويان مي‏بايست در مواقع مداواي بيماران (بعدازظهرها و روزهاي دوشنبه و پنج‏شنبه) دستيار طبيب باشند و به او کمک کنند يعني صبح‏ها به صورت تئوري و بعدازظهرها به صورت عملي همراه طبيب آموزش مي‏ديده‏اند.
    به علاوه يک نفر معيد يا پزشکيار هم هميشه همراه طبيب بوده که او را چه در امر تدريس و چه در مداواي بيماران و تهيه‏ي داروها کمک مي‏کرده است.
    طبيب در موقع ويزيت بيماران بايد در مقابل درب داروخانه يا به قول خود رشيد «شبکه» بنشيند و بعد از معاينه‏ي بيماران داروهاي مورد نظر را روي کاغذ (نسخه) نوشته و به مسؤول داروخانه (خازن) بدهد و خازن همراه شرابدار (دکتر داروساز) داروي مذکور را به بيمار بدهند.(41)
    جالب‏تر اينکه در ربع رشيدي هيچ‏گونه وجهي چه از مجاوران و مسافران و چه از بيماران ديگر دريافت نمي‏شد
    و معالجه کاملا مجاني بود. حال آنکه داروها را با مخارج سنگيني از اقصي نقاط (چنانکه خواهيم گفت) تهيه، و در داروخانه و انبار بزرگ و مخصوص نگهداري مي‏کردند. اگر بيماري از ساکنان ربع رشيدي نمي‏توانست به پاي خود براي مداوا بيايد، طبيب بايد به عيادت او مي‏رفت و حتي مسؤول تهيه‏ي دارو يعني شرابدار برايش دارو مي‏برد و مطبخي (آشپز مخصوص بيمارستان) غذاي تجويز شده از طرف طبيب را مي‏پخت و براي بيمار مي‏برد. در بيمارستان، محل استراحت بيماران بستري شده به دو قسمت تقسيم مي‏شد، قمستي براي بيماران معمولي و قسمتي مخصوص بيماراني که امراض واگير داشتند و نيز بيمارستان چندين پرستار يا به قول رشيد «خادم المرضي» داشته است.

    داروخانه‏ي ربع رشيدي و انواع داروها از کشورهاي مختلف

    در مورد داروخانه‏ي دارالشفاي ربع رشيدي مطالب بسياري در مکاتيب رشيدي و وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي وجود دارد، در وقف‏نامه به صدها خمره‏ي بزرگي اشاره مي‏کند که در هر يک مصرف چند سال داروهاي گوناگون ذخيره شده بود و نام هر دارو روي خمره نوشته شده و در انبار مخصوصي که در کنار دارالشفا بوده، نگهداري مي‏شده است. در مکاتيب رشيدي به چند نامه بر مي‏خوريم که از پسران و يا ايادي خود از نقاط مختلف، تقاضاي ارسال داروهاي مخصوصي را کرده است. مثلا در نامه‏اي که در حقيقت يک حکم مأموريت است، شخصي به نام خواجه علاالدين هندو را مأمور کرده که او مأموراني را به نقاط مختلف داخل و خارج از کشور بفرستد تا داروهاي خاصي را تهيه کند.

    پزشکان نيمه‏ وقت

    چنانکه اشاره شد، غير از پزشکاني که تمام وقت در ربع رشيدي بودند و بدون اجازه‏ي متولي نبايد از حضور خودداري کنند، پزشکان ديگري هم به ربع رشيدي آمد و رفت مي‏کردند و در آنجا به تدريس علم طب و شايد طبابت بيماران مي‏پرداختند که ما ايشان را «پزشکان نيمه‏وقت» ناميده‏ايم. اکثر اين اطبا از نقاط دور دست و يا از کشورهاي بيگانه به تبريز آمده بودند و هر کدام از آنها ده نفر دانشجوي علم طب را تعليم مي‏دادند (در صورتي که پزشکان تمام‏وقت هر کدام فقط پنج دانشجو داشتند) و محل سکونت آنان و خانواده‏شان نيز در محله‏اي مخصوص به نام «کوچه‏ي معالجان» بود و حال آنکه پزشکن تمام‏وقت ربع رشيدي در محله‏ي «صالحيه» که مجاور ربع و يکي از بهترين محلات شهرستان رشيدي محسوب مي‏شد، ساکن بودند . به علاوه اينان در داخل ربع رشيدي نيز اتاق مخصوص کار داشتند. ولي پزشکان نيمه‏وقت، در داخل ربع، اتاق کار نداشتند.
    با اين وصف اگر حساب کنيم که هر طبيب نيمه‏وقت ده دانشجو داشته، پس جمعا 500 نفر دانشجوي علم پزشکي ، غير از آناني که در خود ربع، تعليم مي‏ديدند، به وسيله‏ي اين پزشکان به تحصيل اشتغال داشتند. علت علاقه‏ي رشيد به اين رشته از علوم آن بود که خود او از اطباي معروف و مشهور در اين فن بوده. گذشته از آن ، خانان مغول نيز علاقه‏ي شديدي به علم طب داشتند و آن را تشويق و تحريص مي‏کردند.

    بيت ‏الکتب يا کتابخانه‏ي ربع رشيدي

    ارزشمندترين تأسيسات ربع رشيدي، کتابخانه‏ي آن بوده است که از بزرگترين کتابخانه‏هاي آن عصر به شمار مي‏رفت. محل احداث اين کتابخانه در دو طرف گنبد بزرگي بوده است که بر روي آرامگاه خويش بنا کرده بود و نيز اتاق کار مخصوص متولي، که در حقيقت مديرعامل و يا رياست عاليه‏ي ربع رشيدي را داشت، در مجاورت کتابخانه و گنبد بوده است. کتابخانه شامل دو قسمت بود، يکي در سمت راست گنبد و ديگري در سمت چپ آن. به علاوه محلي در زير گنبد جهت نگهداري صدها جلد قرآن با خطي خوش و گران قيمت تعيين شده بود.
    رشيدالدين متذکر مي‏شود که به کميت و کيفيت تمام کتابهاي موجود در کتابخانه آگاه است و کتابها در فهرستي دقيق نام‏برداري شده که بايد هميشه نزد متولي «محفوظ و مضبوط» باشد.
    جهت هر قسمت کتابخانه يک نفر خازن (کتابدار) و يک نفر مناول (متخصص علم کتابداري) تعيين کرده بود.
    براي اينان نيز شرايط اخلاقي و اعتقادي و بخصوص تخصصي تعيين نموده و مي‏گويد که «شرط چنان است که اين کتابخانه‏ها را يک خازن و يک مناول باشد، هر يک عاقل و کافي متورع و نويسنده و صاحب معرفت کتب» (42)
    و براي آنان نيز چون ديگر کارکنان شرح وظايف نوشته و حقوق و ديگر امکانات رفاهي در نظر گرفته است.
    کليد کتابخانه نزد خازن بود و فهرست کتابها که دائما به تعداد آنها اضافه مي‏شد، بايد به وسيله‏ي متولي و ناظر و مشرف امضا و مهر مي‏شد و در هر قسمتي از کتابخانه فهرست کتابهاي آن نگهداري و در معرض ديد مراجعان قرار مي‏گرفت.
    شيوه‏ي استفاده از کتابخانه را مفصلا شرح داده که با روشهاي امروزي چندان تفاوتي ندارد، دانشجويان و مدرسان هر کتابي که مي‏خواسته‏اند، مي‏توانسته‏اند از کتابانه بگيرند و آن را يا در «قرائت‏خانه‏ي» آنجام مطالعه کنند و يا از کتابخانه بيرون برند و لي حق نداشتند بدون گروگان کتابي را از ربع رشيدي خارج نمايند.
    در وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي ظاهرا اشاره‏اي به تعداد کتابهاي کتابخانه نشده - شايد در اوراق مفقوده‏ي آن بوده باشد ولي در مکاتبات رشيدي در نامه‏اي که به صدرالدين ترکه از معتمدان خويش نوشته، که گفتيم در حکم وصيت‏نامه‏ي اوست، به اين کتابخانه و تعداد کتب و نيز کيفيت و کميت مصاحف پرداخته و شرح داده است چنانکه نوشته است :
    «و ديگر دو بيت‏الکتب در جوار گنبد خود از يمين و يسار ساخته‏ام از جمله هزار مصحف در آنجا نهاده‏ام وقف کرده‏ام بر ربع رشيدي و مفصل آن بدين موجب است آنچه به خط طلا نوشته شده است 400 عدد آنچه به خط ياقوت است 10 عدد آنچه به خط ابن‏مقله است، عدد آن (2 جلد) آنچه به خط احمد سهروردي است 20 عدد آنچه به خطوط اکابر است 20 عدد، آنچه که به خطوط روشن خوب نوشته شده است 548 عدد. ديگر شصت‏هزار مجلد کتاب در انواع علوم و تواريخ و اشعار و حکايات مثال و غيره، که از ممالک توران و مصر و مغرب و روم و چين و هند جمع کرده‏ام همه را وقف گردانيده‏ام بر ربع رشيدي».(43)
    اهميت اين کتابخانه علاوه بر داشتن قرآن‏هاي ارزشمند و گران قيمت که به خط طلا و ياقوت هم بود و به وسيله‏ي شخصيت‏هاي علمي چون احمد سهروردي نوشته شده بود، دارا بودن کتابهايي از انواع علوم و تواريخ و اشعار و حکايات و غيره بوده است و مخصوصا اينکه به زبانهاي گوناگون فارسي، عربي، چيني، و زبانهاي غربي (رومي) نيز کتابهاي زيادي در آن جمع‏آوري شده بود. به همين علت علما و دانشمنداني که از نقاط مختلف دنياي آن روز به تبريز آمده بودند يا رشيدالدين آنها را جلب کرده و آورده بود، از اين گنجينه‏ي عظيم و ارزشمند علمي بهره‏ها مي‏برده‏اند و اين کتابها را رشيد نه تنها از طريق خريداري و يا نسخه‏برداري فراهم کرده بود بلکه با تشويق و تحريص و نيز ترتيب مسابقه‏ي کتاب‏نويسي در رشته‏هاي گوناگون علمي، علما و دانشمندان زمان را بر آن مي‏داشت که آثار خويش را به اين کتابخانه بفرستند.
    مشاهده مي‏کنيم که اين کتابخانه، چون ديگر تأسيسات آموزشي ربع رشيدي، قابل مقايسه با بزرگترين کتابخانه‏هاي امروز از جهت کيفيت و کميت بوده است. ولي افسوس که اين واحد نيز چون ديگر تأسيسات ربع رشيدي، به وسيله‏ي عوان به تحريک و تبليغ و تشويق مخالفان رشيد به آتش کشيده شده و يا به غارت رفته است.

    نتيجه و کاربرد عملي اين تحقيق

    با اينکه در ضمن مطالعه و بررسي مسائل اداري و آموزشي «ربع رشيدي» کاربرد عملي هر مطلب مورد مطالعه را بيان کرده و آن را با شيوه‏هاي اداري و آموزشي امروز مقايسه کرده‏ايم، ولي لازم مي‏نمايد که در خاتمه‏ي اين بحث به طور فشرده به نتيجه‏گيري پرداخته و به اين سؤال پاسخ دهيم که آيا مي‏توان در برنامه‏ريزي آموزشگاه‏هاي امروز در سطوح مختلف روش‏هاي اداري و آموزش ربع رشيدي را نيز ملحوظ کرد و از آن الهام گرفت ؟
    براي نشان دادن اين مطلب به بعضي شباهتهاي ربع رشيدي با آموزشگاههاي امروز و برخي تفاوتهاي آن با مدارس قديم به صورت اجمالي مي‏پردازيم :
    1. در مدارس قديم براي گزينش دانشجو هيچ‏گونه شرط خاصي وجود نداشت و هر کسي در هر شرايط سني و بخصوص ميزان استعداد، مي‏توانست در اين مدارس شرکت کند. در صورتي که در ربع رشيدي نه تنها شرط سني مطرح بود، بلکه از نظر استعداد و رشته‏ي تحصيلي نيز طلاب علوم کاملا مورد توجه قرار مي‏گرفتند.
    2. در مدارس قديم هيچ‏گونه محدوديت زماني براي تحصيل وجود نداشت و طلاب گاهي تا آخر عمر به مدرسه رفت و آمد مي‏کردند، در صورتي که در ربع رشيدي هر طالب علم يا دانشجويي مي‏توانست فقط تا مدت پنج سال به تحصيل در رشته‏اي خاص بپردازد.
    3. در ربع رشيدي آموزش تئوري با آموزش عملي همراه بود و بخصوص اين مسأله در مورد دانشجويان علوم پزشکي به خوبي اجرا مي‏شد، به طوري که دانشجويان قبل از ظهر در کلاس درس استاد حضور مي‏يافتند و بعدازظهرها همراه طبيب به طبابت مي‏پرداختند. در شته‏هاي فني با همراه بودن شاگردان با استادکاران در کارخانه‏هاي پارچه‏بافي، کاغذسازي و باغباني و کشاورزي و غيره همين روش اجرا مي‏شد.
    4. در ربع رشيدي از نظر کمي نيز تعداد طلبه محدود بود و هر استاد بين پنج تا ده دانشجو داشت و در صورتي که در ساير مدارس قديم چنين محدوديتي وجود نداشت.
    5. در ربع رشيدي مانند برخي از آموزشگاههاي امروز زمان کار و استراحت دقيقا برنامه‏ريزي شده بود و ساعات ورود و خروج و مدت اقامت طلبه و مدرسان و ساير کارکنان در طول روز و هفته و روزهاي تعطيل دقيقا حساب شده بود و هيچ يک از کارکنان و طلاب بدون اجازه‏ي متولي و مرتب (رئيس و معاون آموزشگاه) حق غيبت و يا خروج از ربع را نداشتند و از ورود افراد متفرقه و غيرمجاز به ربع رشيدي جلوگيري مي‏شد.
    6. گذشته از مسائل آموزشي و اداري، مسائل مالي و تأمين بودجه و برنامه‏ريزي و تعيين هزينه‏ها نيز به طور دقيق و شگفت‏انگيز تنظيم شده بود، منابع درآمد و موارد مصرف آن و پرداخت‏ها کاملا روي اصول صحيح و برخي از آنها شبيه امروز بود مثلا شيوه‏ي پرداخت دستمزدها، شيوه‏ي پانسيون براي تمام طلاب و تهيه‏ي ليه‏ي امکانات غذايي، بهداشتي، مسکن و غيره براي آنان بويژه تهيه‏ي اماکن به صورت مجتمع‏هاي ساختماني براي خانواده‏ي هر يک از گروههاي شغلي و نامگذاري هريک از اين مجتمع‏ها و محلات به نام همان گروه (مثلا محله‏ي صالحيه و کوچه‏ي معالجان و غيره) در مجاور تأسيسات ربع رشيدي.
    7. تقسيم کار و شرح وظايف کارکنان از پايين‏ترين رده‏ي شغلي تا بالاترين آن يکي از برجسته‏ترين و چشمگيرترين مسائل مديريت بوده است که در ربع رشيدي کاملا اجرا مي‏شد. از نظر کنترل کار به وسيله‏ي مسؤولان بالاي سازمان (متولي و ناظر و مشرف) بارها در وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي تأکيد شده و آنان را ملزم ساخته است که کارکنان را، هم از نظر اخلاقي و هم از نظر خدماتي شديدا کنترل کنند و در جاي خود کارکنان خاطي را مجازات و در موارد خدمات ارزنده آنها را تشويق کنند و ارتقاء مقام دهند.
    8. همان شرايط و دقتي که در مورد گزينش طلبه اجرا مي‏شده در مورد مدرسان و معيدان و ساير کارکنان نيز دقيق‏تر و گسترده‏تر مورد توجه بوده است و تمام آنان از نظر اعتقادي و استعداد و لياقت و درايت کاملا کنترل مي‏شده‏اند و هر کس را کاري مي‏داده‏اند که استعداد و لياقتش را داشته و به اثبات رسانده باشد، دستمزدها هم بر اساس نوع کار و ارزش معنوي و مقام تحصيلي و يا مقام سازماني افراد تعيين مي‏شده که واقعا از نظر دقت و آگاهي در آن برهه‏ي تاريخي فوق‏العاده است.
    9. بين‏المللي بودن مجتمع وقفي ربع رشيدي

    هم ‏اکنون چه بايد کرد؟

    همان‏طور که عنايت فرموديد حدود هفت‏صد سال قبل ما در فرهنگ اسلامي خود بنياد وقفي علمي و آموزشي داشته‏ايم که از نظر درآمد و برنامه‏ريزي آموزشي نه در زمان خود بلکه قرنها پس ازآن نيز در جهان کم‏نظير بوده است.
    ولي متأسفانه طي قرون بعدي جوامع اسلامي و حکومتهاي آنها به دلايل مختلف که ذکر آنها در اين مقاله نمي‏گنجد کمتر به گسترش بنيادهاي وقفي علمي و آموزشي بخصوص در رشته‏هاي علوم تجربي و طبيعي پرداختند و در مواردي صرفا به ايجاد مدارس علوم‏ديني اکتفا نمودند و بتدريج نقش وقف در گسترش علوم و فنون و اداره‏ي امور مراکز تحقيقاتي و علمي به فراموشي سپرده شد و برعکس در کشورهاي غربي بخصوص در قرن حاضر بنيادهاي وقفي علمي و آموزشي و پژوهشي گسترش يافت و زمينه‏هاي پيشرفت و توسعه‏ي آن کشورهاي را فراهم ساخت.
    شايد بتوان گفت در حال حاضر بجز چند کشور، در اکثر کشورهاي اسلامي اولا : تحقيقات علمي و بنيادي آن‏طور که شايسته و لازم است صورت نمي‏گيرد. ثانيا : وقف و بنيادهاي وقفي در انجام اين‏گونه امور هنوز جايگاه اصلي خود را پيدا نکرده‏اند و بايستي در جهت تأسيس بنيادهاي وقفي و خيريه که مصارف آن براي اين‏گونه امور باشد، هم از طريق سازمانهاي اوقاف کشورهاي اسلامي و هم از سوي صاحب‏نظران و نويسندگان و رسانه‏هاي جمعي تلاش گسترده‏اي صورت گيرد.
    به نحوي که وقف دوباره نقش گذشته‏ي خود را در توسعه‏ي علم و دانش و در نتيجه پيشرفت و رفاه جامعه‏ي اسلامي پيدا کند. زيرا تحقيق و پژوهش‏هاي علمي مباني توسعه‏ي جامعه مي‏باشد.
    درست است که برنامه‏هاي توسعه‏ي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تمامي جنبه‏هاي مختلف جامعه را دربر مي‏گيرند و تنها بخشي از آن تکنولوژي است و بخش کوچکتري از آن به تحقيقات و علوم پايه مربوط مي‏شود، اما نبايد از نظر دور بداريم که توسعه و پيشرفت کشورهاي پيشرفته اصولا با رشد علمي آن کشورها همگام بوده است يعني در اصل رشد علمي است که به توسعه در زمينه‏هاي اقتصادي و اجتماعي منجر مي‏شود. البته داشتن برنامه‏ي صحيح اقتصادي بسيار مهم است، ولي براي داشتن يک برنامه‏ي اقتصادي صحيح، ناگزير به انجام تحقيقات علمي هستيم يعني تحقيقات علمي است که ارزش افزوده ايجاد مي‏کند. (44)
    کمبود نهادهاي حامي تحقيقات، بنيادهاي علمي اعم از دولتي يا خصوصي، و موقوفه‏هاي علمي همگي ناشي از کمبود سرمايه‏گذاري در تحقيق و توسعه است. همين باعث مي‏شود نتوان از استعدادهاي جوان به نحو درخور حمايت کرد يا امکان حفظ آنها را در نظام آموزش عالي کشور ايجاد کرد. نتيجه، دفع اين استعدادها و جذب آنها توسط کشورهايي است که متوجه اهميت علوم و تکنولوژي هستند. توجه کنيد در امريکا تنها 2400 موقوفه‏ي علمي وجود دارد که هريک به نحوي از علوم و تکنولوژي و استعدادها حمايت مي‏کنند.
    عوامل متعددي را مي‏توان براي سنجش کمي و کيفي سطح علوم در يک کشور برشمرد. تعداد دانشجو، تعداد محقق، تعداد مدرس، تعداد کتابخانه‏ها، و کتب موجود در آنها، تعداد نشريات ادواري موجود، تعداد مقالات علمي دريافتي (پيش‏چاپها) در يک مؤسسه تحقيقاتي يا آموزش عالي، تعداد گردهمايي‏هاي علمي در سال، بودجه‏ي تحقيقات و توسعه‏ي کشور، تعداد مقالات تحقيقاتي چاپ شده در نشريات معتبر، کيفيت تحقيقات انجام شده و اعتبار کمي و کيفي آنها، تعداد نهادهاي تحقيقاتي و آموزش عالي، تعداد کارگزاران علمي، تعداد موقوفه‏هاي علمي، تعداد جايزه‏هاي علمي که در کشور اعطا مي‏شود، تعداد نشريات علمي که در کشور چاپ مي‏شود، تعداد تأليفات علمي داخلي، تعداد ناشران علمي و تعداد صنايع درگير ساخت ابزار علمي، برخي از اين عوامل هستند(45)
    اينکه دولت‏ها بايستي در تخصيص بودجه‏ي مناسب براي امور تحقيقاتي (بخصوص علوم پايه) سرمايه‏گذاري لازم را بنمايند تا در دراز مدت بتوان به توسعه‏اي مطلوب دست يافت در جاي خود محفوظ، اما مطلبي که مي‏خواهم اشاره کنم نقشي است که موقوفات و بنيادهاي وقفي علمي مي‏توانند به به عنوان نهادهاي حامي مراکز تحقيقاتي کشور داشته باشند. نقش تاريخ موقوفات در اداره‏ي امور مدارس و دانشگاهها و بيمارستانها و رصدخانه‏ها و کتابخانه‏ها در تاريخ تمدن اسلامي مشخص است و تقريبا مي‏توان گفت بيشترين مصارف موقوفات در دوران شکوفايي تمدن اسلامي در اکثر بلاد اسلامي در مراکز علمي و آموزشي بوده است و دانشمندان مسلمان تحت حمايت‏هاي مالي موقوفات با فراغت کامل به مطالعه و تحقيق و پژوهش مي‏پرداخته‏اند.
    حال چه شده است که در قرون اخير و دوران معاصر کمتر به ايجاد چنين موقوفاتي دست زده‏ايم و بيشتر به احداث مسجد يا بعضا درمانگاه و مدرسه زده‏ايم وبيشتر به احداث مسجد يا بعضا درمانگاه و مدرسه‏ي معمولي بسنده کرده‏ايم. حتي دربرخي محله‏ها در شهرها چندين مسجد ساخته‏اند و گاهي روبه‏روي هم، در حالي که اگر به جاي يکي از آن مساجد در همان منطقه مثلا يک هنرستان فني‏وحرفه‏اي يا انستيتوي صنعتي ساخته و وقف مي‏شد خيلي از جوانان بيکار آن شهرستان مي‏توانستند با کسب يک تخصص جذب بازار کار شوند،يا اگر رقباتي از قبيل باغ، زمين، مغازه در قرون اخير وقف شده، مطابق وقف‏نامه‏ها مصارفي سنتي و بيشتر تکراري و بندرت براي توسعه‏ي علم و دانش تعيين شده است.
    در حالي که ما حدود هفت‏صد سال قبل و قرون قبل از آن مراکز علمي پژوهشي در سطح بسيار عالي داشته‏ايم که کلا اداره‏ي امور آنها از محل درآمد موقوفات انجام مي‏شده است.
    غربي‏ها از اين گونه بنيادهاي وقفي در اسلام الگو گرفته‏اند و هم‏اکنون شاهد بنيادهاي خيريه و موقوفه‏ي زيادي هستيم که از مراکز علمي و پژوهشي حمايت مي‏کنند.

    لزوم تأسيس بنيادهاي وقفي هماهنگ با مقتضيات زمان

    در کشورهاي اروپايي فکر ايجاد سازماني که دارايي آن به هدف‏هاي خير اختصاص يابد از ديرباز وجود داشته است و هم‏اکنون بنيادهاي خيريه در غالب کشورها بويژه امريکا سهم بزرگي در امور اجتماعي و سياسي و اقتصادي به عهده دارد و در جهان پرآوازه است : مانند بنياد (Fondation) نوبل در سوئد و فورد و راکفلر در آمريکا.
    موقوفات و بنيادهاي وقفي کشورهاي غربي با موقوفات اسلامي افتراق بنيادي دارند اما در مواردي که مقصود آنها حل مشکلات عمومي، پشتيباني، تشويق، ترغيب و ترويج دانش و فن است داراي وجوه اشتراک اساسي مي‏باشند. از اين رو بجاست که با شناخت ماهيت و مقاصد موقوفات يکديگر از تجارب ذي‏قيمت هر يک، تا آنجا که چهارچوب‏هاي فرهنگي اجازه مي‏دهد، در جهاني که هدف مشترک آن رسيدن به توسعه‏ي پايدار است بهره‏مند گرديم. غربي‏ها مدتهاست که از جهات گوناگون به شناخت و بازشناخت صور گوناگون و محتواي پرارزش فرهنگ مادي و معنوي اسلام و مشرق زمين و بلکه جهان پرداخته‏اند. ما نيز بايد در تلاش بيشتري براي شناخت و تسخير جهات مطلوب فرهنگ و تمدن با انديشه‏ي غني‏تر کردن معارف فرهنگي و فني خود بي‏هيچ‏گونه خودباختگي باشيم. زيرا در درون صدف فرهنگي خويش در درياي جهان پنهان شدن و روي از مقتضيات مفيد زمان و جنبه‏هاي مفيد و مثبت آن برتافتن، نوعي هراس از زمانه خواهد بود.
    گسترش سنت وقف و تأسيس بنيادهاي وقفي در تمامي زمينه‏هاي مورد نياز کشورهاي اسلامي از ملزومات رستگاري علمي، پژوهشي، فني، و نظاير آن است. دست‏يابي به چنين نيک‏بختي و هدايتي مستلزم عنايت الهي و تلاش براي کسب چنين عنايتي است. انتظار از امت شايسته و بزرگي چون امت اسلام بخصوص در اوضاع و احوال کنوني، پيوستن به جنبش وقف‏گرايي خصوصي و بنيادهاي وقفي عمومي يا دسته‏جمعي حصول به مقاصد عام‏المنفعه است.
    کاري که در روزگاران گذشته به کمک نهاد وقف که يک نمونه آن را ملاحظه فرموديد، جهان را شگفت‏زده کرده و مشکلات را بدون اينکه اعتنايي به حکومت‏هاي وقت داشته باشد زدوده و فرهنگ اسلامي ما را استوار، غني و پيشتاز کرده است.
    بازگشت به مردم و زدودن زنگارهاي احمالي از اعتقادات آنان، حل مشکلات آنها با مشارکت خود آنها، تشکيل هيأتهاي امناي بنيادهاي وقفي متشکل از
    شخصيت‏هاي محبوب فرهنگي و رجال سياسي مورد وثوق و اعتماد، تجار متدين وصاحبان صنايع، و نمايندگان قشرهاي مردم در سطوح گوناگون جامعه، اعم از جامعه عشايري، روستايي و شهري، مي‏تواند توفيقات فراواني را در همه‏ي جهات در اختيار ما بگذارد.
    انجام دادن اين کارها از رموز موفقيت کشورهاي پيشرفته‏ي جهان است. موقوفات خصوصي و بنيادهاي وقفي کشورهاي اروپايي و بخصوص امريکاي شمالي از ابزارهاي رشد، توسعه و تحول فرهنگي جوامع اين کشورهاست. ميزان و تنوع امکانات مالي که از طريق بنيادهاي وقفي شخصي، خانوادگي و... در اختيار مؤسسات فرهنگي، آموزشي و مراکز پژوهشي کتابخانه‏ها، موزه‏ها و نظاير آنها قرار داده مي‏شود حيرت‏آور است. بنيادهاي وقفي جديد ابزاري هستند که به کمک آنها گرايش‏هاي نوين از نظرهاي گوناگون در اساس‏نامه‏هاي آنها منظور مي‏شود و به فعليت و اجرا درمي‏آيد. واقف يا واقفين، دست متوليان هيأت‏هاي امناي موقوفات را در تشخيص و عمل به مقتضيات زمان باز مي‏گذارند تا هرگاه موضوعي و يا مسأله‏ي جديدي پيش آمده، و مرجع توجهي بدان نبود، سعي و اهتمام کافي در حل آن مبذول دارند. مثلا بنيادهاي وقفي و يا تک موقوفه‏هايي وجود دارد که پس از حل مسائل آموزشي به حل مسائل اکولوژيکي و به طور کلي زيست محيطي پرداخته‏اند. از اين رو افزايش تعداد بنيادها، تأسيس دانشگاهها، ايجاد مدارس فني - مهندسي، راه‏اندازي آزمايشگاههاي تحقيقاتي و برپايي محافل و کانونهاي علمي براي بحث و چاره‏جويي در زمينه‏ي مسائل اجتماعي، اقتصادي و آموزشي در چارچوب‏هاي محلي، منطقه‏اي، منطقه‏اي ملي و بين‏المللي با کمک کارشناسان زبده و امکانات مالي چشمگير است. اکنون رغبت و انگيزه‏ي شرکت‏ها و تراست‏هاي بزرگ ملي و چند مليتي با ميلياردها دلار سرمايه و هزاران کارگر براي تأسيس بنيادهاي وقفي به حدي روز افزون شده است که اعجاب‏برانگيز است و نتايج مفيد همه‏ي اينها در نهايت به جامعه‏ي آنها و به خود آنها برمي‏گردد. (46)
    پروفسور استاد عبدالسلام فيزيکدان فقيد پاکستاني و برنده‏ي جايزه‏ي نوبل در مقاله‏اي تحت عنوان «آينده‏ي علم در اسلام» پيشنهادات ارزنده‏اي در خصوص پيشرفت علمي در کشورهاي اسلامي ارائه داده‏اند که يکي از آنها استفاده از درآمد موقوفات براي توسعه‏ي علم و دانش، و گسترش وقف‏هايي مي‏باشد که مانند بنيادهاي وقفي درکشورهاي غربي هزينه‏ي درآمد آنها براي امور علمي و پژوهشي باشد. به قسمت‏هايي از اين مقاله مفيد اشاره مي‏شود :«بهترين روش براي بيان اهميت علوم در اسلام توجه به اين نکته است که 750 آيه از آيات قرآن مجيد (تقريبا يک هشتم آن) مؤمنان را به مطالعه‏ي طبيعت، غور و تعمق، استفاده‏ي بهينه از عقل و استفاه از نهادهاي علمي به عنوان جزء لاينفک جامعه ترغيب مي‏کند. درصورتي که تنها 250 آيه مربوط به قوانين و مقررات اسلامي است. پيامبر (ص) کسب دان را براي هر زن و مرد مسلماني واجب دانسته است.
    دومين علت تفوق علمي نيز از اين آيات و احکام نشأت مي‏گيرد. برخلاف نظر سنت‏گرايان در دوران اوليه‏ي اسلام، نهادهاي علمي و دانشمندان از حمايت کامل جامعه‏ي اسلامي بهره‏مند بودند. اين امر تا قرن پانزدهم ميلادي ادامه داشت. البته اين حمايت اکثرا از طريق موقوفات فراواني بوده که براي اداره‏ي مدارس و مراکز علمي و پژوهشي قرار مي‏داده‏اند و هزينه‏هاي اين مدارس و مراکز و حقوق اساتيد و کمک هزينه‏ي دانشجويان از محل درآمد وقف‏هايي بوده که براي آنها منظور شده بودند.
    .... ما بايد بنياهايي براي علم ايجاد کنيم که هم مورد حمايت دولت‏ها باشد و هم از کمک‏هاي اهدايي خصوصي بهره‏مند شود تا تأمين بودجه تحقيقات از منابع گوناگون امکان‏پذير باشد. چرا نبايد يک هشتم درآمد اوقاف به علوم (يعني امري که در قرآن مجيد نيز بر آن تأکيد شده است) اختصاص يابد ؟ درسال 1973 دولت پاکستان به پيشنهاد من در کنفرانس اسلامي (لاهور) درخواست کرد تا حداقل يک بنياد اسلامي علوم مشابه بنياد فورد که سرمايه‏اي
    معادل يک ميليارد دلار در قلمرو اسلام تأسيس شود.
    8 سال بعد در سال 1981 اين بنياد تأسيس شد - اما تا آنجا که اطلاع دارم با وعده‏ي 50 ميليون دلار به جاي يک ميليارد دلار درخواستي - در واقع بنياد فوق بيشتر حکم يک مؤسسه خيريه را دارد و ما نبايد خودمان را با تأسيس چنين بنيادي فريب دهيم، متأسفانه ما برخلاف رقباي خود مسأله‏ي علم در اسلام را جدي نمي‏گيريم.
    ... ايجاد واحدهاي پژوهشي در دانشگاهها و مؤسسات وابسته به آنها ضروري است، در دانشگاههاي ما بايد تأکيد شود که استادان نيمي از وقت خود را صرف تحقيق و نيم ديگر را صرف آموزش و تدريس کنند. اين، قاعده‏ي مرسوم در کشورهاي پيشرفته است. پيشنهاد مي‏کنم که در هر کشور اسلامي، حداقل يک دانشگاه به اين مهم (پژوهش علمي) اختصاص يابد و براي کسب منزلت جهاني در زمينه‏ي پژوهش مورد حمايت قرار گيرد، اين کار را مي‏توان انجام داد.» (47)
    نقش مردم و افراد نيکوکار جامعه‏ي اسلامي در اين گونه امور نيز نبايد فراموش شود و مسأله احياي فرهنگ وقف براي مصارف علمي و پژوهشي همان‏طور که در قرون اوليه‏ي شکوفايي تمدن اسلامي آثار ارزشمندي از خود باقي گذاشته دوباره بايستي جدي گرفته شود و اين به مفهوم بازگشت به گذشته نيست بلکه گامي است به سوي آينده.
    مؤسسات وقفي و خيريه با توجه به نيازهاي روز جامعه‏ي اسلامي مي‏بايد توسط مردم خير و نيکوکار ايجاد گردد .
    در اينجا ما بايد براي نمونه اشاره کنيم که در جدولي که مربوط به سهم سرمايه‏گذاري‏هاي مختلف در امور تحقيقاتي مي‏باشد، آمده است که سهم صنايع و مؤسسات وقفي و غيرانتفاعي و خيريه در سرمايه‏گذاري بر تحقيقات و توسعه در ايالات متحده امريکا در سال 1993 خيلي بيشتر از کمکهاي حکومت فدرال در اين خصوص بوده است، در اين مؤسسات غيرانتفاعي (وقفي و خيريه) بالغ بر 2 / 9 ميليارد دلار براي تحقيقات و توسعه سرمايه‏گذاري نموده‏اند که 1 / 5 ميليارد دلار آن براي تحقيقات پايه بوده است. (48)
    ملاحظه مي‏شود که نقش وقف و خيريه‏ها بسيار گسترده مي‏باشد.
    حال ببينيم ما در کشورهاي مسلمان خود چقدر از اين‏گونه وقف‏ها براي چنين مصارفي داريم ؟ آيا وقت آن نرسيده است که بخود بياييم و با احياي سنت حسنه‏ي وقف زمينه‏هاي پيشرفت علمي و توسعه‏ي کشورهايمان را فراهم سازيم ؟ به هرحال مردم نبايد نقش خود را در اين‏گونه امور فراموش کنند و همه چيز را از دولت بخواهند چون امکانات دولت محدود است و به تنهايي نمي‏تواند پاسخگوي همه نيازهاي جامعه باشد، تعاون و همدلي و همکاري مردم بسيار مؤثر است و وقف يکي از بهترين و پايدارترين مصاديق تعاون است.
    جاي آن است که براي درخشان‏تر کردن جايگاه بلند وقف، تأکيد بيشتر بر آن، رغبت‏افزايي و گرايش آفريني به سوي وقف، در هر شکل و صورت آن، بخصوص بنيادهاي موضوعي انعطاف‏پذير، در اقتصاد ما شکوفا شود . فراگير ساختن چنين امر خيري در ميان مردم ما از سرمايه‏داران، صاحبان صنايع و حرف، بازرگانان، علما ، فرهنگيان و کليه‏ي قشرهاي جامعه ضروري است، به شرط آنکه تشويق‏هاي ديني، دولتي و مردمي و تسهيلات مالياتي انجام گيرد. بر رسانه‏هاي گروهي است که تعريف، مقاصد متنوع، فوايد و نحوه‏ي اجراي وقف را در زمره‏ي واجبات ملي - ديني دانسته و مباني گسترش آن را توسط افراد خير فراهم آورند.
    دولتهاي اسلامي و سازمان‏هاي اوقاف و امور خيريه بايستي در جهت ايجاد بنيادهاي وقفي چه از محل امکانات خود با کسب مجوزهاي شرعي و قانوني و چه با تشويق نيکوکاران جامعه تلاش لازم را به عمل آورند.
    دردها و نيازهاي اجتماعي جامعه‏ي روبه‏رشد ما، بخصوص در زمينه‏ي آموزش و پرورش و آموزش عالي بهداشت و درمان، پژوهش و فنون و از نظر نيازهاي فضايي، علمي و تجهيزاتي و حمايت مالي از مراکز تحقيقاتي علوم پايه که در سطح خيلي بالاي علمي فعاليت دارند، کاملا ملموس است. مسأله‏ي ايجاد صنعت، فرصت‏هاي شغلي و جنگل‏کاري و مرتع‏داري و رشد کشاورزي، در شرايطي که با مشکلات جدي در آنها مواجه هستيم امري حياتي است و با همکاري بنيادهاي وقفي و کمک‏هاي دولتي و مردمي آنها امکان‏پذير است.(49)
    همچنين بايستي از سوي سازمانهاي اوقاف کشورهاي اسلامي در خصوص تبادل تجربيات علمي و عملي دز زمينه‏هاي وقف و امور خيريه اقدامات عملي به عمل آيد و حتي از تجربيات ممالک غيراسلامي نيز استفاده شود. متأسفانه بايستي اذعان نمود که نهادهاي اوقاف کشورهاي اسلامي آن‏طور که شايسته است در اين مورد فعاليت نداشته‏اند. البته فعاليتهاي اخير بانک توسعه‏ي اسلامي و وزارت اوقاف کويت در زمينه‏ي گسترش سنت حسنه‏ي وقف و پوياتر شدن فعاليتهاي وقف جاي اميدواري است و نويد موفقيت‏هايي را در توسعه‏ي فرهنگ وقفي در جوامع اسلامي مي‏دهد.
    در پايان اضافه مي‏نمايد همان‏طور که اشاره شد ربع رشيدي و کليه‏ي رقبات موقوفات آن در شهرهاي مختلف به مرور زمان از بين رفته بود پس از انقلاب اسلامي و با تصويب قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفات در مجلس شوراي اسلامي و طرح موضوع موقوفه‏ي
    ياد شده در کميسيون ماده‏ي 2 آيين‏نامه‏ي اجرايي اين قانون و با تنفيذ وقف‏نامه‏ي موقوفات ربع رشيدي از طرف شعبه‏ي 13 دادگاه مدني خاص تبريز گامهاي مهم و مفيدي در جهت شناسايي و احياي موقوفات مزبور برداشته شده است و در حال حاضر قطعه زميني به مساحت تقريبي چهارصد و پنجاه‏هزار مترمربع از اين موقوفه به اجاره دانشگاه علوم پزشکي تبريز داده شده است. همچنين دو قطعه زمين از موقوفه جمعا به مساحت تقريبي بيست هزار متر مربع به اجاره‏ي آموزش و پرورش و يک قطعه زمين به مساحت چهارهزار مترمربع به شرکت آب و فاضلاب تبريز واگذار گرديده است.
    نکته‏ي آخر اينکه شايسته است به منظور تجليل از رشيدالدين فضل‏الله و احياي مجدد موقوفات او با کمک وزارت فرهنگ و آموزش عالي و دانشگاه تبريز و استانداري آذربايجان شرقي و سازمان اوقاف و امور خيريه و ديگر نهادهاي ذيربط در همان محل ربع رشيدي تبريز نسبت به احداث يک مجتمع بزرگ علمي و تحقيقاتي اقدام شود و در مورد احياي آن قسمت از رقبات موقوفات ايشان تا آن ميزان که مقدور مي‏باشد، تلاش لازم به عمل آيد.
    سلامتي و موفقيت شما حضار گرامي و ميهمانان عزيز و همچنين پيشرفت و توسعه‏ي همه جانبه‏ي تمام کشورهاي اسلامي را از خداوند تبارک و تعالي مسألت مي‏نمايم و صلح و دوستي را براي تمام بشريت آرزومندم .
    السلام عليکم و رحمة الله و برکاته

    پي نوشت ها:

    1-«تاريخ علم، وقف و ضرورتها» فصلنامه‏ي وقف؛ ميراث جاويدان، شماره‏ي 16 - 15، پاييز و زمستان 1375، صص 5 و 6.
    2-سيد حسين نصر، مجموعه‏ي خطابه‏هاي تحقيقي درباره‏ي رشيد الدين فضل الله همداني، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1350، صص 6 -3.
    3-جامع التواريخ، رشيد الدين فضل الله همداني، به تصحيح و تحشيه‏ي محمد روشن، مصطفي ضميري، چاپ اول، 1373، جلد دوم، ص 1528.
    4-ايلياپاولويچ، پطروشفسکي، اسلام در ايران (از هجرت تا پايان قرن نهم هجري)، ترجمه‏ي کريم کشاورز، انتشارات پيام، چاپ هفتم، تهران، 1363، ص 148.
    5-محمد مهدي بروشکي، بررسي روش اداري و آموزشي ربع رشيد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1365، صص 22 - 21 به نقل از: ناصرالدين منشي کرماني، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار (در تاريخ وزراء) به تصحيح مير جلال الدين حسيني ارموي «محدث»، چاپ دانشگاه تهران 1338، صص 113 -112.
    6-کاشاني ابوالقاسم، تاريخ الجايتو، به اهتمام مهين همبلي، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1348، وقايع سال 711، ص 121.
    7-بر تولد اشپولر، تاريخ مغول، ترجمه‏ي محمود مير آفتاب، انتشارات امير کبير، 1356، تهران، ص 284.
    8-وقف نامه‏ي ربع رشيدي، ص 21.
    9-دکتر محمد جواد مشکور، مجموعه خطابه‏هاي تحقيقي (مقاله : ربع رشيدي)، صص 289 -288.
    10-همان، به نقل از: تذکرة الشعراي دولت شاه سمرقندي، طبع تهران، ص 241.
    11-دکتر محمد جواد مشکور، همان، ص 304. به نقل از: سياحت نامه شاردن، ج 2، ص 406.
    12-حوانيت : جمع حانوت به معني مغازه، دکان.
    13-طواحين : جمع طاحونه به معني آسياب.
    14-شعر (به فتح شين و سکون عين) به معني پارچه، شعربافي يعني پارچه بافي.
    15-مکاتبات رشيدي، مکتوب 51، ص 317.
    16-وقف نامه‏ي ربع رشيدي، ص 170.
    17-همان، ص 41.
    18-همان، ص 42.
    19-همان، ص 43.
    20-در مورد سرابستان رشيد در وقف‏نامه توضيح مي‏دهد : «... سرابستان، متصل گنبد مسجد و عمارتي که در آن (اين قسمت ناخواناست)...جهت روشنايي گنبد و مسجد و هر چه متولي صلاح داند».
    21-وقف نامه‏ي ربع رشيدي، ص 42.
    22-همان، صص 144 -143.
    23-همان، صص 172 و 188.
    24-محمد مهدي بروشکي، همان، صص 87 -69.
    25-وقف‏نامه ربع رشيدي، ص 118.
    26-همان، ص 121.
    27-همان، ص 124.
    28-اين اصطلاح مشابه اصطلاح Library Science به معني علم کتابداري و يا علم تنظيم و محافظت از کتب است.
    29-محمد مهدي بروشکي، همان، صص 94 -79.
    30-وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي، ص 122.
    31-همان، ص 124.
    32-همان، ص 122.
    33-لمتون، مالک و زارع در ايران، ترجمه‏ي منوچهر اميري، ص 190. (به نقل از : مکاتبات رشيدي، صص 159 -156) .
    34-وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي، ص 216.
    35-محمد مهدي بروشکي، همان، ص 120.
    36-اگر حقوق مثلا دربانان يا مشعلداران را به قيمت طلاي امروز محاسبه کنيم ماهيان حدود دويست و پنج هزار تومان مي‏شود که از حقوق کارمندان عالي‏رتبه امروزي ادارات نيز بيشتر است.
    37-وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي، صص 154 -153.
    38-همان، ص 124.
    39-محمد مهدي بروشکي، بررسي روش اداري و آموزشي ربع رشيدي، صص 115 -99.
    40-وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي، ص 151.
    41-همان، صص 147 و 182.
    42-همان، ص 197.
    43-سوانح الافکار رشيدي، مکتوب 37، صص 214 -213.
    44-دکتر رضا منصوري، توسعه‏ي علمي ايران، مرکز انتشارات ملي يونسکو در ايران، 1373، صص 94 - 92.
    45-همان، صص 12،8 و 40.
    46-مصطفي مؤمني «بنيادهاي وقفي در آلمان فدرال»، فصلنامه‏ي وقف؛ ميراث جاويدان، شماره‏ي 8، زمستان 1373، صص 95 -96.
    47-محمد عبدالسلام، آينده‏ي علم در اسلام، ترجمه‏ي فاطمه فراهاني ، فصلنامه‏ي رهيافت، شماره‏ي 5، تابستان و پاييز 1372، صص 10 الي 18.
    48-«علم در خدمت منافع ملي»، فصلنامه‏ي رهيافت، شماره‏ي 12، بهار و تابستان 1375، ص 115.
    49-مصطفي مؤمني، فصلنامه‏ي وقف؛ ميراث جاويدان، شماره‏ي 8، ص 103.

    منبع: فصلنامه‏ي وقف؛ ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    فهرست واقفان سال 1382(بخش اول)

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه

    نويسنده: اميد رضائي

    مقدمه

    فهرست واقفان سال 1382 از نظر موضوعات مورد بررسي مطابق فهرست‏هاي واقفان سال 1381 و 1380 است. به عبارتي فهرست واقفان سال 1382 هم، به ترتيب الفباي نام استان‏ها و شهرها مرتب و ارائه شده است. در اين سال خراسان هنوز يک پارچه بود. از اين رو کشور هنوز 28 استان داشت. اما براساس آخرين اطلاعات فقط در 22 استان فرد يا افرادي اهداف خود را در قالب وقف دنبال کرده‏اند. اما در همين 22 استان هم، ميزان گرايش مردم به وقف کردن شدت و ضعف بسيار دارد. تعداد موقوفات از سال 1380 تا امروز سير نزولي داشته است. آمار نشان مي‏دهد که در سال 1380 (202مورد)، در سال 1381 (177مورد) و در سال 1382 (163مورد) در مجموع 541 مورد وقف عام در کل کشور به موقوفات سنوات قبل افزوده شده است.(1)
    اين استان‏ها به ترتيب عبارتند از: اصفهان (96 مورد برابر با 7 / 17 %)، تهران (88 مورد برابر با 3 / 16 %)، خراسان (69 مورد برابر با 8 / 12 %)، فارس (56 مورد برابر با 4 / 10 %)، يزد (35 مورد برابر با 5 / 6 %)، مرکزي (31 مورد برابر با 7 / 5 %)، مازندران (19 مورد برابر با 5 / 3 %)، و سمنان (17 مورد برابر با 1 / 3 %).
    اين بررسي هم‏چنين آشکار ساخت که در سال 1382 دوازده استان آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اصفهان ، خوزستان، کرمان، کرمانشاهان، گيلان، مازندران، مرکزي، زنجان، لرستان و هرمزگان از 23 استان کشور نسبت به سال قبل رشد داشته‏اند اما افت شديدي در استان‏هاي خراسان، سمنان، فارس و يزد ديده مي‏شود.
    مردها در سال 1382 با 111 مورد (5 / 68 %( و در سال 1381 با 118 مورد (7 / 66 %( حضور داشته‏اند که حاکي از افزايش درصد حضور مردها در سال 1382 است اما زنان در سال 1382 با 29 مورد وقف (9 / 17 %( و در سال 1381 با 39 مورد (22 %( حضور کمرنگ‏تري داشته‏اند. ولي وقف‏هاي گروهي و مشترک بين مردان و زنان در سال 1381 با 17 مورد (6 / 9 %( و در سال 1382 با 21 مورد (13 %( رشد قابل توجهي داشته است.
    آمار سال 1382 هم چنين نشان مي‏دهد که دو مورد از موقوفات مستقل استان گيلان صد در صد متعلق به زنان است.
    بالعکس در سال 1382، واقفان ده استان آذربايجان شرقي (3 مورد)، اردبيل، چهارمحال و بختياري و زنجان، (هر کدام يک مورد)، خراسان (5 مورد)، سمنان (3 مورد)، کردستان، گلستان و هرمزگان (هر کدام 2 مورد) و کرمان (4 مورد) صد در صد مرد هستند.
    بيشترين مشارکت بين مردان و زنان هم در پنج استان تهران (6 / 28 %)، اصفهان (19 %)فارس (3 / 14 %)، مرکزي و سمنان (هرکدام 5 / 9 %) ديده مي‏شود. در حالي که در يازده استان آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل، چهارمحال و بختياري، خراسان، خوزستان، کردستان، کرمان، کرمانشاهان، يزد، زنجان، لرستان و هرمزگان هيچ وقف مشترکي ديده نمي‏شود.

    آذربايجان شرقي

    تبريز
    1.واقف: اکبر ستوده بن حسنقلي
    رقبه ومحل وقوع: يک باب منزل مسکوني در خسروشهر.
    مصرف: تعزيه‏داري امام حسين (ع) و تعميرات اساسي مسجد بالا کوچه سيد الشهدا (ع) نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 20 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 404
    2.واقف: شمسعلي جاهدي باشيزبن زلفعلي
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين به مساحت 300 متر مربع درائل گلي
    مصرف: براي احداث مسجد حضرت زهرا (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 22 شعبان 1424
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 403

    مراغه

    3.واقف: رفيع غروي
    رقبه و محل وقوع: يک باب آسياب که فعلا خانه مي‏باشد داراي سه باب مغازه به انضمام سرقفلي يک باب مغازه در بخش يک مراغه
    مصرف: به عنوان حسينيه‏ي سجاديه مراغه
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 13 / 8 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 402

    آذربايجان غربي

    اروميه
    4.واقفان: احمد کوهستان و گنجو سعدا
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در ديزج سياوش در کوچه‏ي مسجد
    مصرف: توسعه‏ي مسجد محمدي ديزج سياوش
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 24 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 235
    5.واقفان: حسين اسعد، حسن حب نقي و محمدرضا خيرخواهي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در خيابان امام خميني (ره( جنب مسجد سردار
    مصرف: مخارج مسجد سردار
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 1 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 241
    6.واقف: حسين نژاد سبزچي پرس
    رقبه و محل وقوع: دو دانگ از شش دانگ يک باب خانه در خيابان باکري نبش کوچه‏ي بن باز
    مصرف: صرف ايتام پرورشگاه و سالمندان اروميه
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 28 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 242
    بوکان
    7.واقفان: آمين قادري (خانم( و ملک قادري حسب الوصايه‏ي کريم قادري‏
    رقبه و محل وقوع: يک باب مغازه در خيابان پاسداران کوچه‏ي سيد جلال
    مصرف:هزينه‏ها و تعميرات مسجد حاج رحمان عبداللهي و خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 30 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 245
    خوي
    8.واقف: عين‏الله شري‏زاده
    رقبه ومحل وقوع: يک قطعه زمين در اراضي زير جديز و داخل روستا به مساحت 500 متر مربع
    مصرف: جهت احداث خانه‏ي خدا
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 10 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 244
    سردشت
    9.واقف: ابراهيم آستين چيده (حاج)
    رقبه و محل وقوع: زمين مصطفي آغا در روستاي سنجوه
    مصرف: مصالح مسجد سنجوه
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 1 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 243
    سلماس
    10.واقف: فريده هنرزاد
    رقبه و محل وقوع: يک باب منزل مسکوني در خيابان رضائي
    مصرف: عزاداري و احسان و اطعام در حق حضرت رقيه (س(
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 8 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 228
    11.واقف: موسي درويشي
    رقبه و محل وقوع: شش دانگ يک قطعه زمين در روستاي ملحم
    مصرف: جهت گورستان مسلمين روستاي ملحم
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 22 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 232
    مهاباد
    12.واقف: بهمن راشدي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در مياندوآب
    مصرف: تأسيس مؤسسه‏ي خيريه‏ي توسعه و ترويج فرهنگ و معارف اسلامي (تشيع اثني عشري)
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 20 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 248
    13.واقف: حسين رسول‏زاده
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه باغچه به مساحت يک هکتار و استفاده از سه دانگ آب چاه نيمه عميق و از نصف روز از 5 / 1 روز آب ابراهيم گل در شرفکند
    مصرف: حقوق امام جماعت و هزينه‏هاي مسجد شرفکند
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 15 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 191
    14.واقف: رحيم عبدالله پور
    رقبه و محل وقوع: زمين کشاورزي مشهر به جوشه تالان در روستاي کاني سيب
    مصرف:بر مسجد روستاي کاني سيب
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي هبه نامه‏ي عادي - 12 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 227
    15.واقف: رسول ابراهيمي خالد ليل بن ابراهيم
    رقبه و محل وقوع: يک باب ساختمان به مساحت تقريبي 200 متر در روستاي قوزلوي عليا
    مصرف: هزينه‏هاي مسجد قوزلوي عليا
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 24 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 240
    16.واقف: سعيد اشکوتي (ماموستا ملا)
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين در روستاي يوسفکند
    مصرف: مدرسه‏ي علوم ديني مسجد جامع روستاي يوسفکند
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 9 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو: 238
    17.واقف: عايشه پرورش
    رقبه و محل وقوع: شش دانگ يک باب ساختمان در محله‏ي ارمنيان
    مصرف: مخارج مسجد حاج سيد حسن تازه در در محله‏ي ارمنيان
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 24 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 236
    18.واقف: مصطفي احمدنژاد
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه‏ي کلنگي به مساحت 65 مترمربع در دامنه‏ي کوه زاوا بوک
    مصرف: خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 12 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 229
    نقده
    19.واقف: سيد سيف‏الله پاييزي چيانه
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين به مساحت 1,032 متر مربع در خيابان 36 متري مدرس
    مصرف: جهت احداث يک باب مسجد به نام واقف
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 14 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 233
    20.واقف: کلثوم پورقلي (کربلايي(
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت تقريبي 5 / 30 ضربدر 14 / 16 متر مربع در خيابان شهيد باهنر
    مصرف: نيازمندي‏هاي مسجد حضرت زينب (س(
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 20 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 234

    اردبيل

    مشکين شهر
    21. واقف: کرامت قلي‏وند
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين مبذر محلي تقريبي 5 / 1 کيسه تخم افکن قريه‏ي شورگل
    مصرف: قبرستان عمومي روستاهاي شورگل و قسمتي ديگر جهت عمران و آباداني و هزينه‏هاي مسجد حضرت ابوالفضل (ع( روستاي شورگل
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 9 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 184

    اصفهان

    اردستان
    22.واقف: علي فيضي ده نايبي
    رقبه و محل وقوع: تمامت حقوق واقف در روستاي تلک آباد
    مصرف: آستان مقدس امام‏زاده شاهزاده مراد روستاي تلک آباد
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 21 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1029
    23.واقف: صديقه بيگم کسائي
    رقبه و محل وقوع: يک سهم از 132 سهم قنات کوي فهره - دهستان گرمسير
    مصرف: يک عشر حق التوليه و بقيه در ماه‏هاي محرم و صفر هر سال روضه خواني حضرت اباعبدالله الحسين (ع) و حضرت اباالفضل العباس (ع).
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 1 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1011
    اصفهان
    24.واقفان: اصغر تورجي‏زاده (حاج) و محمدآبشاهي (حاج)
    رقبه و محل وقوع: خانه‏ي پلاک 844 فرعي 15176 در اراضي فلفلچي
    مصرف: به منظور حسينيه و خيريه ومرکز فرهنگي و درماني حضرت علي اکبر (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 24 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1022
    25.واقف: حسن صانعي (حجت‏الاسلام و المسلمين( از طرف بنياد 15 خرداد
    رقبه و محل وقوع: اراضي مرتع و ملي به شماره‏ي يک فرعي واقع در نيکاباد جرقويه و
    اراضي مرتع وملي به شماره‏ي سه فرعي واقع در نيکاباد و شش دانگ بيمارستان امام خميني (ره) و فضاي سبز متصل به آن به مساحت 188,650 مترمربع
    مصرف: متولي مکلف است هر ساله نسبت به اقامه‏ي 5 روز مجلس عزاداري سيدالشهدا (ع) و ساير معصومين (ع) اقدام نمايند.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 3 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 994
    26.واقف: طوبي کامياب
    رقبه و محل وقوع: شش دانگ خانه‏ي پلاک 1 / 44844 در کوي بيدآباد در بخش 2 با قدرالسهم از سه دانگ مشاع از راهرو اشتراکي
    مصرف: جهت احداث مسجد امام حسن (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 18 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1023
    27.واقف: عباس صلواتي‏
    رقبه و محل وقوع: 10,50 مترمربع زمين در خيابان کهن‏دژ، کوچه‏ي باغ قلعه
    مصرف: براي مسجد باب الحوائج
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 7 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1021
    28.واقف: محمد علي قربانيان (حاج)
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين در محله‏ي پشت گوش معروف به کردآباد
    مصرف: مسجد و کارهاي خير به شرط عدم ايجاد مزاحمت براي نمازگزاران
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 11 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1016
    29.واقف: مصطفي فرهمند سوارچي
    رقبه و محل وقوع: يک سوم از 20 سهم مشاع از 420 سهم شش دانگ زمين پلاک 282 / 14915 واقع در بخش 5
    مصرف: جهت احداث حسينيه‏ي انصار المهدي (عج) و برگزاري مراسم در حسينيه نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 11 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1025
    30.واقف: مهدي هاشم الحسيني
    رقبه و محل وقوع: 69 حبه از 72 حبه شش دانگ پلاک شماره‏ي 173 فرعي در عشق‏آباد
    مصرف: خيريه‏ي فاطميه‏ي هاشميون که زيرزمين آن به صورت کتابخانه درآمده است.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 31 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1024
    مبارکه‏
    31.واقف: اصغر قنبري‏
    رقبه و محل وقوع: 152 مترمربع زمين کشاورزي با جميع توابع و حق الشرب از مادي مبارکه در صحراي ميان چاقان
    مصرف: برپايي مراسم ميلاد و جشن وشادي و سوگواري و عزاداري ائمه‏ي معصومين (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 14 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 998
    زرين شهر
    32.واقف: شهربانو ملکي ريزي (حاجيه خانم(
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين مزروعي در صحراي زرين شهر به مساحت 553 متر مربع
    مصرف: تعليم قرآن و تشکيل جلسان قرآن کريم در دارالقرآن کريم زرين شهر
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 17 / 1 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 580
    33. واقف: قاسمعلي شاکري (حاج)
    رقبه و محل وقوع: يک باب مغازه در خيابان امام شمالي به مساحت 152 مترمربع
    مصرف: برمصارف مؤسسه‏ي خيريه‏ي چهارده معصوم (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 9 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1026
    خميني شهر
    34. واقف: حسن خوش اخلاق (حاج)
    رقبه و محل وقوع: يک باب منزل مسکوني با پلاک ثبتي 2721 فرعي و 87 اصلي در خيابان امام شمالي‏
    مصرف: براي مدرسه‏ي علميه و مرکز علوم قرآن حضرت فاطمه زهرا (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 21 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1031
    خوانسار
    35. واقفان: اقدس آشفته حسب الوکاله‏ي اعظم حقي، و اکرم، حسن، صغري، طاهره، محسن، محمود، رويا، طوبي و عاليه حقي
    رقبه و محل وقوع: سه دانگ از شش دانگ يک قطع زمين به پلاک شماره‏ي 164 فرعي از يک اصلي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 8 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1001
    36. واقف: محمد اسماعيل سلطانعلي
    رقبه و محل وقوع: يک اصله درخت گردو تحت پلاک 8 فرعي از 1755 بخش دو خوانسار
    مصرف: مصالح عامه جهت تعمير، بازسازي، خريد و فروش، و ساير هزينه‏هاي مسجد چهارباغ در خوانسار
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 29 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1005
    خور و بيابانک
    37. واقف: ماه بيگم عظيمي
    رقبه و محل وقوع: دو فنجان آب قناتين دهزيز و غفورآباد در شبانروز دوشنبه
    مصرف: يک روز روضه خواني حضرت کريم آل طه امام حسن (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 31 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1002
    38.واقف: نورمحمد شمسائي حسب الوصايه‏ي همسرش ربابه شمسايي (حاجيه)
    رقبه و محل وقوع: يک قله آب از قنات مهرجان
    مصرف: يک عشر عق التوليه و باقيمانده صرف تعميرات و مخارج ضروري حسينيه‏ي مهرجان
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 11 / 1 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 990
    39 واقف: حسن طايي (ميرزا)
    رقبه و محل وقوع: سه هکتار زمين در مزرعه‏ي ضرغام آباد
    مصرف: خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 29 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1004
    40.واقف: داراب کياني (حاج)
    رقبه و محل وقوع: ده هزار (يک هکتار) مترمربع از مزرعه‏ي گاو تپه
    مصرف: خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 19 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1027
    41. واقف: زادعلي (سيد) بن راخدا (سيد)
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين 500 متري در مزرعه‏ي بلوردي
    مصرف: اشاعه و نشر فرهنگ علوم قرآني و فرهنگي و بازسازي و بهسازي امام‏زاده بي‏بي گل خاتون
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 29 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1009
    42. واقف: فيروز کياني (حاج)
    رقبه و محل وقوع: شش هزار متر مربع از مزرعه‏ي گاو تپه (مساوي حنا)
    مصرف: خيرت و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 20 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1028
    شهرضا
    43.واقفان: حسين مجاهدي و طلعت عباسي
    رقبه و محل وقوع: 5 / 3 حبه مشاع از 72 حبه شش دانگ يک باب کارخانه‏ي عصاري و کاروانسراي متصل به آن در محله‏ي گودال حاتم (؟)
    مصرف: جهت مسجد و حسينيه
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 1 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 999
    44.واقف: فاطمه دادخواهي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در سودآباد
    مصرف: نياز مدرسه‏ي علميه‏ي امام صادق (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 10 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1035
    فلاورجان
    45.واقف: زمانعلي صادقي (حاج)
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين در روستاي فيلورجان
    مصرف: بر مسجد جامع روستاي فيلورجان
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 12 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1034
    46.واقف: عبدالله نصيري
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين به مساحت 175 مترمربع در روستاي فيلورجان
    مصرف: بر مسجد جامع روستاي فيلورجان
    نوع سندو تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 12 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1033
    کاشان
    47.واقف: صلابت خانم تسلط
    رقبه و محل وقوع: اصله درخت گردوي کبير و يک دانگ از شش دانگ خانه
    مصرف: روشنايي و تعميرات مسجد جامع مرق
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 1 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1032
    نايين
    48.واقفان: شيرين، کرمعلي و يعقوب شفيعي
    رقبه و محل وقوع: نيم حبه از مزرعه‏ي واز و نيم حبه از مزرعه‏ي مالگه سفلي
    مصرف: يک عشر حق التوليه مابقي صرف روضه‏خواني در ماه رمضان يا ماه‏ها محرم و صفر در مسجد روستاي کمال آباد
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 2 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1056
    49. واقف: صديقه شعباني فرد
    رقبه و محل وقوع: آشپزخانه‏ي پلاک 57 فرعي از 14 فرعي از 31 اصلي در خيابان مسجدالرسول
    مصرف: هزينه‏هاي مسجدالرسول و حسينيه‏ي آن
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 1 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1019
    50. واقف: صديقه شعباني فرد
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در بخش يک
    مصرف: هزينه‏هاي مسجدالرسول و حسينيه‏ي آن
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 1 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1019
    51. واقف: فرج الله پوربافراني (حاج(
    رقبه و محل وقوع: يک سرجه مجري المياه مزرعه‏ي گورآباد از جمله مزارعات شوراب بافران
    مصرف: روضه خواني در ماه محرم وصفر
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 1 / 1 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1003

    ادامه دارد......

    منبع:ميراث جاويدان (شماره 47-48)




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    موقوفات ايرانيان در عراق7(بخش اخر)

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه

    نويسنده:محمد رضا انصاري قمي
    نجف اشرف


    کتابخانه مازندراني

    اين کتابخانه در واقع کتابخانه خصوصي مرحوم شيخ محمدمهدي مازندراني ـ از وعاظ و سخنگويان عالي‏قدر کربلا ـ بود که پس از وفات او در سال 1385 هجري در يکي از مدارس ديني کربلا جهت استفاده عموم قرار داده شد. اين کتابخانه داراي کتابهاي خطي و چاپي نفيس و ارزشمندي است و از وضعيت آن پس از حوادث سال 1412 هجري اطلاعي در دست نيست.

    کتابخانه عمومي سيدالشهداء

    اين کتابخانه در سال 1376 هجري به همت حجت‏الاسلام والمسلمين سيدنورالدين ميلاني ـ فرزند مرحوم آيت‏اللّه‏ ميلاني ـ در محله «العباسية‏الغربيه» تأسيس گرديد. اين کتابخانه داراي هزاران جلد کتاب چاپي و 500 جلد کتاب خطي بود که بخشي از آنها نفيس و ارزشمند بودند و همواره مورد استفاده قرار داشتند. در بخشي از ساختمان کتابخانه جلسات مذهبي هفتگي تشکيل مي‏شد. اين کتابخانه بعدها بر اثر فشار رژيم عراق و مهاجرت مؤسس آن به ايران تعطيل گرديد و از ميان رفت.

    کتابخانه حائري

    مؤسس اين کتابخانه مرحوم ميرزاعلي اسکوئي(م1386هـ) است که آن را در حسينيه حائري قرار داده بود و مورد استفاده عموم بود. اين کتابخانه نيز بعدها بر اثر سياستهاي رژيم عراق تعطيل شد و از ميان رفت.

    کتابخانه حضرت‏ زينب

    اين کتابخانه در سال 1386 هجري به همّت سيدهادي حسيني‏شهرستاني مرعشي در يکي از کوچه‏هاي مقابل دروازه صحن مطهر امام‏حسين(ع) معروف به «باب‏الزينبيه» تشکيل گرديد و مورد استفاده عموم قرار داشت، ليکن اين کتابخانه نيز همانند بسياري ديگر از مؤسسات علمي و ديني کربلا بعدها به دست رژيم عراق نابود گرديد.

    مکتبة القرآن ‏الحکيم

    اين کتابخانه در سال 1387 هجري به همّت آيت‏اللّه‏ سيدمحمد شيرازي در نزديکي «خيمه‏گاه» و با متجاوز از 9000 جلد کتاب تأسيس گرديد. کتابخانه را بعدها رژيم عراق تعطيل کرد و کليه کتابهاي آن مصادره گرديد.

    موقوفات متفرقه

    آبراه

    آستانه مقدس حضرت اباعبداللّه‏ الحسين(ع) همواره در طول تاريخ کعبه آمال شيعيان و دوستداران اهل‏بيت(ع) بوده است، ليکن دشمنان پيامبر و اهل‏بيت(ع) و ناصبياني که نسبت به آنان و علاقه‏مندان آنان دشمني مي‏ورزيدند همواره از اين توجه و علاقه بي‏شائبه ابراز ناراحتي نموده و سعي و کوشش در اذيت و آزار شيعيان و علاقه‏مندان سرور شهيدان داشتند. پس از فاجعه کربلا نخستين کسي که علنا دشمني و مخالفت خود را با سيدالشهدا و زائران آن حضرت ابراز داشت، خليفه عباسي متوکل جعفربن معتصم‏عباسي بود که در سالهاي 236 و 237 و 247 هجري لشکريان خود را به کربلا گسيل داشت و آنان ضمن تخريب و جسارت نسبت به قبور مقدس شهيدان به خون خفته کربلا تعداد زيادي از زائران را قتل‏عام نموده و مردم را تا ساليان دراز از زيارت آستانه آن بزرگوار منع کردند. پس از اين واقعه، در سال 372 هجري و براي نخستين‏بار به همت عضدالدوله ديلمي کربلا عظمت خود را باز يافت و به‏صورت شهر درآمد. اين پادشاه دستور حفر آبراهي را
    صادر کرد که تا ساليان دراز آب آشاميدني مردم کربلا و نياز کشتزارهاي اطراف را تأمين مي‏کرد.

    کاروانسرا و منازل مسکوني

    از ديگر اقدامات خيرخواهانه و عام‏المنفعه‏اي که به دست عضدالدوله ديلمي در سال 372 هجري در کربلا انجام پذيرفت، ساختن تعدادي کاروانسرا و ساختمانهاي وقفي در اطراف آستانه حضرت اباعبداللّه‏ الحسين(ع) بود تا سرپناهي براي زائران باشد.

    باغهاي وقفي

    کربلا شهري است که از آب فراوان و هواي معتدلي برخوردار است. از اين‏رو در اطراف شهر باغها و مزارع وسيع و سرسبزي قرار دارد. بيشترين محصول کربلا علاوه بر خرما پرتقال است. پرتقالهاي کربلا شيريني و لطافت خاصي دارند و در عراق مشهورند. بنابر نقل معمّرين، بيشتر اين کشتزارها و باغها و مزارع را ايرانيان مهاجر ـ بويژه اهالي يزد ـ به وجود آورده‏اند. امروزه در شمال و شرق و غرب کربلا باغهاي وسيعي وجود دارد که پوشيده از درختان خرما و مرکبات است و بخشهاي وسيعي از آنها را ايرانيان نيکوکار وقف زائران کربلا نموده‏اند. در گذشته همه‏ساله بخشي از محصولات اين باغها در اختيار زائران و افرادي که پياده جهت زيارت کربلا مشرف مي‏شدند قرار مي‏گرفت، و قسمتهاي ديگر در بازار فروخته مي‏شد و عايدات آن به مصارف خيريه مقرّر مي‏رسيد.
    بخشهاي بزرگي از اين باغها در سالهاي اخير بر اثر سياستهاي ضد ديني دولت حاکم در عراق و اجراي برنامه‏هاي اصلاحات ارضي از دست متوليان آن خارج شده و در اختيار سازمانهاي دولتي قرار گرفته است. در اين باغها گروههايي از کارگران و کشاورزان مصري و مغربي اسکان داده شده‏اند که به کشاورزي مشغول‏اند. امروزه بزرگترين کارخانه بسته‏بندي خرما در عراق در شهر کربلا و در قسمتي از همين باغهاي وقفي ـ در شمال غربي شهر ـ قرار دارد و ساليانه هزاران‏تن خرماي منطقه را پس از بسته‏بندي به دنيا صادر مي‏کند.

    خانه‏هاي وقفي

    سيل سفر زائران و مشتاقان اباعبداللّه‏ الحسين از سرتاسر کشورهاي شرق اسلامي به کربلا به حدي است که مسافرخانه‏ها و مهمانپذيرها و حسينيه‏هاي شهر گنجايش همگي آنها را ندارند و از اين‏رو بسياري از نيکوکاران اقدام به خريد خانه در کربلا نموده و آن را جهت استفاده زائران وقف کرده‏اند.
    بخش عمده‏اي از اين خانه‏ها متعلق به ايرانيان متمکن است که در طول ساليان دراز اين خانه‏ها را تهيه کرده و آن را به همراه اثاثيه و لوازم ضروري وقف زائران کرده‏اند. اين منازل معمولاً به دست نمايندگان علما و مراجع تقليد اداره مي‏گرديد. امروزه در نتيجه سياستهاي ظالمانه رژيم عراق و قوانين ضد ديني آن بسياري از اين خانه‏ها در پي‏دستگيري متولّيان يا اخراج و فرارشان از عراق بدون سرپرست مانده، و بدين‏ترتيب عين موقوفه به‏تدريج تخريب شده يا مورد دستبرد و مصادره قرار گرفته است.
    بغداد و کاظمين
    بغداد
    بغداد مشهورترين پايتخت در تاريخ اسلام، بلکه در جهان قديم بوده است. آوازه و شهرت اين شهر يادآور عظمت و شکوه و کاخهاي هزار و يک شب خلفاي بني‏العباس و مدارس و مساجد و کتابخانه‏ها و بازارهاي مشهور اين شهر است. اين شهر آميزه‏اي از عظمت و سربلندي و جلال و شکوه و ذلت و خواري و شکست و نابودي را به خود ديده است. روزگاري آرزوي مردم زيستن در آن بوده و روزگاري ديگر جويهايي از خون مردمان آن جاري شده است، روزگاري رمز همزيستي مسالمت‏آميز مردمان بوده و روزگاري ديگر نمودي از دشمني و جنگ فرقه‏ها و مذاهب و کويها و برزنها با هم بوده است. اين شهر در سال 145هـ.ق به دست ابوجعفر منصور ـ خليفه مقتدر و سفاک عباسي ـ ساخته شد. درباره خصوصيات و چگونگي ساختمان آن کتابهاي فراواني نگاشته شده است. اين شهر در دوران کوتاهي چنان عظمت و شکوفايي يافت که هيچ پايتختي ياراي برابري با آن نداشت، در اين دوران نسلي از ايرانيان مسلمان که در براندازي حکومت امويان و جايگزيني خلافت عباسيان نقش عمده‏اي داشتند، بساط زندگاني خود را از خراسان و ري و اصفهان و ديگر شهرهاي ايران برچيدند و در بغداد رحل اقامت افکندند و هر کدام پايگاهي شدند براي جذب ديگر همشهريان و هموطنان خود به سوي بغداد. چند سالي نگذشت که ايرانيان اقليتي بانفوذ با پشتوانه‏اي از قدرت سياسي و اقتصادي و علمي در بغداد گرديدند. بسياري از فرماندهان لشکر و فقيهان و عالمان دين و بازرگانان از ايرانيان مهاجر بودند. در ميان اين جماعت مهاجر از هر کيش و مذهبي يافت مي‏شد، گروهي شافعي يا شيعي يا اسماعيلي از خراسان و ري و قم، و جماعتي ديگر حنبلي از اصفهان و گروهي ديگر ملحد و زنديق و دهري و مانوي و زرتشتي، و خلاصه عصاره تمام ملل و نحل ايران را مي‏شد در ميان ايرانيان بغداد يافت. و اينان نيز به تناسب مشرب فکري و معتقد ديني خود اقدام به تأسيس مدارس، مساجد، کتابخانه، رباط نمودند و آن را بر اتباع مذهب خود وقف نمودند. البته بعدها بغداد گرفتار مصيبتهاي فراواني گرديد. جنگهاي داخلي، درگيريهاي درباريان و فرماندهان لشکرها و ترکتازيهاي ترکان و مغولان، سيلابها، آتش‏سوزيها، قحطي و خشکساليها، امراض، حملات تيمور و عثمانيان و صفويان و نادرشاه و ارتش انگليس و جز اينها از آن شکوه و عظمت جز نامي در خاطره‏ها و تپه‏هايي از خاک و باقيمانده ديواري خراب و فروريخته که روزگاري مسجد يا مدرسه يا کاخ خليفه و جز اينها بوده باقي نگذاشت. امروزه در بغداد جز چند مدرسه و مسجد و گلدسته و گنبد و گور چيزي از آن دوران خاطره‏انگيز باقي نمانده است.
    اما از آثار ايرانيان که نقش بسزايي در تأسيس بغداد و رشد و شکوفايي آن در طي قرنها داشته‏اند نيز چيزي باقي نمانده است. امروزه تنها در لابه‏لاي صفحات کتابهاي تاريخ مي‏توان در جستجوي موقوفات ايرانيان و نام ايرانيان نيکوکـاري که اقدام به ساختـن يا ترميـم و احياي مسجد يا مدرسـه و يا کتابخانـه‏اي نموده‏اند بود، از اين‏رو ما نيز در اين نوشتار با استعانت از کتابهاي تاريخ نام اين ايرانيان نيکوکار (اعم از شيعه و سنّي) را جهت اطلاع خواننـدگان خواهيم آورد.

    مساجد بغداد

    مسجد جامع بغداد

    جامع الخليفه اين مسجد را خليفه المکتفي باللّه‏ عباسي در سالهاي 289 تا 295هـ.ق در بخش شرقي بغداد (رصافه) بنا نمود. اين مسجد از مهمترين بناهاي مذهبي دوران عباسي به‏شمار مي‏رفته است.
    بنا به روايت مورخين در سال 369هـ.ق در دوران حکومت آل بويه بر عراق و ايران، در بغداد بر اثر طغيان رودخانه دجله کويهاي بسياري از بخش شرقي (رصافه) را آب فرا گرفت و تخريب نمود از جمله بناهايي که آسيب ديد همين مسجد جامع بغداد بود، از اين‏رو عضدالدوله ديلمي، دستور ترميم و بازسازي خرابيهاي ناشي از سيل را داد، و کارگران نخست مسجد جامع را بازسازي کردند و آن‏گاه به ترميم خرابيهاي بازارها و کويها پرداختند.
    اين مسجد تا دوران حمله مغول به بغداد همواره مورد استفاده بود و پس از حمله مغول و زوال خلافت عباسيان اين مسجد همانند ديگر ساختمانهاي بغداد آسيبهاي شديدي را متحمل شد. در سال 656 هـ.ق به دستور عمادالدين عمر بن محمد قزويني که معاون فرمانده نظامي بغداد بود (فرمانده نظامي بغداد امير قراتاي از امراي مغول بود که لشکريان او بغداد را فتح کردند) و با نظارت شهاب‏الدين علي بن عبداللّه‏ (ناظر اوقاف بغداد از سوي مغولان) بازسازي مسجد جامع آغاز گرديد و پس از مدتي ترميم آن پايان پذيرفت و مجددا اقامه نماز جماعت در آن برقرار شد. پس از چندين سال مجددا بر اثر سيلابها مسجد نياز به ترميم پيدا کرد. از اين‏رو بنا به روايت ابن‏الفوطي در الحوادث الجامعة در سال 670 هـ.ق علاءالدين جويني در دوران وزارتش براي آباقا فرزند هولاکو، دستور بازسازي اين مسجد را صادر نمود. اين مسجد بعدها مجددا و در چندين نوبت تخريب و ترميم گرديد. امروزه از اين مسجد باستاني که در خيابان «شارع الجمهوريه» و در نزديکي بازار مشهور «شورجه» قرار دارد تنها يک گلدسته قديمي باقي است که در ميان عامه مردم به «منارة سوق الغَزل» اما مسجد که در سالهاي اخير خرابه‏اي بيش از آن باقي نمانده بود به دست وزارت اوقاف عراق در سال 1386هـ.ق تخريب و از نو و به سبک معماري دوران عباسي ساخته شد.

    جامع الفضل

    اين مسجد به همت و دستور محمد بن فضل‏اللّه‏ خواجه رشيدالدين همداني، وزير سلطان ابوسعيد بهادرخان و يا فضل اللّه‏ اسفراييني ساخته شده است. اين مسجد از نماهايي است که از آن دوران تاکنون در بغداد باقي مانده است، و هم‏اکنون در محله‏اي که به نام باني اين مسجد شهرت دارد يعني «محلة الفضل» در خيابان «شارع الکفاح» پابرجاست.
    البته از ساختمان اصلي آن حتي يک آجر هم باقي نمانده است، و در طول تاريخ اين مسجد بارها تخريب و سپس ترميم و بازسازي گرديده است که آخرين‏بار آن در سال 1359هـ.ق بوده است.

    مسجد معروف کرخي

    شيخ معروف کرخي از زهّاد و عرفاي مشهور دوران هارون‏الرشيد و از موالي حضرت علي بن موسي‏الرضا عليه‏السلام بود که در سال 200هـ.ق در بغداد درگذشت و در گورستان «مقبرة باب‏الدير» مدفون گرديد. آرامگاه او تا به امروز باقي است. مريدان و دوستان او مسجدي به نام او در نزديکي ساحل غربي دجله «کرخ» در محله «قصر عيسي» بنا کردند و اين مسجد پس از حمله مغول در سال 678 هـ.ق به دستور شمس‏الدين محمد جويني وزير، ترميم و بازسازي شد. امروز اين مسجد از ميان رفته و اثري از آن ديده نمي‏شود.

    جامع السلطان

    اين مسجد به دستور ملکشاه سلجوقي در سال 485هـ.ق در شرق بغداد (رصافه) و در نزديکي مدرسه مشهور نظاميه ساخته شد، ليکن پيش از پايان ساختمان آن ملکشاه سلجوقي درگذشت، و پس از او يکي از خادمان و ملازمان او به نام «بهروز» آن را در سال 524 هـ.ق به پايان رساند. امروزه از اين مسجد نيز اثري باقي نمانده است.

    مسجد بکروس

    سازنده اين مسجد احمد بن محمد دينوري مشهور به ابن‏الحمّامي است، او از فقيهان و زاهدان مذهب حنبلي در بغداد بود که در سال 573 هـ.ق درگذشت. امروزه از اين مسجد نيز اثري وجود ندارد.

    مدارس بغداد

    مدرسه نظاميه

    مشهورترين مدرسه در بغداد بلکه در تاريخ جهان اسلام است. اين مدرسه با انديشه و تدبير وزير کاردان و سياستمدار سلاجقه يعني خواجه نظام‏الملک طوسي ـ وزير آلب‏ارسلان و ملکشاه سلجوقي ـ در سال 457هـ.ق در بغداد بنا گرديد. ساختمان مدرسه 3 سال به طور انجاميد. اين مدرسه در بخش شرقي بغداد (رصافه) در محله‏اي که به «محلة الحظائر» معروف بوده و امروزه جاي آن را بازاري به نام «سوق الخفّافين = بازار کفاشها» گرفته قرار داشته است.
    اين مدرسه به منظور تدريس فقه شافعي و ترويج آن ساخته شد، فقيهان بزرگ شافعيه همچون ابواسحاق شيرازي، و محمد بن محمّد غزالي طوسي و جز اينها در اين مدرسه تدريس مي‏کرده‏اند.
    مدرسه داراي موقوفات و عايدات فراوان بوده است که از محل درآمد آنها حقوق و مستمري استادان و خدمه و شاگردان پرداخت مي‏شده است. اين مدرسه از هنگام تأسيس آن به جهت کيفيت و روش تدريس و ديگر ويژگيهاي آن مورد توجه قرار داشته است و به تقليد از آن در ديگر شهرهاي مهم جهان اسلام نظاميه‏هايي ساخته شد. مدرسه نظاميه تا نيمه‏هاي قرن هشتم هجري در بغداد پابرجا بود و حتي پس از حمله مغول نيز توانست تا مدتي پابرجا باشد، ابن‏بطوطه 71 سال پس از سقوط بغداد به دست مغولان در سال 727هـ.ق و 12 سال پس از او حمداللّه‏ مستوفي از اين مدرسه ديدن کرده و از آن با عنوان «اُمّ المدارس» ياد کرده‏اند. پس از اين تاريخ ديگر نامي از نظاميه در تاريخ يافت نمي‏شود و امروزه تنها باقيمانده آن مدرسه مشهور قطعه آجري کاشي‏گونه است که احتمالاً بر سر در ورودي مدرسه قرار داشته و هم‏اکنون در موزه ملي عراق به نمايش گذاشته شده است. اما زمين و فضاي مدرسه که بخش عظيمي از بغداد قديم را اشغال مي‏کرده است، امروزه بخشي از مجموعه بازار بغداد را «سوق‏الخفّافين» تشکيل مي‏دهد.

    مدرسة جامع السلطان

    اين مدرسه در محله «مِحزَم» در بخش شرقي بغداد در محله‏اي که امروزه به جهت قرارگرفتن قبر ابوحنيفة در آن به «محله أعظميّه» شهرت يافته قرار داشته است. باني مدرسه ملکشاه ـ فرزند آلب ارسلان سلجوقي ـ بوده است. او در سال 485هـ.ق دستور بناي آن را صادر کرد، ولي پس از پي‏ريزي ساختمان و بناي بازار و خان و تعدادي مغازه در اطراف آن و وقف آنها بر مدرسه در همان سال درگذشت. تکميل ساختمان مدرسه پس از مرگ ملکشاه سالها به تأخير افتاد تا آنکه در سال 502 هـ.ق بهروز ابوالحسن خادم که از وابستگان و خدمتکاران سلطان غياث‏الدين (متوفي 540 هـ.ق) بود اقدام به اتمام ساختمان نمود و آن را جهت تدريس فقه حنفي در اختيار فقيهان آن مذهب قرار داد.

    مدرسه زيرکيه

    اين مدرسه را يکي از ايرانيان به نام «زيرک» که از زندگاني او اطلاعات دقيقي در اختيار نداريم بنا نمود. ساختمان مدرسه در بخش شرقي بغداد (رصافه) در محلي که پيشتر به نام «سوق‏العميد» شهرت داشته و امروزه به نام «سوق‏الميدان» معروف است، قرار داشت. اين مدرسه بعدها از ميان رفت و امروزه از آن اثري برجا نمانده است.

    مدرسه تاجيه

    سازنده اين مدرسه مرزبان فرزند خسرو، مشهور به تاج‏المُلک ابوالغنائم است. او که سمت مستوفي دولت ملکشاه سلجوقي را به عهده داشت، در محرم سال 482هـ.ق اين مدرسه را بنا نمود. مدرسه در شرق بغداد (رصافه) و در نزديکي گورستان معروف به «باب أبرز» قرار داشت، و مدتي بيش از يک قرن و نيم مورد استفاده بود، و ظاهرا در هنگام حمله مغول آسيب فراواني ديد، و پس از آن مجددا مرمّت شد و تا قرن هفتم به عنوان مدرسه از آن استفاده مي‏شد، ليکن از اين پس مدرسه به تدريج فرسوده و تبديل به خرابه‏اي گرديد که در آن فقيران و درويشان سکني گزيده بودند. و از اين پس به بعد ديگر نامي از اين مدرسه در تاريخ يافت نمي‏شود.

    مدرسه کماليه

    (يا مدرسه ابن‏الخّل) يکي از مدارس مشهور و بزرگ بغداد در قرن ششم هجري است. باني آن کمال‏الدين ابوالفتوح حمزة بن علي رازي است. او از بزرگان و اعيان مذهب شافعي در بغداد به‏شمار مي‏رفت. در سال 535 هـ.ق اقدام به ساختمان اين مدرسه نمود، مدرسه در بخش شرقي بغداد (رصافه) و در محدوده ساختمانها و کاخهاي خلفاي عباسي ـ مشهور به «دارالخلافة العباسية» ـ قرار داشت. او پس از ساختمان مدرسه ثلث اموال و املاک خود را وقف بر آن نمود. اين مدرسه بيش از يک قرن مورد استفاده قرار گرفت و نام آن را تا سالهاي پايان قرن هفتم در کتابهاي تاريخ مي‏توان يافت، ليکن پس از اين تاريخ ديگر نامي از آن نيست و ظاهرا بر اثر حمله مغول و يا سيلابها تخريب شده و از ميان رفته است.
    امروزه از محل زمين اين مدرسه که در غرب مسجد «جامع الخلفاء» يا «جامع سوق‏الغَزل» قرار داشته است مهمترين خيابان بغداد به نام «شارع الرشيد» عبور مي‏کند.

    مدرسه اسپهبذيه يا اصفهبذيه

    اطلاعات بسيار اندکي درباره اين مدرسه و سازنده و ديگر ويژگيهاي آن در دست است. آنچه درباره اين مدرسه در لابه‏لاي تاريخ آمده، اين است که سازنده آن يکي از بزرگان و اشراف و متمکنين طبرستان بوده و اين مدرسه را جهت تدريس فقه شافعي در يکي از محله‏هاي بغداد به نام «محله بين‏الدربين» ساخته است.

    مدرسه سهروردي

    سازنده اين مدرسه ابوالنجيب سهروردي فقيه و صوفي شافعي است که در سال 490هـ.ق در سهرورد ـ در نزديکي زنجان ـ متولد شد و به بغداد مهاجرت کرد و به تحصيل علم مشغول شد تا عاقبت از بزرگان مذهب شافعي گرديد. او مدرسه را در بخش شرقي بغداد (رصافه) و در نزديکي رودخانه دجله بنا نمود و خود سالها در اين مدرسه به تدريس فقه شافعي پرداخت، و عاقبت در سال 563 هـ.ق درگذشت و در همين مدرسه مدفون شد. اين مدرسه از جمله آن بناها و ساختمانهايي است که از سده‏هاي پيشتر تاکنون باقي مانده است، ليکن ظاهرا بر اثر ترميم و تعمير آن و زايل‏شدن آثار و علائم مدرسه‏بودن، ساختمان آن را مسجد فرض کرده‏اند و امروزه به عنوان «جامع نجيب‏الدين» در محله «حسن پاشا» قرار دارد.

    مدرسه ابوشجاع

    اين مدرسه را بهرام بن بهرام ابوشجاع البيّع در محله «باب‏الارج» واقع در جنوب شرقي بغداد (صارفه) بنا نمود، موقعيت کنوني اين مدرسه در بخشي از بغداد است که امروزه بزرگراه بغداد ـ مدائن (= سلمان پاک يا طاق کسري) قرار دارد. اين مدرسه به منظور تدريس فقه حنبلي ساخته و وقف گرديد و باني آن در سال 520 هـ.ق پس از مرگ در گوشه‏اي از همين مدرسه دفن گرديد.

    مدرسه ابن ‏بکروس

    سازنده اين مدرسه فردي است ايراني به نام احمد بن محمد دينوري معروف و مشهور به ابي‏الحمامي، او از فقيهان و زاهدان مذهب حنبلي در بغداد بود، و مدرسه خود را در محله‏اي به نام «درب‏القيّار» از محلات شرق بغداد (رصافه) به منظور تدريس مذهب حنبلي بنا نمود، اين مدرسه مدت ربع قرن مورداستفاده قرار داشت و پس از آن احتمالاً در حمله مغول يا درگيريهاي مذهبي بغداد تخريب شد و از ميان رفت، و سازنده آن نيز پس از چندسال يعني در سال 573 هـ.ق درگذشت.

    کلية اصول الدين

    دانشکده‏اي است مذهبي که به همت حجت‏الاسلام والمسلمين سيدمرتضي عسکري و کمک مالي گروهي از نيکوکاران عراقي در دهه 1960 ميلادي در بغداد تأسيس شد و هدف از آن تربيت نيروهاي مؤمن و آگاه و داراي توان علمي بود که بتوانند از کيان اسلام در برابر تهاجمات مخالفين دفاع نمايند. اين دانشکده که تدريس در آن به سبک مراکز آموزش عالي دولتي بود جهت تدريس و آموزش از گروهي از اساتيد حوزه‏هاي علميه و دانشگاههاي عراق استفاده مي‏نمود و طي چند سال گروهي از دانشجويان و نيروهاي باارزش را تربيت نمود. اين دانشکده پس از کودتاي حزب بعث در سال 1969 ميلادي تحت فشار بعثي‏ها به تعطيل کشانده شد و تمام اموال آن نيز مصادره گرديد.

    کتابخانه‏هاي عمومي بغداد

    دارالعلم شاهپور (سابور)

    از مهمترين کتابخانه‏هاي پرآوازه و شهير بغداد بود که به همت يکي از ايرانياني که علم و سياست و دانايي را در خود جمع کرده بود به وجود آمد. اين دانشمند نيک‏سيرت که تمام مؤرخين از او به نيکي ياد کرده‏اند، أبونصر سابور (شاهپور) فرزند أردشير (متوفي سال 416هـ.ق) است. از او با عناوين: اديب، دانشمند، سياستمدار و نويسنده ياد کرده‏اند. أبونصر سه دوره وزارت بهاءالدوله و يک دوره وزارت شرف الدوله آل بويه را برعهده داشت و در دوران وزارت خود جز نام نيک از خود برجاي نگذاشت. يکي از حسنات و باقيات‏الصالحات او کتابخانه اوست که از آن در تاريخ با عنوان «دارالعلم يا خزانة سابور» ياد مي‏شود. وي آن را در سال 381هـ.ق در بخش غربي (کرخ) که غالب سکنه آن شيعه بودند در محله‏اي به نام «بين السورين» ايجاد نمود. مورخين گويند او نخست خانه‏اي را در اين محله خريد و پس از تعمير و آماده‏سازي، آن را وقف نمود و در آن کتابخانه شخصي خود و ديگر کتابهايي را که در طول ساليان دراز جمع‏آوري نموده بود، قرار داد و آن را «دارالعلم» ناميد. اين کتابخانه بنا به روايت مورخين داراي فهرستي بوده است که نام 10400 جلد کتاب نفيس و ارزشمند در آن ثبت بوده است. کتابخانه داراي نسخه‏هاي گرانقيمت و بي‏نظيري بوده که از آن جمله از 100 نسخه قرآن به خط نويسندگان خوش‏خط خاندان مشهور بني‏مُقله ياد مي‏کنند. شاپور به منظور تأمين مخارج کتابخانه و متوليان و کتابداران آن موقوفات فراواني را وقف اين دارالعلم نمود. او سرپرستي و نظارت بر حُسن جريان امور و مخارج موقوفات کتابخانه را به عهده گروهي از بزرگان و دانش دوستان بغداد گذاشته بود که عبارت بودند از: دو تن از علويان بغداد (شريف ابوالحسين محمد بن أبي‏شيبه، و شريف أبوعبداللّه‏ محمد بن احمد الحسيني) و قاضي أبوعبداللّه‏ حسين بن هارون الضبي، و شيخ ابوبکر محمد بن موسي الخوارزمي.
    علاوه بر اين چهار تن، گروهي ديگر از دانشمندان را مورخين نام برده‏اند که خزانه‏دار اين دارالعلم بوده‏اند. نام گروهي از آنان عبارت است از ابواحمد عبدالسلام بن الحسين بصري مشهور به واجکا (متوفي 405هـ.ق) و ابومنصور محمد بن علي بن الحقّ (متوفي 418هـ.ق)، أبومنصور محمد بن احمد (متوفي 510 هـ.ق) و ابوعبداللّه‏ بن حمد، و کنيزي به نام «توفيق السوداء» که عهده‏دار خدمت به ناسخان کتابها بوده است.
    پس از مرگ شاپور مرحوم شريف مرتضي (متوفي 436هـ.ق) عهده‏دار توليت اين دارالعلم گرديد.
    اين کتابخانه دهها سال مورد استفاده دانشمندان و نويسندگان و محققين و فلاسفه و شعراي بغداد قرار داشته که از ميان آنان از شاعر نابينا و پرآوازه عرب يعني ابوالعلاي معرّي مي‏توان نام برد که در هنگام اقامت خود در بغداد بيشترين وقت خود را در اين دارالعلم گذرانيد. وي همواره از اين کتابخانه و کتابهايش به نيکي ياد کرده است. اين دارالعلم به علت اهميت و آوازه شهرتش در حکم کتابخانه ملي بغداد قرار گرفته بود، از اين‏رو بسياري از دانشمندان با رغبت و ميل، تأليفات و تصنيفهاي خود را بدان هديه نموده‏اند تا در دسترس همگان قرار گيرد. از ميان اين دانشمندان مي‏توان از ولي‏الدوله احمد بن علي بن خيران کاتب که عهده‏دار «ديوان انشاء» در مصر بود، ياد کرد، او تعدادي از کتابها و ديوان شعر خود را نزد شريف مرتضي ارسال داشت تا آنان را در دارالعلم قرار دهد. همچنين جبرائيل بن عبيداللّه‏ بن بختيشوع طبيب، 5 جلد کتاب طبي خود را که الکافي نام داشت به اين کتابخانه اهدا نمود. متأسفانه اين کتابخانه و دارالعلم فقط 70 سال مورد استفاده عموم قرار داشت. پس از زوال حکومت آل بويه به دست طغرل بيک و سقوط بغداد، به دستور اين حاکم بي‏فرهنگ و وحشي‏صفت، سربازان ترک و عوام‏الناس اقدام به تخريب و آتش‏زدن بسياري از مدارس و کتابخانه‏ها نمودند که کتابخانه شيخ طوسي و دارالعلم از جمله آنها بود. بنا به روايت مورخين در سال 451هـ.ق بخشهايي از بغداد و به‏ويژه محله غربي آن يعني کرخ که بيشترين تعداد شيعيان و مدارس آنان در آن قرار داشت و «بين‏السورين» آتش زده شد که در اين ميان دارالعلم شاپور نيز در ميان آتش سوخت، گويند دزدان و غارتگران به همراه عميدالمُلک کندري ـ وزير بدسيرت طغرل ـ در حال جمع‏آوري و دزديدن کتابهاي ارزشمند اين کتابخانه ديده شده‏اند.

    کتابخانه نظاميه

    خواجه نظام الملک طوسي (متوفي 485هـ.ق) پس از ساختمان مدرسه نظاميه در سالهاي 459 - 457هـ.ق به شيوه سنت مستمره در ساختمان مدارس در جهان اسلام، اقدام به ساختمان کتابخانه در بخشي از مدرسه نمود، و طبيعي است که کتابخانه مقتدرترين وزير در پايتخت خلافت عباسي سرآمد ديگر کتابخانه‏ها خواهد شد. از اين‏رو از روز تأسيس تا صدها سال همواره به عنوان مهمترين کتابخانه بغداد به‏شمار مي‏رفته است. کتابخانه داراي موقوفات فراوان بوده که از راه درآمد آنها مخارج کتابداران پرداخت مي‏شده است. از سوي ديگر شهرت و آوازه نظم و ترتيب اين خزانه و اطمينان به سلامت کتابها و مصون بودن آنها از تعرضات و حوادث روزگار، بسياري را به وقف و هديه نمودن کتابهاي خود به اين کتابخانه تشويق مي‏کرد. از مشهورترين افرادي که کتابهايي به اين کتابخانه اهدا کرده‏اند محبّ‏الدين ابن‏النّجار مورخ و سيره‏نگار و نويسنده کتاب ذيل تاريخ بغداد (متوفي سال 643 هـ.ق) است. گويند او دو کتابخانه، باارزش هزاران دينار طلا وقف بر کتابخانه نظاميه کرد و خليفه عباسي المعتصم باللّه‏ اين وقف را تنفيذ نمود.
    اين کتابخانه به رغم حفاظت و نگهداري مستمر از آن، از تعرض حوادث در امان نبود. مثلاً در سال 510 هـ.ق آتش‏سوزي مهيبي نزديک بود کليه کتابها را طعمه خود سازد، ليکن پيش از رسيدن آتش شاگردان و اساتيد مدرسه تمام کتابها را از آنجا دور کردند و تنها ساختمان کتابخانه در آتش سوخت.
    در سال 589 هـ.ق به دستور خليفه الناصرلدين‏اللّه‏ عباسي ساختمان کتابخانه بازسازي گرديد و خليفه خود هزاران کتاب از کتابخانه کاخ خود را بدانجا منتقل و وقف بر آن نمود.
    متوليان و سرپرستان اين کتابخانه جهت حفاظت و کتابداري، گروهي از دانشمندان را به عنوان کتابدار و ناظر در استخدام داشتند که از محل درآمد موقوفات، مخارج آنان پرداخت مي‏شده است.
    از ويژگيهاي وقفنامه اين کتابخانه آن است که توليت اين کتابخانه به عهده فردي شافعي مذهب با حقوق ماهيانه 10 دينار طلا بوده است. بنا به روايت ابن‏الجوزي تعداد کتابهاي اين کتابخانه در سال 597 هـ.ق بر اساس فهرست آن 6000 جلد بوده است.
    اين کتابخانه بعدها بر اثر حوادث به تدريج از ميان رفت و ديگر اثري از مدرسه و کتابخانه ارزشمند و پرآوازه آن باقي نماند، و امروزه براي نمونه حتي يک جلد کتاب از کتابهاي آن کتابخانه در جهان يافت نمي‏شود.در پايان يکي از نسخه‏هاي خطي کتاب (المنخول) اثر محمد بن محمد غزالي طوسي در علم اصول آمده است: «تم الکتاب بحمداللّه‏ و منّه و حُسن توفيقه علي يد صاحبه و هو محمد بن خلباشي الترکي يوم السبت الثاني والعشرين في ذي‏القعده سنة احدي و تسعين و خمسمائه و ذلک في مدينة‏السلام بغداد في المدرسة النظامية حماهااللّه‏ تعالي....» دارالکتب المصرية:

    کتابخانه مؤيدالدين وزير

    اين کتابخانه را يکي از ايرانيان که پدرش در محله «درب البصريين» در جنوب شرقي بغداد (رصافه) پيشه قصابي داشت، و خود بر اثر کوشش و لياقت به مقام وزارت رسيده بود، بنا کرد.
    او مؤيدالدين ابوالمظفر محمد بن احمدالقصاب نام داشت. وي از کودکي به دانش و علم روي آورد و بعدها مسؤوليت کتابة الانشاء (= نامه‏نگاري و ديواني) در دربار خلفاي بني‏العباس را به عهده گرفت، آن‏گاه در سال 590 هـ.ق در دوران خلافت الناصرلدين‏اللّه‏ العباسي به منصب وزارت رسيد و عاقبت در سال 592 هـ.ق در همدان درگذشت. او در دوران وزارت خود اقدام به تأسيس و ساختمان کتابخانه‏اي در محله «درب الخياطين» نمود و کتابهاي بسياري را بر آن وقف کرد. وي خوشنويس و نويسنده چيره‏دستي بود و وقفنامه بسياري از کتابها را به خط خوبش مي‏نوشت. اين کتابخانه همانند بسياري ديگر از مراکز علمي بغداد پس از چندي بر اثر حوادث روزگار از ميان رفت.

    موقوفات عام‏المنفعه

    بيمارستان عضدي

    آل بويه طي يک قرن حکومت بر عراق از خود آثاري ارزشمند برجاي گذاشتند، يکي از اين آثار مشهورترين بيمارستان بغداد يا »بيمارستان عضدي» است. ساختمان اين بيمارستان را عضدالدوله ديلمي در سال 368هـ.ق آغاز کرد. ساختمان آن پس از 3 سال در 371هـ.ق پايان پذيرفت، طول زمان ساختمان با توجه به شرايط آن روز نمايانگر وسعت بيمارستان بوده است. و گفته‏هاي جهانگرد يهودي «بنيامين تطيلي» که ديده‏هاي خود را از بغداد و بيمارستان عضدي در نيمه‏هاي قرن ششم هجري شرح داده است شاهدي بر اين مدعاست. او مي‏گويد: «ساختمان بيمارستان که از مجموعه‏اي از ساختمانهاي وسيع تشکيل شده محل استراحت مريضان مستمندي است که به هدف معالجه و شفا به آنجا روي آورده‏اند، اين بيمارستان پزشکان و سرپرستان متعددي دارد که تعداد آنها 6 طبيب است که به بيماران رسيدگي کرده و براي آنان دارو تهيه مي‏کنند.»
    به روايت مورخين، ساختمان در بخش غربي بغداد (کرخ) و در ساحل رودخانه دجله و به روي خرابه‏هاي يکي از کاخهاي عباسيان به نام «قصر الخُلد» و يا در مجاورت آن ساخته شد. در مورد چگونگي انتخاب محل ساختمان بيمارستان آورده‏اند که به دستور عضدالدوله 4 قطعه گوشت در 4 سمت بغداد قرار دادند و تنها در محل ساختمان بيمارستان بود که به علت سلامت هوا و دوري از آلودگي، گوشت ديرتر از ديگر محلات بغداد فاسد شده از اين‏رو عضدالدوله دستور ساختمان بيمارستان را در همان محله داد.
    آن‏گونه که از تاريخ به دست مي‏آيد اين بيمارستان تنها محل مداوا و معالجه بيماران نبوده است، بلکه گروهي از پزشکان و جرّاحان و داروسازان در آنجا به تدريس پرداخته و شاگردان خود را آموزش مي‏داده و تربيت مي‏کرده‏اند. گويند پس از ساختمان بيمارستان، عضدالدوله مشهورترين و حاذقترين طبيبان و جراحان بغداد را به خدمت در اين بيمارستان فرا خواند و همواره 24 تن از آنان در اين محل مشغول به مداوا و يا تدريس بوده‏اند. نام بعضي از آنها را مورخين آورده‏اند که عبارت‏اند از: ابوالحسن علي بن ابراهيم بن بکس (مدرّس طب)، ابوالحسن بن کشکرايا، و ابويعقوب اهوازي، و ابوعيسي بقيه، و کشيشي رومي و پزشکاني از خانواده بنوحسّون و جبرائيل بن عبيداللّه‏ بن بختيشوع (پزشک مخصوص دربار) و ابونصر بن الدخلي (چشم پزشک)، ابوالخير (جرّاح)، ابوالحسن بن تفاح (جرّاح) و ابوالصلت (شکسته‏بند) و ديگران.
    در بيمارستان عضدي، ساختمان جداگانه‏اي جهت نگهداري ديوانگان و بيماران رواني بوده و پزشکان به آنان رسيدگي مي‏کردند و آنها را مورد معالجه قرار مي‏دادند.
    ابن‏جُبير ـ جهانگرد مشهور ـ مشاهدات خود را از اين بيمارستان در پايان قرن ششم و آغاز قرن هفتم اين‏گونه آورده است:
    «پزشکان بيمارستان هر هفته در روزهاي دوشنبه و پنج‏شنبه از بيماران خود ديدن مي‏کنند و وضع جسماني آنها را مورد مطالعه قرار مي‏دهند، آن‏گاه دستور ساختن داروهاي مورد نياز آنها را به داروسازان که همراه آنان مي‏باشند، مي‏دهند و آنان به پختن دارو و غذاهاي مناسب براي مريضان مي‏پرداختند. اين بيمارستان عبارت است از کاخي بزرگ و داراي بخشهاي متعدد و خانه‏ها و استراحتگاههاي جداگانه براي پذيرايي بزرگان».
    عضدالدوله جهت اداره کردن بيمارستان، موقوفات بسياري را وقف کرد که از محل درآمد آنها حقوق پزشکان و هزينه نگهداري از بيماران و تهيه دارو و غذا براي آنها تأمين مي‏شده است.
    بيمارستان طي سالهاي متمادي دستخوش آسيب و حوادث فراوان گرديد. در سال 466هـ.ق بخشهايي از آن بر اثر طغيان رودخانه دجله و جاري شدن سيلاب تخريب شد يا آسيب ديد و مجددا در سال 554 هـ.ق بر اثر طغيان دجله آسيب ديد. در سال 656 هـ.ق و در هنگام حمله مغول به بغداد محله عضدي که در اطراف بيمارستان بود و خود بيمارستان به دست مغولان از مردم و بيماران تخليه شد و از خانه‏ها و ساختمان بيمارستان به عنوان ستاد فرماندهي بخشي از نيروها و ارتش مغول استفاده شد، که اين حادثه به بخشهاي وسيعي از بيمارستان آسيبهاي فراوان رسانيد. علاوه بر اين، حوادث طبيعي، طمع و سوء استفاده بعضي از متوليان و ناظران بيمارستان که اقدام به دزديدن داروها و لوازم و وسايل پزشکي و يا اموال موقوفات و حقوق پزشکان مي‏نموده‏اند از آمادگي بيمارستان کاسته و بر رنج و بيماري بيماران نگون‏بخت مي‏افزود.
    اين بيمارستان متجاوز از دو قرن تنها بيمارستان و دارالشفاي بغداد به‏شمار مي‏رفت و پس از حمله مغول آسيبهاي فراواني به ساختمان و تجهيزات آن وارد آمد و پس از اين حادثه به تدريج به سوي افول و خرابي و نابودي سرازير شد. امروزه هيچ‏گونه اثري از اين بيمارستان عظيم در بغداد يافت نمي‏شود.

    آسيابهاي وقفي

    عضدالدوله ديلمي به منظور ادامه کار بيمارستان و تأمين مخارج پزشکان و بيماران و داروي آنان چندين رقبه موقوفه را وقف بر بيمارستان نمود، از جمله تعدادي آسياب آبي به روي نهر عيسي (از شعب رودخانه دجله که بخشي از زمينهاي زراعتي شمال غرب بغداد را مشروب مي‏کرده است) در منطقه زبيديه ايجاد نمود و عايدات آنها را وقف بر بيمارستان کرد.

    روستاي وقفي

    از جمله موقوفات عضدالدوله بر بيمارستان عضدي روستايي بوده است که بنا به روايت نام آن «دباها» بوده و عايدات آن در سال برابر با «اربعين کرا و الف دينار» بوده است.

    رباط بهروز

    در گذشته يکي از ساختمانهاي ضروري، خان يا رباط بوده است، اين رباط‏ها را نيکوکاران معمولاً در ميان راهها و يا در داخل شهرها مي‏ساخته‏اند تا مسکن و جايگاه استراحت مسافران، عابران سبيل، فقيران، درويشان و صوفيان گردد. نمونه اين رباطها در بسياري از شهرها و بيابانها ـ از جمله در بغداد ـ فراوان بوده است، با اين همه نام بانيان بسياري از آنان در تاريخ ثبت نگرديده است. از اين رباطها مي‏توان از «رباط بهروز» نام برد، او که از وابستگان و خدمتکاران سلطان‏محمد خوارزمشاه بود در سال 502 هـ.ق اقدام به ساختمان رباطي جهت سکونت صوفيان در بغداد نمود، اين رباط در بخش شرقي بغداد )رصافه( و در نزديکي مدرسه نظاميه قرار داشته است. اين رباط که سالها مورد استفاده بود، در دوران حکومت آل جلاير در بغداد تبديل به دارالشفا شد، و بعدها نيز پس از تخريب از زمين آن براي ساختمان کنيسه يهود استفاده کردند. اين کنيسه نيز در پي حوادث و آشوبهاي بغداد منهدم شد. در سال 1378هـ.ق در محل آن قهوه‏خانه‏اي به نام «قهوة‏الشّط» قرار داشته است.

    خان جويني

    اين خان به دستور علاءالدين جويني والي بغداد و نظارت ابوالعباس احمد بن عبيداللّه‏ اصفهاني که محتسب بغداد بوده، در سالهاي پيش از سال 681 هـ.ق ساخته شد. اين خان در نزديکي رودخانه دجله و در مکاني
    که به نام «باب الغُربة» مشهور بوده است، قرار داشت، امروزه ساختمان اين خان در بخش شرقي بغداد (رصافه) قرار دارد و به «خان الدفتردار» شهرت يافته است.
    در پايان بخش موقوفات بغداد يادآوري نام يکي از بزرگان و دانشمندان ايران و جهان که در احياي مجدد موقوفات بغداد پس از حمله مغول نقش بسزايي داشته ضروري به نظر مي‏رسد، او محمد بن محمد طوسي مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي (متوفي 672 هـ.ق) است. او پس از عهده‏داري منصب وزارت مغولان و نظارت بر موقوفات سرزمينهاي شرق اسلامي که تحت سيطره مغول بود در احياي موقوفات نقش ارزشمندي داشت. لشکريان مغول پس از فتح بغداد و ديگر شهرهاي عراق دست به غارت و آتش‏سوزي و چپاول زدند و هيچ مدرسه يا کتابخانه و آستانه‏اي از تعرض آنها در امان نماند، از اين‏رو پس از آرامش اوضاع، خواجه طوسي بسياري از دانشمندان را که از ترس جان مخفي شده و يا در چنگال مغولان بودند نجات داد و بسياري از کتابهاي نفيس کتابخانه‏ها را که به غارت رفته بود، جمع‏آوري کرد. مدارس و مساجد و تکايا و خانهايي را که به تصرف لشکريان مغول درآمده بود از چنگ آنها بيرون آورد و موقوفات آنها را احيا نمود و مجددا حرکتي علمي را در اين مدارس آغاز نمود. نقش خواجه در احياي تمدن و فرهنگ اسلامي به حدي است که بسياري از پژوهندگان در تاريخ آن دوران نقش ارزشمند او در احياي مجدد فرهنگ اسلامي را برابر با ارزش تمام فرهنگ اسلامي پيش از حمله مغول مي‏دانند. نقش خواجه منحصر به محدوده بغداد يا عراق نبود، بلکه کوششهاي او در احياي موقوفات، شامل سرتاسر ايران و عراق مي‏شد. علاوه بر اين به خوبي مي‏توان نقش آن رادمرد را در کارهاي خير و احياي موقوفات سلاطين خونخوار مغول که درک و فهم درستي از موقوفات نداشته‏اند درک کرد، براي نمونه امير قراتاي که فرمانده لشکريان مغول و فاتح بغداد بود و کسي بود که دستور قتل عام مردم بغداد را صادر کرد، تحت تأثير خواجه اقدام به بازسازي آستانه مقدسه کاظمين نمود.و نيز مانند وزيران مغول که در دولتهاي متعاقب در بغداد به حکومت رسيدند و همگي اقدام به ترميم و ساختمان موقوفات و مراکز عام‏المنفعه نمودند، اينها همگي از برکات وجودي اين شخصيت ارزشمند بود که از آن مردمان خونخوار که شرق اسلامي را غرق در خون مردمان کرده بودند و با کتابهاي ارزشمند کتابخانـه‏ها غـذاي خود را طبـخ مي‏کردند، مردماني فرهنگ‏دوست و خيرخواه ساخت.
    کاظمين
    کاظمين شهري است که در غرب بغداد و رودخانه دجله (کرخ) و در زاويه شمال غربي آن قرار گرفته است. اين شهر مدفن دو تن از امامان معصوم يعني حضرت موسي بن جعفر عليه‏السلام (متوفي سال 183هـ.ق) و نواده ايشان حضرت محمد بن علي، امام جواد عليه‏السلام (متوفي سال 219هـ.ق) است. از اين‏رو از قداست و شرافت خاصي برخوردار است و به عنوان شهري مذهبي و مقدس همواره مورد توجه قرار داشته است.
    امروزه کاظمين به رغم اين که بخشي از بغداد بزرگ است، از لحاظ اداري استقلال دارد و در جغرافياي عراق از اين شهر با عنوان «الکاظمية» يا «الکاظميين» ياد مي‏شود. ليکن در گذشته کاظمين يکي از بخشهاي تابعه بغداد بوده و با نامهاي «مقابر قريش» يا «مشهد موسي بن جعفر» يا «مشهد باب التبن» يا «المشهد الکاظمي» از آن ياد مي‏شده است.
    مردم بغداد در آن روزگار به جهت قداست و شرافت دو امام مدفون در آنجا، مردگان خود را در اطراف آرامگاه آن بزرگواران دفن مي‏کردند. بعدها در نيمه‏هاي قرن سوم و پس از آغاز درگيري‏هاي مذاهب در بغداد و به‏ويژه ميان شيعيان و متعصبين سني، آستانه کاظمين مکررا مورد تجاوز و دستبرد و هتک حرمت و آتش‏سوزي دشمنان اهل‏البيت عليهم‏السلام قرار گرفت، اين تجاوزها و تعديها عموما از سوي اسلاف وهابيان امروزي انجام گرفت، از اين‏رو، متوليان آستانه مقدسه اقدام به ساختن برج و بارو براي آستانه نمودند و به‏تدريج در اطراف آن خانه‏هاي خدمتگزاران آستانه ساخته شد و جهت اسکان زائرين نيز خانه‏ها و خانها و کاروانسراهايي در اطراف حرم مطهر بنا گرديد و به تدريج حالت شهري به خود گرفت، به‏گونه‏اي که بعدها در اطراف آن برج و بارويي بنا گرديد و کاظمين به عنوان شهري مستقل در گوشه بغداد ظهور کرد.
    شهر نشدن کاظمين تا پيش از قرن پنجم سبب عمده به‏وجودنيامدن موقوفات فراوان در اين شهر است، زيرا در دوران عظمت و شکوه بغداد بيشترين سعي و کوشش، در مورد تعمير و ترميم و ساختمان آستانه مقدسه مبذول گرديد و به علت شهر نبودن کاظمين از وجود مدارس، کتابخانه‏ها، مساجد و رباطها در آن خبري نبود. پس از شهرشدن کاظمين نيز به علت آنکه بغداد دوران ضعف و سستي و در نهايت سقوط و فروپاشي به دست مغولان را مي‏گذرانيد، فرصتي براي عمران و ايجاد موقوفات در کاظمين فراهم نشد.
    پس از سقوط بغداد حتي خود آستانه نيز مورد تعرض و دستبرد مغولان قرار گرفت و بخشهايي از آن تخريب گرديد. از سوي ديگر به رغم اينکه وجود آرامگاه دو امام معصوم در کاظمين مي‏توانست سببي براي تجمع شيعيان در اطراف حرم و سکونت آنان و بالنتيجه عمران و آبادي شهر باشد و سببي براي ساختن مدرسه ديني و کتابخانه و ديگر تأسيسات مذهبي باشد، ليکن خاطرات شوم و ناخوشايند شيعيان از درگيريهاي مذهبي در بغداد و قتل عامهاي آنان طي دو قرن و آتش‏زدن کتابخانه‏ها و طرد بزرگان شيعه نظير شيخ مفيد که سه نوبت از بغداد تبعيد گرديد و يا آتش‏زدن خانه و کتابخانه شيخ طوسي و فرار او از بغداد به نجف، همگي خاطرات ناگواري بود که شيعيان را از تجمع و تمرکز و فعاليت در کاظمين باز مي‏داشت، از اين‏رو يادي از حوزه‏هاي علمي شيعه و يا مدارس آنان و يا حلقات درسي ايشان (جز در دو قرن اخير) در قرنهاي گذشته در کتابهاي تاريخ نمي‏يابيم. تنها در 150 سال اخير و در سالهاي آخر دوران حکومت عثمانيها بر عراق بود که کاظمين رشد و شکوفايي علمي قابل توجهي يافت، و گروهي از فقيهان اماميه در آنجا جلسات درس خود را برپا داشتند. اين فعاليت کم و بيش تا سالهاي دهه 1970 ميلادي ادامه داشت و پس از آن با فشار رژيم بعث و دستگيري و اعدام بسياري از روحانيون و طلاب علوم ديني و هواداران آنان متوقف گرديد.

    مسجد صفوي

    شاه‏اسماعيل صفوي در سال 914 هجري پيروزمندانه و پس از شکست‏دادن ترکان آق‏قوينلو وارد بغداد شد، و از اين سال تا تاريخ 941هـ.ق عراق در اختيار صفويان قرار داشت.
    شاه‏اسماعيل صفوي پس از ورود به بغداد به زيارت و عتبه‏بوسي آستان کاظمين عليهماالسلام رفت و دستوراتي در جهت ترميم و عمران آن آستانه مقدسه صادر کرد. و ظاهرا به عنوان شکرگزاري پيروزي خود دستور ساختمان مسجد عظيمي را در کاظمين صادر نمود. مباشرت ساختمان مسجد را امير ديوان شاه‏اسماعيل که «خادم‏بيک» نام داشت به عهده گرفت. اين مسجد تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد تنها مسجدي است که به دست صفويان در عراق ساخته شد، زيرا آنان همواره به تعمير و ترميم و تزيين عتبات مقدسه و احياي موقوفات آنان مي‏پرداختند، اما مسجدي از خود در عراق به يادگار نگذاشتند. علاوه بر اين ساختمان اين مسجد تنها جايي است که در عراق نام «صفوي» تاکنون بر آن باقي مانده است، و امروزه در زبان عامه مردم و در ادارات ثبت اوقاف عراق و نوشته‏هاي نويسندگان عراق به نام «الجامع الصفوي» مشهور است. اين مسجد با عظمت به ابعاد تقريبي 25 در 40 متر در شمال صحن مطهر کاظمين قرار گرفته است، و در واقع فاصله ضلع شمالي رواق داخل حرم و ديوار شمالي باروي صحن را فضاي اين مسجد پوشانده است.
    1ـ باب القبله، دروازه جنوبي
    2ـ دروازه فرعي
    3ـ صحن جنوبي
    4ـ ايوان جنوبي
    5 ـ حرم مطهر
    6 ـ مسجد صفوي
    7ـ صحن غربي (صحن قريش)
    8 ـ صحن شرقي
    9ـ دروازه غربي
    10ـ دروازه فرعي
    11ـ دروازه فرعي شمالي
    12ـ دروازه فرعي شمالي
    13ـ دروازه فرعي شرقي
    14ـ دروازه اصلي شرقي معروف به »باب المراد»
    15ـ ايوان آينه
    16ـ ايوان غربي
    17ـ رواقهاي اطراف حرم مطهر
    18ـ محراب و منبر مسجد صفوي
    19ـ دروازه مسجد صفوي
    20ـ آرامگاه شيخ مفيد
    21ـ آرامگاه خواجه نصيرالدين طوسي
    متأسفانه اطلاعات اندکي درباره ساختمان اين مسجد و مهندسين و معماران هنرمند سازنده آن و يا مدت ساختمان آن در دست است. ساختمان مسجد آجري و سرپوشيده است و هيچ‏گونه فضاي بازي به عنوان صحن در اطراف آن مشاهده نمي‏شود. البته احتمال دارد که در مقابل ديوار غربي يا شرقي ساختمان در گذشته صحن مسجد وجود داشته و در هنگام ساختمان صحن جديد در کاظمين به دست مرحوم فرهاد ميرزاي قاجار (عموي ناصرالدين شاه) صحن مسجد از ميان رفته باشد، ليکن آثاري از آن در ساختمان فعلي مسجد مشاهده نمي‏شود. ساختمان مسجد منحصربه‏فرد بوده، هيچ شباهتي به مساجدي که در دوران صفويان ساخته شده ندارد.
    هنگامي که از مدخل و ورودي مسجد که عبارت است از دولنگه در چوبي منبّت‏کاري شده با ارتفاعي متوسط در حدود 4 متر وارد مسجد مي‏شويم، در برابر خود با راهرويي به طول 10 متر با 4 ستون مربع‏شکل عظيم و قطور در دو طرف راهرو که عرض هر ضلع ستون آن 2 متر است روبه‏رو مي‏شويم. در دو طرف اين راهرو دو راهرو ديگر يکي در شمال و ديگري در جنوب ـ با همين ستونهاي عظيم قرار دارد. منتهي‏اليه اين سه راهرو فضاي سرپوشيده و نسبتا وسيعي است که در بالاي آن و در ارتفاع 15 متري گنبدي با عمق کم که با کاشيهاي سبز تزيين شده، قرار دارد. اين فضا در واقع نمازخانه اصلي مسجد است. در قسمت جنوب آن پنجره‏اي فولادي قرار دارد که در حکم محراب مسجد است. اين پنجره فولادي به رواق شمالي حرم مطهر باز شده و از ميان آن پنجره و در روبروي آن در داخل رواق ضريح مطهر حضرت جواد عليه‏السلام نمايان است.
    در زاويه سمت راست پنجره منبر مسجد قرار دارد که از آجر و قطعات بزرگ سنگ ساخته شده است. بخش غربي مسجد نيز قرينه‏اي است از بخش شرقي با راهروهاي طولاني و ستونهاي ضخيم. تمام ساختمان مسجد از آجرهاي گلي حجيم و قطور ساخته شده است که به نظر نگارنده مشابه آجرهاي برج و باروي بغداد است. آجرهاي باروي بغداد از استحکام و قدرت فوق‏العاده‏اي برخوردار است و حداقل مدت 10 قرن از حوادث و جنگها و سيلابهاي فراواني جان سالم به در برده است. متأسفانه اطلاعات ما اندک است و نمي‏دانيم آيا مباشرين ساختمان، آجرها را از باقيمانده ساختمانهاي عباسيان و يا برج و باروي بغداد آورده و در ساختمان مسجد از آن استفاده کرده‏اند و يا اينکه اختصاصا براي ساختمان مسجد ساخته شده است.
    از ديگر ويژگيهاي اين مسجد آنکه هرگز در ساختمان آن کاشي به کار نرفته است و تمام مسجد ـ بجز لايه رو و زير گنبد کوتاه مسجد که از کاشيهاي فيروزه‏اي‏رنگ پوشيده شده است ـ از آجر است. و ديگر آنکه در مسجد هيچ‏گونه کتيبه‏اي که نشان‏دهنده سال بناي ساختمان باشد، يافت نمي‏شود. و از همه مهمتر آنکه مسجد فاقد گلدسته يا مأذنه است و شايد علت کوتاهي گنبد و نبود گلدسته، رعايت آستانه حرم کاظمين بوده و معماران، گنبد بلند و گلدسته را مانع ديد گلدسته و گنبدهاي طلايي و زيباي حرم مطهر مي‏دانسته‏اند.
    اين مسجد که اينک 500 سال از ساختمان آن مي‏گذرد همچنان به قوت تمام بر سر پاي خود ايستاده و هيچ‏گونه آثار فرسودگي يا تخريب و يا رطوبت شديد در ديوارها و پيهاي آن (با توجه به نزديکي رودخانه دجله و رطوبت شديد زمينهاي اطراف حرم مطهر) مشاهده نمي‏شود.
    اين مسجد همواره مورد استفاده نمازگزاران بوده است و شايد تنها دوره‏اي که اقامه نماز در آن به طور معمول در ديگر مساجد شيعيان انجام نمي‏شد، همانا دوران قدرت شيخ محمد خالصي در کاظمين بود، به فتواي اين روحاني جنجال‏برانگيز شهادت سوم (= اشهد انّ عليا وليّ اللّه‏) از اذان حذف و نمازهاي 5 گانه در 5 وقت (برخلاف سنت جاريه شيعيان که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به صورت جمع ادا مي‏کنند) ادا مي‏شد. اين سنت (و يا به تعبير صحيح‏تر بدعت) مشکلات فراواني را ايجاد و خونريزيهاي زيادي را در ميان شيعيان کاظمين و بغداد به راه انداخت.

    تکيه بکتاشيه

    اين خانقاه يا تکيه را که محل تجمع و سکونت و رياضت درويشان بکتاشي بوده است در سال 1298هـ.ق فرهاد ميرزا معتمدالدوله (عموي ناصرالدين شاه قاجار) و باني صحن زيباي کاظمين بنا نموده است. ساختمان اين تکيه در زاويه جنوب شرقي صحن مطهر و در رديف حجرات صحن قرار دارد. بر بالاي سر در ورودي تکيه کتيبه‏اي به زبان فارسي به روي قطعه سنگ مرمر نگاشته شده است:
    بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم. نواب مستطاب اشرف أمجد ارفع والا شاهزاده حاجي فرهادميرزا معتمدالدوله فرمان [فرماي] مملکت فارس دامت شوکته، اين تکيه را بنا و حسبتا للّه وقف فرمود بر
    طايفه بکتاشيه خاصة، و أحدي از طوايف ديگر را در اينجا حق توقف و سکني نخواهد بود، شهر صفر 1298.
    با توجه به اينکه درويشان بکتاشي غالبا سني‏مذهب و از تبعه دولت عثماني، و عموما بي‏توجه به اوامر و نواهي شرع بوده‏اند، و فرهادميرزا خود فردي شيعي متعصب و از دولتمردان ايران و عموي ناصرالدين شاه قاجار بوده است انگيزه فرهادميرزا در ساختن اين بنا روشن نيست و اين اقدام او در ساختن چنين مکاني و اختصاص‏دادن آن به بکتاشيه ـ نه ديگر طوايف ـ آن هم در کنار يکي از عتبات مقدسه که همواره محل رفت و آمد شيعيان و زائران ايراني و در معرض ديد فقيهان اماميه بوده، بسيار عجيب به‏نظر مي‏آيد!
    به نظر نگارنده ساختمان اين تکيه در حقيقت امتيازي بوده است که فرهادميرزا به حاکم عثماني در بغداد (تقي‏الدين پاشا)که لابد از علاقه‏مندان طريقه بکتاشيه بوده، داده است تا بدين‏وسيله از حمايت او در بازسازي و ساختمان آستانه کاظمين در مقابل گروههاي غيرشيعه و متعصب بغداد برخوردار گردد.
    اين تکيه ظاهرا تا پايان دوران حاکميت عثمانيها در عراق مورد استفاده دراويش بکتاشيه قرار داشت، ليکن پس از زوال دولت و حاکميت عثمانيان در عراق و پراکنده‏شدن درويشان ساکن در آن محل، تکيه به عنوان کتابخانه مورد استفاده قرار گرفت. سازنده و مؤسس اين کتابخانه که امروزه به نام «مکتبة الجوادين(ع)» شهرت دارد مرحوم حجت‏الاسلام والمسلمين سيد محمدعلي (هبة‏الدين) شهرستاني از روحانيون برجسته و دانشور و نخستين وزير معارف دولت ملي عراق بود.

    آب کاظمين

    بنا به روايت سيد بن طاووس در فرحة‏الغري در سالهاي 376 تا 379هـ.ق فرزند عضدالدوله ديلمي مشهور به شرف‏الدوله ديلمي در بغداد اقامت گزيد و بنا به دستور او پيشکارش «ابوطاهر سپاشي» نهر آبي جهت مشروب‏نمودن شهر کاظمين کشيد، اين نهر از رودخانه دجيل که در شمال کاظمين جريان دارد به کمک سد و آبراهي به سوي شهر هدايت مي‏شد.

    منزلگاه زائرين

    اين منزلگاه که امروزه اثري از آن باقي نمانده است در سال 490هـ.ق به دستور مجدالمُلک ابوالفضل براوستاني قُمّي (مقتول در سال 492هـ.ق) به منظور استراحت و آسايش زائرين در اطراف آستانه کاظمين ساخته شد.

    خان بني ‏سعد

    اين خان و کاروانسرا جهت سکونت زائران در سالهاي آغازين قرن سيزدهم هجري در مسير شهر کاظمين بنا شد، سازنده آن مرحوم حاج عبدالهادي استرآبادي (متوفي به سال 1316هـ.ق) ـ از ثروتمندان و نيکوکاران به نام ايراني ساکن کاظمين ـ بوده است. اين نيکوکار ايراني آثار فراواني از خود در عتبات مقدسه عراق برجاي گذاشته است.

    حسينيه مؤمن ‏علي يزدي

    اين حسينيه که در ميان مردم به «حسينيه بمان‏علي» شهرت دارد به دست مرحوم حاج مؤمن‏علي بمان‏علي فرزند عبدالخالق مصلح يزدي (متوفي به سال 1388هـ.ق) که از يزديهاي نيکوکار ساکن کاظمين بود، بنا گرديد. ساختمان حسينيه در جنوب باروي صحن مطهر و در يکي از کوچه‏هاي روبه‏روي دروازه صحن مشهور به «باب القبله» قرار دارد. اين حسينيه داراي شبستاني در وسط و تعدادي اتاق در دو سوي آن است و در يکي از گوشه‏هاي حياط آن آرامگاه سازنده آن قرار گرفته است. اين حسينيه به علت نزديکي به صحن مطهر همواره مورد استفاده زائرين قرار داشته است.

    مدرسه اخوت ايرانيان

    ساختمان اين مدرسه که زمين آن را يکي از نيکوکاران ايراني (ظاهرا از خانواده قاجار) وقف نموده، در فاصله 500 متري جنوب صحن مطهر و در کنار ميداني قرار گرفته است. بخشي از زمين اين مدرسه در توسعه خيابانهاي اطراف از ميان رفت و باقيمانده آن از سوي دولت ايران جهت آموزش فرزندان ايرانيان ساکن در کاظمين تبديل به دبستان شد. ساختمان کنوني آن عبارت است از دو طبقه که در آن کلاسهايي قرار دارد و يک حياط وسيع، در سرسراي ورودي مدرسه، وقفنامه مدرسه به روي سنگ مرمر حکّ شده است.
    اين مدرسه متجاوز از 30 سال محل تحصيل دانش‏آموزان ايراني بود و تا پيش از سال 1980 ميلادي و آغاز جنگ تجاوزکارانه عراق عليه ايران در اختيار رايزني ايران قرار داشت. پس از اين تاريخ ساختمان به همراه ديگر تأسيسات ايرانيان در عراق به دست رژيم بعث ضبط و تعطيل شد.

    حسينيه اصفهانيها

    اين حسينيه در يکي از کوچه‏هاي منشعب از بازار خواروبارفروشان شهر کاظمين ـ در زاويه شمال غربي صحن مطهر ـ قرار گرفته است. ساختمان حسينيه در منزلي قرار دارد که تا نيمه قرن نوزدهم ميلادي مسکن و منزل مرحوم حجت‏الاسلام والمسلمين سيد محمدصدر (از رهبران روحاني استقلال عراق و وزير و نخست‏وزير اسبق در چندين کابينه عراق در دوران سلطنت خانواده فيصل) بود و پس از انتقال او به بغداد اين خانه را گروهي از نيکوکاران اصفهاني خريداري و به عنوان حسينيه جهت سکونت زائران کاظمين وقف کردند. حسينيه داراي حياطي وسيع در وسط و تعداد زيادي اتاق در 4 طرف آن مي‏باشد و تا سالهاي اخير همواره مورد استفاده زائرين قرار داشته است.

    بازار استرآبادي

    بزرگترين و مشهورترين بازار در شهر کاظمين است. سازنده آن مرحوم حاج عبدالهادي چلبي استرآبادي (متوفي سال 1316هـ.ق) از ثروتمندان و نيکوکاران مشهور ايراني ساکن کاظمين است. آن مرحوم مورد اعتماد همگان بود، از اين‏رو همواره در کارهاي خير پيشگام بود و اموال زيادي جهت مصارف خيريه و موقوفات در اختيار او قرار مي‏گرفت. علاوه بر اين به جهت عقل و درايت و امانتداري، همواره مباشرت بسياري از کارهاي خير و موقوفات به عهده او واگذاشته مي‏شد، از آن جمله او مباشرت ساختمان صحن کاظمين را از سوي فرهادميرزا معتمدالدوله قاجار به عهده داشت. او همچنين طلاکاري گنبد حرم عسکـريين عليهماالسلام و ترميـم صحن آن در سامرا و ساختمان پل به روي رودخانه دجله در مدخل شهر سامرا و ترميم و ساختمان باروي حرم مطهر حضرت ابوالفضل عباس در کربلا و جز اينها را به عهده داشت.
    اين مرد نيکوکار در زاويه جنوب غربي باروي حرم مطهر کاظمين و در املاک خود بازاري سرپوشيده به سبک بازارهاي ايران به طول 500 متر ساخت و تعداد زيادي از مغازه‏هاي آن را بر حرم کاظمين و مجالس عزاداري امام حسين(ع) وقف نمود. اين بازار هم‏اکنون نيز پابرجاست و مورد استفاده مي‏باشد، ليکن بسياري از مغازه‏هاي موقوفه آن بر اثر قوانين ظالمانه و ضد مذهبي بعثيها مصادره شده و به فروش رفته است.


    منبع:ميراث جاويدان




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    فهرست واقفان سال 1382(بخش سوم)

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه

    نويسنده: اميد رضائي

    خوزستان

    اهواز
    91. واقف: محمد شناوه نژاد
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به انضمام دو دانگ مشاع از کوچه‏ي اشتراکي
    مصرف: مصالح عامه جهت الحاق به مسجد واقع در خيابان ادهم مولوي
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 12 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 99
    دزفول
    92. واقف: حسن ديده‏بان
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در بخش سه
    مصرف: به عنوان دبستان صبيح
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 11 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 83
    93.واقف: عبدالرضا سياف
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت 30 / 314 مترمربع در بخش سه خيابان نبوت
    مصرف: به عنوان محلي براي خدمات خيريه‏ي بهداشتي و درماني و بخصوص ايجاد کلينيک پزشکي
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 26 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 84
    شوش
    94.واقف: سکينه تفاخ (سيده)
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در خيابان شهيد بهشتي
    مصرف: به عنوان زينبيه (س) براي برپايي مجالس ملي و مذهبي
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 27 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 100

    زنجان

    زنجان
    95.واقف: محمود نبوي (سيد)
    رقبه و محل وقوع: يک باب عمارت در بخش يک به صورت مدرسه‏ي غير انتفاعي نوردانش
    مصرف: علماي حوزه‏ي علميه‏ي امام جعفر صادق (ع) زنجان
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 5 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 295

    سمنان

    سمنان
    96.واقفان: اعظم، اقدس، اکرم، حبيب الله، شوکت، عباس، ملوک و نصرت‏الله دانايي
    رقبه و محل وقوع: نيم دانگ مشاع از شش دانگ هر يک از سه باب مغازه در محله‏ي ناسار واقع در راسته بازار
    مصرف: اطعام فقرا
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه - 6 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1196
    دامغان
    97.واقف: نصرالله رضايي شمس آبادي (حاج)
    رقبه و محل وقوع: ساختماني در بخش يک
    مصرف: تکيه و حسينيه‏ي حضرت ابوالفضل (ع) براي مراسم و اعياد مذهبي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 20 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1199
    شاهرود
    98.واقفان: عبدالحميد (سيد)، مجتبي (سيد)، مجيد (سيد)، محمد (سيد) و منير شرف (سيد) آقايان
    رقبه و محل وقوع: دو قطعه زمين در بخش يک
    مصرف: مصارف مسجد آقايان در خيابان شهيد صدوقي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 10 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1198
    99.واقف: عباسعلي مقصودي
    رقبه و محل وقوع: دو جريب باغ متصل به پلاک شماره‏ي 582 موقوفه‏ي امام‏زاده محمد بسطام
    مصرف: عزاداري در محل امام‏زاده محمد (ع) ديزج
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 14 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1176
    100.واقف: محمد ابراهيم نژاد آقا مشهدي
    رقبه و محل وقوع: 500 سهم از 3319 سهم از سهام شرکت سيمان شاهرود
    مصرف: ايتام تحت پوشش بهزيستي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 30 / 1 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1176

    فارس

    آباده
    101.واقف: محمد حسيني امام جمعه‏ي قادرآباد (حجت الاسلام سيد)
    رقبه و محل وقوع: 6 , 123 متر مربع از پلاک 227 فرعي از 149 بخش 5 فارس و 14 باب واحد مسکوني
    مصرف: به منظور احداث مؤسسه فرهنگي، علمي، ديني هنري و حضرت بقية الله (عج) و براي اجاره زوج‏هاي جوان و نيز احداث کلينيک پزشکان و احداث واحدهاي تجاري و احداث مدرسه‏ي علميه‏ي حضرت بقية الله (عج)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه عادي - 24 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 578
    استهبان
    102.واقف: حسن فيروزي اصطبهاناتي
    رقبه و محل وقوع: ده سهم مشاع از 15 سهم شش دانگ يک قطعه انجيرستان به پلاک 6863 اصلي
    مصرف: پنجاه درصد براي حوزه‏ي علميه‏ي امام صادق (ع) صرف هزينه‏هاي مربوط به مدرسه‏ي علميه اعم از محل سکونت اساتيد و طلاب و يا محل درس و سي درصد براي مسجد جامع استهبان از قبيل تشکيل کلاس‏هاي قرآن و تعميرات بيست درصد براي فقرا و مستمندان
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 9 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 528
    103.واقف: حسين فقيه (حاج)
    رقبه و محل وقوع: موازي هفت و نيم سهم قديم از 120 سهم مزرعه‏ي تحت پلاک 4363 با حق الشرب از چشمه‏ي خواجه خضر
    مصرف: پس از کسر حق التوليه و حق النظاره وبيست درصد ذخيره‏ي عمراني، به ميزان 160 کيلوگرم برنج اعلي براي اطعام و روضه‏خواني خامس آل عبا (ع) در ماه‏هاي محرم وصفر صرف نمايند و مازاد بين متولي و ساير برادران و خواهران بالسويه تقسيم شود.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 8 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 567
    104.واقف: علي صادقي (ميرزا)
    رقبه و محل وقوع: موازي 675 / 6 سهم از مزرعه تحت پلاک 4328 با حق الشرب از قنات مختصه و موازي دو سهم جديد از سهم‏الارث تحت پلاک 4342 در خير با حق الشرب از قنات مختصه و موازي 125 / 2 سهم از مزرعه‏ي تحت پلاک 4343 در خير و موازي 125 / 2 سهم از مزرعه‏ي رشيد آباد تحت پلاک 4344 در خير
    مصرف:روضه خواني در محرم و صفر
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 13 / 8 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 568
    105.واقفان: عليرضا ناصحي (سيد) و حسب الوکاله‏ي احمدرضا ناصحي و حسين ناصحي و شکوه پاک نيت و محمدرضا ناصحي
    رقبه و محل وقوع: سهامي از پنج رشته قنات
    مصرف: ايام فاطميه (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 20 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 589
    106.واقفان: محمدزاهدي حسب الوکاله‏ي حسن فيروزي اصطهباناتي، رضوان و علي تحديد، و صديقه گنجوري
    رقبه و محل وقوع: شش دانگ يک قطعه انجيرستان و بادامستان به پلاک شماره‏ي يک فرعي از 1 / 3772
    مصرف: مطلق خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 23 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 532
    107.واقف: محمد خليل رفعت بخش
    رقبه و محل وقوع: دو دانگ از شش دانگ پلاک 7256 و موازي دو دانگ مشاع از شش دانگ 1 / 7256 يک قطعه انجيرستان
    مصرف: پنجاه درصد بابت حق التوليه و پنجاه درصد درآمد خالص آن صرف تبليغ و ترويج فرهنگ غني اسلامي در مسجد جامع استهبان
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 27 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 577
    داراب
    108. واقف: زهرا صالحي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه‏ي پلاک 17 فرعي از 1533 اصلي داراب
    مصرف: بر مؤسسه‏ي مهديه شهرستان داراب براي نگهداري و تربيت کودکان و نوجوانان بي‏سرپرست و يتيمان بي‏سرپناه
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 9 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 591
    سپيدان
    109. واقف: رضا نيازي اردکاني (حاج)
    رقبه و محل وقوع: دو قطعه اراضي فارياب شهرستان اردکان، قطعه‏ي اول نه هزار متر مربع و قطعه‏ي دوم يک چهارم از کل باغ محمد حسيني اردکاني
    مصرف: تعزيه‏داري
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 8 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 594
    شيراز
    110. واقف: غلامحسين آرندي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت 127 متر و 80 دسيمتر مربع، قصر الدشت
    مصرف: خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 14 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 579
    111. واقف: حبيب کريمي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در بخش چهار
    مصرف: براي احداث بناي زينبيه (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 28 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 580
    112. واقف: حبيب کريمي
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه باغ در قصر الدشت بخش چهار
    مصرف: مخارج ساختمان زينبيه (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 28 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 580
    فيروزآباد
    113. واقف: حجت الله روستا حسب الوصايه‏ي پدرش محمدنبي روستا (حاج)
    رقبه و محل وقوع: يک باب منزل مسکوني
    واقع در فراشبند ميدان الفتح و دو باب مغازه
    مصرف: خانه جهت استقرار اداره‏ي اوقاف و امور خيريه‏ي فراشبند و مال الاجاره‏ي آن و دو مغازه صرف امور عام المنفعه
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 3 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 582
    114. واقف: محمد موسوي (سيد)
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت 72 / 254 مترمربع تحت پلاک شماره‏ي 98 فرعي از 997 اصلي
    مصرف: تعزيه‏داري
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 2 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 581
    ني ريز
    115. واقفان: محمد فقيه (سيد) حسب الوکاله‏ي احمد، سلطان بيگم، فاطمه، عشرت، معصومه، مهين و هما عسگري و محمود و زهره اطمينان
    رقبه و محل وقوع: 50 سهم مشاع به انضمام ثمن اعياني 28 سهم از 18 هزار سهم قنات شادابخت و 16 سهم و يک چهارم سهم مشاع بدون ثمن اعياني سه سهم و يک چهارم ديگر از جمله 18 هزار سهم قنات شادابخت
    مصرف: ايام شهادت و ولادت حضرت سيدالشهدا (ع) و هزينه‏ي زندگي يتيمان مستمند
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 10 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 576
    116. واقف: فريده جلالي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت 300 متر مربع شهرک رجائي و باهنر - فاز يک
    مصرف: فعاليت‏هاي قرآني فرهنگي و تشکيل جلسات آموزشي و تلاوت قرآن کريم
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 15 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 574
    117. واقف: محمد فقيه (سيد)
    رقبه و محل وقوع: موازي 12 سهم مشاع بدون ثمن اعياني سه و نيم سهم از جمله 18 هزار سهم شادابخت
    مصرف: ايام ولادت حضرت علي بن أبي‏طالب (ع) در مسجد امام خميني (ره) و مسجد امام حسن (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 6 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 575

    کردستان

    بانه
    118. واقف: عبدالله احمدي
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين به نام برتختي قلا
    مصرف: مسجد روستاي بندخوي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 15 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 115
    بيجار
    119. واقف: حيدر قرباني
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه‏ي پلاک 4 فرعي از 2038 در بخش يک
    مصرف: خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 7 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 111

    کرمان

    بافت
    120. واقف: قربانعلي عبداللهي
    رقبه و محل وقوع: 336 مترمربع زمين به شماره‏ي 32 از پلاک 35 فرعي از يک فرعي 779 اصلي
    مصرف: احداث خانه براي امام جماعت و خادم مسجدالنبي (ص)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 2 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 205
    جيرفت
    121. واقف: حسن صانعي (حجت الاسلام و المسلمين) از طرف بنياد 15 خرداد
    رقبه و محل وقوع: سه دانگ از شش دانگ يک قطعه زمين محمد آباد در مزرعه‏ي دشت جيرفت به مساحت يک ميليون و هفت‏صد و چهل و دو هزار و چهارصد و هشتاد متر مربع شامل موتور پمپ و باغات جديدالغرس و تأسيسات وابسته به آن
    مصرف: براي نيازهاي ضروري و توسعه‏ي بيمارستان امام خميني (ره) و فضاي سبز متصل به آن در جرقوئيه نيکاباد؛ هم‏چنين
    متولي مکلف است هر ساله بخشي از درآمد را براي مجلس عزاداري سيدالشهدا (ع) و ساير معصومين (ع) صرف نمايد.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 12 / 8 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 367
    رفسنجان
    122. واقف: علي ميرزايي (حاج)
    رقبه و محل وقوع: يک دوم حبه از 112 حبه چاه تلمبه‏ي عميق نورآباد واقع در اراضي اکبرآباد
    مصرف: هزينه‏هاي حفظ و نگهداري مسجد امام هادي (ع) و تعزيه‏داري در آنجا نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 1 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 985
    کرمان
    123. واقف: رمضان جعفري پويا
    رقبه و محل وقوع: ده سهم مشاع از 96 سهم شش دانگ قنات حسين آباد و اراضي حسين آباد در بخش حسين آباد گلوسالار خنامان
    مصرف: سه عشر حق التوليه و نيم عشر حق النظاره و آنچه باقي مي‏ماند در هر يومي ازايام محرم وصفر خصوصا دهه‏ي اول محرم در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) واقع در گلوسالار تعزيه‏داري نمايند.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 9 / 1 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 209

    کرمانشاهان

    کرمانشاه
    124. واقف: حسين ترحمي
    رقبه و محل وقوع: يک دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه باغ پلاک يک فرعي از 2608 اصلي در اراضي شاه‏جوي
    مصرف: يک عشر حق‏التوليه و مابقي را براي مخارج وروشنايي امام‏زاده احمد سنقر و خيرات ومبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 26 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 203
    125. واقف: شمسي نويدي
    رقبه و محل وقوع: يک باب منزل مسکوني پلاک ثبتي 55 فرعي از 170 اصلي در بخش 3
    مصرف: برگزاري محافل قرآني، آموزش قرآن در مقطع سني بزرگسالان و جوانان
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 26 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 201

    گلستان

    گرگان
    126. واقفان: اسماعيل، رحمان، زين العابدين، زکيه، صديقه، طاهره و قدرت صالحي
    رقبه و محل وقوع: 14 سهم مشاع از 72 سهم شش دانگ يک باب خانه در بخش يک
    مصرف: عزاداري
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 4 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 318
    127. واقف: حسين کريمي
    رقبه و محل وقوع: يک هکتار مشاع از دو دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين به مساحت 86 هکتار، پلاک 37 فرعي از 67 اصلي
    مصرف: بر مصالح عامه جهت استفاده‏ي مسجد ابوالفضل عرب بوران
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 26 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 307
    128. واقف: فريدون قاضي
    رقبه و محل وقوع: 5 / 1 دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين به پلاک 33 فرعي مفروز از پلاک باقيمانده‏ي 3641 در بخش يک گرگان و دو سهم مشاع از پنج سهم مشاع از هفت سهم شش دانگ يک قطعه زمين به پلاک باقيمانده‏ي 3641 اصلي واقع در بخش يک گرگان
    مصرف: نه عشر براي برپا نمودن مجلس موعظه و روضه‏خواني و عزاداري خامس آل عبا (ع) و ساير شهداي کربلا و ذوات مقدسه‏ي چهارده معصوم (ع) در شب 14 ارديبهشت ماه هر سال همراه با اطعام 20 نفر از مؤمنين و مؤمنات و مازاد به تساوي بين اولاد و ذکور و اناث واقف نسلا بعد نسل به تساوي تقسيم نمايند.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 20 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 262

    گيلان

    فومن
    129. واقفان: بتول و سکينه تمدن
    رقبه و محل وقوع: دو سهم از پنج سهم از ده سهم در پايين محله‏ي فومن
    مصرف: امور ايتام و محرومين
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 21 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 176
    لاهيجان
    130. واقف: فاطمه کنفي واحد
    رقبه و محل وقوع: يک واحد آپارتمان
    مصرف: کمک و دستگيري و خرج تحصيل دانش‏آموزان استثنايي ناشنوا، نابينا و کم توان ذهني آموزشگاه ايوب در سطح ابتدايي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 11 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 175
    لنگرود
    131. واقفان: ابراهيم ابراهيم پور رودپشتي و حوا ميرزاپور رودپشتي
    رقبه و محل وقوع: خانه‏اي روي عرصه‏ي موقوفه‏ي سادات حسيني
    مصرف: امور مورد نياز مسجد امام موسي بن جعفر (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 14 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 181

    لرستان

    اليگودرز
    132. واقف: علي قودجاني (حاج)
    رقبه و محل وقوع: شش دانگ يک قطعه زمين در ازنا بخش دو جاپلق به مساحت 5 / 376 متر مربع به انضمام 620 مترمربع ساختمان سه طبقه‏ي مستحدثه در آن
    مصرف: يک طبقه براي تعليم و تعلم قرآن پسران و دختران خردسال در دو نوبت صبح وعصر ومربيان قرآني وطبقه‏ي زيرزمين به عنوان کتابخانه‏ي علوم قرآني و از محل عوايد طبقه‏ي اول پس از کسر 10 % براي حق التوليه، 10 % براي نماز و روزه‏ي واقف و همسرش به مدت 15 سال از عمر هر دوي آنها جمعا 30 سال و 10 % براي خريد کتب علوم قرآني و همه ساله متولي موظف است که مراسم روضه‏خواني ائمه‏ي معصومين (ع) را در دهه‏ي اول محرم در طبقه‏ي همکف برگزار نمايد و مازاد را مي‏تواند همان سال براي بيماري‏هاي خاص، ازدواج، و جوايز و هدايا براي نونهالان قرآني هزينه نمايد.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 5 / 11 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 94
    بروجرد
    133. واقف: ابراهيم بنايي حسب‏الوکاله‏ي آغا سکينه ثقة الاسلام
    رقبه و محل وقوع: سه دانگ از يک باب خانه و يک باب خرابه و راه پله و يک باب شبستان و زير پله و دو دانگ مطبخ و مستراح و دو سهم از پنج سهم از دو دانگ مفروز از بنا و مشاع واقع در محله‏ي صوفيان گذر مسجد مير و دو سهم مشاع از يک باب خانه در ناحيه‏ي دو و يک باب اطاق و قهوه‏خانه و ايوان و پلکان و چهار دانگ مشاع از مطبخ و مستراح جنوب شرقي و يک دانگ مشاع از عمارت واقع در ناحيه‏ي دو.
    مصرف: به عنوان محل مدرسه اعم از دبستان و راهنمايي و دبيرستان به نام دکتر حسين افقهي
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 14 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 92
    134. واقف: کاظم همتي (حاج)
    رقبه و محل وقوع: عمارت واقع در بخش دو
    مصرف: مسجد حضرت فاطمه الزهرا (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 23 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 93

    مازندران

    آمل
    135. واقف: عزت الملوک امير مختاري
    رقبه و محل وقوع: يک سهم مشاع از پنج سهم از يک باب مغازه به انضمام سرقفلي
    مصرف: يک عشر حق التوليه و مابقي را براي عزاداري حضرت اباعبدالله (ع) در تکيه‏ي اسک
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 14 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1102
    136. واقف: شيرين علي پولادي
    رقبه و محل وقوع: مقدار تقريبي 500 متر مربع زمين در قريه‏ي يوسف آباد گويتر سفلي جنب شهرک پرواز
    مصرف: عزاداري حضرت ابوالفضل العباس و هزينه‏هاي لازمه‏ي مسجد حضرت امام حسين (ع) قريه‏ي گويتر عليا
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 16 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1094
    137. واقفان: خانم بيگم نجفي عمران و همسرش قربانعلي غلامحسين پور عمران
    رقبه و محل وقوع: شش دانگ عرصه و اعياني همکف منزل مسکوني به مساحت 115 متر مربع در سيگاپل
    مصرف: به عنوان فاطميه
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 27 / 1 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1112
    138. واقف: محمد غلامي
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين به مساحت 190 مترمربع
    مصرف: خانه‏ي روحاني مسجد علي بن ابيطالب (ع) در سه راه آهنگر
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 8 / 8 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1103
    بابلسر
    139. واقف: عين الله شکري
    رقبه و محل وقوع: يک دانگ و نيم مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين مزروعي پلاک 269 فرعي به مساحت 3 , 700 متر مربع از پلاک 6 اصلي در قريه‏ي شورک
    مصرف: قبرستان قريه‏ي شورک
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 28 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1088
    بهشهر
    **متن=140. واقف: عباس بابو (حاج)
    رقبه و محل وقوع: 114 متر مربع در زير راه بند کوچه‏ي شهيد تبسمي
    مصرف: زينبيه‏ي مسوم به عقيله‏ي بني هاشم حضرت زينب (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 15 / 10 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1096
    تنکابن
    141. واقف: غفور غفوري فرد
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين به مساحت 1,820 مترمربع داراي پلاک 38 فرعي از 146 اصلي در هر تکي
    مصرف: احداث مسجد
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 26 / 8 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1098
    رامسر
    142. واقف: حسن احمدنژاد (حاج)
    رقبه و محل وقوع: 495 متر مربع زمين در پلاک 369 فرعي از 31 اصلي در قريه‏ي نارنجين منطقه‏ي قريب محله
    مصرف: براي احداث کتابخانه‏ي عمومي علي احمد احمدنژاد به منظور گسترش امر کتابخواني
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 7 / 2 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1033
    143. واقف: شاهرخ شفقي
    رقبه و محل وقوع: 460 مترمربع زمين به پلاک ثبتي 2548 / 23 بخش 5
    مصرف: براي ساخت آسايشگاه، پرورشگاه، خانه‏ي سالمندان به هر طريقي که صلاح دانند.
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 12 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1095
    ساري
    144. واقف: زهره قانچلو
    رقبه و محل وقوع: عرصه 640 مترمربع و اعيان 960 مترمربع در سه طبقه‏ي نيمه ساز جنب بلوار فرح آباد ، عبوري روستاي عاليواک
    مصرف: براي احيا و نشر معارف ديني
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي عادي - 30 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1106
    قائمشهر
    145. واقف: محمد صادق سيف طلوعي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت 260 متر مربع در قريه‏ي آبندانسر بخش 16
    مصرف: ايجاد فاطميه‏ي حضرت زهرا (س)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 1382 ش
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 1032

    مرکزي

    اراک
    146. واقف: رقيه خاتون احمدي، زرين تاج و غلامرضا رمضاني و فاطمه حاجيه آسنجداني
    رقبه و محل وقوع: 950 مترمربع زمين در روستاي مشهد الکويه - بخش فراهان
    مصرف: به عنوان حسينيه‏ي قمر بني هاشم
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه - 24 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 535
    147. واقف: عزيزالله احمدي (حاج)
    رقبه و محل وقوع: 20 سهم از 50 صدم سهم مشاع از 250 سهم از اراضي انجمن قريه‏ي وفس
    مصرف: نصف آن صرف مخارج طلاب و محصلين علوم دينيه‏ي حضرت اميرالمؤمنين (ع) در شهر فامنين همدان و نصف ديگر صرف روضه خواني سيدالشهدا (ع) در روستاي فرک
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه - 5 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 534
    148. واقف: غيب الله اسدي خوشنود
    رقبه و محل وقوع: دو دانگ از پلاک 2216 فرعي از 4620 اصلي
    مصرف: خيرات و مبرات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 4 / 9 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 536
    149. واقف: حسينعلي قمشلوي
    رقبه و محل وقوع: 500 متر مربع زمين در اول جاده‏ي خنداب از اراضي روستاي قمشلو
    مصرف: به منظور احداث مسجد در ورودي شهر خنداب
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه - 27 / 5 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 528
    150. واقفان: مهدي حسين (حاج سيد) و غلامحسين طاهري و حسب الوکاله‏ي خديجه، طاهره و عباس طاهري
    رقبه و محل وقوع: دو قطعه زمين در خيابان سيدالشهدا (ع) به عنوان مسجد، حسينيه و خانه‏ي امام جماعت
    مصرف: امام جماعت راتب و خادم مسجد
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه - 12 / 4 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 525
    خمين
    151. واقف: حسن زيدي
    رقبه و محل وقوع: دو سهم از 288 سهم به استثناء اراضي باير از شش دانگ قريه‏ي فسيجان و حقابه‏ي معمول به انضمام عرصه‏ي يک قطعه باغ به مساحت 500 متر مربع در بخش دو
    مصرف: پنج تن آل عبا (ع) و اصحاب کسا
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 6 / 7 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 531
    ساوه
    152. واقف: حسين مظفري
    رقبه و محل وقوع: 50 متر مربع زمين
    مصرف: احداث هر گونه ابنيه‏ي مورد نياز بقعه‏ي امام‏زاده شاهزاده حسين
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 26 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 524
    محلات
    153. واقف: احترام السادات ابي‏طالب محلاتي
    رقبه و محل وقوع: سهامي از سه قطعه باغ در قطعه‏ي سه محلات
    مصرف: هزينه‏ي تحصيلي ايتام شهرستان محلات
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 24 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 532
    154. واقف: عبدالعلي مقدسي امام‏زاده جمعه‏ي محلات (آيت‏الله سيد)
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه به مساحت 25 / 156 مترمربع در محله‏ي آبرو - خيابان امام خميني (ره)
    مصرف: هزينه‏هاي مدرسه‏ي علميه‏ي القائم (عج)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 25 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 533
    155. واقف: عبدالعلي مقدسي امام جمعه‏ي محلات (آيت‏الله سيد)
    رقبه و محل وقوع: چهار قطعه زمين در قطعه‏ي دو محلات واقع در دشت کياب
    مصرف: به منظور احداث بنا و براي اقامه‏ي نماز جمعه و کليه‏ي مجالس سوگواري
    مذهبي در جهت پيشرفت و ترويج دين اسلام
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 25 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 533
    156. واقف: مؤسسه‏ي خيريه‏ي حسيني (محلاتي‏ها) با وکالت عبدالعلي مقدسي امام جمعه‏ي محلات (آيت‏الله سيد)
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در بخش دو
    مصرف: به منظور مکتب ولي عصر (عج) خواهران و حسينيه و کتابخانه و ترويج شعائر اسلامي
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 27 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 533

    هرمزگان

    بندرعباس
    157. واقف: حسن اکبري زاده کهتکي و زهرا اکبري زاده کهتکي و ساره اکبري زاده کهتکي و علي اکبري زاده کهتکي و فاطمه اکبري زاده کهتکي و محمد اکبري زاده کهتکي و يوسف اکبري زاده کهتکي حسب الوصايه‏ي ابراهيم اکبري زاده
    رقبه و محل وقوع: دو باب مغازه در خيابان کمربندي
    مصرف: امورات مسجد ابوالفضل العباس (ع)
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 79
    158. واقف: حسن تيزرو
    رقبه و محل وقوع: يک قطعه زمين در روستاي پيرچلو در بخش مرکزي
    مصرف: احداث مسجد
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي عادي - 13 / 3 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 80

    همدان

    تويسرکان
    159. واقفان: اسدالله، پرويز، نيره و ولي‏الله محمدي
    رقبه و محل وقوع: دو دانگ و نيم مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين در دهکده‏ي شاهزيد
    مصرف: امور خيريه و بريه
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقف‏نامه‏ي رسمي - 3 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 50

    يزد

    تفت
    160. واقف: خديجه دهقاني تفتي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه و زمين در کوي تل مختار قصبه‏ي تفت
    مصرف: روضه‏خواني
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 26 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 412
    161. واقف: غلامرضا اميربيگي تفتي
    رقبه و محل وقوع: يک باب خانه در کوي شوده علياي تفت بخش شش
    مصرف: جهت الحاق و توسعه‏ي حسينيه‏ي چهارده معصوم (ع) در محله‏ي شوده علياي تفت
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 21 / 12 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 413
    طبس
    162. واقف: غلامرضا خوري زاده
    رقبه و محل وقوع: يک باب مغازه 65 / 25 مترمربع
    مصرف: روضه‏خواني و اطعام عزاداران حسيني در محل هيئت فاطمي
    نوع سند و تاريخ تحرير: کپي وقف‏نامه‏ي رسمي - 4 / 8 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 387
    163. واقف: محمد غلامي
    رقبه و محل وقوع: سه قطعه زمين به مساحت 850 مترمربع در روستاي پير حاجات
    مصرف: تأسيسات و امکانات رفاهي جهت زوار بقعه‏ي شيخ احمد بن اسحاق (مساوي پير حاجات)
    نوع سند و تاريخ تحرير: وقفنامه - 14 / 6 / 1382
    شماره‏ي پرونده: آرشيو 386

    پي نوشت :

    1-با تشکر از خانم مرجان خليلي به خاطر استخراج اطلاعات آماري مورد نظر.

    منبع:ميراث جاويدان (شماره 47-48)



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    موقوفات ايرانيان در عراق5

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه

    نويسنده:محمد رضا انصاري قمي
    نجف اشرف

    کتابخانه بروجردي

    مدرسه آيت‏اللّه‏ بروجردي از کتابخانه‏اي غني برخوردار است که از هنگام برپايي، همواره مورد استفاده بوده. اين کتابخانه در طبقه دوم مدرسه قرار دارد و داري متجاوز از 8000 جلد کتاب چاپي و چند صد جلد خطي مي‏باشد. کتابهاي خطي اين کتابخانه نيز غالبا از کتابخانه‏هاي خصوصي ايران بدانجا منتقل شده است. در سال 1360 شمسي کتابهاي خطي اين کتابخانه را کتابخانه ملي عراق در بغداد به عنوان جزئي از ميراث فرهنگي عراق به‏شمار آورد و مهر اداره آثار باستاني عراق بر پيشاني کليه کتابهاي ارزشمند خطي آن خورد.

    کتابخانه شيخ آقا بزرگ تهراني

    مرحوم شيخ آقا بزرگ، عمر خود را در ميان کتابها و کتابخانه‏ها سپري کرد و پس از وفات نيز در زير کتابخانه خود مدفون شد. او در منزل مسکوني خود که در يکي از فرعيهاي خيابان دوم «محله جُديده» نجف قرار دارد منابع فراواني را جهت تهيه مواد دو کتاب گرانقدر و جاوداني خود الذريعة الي تصانيف الشيعه و طبقات اعلام الشيعه فراهم کرده بود که ساليان دراز مورد استفاده او قرار داشت. مرحوم تهراني در سال 1375 هـ.ق خانه مسکوني و کتابخانه خصوصي خود را طي وقفنامه‏اي وقف عام نموده و آن را در اختيار حوزه علميه جهت استفاده طلاب قرار داد. سردرِ ورودي کتابخانه که پس از درگذشت آن مرحوم آرامگاه او نيز گرديده است با کاشيکاري اشاره به کتابخانه و آرامگاه آن مرحوم دارد و در پايين آن چند بيت شعر در مدح او و در آخرين بيت آن ماده تاريخ درگذشت آن بزرگوار آمده است:
    کان اسمه تاريخه آغا بزرگ مُحسن
    اين کتابخانه پس از فوت آن مرحوم کمتر مورد استفاده عموم قرار گرفت و بعدها نيز تعدادي از نسخه‏هاي خطي آن مفقود گرديد.

    کتابخانه جامعة النجف الدينيه

    اين کتابخانه با همّت و ياري مالي يکي از متمکنين ايراني به نام آقاي حاج محمدتقي اتفاق تهراني و پشتکار توليت مدرسه در سال 1381 هجري با خريد 5000 جلد کتاب از منابع اوليه تأسيس گرديد و به‏تدريج بر تعداد کتابها افزوده شد. امروزه متجاوز از 15000 جلد کتاب چاپي و 500 نسخه خطي ارزشمند در آن وجود دارد. اين کتابخانه به‏رغم اينکه از کتابخانه‏هاي غني مدارس نجف به‏شمار مي‏رود، به جهت دوري آن از مرکز شهر کمتر مورد استفاده عموم قرار دارد.

    کتابخانه مسجد الخضراء

    اين کتابخانه به همّت حجت‏الاسلام والمسلمين حاج شيخ احمد انصاري قمي در سال 1386 هجري در طبقه دوم مسجد خضراء تشکيل گرديد. کتابخانه داراي يک مخزن کتاب و يک قرائتخانه بود. علاوه بر کتابهاي اوليه، مرحوم واعظ شهير حاج شيخ مرتضي انصاري نيز کتابهاي کتابخانه خود را وقف آن کرد ليکن به سبب حوادث عراق هرگز امکان انتقال آن به نجف پيش نيامد. اين کتابخانه در سال 1365 شمسي در پي توسعه فلکه اطراف حرم مطهر تخريب شد.

    موقوفات متفرقه

    آب

    کمبود آب آشاميدني مشکل هميشگي شهروندان نجفي بـوده اسـت؛ زيرا نجف شهري است که از نظر موقعيت جغرافيايي در منتهي‏اليه جنوب شرقي صحراي بادية‏الشام قرار گرفته و شمال و جنوب و غرب آن را صحراي بي‏آب و علفي فـراگـرفته است، ازاين‏رو همواره آب مشکل عمده آن بوده است. البته در 10 کيلومتري غرب نجف، شهر کوفـه قـرار دارد کـه از ميان آن يکي از شاخه‏هاي رودخانه فرات «نهرالکوفه» عبور مي‏کند؛ ليکن چون نجف در بلنداي دشت قـرار دارد (نجـف 35 متر از کوفه بلنـدتـر است) ازايـن‏رو امکـان آوردن آب از رودخانه فرات به وسيله آبراه يا ترعه وجود ندارد؛ ليکن قداست نجف و آسايش زائران که همه‏ساله هزاران نفر از آنها به عتبه‏بوسيِ آستانه حضرت علي (ع) مشرف مي‏شوند، همواره سلاطين و بزرگان و متمکنين را بر آن داشته است تا به چاره‏جويي جهت رساندن آب و نجات زائران و مجاوران از تشنگي برآيند. ايرانيان در اين راه کوششهاي فراوان و قابل توجهي را انجام داده‏اند.
    گويند نخستين کوشش جهت آب‏رساني به شهر را، سليمان بن أعين (م 250هـ) انجام داد. او با حفر چاهي عميق آب را از راه آبراهي از جنوب شهر که در آنجا شيب زمين کمتر است به داخل شهر هدايت کرد؛ ليکن حوادث و فتنه‏هاي خوارج و زنگيان و قرامطه به زودي آبراه را از ميان برداشت.

    قنات آل بويه

    پس از سليمان بن اعين، عضدالدوله ديلمي در سال 369 هجري اقدام به تعمير و اصلاح قنات يادشده کرد و خرابيهاي آن را رفع نمود و بهتر از قبل آب را در آن به جريان آورد و در اختيار اهالي نجف قرار داد. از آن پس اين قنات به قنات آل بويه يا قنات عضدالدوله شهرت يافت و تا دهها سال مورد استفاده اهالي و زائران قرار داشت. ليکن پس از انقراض دولت آل بويه و بي‏توجهي به قنات به‏تدريج آبراه بسته شد و مجددا نجف از نعمت آب محروم گشت.

    آبراه (کانال) ملکشاه سلجوقي

    در سال 479 هجري ملکشاه سلجوقي در هنگام زيارت عتبات عاليات از مشکل کمبود آب نجف مطلع شد و دستور کشيدن آبراهي را از فرات به سوي نجف صادر کرد.

    آبراه سلطان ‏سنجر

    سلطان‏سنجر سلجوقي فرزند ملکشاه به خواهش فخرالدين أبوالقاسم بن أبي‏ليلي ـ يکي از سادات جليل‏القدر حسيني ساکن اصفهان ـ اقدام به احداث آبراهي از نهر فرات به نجف نمود.

    آبراه غازاني

    پس از او به امر سلطان غازان‏خان و مباشرت خادمش ـ شمس‏الدين صواب ـ آبراه ديگري جهت رساندن آب کشيده شد که به کانال «غازاني» مشهور بود.

    آبراه عطاملک

    پس از آن به دستور عطاملک جويني ـ وزير ايلخانيان ـ و مباشرت تاج‏الدين دلقندي در سال 676 هجري آبراهي از زير زمين از نهر فرات تا نجف کشيده شد و بدين‏وسيله آب را به نجف رساندند. اين آبراه سالها مورد استفاده بود؛ ليکن اهمال مباشران و رسوبات شديد رودخانه فرات آن را به مرور زمان مسدود نمود و باز نجف با مشکل بي‏آبي روبه‏رو گرديد.

    آبراه شاه ‏اسماعيل صفوي

    پس از به قدرت رسيدن صفويان، شاه‏اسماعيل در سال 914 هجري به جهت زيارت عتبات مقدسه به نجف مشرف شد و پس از آگاهي از کمبود آب، دستور کشيدن قناتي را از فرات به سوي نجف صادر کرد، اين قنات در مدت کوتاهي آماده بهره‏برداري گرديد به‏گونه‏اي که در دو سوي آن باغها و کشتزارهاي فراواني به‏وجود آمد. شاه‏اسماعيل صفوي آبراه و زمينهاي سرسبز اطراف آن را وقف مرحوم محقق کرکي و فرزندانش نمود تا بدين‏وسيله عموم مردم همواره از آن آب استفاده نمايند. اين وضعيت تا هنگام جنگ ايران با عثماني ادامه داشت و پس از شکست شاه‏اسماعيل و محاصره نجف، سربازان عثماني اين آبراه را با خاک پوشانيدند و بدين‏گونه باز نجف در مضيقه بي‏آبي قرار گرفت.

    نهر طهماسبيه

    در سال 980 هجري شاه‏طهماسب صفوي به زيارت عتبات مشرف شد و دستور کشيدن نهري را از فرات به سوي نجف صادر نمود، مباشران، اين‏بار از يکي از شعب رودخانه فرات که در نزديکي حلّه قرار داشت آبراهي را به سوي نجف کشيدند؛ ليکن به علّت بي‏دقتي و ناآگاهي از ارتفاع شهر نجف موفق به رسانيدن آب به شهر نشدند. اين نهر را مورّخان به نام «طهماسيه، طهماسبيه و طهمازيه» ناميده‏اند. اين نهر اگرچه نجف را سيراب نکرد، در مسير خود بسياري از روستاها را آبياري و سيراب نمود.

    چاهها و آبراه شاه ‏عباس صفوي

    در سال 1032 هجري شاه‏عباس اول به‏منظور زيارت عتبات مقدسه و سرکشي به متصرفات خود در عراق به نجف آمد و پس از آگاهي از وضعيت آب در نجف دستور انجام‏دادن دو کار را داد:
    نخست آنکه دستور داد تعداد زيادي چاه عميق در نقاط مختلف شهر حفر کنند. اين چاهها که عمق بسيار زيادي داشتند و در تمام فصول سال از آب کالع و تا اندازه‏اي شيرين و گوارا برخوردار بودند تا سالهاي اخير به نام چاههاي شاه عباسي معروف‏اند و هنوز در بسياري از نقاط شهر نجف مورد استفاده قرار دارند، بنا به نقل اهالي نجف در جريان قيام سال 1412 هجري که آب و برق نجف چندين‏ماه قطع بود تنها اين چاهها بودند که مردم را از تشنگي نجات دادند.
    دستور ديگر شاه‏عباس، ترميم و رسوب‏زدايي از آبراهي بود
    که شاه‏اسماعيل اول آن را ايجاد کرده بود. شاه‏عباس بدين‏وسيله آب را از نهر فرات تا فاصله 8 کيلومتري نجف کشانيد، آن‏گاه با کنـدن تونـلي، آب را به حوضچه‏هاي بزرگي در زيرِ زمين رساند و در اختيار مردم قرار داد. سعي و همت او در اين کار به‏حدّي بود که کليه سربازان و همراهان و اردوي خود را در اين کار مشـارکت داد، اين آبـراه تا سالها مشکل بي‏آبي نجف را رفع نمود.

    آبراه شاه ‏صفي

    در سال 1042 هجري شاه‏صفي به‏منظور زيارت عتبات راهي عراق گرديد و هنگام تشرّف به نجف براي رفع کمبود آب شهر انديشه ديگري به‏کار بست، او دستور داد نهري عميق و عريض را از شمال شرقي نجف و از نزديکي شهر حلّه حفر کنند. اين نهر تا مسجد کوفه ادامه داشت، آن‏گاه از ميان آبراهي از زير مسجد آن را به سوي شرق و سپس به سوي جنوب شهر ادامه داد و آن را به برکه آبي که در غرب نجف قرار داشت ـ «بحرالنجف» ـ رسانيد و در آنجا با ساختن درياچه‏اي که مدخل و مخرج آن به وسيله سدهاي خاکي مهار مي‏شد سطح آب را بالا آورد. بدين‏وسيله آب تا داخل باروي شهر نجف هدايت مي‏شد؛ ليکن چندي بعد تمام اين زحمات طاقت‏فرسا به‏هدر رفت و بر اثر بي‏توجهي مباشران و ديگر مشکلات ناشي از رسوبات شديد رودخانه فرات و لايروبي‏نکردن به‏موقع، مجددا نهر بسته شد و نجف بار ديگر با مشکل هميشگي خود روبه‏رو گرديد.

    نهر هندية

    در سالهاي 1208 هجري يحيي‏خان آصف‏الدوله‏ـ وزير اعظم محمدشاه پادشاه هند ـ که از ايرانيان مهاجر به هند بود اموال کلاني را جهت حفر آبراهي فرستاد، اين بار مهندسان، طرح احداث نهري را از منطقه «مُسيّب» ـ در 50 کيلومتري شمال شرقي کربلا ـ ريختند. در اين منطقه آب از فشار بسياري برخوردار بود؛ لذا با حفر آبراهي آب را به‏سوي مناطق پست و هموار نجف هدايت نمودند؛ ليکن اين‏بار فشار آب به‏قدري زياد بود که مناطق وسيعي از اطراف نجف و آبراه را در زير آب فرو برد و باتلاقها و درياچه‏هاي متعددي ايجاد کرد.

    آبراه امين‏ الدوله

    پس از نابودي آبراه هنديه، بزرگان نجف از عبداللّه‏خان أمين‏الدوله ـ فرزند محمدحسين‏خان صدر أعظم ـ تقاضاي کمک کردند و او با ارسال مبلغ 000/50 تومان به همراه مهندسي ايراني به نام ميرزاتقي، اقدام به حفر آبراه جديدي از منطقه «أبوفشيگه» ـ 15 کيلومتري شمال شرقي نجف و در مسير راه نجف، کربلا ـ کرد. او اين آبراه را به آبراه ديگري به نام «کري السعدة» که از يادگارهاي عضدالدوله ديلمي بود و هم‏اکنون آثار آن در ميانه راه نجف ـ کوفه و در جنوب شرقي مسجد سهله قرار دارد متصل کرد و آب را به‏سوي نجف روانه نمود، اين طرح با همان مشکلات طرحهاي آبراه‏سازي روبه‏رو شد و پس از چند سال مسدود گرديد.
    در اين هنگام مرحوم آيت‏اللّه‏ محمدحسن نجفي معروف به «صاحب جواهر» با کمک مالي يکي از ثروتمندان هندي اقدام به تعمير و ترميم آبراه امين‏الدوله کرد؛ ليکن در ميانه کار مرحوم صاحب جواهر درگذشت و کار تعطيل شد.
    پس از مدتي فرهادميرزا معتمدالملک قاجار ـ عموي ناصرالدين‏شاه ـ با صرف هزينه کلاني مجراي آبراه أمين‏الدوله را لايروبي نموده و مجددا آب را به‏سوي نجف روانه کرد.

    آبراه رشتي

    در سال 1282 هجري مرحوم سيداسداللّه‏ گيلاني که به‏منظور زيارت عتبات عاليات به نجف مشرف شده بود از بي‏آبي نجف آگاه شد و مصمم به رفع تشنگي از شهر و ترميم آبراه نمود، ازاين‏رو با هزينه‏اي که از ثلث اموال سردار محمد اسماعيل‏خان نوري تأمين مي‏شد و بالغ بر 000/30 تومان بود کار ترميم و لايروبي و عميق‏کردن آبراه امين‏الدوله را آغاز کرد و پس از 6 سال سرانجام در رمضان سال 1288 هجري آب را به نجف رسانيد. اين آبراه سالها مورد استفاده بود؛ ليکن چون همواره بانيان و مؤسسين آبراهها بيشترين تلاش خود را صرف رسانيدن آب به نجف مي‏کردند و به مشکلات پس از آن توجهي نداشتند، غالب اين آبراهها پس از چندين‏سال بر اثر سيلابها و ته‏نشين‏شدن گل و لاي و رسوبات بسته شده، آب مجددا قطع مي‏گرديد. آبراه رشتي نيز در سال 1307 هجري بر اثر سرما و بارانهاي موسمي و سيلابهاي ناشي از آن تخريب و بسته شد و مجددا نجف به حالت گذشته خود بازگشت.

    آبراه خليلي

    در سال 1319 هجري مرحوم آيت‏اللّه‏ ميرزاحسين خليلي تهراني با صرف هزينه زياد اقدام به ترميم آبراه نمود و توانست آن را پس از سالها کار و تلاش لايروبي و آماده جريان آب نمايد و عاقبت درسال 1327 هجري آب را به نجف رسانيد؛ ليکن اين‏بار کمبود آب در رودخانه فرات در منطقه «هنديه» که سرچشمه آبراه نجف به‏شمار مي‏رفت تلاشهاي او را بي‏ثمر گذاشت.
    پس از مرحوم خليلي چندتن ديگر نيز در رسانيدن آب به نجف تلاش کردند. از آن‏جمله تلاش رضاشاه پاشا والي عثماني در عراق بود که اقدام به لايروبي آبراه نموده، آب را به نجف رسانيد؛ ليکن اين آبراه تنها مدت کوتاهي آب‏رساني داشت و مجددا مسدود شد.
    همچنين به تقاضاي خيراللّه‏ افندي؛ حاکم عثماني و حاج‏حسن پاشا؛ والي بغداد به دستور عبدالحميدخان خليفه عثماني مجددا آبراهي براي آب‏رساني به نجف کشيده شد؛ که «نهر حميديه» نام گرفت؛ ليکن عاقبتي بهتر از ديگر تلاشها نداشت.

    آبراه کري‏السعده

    در سال 1342 هجري مرحوم حاج‏محمدعلي ـ رئيس تجّار خوزستان ـ همّت به ترميم آبراههاي موجود نموده و مبلغ 000/300 روپيه براي کشيدن آبراهي از منطقه مزيديات ـ 50 کيلومتري شمال شرقي نجف؛ آنجا که شاخه‏اي از رودخانه فرات به نام «نهر بني‏حسن» مي‏گذرد ـ صرف کرد. هدف او کشيدن آبراهي از آن منطقه به غرب نجف بود که محل پست و گودي است و در آنجا از قديم‏الايام نهري به نام «بحيرة‏النجف» وجود داشته است. او پس از کوشش زياد با همکاري دولت عثماني مقرراتي وضع نمود که به موجب آن صاحبان کشتزارها و باغهاي اطرافِ آبراه مالياتهايي را پرداخت کنند تا در راه ترميم و لايروبي آن مصرف شود؛ ليکن اين کوشش نيز نتيجه‏اي بسيار اندک دربرداشت.

    آخرين تلاش

    در سال 1346 هجري موفقترين تلاش براي رسانيدن آب به نجف انجام پذيرفت. در اين سال مرحوم حاج‏آقا محمد بوشهري ـ مشهور به معين‏التجار ـ در پي مذاکره با دولت عراق امتياز خريد و نصب پمپهايي جهت رسانيدن آب از کوفه به نجف را به‏دست آورد، و در پي آن اقدام به خريد دستگاه‏هاي لازم براي پمپاژ آب از شرکتي آلماني نمود و بدين‏منظور کارگاهي را در کوفه تأسيس و دستگاههايي را در آنجا نصب کرد. او در اين کار علاوه بر کمک مالي مرحوم محمدعلي ـ رئيس‏التجار خوزستان ـ از همکاري خواهرزاده نيکوکارش مرحوم آقااحمد بوشهري برخوردار بود که مباشرت طرح را به عهده داشت.
    عاقبت تمام تلاشها به نتيجه رسيد و در روز 22 جمادي‏الثاني سال 1347 هجري آب توسط پمپهاي قوي از رودخانه فرات کشيده شد و در داخل لوله‏ها جريان يافت و به نجف رسيد، و بدين‏وسيله تلاش خيرخواهانه، ولي ناموفق نيکوکاران در طول صدها سال عاقبت به همت نيکوکاري ايراني به ثمر نشست و نام او در تاريخ نجف به عنوان کسي که توانست آب نجف را بدون بيم و هراس از گرفتاريهاي گذشته تأمين کند ثبت گرديد.

    برق

    نجف تا نيمه‏هاي قرن چهاردهم هجري از نعمت روشنايي و برق محروم بود و خانه‏ها و مدارس و بويژه حرم مطهر و آستانه حضرت اميرالمؤمنين (ع) با قنديلهاي شمعي و نفتي و نظاير آن روشن مي‏شد. اين وسيله همواره در مکانهاي عمومي خطرآفرين بود؛ تا جايي که چندين‏مرتبه حرم مطهر بر اثر فروافتادن شمع از داخل شمعدانها يا سهل‏انگاري مسؤولان آتش گرفته و خسارات جبران‏ناپذيري را متحمل شده است.
    نخستين اقدام براي روشنايي حرم مطهر و شهر نجف را يکي از نيکوکاران ايراني انجام داد. مرحوم حاج‏آقا محمد بوشهري معين‏التجار پس از آنکه با موفقيت در سال 1347 هجري آب نجف را تأمين کرد به فکر تأمين برق نيز افتاد. ازاين‏رو پس از بررسي، اقدام به خريداري دستگاههاي توليد برق از آلمان نمود و آنها را در يکي از ساختمانهاي بزرگ و قديمي شهر نصب نمود. اين مولّد برق تنها جهت روشنايي حرم مطهر و کوچه‏ها و خيابانهاي اطراف آن مورد استفاده قرار گرفت. انعکاس و تلألؤ نور در گوشه و کنار حرم و روي گنبد طلايي و در داخل ضريح مطهر و بخصوص در رواقها و بازتاب نور در آيينه‏هاي سقف و ديوارها و روي چلچراغها و لوسترها و طلاي ضريح و درها، به‏قدري زيبا و خيال‏انگيز بود که بسياري از شاعران عرب را به سرودن اشعاري زيبا در وصف آن مناظر واداشت. علاوه بر اين، شاعران نجف، اشعار و قصائد فراواني در تجليل از مرحوم بوشهري سرودند.

    خانه‏ها و کاروانسراهاي وقفي

    شهر نجف به‏علت وجود مرقد مطهر مولي‏الموحدين (ع) و حوزه علميه کهنسال، همواره پذيراي صدها زائر و شيفته و دوستدار اهل‏بيت (ع) و دانشجوي طالب فضيلت بوده است، اين گروه نياز مبرمي به مسکن داشتند؛ لذا بزرگان دين به ياري نيکوکاران باايمان مهمانسراها و خانها و مدارس ديني زيادي به اين منظور در نجف ايجاد کرده‏اند.

    ادامه دارد.....

    منبع:ميراث جاويدان




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    موقوفات ايرانيان در عراق6

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه

    نويسنده:محمد رضا انصاري قمي
    نجف اشرف

    خانه‏هاي وقفي

    بسياري از مردمان نيکوکار، خانه‏هاي بسياري را خريده و وقف سکونت طلاب و زايرين کرده‏اند. غالبا توليت اين موقوفات با مراجع دين و بزرگان حوزه علميه بوده و آنان با صلاحديد، خانه‏ها را در اختيار نيازمندان مي‏گذاشته‏اند. اين خانه‏ها معمولاً در محلات قديمي نجف بودند که در سالهاي اخير رژيم بعث تعدادي از آنها را از ميان برده است. علاوه بر اين بسياري از بانيان مدارس ديني نجف جهت تأمين هزينه تعمير و نگهداري و ديگر مصارف ضروري، خانه‏هايي را خريده و درآمد آنها را وقف مدرسه کرده‏اند. مجموع اين خانه‏ها که سهم ايرانيان مؤمن و نيکوکار در خريد و وقف آنها بسزا و قابل توجه است همواره با تنظيم وقفنامه‏هاي شرعي بوده که به امضاي مراجع دين در نجف مي‏رساندند. يا آنکه خانه وقفي را در اداره ثبت به نام يکي از اتباع عراق ثبت مي‏کردند تا از جنبه قانوني با مشکلي مواجه نشود، اين وقفنامه‏هاي شرعي که نظائر آن در سرتاسر کشورهاي اسلامي وجود دارد و از ارزش و اعتبار نيز برخوردار است، همواره مورد قبول دولتهاي متعاقب در عراق بود و ارزش و اعتبار قانوني داشت؛ ليکن رژيم بعث در سالهاي اخير با تصويبِ قانوني اَسناد وقفهاي رسمي را پذيرفته و از قبول اَسناد وقفي شرعي سر باز مي‏زند و بدين‏وسيله منازل بسياري را تصاحب نموده و اقدام به فروش آنها کرده و از اين راه ضربه جبران‏ناپذيري به سنت حسنه وقف وارد آورده است.
    امّا منازل وقفي که به نام شهروندان عراقي ثبت شده بود خود با دو مشکل عمده مواجه گرديد:
    نخست آنکه در بسياري از موارد، پس از مرگ صاحبِ سند، ورّاث او از روي ناآگاهي و يا از روي بي‏توجّهي به جنبه‏هاي شرعي و حرمت تصرف در وقف، مِلک و عين موقوفه را ميان خود تقسيم کرده و به خريد و فروش آن اقدام مي‏کنند و بدين‏وسيله تعداد زيادي از رقبات موقوفه از ميان مي‏رود.
    دوم آنکه رژيم بعث، طبق قانون ظالمانه خود هر فردي را که محکوم به اعدام مي‏کرد و يا او را دشمن تلقي مي‏نمود دستور مصادره کليه اموال منقول و غيرمنقول او را صادر مي‏کرد، که در مواردي اين حکم شامل اعيان موقوفه‏اي که به نام محکوم بود مي‏شد. نويسنده، افراد نيکوکاري را مي‏شناسد که به علت امانت و دينداري آنان خانه‏هاي وقفي فراواني در ثبت مالکيت آنان قرار داده شد؛ اما پس از محکوميت آنان به دست رژيم، بسياري از آن خانه‏ها مصادره شد و در معرض فروش قرار گرفت.
    از طرحهاي خانه‏هاي وقفي در نجف اشرف، در سالهاي اخير مي‏توان از شهرک «حيّ‏الشاهرودي» در ميانه راه نجف و کوفه ياد کرد. اين طرح به‏خواسته مرحوم آيت‏اللّه‏ سيدمحمود شاهرودي و کمک مالي يکي از نيکوکاران ايراني به نام حاج‏حسين حشمتي انجام پذيرفت. اين طرح عبارت بود از
    زميني وسيع که براي ساختمان شهرکي براي سکونت طلاب علوم ديني در نظر گرفته شده بود. تا چندسال پيش از درگذشت مرحوم شاهرودي تعدادي از اين خانه‏ها ساخته و در اختيار طلاب قرار گرفت؛ ليکن بعدها با تبعيد آقاي حشمتي و درگذشت آيت‏اللّه‏ شاهرودي و حوادث عراق، اين طرح متوقف شد و خانه‏ها از ساکنين آن تخليه گشت و رژيم بعث اين خانه‏هاي وقفي را مصادره کرد.

    کاروانسراهاي وقفي

    سنّت حسنه کاروانسراسازي از ديرباز در سرزمينهاي اسلامي وجود داشته است. امروزه بسياري از اين کاروانسراها و رباطها و استراحتگاههاي عمومي از اندلس تا رباط و از آنجا تا قاهره، و از مکّه و مدينه و يمن تا عراق و شام و از آنجا تا اصفهان و خراسان و ماوراءالنهر و هند، و به‏طور کلي در سراسر سرزمينهاي اسلامي پراکنده است. امروزه در ايران اسلامي تعداد زيادي کاروانسرا وجود دارد که همواره طبق نياز مسافران در جاده‏هاي مال‏رو قديم ساخته مي‏شده است. يکي از خط‏سيرهاي پر رفت و آمد، خط و مسير غرب ايران بوده است که مسافران را به مرزهاي ايران و عراق وصل مي‏کرده است.
    در دوران صفويه و بر اثر فزوني تردّد از ايران به‏سوي عتبات و بالعکس، نياز به وجود کاروانسراها در جاده‏هاي بياباني و خشک بيشتر احساس مي‏شد. ازاين‏رو صفويان اقدام به ساختن تعداد زيادي کاروانسرا در مسير کاروانهاي قديم از ايران تا بغداد واز آنجا در دو مسير؛ يکي مسير جنوب به‏سوي کربلا و نجف، و ديگري در مسير شمال به‏سوي سامرا نمودند.
    اين کاروانسراها که به دست مهندسان و معماران ايراني و با رعايت شرايط منطقه ساخته مي‏شدند از وسعت و بزرگي قابل توجهي برخوردار بودند؛ به‏گونه‏اي که در زمان واحد مسافران فراواني را در خود جاي مي‏دادند. گويند در طول مسير کاروانها به‏سوي عتبات 100 کاروانسرا در داخل خاک عراق ساخته شده است؛ ليکن آنچه باقي است تنها تعداد انگشت‏شماري است و بقيه از ميان رفته است. در مسير جاده نجف و کربلا امروزه 3 کاروانسرا از کاروانسراهاي صفوي وجود دارد. نخستين کاروانسرا در فاصله 15 کيلومتري شمال نجف قرار دارد که به «خان‏الرُبّع» شهرت دارد. دومين کاروانسرا در فاصله 30 کيلومتري از شمال نجف قرار دارد که به «خان حمّاد» يا مصلّي يا نصف شهرت دارد، و سو مين کاروانسرا در 20 کيلومتري جنوب کربلا قرار دارد و به «خان‏النخيله» مشهور است. اين سه کاروانسرا داراي باروي مربّع‏شکل و عظيم به ارتفاع بيش از 15 متر مي‏باشند و درِ ورودي آنها در سمت جنوب و نزديک به زاويه غربي قرار دارد. داخل کاروانسرا حياطي مربع‏شکل واقع است که در ميان آن چاهي عميق و در اطراف آن از 4 طرف ايوانها و اتاقهاي متعدد با سقفهاي گنبدي‏شکل قرار دارد، کاروانسرا داراي زيرزميني وسيع و قابل استفاده در فصول سرما و گرماست، علاوه بر اين بام کاروانسرا به‏گونه‏اي ساخته شده که قابل استفاده براي استراحت در شبهاي تابستان باشد.
    نظير اين کاروانسراها در مسير کربلا و مسيّب به‏سوي بغداد وجود دارد. همچنين در مسير بغداد ـ خانقين ـ قصر شيرين، و مسير بغداد ـ سامرا، و مسير بصره ـ بغداد نيز از اين‏گونه کاروانسراها ديده مي‏شود که غالبا بر اثر بي‏توجّهي در حال فروريختن هستند.
    سه کاروانسرا که در مسير نجف ـ کربلا قرار دارند تا سالهاي اخير مورد استفاده مؤمنيني که پياده به زيارت اباعبداللّه‏الحسين (ع) مشرف مي‏شدند قرار داشت. آنان شب را در يکي از آنها به‏سر مي‏بردند. در سال 1355 شمسي درگيري شديدي ميان نيروهاي دولتي و مردم در سومين کاروانسرا روي‏داد.
    علاوه بر اين کاروانسراها که در ميان راهها ساخته مي‏شد، در داخل شهر نجف نيز تعدادي خان جهت سکونت زائران وجود داشته است که به علت متروکه‏بودن در سالهاي اخير، غالب آنها مخروبه گرديده و پس از صلاحديد از مراجع تقليد بعضي از آنها تبديل به أحسن شده است. از جمله اين خانها مي‏توان از مدرسه يزدي(صغري) نام برد که قبلاً محل سکونت زوّار بود و بعدها به دستور مرحوم يزدي به جاي آن مدرسه علميه ساخته شد. اين مدرسه نيز در سال 1360 شمسي ويران شد.
    کربلا

    مقدمه

    شهر کربلا از سال 61 هجري تاکنون همواره کعبه آمال و علاقه‏مندان اهل‏بيت(ع) و دوستداران حق و عدالت بوده است و ساليانه هزاران نفر جهت زيارت آستانه سالار شهيدان حضرت اباعبداللّه‏ الحسين(ع) وارد اين شهر مي‏شوند. رفت و آمد اين گروه عظيم از مردم، نيکوکاران را تشويق به ايجاد بناهاي وقفي جهت استفاده و استراحت اين زائران نموده است.
    کربلا علاوه بر قداست و زيارتي بودن ـ که خود نيازهاي فراواني را ايجاد مي‏کند ـ از ديرباز يکي از حوزه‏هاي علميه شيعه را در خود جاي داده است. اين حوزه هرچند به پايه قدمت و ديرينگي حوزه کهنسال نجف نمي‏رسد، در دورانهايي، از عظمت و شکوفايي فراواني برخوردار بوده است. از آن جمله مي‏توان از دوران سرنوشت‏ساز و تعيين‏کننده مرحوم آيت‏اللّه‏ وحيد بهبهاني ياد کرد. با همت و پشتکار و قدرت علمي اين بزرگمرد بود که جبهه عقل‏گرايان پيروز گشته و شيعه از غوطه‏ور شدن در ورطه انديشه‏هاي باطل و بي‏ثمر و ضد عقل و منطق نجات يافت. از اين‏روست که از وحيد بهبهاني با عنوان بنيان‏گذار مکتب اصولي متأخر ياد مي‏کنند. علاوه بر اين در دوران جنگ جهاني اول و پس از اشغال عراق به‏دست ارتش بريتانيا، حوزه علميه کربلا به زعامت آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدتقي شيرازي بود که رهبري مبارزات استقلال‏طلبانه عراق را به‏عهده داشت.
    در هرحال وجود اين حوزه علميه سبب ديگري بود که نيکوکاران را به ساختن مدارس ديني و کتابخانه‏ها جهت استفاده طلاب وادار مي‏کرد؛ ليکن همان‏گونه که گذشت چون شهر کربلا زيارتگاه عمده شيعه به حساب مي‏آيد، تعداد ساختمانهايي که در آن جهت اسکان زايرين ساخته شده است بر تعداد مدارس ديني و کتابخانه‏هاي وقفي فزوني چشمگيري دارد.
    در شهر کربلا نيز همانند نجف اشرف، نقش ايرانيان نيکوکار و مؤمن در ايجاد يا ترميم بناها و ساختمانهاي وقفي قابل توجه و چشمگير است. در اين نوشتار به تأسيسات وقفي که ايرانيان در کربلا ايجاد يا ترميم کرده‏اند خواهيم پرداخت.

    مساجد

    مسجد ميرزا شفيع ‏خان

    باني اين باقيات صالحات مرحوم ميرزا شفيع‏خان صدرأعظم مي‏باشد. او هنگام تشرّف به زيارت کربلا توفيق ساختن اين مسجد را يافت و آن را در جنوب شرقي کربلا در نزديکي نهر «الهنديه» ـ يکي از شاخه‏هاي رودخانه فرات ـ و در مسير راه «خان‏النُخيله» بنا نمود. اين مسجد سالها مورد استفاده مؤمنين بود و پس از مرگ ميرزا شفيع‏خان، نيز پيکر او را در گوشه‏اي از حياط مسجد به خاک سپردند. بعدها نخلستانها و باغهاي اطراف اين مسجد، گورستان عمومي کربلا شد که به گورستان «وادي أيمن» مشهور است. اين مسجد در سال 1319 هجري به همت دو برادر نيکوکار ايراني به نامهاي حاج‏علي و حاج‏آقا جان بازسازي شد. خاطره تجديد ساختمان با اشاره به تاريخ آن با دو بيت شعر زيباي فارسي بر روي کاشيکاري سبز رنگ بر سر درِ ورودي مسجد ثبت شده است.

    مسجد حسن‏ خان

    اين مسجد را مرحوم سردار حَسن‏خان قزويني در اواخر قرن دوازدهم هجري در زاويه شمال شرقي صحن مطهر و در فاصله کوتاهي از باروي صحن اباعبداللّه‏ الحسين(ع) بنا نموده است. اين مسجد قديمي بنا به نقل مورخين، بسيار زيبا و چشمگير بوده و کاشيکاريهاي بسيار نفيس و ارزشمندي داشته است. اين مسجد بعدها به‏جهت توسعه خيابان اطراف حرم مطهّر تخريب گرديد، و تخريب آن با اعتراض مردم و علما و اعيان شهر روبه‏رو شد؛ ليکن حاکم ناصبي شهر بدون توجه به تمايلات مردم و ارزشمندي بنا با سرعت تمام آن را ويران کرد و حتي کاشيهاي نفيس آن را که مي‏شد از آنها در موزه نگهداري نمود نيز از اين نابودي در امان نماند تا يادي از اين اثر نفيس در خاطره‏ها باقي نماند.

    مسجد ناصري

    اين مسجد در سال 1276 هجري به دستور ناصرالدين‏شاه قاجار و پس از تشرّف او به زيارت کربلا ساخته شد. مسجد در شمال باروي صحن مطهر امام‏حسين(ع) قرار داشت. اين مسجد زيبا نيز بعدها به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف حرم، در نيمه دوم قرن چهاردهم هجري از ميان برداشته شد.

    مسجد بهبهاني

    اين مسجد را مرحوم آيت‏اللّه‏ آقاباقر وحيد بهبهاني در دوران زعامت و رياست مطلقه خود در کربلا بنا نمود. اين مسجد در يکي از کوچه‏هاي غربي باروي حرم امام‏حسين(ع) در نزديکي مدرسه معروف به «هندي» قرار داشت. در سالهاي اخير اين مسجد به همراه بسياري از مدارس و مساجد ديگر به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف حرم ويران شد.

    مسجد شهرستاني

    اين مسجد را مرحوم آيت‏اللّه‏ ميرزا مهدي شهرستاني در سال 1189 هجري و در نزديکي دروازه معروف به «باب‏الشهداء» در شرق حرم مطهر بنا نمود. اين مسجد بر اثر فرسودگي در سال 1356 هجري به دست عبدالرزاق الأُزري ـ استاندار وقت کربلا ـ تخريب و تجديد بنا شد و در سال 1399 هجري به همراه بسياري ديگر از مؤسسات مذهبي، به بهانه توسعه خيابانها به سرنوشت مساجد قبلي دچار شد.

    مسجد اردبيلي‏ها

    از مساجد قديمي کربلاست که به همت ايرانيان نيکوکار ساخته شده است. اين مسجد در شرق حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) در مسيري که به آرامگاه فقيه بزرگوار مرحوم ابن‏حمزه منتهي مي‏شود قرار دارد. در بخشي از مسجد، آرامگاه گروهي از بزرگان ايراني قرار دارد که نام بعضي از آنان عبارت است از: ميرزا نصراللّه‏ صدرالممالک (م1285هـ)، ميرزا محمدهادي صدرالممالک (م1310هـ)، محمدتقي بن الحاج عبدالکريم تبريزي (م1332هـ)، ميرزا محمدعلي بن الحاج‏رضا همداني (م1293هـ).

    مسجد مازندرانيها

    اين مسجد در سال 1372 هجري به همت مرحوم شيخ محمدمهدي واعظ مازندراني در محله خيمه‏گاه ساخته شد و تا پيش از حوادث سال 1412 هجري برپا بود.

    مسجد تهراني

    اين مسجد در سال 1243 به همّت مرحوم سيدصالح فوزي تهراني در ميان بازار نجّارها بنا گرديد و تاکنون مورد استفاده مؤمنين است. اين مسجد در سال 1361 هجري در اختيار سازمان اوقاف عراق قرار گرفت.

    حسينيه‏ها

    کربلا را مي‏توان شهر حسينيه‏ها ناميد؛ شهري که در هر کوي و برزن آن حسينيه‏اي از آنِ اهالي شهري يا منطقه‏اي يا قبيله‏اي ساخته شده و بر افراد آن و ديگر زايران وقف گرديده است. تقريبا تمام شهرهاي عمده عراق و ايران و کشورهاي خليج و عربستان و هند و پاکستان در کربلا حسينيه دارند و هر کدام به فراخور حال و به نسبت ساکنين خود اقدام به ساختمان حسينيه‏هاي کوچک و بزرگ نموده‏اند. حسينيه‏ها نه‏تنها در روزهاي دهه محرم يا اربعين و يا نيمه رجب و شعبان که روزهاي زيارتي شهر کربلا به‏شمار مي‏رود، مملوّ از جمعيت‏اند، در طول سال نيز پذيراي زائران و عتبه‏بوسان اباعبداللّه‏ الحسين(ع) هستند. علاوه بر اين در شبها و روزهاي جمعه اين حسينيه‏ها گروههاي زيادي از زيارت‏کنندگان را در خود جاي مي‏دهند. اين زائران از اين حسينيه‏ها به‏عنوان استراحتگاه کوتاه‏مدت استفاده مي‏نمايند.
    هزينه ساختمان اين حسينيه‏ها را معمولاً افراد شهر يا منطقه يا قبيله مربوطه به افراد مورد اعتماد پرداخت مي‏کنند و اين افراد به ساختمان حسينيه‏ها همت مي‏گمارند. از اين‏رو معمولاً اين حسينيه‏ها باني معيّن و مخصوصي ندارد؛ بلکه مردم شهر و منطقه‏اي براي درک ثواب اين فضيلت بزرگ، هرکدام به فراخور حال بخشي از هزينه‏هاي آنها را به‏عهده مي‏گيرند. تعدادي از اين حسينيه‏ها داراي ساختمانهاي عظيم و مجللي بوده و هستند، همانند حسينيه تهرانيها و اصفهانيها؛ اما ساختمان برخي کوچک ـ در حدّ يک خانه ـ و ساده است. بعضي از شهرهاي عراق ـ همانند بغداد و بصره ـ داراي حسينيه‏هاي متعددي هستند که هرکدام متعلق به بخش يا محله‏اي است.
    مايه تأسف دوستداران اهل‏بيت(ع) است که از سال 1970 ميلادي رژيم بعث حاکم بر عراق مبارزه خود را عليه دينداري و تشيع آغاز کرده و ستيزه‏جويي با مراسم عزاداري اباعبداللّه‏ الحسين(ع) را بخشي از برنامه خصمانه خود قرار داده است؛ اوج دشمني و ضديت رژيم در قيام مردم عراق در شعبان 1412 هجري نمايانگر شد و در پي سرکوب قيام، رژيم بعث با دو لشکر مجهز به تمام تجهيزات جنگي ـ از تانک و توپخانه و هواپيما و موشک‏انداز و غيره ـ به شهر حمله نمود و مدت 10 روز کربلا را از زمين و آسمان مورد شديدترين حملات قرار داد که در نتيجه محله‏هاي بزرگ و قديمي شهر کربلا که در اطراف حرم مطهر قرار داشتند همگي منهدم شدند و صدها نفر به شهادت رسيدند. ارتش بعث چندين روزمتوالي مستقيما حرم امام‏حسين(ع) و حرم حضرت ابوالفضل(ع) را هدف توپخانه خود قرار داده بود که تخريبهاي فراوان و هول‏انگيزي در اين دو بقعه مقدس به وجود آمد، به گونه‏اي که اين دو مقام مقدس شبيه مخروبه‏هاي شهرهاي آبادان و خرمشهر به نظر مي‏رسيد. علاوه براين، ارتش بعث پس از اشغال شهر، اقدام به منفجر کردن بسياري از حسينيه‏ها و مدارس ديني و مساجد شهر نمود، از اين‏رو امروزه متأسفانه بجز موارد استثنائي از حسينيه‏هايي که به توصيف آنها خواهيم پرداخت جز تلّي از خاک باقي نمانده است (و سيعلم‏الذين ظلموا أيّ منقلبٍ ينقلبون).

    حسينيه اسکويي

    اين حسينيه در سال 1345 هجري به همت مرحوم ميرزا علي اسکويي در کوچه مشهور به «الداماد» ساخته شده است. بناي اين حسينيه عبارت بوده است از حياطي که در اطراف آن اتاقهايي قرار داشته و همه‏ساله در آن مراسم عزاداري برگزار مي‏شده است. اين حسينيه تا پيش از حوادث سال 1412 هجري پا برجا بود.

    حسينيه مازندرانيها

    اين حسينيه در سال 1372 هجري به همّت مرحوم شيخ محمدمهدي واعظ مازندراني در محله خيمه‏گاه ـ در فاصله کوتاهي از حرم مطهر اباعبداللّه‏(ع) ـ بنا گرديد و همواره پذيراي بسياري از زائران مازندراني بود. اين بنا نيز پس از حوادث سال 1412 هجري ويران شد.

    حسينيه اصفهانيها

    اين حسينيه يکي از بزرگترين حسينيه‏هاي ايرانيان در کربلا بود و با کمک مالي مردم نيکوکار اصفهان در خيابان «القبله» بنا شده است. ساختمان آن از حياطي نسبتا بزرگ و يک بناي دو طبقه تشکيل شده بود و در راهروهاي آن تعداد زيادي اتاق جهت اقامت زائران قرار داشت، حسينيه داراي سردري بسيار زيبا بود که در اطراف آن به روي کاشيهاي معرّق و با آيينه‏کاري زيبا اشعاري در مدح اهل‏بيت(ع) به چشم مي‏خورد، اين حسينيه در پي حوادث خونين قيام مردم در شعبان 1412 هجري به‏دست رژيم بعث منهدم گرديد.

    حسينيه تهرانيها

    بزرگترين حسينيه در کربلا به‏شمار مي‏رفت. اقدام براي ساختمان اين حسينيه از سالها قبل آغاز شد و بسياري از وعاظ و گويندگان در شهرهاي مختلف ايران جهت ساختمان آن که در وهله نخست به عنوان «حسينيه ايرانيان» نام‏گذاري شده بود نيکوکاران را به پرداخت پول و مشارکت در ساختمان آن تشويق مي‏کردند؛ ليکن پس از پايان ساختمان آن را «حسينيه تهرانيها» ناميدند. شايد علت اين نامگذاري سهم بيشتر نيکوکاران تهراني در کمک به ساختمان آن بود!
    اين حسينيه موقعيت بسيار ممتاز و قابل توجهي داشت؛ بدين‏گونه که در فاصله 10 متري از باروي صحن مطهر حرم اباعبداللّه‏(ع) در سمت قبله و در فلکه اطراف حرم و در مقابل يکي از دروازه‏هاي ورودي صحن قرار داشت. ساختمان حسينيه از سه طبقه به همراه شبستاني بزرگ در طبقه اول که محل برگزاري مراسم عزاداري بود و زيرزمينهاي وسيع و متعددي تشکيل شده بود، حسينيه متجاوز از 200 اتاق براي سکونت خانوادگي داشت که در مواقع ازدحام و زيارتي از زيرزمينها و شبستانها و تالارهاي حسينيه نيز استفاده مي‏شد. وضعيت اين حسينيه همواره بستگي به روابط سياسي ايران و عراق داشت و مکررا رژيم عراق ساختمان آن را از متوليان آن گرفته و در اختيار مقامات امنيتي قرار مي‏داد و از ورود زائران به داخل آن ممانعت مي‏کرد. از سال 1970 ميلادي رژيم براي عوامفريبي اقدام به برگزاري مراسم ساليانه باشکوهي در شب سوّم شعبان ـ سالروز ولادت امام حسين(ع)9ـ در اين حسينيه نمود و براي گمراه‏نمودن ميهمانان که از داخل و خارج عراق دعوت مي‏شدند نام حسينيه را به «الحسينية الحيدريه» تغيير داد و سر درِ حسينيه را که نمايانگر هويت سازندگان آن بود از ميان برداشت.
    اين حسينيه در جريان حوادث قيام سال 1412 هجري به علت نزديکي به حرم مطهر مورد استفاده انقلابيون قرارداشت و پس از اشغال شهر به دست ارتش بعث، با ديناميت منفجر و تبديل به تلّي از خاک‏گرديد.

    حسينيه قميها

    اين حسينيه که توليت آن به‏عهده گروهي از اعيان شهرستان قم؛ از جمله مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج شيخ‏مرتضي حائري‏يزدي و مرحوم حجت‏الاسلام والمسلمين حاج شيخ‏نصراللّه‏ خلخالي و حجت‏الاسلام والمسلمين حاج شيخ‏احمد انصاري‏قمي بود، در سال 1385 هجري به همّت دو متولي اخير و کمک و ياري مالي اهالي قم در زميني به مساحت بيش از 2000 متر در خيابان خيمه‏گاه و نزديک ميدان «الامام علي(ع)» ـ در فاصله 500 متري جنوب حرم مطهر ـ ساخته شد. ساختمان کنوني حسينيه که تنها بخش اول آن به اتمام رسيد عبارت بود از دو طبقه ساختمان و يک زيرزمين. در طبقات ساختمان در هر راهرو دو رديف اتاق جهت سکونت زائرين ساخته شده بود. اين حسينيه به همّت متوليان آن در مدت متجاوز از 20 سال که ديگر حسينيه‏ها را رژيم بسته بود پذيراي زائران ايراني از شهرهاي گوناگون بود. حسينيه پس از حوادث سال 1412 هجري آسيب فراوان ديد و بخشهايي از آن تخريب گرديد.

    حسينيه آذربايجانيها

    زمين اين حسينيه را که در خيابان «صاحب‏الزمان(ع)» قرار داشت نيکوکاران آذربايجاني از سالها پيش خريداري کرده بودند؛ ليکن حوادث عراق مانع از ادامه کار ساختمان مي‏شد، تا اين‏که در سال 1357 شمسي بخشي از طرح ساختمان به همّت مرحوم آيت‏اللّه‏ خوئي تکميل و مورد استفاده قرار گرفت. اين ساختمان در حوادث سال 1412 هجري به‏دست نيروهاي بعثي تخريب شد.

    حسينيه سيد محمد صالح

    اين حسينيه را مرحوم حاج سيدمحمد صالح بلورفروش در سال 1344 هجري در خيابان «المخيّم» براي سکونت زائران ساخته بود. اين حسينيه علاوه بر اتاقهاي متعدد جهت سکونت، نمازخانه‏اي بزرگ و کتابخانه‏اي داشت که کتابهاي آن را مرحوم سيدعبدالحسين آل‏طعمه (توليت آستانه حضرت اباعبداللّه‏(ع) متوفي سال 1380 هجري) وقف نموده بود.

    مدارس ديني

    مدرسه حسن ‏خان

    اين مدرسه از باقيات صالحات مرحوم سردار حَسن‏خان قزويني است که آن را به همراه يک مسجد و کتابخانه عمومي در سال 1180 هجري بنا نمود. مدرسه در شمال باروي صحن مطهر و در نزديکي يکي از دروازه‏هاي
    ورودي صحن مطهر و در آغاز بازار بزرگ کربلا قرار دارد. اين مدرسه از شهرت فراواني در تاريخ کربلا برخوردار است؛ زيرا بزرگترين مدرسه ديني کربلا تا سالهاي اخير بوده و ساختمان آن از زيبايي خاصي از لحاظ مهندسي و کاشيکاريهاي نفيس آن برخوردار است. اين کاشيها بر سر درِ ورودي و گرداگرد مدرسه ديده مي‏شوند و بر روي آنها آيات قرآن و احاديث نوشته شده است. اين مدرسه داراي موقوفات بسيار زيادي است که از محل درآمد آنها مخارج مدرسه و کمکهاي مالي به طلاب تأمين مي‏شده است. ساختمان مدرسه متجاوز از يک قرن مورد استفاده حوزه علميه و طلاب علوم ديني در کربلا بوده است و در اين سالها صدها نفر در آنجا به درس و آموزش مشغول بوده‏اند. بعضي از مؤرخين آورده‏اند که سيدجمال‏الدين اسدآبادي مدتي در اين مدرسه به تحصيل پرداخته است [تراث کربلاء، ص202] در 16 محرم سال 1368 هجري بخش عمده اين مدرسه به همراه موقوفات آن که عبارت از تعداد فراواني مغازه بود بر اثر توسعه فلکه اطراف حرم تخريب شد. در همين تاريخ باقيمانده زمين مدرسه به همت نيکوکاران و علماي دين بازسازي شد و تا سالهاي اخير ـ پيش از حوادث سال 1412 هجري ـ پابرجا بود.

    مدرسه مجاهد

    اين مدرسه در سال 1270 هجري به همت گروهي از نيکوکاران ايراني در ميان بازار بزرگ کربلا و در نزديکي آرامگاه مرحوم آيت‏اللّه‏ سيدمحمد مجاهد طباطبايي ـ صاحب کتاب المناهل ـ ساخته شد. ساختمان مدرسه از دو طبقه تشکيل شده بود که تعداد اندکي حجره در دو طبقه آن قرار داشت و در زاويه جنوب شرقي مدرسه آرامگاه مرحوم مجاهد با گنبد سبز رنگي در بالاي آن قرار داشت. در ايوان جنوبي مدرسه سنگ مرمر آرامگاه دوتن از بزرگان خاندان طباطبايي که يکي از آنان عموي مرحوم آيت‏اللّه‏ بروجردي بود خودنمايي مي‏کرد. اين مدرسه بعدها بر اثر توسعه خيابانهاي اطراف از سمت شمال تخريب و قسمتهايي از آن در خيابان قرار گرفت و سالها به اين حالت باقي بود؛ ليکن در سال 1360 شمسي رژيم بعث مجددا به بهانه توسعه خيابان «بين‏الحرمين» اين مدرسه را تخريب کرد و تنها بخشي کوچک از آن که آرامگاه مرحوم مجاهد بود با گنبد سبز آن باقي ماند. تا اينکه اين مقبره نيز در سال 1362 شمسي شبانه ويران شد و آثار آرامگاه آن مجاهد بزرگوار را همچون بسياري از يادگارهاي شيعيان و ايرانيان از ميان برداشتند.

    مدرسه صدراعظم

    اين مدرسه به همّت مرحوم شيخ عبدالحسين تهراني ـ مشهور به شيخ‏العراقين ـ از محل ثلث اموال ميرزا تقي‏خان اميرکبير ـ صدراعظم دوران ناصرالدين شاه قاجار ـ ساخته شد. اين مدرسه در غرب باروي حرم‏مطهر قرار داشت و همواره مورد استفاده طلاب علوم ديني بود تا اينکه در سالهاي اخير بر اثر توسعه فلکه و خيابانهاي اطراف حرم اين مدرسه نيز تخريب گرديد.

    مدرسه بادکوبه

    از مدارس ديني مشهور در کربلاست که در سال 1270 هجري به همّت مالي گروهي از ايرانيان آذربايجاني و قفقازي در کوچه «الداماد» ساخته شد. اين مدرسه همواره مورد استفاده طلاب و محل درس و بحث آنان بود. پس از حوادث سال 1412 هجري اطلاع دقيقي از وضعيت آن در دست نيست.

    مدرسه کريم‏ خان

    اين مدرسه در محله «العباسية الشرقيه» و در خيابانهاي جنوب شرقي حرم مطهر ابوالفضل(ع) قرار دارد. ساختمان مدرسه در سال 1287 هجري به همت مرحوم ميرزا کريم‏خان شيرازي بنا شده و شامل يک حياط وسيع با حوضي بزرگ و تعدادي درخت در ميان حياط و يک طبقه ساختمان است که گرداگرد حياط قرار دارد. در جنوب حياط شبستان وسيع و بزرگي وجود دارد که نمازخانه و محل درس و بحث بوده است. اين مدرسه به جهت موقعيت ممتاز آن سالها پذيراي گروه زيادي از زائران حسيني در ماههاي محرم و صفر بوده است و روزانه در نمازخانه آن متجاوز از 10000 نفر را اطعام مي‏کرده‏اند. اين مدرسه در سال 1308 هجري به همّت مرحوم ميرزاعلي‏محمد شيرازيموسوي تعمير گرديد. اين بنا تاکنون با استحکام تمام پا برجا است.

    مدرسه بقعه

    اين مدرسه از يادگارهاي ايرانيان نيکوکار در کربلاست که در نيمه‏هاي قرن سيزدهم هجري در خيابان «الامام علي(ع)» و در نزديکي آرامگاه مرحوم سيدمحمد مجاهد طباطبايي ساخته شده است. ساختمان آن که از دو طبقه تشکيل شده بود سالها مورد استفاده طلاب حوزه علميه قرار داشت. رژيم بعث ابتدائا در سال 1360 شمسي به بهانه توسعه خيابانهاي اطراف بخش عمده اين مدرسه را تخريب کرد و پس از حوادث سال 1412 هجري باقيمانده آن را نيز ويران نمود.

    مدرسه زينبيه

    از مدارس ديني مشهور کربلا که در مقابل دروازه «الزينبيه» ـ در غرب باروي صحن‏مطهر ـ قرار داشت
    مدرسه زينبيّه بود. توليت اين مدرسه از آنِ مرحوم آيت‏اللّه‏ ميرزا محمدتقي شيرازي و پس از او به عهده فرزندش مرحوم شيخ عبدالحسين شيرازي واگذار شد. اين مدرسه نيز در هنگام توسعه خيابانهاي فلکه اطراف حرم تخريب گرديد.

    مدرسه سليميه

    سازنده آن مرحوم حاج محمدسليم‏خان شيرازي است و در سال 1250 هجري بنا شده است. موقوفات قابل توجهي براي ساکنين آن در نظر گرفته شده بود و سالها مورد استفاده طلاب حوزه علميه قرار داشت.

    مدرسه آيت‏ الله‏ بروجردي

    اين مدرسه از باقيات صالحات مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج‏آقاحسين طباطبايي بروجردي است. تصميم به بناي اين مدرسه پيش از درگذشت مرحوم بروجردي گرفته شده بود؛ ليکن ساختمان آن در سال 1381 هجري به همت مرحوم حجت‏الاسلام والمسلمين حاج شيخ‏نصراللّه‏ خلخالي پايان گرفت. اين مدرسه در خيابان »المخيّم» نزديک به ميدان «الامام علي(ع)» و در 500 متري جنوب حرم مطهر قرار داشت. ساختمان زيباي آن عبارت بود از يک حياط که در سه طرف آن دو طبقه ساختمان و حجرات قرار داشت. علاوه بر اين، مدرسه داراي زيرزميني وسيع بود. اين مدرسه به‏جهت نزديکي به حرم مطهر همواره براي انجام وضو و تشرف زوار به حرم مطهر و يا بيتوته طلاب مورد استفاده قرار مي‏گرفت، از اين‏رو در ميان مردم به عنوان «حسينيه بروجردي» شهرت يافته بود. اين مدرسه در حوادث خونين سال 1412 هجري به‏دست نيروهاي بعثي منهدم گرديد.

    دبستان و دبيرستان حسيني

    اين مدرسه در سال 1327 هجري در زميني وقفي و به همت گروهي از ايرانيان جهت آموزش کودکان ايراني تأسيس شد. نخستين مدير آن مرحوم ميرزاهادي شهرستاني ـ از فرهنگ‏دوستان ايراني مقيم کربلا ـ بود. در سال 1925 ميلادي اين مدرسه بنابر توافق ميان دولتين ايران و عراق جزو املاک دولت ايران به‏شمار آمده و وزارت آموزش و پرورش و سرپرستي مدارس ايرانيان در عراق آن را اداره مي‏کردند. در طي نيم‏قرن فعاليت آموزشي، هزاران دانش‏آموز در اين مدرسه تربيت شدند. رژيم عراق، اين مدرسه را در سال 1980 ميلادي و پس از تيره‏شدن روابطش با دولت ايران تعطيل کرد و بعدها ـ در سال 1364 شمسي ـ بخشهايي از آن جهت توسعه فلکه روبه‏روي مدرسه، تخريب شد. و مقامات عراقي باقيمانده آن را مصادره کردند! از ويژگيهاي اين مدرسه آزمايشگاه بسيار مجهّز آن بود که در قسمتي از آن حيوانات و پرندگان خشک‏شده زيادي قرار داشت.

    مدرسه حسينيه

    اين مدرسه به همت حجت‏الاسلام شيخ‏حسن نائيني ـ از وعاظ و گويندگان مذهبي کربلا ـ و ياري مالي شيعيان کويت در شمال آستانه حضرت ابوالفضل(ع) بنا شد، و تا پيش از حوادث سال 1412 هجري همواره مورد استفاده طلاب علوم ديني قرار داشت.

    مدرسه امام صادق

    اين مدرسه به همّت گروهي از علماي کربلا جهت آموزش طلاب علوم ديني در خيابان «الحسين(ع)» بنا گرديد. توليت اين مدرسه به‏عهده حجت‏الاسلام سيدمرتضي خطيب قرار داشت. از وضعيت کنوني اين مدرسه اطلاع دقيقي در دست نيست.

    کتابخانه‏ها

    کتابخانه الروضة‏ الحسينيه

    اين کتابخانه از گذشته‏هاي بسيار دور در يکي از حجرات صحن اباعبداللّه‏ الحسين(ع) تشکيل شده بود، و داراي کتابهاي خطي نفيس و ارزشمندي از قبيل نسخه‏هاي نفيس و گرانبهاي قرآن بود. قسمت عمده کتابهاي اين کتابخانه را پادشاهان و شاهزادگان و اهل علم و متمکّنين ايراني و ديگران وقف کرده بودند. اين کتابخانه مکررا مورد دستبرد حوادث قرارگرفته که مصيبت‏بارترين آنها در هنگام حمله وهابيون جنايتکار در سال 1216 هجري انجام گرفت. در اين حمله عمده کتابها به آتش کشيده شد و باقيمانده آن به‏دست وهّابيها به غارت رفت. براي نمونه مورخين از نسخه خطي بسيار نفيس و ارزشمندي از قرآن ياد مي‏کنند که نزد «سلامة السهبان» ـ از سرکردگان وهابيون در شهر «حايل» در عربستان ـ ديده شده و بر آن مهر وقفيت آستانه امام‏حسين(ع) وجود داشته است. پس از حمله مذکور مجددا نيکوکاران، کتابهاي بسياري را بر آن وقف کردند، و مجددا کتابخانه رونق گذشته خود را باز يافت.
    در سالهاي اخير در سمت غرب صحن مطهر و در نزديکي دروازه معروف به «سلطاني» کتابخانه‏اي بنا گرديد و اين کتابخانه به همراه بخشي از کتابهاي خطي کتابخانه‏هاي مدارس ديني ويران‏شده کربلا، بدانجا منتقل شد و مجموعه نسبتا غني و بزرگي را تشکيل داد. پس از حوادث سال 1412 هجري کتابخانه مورد اصابت گلوله‏هاي توپ و خمپاره قرار گرفت و طعمه آتش شد و کتابهاي زيادي از آن به دست ارتش بعث کافر به سرقت رفت، از آن‏جمله از يک نسخه خطي بسيار ارزشمند قرآن کريم مي‏توان ياد کرد که نگارنده آن را در ايران مشاهده کرده است. دارنده اين قرآن آن را در يکي از کشورهاي خليج‏فارس به مبلغ 500 دلار تهيه کرده و بر تعدادي از صفحات آغازين و پايان آن مهر کتابخانه حرم امام‏حسين(ع) ديده مي‏شد.

    کتابخانه شيخ عبدالحسين تهراني (مشهور به شيخ‏ العراقين)

    مرحوم شيخ عبدالحسين تهراني (م1285هـ) آثار وقفي متعددي از خود در عتبات برجاي گذاشته است. توليت اين کتابخانه با دو فرزند آن مرحوم؛ يعني شيخ‏علي و شيخ‏مهدي بوده است. اين کتابخانه کتابهاي خطي نفيس و ارزشمندي داشت که نسخه منحصر به فرد شرح‏حال خواجه نصيرالدين طوسي ـ به قلم يک نويسنده يوناني ـ از جمله آنهاست. اين کتاب را دزدان فرهنگ از کتابخانه به يغما برده و هم‏اکنون در موزه بريتانيا از آن نگهداري مي‏شود. اين کتابخانه بعدها بر اثر بي‏توجهي متوليان از ميان رفت و بخشهايي از کتابهاي باقيمانده آن به کتابخانه جعفريه در مدرسه (هندي) کربلا منتقل شد. مستشرق معروف جُرجي زيدان در کتاب خود (تاريخ آداب اللغة العربية ج4/128) ضمن ياد از اين کتابخانه به معرفي برخي از نسخه‏هاي نفيس آن پرداخته است. (تراث کربلا، ص323).

    کتابخانه حائري

    اين کتابخانه را دانشمند فاضل مرحوم سيد علي‏اکبر قزويني (م بعد از 1300هـ) تأسيس کرد و کتابهاي آن را وقف استفاده عمومي قرار داد. پس از آن مرحوم، توليت آن به‏عهده مرحوم سيدهاشم قزويني قرار داشت. بعدها کتابهاي اين کتابخانه متفرق گشت و قسمتي از باقيمانده آن به کتابخانه مدرسه هندي در کربلا ضميمه شد.

    ادامه دارد....

    منبع:ميراث جاويدان




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    صورت وقف ‏نامه کتاب و مدرسه‏اي از دوران صفوي

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده:مجتبي ايمانيه
    مقاله‏هاي »تاريخچه وقف کتاب در اسلام  (1)«، »وقف کتاب در تمدن اسلامي« و »دو وقف‏نامه کتاب از عهد صفوي(2) (3)«، نگارنده را بر آن داشت تا با توجه به سيره نيکوي وقف، از يکي ديگر از واقفان کتاب و مدرسه در اصفهان عهد صفوي که متأسفانه اکنون آثار او از بين رفته، يادي بنمايد. شايد رايج‏ترين نوع وقف در ميان مسلمانان، وقف کتاب بوده است و از وقف‏نامه‏هاي مربوط به آنها آگاهي‏هاي تاريخي و جغرافيايي بسياري در مورد ابنيه، نامها، مکان‏ها، شهرها، شرط‏ها و غيره استفاده مي‏شود و نشر آنها زواياي تاريخي بسياري را روشن خواهد کرد. وقف‏نامه کتاب و مدرسه کافوريه اصفهان از جمله آنهايي است که نام واقف و خواست او، محل وقف و نشاني موقعيت و شهر و چگونگي استفاده مورد وقف در آن به‏وضوح بيان گرديده است.
    در بين ابنيه و آثار متعدد دوره صفويه در اصفهان مدارس متعددي بنا شده که به وسيله خويشاوندان و مقربان و ملازمان دربار پادشاهان صفوي براي استفاده طلاب علوم ديني ساخته شده بود و تا اواخر عهد قاجاريه هنوز برقرار بوده و متأسفانه طي يک قرن اخير به‏تدريج راه نيستي و زوال را پيموده و تدريجا خانه‏هاي نوساز جاي‏گزين آن مدارس قديمه شده است.
    خوشبختـانه گاهـي نسخه‏اي خطي و يا سنگ‏نوشته‏اي از آنها به دست مي‏آيد که موجب يادآوري کار خير و نام نيک بانيان خيرانديش آنها مي‏شود. اين مدارس مطابق نوشته ميرزا حسن‏خان جابري انصاري در سال 1298هـ.ق خراب شده و به حکم يکي از مجتهدان بزرگ اين شهر انجام گرديده و از آجرهاي آن در مسجد محله نو، معروف به مسجد فشارکي و مسجد رحيم‏خان، استفاده شده است (4)
    آقاکافور از خواجه‏سرايان مقرب حرم شاه‏عباس ثاني بوده که مدرسه‏اي به نام خودش در محله کران اصفهان، حوالي مسجد خان، ميدان مير کنوني، بنا و وقف بر طلبه علوم ديني اثناعشريه نموده است و چنان که از متن کتيبه برجاي‏مانده مدرسه آقاکافور مستفاد مي‏شود، مدرسه مذکور وقف بر طلاب علوم ديني اثناعشري گرديده که در مدرسه مذکور ساکن شده و به افاده و استفاده علوم ديني و معارف يقينيه مشغول شوند. هم‏زمان با ساخت و وقف مدرسـه مزبـور نيز کتاب‏هاي زيادي از علوم ديني اثناعشري جهت استفاده طلاب ساکن مدرسه نيز وقف نموده است؛ از جمله دوره کتاب جامع‏المقاصد في شرح‏القواعد محقق کرکي، شيخ علي بن الحسين )904هـ.ق(، بر کتاب قواعدالاحکام علامه حلّي )726هـ.ق( بوده است، که به شرح آنها و نقل وقف‏نامه کتاب و مدرسه مي‏پردازيم.
    از اين مدرسه غير از کتيبه سردر آن که بر لوح سنگي مرمري حجاري شده در يکي از ايوان‏هاي مسجد خان در محله دارالبطيخ اصفهان نصب است و جز نسخه‏اي خطي از جلد دوم کتاب جامع‏المقاصد اثري بر جاي نمانده. شاردن، سياح معروف فرانسوي، در سفرنامه مشهور خويش ذکر مي‏کند: آقا کافور يکي از خواجگان دربار و محافظ خزاين و جواهرات سلطنتي بوده و هنگامي که براي کاري به ديدن او مي‏رود، گويد مرا به مدرسه خود هدايت کرد و در کنار مدرسه کاروان‏سرايي و باغ و بازارچه‏اي مي‏باشد(5)و چنين معلوم مي‏شود که مدرسه کنار نهر يا پيوسته به مسجد خان کنوني در اصفهان بوده و تا اين اواخر، چنان‏که ديده‏اند و بيان مي‏کنند، در باغي در آن نزديکي‏ها معروف به باغ پينه‏دوزها طاق‏نماهايي از اين مدرسه وجود داشته و اکنون تبديل به خانه‏هاي مسکوني شده است (6)
    در کتيبه نفيس برجاي‏مانده مدرسه آقاکافور، نام وي »حاجي کافور« صاحب جمع خزاين عامره ذکر شده. مندرجات کتيبه مزبور، که به خط خوش نستعليق برجسته بر سنگ مرمر حجاري شده و به قلم محمدرضا امامي مورخ به سال 1069هـ.ق مي‏باشد، بدين‏شرح است (7)
    در زمان دولت نواب کام‏ياب سپهررکاب اشرف اقدس ارفع همايون‏شاهي مروّج مذهب بحق حضرات ائمه معصومين، صلوات‏اللّه‏ عليهم اجمعين، السلطان بن السلطان بن السلطان والخاقان بن الخاقان بن الخاقان السلطان شاه‏عباس الثاني الصفوي الموسوي بهادرخان، خلّداللّه‏ ملکه و سلطانه و افاض علي العالمين برّهُ و احسانه، کمترين اين آستان حاجي کافور صاحب جمع
    خزاين عامره خالصا للّه‏ و مخلصا لوجهه بناي اين مدرسه عاليه کرد و وقف بر طلبه علوم دينيه اثناعشريه نمود که طلبه علوم دينيه اثناعشريه در محل مزبور سکني نموده بافاده و استفاده علوم دينيه و معارف يقينيه مشغول شوند باشد که ثواب آن بروح پرفتوح حضرت ائمه معصومين، صلوات‏اللّه‏ عليهم اجمعين، و بروزگار فرخنده آثار صاحبقران ثاني عايد گردد... بحق النّبي و آله في شهر ربيع‏الثاني سنة تسع و ستين و الف کتبه محمدرضا الامامي (8)
    اما وقف‏نامه کتاب که در ورق اول نسخه‏اي خطي از کتاب جامع‏المقاصد نوشته و ثبت شده و در تاريخ ماه شوّال 1073 وقف مدرسه کافوريه گرديده است؛ اين نسخه خطي که ابتدا به شرح آن مي‏پردازيم، اخيرا جزء کُتب خريداري‏شده از ورثه يکي از علماي قديم اصفهان بوده که از گزند حوادث مصون و محفوظ گرديده و پس از حدود سيصد و پنجاه سال به دست ما رسيده. نسخه يادشده با قطع وزيري بزرگ به قطع 19ضربدر25 سانتي‏متر و کاغذ سپاهاني با جلد چرمي تيماج بسيار کهنه در 280 ورق که مقدار کمي از صفحات داخلي و برگ آخر نسخه ساقط گرديده است و در جاي‏جاي نسخه بين سطور غير از برگ اول، 46 مورد کلمه وقف و عبارت »وقف مدرسه کافوريه« و »وقف چهارده معصوم، صلوات‏اللّه‏ عليه و عليهم اجمعين« به غير از خط نسخ نسخه نوشته شده است. اين نسخه شامل »کتاب‏المتاجر« و »کتاب‏الديون و فيه الدّين والرهن والحجر والضمان والصّلح« و »کتاب‏الامانات و فيه الوديعة والعارية واللقطة والجعالة« و کتاب »الغصب و فيه الغصب والشفعة« مي‏باشد. کتاب جامع‏المقاصد في شرح‏القواعد از محقق کرکي که شرحي مفصل است بر کتاب قواعدالاحکام علامه حلّي و به عنوان »قوله قوله« تا مقداري از کتاب نکاح در هفت جلد نوشته شده است و بقيه را ديگران تکميل نموده‏اند و آخرين جلد آن نيمه روز شنبه 18 جمادي‏الاول 935هـ.ق به پايان رسيده است (9)
    از اين کتاب که جزو کتب مهمّ فقهي شيعه و جزو مراجع کتب درسي طلاب علوم ديني و مورد مراجعه آنها مي‏باشد، نسخه‏هاي خطي فراواني در کتاب‏خانه‏هاي ايران و عراق و سوريه موجود است و فهرست گرديده است
    (10)از کتاب يادشده، به صورت چاپ سنگي در قطع رحلي در سال 1272 و 1278هـ.ق در ايران چاپ شده (11)(12)
    متن وقف‏نامه کتاب که داراي چهار مهر سجلي مي‏باشد: مهر بيضوي کوچک کنار نوشته »الحصة العلية العالية الخاقانيه« با متن »الحسن والحسين ريحانة الجنة 1058«، مهر بيضي بزرگ در زير نوشته عالي‏حضرت واقف مزبور اقرار به مضمون مسطور نموده است با متن مهر »الراضي بأمراللّه‏ الغني ابوطالب رضوي« و مهر چهارگوش کوچک با متن »خالص مخلص لوجه‏اللّه‏ 1066« و مهر بيضي پايين وقف‏نامه که بايد مهر واقف آقاکافور باشد با متن »مافيه نجات‏اللّه‏ مهر علي کافور«. و اينک متن وقف کتاب:
    »بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم الحمدللّه‏ الواقف علي الضمائر والصلوة علي محمد و آله الذين هم سادات الخلائق في يوم المحشر و بعد باعث بر تحرير اين سطور شرعية القواعد والمباني آن است که حبس مؤبد و وقف مؤبّد گردانيد اين جلد کتاب را عالي‏حضرت سامي‏رتبت متعالي‏منزلت رفيع‏مرتبت رفعت و متعالي اقبال پناه عزّت و عوالي و اجلال دستگاه عالي‏جاهي مقرب حاج الحرمين الشريفين آقاکافور، صاحب جمع خزانه عامره، بر طلبه علوم دينيه که ساکن‏اند در مدرسه مبارکه واقعه در اندرون درب کران من محلات جوبارة اصفهان مشهور به مدرسه کافوريه مشروط به آنکه نفروشند و رهن نگذارند و حبس نگردانند و از شهر اصفهان و توابع آن بيرون نبرند و توليت آن را مفوّض گردانيد به مدرّس شرعي و ناظر مدرسه مزبوره و به تصرف وقف داد و صيغه شرعيه خواند »فمن بدّله بعد ما سمعه فانـ [ما] اثمه علي الّذين يبدّلونه« و تغييردهنده وقف مزبور ملعون به لعن خدا و جميع انبيا و اوصيا و ملائکه مقربين بوده باشد في التاريخ شهر شوال من شهور سنة ثلث و سبعين و الف من الهجرة المقدسة النبوية، عليه و علي جهاديه [کذا] الف الف ثنا و تحية.

    مهر آقاکافور

    مورد ديگري از موقوفات آقاکافور، وقف قرآن نفيسي بر روضه آستانه مقدسه حضرت معصومه قم به خط خوش دوست‏محمد بن سليمان هروي در دهه يکم جمادي‏الثاني 968هـ.ق در هرات با تذهيب و آرايش به قطع رحلي است که سه سطر در همه صفحات ثلث زرين نوشته شده و اکنون در موزه آستانه حضرت معصومه مي‏باشد. با نوشته وقف حاجي آقاکافور صاحب جمع خزانه عامره بر روضه معصومه قم در رجب 1094 با سجل ابوطالب رضوي در 29ج که صاحب همان مهر کتاب جامع‏المقاصد است .(13)

    پی نوشت:

    1- مجله ميراث جاويدان، شماره 7، »تاريخچه وقف در اسلام«، علي رفيعي )علامرودشتي(، ص104ـ107.
    2- همان، شماره 8، »وقف کتاب در تمدن اسلامي«، علي رفيعي )علامرودشتي(، ص82 ـ93.
    3- همان، شماره 13، »دو وقف‏نامه کتاب از عهد صفوي«، رضا مختاري، ص72ـ 75.
    4- تاريخ اصفهان و ري، ذيل حوادث 1298هـ.ق، ميرزا حسن‏خان انصاري، 1321هـ.ش. از جمله مدارسي که اکنون موجود نيست »هفت مدرسه خواجو« و »هفت مدرسه دنبال نهر فرشادي« و مدرسه مريم‏بيگم و مدرسه آقامبارک و مدرسه شاهزاده‏ها و تعداد زيادي ديگر که شرح مفصل آنها در کتاب تاريخ فرهنگ اصفهان، تأليف نگارنده، چاپ 1355هـ.ش دانشگاه اصفهان آمده است..
    5- سفرنامه شاردن، قسمت مربوط به اصفهان، ترجمه حسين عريضي، ص71؛ سفرنامه شاردن، ترجمه محمد عباسي، ج5، ص145.
    6- تاريخ فرهنگ اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1355هـ.ش، ص105..
    7- به ثبت استاد دکتر لطف‏اللّه‏ هنرفر: گنجينه آثار تاريخي اصفهان، 1350هـ.ش، ص606؛ آثار ملي اصفهان، تأليف ابوالقاسم رفيعي مهرآباد، تهران، سلسله انتشارات انجمن آثار ملي، ص30.:
    8- نگارنده، هنگام تحرير اين مقاله، جهت عکس‏برداري کتيبه مدرسه مذکور، با مراجعه به مسجد خان از کتيبه مزبور که در سال 1340هـ.ش توسط دکتر لطف‏اللّه‏ هنرفر استاد دانشگاه اصفهان ديده و ثبت شده بود، اثري نديد و معلوم نشد که سنگ مرمر يادشده چه شده و به کجا منتقل گرديده است.
    - کتيبه يادشده هم‏اکنون در گنجينه چهل‏ستون نگهداري مي‏شود )ر.ک: مقاله »قرآن‏ها و اشياء وقفي گنجينه چهل‏ستون« در همين ويژه‏نامه(.ميراث جاويدان..
    9- فهرست نسخه‏هاي خطي کتاب‏خانه آيت‏اللّه‏ مرعشي نجفي، ج3، ص282.
    10- در کتاب‏خانه آيت‏اللّه‏ مرعشي نجفي قم با چاپ 24 جلد فهرست نسخه‏هاي خطي، تعداد8 نسخه معرفي گرديده. در فهرست مدرسه فيضيه قم تعداد 12 نسخه، در فهرست مسجد اعظم قم 4 نسخه، در فهرست کتاب‏خانه مدرسه مروي تهران 9 نسخه، در فهرست آستان قدس رضوي تعداد 10 نسخه و در فهرست مدرسه سپه‏سالار تهران و فهرست مجلس شوراي ملي سابق چندين نسخه معرفي شده است..
    11- فهرست کتاب‏هاي چاپي عربي خانبابا مشار، ص245. و اخيرا نيز چاپ منقّحي در 14 جلد توسط مؤسسه آل‏البيت لإحياء التراث در قم به صورت حروفي در قطع وزيري چاپ شده است .
    12- معجم المطبوعات العربيه، عبدالجبار رفاعي.
    13- فهرست نسخه‏هاي خطي کتاب‏خانه آستانه مقدسه قم، محمدتقي دانش‏پژوه، 1355هـ.ش..

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:18 PM   |  

    تعداد صفحات :18   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >