مشاهیر ایران و جهان - خوشنویس، میرهادی

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید میرهادی خوشنویس : رئیس ستاد تیپ سوم لشگر25کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در سال 1340 در شهرستان "بابلسر" متولد شد. او آخرين فرزند خانواده بود. پدرش شغل آزاد داشت و از شرايط اقتصادی و مالی متوسطی برخوردار بود. آنها در منزل شخصی خود زندگی می کردند. ميرهادی دوران تحصيلات ابتدايی را از سال 1346 در مدرسة ابتدايی 17 شهريورفعلی" بابلسر" گذراند. در اين دوران همه ساله از طرف دبستان از او می خواستند عکس خود را به مدرسه بدهد تا به عنوان دانش آموز ممتاز در روزنامه چاپ کنند. ولی او هيچ وقت راضی نمی شد و می گفت از اين کار خوشش نمی آيد. دوره راهنمايی را در مدرسة ملی شهرستان بابل گذراندو پس از آن به بابلسر بازگشت و دوران متوسطه را در دبيرستان عاشورای فعلی بابلسر در سال 1354 تا 1357 سپری کرد. او موفق شد ديپلم رياضی را با معدل بالای هجده در سال 1357 اخذ کند. در اين سالها که با پيروزی انقلاب اسلامی ايران همزمان بود با شرکت در تظاهرات و راهپيماييها، نصب پوستر و پخش اعلاميه های انقلابی و نوشتن شعار روی پارچه و ديوار و کليشه کردن تصوير امام خمينی (ره) به فعاليت انقلابی می پرداخت. بعد از دبيرستان به سربازی رفت و اين دوره را در شهرهای مختلف کردستان گذراند. راننده بود و بدن داشتن گواهينامه رانندگی می کرد. روزی لباسهای سربازان را با جيپی از پادگان به پادگان ديگر می برد که در اثر شرايط نامساعد آب و هوايي و خرابی جاده به قعر دره ای سقوط کرد. او که مجروح گرديده و در بيمارستان بستری گرديد و پس از ترخيص برای جبران خساراتی که به جيپ سربازخانه وارد شده بود از پدرش بلغی پول گرفت. بعد از اتمام سربازی در بسيج ثبت نام کرد و عازم جبهه های جنگ تحميلی شد. نخستين بار در سن 21 سالگی حضور در جبهه را تجربه کرد و پس از آن به طورمرتب در جبهه حضور می يافت. بعد از انقلاب فرهنگی و بازگشايی مجدد دانشگاه ها در سال 1362، يکی از خواهران ميرهادی از وی خواست که با استفاده از سهميه رزمندگان در کنکور دانشگاه ها شرکت کند. مخالفت کرد و گفت نمی خواهد از سهمية رزمندگان استفاده کند. سرانجام بدون سهميه در کنکور شرکت کردو در رشته مهندسی الکترونيک دانشکده فنی بابل و در رشتة دبيری فيزيک مشهد قبول شد . دو سال پس از حضور مدام در جبهه روزی پدرش که او را آقا هادی می خواند،خطاب به او گفت : «پسرم ! تو دينت را ادا کردی، اکنون که دانش آموزان بابلسر کمبود معلم دارند بهتر است به جای جبهة جنگ در جبهة علم به خدمت مشغول باشی.» در جواب پدر گفت : «مادامی که جنگ است من عضو کوچکی از جبهه هستم.» پس از هر بار بازگشت از جبهه گاه تا نيمه های شب قرآن تلاوت می کرد تا رضايت پدر و مادر خوب را جلب کند و آنها اجازه بدهند به جبهه بازگردد. به هنگام رفتن به جبهه معمولاً با نام ای که در رختخواب خود می گذاشت با خانواده خداحافظی می کرد. در منطقه عملياتی در اوقات فراغت به رزمندگان و به دانش آموزان رياضی و آمار درس می داد. از فرصتها برای خودسازی و کمک به ديگران بهترين استفاده را می برد. با وجود داشتن فعاليتهای گسترده خانواده را به هيچ وجه از آنها مطلع نمی کرد. تشويق نامه متعددی از مسئولان کشوری نظير ميرحسين موسوی نخست وزير وقت دريافت کرده بود. ميرهادی که از دوران کودکی بسيار فعال و پر جنت و جوش بود و به گفتة مادرش از صبح تا ديروقت بازی می کرد و به بازی فوتبال بسيار علاقه مند بود. وقتی از جبهه به منزل بر می گشت توپی زير سر می گذاشت و می خوابيد. وقتی علت را سوال می کردند، می گفت : «نبايد به جای گرم و نرم عادت کرد که آنجا خبری نيست.» او با تشکيل جلسه در مسجد و پايگاههای مقاومت، دوستان و اطرافيان را به حضور در جبهه تشويق می کرد و گاه به خطاطی، نقاشی، مطالعه کتابهای مذهبی و خصوصاً قرآن کريم و تعمير وسايل برقی و رفع احتياجات خانواده می پرداخت. يکی از همرزمانش می گفت او درخلوت مخفيانه پر مرغ را به دارو آغشته می کرد و به مداوای جراحت خود می پرداخت. مدتی نيز متوجه شده بوديم کاظم عليزاده ـ يکی از همرزمان و دوستان مير هادی که بعداً شهيد شد ـ هر روز به دنبال او می آيد و با هم به جايی می روند. ابتدا علت را نمی دانستيم اما بعدها فهميديم هر روز به بيمارستانهای شهرهای اطراف می روند تا ترکشها را از بدن هادی خارج کنند؛ اين در حالی بود که هادی به خانوادة خود در اين باره چيزی نمی گفت. مير هادی در پاييز سال 1365 برای انجام مراسم حج تمتع به نيابت از پدر مرحوم خود همراه با مادر رهسپار مکة معظمه شد. برای اينکه ارز از کشور خارج نشود ريال عربستان را که به حجاج برای خريد داده بودند، به جای خريد در صندق جبهه ريخت و حاضر نشد برای هيچ يک از افراد خانواده سوغاتی بخرد و تنها برای فرزند شهيدی به عنوان سوغات يک تانک اسباب بازی خريد. قلم روانی داشت، برای اکثر دوستانش که به شهادت رسيدند زندگی نامه مفصلی می نوشت که زندگی نامه شهيد محسن اسحاقی يکی از آنهاست. ميرهادی در طول دوران حضور در جبهه مسئوليتهای مختلفی همچون مسئوليت گروه ضربت معاون گروهان 3، فرماندة گروهان و هماهنگ کنندة گردان امام حسين (ع) را به عهده داشت. در لشکر 25 کربلا مسئوليتهايي نظير مسئول ستاد محور 3 در گردان موسی بن جعفر (ع) و جانشين گردان و مسئول ستاد تيپ 3 را عهددار بود. او در عملياتهای مهمی همچون عمليات کربلای 1 در مهران، عمليات والفجر 8 در فاو عمليات کربلای 5 در بهمن 1365 در شلمچه در شرق بصره و در عمليات کربلای 8 در ارديبهشت 1366 شرکت داشت. در جريان عمليات کربلای 5 در تيپ 3، ناگهان دستور رسيد که بايد به غرب يعنی منطقه عملياتی بانه اعزام شويم. من به اتفاق چند تن ديگر از جمله فتحعلی رحيميان و ميرهادی خوشنويس با تويوتای سردار رحيميان به آن سمت حرکت کرديم. چند روز در بانه مستقر بوديم. از فرماندهی دستور رسيد که تيپ 3 بايد جايگزين و چند تن ديگر رفتند تا بچه ها در عقبه معطل نشوند. در همين هنگام يکی از رانندگان جهاد فرياد کشيد خط سقوط کرده و نمی توانيد برويد. من کنار تخته سنگی نشستم تا کمی خستگی در کنم. گردان کمانديی عراقی محل استقرار گروهان را تصرف کرده بود. هادی که در اثر بالا آمدن از ارتفاع بسيار خسته شده بود برای رفع خستگی اندکی نشست که ناگهان تيری بی صدا به پهلويش اصابت کرد. دراز کشيد بعد به سمت آسمان نگاه کرد، آرام آرام نفس می کشيد. او را کنار تخته سنگ خواباندم. فتحعلی رحيميان گفت : کمی ناراحت تنفس دارد. با آب قمقمه صورتش را شستيم. منطقه بسيار ناامن بود و حتی آمبولانس نبود که او را به عقبه حمل کنيم و هيچ ماشينی هم توقف نمی کرد. به ناچار او را به عقب وانت گذاشتيم و به عقبه حمل منتقل کرديم. همه گريه می کرديم تا آن که او را به ستاد ابوالحسن و به حاج جوشن سپرديم. حاج جوشن را پيدا کردم و به او گفتم اين امانتی حاج فتحعلی رحيميان است. او را داخل نايلون گذاشتند و من جانماز کوچکی را که مادرش درست کرده بود به عنوان يادگاری از زمان شهادت او برداشتم و تا کنون حفظ کرده ام. به اين ترتيب ميرهادی خوشنويس در دوم ارديبهشت 1367 در عمليات کربلای 10 پس از هشت سال حضور مدام در جبهه های نبرد در منطقه عملياتی بانه در اثر اصابت تير مستقيم و خونريزی به شهاد رسيد. پيکر او در گلزار شهدای شهرستان بابلسر در جوار حرم امامزاده ابراهيم (ع) به خاک سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 13 تیر 1395  - 12:38 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی