مشاهیر ایران و جهان - صادقی، قاسمعلی

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید قاسمعلی صادقی : فرمانده تيپ يکم لشگر 25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در روستای “طالش محله پهناب” در هفت کيلومتری شهر “جويبار” و هجده کيلومتری “ساری” در خانواده ای کشاورز و مذهبی در سال 1331 متولد شد. قبل از ورود به دبستان در مکتب خانه با قرآن آشنا شد. دوره ابتدايی را در دبستان “تلارک” از روستاهای همجوار زادگاهش گذراند. پس از اتمام دوره ابتدايی نظام قديم در دبستان دکتر “شريعتی” در"جويبار" مشغول به تحصيل شد. پس از گذراندن دوران سه ساله متوسط به شهر" ساری" رفت و در رشته علوم طبيعی ادامه تحصيل داد. اما به علت وضعيت بد مالی قادر به ادامه تحصيل نشد و ترک تحصيل کرد. در سال 1353 با دختر خاله اش خانم "معظمه صادقی" ازدواج کرد و در خانه ای استيجاری زندگی مشترک را آغاز کردند. همسرش در مورد خواستگاری قاسم می گويد : « به خاطر تقوا و خلوص و سادگی قاسم به او جواب مثبت دادم.» با فرا رسيدن زمان نظام وظيفه از تاريخ 15 مهر 1351 تا 15 مهر 1353 به سربازی رفت و اين دوره دو ساله را در پايگاه نيروی هوايی در"تهران" گذراند. پس از پايان سربازی به اداره خاکشناسی "ساری" رفت و دو سال کار کرد. از تاريخ 20 شهريور 1358 تا 8 مهر 1359 در گروه جوانمردان ژاندارمری فعاليت می کرد. با آغاز درگيريها در منطقه" گنبد" به اين منطقه رفت و پس از ختم شورش های ضد انقلاب به "ساری" بازگشت. مدتی نگذشته بود که فعاليتهای خيابانی ضد انقلاب در شهرها آغازشد و قاسم در درگيريها نقش مهمی در "ساری" و "قائمشهر" داشت. در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و کشف و انهدام خانه های تيمی منافقين نيز فعال بود. درنتيجة اين فعاليتها در سال 1358 در يک صحنه سازی او را ربوده و شکنجه های بسيار کردند. قاسم در تاريخ 29 مهر 1359 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب در آمد. پس از ورود به سپاه پاسداران در پادگان آموزشی سرپل ذهاب آموزش ديد و از تاريخ 9 آبان 1360 تا تاريخ 19 دی 1360 در واحد تحقيقات و کشف مشغول شد. در اواخر سال 1360 تصميم گرفت به جبهه برود. در عمليات محمد رسول اللّه (ص) در کسوت يک نيروی ساده در پيشاپيش ديگران با بانگ اللّه اکبر حرکت می کرد تا ديگران روحيه بگيرند. اوج فعاليت او در سال 1361 در عمليات های فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و مسلم بن عقيل بود. صادقی به خاطر شجاعت و لياقت خود در سال 1362 مسئول اعزام نيروی منطقه 3 در غرب کشور شد. همچنين مسئوليت رسيدگی و بازديد از جبهه های غرب را به عهده و برای اينکه مسئوليتش را بهتر انجام دهد خانواده اش را به مدت سه ماه مريوان برد. در اواخر سال 1362 مدتی به عنوان مسئول سازمان دهی بسيج "ساری" مشغول خدمت شد. در کنار اين فعاليت ها در مرخصی هايش در پشت جبهه با منافقين و باندهای بزهکاری مبارزه کرد. مسئوليتهای قاسمعلی در مدت چهار سال حضور در جبهه را می توان به طور خلاصه بشرح زير بيان کرد. مسئول تيم کشف در مريوان : از 9/ 8 1360 تا 19/ 10/1360 فرمانده گردان حضرت مهدی (عج) : از 4/11/1360 تا 4/1/1361 معاون تيپ حضرت مهدی (عج) : از 15/11/1361 تا 12/4/1361 مسئول تيم شناسايی در قرارگاه نجف : از 3/4/1362 تا 3/7/1362 مسئول نمايندگی اعزام نيرو در مريوان : از 12/1 1362 تا 20/1/1363 مسئول محور قررگاه خاتم الانبياء : از 26/ 1/1363 تا 12/ 4/1364 و آخرين سمت : فرمانده تيپ يکم لشگر 25 کربلا . نقل است که روزی به علت بيماری در بيمارستان بستری بود که با شنيدن خبر جلسة فرماندهان سرم را کشيد و خود را به جلسه رساند. علی رغم سخت گيری در آموزش فنون نظامی به رزمندگان و بسيجيان، علاقه عجيبی به آنان داشت. درباره بسيجيان می گفت : «اگر بسيجی به من فحش بدهد مثل اين است که دعا کرده است.» يکی از همرزمان می گويد : «کسی نبود که با قاسمعلی صادقی کار بکند و شيفتة اخلاق او نشود.» ايثار او در جبهه زبانزد بود تا جايی که گاه پولهای شخصی خود را در بين رزمندگان تقسيم می کرد. به مستضعفان و خانواده های شهدا سر می زد. همسرش می گويد : «قاسم فردی متواضع، مهربان و خونگرم بود. هر روز که می گذشت بر تقوا و ايمان و توجه در نمازش افزوده می شد.» اگر کسی از او دلگير می شد سعی می کرد در رنجش او را بر طرف کند يا اگر بين افراد ناراحتی پيش می آمد ميانجی می شد. قاسم با انجمن اسلامی و افراد حزب اللهی در زادگاهش روابط نزديک و صميمی داشت و از افراد سست ايمان، رياکار و منافق متنفر بود. فرزندانش را خيلی دوست داشت و با ملايمت و مهربانی با آنها برخورد می کرد آرزو داشت از سربازان مخلص انقلاب باشند و در راه خدا شهيد شوند. به تحصيل فرزندانش تاکيد فراوان داشت. به دخترش فريبا گفته بود : «درس مايه سربلندی است اگر می خواهی به جايی برسی بايد درست را خوب بخوانی و پيشرفت کنی.» در عمليات قدس در جبهه های توابه، ابوذکر، ابوليله عمليات را هدايت می کرد. در عمليات قدس 2 علی رغم اصرار خانواده و مسئولان سپاه برای حضور در پشت جبهه به عنوان فرانده تيپ يکم کربلا شرکت کرد. شب چهار شنبه 29 خرداد 1364 آخرين شب ماه مبارک رمضان شب عمليات بود. وقتی نيروها جمع شدند قاسمعلی در منطقه هورالهويزه (العظيم) روی قايقی ايستاده و با لحنی گرم شروع به صحبت کرد. به همراه هق هق گريه گفت:برادر ها امشب امام حسين منتظر ماست، بايد راه امام حسين (ع) را ادامه بدهيم. به خاطر خدا به ياد يتيمان شهدا، به خاطر اينکه دلهاي يتيمان شهدا را خوشحال کنيم بايد امشب از همه چيز بگذريم و دشمن را نابود کنيم. آخر تا کی عزيزان ما پر پر بشوند تا کی بايد عروسها بی شوهر بشوند. به ياد بياوريم ما به خانواده شهدا وعدة زيارت کربلا را داديم به خاطر آزادی راه کربلا و به خاطر خوشحال کردن قلب يتيمان شهدا با نيت خالص حرکت کنيد که انشاءاللّه موفق می شويد. سپس نماز را با گريه شروع کرد و با گريه به اتمام رساند. پس از شروع عمليات قاسم با بی سيم عمليات را هدايت می کرد و گاه به رزمندگان مجروح کمک می کرد. در همين حين در حالی که مشغول بستن زخم يکی از رزمندگان بود، با انفجار خمپاره ای از ناحيه شکم مجروح شد. او را به سرعت به بيمارستان اهواز منتقل کردند و پس از عمل جراحی در تاريخ 6 تير 1364 به تهران انتقال يافت و چند روز در بيمارستان جرجانی تهران تحت درمان بود. اما روز به روز حال قاسم وخيم تر می شد. 11 تير 1364 به علت عفونت شديد و از افتادن کليه ها و کبد و نياز به همودياليز به بيمارستان شهيد مصطفی خمينی منتقل شد. اما درمان ها ميسر نيافتاد و سرانجام در ساعت 10 روز 15 تير 1364 به علت شوک و پس از شصت و چهار ماه که در جبهه حضور داشت به شهادت رسيد. جسد او با شکوه فراوان تشييع شد و به زادگاهش روستای" پهناب" انتقال يافت و در تاريخ 17 تير 1364 در مزار شهدا به خاک سپرده شد. از شهيد قاسمعلی چهار فرزند به نامهای "فريبا" ، "داريوش" ، "حسين" و "سميه" به يادگار مانده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 13 تیر 1395  - 12:38 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی