ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شهیدان
سال 1341 شهر دزفول میزبان قدوم نوزادى از سلاله سادات شد. او را جمشید نامیدند. این كودك كه سجایاى بسیارى را از اجداد طاهرش به ارث برده بود، سالها بعد از سربازان نهضت حسینى خمینى كبیر شد. وى از همان دوران كودكى با شركت در جلسات مذهبى با فرهنگ غنى اسلام آشنا گشت و حضور او در جلسات قرائت قرآن همپاى با پدر موجب تكمیل اندوختههاى اعتقادى و مذهبىاش شد. با ورود به دوره نوجوانى قدرت روحى او در جلوههایى از مدیریت آشكار گشت. 14 یا 15 ساله بود كه همراه برادران شهید سید "عنایتالله علمالهدى" و شهید "احمد لیاقتىراد" اداره امور حسینیه شهید علمالهدى (اسم جدید حسینیه) و مسجد امام حسین (ع) را عهدهدار گردید. پس از سعى رژیم پهلوى در جهت تعطیلى مجالس مذهبى جلسات قرائت قرآن را به منزل منتقل كرده و در همان ایام یكى از كتب اعتقادى كه به واسطه روشنگرى و شورآفرینى از سوى رژیم ممنوع شده بود و تنها یك نسخه از آن در دزفول موجود بود، به همت او و دو تن از دوستانش در عرض سه روز دست نویس و در شهر منتشر شد. او در كنار آموزشهاى فرهنگى و عقیدتى توجه خاصى نیز به آموزش رزمى داشت و پس از پیروزى انقلاب به عنوان مسوول روابط عمومى كمیته انقلاب اسلامى در دزفول به فعالیت خود ادامه داد. پس از تجاوز رژیم بعث عراق به مرزهاى میهن اسلامى او كه هرگز از پاى نشسته بود عازم میادین نبرد شد. ابتدا فرماندهى یكى از گردانهاى تیپ 7 ولیعصر (عج) به وى واگذار شد و با بروز توانمندىهایش طولى نكشید كه به سمت فرماندهى گردان ارتقا یافت. سرانجام آن سید شجاع و فرمانده دلاور گردان بلال، آن حماسهساز عملیاتهاى بیت المقدس والفجر و خیبر پس از سالها نبرد در میادین جبهه و جنگ، كربلاى چهار، و در غروب خونرنگ روز دهم دى ماه سال 1365 مزد تمام خدماتش را از خداى متعال گرفت و با بدنى خونین و رویى نورانى به دیدار جدش نائل آمد.