مشاهیر ایران و جهان - بردبار، محمد رحیم

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

فرمانده واحد تخریب لشگر25کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) "محمد رحيم بردبار" در يک خانواده مذهبی و پر جمعيت در زمستان 1340در شهر" نکاء"ودراستان" مازندران" به دنيا آمد. او آخرين فرزند خانواده" بردبار "بود .پدرش کشاورزی زحمتکش بود و از اين راه زندگی خانواده را تأمين می کرد. در سال 1347 در سن هفت سالگی وارد دبستان "طوسی" شد.تيزهوش و کنجکاو بود و در هر موضوعی پرس و جوی زيادی می کرد. در سال 1352 با موفقيت و با نمرات عالی دورة ابتدايی را به پايان رساند. در همين ايام قرآن را در مکتب خانه فرا گرفت و از کودکی با قرآن مأنوس بود. تحصيلات دوره راهنمايي را در سال های 55 ـ 1353 در مدرسه "داريوش"(سابق) سپری کرد و در سال 1356 وارد دبيرستان 17 شهريور (فعلی) شهرستان "ساری" شد و در رشته علوم تجربی ادامه تحصيل داد. در اين ايام برای بالا بردن اطلاعات ودانش خود عضو کتابخانه ملی شهر بود. در سال دوم نظری همزمان با آغاز انقلاب اسلامی ايران وارد فعاليتهای سياسی شد . به اعتراف دوستان و همکلاسيها شجاعت، گستاخی و صراحت لهجه ای خاص داشت. در زمان نخست وزيری شريف امامی رئيس دبيرستان طی يک سخنرانی سعی داشت در توجيه مشکلات موجود اطرافيان شاه را مقصر جلوه دهد و دامان شاه را از فساد و خيانت پاک کند . ناگهان محمدرحيم از ميان جمع برخاست و فرياد زد: ما می گوييم شاه نمی خواهيم نخست و زير عوض می شه، ما می گيم خر نمی خوايم پالون خر عوض می شه. با سر دادن اين شعار جو مدرسه در هم ريخت و رئيس مدرسه از بيم آنکه اين شعار دامنگير او شد محل را ترک کرد .کليشه سازی تصاويرامام خمينی از ديگر کارهای زمان انقلاب بردبار بود. او با مهارت و تبحر روی ديوارهای شهر به کشيدن عکس امام با کليشه اقدام می کرد. در ايام انقلاب به کمک وراهنمايي حبيب اللّه افتخاريان (ابوعمار) که بعدها شهيد شد ـ اقدام به تشکيل گروه های کوهنوردی و شناسايی کرد. او با شناسايي منطقه و روستاهای اطراف، نقشه و کروکی پناهگاهای احتمالی را تهيه کرد تا در صورت به پيروزی نرسيدن انقلاب نيروهای انقلابی به اين پناهگاه ها پناه ببرند .هفده سال بيش نداشت که در جنگ و گريزهای خيابانی و برپايی مراسم بزرگداشت شهدای انقلاب در "نکاء"نقش عمده ای داشت .در همين ايام با استفاده از دستگاه تکثيری که به کمک يکی از روحانيون تهيه کرده بود با چاپ اعلاميه و شب نامه ها فعاليت خود را گسترش داد. روزی به علت نداشتن قدرت بدنی لازم برای به دوش کشيدن کسيه محتوای کاغذ آن را در خيابان و بازار بر زمين کشيد و به محل مورد نظر حمل کرد.بعدها با خنده و خوشحالی برای دوستان خود تعريف می کرد که چگونه کاغذ ها را تهيه کرده است. در اين زمان مأموران رژيم به شدت در تعقيب تهيه کنندگان اعلاميه ها بودند ولی موفق به يافتن آن ها نشدند. تهيه نارنجکهای دست ساز، سه راهی، بمب و کوکتلهای آتش زا و به کار بردن آنها در خيابان ها و اماکن مورد نظر معمولاً به خاطر شجاعت و شهامت و بی باکی بی نظير ش به او محول می شد . با آغاز مبارزات در اول انقلاب به زندگی بسيار ساده روی آورده بود و هر چه پول به دست می آورد صرف خريد کاغذ و جوهر برای تکثير اعلاميه ها می کرد .به همين خاطر هميشه لباس ساده می پوشيد. پس از پيروزی انقلاب اسلامی در کنار تحصيل به فعاليتهای خود در بسيج سپاه پاسداران انقلاب ادامه داد. از فروردين سال 1358 به مدت سه ماه به عنوان نيروی ويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" نکا" فعاليت داشت. از تير 1358 به مدت يک سال و شش ماه و ده روز در بسيج ويژه سپاه ساری مربی آموزش نيروهای بسيج بود .با شروع خرابکاری ضد انقلاب در کردستان در يازدهم دی ماه 1359 به جبهه های غرب اعزام شد. قريب به چهارده ماه در کوه های برفگير مريوان به عنوان مسئول گروه فعاليت می کرد .پس از مدت کوتاهی به گروه ضربت مريوان پيوست. محمد رحيم پس از بازگشت از مناطق جنگی غرب از دوم ارديبهشت تا بيستم شهريور 1360 به عنوان مربی تخريب در پادگان گهرباران ساری مشغول آموزش رزمندگان شد. در بيست و يکم شهريور همان سال به جبهه های نبرد اعزام شد و قريب به سه ماه فرماندهی گروهان را به عهده داشت .پس از پايان مأموريت و بازگشت از مناطق جنگی در سيزدهم آذر 1360 بار ديگر در پادگان گهرباران ساری آموزش تخريب بسيجيان را از سر گرفت. در اين دوران به مطالعات تخصصی تخريب روی آورد و با تهيه آزمايشی در منزل تجربيات خود را گسترش داد. از هر کسی که در امور مهندسی در علم فيزيک و شيمی اطلاعات داشت، بدون هيچ گونه خجالتی بهره می برد. در 8 بهمن 1360 برای فراگيری آموزش دوره های نظامی و تخريب به پادگان "منجيل" اعزام شد و در 8 ارديبهشت 1361 آموزشهای اين دوره را به پايان رساند. در پايان دورة آموزش مأموريت يافت درباره پلهای مرزی و دکلهای ديدبانی ايران در مرزهای اتحاد جماهير شوروی و محاسبه ميادين مين آن کشور به تحقيق بپردازد. پس از بازگشت از اين مأموريت در 19 ارديبهشت 1361 به عنوان مربی تخصصی تخريب در پادگان "المهدی چالوس" به آموزش و کادر سازی نيروهای تخريب اقدام کرد. در 25 تير 1361 با اعزام به مناطق جنوب، واحد تخريب تيپ در عمليات رمضان شرکت کرد. پس از انجام عمليات رمضان نيروهای واحد تخريب را برای شرکت در عمليات محرم سازماندهی کرد. بردبار در غم از دست دادن نيروهايش بسيار سوخت و طاقت از کف داد. چرا که ماه ها برای آموزش آن ها زحمت طاقت فرسا کشيده بود و آنان را پشتوانه ای محکم و قوی برای رزمندگان اسلام می دانست. با وجود اين در عمليات والفجر 4 در منطقه پنجوين شرکت کرد و از ناحيه کمر و پا مجروح شد. به دنبال آن به شهرستان نکاء بازگشت تا شايد با ديدار خانواده قلب اندوهگين او تسلی يابد. اما هرگ نتوانست غم از دست دادن ياران را فراموش کند. پس از سلامتی نسبی بار ديگر به جبهه های نبرد بازگشت. او پس از سالها حضور داوطلبانه در جبهه های نبرد در نوزدهم دي ماه 1362 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب در آمد. در همين ايام ناجوانمردانه مورد تهمت و افتراء بعضی از باندها و گروه های سياسی در نکاء قرار گرفت. چرا که آن ها می خواستند از اعتبار او در جهت منافع سياسی خود بهره بگيرند ولی او مرد اين بازی ها نبود. به همين خاطر مظلومانه به ميز محاکمه کشيده شد اما دادگاه برائت او را رای داد. در دوازدهم بهمن 1362 مراسم ازدواج خود را جشن گرفت و زندگی مشترک خود را با خانم "سکينه فيروزی" آغاز کرد. همسرش درباره مشکلات موجود می گويد : «ابتدا متوجه نشدم که موضوع چيست. بعدها از طريقی فهميدم که او را بارها برای محاکمه می بردند در حالی که بدنش مجروح بود و حال خوشی نداشت. » مدتها طول کشيد تا مظلوميت او ثابت شود و بقيه محکوم شوند، اما او آنچنان بردبار بود که می گفت ننگ است پاسداری در دادگاه محاکمه شود ؛ مردم نمی دانند آنها برای چه چيز محاکمه می شوند، بدگمان می شوند. بعد از تبرئه همه کسانی که او را مورد تهمت و افتراء قرار داده بودند بخشيد و به من نيز سفارش کرد نسبت به آنها گذشت کنم و هيچ عکس العملی نشان ندهم. وی در نامه ای که به همسرش نوشت با اشاره ای به اين موضوع چنين نوشته است . بار خدايا، اگر سختی دنيا را تحمل می کنم، اگر تهمتها و دروغها را تحمل کردم اگر دوری از خانواده و . . . را تحمل کردم، اگر از راحتی زندگی گذرا چشم پوشيدم نه برای بندگان تو بلکه از حکمی است که بر من واجب نموده ای، حکمی که همه پيامبران و امامان و اوليا و مقربان و شهدای راهت بر آن عمل کرده اند و در اين راه به تو رسيدند. او در تمام مدت حضور در مناطق جنگی با عزمی راسخ نيروهای خود را برای شرکت در عمليات های آتی آماده می کرد. قربانعلی حقی ـ يکی از نيروهای کادر تخريب ـ در اين باره می گويد : هر گاه فراغتی حاصل می شد برای نيروها دوره آموزش می گذاشت و برنامه ريزی می کرد تا نيروها چيزی ياد بگيرند و عمر خود را تلف نکنند. در انجام کارها خيلی جدی برخورد می کرد و کوشا بود. در آموزش از هوش و زکاوت بالايي برخوردار بود و آموزش را تکليف می دانست .طوری نيروها را به کا می گرفت که نمی شدند و احساس نمی کردند در جبهه هستند. همه او را به چشم پدر و برادری دلسوز می ديدند. هميشه دست نوازش رحيم بر سر تمامی نيروهای واحد بود. کمتر ديده ام فرماندهی را که اينقدر با نيروهايش رابطه عاطفی داشته باشد. بعد از نماز صبح در مسجد می نشست و بچه ها دورش حلقه می زدند و قرآن تلاوت می کردند. به برپايی نماز جماعت پافشاری می کرد ؛ فرمانده دسته ها را مقيد می کرد تا قبل نماز صبح بچه ها را برای انجام نماز جماعت بيدار کنند. توجه خاصی به برگزاری دعای توسل و کميل داشت و غير ممکن بود که دعای توسل و کميل ترک شود. با نزديک شدن تولد فرزندش به نزد خانواده رفت. در 4 شهريور 1364 اولين فرزندش در بيمارستانی در "ساری" به دنيا آمد که او را "محمد رضا" ناميدند . بردبار قاطعيت ويژه ای در آموزش رزمندگان داشت. مانورهای تخريب واقعی ترتيب می داد و در تيراندازی مهارت عجيبی داشت. به هنگام رزمهای آموزشی معمولاً از تير جنگی استفاده می کردو آن قدر در اين کار تسلط داشت که تير را زير پاشنه پای نيروها شليک می کرد ولی هرگز به کسی صدمه ای نرساند. قبل از عمليات والفجر 8 بردبار به فرماندهی لشکر مراجعه کرد و در خواست کرد تا عذر او را از قبول فرماندهی تخريب بپذيرند تا مثل ساير نيروها به گردانهای پياده بپيوندد و در کنار پاسداران و بسيجيان در عمليات شرکت کند. اما فرماندهی لشکر با اين درخواست مخالفت کرد و او را به مسئوليت طرح آموزش واحد آموزش لشکر منصوب کرد.با طرح و پيشنهاد او مانور گردانها برگزار شد و برای فتح فاو غواصها را آماده کرد. در همين ايام واحد تخريب به گردان ارتقاء يافت. محمد رحيم بعد از حضور مجدد در خطوط مقدم نرد در ادامه عمليات الفجر 8 در فاو در حمله شيميايی عراق شد. بردبار در سال 1364 اقدام به تأسيس کميته ابتکارات و ابداعات در واحد تخريب کرد. ابتدا طرح خود را به فرماندهی لشکر ارائه داد و برای قانع کردن دوستانش و همرزمانش که می گفتند وسيله ای برای شروع اين کار نداريم، می گفت : «آمريکا و اسرائيل هم از صفر شرع کردند و به اينجا رسيده اند.» يکی از همسنگران محمدرحيم می گويد : يادم نيست قصد رفتن به پشت جبهه کرده باشد مگر چند مرتبه ای که مجروح شده بود. دراين صورت نيز در کمترين زمان ممکن خود را به ياران می رساند. بردبار در سالهای پايان عمر به کم گويي، شب زنده داری، انس با قرآن و توسل به اهل بيت روی آورد. قبل از عمليات کربلای سعی کرد بيشتر در ميان نيروهايش باشد و در جمع آنان روش جديدی از فرماندهی را تجربه کند. با نزديک شدن زمان عمليات با اصرار زياد از کميل کهنسال جانشين فرمانده لشکر 25 کربلا خواست تا اجازه دهد در شب عمليات به هنگام باز کردن معبر در کنار نيروهايش باشد. اما کميل نپذيرفت و فقط به جانشين او قربانعلی حقی اجازه داد در کنار نيروهای تخريب حضور يابد. محمدرحيم بردبار بعد از شش سال حضور مستمر و فعال در جبهه های نبرد در روز جمعه 13 تير 1365 در حالی که برای اقامه نماز وضو ساخته بود بر اثر اصابت ترکش بمبهای هواپيمای عراقی به شهادت رسيد. شهيد حاج علی احمدی مسئول بهداری لشکر 25 کربلا گزارش حادثه اين روز را در دفترچه خاطراتش اينگونه نوشته است : « خاطرات والفجر 4 مريوان » 4 شنبه 24/7/62/صبح ساعت 5/11 بمباران پادگان شهيد عبادت شهيد 19 نفر مجروح 39 نفر.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 13 تیر 1395  - 12:38 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی