رایت شوکت مسلمانی
سیف دین قاسم سلیمانی
قاصم کفر و سیف اسلامی
رسته جان از خودی و خودکامی
ای پسافکند قرنها عظمت
دشمنت خاک باد در قدمت
...
ادامه مطلب
چه میبینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم
تو رفتی بر سر پیمان و ما ماندیم جا مانده
بگو سر میشود یک روز پیمانم، نمیدانم
...
ادامه شعر
ادامه مطلب
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصّه اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
وَ اِن یکاد بخوانید و در فراز کنید
حافظ
سبزه ها را گره زدم به غمت
غم ِ از صبر بیشتر شده ام
سال ِ تحویل ِ زندگیت به هیچ
سیزده های در به در شده ام
سفره ای از سکوت می چینم
خسته از انتظار و دوری ها
سال هایی که آتشم زده اند
وسط چارشنبه سوری ها
ادامه مطلب
صبح،موهات می زند بیرون
که پس از گشتن تمامِ شهر
روی یک شانه سر بلند شود
پیش من هم بیا ولی آرام
پیچ و خم های تند گردنه ام
به تو شاید علاقه مند شود
ادامه شعر
از او گفتی
نگران
پرسیدی آیا میشناسمش
پرده را کنار زدم
لرزش دستهایم را در جیبم گذاشتم
گفتم نه
با او میخوابیدم
بیدار میشدم
میخندیدم
میگریستم
جنونی که در چشمهایم دیده بودی.
ادامه مطلب
چترها را بايد بست.
زير باران بايد رفت.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت.
دوست را، زير باران بايد ديد
...
دانلود دکلمه و ادامه شعر
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کُن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مُبتلا کُن
ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی بُرو جفا کُن
از من گریز! تا تو هم در بلا نیفتی
بُگزین رهِ سلامت، ترکِ رهِ بلا کُن
ماییم و آبِ دیده در کُنجِ غم خزیده
بر آبِ دیدۀ ما صد جای آسیا کُن
خیره کُشیست، ما را، دارد دلی چو خارا
بُکشد کسش نگوید: «تدبیرِ خونبها کُن»
بر شاهِ خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق، تو صبر کُن، وفا کُن
دردیست غیرِ مُردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کُن
در خواب، دوش، پیری در کویِ عشق دیدم
با دست اشارتم کرد کز عزم سوی ما کُن
گر اژدهاست بر رَه، عشق است چون زُمرد
از برق این زُمرد، هین، دفعِ اژدها کُن
دانلود دکلمه شعر با صدای احمد شاملو و شهرام ناظری
http://s1.picofile.com/d/75a7da4b-5e33-4f36-8cbd-f0e1b0f0dfb1/Shamlu_Nazeri_Ro_Sar_Benah.mp3
ادامه مطلب
چه بوی خوشی میدهد اين جامهی قديمی
اين پيراهن بنفش
اين همه پروانهی قشنگ در قابِ نامهها،
اين چند حَبهی قند در کُنج روسری
قابِ عکسی کهنه
بر رَف گِلاندودِ بیآينه،
و جستجوی خط و خبری خاموش
در ورقپارههای بینشان
که گمان کرده بودم باد آن همه را با خود بُرده است.
...
دانلود دکلمه و ادامه شعر
گلاب
در شب نشینی ات
گاهی برای من
چایی بریز و بعد
با یک نفس ، مرا
یادی دوباره کن
دستم نمی رسد
تنها اگر شدی
با گوشواره ات
از بین آسمان
من را اشاره کن
...
دانلود و ادامه شعر
.: Weblog Themes By Pichak :.

این وبلاگ تا مدتی جاییست برای کمی شعر!!!