مشاهیر ایران و جهان - عالی کرد کلایی، ذبیح الله

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید ذبیح الله عالی کرد کلایی : فرمانده گردان مسلم بن عقیل لشکر 25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1332 متولد شد.قبل از انقلاب كشاورزي مي كرد.بعد از انقلاب مدت 2 سال دریکی از هنرستانهای « بابل» ومدت كمي هم در كميته ي انقلاب اسلامی(سابق)در« قائم شهر» مشغول خدمت بود. در تاريخ 26/7/1360 به عضويت رسمي سپاه درآمد و در سپاه« ساري »مشغول به خدمت شد.به خاطر بضاعت خوب مالي كه داشت در يك درخواست كتبي از سپاه محل كارش خواست تا حقوق او را به اندازه ي 2000 تومان (درسال 61 )از اصل حقوقش کسر وصرف کمک به جبهه نمایند.این درحالی که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهی 3000تومان تجاوز نمی کرد. در کنار تحصيل به ورزش کشتی محلی علاقه بسيار داشت. دارای روحية پهلوانی و منش مردانگی بود. مدتی بعد از اخذ ديپلم با “سميه واگذاری” که برادرانش از پهلوانان کشتی بودند و با ذبيح اللّه دوستی و رفت و آمد خانوادگی داشتند در سال 1355 ازدواج کرد. اولين فرزند آنها “زينب” در سال 1356 متولد شد و او از داشتن فرزند دختر بسيار خوشحال بود. از همان دوران جوانی، فردی پر شور و طرفدار محرومان بود و با همه با تواضع و احترام رفتار می کرد. از آزار مردم پرهيز داشت و از افراد بی قيد و بند و لاابالی متنفر بود. سعی می کرد سختيها و مشکلات را متحمل شود و مشکلات ديگران را حل کند. به خاطر همين روحيه بود که با آغاز مبارزات مردم ايرن عليه رژيم طاغوت فعالانه در مبارزات، راهپيماييها و پخش اعلاميه های حضرت امام (ره) شرکت کرد. پس از پيروزی انقلاب اسلامی در کنار شرکت در مجالس مذهبی در انجمن اسلامی محل فعاليت داشت و با هزينة خود برای محل مسجدی بنا نهاد. دومين دختر او صفيه در سال 1358 و اولين فرزند پسر او عليرضا در سال 1359 متولد شد. از آغاز تجاوز عراق به ايران در آخرين روز شهريور 1359 هنوز يک ماه نگذشته بود که عالی با عضويت در بسيج نيروهای مردمی برای آموزش نظامی به پادگان امام حسين (ع) تهران رفت و پس از پانزده روز آموزش به جبهه های سرپل ذهاب و غرب کشور اعزام شد. او برای دومين بار در 5 فروردين 1360 از طرف بسيج قائمشهر به جبهه اعزام و در پاوه مشغول فعاليت شد. در تاريخ ششم مرداد ماه بر اثر اصبت ترکش خمپاره از ناحيه شکم به شدت مجروح شد و روده های وی بر اثر عمل جراحی کوتاه گرديد.11 پس از بهبود نسبی از اين جراحت در تاريخ 26 مهر 1360 به عضويت رسمی سپاه پاسداران ساری با تشکيل يک گروه ضربت در عملياتهای مختلف درون شهری عليه منافقين فعاليت داشت. برای بار سوم در 10 اسفند 1360 به جبهه جنگ تحميلی عازم شد و به عنوان جانشين گردان در منطقه عملياتی مريوان تا 15 ارديبهشت 1361 انجام وظيفه می کرد. در جبهه به انجام مراسم مذهبی بيشترين توجه را داشت و به همين خاطر اولين اقدامش در منطقه در بنا کردن مکانی برای نماز خانه بود. همواره در بر پا کردن نماز جماعت، دعای توسل و کميل پيشقدم می شد. در جبهه هيچ ترسی به خود راه نمی داد و شجاعانه در خطوط مقدم جبهه فعاليت می کرد. ديگران را به صبر و استقامت و رعايت اصول نظامی در ميدان نبرد سفارش می کرد و رعايت نکردن اصول نظامی را به هيچ وجه برنمی تافت. سعی وافر داشت که رفتار حضرت علی (ع) را بر خورد با زيردستان و رزمندگان الگو خود قرار دهد. به همين علت زمانی که سر يک بسيجی به خاطر عدم رعايت اصول نظامی داد کشيد بعد از چند لحظه به شدت گريه کرد و هنگامی که علت گريه سوال شد، گفت: «من با اين عمل دستور حضرت علی (ع) را اجرا نکردم.» پس از اتمام دوره آموزش به ساری بازگشت و در 15 آبان 1361 به عنوان مسئول دسته گروهان جنگلی سپاه پاسداران منطقه 3 ساری منصوب و شروع به کار کرد. اما اشتياق حضور در جبهه های جنگ سبب شد که کار در پشت جبهه را رها کند و برای چهارمين بار در تاريخ 16 آبان 1361 عازم جبهه شود. اين بار به عنوان فرمانده گردان مسلم عقيل (ع) لشکر 25 کربلا منصوب شد. او نسبت به جا ماندن پيکرهای شهدا در منطقه عملياتی حساسيت زيادی داشت و چنانچه جنازه ای در خط مقدم می ماند از هيچ تلاشی برای باز گرداندن آن دريغ نمی کرد. در عمليات محرم پيکر مطهر چند تن از شهدا در خطوط عملياتی باقی ماند. او هر شب برای تخليه آن ها به خط مقدم می رفت تا اينکه عراقی ها با کم شدن تعداد پيکرهای شهدا به موضوع پی بردند و آن ناحيه را تحت مراقبت بيشتری قرار دادند. در يکی از شبها که عالی به خطوط تماس با دشمن رفته بود با شليک گلوله فراوان سربازان دشمن مواجه شد و از ناحيه دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. در سال 1362 صاحب دو پسر دو قلو به نامهای “روح اللّه” و “محمد باقر” شد. در اين زمان در حالی که همسر و فرزنداشن به حضور و حمايت او به شدت نياز داشتند بار دیگر به مناطق عملياتی رفت تا در عمليات پيش بينی شده حضور داشته باشد. در اواخر سال 1362 در عمليات والفجر 6 در منطقه عملياتی دهلران گردان مسلم بن عقيل (ع) تحت فرماندهی عالی پيشقراول عمليات بود. آن ها از خطوط مقدم عبور کردند تا اينکه در پاسگاه چيلات در خاک عراق به محاصره نيروهای دشمن در آمدند و عالی پس از نبرد دليرانه در تاريخ 3 اسفند 1362 به همراه گروهی از نيروهايش به شهادت رسيد. به علت شرايط سخت عمليات و عقب نشينی سريع نيروهای خودی جنازه او در داخل خاک عراق باقی ماند. سرانجام در سال 1372 پيکر شهيد ذبيح اللّه عالی توسط گروه های تفحص در منطقه عملياتی چيلات کشف و پس از تشييع در گلزار شهدای کردکلا به خاک سپرده شد. از شهيد ذبيح اللّه عالی به هنگام شهادت پنج فرزند به نامهای زينب ، صفيه ، عليرضا، روح اللّه و محمد باقر به يادگار ماند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 12 تیر 1395  - 8:38 AM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی