ملیت : ایرانی - قرن : 15 منبع :
شهید سیاوش مهدی امیری : فرمانده محور عملیاتی لشگر 17 علی ابن ابی طالب(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1339 در خانواده مستضعف و مذهبی در شازند به دنیا آمد. بنا به گفته دایه و مادر شهید و سایر آشنایان از دوران کودکی مؤمن بود. در هفت سالگی پا به دبستان گذاشت . از نه سالگی بنابه توصیه پدر و مادر و علاقه خودش به مسجد می رفت , در این زمان با قرآن آشنا شد و در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد. در کلاس چهارم ابتدایی به علت استعداد زیاد و علاقه شدیدی که به قرآن و روحانیّت داشتاز سوی مسجد محل مورد تشویق قرار گرفت و یک جلد کلام الله مجید به او هدیه کردند . در همان سال ها بود که به مدرسه فیضیه قم دعوت شد و در جلسات مذهبی شرکت می نمود و اوقات فراغت را ورزش می کرد. بعد از پایان دوره ابتدایی در مدرسه نظامی عروضی کارخانه قند اراک دوره تحصیلات متوسطه را ادامه داد. در این مدت هم هیچ گاه از فراگرفتن قرآن و رفتن به جلسات مذهبی کوتاهی نمی کرد .در نوجوانی تابستان به کارگری مشغول می شد و هزینه تحصیل خود را تامین می کرد . برای ادامه تحصیل و گرفتن دیپلم به اراک رفت .اوضمن تحصیل به مطالعه مشغول بود و با مسایل سیاسی روز آشنا شد. علاقه زیادی نیز به مطالعه داشت و با تغییر و تحولات جهان آشنا شد .او در مدت تحصیل در اراک در یک اطاق کوچک وبدون امکانات با یکی از نیروهای سپاه به نام رضا آستانه هم اطاقی بود . همیشه در فامیل نمونه بارز از نظر اخلاقی بود و برای پدر و مادرش و برادران و خواهران خود و همه بستگان احترام خاصی می گذاشت به طوری که همه او را دوست داشتند و اگر می خواستند مثالی از تربیت و ادب بزنند ,سیاوش را نام می بردند. اوقات فراغت را حتی تا پاسی از شب به خواندن قرآن می پرداخت .او ضمن مطالعه ی نهج البلاغه و کتاب های شهید استاد مطهری به خواهران و برادران و دوستانش توصیه می کرد ,این کتاب ها را زیاد بخوانند . نزدیک شهادتش در گیلان غرب به برادران بسیجی و سپاهی آموزش کتاب های شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی و استاد مطهری را می داد. تقید خاصی به روزه و نماز و انجام فرایض دیگر داشت, در هنگام نماز انگار از این دنیا جدا می شد . بیشتر اوقات روزه بود و تا نماز مغرب و عشاء را نمی خواند هیچ وقت افطار نمی کرد . افطار او خیلی ساده بود, اغلب با نان و پنیر و چای افطارش را باز می کرد . همیشه با خواندن نماز شب با خدای خود راز و نیاز می کرد. در اوج شکل گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) او یکی از محرکین امواج خروشان مردم مسلمان شازند به شمار می رفت .بنابه گفته یکی از نیروهای نظامی شاه؛ اسم او در لیست افرادی بود که به علّت فعالیت های مخفیانه در زمان رژیم طاغوت با آن خفقان شدید زیر نظر بودندو برای دستگیر کردنش اقدامات زیادی انجام شده بود. تا آن جا که توانایی داشت مردم مسلمان را بر علیه ظلم و کفر وبه قیام بر علیه طاغوت و طاغوتیان فرا می خواند . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله در کمیته انقلاب اسلامی(سابق)درشازند مشغول فعالیت شد . بعد از مدتی به جهاد سازندگی رفت و بعد از آن وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک شد. او راه مستقیم را فقط راه و خط امام می دانستو در وصیت نامه اش نیز آورده است :زمان ,زمان حسین است و باید به ندای هل من ناصر ینصرنی امام جواب داد . برای روحانیت مبارز و دلسوز انقلاب و خون شهدای انقلاب ارزش زیادی بود. از جمله مسایل و چیزهایی که زیاد او را رنج می داد از بین رفتن حق مستضعفین بود و دوست داشت حقیقت در همه ابعادش پیاده شود . دشمن سرسخت ظالمین و طرفدار واقعی محرومین بود. با ظالمین با خشم انقلابی و با محرومین با نهایت عطوفت و مهربانی رفتار می کرد . قبل از رفتن به جبهه زیاد به مسئله جنگ توجه می کرد و می گفت اگر ما بتوانیم انشاءالله به رهبری امام خمینی و یاری مردم بیدار و شهید پرور ایران توطئه امپریالیسم راکه خطر بزرگی برای اسلام است شکست دهیم ضربه شدیدی به امریکای جهان خوار و ابرقدرتهای دیگر وارد نموده ایم ؛تا می توانیم باید جبهه ها را تقویت کنیم . در سفارش و وصیتی که برای سومین بار که به جبهه می رفت این آرزو را داشت که هرچه زودتر به درجه رفیع شهادت نایل آمد. او پس از سالها مبارزه با طاغوت ودشمنان داخلی و خارجی در سوم آذر 1360درعملیات مطلع الفجر به شهادت رسید.