مشاهیر ایران و جهان - نوری، علیرضا

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

شهید علیرضا نوری : قائم مقام فرمانده لشگر27محمد رسول الله(ص)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در مهر ماه 1331 در محلة "سردار" در شهرستان "ساری" متولد شد. او پنجمين فرزند خانواده بود. هنگام تولد، پدرش به حج مشرف شده بود و پدر بزرگش اذان و اقامه در گوش او قرائت کرد. در سه سالگی به کودکستان رفت . از کودکی با پدرش به مسجد می رفت و با تقليد از پدرش نماز می خواند. بسيار پر جنب و جوش بود و با همة بچه های محله ارتباط بر قرار می کرد و به کارهای دسته جمعی علاقه مند بود. کنجکاو بود و به ساختن وسايل و اسباب بازی بسيار علاقه داشت. گاهی در مغازه به پدرش کمک می کرد؛ به مطالعه و ورزش می پرداخت و در شنا و ورزش رزمی مقامهايی سب کرد. در سال 1337 به مدرسه ابتدايی رفت. بسيار با استعداد بود و دوران ابتدايی و راهنمايي را با موفقيت به پايان رسانيد و سپس در دبيرستان "شريف" شهرستان "ساری" ادامه تحصيل داد. در سال 1350 آخرين سال تحصيلی را می گذراند که پدرش را از دست داد. درگذشت پدر اگر چه غمی جانکاه و سنگين برای او بود ولی با بردباری به تحصيل ادامه داد و در همين سال موفق به اخذ ديپلم رياضی شد. با فرارسيدن دوران خدمت سربازی به مدت دو سال در ارتش خدمت کرد و پس از پايان خدمت در سازمان محيط زيست مشغول به کار شد. در سال 1354 با شرکت در آزمون سراسری در دانشکده پلی تکنيک در رشته مهندسی راه و ساختمان پذيرفته شد. پس از مدتی به استخدام راه آهن در آمد؛ ابتدا در راه آهن ساری بود ولی بعدها به تهران منتقل شد و در قسمت پل سازی و ساختمان راه آهن به عنوان تکنسين مشغول شد. عليرضا در کنار امور فنی دارای طبع شعر نيز بود و سروده هایی از او باقی مانده است. عليرضا نوری در مهر 1355 با خانم "طوبی عرب پوريان" در مراسمی ساده ازدواج کرد. در سالهای سخت مبارزه با طاغوت، همراه با مردم مسلمان در مبارزات شرکت کرد و حضور موثر داشت. پس از پيروزی انقلاب اسلامی به کمک چند تن مسئوليت حفاظت و نگهداری از تاسيسات راه آهن را به عهده گرفت. اولين هسته مقاومت با عنوان کميته انقلاب اسلامی راه آهن را تشکيل داد و فرماندهی آن را متقبل شد. در کنار آن انجمن اسلامی کارکنان راه آهن را راه اندازی کرد. با آغاز تحريکات گروهکهای ضد انقلاب در انفجار لوله های نفتی در جنوب کشور عليرضا به اتفاق جمعی از همکاران به جنوب عزيمت کرد و کميته انقلاب اسلامی را در راه آهن ناحيه جنوب تشکيل داد. پس از تثبيت اوضاع در راه آهن جمهوری اسلامی و سپردن مسئوليتها به افراد متعهد و کاردان، در سال 1358 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. پس از گذراندن آموزش های لازم به عنوان فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در راه آهن انتخاب شد. با آغاز جنگ تحميلی عليرضا با استفاده از تجربياتی که در دوران سربازی کسب کرده بود يک گروه هفتاد و دو نفره از پرسنل راه آهن را آموزش نظامی داد و به نام هفتاد و دو شهيد کربلا راهی جبهه های جنوب کرد. اين گروه در محور سوسنگرد و بستان استقرار يافت. محاصره سوسنگرد توسط همين نيروهای اعزامی شکسته شد. قبل از اينکه در پايگاه ابوذر مشغول کار شود مسئوليت رياست راه آهن را به او پيشنهاد کردند ولی نپذيرفت و در پاسخ گفت: «در اين شرايط که بچه ها به جبهه می روند، پيشنهاد مسئوليت برای من امتحان است که کدام را انتخاب کنم. من جبهه را می پذيرم.» پس از شکست محاصره سوسنگرد در سال 1359 در حماسه ديگری به نام عمليات امام علی (ع) شرکت کرد که در کوههای اللّه اکبر در غرب سوسنگرد انجام گرفت. در اين عمليات از ناحيه پا به سختی مجروح شد و علاوه بر آن دوازده ترکش به قسمتهای مختلف بدنش اصابت کرد. او را به بيمارستان شيراز منتقل کردند، پزشکان تصور می کردند که او شهيد شده است و مهر شهيد به سينه او زدند. پس از مدتی متوجه شدند هنوز جان دارد و می توان او را نجات داد. بلافاصله به تهران انتقال يافت و تحت مرقبتهای ويژه قرار گرفت و بهبود يافت. پس از بهبودی با عکسی که در بيمارستان از او در زمانی که مهر شهيد به سينه داشت، گرفته بودند، عکس جديدی انداخت که بسيار ديدنی بود. يکی از خواهرانش گفت: خوشا به حالت امتحان الهی را به بهترين نحو پاسخ گفتی. با لبخندی جواب داد: خواهرم هنوز خيلی مانده است. نوری که حدود شش سال در مناطق جنگی بود .به گفته مادرش پنجاه بار زخم برداشت که چهار بار جراحت او شديد بود. هر بار که مجروح می شد سه الی چهار ماه در بيمارستان يا منزل بستری بود. علاوه بر اين در جريان عمليات والفجر در سال 1361 دست راستش بر اثر انفجار مين قطع شد. اما هيچ يک از اين آسيبهای جدی او را تلاش و فداکاری باز نداشت. عليرضا نوری در طول سالهای انقلاب و جنگ مسئوليتهای متفاوتی داشت از جمله: راه اندازی کميته انقلاب اسلامی در راه آهن مرکز، راه اندازی کميته انقلاب اسلامی در ناحيه راه آهن جنوب، مسئول سپاه پاسداران راه آهن و تلاش در استقرار آن، فرماندهی گروه 72 نفر از راه آهن برای جبهه های جنوب، فرمانده گردان شهيد علم الهدی، فرماندهی عمليات امام مهدی (عج) و امام علی (ع)، جانشين فرمانده تيپ عمار لشکر 27 محمد رسول اللّه، رئيس حراست راه آهن جمهوری اسلامی، جانشين فرمانده پايگاه ابوذر که در راه اندازی اين پايگاه نقش مهم و کليدی داشت، فرماندهی نيروهای قدس در اجرای مانور طرح لبيک يا خمينی، فرماندهی لشکر ابوذر در عمليات خيبر، راه اندازی و تاسيس پادگان نيروهای آموزشی مستقر در اتوبان قم، رئيس ستاد لشکر 27 محمد رسول اللّه، فرمانده عمليات منطقه 1 ثاراللّه تهران، قائم مقام فرماندهی لشکر 27 محمد رسول اللّه و مسئول قرارگاه رمضان در جنوب. هرگز در پی جايگاه و سازمانی و مقام و منزلت نبود. آنچه که او را به پذيرش تصدی امور وا می داشت احساس مسئوليت بود. خصوصيات روحی و اخلاقی بسيار جالبی داشت. انسان دوستی و مهربانی او زبانزد بود. هر کس يک بار او را می ديد، شيفته ويژگی اخلاقی او می شد. پرکاری، پشتکار، نشاط و شادابی، اميدوار، ايثارگری، گذشت، مبارزه پی گير، حسن ظن، دلسوزی مردم، ساده زيستی، داشتن و علم و دانش، توانمدی در فن بيان، صبوری، مقاوم در کارهای سخت و دشوار، داوطلب برای انجام کارهای خطرناک، هوش و استعداد از بارزترين ويژگيهای عليرضا بود. در کنار کارها سخت هراز گاهی شعری می سرود که از عشق و شور سرگشتگی روح او حکايت داشت. در نوآوری و ابتکار استعدادی خاص داشت و معمولاً در کارها از ابتکار خود استفاده می کرد. حميد آخوندی در بيان خاطره ای در اين باره می گويد: «ذهن و فکر مهندسی در کارهای فنی و مهارت و خلاقيت خاص داشت تا بدان حد که برای خود دست مصنوعی مکانيکی ساخت.» در بسياری از زمينه های ديگر نيز دارای خلاقيت بود. وصيت نامه خود را در تاريخ 3 دی 1365 نوشت و ديدگاهها و عقايد خويش را در آن بيان کرد. عليرضا نوری سرانجام در 9 بهمن 1365 در منطقه عملياتی جنوب شلمچه در حالی که نيروهای بسيجی را در عمليات کربلای 5 فرماندهی و هدايت می کرد، بر اثر اصابت ترکش به ناحيه سر و سينه به شهادت رسيد. سيد مهدی حسينی درباره نحوه شهادت وی می گويد: در 9 بهمن 1365 بعد از عمليات کربلای 5 به همراه راننده اش برای نجات يک مجروح راننده را به کنار می کشد و خود به جای راننده می نشيند. اما در ادامه راه در اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به ماشين و سر و صورت و سينه به شهادت می رسد. در جريان عمليات کربلای 5 عليرضا، قائم مقامی فرمانده لشکر 27 رسول اللّه را برعهده داشت. در تاريخ 6 بهمن 1365 سه روز قبل از شهادت خبر شهادتش را به همسرش می دهد و توصيه می کند که برای او گريه نکنند و بر مصيبت امام حسين (ع) و زينب کبری گريه کنند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 13 تیر 1395  - 12:38 PM

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی