• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    عناصر بازار اصفهان و موقوفات آن 4

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    آرامگاه، زيارتگاه
    در شهر اصفهان اين نوع بناها را که اغلب در بخش بازار پراکندگي دارند مي‏توان به دو گروه مقبره‏هاي مذهبي (زيارتي) و مقبره‏هاي غير مذهبي تقسيم کرد. به مقبره‏هاي مذهبي در اين شهر امامزاده نيز اطلاق مي‏شود که مورد احترام شيعيان است؛ اين گونه بناها گاهي به نام بقعه و مزار نيز معروفند. در شهر اصفهان در ماه‏هاي محرم و صفر و رمضان، مراسم دعا و نيايش و روضه‏خواني و سوگواري برپاست. اين مراسم بيش‏تر در مکان‏هايي به نام تکيه و حسينيه برگزار مي‏گردد. اين مکان‏ها محصور و معمولا در مسير گذرگاه‏هاي اصلي شهر و يا بازار قرار دارند. مراسم تعزيه‏خواني، شبيه‏خواني، پرده‏خواني و سينه‏زني در اين مکان‏ها انجام مي‏گيرد. در اين ايام، محل را سياهپوش کرده آن را با طوق، نخل و علامت و کتل آذين مي‏کنند. در بخش بازار اصفهان جمعا ده باب آرامگاه و زيارتگاه وجود دارد که عبارتند از: محبي، بابابودلي، آقانجفي، شهشهان، باباقاسم، احمد، اسماعيل، درب امام، شوري و غفار. بعضي از اين مکان‏ها به امام‏زاده نيز شهرت يافته‏اند؛ مانند امام‏زاده اسماعيل که مورد احترام و زيارتگاه مردم اصفهان است. از آرامگاه‏هاي معروف بخش بازار اصفهان مي‏توان از مقبره‏ي محمدباقر و محمدتقي مجلسي در جوار مسجد جامع ياد کرد که مورد احترام شيعيان است. گفتني است که اين مراکز زيارتي، گاهي محلي براي اهداي نذورات و خيرات مردم به ويژه در ماه‏هاي سوگواري است.
    تکيه و حسينيه‏ها
    فضاهاي مذهبي ديگري هستند که گاهي به صورت مسقف و گاه بدون سقف مورد استفاده قرار مي‏گيرند؛ از اين مراکز در روزهاي عزاداري و سوگواري‏ها بيش‏تر استفاده مي‏شود؛ مخصوصا در ماه‏هاي محرم، صفر و رمضان به ويژه‏ي روزهاي عاشورا و تاسوعا و يا هنگام فوت افرادي از بازاريان. اغلب حسينيه‏هاي بازار اصفهان به صورت حياط مي‏باشند که دسته‏هاي عزاداري و شبيه‏سازي مذهبي و تعزيه‏خواني‏ها در آن صورت مي‏گيرد، که براي نشستن و استفاده‏ي خانواده‏ها (زن و بچه) در نظر گرفته شده است.
    تکيه در اصطلاح عام به معني خانقاه درويشان و محل صورت پذيرفتن تعزيه و گاهي بناي بلند تعريف شده است؛ لکن به نظر نگارنده منظور از اين اسم و اصطلاح، تکيه‏گاه روحاني - مذهبي است. در عصر صفويه منازل مسکوني بزرگ و وسيع که در آن‏ها به عزاداري مي‏پرداختند حسينيه نام گرفته است. در بازار اصفهان صنف‏هاي مختلف داراي تکيه‏هاي مشخص هستند؛ مثلا تکيه‏ي مسگرها و حسينيه‏ي جنديان از آن جمله‏اند. توسعه و بناي تکايا و حسينيه‏ها در عصر قاجاريه به ويژه در زمان ناصرالدين شاه بيش‏تر صورت گرفته است (7) در خاتمه ذکر اين نکته ضرورت دارد که تعداد تکايا در بازار اصفهان بسيار اندک است و معمولا در قبرستان‏هاي شهر قرار دارند که بهترين نمونه‏هاي آن تکاياي قبرستان تخت فولاد است.
    اغلب تکايا با فضاي باز به شکل مربعي طرح‏ريزي شده که حياط آن نسبتا وسيع است و جمعيت بسياري را در خود جاي مي‏دهد.
    مدارس ديني بازار اصفهان
    منزلت اجتماعي و اقتصادي بازار و بازاريان ناشي از زيربناي اقتصادي، بازرگاني، و توليدي است. امتيازات ارتباطي و پيوند آن با مراکز اجتماعي و مذهبي به خصوص با جامع شهر، موجب گرديد که مدارس ديني حتي‏الامکان در بدنه‏ي بازار جايي به خود اختصاص دهند؛ لذا موقعيت مکاني مدارس در بازار اصفهان بيش از هر چيز متمايل به مجاورت با جامع و مرکز شهر بوده، اما رشد سازواره‏اي و گاه طراحي شده بازار و فضاي ساخته شده‏ي تخريب‏ناپذير اجازه نمي‏داد که همه‏ي مدارس بتوانند در بهترين مکان و موقعيت استقرار يابند و به ناچار مدارس جديد در طول بدنه بازار و يا مجاور آن احداث شدند؛ بنابراين طبيعي بود که مدارس تنها در يک فضا يا بخشي از بازار نمي‏توانستند جاي گيرند و در بخش‏هاي گوناگون مثل بازار کوي خواجه محمود (مدرسه‏ي عصمتيه 733 ق) بازار بزرگ (قهوه کاشي‏ها)، بازار عربان و بازار توپچي استقرار يافتند. فضا و فعاليت‏هاي مدرسه‏ها از زندگي اجتماعي و مذهبي مردم جدا نبود، بلکه در روزهاي خاص، مدارس براي انجام دادن مراسم اعياد و سوگواري به روي همگان باز مي‏شد و در برخي از آن‏ها اوقاف خاصي براي تأمين بودجه‏ي مالي مدرسه اختصاص مي‏يافت. مدارس در گذشته به عنوان مدارس علوم ديني پايه‏گذاري مي‏شد که اين گونه مدارس را بايد در حد دانشکده‏اي دانست که تحصيلات سطح عالي را برعهده داشت. کمپفر، سياح آلماني، در مورد شکوه و جلال مدارس عصر صفوي مي‏نويسد که بناي فيزيکي آن‏ها بر مدارس اروپايي برتري دارد و به حقوق يک صد توماني اساتيد مدارس عصر صفويه غبطه مي‏خورد (8)؛ لذا مدارس
    ديني گذشته با مکتب‏خانه‏هاي قديم که به اطفال و نوجوانان سواد مي‏آموختند؛ تفاوت کلي داشت به طوري که طالبان علم بعد از طي سال‏ها آموزش و در صورت تمايل به ادامه‏ي تحصيل به مدارس ديني راه مي‏يافتند. البته در اين مدارس تنها به آموزش فقه اسلامي توجه نمي‏شد، بلکه در آن‏ها فلسفه، منطق، کلام، نجوم، رياضيات، ادبيات و طب نيز آموخته مي‏شد. پراکندگي جغرافيايي اين مدارس در بازار اصفهان، بيان کننده اين حقيقت است که بازار اين شهر مهد دانش بوده و مي‏توانسته در هر دوره‏ي تاريخي نياز مردم شهر را برطرف نمايد. از طرف ديگر علاقه‏ي بازاريان را به مسائل علمي و ديني کاملا روشن مي‏کند که آنان در طول تاريخ پشتيباني مادي و معنوي خود را از اين مراکز علمي به ثبوت رسانده‏اند. بناي مدارس ديني در اصفهان بي‏شباهت به سراها و کاروان‏سراها نيست؛ دورادور فضاي باز مدارس را اغلب ساختمان دو طبقه تشکيل مي‏دهد و نماي آن گاهي با کاشي و آجر و زماني بسيار ساده تزيين يافته است. عناصر کارکردي مدارس عبارتند از: حجره‏هايي براي سکونت طلاب و مدرس محل تدريس، کتابخانه، مسجد، اتاق خادم، چراغدار، آبکش و سرويس‏هاي بهداشتي. از مدارس بسيار زيبا و مهم بازار اصفهان مدرسه‏ي صدر است؛ اين بنا به دستور حاج محمد حسين خان صدر اصفهاني مشهور به امين‏الدوله، صدر اعظم فتحعلي شاه قاجار، بنا گرديده که علماي بزرگي چون جهانگير خان قشقائي، آقا سيد ابوالقاسم دهکردي، آخوند ملا محمد حسين فشارکي، آقا شيخ محمد خراساني، سيد محمد و سيد علي نجف‏آبادي و سيد محمد رضا خراساني - عليهم‏الرحمة - مدرس آن بوده‏اند (9)

     منبع:ميراث جاويدان 




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:02 PM   |  

    عناصر بازار اصفهان و موقوفات آن 1

    مرتبط با:مقالات کار و همت مضاعف وقف و امور خیریه


    نويسنده:سيروس شفقي

    عناصر بازار اصفهان و موقوفات آن
    مقدمه
    در دانشگاه اصفهان طرح پژوهشي «تحليل فضايي - کالبدي بازار اصفهان» در دست تحقق و اجراست. اين مقاله بخش کوچکي از اين تحقيق مي‏باشد
    وضعيت آب و هوايي و جغرافيايي اصفهان، عامل مهمي در پشتيباني از بازار و تداوم فعاليت آن محسوب مي‏شود؛ زيرا بازار و بازاريان و اجناس آنها را از آسيب‏هاي طبيعي مصون نگاه مي‏دارد. حتي در زمستان محيط فعاليت، آرام‏بخش و در تابستان بسيار خنک‏تر از فضاي آزاد است. خريدار و فروشنده از محيط مطلوبي برخوردارند. سهم مهم تغيير و تبديل آب و هوايي را سقف‏هاي بلند بازار و نورگيري‏هاي سنتي آن‏ها تأمين مي‏کند. نورگيرهاي سنتي، هم در بازتاب‏هاي ملايم و آسايش‏بخش آب و هوا و هم در تأمين نور مورد نياز بازار، نقش اساسي دارد.
    از ويژگي‏هاي بازار بزرگ اصفهان، مراکز مهم فرهنگي و مذهبي باقي مانده از دوران صفويه است. از بناهاي مهم فرهنگي که خود گنجينه‏هاي ديني محسوب مي‏شود، بايد از مدارس علميه‏ي آن ياد کرد. شيوه‏ي ساختمان و اهميت معماري بازار بزرگ و ساير بازارهاي اصفهان ويژگي‏هايي دارد که امروزه در يک شهر جديد به سختي مي‏توان مشابه آن را پيدا کرد.
    سبک طراحي و احداث اين بازارها به گونه‏اي است که در هر قسمت مجموعه‏اي از مسجد، مدرسه، حمام، راسته، کاروان‏سرا، سرا و تيمچه‏هايي در درون آن‏ها جاي داده شده است.
    بازار اصفهان علاوه بر مراکز تجاري و اقتصادي، هنوز عاملي است در ترويج دين و هر سال در قسمت‏هاي مختلف آن مجالس و محافل عزاداري و روضه‏خواني سرور و سالار شهيدان (امام حسين ع) و جشن‏هاي مذهبي برگزار مي‏شود.
    بازار اصفهان از قديم‏الايام فراسوي مبادلات مهم اقتصادي و تجاري، مرکز تجمع پراکنده و حتي پرداختن به امور ديني و فرهنگي و سياسي نيز محسوب مي‏شده و مردم نيز مايحتاج زندگي روزانه‏ي خود را از آن جا تهيه مي‏کردند که اين فرهنگ هنوز در خانواده‏هاي اصفهاني بر جاي مانده است.
    اگر نظر شهرشناسان را در باب شهر بپذيريم و مهم‏ترين ويژگي نقش شهر را قدرت ارتباطي آن بدانيم، بازار به عنوان اهرمي اقتصادي، نقش مهمي در حرکات اجتماعي داشته و دارد (1)تحقيق حاضر مي‏تواند وضع عناصر فعلي بازار اصفهان را تا حدي بررسي کند.
    بازار اصفهان به عنوان يک واحد و سيستم اجتماعي، اقتصادي و حتي سياسي شناخته شده که با نرمش و تحرکي شگفت‏انگيز، خود را با تغيير و تحولات اقتصادي و اجتماعي امروز جهان تطبيق داده است. منحصر به فرد بودن بازار اصفهان در نوع خود، قواعد و ضوابط و سنت مستقر شدن اصناف و جماعات و رسته‏ها در مکان‏ها و محوطه‏هاي معين قابل توجه است
    بازار اصفهان در دوره‏ي اولين پادشاه صفوي توسعه يافت و امتداد آن به طرف جنوب غربي شروع شد و در زمان شاه عباس اول با نقشه‏ي جديد ميدان نقش جهان (امام) گسترش کامل آن به طرف جنوب غربي تسريع گرديد. بر مبناي موقعيت فعلي بناي بازار و بر اساس منابع موجود مي‏توان به طور دقيق توسعه و تکامل آن را در گذشته معين کرد (2)
    گسترش بازار و شهر اصفهان در قرون گذشته طبق نقشه‏اي خاص و آگاهانه صورت گرفته و در سده‏هاي متوالي مسأله‏ي حق مالکيت زمين در قسمت قديم شهر چنان تثبيت گشته و استحکام يافته بود که شاه عباس اول مجبور شد براي ايجاد پارک‏ها و باغ‏ها، در خارج از حوزه‏ي ساخته شده‏ي قديم شهر به چنين کاري اقدام کند.
    توسعه و گسترش بازار بعد از دوران صفويه نيز که نمونه عالي آن را در بناهاي بازار مي‏بينم، ادامه يافت در حالي که در بيش‏تر بررسي‏هايي که تاکنون در مورد تاريخ هنر معماري بازار صورت گرفته، به بناهاي سده‏هاي نوزدهم و بيستم توجهي نشده، توجه به اين مسأله از ديدگاه هجوم معماري مدرن غربي و استقامت تحرک «ديناميزم» اقتصادي بازار حائز اهميت است؛ زيرا با وجود ورود معماري مدرن غربي در بيش‏تر ساختمان‏ها و بناها، اصول و پايه‏هاي معماري سنتي و اصيل بازار محفوظ مانده و پيوند خود را با گذشته قطع نکرده است(3)
    در استفاده از محوطه و فضاي شهر و بازار، مسأله‏ي گروه‏بندي اجتماعات و اصناف و تقسيم‏بندي فضا و مکان کسب و فعاليت و تغيير و تحولاتي که در دوران اخير به وجود آمده، درباره‏ي بازارهاي ديگر مشرق زمين نيز صدق مي‏کند. قانون و سنت مستقر شدن اصناف و رسته‏هاي معين در مکان معين که در اصفهان همه جا به چشم مي‏خورد، عامل مهم جريان و حرکت اقتصادي در تمام نقاط شهر است؛ اين عامل در مورد واحدهاي اقتصادي و اصناف و جماعات و روش استفاده از محل و مکان يا به عبارت ديگر کاربري زمين در مورد بازار اصفهان نيز صدق مي‏کند(4)
    بازار اصفهان با بوي دارچين و هل و ميخک و زعفران، انواع اختراعات جديد جهان را در هاله‏اي از
    عطر و بوي خوش مي‏پيچد. بازار اصفهان از امتعه‏ي فرنگي پر، و اشياي مدرن و ظريف در کنار اشياي شاعرانه‏ي سنتي جاي خود را باز کرده است (5)
    با وجود خرابي‏هايي که به مرور زمان به بازارهاي اصفهان وارد آمده، هنوز هم شکوه و جلال خود را از دست نداده‏اند و تجار و کسبه در آن‏ها مشغول به کار و معاملاتند(6)

     


    منبع:ميراث جاويدان (شماره 38)



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در چهارشنبه 19 خرداد 1389  ساعت11:01 PM   |  

    فهرست اسناد وقف در سازمان اسناد ملي ايران‏

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: علي ‏اکبر صفي‏ پور
    در دوران قاجاريه، وقف و موقوفات به لحاظ سازماني مورد توجه قرار گرفت. جايگاه تشکيلات نهاد اوقاف در زمان ناصرالدين شاه قاجار شکل گرفت. به دنبال عزل ميرزا آقاخان نوري صدراعظم در سال 1275 ه ق به دستور ناصرالدين شاه هيأت وزرايي به نام »مجلس شوراي وزرا« تشکيل و امور کشور به شش وزارت خانه سپرده شد. يکي از آنها، »وزارت وظايف و اوقاف« بود که به ميرزا فضل‏الله نصيرالملک محول گرديد. پس از تشکيل »دارالشوراي کبري« يا »مجلس دربار اعظم« در سال 1289 ق، اداره‏ي امور مملکت ميان نه وزارت‏خانه تقسيم شد. در اين تقسيمات ذکري از وزارت وظايف و اوقاف نشده و بعضا آن را جزو ادارات تابعه‏ي وزارت علوم (در تقسيمات ياد شده) برشمرده‏اند. ولي اعتمادالسلطنه در مرآةالبلدان، ذيل وقايع سال 1290 ق، در رديف وزاري مجلس دربار، از مجدالملک به عنوان وزير وظايف، مستقلا ياد مي‏کند. 1- به هر صورت، برابر آنچه از منابع اين دوره برمي‏آيد در فاصله‏ي سال‏هاي 1275 تا 1324 ق (انقلاب مشروطه) نام »وزير وظايف اوقاف« در کنار ساير وزرا به چشم مي‏خورد و طي اين مدت اشخاصي چون ميرزا فضل‏الله نصيرالملک، ميرزا محمد خان مجدالملک، حاج علي خان اعتمادالسلطنه، عبدالعلي خان اديب‏الملک، ميرزا حسين خان مشيرالدوله، ميرزا علي خان امين‏الدوله، ميرزا تقي خان مجدالملک، ميرزا عبدالرحيم خان ساعدالملک (قائم مقام)، ميرزا محسن خان امين‏الدوله، ميرزا محمودخان مديرالدوله و ثقة السلطنه (فرزند مديرالدوله مذکور) متصدي اين سمت بوده‏اند.2- پس از پيروزي انقلاب مشروطه و روي کار آمدن کابينه‏ي ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله يعني نخستين کابينه‏ي مشروطيت (در بهمن ماه 1285 / ذي حجه‏ي 1324 ق) تشکيلات دولتي با هشت وزارت‏خانه تشکيل يافت و اداره‏ي اوقاف جزو ادارات تابعه‏ي وزارت علوم جاي گرفت.3-با تصويب »قانون اداري وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه« در جلسه‏ي 28 شعبان 11 (1328 شهريور 1289) مجلس شوراي ملي، »اداره‏ي اوقاف« به عنوان يکي از ادارات اين وزارت‏خانه شروع به کار کرد و براساس ماده‏ي 6 قانون، وظايف آن به اين شرح مشخص شد.
    1. تحصيل صورت صحيح از وقف‏نامه‏ها و موقوفات مرکزي و ايالتي و بلوکات در کل ممالک ايران؛
    2. نظارت کلي بر اعمال متوليان و نظار و تفتيش در وصول و ايصال عايدات اوقاف و ممانعت از حيف و ميل اوليا و مباشرين وقف نسبت به اعيان و منافع موقوفات تدارک موجبات آبادي آنها؛
    3. اداره کردن موقوفاتي که توليت آنها مستقيما راجع به شخص سلطان عصر يا دولت است.
    4. مراقبت در صرف عايدات اوقاف به مصارف مخصوصه خودش »حسب ما اوقفها اهلها«؛
    5. اهتمام در صرف منافع موقوفاتي که مصرف معيني ندارد و بايد در مطلق بريات صرف شود و در مصارف تعليمات و فوايد عموميه؛
    6. اداره کردن موقوفاتي که متولي مخصوص ندارد به موجب اذن از طرف يکي از حکام شرع.
    همچنين ترتيب ادارات معارف و اوقاف ايالات و ولايات طي دو ماده‏ي 11 و 12 اين قانون به اين شرح مشخص شد:
    ماده‏ي 11. براي ايفاي به وظايف مذکور علاوه بر ادارات مرکزي در ايالات و ولايات نيز شعبه‏ها بر حسب لزوم تأسيس مي‏شود.4- ماده‏ي 12. اداره کردن وزارت معارف و اوقاف موقوفاتي را که توليت آنها مستقيما راجع به شخص سلطان عصر است با اجازه‏ي سلطان عصر خواهد بود.
    با گذشت متجاوز از دو دهه از تصويب اين قانون، در سوم دي ماه سال 1313 قانون جديد اوقاف در 10 ماده و 7 تبصره به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد که در آن نحوه‏ي اداره‏ي موقوفات عام و خاص مشخص شده است. متعاقب آن در جلسه‏ي 13 / 2 / 1314 هيأت دولت، آيين‏نامه‏ي اجرايي قانون مزبور به تصويب رسيد که در آن چگونگي توليت و نظارت اداره‏ي اوقاف بر موقوفات و عوايد و مخارج آن، ميزان حق‏التوليه و حق‏النظاره اداره‏ي اوقاف، تشکيلات اداره‏ي تحقيق و شرح وظايف آن مبسوطا مشخص شده است.5- در قانون مصوب دي ماه 1313 (برخلاف قانون قبلي) اداره کردن موقوفات فاقد متولي منوط به اذن حاکم شرع مقيد نشده است. به اين ترتيب قانون جديد، ولايت مطلق بر عموم موقوفات را به وزارت معارف و اوقاف سپرد.
    روشن است تفويض اين اختيار مطلق به يکي از نهادهاي حکومت، دور از بررسي روحيات رضاخان قابل تفسير نيست.
    با تأسيس »مدرسه‏ي صنايع مستظرفه« درس ال 1309 ش و تصويب‏نامه‏ي هيأت وزرا در جلسه‏ي 10 / 2 / 1309 مبني بر انتقال مدرسه‏ي مزبور از وزارت معارف و اوقاف به وزارت اقتصاد ملي، عنوان صنايع مستظرفه از نام وزارت‏خانه حذف و نام آن به »وزارت معارف و اوقاف« تغيير يافت و در سال 1317 با تغيير نام وزارت‏خانه‏ي مزبور به »وزارت فرهنگ«، »اداره‏ي کل اوقاف« ضميمه‏ي آن شد.6- پس از آن نيز به موجب مصوبه‏ي هيأت وزيران در جلسه 30 / 8 / 1326، اداره‏ي امور اوقاف کل کشور به عهده‏ي يک مدير کل گذارده شد که به لحاظ تشکيلاتي تحت نظر مستقيم وزير فرهنگ انجام وظيفه کند.7- با مرور زمان و بروز مشکلات ناشي از گسترش دامنه‏ي فعاليت‏هاي ادارات فرهنگ و اوقاف بويژه در شهرستان‏ها که رياست فرهنگ و اوقاف بر عهده‏ي يک نفر بود از سال 1328، به تدريج ادارات اوقاف در مرکز شهرستان‏ها از ادارات فرهنگ جدا شد. در 15 آذرماه 1343 »اداره‏ي کل اوقاف« از وزارت فرهنگ منتزع و تحت عنوان »سازمان اوقاف« وابسته به نخست‏وزيري شد و رئيس آن به عنوان معاون نخست‏وزير و سرپرست سازمان اوقاف شروع به کار نمود.8-
    به لحاظ شؤون و تشکيلاتي در داخل سازمان دولت، در فهرست درجه‏بندي سازمان‏ها و مؤسسات دولتي که در سال 1355 توسط سازمان امور اداري و استخدامي کشور تنظيم شده است، »سازمان اوقاف« در رديف مؤسسات دولتي درجه دو قرار گرفته است.9-با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57، سازمان اوقاف نيز در کنار تشکيلات دولتي، دگرگوني ساختاري و ماهوي يافت و از سوي شوراي انقلاب، وظايف جديدي علاوه بر وظايف اصلي، به آن محول شد. مهم‏تر اينکه اعمال ولايت ديني بر امور آن، به دليل لزوم اذن حاکم شرع در مواردي از وقف، مشکل ديرينه‏ي عدم نافذيت شرعي اقدامات حکومتي گذشته را از جمله در اداره‏ي موقوفات فاقد متولي و مجهول‏التوليه، به نحو اصلي، مرتفع ساخت.
    از نقطه‏نظر وابستگي سازماني در ساختار اداري کشور، سازمان اوقاف در سال 1358 وابسته به وزارت اطلاعات و تبليغات (وزارت اطلاعات و جهان‏گردي) بود که با تغيير نام اين وزارت‏خانه به »وزارت ارشاد ملي« (در تاريخ 7 / 3 / 1358)، سازمان اوقاف ضميمه آن شد. 10-قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف در جمهوي اسلامي ايران، در سال 1363 به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد. لازم به يادآوري است که »سازمان حج و زيارت« که براساس مصوبه‏ي مورخ 24 / 9 / 58 شوراي انقلاب، زير نظر وزارت ارشاد ملي شکل يافته بود، با سازمان اوقاف ادغام و به عنوان »سازمان حج و اوقاف و امور خيريه« زير نظر وزارت ارشاد اسلامي (که بعدا وزارت فرنگ و ارشاد اسلامي نام گرفت) تغيير نام يافت. اين تصميم که در جلسه‏ي 2 / 10 / 63 مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيد 11- موجب تنوع و گستردگي وظايف قانوني سازمان اوقاف شد. در اين قانون (که مشتمل بر 18 ماده و 17 تبصره بود) شرح وظايف و اختيارات سازمان اوقاف، نحوه‏ي اداره‏ي موقوفات و مؤسسات خيريه، موارد مصرف عايدات، حق‏التوليه و حق‏النظاره‏ي موقوفات، حدود اختيارات شعب تحقيق اوقاف و... مشخص شده است. و بالاخره اينکه براساس مصوبه‏ي شوراي عالي اداري کشور، در سال 1370 امور حج از اين سازمان تفکيک و تشکيلات اداري مربوط به اوقاف با عنوان »سازمان اوقاف وامور خيريه« تغيير نام يافت.
    سازمان اوقاف و امور خيريه از جمله نهادهايي است که از زمان شکل‏گيري تاکنون، برحسب وظيفه‏اي که عهده‏دار بوده است. اسناد ارزشمندي را درباره‏ي موقوفات کشور، در بايگاني‏هاي خود فراهم کرده است. اين اسناد پس از آنکه ارزش جاري اداري خود را از دست مي‏دهند، براساس ماده‏ي اول قانون تأسيس سازمان اسناد ملي ايران (مصوب 17 / 2 / 1349) به مرور توسط کارشناسان ارزشيابي اين سازمان بررسي شده و اسناد آرشيوي آن به منظور نگهداري و فراهم آوردن امکان دسترسي همگان بويژه پژوهندگان به گنجينه‏ي اسناد ملي منتقل مي‏شوند.
    آنچه پيش رو داريد، فهرست بخش نخست از اسناد سازمان اوقاف است که پس از انتقال و با انجام مراحل ضدعفوني، مرمت، طبقه‏بندي، نمايه‏سازي و انتقال اطلاعات به رايانه، آماده‏ي استفاده‏ي پژوهشگران شده است. شمار اين اسناد بيش از 97 هزار برگ بوده و نشان‏دهنده‏ي فعاليت تشکيلات دولتي وقف از زمان شکل‏گيري آن پس از انقلاب مشروطه تا سال 1364 مي‏باشد.
    اين مجموعه در برگيرنده‏ي اطلاعات گوناگوني درباره‏ي وضعيت موقوفات کشور است که هر کدام از آنها مي‏تواند موضوع يک پژوهش قرار گيرد از جمله:
    - آمار موقوفات ايران و نحوه و ميزان گستردگي آن در کشور؛
    - موقوفات مدارس و ديگر مکان‏هاي فرهنگي و ورزشي؛
    - موقوفات مربوط به مراکز بهداشتي، درماني و ديگر امور عام‏المنفعه؛
    - صورت موقوفات مساجد، تکايا، امامزاده‏ها و ديگر اماکن متبرکه؛
    - موقوفات اقليت‏هاي ديني (زرتشتي، مسيحي و کليمي) تعداد، گستردگي و نحوه‏ي نظارت تشکيلات وقف بر امور آن؛
    - موقوفات آستان قدس رضوي (ع)، آستان حضرت عبدالعظيم (ع)، آستان شاه‏چراغ (ع) و آستانه‏ي حضرت معصومه (ع).
    - ميزان درآمد موقوفات کشور در اشکال کلي و جزيي و موارد مصرف آنها؛
    - گرايش واقفان در تعيين نحوه‏ي مصرف عوايد موقوفات در يک صد سال اخير؛
    - تبديل به احسن موقوفات (فروش، واگذاي، معوضه و...).
    - توليت موقوفات و چگونگي فعاليت متوليان؛
    - دعاوي حقوقي مربوط به دخل و تصرف در موقوفات؛
    - چگونگي شکل‏گيري سازمان اوقاف و گسترش تشکيلات آن در سطح کشور؛
    - عملکرد سازمان اوقاف در نظارت بر امور موقوفات و رابطه‏ي آن با واقفان، متوليان و ديگر دست‏اندرکاران موقوفات؛
    - قوانين، مقررات، آيين‏نامه‏ها، تصويب‏نامه‏ها و بخش‏نامه‏هاي مربوط به موضوع وقف و موقوفات کشور؛
    براي استفاده‏ي بهتر از فرصت حاضر توجه به اين نکات ضروري به نظر مي‏رسد:
    - تاريخ‏هاي قمري با حرف »ق« مشخص ضده و بقيه تاريخ‏ها شمسي است.
    - اطلاعات ارايه شده‏ي اين مجموعه، تنها بخشي از اسناد دريافتي از سازمان اوقاف است و نيز لزوما همه‏ي اسناد سازمان اسناد - که به نحوي به وقف مربوط مي‏شود از جمله اسناد وزارت معارف و اوقاف، اسناد بيوتات و خزانه - را دربر نگرفته است.
    - از آنجا که برابر اصل پذيرفته شده‏ي آرشيوي يعني حفظ نظام اوليه‏ي اسناد نمي‏توان اسناد يک پرونده را به هر دليل تفکيک کرد و براي هر کدام شرح سند جداگانه‏ي موضوعي نگاشت و نيز لزوم رعايت آيين چکيده‏نويسي، مانع شرح و گستردگي اطلاعات اسنادي بود، پس گزيده‏ي موضوعات گستردگي اطلاعات اسنادي بود، پس گزيده‏ي موضوعات در نظر آمده و نگاشته شد که اين کاستي با بهره‏گيري از کليد واژه‏هاي موضوعي در نمايه، جبران شده است. بنابراين تکرار شماره‏ي رديف هر کدام از عنوان‏ها در نمايه، به مفهوم وجود اطلاعات آن نمايه، در اسناد زير يک عنوان است.
    - اسناد فهرست شده در اين مجموعه به شماره‏ي رديف ارجاع داده شده است.
    - اسناد فهرست شده در اين مجموعه از طريق شماره‏ي فيش (ميکروفيلم)، در بخش خدمات اطلاع‏رساني سازمان اسناد ملي ايران قابل دسترسي مي‏باشد. لازم به يادآوري است که دو رقم سمت چپ شماره‏ي فيش‏ها (که عدد دو صفر است) به منظور پرهيز از تکرار، حذف شده است.
    - موقوفه‏هاي اشخاص در نمايه زير عنوان »موقوفه« قابل جستجو است.
    - نظر به اينکه اطلاعات مربوط به برخي از موضوعات و نمايه‏ها در تعداد زيادي از عنوان‏ها وجود دارد، بنابراين از آوردن آنها در بخش نمايه خودداري شده است از جمله: اماکن مذهبي، مساجد، مدارس موقوفه و علوم ديني، سازمان اوقاف، وزارت معارف و اوقاف، توليت، اجاره‏ي موقوفات، دعاوي حقوقي و دخل و تصرف در موقوفات.
    - به لحاظ مشابهت موضوع پرونده‏هايي که در يک گستره‏ي جغرافيايي و در طول سال‏هاي متمادي تشکيل شده است در اين فهرست ادغام شده‏اند. اين پرونده‏هاي هم‏موضوع در ستون »شماره‏ي فيش« با اعداد 1 تا 22 مشخص شده و در ادامه آورده شده است.

    پي نوشت ها:

    1-اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاريخ منتظم ناصري، به تصحيح دکتر محمد اسماعيل رضواني، تهران، دنياي کتاب، 1367، ج 4، صص 1810-1809؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان به کوشش دکتر عبدالحسين نوايي و ميرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367، ج 2 و 3، صص 1736،1694.
    2-نگاه کنيد: اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، ج 2 و 3 (وقايع سال‏هاي 1295-1275 ق)؛ همو، تاريخ منتظم ناصري، ج 3، صص 1025، 2010، 2009، 1916، 1904، 1885، 1874، 1810، 1809؛ شيباني (صديق الممالک)، ميرزا ابراهيم، منتخب‏التواريخ، تهران، علمي، 1366، صص 404، 383، 338، 322، 233، 229، 215؛ سپهر، عبدالحسين، مرآة الوقايع مظفري و يادداشت‏هاي ملک‏المورخين، تهران، زرين، 1368، صص 148 و 268 و 311.
    3-نگاه کنيد: اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، ج 2 و 3 (وقايع سال‏هاي 1295-1275 ق)؛ همو، تاريخ منتظم ناصري، ج 3، صص 1025، 2010، 2009، 1916، 1904، 1885، 1874، 1810، 1809؛ شيباني (صديق الممالک)، ميرزا ابراهيم، منتخب‏التواريخ، تهران، علمي، 1366، صص 404، 383، 338، 322، 233، 229، 215؛ سپهر، عبدالحسين، مرآة الوقايع مظفري و يادداشت‏هاي ملک‏المورخين، تهران، زرين، 1368، صص 148 و 268 و 311.
    4-فهرست مصوبات مجلس شوراي ملي - دوره‏ي اول و دوم قانون‏گذاري، تهران، ادره‏ي قوانين و مطبوعات مجلس، 1318، صص 256-251.
    5-مجموعه‏ي قوانين سال 1313، تهران، وزارت دادگستري (نشريه‏ي روزنامه رسمي کشور) صص 37-36.
    6- بهنام، مهوش، فهرست مستند اسامي مؤسسات و سازمان‏هاي دولتي ايران، تهران، مرکز اسناد فرهنگي آسيا، 1356، صص 137، 92، 91، 137
    7-مجموعه‏ي قوانين سال 1326، ص 179.
    8-عاقلي، باقر، همان، ج 2، ص 181.
    9-مجموعه قوانين سال 1358، ص 197 (از بخش آيين‏نامه‏ها).
    10-مجموعه قوانين سال 1358، تهران، دادگستري جمهوري اسلامي ايران (نشريه‏ي روزنامه رسمي کشور)، ص 13 (بخش قوانين)، صص 3-2 (بخش آيين‏نامه‏ها)، ص 25 (بخش قوانين).
    11-قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و مجموعه لوايح قانوني مصوب شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران، تهران، اداره‏ي کل تنقيح و تدوين قوانين و مقررات نخست‏وزيري 1359، صص 345-344 ر

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    وقف و تشکيل سرمايه در بازار مالي ايران

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: حسين عبده تبريزي - سيد محمد مهدي هاشمي نسب
    کشور ما در دهه‏ي اخير، در پي تلاش براي تجهيز سرمايه و افزايش سرمايه‏گذاري، شاهد رواج قابل ملاحظه‏ي بحث و بررسي در خصوص انواع بازارها، نهادها و ابزار مالي است؛ ولي در اين ميان، يک نهاد مالي بسيار قدرتمند به نام «صدقه‏ي جاريه» علي‏رغم سابقه‏ي تاريخي بسياري که در فرهنگ ما دارد، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نگاهي به کارکرد و عملکرد نهادهاي مشابه در غرب، در روشن‏تر شدن مطلب کمک شاياني خواهد کرد. نهادهايي همچون صندوق وجوه وقفي و صندوق تراست، در غرب و شرق دور که بسياري دانشگاهها، مدارس خصوصي، موزه‏ها، بيمارستانها، بنيادهاي خيريه و... از طريق آنها اداره مي‏شود، مثالهاي بارزي هستند که بررسي آنها از اين ديدگاه مي‏تواند در اداره‏ي موقوفات و بهره‏برداري مطلوب‏تر از آنها الهام‏بخش باشد. نگاهي به حجم داراييها و هداياي ده صندوق وقفي بزرگ آمريکا در سال 1990، اهميت موضوع را به طور چشمگيرتري بيان مي‏سازد: (1)
    جالب است که بيشتر وقفهاي بزرگ در آمريکا مستقل هستند و به هيچ شرکت يا گروه دولتي وابستگي ندارند؛ هر چند بعضي از موقوفات را شرکتها اهدا کرده‏اند يا به گروه اجتماعي معيني مربوط مي‏شوند.
    شيوه‏ي اداره‏ي صندوقها، مشابه صندوقهاي بازنشستگي است؛ به گونه‏اي که با سرمايه‏گذاري مبالغ اهدايي در داراييهاي کم‏خطر، ضمن حفظ ارزش سرمايه‏ي اوليه، سود آن را صرف اهداف صندوق مي‏کنند و به منظور موفقيت
    هر چه شايسته‏تر صندوق، مديران متخصصي به نامهاي «مديران پول» را بر مسند توليت صندوقها مي‏گمارند تا با تخصص و اشراف خود بر بازارهاي مالي و محيط اقتصادي، مانع از کاهش ارزش يا زيان صندوق گردند.
    صندوقهاي وقفي حايز شرايط، همچون صندوقهاي بازنشستگي، از ماليات معاف‏اند و هيأت امناي صندوق وقف، درست همچون باني طرح بازنشستگي، اهداف سرمايه گذاري صندوق و بديلهاي قابل قبول را تعيين مي‏کند. ايجاد جريان درآمدي مداوم به منظور حفظ توانمندي صندوق در انجام وظيفه‏ي خود، هدف ديگري است که در اداره‏ي اين صندوقها دنبال مي‏شود (2)
    همان‏گونه که ملاحظه مي‏شود، نهاد وقف در غرب به عنوان يک «نهاد مالي» توانمند در تجهيز سرمايه جهت حل مشکلات اجتماعي، جايگاه مطلوبي دارد؛ در حالي که علي‏رغم پشتوانه‏ي فرهنگي عميق و محرکهاي قدرتمند ديني، به دليل برخي موانع موجود، جامعه‏ي ما هنوز نتوانسته از ظرفيتها و قابليتهاي بالاي اين سيره‏ي نيکو به طور مطلوبي بهره‏مند گردد.
    اين موانع را مي‏توان با توجه به ماهيت و علل موجده هر يک، به دو دسته‏ي نظري و عملي تقسيم کرد:
    موانع نظري بروز «صدقه‏ي جاريه» به عنوان يک نهاد قدرتمند مالي، عمدتا در دو حوزه‏ي «شناخت» و «حفظ اصالت» نمود پيدا مي‏کند. در حوزه‏ي اول، اين سيره‏ي نيکو که براساس تعاريف اوليه‏ي ارايه شده در منابع اصيل اسلامي، اعم از قرآن و سنت (3)، به معني اختصاص مال معين براي اهداف خير معين در طول زمان و براي تأمين ثواب ابدي مستمر براي اختصاص‏دهنده‏ي مال است (4)، در بيان فقهاي اسلام، با توجه به ويژگي حبس عين در فرآيند صدقه‏ي جاريه، با کلمه‏ي «وقف» مورد اشاره قرار گرفته (5) و عمدتا با عبارت «تحبيس الاصل و تسبيل المنفعه»(6) به معني حبس اصل و رها گذاردن منفعت تعريف شده است.
    بنابراين، با رواج اين تعريف، کلمه‏ي وقف به تدريج جايگزين عبارت «صدقه‏ي جاريه» گشته است. در نتيجه، با توجه به وجود مفهوم «ايستايي» در کلمه‏ي «وقف» از يک طرف و اقتصاد توسعه نيافته‏ي دوران صدر اسلام - که منجر به عدم وجود شواهد غير منقول در سيره‏ي معصومين - عليهم‏السلام گرديده است - از سوي ديگر، موجب شده که دايره‏ي اموال قابل اختصاص به اهداف خير در قالب وقف تنگ گردد (7)
    بدين ترتيب، وقف اموال سيالي همچون پول، صحيح دانسته نشده است و در مقام تعليل چنين استدلال شده که پول همچون خوراکي‏ها و شمع، در صورت استفاده از بين مي‏رود (8) حال آنکه قياس پول با خوراکي و شمع، قياس مع الفارق است. چه، پول از طريق سرمايه‏گذاري مي‏تواند خلق ارزش کند و مصرف آن مي‏تواند موجب زوال آن نباشد. گذشته از اينکه فلسفه‏ي «صدقه‏ي جاريه»، محدود کردن آن را اقتضا نمي‏کند (9)
    با کمال تأسف، اين تصور غلط از ماهيت و تعريف «صدقه‏ي جاريه»، منجر به محروميت جوامع اسلامي از توسعه‏ي هر چه بيشتر اين سيره‏ي نيکو متناسب با توسعه‏ي اقتصادي جوامع امروزي گشته است؛ به طوري که امکان تجهيز منابع عظيمي از داراييهاي امروزين اقتصادي - تحت عنوان دارييهاي مالي - در قالب وقف سلب گرديده و در موارد محدودي هم که اجازه‏ي آن داده شده، الزامات حفظ ارزش آن ناديده گرفته شده است.
    براي مثال، امروز شاهد رواج وقف جديدي به نام وقف سهام هستيم آشنايان دانش مديريت مالي، خوب مي‏دانند که براي حفظ ارزش سهام لازم است از طريق اعمال «مديريت بدره‏ي سهام» اقدام شود که منوط به ابدال و استبدال دايمي است؛ حال آنکه براساس احکام شرعي موجود حاکم بر ابدال و استبدال، اين امکان براي حفظ ارزش سهام موقوفه با اشکال مواجه است (10) بر اين اساس، بديهي است موقوفاتي از اين دست، همواره در معرض کاهش ارزش و نابودي قرار خواهند داشت که قطعا با روح حاکم بر احکام شرعي منافات دارد. بدين ترتيب، يکي ديگر از موانع نظري توسعه‏ي «صدقه‏ي جاريه» در حوزه‏ي «حفظ اصالت» رخ مي‏نمايد به طوري که علي‏رغم تأکيد احکام شرع مقدس بر تحقق اصل ماندگاري (تأبيد) و جلوگيري از اضمحلال تدريجي اموال موقوفه، عملا به دليل عدم شفافيت اين احکام، حفظ اصالت و ماندگاري وقف، حفظ عين موقوفه معني مي‏شود و کمتر به ارزش اقتصادي يا اجتماعي آن توجه مي‏گردد. به عبارت ديگر، ماندگاري وقف را در حفظ صورت فيزيکي آن جست‏وجو مي‏کنند و در اين راه کمتر به منفعت‏زايي و ارزش اقتصادي آن توجه مي‏شود (11)
    گذشته از موانع نظري، در عرصه‏ي عمل نيز دستگاه وقف در کشور دچار ضعفهايي است که بر خلاف موانع نظري اشاره شده در فوق، عمدتا ريشه در عدم توجه به مباني اسلامي مديريت موقوفات دارد.
    عدم توجه کاربردي به مفاهيم و اصول «خودگرداني»، «شفافيت» و «شخصيت مستقل» - علي‏رغم داشتن وجاهت شرعي و قانوني (12) - در کنار گرايش به «تمرکز» در اداره‏ي موقوفات را مي‏توان به عنوان برخي عوامل بنيادي در اين خصوص نام برد چه، در حالي که دو اصل خودگرداني و شخصيت مستقل حقوقي، پايه‏هاي بقاي قائم به ذات هر نهادي اعم از اقتصادي اجتماعي و فرهنگي محسوب مي‏گردند، رعايت شفافيت اطلاعات، تداوم و ماندگاري وقف را تضمين مي‏کند و مقدمه‏ي تحقق اصل تأبيد - که داراي وجوب شرعي است - قلمداد مي‏گردد. از سوي ديگر،
    شرع انور با توجه به استقلال واقف، وقف‏نامه و اهداف هر موقوفه، اداره‏ي مستقل هر موقوفه را تحت ضابطه‏ي کلي رعايت مصالح وقف توصيه مي‏کند (13)حال آنکه موقوفات کشور با گرايش عملي به تمرکز هر چه بيشتر اداره مي‏گردد که به طور طبيعي امکان رعايت اصول خودگرداني، شخصيت مستقل و حتي شفافيت اطلاعات را با مشکل مواجه مي‏سازد.
    در نهايت، با جمع‏بندي آنچه تاکنون گفته آمد، ملاحظه مي‏شود که يکي از وجوه افتراق اساسي مباني اداره‏ي وقف در غرب و کشور ما در روشي نهفته است که براي ماندگاري وقف به کار مي‏برند. بدين ترتيب که در کشور ما و بسياري از ديگر کشورهاي اسلامي (14)، ماندگاري وقف را در حفظ ارزش اقتصادي موقوفه و تحصيل حداکثر منفعت ممکن در هر شکلي (البته در جهت تحقق اهداف خاص وقف) را ملاک عمل قرار مي‏دهند و در اين راه براي حفظ اصالت و ماندگاري وقف، توجه خاصي به ايجاد شخصيت مستقل براي وقف مي‏کنند يا اينکه آن را به يک شخصيت مستقل حقوقي وصل مي‏کنند.
    بدين ترتيب است که در کشورهاي اسلامي، وقف اموال سيالي چون پول با اشکال مواجه است؛ در حالي که در غرب با رفع ممنوعيت از وقف چنين اموالي، آنها را در صندوقهاي مالي خاصي نظير founds endowment به کار مي‏گيرند و با استخدام مديران مالي توانمند، ضمن ارايه‏ي خدمات ارزشمند اجتماعي، فرهنگي و...، ارزش اموال وقف شده را حفظ کرده، پيوسته بدان مي‏افزايند و بدين صورت، واحدي دايمي و خودگردان را در جامعه نهادي مي‏کنند.
    در پايان، براساس آنچه گفته شد، پيشنهادهايي به منظور تبديل صدقه‏ي جاريه به يک نهاد قدرتمند مالي در عرصه‏ي اجتماع ارايه مي‏گردد:
    1- با توجه به اهداف شرع مقدس در ترويج و گسترش وقف، همچنين با توجه به الفاظ و عبارات به کار رفته در کلام پيشوايان دين - عليهم‏السلام - و نيز آيات قرآن کريم، با بازنگري در تعريف وقف، حوزه‏ي اموال قابل وقف افزايش يابد.
    2- با توجه به گسترش مفاهيم اقتصادي، عدم صحت وقف پول بازنگري گردد و از طريق ترويج آن، با جلب مشارکت عمومي و جذب سرمايه‏هاي کوچک، صندوقهايي به نام صندوق وجوه وقفي به منظور رفع مشکل نقدينگي موقوفات، احياي آنها و تأسيس بنيادهاي وقفي جديد ايجاد گردد. روشن است که موضوع اين پيشنهاد بسيار فراتر از موضوع فعاليت صندوق عمران موقوفات است.
    3- با توجه به جواز استقراض در مديريت موقوفات، از ابزار مختلف تأمين مالي در احياي موقوفات استفاده گردد.
    4. مبناي حفظ اصالت وقف و تحقق شرط ماندگاري، از حفظ صورت فيزيکي به حفظ ارزش اقتصادي و انتفاعي انتقال يابد.
    5- با توجه عملي به اصل قانوني رسميت شخصيت حقوقي براي موقوفات خاص و عام و در جهت پيشگيري از اضمحلال تدريجي اموال موقوفه، واحدهاي وقفي به عنوان واحدهاي خودگردان در جامعه نهادي گردد.
    6- اداره‏ي صندوقهاي وقفي همچون اداره‏ي هر نهاد مالي ديگر، به متخصصان مالي و حرفه‏اي کارآزموده واگذار شود.
    7- به منظور هر چه شفاف‏تر کردن اداره‏ي موقوفات، متوليان به ارايه‏ي گزارشهاي مستمر مالي و حرفه‏اي ملزم شوند و امکان رسيدگي کارشناسانه به عملکرد متوليان فراهم گردد.
    8- با شناسايي خلأهاي قانوني و نظارتي، نسبت به رفع آنها از طريق تدوين قوانين جامع‏تر و طراحي سيستمهاي نظارتي اثر بخش‏تر اقدام گردد.

    پي نوشت ها:

    1- ر. ک. به کتاب:Fabozzy، مباني بازارها و نهادهاي مالي، ترجمه‏ي دکتر عبده تبريزي، ص 289.
    2- براي اطلاع بيشتر ر. ک. به: بحث «نهادهاي مشابه وقف در غرب»، مندرج در رساله‏ي کارشناسي ارشد «امکان‏سنجي منافع حاصل از اموال موقوفه»، ارايه شده در دانشگاه امام صادق - عليه‏السلام - توسط سيد محمدمهدي هاشمي نسب و تحت راهنمايي دکتر عبده تبريزي و مشاوره‏ي آيت الله باقري کني و دکتر علي مدد.
    3- علي‏رغم تحريض و تشويق به احسان و نيکوکاري در جاي‏جاي قرآن کريم، آيه‏اي به طور مستقل در بيان وقف و احکام آن ديده نمي‏شود.
    ر. ک. به: محمود شهابي در کتاب ادوار فقه، ج 2، ص 151، چاپ و انتشارات سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ و محمد کمال الدين امام در کتاب الوصايا و الاوقاف في الفقه الاسلامي، ص 154.
    در حديث نبوي نيز کلمه وقف به کار نرفته است؛ هر چند کلمه «تحبيس» به کار رفته. اين در حالي است که اين سنت حسنه با عبارت «صدقه‏ي جاريه» مورد اشاره قرار گرفته است. ر. ک. به: فاروق العطار در مقاله‏ي «وقف در لغت و شرع»، ترجمه‏ي حميد رضا آژير، مجله‏ي مشکوة، شماره‏ي 42.
    4- در حديث مشهوري از حضرت رسول اکرم - صلي الله عليه و سلم - چنين آمده: «اذا مات ابن‏آدم انقطع عمله الا في ثلاث، صدقة جارية او علم ينتفع به او ولد صالح يدعو له»؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 73.
    5- ر. ک. به: منبع حاشيه‏ي 2، بحث «تعريف وقف».
    6- امام خميني (ره) در تحريرالوسيله، ص 108؛ و شيخ طوسي در المبسوط، باب الوقف.
    7- مراجعه کنيد به: منبع حاشيه‏ي 2، شرايط موقوفه.
    8- شرايع الاسلام، ج 2، ص 213؛ جواهر الکلام، ج 28، ص 18.
    9- ر. ک. به: منبع حاشيه‏ي 2، بحث «تأملي در تعريف وقف» و «تاريخ وقف».
    10- ر. ک. به: منبع حاشيه‏ي 2، بحث «مباني ابدال و استبدال».
    11- هر چند مسأله‏ي 73 تحريرالوسيله اشاره‏ي روشني به لزوم توجه به ارزش دارايي و مقايسه بازدهي آن با داراييهاي مشابه دارد. عملا چنين توجهاتي متروک است.
    12- ر. ک. به:
    الف - تحريرالوسيله، مسأله‏ي 73.
    ب - ماده‏ي 26 آيين‏نامه‏ي اجرايي قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه که طي آن مقرر مي‏دارد: «متوليان موظفند در اجراي ماده‏ي 6 قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه... در نگهداري و جلوگيري از خرابي و انهدام و در آبادي موقوفه اهتمام نمايند: به طوري که هر پنج سال. افزايش محسوسي در عايدات موقوفه حاصل شود».
    ج - ماده‏ي 3 قانون فوق، مصوب 1363.
    د - مقاله‏ي «سير پيدايش انديشه‏ي حقوقي در وقف در فقه اسلام» به قلم دکتر ناصر کاتوزيان، مندرج در مجله‏ي ميراث جاويدان، ش 1. صص 65 - 62؛ نيز روزنامه‏ي اطلاعات، 13 / 4 / 76. ص 7.
    ه - منبع حاشيه‏ي 2، بحث «مباني مديريت موقوفات در اسلام».
    13- ر. ک. به: منبع حاشيه‏ي 2، «الگوي مديريت موقوفات».
    14- ر. ک. به:
    الف - کتاب اداره و تثمير ممتلکات الاوقاف، انتشارات بانک توسعه‏ي اسلامي. در اين کتاب، وضعيت اوقاف در 13 کشور اسلامي مورد بررسي قرار گرفته است.
    ب - منبع حاشيه‏ي 2، بحث «نگاهي به شيوه‏هاي رايج در مديريت موقوفات در ديگر کشورهاي اسلامي».

    منبع: ميراث جاويدان





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    وقف و وصيت در ارامنه و نمونه‏هايي از اسناد آن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: لئون ميناسيان

    اشاره

    آقاي لئون ميناسيان در 1299هـ.ش در قريه خويگان فريدن اصفهان ديده به جهان گشود. وي تأليفات بسياري دارد که از آن جمله است: تاريخ 35ساله ارامنه فريدن (چاپ بيروت)، تاريخچه اولين چاپخانه ايران در جلفا، فهرست کتابهاي خطي موزه ارامنه جلفا (چاپ وين)، صومعه‏هاي ارامنه ايران، بايگاني سيصد و پنجاه‏ساله کليساي وانک و مقالاتي به ترکي و ارمني و فارسي در مجلات.
    ميناسيان در حال حاضر سرپرستي افتخاري موزه، کتابخانه و چاپخانه ارامنه جلفا را به عهده دارد. در سال 1352 نشان سنت مسروپ، به نام مخترع خط ارمني، را از آن خود کرد. همچنين در سال 1370 در ارمنستان و در سال 1371 در نيويورک و لس‏آنجلس طي مراسم ويژه‏اي از او تقدير به عمل آمد. او همچنين مدال »سوُرپ مروپ« مرکز تحقيقات کتب خطي ايروان و نامه افتخاري از کاتوليکوس خانه سيليسي لبنان و انجمن فرهنگي ارمنستان را دريافت نموده است. در سالهاي 1996 و 1997، دانشگاه کمبريج، آقاي ميناسيان را به عنوان مرد سال برگزيده است.
    جلفاي اصفهان موسوم به »جلفاي نو« از محله‏هايي است که در سده يازدهم توسط شاه‏عباس اول (978ـ 1038هـ.ق) بنيان‏گذاري شد. اين محله به فاصله کمي از ساحل جنوبي زاينده‏رود (حوالي خيابان خاقاني و نظر کنوني) قرار دارد و ارامنه اصفهان را در خود جاي داده است. چون جلفاي ارس در سال 1014 هجري (1605م) ويران شد شاه، ارامنه اين شهر را به داخل کشور و به‏ويژه به اصفهان و فريدن (از توابع اصفهان) آورد اين کوچ، که شمار کوچ‏کنندگان آن 12ـ27 هزار خانوار گفته شده، مي‏توانست به دلايلي براي شاه و پايتخت مفيد باشد. »جلفاي نو« به زودي با صنعت و تجارت پيشرفته خود به صورت يکي از شهرکهاي مهم اصفهان درآمد و بناها و به‏ويژه کليساهاي مهمي به سرعت در اين منطقه ساخته شد اين دوران رفاه و آباداني حدود يک قرن ادامه داشت. جمعيت اقليت ديني ارامنه اصفهان هرچند در طول دوره اقامتشان با رشد و يا کاهش مواجه بوده، اما همواره از اقوام فعالي بوده که به پيروي از دستورات آيين خود به انجام فعاليت‏هاي خيرخواهانه و به‏ويژه سنت وقف توجه داشته است. نوشتار آقاي ميناسيان بازتاب مواردي از اين نوع‏دوستي ونيکوکاري به روايت اسناد است.
    در بايگاني کليساي وانک 1)جلفاي اصفهان (دير شفادهندگان همگان) وقف‏نامه و وصيت‏نامه‏هاي بسياري از آبـادي‏ها و شهـرهاي مختلـف ارمني‏نشيـن ايـران و خارج از کشور وجود دارد که بر اساس آن، اشخاصي، بخشـي از دارايي خود را به کليساها و جهت خيريه به اماکـن مقدسه هديه کرده و يا وصيت نموده‏اند. در اين مقاله برآنيم که نمونه‏هايي را ذکر و اسنادي را معرفي و بازخواني کنيم.
    شايان ذکر است، هم‏چنان‏که در اسلام، شخص گاه در زمان حيات خود اموالش را به صورت وقف و يا پس از مرگ وصيت مي‏کند و يا در وصيت وقف مي‏کند، در مسيحيت نيز اين بخشش اموال به دو گونه صورت مي‏گيرد:
    صورت اول آنکه شخص در زمان حيات خود اموالي را وقف مي‏کند؛ به اين نوع بخشش مال در زبان ارمني »انزاياگير« (enzayagir) (= هديه نامه) مي‏گويند. صورت ديگر آنکه شخص قبل از مرگش وصيت مي‏کند که پس از مرگ، اموال وي به نحوي خاص صرف شود که در اين صورت به آن »کتاک« (kedak) گفته مي‏شود.
    در صورت اول، خود شخص زنده است و با ميل خود هديه مي‏کند و همراه با آن سندي مي‏نويسد، ولي
    در صورت دوم وصيت ‏نامه مي‏نويسد که در اين صورت لازم است در حضور کشيش و چند ريش ‏سفيد نوشته و گواهي شود و يا نزد هيأت مذهبي و يا در دفاتر اسناد (محضر) نوشته و ثبت شود.
    در مورد نوع اموالي که بخشيده مي‏شود، بايد يادآور شد که به غير از اموال غير منقول، اشخاص اعانه‏هاي مختلفي به اماکن مقدسه يا انجمن‏هاي خيريه مي‏دهند؛ مانند کتب خطي، صليب، ظروف نقره‏اي و طلايي، اشياء مختلف و... که در بعضي کليساها طومارهايي وجود دارد که در آن، هديه‏ها نوشته مي‏شده است. در حال حاضر اين اعانه‏ها در دفاتري مخصوص ثبت مي‏شود.
    براي آشنايي خوانندگان علاقه‏مند، در ذيل چند نمونه از وقف‏نامه‏ها يا وصيت‏نامه‏هايي که ضمن آن موصي اموالـي را نيـز وقف نموده و نيز اعانه نامه‏هايي را مي‏آوريم:

    وقف ‏نامه‏اي مربوط به سال 1697م

    با اراده متعال عيساي مسيح و بر اساس آنچه رسول حضرت بغوس2)مي‏گويد:»وصيت بعد از مرگ معتبر است« من سلطان‏پور نزد خدا/
    و نزد کشيش اعتراف نمودم و اين‏طور وصيت مي‏نمايم که راهبه دير طاليطا / سه تومان به دير شفادهندگان بدهد، يک تومان به دختر برادرم سامبار/ بدهد، يک تومان به کليساي استپانوس3) بدهد، پنج‏هزار دينار به دختر ما آخسابر/ بدهد و سه‏هزار دينار به مستأجر ما خاتايي بدهد و سه‏هزار دينار به کشيش استپانوس بدهد، يک تومان زوجه کشيش/ هونان بدهکار است با بهره امسال دختر او سو/ قوم بدون بهره آورد قبول نکردم، اگر با بهره گرفتم هر چه به دست / آيد بدهند به کليساي حضرت استپانوس جهت چهلمين روز4)من سلطان‏پور پانزده/تومان دارم که نزد هاروتون فرزند عابد 5)مي‏باشد. همه اين وصيت به عهده / طاليطا مي‏باشد و مابقي را براي شادي روح من بدهند به جناب هاروتون / دو سال قبل پولي به طاليطا دادم که يک ملک دير بخرد / اين پول را هم به آن اضافه نماييد و جهت شادي روح من / خرج کنيد. از اين طلب من آقاي عابد و هاروتون باخبر هستند، باغ پدري / را که به من ارث رسيده، يک سال است به دير کاتارينيان 6) داده و وقف / کرده‏ام، کليدش را هم به آنها داده‏ام. ديگر به هيچ‏کس قرض و طلب ندارم. اين است وصيت من که انجام شد در تاريخ کوچک 7) 82 [1692م] ماه تيرا 8) تمام شد/.
    اين سند با کاغذي زردرنگ به اندازه 30ضربدر21 سانتي‏متر داراي پنج امضا و مهر خليفه وقت ارامنه و هفت مهر و چندين امضاي ديگر به شرح زير مي‏باشد:
    1. من خليفه ميکائيلي به اقرار سلطان‏پور اصل و سواد را مهر نمودم.
    2. همچنين من خليفه داويد گواهم و اصل و سواد آن را مهر نمودم.
    3. و من خليفه موسس گواهم و هم اصل و هم سواد را مهر نمودم.
    ديگر امضاکنندگان عبارتند از:
    1. من کشيش استپانوس به اقرار سلطان‏پور نوشتم و مهر نمودم.
    2. من ماهدسي 9) اوديس فرزند کاراپت حاضر بودم و موقع نوشتن وصيت‏نامه سلطان‏پور شاهدم.
    3. من کشيش قازا 10)گواهم.
    4. من کشيش مارديروس گواهم.
    5. من کشيش رونانس گواهم.
    6. من کشيش گريگور گواهم.
    7. من کشيش مارديروس گواهم 11)
    8. من سيمون فرزند کشيش سرکيس گواهم.

    وقف ‏نامه‏اي مربوط به سال 1667م

    لازم به تحرير است که ما فرزندان و نوه‏ها و عروس‏هاي خواجه مليک‏آقا که او پدر و/ پدربزرگ و پدرشوهر ما بود و يادگارهايي معنوي از خود باقي گذاشته که عبارت از يک کتاب / مقدس تورات و نيز چهار جلد کتاب ديگر/ يعني يک کتاب استفتاءات و يک کتاب دادخواهي و يک کتاب تاريخ و فرهنگ با هم و يک کتاب ميخائيل 12)است و اين پنج کتاب چهارتاي آنها از کاغذ / و کتاب مقدس روي پوست و يک جعبه طلايي کار استانبول را با اين پنج کتاب / که يادبود روحي پدر ما بود با ميل و رضا و رغبت خود هديه نموديم / به دير شفادهندگان همگان جلفا که وقف و يادبود باشد و روحانيون در دير با ميل بخوانند / جهت عشق حضرت مسيح [ع] و به روح پدران ما درود بفرستند مثل صدقه شبنم / حضرت مسيح [ع] بر روي قبر والدين ما بپاشد 13) و همچنين فرزندان و دختران آنها که از اين دنيا رخت بربسته‏اند / يعني خواجه مليک آقا و زوجه ناشخون و فرزندانش ميکاييل/ آقاخاچيک و سينان و باغوم و خواهر آنان سلطانپاشه و دو نفر مليک نازنام / حال اين‏جانب خاچيک‏آقا که به کوچک‏آقا شهرت دارم به ميل خود و ديگر وارثين / اين پنج جلد کتاب را هديه و وقف نموديم به دير شفادهندگان همگان در تاريخ کوچک 1116 14) [1667م ] 28 ماه جولاي من خاچيک‏آقا فرزند مليک‏آقا که مشهور به کوچک آقا / مي‏باشم و داراي فرزند نيستم با ميل خود / پنج جلد کتاب که ذکر شد را وقف و يادگار نمودم به دير مقدس شفادهندگان همگان و مهر نمودم با استشهادکنندگان/
    اين وقف‏نامه داراي مهر خاچيک و چندين امضا و گواهي گواهان ديگر به اين شرح مي‏باشد:
    من مريم زوجه سينان من سلطانپاشه فرزند سينان و من اسرائيلي فرزند سينان اين پنج کتاب را به ميل خود به دير شفادهندگان همگان وقف نموديم.
    من ناشخول فرزند باعوم به ميل خود اين پنج کتاب را به دير مقدس شفادهندگان همگان وقف نمودم. به يادبود والدينم مخصوصا براي روح برادرم مانوک که راهبان بخوانند و بر روح آنها درود بفرستند.

    وصيت‏ نامه‏اي مربوط به سال 1709م

    وصيت‏نامه‏اي مربوط به سال 1709م 15)
    لازم به تحرير است چون که مرحوم خواجه گريگور/ ايرواني فرزند سرکيس (از محله جلفاي اصفهان) در چيني پاتان 16) به خدا پيوسته است و مرحوم قبل از فوت وصيت نموده و قول داده بود / که به اچميادزين 17) مقدس پنجاه و پنج تومان بدهند، اين مبلغ بدون کسر و کاست توسط / پيشواي مذهبي ارامنه جلفا خليفه »موسس« به من کاتاليکوس الکساندر رسيد / و در عوض هزار / بار در مقابل به پاداش او خدا اجر دهد در روز قيامت / در بهشت.
    نوشته شده در تاريخ 1158 [1709م] در 20 ماه ژوئن.
    وي همچنين از طرف خود و برادر خود، آقاي ميکاغوس، فرزند هاروتون، را وصي خود قرار داده که مبلغي را به ديرها و کليساها و اقوام و فقرا بپردازند، که ما فهرست قسمتي از اين هديه‏ها را مي‏آوريم:
    به دير مقدس اچميادزين 55 تومان
    به دير مقدس سرکيس 18) 10 تومان
    به دير مقدس هريپسيمه 5 تومان
    به دير مقدس کاتارينيان 5 تومان
    به 17 کليساي جلفا 50 تومان
    به خليفه هووهان19)10 تومان
    و...
    طول اين سند، که مجموعه‏اي از رسيدها در آن گردآوري شده، حدود 149 سانتي‏متر و عرض آن حدود 21 سانتي‏متر است و اين امضاها ذيل رسيد پول‏هاي وصيت‏نامه تکرار مي‏شود:
    1. من طوروس بارن‏در گواهم.
    2. من خليفه قازار گواهم.
    3. من خليفه گيراگوس گواهم.
    4. من خليفه مارديروس گواهم.

    هديه کتاب مقدس مربوط به سال 1962م

    هديـه کتاب مقـدس مربوط به سال 1962م 20)
    در تاريخ ارامنه يک‏هزار و صد و يازده 21) [=1662م ] در ماه آگوست کتاب مقدس توسط سه نفر تحرير شد با هزينه حلال دو خواهر همشيره يغيساپت و سنم به يادبود خود و جهت استفاده برادر خود خليفه استپانوس. صورت بر زمين افکنده [= خاکپاي] تقاضا دارم از کساني که مي‏خواهند استفاده کنند به ياد آورند نوشته بالا و والدين ما. مانوک و وُسکي و برادران ما پِطروس و بغوس و خليفه استپانوس و هُوانس. هر کس ما را ياد کند از طرف حضرت مسيح [ع] خداي ما در موقع بازگشتش از او ياد کند.
    هديه‏ نامه‏اي از طومار کليساي حضرت ميناس جلفاي اصفهان
    خدا رحمت کند به خواجه اميرجان، خدا تبرک کند [= برکت دهد به] فرزندانش ديلانچي/، آوديک و موکل 22) که به کليساي مقدس هديه نمودند سه لباس سرودخاني [خواني] يک خود 23) /با صليب، يک شمعدان، يک انبر 24)، يک تمثال مصلوب حضرت مسيح [ع]، يک انجيل/ جلد نقره‏اي، يک کتاب روزانه (هايسمابورک) (Haismavoork) 25)، يک کندرسوز، يک تابلوي حضرت مسيح [ع]، يک گليم، يک عکس روميزي/ يک نمد بزرگ و يک کوچک، دو چلچراغ، دو صليب ميناکاري‏شده / بيست تومان پول به کليسا، يک بخوردان، يک شمعدان، يک کلاهخود/ نقره‏اي با نشان صليب و دو زنگ کوچک /
    اين طومار يا هديه‏نامه داراي 25 سانتي‏متر عرض و 94 سانتي‏متر طول مي‏باشد که در طول دهها سال، اعانه‏هاي مردم به کليسا در آن نوشته شده است.

    پي نوشت ها:

    1-وانک به زبان ارمني به معني دير و صومعه است. کليساي »سن‏سور« يا وانک، کليساي مشهور تاريخي جلفاست که از نظر معماري و نفاست تزيينات، بسيار قابل توجه است
    2-بغوس (= پولس)، نام يکي از بزرگترين رسولان مسيحيت است که دين مسيح(ع) را در خارج از فلسطين و روم و آسياي صغير و يونان رواج داد. وي پيشواي منطبق ساختن معتقدات مسيحي با آراء و عقايد مردم است و رساله‏هاي وي تأثير فراواني در تکوين عقيده مسيحي داشته است. براي تفصيل بيشتر رک: تاريخ جامع اديان، نوشته جان ناس، ترجمه علي‏اصغر حکمت، تهران، 1344هـ.ش؛ تاريخ رم، نوشته آلبرماله، تهران، 1343هـ.ش
    3-کليساي سيپان يا استپانوس يکي از چند کليساي مسيحيان جلفاي اصفهان و در 1614ميلادي تأسيس شده است، همچنين در حدود سي‏کيلومتري شهر جلفاي آذربايجان (ايران) و نزديکي رود ارس، کليسايي به همين نام وجود دارد که از نظر معماري بسيار قابل توجه معماران و هنرمندان است
    4-ارامنه، براي فوت‏شده، بعد از مراسم دفن، روز اول و روزهاي هفتم، چهلم و سالگرد هم به سر گور مي‏روند و دعا مي‏خوانند (رک: ميناسيان، لئون، نظر مختصري به آيين مذهبي ارامنه ارتدوکس، چاپ کليساي وانک)
    5-هر دو اسم است
    6-دير کاتارينا يا سياه‏پوشها از کليساهاي ديگر اصفهان است که به سال 1623م تأسيس شده و دير نسبتا کوچکي است
    7-ارامـنــه، دو تـاريــخ دارنــد: اول تاريخ ميلادي که مشهور است و دوم که 551 سال از تاريخ ميلادي کمتر است و »تاريخ کوچک« ناميده مي‏شود و آن را تاريخ آزاريا نيز مي‏نامند. (براي توضيح بيشتر در مورد تاريخ‏هاي ارامنه رک: ميناسيان، لئون، قبرستان ارامنه جلفا، جلفا، کليساي وانک، 1985م، ص23 و 24)
    8-ماههاي سال آزاريا عبارتند از: شمس، آدام، شبات، ناخا، قمر، نادار، تيرا، داما، هاميرا، آرام، اُدان، نيرهان
    9-ماهدسي به زبان ارمني به کساني اطلاق مي‏شده که به زيارت بيت‏المقدس و فلسطين نايل شده و به اصطلاح (حاجي) شده بودند ماهدسي يعني کسي که مرگ را به چشم خود ديده است
    10-ظاهرا »قازار« ميراث جاويدان
    11-مورد 7 ظاهرا تکرار مورد 4 است. ميراث جاويدان.
    12-ميخاييل، يک آشوري است که کتابي در تاريخ نوشته و به نام او مشهور شده است
    13-»صدقه شبنم روي قبر پاشيدن« کنايه است از خوش‏يُمن بودن، واقعيت بيروني ندارد
    14-يعني 551 به اضافه 1116 = 1667م
    15-درخور يادآوري است که اصل اين وصيت‏نامه در بايگاني کليسا موجود نيست و تنها رسيدهاي مربوط به آن، طي سندي در دسترس است
    16-نام منطقه‏اي است در چين
    17-دير مشهور اچميادزين حدود 302م توسط قديس گرگوريوس منوّر تأسيس شد و اکنون مهمترين کليساي ارمني و محل سکونت پيشواي مذهبي ارامنه ارتدوکس است. اين دير به فارسي و ترکي »اوچ کليسا« ناميده مي‏شود و قديمترين کليساي جهان است (براي تفصيل بيشتر رک: مصاحب، غلامحسين: دايرة‏المعارف فارسي، تهران، مؤسسه فرانکلين، 1345هـ.ش، ص59)
    18-ديري در جلفاي قديم اصفهان در محله‏اي که امروزه خاقاني ناميده مي‏شود، ولي اکنون اثري از آن باقي نيست. اين دير در 1659م تأسيس شده است
    19-نام خليفه مذهبي وقت بوده است
    20-اين هديه‏نامه از کتاب خطي تورات و انجيل متعلق به موزه کليساي وانک ص163 الف اقتباس شده و از فهرست کتاب‏هاي خطي ارامنه کليساي وانک، جلد اول، ص6، نقل شده است و به صورت سند مستقلي وجود ندارد.
    21-منظور تاريخ کوچک است که قبلاً ذکر شد
    22-نام شخص است
    23-کلاهخود
    24-انبر براي آتش بخوردان است که در آيين ويژه از آن استفاده مي‏شود
    25-کتاب شرح حال شهيدان و مقدسان که هر روز قسمتي از آن را مي‏خوانده‏اند و با اتمام آن، سال نيز تمام مي‏شد

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    نگاهي به عوامل ناپايداري وقف در ايران

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: رسول جعفريان

    درآمد

    انگيزه‏ي وقف در ايران جداي از ريشه‏هاي تاريخي و انساني، علاقةي ويژه‏ي مردم به اسلام و عمل به توصيه‏هاي آن در گسترش بر و نيکي و برجاي گذاشتن صدقةي جاريه بوده است. در بسياري از موارد، موقوفات جنبه‏ي ديني و مذهبي داشته و اين نشانگر اهميت انگيزه‏ي ديني در وقف است. طبعا مواردي هم که جنبه‏ي اجتماعي دارد، مي‏تواند برخاسته‏ي از انگيزه‏هاي ديني باشد، چه اسلام، ديني اجتماعي و انساني است و انسانها را براي کمک به هم نوعان دعوت کرده است.
    وجود اين قبيل انگيزه‏ها، سبب توسعه‏ي وقف در ايران شده است. طبيعي است که وقف در جامعه‏اي پديد خواهد آمد که از رشد اقتصادي قابل ملاحضه‏اي برخوردار بوده و کساني از متدينان و مؤمنان آن، آن اندازه ثروت داشته باشند که مالي را وقف کنند. دوران رشد اقتصادي ايران در طول هزار و چهارصد ساله، تابعي از وضعيت تمدني ما بوده است. قرن پنجم تا هفتم هجري از يک جهت دوران باشکوهي است و ايران همانند بسياري از کشورهاي ديگر، شاهد يک دوران قابل ستايش از نظر علمي، اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است. و رشد مدارس نظاميه تنها يک نمونه از رشد علمي و فرهنگي در اين دوران است. پسي از آن، اندکي اختلال در وضعيت اقتصادي و تمدني پيش آمد تا آن که بار ديگر در دوران صفوي، اوضاع بهبود يافت. همانطور که خواهيم ديد، در اين دو
    دوره، بيشترين وقفها انجام شده است، هر چند از دوره‏هاي ديگر هم موارد وقفي فراواني داريم.
    اکنون آنچه مورد پرسش ماست اين که، چرا با وجود انگيزه‏هاي قوي وقف و با توجه به موارد متعدد وقف در دوره‏هاي مزبور، رقبات موقوفه از ميان رفته و تنها معدودي انگشت شمار از موقوفات کهن بر جاي مانده است؟
    به عنوان مثال مي‏توان گفت: در کنار يک مناره‏ي پنجاه متري - در منطقه‏ي زيار راران اصفهان - مسجد بزرگي بوده که در کنار آن مسجد، زمين‏ها يا مغازه‏هاي وقفي وجود داشته است؛ اما اکنون تا بيست متري مناره کشت و زرع شده و يا وسط يک کوچه واقع شده است! بايد عواملي در کار باشد که موقوفات بدان جهت، لگدمال شده باشد. تنها از دوره‏ي صفوي به اين سو، بخشي از موقوفات برجاي مانده است؛ اين در حالي است که در طول يک هزار و چهار صد سال، اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمان بوده و تحول عمده‏اي حاصل نشده است. با اين حال، موقوفات کهن از ميان رفته است. چنين مسأله‏اي بايد عاملي خاص خود را داشته باشد. البته از بين رفتن موقوفات آتشکده‏ها به دليل تغيير آيين، و امري طبيعي است، اما چرا بايد موقوفات مدارس و مساجد دوره‏ي اسلامي با وجود ثبات اعتقاد مردم از بين رفته باشد؟
    بخشي از اين عوامل کلي و از اساس مربوط به ساختار سياسي و قومي ايران است. بخشي ديگر، عوامل جزيي و در عين حال مهمي است که در محدوده‏ي خود مسأله‏ي وقف و سابقه‏ي تاريخي آن از گذشته تا حال بوده است. در اينجا ابتدا بخشي از اين عوامل کلي و سپس از عواملي که مربوط به محدوده‏ي خود وقف است، خواهيم پرداخت. طبيعي است که اين متن، نگاه سريعي به اين مسأله دارد و بايد با دقت و وسعتي بيش از اين به اين مبحث پرداخت.

    فقدان امنيت و ثبات در جامعه‏ي ايران

    اصولا فقدان ثبات در جامعه‏ي ايران، يکي از مسائلي است که بايد به آن توجه کرد. تاريخ ايران، به نسبت برخي از کشورها، بسيار پر تلاطم و پرآشوب بوده و هست. اين مسأله که در برخي از کشورها قرنها مي‏گذرد و انقلابي صورت نمي‏گيرد، اما در کشوري مانند
    عراق يا ايران، هر ده - بيست سال، کشور در تب و تاب يک تحول قرار مي‏گيرد، از لحاظ رواني وضعيت ناپايداري را در همه بخشها بوجود مي‏آورد.
    يکي از دلايل آن، تهاجم اقوام مختلف به ايران است که هر کدام به زور، حکومت و سلسله‏اي تأسيس مي‏کردند و براي مدتي که هنوز روح ايراني در آن حلول نکرده بود، به همه چيز تجاوز کرده و ايران در يک وضعيت ناپايدار بسر مي‏برد. آنان اموال مردم را تصاحب مي‏کردند و به تخريب بنيادهاي فرهنگي و اجتماعي و سنت‏هايي که حافظ يکپارچگي کشور بود، مي‏پرداختند. به طور معمول، مدتي طول مي‏کشيد تا تحت تأثير فرهنگ ايران اسلامي، قرار گرفته و ايراني شوند. زماني که ايراني مي‏شدند، قدري بهتر رفتار مي‏کردند و با تأثيرپذيري از ايراني‏ها و استخدام آنان در اداره‏ي امور به ثبات نزديک مي‏شدند. بسياري از مهاجمان بدوي بودند و اساسا نظام دفتري و اداري نمي‏شناختند و اوائل سعي مي‏کردند کشور را ايلي اداره کنند؛ بدين ترتيب همه‏ي اسناد مکتوب اداري از ميان مي‏رفت و خود اين مسأله سبب حيف و ميل شدن اموال دولتي و وقفي مي‏شد. طبيعي بود که ايران در چنين شرايطي نمي‏توانست آرامش داشته و چند دهه طول مي‏کشبد که آرامش به آن بازگردد.
    يکي از آسيب‏پذيرترين مسائل در دوران آشوب مسائل اقتصادي بويژه اموال عمومي و از جمله وقف است. طبعا هر زمان که نوعي ثبات و امنيت دست کم براي يک دوره، در يک قرن يا دو قرن پديد آمد، وقف رواجي مي‏يافت. اما در دوران‏هاي پرآشوب نه تنها صحبت از وقف جديدي نبود، بلکه بيشتر موقوفات پيشين هم دستخوش زوال مي‏شد.
    دليل ديگر بي‏ثباتي انقلاب‏هاي داخلي بود. ايران، سرزمين پهناوري است که اقوام مختلفي در آن زندگي کرده و هر زمان يکي از اينان فرصت حکومت بر ديگران را به دست مي‏آوردند. اگر بر اساس ديدگاه‏هاي ابن‏خلدون سخن بگوييم، بايد اظهار کنيم که در چنين شرايطي، گروهي که پشتوانه‏ي قومي و عصبي نيرومندي دارند، اما بر سرکار نيستند و در عين حال از انرژي فراواني برخوردارند، يک دولت در ظاهر مقتدر، اما بي‏محتوا را سرنگون مي‏کنند و خود بر سر کار مي‏آيند. پس از آن، دهها سال طول مي‏کشد تا حاکمان جديد به مرحله‏ي داشتن يک دولت به معناي نوين آن برسند و در کشور ثباتي
    برقرار کنند.
    به هر روي انقلاب جديد عامل بي‏ثباتي است. يکي از مظاهر اين بي‏ثباتي تغيير وضع مالکيت است. در چنين شرايطي اموال عمومي به دليل از دست دادن پشتوانه‏ي دولتي، و به دليل تغيير رژيم، براي مدتي صدمه مي‏بيند.
    به سخن ديگر، نظام سياسي حاکم بر ايران در گذشته، در طي دوره‏هاي تاريخي تحت تأثير عوامل مختلف مذهبي يا نژادي تغيير مي‏کرده، و هر بار که تغييري ايجاد مي‏شده، دولت جديد براي قانع کردن فرماندهان و اميران جديد، لازم مي‏دانسته تا زمين‏هايي را به تيول به آنها واگذار کند. در بسياري از موارد، زمين‏ها و روستاهاي وقفي به مالکيت اين افراد داده مي‏شده است. در واقع اين قبيل اموال، از حالت موقوفه به حالت خالصه در مي‏آمده است. البته بايد در نظر داشت که شرايط تاريخي يک تحول، گاه اين قبيل اقدامات را الزام‏آور مي‏کند. وقتي نادر بخواهد کار نظامي با آن گستردگي بکند، لازم است تا فرماندهان خويش را راضي کند. بهترين راه جلب رضايت آن، تقسيم روستاهاي وقفي ميان آنهاست.
    در دوراني که دولتهاي مستعجل سرکار آمده و هنوز خود را تثبيت نکرده سرنگون مي‏شدند، نخستين آسيب به اموال وقفي وارد مي‏شود. آنها يا مي‏کوشيدند تا از اين اموال در راه تثبيت منافع خود استفاده کنند يا آن که با عدم حمايت قانوني از آنها، مستأجران زمينهاي وقفي را تصاحب مي‏کردند.

    يک سير تاريخي

    سنت وقف از صدر اسلام به اين سو پيشينه‏ي نيرومندي دارد. اما روشن است که وقف تنها زماني گسترده خواهد شد که در کنار همه‏ي شرايط لازم، مردم نيز ثروتمند بوده و توانايي داشتن آن مقدار اندوخته را داشته باشند که بخشي از آن را وقف کنند. پيش از دوره‏ي سلجوقي در بخش‏هاي مرکزي ايران، کمتر آرامشي ديده مي‏شد. با اين حال به يقين وقف وجود داشته است. عتبي از روزگار خود ياد کرده که سلطان محمود غزنوي (م 421) قاضي القضاة ابومحمد عبدالله بن محمد ناصحي را به ديار خراسان فرستاد «تا تدارک امور اوقاف فرمايد و آنچه دستهاي ظلمه و مستأکله ستمگر بخشيده بودند، بيرون آرد.
    نايبي از آن او رفيعه‏اي در حضرت عرضه کرد و من که عتبي‏ام آنجايگه حاضر بودم و به صادر و وارد احوال نظر اعتبار مي‏کردم که قرب صدهزار دينار مال اوقاف نزد او انتزاع کردند از محصولات اوقافي که سمت تملک بر آن بود و آن مال دهان از باب مستحقان بسته بود از تظلم به وعدي چون سراب تشنه فريب و وعيدي و تهديدي که در پيشش سوار سرها از بارگير اعناق جدا خواست شد و روزگار بر آن برآمده بود و چند طوايف در آن فروشده و طمع ايشان از لمعات انوار انصاف و معدلت منقطع گشته و قومي بجاي قومي ديگر از مستحقان بايستاده و به کفافي از آن قناعت نموده و اين حکم عدل امانت و استقصا بجاي آورد و مالي بسيار از بن دندان اين محتال مستحيل بيرون آورد به تهديد و تخويف» (1)
    دوره‏ي سلجوقي يکي از دوران‏هاي با شکوه در تاريخ وقف در ايران، دوران سلجوقي در قرون پنجم و ششم، تا پيش از حملات مغولان است. در اين فاصله، هزاران روستا و قنات و جزاينها، وقف مدارس، رباطها، کاروانسرها و بيمارستان‏ها شده است. تنها نگاهي به موقوفات مدارس نظاميه در شهرهاي مختلف، انسان را شگفت زده مي‏کند. بسياري از سلاطين و اميران سلجوقي در شهرهاي مختلف، انسان را شگفت زده مي‏کند. بسياري از سلاطين و اميران سلجوقي در شهرهاي مختلف مدرسه ساختند و براي تأمين مخارج آنها، موقوفاتي براي آنها معين کردند. اما همان روزگار سلجوقي نيز سخن از پايمال شدن اوقاف در ميان است. زماني که راوندي از مدرسه‏ي سلطان طغرل بن محمد بن ملکشاه در همدان سخن مي‏گويد، بلافاصله پس از آن از استيلاي ظلمه‏ي عراق عجم ياد مي‏کند که به واسطه‏ي آنها در اوقاف خللي پيش آمد (2)
    با حمله‏ي مغول، در وهله‏ي نخست اين موقوفات از ميان رفت و گر چه تا اندازه‏اي حرکتي براي احياي موقوفات صورت گرفت، اما به دليل ناپايداري وضع سياسي ايران در طول چندين قرن، وقف به صورت جدي پا نگرفت. گفته‏اند که خواجه نصير از طرف هولاکو مأمور اوقاف شده است. اين اقدام بايد ناشي از تدبير خود خواجه براي حفظ اين موقوفات باشد که البته در آن دوره‏ي پرآشوب نمي‏توانسته چندان دوامي داشته باشد.
    آنچه در اين دوره اظهار مي‏شود آن است که اموال وقفي حيف و ميل مي‏شود
    و اين حيف و ميل خود بنياد وقف را سست مي‏کند. هم در تاريخ وصاف (ص 625 - 624) و هم در نزهة القلوب (116) آمده است که اغلب اموال موقوفه دست مستأکله است. درباره‏ي ولايت پشکل دره قزوين که وقف جامع قزوين بوده، گفته شده که اکنون به تغلب، مغول متصرف شده‏اند (3)
    در ميان ايلخانان مغول، غازان خان سخت مراقب اوقاف بود و خود املاک وقفي زيادي را ايجاد کرد که سرپرست آن رشيدالدين فضل الله بود. حرکت ديگر غازان خان ايجاد دارالسياده بود که دستور داد موقوفاتي براي آنها معين کنند تا سادات از آنها بهره‏مند باشند. اولجايتو هم در کار وقف از غازان خان پيروي کرد (4)
    در طول دوران ايلخانان کمابيش وقف مطرح است، اما بيشتر اين وقف‏ها براي خانقاه‏هاي صوفيان انجام مي‏گيرد. مواردي را در اردبيل مي‏شناسيم که وقف خاندان شيخ صفي شده است. اين وضعيت در مناطق ديگر هم رواج دارد. در اين دوره، البته مدارس ضعيفند و اصولا صورت تمدني اين دوره تحت تأثير نهضت خانقاه، سست شده است. طبعا در اين دوره نيز موقوفاني بوده و مثل هميشه افراد مفت خوار مي‏کوشيده‏اند تا از درآمد مفت اوقاف به نفع خود بهره‏گيرند. قاضي ميبدي (م 909 يا 911) در يکي از منشآت خود مي‏نويسد: اوقاف به ضبط است و اکثر موقوفات به تصرف متغلبه است يا به ملکيت يا به اجاره‏ي طويل... و اگر قاضي با فرق ثلاثه متفق است، مي‏گويند مرد نيک است و او را هم از اوقاف زهرماري مي‏دهند و اگر مخالف است، به هر طريق مي‏توانند، رفع او مي‏کنند (5).

    دوره‏ي صفوي‏

    دوران پرشکوه وقف در ايران، دوران صفويه است. از شاه طهماسب تا شاه عباس اول و تا آخر صفويه هزاران مورد وقف در سراسر ايران ايجاد شده و بزرگان و درباريان در اين امر پيشگام بوده‏اند. هر کدام به دليلي؛ يکي از روي عشق به اهل بيت عليهم‏السلام؛ ديگري عشق به درس و تحصيل طالبان علوم دين. و سومي براي رها کردن اموالش از تصاحب حکومت، به وقف خاص آنها مي‏پرداخت. خواجه‏هاي حرم به دليل نداشتن
    وارث، اموالشان را وقف مي‏کردند؛ اما بخش عمده همان نکته‏ي اول و دوم بود. تصرف مال وقف در اين دوره بسيار ناممکن بود و شاه صفوي خود نظارت خاصي بر اين امور داشت و دستگاه عريض و طويل اداري براي اين کار در ساختار دولت صفوي براي موقوفات خاصه و عامه پيش بيني شده بود.
    خود شاه، در کار وقف و حفظ موقوفات پيشگام بود. زماني که ازبکها قطعه‏ي الماسي را براي شاه عباس فرستادند و شاه دريافت که الماس ياد شده از موقوفات امام رضا (ع) بوده است، هيچ دخالتي در آن نکرد. علما گفتند بهتر است آن را بفروشند و ملک مرغوبي بخرند. شاه در اين باره هم دخالتي نکرد و توصيه کرد تا الماس را در استانبول با نظارت طلافروشان بفروشند و در ازاي آن زميني براي آستان قدس رضوي تهيه کنند. (6) از شاه عباس نقل شده که حتي انگشتري که در دستان خود دارم وقف است. همچنين نوشته‏اند که وي، کل املاک خاصه خود را از رساتيق و خانات و قيصريه و چهاربازار و حمامات - حتي خواتيم اصابع مبارکه را - به چهارده تقسيم مقسوم و بر چهارده معصوم وقف نمود. وقفنامه به خط جناب شيخ المشايخ عالم عامل راسخ شيخ بهاء الدين العاملي نگاشته شد.» (7)
    اسکندر بيک نوشته است: به نوعي در اين باب مبالغه فرمودند که مکرر از زبان الهام بيان آن حضرت شنوده شد که مي‏فرمودند: جميع اشياء سر کار من و آنچه اطلاق ماليت بر آن بتوان کرد، حتي اين دو انگشتري که در دست دارم وقف است... در کتابخانه‏ي شريفه آنچه مصاحف و کتب عربي و علمي بود... از فقه و تفسير و حديث و امثال ذلک، وقف سرکار حضرت امام ثامن ضامن، ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه الصلوات والسلام فرموده به آستانه‏ي مقدسه فرستادند... حتي ظرف چيني خانه و جواهر نفيسه....(8)
    يک نمونه‏ي مهم درباره‏ي ناپايداري وقف در ارتباط با رواج آشوب و بلوا، سقوط دولت صفوي است. تا قبل از آن بيشتر زمين‏هاي اطراف اصفهان وقفي بود و واقفان جديد براي يافتن زمينهاي وقفي، به سراغ زمين‏هاي دوردست در سميرم، يزد و کاشان مي‏رفتند. با سقوط دولت صفوي، افاغنه که شيعه‏ها را مشرک مي‏دانستند، اعلام کردند که
    اصفهان مفتوح العنوة بوده و بدنبال آن شروع به تصاحب املاک مردم کردند، چه رسد به املاک موقوفه بويژه که اموال غالبا براي ائمه يا مدارس طلبگي يا روضه خواني وقف شده و اين نمي‏توانست مورد رضايت افاغنه سني مسلک باشد.
    ميرزا حسن خان انصاري نوشته است: رقبات دفتري صفويه را که تشخيص قراء را از دولتي و موقوفه و ملي به درستي ربط مي‏داد و در چهلستون ضبط بود به زاينده‏رود افکندند (9).
    يک نمونه از اين موقوفات که دهها از آنها را مي‏توان نشان داد، وقفنامه‏ي مدرسه‏ي سلطان حسينيه است که دهها روستا و مغازه با تمام لواحق وقف آنها بوده و امروز نه از مدرسه مزبور در اصفهان خبري هست و نه از رقبات وقفي آن (10)
    البته در همين دوره هم، مثل هميشه و بيشتر جاها، حيف و ميل وقف به صورت موردي فراوان بوده است. شفيعاي شيرازي در هجو ميرزا نجف خان صدر که مسؤول امور اوقاف اين دوره بوده مي‏سرايد:
    اکنون که خان وقف به تاراج مي‏رود
    اي خادمان سفره‏ي مولا مدد کنيد...
    صدي که در خرابي اوقاف عازم است
    استاد کي به کشتن او وقف لازم است‏
    و در بندي ديگر مي‏سرايد:
    شبهاي تار همچو گدايان به عهد آن
    مسجد چراغ مي‏طلبد دايم از خدا
    گرديد خرج سرمه و شد صرف در حرم
    وقفي که روشنايي از آن بود مدعا (11)
    شاعر ديگري هم از اواخر دوره‏ي صفوي بر از بين رفتن موقوفات چنين سروده است:
    وجوهي که مي‏بود وقف نجف
    تمامي به اتلاف شد برطرف‏
    بکردند سادات و اهل دعا
    ز واحسرتا شور در کربلا
    ز مشهد نذورات شد منقطع
    شد از سينه‏ها ناله‏ها مرتفع‏
    ز اوقاف نواب گيتي ستان
    ندادند فلسي به بيچارگان (12)
    نادرشاه افشار، افاغنه را از کشور بيرون راند و با عثمانيها و روسها درگير شد. تازه هوس فتح هند را نيز کرد. براي رفع اين تجاوزات و تأمين مخارج اين تهاجمات، نياز به پول داشت. موقوفات ثروت آماده‏اي براي اين کار بود. نادر به علما گفت: چندين مال بيکران را که شما يعني اهل علم و طلاب گرفته و مي‏بريد سبب چيست و بکدام استحقاق صرف مي‏کنيد. صدر جواب داد: به جهت آن که ما دعاگوي دولت پادشاه مي‏باشيم و بقاي دين و دولت بسته به دعاي ماست. نادر گفت: دعاي شما اصلا مستجاب نيست، چه اگر دعاي شما را اثري بود، رفع غائله اعداي دين را از دولت و ملت مي‏کرد و افاغنه و غير ايشان بر شما مسلط نمي‏گشته بلکه رفع اعادي منوط به ضرب شمشير غازيان است و از ايشان امور دين و دولت به نظام مي‏باشد. پس اين وجوه را بکار ايشان بردن و خرج ترتيب و تربيت لشگريان کردن اولي است (13)
    براي از ميان بردن موقوفات توسط نادر، به دلايل مذهبي نيز بايد توجه داشت. اصولا نادرشاه نمي‏توانست اين همه موقوفاتي را که براي روضه خواني درست شده بود بپذيرد، زيرا او تمايلي به اين قبيل کارها نداشت. بيشتر اطلاعات مربوط به ويراني موقوفات و اصولا وقف ستيزي در دوره‏ي نادري را، ميرزا حسن خان جابري انصاري در تاريخ ري و اصفهان به دست داده است (14) از جمله نوشته است: دفتري ابتر، از رقبه‏ي افغاني و وقفي به نام رقبه‏ي نادري نوشتند. صدر الممالک و متولي موفوفات و برادر امام جمعه را که به فلک سرفرود نمي‏آوردند، پا بر فلک نهاده از ضرب چوب بکشتند و در اين باب به حدي به جد بود که روزي در مسجد شاه به پا ايستاده و فرمود کتيبه‏ي موقوفاتش را حک نمودند(15)
    پس از آن، سالها به درازا کشيد تا دولت قاجاري تثبيت شد. در اواخر دوره‏ي نادري و تا روي کار آمدن قاجاريه وضعيت ايران به شدت آسيب‏پذير و بي‏ثبات بود. علي قلي پس از نادر دستور ضبط موقوفات را که نادر صادر کرده بود لغو کرد و قرار شد تا به شکل سابق عمل شود؛ اما متأسفانه بسياري از موقوفات پايمال شده و تصاحب شده بود.
    در دوره‏ي قاجاري به دليل ثبات نسبي و تقليد عمومي از دوره‏ي صفوي و قوت سنتهاي برجاي مانده از آن دوران، وقف رواج بيشتري يافت. در اين دوره، بخش عمده‏ي مخارج مدارس، مساجد، حسينيه‏ها، کاروانسرها، آب انبارها و غسالخانه‏ها از اموال وقفي تأمين مي‏شد.
    در تمام اين دوره، دست‏هاي زور، از کدخداي محل بگير با بيگلربيگي و غيره، وقفنامه را از بين برده و زمين‏ها را تصاحب مي‏کردند. در مواردي، خود متوليان يا فرزندان آنها نيز در اين کار شريک بودند. دو حکايت و نقل قابل توجه است.
    آقاي مهريار مي‏گفت: با پدرم که روحاني بود به روستايي در ناحيه‏ي لنجان رفتيم. شخصي از اعيان آن ناحيه، زميني وقفي را خريده بود. پدرم از روي نصيحت به وي گفت که اين کار صلاح نيست و عواقب بدي دارد. آن شخص تصور کرد که مقصود پدرم اين است که ممکن است دولت يا شخص ديگري مزاحم شود. به همين دليل جواب داد: نه خير، هيچ مشکلي ندارد. اصل وقفنامه را هم از طرف خريدم و گرفتم!
    نقل ديگر درباره‏ي يک وقفنامه‏ي بسيار زيبا از شاه سلطان حسين صفوي است که عبدالحسين سپنتا در کتاب تاريخچه‏ي اوقاف اصفهان چاپ کرده است. تمام وقفنامه سالم است مگر اسم روستاي وقفي که از متن وقفنامه قيچي شده است (16)
    نقل ديگر آن که ادعا شده که روي سنگي در مسجد شاه اصفهان که تنها بسم الله الرحمن الرحيم آن باقي مانده، نام رقبات وقفي بوده که از بين رفته است (17)

    دوره‏ي پهلوي

    از زمان پهلوي نخست، به دليل آن که بسياري از متوليان وقف علما بودند، براي محدود کردن قدرت سياسي آنها، به گونه‏اي عمل شد که اين اموال و طبعا اين قدرت اقتصادي از دست آنها خارج شود. بعدها هم در جريان اصلاحات اراضي، بسياري از زمين‏هاي وقفي به ملکيت افراد درآمد که البته پس از انقلاب با تأکيد حضرت امام بر بازگرداندن آنها به حالت وقفي و مصوبه‏ي مجلس، بسياري از اين زمين‏ها مجددا حالت وقفي خود را به
    دست آورد. البته اين مصوبات، مشکلاتي هم داشته که در مقاله‏اي مورد بحث قرار گرفته است. (18) به هر روي اصل مصوبه که در ابطال اسناد مالکيت زمين‏هاي وقفي غير موات بود، سبب شد تا با پشتکار اداره‏ي اوقاف بسياري از اين زمينها به حالت وقفي خود برگردد.

    مدرنيسم و مشکل جديد وقف

    جامعه‏ي ما در جريان مدرنيسم، بسياري از سنت‏هاي گذشته خود را دستخوش تغيير و تحول کرد. زماني سيستم آموزشي و دانشگاهي ما بر اساس موقوفات اداره مي‏شد، جز آن که بسياري از امور ديني و مراسم مذهبي هم بر اساس وقف مي‏گذشت؛ اما يکباره در دوره‏ي رضا شاه، زماني که متجدد شديم، و اکنون هم، گمانمان آن است که تمام آنچه داشته‏ايم بايد از بين ببريم. حتي توجه نداريم، در همين زمان، در غرب، وقف نقش مهمي در بخش آموزشي و دانشگاهي دارد. آنان موفق شدند تا به نوعي مسأله وقف را با سيستم جديد تطبيق داده و حتي بر دامنه‏ي آن بيفزايند.
    از سوي ديگر، يکي از مشکلات جديد در کشوري مانند کشور ما، قوت گرفتن دولت و جايگزيني آن بجاي بسياري از نهادهاي عام المنفعه عومي است که در دوران پيش از اين، به دست خود مردم و متوليان اداره مي‏شد. اين مسأله، کار وقف را گرفتار مشکل کرده است. در اصل، مثل همه‏ي موارد ديگر، عوض آن که دولت نظارت کند، خود به صورت مستقيم وارد عمل شده، درآمدها رابه جيب خود وارد و همه‏ي مخارج را خود متقبل مي‏شود. کمترين نتيجه‏ي آن اين است که در چنين شرايطي، احساس مردم آن است که انجام اين قبيل کارها بر عهده‏ي دولت است و آنان به طور مستقل نبايد تلاشي در اين باره داشته باشند.
    مشکل ديگر درباره‏ي مدارس ديني و هزينه‏ي زندگي طالبان اين علوم بود. از اواخر دوره‏ي قاجاري به اين سو، شهريه‏هاي طلبگي - به تناسب دولتي شدن آموزش و دانشگاهها - از پول سهم امام پرداخت مي‏شد. اين مسأله نيز تا اندازه‏اي به کار وقف آسيب زد. توضيح آن که، مردم احساس مي‏کردند که از طريقي غير وقف، زندگي طلبه‏ها تأمين مي‏شود و نيازي به وقف اموالي براي مدارس که بخش عمده‏ي آنها براي تأمين
    هزينه‏هاي جاري زندگي آنها بود وجود ندارد.
    بايد توجه داشت که اساسا پديده‏ي وقف در حفظ سنن اهميت دارد و نظام‏هايي که مدعي تغييرات مهم مذهبي و سياسي هستند به طور طبيعي با موقوفات برخورد مي‏کنند. زماني که در يک جامعه، وقف بر پايه حفظ برخي سنتها و آداب و رسوم بنا شده، حفظ موقوفات، به حفظ سنتها مي‏انجامد. اين امر به ويژه از لحاظ حفظ آداب و رسوم مذهبي و حتي نوع آموزشهايي که در مدارس علمي مراد بوده بسيار حائز اهميت است. آنان که در دوره‏ي تجدد مخالف آن آداب و رسوم مذهبي مانند تعزيه و زيارت و روضه‏خواني و غيره بوده‏اند، بهترين راه را براي از بين بردن اين آداب، ضربه زدن به منابع مالي آنها، يعني وقف مي‏دانستند.
    چند يادآوري درباره‏ي زمينه‏هاي پايداري وقف

    محترم شمردن مالکيت

    مسأله‏ي حفظ حق مالکيت، يکي از مسائل اساسي در حفظ ثبات اقتصادي در جامعه است. به رغم آن که مبحث حلال و حرام جايگاه والايي در دين جايگاه والايي، گاه چنان اصول اوليه آن دستخوش زوال و بي‏اعتنايي مي‏شود که عامه‏ي مردم به حرام خواري مبتلا شده و دقتي در حرام و حلال نمي‏کنند. آنها دست به خوردن اموال عمومي مي‏زنند و تصاحب اموال عمومي و ندادن حقوق عمومي را يک پيروزي براي خود تلقي مي‏کنند.
    نياز جامعه‏ي ما و نياز تاريخ ما به تقدس مالکيت در همه‏ي موارد مهم است. هم بايد از حيث ديني به اين مسأله توجه کرد و هم از حيث قانوني. انقلاب و دگرگوني نبايد به معناي تقدس زدائي از ارزشها و احکام اصيل ديني باشد، بويژه انقلاب اسلامي که اساسا مدعي حفظ حدود حلال و حرام است. به هر روي يکي از اصول مهم فقه اسلامي، محترم شمردن مالکيت افراد است. بايد ضوابط را در جامعه به گونه‏اي ترتيب داد که مفاهيمي که حيات اجتماعي يکي جامعه بر روي آن استوار است ثابت بماند. ممکن است به طور موقت يک تغيير در وضع مالکيت بخشي از مردم را راضي کند، اما وقتي مالکيت به طور عمومي لگدمال شد، مخصوصا مالکيت اموال عمومي که از روي مصالح غير واقعي به اشخاص واگذار مي‏شود، ترديدي فراگير در جامعه ايجاد مي‏کند.
    معمولا در وقف نامه شرايطي براي حفظ وقف پيش بيني شده است
    معمولا در وقف نامه شرايطي براي حفظ وقف پيش بيني شده است.گاه اين شرايط قوي و پايدار و گاه شرايطي است که في حد نفسه نمي‏تواند استمرار داشته باشد. بايد توجه داشت که در گذشته، موقوفات مهم از اين جهت، شرايط پايداري داشته، اما به هر دليل، از آنجا که برخي از متوليان سلطه‏ي تام داشته و ناظري بر کار آنها در کار نبوده، به تدريج وقف را به ملکيت خود درمي‏آوردند. اينجا نياز به کنترل يک نيروي دولتي مانند سازمان اوقاف است. همه کساني که وقف مي‏کنند، بايد به نوعي پاي حکومت را هم در آن بکشانند تا دست کم، وقف از اين سو محفوظ باشد، گرچه در شرايطي، گاه همين مسأله مشکل آفرين مي‏شود.
    بايد توجه داشت که در دوره‏ي صفوي ترکيبي از يک قدرت ديني و سياسي به نام صدر کار نظارت بر اوقاف را داشته است. بعدها که در نيمه‏ي دوم دولت قاجاري، ميان مجتهد و حکومت اختلاف ايجاد شد، هنوز نظارت از آن فقها بود، فقهايي که روابطشان با دولت حسنه بود. با حذف نظارت علما و مجتهدان که به نوعي در سيستم دولتي بايد فعاليت کنند، دشواري‏هايي در ادامه‏ي حفظ موقوفات، پس از مرگ آنان پديد مي‏آمد. اگر آن مجتهد، فرزند لايق مجتهدي داشت اوضاع تا اندازه‏اي حفظ مي‏شد، اما در صورتي که نسل روحاني در آن خاندان قطع مي‏شد، مشکل نظارت و حتي سرپرستي جدي مي‏شد و کار به آنجا مي‏رسيد که رقبات وقفي، حتي به ملکيت برخي از آقازاده‏هاي متجدد درمي‏آمد. بسا شده که زمينهاي وقفي که سرپرستي آن را مجتهدي در اختيار داشته، به بهانه‏هاي واهي ميان وارثان وي تقسيم شده است. اين مشکل به طور عمده در دوره‏ي رضاخان پديد آمد که نسل روحاني در بسياري از خاندانهاي اصيل روحاني تحت فشار رژيم منقطع گرديد.
    از مسائلي که خاص وقف است
    بي‏احترامي به موقوفات است که به شکلهاي مختلف صورت مي‏گيرد. اولا از بين رفتن موقوفات به دليل بي‏اعتنايي متوليان به اموال وقفي، سبب ناپايداري بيشتر وقف مي‏شود. ثانيا بر هم زدن شرايط موقوفه به بهانه‏هاي واهي، دليل ديگري است بر بي‏اعتباري مال وقف شده. زماني که متولي يا حاکم به بهانه‏اي مورد مصرف وقف را عوض کرد، بهانه به دست ديگران مي‏افتد تا شرايط را بر هم مي‏زنند و به طور طبيعي وضع اوقاف گرفتار انحراف و زوال مي‏شود.
    از امام خميني - قدس سره - درباره‏ي موقوفاتي که براي حرم امام حسين و امام علي و مثلا ايجاد روشنايي بر آنجا بوده، سؤال کردند که در حال حاضر که راه بسته است، آيا مي‏توانيم درآمد آنها را براي جنگ مصرف کنيم؟ ايشان فرمودند:بايد در حساب خاصي نگهداري شود تا بعدها در جاي خود مصرف شود.
    اصولا گذاشتن شرايط در داخل وقفنامه براي حفظ وقف، از مسائل تخصصي است و لازم است تا واقف از مراجع حقوقي و متخصصان کاملا پرسش کند که در چه صورتي مال وقف به بهترين صورت باقي مي‏ماند.
    يکي از وظائف سازمان اوقاف، آگاه کردن کساني است که قصد وقف اموالي را دارند. انتشار قوانين و مسائل حقوقي و نشان دادن راههاي جلوگيري از تصاحب اين اموال و حفظ آنها مي‏تواند کمک شايسته‏اي به حفظ موقوفات باشد. با دقت در شرايطي که در متن وقفنامه‏هاي بزرگ قديمي رعايت مي‏شده، مي‏توان انواع بهانه‏هايي که براي نابودي وقف و به ملکيت درآوردن آن بکار مي‏رفته را شناخت. به عنوان مثال، قيد مي‏شده که زمين‏ها يا مغازه‏هاي وقفي، با اجاره‏نامه‏هاي بلند مدت به کسي واگذار نشود. يا آن که حق قابل توجهي براي توليت آن در نظر گرفته مي‏شده تا براي حفظ منافع خود هم شده و به آبادي وقف بپردازد. به نظر مي‏رسد که فهرستي از اين شرايط و مسائل بايد تهيه شده و در اختيار واقفان جديد قرار داده شود. تنظيم متن‏هاي از پيش آمده شده براي وقف با ذکر شرايط ضروري و لازم قدم مهمي براي رفتن به سوي پايداري وقف و حفظ موقوفات از زوال است.
    مهمترين استناد قرآني براي جلوگيري از بر هم زدن شرايط وقف که در بيشتر وقفنامه‏ها آمده آيه‏ي فمن بدله من بعد ما سمعه، فانما اثمه علي الذين يبدلونه است.

    پي نوشت :

    1- تاريخ يميني، (به اهتمام دکتر جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1357)، ص 475. .
    2- راحة الصدور، ص 210.
    3- نزهة القلوب، ص 67.
    4- در اين باره به کتاب تدوام و تحول در تاريخ ميانه‏ي ايران از لمبتون ص 162 به بعد مراجعه کنيد.. .
    5- منشآت ميبدي، تهران، 1376، ص 173
    6- عالم آراي سفوي، ج 2 ص 610.
    7- سياست و اقتصاد عصر صفوي، ص 74. .
    8- عالم آراي عباسي، ج 2، ص 762.
    9- تاريخ اصفهان و ري، ص 35.
    10- متن اين وقفنامه در دفتر نخست ميراث اسلامي ايران به کوشش اينجانب منتشر شده است.
    11- ديوان شفيعاي شيرازي، ص 180 - 179 تهران، برگ، 1372.
    12- علل برافتادن صفويان، ص 123.
    دوره‏ي نادري
    13- نصف جهان في تعريف الاصفهان، محمد مهدي اصفهاني، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، اميرکبير، 1368، ص 257.
    14- صص 39 - 38.
    15- همان. .
    16- تاريخچه اوقاف اصفهان، ص 125.
    17- همان، ص 50.
    18- اراضي وقفي در قوانين زمين، محمد ثابتي، ش 6 ميراث جاويدان، ص 35 - 30

    منبع: ميراث جاويدان 




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    دو وقف نامه از سلطان حميد ميرزا ناصر الدوله

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: سيد حسن حسيني (آصف)

    (موقوفات سلطان آباد عراق)

    اشاره
    با تشکر از جناب آقاي سيد مهدي خرسان، که با سعه‏ي صدر و گشاده دستي اين دو سند را در اختيار بنده قرار دادند، و همچنين از برادر ارجمندم جناب آقاي سيد جعفر حسيني، که برخي راهنمايي‏هاي سودمند فرمودند .
    (موقوفات سلطان آباد عراق)
    در تير ماه 1384 به اتفاق والد محترم، محقق عاليقدر حضرت حجت السلام و المسلمين جناب آقاي سيد احمد حسيني اشکوري،توفيق سفر به عتبات عاليات دست داد. در نجف اشرف، در ملاقات با حجت الاسلام جناب آقاي سيد مهدي خرسان، وي از وجود دو وقف نامه‏ي مهم خبر داد که سال‏هاي مديدي است در نزد ايشان است. والد محترم از ايشان خواستند تا براي چاپ و انتشار آنها اجازه فرمايند از اين اسناد تصويري گرفته شود. ايشان نيز در کمال لطف و گشاده‏رويي اين پيشنهاد را پذيرفتند. متن کامل اين اسناد اينک پيش روي شماست.
    هر دو سند به صورت طومار بر روي پارچه و به خط نستعليق خوش نوشته شده است. واقف، شاهزاده‏ي قاجار سلطان حميد ميرزا ملقب به ناصرالدوله فرزند نصرت الدوله فيروزميرزا، است. واقف در سند شماره‏ي 1 شش دانگ قريه‏ي دهچال واقع در سلطان آباد عراق (اراک) را به همراه دو مزرعه‏ي کوکير و امامزاده،که هر دو به قريه‏ي مزبور تعلق دارند، و مالک ديگري مانند قريه‏ي علي توتل (از مزارع قريه‏ي سيران) که به تصريح سند، واقف خود آنها را آباد کرده است و ملک طلق ايشان بوده، و نيز شش دانگ کامل قنات قراسو که منبع آن قريه‏ي دهچال است با تمامي متعلقات شرعيه و عرفيه براي آسايش و رفاه حال زائران و مؤمناني که قصد زيارت عتبات عاليات را دارند وقف کرده است ؛به اين شرط که اين مؤمنان شيعه‏ي اثني عشري باشند. واقف در سند شماره‏ي 2 شش دانگ کامل مزرعه و قنات ناصري واقع در سلطان آباد عراق را با تمامي متعلقات و ملحقات آن ، وقف نهر نجف مي‏کند تاهميشه اين نهر معمور و از آب آن ساکنان و زوار عتبات عاليات استفاده کنند.
    سند شماره‏ 01
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمدلله الذي وقف حبة قلوبنا علي جنة عرفانه و واعدنا بحبه مقاعد جنانه و مواقف رضوانه، و الصلاة و السلام علي الواقف بباب رسالاته خير وقوف، المعصوم بتأييده عن الخطأ و الصروف محمد الذي به يرزق الله العباد و يرفع به البلاء عن البلاد، و علي آله الذين هم يتولون امره و ينظرون و يعرفون قدره.
    بعد الحمد و الصلاة وقف مؤبد و حبس مخلد صحيح شرعي فرمودند تقرباً الي الله و طلباً لمرضاته تعالي حضرت مستطاب اشرف امجد اسعد والا آقاي ناصر الدولة العليه سلطان حميد ميرزا - دام اجلاله العالي - همگي و تمامي موازي شش دانگ کامل قريه‏ي دهچال واقعه در بلوک شراه من محال سلطان آباد عراق را که مستغني از تحديد است با جميع متعلقات شرعيه و عرفيه از اراضي و صحاري و منابع و مجاري المياه که از رودخانه‏ي شراه دارد و بناء و بنگاه و اشجار و مراتع و مرابض و کلما يتعلق بها و ينسب اليها مع موازي شش دانگ کامل مزرعه‏ي کوکير و شش دانگ کامل مزرعه‏ي امام‏زاده که هر دو تعلق دارند به قريه‏ي مزبوره با جميع توابع و لواحق، سوي قنات باغ دهچال که وقف نيست و ملک طلق حضرت والا است، و موازي شش دانگ کامل طاحونه‏ي واقعه در قريه‏ي مزبوره با کافه‏ي ملحقات و منضمات از آلات حجريه و خشبيه و حديديه و غيرها به انضمام موازي يک درب کاروانسراي واقعه در قريه‏ي دهچال مع ما يتعلق بها و موازي پنج دانگ و يک طسوج شايع کامل از کل قريه‏ي علي توتل که از مزارع قريه‏ي سيران است و حضرت والا خود آباد فرموده‏اند و غني از تحديد است، مع جميع ما يتعلق بها بقدر
    الحصه، و موازي شش دانگ کامل رشته‏ي قنات قراسو که حضرت والا خود اساحه فرموده‏اند و منبع آن در قريه‏ي دهچال است با تمام متعلقات شرعيه و عرفيه مع مجاري سهم آبي که از رودخانه و نهر سيران به جهت شرب قريه‏ي علي توتل مي‏آيد،مع همگي و تمامي سهمي که از مزرعه‏ي ساري محمد به جهت مرتع دواب سکنه‏ي علي توتل معين و مقرر است،مع متعلقات و مضافات بر کافه‏ي فرقه‏ي محقه‏ي ناجيه‏ي اثني عشريه - کشف الله عنهم البأساء و الضراء و رفع عنهم سحائب الآلاء و العماء - که متولي شرعي آتي ذکره کاروانسراي مزبور را پيوسته به تصرف عابرين و زائرين قبور ائمه‏ي طاهرين - سلام الله عليهم اجمعين - دهد که منزل نمايند چنانکه تاکنون هم در آن منزل مي‏کرده‏اند و هرچه دالان‏دار کاروانسرا در هر سال به عنوان اجاره يا مصالحه‏ي منافع يا اجرت المثل يا تعارف به ازاء تصرف در حجرات دالان حسب اقتضاء صوابديد متولي به مقتضي رعايت غبطه وقف مي‏دهد،بايد متولي شرعي آن را صرف روضه‏خواني و ذکر مصائب حضرت سيدالشهداء - سلام الله عليه - نمايد در هر جا و هر قسم صلاح ديد منوطاً برأيه بدون وضع حق التولية و النظارة و ساير مخارج،و اين کاروانسرا را حضرت والا قبل از اين به نهج مرقوم وقف فرموده‏اند. و اما محصول و نماء و منافع ساير اعيان موقوفه را بايد متولي همه ساله ضبط و ربط نموده، اولاً مؤونه‏ي زراعات هر قدر که موجب آبادي و تکثير مداخل ملک مي‏شود، و همچنين نفقه‏ي قنوات و حقوق مباشرين و ضباط محصول به هر قسم که متولي با رعايت صرفه‏ي وقف صلاح داند، و ماليات و عوارض ديوانيه و ساير مخارج لازمه که در اعيان موقوفه از قنوات و طاحونه و غيرها ضرور مي‏شود به طريقي که معمول و متعارف است در همان قري و مزارع اخراج نمايد، و مابقي را همه ساله به مصارف مسطوره‏ي ذيل برساند،و تفصيل مصارف آن است که خود حضرت والا مادام الحيات چون توليت را با خود قرار داده‏اند همه ساله منافع و مداخل موقوفات را - بعد از وضع آنچه ذکر شد - تماما در مطلق وجوهات منوطا برأيه العالي صرف فرمايند، و متولي بعد از ايشان در هر زمان کائنا من کان بايد همه ساله بعد از وضع آنچه مرقوم شد دو عشر از بقيه‏ي منافع را اولا اخراج نمايد و يک عشر و نيم را حق التوليه و خاص خود داند و نصف عشر ديگر را به عنوان حق النظارة به ناظر شرعي وقف مزبور دهد، و ثانيا همه ساله از مابقي سالي مبلغ ده تومان نقد رايج که هر توماني ده عدد ريالي ناصري و هر ريالي بيست و چهار نخود که يک مثقال صيرفي است - نقره است - و قيمت آن يک هزار دينار رايج خزانه مي‏باشد اخراج نمايد،و بيست جلد قرآن خريده و وقف بر طايفه‏ي ناجيه‏ي مؤمنين متشرعين اثني عشريه نمايد و ده جلد آن را به صلحاء و مؤمنين مشرفين در مشاهد مشرفه بدهد با امکان و تيسر،و ده جلد ديگر را بدهد به مؤمنين و مقدسين ساکن در غير مشاهد متبرکه به هر کس صلاح داند منوطا برأيه و اگر رسانيدن ده جلد مزبور به مشرفين مشاهد از براي متولي صعوبت داشته باشد، آن ده جلد را نيز به صلحاء و مؤمنين واقفين در غير اماکن متبرکه بدهد که تلاوت نمايند و ثواب اين وقف را نثار روح والدين ماجدين حضرت واقف نمايد، و ثالثا همه ساله از مابقي منافع،سالي مبلغ سي تومان نقد به وصفي که مرقوم شد مع مقدار شش صد من غله به وزن تبريز که دو ثلث گندم و ثلث آن جو باشد نقل قريه‏ي دهچال بدهد به شخص مؤمن متشرع با امانت و کفايتي، و او را در قرب کاروانسراي دهچال و ساير اعيان موقوفه مسکن دهد که مهما امکن در آنجا حاضر باشد و در حفظ اعيان موقوفات و تعمير و اصلاح آنها و ايصال سهام و حقوق زوار که مرقوم مي‏شود اهتمام و مراقبت نمايد، و بايد اين شخص غير از مباشرين و ضباط محصول باشد و تعيين اين شخص با ناظر موقوفات مزبوره است و ان شاء الله شخصي با تقوي و مسئله‏دان و با کفايت معين فرمايد، و اگر در عصري از اعصار ريال نباشد يا باشد و وزن يا قيمت آن کم يا زيادتر از اين وزن و مبلغ باشد متولي رعايت قيمت اين زمان را کند،يعني پولي دهد که قيمت آن معادل قيمت پول اين زمان باشد به عبارت اخري معادل سيصد هزار دينار رايج خزانه نقد دهد و همچنين در ده تومان سابق به نحو مرقوم معمول دارند، و بعد از اخراج آنچه ذکر شد مابقي از منافع و مداخل موقوفات را همه ساله بر هشت سهم متساوي قسمت نمايد،يک سهم را خرج روضه خواني در مشاهد متبرکه و خريدن کفش به جهت زوار عتبات عاليات نمايد به اين طور که اولا دوازده نفر روضه خوان متدين متشرع که ذکر احاديث معتبره نمايند و از ذکر ضعاف اخبار محترز باشند اجير
    کنند که در شب يا روز جمعه از ايام سال در اماکن شريفه مفصله در بعد قربة الي الله تعالي ذکر مصائب و مناقب محمد و آل محمد - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - نمايند،و اگر در شب يا روز جمعه ممکن نشود در ساير ايام و ليالي و اجرت آنها را منوطا برأيه از اين سهم بدهد، و بايد دو نفر در نجف اشرف - علي ثاويها آلاف التحيات و التحف - و دو نفر در کربلاي معلي - روحنا لتراب نعال زائريه فداء - و دو نفر در مشهد مقدس علي بن موسي الرضا - عليه التحية و الثناء - و دو نفر در کاظمين - عليهماالسلام- و دو نفر در آستانه‏ي مقدسه‏ي عسکريين - ارواحنا لهما الفداء - و دو نفر در روضه‏ي منوره‏ي حضرت عباس عليه‏سلام الله و الملائکة و الناس - ذکر مصائب نمايند.
    و پس از تعيين اجرت دوازده روضه خوان که مرقوم شد بقيه‏ي اين سهم را به جهت زوار عتبات عاليات کفش خريده به شخص امين سابق الذکر بسپارد که پيوسته آماده و مهيا باشد و هر زائري که بي‏کفش در آنجا وارد شود يا کفش آن مندرس باشد به شرط پيادگي او را کفش مناسب حال و فصل سال ببخشد در وقت رفتن به عتبات نه مراجعت، مگر اينکه زائري در مراجعت عليل و پياده باشد يا سرما و گرما و قطاع الطريق به او صدمه رسانيده باشند و فقير باشد در مراجعت هم کفش بدهد، و بر متولي و ناظر است که هميشه گيوه و لبچين و ساير انواع کفش که مناسب پيادگان باشد در هر فصل آماده نمايند و کفش کهنه و مندرس نخرند بلکه محکم و نو و خوب بدهند و اين عمل را سهل نشمارند، و يک سهم ديگر از هشت سهم را همه ساله به جهت خرج تعمير جسري که از سابق در قريه‏ي مزبوره بسته شده و آن را پل ديز آباد مي‏گويند و اين اوقات محتاج تعمير شده و حضرت والا همت بر تعمير آن گماشته‏اند منظور دارند که هرگاه جسر مزبور تعمير و مرمتي لازم داشته باشد تمام اين سهم يا بعض آن را خرج
    نمايند که پيوسته معمور و محل عبور باشد والا تمام اين سهم را يا آنچه از تعمير جسر زايد آيد در آن سال هر گاه لازم شد خرج تعمير و مرمت رباط دهچال نمايند والا تمام اين سهم يا آنکه زايد از تعمير جسر و رباط را در آن سال خرج آبادي ساير اعيان موقوفات نمايند که موجب تکثير منافع آن گردد با ملاحظه‏ي الألزم فالأزم، و بايد خرج قنات قراسو را که متعلق است به علي توتل در اين صورت مقدم دارند بر ساير رقبات موقوفات، و اگر در سالي اصلا تعمير و خرج در هيچ يک از جسر و رباط و ساير رقبات لازم نشود يا آنکه بعضي از اين سهم کفايت کند بايد متولي تمام اين سهم را يا قدر زايد از تعمير را ضم به شش سهم بعد نمايد و به مصارف آتيه برساند، و هر گاه در يکي از سنوات خرابي کلي در قنات قراسو پديد آيد يا آنکه به کلي خراب و منسدالماء شود بايد تمام اين سهم را مع شش سهم بعد خرج کنند تا قنات قراسو آباد شود و اگر اين هفت سهام در يک عام کفايت آبادي آن را نکند دو سال خرج کنند و هکذا تا آباد شود، و اگر در يکي از سنين به واسطه‏ي طغيان رودخانه يا زيادتي باران يا علت ديگر در رباط يا جسر خرابي کلي به هم رسد يا به کلي منهدم شوند و سهمي که از براي تعمير معين شده کفايت ننمايد بايد از شش سهم بعد ضميمه‏ي اين سهم نموده تعمير يا تجديد بناء نمايند، و اگر بعض شش سهم کفايت نکند تمام را خرج نمايند، و اگر در يک سال هفت سهم کفايت نکند در دو سال يا بيشتر خرج نمايند تا کفايت کند و زوار بتوانند در رباط منزل و از جسر به آساني عبور نمايند، و احياء قنات قراسو در صورتي که طاغيه و خراب شود مقدم است بر تعمير جسر و تعمير جسر مقدم است بر تعمير رباط، و اگر بعد از فراغ از اتمام تعمير يا تجديد بنا در آن سال چيزي از سهام هفتگانه زايد آيد يا اصلا تعمير و مرمتي لازم نشود و تمام اين هفت سهم باقي ماند بايد متولي آن را بر شش سهم متساوي تقسيم نمايد: چهار سهم آن را صرف و خرج زواري نمايد که به عزم زيارت عتبات عاليات در آن رباط يا خارج آن رباط منزل مي کنند به اين قسم که از بابت اين چهار سهم مزبوره گندم و جو و کاه مهيا نموده تسليم شخص امين سابق الذکر نمايد که به اطلاع مباشر آن قريه که از جانب متولي است از اول ماه ذيقعدة الحرام آن سال تا پانزده روز متوالي زائرين واردين بر آنجا را به قدر کفايت يک شبانه روز نان به خود آنها و کاه و جو به حيوان آنها بدهد بلاعوض و بدون مطالبه‏ي زوار، و اگر زائري حيوان متعدد داشته باشد بايد به همه‏ي حيوان‏هاي او کاه و جو بدهد، و اما قوافل غير زائرين را حقي نيست الا آنکه شخص مکاري حيوان خود را به کرايه‏ي زائرين داده باشد در اين صورت او و حيوانش را نان و کاه و جو بدهند،و اين انفاق مختص به وقت ذهاب زوار است نه اياب، و قدري ديگر از اين چهار سهم را متولي منوطا برأيه از براي اعانت فقراء و ضعفاء زوار منظور دارد که هرگاه در ميان زوار وقت رفتن کسي لباس و کفش نداشته باشد لباس و کفش مناسب وقت از تابستاني و زمستاني به او ببخشد و نيز قدري از بابت اين چهار سهم منوطا برأيه از براي اعانت فقراء پيادگان زوار منظور دارد که هرگاه زائري از پياده رفتن عاجز ماند و خوف اين باشد که هلاک شود در وقت رفتن يک رأس الاغ که بي‏عيب و نقص و با قوه و طاقت باشد که اهل بصيرت تصديق نمايند که زائر را به مقصد مي‏رساند به زائر مفروض تمليک نمايد و قصد استراد ننمايد، و اگر زائري مريض باشد و رفتن او به وطن با تعبات متعذر يا متعسر باشد او را پرستاري نموده دوا و غذا بدهند تا بهتر شود، و هر گاه محتاج به حيوان باشد الاغي به وصف مزبور به او ببخشند خواه در وقت ذهاب باشد يا اياب، و اگر زائري در آن نواحي زخم برداشته باشد يا دزدان لباس او را برده باشند و قادر بر معالجه و تحصيل لباس نباشد مهما امکن او را مداوا نموده و لباس ببخشند و اگر حيوان لازم داشته باشد يک رأس الاغ به صفت مزبوره به او تمليک نمايند،و هر گاه زائري در آن محل فوت شود و چيزي از خود نداشته باشد که کفايت کفن و دفن او را نمايد او را کفن و دفن نمايند، و تعيين اين مصارف که از بابت چهار سهم مرقوم شد با متولي و ناظر و منوط به رأي ايشان و قائم مقام شرعي ايشان است، و شخص امين سابق الذکر بايد کمال مراقبت نمايد که زائري گرسنه و حيوان او بي‏کاه و جو نماند، و يک سهم ديگر را متولي منوطا برأيه تقسيم نموده قدري را بدهد تبرعا به بعض از صلحاء و مؤمنين و تمنا کند که هر يک از ايشان به قصد نيابت حضرت واقف در هر روز يا هر شب يک جزو و يا نيم جزو از قرآن تلاوت نمايد و يک صد مرتبه صلوات بر محمد و آل اطهار آن بزرگوار - صلوات الله عليهم اجمعين - بفرستند و مهما امکن ترک‏
    نکنند، و قدري را بدهد تبرعا به بعضي از مؤمنين و تمنا کند که در شب‏ها و روزهاي جمعه و ليالي قدر و ساير ايام و شب‏هاي متبرکه از دور يا نزديک به قصد نيابت حضرت والا زيارت نمايند خاتم انبياء - صلي الله عليه و آله - و ائمه‏ي طاهرين و حضرت فاطمه‏ي زهراء و شهداء کربلا - سلام الله عليهم- را،و مهما امکن زيارات را ترک نکنند، و اگر متولي صلاح داند به قدري از اين سهم از کتب احاديث و اخبار ائمه‏ي اطهار - سلام الله عليهم - خريداري نموده وقف نمايد بر کافه‏ي شيعه‏ي اثني عشريه و به طالبين بدهد تا منتفع شوند، و اگر صلاح داند از بعض اين سهم اعانت از اهل و ايتام مؤمنين نمايد و در ماه رمضان المبارک افطار الصائمين و اطعام مساکين نمايد، و اگر صلاح داند تمام اين سهم را در مطلق وجوه بر صرف نمايد مختار است، و در صورتي که چهار سهم سابق در سالي از سال‏ها کفايت مصارف زوار را نکند مختار است که اين سهم يا بعض آن را به انضمام چهار سهم مزبور صرف زوار نمايد چنانچه مرقوم شد، و يک سهم ديگر را همه ساله منوطا برأيه قسمت نمايد، قدري از آن را بدهد تبرعا به چند نفر از مؤمنين و متشرعين و تمنا کند که روانه‏ي عتبات عاليات شده بعد از تشرف به قصد نيابت حضرت والا ائمه‏ي طاهرين را زيارت نمايند، و قدري از آن را بدهد تبرعا به حاج باتقوي و تمنا کند که از براي حضرت واقف حجه‏ي ميقاتيه به جاي آورند يا آنکه هفت شوط طواف با نماز طواف هر يک را متولي معين نمايد و هم در مدينه‏ي طيبه - زاد الله شرفها - زيارت حضرت خاتم المرسلين - صلوات الله عليه و آله - و زيارات حضرت فاطمه و ائمه‏ي بقيع - سلام الله عليهم - بجاي آورند، و اگر از بابت اين سهم بعد از خرج مذکورات چيزي زايد آيد متولي آن را در مطلق وجوه بر صرف نمايد.
    و شرط شد اگر در بعض از سنوات به واسطه‏ي موانع حاج و زوار از تشرف بيت الله الحرام و عتبات عرش درجات ممنوع شوند و متولي از صرف سهام چهار گانه در مصارف زوار و نايب گرفتن براي زيارت مشاهد مشرفه معذور شود چهار سهم را به انضمام سهم اخير که مجموع پنج سهم باشد جميع و مطلق در وجوه بر صرف نمايد به اين قسم که تمام آن را در کربلاي معلي به اطلاع عالمي عامل و متقي و مشرف در آن آستان صرف فقراء شيعه از فرقه‏ي متشرعه‏ي اثني عشريه نمايد و مهما امکن صرف زواري نمايد که در کربلاي معلي يا نجف اشرف يا کاظمين باشند و ايشان را لباس و مخارج دهند، و نيز شرط شد که اعيان موقوفه را زياده از سه سال به اجاره يا مصالحه‏ي منافع و نماء و مداخل نه به عقد واحد و نه به عقود متعدده ندهند الا در صورت اقتضاء ضرورت از جهت صلاح وقف که بدي از آن نباشد مثل آنکه اعيان موقوفه خراب و مسلوب المنفعه شود و اساحه‏ي آن توقف بر اجاره‏ي زائد بر زمان مذکور داشته باشد با ملاحظه‏ي صرفه و غبطه‏ي وقف، و اينکه به طول زمان ملک از تصرف وقف بيرون نرود، و هم شرط شد که هر گاه در هنگام صرف مصارف محصول و منافع موقوفات عايد نشده باشد متولي مأذون است که قرض نمايد و مصارف را معوق نگذارد و زمان حصول محصول موقوفات از منافع قرض را اداء نمايد، و شرط است که املاک و منافع آن را به رهن ندهد و هرگاه فرعي از براي قرض لازم شود و ناچار گردد به طور متعارف و معمول فرع قرض را از کليه‏ي سهام بدهند و تصريح آنکه در باب سهم آبي که از رودخانه‏ي سيران و نهر آن به جهت شرب علي توتل جدا مي‏شود و مخصوص زراعت علي توتل است چون بسياري از اوقات به واسطه‏ي طغيان آب قنات قريه‏ي مزبوره احتياج به آن ندارد هرگاه متولي صلاح داند آن را به شرب دهد به شرط آنکه هر وقت زراعت علي توتل محتاج به آن شود باز گذارند، پس اختيار آن سهم آب در شرب دادن و اجاره دادن زمين آن و مصالحه نمودن منافع و نماء منابع آن در صورت عدم احتياج با متولي است به هر نحو صلاح داند چنان کند تصرفي در آن ننمايند که از وقفيت بيرون رود.
    و توليت وقف مزبور مفوض است به نفس نفيس حضرت والا مادام که حيات دارند و بايد به هيچ وجه من الوجوه مادام الحيات چيزي از مداخل و نماء اعيان موقوفات به جهت معاش خويش بر ندارند نه به عنوان حق التويلة و نه از جهت ديگر، بلکه بايد منافع و مداخل املاک موقوفه را بعد از وضع مايلزم وضعه چنانکه سابق بر اين ذکر شد در وجوه بر صرف و خرج فرمايند، و پس از ارتحال ايشان توليت مفوض است به اکبر اولاد ذکور خود ايشان صغير باشد مادام که صغير
    است رتق و فتق امور موقوفات مرجوع است به سر کار شوکت مدار عالي آقاي سلطان محمد خان داماد حضرت واقف که به اطلاع نواب عليه عاليه حاجيه شاهزاده خانم واده‏ي خود که متعلقه‏ي حضرت والا است به مراتب مسطوره در وقف عمل نمايند، اگر نواب عليه زوج اختيار نفرموده باشند و الا اطلاع نواب عاليه شرط نيست و بعد از بلوغ و رشد اکبر اولاد به او واگذارند، و اگر اکبر اولاد ذکور ايشان خداي نخواسته مجنون يا به سفاهت مقرون باشد به حدي که همه کس بر جنون يا سفاهت آن گواهي دهند - نه آنکه اهل قرض امر را بر يکي از قضات مشتبه نمايند - در اين صورت توليت مفوض است به ولد ذکوري که تالي اکبر باشد، و در صورتي که در ميان طبقه‏ي اولي مطلقا اولاد ذکور نباشد توليت مفوض است به اکبر اولاد ذکور از طبقه‏ي ثانيه و هکذا هلم جراً، و اگر در ميان مطلق اولاد حضرت واقف ذکوري نباشد توليت مفوض است به نواب عليه‏ي، عاليه، صبيه‏ي مرضيه‏ي حضرت واقف متعلقه‏ي سرکار شوکت‏مدار اجل عالي آقاي سلطان محمدخان، و بعد از ايشان مفوض است به اکبر اولاد ذکور ايشان، و با عدم ذکور به اکبر اولاد اناث ايشان و هکذا نسلا بعد نسل.
    و اگر خداي نخواسته از نواب عاليه‏ي متعاليه اولادي نباشد توليت مفوض است به سر کار نواب کامياب والا اميرزاده‏ي آزاده نصرة الدولة عبدالحسين ميرزا - دام اقباله - برادر صلبي حضرت واقف، و بعد از ايشان به اکبر اولاد ذکور ايشان، و با عدم ذکور به اکبر اولاد اناث ايشان، و با عدم اولاد ايشان مطلقا مفوض است به اکبر اولاد ذکور حضرت مستطاب اشرف ارفع امجد اسعد والا بندگان شاهزاده فرمانفرما فيروز ميرزا - مد ظله العالي - و با عدم اولاد ذکور از ايشان مفوض است به اکبر اولاد ذکور از اناث ايشان، و با عدم ذکور مطلقا به اکبر اولاد اناث ايشان در هر طبقه و مرتبه‏اي که باشد نسلا بعد نسل، و با انقراض اولاد ايشان - و لن ينقرضوا ابداً - توليت مفوض است به علمي عامل و متقي که در کربلاي معلي مشرف و متوطن و مشهور به او رعيت باشد و نظارت موقوفات مرقومات بعد از رحلت حضرت واقف مفوض به جناب مستطاب شرايع مآب عالي آقاي حجة السلام حاج سيد محمد باقر مجتهد عراق - سلمه الله تعالي - مي‏باشد، و با فقد آن جناب مفوض است به عالمي عامل که در عراق متوطن و از ساير علماء آنجا اشهر به ورع و ملاذ و مرجع انام آن ولايت باشد.
    و صيغه‏ي شرعيه مشتمله بر جميع شرايط صحت و لزوم و محتويه بر تمامي شروط و قيود مرقومه من البداية الي النهاية جاري شد و تخليه‏ي يد از تمامي رقبات مزبورات فرموده به تصرف وقف دادند و بعد از اين، تصرفات آن حضرت در اعيان معينه به عنوان توليت است و اين وقف را هشت وقف نامه‏ي معتبره‏ي ممهوره است که مفاد همه يکي است و تطابق با يکديگر دارند و هر نسخه‏اي در جايي و نزد شخصي علي التفصيل ضبط است: يک نسخه در نجف اشرف و در خزانه‏ي مبارکه‏ي حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب - عليه صلوات الله الملک الغالب - و يک نسخه در کربلاي معلي در خزانه‏ي مبارکه‏ي حضرت سيدالشهداء - سلام الله عليه - و يک نسخه در مشهد مقدس در خزانه‏ي حضرت علي بن موسي الرضا - عليه آلاف التحية و النثاء - و يک نسخه در سلطان آباد عراق خدمت جناب مستطاب شرايع مآب عالي آقاي حجةالاسلام حاج سيد محمد باقر مجتهد عراق - سلمه الله تعالي - و يک نسخه در خدمت وزارت اوقاف در دارالخلافه‏ي طهران (1)،و يک نسخه ضبط کارگزاران حضرت واقف موفق - ادام الله تعالي اجلاله - و يک نسخه خدمت سرکار نواب کامکار والا اميرزاده نصرة الدولة العلية عبدالحسين ميرزا - دام مجده العالي - و يک نسخه خدمت نواب عليه‏ي عاليه حاجيه شاهزاده خانم حرم محترمه‏ي حضرت واقف - دامت خدارتها - وقفا صحيحا شرعيا جازما لازما «فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه» و کان وقوع ذلک في يوم العرفة من سنة (1300) ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة.
    وقف نامه صحيح است و به تصرف وقف داده شده و مشتمل است وقف نامه‏ها بر هشت نسخه که در فوق ذکر شده.
    [سجع مهر بيضوي شکل:] «ناصر الدولة»

    سجلات

    هو، بسم الله تعالي
    قد صدر الاعتراف من النواب المستطاب الاجل الاکرم بوقوع الوقف المرقوم و التخلية و التصرف فيه بعنوان التويلة حسبما زبر فيه لدي 22 شهر ذيحجة سنة 1300. [سجع مهر چهار گوش:] «لا اله الا الله الملک الحق المبين جلال الدين الحسيني»
    2. وقع جميع ما رقم فيه من الوقف و القبض و الاقباض و التخلية و التصرف بعنوان التولية و سائر ما رقم فيه من البداية الي النهاية لدي الاحقر في شهر ذيحجة الحرام سنة 1300.
    [سجع مهر چهار گوشه:] «الارض يرثها عبادي الصالحون»
    3. بسم الله خير الاسماء
    هل صدر الوقف من الحضرة المستطاب المؤيد من عند الله الولي الحميد بغير شک و ارتياب و قصر يده الطولي غبه و تصرف بعنوان التولية فصححه العلماء الراسخون و لا يکاد يبلغه المبطلون و عسي ان ينتفع به المسلمون و کان ذلک بحضرتي لتسع خلون من ذي الحجة سنة (1300) ثلاثمائة بعد الألف.
    [سجع مهر چهار گوش:] [...]
    4.قد وقع الوقف المشتمل علي الصحة و اللزوم حسبما زبر فيه لدي الاقل في عصر يوم العرفة سنة 1300.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «محمد الموسوي»
    5.لقد وقع تمام ما رقم في هذا الکتاب حرره الجاني الفاني محمد باقر الحسيني عفي الله عنه ان شاء الله.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «محمد باقر بن محمد الحسيني»
    6. قدتشرفت بسماع الاقرار من وجهته السنية ادام الله ظلال جلاله بالوقف حسبما زبر في الصک و التخلية و التصرف في شهر ذيحجة الحرام سنة 1300.
    [سجع مهر چهارگوش:] «عبده محمد حسين الحسيني»
    7. هو، بسم الله الرحمن الرحيم
    قد صدر الوقف من الاجل الاعظم الواقف الامجد الاسعد الارفع متع الله المؤمنين بدوام ظلاله و بقاء جلاله... من شرايط الصحة و اللزوم سيما التخلية... في عصر يوم العرفة من سنة 1300 فصار الوقف صحيحا لازما
    و من غيره بعد ما سمعه فعليه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين و الکتاب علي ثمان نسخ.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «عبده الرجي ابوجعفر محمد ابن‏احمد»
    8.بسم الله الرحمن الرحيم
    قد وقع تمام ما زبر حرره الاحقر محمد حسن الحسيني.
    [سجع مهر بيضي شکل] «عبده محمد حسن الحسيني»
    9.بسم الله و له الحمد
    نعم قد صح وقوع ما رقم من الواقف الموفق سلمه الله تعالي و انا المذنب الجاني زين العابدين المازندراني.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «عبده الراجي زين العابدين»
    10. بسم الله الرحمن الرحيم
    حضرت والا از قرار متن اقرار فرمودند. نواب آقاي حاجي موسي خان قاجار کرماني
    [سجع مهر بيضي شکل:] «موسي الشريف»
    11.بسم الله الرحمن الرحيم
    قد أقر دام عزه بالوقف و تخلية اليد علي النهج المزبور عندي و النسخ ثمان في 22 شهر ذي الحجة الحرام سنة 1300.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «محمد بن کريم»
    12. بسم الله الرحمن الرحيم
    تشرفت باستماع اقراره أدام الله تعالي أيام شوکته بالوقف و تخلية اليد في 22 شهر ذي الحجة الحرام من شهور سنة 1300.
    [سجع مهر دايره شکل:] «علي ولي الله»
    13. مقرب الخاقان ميرزا مهدي خان کلانتر کرمان.
    [سجع مهر چهارگوش:] «محمد مهدي الشريف»
    14.مقرب الخاقان سليمان خان سرتيپ کرماني.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «سليمان الشريف»
    15. مضمون مسطور متن في 22 شهر ذي حجة قوي ئيل 1300 - مقرب الخاقان ميرزا محمد علي خان لشکر نويس کرماني
    [سجع مهر بيضي شکل:] «رب نجني بمحمد و علي»
    16. هو،بسم الله الرحمن الرحيم‏
    چهار لفظ «تبرعا» و چهار عبارت «و تمنا کند» را اقل عباد بين سطور متن به خط خود اضافه کرد که محال القاء شبهه‏ي وقف بر نفس نباشد و صريح باشد در آنکه
    مصارف اين مواضع اجابت طوائف مؤمنين و زوار و حاج... بدون عوض و استيجاري، متولي بعد از اعطاء ، خواهش کند از طوائف مرقومين که افعال مرقومه را شرعا از براي حضرت واقف به عمل آورند. صيغه‏ي وقف جامعه شرايط الصحة خالية عن وجوه الفساد با رعايت طرف احتياط در حضور اقل عباد وقوع يافت، لا ريب في صحتها و السلام علي من اتبع الهدي و خالف الهوي.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «عبده الراجي ابوجعفر محمد بن احمد»
    سند شماره‏ 02
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله الذي رسم بقدرته خطوط مستقيمة الجداول علي صفحة القفار،ووسم وجه البحار بنقطة موهومة اثر الامطار، و الصلاة و السلام علي من اجري فرات احکام الله في انهار صدور العباد، و احيي برشح ابحر معرفته موات قلوب سکان البلاد، و اترع بعذب دأماء رسالته کأس اباطح البطحاء، و افاض امواج يموم شريعته علي عموم ظماء الغبراء، و علي آله البررة الأطهار لا سيما علي ساقي الکوثر، و مروي الشيعة يوم المحشر، ملاح سفائن النجاة، و سباح بحور دماء نحور العداة.
    بعد اداء الحمد و الصلاة لمستحقهما مادام للبحر جزر و مد و للنهر جري و سد چون مآب غفران اياب وکيل الملک محمد اسماعيل خان نوري - نور الله مضجعه - در اوان حکمراني دارالأمان کرمان باني اجراء نهري از شط فرات به سوي شهر نجف اشرف - علي من شرفها آلاف التحيات و التحف - گرديد و وکيل الملک ثاني مرتضي قليخان - عطر الله مهجعه - به پدر اقتداء و باني اول را اقتفاء نمود هر سال مبلغي از مال خويش ارسال و انفاد مي‏داشت تا آنکه عمل منظور به احسن الوجه صورت يافت و آب فرات از مجراي معلوم به نجف اشرف رسيد و هر نفس از سکان آن مکان ارفع و زوار و غرباء واردين از ماء جاري در نهر فيض کامل ديد، در اين اوان به وفات والد و ولد انفاد وجه از بلد کرمان موقوف شده و غالب اوقات به واسطه‏ي خرابي ممر و مجري النهر آب به نجف نمي‏رسيد يا به قدر کفايت نبود و
    از براي ساکنين و زوار عسرت حاصل بود، حضرت مستطاب اشرف ارفع امنع امجد اسعد والا ناصر الدولة العلية ايران سلطان حميد ميرزا - دام اجلاله العالي - بر ذمت همت عالي گماشت که از املاک خويش موقوفه‏اي از براي نهر نجف برقرار فرمايد که هميشه به منافع آن مجراي نهر معمور و آب از براي ساکنين و زوار مقدور و ميسور باشد.
    لهذا وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد صريح ملي نمود - قربة الي الله تعالي و طلبا لمرضاته بنيل الثواب و الا من من عطش القيامة و موقف الحساب - همگي و تمامي موازي نصف مشاع کامل از کل شش دانگ مزرعه و قنات ناصري واقعه در شهر سلطان آباد عراق را که في محلها غني از تحديد و توصيف است مع جميع ملحقات و کافه‏ي منضمات از اراضي و منابع المياه و مجاري و اشجار و اغراس و غيرها بقدر الحصة الشرعية و العرفية بحيث لا يستثني شي‏ء بر مصارف مقرره‏ي مزبوره‏ي ذيل.
    و توليت موقوفه را مادام الحيات با خود قرار دادند و نفس نفيس را به دوام و بقاء زندگاني متولي خواستند، و توليت را بعد از خود تفويض فرمودند به اکبر اولاد ذکور خود و مقرر فرمودند اگر اکبر اولاد ذکور ايشان که متولي ثاني است صغير باشد مادام که صغير است رتق و فتق امور موقوفه مرجوع به سرکار شوکت مدار عالي آقاي سلطان محمد خان - دام مجده العالي - داماد حضرت واقف است که به اطلاع نواب عليه عاليه شاهزاده خانم والده‏ي خود حليله‏ي حضرت والا به تکاليف مقرره در وقف از براي متولي قيام نمايد، و بعد از حصول بلوغ و رشد در متولي به متولي واگذارد، و اگر خداي ناخواسته اکبر اولاد ذکور مجنون يا به سفاهت مقرون باشد در اين صورت توليت مفوض است به تالي اکبر از اولا ذکور و هکذا في التالي کالمقدم، و در صورتي که در ميان اولاد بلافصل حضرت والا ذکوري نباشد توليت مفوض است به اکبر اولاد ذکور از ذکور اولاد حضرت والا و هکذا هلم جرا با تقدم بطن اعلي بر بطن اسفل، و اگر در ميان مطلق اولاد حضرت واقف ذکور و ذکور از ذکور نباشد در اين صورت توليت موقوفه‏ي مزبوره مفوض به نواب عليه عاليه‏ي متعاليه شاهزاده خانم صبيه‏ي مرضيه‏ي حضرت واقف متعلقه‏ي سرکار شوکتمدار عالي آقاي سلطان محمدخان، و بعد از ايشان مفوض است به اکبر اولاد ذکور ايشان و ذکور از ذکور نسلا بعد نسل‏
    با تقدم بطن اعلي بر اسفل، و با عدم ذکور به اکبر اولاد ذکور از اناث اولاد ايشان مفوض و هکذا علي الترتيب المزبور، و با فقد ذکور مفوض است به اکبر اولاد اناث آن مخدره و اناث از اناث و هکذا علي النهج المزبور، و اگر خداي نخواسته از نواب عليه - دامت خدارتها - به هيچ وجه اولاد نباشد در اين صورت نواب کامياب اسعد والا سرکار شاهزاده نصرة الدولة عبدالحسين ميرزا - دام اقباله - برادر صلبي حضرت واقف متولي است، و بعد از ايشان اکبر اولاد ذکور ايشان و ذکور از ذکور اولاد نسلا بعد نسل با تقدم بطن اعلي بر اسفل، و با فقدان ذکور از ذکور توليت مفوض است به اکبر اولاد ذکور از اناث اولاد ايشان، وبا عدم اولاد ذکور مطلقا براي ايشان توليت مفوض است به اکبر اولاد ذکور و ذکور از ذکور اولاد حضرت مستطاب اشرف ارفع امنع امجد اسعد والا شاهزاده اعظم فرمان فرما فيروز ميرزا - مدظله العالي - نسلا بعد نسل با تقدم بطن اعلي بر اسفل، و با فقد ذکور و ذکور از ذکور مفوض است به اکبر اولاد ذکور از اناث اولاد آن حضرت، و با فقد ذکور مطلقا توليت مفوض است به اکبر اولاد اناث و اناث از اناث اولاد آن حضرت با ملاحظه‏ي ترتيب و تقدم مزبور در مراتب اولاد چنانکه سابقا مرقوم شد - و مع الانقراض و لن ينقرضوا ابدا - توليت مفوض است به عالمي عامل و متقي و متشرع که در نجف اشرف متوطن و مشهور به اورع و اتقي و اعلم علماء عصر خود و مرجع انام آن مکان باشد و اگر عالمي به اين اوصاف متصف در ارض مقدسه‏ي نجف - علي من ثوي بها آلاف التحية - متوطن نباشد و در کربلاي معلي متوطن باشد توليت با آن عالم موصوف متوطن در کربلاء است، و اگر چنين عالمي متوطن در کربلاي معلي نباشد و در کاظمين - عليهماالسلام - متوطن باشد توليت با عالم متوطن در کاظمين و متصف به اوصاف مزبوره است، و اگر در کاظمين متوطن نباشد و در سر من رأي متوطن باشد توليت با عالم متوطن در سر من رأي و متصف به صفات مزبوره باشد - علي الترتيب المزبور في البقاع الشريفة المرقومة لا علي التخيير -
    و نظارت موقوفه‏ي مزبوره بعد از رحلت حضرت واقف در نجف اشرف مفوض به عالمي عامل مشرف در آن مکان که مشهور به اورع و اتقي و تشرع باشد که نظر در صرف و خرج وجه انفادي از موقوفه‏ي مرقومه در مصارف مقرره نمايد، و تعيين ناظر لاحق
    از براي آن مکان با ناظر سابق است و هکذا، در عراق مفوض است نظارت به جناب مستطاب شرايع مآب عالي حجةالاسلام آقاي حاج سيد محمد باقر مجتهد عراق - سلمه الله تعالي - که نظر در عمل متولي در رتق و فتق امور موقوفه نمايد و تعيين ناظر بعد از ايشان شأن ناظر در نجف است و هکذا در هر زمان ناظر بعد از ناظر در عراق بايد تعيين ناظر در نجف اشرف باشد کائنا من کان.
    و اما مصارف موقوفه‏ي مزبوره در زمان توليت خود حضرت والا - دامت توفيقاته - مقرر است که همه ساله منافع و مداخل و نماء و حاصل موقوفه را بعد از وضع مايلزم وضعه از مخارج ملکيه و ملکيه بر دو سهم متساوي قسمت فرمايند: يک سهم را که عشري کامل است انفاذ نجف اشرف دارند که مصروف تعمير مجراي نهر مزبور گردد بعون الله، و نه عشر ديگر را منوطا برأيه العالي به هر مصرف خير و بري که در شريعت مطهره‏ي مقدسه‏ي نبويه‏ي مصطفويه مرغوب و مطلوب دانند برسانند، و متولي بعد از ايشان در هر زمان کائنا من کان در زمان توليت همه ساله منافع و مداخل و نماء و حاصل موقوفه را بعد از وضع مايلزم وضعه از مخارج ملکيه و ملکيه برده سهم متساوي قسمت نمايد، يک عشر را حق التولية و حق النظاره‏ي ناظر در عراق داند و فيمابين خود و ناظر در عراق بالسويه تقسيم نمايد، نصف اين عشر را خاص و متعلق به خود داند و نصف ديگر اين عشر را به ناظر عراق خاص و متعلق داند و يک عشر کامل را حق النظاره‏ي ناظر در نجف اشرف داند و انفاد دارد و هشت عشر باقي را انفاد نجف اشرف نمايد که به نظر ناظر آنجا مصروف خرج تعمير نهر فرات و غيره - کما قرر في الوقف - گردد، و ناظر در نجف کائنا من کان از جانب حضرت واقف - زيد توفيقاته - مأذون و مختار است که در هر سالي که نهر نجف تعمير لازم نداشته باشد يا تعمير لازم کمتر از معادل وجه انفادي باشد در صورت تحقق فرض اول تمام و در صورت تحقق فرض ثاني مازاد از تعمير نهر را منوطا برأيه بر طلاب محصلين متشرعين مشرفين در نجف اشرف و کربلاي معلي انفاق نمايد، و هر گاه صلاح داند به وجه نقد غير لازم در تعمير نهر ملکي ابتياع وقف نمايد بر آنچه اين موقوفه وقف بر آن شد، چنانکه اين موقوفه است - مع ذکر الشروط و القيود و غيرها بلا اختلاف بين الايقافين - و چنانچه نقد غير لازم در تعمير نهر در عام واحد کفايت ثمن ابتياع ملکي که منظور ناظر است ننمايد از سنين متعدده را حفظ و تنميه نمايد تا کافي گردد، و بر متولي است که حتي الامکان در تکثير منفعت و آبادي و حفظ عين ملک موقوف مضايقه ننمايد و مواظبت کند، و شرط شد که ملک موقوفه را بيشتر از سه سال به اجاره
    و مصالحه منافع ندهند، نه به عقد واحد و نه به عقود متعدده، مگر در صورتي که ضرورت داعي شود مثل اينکه آبادي ملک موقوفه بر اجاره دادن در زايد از سه سال باشد آن وقت با ملاحظه‏ي صرفه و غبطه وقف و الضرورات يقتدر بقدرها، و اينکه به طور زمان اجاره‏ي ملک ازتصرف وقف بيرون نرود، و شرط ديگر آنکه ملک را به هيچ عنوان به ارباب استيلاء عدوان واگذار ننمايد، نه به عنوان اجاره و مصالحه‏ي منافع و نه به عنواني ديگر.
    و صيغه‏ي شرعيه‏ي محتويه بر جميع شرايط صحت و لزوم با ذکر شروط و قيود مرقومه جاري فرموده و تخليه‏ي يد تملک از ملک مزبور به عمل آورده به تصرف وقف دادند و بعد از اين تصرفات آن حضرت در ملک مرقوم به عنوان توليت است ؛ و اين وقف را هشت نسخه وقف‏نامه است که با يکديگر تطابق دارند و مفاد همه يکي است و هر نسخه در جايي و نزد شخصي علي التفصيل ضبط است: يک نسخه در نجف اشرف در خزانه‏ي مبارکه‏ي جناب ولي الله الاعظم أميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب - عليه سلام الله الملک الغالب - و يک نسخه در کربلاي معلي در خزانه‏ي متبرکه‏ي حضرت ابي‏عبدالله و سيدالشهداء حسين بن علي بن ابي‏طالب - روحي فداه - يک نسخه در خراسان در خزانه‏ي مبارکه‏ي مولي الاولياء حضرت غريب الغرباء علي بن موسي الرضا - روحي لتراب نعال زواره فداء - يک نسخه در دارالخلافه‏ي طهران در خدمت وزارت جليله‏ي اوقاف ايران (2) - صانها الله - يک نسخه در عراق خدمت جناب مستطاب شرايع مآب عالي آقاي حجةالاسلام حاج سيد محمد باقر مجتهد عراق - سلمه الله تعالي - يک نسخه ضبط کارگزاران حضرت واقف - جعله الله واقفا بين يدي قرب اوليائه - يک نسخه خدمت نواب کامياب امجد والا نصرة الدوله العليه شاهزاده عبدالحسين ميرزا - دام اقباله - و يک نسخه خدمت نواب عليه عاليه حاجيه شاهزاده خانم حرم محترمه‏ي حضرت والا - دامت عفافها و شوکتها - وقفا صحيحا شرعيا جازما لازما کان وقوعه يوم الأحد و ثاني و عشرين شهر رجب المرجب من شهور سنة (1301) احدي و ثلاثمائة بعد الالف من الهجرة المقدسة المحمدية علي من هاجرها آلاف التحية «فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه» و السلام.
    وقف‏نامه صحيح است، صيغه‏ي وقف جاري گرديد، به تصرف وقف داده شد.
    [سجع مهر بيضي شکل:] ناصرالدولة 1301

    سجلات

    1. بسم الله الرحمن الرحيم
    قد تشرفت بحضور مجلس صدور الوقف و الاقباض مع ساير شرايط الصحة و اللزوم عن الحضرة الاجل الاکرم الواقف الاسعد الارفع الافخم - ادام الله تعالي ايام افاضاته - في 22 شهر رجب سنة 1301
    [سجع مهر بيضي شکل:] «عبده الراجي ابوجعفر محمد ابن‏احمد»
    2. بسم الله الرحمن الرحيم
    قد صدر الوقف من الاجل الارفع الاعظم الواقف الاشرف الامجد الافخم - مدظله العالي - حاويا شرايط الصحة و اللزوم حتي التخلية فصار صحيحا لازما في 22 شهر رجب سنة 1301
    [سجع مهر مربع شکل:] «الارض يرثها عبادي الصالحون»
    3. هو
    قد تشرفت بسماع الاعتراف من النواب المستطاب الاشرف الافخم بصدور الوقف المشتمل علي جميع شرايط الصحة و اللزوم و بان المراد من الوقف علي المصارف المسلمين الذين تصرف الوجوه فيهم حرر في 5 شهر شوال المکرم سنة 1301
    [سجع مهر چهار گوش:] «لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده محمدباقر»
    4. لقد وقع تمام ما رقم في هذا الکتاب حرره الجاني الفاني محمدباقر الحسيني عفي الله عنه ان شاء الله.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «محمدباقر بن محمد الحسيني»
    5. هو
    فزت بسماع الاقرار من النواب المستطاب الاجل الافخم الاعظم الاکرم ادام الله ظلال جلاله بالوقف و التخلية و جميع
    ما زبر في الصک في شهر رجب من سنة 1301 سيچقان ‏ئيل.
    [سجع مهر مربع شکل:] «عبده محمدحسين الحسيني»
    6. هو، بسم الله تعالي
    اعترف النواب المستطاب الاجل الاعظم دام ظله العالي بالوقف المشتمل علي شرايط الصحة و اللزوم حسبما زبر فيه لدي سيما التخلية في 22 شهر رجب سنة 1301.
    [سجع مهر چهارگوش:] «لا اله الله الملک الحق المبين جلال الدين الحسيني»
    7. بسم الله و له الحمد
    قد صح وقوع ما رقم من الواقف الموفق سلمه الله و انا الاقل الجاني زين العابدين المازندراني.
    [سجع مهر بيضوي شکل:] «عبده الراجي زين العابدين».
    8. بسم الله الرحمن الرحيم
    قد وقع تمام ما زبر حرره الاحقر محمدحسن الحسيني.
    [سجع مهر بيضي شکل:] «عبده محمد حسن الحسيني.»

    پي نوشت :

    1-با بررسي آرشيو سازمان اوقاف و امور خيريه به معلوم شد که در پرونده‏ي سلطان حميد ميرزا ناصرالدوله به شماره‏ي 32 امروز فقط چند رونوشت جديد وجود دارد ( ميراث جاويدان).
    2-در پرونده‏ي اين موقوفه به شماره‏ي 32 بجز رونوشتي نسبتا جديد چيز ديگري در مرکز اسناد سازمان اوقاف موجود نيست. (ميراث جاويدان).

    منبع: ميراث جاويدان 





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    آشنايي با موقوفه‏ي نادر قلي خان افشار (نادر شاه)

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: محمد تقي سالک بيرجندي «پويا»

    پيش سخن

    نويسنده‏ي مقاله سعي نموده از کلمات فارسي سره استفاده کند حتي به جاي واژه‏ي «موقوفه» واژه‏ي «نهادک» را به کار برده است. ما سبک و سياق نويسنده‏ي محترم را حفظ کرديم و جز واژه‏ي موقوفه در ساير واژه‏ها تغييري نداديم.
    با ياري جستن از توان‏مندي يزدان پاک، پروردگار جهان هستي و بخشنده‏ي خرد و دين و دانش. سال 1145 هجري بود و ايران دستخوش بسيار پيش آمدهاي ناخوش و چرخه‏ي تندگرد زمان به خواست خدا و بازي سرنوشت در کف شيرمرد اتک، نادرقلي افشار، در گردش و اينک سردار تواناي ايران سرافرازانه، پس از پيروزي‏هاي درخشان و کشورستاني از خون‏ريزان افغان به سوي گستره‏ي توس و مشهدالرضا (ع) که پايگاه فرمانروايي او بود پيش مي‏آمد. توان‏مند و سرافراز، پيروز و باشکوه، دلي در تپش و سري پرشور، دروني پر آرزو و جاني شيفته، شتاب‏زده و پرانديشه، بر اسب سخت گام خوش اندام و هوشيار خويش نشسته و دوردست چشم انداز خاوري آسمان را مي‏نگريست؛ ناگهان چشم تيزبين وي به گلدسته‏ي سرافراز آرامگاه بلند آستان پيشواي هشتم افتاد. با دلي پر اميد درود فرستاد و به ياد پيمان خويش با خداوند مهربان افتاد. (1) چه، در اين کوچ جنگي آن گاه که در برابر دشمنان دژآهنگ اين مرز و بوم جاي گرفت و دور نماي دهشتناک سپاه بسيار و زور بيش آنان را ديد و چند برابر سپاه خويش يافت، از خداي پاک فروتنانه ياري جست و از روان پاک علي بن موسي الرضا (ع) کمک خواست و به دل سپرد که اگر در آن نبرد پيروز گردد، گلدسته و ايوان شمالي بارگاه وي
    را به زر گيرد و در برابر آن، گلدسته‏ي ديگري، هم به هنجار نخستين، برآورد و زرين کند (2)
    نادرقلي افشار که به تازگي از سوي شاه تهماسب دوم صفوي - که خود، او را به تخت برآورده بود - به نام‏واره‏ي تهماسب - قلي‏خان سرافراز گشته بود! چون به تختگاه خويش فرود آمد، نياسوده، با پاي پياده، براي ديداري بايسته به بارگاه پيشواي هشتم روي آورد و با پاک‏دلي، گورابه‏ي (مساوي ضريح) وي را در برگرفت و به زبان به درود و بزرگ شماري امام و راز و نياز با خداي پاک گشود و سخن‏ها گفت و پيشاني بر خاک فروتني و سر بر آستان آسمان پايه‏ي پيشواي هشتم نهاد و بي‏گمان در درون جان، از سوي خداي بزرگوار و امام بلندپايه، پاسخ‏ها شنيد و دل‏گرمي‏ها يافت و چون از بارگاه برآمد، در همان دم، فرمان آغاز اين ساخت و سازها و زرآرايي آن‏ها را به دست در کاران چيره‏دست نيک‏انديش آستانه داد تا سازندگان زبردست و هنرمندان نگارگر را بيابند و به شايستگي در انجام اين کارهاي بايسته برآيند که فرمان همين است و زر و مايه‏ي کار آن فراهم و زمان همراه است و بخت يار و ياري خداوند بزرگ پشتيبان!
    و هم بدين هنجار، چون در باختر ايران، سرزمين‏هايي را از عثمانيان به نيروي شمشير پس گرفت و پيروزمندانه ازکربلا به سوي نجف رفت در آنجا به بارگاه پيشواي نخستين و بزرگ شيعه، امام علي (ع) بر گونه‏اي بسيار فروتنانه درآمد و با سپاسگزاري به درگاه خداي ياريگر، پيشاني نياز و کشامندي بر آستان وي سود و با آن ابرمرد بي‏همانند رازها گفت و به خواهشگري وي از درگاه يزدان توانا، براي پيروزي دشمن و سرافرازي اين آب خاک ياري جست و خواسته‏هاي شايسته‏ي دو جهاني آرزو کرد و خويش را سگ درگاه علي (ع) ناميد و دستورهاي درخور براي بازسازي‏هاي بايسته‏ي ايوان و گنبد و گلدسته‏هاي بارگاه آن بزرگوار، به کارشناسان و هنرمندان ايراني داد و پرداخت هزينه‏ي آن را به هنگام پذيرفت و در فراهم آوردن آسايش کارکنان و گرد آمدگان و ديدارکنندگان آن پايگاه فرازمند دين و دانش و شکوه کوشيد (3)
    بايد افزود که همين باورهاي ديني و شيعي بود که وي را پاي‏بست به بزرگداشت آيين‏ها و درون‏مايه‏هاي فرهنگي مردم اين مرز و بوم - که زادگاه وي نيز در گوشه‏اي دورمانده از شمال خاوري اين سرزمين جا داشت - نموده بود و او هنوز در آن سال‏ها، خويش را جدا از مردم و باورهاي آنان نمي‏دانست و آن‏چه را داشت و سرافرازي‏هايي که پس از پيروزي‏ها به دست مي‏آورد، همه را رهاوردي گران‏سنگ براي مردم رنج‏ديده‏ي اين سرزمين آشفته مي‏شمرد که آن را بازده آشکار ياريگري ايزد پاک و نگرش ويژه‏ي پيشوايان راستين دين به خويشتن مي‏پنداشت و دستگيري و راهنمايي مينويک انسان را براي پيشبرد خواسته‏هاي مردمي خويش، ياري‏گريي خدايي مي‏ديد و آن را بايسته‏ي کار خود مي‏يافت؛ از اين رو مانند همه‏ي مردم آيين‏مند و دين‏باور، از روي پاکدلي و نياز خواهي به انجام دادن کارهايي ارزنده که بازده اين جهاني آن به مردم برگردد و پايان خوش آن جهاني به شادي روان گذشتگان وي و آرامش روان خودش برگردد، دست مي‏زد.
    چنين بود که در سال ياد شده، چون به مشهد توس درآمد و ساخت و سازهاي آرامگاه پيشواي هشتم را آغاز کرد، در انديشه‏ي پديد آوردن موقوفه‏ي (مساوي نهادکي) افتاد که در گونه‏ي خود، درخور نگرش است و وقف‏نامه‏ي (مساوي نهادک‏نامه) دراز دامن آن شايسته‏ي بررسي و پژوهش. و اين کمترين در اين نوشته‏ي اندک مايه، برآنم که نگاهي گذرا به اين دو داشته باشم، اگر چه در اين زمينه بسيار سخن گفته و نوشته‏ها پديد آورده‏اند. با همه‏ي اينها، نگارنده بر آن است، هم چنان که نگاهي به نوشته‏هاي پيشينيان دارد، از آن چه خود مي‏انديشد و از نوشته نامه‏هايي کهن در مي‏يابد، نوشته‏اي کوتاه و.راستين برآورد و هم از نخست مي‏پندارد که خداي فراز پايه، وي را در اين کار فزون مايه ياري خواهد کرد. چنين باد!
    نگاهي کارشناسانه به موقوفه‏ي نادرقلي خان افشار «نادرشاه»

    دهشک (dehesk)

    روستاي اندک‏مايه‏اي که اينک پس افتاد موقوفه‏ي گران‏سنگ و فراگير نادرقلي افشار است، همانند تراوه‏اي است که از استخري پر آب، زهيده و در راه جوي خشکيده‏ي زمان، به راهنموني اوقاف خراسان رضوي، پيش مي‏رود تا تشنه کامي را سيراب کند و اين هم به=
    گونه‏اي است که چشم‏هاي آزمند، آن را آرزومندانه مي‏نگرد تا از اين باريکه نيز، آشامه‏اي فراچنگ آورد!
    موقوفه‏ي (مساوي نهادک) پرشمار و بارآوري که در آغاز محرم 1145 ه به خواست خدا و دستور نادرقلي افشار (مساوي تهماسب قلي خان) در مشهد توس پديد آمد، وقف‏نامه‏ي (مساوي نهادک‏نامه‏ي) آن به دست نويسنده‏اي توانا (شايد ميرزا مهدي خان استرآبادي) به گويايي و زيبايي نگاشته شد و چنان که گفته آيد در اين نوشته‏ي شاهانه، براي پايداري هر يک از بخش‏هاي موقوفه چاره‏انديشي و پيش‏بيني‏هايي شده است که درخور نگرش است، اگر چه بازي روزگار چيزي ديگر بود و بنده با آن برنتابد!
    پيداست که درون مايه‏ي نگاشته، برآيند انديشه‏ي باريک‏بين و برتري جوي آن سردار پيروزمند بوده است و بازده بينش آيين‏مندانه‏ي پيوسته‏ي وي به پيشوايان دوازده‏گانه‏ي شيعه مي‏باشد و به اين وابستگي و دين‏باوري در جاي جاي وقف‏نامه، بازنمايي شده است؛ نمونه را بنگريد:
    «... دربار عرش مدار سلطان کشور ارتضا و مهر سپهر اجتبي، نور حديقه‏ي ياسين و طاها و نور حدقه‏ي عم و هل اتي، ثاني سبع المثاني مصحف پيغمبري و ثامن آيات فرمان و هدايت و رهبري، کنگره‏ي هشتمين عرش خلافت و رشاد... حافظ احکام قرآن مجيد و حامل ارکان عرش توحيد، گوهر صدف ارض خراسان و ماده‏ي افتخار زمين بر آسمان، نور ديده‏ي نبي و ولي، قبله‏ي ارباب يقين...». و نيز در چکامه‏اي که در پيشاني ايوان شمالي آرامگاه پيشواي هشتم به زيبايي نگاشته شده و به انگيزه‏ي زر اندود کردن گلدسته‏ها و ايوان از سوي نادر، سروده شده است، به دين‏باوري وي بدين گونه، سخن رفته:
    «... کرد تجديد بنا آن‏جا، سکندر طالعي - کز غلامان در سلطان علي، موسي رضاست
    کلب درگاه اميرالمؤمنين «نادر غلي» - آن که در هر کار، اميدش به توفيق خداست
    والي ملک خراسان آن که از اخلاص و صدق، - نيت صافش به حق از روز اول آشناست...»
    1145 ه
    و هم بدين باورهاي خوش ديني است که پس از پيروزي وي در هرات چون سنگاب يکپارچه‏ي مرمريني را در باغ دولت خانه مي‏بيند، آن را درخور پيش‏کش کردن به بارگاه پيشواي هشتم مي‏يابد؛ بدين خودانديشي، دستور جابه‏جايي آن را به مشهد، به توپ‏چي‏ها مي‏دهد که پس از برآوردن آن و برش و تراش و کنده‏کاري و کناره‏نويسي، به گونه‏اي که خواهيم گفت، در جاي خود، که هم اکنون نيز بر پاي است، نهادند. پيداست که در اين کار، چه مايه هزينه شده و آورندگان چه رنج‏ها ديده‏اند!
    در راستاي اين دين‏باوري است که مهر او بدين تک سروده، آراسته مي‏شود:
    لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار - نادر عصرم ز لطف حق، غلام هشت و چار
    در پشتوان ديدگاه شيعه بودن نادرقلي خان و پاسداري از اين آيين، مي‏توان از نوشته‏ي وقف‏نامه‏ي وي ياري جست که در بخشي از آن آمده است:
    «... بندگان فلک شأن، قضا فرمان، عظمت و جلالت توأمان، فاتح ابواب فتح و ظفر و مروج مذهب حق اثني عشر... طرازنده‏ي مسند دين‏پروري و برازنده‏ي جيقه و سکه‏ي سروري... غلام با اخلاص آل علي و بنده‏ي خاص نبي و ولي، حامي بلاد شيعيان...»
    اين آيين‏مندي و دين‏پروري، به هر ماه پاکدلي وي در روي نياز به آستان پيشوايان بزرگوار ديني آوردن و در بازسازي و زراندود کردن بارگاه‏هاي ايشان، در سال‏هاي نخست پادشاهي، هنوز در مايه‏هاي دروني وي، نمودي آشکار داشته است؛ چنان که پس از تاجگذاري در دشت مغان، به کربلا و نجف روي مي‏آورد.
    محمد کاظم مروي در «عالم آراي نادري» آورده است: «... چون داراي دوران از زيارت شهيد کربلا و باقي شهدا
    سرافرازي حاصل ساخت. از آن نواحي عنان عزيمت به صوب خطه‏ي نجف انعطاف داد. در ورود به آن آستان معدلت بنيان، روي نياز به آستان قدسي مکان و عتبه‏ي قبله‏ي مرتبه‏ي شاه مردان و شير يزدان، علي بن ابي‏طالب (ع)، سوده و به قدم اخلاص مراسم طواف آن روضه‏ي ملايک مطاف ارباب مرادات است، جبهه‏ي اخلاص بر زمين اختصاص سوده، مطلبي که در ضمير ضياپذير داشت از واهب بي‏منت و بخشاينده‏ي بي‏ضنت مسألت نمود... (4).
    و در «دره‏ي نادره» که به نگارش استادانه و پيچيده‏ي ميرزا مهدي خان، منشي نادرشاه، پديد آمده است، در زير سرآغاز «تذهيب قبه‏ي عليه‏ي خورشيد ظهور» چنين آمده است: «... در اين ولا از عين ولا و حسن تولا، طبع همايون، ذاهب به تذهيب گنبد عرش ساي روضه‏ي عليه‏ي شاه نجف عليه آلاف التحية و التحف... ساقي کوثر که هر که نشئه‏ي سلاسل [آب شيرين جوش سرد] حب سلاسلش [خاندان، اولاد] دريابد، شراب کوثر را کوثر [مساوي غبار بسيار] سراب انگارد... گرديد (5).
    نادرشاه که در سال‏هاي پيش از 1148 هجري، تنها سپه‏سالار تواناي ايران بود و اندکي نيز پايگاه جانشيني پادشاه را داشت، بي‏گمان سوادي شاهي را در سر پرورده بود و به دنبال زمان شايسته مي‏بود تا جابه‏جايي پادشاهي را هر چه زودتر در نزد بزرگان اين مرز و بوم انجام دهد و در آذين کار چاره‏انديشي‏ها و زمينه‏چيني‏ها مي‏کرد، به گونه‏اي که در نشست دشت مغان هيچ بازدارنده‏اي در کار وي نباشد. چون ساختار مذهبي مردم سرزمين‏هاي زير فرمان او، بيرون از ايران امروز، گستره‏ي چندي را در شمال و خاور و باختر و شمال باختري، در بر مي‏گرفت و مي‏بايست به گونه‏اي يگانگي پديد آورد، ناچار شد، با خودانديشي، روشي ميانين بيابد و برخي از نوآوري‏ها را فرانمايد و پيکره‏ي درهم شکسته‏ي دين‏باوري توده را بازسازي کند و براي نزديکي آيين‏هاي بزرگ پنج‏گانه‏ي اسلام و کم کردن و افزودن پاره‏اي از مايه‏هاي بنيادين ديني بکوشد، تا باشد که اينان از پاره‏اي خواسته‏هاي ويژه‏ي آيين خويش دست بردارند و از برتري‏جويي کوتاه آيند. اين آرمان‏خواهي در راستاي سنجش، به گونه‏اي آشکار، در فراز و فرودي ناهماهنگ بود که شيعيان در فرودست اين برساخته‏ها جاي گرفته بودند و سنيان در فرادست! و اين پسند ايرانيان شيعه نمي‏بود و اگر چه آن را در مي‏يافتند و مي‏ديدند و در اندوه آن بودند، ولي کسي را ياراي سرپيچي از دستور و خواسته‏ي وي در انجمن بزرگ دشت مغان نبود. (6).
    نوشته‏اند که يادآوري تني از پيشوايان ديني بر اين که نادر نمي‏بايست به باورداشت‏هاي شيعيان ايران، ديگر انديشي داشته باشد، نه تنها جان خود را از دست مي‏دهد که چون نادر بر پايگاه پادشاهي دست مي‏يابد و به قزوين مي‏رسد، خشمگينانه بر آن مي‏شود که توان‏مندي‏هاي مادي پيشوايان ديني، يعني درآمد موقوفه‏ها را از آنان بازستاند و براي سپاهيان خويش ويژه کند و يادآور مي‏شود که امروز، کشور به سپاهي بيشتر نياز دارد تا به آخوند (7).
    بي‏گمان لشکرکشي‏هاي پيوسته‏ي نادر در درازاي بيست سال هزينه‏هاي بسيار سنگيني داشته است که به ناچار، مي‏بايست درآمد کم مردم فرودست و بازيافت دارايي‏هاي
    همگاني و گاه ديني، آن را فراهم مي‏آورد. در شاهزادگان نادري، بوده‏اند که چون اين همه بسنده نبود به زيور و آذين‏هاي آرامگاه‏هاي پيشوايان، دست درازي مي‏کردند و آنها را از جاي درآورده و به پول وا مي‏گرداندند و هزينه‏ي زندگي شاد خوارانه‏ي خود يا سپاه مي‏کردند (8).
    شگفت، اين است که نادرشاه که به واژون نوه‏هاي خويش، که تنگدست و خوش‏گذران بودند، بسيار توان‏مند و گنجور بود و ثروت بي‏شماري از تهي کردن گنجينه‏هاي انباشته‏ي شاهان هند فراچنگ آورده بود. اين ثروت با ارزيابي همان زمان، ميليون‏ها تومان (يا دينار) بها داشته است و اين همه، افزون بر دو گوهر کم مانند جهان: کوه نور و درياي نور و تخت‏هاي گرانبهاي الماس نشان هند و شماري کتاب‏هاي دست نوشته‏ي بي‏مانند است که در شمار دارايي‏هاي وي درآمده بود (9)
    با اين همه، باز هم به گرفتن باج و سرانه و سپاه آرايي و به بهانه‏هاي ديگر، از مردم ايران به ويژه خراسان، پاي افشار بود! و شمارگران کارگزاري را براي دريافت باج و خراج به سخت‏گيري‏هاي ناهنجار وامي‏داشت. اگر چه کارگزاران نيز از خشم او در پناه نبودند و نه تنها آزار و شکنجه مي‏شدند که گاه دستور کشتن آنان را مي‏داد و دارايي‏هاي آنان در شمار داشته‏هاي پادشاهي، درمي‏آمد.
    نادرشاه در 1159 ه، يک سال پيش از کشته شدن، همه‏ي داشته‏هاي گرانبها و پر شمار خود را به گنج خانه کلات روانه مي‏کند! تا از دستبرد و غارت، در پناه ستيغ‏هاي آسمان‏آساي کوه‏هاي سربلند، نگه داشته شود! و ما مي‏دانيم که آن همه نگهداشت‏هاي سخت‏گيرانه و پاسداري‏هاي آگاهانه، نتوانست پيش خواست خداوند، سودي داشته باشد. چنان که سال ديگر، 1160 هجري نادرشاه نه تنها سر خود را از دست داد، که فرزندان وي که در کلات بودند و به بيداد و دستور برادرزاده‏ي ناسپاس و خون‏ريز وي از پا درآمدند، همه‏ي داشته‏هاي گران‏سنگ و بي‏شمار پر بهاي وي چپاول شد و هر گوهري به دست گهري افتاد و هر دانه‏اي در کف بي‏مايه‏اي جاي گرفت و درياي نور پس از چندي بدان جا برگشت که از نخست آمده بود!
    همين پادشاه سخت‏کوش زراندوز جان ستان، به هنگامي که هنوز سردار سرافراز ايران و آزاد کننده‏ي پهنه‏ي کشور از تاخت و تاز بيگانگان افغان بود، از هر کوچ جنگي که به خراسان بر مي‏گشت، پيش‏کشي درخور به آستان پاک پيشواي هشتم رهاورد مي‏کرد يا بازسازي بخشي از آرامگاه امام را با زراندود کردن ايوان و گلدسته‏اي يا برآوردن آن، بر خويشتن مي‏نهاد.
    وي در سال 1143 ه چون پيروزمندانه از هرات به مشهد برگشت، آن گاه که بزرگان، فرماندهان و کارگزاران مشهد و برخي از شهرهاي خراسان را به مهرباني و نواخت، فراخواند، بدهي‏ها و پرداختني‏هاي آنان را به حکومت، سه ساله بخشيد و از آنان بدان چه بر سرشان در کشتار سنگ‏دلانه‏ي افغانان آمد، در آن هنگام که برادرش فرمانرواي مشهد بود دلجويي کرد و دستور داد آيين‏هاي هزينه‏بر پيشباز از وي را، برگزار نکنند (10)
    پس از نماياندن اين نمودارهاي ديني و رفتار نادرقلي افشار، پي‏گير اين نگرش مي‏شويم که چه انگيزه‏اي وي را بر پديد آوردن نهادکي فراگير وامي‏دارد؟ اگر چه از نخست، بخش‏هايي از آن به کار گرفته نشده، ولي در نوشته‏ي پيراسته و استادانه‏ي نهادک‏نامه، همه سو نگري‏هايي بايسته در کار و شمار آورده است که توانايي نگارشي نويسنده و فراگيري انديشه‏ي واقف (مساوي ورايستادگر) را در کارکرد آينده‏ي موقوفه‏اش نشان مي‏دهد.
    در اين بخش از نوشته به نگرشي در وقف‏نامه‏ي وي مي‏پردازيم و ديدگاه‏هاي او را تاجايي که اين نوشته کشش داشته باشد، بررسي مي‏کنيم.
    نخست: از آن جا که اصل وقف‏نامه‏ي نادر در شمار اسناد آستان قدس رضوي است و ما در مرکز اسناد اوقاف خراسان رضوي، تنها يک روگرفت (مساوي تصوير) و دو کپي سواد نخست و سواد دوم آن را داريم که اين يکي در پايان، کاستي دارد!
    روگرفتي که از اصل نهادک داريم، اگر چه ويژگي‏هاي چندي را چون گونه‏ي خط و نگارش و جدول‏بندي و مهرها، چنان که بوده است، نشان مي‏دهد ولي اين همه، در پايه و مايه‏ي نخستين نيست و درازا و پهنا و گونه‏ي کاغذ (يا پارچه‏ي) آن، چنان که
    هست نيست. اين روگرفت، در درازاي 240 و پهناي 45 سانتي‏متر آماده شد، نوشته‏ها در کادري باريک‏تر جاي گرفته و درازاي هر کشه (مساوي خط) 28 سانتي‏متر و داراي 110 کشه است که با زيبانگاري‏هايي بر گونه‏ي مثلث و نسخ و نستعليق نگاشته شده است.
    چنان که از نمايه‏هاي همراه پديد است، زيبايي خط و درآمد سخن و آرايه‏هاي ادبي - نگارشي آن چشمگير و استادانه است. گونه‏اي از استادانه‏نويسي‏هاي رنج‏آور و ساختگي است که نويسندگان توانا و چيره‏دست مي‏توانسته‏اند آن را به کار برند و پيرايه‏هاي ادبي در آن به کارگيرند.
    چنان که برخي گمان مي‏کنند شايد نثر اين وقف‏نامه از ميرزا مهدي خان استرآبادي، دبير نادرشاه باشد (11) ولي نگارش خط آن، گمان مي‏رود از نويسنده‏ي ديگري باشد چون در آن کاستي‏ها و نادرست نويسي‏هايي ديده مي‏شود (12)! در ويژگي‏هاي آشکار اين نهادک‏نامه، مي‏بينيم که نام کسان در بيرون از نوشته‏ها آمده است. پس از «هو الواقف علي السرائر و بسم الله الرحمن الرحيم» که در راست - گوشه‏اي در بالاي نوشته آمده، در سوي راست، پس از بسمه تعالي (مساوي باسمه) از پيشواي هشتم به گونه‏ي «سلطان خراسان ابوالحسن علي» ياد شده است و در زير آن «آستانه‏ي مقدسه‏ي رضيه‏ي رضويه، علي مشرفها الف سلام و تحيه» آمده و سپس از واقف چنين نام برده شده: «نادرقلي خان، والي ممالک خراسان، فرمانرواي عرصه‏ي ايران مازال في دولته، منصور اللوافي عظمته بالغا الي الغاية القصوي.» آن گاه، نام فرزندش که پس از وي سرپرستي اين نهادک را در دست خواهد داشت، بدين گونه ياد شده: «رضا قلي خان مد الله تعالي في عمره و بهائه و زين الارض بطول بقائه» و پس از اين از برادر نادر، چنين نام برده: «ظهير المعز و العظمة و الاقبال، علي جاه ابراهيم قلي خان» (13)
    نوشته‏ي درون کادر که مايه و پايه‏ي خاستگاه کار است، با پيش سخني (مساوي خطبه) بايسته وشايسته‏ي سپاس خداوند و درود بر پيامبر گرامي، با نگارش نسخ به زيبايي آغاز شده است. آن گاه براي در آمدن به درونمايه‏ي زمينه‏ي کار به گونه‏اي آشکار، نويسنده‏ي توانا، سخن را چنان برجستگي مي‏دهد (مساوي براعت استهلال) که هر خواننده‏ي آگاهي در مي‏يابد که پس از آن رخدادي بزرگ و درخور نگرش پيش خواهد آمد. بدين گونه براي آشنا شدن
    خوانندگان با کارکرد نيکوکارانه‏ي سرداري بزرگ که دست به پديد آوردن نهادکي فزون مايه زده است - اگر چه بخشي از آن خويشتن خواهي بوده است - و نيز آگاهي شنوندگان با پايگاه اين کشور گشاي ايران دوست و جايگاه اين موقوفه، تا زمينه‏ي پذيرش و دريافت نوشتار فراهم آيد، دست به فرانمايي‏هاي آشکاري زده است.
    بدين گونه است که هر خواننده‏ي فرهيخته که اين نهادک‏نامه را پيش روي داشته باشد و نگرشي پژوهش گرانه بر آن بيفکند، اين بخش نوشته‏ي آن، او را به خود مي‏کشاند و آرزومندانه روي مي‏آورد تا از شيوايي سخن و استواري نوشته و همانندآوري‏هاي استادانه، از قرآن و حديث - که هر يک در جاي خود به شايستگي و درخور به کار رفته - بهره‏ياب شود و از گوهرهاي ارزنده‏اي که در ديواره‏ي اين سفالينه‏ي آبگينه گون، به کار گرفته شده و در بستره‏ي خوش‏نماي اين پيش سخن استادانه، نمودي شگرف دارد، هر چه بيشتر، مايه‏ور شود.
    اين بخش از نهادک نامه، با نگارش خوش نستعليق نوشته شده که به روان خواني سند کمک مي‏کند. با اين که در آن سده روش به کار گرفته‏ي دبيران در نگارش وقف‏نامه‏ها، آشتي‏نامه‏ها، کاغذهاي خريد و فروش، پيروزي‏نامه‏ها و فرمان‏هاي درباري و نگاره‏هاي هنرمندانه‏ي شکسته نستعليق، گاه بي‏نقطه و نيز با شکسته‏ي ترسل و ثلث و نسخ درآميخته بوده است. مي‏گويند نگارش ترسل که نوشتن و خواندن آن دشوار است، از نوآوري‏هاي ميرزا مهدي خان منشي استرآبادي، از پيرامونيان نادر، بوده است.
    با اين همه، نويسندگان هنرمند، نيک مي‏دانسته‏اند که چون نوشته‏ي وقف‏نامه سده‏هاي چندي بر جاي مي‏ماند و متولي‏هاي بسياري براي دانستن چگونگي انجام سفارش‏هاي واقف و دستورهاي داده شده در آن، به آن نياز دارند، مي‏بايد چنان باشد که برخي از خبرگان بتوانند آن را بخوانند و اگر با خط ثلث يا شکسته‏ي بي‏نقطه مي‏نوشتند، پيچيدگي نوشته، انگيزه‏ي فراموش شدن آن و به کار نبستن خواسته‏هاي واقف مي‏شد! اگر چه، سياق‏نويسي در آن زمان چنان در شمارگري کاربرد داشته که نويسندگان نهادک‏نامه‏ها، به اين انديشه نبوده‏اند که روزگاري خواهد آمد که براي خواندن آن در همه‏ي مشهد کسي يافته نخواهد شد! چنين است که نزديک به 25 سطر از شمارهاي دست‏مزد، که با سياق نوشته شده، ناخوانا مانده است! درخور يادآوري است که نويسنده‏ي زبردست و کاردان، در اين نوشتار وقفي، در درآمد سخن، با پيش چشم داشتن خوي و رفتار نادر دشمن ستيز جنگ‏آور، و سنجيدن هنجار و روش سپاهي‏گري و فرازپايگي سرداري وي و در ديدگاه داشتن ستيزه‏جويي وي در پهنه‏هاي نبرد و بي‏باکي و دليري وي در کارزارهاي سخت درون آشوب دشمن‏کوب، از واژگاني گويا در اين بخش بهره جسته که با ويژگي‏هاي ياد شده‏ي واقف پيوستگي نزديک داشته باشد؛ نمونه را بنگريد:
    «... و بعد چون واقفان اقليم آگاهي و عارفان دين پناهي که سپه داران جنود پيش‏بيني و فرمانروايان لشکر عاقبت گزيني‏اند، به نيروي اقبال دين قويم و به قراولي «هل ادلکم علي تجارة تنجيکم من عذاب اليم» در قلب سپاه دانش و بينش، لواي «ان الله اشتري من المؤمنين اموالهم و انفسهم بان لهم الجنة» برافراشته و بنيان حرص را به ضرب تيغ «فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدين» درهم شکسته‏اند و از اين فتح نامدار مالک مدينه‏ي «هم في الغرفات آمنون» و فرمان‏روان کشور «يطوف عليهم ولدان مخلدون» گرديده‏اند...»
    چنان که سخن‏شناسان تيزبين در مي‏يابند، نويسنده‏ي اين نهادک‏نامه، نه تنها از آرايه‏ي چشم‏گير «براعت استهلال» بهره برده که از ديگر آرايه‏هاي نگارشي چون: سجع، مراعات نظير و تنسيق صفات (14) فراموش نکرده و هر يک را چون دانه‏هاي گوهري ارزنده در رويه‏ي جام بلورين سخن خويش نشانده است و باگريزگاهي شايسته به برشمردن ويژگي‏هاي، دروني و بروني پديد آورنده‏ي اين نهادک، نادرقلي خان افشار، پرداخته است. بخوانيد: «... لهذا به ميامن تأييدات الهي و مساعدت توفيقات نامتناهي، بندگان فلک‏شان، قضا فرمان، عظمت و اجلال توأمان، فاتح ابواب فتح و ظفر و مروج مذهب حق
    اثني عشر، سحاب شاداب بهار عدل و انصاف و برق جانسوز خرمن جور و اعتساف [ستمکاري] خان صاحب قران قضا و تقدير و دشمن گداز، دوست نواز عديم النظير، کوه پرشکوه رفعت و شأن و درياي گوهر عطاي سلطنت نشان طرازنده‏ي سمند دين‏پروري و برازنده‏ي جيقه و سکه و سروري... خورشيد تاج، زرين کلاه... بهرام صولت، انجم سپاه، فريدون حشمت، خورشيد طلعت، گردون بارگاه، غلام بااخلاص آل علي و بنده‏ي خاص نبي و ولي...»
    پس از اين به يادآوري انگيزه‏ي پديدآوردن اين نهادک پرداخته شده و اين که انديشه‏ي به سر آمدن زمان زندگي و فرا رسيدن کوچ بي‏برگشت و رهسپار شدن در اين راه، بدون رهتوشه، شايسته‏ي بندگان خداوند نيست؛ بويژه آنان که توان‏مندند و مي‏توانند براي خويش و ديگران کارايي داشته باشند. چنان که گفته شد موقوفه‏ي نادرقلي خان افشار از شمار نهادک‏هايي است که بخشي از آن بهره‏ي ديگران است و بخشي ويژه‏ي خود وي! بدين نگرش‏هاست که نويسنده‏ي نهادک‏نامه در اين راستا آورده است:
    «... حامي بلاد شيعه و شيعيان، کريمه‏ي حقايق ترجمه‏ي «و ما تقدموا لانفسکم من خير تجدوه عند الله هو خيرا و اعظم اجرا» را نصب العين همت والا و پيش نهاد خاطر خطير مهرنما فرموده و بعد از آن که به مقتضاي حديث مشهور: «موتوا قبل ان تموتوا» انديشه‏ي سفر عقبي و فکر انتقال به دار بقا را منظور نظر حق شناس داشته...»
    از اين پس، نويسنده به برشمردن بخش‏هاي چند گانه‏ي اين نهادک گسترده پرداخته، در آغاز از روستاي (مساوي مزرعه) دهشک [deheshk] نام مي‏برد و پيوستگي آن را از چهار سو بر مي‏شمارد که همين دورانديشي، انگيزه‏ي پايداري آن بر وقف شده است. و گرنه چون ديگر بخش‏هاي اين موقوفه در گذر زمان و زير و بم روزگار با دست اندازي بي‏باکان تباهکار از ميان مي‏رفت و به دارايي‏هاي خودي درمي‏آمد و بر زمين آن نا آگاهانه نماز مي‏گذاردند و از درآمدش به ديار خانه‏ي خدا مي‏شتافتند! يادکرد چارسوي دهشک، در نهادک‏نامه، چنين است: «.. مزرعه‏ي دهشک بلوک طوس من بلوکات مشهد مقدس معلي من حيث الکل، از يک حد به حريم رودخانه‏ي کشف رود و يک سمت به نهر مزرعه‏ي خطايان و از يک ضلع به اراضي مزرعه‏ي چنبر غربال و از يک جانب، بعضي به مزرعه‏ي آبگينه و بعضي به اراضي مزرعه‏ي سهلک و معه اراضي و صحاري آبي‏زار و ديمچه‏زار و شرب و مشارب و دهکده محوطات و حصار و ممر و مدخل...»
    بخش دوم اين نهادک، شماري گسترده از دکان‏هايي است که در چند ميدان شهر مشهد بوده است و با نگرش به نهادک‏نامه، و برشمردن آنان که هر يک ويژه فروش کالايي و آماده کردن خوارکي و جايگاه پيشه و هنر بوده نزديک به 220 دکان مي‏شده است. اين شمار چشمگير دکان، چون در وقف‏نامه، تنها به نمودن جاي آن بسنده شده و پيوستگي چهار سوي آن را نشان نداده‏اند به انگيزه‏هاي چندي، مانند رخدادهاي کشور آشوب پس از نادر و غارتگري‏ها و خون‏ريزي‏هاي بي‏باکانه‏ي علي‏شاه، برادرزاده‏ي وي و کوشش وي، در از ميان بردن شکوه آرامگاه نادرشاه و برگرداندن موقوفات به جاي نخست خود و کشتن فرزندان عم خويش (15) مي‏تواند يکي از پيامدهاي آن، گم شدن اين دکان‏هااز يا از ميان بردنش به دست اندازي ديگران باشد! بويژه که بسياري از مردم، از پايه به کارکردهاي نادر به ديده‏ي دشمني و ناستودگي مي‏نگريستند و نتوانسته بودند او را بر جايگاه صفويان بپذيرند اگر چه کارهايي کارستان کرده بود و کشور را از گمنامي و چيرگي افغانان رهايي داده بود. اگر چه ساخت و سازهاي او در بارگاه پيشواي هشتم و هزينه کردهاي وي براي زراندود نمودن ايوان و گلدسته‏هاي آن افزون‏تر از آن چيزي بود که صفويان در بارگاه رضوي انجام داده بودند. با اين همه مردم تنگ چشم، همه چيز را ناديده مي‏گرفتند و با وي سر دشمني داشتند، چنان که پس از کشته شدن نادرشاه و پسران وي، هر جا که دست‏شان رسيد در زشت شماري کارهاي وي و دست درازي به بخش‏هايي از موقوفه‏ي وي، کوتاهي نکردند!
    يادآور مي‏شود که به اين شمار دکان، در هيچ وقف‏نامه‏اي ديده‏نشده است تا جايي که دکان‏هاي 62 گانه‏ي گوهرشادآغا،
    وقف شده بر مسجد بلند آوازه‏اش خود در برابر شمار دکان‏ها وقفي نادر، اندک به چشم مي‏آيد! پيداست که هر خواننده‏ي دانشور که در اين گونه نهادک‏نامه‏هاي پر بار و دراز آهنگ مانند وقف‏نامه‏هاي ميرحسن خاني و عمادالملکي تبس و گوهرشاد و نادرقلي مشهد و شوکت‏الملکي بيرجند و چند نمونه‏ي ديگر مي‏نگرد، نخستين پرسشي که در درون او نمود مي‏گيرد، اين است که اين همه آب و زمين و روستا و آسياب و دکان و سرا و خوان و خانه، از کجا گرد آمده‏اند که چون يادکرد نام آنها بر کاغذ يا پارچه‏ي نهادک‏نامه، نگاشته مي‏شدند، در ازاي آن به 5 گز يا بيشتر مي‏رسيد ؟! (که وقف‏نامه‏ي عمادالملکي تبس چنين است). در اين ميان، اين پرسش از سردار کشورگشاي ايران نادرقلي خان، نيز پيش چشم است: او که از دارايي‏هاي پدر زنش - بابا علي بيک - نمي‏گذرد و بر جان او نيز نمي‏بخشد و ثروت به دست آمده از او را هزينه‏ي آماده کردن اسب و سپاهي مي‏کند! و لشکرکشي‏هاي خود را آغاز مي‏نمايد (16) چگونه چنين موقوفه‏اي را پديد مي‏آورد ؟ از سويي، اين موقوفه در زماني پديد آمده که هنوز به شاهي نرسيده بود و گنجينه‏هاي دهلي در دستش نبود و در سال 1145 براي وي، داشتن چند روستا و اين شمار دکان و توانايي ساختن آرامگاهي بدان آراستگي و بازسازي بخشي از بارگاه پيشواي هشتم زرآمود کردن ايوان و گلدسته‏ها و هزينه‏کردهاي ديگر وي پرسش برانگيز است ؟ پاسخ اين پرسش را همه مي‏دانند و بي‏گمان بازگو کردن آن به سود نادرقلي افشار و ديگر واقفاني از اين دست نخواهد بود و پي‏گيري چنين انديشه‏اي در اين نوشته نه پسنديده مي‏نمايد و نه جاي آن است.
    يادکردني است که بيشتر اين مغازه‏ها که در نهادک‏نامه آمده داراي تقاوي (مساوي کمک هزينه‏ي پيشه) بوده است (17) که آن نيز در شمار دينارهايي است که پيوسته به نهادک است و با آن همراه، تا آن گاه که بپايد ولي سوک‏مندانه اين دکان‏ها چندان نپاييده‏اند و گمان مي‏رود از 1145 هجري تا 1160، سال درگذشت واقف بيشتر نپاييده است!
    در بخش‏هاي ديگر نهادک از دو خانه و آسياب و چندين آلاز زمين و مزرعه‏ي بي‏نام و نشان نام برده مي‏شود که چون جاي اين همه را به درستي نشان نداده و چهار سوي آنها را برنشمرده‏اند، همانند مغازه‏ها، دست خوش يغماگران شده است! نه تنها اين بد انديشان بخش‏هايي از اين موقوفه را از ميان بردند که نزديکان نادر نيز در اين زمينه کوتاهي نکردند! علي شاه که خود را پس از عمش پادشاه ناميد و آن کشتار سنگ‏دلانه از خانواده‏ي نادرشاه انجام داد و آرامگاه وي را نيز غارت نمود و پرده‏ها را درهم دريد و سوخت! و شکوه و آراستگي آنجا را درهم آشوفت! به گونه‏اي که آن ساختمان برافراشته با دو گلدسته‏ي فراز پايه که از بالاي آن بانگ نماز بلند مي‏شد و سقاخانه‏ي شاداب آن که تشنگان تابستاني را با يخ آب خود سيراب مي‏نمود و آن فرش‏هاي ارزشمند و پرده‏هاي گرانبها و باغي سرسبز در کناره‏ي مشهد سده‏ي دوازده هجري که گردشگاه مردم بود و تند آب جويبار شاهي از فروسوي آن مي‏گذشت، با دژکامي‏هاي علي شاه از همه چيز تهي شد و نيمه ويران بر جاي ماند و چون قاجارها فرارسيدند آن را ويران‏تر کردند ولي در پايان خاندان قاجار آرامگاهي اندک مايه ساخته شد و در آغاز پادشاهي پهلوي نخست با دستور قوام‏السلطنه (احمد) بازسازي گرديد (18) و در پادشاهي پهلوي دوم به سرپرستي انجمن آثار ملي به شکوه امروزي برآمد.
    درخور يادآوري است که هم چنان که پيرايه‏هاي آرامگاه نادرشاه به تاراج رفت، گورابه (مساوي ضريح) پولادين وي نيز از جاي کنده شد و در سال 1161 به بخشندگي «شاهرخ ميرزا» نوه‏ي نادر با اندک دگرگوني در آن و زيور بستن و نگاشتن نوشته‏اي بر آن، دوباره به وقف درآمد اگر چه اين کار نه روا بوده و نه شايسته، ولي پيشامدها چنان در شکست نادر و فرزندزادگان وي بوده است، که شاهرخ و فرزند وي «قهار قلي ميرزا» خودشان را پيش از آن که افشاري بدانند، صفوي مي‏شمردند و در نهادک‏نامه‏هايشان از تبار پدري خويش نام نمي‏بردند و تنها، يادکرد پيوستگي خويش را به صفويان از سوي مادر بسنده مي‏دانسته‏اند (19)! و اين شايد به انگيزه‏ي بيمي بوده است که از آقا محمدخان قاجار که دشمن سرسخت افشاريان بوده،
    داشته‏اند!
    در بازگشت به بررسي نهادک‏نامه‏ي نادر، مي‏افزاييم که وي به کشامندي نهاد آيين خواه خويش در آغاز سرداري و فرمانروايي، چنان که پيش از اين نيز گفته شد، از هر کوچ جنگي که با پيروزي و سرافرازي به مشهد برمي‏گشت، رهآوردي يا انديشه‏ي تازه‏اي براي بازسازي بخشي از بارگاه پيشواي هشتم را همراه مي‏آورد که از آن شمار آوردن سنگاب گرانسنگي است از هرات که از آن سخن مي‏گوييم. نادر بخشي از درآمد موقوفه‏اش را براي گردش اين سنگاب و چگونگي بهره‏دهي آن به مردم ديدارکننده ويژه کرده است: اين سنگاب پس از آن که از هرات به مشهد رسيد، سنگ‏تراشان زبردست، روي آن کنده‏کاري‏هايي کردند و نگارگري‏هايي بر تنه‏هاي آن انجام شد و گرد آن نوشته‏اي نگاشتند و آن را ميان برکه‏ي بزرگ آبي که در ميان صحن عباسي (مساوي انقلاب) بود جاسازي کردند و برابر سفارش نادر، پيوسته دو مرد با دو استر از حوض بابا قدرت که از آب طرق (مساوي تروق) پر مي‏شد، براي اين سنگاب، آب بياورند و به هنگام گرما برابر نياز، هر روز يخ خريداري کنند و در آن بريزند تا تشنه کامان ديدار کننده‏ي به پاي‏بوس آمده‏ي پيشواي هشتم از آن بنوشند و از درآمد نهادک، کارمزد اين دو تن را بپردازند و به جاي استرها، پس از فرسوده شدن يا مردن، دو استر تازه راه تندرو بدهند و هم به دستور وي، بر فراز آن کلاه فرنگي‏اي ساخته شد و گنبدک آن را زراندود کردند که چون استاد اين کار، زرگري به نام اسماعيل طلا فروش بود به «سقاخانه‏ي اسماعيل طلايي» نام بردار شد و کمتر کسي از اين کار ارزنده‏ي نادر و هزينه کرد وي آگاه است و از او نام مي‏برد ؟ اگر چه پاداش خدايي آن بهره‏ي اوست. (20)
    نادر در سال‏هاي پادشاهي خود به گاه آن که در چهارباغ شاهرخي (تيموري) ساخت و سازهايي انجام داد و ساختماني آراسته به نام «هشت بهشت» در درون آن برپا کرد، براي آب‏رساني به آب‏دان‏هاي ساختمان و آب انبار دو آشکوبه‏ي آن و افزودن بر زيبايي آب‏دان‏هاي ساختمان هشت بهشت و آب انبارها، پيوسته پر آب تازه باشند و افزوده‏ي آن در جويباري به صحن عباسي برده شود و از درون برکه‏ي بزرگ و آب فشان‏هاي آن سر در
    درآورد و چون برکه پر شد، آب افزون بر نياز از لبه‏ي آب‏دان در جاويه و از آنجا در جويبار تند و پرآب شاهي «چشمه‏ي گلسپ» راه يابد و به کشتزارهاي آستانه در محمدآباد پايين خيابان روي آورد، هزينه کرد نادرشاه در اين آب رساني، چهارده هزار تومان آن زمان شده است. (21)
    نادرقلي خان افشار، بخش بيشتر درآمد نهادک خويش را بر هزينه‏ي آرامگاه خود ويژه کرده است که مي‏توان گمان کرد، انگيزه‏ي بنيادين اين وقف، نگهداشت ساختمان آرامگاه واقف و باغ و سنگاب آن انجام دادن سفارش‏هاي ديگر، که برخي نيک‏انديشانه، است بوده است. جهان گشايي افشار در آن روزهاي کشورستاني و آرمان‏خواهي اگر چه سوداي فرا رفتن از پلکان جهانداري در درون او کششي آرزومندانه پديد آورده بود، ولي از اين رويداد تلخ که در هر جنگ کشته شدن او دور نيست، ناآگاه نبود و بدين انديشه‏ي اندوهبار، پيش از آن که براي زندگي خويش کاخي برآورد، براي مرگ خويش کوخي فرانمود و آنچه را که شايد پس از درگذشت او برآورند خود، به هنگام، پديد آورد. از اين رو سازه‏اي نو بنياد و استوار در آذيني حرم گونه و گلدسته‏هايي آرامگاه مانند و سنگابي در بارانه و هزينه کردي شاهانه و باغي سرسبز و بهارانه در نزديک بارگاه پيشواي هشتم که در آن هزينه‏ها و بازسازي‏هاي بسيار کرده بود، برآراست، ولي دريغ چنان که او خواست نشد!
    نادر براي هزينه‏ي آرامگاه خود از 250 تومان درآمد موقوفه‏اش، پنجاه و يک تومان تبريزي ويژه کرده است: «جهت رونق و انتظام مقبره‏ي رفيعه‏ي مزبوره به موجب تفصيل ذيل در وجه خدمه‏ي قبه‏ي آن مقبره‏ي عليا و باغبانان فضاي آن عمارت خلد صفا و مؤذنين و حفاظ که به گفتن اذان و خواندن مناجات در مواقيت صلوات و به تلاوت کلام معجز نظم در گلدسته و قبه‏ي رفيعه‏ي جنت سمات اشتغال نمايند، رسانند خدمه، دو نفر باغبان، دو نفر مؤذن، دو نفر حافظ، يک نفر.»
    ازآن جا که در زمان پديد آمدن اين نهادک، نادر درگير جنگ‏ها بوده و آرزوي پيروزي، همه‏ي انديشه‏ي وي را فراگرفته بوده است، از اين رو در نهادک نامه، آمده که نيمي از ثواب قرآن خواندن «جهت ازدياد توفيقات و فتوحات نواب فلک جناب واقف و نيم ديگر جهت آمرزش نزديکان وي که پس از آن، آن جا به خاک سپرده شوند.»
    در اين جا يادآوري مي‏شود که اين بخش از نهادک، که نادر بر خويش وقف کرده به ويژه در زندگي، از ديدگاه آسيب شناسي وقف، کاري ناروا و نابايسته بوده! دانشمندان ديني در اين باره گفته‏اي نزديک به هم دارند، ولي پس از مرگ، گروهي آن را روا مي‏دانند و گروهي ناروا مي‏شمرند (22)! به گونه‏اي که در ياد کرد بخش ديگر اين نهادک‏نامه مي‏بينيد نويسنده‏ي آن با باريک‏بيني، برابر آن چه نادر مي‏خواسته است تا در آينده سرپرستان و کارگزاران موقوفه‏ي وي به انجام رسانند، چنين افزوده است:
    «... و جهت روشنايي و تعطير، هر صبح و شام آن فيض مقام، چهار عدد شمع موم که در وزن ده استار [مساوي سير] باشد و مقدار ده استار پيه گداخته که در پيه سوزي که تا صباح روشن بماند، صرف شود و مبلغ يک صد دينار جهت قيمت کشته [مساوي ترکيبي از عنبر و مشک] و فتيله‏ي عنبر که صبح و شام بسوزد، هر روز داده شود و مبلغ يک صد و پنجاه دينار در وجه سقاي سقاخانه درب مقبره‏ي رفيعه مقرر باشد که آن را از حوض آب انبار مرحمت و غفران پناه ميرزا محمد محسن رضوي مشروب نموده در آنجا به امر سقايي مشغول بوده و کام جان متعطشان را سيراب نمايد و در پنج ماه گرمي هوا، هر يوم مقدار ده من يخ به او بدهند که در آن جا به مصرف برساند و هر شبه مقدار ده استار روغن چراغ جهت روشنايي شانزده قنديل دو گلدسته و چراغ سقاخانه و درب مقبره‏ي رفيعه و کرباس [مساوي هشتي] آن بناي خلداساس دهند و هر ساله مبلغ ده تومان و چهار هزار دينار تبريزي به صيغه‏ي مواجب در وجه چراغچي رسانند و هر شب از ليالي جمعات مساوي يک هزار و پانصد دينار تبريزي که ساليانه‏ي آن هفت تومان و دو هزار دينار موصوف بوده باشد، نان ابتياع و در فضاي آن عمارت دلگشا فيمابين مستحقين و مستحقات قسمت نمايند و در هر پنج سال، فروش [مساوي فرش‏ها] مقبره‏ي رفيعه را عن قالي و نمد تجديد و دو عدد پرده‏ي زربفت
    نفيس جديد گرفته و پرده‏هاي کهنه را مبيع و قيمت آن را فيمابين ارباب استحقاق تقسيم نمايند و هر سال در نوروز فيروز، فروش دو راهرو و دو ايوان و چهار خانه‏ي متصله به آن قبه‏ي ضيا اندوز از قاسمي دال بر (23) دوزند و در آخر هر سال يک زوج پرده‏ي مخمل نو حاشيه‏دار در دو درب آن بناي رفيع مقدار آويزند و قيمت فروش و پرده‏هاي کهنه را به دستور به مردم مندرس الاحوال رسانند...»
    يکي ديگر از هزينه‏کردهاي درآمد اين موقوفه، برآوردن نيازهاي روشني و سوخت و قرآن خواني آرامگاه درگذشتگان خانواده‏ي نادر است که از آن شمار، بابا علي بيک، پدر زن وي، و پدر و مادر خودش است. که در پشت پنجره‏ي فولاد از سوي درون بارگاه رضوي - جاي داشته و نادر به خوبي در انديشه‏ي گردش اين آرامگاه بوده و خواسته است که در آن باز باشد و پاداش قرآن خواني‏ها، به روان درگذشتگان برسد. در اين باره در نهادک نامه چنين آمده است: «... و هر يوم مبلغ 900 دينار تبريزي به موجب تفصيل جهت مرسوم شش نفر حافظ و يک نفر فراش و قيمت روشنايي و بخور مقبره‏ي شريفه‏ي مرحمت و غفران پناه بابا علي بيک و جمع مفصل مذکور که در آن مضجع شريف مدفون‏اند... براي 6 نفر حافظ هر روزي 600 دينار تبريزي، براي يک نفر فراش، روزي 50 دينار تبريزي، براي روشنايي و بخور هر روزي 250 دينار تبريزي.»
    اين آرامگاه نيز دير نپاييد و مانند بسياري از ساخت وسازهاي درون و بيرون بارگاه پيشواي هشتم به زودي از ميان برداشته شد و به ناچار هزينه کرد آن نيز پس از نادرشاه دستخوش شاهزادگان افشاري شد که به زودي نيازمند شدند و از فروش زر و زيور گنجينه‏هاي رضوي نيز دست نکشيدند. (24)

    توليت موقوفه‏ي نادرشاه افشار

    در اين بخش از نوشته، نگرشي داريم بر چگونگي کار توليت موقوفه‏ي نادر قلي خان افشار. بي‏گمان يکي از پايه‏هاي بنيادين هر نهادکي، پس از پديد آوردن آن، پايدار کردن رقبات آن و انجام دادن خواسته‏هاي واقف است در درازاي زمان؛ که هر نيکوکاري که وقفي پديد مي‏آورد، چه اندک و چه بسيار، به پايداري آن و جاودانگي نام خويش و به دست آوردن آمرزش از پروردگار است که چشم دارد بهره برندگان از نهادک، آن را براي او از درگاه خداوند بخواهند و اين کار، آن گاه درگذر روزگار مي‏پايد که واقف، کار سرپرستي نهادک خويش را به سرپرستي کاردان و درستکار و خدا ترس واگذار کند و او را به داشتن ويژگي چندي پابست مي‏کردند، و او را به سوگند و گاه نفرين‏هاي سخت هشدار مي‏داده‏اند تا مبادا از راه راست مردي و پاکي و دينداري پا واپس کشند؛ اگر چه سوک‏مندانه، بيشتر اينان درگذشت زمان‏ها، به بي‏راهه کشيده شده، راه راست را رها کرده‏اند!
    بدين انديشه است که بيشتر واقفان تا زنده بوده و هستند، کار توليت موقوفه را به خويش واگذار مي‏کرده‏اند و پس از خود به پسر بزرگ‏تر و داناتر و دلسوز خود. ولي نادرقلي خان افشار در شمار واقفاني است که خويش، نه سوداي سرپرستي موقوفه‏اش را داشته و نه درنگ و زمان آن که به انجام دادن سفارش‏هاي خود در نهادک‏نامه بپردازد! از اين رو هم از نخست، اين کار را به پسر بزرگ خويش رضا قلي ميرزا وامي‏گذارد که در فرزندان پسر او پشت به پشت پايدار باشد و اگر از ميان رفتند در پسران برادرش ابراهيم خان. به نوشته‏ي نهادک نامه بنگريد:
    «... توليت موقوفات و رقبات و حوض و مرمر مزبور و مقبره‏ي رفيعه‏ي فردوس سمات و کلما يتعلق بها را مفوض فرمودند به گوهر صدف بخت و کامکاري و در آبدار درياي رفعت شهرياري، نونهال گلزار عزت و اقبال و سرو نورسته‏ي جويبار عظمت و جلال، اميرزاده
    والا شأن عالي تبار... فلک مقدار، عالي جاه، فضايل دستگاه، ولد اکبر ارشد ارجمند خود (رضا قلي خان مدالله عمره و بهائه و زين الارض به طول بقائه و اولاد امجاد ذکور آن معلي جاه که حاصل و مداخل اوقاف و رقبات مسفوره [مساوي نوشته شده] را جمع آوري نموده و به مصارف مقرره‏ي فوق رسانند و يک عشر از مدخل کل موقوفات مفصله مختص متولي و نصف عشر ناظر و مبلغ شش تومان تبريزي مرسوم مستوفي اوقاف مزبوره مقرره است...»
    و پايان اين نهادک نامه مانند ديگر اين گونه نوشته‏ها، با رها کردن واقف، رقبه‏هاي موقوفه را از شمار دارايي‏هاي خود (يد مالکانه) و به وقف واگذاشتن آن و بر گردن گرفتن سرپرست، انجام دادن کارهاي آن و پس از آن آرزوي پايداري نهادک و دور ماندن از نابودي و دست درازي فرمانروايان و کارگزاران ديوان و برکنار بودن از به دارايي مردم درآمدن و بخشيده شدن و به گرو واگذاردن آن و فروختن و به کابين زنان درآوردن هشدار داده شده و پذيرفتاري آن، به ياري خداوند و اگر جز اين باشد، نفرين خدا و پيامبر و خاندان و تبار وي، بايسته‏ي ازميان برنده‏ي موقوفه باشد. (25) و پايان اين نهادک نامه بدين گونه است:
    «وقفا صحيحا شرعيا مخلدا مليا بتا بتلا [دل بريده و بخشيده] لا يباع و لا يوهب و لا يورث الي ان يرث الله الارض و من عليها و هو خير الوارثين و لا يحل لاحد اين يغيرها او يتصرف فيها بغير وجيها و الا فعليه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين و کان ذالک في غره شهر محرم الحرام من شهور سنه خمس و اربعين و مائه بعد الالف 1145 ه و آن گاه نمودار مهر نادر: «لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار - نادر عصرم ز لطف حق غلام هشت و چار»
    و از اين پس، ديگر هيچ نشاني از نام و مهر گواهي ديده نمي‏شود و اين مي‏تواند به انگيزه‏ي اين باشد که پس از مهر خويش نيازي به مهر ديگران نمي‏ديده و آن را کم شماري خويش مي‏شمرده است!
    ولي در بخشي از يک روگرفت از رونوشتي که از رونوشت نخست وقف‏نامه‏ي نادر در سال 1340 ه فراهم آمده، و در مرکز اسناد وقفي اداره‏ي کل اوقاف
    خراسان رضوي بر جاي است، نام و مهر گواهاني ديده مي‏شود: رونوشت دوم را يکي از بزرگان زمان به نام مرتضي قلي [؟] گواهي و مهر کرده، بدين نوشته:
    «بسم الله تعالي: هذه الورقة الشريفة مطابقة للورقة الموقوفة من اصلها الشريف... بتصديق من العلماء و الاعلام و حجج الاسلام نور الله مضاجعهم... في شهور سنة 1340 و انا العبد العاصي الحاجب العتبة العلية المتعالية مرتضي قلي امضا»
    و جاي مهر با نوشته‏ي مرتضي قلي بن علي قلي.
    بي‏گمان اين رونوشت داراي مهرهاي ديگري بوده که بريده شده است.
    و اما نام گواهان چندي از سواد نخست بر جاي است که در زير مي‏آيد. يادآور مي شود که اين رونوشت در سال 1277 ق پس از 132 سال که از نگارش وقف‏نامه‏ي بنيادين گذشته بوده، نوشته شده است و بزرگاني چون حاج ميرزا هدايت الله مجتهد و حاجي شيخ محمد رحيم و آقا ميرزا احمد مجتهد، در گوشه‏ي چپ بالاي اين سواد ارزشمند، تسجيل نموده‏اند. نويسنده‏ي آن بدون اين که نام خود را آشکارا بياورد با خط ثلث زيبايي، چگونگي انجام دادن کار را چنين نگاشته است:
    «لما امر باستنساخ هذا السواد من اصله المعتبر الاصيل و مقابلة مع السيد الجليل النبيل و المولي مفخر الشرفاء و السادات... و مجمع الفضائل و السعادات... المتولي للروضة المقدسة الرضوية، ضد الملک الدولة العلية القاهرة، سمي جده خامس اصحاب الکساء دام مجده واجلاله... فاستنسخ و استدعي منا المقابلة و المطابقة مع اصله فقابلناه فوجدناه مطابقا في الالفاظ و العبارات و الهوامش و السجلات و کانا کفرسي الرهان... و نحن اقل خدم الشريعة المطهرة و کان تحريرا في شهر جمادي الاخري 1277» (26)
    و نيز در بالاي آن با خط نسخ زيبايي با مايه‏اي از ثلث، چنين مي‏خوانيم:
    «بسم الله تعالي، قوبل مع اصله فتطابقا، حرره الاحقر. محل مهر مرحوم مغفور خلد آشيان آقاي حاج ميرزا هدايت الله مجتهد اعلي الله مقامه».
    و در گوشه‏ي راست نوشته شده:
    «هو الله تعالي شأنه العالي، حقير محمد صادق رضوي ناظر سرکار فيض آثار اين نسخه‏ي سواد را با اصل آن مقابله نموده‏ام، حرره العبد الاقل محل مهر مرحوم آقاي ميرزاي ناظر طاب ثراه.»
    و پس ازگواهي همه‏ي اين بزرگان، متولي باشي آستانه، پس از 4 سال، نسخه‏ي اين سواد گرانمايه را بدين گونه پشتيباني کرده است:
    «هو، ملاحظه شد 1281، محل مهر مرحوم خلد آشيان حاجي سيف‏الدوله متولي باشي آستان عرش بنيان حضرت رضوي عليه‏السلام».
    ياد کردني است که اين سواد، که بي‏گمان مانند اصل آن در مرکز اسناد وقفي آستان قدس بر جاي است، مي‏تواند از نوشته‏ي بنيادين نخستين خود ارزشمندتر باشد؛ از آن که پيداست بزرگان شناخته شده‏ي فرهيخته‏اي آن را ديده و برابري آن را گواهي داده‏اند، ولي پيدا نيست که در سده‏ي سيزدهم آيا همه‏ي بخش‏هاي موقوفه بر جاي بوده يا اين که مانند سده‏ي چهاردهم تنها روستاي دهشک در دست شاهزادگان نادري دست به دست مي‏شده است ؟

    برخي متوليان موقوفه

    شايسته مي‏بيند که در اين جا به يادکرد نام برخي از متوليان اين موقوفه، که همه از شاهزادگان نادري بوده‏اند و برابر نوشته‏ي‏
    وقف‏نامه کار سرپرستي را پشت به پشت در تبار پسران تا به 20 سال پيش نگه داشته‏اند و از اين پس خود آن را رها کرده و کار سرپرستي نهادک را به اوقاف مشهد واگذار کرده‏اند، بپردازم. (27)
    چنان که ياد شد نادر قلي خان افشار در سال 1145 هجري، که موقوفه‏ي خويش را پديد آورد، سرپرستي را به پسر بزرگش که به هنگام پادشاهي نادر، براي جانشيني پدر نامزد شد - و سرنوشت وي را همه مي‏دانند! - واگذار شد و او بي‏گمان تا بوده، چه در زمان ولي عهدي و چه هنگام نابينايي و خانه‏نشيني به گونه‏اي اگر چه کمرنگ و دلسردانه به موقوفه‏ي پدر رسيدگي مي‏کرده است و چون به دستور خويشاوند خونخوار خود، علي شاه به همراه برادران ديگر خود کشته شد، پسر وي شاهرخ، که به خواست خدا و دلسوزي دشمن جان در برد، برابر يادکرد نهادک‏نامه، سرپرستي موقوفه‏ي پدربزرگش را بر دست داشته است.
    شاهرخ ميرزا که تا سال 1218 زنده بود، اگر چه به سختي درگير کار پادشاهي اندک مايه‏ي خويش بوده و به ناچار بازيچه‏ي فرماندهان بزرگي جوي گرداگرد خود بوده است، که يکي او را کور و خانه‏نشين مي‏کند و ديگري وي را به شاهي برمي‏دارد، نه شاه ايران و خراسان که شاه مشهد و از اين هم کم‏تر، با اين همه در برخي از نوشته‏ها، سندها، تاريخ‏ها، به نامواره‏ي «شاهرخ بهادرخان» ناميده شده و چون از سوي مادر، صفوي‏زاده بوده در آن ستيزه‏جويي‏هاي پيرامونيان خويش، بهتر آن دانسته که از يادکرد نادري و افشاري بودن بگذرد و برابر پذيرش مردم زمان و پسند وابستگان بارگاه پيشواي هشتم، خود را به خاندان مادر سرافراز داند. (28)
    اگر چه از کارکرد وي در سرپرستي موقوفه‏ي پدر بزرگش نشاني در دست نيست، ولي چنان که نوشته‏اند گورابه‏ي پولادي آرامگاه نادر را پيدا نيست به چه انگيزه از جاي درآورد و با افزودن نگين‏هايي چند و نوشتن يادکردي بر گرد گورابه، آن را به بارگاه پيشواي هشتم براي جاسازي بر روي خوابگاه پاک امام، پيش‏کش نمود (29)
    در اين باره محمد حسين قدوسي در «نادرنامه» آورده است: «... علي قلي خان در زمان پادشاهي خود آرامگاه نادرشاه را خراب نمود و ضريح مزبور مدت‏ها بلااستفاده بود تا شاهرخ پس از استقرار به مسند سلطنت، در سال 1161 آن را وقف نموده و بر روي قبر مطهر حضرت رضا (ع) انتقال داده است. (30).
    روشن است که نخست بر روي آن کارهايي هنري انجام شده و آن را به شايستگي آراسته کرده و به بايستگي پيراسته‏اند تا پيشگاه امام را در خور باشد:
    «... و در هر گوي آن چهار دانه ياقوت و يک دانه زمرد نصب شده و دانه‏ها در ورق طلاي ضخيمي قرار گرفته، مثل نگين‏دان انگشتر و آن را در روي فولاد ضريح نصب کرده‏اند، در بالاي سر درب ضريح کتيبه‏اي است در دو سطر به خط نستعليق، چهار دانگ طلاکوب شده، بدين عبارت: «نيازمند رحمت ايزد مستعان و تراب اقدام زوار اين آستان ملايک پاسبان شاهرخ الحسيني الموسوي بهادرخان. به وقف و نصب اين ضريح و قبه‏هاي مرصع چهارگوش ضريح مقدس مبارک موفق گرديد. سنه‏ي 1161» (31)
    اين شاهرخ ميرزا به جز اين که سرپرستي موقوفه‏ي پدربزرگش را بر گردن داشته است، خود نيز در سال 1189 هجري وقف‏نامه‏اي پديد آورده است که در آن بدين نامواره‏ها ناميده شده:
    «... السلطان بن السلطان، الخاقان بن الخاقان، السلطان شاهرخ شاه الموسوي الحسيني ادام الله ظلال اجلال دولته و سلطنته».
    و در نهادک‏نامه‏اش همگي مانده ريگ خود را در کلات، بر مردم باشنده‏ي آنجا وقف کرده است و پاداش آن را به روان «فاطمة الدوراني نواب عليه طاب ثراه، والده‏ي بندگان ثريا مکان... هبه و بخشش نمايند. ذي قعده 1189».
    به دنبال شناسايي و برشماري سرپرستان اين نهادک، بدين پندار روي مي‏آوريم که پس از سال 1218 که شاهرخ به انگيزه‏ي زرجويي آغامحمدخان قاجار شکنجه ديد و درگذشت، شايد يکي از سه پسر او، قهار قلي ميرزا، کار سرپرستي موقوفه‏ي نياي بزرگ خود را بر دست گرفته باشد؛ از آنکه دو پسر ديگر شاهرخ، نصرالله ميرزا و نادرميرزا، پيوسته در کار لشکرآرايي و انديشه‏ي فرمانروايي و زرجويي بودند و بدين روش نمي‏توانستند سرپرست نهادک ياد شده باشند! ولي قهار قلي ميرزا که در انديشه‏ي زر و جاه نبوده مي‏توانسته به خداياري و درونگرايي روي آورد، چنان که، خود نيز در سال 1240 ه موقوفه‏اي در برپايي سوگواري حسين بن علي (ع) پديد آورده است که در نهادک‏نامه‏ي آن، او نيز مانند پدرش خويش را از تبار صفويان مي‏نمايد و از افشار بودنش نامي به ميان نمي‏آورد! در اين وقف‏نامه پس از پيش سخني استادانه در بخش يادکرد نام واقف چنين آمده است:
    «... لهذا زبده‏ي سلاله جلالت و بسالت و قدوه‏ي نتيجه‏ي شوکت و سلطنت، افتخار عظماء الفخام، سرور کبراء الکرام، نواب مستطاب عالي مقام، اعني چراغ خانواده‏ي صفوي - انار الله برهانهم - قهار قلي ميرزا، ضاعف الله حسناته، ابن‏شاهرخ شاه - اعلي الله مقامه - به عنايت هدايت توفيق يزداني و سعادت قيادت قائد تأييد رباني از روي صفاي نيت و خلوص طويت - قربتا الي الله تعالي - وقف صحيح شرعي مخلد و حبس صريح ملي مؤبد فرمود...»
    اين وقف‏نامه را گواهاني چند، از آن شمار پسر و نوه‏ي واقف، مهر و پشتيباني کرده‏اند. اين دو تن محمد مهدي ميرزا و حاج محمد علي ميرزا پسر و نوه‏ي قهار قلي ميرزا بوده‏اند که به پندارم مي‏توانند يکي پس از ديگري سرپرست موقوفه‏هاي پدر و پدربزرگان خود باشند. اگر قهار علي ميرزا در 1250 هجري درگذشته باشد، دست کم، فرزند او تا 1280 و نوه‏ي وي تا 1310 يا بيشتر زنده بوده‏اند.
    اينک پسنديده است براي پيگيري متوليان شناخته شده‏ي موقوفه‏ي نادر قلي خان افشار از نوشته‏هاي بخش اسناد وقفي اداره‏ي کل اوقاف خراسان رضوي کمک بگيريم.
    در پوشه‏هاي اسناد گردآورده شده، شماري از کهن نوشته‏هايي ارزنده، با پي‏گيري بسيار جسته‏ام که نمايان‏گر افت و خيزهايي در جابه‏جايي سرپرستان اين نهادک و کم و افزون گشت درآمد آن و چگونگي هزينه کرد آن و بسياري از آگاهي‏هاي تاريخي ديگر است. و اين کمترين اگر چه همه‏ي آنها را، با خواستاري، بررسي و دسته‏بندي کردم، ولي سوک‏مندانه در اين نامه‏ها، که همه از دست و زبان شاهزادگان افشاري پديد آمده‏اند، سندي که به سده‏ي سيزده پيوسته باشد، پيدا نشد و همه‏ي آنها در سده‏ي چهاردهم - از 1313 تا 1350 هجري نوشته شده‏اند، بنگريد:
    1. برابر سند شماره‏ي 4487، که در شمار اين نوشته‏هاست، در سال 1313، شاهزاده محمد هاشم ميرزا افشار متولي موقوفه‏ي نادرشاه بوده است و در اين زمان، نواب حاجي قلي ميرزا فرزند نواب حيدر قلي ميرزا وکيل بوده است. اين نوشته گوياي اين مطلب است که نادر قلي ميرزا محوطه‏ي باغ نادري را 90 ساله به «حاجي ميرزا عبدالله، متولي بالاستقلال مسجد جامع کبير ارض اقدس» به اجاره داده است و بزرگاني شناخته شده چون محمد باقر الرضوي «مجتهد» و حاجي ميرزا حبيب مجتهد و آقا شيخ اسماعيل مجتهد آن را گواهي کرده‏اند.
    2. پس از سند ياد شده، تا سال 1322 هجري نوشته‏اي بر جاي نيست. از اين سال، سند شماره‏ي 4489 بر جاي است که در صفر 1322 نوشته شده و در بردارنده‏ي مصالحه نامه‏اي است ميان شاهزاده حاجي نادر قلي ميرزا و شاهزاده محمد حسن ميرزا درباره‏ي اجاره‏ي همگي باغ «مقبره‏ي جد اعلاي» خود نادرشاه که اين کار به اذن و اجازه‏ي جناب مستطاب شريعت‏مدار آقاي
    حاجي ميرزا طاهر مجتهد، انجام شده است. يادکرد نام مجتهد زمان در اين سند و به ميان نيامدن نامي از متولي، شايد گوياي اين باشد که شاهزاده محمد هاشم ميرزا سرپرست اين نهادک ديگر در اين جهان نبوده است و تا برگزيده شدن سرپرست شايسته‏ي ديگري از ميان شاهزادگان نادري - که پيداست کم نبوده‏اند و با هم در به دست گرفتن توليت، برابرکوبي داشته‏اند! و پيداست که چون فرزندان پسر رشته‏ي پيوسته‏ي نادرشاه که مي‏توانسته‏اند پشت در پشت سرپرست نهادک وي شوند يا از ميان رفته بوده‏اند يا به انگيزه‏ي در هم آميختگي و گذشت 162 سال از زمان نادر تا آن هنگام، نزديک‏ترين وشايسته‏ترين آنان شناخته نمي‏بود - از اين رو تا پديد آمدن آن که شايستگي دارد، سرپرستي و نگرش در کارکرد نهادک به حاکم شرع واگذار مي‏شده است.
    3. سند شماره‏ي 4487 مصالحه‏نامه‏اي است که در رمضان سال 1323 هجري، ميان نواب حاجي نادر قلي ميرزا و شاهزاده سلطان محمد ميرزا فرزند نواب محمد ولي ميرزا، متولي موقوفات نادرشاه، که همگي «حق و حقوق و بهره ونصيبي» که از گذر حق‏التوليه، داشته به درازاي سي سال به گونه‏اي که در اين نوشته آمده، به حاجي نادرقلي ميرزا به مصالحه واگذار کرده است. رونوشت اين نوشته، از سوي رياست اوقاف خراسان و سيستان با دستينه و مهر «دفتر اوقاف خراسان» گواهي شده است.
    4. سند شماره‏ي 4491 گوياي اين است که که در شوال 1323 هجري «نواب والا شاهزاده حاجي نادر قلي ميرزا، متولي موقوفات نادرشاهي» بوده است. اين نوشته، رسيدي است که در برابر اجاره بهاي يک قطعه از زمين‏هاي وقفي باغ آرامگاه نادرشاه از سوي حاج عبدالله متولي مسجد گوهرشاد به سرپرست اين نهادک پرداخت شده است.
    درخور يادآوري است که سلطان محمدميرزا که در رمضان سال ياد شده سرپرست اين نهادک بوده است، در ماه شوال همين سال، در سند بالا از حاجي نادر قلي ميرزا با نامواره‏ي «متولي» ياد شده است. با اين که در نوشته‏هاي سال‏هاي پس از اين تاريخ، اين سلطان محمد ميرزا باز هم سرپرست موقوفه‏ي نياي بزرگ خود بوده است ؟!
    5. سند شماره‏ي 4490 که در شوال 1327 هجري بر گونه‏ي مصالحه نوشته شده است؛ مصالح، حاج نادر قلي ميرزا و مصالح له شاهزاده محمدحسن خان است. اين نوشته از سوي بزرگان زمان گواهي شده است و رونوشت آن که در دست است با خطي خوش و مهري روشن از سوي ميرزا حسن برسي مجتهد، پشتيباني شده است. اين مصالحه نامه نيز درباره‏ي يک قطعه از زمين‏هاي آرامگاه نادر شاه است.
    6. سند شماره‏ي 4486 گوياي اين است که شاهزاده سلطان محمد ميرزا، متولي موقوفه‏ي نادرشاه، در رمضان 1328 هجري از مصالحه نامه‏ي رمضان 1323 ياد مي‏کند که ميان وي و حاجي نادر قلي ميرزا انجام شده است و برخورداري‏ها و بهره‏هاي خويش را از اين نهادک به وي واگذار مي‏کند و آن را با يادکرد دوباره، پشتيباني مي‏کند. اين سند را دفتر اوقاف خراسان با تمبرهايي در نمودار «معارف» به ارزش دو قران و پنج شاهي مهر زده است. با نگرش به اين نوشته، پديد مي‏آيد که در نوشته‏ي شماره‏ي 4491 کاربرد نامواره‏ي «متولي» براي نادر قلي ميرزا نادرست است؛ چه سلطان محمد ميرزا، در آن سال سرپرست اين موقوفه بوده اسثت.
    برابر سندهايي که در دست است اين سرپرستي تا سال 1348 به درازا کشيده، اگر چه در اين ميانه، نادر قلي ميرزا، پيوسته وي را در تنگنا داشته است و مطابق آن چه بر گونه‏ي کارپردازي از متولي پذيرفته و پيمان‏نامه‏ها، گوياي آن است و گواهي بزرگان زمان بر آن نگاشته است، رفتار نمي‏کرده و از انجام دادن بر گردن گرفته‏هاي بايسته، آشکارا سرپيچي مي‏کرده است. به خوبي پيداست که سرپرستي نهادک نادرشاه را شايسته‏ي خود مي‏دانسته است. چنين است که در سند شماره‏ي 248 جمادي‏الثاني 1330 شيخ محمد حسن برسي مجتهد مي‏نويسد:
    «مخفي نماند که چون بين نواب حاج نادر قلي ميرزا و نواب سلطان محمد ميرزا گفت‏وگو بود در باب موقوفه‏ي نادرشاهي و به ديوان خانه‏ي اعظم رجوع نموده و طرفين الزام داده که به محضر احقر حاضر شده، طي گفت‏وگو شود...»
    بر اين گونه که سند شماره‏ي 3824 جمادي‏الاولي 1330 نشان مي‏دهد، فراخواندن دو تن ياد شده از سوي حاکم شرع، به دنبال دادخواستي بوده که سلطان محمدميرزا، متولي موقوفه‏ي نادرشاه، به دارالشرع داده است. در اين نوشته، وي به ناچار براي بازستاندن بهره‏هاي سرپرستانه‏ي خويش «آقا ميرزا مصطفي نظام العلماء» را به کارگزاري خويش برمي‏گزيند تا نام برده «... در خصوص ترافع شرعي و عرفي نمودن با حاج نادر قلي ميرزا و مطالبه‏ي مال الالتزام مشاراليه بغايت منافع سهمي موقوفه‏ي مزرعه‏ي دهشک و هم‏چنين مطالبه‏ي حقوق شرعيه‏ي شخصيه‏ي موکل مزبور از حاج نادر قلي ميرزا و همچنين در خصوص جواب دادن از دعاوي موهومه‏ي مشاراليه به قانون شرع مقدس...» گام پيش گذارد. اين سند کوتاه را دو تن از مجتهدان زمان مهر و امضا کرده‏اند: يکي با مهر «حسن» که همان شيخ محمدحسن برسي است و ديگري با مهر: «العبد محمد بن ابراهيم بن محمد الرضوي» که گمان مي‏رود از پيوستگان بارگاه رضوي بوده است.
    به دنبال اين دادخواست در ماه شوال 1330 ه، آن چنان که از سند 251 بر مي‏آيد، بار ديگر «شاهزاده حاج نادر قلي ميرزا» بر گردن مي‏گيرد که به پيمان‏هاي پيشين رفتار کند و نداده‏هاي گذشته و دادني‏هاي آينده را به سرپرست اين نهادک بپردازد. از اين سال تا پايان پيمان‏نامه سالي 20 تومان افزون‏تر بپردازد و اگر به گفته‏اش رفتار ننمايد، پانصد تومان پرداختني باشد. اين نوشته را 12 تن از بزرگان مشهد گواهي کرده‏اند. سواد اين پيمان‏نامه با نشان شير و خورشيد و مهر رياست اوقاف خراسان و سيستان در دست است.
    يادآوري مي‏کند که پاره‏اي ديگر از اين نوشته‏ها در زمينه‏ي ناسازگاري‏هاي دو تن از شاهزاده‏هاي نادري است براي سرپرستي موقوفه‏ي نياي بزرگ خود که چند سال پس از اين نيز پيوستگي دارد و گوياي درگيري سلطان محمدميرزا، سرپرست اين نهادک با نادرقلي ميرزا، کارگزار وي است. سند شماره‏ي 237 که در 13 ذي‏قعده‏ي 1333 هجري نوشته شده گوياي ناتواني سرپرست موقوفه در کارهاي آن است؛ به گونه‏اي که کارگزاران موقوفه به وي نگرشي نداشته، پاسخ وي را در جستن بهره‏ي خويش نمي‏دادند و او از حاکم شرع آن زمان مشهد «ميرزا ابراهيم مجتهد» ياري خواسته است و اين بزرگ، در اين زمينه نامه‏اي نوشته و سفارش وي را به در دست دارندگان روستاي دهشک مي‏نمايد! بنگريد:
    «هو الله تعالي، مباشرين موقوفه‏ي مزرعه‏ي دهشک را اعلام مي‏شود: نواب سلطان ميرزاي نادرشاهي، متولي موقوفه‏ي مزبوره
    مي‏آيد به مزرعه‏ي مزبوره، ان شاءالله تعالي رعايت حدود و حقوق نواب مشاراليه و نواب حاجي نادر قلي ميرزا واقع شده است، يک صحرا از جمله ده صحراي مزرعه‏ي دهشک بايد تصرف نواب مشاراليه داده شود که زراعت نمايد و منافع و عايدي آن را از بابت حقوق خود استيفا نمايد، لهذا کسي با مشاراليه مزاحمت نخواهد داشت، بلکه همه با مشاراليه مساعدت و همراهي خواهند نمود، زياده نگاشته نمي‏شود.»
    آن چه از سند شماره‏ي 236، نوشته شده در صفر 1331 هجري، بر مي‏آيد اين است که به دنبال دادخواهي‏هاي پيوسته‏ي سلطان محمدميرزا از نادر قلي ميرزا در نپرداختن بهره‏ي سرپرستانه‏ي وي، کارگزار اين نهادک مي‏پذيرد که براي پرداخت آن‏چه بر گردن وي است، يک صحرا از ده صحراي مزرعه‏ي دهشک «به نواب سلطان محمدميرزاي متولي موقوفات نادرشاهي، متعلق بوده باشد که از حال تحرير الي بيست و سه سال کامل‏الشهور، منافع و مداخل آن را از بابت نقد و جنس اين جانب حاج نادرقلي ميرزا محسوب و به هيچ وجه در مدت مزبوره، هيچ يک از ديگري ديناري نخواهد...». با اين همه، پيداست که تا ذي‏قعده‏ي 1333 ه مباشران موقوفه‏ي دهشک، يک دهم زمين را به سلطان محمد ميرزا واگذار نکرده بوده‏اند و پس از آن نيز اميدي بر اين واگذاري نبوده است؛ چون برابر سند شماره‏ي 245 نوشته شده در ذي‏قعده‏ي 1335 هجري، سلطان محمدميرزا ناچار مي‏شود آقا شيخ حسن مجتهد کاشاني را براي ديده‏وري (نظارت) نهادک نياي بزرگ خويش برگزيند تا «... در مدت مرقومه، ده سال، به نظارت ايشان منافع و عايدات موقوفات به مصارف موقوف عليهم برسد و صيغه‏ي شرعيه مراتب مرقومه واقع گرديد...».
    در پي‏گيري تاريخي کار سرپرستي اين نهادک به سند شماره‏ي 261، نوشته شده در جدي 1337 ه ق، مي‏رسيم که در آن از سوي ايالت خراسان و سيستان با شماره‏ي 11039 و به مهر و امضاي قوام السلطنه به علي اکبر بيک جلودار دستور داده شد که «چون سه زوج و فرد از قريه‏ي شهر طوس که جزء موقوفه‏ي نادري و توليت آن با سلطان محمدميرزا است و بر حسب تعيين مشاراليه [متولي] موقوفه‏ي مزبوره بايد به تصرف غلام محمد ميرزا نايب متولي داده شود، علي هذا به موجب اين حکم سه زوج و فرد موقوفه را به تصرف مشاراليه بدهيد که به نظم و نسق آنجا مشغول شود.» ربيع الاولي 37 جاي مهر، قوام السلطنه.
    پس از اين، نامه‏هايي بر گونه‏ي رسيد حق‏التوليه سقاخانه‏ي نادري در دست است که در سال‏هاي 1337 تا 1341 نوشته شده است و به مهر سلطان محمد ميرزاست. از اين رسيدها پيداست که «قوام السلطنه» والي خراسان، به گونه‏اي پي‏گير در کار سرپرستي موقوفه‏ي نادرشاه و هزينه کرد و رسيدگي به ساخت و ساز ساختمان آرامگاه وي، نگرشي نزديک و کاربردي داشته است و آن چه بهره‏ي سرپرست آن مي‏شده نيز بدون فرمان او از سوي شجاع التوليه (؟) پرداخت نمي‏شده است.
    در شمار اين نوشته‏ها سندي است به شماره‏ي 263 اين سند فرماني است از سوي ايالت جليله‏ي خراسان «احمد قوام السلطنه»، نوشته شده در صفر 1338 هجري، براي ويران کردن ساخت و سازهاي نابايست و ناشايستي که در باغ آرامگاه انجام شده است، و نيز براي بازسازي آن به شاهزاده «حاجي مرتضي ميرزا، مباشر و متصدي بناي مقبره» اجازه‏ي پي‏گيري کار داده است. بنگريد به روگرفت اين فرمان که خود از سوادنامه‏ي 9618 - ايالت به وسيله‏ي دفتر اوقاف خراسان در سال 1302 خورشيدي فراهم آمده و مهر شده است.
    از ربيع‏الاول 1340 هجري سند شماره‏ي 240 را داريم که سلطان محمدميرزا افشار متولي موقوفه‏هاي نادرشاه که پس از سال‏ها درگيري با شاه‏زادگان نادري در کار سرپرستي و نگرش و ديده‏وري بر هزينه‏کرد درآمد آن، مي‏پذيرد که به انگيزه‏ي سالخوردگي و افتادگي «از رسيدگي به امورات موقوفه بازمانده و از عهده‏ي تکاليف معينه نمي‏توانم برآيم...»، بنابراين با خواست خود و خشنودي درون «... شاهزاده درويش علي ميرزا منصور نظام افشار را نايب شرعي خود قرار مي‏دهم که در تمام امور موقوفه، جزء و کلا رسيدگي کرده... و حق‏التوليه به اين جانب قصور کردند... نيابت از ايشان خلع خواهد شد،=
    و در ضمن، شرط شرعي شد که شاهزاده‏ي مذکور هر پانزده روز، يک مرتبه به نظارت سرکاران، شاهزاده محمدعلي ميرزا و شاهزاده اسماعيل ميرزا و شاهزاده محمدحسين ميرزا و شاهزاده اميرمحمد ميرزا، که اصلح اولاد باشند و خود متولي، تمام دخل و خرج خود را تعيين نموده صحة و صواب ديد ايشان را شرط اعظم بدانند...» اين سند با مهر سرپرست آن، سلطان محمد بن محمد ولي، و چند مهر ديگر گواهي شده است.
    ولي چنان که پيش از اين گفتيم برخي از شاهزادگان نادري، پيوسته با اين متولي ديرسال موقوفه سر ناسازگاري داشته‏اند، به گونه‏اي که يکي از آن شمار، محمدعلي ميرزا شاهرخ شاهي، از علماي اصفهان گواهي‏اي بر بايستگي و شايستگي خويش در کار سرپرستي موقوفه‏ي نادر شاهي فراهم مي‏آورد و سند شماره‏ي 332 که در شوال 1342 هجري برابر با جوزاي 1303 خورشيدي گوياي گواهي چند تن از آنان است. آن چه از اين گواهي‏نامه درخور يادکرد است، گواهي يحيي النوري ابن عبدالکريم است که بخشي از تاريخ را آورده و يادکرد آن پسنديده مي‏نمايد: «بسم الله الرحمن الرحيم، اين احقر بر طريق جزم مي‏دانم و اطلاع کامل دارم که جناب شاهزاده که نواب محمدعلي ميرزا مي‏باشيد فرزند بلاواسطه‏ي مرحوم جعفر قلي ميرزا و آن مرحوم فرزند بلاواسطه‏ي مرحوم طهماسب ميرزا که مرحوم فتح علي شاه چشم‏هاي او را بيرون آورده بودند و آن مرحوم فرزند نادر سلطان فرزند ارشد شاهرخ شاه بود و شاهرخ شاه فرزند بلاواسطه‏ي رضاقلي ميرزا و رضا قلي ميرزا فرزند بلاواسطه‏ي نادر شاه بود و خود، او را کور کرده بود و شما امروز از سايرين اکبر و اقرب به مرحوم نادرشاه افشار مي‏باشيد و در اين مطلب هيچ شکي و شبهه‏اي از براي احقر نيست. حرره هذاه عندنا الاحقر يحيي‏النوري حفي عنه في 15 شهر شوال المکرم 1342».
    اين محمدعلي ميرزاي نادري (شاهرخ شاهي) گواهي‏نامه را به همراه نامه‏اي - که در دست است - در شوال 1342 هجري براي «رياست معارف و اوقاف خراسان و سيستان عرضه مي‏دارد» در اين نامه که سراپا درود و سپاس و آرزومندي و ستايش و فرخ باد گفتن است! شاهزاده اسماعيل ميرزا را نايب التوليه مي‏شمارد و يادآور مي‏شود که «اميدوارم اول خدمتي که از حضرت عالي به عتبه‏ي مقدسه‏ي حضرت رضا عليه‏السلام شود، انتزاع اين موقوفه باشد از يد غاصبين و حيف و ميل کنندگان و تسليم دادن به جناب شاهزاده معزي اليه...» (سند شماره‏ي 244).
    شگفت آن است که در اين سال‏ها، هنوز سلطان محمد ميرزا، سرپرست اين موقوفه بوده و پس از اين نيز تا سال 1348 و شايد چند سالي پس از اين بر جاي بوده و سند شماره‏ي 260 که به تاريخ جمادي‏الاخره 1348 هجري نوشته، گوياي اين است که نامبرده به انگيزه‏ي «کبر سن و ضعف قواي بدنيه» نمي‏تواند به وظيفه‏ي توليتي خود در رتق و فتق امور موقوفه رفتار داشته باشد و قوه ندارد که بتواند موقوفه را اداره کند و از تصرف اشخاص که به غير حق و وجه شرعي تصرف کرده‏اند انتزاع نمايد، در تاريخ زير حاضر گرديد نواب سلطان ميرزا مرقوم و بالطوع و الرغبه نواب مستطاب والا شاهزاده محمد حسين ميرزا امير الشعراء (نادري) را نايب خود قرار داد در امور توليتي خودش...». اين نوشته به مهر بزرگان زمان گواهي شده است و رونوشت آن که در دست است به تاريخ 9 دي ماه 1308 به دستينه‏ي فرخي و مهر دفتر اوقاف خراسان است.
    در شوال همين سال از حاکم شرع آن زمان مشهد شايد شيخ محمد حسن مجتهد برسي - به نشانه‏ي جاي مهر که
    «محمدحسن» است - براي نواب خان بابا خان اميرالشعراء، که شايد همان محمدحسين ميرزاي ياد شده در بالا باشد، برابر تبارنامه‏اي که براي وي بر شمرده شده او را شايسته‏ي جايگزيني سلطان محمد ميرزا متولي موقوفه مي‏داند. به بخشي
    از اين نامه بنگريد:
    «... در اين اوان سلسله نسب اولاد واقف و اقربيت يکي از آنها با ملاحظه‏ي اکبريت غير معلوم ولي نواب فخامت نصاب آقاي خان بابا خان اميرالشعرا که الحق محي مراسم و شؤون سلاطين عجم خصوص سلسله‏ي جليله‏ي افشاريه و يادگاري از فردوسي طوسي به شمار مي‏رود ابا و اما [اقرب] به واقف و برادر واقف به طوري که شايع است مي‏باشد. از طرف اب، ابوالقاسم خان بن خان بابا خان بن حسين قلي خان ابن نظر علي قلي خان عادل شاه ابن ابراهيم خان، برادر شاه تاجدار مغفور نادرشاه. از طرف مادر بنت محمدباقر ميرزا ابن هدايت الله ميرزا ابن نادر سلطان ابن شاهرخ شاه ابن رضا قلي ميرزا ابن نادرشاه افشار انار الله برهانهم... [بدين شمار، نامبرده] رشدا و کمالا از ساير معروفين و مشهورين منتسبين خاندان ابدبنيان مي‏باشد، توليت موقوفات به سيره‏ي سابقه و مضامين سواد مرقوم مختص به معزي اليه است...». اين رونوشت را در تاريخ 21 اسفند 1308 فرخي رئيس اوقاف ايالتي خراسان دستينه‏ي نهاده است و مهر دفتر اوقاف خراسان نيز زير آن ديده مي‏شود.
    باز هم در شوال سال 1348 هجري، بازنويس سندي است به شماره‏ي 259 که گوياي اين است که خان بابا خان ياد شده خودش را به «آيت الله اعظم آقاي حاج شيخ مرتضي مجتهد آشتياني» بدين گونه مي‏شناساند: «... در اين اوقات سلطان محمد ميرزا، که عم اين بنده مي‏باشد، متولي موقوفه‏ي مزبوره است و مشاراليه وکالت و نيابت توليت خود را به اين بنده واگذار نموده که موادش در سواد نوشته‏ي اداره‏ي اوقاف خراسان که در جواب ايالت کبري - دامت شوکته - نوشته‏اند مي‏باشد که از لحاظ مبارک گذشت. متمني است چنان چه از نوشتجات ملحوظ و به علاوه آنچه از داخل و خارج معلوم و مبرهن است که اين بنده به حسب رشد و کمال نسبت به ساير اولاد، ارشد و اکمل مي‏باشم و استحقاق اين موقوفه‏ي اجدادي خود را دارم. دست خط فرماييد که جمعي از اولاد فقير اين سلسله دعاگو خواهند بود».
    در کناره‏ي اين درخواست، مجتهد ياد شده افزوده است: «بسم الله الرحمن الرحيم، مراتب کماليه‏ي جناب عالي، حاجت به تصديق حقير را ندارد و از اولاد مرحوم نادرشاه هم مسموع نشده کسي باشد که لياقت اين مقام را داشته باشد. با لحاظ وکالت و واگذاردن عم اکرمتان، سلطان محمدميرزا، توليت را، حسب المرقوم الجوابيه و برحسب سلسله‏ي بطون مقدم داشته باشد و لذا علي وجه الاتم مقتضي است که توليت موقوفه‏ي مزبوره حقا ارجاع به جناب عالي شود و حق بمن له الحق عايد گردد و الله العالم. حرره الاحقر الشأني في ليلة 18 شوال المکرم 48 مرتضي بن محمد حسن»
    درخور يادآوري است که اين همه تکاپو براي کار سرپرستي اين موقوفه و در برابر هم ايستادن و شايسته‏تر دانستن خويش از ديگران، در ماه‏ها و سال‏هايي که از سويي سلطان محمد ميرزا، متولي موقوفه، پير و ناکارآمد شده بود و شاهزاده‏اي تازه برآمده، به نام اسماعيل ميرزا افشار از سوي نواب محمدعلي ميرزا شاهرخ شاهي، که به گونه‏اي برابر گواهي علماي اصفهان، خود را متولي مي‏دانسته، به نيابت توليت و وکيل شرعي وي درجمادي‏الثاني 1342 برگزيده شد و از همين اسماعيل ميرزا است که در سند شماره‏ي 252 به همراه نامه‏ي شماره‏ي 1499 - 21 / 9 / 1304 اداره‏ي معارف و اوقاف بدين گونه ياد شده: «... چون امر موقوفات نادرشاه افشار به واسطه‏ي مداخلات نامشروع بعضي اشخاص مختل... شده و تقريبا در شرف اضمحلال درآمده بود و نيز چند سال بود که شاهزاده اسماعيل ميرزا افشار بنا بر توليت و نظارت مستقله‏ي شرعيه که داشتند متظلم و متشکي بودند و بالاخره پس از مدتي تعقيب رسمي در تاريخ 4 سنبله‏ي 1304، اداره‏ي اوقاف در تحت نمره‏ي 694 اظهارات ايشان را تصديق نمود و کرارا از طرف وزارت جليله‏ي اوقاف امر به احقاق حق ايشان شده بود. دولت و توده‏ي ملت نيز علاقه‏ي مخصوص به ترميم مقبره‏ي مرحوم نادرشاه و اصلاحات موقوفه‏ي مذکوره داشتند، لهذا من باب حفظ و صيانت موقوفات مذکوره و کوتاه کردن ايادي غاصبانه و مطامع آنها پس از يک سلسله مذاکرات طولاني و چندين روز تبادل آرا و
    افکار مصرح و منافع موقوفه‏ي مذکوره در اين ديده شد که قرارداد ذيل بين نواب والا شاهزاده اسماعيل ميرزا نايب‏التوليه و نظارت موقوفات نادري و اداره‏ي محترم معارف و اوقاف خراسان توسط جناب مستطاب آقاي ملک‏زاده رئيس محترم معارف و اوقاف خراسان منعقد و مجري شد...». اين پيمان‏نامه در 9 شماره نوشته شده و در يادآوري‏هاي آن هر يک در نگهداشت اين موقوفه هر يک از دو سو بايستگي‏هايي بر گردن گرفته است.
    نيز در آبان همين سال، برابر جمادي الاولي 1344 هجري، از سوي اداره‏ي اوقاف خراسان با شجاع‏التوليه، متصدي موقوفات نادر، در آن سال‏ها، هم‏خواني شمار درآمد موقوفه در سند شماره‏ي 253 نگاشته شده که چون گوياي پاره‏اي از دانستني‏هاي بايسته براي خواننده و پژوهنده است، روگرفت همه‏ي اين سند را در پايان اين نوشتار آورده‏ايم.
    به دنبال اين نوشته‏ها رونوشت خوش نگاشته‏اي است، در دو برگ، از سوي اداره‏ي ماليه‏ي خراسان به اداره‏ي معارف و اوقاف خراسان در حفظ و نگهداري رقبه‏هاي موقوفه‏ي نادري و سفارش و واگذار کردن به فزون‏بهرگي (مساوي مزايده) به آن و در اين ميان ويژه کردن درآمد چند ساله‏ي آن به بازسازي آرامگاه نادرشاه، وآن چه کم آيد از عوارض نواقل بلديه، کارسازي گردد و براي نگهداري ساختمان سالي پنجاه تومان به کار گرفته شود و پس از بازسازي آرامگاه از درآمد موقوفه‏ي دهشک، مدرسه‏اي به نام نادرشاه ساخته شود و نيز:
    «.. راجع به موقوفه‏ي شهر طوس که به موجب حکم عدليه از تصرف متولي موقوفات نادري خارج شده مقتضي است مطالعات عميقي داير به وضعيت حقوقي موقوفه و راه قانوني که براي استرداد آن موجود مي‏باشد به عمل آورده نتيجه را راپرت دهيد...».
    در زير اين رونوشت جاي مهر و امضاي وزارت ماليه نوشته شده و پيداست که نامه تاريخي نداشته و سواد آن در تاريخ 25 / 7 / 1305 به اداره‏ي معارف و اوقاف خراسان فرستاده شده با امضاي خليل ثقفي و مهر (وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه 1339).
    در اين جا بايسته مي‏نمايد يادآوري کنم که شايد بدين گونه بوده است که پاره‏اي از رقبات اين موقوفه و مانند اين «موقوفه پريزاد خانم، موقوفه‏ي گوهرشاد خاتون و...» گاهي با فرمان کارگزاران، بخشي از موقوفه جدا مي‏شده و به کسي که مي‏خواستند به گونه‏اي او را گرامي دارند، واگذار مي‏کردند و گاه آن را همچون تيول و سيورغال به فرمانده يا سرداري مي‏بخشيده‏اند، و گرنه مردم کوچه و بازار نمي‏توانسته‏اند يا نمي‏خواسته‏اند که بخشهاي بزرگي از اين موقوفه را که شامل روستا و خانه و آسياب و آلازها زمين کشاورزي بوده يا 220 دکان را يکجا از موقوفه بيرون آورند چنان که يک مغازه از آن شمار بر جاي نماند ؟! چنين پيشامدي براي زمين‏هاي گرد آرامگاه نادر نيز مي‏توانست پيش آيد. اگر قوام‏السلطنه ايالت خراسان، در دهه‏ي چهارم سده‏ي چهارده قمري به اين کار سترگ نگرش نمي‏داشت و دستور بازستاني زمين‏هاي گرد آرامگاه و ويران کردن ساختمان‏هاي ناهمگون که ضمن آن دست‏درازي به موقوفه بوده و بازسازي آرامگاه و درست کردن باغي گرد آن نمي‏داد، بيم آن مي‏رفت که جاي آرامگاه او نيز به دارايي‏هاي خودي در مي‏آمد. اينک سندهاي 243 و 244
    نوشته شده در ارديبهشت 1304 هجري که ميان وزارت معارف و اوقاف و وزارت جليله‏ي داخله بر پايه‏ي گزارش اداره‏ي معارف و اوقاف خراسان، گفته و شنيده شده، بر جاي است و در اين زمينه سخن‏ها و دستورهاي داده شده گوياي آن است.
    واپسين برگي که از نوشته‏هاي ديرسال اين موقوفه به دست است، گزارش گونه‏اي است از کارکرد کارگزاران و سرپرستان آن و واگذار شدن آن به نهادهاي کشوري که در آبان ماه 1321 ه (به گمانم) از سوي اداره‏ي اوقاف مشهد آماده شده است. برابر اين گزارش در تاريخ 21 ذي‏قعده‏ي 1333 ه براي بازسازي آرامگاه نادر شاه افشار، «.. قانوني تحت شش ماده از تصويب مجلس مي‏گذرد و مطابق آن اختياراتي به اداره‏ي اوقاف و دارايي و ايالت خراسان داده مي‏شود و به استناد قانون مذکور در سنوات 1296 الي آخر 1299 خورشيدي، ايالت وقت خراسان (قوام‏السلطنه) اقدام به عمل نموده ابنيه و عمارات واقع در اراضي مقبره و اطراف آن را به مساحت تقريبي پانزده هزار متر مربع از تصرف اشخاص خارج و مسطح ساخته و از محل درآمد نواقل و دارايي شهر مشهد، بناي باغ و مقبره را ساختمان و از همان موقع هم به استناد قانون مذکور، موقوفات مختصري هم که از اوقاف نادري باقي بوده است، اداره‏ي دارايي به منظور استهلاک هزينه، تصرف نموده است».
    پس از انجام ساختمان، باغ و مقبره، حدود سال 1300 خورشيدي، به تصرف اداره‏ي اوقاف بوده و ساليانه اداره‏ي دارايي مبلغ شش هزار ريال براي حق‏الشرب و حقوق باغبان مي‏پرداخته است...» بي‏گمان از درآمد موقوفه دهشک که در دست اداره‏ي ماليه بوده است.
    در پايان اين بخش پژوهش مي‏افزايم: چنان که پيش از اين آمد، پي‏گيري کار اين موقوفه و هزينه‏کرد درآمد آن، (موقوف عليهم)، نگهداشت و بازسازي آرامگاه واقف آن، و آبرساني به سنگاب نادري در پهنه سراي رضوي، به تهران و مجلس و وزارت خانه‏هاي عوايد و ماليه و داخله از سويي و در ديگر سو، وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه که پيوسته نخست و راستين آن بوده است، مي‏انجامد؛ چون اينان همه پي‏گيري کار آن را در زنده نگهداشتن نام نادرشاه و بازسازي آرامگاه وي و پيراستن گرد آن از دست درازي بيهوده کاران و چنگ انداختن برخي شاهزادگان نادري و اين که گرد آن برابر دستور ايالت خراسان (قوام‏السلطنه) باغي ساخته شود بايسته مي‏دانسته‏اند، اداره‏ي معارف و اوقاف خراسان نيز در کوتاه کردن دست مرتضي قلي ميرزا نادري که قهوه‏خانه‏اي در گوشه‏اي از باغ درست کرده بود و درآمد آن را براي هزينه‏ي نگهداشت آرامگاه روا مي‏دانسته، گزارشي به وزارت معارف و اوقاف نوشته و آن وزارتخانه چگونگي را به وزارت داخله و وزارت ماليه نوشته و به گونه‏اي رسيدگي به اين کار را خواستار شده است. اين نامه داراي نمره‏ي 2423 و تاريخ 7 ارديبهشت 1304 است که رونوشت دو سند شماره‏هاي 243 و 244 همراه آن است با امضاي تعلق‏ساز اعظم (؟) و مهر وزارتخانه در زير آن.
    در بخشي از نامه‏ي وزارت معارف، ارديبهشت 1304 به وزارت داخله آمده است: «بنابراين متمني است به ايالت جليله‏ي خراسان در اين باب شرح لازم مرقوم فرماييد که با اداره‏ي اوقاف مشهد در اين خصوص، کمال مساعدت و تقويت فرموده و به اظهارات شاهزاده حاج ميرزا مرتضي نسبت به اين قضيه ترتيب اثر ندهند و از داير بودن قهوه‏خانه‏ي وسط باغ ممانعت فرموده و شاهزاده‏ي مشاراليه را به محاکم صالحه احاله دهند تا اداره‏ي اوقاف مشهد موافق قانون در مقام
    جوابگويي برآيد.» محل امضا و مهر وزارتخانه.
    و در نامه‏اي که به وزارت ماليه نوشته شده، آمده است: «.. از قرار راپرت اداره‏ي معارف و اوقاف مشهد، بناي شاهزاده حاج مرتضي ميرزا در قسمتي از باغ است که باغ مقبره را ناقص کرده و مطابق قانون مصوب مجلس شوراي ملي بايد اين قسمت هم خريداري و جزء باغ شود بنابراين از آن وزارت جليله تقاضا دارد که براي اجراي کامل قانون مقرر فرماييد اداره‏ي ماليه‏ي خراسان بناي شاهزاده‏ي مشاراليه را به قيمت عادله خريداري و جزء باغ مقبره نمايند و نيز نظر به ماده‏ي سوم قانون مقرر فرمايند، ماهي پنجاه تومان از عايدات دو عشر نواقل شهر مشهد براي اتمام تعميرات مقبره و نگاهداري باغ مقبره به اداره‏ي اوقاف و معارف خراسان کارسازي دارند تا به مصارف لازمه براي اتمام تعميرات مقبره و نگهداري باغ با نظارت اداره‏ي ماليه خراسان برسانند...»
    گويا، از اين زمان، سرپرستي اين نهادک به اداره‏ي اوقاف خراسان واگذار مي‏شود و در شمار «موقوفات متصرفي» جاي مي‏گيرد؛ به گونه‏اي که پرونده‏ي مادر آن در بايگاني دفتر نمايندگي اوقاف احمدآباد نشان مي‏دهد تا سال 1373 خورشيدي، کسي از بازماندگان خاندان نادرشاه، پي‏گير به دست آوردن کار سرپرستي اين موقوفه نبوده است. تا اين که آقاي محمد سرباز فرزند نادرميرزا با پي‏گيري بسيار «حکم توليت» اين موقوفه را از اداره‏ي تحقيق اوقاف خراسان برابر نامه‏ي شماره‏ي 29 / 64 - 12 / 8 / 1373به نام خود به دست مي‏آورد و آقاي رضاقلي سرباز را از سوي خود به کارگزاري آن بر مي‏گزيند، ولي از پيشامدهاي روزگار وي چند سال پس از اين تاريخ در نزديکي هشک (راه توس) در حادثه‏ي برخورد خودرو از ميان مي‏رود! از آن پس فرزندان وي يا ديگري از افشاريان به دنبال گرفتن توليت نيستند و اين موقوفه با سري پرکشش، نيمه جان، بي‏آب و کم درآمد، با سرپرستي دفتر نمايندگي اوقاف احمدآباد بر گونه‏ي متصرفي (عام وخاص) کارگزاري مي‏شود.
    روستاي دهشک، که اينک بر جاي مانده‏ي اين موقوفه بزرگ است، در پنج کيلومتري توس در سوي باختري راه مشهد - توس به گستردگي 20 زوج بر جاي است. اين روستاي وقفي به هنگام سرپرستي درويش علي ميرزا شاهرخ نادري و محمدحسين ميرزا نادري در سال 1313 خورشيدي به ثبت داده شده است با پلاک 55 ناحيه‏ي 10 بلوک ميان ولايت مشهد، در بردارنده‏ي زمين‏هاي آبي‏زار و ديمه‏زار و همه‏ي پيوسته‏ها و وابسته‏هاي آن. اين روستا در گذشته از رودخانه‏ي کشف آبياري مي‏شده است و اکنون به هنگام بي‏آبي از آب چاه‏هاي ديگران کشت و کار مي‏شود و موقوفه، چاه ويژه‏ي خود ندارد، از همه‏ي 20 زوج آن، 14 زوج و يک سوم زوج و ثلث زوج به مساحت 827000 مترمربع در شمار موقوفات آستانه است و دو زوج و يک سوم زوج نيز از دو تن ديگر، به گونه‏ي ملکي است. (32)
    برابر گزارشي که کارشناسان اداره‏ي کل اوقاف خراسان در 22 / 7 / 1364 پس از بازديد دهشک و بررسي چگونگي آن فراهم آورده‏اند، چنين آمده است:».. 30 سهم قبلي به 20 سهم تقسيم که دوسوم 25 سهم آن [از مدار 30 سهم] متعلق به موقوفه مي‏باشد و سهم موقوفه حدود 330 هکتار زمين که توسط اصلاحات ارضي در سال 1344 به صورت اجاره‏ي 99 ساله و در سال 1354 به طور کلي به 72 نفر واگذار شده است. اين روستا قنات نداشته و از طريق کانال از رودخانه‏ي کشف، آب برداشت مي‏کرده است که به علت خشکسالي از سه سال قبل امکان بهره‏برداري از اين آب نبوده و توسط کشاورزان دو حلقه چاه عميق، در سال 1350 و 1357 (بدون پروانه) حفر و بهره‏برداري مي‏شود و بيست حلقه چاه نيمه عميق و کمر چاهي توسط تعدادي از کشاورزان در روي سهم زمين خودشان حفر که چند حلقه‏ي آن به علت ريزش و نقص فني غيرقابل بهره‏برداري بوده و از بقيه بهره‏برداري مي‏شود. حدود يک هکتار توسط يک نفر از کشاورزان جهت تأسيس گاوداري در حال ساختمان، فروخته شده و حدود دو هکتار از اراضي به صورت مسکوني درآمده که يا کشاورزان براي خود ساخته‏اند و يا
    زمين آن را به فرد ديگر فروخته که بعدا به صورت مسکوني تبديل شده است و در حدود 40 هکتار از اراضي باغ احداث گرديده. در نتيجه باقي مانده اراضي در سهم موقوفه، حدود 288 هکتار مي‏باشد. اعياني که توسط کشاورزان پس از واگذاري به وسيله‏ي اصلاحات ارضي احداث شده، شامل باغ، خانه، بناي مسکوني، گاوداري در حال تأسيس 20 حلقه چاه نيمه عميق و دو حلقه چاه عميق بدون پروانه مي‏باشد».
    يادآوري مي‏شود که آن چه در اين گزارش آمده، پيش از پي‏گيري‏هاي بايسته‏ي اداره‏ي کل اوقاف و دفتر نمايندگي اوقاف توس و احمدآباد بوده و بي‏گمان اکنون اين موقوفه به گونه‏ي ياد شده در گزارش، رها شده نخواهد بود و به کارکرد آن در افزودن درآمد و سر و سامان دادن به زمين‏هاي کشاورزي و خانه‏سازي و باغداري رسيدگي کرده‏اند، اگر چه با نداشتن آب و به هم پاشيدگي‏هاي گذشته‏ي آن، درآمدي بسنده نخواهد داشت.
    پي‏گيري اداره‏ي کل اوقاف خراسان و اداره‏ي اوقاف مشهد براي سامان دادن به زمين‏هاي کشاورزي اين موقوفه ازنامه‏اي که در تاريخ 8 / 11 / 1366 به شماره‏ي 22110 / 1 به مسؤول امور قضايي و ثبتي اداره نوشته شده، که پس از ابطال اسناد موقوفات (برابر اصلاحات ارضي شاه) براي تنظيم سند با متصرفين موقوفه، به دهشک عزيمت مي‏کنند، شما نيز از سوي اين اداره، قرارداد لازم با متصرفين و زارعين صاحب نسق تنظيم کنيد».
    در پايان اين نوشته‏ي دراز دامن پسنديده است به ياد بياوريم که نادرشاه افشار با همه‏ي ستيزه‏جويي و کشش‏هاي جنگجويي و گذراندن همه‏ي زندگي خويش در ميدان‏هاي نبرد و داشتن درون‏مايه‏ي جنگ آوري، گاهي رگه‏هاي فرهنگ‏دوستي و دانش‏پروري در وي پديد مي‏آمده است، چنان که جز راهآوردهاي ارزنده‏ي چندي که در برگشت از هر کوچ جنگي به آستان پاک پيشواي هشتم پيش‏کش مي‏کرده، با تقديم هزاران کتاب به کتابخانه‏ي حضرت رضا (ع) در شمار يکي از کلان‏ترين واقفان کتب خطي و قرآن به آستانه‏ي رضوي است.
    برابر آن چه نوشته‏هاي تاريخي درست به دست مي‏دهند، نادرشاه چون با پيروزي در جنگ کرنال هندوستان بر محمدشاه گورکاني پيروز شد، پس از پيشامدهاي چند تاج پادشاهي هند را در برابر کرورهاي زر و سيم و گوهرهاي کم مانند فزونمايه به او واگذار کرد، محمدشاه به گونه‏ي سپاس و براي خوش‏آمد گويي از نادر و بزرگان سپاه وي خواست که از کتابخانه‏ي پادشاهي بازديد کنند، در اين ديدار، پادشاه ايران اگر چه کم دانش بود ولي بينش آگاهانه‏ي وي او را به کتاب‏هاي ارزنده‏ي دست نوشت، رهنمون بود و آنها را مي‏ستود و مي‏پسنديد. شاه هند به پاسخ يادآور شد که: «هر شمار که بپسنديد و دوست داريد، دستور دهيد براي شما جدا کنند.» و نادر چنين کرد و خود و همراهان وي بدين جدا کردن پرداختند! مي‏گويند شماري برابر 60 هزار کتاب ارزشمند از همه‏ي دانش‏ها برگزيدند و در جعبه‏هاي چوبي استوار به اردوگاه ايرانيان بردند که پس از اندک مايه زياني که در درازاي راه ديد، به ايران و مشهد رسيد و شمار بيشتر آن به کتابخانه‏ي آستانه داده شد.
    اين يادکرد شگفت آور که يکي از رخدادهاي سودآور فرهنگي پيروزي نادرشاه در هند بود، اگر چه بي‏گمان درست ا ست، ولي مي‏تواند در شمار کتاب‏ها، دگرگوني‏اي پديد آمده باشد؛ چه، برگزيدن و جدا کردن اين شمار کتاب از کتابخانه‏اي، به اين سادگي نيست که شاه و نزديکان وي چنين کاري انجام دهند ؟ و از سويي، با در ديد داشتن اين که کتاب‏هاي کتابخانه‏هاي آن زمان همه دست‏نوشته بوده، شمار کتاب‏هاي آن، آن مايه افزون نبوده است که بتوان از آن 60 هزار جدا کرد ؟ از سويي بسته‏بندي و آوردن آن به ايران، کاري نه چندان ساده و شدني است! از اين رو مي‏توان در شمار اين کتاب‏ها اندکي بدگماني نشان داد!
    دکتر ميمندي نژاد در کتاب زندگي پر ماجراي نادرشاه درباره‏ي اين رويداد سخن گفته است و در زيرنويس همين برگ آورده
    است: «... آن چه تاکنون نوشته است با اتکا به مدارک تاريخي مي‏باشد و راجع به اهداي کتب خطي به کتابخانه‏ي آستان قدس رضوي، در کتاب زندگاني نادرشاه، پسر شمشير که به اتکاي 24 کتاب تاريخ مربوط به زندگاني نادرشاه نوشته شده در صفحه‏ي 169 چنين توضيح داده شده است: «نادرشاه 60000 جلد از کتاب‏هاي خطي گرانبها، که برخي از آنها را خودش از کتابخانه‏ي پادشاهي هند جدا کرده بود به ايران آورد. اين کتاب‏ها به آستانه‏ي رضوي مشهد و کتابخانه‏ي پادشاهي تهران سپرده شد». و نيز گروهي از هنرمندان و استادان پاره‏اي از پيشه‏ها و نويسندگان در شمار چند هزار تن با خود به ايران آورد (33)
    و انجام راه آن که
    چو مرگ بر در ايوان رسد نه انديشد
    ز تاق کسروي و تخت و تاج فريدون
    «ابن حسام»
    چنين است که نادرشاه افشار پس از زندگي‏اي پر فراز و نشيب در سال 1160 هجري به دست سرداران و نگهبانانش - بايسته يا نابايسته - در فتح آباد قوچان از پا درآمد و
    به يک گردش چرخ نيلوفري
    نه نادر به جا ماند و نه نادري‏
    سر شب سر قتل و تاراج داشت
    سحرگه نه تن سر، نه سر، تاج داشت!
    و پازن فرانسوي، پزشک ويژه‏ي نادرشاه، در يادداشت‏هاي خويش در اين زمينه آورده است: «... اکنون توان‏گرترين پادشاه جهان، بلاي ناگهاني دولت عثماني، فاتح هندوستان، خداوند ايران، فرمانرواي آسيا، تهماسب قلي‏خان، نادرشاه در شصت و پنج سالگي پس از 13 سال پادشاهي بمرد. وي در نزد همسايگان، محترم بود و دشمنانش، سخت از او بيم داشتند. تنها نقصي که داشت همين بود که محبوب رعاياي خود نبود! (34)

    پي نوشت :

    1- بنگريد به: مروي، محمدکاظم، عالم آراي نادري، ج 1، صص 201 و 202 و 203 و نيز صفحه‏هاي 163 تا 167 و 300.
    2- بنگريد به: ميرزا مهدي خان منشي، دره‏ي نادره، صص 538 تا 5543. براي آگاهي بيشتر در شماره‏هاي 1 و 2 بنگريد به: سيدي، مهدي، تاريخ شهر مشهد، صص 225 و 226. .
    3- در عالم آراي نادري مي‏خوانيم: «.. القصه، داراي دوران و آن خسرو ممالک‏ستان از فيضان روحانيت شاه ولايت پناه، اجابت يقين گشته، سر از سجده‏ي واهب المواهب برداشته، خدمه و مجاوران آن آستان عرش نشان را به اصناف عطيات بهره‏ور ساخته، همگي همت والانهتمت بر تزيين آن آستان ملايک پاسبان و ترفيه احوال خدمه و مجاوران گماشت...» ج 3، صفحه‏هاي 930 و 931.
    در کتاب «شرح حال رجال ايران» نگارش مهدي بامداد آمده است: «... و چون قبلا دستور داده بود که گنبد حضرت علي (ع) را به وجه احسن آن تذهيب نمايند و در اين سال که نادرشاه در نجف اقامت داشت، تذهيبات گنبد که هزينه‏ي آن ده الف نادري (هر الف نادري برابر با پنج هزار تومان بوده است) شده به کلي صورت اتمام پذيرفته بود، نادرشاه عاملين را مورد تقدير و عنايت خود قرار داد.» (ص 228). .
    4- عالم آراي نادري، ج 3، صص 931 - 930.
    5- دره‏ي نادره، صص 543 - 538.
    6- «نادر براي زهر چشم گرفتن از جماعات مختلف در دشت مغان و نيز روشن شدن تصميماتش براي روحانيون، ميرزا ابوالحسن ملاباشي را شهيد مي‏کند...» (مجموعه فرامين پادشاهان ايران، ص 211)
    پس از بي‏التفاتي نادر به روحانيون «به مرور بي‏محبتي آن‏ها نيز نمايان گشت و نامهرباني‏ها را از هر دو سر شد و باعث بي‏قوتي هر دو طرف گرديد... ميرزا ابوالحسن ملاباشي، در حفيه گفته بود که: هر کس صد سلسله‏ي صفوي نمايد، نتايج آن در عرصه‏ي عالم نخواهد ماند! از اين جهت نادر در غضب شد و امر کرد يوم ديگر طناب به حلقش انداخته در حضور اقدس خفه نمودند». (عالم آراي نادري، ج 2، ص 31).
    7- «... بنابراين اگر در عصر افشاري ميدان زيادي به روحانيون داده نمي‏شود، از يک جهت به دليل اين است که نادر در اين توهم بوده است که آن جماعت را با وي ميانه‏ي خوشي نيست و تکيه بر آنها، که ملتفت و معتقد به نظامات حکومتي پيش از وي بودند، بي‏فايده تلقي مي‏کرد و از طرف ديگر خود را در آن مقام مي‏ديد که به اختلافات طولاني هر دو رکن پايان بخشد و سياست تازه‏اي مبني بر سازش بين هر دو مذهب ايجاد کند. به عبارت ديگر، صواب در آن مي‏ديد که ريشه‏ي اختلافات چندين صد ساله را بخشکاند...» (رضا شعباني، تاريخ اجتماعي ايران در عصر افشاريه، ص 266)
    «... اين همه اصول سياستي است که نادر در خلال چند سال سلطنت، مجري داشته و به طور قاطع کوشيده است که دست علما را از درآمد اوقاف کوتاه کند. حق است که متوقع باشيم جامعه‏ي اهل علم نيز با اين گونه تدابير هماهنگي پيدا نکند و به قدري که مي‏تواند در برابر مردي خودرأي بايستد! چون نادر اعلام داشته بود که اگر کسي ملا مي‏خواهد مصارف او را خود بپردازد» (همان، ص 269)
    «نادر در ورودش به قزوين، کليه‏ي اوقاف را براي مخارج سپاهش تصرف کرد و گفت: به نيروي جنگي بيشتر از ملاها احتياج دارد.» (شرح حال رجال ايران، ج 4، زير ص 87، به نقل از تاريخ ادبيات ادوارد براون).
    8- تاريخ شهر مشهد، صص 285 و 286 .
    9- ثروت نادري را در آن زمان بعضي «پانزده کرور» تومان طلا برآورد کرده‏اند. (مجمل التواريخ، ص 53). .
    10- تاريخ شهر مشهد، صص 234 -231. در اين زمينه «در جهان‏گشاي نادري» نوشته‏ي ميرزا مهدي خان منشي، چنين آمده است: «به سبب ماتمي که به مردم مشهد وارد آمده بود، نادر اجازه نداد که هنگام ورود او به چراغاني و موشک‏پراني و سور و سرور بپردازند و آن را از آيين غيرت دور دانسته در روز ورود اهل شهر را از نواختن نقاره‏ي شاديانه و آيين‏بندي و چراغاني ممنوع ساخته به همان توپ‏هاي رعد آواز، دبدبه‏ي جهانگيري و طنطنه‏ي ورود در مسامع دوست و دشمن رسانيدند». (نقل از: تاريخ شهر مشهد، ص 232). .
    11- شيباني، عبدالرضا، سيماي وقف در خراسان، مشهد 1380، ص 18.
    12- نوايي، عبدالحسين (گردآوري)، اسناد و نامه‏هاي سياسي ايران، ص 431.
    13- در گذشته، به انگيزه‏ي بزرگ‏داري و گاه بزرگ‏نمايي کسي که به گونه‏اي داراي نام و نشان و برتريي بوده است، نويسندگان فرمان‏هاي کارگزارانه، نهادک‏نامه‏ها و... آوردن نام آن بزرگان را در درونه‏ي نوشته، گونه‏اي سبکي و کم شدن ارزش وي مي‏دانسته‏اند. اين پرهيز از نوشتن نام، چنان با دورانديشي انجام مي‏شد که در نهادک‏نامه‏هاي بانوان کار به جايي مي‏رسيد که از آوردن نام واقفه، چه در درونه‏ي نوشته و چه در کنار آن پرهيز کرده و تنها به برخي از ويژگي‏هاي وي بسنده مي‏کرده‏اند! و هم پيوسته بدين آيين رازگونه بوده است که در فرهنگ مردم به نوشتار و گفتار نيز راه جسته واژگاني چون: بندگان، خاک پاي، حضرت، جناب منزل، اهل خانه، خانواده و ده‏ها واژه‏ي کنايي ديگر همه بدين پندار ساخته شده‏اند که به هر گونه که باشد نام بزرگي يا بانويي بر زبان نيايد!. .
    14- بويژه از تنسيق صفات (برشمردن ويژگي‏هاي کسي را پي‏درپي) نويسنده‏ي اين نهادک‏نامه به خوبي بهره گرفته است؛ بنگريد: «... بهرام صولت، انجم سپاه، فريدون حشمت، خورشيد طلعت» يا «.. گوهر صدف بخت و کامکاري و در آبدار درياي رفعت و شهرياري، نونهال گلزار عزت و اقبال و سرو نو رسته‏ي جويبار عظمت وجلال».
    15- بي‏جا نيست که گفته‏اند: «الملک عقيم» و بيشتر خاندان افشار چنين بوده‏اند! به گونه‏اي که نادرشاه، خود، نخست پسر و ولي‏عهد خويش، رضا قلي ميرزا براي گمان بيهوده‏اي که شايد وي در انديشه‏ي پادشاهي و کشتن اوست، وي را از دو چشم نابينا کرد که خود باد افرهي بدتر از کشتن بوده است. و پس از کشته شدن نادر، که مي‏گويند دست برادرزاده‏ي وي علي قلي ميرزا، در کار بوده است، هم او به کشتاري دهشتناک و بدفرجام و ناجوانمردانه دست زد و همه‏ي خاندان عمش را جوان و کودک که بيش از چهارده تن بودند با سنگدلي از دم تيغ گذرانيد تا جايي که به رضاقلي ميرزاي نابينا نيز بخشش نياورد و تنها شاهرخ ميرزا پسر وي را که نوجواني دوازده ساله بود زنده نگه داشت تا اگر، مردم وي را به پادشاهي نپذيرفتند، شاهرخ را به شاهي برگزيند و به نام او، خود، فرمانروايي و چيرگي داشته باشد، که چنين بود ولي برادرش، ابراهيم خان به کينه‏کشي عمو و فرزندانش او را گرفته و به شاهرخ سپرد که در دم، او را به سزاي کردارش رساندند!.
    16- «نادر پس از مرگ باباعلي بيک، تمام اموال پدر زن خود را تصاحب نمود، سرمايه‏اي که به دست آورد آن را به مصرف سپاهي‏گري و لوازم آن از قبيل خريداري اسب و تفنگ و شمشير و سلاح‏هاي ديگر به کار برد و به واسطه‏ي اين وسايل در کارهاي او پيشرفت‏هاي زيادي حاصل گرديد». (شرح حال رجال ايران، ج 4، ص 194.
    17- تقاوي (مساوي تغاوي) واژه‏اي ترکي مغولي است که در گذشته به جاي «مساعده» تازي و «دستمايه‏ي» پارسي به کار مي‏رفته است و براي آنان که تازه‏کار بوده‏اند اين کمک نقدي يا جنسي، بسيار کارگشا بوده است. اين دستمايه، گاهي بخششي بوده است و پس گرفته نمي‏شده است و زماني نيز آن را به هنگامي که کمک شده، توان دارايي او نيکو مي‏شده، دستمايه‏ي نخستين را با سپاس به ياري دهنده برمي‏گردانده است. ولي در وقف‏نامه‏ي نادرقلي خان افشار بر گونه‏ي ديگري است، بدين گونه که برخي از دکان‏هاي وي داراي شماري دينار تقاوي بوده است که اولين پول هم بخشي از موقوفه به حساب مي‏آمده است و چون يک تن مغازه را با تقاوي آن وامي‏گذاشته است، ديگري باز همان پول را دستمايه‏ي کار خود مي‏کرده است. قاآني گفته است:
    «زر داد و تخم و گاو و تغاوي به هر زمين -و آورد پيشه‏ورز و دهاقين زهر کنار».
    18- بنگريد به روگرفت سند شماره‏ي 263 پيوست، صفر 1338، از سوي ايالت جليله‏ي خراسان (احمد قوام) دستور براي موقوفه و باغ آرامگاه نادرشاه و پاکسازي و بازسازي آن.
    19- شاهرخ فرزند رضا قلي ميرزا، خواهرزاده‏ي شاه تهماسب صفوي نيز، در وقف‏نامه‏اش چنين شناسانده مي‏شود: «السلطان شاهرخ شاه الموسوي الحسيني ادام الله ظلال جلال دولته و سلطنته...»
    هم بر اين روش، فرزند شاهرخ، قهار علي ميرزا در نهادک خويش از افشار بودن خود سخني نمي‏آورد: «سلاله‏ي جلالت و بسالت و قدوه‏ي نتيجه‏ي شوکت و سلطنت، افتخار عظماء الفخام، نواب مستطاب عالي مقام، اعني، چراغ خانواده‏ي صفوي، انار الله برهانهم، قهار قلي ميرزا...»
    «برداشت از وقف‏نامه‏ي قهار قلي ميرزا» (کلاسه‏ي 4 - ق).
    20- از سال‏هاي 1338 و 1341 هجري قمري نوشته‏هايي رسيد گونه، بر جاي است که گوياي سرپرستي سقاخانه‏ي نادري (مساوي اسماعيل طلايي) از سوي متولي موقوفه‏ي نادرشاه است و اين که بدان گونه که در وقف‏نامه آمده است در تابستان براي سرد شدن آب سقاخانه يخ فراهم مي‏کرده‏اند. در اين يادداشت آمده است: «خدمت ذي شرافت مستطاب اجل آقاي شجاع التوليه دام اجلاله العالي، مبلغ هفتاد تومان وجه نقد ازبابت قيمت يخ سقاخانه‏ي مبارکه حسب الامر مطاع مبارک حضرت مستطاب اشرف اعظم ايالت جليله‏ي کبراي خراسان و سيستان دامت عظمته به رسم، علي الحساب مرحمت فرماييد درموقع حساب هذا السنة پچي‏ئيل موقوفه‏ي مزرعه‏ي دهشک با حضرت عالي محسوب خواهد شد 15 سرطان 1338.
    اقل بندگان سلطان محمد نادري، مهر: (سلطان محمد بن محمد ولي) يادآور مي‏شود که در گذشته اين سقاخانه به نام واقف آن ناميده مي‏شده است چنان که در سند شماره‏ي 233، جمادي الاول سنه‏ي 1337، آمده است «مبلغ بيست تومان... به مؤونت جناب سلالة السادات العظام آقاي شجاع التوليه واصل و عايد اين جانب سلطان محمد ميرزا متولي سقاخانه‏ي مرحوم نادرشاه گرديد...» مهر: (سلطان محمد بن محمد ولي). .
    21- «به فرمان نادر در پيش چهار باغ آب انباري ساختند که يکي در زير بود و يکي در بالا، اول را براي خيرات ساخته بودند که عموم مردم آب آن را به مصرف برسانند و آن که در بالا بود چهار ده دهنه داشت که در هر دهنه به چند صنعت آب مي‏ريخت و در ميان هشت بهشت از حوض‏هايي که در آن عمارات عالي ساخته بودند، فواره مي‏جست و سرريز آب آن از زيرزمين به وسيله‏ي شتر گلو و معبرها از زير خيابان مي‏گذشت و در ميان صحن مقدس از زير حوض چون فواره بيرون مي‏آمد که مملو از آب مي‏شد. آب از دور حوض فرو مي‏ريخت و به همان نهر مذکور به سمت محلات خيابان مي‏رفت، در آن زمان استادان مخارج اين آبرساني را برآورد کردند: نادر چهارده هزار تومان به مصرف اين کار رسانده بود.
    (عالم آراي نادري، ج 1، ص 203). .
    22- آقاي عبدالرضا امير شيباني در کتاب «سيماي وقف در خراسان» آورده است: «... وقف بر نفس از موارد بطلان وقف است، به ويژه در زمان حيات که به عقيده‏ي اجماع فقها، وقف بر نفس باطل است، حتي برخي در زمان وفات نيز آن را وقف بر نفس دانسته، باطل مي‏دانند...» (ص 22). و در صفحه‏ي 67 همين کتاب آمده است: «...واقف براي گريز از وقف بر نفس است که نمي‏تواند خود از منافع موقوفه استفاده نمايد مگر در موقوفاتي که وقف بر عناوين عامه است، مشروط بر آن که واقف خود مصداق موقوف عليه پيدا کند. چاره‏ي اين کار آن است که آن که مي‏خواهد وقفي انجام دهد آن را نخست به کسي صلح کند و قرار بگذارد که مصالح له، مصالح را در شمار موقوف عليهم قرار بدهد و درصدي، چنان که هزينه‏ي زندگي وي فراهم آيد، ويژه کند.».
    23- گونه‏اي برش به مانند «دال» در پرده و فرش که به کارگاه قاسمي نامي پيوسته بوده است و امروز به آن هلالي مي‏گويند. (بنگريد به لغت نامه‏ي دهخدا).
    زير واژه‏ي «دال بر».
    24- نمونه را بنگريد: نصرالله ميرزا [نوه‏ي نادر] در نتيجه‏ي وسوسه‏ي سودجويان پيرامون خود، با اين استدلال که بخشي از زر و سيم حرم از آن جد خود تو است، «بعضي از قناديل طلا و نقره و ظروف و شمعدان زرين را که به جواهر ثمين ترصيع داده شده بود حسب الصلاح متولي و ناظر متولي و ناظر روضه‏ي شريفه برداشته، مسکوک گردانيده به مصرف رسانيد.» (تاريخ شهر مشهد، ص 277).
    برادر ديگر، نادر ميرزا نيز چنين کرد و کار غارت حرم رضوي را از برادر گذراند! ببينيد: «او از جمله، آغاز به غارت تتمه‏ي زر و سيم جواهر و نفايس حرم رضوي و برداشت خشت‏هاي طلاي گنبد کرد که با مخالفت و ايستادگي ميرزا مهدي مجتهد مشهد و متولي حرم روبه‏رو گرديد، اما در مرصع به جواهري که در پايين پاي حضرت نصب بود و ميله يا طوق مکللي را که بر فراز گنبد قرار داشت توسط نادرميرزا به غارت رفت! وي حتي قالي نفيسي را که با سيم ناب زردوزي شده بود و حدود هفت هزار تومان قيمت داشت و استادان صنعت پيشه به فنون غريبه ترتيب داده و نقش سوره‏ي مبارکه‏ي ياسين در حواشي آن منقوش بود و سالي يک دفعه در ساحت حرم گسترده مي‏شد، برداشت و به طمع سيم و زر آن، در آتش افکند که از آن همه بيش از هفت‏صد تومان عايد وي نگشت...»!! (ص 278). .
    25- از اين روش نوشتاري و پيمان گونه‏ي يک سويه، بيشتر واقفان بهره مي‏گرفته‏اند، تا جايي که شاهان توانايي چون شاه عباس و نادرشاه افشار، در نهادک‏نامه‏هايشان از اين ابزار سود جسته‏اند! به فرازي از وقف‏نامه‏ي شاه عباس که در سال 1023 براي وقف کردن چشمه‏ي گلسپ مشهد توس نگاشته شده، بنگريد: «... و اگر کسي خلاف شروط مذکوره کرده احداث ممر نموده آب برد، حکم آن داشته باشد که در خون امام معصوم مظلوم شهيد شرکت کرده باشد و پادشاه وقت و علماي عصر و صدور و متوليان اگر خلاف شروط مذکوره تجويز نمايند، در روز قيامت نزد خدا و رسول و حضرت امام ثامن ضامنش شرمنده بوده از عهده‏ي جواب بيرون آيند و تجويز بردن آب به حياض و برکه‏ها و حمامات جهت آن نفرموده که مبادا جمعي که خود را در سبک علماي منسلک داشته از حليه‏ي صلاح عاري باشند به واسطه‏ي حکام دنيوي متشبث به فتاوي ضروره شده حيله‏ي شرعي نمايند که زياده از آن فتوي دهند و عوام به فتاوي ايشان جرأت نموده هر کس اندک اندک آب برده آب در آستانه‏ي کمي کرده خلل به شرط وقف مذکور واقع شود.»
    «برگرفته از وقف‏نامه‏ي بازخواني شده‏ي شاه عباس کلاسه (181 / الف) مرکز اسناد وقفي استان خراسان رضوي».
    26- رونوشت برداري (سواد) روشي کهن بوده است که واقفان آگاه و دلسوز به اين کار سفارش مي‏کرده‏اند تا اگر نوشته‏ي نخست خواسته يا ناخواسته از ميان رفت، رونوشت بر جاي بماند؛ چون دست يافته‏هاي امروزين، هنوز پديد نيامده بود و نگهداشت نوشته‏ها، در هر گونه‏اي دشوار بوده است و راهي جز فراهم کردن دست‏نوشته نبوده است! چنان که در وقف‏نامه‏ي گوهرشاد خاتون، به همين انديشه، بدين کار سفارش داشته و از پيشامد روزگار نيز چنان شده است که واقفه مي‏انديشد که مبادا، سفارش‏هاي او با از ميان رفتن وقف‏نامه فراموش شود! و ما امروز سواد چهارم آن را در دست داريم. هم بدين انديشه، براي پايداري نهادک نادرشاه، به آماده کردن رونوشت پذيرفته شده، دست زده‏اند. اين رونوشت‏ها، آن گاه داراي ارزش مي‏شده است که بزرگان زمان سواد و اصل را (يا گاهي سواد تازه را با سواد گواهي شده‏ي پيشين) با هم برابر دانسته و آن دو را يکسان بيابند و گواهي و مهر کنند. در نهادک‏نامه‏ي گوهرشاد خانم بر مزکت بزرگ و زيباي گوهرشاد مشهد آمده است: «... و در هر چند سال سوادي تازه سازند، از حاصل مستغلات، به قيود و شروط مسطور عمل نموده، خلاف ننمايند...» و هم بدين انگيزه بوده که در برخي از وقف‏نامه‏ها آمده که سرپرستان موقوفه، وقف‏نامه را بر آگاهان و بزرگان بخوانند تا همگان از سفارش‏هاي واقف آگاه گردند. «سيماي وقف در خراسان، ص 3». .
    27- چنان که در درونه‏ي اين نوشته آمده، چندي سرپرستي اين نهادک پس از شاهزادگان نادري در دست اداره‏ي ماليه (دارايي) بوده و زماني نيز با نگرش ايالت (استانداري)، کارگزاري آن به يکي از کارگزاران آستانه (شجاع التوليه) واگذار بوده و پس از اين دو به دستور دولت زيرمجموعه‏ي اداره‏ي اوقاف ايالتي درآمده است. .
    28- بنگريد به يادداشت شماره‏ي 20 در پي‏نوشت همين نوشته. .
    29- با اين همه، برابر نوشته‏ي «مجمل التواريخ» (ص 110) با برداشت از نامه‏هاي پازن طبيب نادرشاه (ص 5) آمده است که: «... سيد محمد متولي در پنجم صفر 1163 رسما بر تخت سلطنت جلوس کرده در همان اولين روز به اتفاق امراي حامي خويش به زيارت حرم رضوي شتافت و ضريح گرانبهاي مقبره‏ي نادرشاه را به حرم منتقل نمود...». پيدا نيست چرا شاهرخ که پيش از اين در سال 1161 ه آن را با افزودن دانه‏هاي ارزنده‏ي گوهر آراسته و پيرامونش را پيراسته و به نام خود پيش‏کش پيشواي هشتم کرده، تا 1163 به بارگاه رضوي برده نشده بوده که دو سال پس از آن به دستور سيد محمد متولي و به نام او اين کار انجام گرفته است ؟!
    «تاريخ شهر مشهد، ص 262». .
    30- قدوسي، محمدحسين، نادرنامه، ص 661.
    31- همان، ص 667. .
    32- برگرفته از پرونده‏ي مادر اين موقوفه با کلاسه‏ي (24- د) دفتر اوقاف احمدآباد. .
    33- ميمندي نژاد، زندگي پرماجراي نادرشاه، صص 779 - 778. .
    34- شرح حال رجال ايران، ص 340. .

    منبع: ميراث جاويدان




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    معرفي يک قالي وقفي از مجموعه موزه ملي ايران

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: زهره روح ‏فر
    قالي‏بافي که هنري است آميخته با صنعت، در ديار ما حياتي بس ديرينه دارد؛ حياتي که با نام ايران و ايراني قرين شده. آنچه مسلم است بافت قالي در ايران زمان هخامنشي و شايد قبل از آن وجود داشته، و تاکنون وقفه‏اي در آن حاصل نگرديده است.
    قديمي‏ترين قالي مکشوفه متعلق به عهد هخامنشي است که در قبور يخ‏زده پازيريک واقع در رشته جبال آلتائي در سيبريه جنوبي به دست آمده. متن قالي مذکور با طرح گلهاي چهارپر و حواشي با رديف سواران و گوزن و حيوانات افسانه‏اي تزيين شده است. (1)
    همچنين در موزه ارميتاژ يک گليم پشمي وجود دارد که از پازيريک به دست آمده و نقوش آن عبارت است از زناني که در دو طرف يک آتشدان ايستاده و مشغول اداي مراسم مذهبي هستند. (2)
    وجود روايات مختلف راجع به قاليهاي چهارفصل گوهرنشان دربار ساساني با اينکه به مقدار زياد آميخته به افسانه است، خود دليلي است بر پيشرفت صنعت قالي‏بافي در آن زمان. مشهور است که پس از فتح‏شدن تيسفون در سالهاي اوليه هجري سربازان عرب از ديدن غنايم بسيار که عبارت بوده از فرشها، جامه‏ها و گوهرها چشمشان خيره ماند. (3) پس از گسترش اسلام در ايران در اوائل قرن اول هجري، اين هنر ايراني همچنان به حيات خود ادامه داد و در قرون دهم و يازدهم هجري به اوج تنوع و شکوفايي خود رسيد.
    با اينکه اکثر فرشهاي موجود در موزه‏ها و مجموعه‏هاي مختلف، متعلق به عصر صفوي (قرون 10 و 11 هجري) و پس از آن است، اين امر دليل فقدان و يا رکود اين صنعت در قرون قبل از آن نيست. با استناد به متون مختلف تاريخي مي‏توان چنين اظهار داشت که بافت قالي حتي در قرون اوليه اسلامي نيز در مراکز مختلف ايران وجود داشته است. در کتاب احسن التقاسيم آمده که در داراب گرد، جهرم و فسا (4) و قهستان و بخارا فرشهاي خوب بافته مي‏شده (5) و بنابر نوشته ابن‏حوقل در جهرم گليم و جاجيم تهيه مي‏گرديده.(6)
    همچنين در کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري به اينکه فارس در قرن مذکور مرکز قاليبافي بوده، اشاره شده است. (7)
    تنوع نقوش و طرحهاي قالي ايران که خود دليلي است بر وجود شرايط خاص اقليمي و فرهنگي هر منطقه از خاک ايران منتهي به چند دسته‏کلي مي‏شود که از آن جمله است:
    قاليهاي ترنج‏دار
    قاليهاي گلدار
    قاليهاي طرح گلداني
    قالي با نقوش حيوانات و پرندگان مختلف
    قاليهاي طرح شکارگاه
    قاليهاي طرح باغي يا باغچه‏اي
    قالي با طرح محراب (سجاده‏اي)
    قاليهاي کتيبه‏دار
    هريک از اين انواع خود داراي تنوع و گوناگوني خاص منطقه‏اي هستند که از اين بحث خارج است، ولي الهام‏گيري هنرمند بافنده از طبيعت، موضوعي است که در نقوش قاليها مشترک است و بر تمامي انواع مذکور، طبيعت به گونه‏هاي مختلف به زيبايي نقش گرديده است. به عنوان مثال هنرمند هزاران نقش ملهم از گل و درخت بر قالي آفريده، و به قولي ترنج و لچکي‏هاي قاليهاي ترنج‏دار نمادي است از خورشيد، که ترنج مرکزي خورشيد ميانروز و لچکي‏ها خورشيد بامدادي تازه دميده را نشان مي‏دهند. (8)
    چنان که گفته شد در تقسيم‏بندي ياد شده، هريک از گروهها خود شامل انواع مختلفي هستند؛ مانند فرشهاي طرح باغي که در چندين نوع مختلف نقش گرديده، ولي کل هدف هنرمند بافنده و طراح نشان‏دادن باغي پر از درخت و گل به بيننده است. در نوع اخير (کتبه‏دار) گاه در مرکز فرش حوض مستطيل يا مربع‏شکلي نقش بسته و اطراف آن را با جويهاي آب به چند بخش تقسيم کرده‏اند و هر يک از قسمتها با نقوش درخت و گل و برگ تزئين شده است. (9) و يا اينکه تمامي متن قالي را نقش درختان مختلف با شاخ و برگهاي پيچ‏درپيچ پر نموده است. در نمونه ديگري از قاليهاي طرح باغي، سراسر متن به خانه‏هاي مربع و يا لوزي‏شکل تقسيم، و بر هر خانه درختي نقش گرديده. عده‏اي از محققين نقش مزبور را با نام قاليهاي خانه‏خانه و يا حجره، حجره معرفي نموده‏اند (10)، اما به عقيده نگارنده اين طرح نيز يکي از انواع قاليهاي طرح باغي به‏شمار مي‏رود و بافنده سعي دارد که به‏گونه‏اي خاص باغي را با درختان مختلف نمايان سازد.
    از مراکز عمده بافت نوع اخير فرشهاي باغي، اصفهان، جوشقان و کرمان است. در ميان مجموعه قالي‏هاي موجود در موزه ملي ايران، قالي کناره‏اي سه حاشيه‏اي به طول 496 و عرض 172 سانتيمتر وجود دارد. گره اين فرش از نوع گره فارسي و تاروپود و پرز آن پشم است. قالي مورد بحث يکي از انواع فرشهاي طرح‏باغي است و نقش لوزيهاي متصل به هم که بر هر يک نقش درختي مشاهده مي‏شود، به زمينه سرمه‏اي فرش زينتي خاص بخشيده است. اين قالي در سال 1179 هجري به سفارش تقي‏خان درّاني ـ حاکم وقت کرمان ـ و به‏منظور وقف بر حرم امامزاده زيد ـ احتمالاً در کرمان ـ بافته شده است.
    چنان‏که گفته شد يکي از مراکز عمده بافت قاليهاي طرح باغي، کرمان است و اصولاً بافندگان کرمان از ديرباز علاقه شديد به نگاره‏هاي گلدار داشته‏اند. (11) و از رنگهاي روشن استفاده مي‏کردند.(12) يکي ديگر از خصوصيات قاليهاي کرمان، بافت قالي با گره فارسي است. گفتني است که در گره فارسي نخ از کنار يک چلّه مي‏گذرد و از فاصله دو چله بيرون مي‏آيد و پس از دور زدن چلّه دوم از بين دو چله سر بيرون مي‏آورد. (13) براي محاسبه رج در گره فرش واحدهايي گوناگون در مناطق مختلف ـ اکثرا بنا بر عرف ـ مرسوم است.
    محاسبه رج در گره فرش کرمان 5 /6 سانتيمتر واحد تعيين شده که در اصطلاح به آن يک گره مي‏گويند و مجموع دانه‏هاي موجود در يک گره عرض و يک گره طول واحد بافت قالي است. به اين ترتيب که اگر در يک گره طول 35 دانه و در يک گره عرض هم 35 دانه موجود باشد، فرش را 35 جفت يا 70 رج، مي‏گويند. (14) فرش مزبور داراي 40 دانه در 5 /6 سانتيمتر عرض و 45 دانه در 5 /6 سانتيمتر طول مي‏باشد. ابعاد قالي 172 ضربدر 496 سانتيمتر است.
    قالي مورد بحث ما که در موزه ملي ايران به شماره 20294 موجود است. در دو گروه از تقسيم‏بندي که در مورد طرحهاي مختلف قالي بيان شد، قرار مي‏گيرد؛ قالي طرح باغي و کتيبه‏اي، چرا که بر حاشيه مياني فرش که ميان دو رديف حاشيه باريک گل و بوته قرار گرفته، ابياتي چند به خط نستعليق و رنگ لاجوردي بر زمينه قرمز بافته شده است. البته به علت پوسيدگي زياد فرش، ابيات کامل نيست و تعدادي از کلمات آن به طور کلي از بين رفته. آنچه خواناست عبارت است از:
    خان ذي‏رتبه تقي‏خان عرب کز ديوان
    خان والاشان تقي‏خان آن‏که گفت
    [کر]ده داد و دهشش نام فريدون را حک
    رستمش در روز ميدان مرحبا
    آن اميري که به هر کار چو همّت بندد
    بر عرب سرخيل و سردار عجم
    گويدش قائد توفيق که اللّه‏ معک
    سرور فرمانده فرمانروا
    بهر فرش حرمي وقف نمود اين قالي
    کرده فرشي وقف اين روضه بهشت
    که بود....................
    مسکن ذريّه آل عبا
    .................
    زيد عبداللّه‏ بن موسي که اوست
    تاج لولاک و لعمرک شده زيب تارک
    قبله هفتم ز شرع مصطفي
    زيد عبداللّه‏ بن موسي کاظم که بود
    ... چو اقرب آن جناب
    هفتمين رکن ز ارکان امامت بي‏شک
    با امام مسند هشتم رضا
    سال تاريخ چو جستم ز فدايي گفتا
    سال تاريخش دليلي بر قبول
    نيست قالي که برد عکس پر و بال ملک
    بي‏تخلف گشت مقبول رضا
    شاعر اين دو قطعه ظاهرا حاجي محمد فدايي کرماني از شعراي قرن سيزدهم هجري است. (15)
    در قسمتي از حاشيه نام بافنده و تاريخ بافت فرش به اين‏ترتيب بافته شده است:
    «عمل استاد محمد شريف کرماني سنه 1179»
    در ضمن عبارت «مقبول رضا» و مصراع «نيست قالي که بود عکس پر و بال ملک» ماده تاريخ است، به اين ترتيب که جمع اعداد حروف ابجد آن 1179 مي‏شود و تقي‏خان چنان که بعدا گفته خواهد شد سه سال بعد از به قدرت‏رسيدن فرش مزبور را سفارش داده است.
    در قسمت بالاي متن درون قابي مستطيل شکل بر زمينه نخودي اين جمله به خط نستعليق بافته شده: «طمع‏کننده و دزد و خريدار و فروشنده و غصب‏کننده به لعنت خدا و نفرين رسول گرفتار شود.»
    چهار سال پس از حکمراني خدا مرادخان ـ حاکم وقت کرمان در زمان سلطنت کريمخان زند ـ در سنه هزار و صد و هفتاد و شش، تقي نامي از قريه دران که پيشه‏اش زغال‏فروشي بود، و در ضمن از تفنگ‏چيان به نام بود، روزي بر سر راه خود گوسفندي بزرگ ديد، او را شکار کرد و نزد حکمران برد، ولي نه تنها حاکم به او پاداشي نداد بلکه فراشان او را به زير مشت و لگد گرفتند. فرداي آن روز وقتي حاکم به عزم تفرّج بيرون رفت، تقي جلو او را گرفت و ماجرا را گفت، ولي خان دستور داد او را بزنند. پس از چند روز تقي‏خان به زادگاه خود بازگشت و اقارب را با خود متحد ساخت و با سيصد تفنگچي به دارالحکومه حمله کرد و حاکم و فراشان را کشت و خود بر مسند قدرت نشست و برادرش احمد را داروغه شهر کرد. چون اين اخبار به کريمخان رسيد، وي محمدامين‏خان گروسي را به تسخير کرمان فرستاد. وي شهر را محاصره کرد و در روز ششم عده‏اي از اهالي کرمان که حکومت تقي‏خان را بر خود گران مي‏ديدند از شهر بيرون آمدند و محمدامين‏خان را با سپاهش به شهر آوردند. تقي‏خان با افرادش به جانب زادگاه خود درّان گريخت، ولي چهار ماه بعد بار ديگر با مکر وارد شهر شد و آن را تصرف کرد. خان زند پس از استماع اين خبر تقي‏خان بافقي‏الاصل را که حکومت يزد بر عهده او بود مأمور نمود تا به کرمان برود و فتنه تقي‏خان را رفع بنمايد. وي قباي آية‏الکرسي پوشيده و به کرمان حمله کرد، ولي در حمله اول شکست خورد و سرانجام نظرعلي‏خان زند مأمور شکست‏دادن تقي‏خان شد و پس از چند روز محاصره کرمان، کاسبان بازار دروازه را به روي نظرعلي‏خان گشودند و تقي‏خان گرفتار شد. او را به شيراز بردند و در آنجا کشته شد. (16)
    به عقيده عده‏اي، تقي‏خان رهبري قيامي را به عهده داشت که در سال 1176 عليه ظلم و بيدادگري خدامرادخان ـ حاکم کرمان - به وقوع پيوست و سرانجام نيز به واسطه نيرنگ عده‏اي از همراهانش اسير و سپس در سال 1179 اعداد گرديد. به عقيده اين عده، تقي‏خان پس از به‏قدرت‏رسيدن دارايي بيشتر توانگران و بازرگانان کرمان را مصادره کرد و نيروي اصلي اين جنبش دهقانان بودند. (17)

    پي نوشت :

    1- رمان گيرشمن، هنر ايران در دوران ماد و هخامنشي، ترجمه دکتر عيسي بهنام، تهران، 1346، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص360.
    2- همان، ص362.
    3- ر. ن. فراي، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، مترجم حسن انوشه، تهران، 1363، امير کبير، ج4، ص18.
    4- ابوعبداللّه‏ محمد بن احمد مقدسي، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه دکتر علي‏نقي منزوي، تهران، اسفند 1361، شرکت مؤلفان و مترجمان ايران، ص658.
    5- همان، ص475.
    6- ابن‏حوقل، صورة‏الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران، ارديبهشت 1345، بنياد فرهنگ ايران، ص66.
    7- آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو.
    8- احمد حامي، بغ مهر، چاپ داورپناه، مهر 1355، ص17.
    9- Joseph V. MC Mullan: Islamic carpets. 120 NEW YORK 1965 P.PL28.
    10- Arthur Upham Pope: A Survey of Persian Art, Volume XII PL1240. 1241.
    11- بهمن خانمحمد آذري، «قالي ايران»، هنر و مردم، ش175، ص28.
    12- همان، ص27.
    13- همان، ص25.
    14- همان، ص27.
    15- ع خيامپور، فرهنگ سخنوران، تبريز 1340.
    16- احمدعلي خان وزيري کرماني، تاريخ کرمان (سالاريه) به تصحيح و تحشيه و مقدمه محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1340، کتابخانه خاندان فرمانفرمائيان، وابسته به دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، صص322 تا 329.
    17- ا. آگرانتوسکي. م. داندامايو. گ. آ. کاشلنکو. پروفسور م. س. ايوانف پروفسور اي. پتروشفسکي. ل. ک. بلوي، تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کيخسرو کشاورزي، پويش، ص301 و 302.

    منبع:ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    بررسي رونوشت‏هاي وزارت معارف و اوقاف از اصل وقف ‏نامه‏ها

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: اميد رضايي

    مقدمه

    با تشکر از جناب آقاي عبدالرحيم علائي مدير کل دفتر اسناد و شناسايي موقوفات سازمان اوقاف و امور خيريه
    شناخت اسناد از ضروريات کار با اسناد است. روشن است که همه‏ي اسناد از نظر محتوا و ظاهر شبيه به هم نيستند؛ به عنوان مثال شيوه‏ي تهيه اسناد وقف و خاصه وقف‏نامه که از جمله اسناد شرعي است، با اسناد و مکاتبات ديواني تفاوت کلي دارد. همچنان که پژوهشگر مسائل حکومتي بايد شناخت کافي از چگونگي اسناد ديواني و مکاتبات، داشته باشد، پژوهشگر اجتماعي - ديني نيز در هنگام استفاده از اسناد غني وقف، بايد چنين اسنادي را بشناسد. البته اين بدان معني نيست که چنين پژوهشگري بايد سندشناس حرفه‏اي باشد هم چنانکه سکه‏شناس و نسب‏شناس و خط شناس و کتيبه‏خوان حرفه‏اي و...؛ چرا که او در مواجهه با سند، پس از اطمينان از درستي ابزار است که دست به کار گزينش و تفسير متن مي‏شود. لازم است پيش از ادامه‏ي مطلب، هدف از تبيين آن مطرح شود:
    1. شمار قابل توجهي رونوشت اسناد وقف کشور - مربوط به وزارت معارف و اوقاف - در بايگاني دفتر کل اسناد و شناسايي موقوفات سازمان اوقاف وجود دارد که اداره‏ي کل اوقاف در همان دهه‏هاي نخست تصويب قانون وظايف اوقاف، موظف به تهيه‏ي آن شده بوده است.
    2. تاکنون هيچ پژوهشي درباره‏ي سندشناسي وقف ايران، از جمله پژوهشي که نشان دهنده‏ي وجود يا عدم شباهت رونوشت اين اسناد با اصل باشد صورت نگرفته است.
    3. معدود پژوهشگران وقف ايران، خاصه فرنگيان، در مورد اعتبار اين رونوشت‏ها ابراز ترديد مي‏کنند.
    پس از مراجعه به بايگاني اسناد سازمان اوقاف و امور خيريه، 150 پرونده‏ي مادر از اسناد وقف استان تهران، سلسله‏وار بررسي شد که تنها در 8 پرونده اصل وقف‏نامه و رونوشت وزارت معارف و اوقاف هر دو موجود بود. اين 8 پرونده حاوي نه فقره اصل وقف‏نامه و رونوشت بود. جز يک مورد که در اداره‏ي تحقيق تهيه شده، بقيه‏ي اين اسناد در دفتر اوقاف اداره‏ي کل اوقاف نسخه‏برداري شده است. پس از بررسي مقدماتي معلوم شد که اسناد مذکور مربوط به اصناف و طبقات و سالهاي مختلف است و در حد فاصل 16 سال تهيه شده‏اند که به ترتيب تاريخ نسخه يا رونوشت‏برداري از اين قرارند:
    1. واقف: حاج محمدابراهيم تاجر تنباکوفروش اصفهاني؛ تاريخ تحرير سند: 1266 ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1331 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 69؛ (1)
    2. واقف: حاج ميرزا محمود شيرازي، تاريخ تحرير سند: 1131 ه ق؛ تاريخ رونوشت: احتمالا 1331 ه ق؛ شماره‏ي پرونده 83؛
    3. واقف: کربلايي محمد اسماعيل بن کربلايي محمد ابراهيم؛ تاريخ تحرير: 1315 ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1336 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 88؛
    4. واقف: نه‏نه خانم بنت کلبعلي قاجار؛ تاريخ تحرير: 1251 ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1337 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 70؛
    5. واقف: محمدرحيم خان قاجار شامبياتي؛ تاريخ تحرير: 1272 ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1337 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 130-1؛
    6. واقف: محمدرحيم خان قاجار شامبياتي؛ تاريخ تحرير: 1279، ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1337 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 130-2؛
    7. واقف: ميرزا موسي وزير (به سبب گم شدن سند اصلي، توسط آقا ميرزا عيسي وزير اين سند شرعي مجددا تنظيم شده است)؛ تاريخ تحرير: 1308 ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1337 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 139؛
    8. واقف: منيرالسلطنه: تاريخ تحرير: 1310 ه ق؛ تاريخ رونوشت: 1343 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 34؛
    9. واقف: آقا ميرزا عيسي وزير سابق دارالخلافه؛ تاريخ تحرير: 1307 ه ق؛ تاريخ رونوشت؛ 1347 ه ق؛ شماره‏ي پرونده: 17؛
    چنان که ملاحظه مي‏شود، اولين رونوشت اين مجموعه مربوط به سه سال پس از تصويب نخستين قانون اوقاف (1328 ه ق) و آخرين رونوشت مربوط به 19 سال پس از آن است. رونوشت‏هاي اين مجموعه با اصل آنها در سه مورد ذيل تمايز ظاهري دارد:
    1. رونوشتها روي کاغذهايي با نشان شير و خورشيد و با عناوين وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه يا فوايد عامه و اداره‏ي کل اوقاف، نوشته شده است.
    2. در رونوشتها، مهرهاي نقش علما و آگاهان محلي اصل وقف‏نامه اغلب بازنويسي شده است. اين بخش از بازنويس در مورد رجال ديني اغلب از الگوي ذيل پيروي مي‏کرده‏اند: محل مهر به اضافه متن مهر؛ «محل مهر مرحوم حجت الاسلام... طاب ثراه» يا «محل خاتم مبارک قبلةالانام... حفظه الله تعالي» به اضافه متن مهر، که گاه به سبب خوب ضرب نشدن مهر و در نتيجه خوب منتقل نشدن نقش مهر، متن قابل خواندن و بازنويسي نبوده است.
    3. تصديقات اداري؛ در طول تاريخ رونوشت‏برداري از مهرهاي مختلفي براي تصديق و تأييد رونوشت استفاده شده است، اما در اين مجموعه که مربوط به اداره‏ي کل اوقاف بوده است، در تصديق رونوشتها فقط سه مهر اداري ديده مي‏شود که هر سه به خط نستعليق است. دو مهر نقش مثبت دارند: يکي مهر «وزارت معارف» است که در مستطيلي به ابعاد 1 ضربدر 3ر2 سانتي‏متر جا دارد؛ و ديگري مهر: «دفتر اوقاف 1328» است که در يک بيضي به ابعاد 5ر1 ضربدر 5ر2 سانتي‏متر جا دارد. مهر ديگر که فقط در يکي از رونوشتهاي اين مجموعه ديده مي‏شود مهري است به خط نستعليق با نقش منفي با عبارت «دائره‏ي تحقيق اوقاف 1333 «که در يک بيضي به ابعاد 2 ضربدر 8ر2 سانتي‏متر جا دارد.
    نبايد چنين توهمي در ذهن خواننده ايجاد شود که اداره‏ي کل اوقاف اصل سند را نيز ضبط مي‏کرده است. هرگز چنين نبوده است چرا که:
    1. اولين ماده‏ي قانوني وظايف اوقاف، امر به «استنساخ» کرده نه گردآوري اصل يا حتي رونوشتهايي که ديگران پيش از تأسيس اداره‏ي اوقاف تهيه کرده‏اند.
    2. يکي از وظايف امين يا مدير اوقاف تهيه‏ي رونوشت از اسنادي بوده که مدعي به اوقاف مي‏آورده است. انبوه رونوشت‏هاي تهيه شده در دوره‏هاي مختلف اوقاف دليل ديگري بر اين نکته است.
    3. در ذيل رونوشتهاي اوقاف تصديقي نوشته شده مبني بر اينکه اصل نسخه به حامل آن مسترد شده است. اما چه بسا که اصل سند گم مي‏شده است. پرونده‏ي شماره‏ي 34 از اين نظر بسيار خواندني است. بر اصل سند نوشته شده است:
    تحت نمره‏ي 586 در دفتر ثبت موقوفات مرکزي ثبت شد. مورخه‏ي شنبه، 7 قوس 1303.
    حال آنکه نامه‏اي به تاريخ 15 / 1 / 62 پيوست آن است که دال بر اينکه اصل سند در لابه‏لاي مقداري اثاث خانه بوده و پس از دست به دست شدنهاي مکرر سرانجام به اوقاف تحويل شده است!
    4. ادارات اوقاف ايران، در دهه‏هاي گذشته و حتي امروز، درصدد گردآوري و خريد اصل برخي از وقف‏نامه‏ها از مجموعه‏داران نبوده يا شايد امکانات اين کار را نداشته است. در حال حاضر سازمان اوقاف در صورت دستيابي به اصل سند با اجازه‏ي صاحبش از آن کپي تهيه مي‏کند و بنا به همان سنت مذکور اصل به آورنده‏اش مسترد مي‏شود.

    ساختار تشکيلات رونوشت ‏برداري

    تصديقاتي که در رونوشت‏هاي نه‏گانه‏ي ياد شده وجود دارد، حاکي از اين است که هر رونوشت توسط دو نفر تهيه مي‏شده است:

    مقابله ‏نويس

    مقابله‏نويس کسي است که پس از نسخه‏برداري از اصل، رونوشت را با آن مقايسه مي‏کرده، جاافتادگيها و جاخاليها را در صورت خوانا بودن با خودنويس ديگري که رنگش اغلب با متن رونوشت متفاوت بوده تکميل مي‏کرد و يا با ذکر شماره در متن، آنها را در حاشيه‏ي سند مي‏نوشته و بر موارد تکراري يا زيادي خط مي‏کشيده و بالاخره در پايان کار در ذيل سند، تصديق يا سجل خود مبني بر مورد قبول و پسند بودن ماحصل کار را، اغلب با عبارت کليشه‏اي «مقابله شد. امضا - اسم»؛ يا «مقابله شده است. صحيح است. امضا - اسم» نشان مي‏داد.
    نام مقابله کنندگان رونوشت‏ها به قرار ذيل است:
    70 (1337 ه ق)، 88 (1336 ه ق) و 139 (1337 ه ق) توسط «عبدالحسين»؛ 69 (1331 ه ق) و 1-130 (1337 ه ق) و 130-2 (1337 ه ق) توسط «تقي»؛ 83 (1331 ه ق) توسط «اديب»؛ 17 (1347 ه ق) و 34 (1343 ه ق) هم نامشخص است.
    در مورد اين قسمت از تشکيلات اداره‏ي کل اوقاف نکات ذيل را بايد خاطرنشان کرد:
    چنان که تاريخ رونوشت پرونده‏هاي 70 و 130 و پرونده‏هاي 69 و 131 نشان مي‏دهد اين کار در يک سال بر عهده‏ي مسؤول ثابت و منفردي نبوده است.
    تصديق ثبت دفتر موقوفات که بر اصل پرونده‏هاي 88 (1336 ه ق) و 139 (1337 ه ق) توسط تقي نوشته شده و امضاي او نشان مي‏دهد که وي همان شخصي است که کار مقابله را نيز انجام مي‏داده و همزمان به کار ديگري در زمينه‏ي رونوشت‏برداري نيز مشغول بوده است.

    مطابقه ‏نويس

    تصديق اين مسؤول عموما مفصل‏تر از تصديق قبلي و عموما همراه با امضا و مهر بيضي شکل است. او نيز عموما در ذيل رونوشت و پس از پايان کار مقابله‏نويس مي‏نوشت: «سواد مطابق با اصل است. امضا.[مهر بيضي شکل:](دفتر اوقاف 1328 (و يا: «مطابق اصل و و اصل آن به آقاي... حامل آن مسترد گرديد. تاريخ. اسم و امضا.[مهر بيضي شکل](دفتر اوقاف 1328)».
    رونوشت‏هاي پرونده‏هاي 69 (1331 ه ق)، 70 (1337 ه ق)، 88 (1336 ه ق)، 130-1 و 130-2 (1337 ه ق) توسط «حسين مقبل»؛ 83 (1331 ه ق)، 139 (1337 ه ق) توسط «فخرائي»؛ 17 (1347 ه ق) توسط «محمد علي دفتري» 34 (1343 ه ق) توسط «محمد اسدزاده» مورد تصديق مجدد قرار گرفته است.
    با توجه به چند رونوشت اداره‏ي کل اوقاف از اسناد وقف مازندران، حداقل در مورد فخرايي که اسم کامل او «ميرزا آقاخان فخرايي» است، آشکار است که همزمان با حسين مقبل در سالهاي 1330 و 1333 ه ق تصديق تطبيقي را مي‏نوشته، او نوشتن تصديق مقابله‏اي را برعهده داشته است؛ اين در حالي است که با توجه به مکاتبات موجود، ميرزا آقا فخرائي در حد فاصل سنوات 1334-1330 ه ق در اداره‏ي کل به برخي از امناي اوقاف شيوه‏ي رونوشت‏برداري را آموزش مي‏داده و پيش‏نويس‏هايي براي رئيس کل اوقاف مي‏نوشته، هم چنين رونوشت اسناد ارسالي از ادارات شهرستانها را در دفاتر مخصوصي ثبت مي‏کرده است، که مي‏تواند حاکي از وظايف متفاوت و تخصصي مطابقه‏نويس باشد. البته با توجه به حجم کلان مکاتبات ارسالي، بعيد است که سند را کاملا مي‏خوانده است، بلکه احتمالا فقط بنا به يک رسم اداري، با اين کار صحه بر کار مقابله‏نويس مي‏گذارده است.
    در سمت چپ و راست سربندهاي رونوشت پرونده‏هاي 130-2، 130-1، 69 و 139 که دو يا چند کاغذ به هم الصاق شده بنا به سنت با مهر، تأييد شده است.
    در اين مجموعه سربندهاي رونوشت‏هاي اداري، با مهر دفتر اوقاف و در يک مورد با مهر اداره‏ي کل تحقيق تأييد شده و از آنجا که در نمونه‏هاي بسيار، اين مهر با تصديق مطابقه‏نويس همراه است، احتمالا اين کار نيز پس از رونوشت‏برداري توسط او انجام مي‏شده است. با توجه به يادداشت مطابقه‏نويس بر رونوشت 130-2:
    توضيح آنکه اصل وقف‏نامه‏ي (130-1) مزبوره که حاکي از وقفيت يک دانگ مشاع قريه‏ي ميمون‏آباد بود و تعيين متولي و ناظر را در اين ورقه (310-2)، محول به قباله‏ي فوق (130-1) مي‏کند، قباله‏ي مزبور عبارت از وقف‏نامه‏ي ميمون‏آباد مرقوم است.[مهر:[ (اداره‏ي اوقاف 1328).
    به سبب تفاوت خط يادداشت‏ها با متن سند، احتمالا مطابقه‏نويس بر کل کار نظارت داشته است. پس از بررسي و مهر کردن سربندها، تاريخ رونوشت‏برداري و شماره‏ي ترتيبي دفتر موقوفات و دفتر تمبر به اصل و رونوشت افزوده مي‏شده است.

    سواد نويس

    چنان که در ابتداي اين بخش آمد، به گواهي تصديقات رونوشتها، ساختار تشکيلات رونوشت‏برداري اداره‏ي کل (اوقاف مرکز) شامل دو نفر بوده است، اما هيچ يک از اين اسناد نشان نمي‏دهند که آيا رونوشت نيز توسط يکي از اين دو تهيه مي‏شده است يا شخص ديگري اين وظيفه را به عهده داشته است.
    در حاشيه‏ي رونوشت پرونده‏ي 153 (جمادي‏الثاني 1330) تهران که جزو اين مجموعه‏ي نه‏گانه نيست، يادداشتي به امضاي ميرزا آقا وجود دارد نشان مي‏دهد که پيش از اينکه تصديق آن دو بر سند نوشته شود، شخصي با عنوان سوادنويس، سواد يا رونوشت را به خط خوش و همانند آن دو با خودنويس تهيه مي‏کرده است؛ بي‏آنکه نام و امضايي بر سند بنويسد:
    اين يک سطر که در حاشيه نوشته شده / چون سوادنويس در موقع / نوشتن سهوا انداخته بود / لذا در حاشيه الحاق شد / در اصل آن الحاق نبوده / صحيح است.[امضا:]ميرزا آقا.

    مقايسه‏ي اصل با رونوشت و ضوابط اداري

    1. از بررسي گروه اسناد گزينش شده، معلوم شد 7 رونوشت از مجموع 9 رونوشت اداري که مربوط به پرونده‏هاي شماره 130-2، 130-1، 88، 70، 34، 17 و 139 هستند در همان روزهايي تهيه شده که اصل سند براي ثبت در دفتر موقوفات، به اداره‏ي کل ارسال شده است، چرا که شکل خط و رنگ و مرکبي که تاريخ مهر ورود و نمره‏ي ورود اصل با آن نوشته شده، با شکل خط و رنگ مرکب استفاده شده در تاريخ رونوشت‏برداري و نمره‏ي انديکاتور سند يکسان است که حاکي از سرعت استنساخ است. گفتني است پس از اين مرحله چکيده‏ي سند در دفتر موقوفات ثبت مي‏شد. بر اصل اسناد پرونده‏هاي 139، 83، 70، 34 به ازاي هر سند 5 قران تمبر الصاق شده است. فقط بر اصل سند 88، ده تمبر 6 شاهي که معادل 4 قرن است الصاق شده است. چون هر دو سند پرونده‏ي 130 به دنبال هم نوشته شده‏اند و چيزي که امروز در اختيار ماست عکس آنهاست معلوم نيست که آنها هم تمبر شده‏اند يا نه؟ در اين مجموعه فقط رونوشت پرونده‏ي 69 است که تمبر شده است. گفتني است روي اصل همين سند هيچ تصديق اداري نوشته نشده، اما بالعکس، رونوشت آن داراي چند تصديق اداري و دو تمبر 3 قراني - برابر 6 - قران است. تنها پرونده‏اي که به روشني آشکار است که اصل و رونوشت آن تمبر نشده، پرونده‏ي 17 است که بر هر دو فقط تصديق اداري نوشته شده است. بر اصل سند نوشته شده:
    سواد اين وقف‏نامه در اداره‏ي کل اوقاف (اوقاف مرکز) مضبوط است. 1 / 5 / 1307.[امضا:]محمد علي دفتري.
    و بر رونوشت آن، همان شخص با همان خط و تاريخ و مهر نوشته است:
    سواد مطابق اصل و اصل آن به آقاي آقا شيخ حسن، حامل آن مسترد گرديد. 1 / 5 / 1307.[امضا:]محمد علي دفتري.
    2. گفتني است که تمبرهاي اين مجموعه همگي با مهر چهارگوش «وزارت معارف» باطل شده‏اند. ديگر آنکه با توجه به پرونده‏هاي 88، 83، 70، 69، 34 و اسناد بسيار ديگري که در اداره‏ي کل اوقاف و وزارت معارف تهيه شده‏اند، دانسته مي‏شود که مسؤولان مشخصي به نامهاي «مهدي» و «اسماعيل» پس از رونوشت‏برداري اقدام به الصاق تمبر و شماره‏گذاري در پشت سند مي‏کرده‏اند.
    مکاتبه‏اي در ضمن پرونده‏ي 33 تهران - که البته جزو اين مجموعه نيست - از دائره‏ي تحقيق خطاب به اداره‏ي کل اوقاف به تاريخ 22 سنبله 1303 ه ش / 1343 ه ق در دست است که حاکي از آن است که دفتر اوقاف هزينه‏ي تمبر را در صورت بضاعت، از صاحبان سند که احتمالا متوليان آن بوده‏اند، دريافت مي‏کرده و در غير اين صورت، از آن چشم‏پوشي مي‏کرده‏اند:
    اخيرا وقف‏نامه‏ي معتبره راجع به چهار دانگ قريه‏ي حسن / آباد و غيره واقعات در فيروزکوه که از جمله‏ي موقوفات / مرحوم ميرزا کريم خان سردار مکرم فيروزکوهي است / دائره‏ي تحقيق تحصيل نموده و براي ثبت آن به دفتر / اداره‏ي کلي اوقاف ارسال شده است. چون صاحبان / آن چند نفر علويه‏ي فقير بي‏بضاعت هستند و قادر بر / تأديه‏ي قيمت تمبر نمي‏باشند لهذا مقتضي است / دستور فرمايند که دفتر اوقاف ثبت و وجه تمبر مطالبه ننمايند.[امضا:]محمدرضا الغروي.

    حاشيه‏ي راست يادداشت:

    دفتر! در دفتر ثبت / و مطالبه وجه تمبر / ننمايند. / 23 سنبله 1303. / احمد الموسوي.
    گرچه متن اين يادداشت حاکي از اين است که اداره‏ي تحقيق، سند را براي تمبر کردن و ثبت نمودن در دفتر
    موقوفات، به دفتر اوقاف اداره‏ي کل اوقاف ارسال مي‏کرده است، اما توجه به يادداشت رونوشت سند 34 چيز ديگري نشان مي‏دهد:
    رونوشت کتابچه‏ي وقف‏نامه است که در پنجاه و يک صفحه نوشته شده و در صفحات آن (چند کلمه‏افتادگي دارد احتمالا: که مشتمل است) بر سجلات که فوقا سواد شده است. هر صفحه منطبع به طبع دو مهر است؛ يکي مهر مرحوم حاجي ميرزا حسن مجتهد آشتياني و يکي مهر واقفه مرحوم منيرالسلطنه و در بعضي صفحات هم مهر شاهزاده کامران ميرزا اميرکبير و اين سواد 14 صفحه است. 6؟ قوس 1303. محمد صدر؟ زاده.[مهر:](اداره‏ي کل تحقيق 1333).
    و به همان خط و قلم بر اصل نوشته شده است:
    تحت نمره‏ي 586 در دفتر ثبت موقوفات مرکزي / ثبت شد. / مورخه‏ي شنبه 7 قوس 1303.
    اين تصديق نشان مي‏دهد که در همان سال، مسؤولي نيز در اداره‏ي تحقيق بر همان سياق همزمان با دفتر اوقاف، بر رونوشت‏برداري نظارت داشته است. دليل ديگر بر اينکه اين رونوشت در اداره‏ي تحقيق تهيه شده است، تکرار 24 بار مهر اداره‏ي تحقيق در طرفين چپ و راست متن در محل الصاق سربندهاست. اين رونوشت و اصل سند، همچنين نشان مي‏دهند که پس از رونوشت‏برداري و آن يادداشت مفصل که مي‏توان آن را در حکم يادداشت مطابقه‏نويس به شمار آورد، سربندها، مهر مي‏شده و پس از ذکر تاريخ رونوشت‏برداري، بر اساس نمره‏ي ترتيبي دفتر موقوفات، نمره‏اي به سند تخصيص مي‏يافته است.
    3. پشت اکثر رونوشتها از جمله تعدادي از رونوشت‏هاي اين مجموعه، توسط شخصي به نام «حسن تقوي» با خودنويس و مرکب نيلي‏رنگ، نمره‏هايي درج شده است که دلالت بر آن دارد که در سالي که تاکنون مشخص نيست، آن هم به شيوه‏اي نامشخص، برخي از اسناد وقف تهران در دفتر جديدي به نام «دفتر موقوفات تهران» شماره‏بندي و ثبت شده‏اند. چنان که بر 6 رونوشت پرونده‏هاي 69 (نمره‏ي 8)، 70 (نمره‏ي 268)، 88 (نمره‏ي 259)،130-1 (نمره‏ي 127)، 130-2 (نمره‏ي 128)، 139(نمره‏ي 113) مشاهده مي‏گردد. تنها اصل سندي که اين شماره را دارد پرونده‏ي 83 (نمره‏ي 549) است. فقط پرونده‏هاي 17 (1307 ه ش / 1347 ه ق) و 34 (1303 ه ش / 1343 ه ق) هستند که چنين شماره‏اي ندارد.
    گفتني است چنين يادداشتي بر دو رونوشت ديگر آرشيو سازمان نيز وجود دارد که خوشبختانه تاريخ ثبت در «دفتر موقوفات طهران» را دارند. اين دو رونوشت اگر چه در مجموعه‏ي گزينش شده‏ي اين نوشتار جاي نگرفته‏اند، اما با استناد به آنها مي‏توان يک احتمال را رد کرد، احتمال اينکه شايد اسنادي که پس از 1303 ه ش / 1343 ه ق براي انجام دادن امور اداري به دفتر اوقاف وارد مي‏شده‏اند ديگر در دفتر موقوفات تهران ثبت نمي‏شده‏اند. پرونده‏ي شماره‏ي 45، با نمره‏ي 618 در 9 / 12 / 1309 و پرونده‏ي شماره‏ي 29، با نمره‏ي 635 در 14 / 9 / 1309 توسط شخص ديگري ثبت «دفتر موقوفات طهران» شده است.
    4. نکته‏ي ديگر نوع تاريخ يادداشتهاي اداري است. در يادداشت اصل پرونده‏ي 70 مي‏خوانيم:
    تحت نمره‏ي 136 / 1306 ثبت دفتر موقوفات شد. يونت ئيل قوس 1337.
    در يادداشت رونوشت آن مي‏خوانيم: «تاريخ 5 قوس 1297 «.
    و در يادداشت اصل سند 130-2 آمده است: «تحت نمره‏ي 178 به تاريخ 26 سنبله 1337 ثبت شد».
    و در يادداشت پرونده‏ي 34 مي‏خوانيم:
    نمره‏ي 586 دفتر موقوفات مرکزي مورخه‏ي 7 قوس 1303.
    چنان که مشاهده مي‏شود در اين يادداشتها از دوازده برج (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، ميزان، عقرب، قوس، جدي، دلو و حوت) و گاه‏شماري ايراني يا تاريخ هجري شمسي، همراه با تاريخ هجري قمري استفاده شده است؛ بدون اينکه حرف ه ق يا ه ش جنب آن درج شود. به طوري که ممکن است يادداشت را غلط يا مربوط به چند دهه قبل يا بعد از زمان مورد نظرش تصور کند. گفتني است با مصوبه‏ي 11 فروردين 1304 مجلس شوراي ملي (رک: گاهنامه‏ي تطبيقي سه هزار ساله، احمد بيرشک، بنياد دانشنامه‏ي بزرگ فارسي) اين مشکل برطرف شد. در سربرگهاي وزارت معارف و ادارات تابعه در دهه‏ي سي هجري قمري، براي رفع ابهام و توجه دادن نويسنده، جايي براي تاريخ شمسي و جايي براي تاريخ قمري منظور شد:
    به تاريخ...... برج..... 129
    به تاريخ...... شهر..... 133
    5. سجل يکي از ارکان سند است. در دو سند 130 و در عکس اصل پرونده‏ي 130-1 در محل الصاق کاغذها ذيل سه مهر عبارتي آمده که در رونوشت منعکس نشده است:=
    اين قباله به خط ميرزا محمد ساوجبلاغي ولد مرحوم ميرزا عليقلي نجم‏آبادي است.
    اين در حالي است که سجل ديگري به قلم قرمز خط زده شده و در ذيل آن با همان قلم نوشته است: «مکرر است».
    در حاشيه‏ي سمت راست اصل سند 130-2 سجلي است که نشان مي‏دهد سند در تهران و منزل واقف و در حضور يکي از رجال و علماي وقت تنظيم شده است، اما در رونوشت بازنويسي نشده است.
    به تاريخ عشر ثاني جمادي‏الاول ايت‏ئيل 1279 هجري در دارالخلافه / احقر الأنام در منزل خان معظم واقف حاضر محضر جناب قبلة الأنام سرکار حجت الاسلام آقاحاجي ملا ميرزا محمد [اندرماني] سلمه الله تعالي / بودم صيغه جاري فرمودند از قرار تفصيل در متن شاهدم.[مهر بيضي شکل به خط نستعليق:](عبده الراجي امامقلي).
    هم چنين سجل ديگري در همين سند به قرار ذيل وجود دارد:
    کنت من الحاضرين في المجلس و جرت صيغة لمحضري. انا ابن صدرالدين استرآبادي.[مهر بيضي شکل به خط نستعليق:](صدرالدين).
    اين سجل در رونوشت به صورت ذيل دچار دخل و تصرف شده است:
    قد جرت الصيغة لدي و انا من الشاهدين.[محل مهر بيضي شکل به خط نستعليق:](صدرالدين).
    در مورد سجلات پرونده 69 نيز چنين موردي وجود دارد. در اصل آمده است:
    بسم الله تعالي / اقر بالوقف بشرايطه لدي.[مهر بيضي شکل به خط نستعليق: ](عبده عبدالحسين).
    يا:
    قد اقر و اعترف جناب کهف الحاج / حاجي محمد ابراهيم علي الوقف / المرقوم المسطور جميعا / حرره محمدباقر في رجب المرجب / في سنة....[مهر بيضي شکل به خط نستعليق:](يا باقرالعلوم).
    يا:
    بسم الله خير الاسما/ قد اقر و اعترف جناب الحاج الواقف / علي حسب ما زبر فيه لدي الجاني / في يوم الخميس الخامس و العشرين في رجب المرجب سنة 1271.[مهر بيضي شکل به خط نستعليق:](عبده الراجي ابن محمدباقر، محمد).
    اين سجلات به ترتيب در رونوشت چنين دچار دخل و تصرف شده‏اند:
    بسم الله / اقر بالوقف بشرايطه لدي.[محل مهر:](قرائت نمي‏شود.).
    قد اقر و اعترف الواقف بما رقم فيه. محمدباقر.[محل مهر:](محمدباقر)
    بسم الله تعالي / قد اقر و اعترف جناب الحاج الموفق / بالوقف علي حسب ما... لدي الجاني في يوم الخميس الخامس / عشر من رجب المرجب. / [محل مهر:](قرائت نمي‏شود.).
    اين در حالي است که در حاشيه‏ي رونوشت پرونده‏ي 70 در مورد يک کلمه‏ي سه حرفي به قلم قرمز نوشته است:
    کلمه مبتداي حد ثاني قرائت در اصل وقف‏نامچه نمي‏شد، ولي ظاهرا شبيه به «نهر» است. هم چنين در رونوشت پرونده‏ي 60 در متن سند واژه‏اي قابل خواندن نبوده است که با ذکر شماره با قلم قرمز در محل مورد نظر و با همان قلم و شماره و در حاشيه‏ي سند نوشته شده است: «قرائت نمي‏شود».
    به نظر مي‏رسد بيشتر به بازنويسي متن در حد واژه توجه مي‏شده است تا بازنويسي جمله‏اي سجلات.
    6. دو اصل سند به شماره پرونده‏هاي 69 (1266 ه ق) و 139 (1308 ه ق) از مجموعه‏ي مزبور روي متقابل نوشته شده‏اند. 69 روي پارچه‏اي به ابعاد 41 ضربدر 78 سانتي‏متر و 139 روي پارچه‏اي به ابعاد 51 ضربدر 5ر81 سانتي‏متر که در رونوشت به جنس هيچ يک از اسناد اشاره نشده است که حاکي از استفاده‏ي همزمان متقال و کاغذ براي وقف‏نامه‏نويسي است.
    اين مقايسه همچنين نشان داد که اصل و رونوشت در موارد ذيل نيز يکسان نيستند:
    1. قطع سند؛ اصل پرونده‏هاي 17 و 34 هر دو کتابچه است، اما رونوشت 17 در دو صفحه‏ي مجزا از هم، و رونوشت 34 از الصاق چهارده برگ به دنبال هم نوشته شده است.
    2. اندازه‏ي حروف؛ توجه به تعداد سطر و مقايسه‏ي آن در رونوشت و اصل نشان داد که در مجموعه‏ي گزينش شده به سبب اختلاف در قطع کاغذ و اندازه‏ي نوک قلم، يک پرونده که تعداد سطر اصل و رونوشت آن يکي باشد وجود ندارد. مثلا اصل سند 17 هشتاد سطر است اما رونوشت آن سي سطر است. اصل سند 130-1 سي و دو سطر و رونوشت آن
    پنجاه سطر است. يا اصل سند 34 حدودا 592 سطر است؛ در حالي که رونوشت آن حدودا 412 سطر است.
    3. نوع خط؛ نوع خط در چهار رونوشت با اصل سند فرق مي‏کند. اصل سند 34 به خط نستعليق است در حالي که رونوشت آن به شکسته نستعليق است. اصل سند 139 به خط ثلث است در حالي که رونوشت آن شکسته نستعليق است. اصل سند 88 و 130-2 به خط غير تعليم ديده‏اي نوشته شده در حالي که رونوشت آنها به شکسته نستعليق است.
    4. جدول‏بندي و تزيينات سند؛ رونوشتهاي اداره‏ي کل عموما بدون جدول‏بندي و تزيين مي‏باشند. اين در حالي است که درصدي از اسناد چنان‏اند. در اين مجموعه اصل اسناد 130-2، 130-1، 34، 17 و 139 آراسته بودند در حالي که در رونوشت اشاره‏اي به اين موضوع نشده است.
    5. رنگ مرکب؛ مقداري از اسامي و عبارات دعايي و قرآني و حديث در اصل سند 34 و 83 و 139 با مرکب قرمز و آبي نوشته شده است؛ در حالي که در رونوشت، اين قسمتها کمي درشت و خط آن تا حدودي متفاوت از متن نوشته شده است.
    6. شمار مهرها؛ تعداد مهر رونوشت بيش از اصل سند بود که به دليل مهرهاي اداري است که پيش از اين شرح داده شد.
    7. تمايز ديگر رونوشت با اصل، در مشخص نبودن شکل، خط و اندازه‏ي مهرهاي اصل سند است. در رونوشت‏ها به هيچ يک از اين خصوصيات مهر توجه نشده است.
    8. در رونوشت 139 صاحب چند سجل که از رجال محسوب مي‏شوند، توسط رونوشت‏نويس به صورت کامل معرفي شده‏اند. در بعضي موارد، صاحب سجل و مهر اسمش را به صورت عادي نوشته است، مثلا: «عبدالله الموسوي» در حالي که در رونوشت، پس از سجل و قبل از متن مهر نوشته شده است: «محل مهر مرحوم حجت الاسلام آقا سيد عبدالله مجتهد بهبهاني»، يا در بازنويسي اصل سجلي که بدون اسم و امضا فقط با مهر تأييد شده است، پس از سجل و قبل از متن مهر چنين نوشته شده است: «محل مهر مرحوم مغفور آقاي آقا سيد زين‏العابدين امام جمعه طهران طاب ثراه».

    نتيجه ‏گيري

    با آنکه دقت فراواني در بازنويسي متن اسناد صورت گرفته است، به خاطر قدمت اسناد و فرسودگي آنها تفاوتهايي در اصل سند و رونوشت‏ها ملاحظه مي‏شود در تحقيقات مرتبط با شناخت رجال، تمبرشناسي، خواندن مهر، شناخت روند امور اداري که در گذشته وجود داشته، همچنين شناخت خطوط، کاغذشناسي و تزيينات اسناد، اصل و رونوشت از جهات مختلف مي‏توانند مکمل يکديگر باشند.

    پي نوشت :

    1- طرح‏هاي مقاله برگرفته از رونوشت اين سند است.

    منبع: ميراث جاويدان 



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    نظامنامه‏ي موقوفات بنياد تبار دانشپور

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    اشاره

    (نمونه‏اي از وقف‏نامه‏هاي جديد)
    سنت وقف‏نامه نويسي در ايران سابقه‏ي ديرينه‏اي دارد. نويسندگان متون وقف‏نامه‏ها عالمان واديبان برجسته‏اي بوده‏اند که بسياري از مسائل مهم اجتماعي، اخلاقي و حقوقي را در قالب عبارات اديبانه متناسب با موضوع و مصارف موقوفه در متن وقف‏نام گنجانده‏اند. به طوري که امروز وقف‏نامه‏ها به عنوان اسناد معتبر تاريخي مورد بهره‏برداري پژوهشگران علوم تاريخ، جغرافيا، جامعه شناسي و حقوق قرار مي‏گيرد. ما در اکثر شماره‏هاي اين فصلنامه نمونه‏هايي از متن وقف‏نامه‏ها را به منظور آشنايي خوانندگان منتشر کرده‏ايم.
    آنچه ذيلا خواهد آمد شکل جديدي از وقف نامه نويسي است که در قالب «نظام‏نامه» و «بنياد» ارائه شده است. متن آن به قلم استاد محترم دانشگاه حجت‏الاسلام و المسلمين دکتر سيدعلي دانشپور که خود واقف نيز مي‏باشد تحرير شده است و از لحاظ جامعيت و توجه به نکات دقيق حقوقي و فقهي نيز حائز اهميت است.
    نظامنامه‏ي موقوفات بنياد تبار دانشپور
    بسم الله الواقف علي السرائر و الضمائر
    (الحمد لله الذي هدينا لهذا و ما کنا لنهتدي لو لا ان هدينا الله) (اعراف: 43)...
    اما بعد: بر مبناي آيه‏ي شريفه‏ي: (المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير املا) (کهف: 46)، نظامنامه‏ي موقوفات بنياد تبار دانشپور به شرح زير تدوين مي‏گردد:
    1. نام: نام مؤسسه «موقوفات بنياد تبار دانشپور» مي‏باشد که به لحاظ اختصار در اين نظامنامه «بنياد» ناميده مي‏شود.
    2. نوع: موقوفات بنياد تبار دانشپور، يک مؤسسه‏ي خيريه‏ي تباري غيرانتفاعي، غير سياسي، و داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است، که زيرنظر مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور، و به ترتيبي که در اين نظامنامه آمده است، اداره مي‏شود. نماينده‏ي حقوقي بنياد، رئيس مجمع عمومي يا متولي آن است.
    3. مرکز اصلي بنياد تبار دانشپور: اين مرکز در تهران، جماران، خيابان شهيد محسن چراغي، کوي شميرا، پلاک 7 (محل ملک مورد وقف) واقع است، که در صورت لزوم مي‏تواند در ساير نقاط داخلي يا خارج کشور شعبه، نمايندگي يا دفتر دائر نمايد.
    4. مدت فعاليت: مدت فعاليت بنياد نامحدود است.
    5. انگيزه‏ي تأسيس: از دوران کودکي که با موقوفات اولادي جد مادري خود آشنا شدم، همواره در اين انديشه بودم که من هم بتوانم چنين باقيات الصالحاتي داشته باشم.
    در سال 1359 که ملک به پلاک ثبتي شماره 1615 / 48، محل مجتمع فرهنگي دکتر دانشپور - واقع در
    تهران، مجيديه شمالي، منطقه‏ي 4 آموزش و پرورش را، طي سند شماره / 27 / 12 / 59 / 84353 / وقف عام (وقف آموزش و پرورش) نمودم، اراده‏ي وقف خاص تبار دانشپور نيز تشديد شد. درباره‏ي عملي کردن اين انديشه با خيلي از اشخاص مطلع - و نيز خود موقوف عليهم - بارها مشورت نمودم، تا سرانجام با ياري خداوند متعال اين توفيق حاصل شد و تأسيس اين بنياد به مرحله‏ي قطعي رسيد.
    براي اين کار انگيزه‏ها و دلايل زيادي داشتم. که مهمترين آن‏ها، عدم نياز فرزندانم، به ميراث والدين، و احتمال نيازمندي بعضي از تبار آينده‏ي دانشپور بود.
    6. اهداف و اصول کلي: اهداف مهم جعل وقف تحت عنوان سه اصل آورده شده، و درآمد موقوفات نيز بر اساس همين سه اصل - به طوري که در وقف‏نامه آمده است - تقسيم مي‏شود:
    الف - اصل بقا و توسعه: بر طبق اين اصل هدف از تأسيس اين بنياد آن است که اولا، اين موقوفات براي تبار آينده‏ي دانشپور باقي بماند و ثانيا، توسعه پيدا کند. بر اين اساس، انتظار دارم تبار دانشپور به هر شکل ممکن براي نگهداري و توسعه اين بنياد کمک کنند. بدان معني که هر يک، قسمتي از اموال مازاد بر نياز خود را وقف اين بنياد کنند، تا به مرور زمان اين بنياد بتواند به افراد نيازمند از تبار و غير تبار به طريقي که در وقف‏نامه آمده است کمک مادي و معنوي نمايد.
    ب - اصل تشکل «تبار محوري»: در فرهنگ و تمدن جهاني زمان ما، هر چند انسان‏ها به ظاهر دسته جمعي زندگي مي‏کنند و آيين‏هاي مدنيت را مراعات مي‏کنند، اما مي‏بينيم بعضي از آنان مانند مورچگان حريص، به هر طرف مي‏دوند؛ و در پيله‏هاي شغلي خود کرم گونه مي‏لولند. انسان‏هاي امروز - همانند مردم روز قيامت - از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان خود فرار مي‏کنند: (يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه. و صاحبته و بنيه. لکل امري منهم يومئذ شان يغنيه) (عبس: 34 -37).
    در چنين روزگاري تأسيس اين بنياد باعث خواهد شد که براي افراد تبار دانشپور يک گرفتاري ديگر (البته يک گرفتاري مطبوع و خوشايند) بر گرفتاري‏هاشان اضافه شود، و علي‏رغم گرفتاري‏هاي روزمره‏اي که دارند، پدر، مادر، برادر، خواهر و ساير بستگان خود را نيز فراموش نکنند. با هر شخصيتي (شغلي، کاري، اجتماعي، اقتصادي و...) که دارند و در هر کجاي جهان که هستند، حداقل سالي يکبار به بهانه‏ي رسيدگي به موقوفات «بنياد تبار دانشپور» دور هم جمع شوند، تا از قبل آن يکديگر را بشناسند، از حال و روز يکديگر باخبر شوند، در غم و شادي يار و غمخوار هم باشند، و براي رفع گرفتاري‏ها با هم مشورت کنند، از فکر يکديگر استفاده کنند و به يکديگر کمک مادي و معنوي و فرهنگي و عاطفي برسانند. اميد است تأسيس اين بنياد يک نوع توفيق اجباري باشد براي دور هم جمع شدن تبار دانشپور و عدم گسستگي آنان و تشکل تبارمحوري، تفاهم با يکديگر و...
    ج. اصل حمايت از تبار نيازمند: هر چند فرزندان و تبار موجود دانشپور، در حال حاضر بحمدالله نيازمند نيستند؛ و از خداوند متعال مي‏خواهم که هرگز نيازمند نشوند، اما چرخ روزگار هميشه بر يک مدار نمي‏چرخد و ممکن است - خداي نخواسته - در آينده بعضي از فرزندانشان نيازمند شوند.
    در همين جا يادآور مي‏شوم: از آنجايي که ريشه تمام نيازمندي‏هاي مادي بشر در جهل و ناداني و نيازمندي فرهنگي او است، لذا رفع نيازمندي‏هاي فرهنگي بشر از رفع نيازمندي‏هاي ماديش مهم‏تر است. بدون ترديد باورهاي فرهنگي خرافي و غير عقلاني و جاهلانه است که انسان را به نيازمندي مادي دچار مي‏کند. منظور اصلي از آمدن پيامبران هم همين بوده که ضمن برقرار کردن قسط و عدالت اجتماعي، جهل و خرافات و باورهاي نادرست را از ذهن و انديشه‏ي مردم بيرون کنند -
    يعني نيازهاي فرهنگي را برطرف کنند - تا نيازمندي‏هاي مادي خودبخود مرتفع شود. منظور از شکستن بت، [علاوه بر شکستن بت‏هاي مجسمه‏اي] شکستن همان باورهاي ذهني، خرافاتي غير وحياني و غير عقلاني است.
    7. واقف: سيدعلي دانشپور، فرزند مرحوم سيد ابراهيم، فرزند مرحوم سيد احمد، فرزند مرحوم سيد اسماعيل، فرزند... به شماره شناسنامه‏ي 575، صادره از حوزه‏ي 5 سبزوار، متولد 13 بهمن 1306 ه. ش، محل تولد روستاي مغيثه واقع در جنوب غرب سبزوار، ساکن تهران، جماران، خيابان شهيد محسن چراغي، کوي شميرا، پلاک 7، (محل مورد وقف).
    8. موارد وقف
    الف. عرصه واعيان سه دانگ مشاع از شش دانگ يک باب منزل مسکوني، به شرح مندرج در سند و پايان کار شهرداري به مساحت 10 / 990 مترمربع به پلاک فرعي 243 از پلاک ثبتي 8 اصلي، صفحه 452 دفتر املاک 2 / 29 واقع در بخش 11 تهران. شماره چاپي سند 116877 / 2 صادره به نام واقف با جميع توابع شرعيه، و با تمامي متعلقات و منضمات و تأسيسات مربوطه از جمله:
    سه انشعاب برق، و سه خط تلفن، و سه انشعاب گاز و آب لوله‏کشي تهران و چاه آب و پمپ و ساير متعلقات.
    ب. کليه‏ي اشيا و اثاث خانه مسکوني مورد وقف، و کليه‏ي اشياي وابسته به آن از کم ارزش‏ترين تا با ارزش‏ترين آنها (از قبيل فرش، يخچال، فريزر، کتاب‏ها و...) و بطور خلاصه کليه‏ي اشيائي که حق مالکيت بر آنها صادق و متعلق به اينجانب است، جزء اموال موقوفه و جزء بخش بقاء و توسعه موقوفات بنياد تبار دانشپور است که براي هميشه بايد موقوف عليهم در همين محل از آنها استفاده نموده، يا در صورت لزوم تبديل به احسن نمايند. صيغه‏ي وقف بر آنها خوانده شده است، با توجه به اعتمادي که به همسر و فرزندانم داشته‏ام، ريز آنها در وقف‏نامه نيامده است. اميد است در فرصت مناسب ريز آنها با مشخصات کامل در دفاتر موقوفات ثبت گردد.
    ج. ساير موارد - که ان شاء الله - متعاقبا در وقف‏نامه‏هاي ديگر خواهد آمد و در وصيت‏نامه به آنها اشاره شده است.
    9. نوع وقف: به اعتبار موقوف عليهم: وقف خاص اولاد و تبار موجود و غير موجود دانشپور. به اعتبار بهره‏بري: وقف انتفاع و منفعت. و به اعتبار شمول: ترتيبي، به طريق الاقرب فالاقرب، به شرحي که در بخش موقوف عليهم به تفصيل آمده است.
    10. موقوف عليهم: نظر به اينکه نوع وقف ترتيبي و به طريق الاقرب فالاقرب است، موقوف عليهم به طور کلي به سه طبقه - و افراد محدود در هر زمان - و با تداخل طبقات به شرح زير تقسيم مي‏شوند:
    الف. موقوف عليهم طبقه‏ي اول: اين طبقه به دو دسته تقسيم مي‏شود: موقوف عليهم موجود و موقوف عليهم غير موجود.
    موقوف عليهم موجود طبقه‏ي اول عبارتند از:
    1. خانم صديقه‏ي قرائتي، فرزند عباسعلي، همسر واقف؛
    2. خانم مليحه‏ي دانشپور، فرزند سيد علي، فرزند واقف؛
    3. آقاي سيدجواد دانشپور، فرزند واقف؛
    4. خانم منيژه‏ي دانشپور، فرزند واقف؛
    5. خانم مريم السادات دانشپور، فرزند واقف.
    تبصره: همسران فرزندان و تبار واقف ذکورا و اناثا مادام همسري - اعم از همسر دائم يا موقت - نيز جزء موقوف عليهم
    همان طبقه‏اي که همسرشان قرار دارد، محسوب مي‏شوند و از مزاياي موقوف عليهم استفاده مي‏کنند.
    موقوف عليهم غير موجود طبقه‏ي اول عبارتند از: فرزندان ذکور و اناث احتمالي واقف.
    ب. موقوف عليهم طبقه‏ي دوم: اين طبقه نيز به دو دسته تقسيم مي‏شود: موجود و غير موجود.
    موقوف عليهم موجود طبقه‏ي دوم عبارتند از:
    1. آقاي محمدعلي مدرس نيا، فرزند مليحه‏ي دانشپور؛
    2. آقاي اميرحسين مدرس‏نيا، فرزند مليحه‏ي دانشپور؛
    3. خانم هدي پورحسن زنوز، فرزند منيژه‏ي دانشپور؛
    4. خانم هانيه‏ي هدايتي، فرزند مريم السادات دانشپور؛
    5. خانم ندا حسن پور زنوز، فرزند منيژه‏ي دانشپور.
    موقوف عليهم غير موجود طبقه‏ي دوم عبارتند از: فرزندان ذکور و اناث احتمالي آقاي سيد جواد دانشپور، و فرزندان ذکور و اناث احتمالي خانم‏ها: مليحه، منيژه و مريم السادات دانشپور، (اعم از فرزندان همسر دائم يا موقت)
    ج. موقوف عليهم طبقه‏ي سوم: اين طبقه و طبقات بعد از آن - که در طبقه‏ي سوم مندرج مي‏باشند - منحصرا عبارت خواهند بود از: اولاد ذکور طبقه‏ي دوم (موجود و غير موجود فعلي) نسلا بعد نسل الي غير النهايه به ترتيب الاقرب فالاقرب.
    تبصره‏ي 1: تأکيد مي‏شود، موقوف عليهم طبقه‏ي سوم عبارتند از اولاد ذکور طبقه‏ي دوم، و موقوف عليهم طبقه‏ي چهارم عبارتند از: اولاد ذکور طبقه‏ي سوم و... نسلا بعد نسل الي غير النهايه. بر اين اساس از طبقه‏ي سوم به بعد اولاد اناث جزء موقوف عليهم نيستند.
    تبصره‏ي 2: فرزندان موقوف عليهم - مادام که پدر يا مادر آنها (کسي که وسيله‏ي تقرب به واقف بوده) زنده باشد - جزء موقوف عليهم با حق رأي محسوب نمي‏شوند، اما در ملاک نيازمندي جزء عائله موقوف عليهم منظور مي‏شوند. بعد از فوت واسطه و رسيدن به حد بلوغ، داراي رأي نيز خواهند شد.
    11. تداخل طبقاتي: عليرغم اينکه وقف ترتيب خاص خود را دارد، اما در تمام طبقات امکان تداخل طبقاتي وجود دارد. واين امر بلامانع است. بطور مثال اگر فرزند طبقه‏ي چندم، پدر يا مادر خود را (کسي که وسيله‏ي تقرب به واقف بوده) از دست بدهد - چون حاجب و مانع او از بين رفته - بجاي پدر و يا بجاي مادر خود مي‏نشيند و با طبقه‏ي قبل هم طبقه مي‏شود و از مزاياي موقوف عليهم بودن استفاده مي‏کند، اعم از اينکه کبير باشد يا صغير. ولي شرط شرکت در رأي مجمع عمومي بلوغ
    قانوني است (پسر و دختر 18 سال تمام).
    12. تيره‏هاي موجود موقوف عليهم...
    13. تيره‏هاي غير موجود موقوف عليهم:...
    14. انقراض تبار دانشپور: در صورتي که هر يک از تيره‏هاي پنجگانه‏ي وتيره‏هاي پيش‏بيني شده در ماده‏ي 13 تبار دانشپور منقرض شوند، بقيه‏ي تيره‏ها به کار خود ادامه مي‏دهند، اما اگر (به فرض) همه‏ي تيره‏ها پيش آيد، واقف ضمن‏العقد شرط مي‏نمايد که هدف اول جعل وقف، (بقا و توسعه)، به حال خود باقي بماند، و هزينه‏ي اهداف دوم و سوم به حمايت از نيازمندان تبار دانشپور که مشمول موقوف عليهم نيستند (مثلا تبار اناث از طبقه‏ي سوم به بعد) يا غير تبار دانشپور به طريقي که در وقف‏نامه آمده است، اختصاص يابد، و موقوفات بنياد تبار دانشپور، با همان نام و همان اهداف به کار خود ادامه دهد؛ و به اصطلاح وقف خاص تبديل به وقف عام گردد (1) و زير نظر اداره‏ي اوقاف و هيأت امنا اداره شود. در اين صورت شيوه‏ي تقسيم درآمد و هزينه کردن آن بدين نحو خواهد بود که (پس از کسر کليه‏ي هزينه‏هاي ضروري)، يک سوم درآمد آن، هزينه بقا و توسعه‏ي موقوفات بنياد تبار دانشپور، و دو سوم درآمد آن، زيرنظر هيأت امنا در جهت حمايت از (آموزش و پرورش) (نيازمندان) - به هر طريقي که در اين وقف‏نامه مي‏آيد - هزينه شود.
    تبصره: متولي مربوط - يا هر شخص ديگري را که مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور تعيين کند - مسؤوليت هماهنگي و نظارت اداره‏ي اوقاف را نيز به عهده خواهد داشت. هرگونه دخالت و نظارت اداره‏ي اوقاف در موقوفات بنياد تبار دانشپور، فقط در صورت انقراض کليه‏ي تيره‏هاي پنجگانه‏ي تبار دانشپور ممکن خواهد شد.
    15. توليت و نظارت و مجمع عمومي: توليت و نظارت مادام‏العمر با واقف است. پس از فوت واقف، جعل توليت و نظارت با مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور است. اميد است واقف زنده بماند و توفيق يابد، تا اولين جلسه‏ي مجمع عمومي موقوفات بنياد تبار دانشپور را - در زمان حيات خود - تشکيل دهد. در صورت فوت واقف، موقوف عليهم بالغ و عاقل موظفند در اسرع وقت اولين جلسه‏ي مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور را تشکيل دهند، و از بين خود يک نفر را که اصلح و اقدر و اقدم مي‏دانند، به عنوان رئيس مجمع عمومي (که سمت توليت را نيز دارد) و يک نفر را به عنوان نائب رئيس (که سمت نايب التوليه را نيز دارد) و يک نفر را به عنوان خزانه‏دار و حسابدار (که سمت ناظر و محقق اول را نيز دارد) و يک نفر را به عنوان منشي جلسه (که سمت ناظر و محقق دوم را نيز دارد) به منظور تعيين هيأت رئيسه، يا هيأت امناي موقوفات بنياد تبار دانشپور، با اکثريت دوسوم آرا براي مدت يکسال يا بيشتر انتخاب کنند. براي انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، ذکور يا اناث بودن شرط نيست، بلکه
    ملاک کسب اکثريت آرا است. اين انتخاب فقط براي مدت يکسال يا هر چند سال که به تصويب مجمع عمومي رسيده باشد معتبر است. در سال يا سال‏هاي بعد، مجمع عمومي در ابقا يا تعويض متولي و ناظر و... مختار است. انتخاب شدگان براي دفعات بعد نيز مي‏توانند مجددا انتخاب شوند.
    تبصره‏ي 1: همسران موقوف عليهم (ذکورا و اناثا و در تمام طبقات) - مادام همسري - جزء موقوف عليهم بوده و انتخاب آنان نيز به سمت‏هاي ياد شده بلامانع است. آن دسته از موقوف عليهم که به حد بلوغ قانوني نرسيده‏اند يا جزء موقوف عليهم طبقه‏ي بعد باشند (بدون داشتن حق رأي) مي‏توانند در جلسات مجمع عمومي شرکت نمايند. حق رأي داشتن - درمجمع عمومي - دو شرط دارد: 1. جزء موقوف عليهم بودن؛ 2. رسيدن به حد بلوغ قانوني (پسر و دختر 18 سال تمام.)
    تبصره‏ي 2. حق التوليه، حق نايب التوليه، حق النظاره و حق الوکاله و... را مجمع عمومي يا کميته‏ي انضباطي با تصويب حداقل دوسوم آرا - بر مبناي اجرت‏المثل - تعيين مي‏کند.
    16. نايب التوليه: واقف با علم به اين که بايد متوليان بعد از خود را تعيين نمايد، تعيين متولي را به عهده‏ي مجمع عمومي قرار داده، که خود آنان هر کدام از موقوف عليهم را که اصلح و اقدر و اقدم بدانند به عنوان رئيس مجمع و متولي انتخاب کنند و حق داشته باشند براي سال‏هاي بعد مجددا آن شخص يا شخص ديگر را به عنوان متولي انتخاب نمايند.
    اما نواب توليت را به ترتيب و بدون فرق بين ذکور و اناث بدان جهت تعيين کردم که اولا: پس از مرگ واقف - تا زمان تعيين متولي از طرف مجمع عمومي - موقوفات بدون متولي و نايب التوليه نباشد، ثانيا: براي تعيين توليت الگو باشد، بر اين اساس نواب توليت به ترتيب عبارتند از:
    خانم صديقه قرائتي، خانم مليحه دانشپور، آقاي سيد جواد دانشپور، خانم منيژه دانشپور، و خانم مريم‏السادات دانشپور، با مشخصاتي که در بخش موقوف عليهم آمده است. در هر حال مجمع عمومي مي‏تواند با اکثريت دوسوم آرا آنان را نيز تغيير دهد.
    17. شرح وظايف و حدود اختيارات مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور:
    الف. تعيين خط مشي کلي و کلان بنياد تبار دانشپور و حق تفسير مواد وقف‏نامه و تطبيق آن با زمان و قوانين جاري؛
    ب. انتخاب رئيس مجمع عمومي (متولي)، نايب رئيس (نايب التوليه)، ناظر، خزانه‏دار و حسابدار، منشي و...
    ج.استماع گزارش و پيشنهادات رئيس (متولي)، نايب رئيس (نايب التوليه)، ناظران و ساير موقوف عليهم، و رسيدگي به گزارشات، بحث و گفتگو و ارائه‏ي راه حل براي موارد پيشنهادي؛
    د. تنظيم بودجه‏ي سالانه (رسيدگي به درآمدها و هزينه‏ها) و تصويب ترازنامه و بيلان و بودجه و...؛
    ه. رسيدگي به وضع اعضاي جديد موقوف عليهم که به جاي اعضاي قبلي معرفي مي‏شوند و تشکيل پرونده براي هر يک از آنان، تدوين آيين‏نامه‏ي انضباطي و «تشکيل کميته‏ي انضباطي» و تعيين يا تغيير داوران جهت رسيدگي به تخلفات اعضاء؛
    و. تعيين روزنامه‏ي کثيرالانتشار که اکثر موقوف عليهم مي‏خوانند، جهت درج آگهي‏هاي بنياد؛
    ز. تعيين يا تغيير وکيل، مشاور، کارشناس و... براي بنياد و تنظيم قرارداد با آنان؛
    ح. بررسي پيشنهاد فروش اموال منقول و غيرمنقول و نقل و انتقال موقوفات و خريد جايگزين آنها و چگونگي تبديل به احسن و تصويب يا رد آن، طبق ضوابط مندرج در همين وقف نامه؛
    ط. رسيدگي به پيشنهادها: تخريب، بازسازي، احداث بنا و يا انجام تعميرات اساسي که جهت بقاء و آباداني و توسعه موارد وقف لازم باشد، و تصويب يا رد يا تعديل هزينه‏هاي مربوط به آن؛
    ي. اعلام انقراض هر يک از تيره‏هاي موقوف عليهم (در صورت انقراض)، و ثبت در پرونده‏ي آنان.
    تبصره: حدود اختيارات مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور - بطور کلي - تمام اختياراتي است که واقف شرعا و قانونا و عرفا داشته است. تصميم و مصوبات مجمع عمومي در راستاي اهداف سه گانه‏ي موقوفات به منزله‏ي نظر واقف است. آيين‏نامه داخلي مجمع عمومي را، خود مجمع عمومي با تصويب حداقل دوسوم آرا تدوين مي‏کند. مجمع عمومي مي‏تواند تمام يا قسمتي ازاختيارات خود را براي مدت معين به رئيس مجمع (متولي) يا هر شخص ديگر با تصويق بيش از دوسوم آرا واگذار نمايد. «جعل الواقف کنص الشارع».
    18. شرح وظايف و حدود اختيارات رئيس مجمع عمومي (که سمت توليت را نيز دارد):
    الف. مراجعه به کليه‏ي ادارات و سازمان‏ها و نهادهاي دولتي يا وابسته به دولت، نهادهاي انقلابي و حقوقي و شرکت‏هاي دولتي و غير دولتي و اخذ هر گونه مجوز و استعلام، مراجعه به اداره‏ي ثبت اسناد و املاک و دريافت اسناد مالکيت ذي‏ربط، مراجعه به شهرداري و اخذ مفاصا حساب و پروانه‏ي ساختمان، مراجعه به ادارات مالياتي و اخذ مفاصا حساب مالياتي، مراجعه به گمرک و ترخيص کالا، مراجعه به دفاتر اسناد رسمي جهت امضاي قرارداد، اسناد، اوراق و دفاتر مربوطه، مراجعه به بانک‏ها جهت افتتاح حساب و يا بستن حساب، وصول چک و سفته به حساب موقوفات و صدور چک و سفته و ساير اسناد از طرف بنياد و...؛
    ب. مراجعه به دادگاه‏ها و انجام تشريفات قانوني و تقديم هر گونه دادخواست به محاکم دادگستري اعم از بدوي، پژوهشي، فرجامي، حقوقي، کيفري و...، تعقيب عمليات قضائي، ثبتي، مالياتي، شهرداري و... در کليه‏ي مراحل قانوني تا مرحله نهايي، تقاضاي صدور اجرائيه و اجراي احکام و...، صلح و سازش با اصحاب دعوي، رجوع به کارشناس و داور، اعتراض به نظر کارشناس و داور و يا تغيير آنان، تجديد جلسه‏ي دادگاه، تقديم دادخواست به منظور وصول اجرت‏المثل محل اجاره، تعديل مال‏الاجاره و يا تجديد اجاره، تخليه‏ي ملک موقوفه، خلع يد از متصرفين، و مطالبه‏ي ساير حقوق متعلق به موقوفات، پرداخت دستمزد کارشناس، تمبر، حق الوکاله و...؛
    ج. اجاره دادن املاک موقوفه به هر کس و به هر مبلغ و به هر مدت و تعيين شرايط لازم طبق ضوابط و مقررات قانوني، رهن و فک رهن، تجديد اجاره و رهن، احداث بنا و ساختمان اعم از بازسازي و نوسازي و انجام هر گونه تغييرات که جهت بقا و توسعه‏ي موقوفات لازم باشد و تأديه‏ي هزينه‏ها طبق جعل واقف؛
    د. ثبت ريز اموال موقوفه (اعم از منقول و غير منقول) با مشخصات دقيق و کامل در دفاتر مخصوص، تعيين انباردار مورد اعتماد (با گرفتن ضامن معتبر) و سپردن اموال به او، حفظ و حراست اموال موقوفه (اعم از منقول و غيرمنقول)؛
    ه. تهيه‏ي طرح توسعه‏ي موقوفه و برنامه‏ريزي براي تعميرات اساسي و بازسازي و خريد و فروش املاک و اموال (در صورت لزوم) و ارائه طرح‏هاي خود به مجمع عمومي جهت تصويب و اجراي طرح‏هاي مصوب و...
    تبصره: حدود اختيارات رئيس مجمع عمومي - به استثناي فروش املاک و اموال موقوفه و تبديل به احسن (که بايد به تصويب مجمع عمومي برسد) -، تمام اختياراتي است که واقف شرعا و قانونا و عرفا داشته، و امضاي رئيس مجمع عمومي (متولي) به منزله‏ي امضاي واقف است. رئيس مجمع عمومي با تصويب مجمع عمومي مي‏تواند تمام يا قسمتي از اختيارات خود را به ديگري واگذار کند.
    19. شرح وظايف و حدود اختيارات نايب رئيس مجمع عمومي (که سمت نايب التوليه را نيز دارد):
    در زماني که رئيس مجمع عمومي (متولي) تعيين نشده، يا تعيين شده ولي غايب است، يا درمواردي که رئيس مجممع عمومي (متولي) تمام يا قسمتي از اختيارات خود را به نايب رئيس (نايب التوليه) محول نموده است، نايب رئيس (نايب التوليه) قائم مقام رئيس مجمع عمومي بوده و کليه‏ي وظايف مربوط به رئيس (متولي) را انجام مي‏دهد و امضاي او به منزله‏ي امضاي رئيس
    مجمع عمومي است.
    20. شرح وظايف و حدود اختيارات خزانه‏دار و حسابدار (که سمت ناظر و محقق اول را نيز دارد):
    خزانه‏دار، حسابدار وحسابرس بنياد تبار دانشپور موظف است دفاتر مخصوص پلمپ شده براي ثبت کليه‏ي درآمدها و هزينه‏ها داشته باشد و تمام درآمدها و هزينه‏ها - اعم از پول آب، برق، گاز، تلفن، ماليات و عوارض، دستمزد کارشناس، هزينه‏ي دادرسي و تمبر، حق‏الوکاله، حق‏التوليه، حق‏النظاره و هزينه‏ي تعميرات و... - را در آن دفاتر ثبت نموده و در آخر سال مالي طي ترازنامه‏اي به مجمع عمومي اعلام و به تصويب برساند و مدارک آن را براي مدت سه سال بايگاني نمايد.
    21. شرح وظايف و حدود اختيارات ناظران و بازرسان:
    ناظران و بازرسان موظفند تمام عمليات انجام شده و صورت جلسات و حساب‏ها را بررسي نموده و درستي و نادرستي و مطابقت يا عدم مطابقت آنها با مفاد وقف‏نامه را تعيين کرده و کتبا به مجمع عمومي بنياد اعلام نمايند. لازم است گزارش ناظران و بازرسان، در مجمع عمومي مطرح و مورد رسيدگي قرار گيرد. همه‏ي مسؤولان بنياد موظفند اسناد لازم را در اختيار ناظران و بازرسان قرار دهند.
    22. شرح وظايف و حدود اختيارات منشي (که سمت ناظر و محقق دوم را نيز دارد):
    منشي موظف است دفتر و دبيرخانه‏اي براي خود تشکيل دهد و خلاصه‏ي تمام صورت جلسات و ساير اسناد مربوط به موقوفات را - براي مدت سه سال - بايگاني نمايد. بديهي است اسناد و مدارک نبايد در اختيار غير مسؤولان قرار گيرد. علاوه بر اين منشي بايد نامه‏هاي رسيده را به مجمع عمومي ارجاع و جواب آن را تهيه و به فرد ذينفع اعلام کند.
    23. شرح وظايف کميته‏ي انضباطي:
    قصور يا تقصيرات هر يک از اعضاء هيأت رئيسه يا موقوف عليهم در کميته‏ي انضباطي مجمع عمومي مطرح و تصميم کميته‏ي انضباطي با اکثريت دوسوم آرا در خصوص قاصر يا مقصر - مبني بر تعويض و يا جبران خسارت، با تعيين اجاره‏بها و اجرت المثل و... - لازم‏الاجراست. رسيدگي به تخلف اعضا اگر از طريق کميته‏ي انضباطي حل نشد، از طريق مراجع قانوني کشور اقدام گردد.
    24. چگونگي تشکيل جلسات مجمع عمومي:
    براي تشکيل جلسات مجمع عمومي (عادي يا فوق‏العاده)، رئيس مجمع عمومي يا متولي و يا هر کس ديگر را که آن مجمع تعيين کرده باشد، به طور کتبي - از کليه‏ي موقوفات عليهم بالغ و عاقل ذکورا و اناثا - دعوت به عمل مي‏آورد. (دعوت‏نامه بايد حداقل ده روز قبل از تاريخ تشکيل جلسه به رؤيت آنان برسد.)
    در صورتي که بر مبناي دعوت نخست به علت به حد نصاب نرسيدن (دوسوم موقوف عليهم با محاسبه‏ي وکالت دهندگان) حاضران در جلسه - يا به هر علت ديگر - جلسه رسميت نيابد، لازم است حداکثر به فاصله‏ي 15 روز، از کليه‏ي اعضاء دعوت مجدد به عمل آيد، در اين صورت با هر تعداد شرکت کننده، جلسه رسمي و مصوبات آن - با اکثريت دوسوم آرا حاضران درجلسه - قابل اجرا است.
    تبصره‏ي 1: افرادي از موقوف عليهم که - به هر علت - نتوانند در مجمع عمومي شرکت نمايند، مي‏توانند حق رأي خود را با وکالت کتبي به فرد ديگري از موقوف عليهم که داراي حق رأي باشد واگذار نمايند. هر فرد مي‏تواند فقط از يک نفر ديگر وکالت داشته و داراي حداکثر 2 رأي باشد، تا در نتيجه، جلسات با پنجاه درصد کل موقوف عليهم تشکيل شود. لازم است
    صورت اسامي تعداد حاضران در جلسه‏ي مجمع عمومي و وکالت دهندگان و وکيل شوندگان در صورت جلسه درج گردد.
    تبصره‏ي 2: هر يک از موقوف عليهم که بدون عذر موجه سه جلسه‏ي متوالي در جلسات مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور شرکت نکند و به موقوف عليهم واجد شرط ديگر هم وکالت ندهد، پرونده‏ي امر، به کميته‏ي انضباطي بنياد تبار دانشپور ارجاع و حکم داوران کميته‏ي انضباطي در خصوص وي لازم‏الاجرا است. تشخيص موجه يا غير موجه بودن غيبت به عهده‏ي کميته‏ي انضباطي است.
    تبصره‏ي 3: تشکيل جلسه‏ي عادي مجمع عمومي در هر سال حداقل يک مرتبه - به منظور رسيدگي به درآمد سال قبل، بررسي هزينه‏ها و اعلام بيان کار و برنامه‏ريزي براي سال بعد - الزامي است. جلسات فوق العاده برحسب ضرورت با تقاضاي حداقل يک‏سوم از موقوف عليهم يا شخص متولي تشکيل مي‏شود. هر جلسه‏ي مجمع عمومي داراي صورت جلسه‏ي مفيد و مختصر - مبني بر مصوبات و شماره و تاريخ جلسه - خواهد بود که حداقل در دو نسخه تنظيم و پس از امضاي کليه‏ي حاضران در جلسه در دوجاي مختلف بايگاني مي‏شود.
    تبصره‏ي 4: کليه‏ي اسناد و مدارک مربوط به موقوفه، زيرنظر مجمع عمومي يا هيأت امنا در دفاتر مخصوص ثبت و در محل مخصوص بايگاني مي‏شود. درآمد و هزينه‏هاي موقوفات بنياد تبار دانشپور در دفاتر مخصوص بنياد ثبت مي‏شود و کليه‏ي نقل و انتقالات درآمدها و هزينه‏ها به وسيله‏ي بانک انجام مي‏شود، و مازاد درآمدها در حساب پس‏انداز بانکي (کوتاه مدت يا بلندمدت شرعي مضاربه‏اي) نگهداري مي‏شود.
    کليه‏ي اسناد و اوراق بهادار و تعهدآور و چک و سفته و غيره با امضاي حداقل دو نفر (که مجمع عمومي تعيين مي‏کند) و درج مهر موقوفات بنياد تبار دانشپور معتبر خواهد بود. مکاتبات رسمي - با تصويب مجمع عمومي - به امضاي رئيس مجمع عمومي يا هر کس ديگر که مجمع عمومي صلاح بداند، و با درج مهر و موقوفات بنياد تبار دانشپور معتبر خواهد بود.
    25. هيأت امناي بنياد تبار دانشپور:
    در صورتي که - به هر علت - تشکيل جلسات متعدد به نحوي که در بالا گفته شد براي مجمع عمومي مشکل باشد، مجمع عمومي مي‏تواند چند نفر از موقوف عليهم را به عنوان هيأت امناي با حداقل دوسوم آراي انتخاب کند، تا کليه يا بخشي از وظايف مربوط به مجمع عمومي را انجام دهند. ولي در هر سال حداقل يک مرتبه تشکيل جلسه‏ي مجمع عمومي الزامي است. شرح وظايف هيأت امناء را با توجه به اصول و اهداف وقف‏نامه، مجمع عمومي تدوين و به تصويب حداقل دوسوم اعضا مي‏رساند.
    26. سال مالي و بودجه:
    مصوبات مجمع عمومي فقط براي مدت يکسال مالي اعتبار دارد، و مجمع عمومي سال بعد در ابقا، ابطال و يا تغيير مصوبات مجمع عمومي سال قبل مختار است. ابتدا و انتهاي سال مالي را مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور تعيين مي‏کند. بودجه‏ي ساليانه‏ي موقوفات بنياد، همه ساله در دو ماه آخر سال (يا تاريخي که مجمع عمومي تعيين مي‏کند) تنظيم مي‏گردد.
    درآمد: موقوفات بنياد تبار دانشپور فعلا درآمدي ندارد مگر آنکه تمام يا قسمتي از ساختمان ملک موقوفه به اجاره واگذار شود، يا پولي در بانک (با بهره‏ي شرعي مضاربه‏اي کوتاه مدت يا بلندمدت) داشته باشد.
    هزينه: هزينه‏هاي جاري و معمول به قرار زير است:
    الف. هزينه‏هاي مربوط به حفظ و حراست عين بقاي موقوفات از قبيل: تعميرات، نقاشي و...؛
    ب. هزينه‏ي آب، برق، تلفن، گاز، عوارض نوسازي، بيمه و عوارض اتومبيل‏ها، ماليات‏ها، بيمه ساختمان‏ها و...؛
    ج. حقوق متولي، نايب التوليه، ناظر، وکيل، کارمندان و هزينه‏هاي دادرسي و...؛
    د. ساير هزينه‏هاي پيش بيني نشده.
    27. چگونگي تقسيم منافع موقوفات و هزينه کردن آن: پس از کسر کليه هزينه‏هاي ضروري (از قبيل: هزينه آب، برق، تلفن، گاز، تعميرات کلي وجزئي ساختماني، حقوق متولي، نايب التوليه، ناظر، وکيل، کارمندان و...) با بررسي و تصويب مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور، درآمد موقوفات برحسب سه هدف ياد شده، به سه بخش ذيل تقسيم مي‏شود:
    بخش اول: اين بخش مبتني بر اصل اول (بقا و توسعه) بوده و بر اساس آن لازم است يک ثلث از درآمد باقيمانده (پس از کسر هزينه‏هاي ضروري) به صندوق توسعه و بقاي موقوفات بنياد تبار دانشپور (که در بانک و در حساب کوتاه مدت يا بلندمدت با بهره‏ي شرعي مضاربه‏اي نگهداري مي‏شود)، تخصيص يابد. آنگاه از محل اين درآمد، با تصويب مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور، محل جديدي خريداري يا ساختمان جديدي براي موقوفه احداث گردد؛ و يا تعميرات اساسي و تعميرات ساختماني صورت گيرد. در صورتي که سهم يک سال براي خريد يا بناي ساختمان جديد کافي نباشد سهم اين بخش همچنان در بانک (با بهره‏ي بلندمدت شرعي مضاربه‏اي) نگهداري مي‏شود تا به اندازه‏ي خريد يک محل جديد برسد، يا ساختمان جديدي از محل آن بنا شود.
    تبصره‏ي 1. در صورت ضرورت، با تصويب مجمع عمومي، مي‏توان از وجوه اين بخش براي بخش حمايت تبار نيازمند، و يا از بخش حمايت تبار نيازمند براي اين بخش به عنوان قرض الحسنه برداشت کرد، و رد اولين فرصت اصل مبلغ را به حساب اصلي برگرداند.
    تبصره‏ي 2: چون نوع وقف، هم وقف انتفاع و هم وقف منفعت است، در صورتي که همه يا بعضي از موقوف عليهم جهت سکونت از محل موقوفات استفاده کنند، ساکن يا ساکنان بايد مال‏الاجاره‏ي عرفي محل سکونت خود را - که توسط کميته‏ي انضباطي مجمع عمومي تعيين مي‏گردد - به صندوق کل موقوفات واريز نمايند. (اجاره‏ي تعيين شده، نبايد از بيست درصد کل درآمد موقوف عليهم بيشتر باشد) از محل درآمد حاصله، اول هزينه‏هاي ضروري و بعد يک‏سوم سهم بقا و توسعه و يک‏سوم سهم تبار نيازمند به حساب‏هاي مربوطه واريز گردد، آنگاه موقوف عليهم سهم خود را دريافت نمايند. بديهي است هر آنچه موارد وقف توسعه پيدا کرد به همين منوال خواهد بود. «جعل الواقف کنص الشارع».
    بخش دوم: اين بخش مبتني است بر اصل و هدف دوم (تشکل تبار محوري)، و آن عبارت است از ثلث دوم درآمد (پس از کسر هزينه‏هاي ضروري)، و آن سهم کليه‏ي موقوف عليهم است که در طبقه‏ي اول و دوم بين ذکور و اناث به طورمساوي از طبقه‏ي سوم به بعد منحصرا بين اولاد ذکور نيازمند و غير نيازمند تقسيم مي‏شود. ممکن است سهم هر يک از موقوف عليهم فعلا مبلغ ناچيزي باشد، ولي اميد است تبار دانشپور اين مبلغ ناچيز را - به عنوان برکت کيسه - قبول نمايند. (چه کند بينوا ندارد بيش). هر يک از موقوف عليهم که مايل نبود از سهم خود استفاده کند، مي‏تواند آن مبلغ را به نام خود به «صندوق بقا و توسعه» واريز نمايد. (وافعلوا الخيرات لعلکم تفلحون) (حج: 77). اميد و انتظار پدر از فرزندان اين است که مبالغ بيشتري به صندوق بقا و توسععه واريز نمايند و موقوفات را توسعه دهند، که آيندگان بهره‏ي بيشتري ببرند.
    بخش سوم: اين بخش مبتني است بر اصل و هدف سوم (حمايت از تبار نيازمند)، و آن عبارت است از ثلث سوم درآمد (پس از کسر هزينه‏هاي ضروري) که سهم تبار نيازمند است. منظور از نيازمندي، هم نياز مادي (از قبيل هزينه‏ي بيماري، دارو، غذا، مسکن، جهيزيه، هزينه‏ي شرعي ازدواج و...) و هم نياز فرهنگي (از قبيل اهداي جايزه، اعطاي بورسيه، هزينه‏ي کلاس‏هاي فوق العاده، مطالعات و تحقيقات، کمک به محققين نيازمند، هزينه‏ي تحصيلات دانشگاهي و مدرسه‏اي، چاپ و نشر کتب مفيد و...)
    تبصره‏ي 1: تشخيص نيازمندي و تعيين اولويت با مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور است.
    تبصره‏ي 2: تبار نيازمند، سهم تباري خود را همانند ديگران مي‏برد، و سهم نيازمندي خود را به طور رايگان يا به صورت قرض الحسنه و به طور قطعي با تصويب مجمع عمومي دريافت مي‏کند. و آن ربطي به سهم تباري ندارد، و علاوه بر سهم تباري مي‏باشد.
    تبصره‏ي 3: در صورتي که در يک يا چند سال نيازمند واجد شرايطي از تبار دانشپور وجود نداشته باشد، سهم اين بخش در حساب بانکي مدت شرعي مضاربه‏اي، مخصوص حمايت ازنيازمندان نگهداري مي‏شود، تا نيازمند واجد شرايط پيدا شود. ضمنا از محل اين درآمد - با نظر مجمع عمومي - در حمايت از نيازمندان تبار دانشپور غير موقوف عليهم و يا غير تبار دانشپور - که همان شرايط را داشته باشند - نيز مي‏توان صرف نمود، به همان گونه که در ماده‏ي 14 پس از انقراض تبار دانشپور پيش بيني شده است.
    تبصره‏ي 4: چگونگي تنظيم اعتبارات - اعم از هزينه‏هاي ضروري و سه بخش اصلي - را مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور با توجه به اصول و اهداف وقف‏نامه تدوين و به تصويب حداقل دوسوم اعضا مي‏رساند.
    28. الزامات: موقوف عليهم بنياد تبار دانشپور ملزمند مراتب زير را رعايت نمايند:
    الف. اهداف و اصول سه گانه‏ي موقوفات در رأس امور بنياد است، و انجام هيچ عملي برخلاف آن سه هدف جايز نيست.
    ب. رؤسا، متوليان، نواب، نظار و همه‏ي موقوف عليهم ملزمند در حفظ و نگهداري عين موقوفات منقول و غير منقول کمال مراقبت را نموده، به طوري که موقوفات هر سال نسبت به سال قبل توسعه‏ي بيشتر يافته باشد. عرصه و اعيان موقوفات بايد به صورت داير و قابل استفاده باقي بماند، بر اين اساس انجام تعميرات و نوسازي و بازسازي مقدم بر ساير جهات است.
    ج. بيع، تفکيک، افراز و تقسيم اعيان موقوفات (منقول و غير منقول) جايز نيست، مگر آنکه به صورت غير قابل انتفاع و غير قابل عمران و نوسازي و بازسازي درآيد، در اين صورت لازم است با شرايطي که در اين وقف نامه آمده، فروخته و تبديل به احسن شود.
    د. اداره‏ي امور موقوفات و چگونگي نگهداري مهر وساير اسناد مربوط به موقوفات به عهده‏ي رئيس مجمع عمومي يا قائم مقام او است.
    29. شرايط ضمن العقد:
    واقف موارد زير را ضمن‏العقد شرط کرد:
    الف. تبديل به احسن: در صورتي که - به هر جهت - براي مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور ثابت شد که نگهداري عرصه و اعيان موقوفات يا ساير اشياي متعلق به موقوفات (مثلا فرش، يخچال و..) به مصلحت و در جهت اهداف واقف نيست، مجمع عمومي مي‏تواند با تصويب بيش از دوسوم اعضا آنها را بفروشد و بلافاصله به جاي آن ملک، ملک ديگر و بجاي آن شي‏ء، شي‏ء ديگري خريداري نمايد؛ به طوري که واقعا تبديل به احسن شود. در صورت امکان، فروش ملک يا شي‏ء موقوفه و خريد جانشين، دريک جلسه و همزمان به تصويب اعضاي مجمع عمومي برسد.
    تبصره: درموقع تبديل احسن در صورتي که مبلغ موجود در صندوق توسعه، به مبلغ حاصل از فروش املاک يا اشيا، اضافه شود و ملک يا شي‏ء ديگري خريداري شود، بلامانع است. اما فروش املاک يا اشياي موقوفه و مصرف آن - بدون خريد جايگزين - جايز نيست. در هر صورت موقوف عليهم موظف هستند نسبت به املاک موقوفه چنان عمل نمايند که
    حفظ اصل موقوفه و عمران و آبادي و ازدياد درآمد حاصل از آن مقدم بر هر چيزي باشد.
    ب. امور خيريه و حمايت از عموم نيازمندان: در بند 14 همين وقفنامه - در مورد انقراض تبار دانشپور - مطلبي به اين مضمون آمده است: در صورت انقراض تبار دانشپور وقف خاص تبديل به وقف عام مي‏شود. (2) ثلث درآمد موقوفات، هزينه‏ي بقا و توسعه و تکامل، و دو ثلث ديگر آن در جهت حمايت از عموم مردم نيازمند شناخته شده و امور خيريه مصرف مي‏شود. بنابراين مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور با تصويب حداقل دوسوم آراء مي‏تواند در زمان وجود تبار دانشپور - نيز از محل درآمد موقوفات در امور خيريه و حمايت از آن دسته از تبار دانشپور، که جزء موقوف عليهم نيستند و ساير نيازمندان تبار دانشپور - به صورت قرض‏الحسنه يا بلاعوض - به شرحي که درباره‏ي تبار نيازمند (مادي و معنوي) آمده است، استفاده نمايند.
    ج. همسر واقف (خانم صديقه‏ي قرائتي) مادام‏العمر از سکونت ملک مورد وقف و کليه‏ي اثاث و لوازم موجود در آن استفاده مي‏کند و از محل درآمد خود (حقوق بازنشستگي همسر و درآمد اجازه‏ي ملک خود) طبق مصبوبه‏ي مجمع عمومي يا کميته‏ي انضباطي به صندوق موقوفات اجاره مي‏پردازد، ولي حداکثر اجاره پرداختي او نبايد از بيست درصد کل درآمد او بيشتر باشد.
    د. خروج افراد تبار دانشپور از جمع موقوف عليهم: هر يک از افراد تبار دانشپور که معتاد به مواد مخدر شود - به طوري که عرف جامعه و مجمع عمومي او را معتاد بداند - و نيز هر يک از افراد تبار دانشپور که رفتار اجتماعي او باعث سرشکستگي ساير افراد تبار شود، حق موقوف عليهم بودن از او سلب شده و استفاده از مزاياي مادي و معنوي اين بنياد براي او حرام است.
    تبصره‏ي 1: تشخيص اعتياد و ناهنجاريهاي رفتاري فرد، با داوران کميته‏ي انضباطي مجمع عمومي بنياد تبار دانشپور است.
    تبصره‏ي 2: به منظور رفع هر گونه ابهام، متعاقب اين وقف‏نامه يک وصيت‏نامه نيز نوشته شده و در دفترخانه شماره 194 تهران به ثبت رسيده است، لازم است به آن وصيت‏نامه يا وصيت‏نامه‏اي که بعدا خواهم نوشت و نيز وقف‏نامه‏هاي متعاقب مراجعه شود.
    30. اجراي صيغه‏ي شرعي وقف و قبض موارد وقف توسط نماينده‏ي موقوف عليهم: واقف در کمال صحت و سلامت عقل و شعور و شمول توفيقات و تأييدات الهي، و بدون اکراه و اجبار و با نيت قربة الي الله متن وقف‏نامه را در سه اصل و سي ماده و بيست و يک تبصره و چهل بند (الف. ب. ج و...) و ده بند عددي (1 و 2 و...) تدوين و صيغه‏ي شرعي وقف بر آن جاري نمود. - پس از امضاي سند وقف‏نامه، موارد وقف، به عنوان موقوفه، توسط متولي فعلي - که همان واقف است - به عنوان نماينده‏ي موقوف عليهم قبض گرديد.
    (فمن بدله بعد ما سمعه فانما ائمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم) (بقره: 181)
    (و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل. ربنا تقبل منا انک انت السميع العليم)
    (ربنا و اجعلنا مسلمين لک و من ذريتنا امة مسلمة لک و ارنا منا سکنا و تب علينا انک انت التواب الرحيم)
    (ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتک و يعلمهم الکتاب و الحکمة و يزکيهم انک انت العزيز الحکيم) (بقره: 129 - 127).
    تاريخ ثبت وقف‏نامه: اين وقف‏نامه در تاريخ سيزدهم بهمن سال يک هزار و سيصد و هفتاد و نه هجري شمسي، برابر
    با هفتم ذيقعدة الحرام سال يک هزار و چهارصد و بيست و يک هجري قمري و برابر با اول فوريه سال دو هزار و يک ميلادي به ثبت رسيد.
    [محل امضاء واقف]

    پي نوشت :

    1-همان طور که در بند 5 (انگيزه‏ي تأسيس) آمده است، واقف ملک ديگري را طي وقف‏نامه‏ي شماره‏ي / 27 / 12 / 59 / 84353 / وقف عام (آموزش و پرورش) کرده هم اکنون در تهران منطقه‏ي 14 آموزش و پرورش واقع در مجيديه تهران خيابان کرمان شمالي به نام «مجتمع فرهنگي دکتر س. ع دانشپور» مورد استفاده قرار گرفته است. منظور واقف از اينکه وقف خاص - با شرايطي - تبديل به وقف عام گردد، نيز وقف آموزش و پرورش (دبستان، راهنمايي و دبيرستان) بوده است که توضيح آن از قلم افتاده است. (واقف).
    2-اصلاح شده، به «وقف آموزش و پرورش».

    منبع:ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    معرفي يک قالي وقفي از مجموعه موزه ملي ايران

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: زهره روح ‏فر
    قالي‏بافي که هنري است آميخته با صنعت، در ديار ما حياتي بس ديرينه دارد؛ حياتي که با نام ايران و ايراني قرين شده. آنچه مسلم است بافت قالي در ايران زمان هخامنشي و شايد قبل از آن وجود داشته، و تاکنون وقفه‏اي در آن حاصل نگرديده است.
    قديمي‏ترين قالي مکشوفه متعلق به عهد هخامنشي است که در قبور يخ‏زده پازيريک واقع در رشته جبال آلتائي در سيبريه جنوبي به دست آمده. متن قالي مذکور با طرح گلهاي چهارپر و حواشي با رديف سواران و گوزن و حيوانات افسانه‏اي تزيين شده است. (1)
    همچنين در موزه ارميتاژ يک گليم پشمي وجود دارد که از پازيريک به دست آمده و نقوش آن عبارت است از زناني که در دو طرف يک آتشدان ايستاده و مشغول اداي مراسم مذهبي هستند. (2)
    وجود روايات مختلف راجع به قاليهاي چهارفصل گوهرنشان دربار ساساني با اينکه به مقدار زياد آميخته به افسانه است، خود دليلي است بر پيشرفت صنعت قالي‏بافي در آن زمان. مشهور است که پس از فتح‏شدن تيسفون در سالهاي اوليه هجري سربازان عرب از ديدن غنايم بسيار که عبارت بوده از فرشها، جامه‏ها و گوهرها چشمشان خيره ماند. (3) پس از گسترش اسلام در ايران در اوائل قرن اول هجري، اين هنر ايراني همچنان به حيات خود ادامه داد و در قرون دهم و يازدهم هجري به اوج تنوع و شکوفايي خود رسيد.
    با اينکه اکثر فرشهاي موجود در موزه‏ها و مجموعه‏هاي مختلف، متعلق به عصر صفوي (قرون 10 و 11 هجري) و پس از آن است، اين امر دليل فقدان و يا رکود اين صنعت در قرون قبل از آن نيست. با استناد به متون مختلف تاريخي مي‏توان چنين اظهار داشت که بافت قالي حتي در قرون اوليه اسلامي نيز در مراکز مختلف ايران وجود داشته است. در کتاب احسن التقاسيم آمده که در داراب گرد، جهرم و فسا (4) و قهستان و بخارا فرشهاي خوب بافته مي‏شده (5) و بنابر نوشته ابن‏حوقل در جهرم گليم و جاجيم تهيه مي‏گرديده.(6)
    همچنين در کتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري به اينکه فارس در قرن مذکور مرکز قاليبافي بوده، اشاره شده است. (7)
    تنوع نقوش و طرحهاي قالي ايران که خود دليلي است بر وجود شرايط خاص اقليمي و فرهنگي هر منطقه از خاک ايران منتهي به چند دسته‏کلي مي‏شود که از آن جمله است:
    قاليهاي ترنج‏دار
    قاليهاي گلدار
    قاليهاي طرح گلداني
    قالي با نقوش حيوانات و پرندگان مختلف
    قاليهاي طرح شکارگاه
    قاليهاي طرح باغي يا باغچه‏اي
    قالي با طرح محراب (سجاده‏اي)
    قاليهاي کتيبه‏دار
    هريک از اين انواع خود داراي تنوع و گوناگوني خاص منطقه‏اي هستند که از اين بحث خارج است، ولي الهام‏گيري هنرمند بافنده از طبيعت، موضوعي است که در نقوش قاليها مشترک است و بر تمامي انواع مذکور، طبيعت به گونه‏هاي مختلف به زيبايي نقش گرديده است. به عنوان مثال هنرمند هزاران نقش ملهم از گل و درخت بر قالي آفريده، و به قولي ترنج و لچکي‏هاي قاليهاي ترنج‏دار نمادي است از خورشيد، که ترنج مرکزي خورشيد ميانروز و لچکي‏ها خورشيد بامدادي تازه دميده را نشان مي‏دهند. (8)
    چنان که گفته شد در تقسيم‏بندي ياد شده، هريک از گروهها خود شامل انواع مختلفي هستند؛ مانند فرشهاي طرح باغي که در چندين نوع مختلف نقش گرديده، ولي کل هدف هنرمند بافنده و طراح نشان‏دادن باغي پر از درخت و گل به بيننده است. در نوع اخير (کتبه‏دار) گاه در مرکز فرش حوض مستطيل يا مربع‏شکلي نقش بسته و اطراف آن را با جويهاي آب به چند بخش تقسيم کرده‏اند و هر يک از قسمتها با نقوش درخت و گل و برگ تزئين شده است. (9) و يا اينکه تمامي متن قالي را نقش درختان مختلف با شاخ و برگهاي پيچ‏درپيچ پر نموده است. در نمونه ديگري از قاليهاي طرح باغي، سراسر متن به خانه‏هاي مربع و يا لوزي‏شکل تقسيم، و بر هر خانه درختي نقش گرديده. عده‏اي از محققين نقش مزبور را با نام قاليهاي خانه‏خانه و يا حجره، حجره معرفي نموده‏اند (10)، اما به عقيده نگارنده اين طرح نيز يکي از انواع قاليهاي طرح باغي به‏شمار مي‏رود و بافنده سعي دارد که به‏گونه‏اي خاص باغي را با درختان مختلف نمايان سازد.
    از مراکز عمده بافت نوع اخير فرشهاي باغي، اصفهان، جوشقان و کرمان است. در ميان مجموعه قالي‏هاي موجود در موزه ملي ايران، قالي کناره‏اي سه حاشيه‏اي به طول 496 و عرض 172 سانتيمتر وجود دارد. گره اين فرش از نوع گره فارسي و تاروپود و پرز آن پشم است. قالي مورد بحث يکي از انواع فرشهاي طرح‏باغي است و نقش لوزيهاي متصل به هم که بر هر يک نقش درختي مشاهده مي‏شود، به زمينه سرمه‏اي فرش زينتي خاص بخشيده است. اين قالي در سال 1179 هجري به سفارش تقي‏خان درّاني ـ حاکم وقت کرمان ـ و به‏منظور وقف بر حرم امامزاده زيد ـ احتمالاً در کرمان ـ بافته شده است.
    چنان‏که گفته شد يکي از مراکز عمده بافت قاليهاي طرح باغي، کرمان است و اصولاً بافندگان کرمان از ديرباز علاقه شديد به نگاره‏هاي گلدار داشته‏اند. (11) و از رنگهاي روشن استفاده مي‏کردند.(12) يکي ديگر از خصوصيات قاليهاي کرمان، بافت قالي با گره فارسي است. گفتني است که در گره فارسي نخ از کنار يک چلّه مي‏گذرد و از فاصله دو چله بيرون مي‏آيد و پس از دور زدن چلّه دوم از بين دو چله سر بيرون مي‏آورد. (13) براي محاسبه رج در گره فرش واحدهايي گوناگون در مناطق مختلف ـ اکثرا بنا بر عرف ـ مرسوم است.
    محاسبه رج در گره فرش کرمان 5 /6 سانتيمتر واحد تعيين شده که در اصطلاح به آن يک گره مي‏گويند و مجموع دانه‏هاي موجود در يک گره عرض و يک گره طول واحد بافت قالي است. به اين ترتيب که اگر در يک گره طول 35 دانه و در يک گره عرض هم 35 دانه موجود باشد، فرش را 35 جفت يا 70 رج، مي‏گويند. (14) فرش مزبور داراي 40 دانه در 5 /6 سانتيمتر عرض و 45 دانه در 5 /6 سانتيمتر طول مي‏باشد. ابعاد قالي 172 ضربدر 496 سانتيمتر است.
    قالي مورد بحث ما که در موزه ملي ايران به شماره 20294 موجود است. در دو گروه از تقسيم‏بندي که در مورد طرحهاي مختلف قالي بيان شد، قرار مي‏گيرد؛ قالي طرح باغي و کتيبه‏اي، چرا که بر حاشيه مياني فرش که ميان دو رديف حاشيه باريک گل و بوته قرار گرفته، ابياتي چند به خط نستعليق و رنگ لاجوردي بر زمينه قرمز بافته شده است. البته به علت پوسيدگي زياد فرش، ابيات کامل نيست و تعدادي از کلمات آن به طور کلي از بين رفته. آنچه خواناست عبارت است از:
    خان ذي‏رتبه تقي‏خان عرب کز ديوان
    خان والاشان تقي‏خان آن‏که گفت
    [کر]ده داد و دهشش نام فريدون را حک
    رستمش در روز ميدان مرحبا
    آن اميري که به هر کار چو همّت بندد
    بر عرب سرخيل و سردار عجم
    گويدش قائد توفيق که اللّه‏ معک
    سرور فرمانده فرمانروا
    بهر فرش حرمي وقف نمود اين قالي
    کرده فرشي وقف اين روضه بهشت
    که بود....................
    مسکن ذريّه آل عبا
    .................
    زيد عبداللّه‏ بن موسي که اوست
    تاج لولاک و لعمرک شده زيب تارک
    قبله هفتم ز شرع مصطفي
    زيد عبداللّه‏ بن موسي کاظم که بود
    ... چو اقرب آن جناب
    هفتمين رکن ز ارکان امامت بي‏شک
    با امام مسند هشتم رضا
    سال تاريخ چو جستم ز فدايي گفتا
    سال تاريخش دليلي بر قبول
    نيست قالي که برد عکس پر و بال ملک
    بي‏تخلف گشت مقبول رضا
    شاعر اين دو قطعه ظاهرا حاجي محمد فدايي کرماني از شعراي قرن سيزدهم هجري است. (15)
    در قسمتي از حاشيه نام بافنده و تاريخ بافت فرش به اين‏ترتيب بافته شده است:
    «عمل استاد محمد شريف کرماني سنه 1179»
    در ضمن عبارت «مقبول رضا» و مصراع «نيست قالي که بود عکس پر و بال ملک» ماده تاريخ است، به اين ترتيب که جمع اعداد حروف ابجد آن 1179 مي‏شود و تقي‏خان چنان که بعدا گفته خواهد شد سه سال بعد از به قدرت‏رسيدن فرش مزبور را سفارش داده است.
    در قسمت بالاي متن درون قابي مستطيل شکل بر زمينه نخودي اين جمله به خط نستعليق بافته شده: «طمع‏کننده و دزد و خريدار و فروشنده و غصب‏کننده به لعنت خدا و نفرين رسول گرفتار شود.»
    چهار سال پس از حکمراني خدا مرادخان ـ حاکم وقت کرمان در زمان سلطنت کريمخان زند ـ در سنه هزار و صد و هفتاد و شش، تقي نامي از قريه دران که پيشه‏اش زغال‏فروشي بود، و در ضمن از تفنگ‏چيان به نام بود، روزي بر سر راه خود گوسفندي بزرگ ديد، او را شکار کرد و نزد حکمران برد، ولي نه تنها حاکم به او پاداشي نداد بلکه فراشان او را به زير مشت و لگد گرفتند. فرداي آن روز وقتي حاکم به عزم تفرّج بيرون رفت، تقي جلو او را گرفت و ماجرا را گفت، ولي خان دستور داد او را بزنند. پس از چند روز تقي‏خان به زادگاه خود بازگشت و اقارب را با خود متحد ساخت و با سيصد تفنگچي به دارالحکومه حمله کرد و حاکم و فراشان را کشت و خود بر مسند قدرت نشست و برادرش احمد را داروغه شهر کرد. چون اين اخبار به کريمخان رسيد، وي محمدامين‏خان گروسي را به تسخير کرمان فرستاد. وي شهر را محاصره کرد و در روز ششم عده‏اي از اهالي کرمان که حکومت تقي‏خان را بر خود گران مي‏ديدند از شهر بيرون آمدند و محمدامين‏خان را با سپاهش به شهر آوردند. تقي‏خان با افرادش به جانب زادگاه خود درّان گريخت، ولي چهار ماه بعد بار ديگر با مکر وارد شهر شد و آن را تصرف کرد. خان زند پس از استماع اين خبر تقي‏خان بافقي‏الاصل را که حکومت يزد بر عهده او بود مأمور نمود تا به کرمان برود و فتنه تقي‏خان را رفع بنمايد. وي قباي آية‏الکرسي پوشيده و به کرمان حمله کرد، ولي در حمله اول شکست خورد و سرانجام نظرعلي‏خان زند مأمور شکست‏دادن تقي‏خان شد و پس از چند روز محاصره کرمان، کاسبان بازار دروازه را به روي نظرعلي‏خان گشودند و تقي‏خان گرفتار شد. او را به شيراز بردند و در آنجا کشته شد. (16)
    به عقيده عده‏اي، تقي‏خان رهبري قيامي را به عهده داشت که در سال 1176 عليه ظلم و بيدادگري خدامرادخان ـ حاکم کرمان - به وقوع پيوست و سرانجام نيز به واسطه نيرنگ عده‏اي از همراهانش اسير و سپس در سال 1179 اعداد گرديد. به عقيده اين عده، تقي‏خان پس از به‏قدرت‏رسيدن دارايي بيشتر توانگران و بازرگانان کرمان را مصادره کرد و نيروي اصلي اين جنبش دهقانان بودند. (17)

    پي نوشت :

    1- رمان گيرشمن، هنر ايران در دوران ماد و هخامنشي، ترجمه دکتر عيسي بهنام، تهران، 1346، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص360.
    2- همان، ص362.
    3- ر. ن. فراي، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، مترجم حسن انوشه، تهران، 1363، امير کبير، ج4، ص18.
    4- ابوعبداللّه‏ محمد بن احمد مقدسي، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه دکتر علي‏نقي منزوي، تهران، اسفند 1361، شرکت مؤلفان و مترجمان ايران، ص658.
    5- همان، ص475.
    6- ابن‏حوقل، صورة‏الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران، ارديبهشت 1345، بنياد فرهنگ ايران، ص66.
    7- آدام متز، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو.
    8- احمد حامي، بغ مهر، چاپ داورپناه، مهر 1355، ص17.
    9- Joseph V. MC Mullan: Islamic carpets. 120 NEW YORK 1965 P.PL28.
    10- Arthur Upham Pope: A Survey of Persian Art, Volume XII PL1240. 1241.
    11- بهمن خانمحمد آذري، «قالي ايران»، هنر و مردم، ش175، ص28.
    12- همان، ص27.
    13- همان، ص25.
    14- همان، ص27.
    15- ع خيامپور، فرهنگ سخنوران، تبريز 1340.
    16- احمدعلي خان وزيري کرماني، تاريخ کرمان (سالاريه) به تصحيح و تحشيه و مقدمه محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1340، کتابخانه خاندان فرمانفرمائيان، وابسته به دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، صص322 تا 329.
    17- ا. آگرانتوسکي. م. داندامايو. گ. آ. کاشلنکو. پروفسور م. س. ايوانف پروفسور اي. پتروشفسکي. ل. ک. بلوي، تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کيخسرو کشاورزي، پويش، ص301 و 302.

    منبع:ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    وقف کليشه

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه

    نويسنده: محمد مهدي الشريف

    مقدمه

    حافظه تاريخ در هيچ دوره‏اي انسان را بدون احسان به ياد نمي‏آورد. انديشه‏اي خيرخواهانه در بستر زمان در قالبهاي متنوّعي لباس تحقق پوشيده‏اند، امّا بي‏ترديد هيچ قالبي چون نهاد مبارک وقف نتوانسته است اراده جدي اصحاب احسان را تبلور بخشد. چه بسيار انديشه‏هاي خير و نيتهاي نيک که به وسوسه شياطين انس و جن پا از ذهن صاحب خود بيرون ننهاده و يا در نيمه راه به سستي و نافرجامي گراييده است.
    شريعت جاويد محمدي، صلي‏اللّه‏ عليه و آله، نهاد وقف را ضامن جاودانگي و ماندگاري انديشه‏هاي نيک قرار داده است. اين »خير ماندگار« و »نيکي پايدار« بر حسب اقتضاي روزگار شکل و شيوه‏اي مناسب و تازه‏اي به خود گرفته است. واقفين، روزگاري با وقف درخت خرما و زماني با وقف کارخانه‏اي پيشرفته، شيريني احسان جاودان را به ذائقه جان چشانده‏اند.
    گذشته از قدمت يا تجدد و سنتي يا صنعتي بودن موقوفات، بخش عظيمي از وقفها موضوعي فرهنگي و فرامادي را دنبال کرده‏اند؛ هرچند همه وقفها در غايت قربت پروردگار مشترکند. وقف پوست آهوي مکتوب، کتاب، کتابخانه و مدارس علميه از نمونه‏هاي موقوفات فرهنگي به شمار مي‏روند.
    يکي از نمونه‏هاي جالب و شايد نادر اين‏گونه از وقفها، »وقف کليشه‏هاي کتاب رسائل« است. اين وقف از جهاتي چند واجد اهميت و شايان عنايت است: نخست از جهت نوع مال موقوف، زيرا »وقف کليشه« بخلاف وقف خود کتاب، امري کم‏مانند و شايد بي‏مانند باشد. دوم از حيث تأثير تمدن جديد و شرائط روزگار در ايجاد گونه‏هاي تازه از وقف. سومين ويژگي که اين وقف را ممتاز مي‏سازد نقش شماري از اعاظم روزگار ماست که به عناوين مختلف چون واقف، شاهد و وکيل در اجراي صيغه وقف در اين وقف نقشي را ايفا نموده‏اند.
    ما ضمن بيان سرگذشت و معرفي اجمالي اين نمونه جالب از وقف، از باب تيمّن و تتميم، فايده يادکردي اشارت‏گونه از بزرگاني که اين وقف را به وجود آورده‏اند خواهيم داشت.
    داستان وقف کليشه‏ها از اين قرار است که به لحاظ نياز غالب طالبان علوم آل محمد، عليهم‏السّلام، به چاپ مطلوب و مصحّحي از کتاب فرائدالاصول شيخ اعظم انصاري1)، قدس سرّه، معروف به رسائل که از کتب درسي حوزه‏هاي علمي شيعه و مدار تدريس و تحقيق دانش‏پژوهان علوم ديني است، دو تن از عالمان محقق، يعني مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج آقاحسين خادمي و مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج شيخ مرتضي اردکاني با اجازه مرجع بزرگ زمان مرحوم آيت‏اللّه‏العظمي بروجردي2)قدس‏اللّه‏ نفسه، به تهيه نسخه مصحّح و مرغوبي از رسائل همت مي‏گمارند. و براي اين کار نسخه‏اي را که توسط عبدالخالق، فرزند حاجي ميرزارضا لنجاني، در تاريخ ذي‏الحجة الحرام 1315 کتابت شده و به چاپ سنگي رسيده بود و علاوه بر متن رسائل، حواشي مرحوم آخوند خراساني 3)و شرح مرحوم ميرزا محمدحسن آشتياني 4)به نام بحرالفوائد و بخشهايي از شرح مرحوم حاج ميرزاموسي تبريزي5)به نام اوثق‏الوسائل را نيز به همراه داشت به عنوان اصل برمي‏گزينند. اين دو بزرگوار نسخه يادشده را با مراجعه به چند نسخه ديگر و نيز نسخه مرحوم آيت‏اللّه‏ شيخ عبدالحسين رشتي 6)تصحيح مي‏نمايند. چاپ سنگي يادشده گرچه پس از وفات مرحوم شيخ انصاري کتابت و طبع و نشر شده، ولي در زمان تحرير و چاپ آن، مرحوم آخوند خراساني و مرحوم ميرزاي آشتياني و مرحوم ميرزاموسي تبريزي در قيد حيات بوده‏اند و در بسياري از حواشي پس از ذکر نام مرحوم آخوند و مرحوم آشتياني عبارت »مدظلّه علي رؤوس الانام« يا »مدّظلّه علي رؤوس الاعالي و الاداني« و نظاير آن به چشم مي‏خورد و اين امر بر ارزش و اعتبار نسخه يادشده مي‏افزايد.
    به هر روي اين نسخه مصحّح با الحاق حاشيه‏اي از مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج آقارضا همداني 7) و نيز تعليقه‏اي از مرحوم آيت‏اللّه‏ شيخ محمدعلي فتحي دزفولي8) بر پاره‏اي از مباحث »قطع« به تصدّي يکي از تاجران نيک‏نهاد اصفهاني به نام حاج ميرزاحسن دردشتي، وصيّ مرحوم حاج ميرزامحمود پاکتي دردشتي، از محلّ ثلث آن مرحوم کليشه شده و به زيور طبع آراسته مي‏شود. پس از چاپ کتاب، عين کليشه‏ها که بالغ بر 793 قطعه است از سوي تاجر پيش‏گفته بابت مبرّات مرحوم پاکتي دردشتي به دو مصحّح کتاب واگذار مي‏شود. اين دو بزرگوار نيز با شرائطي از جمله اينکه »هر کس بخواهد با استفاده از اين کليشه‏ها کتاب رسائل را چاپ نمايد بايد دست‏کم 50 جلد از آن را بابـت اجاره کليشـه‏ها در اختيـار متولّي و ناظر گذارده و ايشان نيز با نظر و دستور مرجع تقليد وقت در حوزه‏هـاي علميـه توزيع نمايد« کليشه‏ها را وقف مي‏نمايند.
    توليت موقوفه (کليشه‏ها) به آقاي ميرزاحسن دردشتي تفويض و نظارت موقوفه مادام‏الحيات به دو مصحّح کتاب که در واقع واقفين کليشه‏ها نيز بودند و پس از ايشان به اتقي و اعلم مدرسين اصفهان واگذار مي‏شود.
    وقف‏نامه اين وقف در تاريخ 16 شوّال 1375هـ.ق برابر با خرداد 1335هـ.ش تنظيم و به امضاي واقفين رسيده و پس از آن توسط مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمي گلپايگاني به عنوان وکالت در اجراي صيغه وقف و نيز مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمي حاج شيخ مرتضي حائري به عنوان شاهد بر وقف تأييد گرديده است.
    اکنون چنان‏که پيشتر نيز يادآور شديم سرگذشتي کوتاه و گذرا از احوال واقفين و وکيل مجري صيغه و شاهد وقف را از باب تبرّک و تکميل تقديم مي‏داريم:

    واقفان کليشه‏ها

    آيت الله حاج آقا حسين خادمي
    در 3 شعبان 1319هـ.ق در اصفهان در يکي از بيوت سيادت، علم و تقوي زاده شد. نواده آيت‏اللّه‏ العظمي آقا سيّد صدرالدين صدر بود. سالياني را در اصفهان از محضر بزرگان آن سامان همچون آيات‏اللّه‏ آخوند ملاعبدالکريم گزي، حاج ميرسيّدعلي نجف‏آبادي، آقا سيّدمحمد نجف‏آبادي کسب فيض نمود. سپس به نجف اشرف عزيمت و از محضر عالمان برجسته‏اي چون مرحومان ميرزاي نائيني، آقاضياء عراقي، آقا سيّدابوالحسن اصفهاني و آقا سيّدابوتراب خوانساري استفاده نمود. کلام و ملل و نحل را از محضر مرحوم آيت‏اللّه‏ شيخ محمدجواد بلاغي فراگرفت. در 26سالگي به قوّه قدسيّه اجتهاد دست يافت. با اخذ اجازه اجتهاد به اصفهان بازگشت و تا پايان عمر لحظه‏اي از انجام وظايف علمي و اجتهادي و ديني خود غفلت ننمود. نزديک به 35 سال در حوزه اصفهان فقه و اصول تدريس نمود و به تفسير قرآن کريم و اصول عقايد و رجال نيز توجه شاياني داشت.
    در پيروزي انقلاب اسلامي در اصفهان نقش اساسي داشت. مورد اعتماد تامّ رهبر انقلاب حضرت امام‏خميني، قدس سرّه، بود. از سوي مردم اصفهان به نمايندگي خبرگان قانون اساسي برگزيده شد.
    بسيار شوخ‏طبع و خوش‏محضر و زيرک بود. هنوز در بين مردم باذوق اصفهان حکايات و نکات شيرين و شنيدنـي بسيـاري از وي بر سـر زبانهاست. تأليفات متعدّدي از وي برجا مانده اسـت کـه عبارتنـد از: 1. تقريرات فقه مرحوم نائيني؛ 2. تقريرات اصول؛ 3. حاشيـه بر طهـارت و صلوة مرحوم حاج آقارضا همداني؛ 4. رساله‏اي در لباس مشکوک تا قواطع صلوة، 5. رساله‏اي در عدم شمول حق‏الارث زوجه بر غير منقول؛ 6. حواشي بر کتب اصول؛ 7. رهبر سعادت يا دين محمد(ص).
    عمر بابرکت اين عالم فرزانه در 20 اسفند 1363 به پايان رسيد و پيکر پاک او در جوار بارگاه ملکوتي حضرت رضا، عليه‏السلام، به خاک آرميد.
    آيت الله حاج شيخ مرتضي اردکـاني
    واقف ديگر کليشه‏ها مرحوم آيت‏اللّه‏ اردکاني است که در 17 ربيع‏المولود 1326هـ.ق در اردکان يزد در بيت علم و روحانيت زاده شد. پدر او، مرحوم آقا ميرزا محمد، خود از اهل علم و صاحب تأليفات بود. مقدمات علوم را در اردکان و يزد به پايان رسانيد. براي تکميل مدارج علمي به حوزه علميه اصفهان مهاجرت نمود. دروس سطح را از محضر عالمان و مدرسان نامدار، مرحومان حاج شيخ علي مدرس يزدي، آقا ميرزا احمد مدرس اصفهاني و حاج شيخ محمود مفيد استفاده نمود. سالها به درس خارج فقه و اصول آيات عظام آقا سيّدمحمد نجف‏آبادي، آقا ميرسيّدعلي نجف‏آبادي و شيخ محمدرضا نجفي مسجدشاهي حاضر شد. علم هيأت و خلاصة‏الحساب را نزد مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج آقارحيم ارباب فراگرفت. سالها در حوزه اصفهان به تدريس خارج فقه و اصول مشغول بود. اواخر عمر را به تهران رفت و در آنجا نيز به تأليف و تدريس ادامه داد. 27 تأليف از وي به يادگار مانده که بعضي به طبع رسيده است. بعضي از اين آثار به قرار زير است:
    1. غنية‏الطالب )تعليقه بر مکاسب در 5 جلد)؛ 2. کتاب القضاء والشهادات؛ 3. رساله در اجتهاد و تقليد؛ 4. کتاب‏الديات؛ 5. کتاب‏الصوم؛ 6. رساله در عدم تماميت قاعده تسامح در ادله سنن؛ 7. رساله قول فصل در رد سي فصل حاج کريم‏خان رئيس طائفه شيخيه به فارسي؛ 8. حاشيه بر عروة‏الوثقي؛ 9. رساله در قاعده لاضرر.
    اين عالم محقق در آخرين روز تابستان 1375 دار فاني را وداع نمود و در زادگاه خود به خاک سپرده شد.
    وکيل اجراي صيغه وقف: مرحوم آيت الله العظمي آقا سيد محمد رضا گلپايگاني
    در 8 ذي‏القعده 1316هـ.ق زاده شد. در ايامي که مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج شيخ عبدالکريم حائري در اراک به سر مي‏بردند از گلپايگان به اراک هجرت نمود. با هجرت تاريخي حاج شيخ به قم و تأسيس حوزه علميه قم، به استاد خود پيوست. از همان ابتدا مورد عنايت ويژه حاج شيخ قرار گرفت و در زمره خواصّ آن مرحوم درآمد. پس از وفات آيت‏اللّه‏ بروجردي، به عنوان يکي از
    چند مرجع اصلي مطرح گرديد و از موفقترين مراجع بود. 32 سال مرجع تقيد، نزديک به 70 سال مدرّس حوزه و نزديک به 85 سال سرگرم فرا گرفتن و آموختن علوم آل‏محمد، عليهم‏السلام، بود. اوّلين مدرسه علوم ديني به سبک جديد را در قم تأسيس نمود. اوّلين مؤسسه بزرگ قرآني را در قم بنيان نهاد. نخستين دائرة‏المعارف فقهي و حديثي را با استفاده از علوم جديد بشري پديد آورد. هزاران شاگرد از حلقه درسي او بهره‏مند شدند. تأليفات ارجمندي از خود به جاي گذاشت که از آن جمله حاشيه بر عروة، حاشيه بر رسائل و مناسک حج را مي‏توان نام برد. عمر بابرکت او در 18 آذرماه 1372 پايان پذيرفت و در جوار حضرت فاطمه معصومه، عليهاالسلام، به خاک سپرده شد.
    شاهد وقف: مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ مرتضي حائري
    در ذي‏الحجة‏الحرام 1334هـ.ق در اراک ديده به دنيا باز کرد. خلف صالح مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري، مؤسس حوزه قم و از فقيهان و اصوليان نامدار روزگار ما بود. مقدمات و علوم ادبي را از مرحومين آقا ميرزا محمدعلي اديب تهراني و آقا شيخ ابوالقاسم نحوي قرار گرفت. مقداري از سطح را در خدمت مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمي مرعشي نجفي و مرحوم آيت‏اللّه‏ صالحي کرماني تحصيل کرد. چندي نيز از محضر والد ماجد خود بهره‏مند شد. نزديک به 15 سال به درس خارج فقه و اصول آيات عظام حجت، خوانساري و بروجردي حاضر شد و به تکميل علوم خويش پرداخت. پس از تکميل تحصيلات سالها به تدريس سطوح عاليه و خارج فقه و اصول پرداخت و شاگردان نام‏آوري را تربيت کرد. چندين کتاب و رساله از ايشان بر جاي مانده است که بعضي از آنها عبارتند از: 1. رساله‏اي در حديث رفع؛ 2. رساله‏اي در مسأله تعاقب ايادي؛ 3. کتاب ابتغاء الفضيلة؛ 4. شرح ناتمام بر عروة‏الوثقي؛ 5. مباني الاحکام في اصول شرايع الاسلام؛ 6. حاشيه بر کفاية؛ 7. حاشيه بر مکاسب.

    وقف ‏نامه

    حسب‏الاجازه حضرت مستطاب رئيس‏الشّيعة و محيي‏الشّريعة، آيت‏اللّه‏ آقاي حاجي آقاحسين بروجردي، مدّظلّه العالي، آقاي حاجي ميرزاحسن دردشتي، وصيّ مرحوم مغفور آقاي حاجي ميرزامحمود پاکتي دردشتي، غفرلهما، از محلّ ثلث و وجوه بريّه آن مرحوم کتاب رسائل، معروف به فرائدالاصول مرحوم علاّمه آيت‏اللّه‏ آقاي حاجي شيخ مرتضي انصاري، قدّس سرّه، به انضمام حاشيه مرحوم آيت‏اللّه‏ آقاي حاجي آقارضا همداني، رحمة‏اللّه‏ عليه، را کليشه و طبع نموده‏اند. اکنون عين کليشه‏هاي آن که بالغ بر 793 صفحه است به جنابان حجّتي‏الاسلام آقاي حاجي آقاحسين خادمي و آقاي حاجي شيخ مرتضي اردکاني، دامت برکاتهما، بابت مبرّات آن مرحوم واگذار نموده و مشاراليهما آن کليشه‏ها را بر طلاّب علوم دينيّه وقف نمودند، با شرايط ذيل که هر کس در آتيه بخواهد از آن کليشه‏ها کتاب فرائد و حاشيه را طبع نمايد، اوّلاً معادل بيست‏هزار تومان نقدي يا سپرده مالي نزد متولّي وقت به عنوان وديعه سپرده تا کليشه‏ها را تمام و کمال بدون عيب و نقص مسترد نمايد و سپرده خود را دريافت و در صورت نقصان، جبران و تکميل نمايد. ثانيا مقداري از کتاب طبع‏شده با جلد تمام که حدّاقل کمتر از پنجاه جلد نباشد و زياده با نظر متولي و ناظر وقت بابت اجازه کليشه‏ها در اختيار متولّي و ناظر گذارد، که مشاراليهما با نظر و دستور مجتهد مرجع تقليد وقت در حوزه‏هاي علميّه توزيع نمايند و اين شرط اعمّ از آن است که طبع‏کننده براي فروش يا وقف يا نحو ديگري عمل نموده باشد شرط مزبور بايد عمل شود. ثالثا عين اين وقف‏نامه در صفحه ضميمه آن کتاب طبع گردد. رابعا توليت آنها به آقاي حاجي ميرزاحسن دردشتي مرقوم مفوّض و پس از ايشان به اصلح اولاد ذکور معزّي‏اليه، نسلاً بعد نسل در صورت انقراض يا عدم صلاحيّت با مجتهد مرجع تقليد وقت مي‏باشد و نظارت آن مادام‏الحيات با دو نفر آقايان واقفين و پس از ايشان با يک نفر اعلم و اتقي از مدرّسين اصفهان قرار دادند و صيغه وقف طبق مرقومات در فوق جاري گرديد. في 16 شوّال‏المکرم سنة 1375 مطابق با 6/ 3 /1335. تمّت بالخير
    خادم‏الشريعة حسين الموسوي الخادمي
    الاحقر مرتضي الاردکاني
    الحاج ميرزاحسن دردشتي
    بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم
    قد اجريت صيغة الوقف المبارک لدي الحقر مرتضي بن عبدالکريم الحائري، عفي‏اللّه‏ عنهما، في التاريخ المحررّه.
    بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحيم
    قد اجريت صيغة الوقف وکالةً عن حجتي الاسلام، دامت برکاتهما، علي ما في الورقة من المصرف والمتولّي والشروط في السادس من ذي‏القعدة‏الحرام 1375
    محمدرضا الموسوي الگلپايگانيآ.

    پي نوشت ها:

    1-خاتم الفقهاء والمجتهدين حاج شيخ مرتضي بن محمد امين انصاري دزفولي به سال 1214هـ.ق در دزفول به دنيا آمد. تأليفات ارجمند او نقطه اوج تحقيقات فقهي و اصولي است و در ميان آنها مکاسب و رسائل موقعيت ممتازي دارد، ابتکارات و تأسيسات او آفاق تازه‏اي را در علم اصول گشود و اصول را وارد مرحله جديدي کرد. کتاب رسائل او بهترين نمونه اين تکامل و ناسخ کتب پيش از خود شد. صدها شرح و حاشيه و تعليقه بر رسائل و مکاسب نگاشته شد که حاشيه مرحوم آخوند خراساني و حاج آقارضا همداني و شرح مرحوم ميرزاي آشتياني و مرحوم ميرزا موسي تبريزي بر رسائل از نمونه‏هاي خوب آنها محسوب مي‏شود. شيخ انصاري، قدس سرّه، در سال 1281هـ.ق در نجف اشرف وفات يافت و در جوار اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، به خاک سپرده شد
    2-سيّدحسين فرزند سيّدعلي در صفر 1292هـ.ق در بروجرد زاده شد. پس از تحصيل مقدمات در بروجرد به حوزه اصفهان آمد و علوم نقلي را از مرحومان آيت‏اللّه‏ ميرزا ابوالمعالي کلباسي، آيت‏اللّه‏ سيّد محمدباقر درچه‏اي و آيت‏اللّه‏ سيّد محمدتقي مدرّس و علوم عقلي را از دو استاد مسلّم اين علوم، يعني مرحومان آخوند کاشي و جهانگيرخان قشقايي، فراگرفت. او سپس به نجف عزيمت نمود و به درس بزرگاني چون مرحومان آخوند خراساني و آقا سيّد محمدکاظم يزدي و شيخ‏الشريعه اصفهاني حاضر شد و بعد از آن به بروجرد بازگشت و بيش از سي سال در آنجا به تحقيق و تدريس سرگرم بود. سيّدحسين به دعوت زعماي حوزه قم به
    اين ديار هجرت نمود و زعامت حوزه مقدسه قم را به دست گرفت. وي مرجع مطلق شيعه در عصر خود بود. او شاگردان بسياري تربيت کرد و تأليفات بسياري از خود به جاي گذاشت که از مهمترين آنها کتاب جامع احاديث شيعه )حدود 20 جلد) است. در سال 1340هـ.ش به جوار رحمت حق واصل و در مدخل مسجد اعظم قم مدفون گرديد،
    3-آخوند ملامحمدکاظم هروي خراساني از بزرگترين فقيهان و اصوليان متأخر است. کتاب کفاية‏الاصول او پس از رسائل شيخ متداولترين و معتبرترين کتاب اصولي است و همچون رسائل مدار بحث و تحقيق و شرح و تعليق در حوزه‏هاي علميه است. به لحاظ درک محضر حکيمان ارجمندي چون مرحوم ملاهادي سبزواري، مرحوم حکيم جلوه و مرحوم ملاّحسين خوئي از علم معقول نيز حظّي وافر داشت و بيش از اسلاف خود مطالب معقول را در اصول داخل نمود. در فقه و اصول از محضر شيخ انصاري، آقا سيدعلي شوشتري، علاّمه شيخ راضي و ميرزاي شيرازي، رضوان‏اللّه‏ عليهم، استفاده نمود. حلقه درس او بزرگترين و پرنشاط‏ترين درس نجف بود. تعداد شاگردان او را تا سه‏هزار نفر نيز نوشته‏اند. برخلاف بسياري از اقران خود در امور سياسي نيز دخالت مي‏نمود و بالاخره نيز به‏طور مشکوکي در سحر روزي که قرار بود به قصد دفاع از مرزهاي اسلام و جنگ با نظاميان روس عازم ايران شود، وفات نمود. پس از کتاب کفايه او، حواشي او بر رسائل و مکاسب شيخ از مشهورترين تأليفات اوست
    4-اصولي متبحّر و مجتهد مقتدر عصر ناصري، حاج ميرزا محمدحسن آشتياني در 1243 يا 1248هـ.ق در آشتيان به دنيا آمد. عمده تحصيلات خود را در نجف اشرف انجام داد و از محضر شيخ انصاري بهره فراوان برد. پس از رسيدن به اجتهاد به تهران آمد و حوزه درس تشکيل داد. در ماجراي جنبش تنباکو رهبري نهضت در تهران و بلکه ايران را عهده‏دار بود. معروفترين اثر او بحرالفوائد است که در شرح رسائل استاد خود شيخ انصاري نگاشته است. در سال 1319هـ.ق در تهران وفات يافت و در نجف اشرف در مقبره مرحوم شيخ جعفر شوشتري دفن گرديد
    5- ميرزا موسي فرزند ميرزاجعفر و او فرزند ميرزا احمد همگي از عالمان نامدار ديار خود بودند. پس از تحصيل مقدمات در تبريز به نجف اشرف رهسپار شد و از محضر مرحوم شيخ انصاري و مرحوم آيت‏اللّه‏ سيّدحسين کوه‏کمري استفاده نمود. پس از اجتهاد به زادگاه خود مراجعت کرد و در آنجا زعامت و مرجعيت يافت. چند اثر ارزشمند تأليف نمود که مشهورتر از همه کتاب اوثق‏الوسائل است که شرحي است بر کتاب رسائل شيخ. اين عالم جليل در سال 1305 يا 1307هـ.ق در تبريز وفات يافت
    6-فقيه، اصولي و حکيم متألّه مرحوم حاج شيخ عبدالحسين رشتي در سال 1292هـ.ق در کربلاي معلّي به دنيا آمد. سالها در تهران از محضر ميرزاي آشتياني بهره‏مند بود. پس از مهاجرت به نجف به حلقه درس مرحومان آخوند خراساني و آقاسيد محمدکاظم يزدي و شيخ‏الشريعه اصفهاني پيوست. شرح وي بر کفاية‏الاصول از بهترين آثار علمي اوست. او در سال 1373 چشم از جهان فرو بست و در وادي‏السلام مدفون شد
    7-از بزرگان فقها و اصولين در عصر خود و از شاگردان خاص مرحوم ميرزاي شيرازي و مرحوم ميرزاي آشتياني بود. تأليفات متعددش حکايت از مقام علمي ارجمند او دارد. کتاب مصباح‏الفقيه او از کتب درسي استدلالي، و مرجع استفاده عالمان پس از اوست. از وي حاشيه‏اي بر مکاسب و حاشيه‏اي بر رسائل به نام الفوائد الرضويه علي الفرايد المرتضويه نيز به يادگار مانده است. وفات اين فقيه بزرگ در سال 1322هـ.ق اتفاق افتاد و در سامرّا، در رواق عسکريين، عليهماالسلام، دفن گرديد
    8-در سال 1230هـ.ش در شهر دزفول ديده به جهان گشود. ساليان متمادي در اصفهان متوطن و در مدرسه جدّه کوچک به تدريس دروس سطح اشتغال داشت. در ادبيات عرب بسيار متبحّر بود. در مدت 88 سال عمر بابرکت خود علاوه بر تدريس و تحقيق بجز تعليقه يادشده بر »قطع« رسائل، کتاب نورالانوار را در منطق و کتاب کشّاف الغاية در حاشيه بر تهذيب‏المنطق به رشته تحرير درآورد. او در سال 1318هـ.ش چشم از جهان فروبست و در تکيه سيّدالعراقين تخت پولاد اصفهان به خاک سپرده شد

    منبع:ميراث جاويدان





    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    وقف ‏نامه‏ي ميرزا جلال‏الدين محمد حکيم جنابدي

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: اميد رضايي

    مقدمه

    بيشتر وقف‏نامه‏هايي که در ادارات اوقاف کشور و آرشيو سازمان اوقاف و امور خيريه نگهداري مي‏شوند، مربوط به موقوفات عام است. به طور اتفاقي مي‏توان وقف‏نامه‏ي موقوفات خاص را هم به دست آورد ؛ از اين رو نمي‏توان آماري دقيق و حتي فرضي اعلام کرد. رسيدگي به موقوفات خاص، عموما خانوادگي و موروثي است و سازمان اوقاف، جز در موارد خاص از قبيل فروش املاک موقوفه يا اجاره‏ي بيش از ده سال، نظارت نمي‏کند، به همين دليل بيشتر اسناد موقوفات خاص در خانواده‏ها نگهداري مي‏شود و به سبب عدم رعايت شيوه‏ي نگهداري، اسناد يا در حال پوسيدن است يا در لابه‏لاي اسباب و اثاثيه‏ي يک خانه‏ي قديمي به فروش مي‏رسد.
    در دوره‏ي قاجار نيز آرشيوي براي نگهداري اسناد شرعي از قبيل وقف‏نامه‏ها وجود نداشت، اما برخي عالمان راهکاري نه چندان فراگير براي حفظ بخشي از اسناد شرعي داشتند که پيش از اين با نام «نسخه‏هاي همسنگ» از آن ياد شد. (1) البته مسلما رعايت اين قاعده و تهيه‏ي همزمان چند نسخه از يک سند در همان مجلس فقط به وقف‏نامه‏ها منحصر نبود، بلکه، چنانکه پيش از اين کريستف ورنر (2) نشان داد، اين شيوه در زمان نگارش برخي مبايعه نامه‏ها رعايت مي‏شد. امروز، با توجه به انتشار تصوير مجموعه‏اي کوچک از اسناد دوره‏ي قاجار، شکي باقي نمي‏ماند که اين شيوه در برخي مصالحه نامه‏ها، اجاره‏نامه‏ها (3)اقرار نامه‏ها، تقسيم نامه‏ها، وصيت - وقف‏نامه‏ها (4)و احکام (5) نيز اعمال مي‏شد.
    اينک پرسش اين است که آيا برخي عالمان دوره‏ي قاجار همانند شيخ فضل‏الله نوري و ملاعلي کني بنا به تجربه شخصي از سند شرعي نسخه‏ي همسنگ تهيه مي‏کرده‏اند يا مقلد سنت پيش از قاجار بوده‏اند؟ پرسش ديگر اين است که آيا از وقف‏نامه‏ي موقوفات خاص هم نسخه‏هاي همسنگ تهيه مي‏شده است؟
    اخيرا تصوير سندي به دفتر اسناد و شناسايي موقوفات، موسوم به «آرشيو سازمان اوقاف و امور خيريه»، اهدا شد (6) که
    از حيث سندشناسي و وضعيت نگهداري اسناد شرعي توسط خانواده‏اي فرهيخته، که در سال‏هاي انتقال قدرت و هرج و مرج کشور در خراسان مي‏زيسته، بسيار جالب توجه است.
    در اين سند، ميرزا جلال‏الدين محمد حکيم جنابدي (مساوي گناباد(7) ي)، اموالي را که در تربت حيدريه و ترشيز (کاشمر امروزي) داشته در غره‏ي ذيقعده 980 بر اولادش وقف کرده است. اين سند با شماره‏ي ثبت 22 استان خراسان در آرشيو سازمان اوقاف و امور خيريه نگهداري مي‏شود. اندازه‏ي اين تصوير، که احتمالا از سند اصلي کوچکتر شده است، 30 ضربدر 145 سانتيمتر است. اين تصوير رونوشتي است که در سال 1278 قمري در خطه‏ي خراسان تهيه شده و در 1279 قمري مجددا با اصل سند مطابقت داده شده، عالمان وقت صحت آن را تأکيد کرده‏اند. گفتني است در سال 1305 قمري هم همين روال تکرار شده است است ؛ به عبارت ديگر اصل سند تا سال 1305 وجود داشته است، اما امروز کسي نمي‏داند اصل سند کجاست.
    حکيم جنابدي پس از ختم سند و تاريخ نوشتن ومهر زدن، از باب تکمله و توضيح، پاراگرافي به اين شرح افزوده و مهر زده است:
    «توضيحا آنکه سجل وقف‏نامچه‏ي املاک مزبوره پنج عدد نوشته شده يکي در دست اولاد و متولي آنها سپرده شده و يکي در کتابخانه‏ي سرکار فيض آثار و يکي در نزد حضرت علامة العلمائي ملا قوام‏الدين امام جمعه ترشيز و يکي در نزد حضرت سيادت و نجابت منقبت ميرزا سيد علاءالدين توني سپرده شده و يکي در عمارت شاهزاده فيروز در سمت شرقي آن در لوله‏ي مسي وديعه گذاشته شده مدفون است. با مفقود شدن نسخه به ساير نسخ رجوع نمايند.»
    چنانکه ملاحظه مي‏شود اين وقف‏نامه داراي پنج نسخه بوده است.
    وجه اشتراک اين سند با نسخه‏هاي همسنگ در تهران در يکي از مهمترين علل تهيه‏ي اين نسخه‏هاست ؛ بدين معني که در هر دو دوره، نسخه‏اي از سند را براي متولي تهيه مي‏کرده‏اند تا مطابق آن عمل کند.
    وجه اشتراک ديگر محل نگهداري سند است هم چنانکه در اسناد تهران هم مطرح شده است، کتابخانه حرم مقدس رضوي از ديرباز شأن والا داشته است ؛ از اين رو چه واقفان موقوفات عام و چه واقفان موقوفات امام رضا (ع) جايي مطمئن‏تر از آنجا سراغ نداشته‏اند. اما احتمالا چون کشور کمتر روي آرامش به خود مي‏ديده و از آن جا که گاه اماکن متبرکه هم در امان نبوده‏اند، حکيم جنابدي نسخه‏اي از سند را نه در عمارت شاهزاده بلکه در لوله‏ي مسي در دل زمين حياط عمارت شاهزاده به امانت گذاشته است.
    همچنين همانند اسناد تهران، نسخه‏اي از سند براي امام جمعه و حاکم شرع پيش‏بيني مي‏شده است تا بر عملکرد متولي موقوفه نظارت کنند و از او حساب بخواهند.
    در سال‏هاي انتقال قدرت و زمان وقوع هرج و مرج در کشور، همانند دوره‏ي قاجار، رجال محلي، و به عبارت امروزي نخبگان، هم مهم بوده‏اند ؛ چنانکه در نزد واقف تهراني، «سادات اخوي» و در نزد حکيم جنابدي «ميرزا سيد علاءالدين توني» مورد وثوق بوده‏اند.
    با توجه به اين مقدمات مي‏توان دو نتيجه‏ي مستقل گرفت: نخست اين که سند ميرزا جلال‏الدين محمد حکيم جنابدي را، مي‏توان به عنوان سابقه‏اي از سنت تهيه‏ي «نسخه‏هاي همسنگ»، حتي براي وقف‏نامه‏هاي مربوط به موقوفات خاص، در پيش از دوره‏ي قاجار معرفي کرد ؛ دوم اينکه وقف در روزهاي بحراني، ابزاري براي حفظ و بقاي خانواده‏ها محسوب مي‏شده است.

    متن و حاشيه‏ي گواه‏هاي وقف‏ نامه

    هو الواقف علي الضمائر و المطلع علي السرائر
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله الذي هدينا بالدلائل و الايات البينات الباهرات الي سبيل الخيرات و ارشدنا بارسال الرسل و اقامة الحجج و البينات / الي مناهج المبرات و طرق النجاة و اصطفينا من بين المخلوقات بکرامة الطاعات و معرفة بکرامة الطاعات و معرفة العبادات ؛ اللهم اجعلنا / من عبادک الصالحين المؤمنين القائمين بالحسنات المعرضين المبعدين عن السيئات و الزلات و افضل الصلوات / و اکمل التحيات علي اشرف الکائنات و خير الموجودات و اول الممکنات الذي اوجب الله تعالي البريات عند ذکره / الصلوات محمد المبعوث علي الارضين و السموات بالمعجزات الباهرات و الايات البينات و الحج الزاهرات و الصلواة / و السلام علي آله و عترته الطيبين المعصومين ائمة الهداة و سادة الولاة سيما علي ابن عمه و وصيه و خليفته / و المخلوق من طينته وعلي الائمة الطاهرات المکرمات من ذريته صلوات زاکيات متواليات و تحيات ناميات / متواترات و بعد فقد قال الله تبارک و تعالي في محکم الايات و معظم الخطابات: سابقوا الي مغفرة / من ربکم و جنة عرضها السموات و بشر بالطافه العاليات عباده بتضاعف الحسنات فقال جل جلاله و عم نواله: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها، و اکد الابشار و الاستظهار بالعفو عن السيئات عند اتيانه / الحسنات فقال عز من قائل: ان الحسنات يذهبن السيئات ذالک للذاکرين و في موضع: مثل الذين ينفقون / اموالهم في سبيل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مأة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع / عليم و في موضع اخر: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجر کريم و قال النبي صلي الله عليه / و آله ينفعکم في الاخرة ثلاثة ولد صالح و کتاب کريم و صدقة جارية علي هذا گرانبهاتر گوهري که / غواص فکرت پيروان شريعت غراي مصطفوي از درياي بي‏منتهاي روزگار ناپايدار جهت ذخيره‏ي گير / و دار يوم لا ينفع مال و لا بنون درآورده و عوض
    نموده‏اند استسعاء در طرق خيرات و [...] بذري که / دهقانان نکته‏دان اعني سالکان طريقت بيضاء مرتضوي در مزرع دهر غدار نابکار و براي دستگيري / روز اليوم لا يؤخذ منکم فدية به دستياري عقل قويم و خيال مستقيم فکر نموده‏اند کاشتن تخم صدقات / و انباشتن بذر مبرات در جويبار حسنات است و چون انفع خيرات و ابقاء مبرات و اقرب المناهج الي / سبل النجاة بذل مال و منال در مصرف صدقات و موقوفات است بخصوص نسبت به اقربا و ذوي الارحام / که رعايت و جانبداري ايشان در فرقان واجب‏الاذعان و احاديث ساطع البرهان ائمه‏ي نام / عليهم‏السلام تالي مرتبه‏ي اطاعت حضرت رب‏العزه و اول مرتبه‏ي طاعات در فضيلت و آخر مرتبه‏ي کمال در مقام عبادت است / بناء عليه توفيقات حضرت سبحاني و تأييدات جناب رباني شامل حال و کافل اقبال حضرت سيادت و نجابت / و رفعت و معالي و اقبال پناه فطانت و فضيلت وحذاقت و جلالت دستگاه شمسا لفلک السيادة و النجابة / و النقاوة فلاطون الزمان جالينوس الدوران مسيح الانفاسي ميرزا جلال‏الدين محمد حکيم جنابدي گشته / قربة الي الله و طلبا لمرضاته در حال صحه نفس و ثبات عقل و قوام جميع مشاعر نفسانيه و اعتدال تمام جوارح بشريه / به طيب نفس و رضاي خواطر وقف صحيح مؤبد شرعي و حبس مخلد دائمي ملي نمود تمامي و جملگي / منبع و محل زراعت کل ششدانگ قريه‏ي موسومه به خيرآباد من توابع محولات تربت حيدريه را مع / يتعلق بها از صحاري و براري، آبزار و ديمجه، منازل و بيوتات و قلعه و حصار و غيرها آنچه در / عرف عام از آن دانند و شمرند من القليل و الکثير و النقير و القمطر و ايضا تمامي و جملگي محل زراعت / و منبع کل ششدانگ قريه‏ي موسومه به شادغل (8)من توابع محولات واقعه در حدود شهر سلطانيه شهير به ترشيز (9) / را مع کل ما يتعلق بها من الصحاري و البراري آبي‏زار و ديمجه‏زار، انهار و آبار، جداول و چشمه‏سار صغيرة و کبيرة / برية و جبلية و من المنازل و البيوتات و الحيطان و الجنات مشجرا و غير مشجر و القلاع و الحصون و الحصار و / الطواحين و غيرها کائنا من کان جزوا و کلا و کل مايعد منها عرفا بر اولاد ذکور خود بطنا بعد بطن / نسلا بعد نسل و همچنين بر اولاد اولاد
    ذکور الي ان يرث الله الارض و من عليها و توليت / املاک مزبوره را قرارداد نمود مادام الحيوة جهت خود و بعد ازايشان مفوض است به ولد الصدق / و هو حضرت سيادت و نجابت و معالي پناه فخامت و مناعت دستگاه ميرزائي ميرزا بديع الزمان / و بعد از ايشان با اعلم و ارشد اولاد ذکور واقف موفق معظم اليه من کل منهم جامعا للوصفين / و با افتراق وصفين في اثنين منهم خواهد بود بينهم نصفين و مع التساوي في الجميع للجميع و مع عدم / الوصفين في الکل کان للاسن و الاکبر منهم و هکذا قوما قعد قوم و رهطا بعد رهط. مقرر آنکه متولي / در هر عصري از اعصار منافع املاک مرقومه را کما هو حقه جمع‏آوري نموده بعد از وضع جميع اخراجات / ضروريه املاک مزبوره کائنا ما کان دو عشر جهت حق التوليه خود بردارد و تتمه را بر موجودين از اولاد / علي سبيل التسوية و التعديل قسمت نمايد. مقرر آنکه دو عمارت عالي که واقعه در قريه‏ي خيرآباد و خاصه واقف / موفق معزي اليه است و باغ بزرگ شهير به چهارباغ ملکي و هم‏چنين عمارت خاصه واقف واقعه در قريه‏ي / شادغول شهير به عمارت سر ميدان و باغ شهير به شقايق آباد واقعه در اسفل خيابان قريه‏ي مزبوره / متعلق به متولي در هر عصري از اعصار و در تصرف او بوده باشد زياد بر حصه و رسد او در املاک / مزبوره و چنانچه خداي نخواسته اولاد ذکور واقف منقرض و منقطع شوند املاک مرقومه‏ي فوق / وقف خواهد بود بر شمع و چراغ مرقد مطهر و روضه‏ي منوره‏ي حضرت ثامن الائمة الطاهرين، امام / الهدي علي ابن‏موسي الرضا عليه و علي آبائه الطاهرين و ابنائه المعصومين الف الاف التحية و الثناء / و متولي آنها در آن حال خواهد بود متولي خاصه‏ي سرکار فيض آثار. مقرر آن که متولي آستانه‏ي مقدسه / منافع املاک مرقومه را چنانچه بايد جمع آوري نموده بعد از وضع اخراجات ضروريه عشري / جهت حق التوليه‏ي خود برداشته تتمه را خرج و صرف شمع، و چراغ و سوخت روضه‏ي متبرکه سازد وقفا صحيحا لازما جازما شرعيا و حبسا مؤبدا مخلدا دائميا بحيث لا يباع و لا يملک / و لا يوهب و لا يورث و لا يصالح و لا يتصرف فيها في غير مصرفها (فمن بدله بعد ما سمعه فانما / اثمه علي الذين يبدلونه) تغيير دهنده و تبديل کننده به لعنت خدا و ملائکه و
    نفرين رسول و ائمه‏ي / هدي سلام الله عليهم اجمعين گرفتار باد و کان ذالک تحريرا بتاريخ غرة شهر ذيقعدة الحرام / من شهور سنة ثمانين و تسعمائة من سنين مضين من الهجرة النبوية المصطفوية الاحمدية علي هاجرها / الاف الثناء و التحية سنة 980. (محل مهر مرحوم مبرور ميرزا جلال‏الدين محمد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه ).
    توضيحا آنکه سجل وقف‏نامچه‏ي املاک / مزبوره پنج عدد نوشته شده يکي در دست اولاد و متولي آنها سپرده شده و يکي در کتابخانه‏ي / سرکار فيض آثار و يکي در نزد حضرت علامة العلمائي ملا قوام‏الدين امام جمعه ترشيز و يکي در نزد حضرت سيادت و نجابت منقبت ميرزا سيد علاءالدين توني سپرده شده و يکي در / عمارت شاهزاده فيروز در سمت شرقي آن در لوله‏ي مسي وديعه گذاشته شده مدفون است / با مفقود شدن نسخه به ساير نسخ رجوع نمايند. (محل مهر مرحوم مبرور ميرزا جلال‏الدين محمد طاب ثراه و جعل الجنة مثواه هذا شکله [مدور] و سجعه:) «لا اله الا الله محمد رسول الله، علي ولي الله حقا / جلال‏الدين محمد الحسيني»

    حاشيه‏ي گواه‏ها

    1. بسم الله سبحانه و تعالي‏
    متن ذا و [...] المعتبر طباق و [...] حرره احقر [...] المسلمين المطباق [کذا] في 24 ج 1305،1
    2. بسم الله تعالي
    قد قوبل ذا مع اصله و کان مطابقا له حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «المتوکل علي الله الغني جعفر الحسيني».
    3. بسم الله تعالي
    ذا و اصله الاصيل سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده ابو [کذا] محمد بن محمد حسين شريف»
    4. ذا و اصله الاصيل سيان حرره. [مهر چهارگوش / نستعليق:] «الراجي علي‏اکبر الحسيني»
    5. بسم الله تعالي شأنه
    قد قوبل مع اصله الذي يقال انه اصل اصيل [........] و هما سيان. [مهر بيضي شکل / ثلث:] «عبده محمدرحيم »
    6. بسم الله تعالي شأنه
    قابلنا و مع الاصل و هما سيان حرره الداعي احمد [......]. [مهر بيضي شکل] «ناخوانا»
    7. بسم الله تعالي
    ذا و اصله سيان حرره. [مهر چهارگوش / نستعليق:] «........ ذبيح‏الله الحسيني»
    8. بسم الله تعالي شأنه
    قد قوبل ذا مع الاصل مطابقا و حرره محمد ابن‏المرحوم حاجي ملا محسن [.......] في سنة 1279. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «ناخوانا»
    9. بسم الله تعالي
    قوبل مع اصله مطابقا حرره [......]. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده عنايت‏الله»
    10. ذا اصله سيان. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده الراجي عبدالرحيم الحسيني»
    11. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «ناخوانا»
    12. قد قوبل ذا مع اصله مطابقا حرره في سادس شوال 1278 حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «ناخوانا»
    13. قد قوبلت هذه السواد مع اصله و وجدته مطابقا لا [.....] زيادة و لا نقصية حرره الاقل عبدالجواد الکاخکي الجنابدي. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبدالجواد»
    14. هذا السواد مطابق مع اصل حرره الجاني. [مهر بيضي شکل / ثلث:] «محمد ابراهيم»
    15. قد قابلت مع اصله و هما سيان حرره علي بن ملا عبدالله سراياني [کذا]. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده الراجي علي»
    16. قد قوبل ذا مع اصله فکان مطابقا له حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «العبد المذنب محمد بن عبدالخالق»
    17. ذا و اصله سيان حرره ابن مرحوم امير محمدحسن خان طبسي طاب ثراه. [مهر بيضي شکل / ثلث:] «محمد ابراهيم»
    18. قد قوبل ذا و اصله سيان: [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «[........] شرف بر انبيا محمد»
    19. [....] بعض مراثق [کذا] به بمطابقة لاصله حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «ابراهيم الشريف»
    20. قد قابلت مع اصله الصحيح و کان مطابقا له حرره العبد الجاني اقل الساداة حسن الحسيني. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده حسن الحسيني»
    21. هذا مع اصله سيان حرره العبد. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «محمدمهدي»
    22. بسم الله تعالي‏
    قد قوبل [...] اصله سيان حرره العبد [ کذا]. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «اللهم صل علي محمد و آل محمد »
    23. ذا مع اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «يا امام جعفر صادق»
    24. مطابقه با اصل شد. العبد سلطان محمد
    25. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «العبد عبدالرحيم»
    26. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعيلق:] «...... محمد»
    27. قد قابلت هذه النسخة مع اصله [.... ] مساويا. و انا احقر السادات مهدي ابن‏ميرزا سيد محمد التوني. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده مهدي الموسوي»
    28. قد قوبلت هذه النسخة مع الاصل عندي و کان معه سيان و انا ابن‏محمد الحسيني الجنابادي الجومندي. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده سيد علي الحسيني»
    29. قد قوبلت هذه النسخة مع الاصل عندي و کان معه سيان و انا ابن‏المرحوم محمد الحسيني الجنابادي الجومندي حرره. [مهر چهارگوش / نستعليق:] «عبده [.....] الحسيني»
    30. ذا مع اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «محمدحسن» [مهر بيضي شکل /
    نستعليق:] «محمدباقر»
    31. السواد مطابق الاصل حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «حسين ابن‏حسن الحسيني»
    32. ان ذا و اصله سيان حرره. اقل الطلاب و الخدام عبدالرحمن.
    33. قد قابلت مع اصله و هما سيان.
    34. ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «الداعي الي الله محمد حسن»
    35. قد قوبل ذا و اصله سيان حرره. [مهر بيضي شکل / نستعليق:] «عبده‏الراجي محمدرضا»
    36. بسم الله تعالي
    قد قوبل ذا مع اصله الاصيل المهمور بسبع و اربعين امهار متطابقا حرره [.....] الجانيه. [مهر چهارگوش / ثلث :] «العبد المذنب محمد الرضوي [کذا]».
    38. بسم الله تعالي
    39. قد قوبل ذا مع اصله الاصله متطابقا حرره. [مهر چهارگوش / ثلث:] «العبد عليرضا بن حسين الرضوي »

    پي نوشت :

    1- براي توضيحات بيشتر ر. ک: رضايي، اميد: «نسخه‏هاي همسنگ يک سند»، فصل‏نامه‏ي ميراث جاويدان، ش 46، تابستان 1383، صص 83 -76.
    2- Christoph WERNER Formal aspects of Qajar deeds PERSIAN DOCUMENTS ED Nobouaki KONDO Routledge Curzon 2003, p:36.
    ورنر در اين مقاله به کتاب خود به نام An Iranian Town in Trasition استناد کرده است. با مراجعه به کتاب در مي‏يابيم که يک مبايعه نامه (ص 321 - 318) و يک حکم شرعي (ص 375 - 372) از مجموعه اسناد ارائه شده «چند نسخه»اي است. در حالي که ورنر چه در هنگام بازخواني و چه در وقت تحليل علامت سند «چند نسخه‏اي» در کتاب و مقاله‏ي مذکور، فقط به نشان «چند نسخه»اي روي مبايعه نامه توجه کرده است. در هر دو اثر «الکتاب علي ثلث نسخ» را سهوا «اکتاب علي ثلث نسخ» گزارش کرده‏اند.
    3- براي ديدن نمونه‏هايي از اين نوع اسناد نک: حسيني اشکوري، جعفر: مجموعه اسناد کتابخانه‏ي ميرزا محمد کاظميني، نشر مجمع ذخاير اسلامي با همکاري بنياد پژوهشي فرهنگي ريحانةالرسول، چ 1383،1: سند 31 ، سند 61، سند 83، سند 84، سند 88، سند 111، سند 113، سند 122، سند 126، سند 127، سند 129 ، سند 132، سند 133، سند 134، سند 144، سند 148، سند 151، سند 163، سند 181.
    4- کشاورز، اردشير، زندگان عرصه‏ي عشق ؛ انتشارات طاق بستان، ج 2، چ 1382،1. در اين کتاب تصوير بخشي از اسناد ارائه شده است. از آن جا که اوراق مورد نظر بدون شماره‏ي صفحه بودند، شماره‏ي صفحاتي که در اين بخش ارائه مي‏شود، دستي شماره گذاري شده‏اند: اسناد صفحات [ 1355 ] (مصالحه نامه)، [ 1356 ] (مصالحه نامه)، [1363] (وصيت - وقف‏نامه )، [1364 ] (مصالحه نامه)، [1409] (حکم شرعي)، [1410] (تقسيم نامه)، [1412] (اقرارنامه)، [1415] (وقف‏نامه)، [1419] (وقف‏نامه)، [1427] (مصالحه نامه).
    5- رضائي، اميد: پنجاه و يک عريضه و حکم شرعي، تهران: معاونت فرهنگي سازمان اوقاف و امور خيريه، چ 1383،1، ص 127 - 126 (حکم شرعي).
    6- با تشکر از آقاي مهندس سيد جلال‏الدين گنابادي که تصوير اين سند را اهدا کردند.
    7- منطقه‏اي بسيار استراتژيک براي حمله به هرات از طرف خواف محسوب مي‏شده است. براي توضيحات بيشتر ر. ک: فرهنگ جغرافيايي ايران - خراسان، ترجمه‏ي کاظم خادميان، مشهد: بنياد پژوهش‏هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چ 1380،1، ص 897.
    8- واقع در 35 درجه و 11 دقيقه‏ي عرض جغرافيايي، و 58 درجه و 33 دقيقه‏ي طول جغرافيايي و در ارتفاع 1045 از سطح دريا واقع در کاشمر. ر. ک: پاپلي يزدي، محمد حسين: فرهنگ آبادي‏ها و مکان‏هاي مذهبي کشور، مشهد: بنياد پژوهش‏هاي اسلامي آستان قدس رضوي ، 1367، ص 334.
    9- با آن که به نظر مي‏رسد نام ترشيز از اوايل قرن دهم کم‏کم جانشين سلطانيه شده است، اما جالب توجه است که هنوز روستايي در جنب آن با نام «سلطانيه» وجود دارد. نک: فرهنگ جغرافيايي ايران - خراسان، ص 222.

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    فرمان سلطان حسين جلايري

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: علي عبداللهي

    مقدمه

    در آگوست 1970، نگارنده در بقعه‏ي متبرکه‏ي شيخ صفي (1334-1252 م) در اردبيل حدود 500 سند ناشناخته را کشف کرد که بيشتر آنها به زبان فارسي بود.(1) در ميان اين اسناد حدود 50 فرمان کامل و 20 فرمان ناقص، از حاکمان ايراني قرن هشتم به چشم مي‏خورد. اين اسناد مربوط به ايلخانان (تا 1335 م)، حاکمان جانشين سلسله‏هاي فرعي هولاکو يا شاخه‏هاي ديگر خانواده‏ي چنگيز خان، و همچنين جلايريان بود که در سال 759 ه ق/ 1338 م در غرب ايران به حکومت رسيدند.
    فرمان حاضر متعلق به سال 780 ه ق / 1378 م است که جلال‏الدين حسين جلايري (1382 - 1374 م) آن را صادر کرده است و طي آن به حاکمي اشاره دارد که تاکنون از او هيچ سندي به دستمان نرسيده است.

    متن سند

    1. هو المعز /
    2. فرمان حسين /
    3. برادر اعز اکرم امجد معين‏الدين سلطان احمد ابقاه.
    4. الله تعالي و شرف‏الدين محمودي بعنايت و عاطفت مخصوص گشته، بدانند که درين وقت /
    5. مريدان شيخ‏الاسلام اعظم سلطان المشايخ والمحققين وارث الانبياء والمرسلين/
    6. مرشد طوائف الامم صدرالحق والملة والدين، ادام الله تعالي برکته، عرضه داشتند که بر در زاويه‏ي /
    7. متبرکه، دکاني چند مبني است و موقوف زاويه و جماعتي آنجا ساکن مي‏بايد که آن جماعت را /
    8. رعايت و محافظت واجب دانند چون تمغاء خود براستي جواب گفته باشند نسبت زوائد از خارجي و تکاليف /
    9. ديواني مطالبتي[ ننمايند ]و معاف و مسلم دارند و هيچ آفريده از حکام و غيرهم پيرامون ساکنان دکانها مذکور /
    10. نگردند. خلاف کننده در معرض بازخواست بليغ آيد. تحريرا في عاشر صفر ختم بالخير والظفر لسنة ثمانين و سبعمائة /
    11. يا رب اختم بالخير /
    وقفت عليه... /
    طالعت...
    مهر: ناخوانا
    حاشيه‏ي سطر 3:...
    حاشيه‏ي سطر 9:...

    تفسير سند

    سند 5ر82 سانتي‏متر طول و 18 سانتي‏متر عرض دارد. اندازه‏ي قطر نوشته‏ي آن (سطر 3 تا 48) 10 ضرب در 5ر12 سانتي‏متر و قطر مهر روي آن 5ر1 سانتي‏متر است. کاغذ سند به رنگ زرد و دو تکه است. برخلاف سندهاي ديگر مربوط به جلايريان در جاي اتصال دو تکه‏ي اين سند مهر «سربند» زده نشده است (بين سطر 7 و 8)(2)
    تحميديه در سطر 1 کمي پايين‏تر از حاشيه‏ي بالاي صفحه نوشته شده و با فاصله‏ي زيادي از طغرا (س 2) جدا شده است. واژه‏هاي «الله تعالي» (س 4) به حاشيه‏ي راست آمده، به طوري که بين آنها و متن ذيل فضايي خالي مشاهده مي‏شود. براي طغرا و حمد و ثنا جوهر طلا و براي قسمت‏هاي ديگر سند و مهر جوهر سياه به کار رفته است. خط سند از نوع ديواني است.
    ويژگي برجسته‏ي خط اين سند، سرهاي پر و بزرگ حروف «ع»، «غ»، «ف»، «ق»، «م» و «و» است. سمت چپ سطر يکم و سمت راست سطر دوم در بالا، حواشي با مداد ديده مي‏شود که مربوط به دوره‏هاي بعد است. اين حواشي را در اسناد ديگر اردبيل نيز مي‏بينيم.(3) در پشت سند عدد 19 و دو مهر سياه گلابي شکل ناخوانا وجود دارد. اين مهرها و اعداد را روي سندهاي ديگر اردبيل نيز مي‏بينيم، که احتمالا بايد حواشي اموال و موقوفات باشند(4) از آنجا که اين مهرها بعدا به سند اضافه شده و با صدور فرمان هيچ ربطي ندارد، مي‏توان از ارائه مجدد و تصوير آنها صرف‏نظر کرد.
    در بازنويسي متن سند (5) ويژگي‏هاي خط نگاري متن اصلي حفظ شده است. مثلا «انبيا» (6) به جاي واژه‏ي دقيقتر «انبياء» يا «دکانها مذکور»(7) به جاي واژه‏ي درست «دکانهاي مذکور» آمده است. برعکس براي دوري جستن از مشکلات درک متن، حروف «پ»، «جيم» و «گاف» با قواعد نوشتاري امروز منطبق شد. از آنجا که تاريخ سند (س 10) به زبان عربي است «سنه» و «مائة» به شيوه‏ي فارسي نوشته نشده، بلکه «سنة» و «مائة» به جاي آن آمده است.(8) در آخر نيز خطاهاي فاحش سند تصحيح شد؛ مانند «محققين» به جاي واژه‏ي نادرست «محققين» (در سطر 5)، «متبرکه» به جاي واژه‏ي نادرست «مبارکه» (در سطر 7) و از قلم افتادگي‏هاي سهوي نيز برطرف شد (در متن اصلي سطر 9 پس از «مطالبتي» فعل جا افتاه بود (9)
    جلال‏الدين حسين (10) صادرکننده‏ي اين فرمان، سومين حاکم سلسله‏ي جلايريان بود (11) او پس از مرگ پدرش شيخ اويس در سوم جمادي‏الاول 776ر10 اکتبر 1374(12) به حکومت رسيد و در يازدهم صفر 784ر26 آوريل 1382 پس از نزديک به 8 سال حکومت به دست برادرش احمد که در سطر سوم همين فرمان نامش ذکر شده - سرنگون شد و به قتل رسيد (13) قلمرو اين حاکم از غرب ايران تا بين‏النهرين گسترش يافت اما به هر حال بخش‏هاي مهم اين حوزه در زمان‏هاي مختلف در تصرف مخالفان داخلي و خارجي (14) بود. مفاد فرمان، مخالفت با دريافت ماليات برخي از دکان‏هايي است که در کنار يک «زاويه» قرار دارند و از اموال موقوفه به شمار مي‏آيند. اگرچه ذکر نشده است که مکان «زاويه» کجاست، اما با توجه به مکان کشف و تاريخ سند، و اندکي دقت در آن، بخصوص سطرهاي 5 و 6 که در آن از شيخ صدرالدين سخن مي‏رود، جاي هيچ شکي باقي نمي‏ماند که فرمان درباره‏ي خانقاه اردبيل است که توسط شيخ صفي (1337-1252 م) جد حاکمان صفوي، پايه‏گذاري شد. شيخ صدرالدين، پسر و جانشين مستقيم شيخ صفي بود (15) و از سال 1334 تا 1399 م سرحلقه‏ي دراويش صفوي بود. سن به معين‏الدين سلطان احمد (16)، برادر جلال‏الدين حسين و خطاب به شخصي به نام شرف‏الدين محمودي (س 4) نوشته شده است. از نوشته‏هاي حافظ ابرو چنين برمي‏آيد که در اين زمان بخش «بلوک» اردبيل به سلطان احمد تعلق داشته است.(17) خواند مير نوع ملک را در جايي که از اردبيل به عنوان تيول (سيورغال) احمد نام مي‏برد، روشن مي‏کند.(18)
    شرف‏الدين محمودي ظاهرا پس از سلطان احمد،
    رفيع‏ترين جايگاه را در اردبيل داشت. احتمالا او همان کسي است که در لشکرکشي جلال‏الدين حسين به بغداد شرکت داشت و در تابستان 783 ه ق / 1381 م به چنگ دشمنان افتاد.(19)
    در اين فرمان از سلطان احمد و شرف‏الدين خواسته شده است از جماعتي که در دکانهاي واقع در مدخل «زاويه» زندگي مي‏کردند، حمايت کنند. افزون بر اين، تذکر داده شده است که بجز «تمغا» هيچ بار و ماليات ديگري بر املاک آنها بسته نشود. افراد مذکور، به ناحق وادار به پرداخت ماليات‏هايي از اين دست مي‏شده‏اند و سلطان احمد و شرف‏الدين محمودي در اين کار مقصر بوده‏اند.
    از آنجا که در سند دو بار کلمه‏ي «جماعت» در ارتباط با دکان‏ها به کار رفته است، مي‏توان افراد مذکور را صنعتگر و بازرگان دانست. احتمالا اين پيشه‏وران لوازم عبادت و مايحتاج ديگر زايران را توليد مي‏کرده و مي‏فروخته‏اند. کلمه‏ي «جماعت» در متون قرون ميانه معمولا معني «صنف» داشته است(20). فحواي عبارت دقيقا اين را مي‏رساند که هر کسي صنف خاص خود را داشته و ما قرايني در دست نداريم که معلوم کند همه‏ي اين دکان‏ها به يک صنف وابسته بوده‏اند. واژه‏ي «جماعت» از آن رو براي شاغلان در اين دکان‏ها به کار مي‏رفته که همگي براي بنيادي مذهبي فعاليت مي‏کرده‏اند؛ بنيادي که قوانين مخصوص به خود داشته و همين قانون از آنها «جماعت» مي‏ساخته است.
    شکايت مستقيم درويش‏هاي اردبيلي با آن عظمت و مقام به حاکمان نشان‏دهنده‏ي اين است که ستم‏ها و دست‏اندازي‏هاي زيادي بر آنان روا داشته‏اند، و از طرف ديگر نشان مي‏دهد که شکايت‏هاي قبلي نزد سلطان احمد بي‏اثر بوده است. اين موضع خشن غير دوستانه‏ي سلطان احمد که فقط به گرفتن ماليات با زور و ظلم توجه داشته است، برخلاف نظر مساعد پدرش، شيخ اويس (740 ه ق / 1356 م) نسبت به بقعه‏ي اردبيل بوده ست.(21)
    از صدور فرمان حاضر و لقب‏هاي بسيار احترام‏انگيزي که در آن براي شيخ صدرالدين آورده شده، برمي‏آيد که تلاش‏هاي سلطان حسين نيز در پايه‏گذاري «جماعت» (خانقاه) از جايگاه رفيعي برخوردار بوده و توجه خاصي بدان مي‏شده است. چون بستن ماليات‏هاي نارواي ياد شده بخش اعظمي از درآمد درويش‏هاي اردبيلي را به خود اختصاص مي‏داد، آنها تا اين حد سنگ دکان‏هاي خود را واقع در ورودي «زاويه» - به سينه مي‏زدند. اين املاک فقط موظف به پرداخت ماليات داد و ستد و ماليات بر درآمد «تمغا» به نهادهاي حکومتي بودند و از پرداخت عوارض اضافي ديگر معاف بودند (س 8) از آنجا که اين مغازه‏ها براي جماعت درويشان، موقوفه به حساب مي‏آمد، آنها هم خود را محق مي‏دانستند که اين ماليات‏ها و مخارج اضافي را براي خود بردارند و به مصرف برسانند، اين درآمدها بايد به نحوي مسترد مي‏شد يا اصلا مطالبه نمي‏شد، در حالي که از مکان‏هاي غيرمذهبي نه فقط از «تمغا» مي‏گرفتند، بلکه مبلغ‏هاي هنگفت ديگري نيز اخاذي مي‏کردند.
    در سياهه‏ي ماليات‏هاي اسناد قديمي فارسي قرن هشتم هجري / چهاردهم ميلادي ماليات‏ها يا تک تک ذکر مي‏شده يا اصطلاحي کلي در مورد همه‏ي آنها به کار مي‏رفته است. در پس همه‏ي اين واژه‏هاي به کار برده شده گونه‏هاي مختلف ماليات‏ها و خراج‏ها پنهان است. اصطلاحات خاص مالياتي «باغ شمار»، «خانه شمار»، يا «سرشمار» (ماليات‏هاي خانه، باغ، گله‏گاه و رأس (22) (از اين قبيل‏اند. واژگان عمومي مثل «عوارض»، «اخراجات» يا «حقوق ديواني» و... نيز به کار مي‏رفته است. آنچه در سطرهاي 8 و 9 فرمان حاضر از اصطلاحات مالياتي بيان شده از گونه‏ي اخير است. در مورد اصلاحاتي چون «زوايد» (ماليات‏هاي مضاعف) و «تکاليف ديواني» (مخارج ديواني (23) (از مفاد اصطلاح به کار برده شده چنين برمي‏آيد که به مسأله‏ي بخصوصي اشاره نشده است بلکه اصطلاح، معنايي همگاني را افاده مي‏کند. به علاوه در مواردي مي‏بينيم که در هيچ يک از سندهاي قديمي که در آنها اين اصطلاحات به کار رفته، مفهومي مشخص و عيني ندارد (24) معني عمومي اصطلاح «خارجي» را به کمک سياهه‏ي مالياتي بخوبي مي‏توان فهميد. چرا که شمار بسيار زيادي از ماليات‏هاي خاص با اين عنوان آورده مي‏شد (وجوهات خارجي از...) (25)
    «تکاليف ديواني» در فرمان حاضر جزء ماليات‏هاي اضافي به حساب مي‏آيند (زوايد از... تکاليف ديواني (26)
    اين مورد در سندها و نوشته‏هاي قرن چهاردهم ديده نمي‏شود، بلکه در آنجا «زوايد» و «تکاليف» در کنار يکديگر ذکر مي‏شوند.(27) گاهي نيز «تکاليف» به عنوان مفهومي فراتر از اين به کار مي‏رود، آن هم نه فقط به ماليات‏هاي ويژه، بلکه به مجموع ماليات‏ها و بارها و اطلاق مي‏شود (28) اين اصطلاح چند وجهي را نمي‏توان به معنايي خاص گرفت. (29) اما در مورد اصطلاح «خارجي» اين گونه نيست. اين اصطلاح نه فقط در اين فرمان که در فرمان‏هاي غير از اين نيز به هرگونه عوارضي اطلاق مي‏شد. (30) که طبيعتا مي‏تواند در بعضي از مناطق کمابيش به يک اقدام دائمي نيز مبدل شده باشد.
    در تنها فرمان اصلي کامل قرن هستم هجري / چهاردهم ميلادي که قبل از کشف اسناد اردبيل موجود
    بوده در «معرفي صادرکننده‏ي سند» نام (ابوسعيد)، نام محترمانه (بهادر) و عنوان حاکم (خان) آمده و همچنين از قالب و ساختاري امري تشکيل شده است.(31) در جايي که اين مطالب نوشته شده سند آنچنان آسيب ديده است که تنها بخش‏هايي از حروف را مي‏توان تشخيص داد. نگارنده در آغاز گمان مي‏کرد، حروف «س» و «و» و در آخر حرف‏هاي «م»، «ي» و «ز» را تشخيص داده است و بر اين باور بود که يکي از فرمان‏هاي دوره‏ي تيموري و پس از آن را که قالب و ساختاري امري دارد و موسوم به «سوز و ميز» است، پيش روي خود دارد.(32) نشانه‏اي که به جاي «و» خوانده شده سر (حلقه‏ي» آن پر نيست.((33)، از اين جهت مي‏تواند فقط «ر» يا «ز» خوانده شود. از حروف نخستين فقط بخشي قابل تشخيص است که احتمال دارد بخش به جا مانده‏ي يک «س» باشد، اما احتمال بيشتر آن است که در اينجا مواجه با حرفي باشيم که مانند «ي» (يا «ب» و...) فقط يک کشيدگي دارد. از آنجا که قسمت بالاي حرف «م» اصلا قابل تشخيص نيست، اين احتمال هم مي‏رود که حروف آخر طور ديگري خوانده شوند. نکته‏ي ديگري که در انتها بايد به آن اشاره کرد، اين است که چون بخش پاييني برگه صدمه نديده است، مي‏بايست «ز» و «و»يي که پاپازيان آنجا نوشته است، باقي مي‏ماند؛ چيزي که در سند ديده نمي‏شود.
    در ميان فرمان‏هاي اردبيل دو فرمان از ابوسعيد وجود دارد که در آنها نام صادرکننده را به طور کامل با عنوان «ابوسعيد بهادرخان يرليغيندن» مي‏شود خواند. از آنجا که در فرمان انتشار يافته از ابوسعيد توسط پاپازيان دو حرف اول فرمان را با توجه به آنچه گفتيم «ي» و «ر» مي‏توان خواند، احتمال بسيار دارد که در اينجا هم شکل «يرليغيندين» يا «يرليغيندن» آمده باشد.
    اين احتمال از اينجا قوت مي‏گيرد که حروف به جا مانده که به جاي «ي» و «ر» فرض شده، به راحتي با اين قرائت همخواني دارد.
    فرمان‏هايي با سر عنوان «يرليغيندين» تنها در صدارت ابوسعيد رواج نداشته، بله سابقه‏ي بيشتري دارد. در نوشته‏هاي به جا مانده در تواريخ و کتب انشا اين کاربرد در مورد فرمان‏هاي ايلخان هولاکو (1265 - 1256 م) (34)، غازان خان (1304-1295 م) (35) و اولجايتو (1316 - 1304 م) (36) نيز ديده مي‏شود.
    روي سند موردنظر ما عنوان کاملا متفاوتي به چشم مي‏خورد. اين عنوان تنها از واژه‏ي «فرمان» و نام حاکم که ذيلا آمده، تشکيل شده است. و لقب و عنواني ستايش‏انگيز ندارد. (37) عنواني شبيه اين نيز در يکي از سندهاي قديمي‏تر اردبيل به چشم مي‏خورد. و آن «فرمان دلشاد» است که مربوط به دلشاد خاتون است. او نخست با ايلخان ابوسعيد (1335-1317 م) و پس از مرگ او با حسن بزرگ (مرگ در 757 ه ق/ 1356 م) پايه‏گذار سلسله‏ي جلايريان ازدواج کرده است.(38)
    از تاريخ مبارک غازاني نوشته‏ي رشيدالدين چنين برمي‏آيد که اين شيوه‏ي عنوان‏گذاري سابقه‏ي بيشتري داشته و حتي در زمان «غازان خان» (1304-1295 م) به کار برده مي‏شده است. در آنجا عنوان، با عبارت «فرمان سلطان محمود غازان» شروع شده که تنها در ذکر يک لقب رسمي براي صادر کننده‏ي آن، با فرمان مورد بحث ما اختلاف دارد. (39)
    يکي از اسناد اردبيل مربوط به سال 782 ه ق / 1381 - 1380 م که متعلق به سلطان حسين است، عنوان «الحکم يرليغ همايون» را دارد؛ بدون آنکه نام حاکم در آن ذکر شده باشد. همين خود گوياي آن است که در ديوان سلطان حسين گونه‏هاي مختلف عنوان‏گذاري رواج داشته است. شبيه آنچه گفتيم در مورد دوران غازان‏خان هم صادق است که در آن، همچنان که ديديم، فرمان‏هايي با قالب امري «يرليغيندين» و اسنادي با واژه‏ي «فرمان» وجود داشت. احتمالا بسته به محتواي فرمان‏ها، از انواع خاص عنوان‏گذاري استفاده مي‏شد. شکل صوري و گرافيکي عنوان سند مورد نظر ما (در اين فرمان) ظاهرا هيچ نمونه‏اي در اسناد مربوط به اردبيل ندارد. (40)محل قرار گرفتن نام صادرکننده‏ي نيز غير متعارف است. در اسناد ديگري قرن هشتم تا چهاردهم عنوان با فاصله‏ي زيادي بالاي متن نوشته‏اي که عنوان سند در آن تقريبا در ميان صفحه قرار دارد فرماني از شيخ اويس مربوط به سال 759 ه ق / 1358 م است.(41)
    درج نشدن اولين سطرها پس از عنوان با سنت ديوان جلايريان مطابقت مي‏کند. کاري شبيه همين را در فرمان شيخ اويس نيز مي‏بينيم، با اين مشخصه، هر دو فرمان از نامه‏ها و اسناد فارسي و مغولي ايلخانان متمايز مي‏شوند که در آنها چند سطر اول متن کوتاه نوشته مي‏شده‏اند.(42)
    در سطر چهارم فرمان، واژه‏هاي «الله تعالي» نزديک به حاشيه‏ي صفحه درج و با فاصله‏اي از متن، ذيل آن نگاشته شده است که تأکيد بر اين روش يا روشي همانند آن به سنت‏هاي ديوان مغولي باز مي‏گردد.(43) مورد مشابه ديگر را در يک فرمان ناقص مي‏بينيم که احتمالا در صفر 731 / نوامبر 1330 نگاشته شده است و به دوره‏ي ايلخان ابوسعيد تعلق دارد.(44)
    نمونه‏ي ديگر، فرمان شيخ اويس مربوط به 773 ه ق / 1373 م است که قبلا به سلطان احمد نسبت داده شده بود.(45) و مانند فرمان اخير تأکيد چنداني بر روش
    ياد شده در آن وجود ندارد؛ چون واژگان «الله تعالي» فقط در سطر چهار درج شده و در سطر ششم نيامده است.
    عادت‏ها و رسوم ديوان پدرش در امضاي اختصاري (پاراف) براي بار دوم نمود مي‏يابد. درست همانند فرمان شيخ اويس (759 ه ق / 1358 م) در اينجا هم پاراف‏ها در قسمت بالاي صفحه، آن هم در آغاز و پايان متن نوشته شده‏اند.(46)در هر حال در اينجا تمايزي به چشم مي‏خورد و آن هم در اين است که پاراف اين فرمان نه در بالا، بلکه در پايين سطر اول متن نگاشته شده است. احتمالا اين کار به اين خاطر است که در اينجا عنوان صادرکننده‏ي فرمان خيلي نزديک به بالاي سطر اول متن مي‏آمده و با اين کار فضاي کمي مي‏مانده تا پاراف را بين سرلوح و متن بياورند. پاراف پاييني با پاراف‏هاي زياد روي فرمان 759 ه ق / 1358 م با اشکال پاراف طغرايي که البته در اينجا نه بين سطرها، بلکه در حاشيه‏ي راست آن درج شده است، مطابق است.
    بين پاراف‏هاي مذکور و پاراف‏هاي روي فرمان 759 ه ق / 1358 م اختلاف اساسي وجود دارد که به محتوا و مفاد مختلف دو سند مربوط مي‏شود.
    فرمان شيخ اويس درباره‏ي تصويب مستمري (ادرار) است که در صورت حساب‏هاي مختلف دفتر استيفا ثبت مي‏شد. مسؤولان اين اداره زماني با پاراف‏هاي خود آن را تأييد مي‏کردند که ثبت‏هاي مذکور انجام شده و در پي آن شرايط اساسي براي اجراي تصميمات مالي فراهم مي‏شد. وزير اعظم با يک «صحيح» (موضوع مورد تأييد است) اين روند را پيش مي‏برد. ما آن حواشي را که به اين شيوه نگاشته مي‏شود و به شکلي ديگر مثلا در برات‏ها و حواله‏هاي مالياتي آورده مي‏شد پاراف‏هاي ديوان مي‏گوييم. برخلاف آن، سند ما هيچ قطعيت مالي دربر ندارد، بلکه موضوع آن تنفيذ حکم پيشين معافيت مالياتي است که نزد حاکمان محلي اعتبار يافته بود و به همين دليل به ثبت دوباره‏ي آن در ديوان محاسبات و تأييد ديوان با پاراف کردن آن احتياجي نبوده است. حواشي در اينجا نقش امضاي متقابل را دارد و مسلما کاربرد آن تأييد اصلي بودن مهر حاکم است. در عين حال درمي‏يابيم که کارمندان دست‏اندرکار پاراف اسناد، مفاد سند را مي‏دانسته‏اند، از اين رو در حواشي، کلمات «خوانده شد» و «ملاحظه شد» را مي‏بينيم. برخلاف پاراف‏هاي ديواني اين گونه حواشي را صرفا «امضا» مي‏گفتند (47)
    مهر در پايين صفحه سمت چپ قرار دارد، درست در همان جايي که مهر نامه‏ها و اسناد مغولي و فارسي ايلخانان و فرمان‏هاي شيخ اويس زده شده است.(48)
    در آنجا مهرها به هر اندازه رنگي، مربع شکل بود حال آنکه در اينجا مدور است. اين مهر با توجه به اسنادي که تاکنون به دست آمده، قديمي‏ترين مهر مدور ايراني است. غازان خان (1304-1295 م)، براساس نظر رشيدالدين و به پيشنهاد امير نوروز در آغاز حکومت خود به جاي مهرهاي مربع شکل مهرهاي مدور را پيشنهاد کرد، اما ظاهرا اين بدعت او اجرا نشد.(49)
    آيا بين مهر فرمان حاضر و مهرهاي اسناد تيموري، که مدور هستند، ارتباطي وجود دارد؟ به استناد آثار اندکي که مي‏شناسيم نمي‏توانيم در اين باره حکم قطعي بدهيم. مهر تيمور و جانشينان او نيز حاوي نام حاکم يا شاهزاده است و همچنين حاوي عبارت کوتاهي است که تا آنجا که ما مي‏توانيم رد آن را بگيريم «راستي، رستي» تلفظ مي‏شده است.(50)
    از نوشته‏ي فرمان چنين برنمي‏آيد که مهر فرمان موردنظر ما به همان اندازه اهميت داشته باشد. نوشته به خاطر استفاده از مهرهاي فشاري (استامپ) يا به دلايل ديگر به قدري مبهم است که حتي نمي‏توان گفت که با اثري تصويري يا چيزي از اين درست سر و کار داريم. و اين پرسش که مهر مدور نخست توسط تيمور يا جلايريان به کار برده شده، هنوز پاسخي ندارد.
    افزون بر اين واقف نيستيم که پادشاه از چه زماني پيش از اين از مهر مدور استفاده مي‏کرده است، چون اولين مهر تيموري که تاکنون در دسترس ما قرار گرفته مربوط به سال 805 ه ق / 1420 م است.

    پي نوشت :

    1- نک:In Azarbaygan in Archaologi Urkundenfunde.
    Sche Mitteilungen aus Iran NF 4، 1971، s. 249-262.
    2- نک: Doerfer Gerhard، und Herrmann، Gottfried، Ein persisch-mongolischer Erla des Galayeriden Seyh Oveys.
    بخش فارسي، قسمت «مهر» (مقاله در Journal Central Asiatic منتشر شده است).
    3- نک: مأخذ پي‏نوشت 1، صص 255.
    4- نک: مأخذ پي‏نوشت 1، صص 261، 255 و تصوير 50 ب.
    5- خواندن واژه‏هاي «براستي» (س 8) و «معرض» (س 10) را مديون آقاي کمال نبي‏پور از گوتينگن هستم.
    6- نک: مأخذ پي‏نوشت 1، ص 255.
    7- اضافه با «الفي» طولاني با اينکه تلفظ مي‏شده ولي در اسناد ديگر قرن 14 ديده نشده است. نک: محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب في تعيين المراتب، دست نوشته‏ي ش 1241، کتابخانه‏ي کوپرولو محمد پاشا در استانبول، برگ 216 ب، 217 ب، 218 آ؛ اين کتاب اثري است در خصوص تهيه‏ي اسناد و نامه‏ها که در سال 767 ه ق / 1366 م در تبريز به پايان رسيد، دست‏نوشته مربوط به 798 ه ق / 1396 م است و از روي اصل آن کپي‏برداري شده است (برگ 234 ب).
    8- نيز از مأخذ پي‏نوشت 1، ص 255.
    9- از متون اسناد ديگر در همان زمان مي‏توان حدس زد که فعل «نمودن» در اينجا افتاده است. نک: مأخذ پي‏نوشت 2، «متن» س 8؛ دستور الکاتب، برگ 217 آ؛ قائم مقامي، جهانگير، «فرمان منسوب به سلطان احمد جلاير» در بررسي‏هاي تاريخي، س 3، ش 1347، 5 ه ش / 1969-1968، ص 279 و تصوير 6.
    10- نام جلال‏الدين که در اين فرمان ذکر نشده به استناد نوشته‏هاي روي سکه‏هاست. نک:
    Markov، A.، Latalog dzelairidskich monet، S. Peterburg 1897، Nr. 78 ff; Stanley Lane-poole، The Cions of the Mongols in the British Museum، VI London 1881، Nr. 607 ff.
    11- به اين ترتيب حسن بزرگ (مرگ 757 ه ق / 1356 م) نيز به شمار آمده است. او برخلاف جانشينان خود به نام خود حکومت نمي‏کرد، بلکه در سايه‏ي عظمت و شکوه خانواده‏ي چنگيز فرمانروايي مي‏کرد. نک: Encyclopaedia of Islam II، Djalayir.
    12- حافظ ابرو، ذيل جامع التواريخ رشيدي، گردآوري ه بياني، تهران، 1317 ه ش / 1938، ص 19.
    13- همان، ص 221.
    14- نک: مير آفتاب، محمود، دستورالکاتب في تعيين المراتب، پايان‏نامه‏ي دکتري، گوتينگن، 1956، صص 25-21.
    15- نک: بينامطلق، محمود، شيخ صفي‏الدين اردبيلي، پايان‏نامه‏ي دکتري، گوتينگن، 1956، ص.
    16- در کتب لقب سلطان احمد به همراه معين‏الدين نيامده بلکه با غياث‏الدين آمده است. (نک: Clifford Edmund Bosworth، The Islamic Dynasties، Edinburgh 1967، S. 163) به نظر مارکوف (در مأخذ پي‏نوشت 10، ص 12 و پي‏نوشت 9) لقب غياث‏الدين از نوشته‏هاي روي سکه‏ها گرفته شده که به نظر من چنين نيست. بر روي سکه‏ها اصلا لقب ذکر نمي‏شده است. عنوان و نام روي سکه‏هاي آن دوره «السلطان الاعظم احمد بهادرخان»، يا چيزي شبيه به آن است (ترابي طباطبائي، جمال، سکه‏هاي شاهان اسلامي ايران، ج 2، تبريز 1350 ه ش / 1971 م، ص 20). نکته‏ي دوم اينکه در خصوص «سلطان» بايد گفت اين لقب پس از تاجگذاري احمد در مورد او به کار نرفت، بلکه اين نام جزء اصلي نام او از کودکي بود. گفته‏ي اخير را فرمان موردنظر ما روشن مي‏کند. در اينجا يک بار «سلطان» پس از معين‏الدين ظاهر مي‏شود، چيزي که براي يک عنوان رسم نبود و ديگر اينکه غيرقابل تصور است که سلطان حاکم، برادر مطيع و منقاد خود را با همان نامي خطاب کند که خودش دارد.
    17- حافظ ابرو، ص 221.
    18- خواندمير، حبيب‏السير، ج 1333، 3، ه ش / 1955-1954، ص 246. درخصوص مفهوم «سيورغال» نک: Doerfer Gerhard Turkische und mongolische Elemente im Neupersischen I، Akad. d. wiss. u. d Lit.، Veroffentlichungen d. Oriental. Kommission XVI، wiesbaden 1963، S. 35 f;
    مضمون تاريخي «نامه‏ي نامي» از خواندمير، پايان‏نامه‏ي دکتري، گوتينگن، 1968، ص 772ff.
    19- حافظ ابرو، ص 216.
    20- مأخذ پي‏نوشت 18، بخش آخر، صص 162، 159، 158، 147 و 165.
    21- نک: مأخذ پي‏نوشت 1، بخش «ارتباط تاريخي».
    22- دستور الکاتب، برگ 220 آ.
    23- همان، برگ 219 ب، 220 آ.
    24- نک: مثلا دستورالکاتب...، گردآوري، آ.آ. علي‏زاده، ; TomI، Cast l، Pamjatniki literatury narodov vostoka، Teksty، Bolsaja seri ja IX، Moskva 1964، S. 535; Tom I، Cast 2، Pamjatniki literatury narodov vostoka، Teksty، Bol saja seri ja XI، Moskva 1971، S. 467 fortan als Dastur alKatib fi tajin al-maratib I/l und Dastur alkatib fi tajin almaratib 1/2 zitiert ، دستور الکاتب، برگ 219 ب، 220 آ، براي دوره‏هاي بعدتر از آن نک: Busse Heribert Unter suchungen zum islamischen Kanzleiwesen an Hand turkmenischer und safawidischer Urkunden، Abh. d. Dt. Archaol Instituts kairo Islamische Reihe Bd 1، S. 104 ff.
    25- دستورالکاتب، برگ 196 آ، در فرمان‏هاي ترکمني در خصوص خراج‏هاي اضافي صادر شده «خارجيات» آمده است. نک: Roemer، Hans Robert، Le dernier firman de Rustam Bahadur Aq Qoyunlu in BIFAOLIX، 1960، S. 286، Z. 13-14.
    26- از بعضي از فرمان‏هايي که در دستورالکاتب آمده مي‏توان نقش اضافي واژه‏ي «زوايد» را بخوبي دريافت. دستورالکاتب، چاپ مسکو، 1964، ص 535، براي تمغا، ص 467، همان، 1971، ص 467 (مال و متوجهات)؛ دستورالکاتب برگ 220 آ (مال و متوجهات و حقوق ديواني)؛ همان، برگ 223 ب، متوجهات.
    27- دستورالکاتب، 1964، برگ 196 آ، ص 535، و همان چاپ 1971 م، ص 467 و همان برگ 219 ب، 220 آ.
    28- دستورالکاتب، 1971، ص 197؛ «از مطالبات مال و اخراجات و متوجهات و ساير تکاليف و اشغال معاف دارند»، همچنين در دوره‏ي ترکمنان، «تکاليف» بر هرگونه ماليات و بار گفته مي‏شد. نک: Busse Heribert، همان، ص 152، س 10-9.
    29- از آنچه گفته شد، برمي‏آيد که ترجمه‏هاي ماليات‏هاي غير شرعي يا. Unkanonische Steuern I.P. Petrushevsky، The socioeconomic Condition of Iran under the Ilkhans، in: the Cambridge History of Iran، vol. V، Cambridge 1968، S. 536
    يا «خراج‏ها و ماليات‏هاي فوق‏العاده»
    (Ann K. S. Lamboton Landlord and Peasant in Persia، Oxford 1953، S. 440)
    تا حد زيادي يک طرفه هستند.
    30- دستورالکاتب، برگ 188 ب؛ «مرسوم نظارت از مال و متوجهات ممالک با رسوم خارجي»، نک: رساله‏ي فلکيه، عبدالله بن کيا المازندراني، يکي از منابع اصلي فارسي حساب و کتاب‏هاي دولتي حدود 1363 والتر هينتز، آکادمي علوم و ادبيات، انتشارات کميسيون شرقي 3، و يسبادن، 1952، ص 18.
    31- نک: Papazian، A. D.، Deux nouveaux iarlyks dIlkhans in Banber Matenadarni 1962، Nr. 6، Abb. l.
    32- همان، ص 398، س 3.
    33- اين گفته مخصوصا زماني روشن مي‏شود که اين حرف را با «واو» واژه‏ي «ابو» قياس کنيم.
    34- فضل‏الله، رشيدالدين، جامع التواريخ، ج 3، گردآوري، آ. آ. علي‏زاده، باکو، 1957، ص 261.
    35- پرويزي برگر، مريم، گاهنامه‏ي کاشاني درباره‏ي ايلخان اولجايتو، تصحيح و ترجمه به همراه تفسير، پايان‏نامه‏ي دکتري، گوتينگن، 1968، ص 12، متن فارسي.
    36- اهل، يوسف، فرايد غياثي، دست‏نوشته‏ي جزوه‏ي شرقي برگ 110 کتابخانه‏ي دولتي روس برگ 317 آ (در اينجا شکل شده‏ي «يرليغيندين» به نظر مي‏آيد). اثر از گونه‏ي ادبي «انشاء» به شمار مي‏رود و در 834 ه ق / 1431 م نوشته شده دست نوشته‏ي اصل آن مربوط به سال 861 ه ق / 1457 م است.
    37- مي‏توان از نوشته‏هاي روي سکه‏ها دانست که جلال‏الدين حسين، «بهادرخان» يا فقط «خان» ناميده مي‏شده است.
    38- نک: مير آفتاب، محمود، همان، صص 4-2 و 7.
    39- Geschichte Gazan-Hans aus dem Ta rih-i-mubarak-i Gazani des Rasid alDin، hg. v. Karl Jahn، E. J. W. Gibb Memorial Series NS XIV، Londone 1940، S. 218، 221، 225، 229، 257، 287، 303.
    40- در سند مذکور از اردبيل متعلق به دلشاد خاتون، واژه‏ي امري و اسم بوضوح قابل خواندن و نزديک به هم است و مانند فرمان حاضر، به شکل طغرايي نوشته نشده است. تنها در اين امر اتفاق نظر است که براي هر دو عنوان از جوهر طلا استفاده شده است.
    41- نک: پي‏نوشت 2، بخش عنوان.
    42- همان، بخش «ترتيب متن» در هر حال سندي از شيخ اويس مي‏شناسيم که در آن چهار سطر اول هم نوشته شده است. اين سند يکي از فرمان‏هاي سال 772 ه ق / 1372 م است که تاکنون به اشتباه به پسرش سلطان احمد نسبت داده شده است (همان، بخش «فرمان دوم از شيخ اويس»).
    43- همان، بخش «تأکيدهاي متن».
    44- A. D. Papazian، همان، تصوير II، 2.
    45- قائم مقامي، جهانگير، همان، تصوير 5 و 6.
    46- نک: پي‏نوشت 10، بخش «پاراف‏ها»؛ در آنجا اطلاعاتي درباره‏ي پاراف‏هاي مغولي و الگوهاي احتمالي سرپيچي از رويه‏ي دوران جلايري موجود است.
    47- در مورد گونه‏هاي مختلف پاراف مراجعه شود به «همانجا»، «پاراف‏ها».
    48- همان.
    49- نک: Geschichte GazanHans، hg. v. K.Jahn، همان، ص 96، در پي آن نوشته شده که شکل مدور «برترين شکل از ميان همه‏ي شکلهاست) (که افضل‏الاشکال است).
    50- نک: مأخذ پي‏نوشت 1، ص 852 ff.
    51- قزويني، محمد، بيست مقاله‏ي قزويني، «نامه‏ي امير تيمور گورکان»، گردآوري پورداود، بمبئي، 1928، ص 41، و تصوير کنار صفحه‏ي 40.

    منبع: ميراث جاويدان 



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 13 خرداد 1389  ساعت3:00 PM   |  

    تعداد صفحات :18   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >